مجازاتهاي اخروي
جزاي عمل
يكي از مسائلي كه در بحث عدل الهي بايد مطرح گردد ،مسأله مجازات اعمال در آخرت است . معاد و رسيدگي به اعمال نيك و زشت ، و پاداش وكيفر دادن به نيكوكاران و بدكاران ، خود از مظاهر عدل الهي است . معمولا يكي ازدلائلي كه براي اثبات معاد اقامه ميشود اين است كه چون خدا عادل و حكيم است ،اعمال بشر را بيمحاسبه و پاداش و كيفر نميگذارد.
اميرالمؤمنين (عليهالسلام ) ميفرمايد : " « و لئن امهل الله الظالم فلن يفوت اخذه و هوله بالمرصاد علي مجاز طريقه ، و بموضع الشجي من مساغ ريقه »
[1] " ممكن است خدا ستمگر را مهلت دهد ولي هرگزاو را بي كيفر رها نميكند ، وي بر سر راه ستمگر كمين كرده و همچون استخواني كه درگلو گير كند راه را بر او ميبندد " .
بحث ما در اين بخش ، درباره اثبات معاد از طريق عادلبودن خدا نيست .
بر عكس ، بحثي كه اكنون مطرح است درباره ايراد واشكالي است كه از نظر عدل الهي بر كيفيت مجازاتها و كيفرهاي اخروي وارد ميگردد .گفته ميشود مجازاتهاي اخروي به شكلي كه نقل ميشود مخالف عدل الهي است ! زيرا درمجازاتهاي اخروي تناسب ميان جرم و جريمه وجود ندارد و مجازاتها به نحو غيرعادلانهاي اجرا ميشود . در اين اشكال ، مسأله جزاء كهدليلي بر عدل الهي گرفته ميشود ، به عنوان اشكالي بر عدالت ، و نقضي بر حكمتمعرفي شده است . اصلي كه پايه و مبناي ايراد است اين است كه در وضع قوانين جزائيبايد بين جرم و جريمه تناسب رعايت شود ، مثلا اگر كسي بر سر رهگذري كه از خيابانميگذرد زباله بريزد ، عدالت ايجاب ميكند كه براي او كيفري در نظر گرفته شود .شكي نيست كه كيفر اينچنين جرمي نميتواند خيلي سنگين از قبيل اعدام يا حبس ابدبوده باشد . بنابر اصل تناسب ميان جرم و مجازات ، براي چنين جرمي حداكثر يك هفتهزندان كافي است و اگر اين مجرم را به خاطر اين جرم كوچك محاكمه صحرائي و تيربارانكنند بر خلاف عدالت خواهد بود . كيفر دادن بر جرمها لازمه عدل است ولي اگر تناسببين جرم و كيفر رعايت نگردد خود كيفر دادن نوعي بيعدالتي خواهد بود .
گناهاني از قبيل غيبت ، دروغ ،زنا ، قتل نفس ، جرمند و كيفر ميطلبند ولي آيا كيفرهايي كه در آخرت براي آنهاتعيين شده است بيرون از اندازه نيست ؟ قرآن كيفر قتل نفس را جاويدان ماندن درجهنم معين فرموده است . درباره غيبت روايت شده است كه خورش سگهاي جهنم است
[2] و به همين طريق براي سايرگناهان ، عقوبتها و مجازاتهاي سخت و غير قابل تحملي ذكر شده است ، عقوبتهايي كهاز لحاظ كيفيت ، فوق العاده شديد است و از لحاظ مدت ، بسيار طولاني . ايراد ايناست كه اين بي تناسبي چگونه با عدل الهي سازگار است ؟
براي پاسخ اين ايراد لازم استبحثي درباره انواع مجازاتها انجام دهيم و نوع كيفرهاي اخروي را بشناسيم . اين ،مستلزم آن است كه قبلا بحثي درباره نظام جهان آخرت - مطابق آنچه از نصوص معتبراسلامي استفاده ميشود و براهين عقلي ، ما را راهنمايي مينمايد - درباره تفاوتنظام آن جهان و نظام اين جهان بعمل آوريم .
تفاوتهاي دو جهان
آيا بر جهان آخرت همين قوانينطبيعي و اصول و نواميسي كه بر جهان دنيا حكومت ميكند ، حكمفرماست ؟ آيا بين زندگياين جهان و آن جهان ، تفاوت يا تفاوتهايي وجود ندارد ؟ آيا نشئه آخرت عين نشئهدنياست ، تنها فرقي كه دارد اين است كه زمانا بعد از اين نشئه است ؟
مسلما بين دو جهان ، تفاوتهايي است ، اگرمشابهتهايي وجود دارد وجود تفاوت هم حتمي است .
دو نشئه و دو عالم است و دو نوعزندگي است ، با قوانيني متفاوت . عجله نكنيد ، نميخواهم بگويم عدل الهي جزءقوانين دنياست و جزء قوانين آخرت نيست ، پس در آنجا ظلم روا است ، خير ، مطلبديگري ميخواهم بگويم ، اندكي حوصله داشته باشيد .
براي نشان دادن تفاوتهايي كهبين اين دو نوع زندگي وجود دارد مثالي در دست نيست زيرا هر مثالي كه بياوريم ازدنيا خواهد بود و تابع قوانين دنياست ، ولي از براي تقريب ميتوان - با كميمسامحه - دنيا و آخرت را به عالم رحم و دنيا تشبيه نمود . قبلا هم براي منظوريديگر از اين مثال استفاده كردهايم .
طفل در رحم ، نوعي زندگي دارد وپس از تولد ، از نوعي ديگر از زندگي برخوردار ميگردد . يك جنبه مشترك اين دوزندگي اين است كه در هر دو ، تغذيه هست اما نحوه تغذيه جنين با تغذيه كودك پس ازتولد فرق دارد . طفل در رحم مادر همچون يك گياه زندگي ميكند ، از خون مادر از راهبند ناف مانند ريشه گياه غذاي خود را ميگيرد ، نه با ريهها تنفس انجام ميدهد ونه معدهاش فعاليتي دارد ، ولي به محض اينكه به اين جهان پا مينهد نظام زندگيش برهم ميخورد ، نشئه ديگري پيدا ميكند و نظامي ديگر بر حياتش حاكم ميگردد و جهانشعوض ميشود . در اينجا يك لحظه هم نميتواند مثل سابق زندگي كند ، در اينجا بايدتنفس كند و از راه دهان غذا بخورد . اگر قبل از تولد ، هوا وارد ريهاش و غذاوارد معدهاش ميشد ، ميمرد . حالا بر عكس ، اگر لحظهاي چند هوا وارد ريهاشنشود و ساعتي چند غذا وارد معدهاش نگردد ميميرد . بعد از تولد اگر كسي بخواهدهمان وضع سابق را براي طفل ادامه دهد ، مثلا او را در محفظهاي قرار دهد و ازهمان راه بند ناف خون به او تزريق كند و در عوض ، مجراي دهان و بيني او را مسدودنمايد ، ممكن نيست ، زيرا نظام زندگي طفل عوض شده است
و بايد از نظام نوين استفادهكند .
جهان آخرت نيز نسبت به دنياچنين است . وضع زندگي در آخرت با وضع آن در دنيا متفاوت است . در هر دو تا حياتهست ولي نه يكجور . زندگي در آنجا قوانين و نظاماتي دارد غير از آنچه كه در اينجاهست . به عبارت ديگر ، دنيا و آخرت دو نوع جهان و دو نشئهاند . براي بدست آوردنتفاوتهاي اين دو جهان ، بايد به توصيفهايي كه از ناحيه متون ديني در اين بارهرسيده است مراجعه كنيم . اكنون ، چند تفاوت را ذيلا بيان ميكنيم :
1. ثبات و تغيير: در اين جهان ، حركت و تغيير هست. كودك ، جوان ميگردد ،كامل ميشود ، به پيري ميرسد و سپس ميميرد . در اين جهان ، نوها كهنه ميشود وكهنهها از بين ميرود ، ولي در جهان آخرت پيري و كهنگي وجود ندارد ، مرگي هم دركار نيست . آنجا جهان بقاء است و اينجا جهان فناء ، آنجا خانه ثبات و قرار است واينجا خانه زوال و فنا .
2. زندگي خالص و ناخالص: دومين تفاوت، اين است كه در اين جهان ، موت و حيات، مرگ و زندگي با هم آميخته است ولي آنجهان سراپا زندگي است. در اينجا جماداتي و حيواناتي وجود دارند و هر كدام به ديگريتبديل ميگردند . جسمي كه اكنون بدن ماست و حيات دارد زماني مرده و جماد بوده استو بار ديگر نيز حيات از آن جدا ميگردد و به حالت جمادي بر ميگردد . زندگي و مرگدر دنيا مخلوط به هم اند . اما در آخرت چنين نيست ، آنجا يكپارچه حيات است ، زمينآخرت ، جواهر و سنگريزههاي آن ، درخت و ميوه آن همگي حيات دارند ، آتش آنجا همدراك و فعال است .
قرآن كريم ميفرمايد : «و انالدار الاخرة لهي الحيوان
[3]» " همانا منحصرا خانهي آخرت خانهاي است كهزنده است " .
آخرت يك موجود زنده و يك حيوانو جاندار است . عضوها و اندامها در اين جهان ، شعور و درك ندارند ولي در آن جهانپوست بدن
و ناخن هم فهم دارد و حتي سخن ميگويد . در قيامت بردهانها مهر زده ميشود و هر عضوي خودش كارهايي را كه انجام داده است بازگو ميكند.
از زبان پرسش نميشود تا بادروغگويي پردهپوشي كند. هر عضوي در آنجا ناطق ميگردد، خودش كارهاي خود را شرحميدهد .
قرآن كريم ميفرمايد :
«اليوم نختم علي افواههم و تكلمناايديهم و تشهد ارجلهم بما كانوا يكسبون
[4]» " امروز بر دهانهايشانمهر ميزنيم و دستهايشان با ما سخن ميگويند و پاهايشان گواهي ميدهند كه چه انجامدادهاند " .
در جاي ديگر ، مكالمه و مشاجرهانسانها را با اعضاء و جوارح خودشان ذكر ميكند: «و قالوا لجلودهم لم شهدتمعلينا ؟ قالوا انطقنا الله الذي انطق كل شيء
[5]». پس از بيان اين مطلب كه درقيامت گوش و چشم مجرمين و ديگر اندامهايشان عليه آنها گواهي ميدهند ، مشاجرهايرا كه بين آنان در ميگيرد چنين شرح ميدهد:
" و به پوستهاي بدنشانميگويند چرا به ضرر ما شهادت داديد ؟ پاسخ ميدهند : خدا ما را ناطق ساخت ،خدايي كه هر چيز را به سخن آورده است " . آري ، زندگي در جهان آخرت خالص است، آميخته به موت نيست ، از عنصر كهنگي و فرسودگي و مرگ و فنا در آنجا خبر و اثرينيست ، بر آن جهان ، جاودانگي حكمفرماست .
3. كشت و درو : سومين تفاوت دنيا و آخرت اين است كه اينجا خانه كشت كردن وتخم پاشيدن است و آنجا خانه بهره برداري و درو كردن . در آخرت ، عمل نيست ،مقدمه نيست ، هر چه هست محصول و نتيجه است ، مانند روزي است كه نتيجه امتحاناتدانش آموزان اعلام ميگردد . اگر دانش آموزي در وقت امتحان اعلام كند كه به منمهلت درس خواندن بدهيد و يا در وقت اعلام نتيجه تقاضا كند كه اكنون از من بپرسيد تا جواب دهم ، پاسخي كه دريافت ميدارد ايناست كه وقت امتحان گذشته و اكنون وقت نمره دادن است . انبياء كه فرياد ميكنند :اي مردم به عمل صالح بپردازيد و ذخيرهاي براي خانه واپسين خويش تهيه كنيد براياين است كه زمان عمل محدود است .
اميرالمؤمنين علي ( ع ) ميفرمايد:
«و ان اليوم عمل و لاحساب و غدا حساب و لاعمل
[6]» "امروز ، كار است و محاسبه نيست وفردا محاسبه است و كار نيست" . در جاي ديگر ميفرمايد:
«عباد الله ! الان فاعملوا و الالسن مطلقة ، والابدان صحيحة ، و الاعضاء لدنة ، و المنقلب فسيح
[7]» " اي بندگان خدا هم اكنون كه زبانهاآزاد و بدنها سالم است و اعضاء فرمان ميبرد و ميدان فعاليت باز است بكوشيد ".
يعني بدن وسيله فعاليت و كار توست ، پيش از آن كه از توگرفته شود و متلاشي گردد ، با آن كار كن ، كاري كه به حال تو سودمند باشد .
آن زمان كه مهلت سپري ميگردد و به فرمان خداي توانا ،روح از بدن آهنگ جدايي ساز ميكند ، ديگر كار از دست شده است ، در آن موقع هر چهفرياد كني كه مرا برگردانيد تا كار نيكي انجام دهم پاسخي كه ميشنوي اين است كه :" ممكن نيست " . اگر اتصال ميوه كال جدا شده از درخت ، به درخت ، و ازسر گرفتن وضع سابق و شيرين شدن آن ، ممكن باشد مراجعه به دنيا ممكن است ، وليقانون آفرينش جز اين است .
چه زيباست جملهاي كه رسول اكرم (صلياللهعليهوآلهوسلم)در اين باره فرموده است: «الدنيا مزرعة الاخرة » " دنيا كشتگاه آخرت است " .
در اين حديث ، مجموع دوره وجود انسان به دوره سال تشبيهشده و هر يك از دنيا و آخرت به يكي از دو فصل سال تشبيه شده است ، دنيا فصل كشتكردن ، و آخرت فصل محصول برداشتن است .
4. سرنوشتاختصاصي و مشترك: چهارمين تفاوتي كه بين نظام دنيا و نظام آخرت سراغ داريم اين استكه سرنوشتها در دنيا تا حدي مشترك است ولي در آخرت هر كس سرنوشتي جداگانه دارد .منظور اين است كه زندگي دنيا اجتماعي است و در زندگي اجتماعي همبستگي و وحدتحكمفرماست ، كارهاي خوب نيكوكاران در سعادت ديگران مؤثر است و كارهاي بد بدكاراننيز در جامعه اثر ميگذارد و به همين دليل است كه مسؤوليتهاي مشترك نيز وجود دارد. افراد يك جامعه مانند اعضاء و جوارح بدن ، كم و بيش جور يكديگر را بايد بكشند ،اختلال يكي از آنها موجب زوال سلامت از عضوهاي ديگر ميگردد ، مثلا اگر كبد خوبكار نكند ، ضرر آن به عضوهاي ديگر هم ميرسد .
به واسطه سرنوشت مشترك داشتن افراد اجتماع است كه اگر يكنفر بخواهد گناهي مرتكب شود بر ديگران لازم است مانع او گردند . رسول اكرم ( صليالله عليه و آله و سلم ) تأثير گناه فرد را بر جامعه ضمن مثلي بيان كردهاند كهگروهي سوار كشتي بودند و كشتي در دريا حركت ميكرد ، يكي از مسافران ، در جايي كهنشسته بود مشغول سوراخ كردن كشتي شد ، ديگران به عذر اينكه جايگاه شخص خودش راسوراخ ميكند متعرض او نشدند و كشتي غرق شد، ولي اگر دستش را گرفته و مانع كارشميشدند هم خود جان به سلامت ميبردند و هم او را نجات ميدادند
[8].
در دنيا خشك و تر با هم ميسوزند و يا با هم از سوختنمصون ميمانند . در جامعه كه گروهي زندگي مشترك دارند و در آن ، هم بدكار هست وهم نيكوكار ، گاهي بدكاران از ثمره كار نيكوكاران منتفع ميگردند و گاهي مردمبيگناه از صدمه گناهكاران آسيب ميبينند .
ولي جهان ديگر چنين نيست ، در آنجا محال است كه كسي درعمل ديگري سهيم گردد ، نه كسي از ثمره كار نيكي كه خودش در آن سهمي نداشته استبهرهمند ميشود و نه كسي از كيفر گناهان ديگران معذب ميگردد . آخرت خانه جداييو " فصل " است ، بين خوب و بد جدايي مياندازد ، ناپاكان را از پاكانمنفصل ميكند ،
گناهكاران را بانگ ميزنند كه : «و امتازوا اليوم ايهاالمجرمون
[9]» " از مردم پاك جدا شويد اي ناپاكان ".
در آنجا پدر از پسر ، و پسر ازپدر جدا ميگردد ، هر كس جزاي عمل خودش را دريافت ميكند .
«و لاتزر وازرة وزر اخري
[10]» " هيچكس بار ديگري وگناه ديگري را به دوش نميگيرد ". اين تفاوت از اينجا پيدا شده كه آخرت ،جهان فعليت محض است و دنيا جهان حركت ، يعني جهان آميختگي استعداد با فعليت .فعليتهاي محض از يكديگر تأثير نميپذيرند و با يكديگر تركيب نميشوند ولي فعليتهايآميخته تأثير پذيرند و قابل تركيب شدن هستند . از اين رو در دنيا " جامعه" به وجود ميآيد كه نوعي تركيب و وحدت انسانهاست ، و در آخرت " جامعه" مفهوم ندارد ، در دنيا تأثير و تأثر تدريجي و فعل و انفعال هست ولي درآخرت نيست.
در دنيا اگر كسي با نيكوكارانبنشيند از مجالست با آنان نيكي ميپذيرد و اگر با بدان بنشيند گمراه ميگردد .مولوي ميگويد :
ميرود از سينهها در سينههاا از ره پنهان صلاح و كينهها
فردوسي ميگويد :
به عنبر فروشان اگر بگذري شود جامهي تو همه عنبري
اگر بگذري سوي انگشتگر از او جز سياهي نيابي دگر
ولي در جهان ديگر اگر انسان تا ابد با نيكوكارانبنشيند درجهاش بالا نميرود و اگر هم با بدكاران بنشيند تنزل نميكند ، آنجامجالست و همنشيني مؤثر نيست و هيچ چيز اثر نميگذارد . در آنجا صلاح و كينهها ازسينهها به سينهها راه نمييابد . در آنجا نه از مجالست با عنبر فروش بوي خوشعائد ميشود و نه از همنشيني انگشتگر ( ذغال فروش ) غبار سياهي عارض ميگردد. درآنجا مبادله وجود ندارد ، نه مبادله طبيعي و نه مبادله قرار دادي ، مبادله و داد وستدها اختصاص به اين جهان دارد .
البته منظور از اينكه زندگيجهان ديگر ، اجتماعي نيست اين نيست كه در آنجا هر كسي منفرد و تنهاست و كسي غير ازخود را نميبيند و با غير خود سر و كار ندارد ، منظور اين است كه همبستگيها وتأثير و تأثرها و تعاون و تضادها و بده و بستانهاي روحي و اخلاقي و معنوي كه دراين جهان هست و در نتيجه جامعه ، يعني تركيب حقيقي از افراد تحقق مييابد وسرنوشتها به هم گره ميخورد ، در آن جهان وجود ندارد ، و الا در هر يك از بهشت وجهنم ، اجتماع و گرد هم زيستن هست ، با اين تفاوت كه در اجتماع نيكوكاران انس والفت و صفا و صميميت برقرار است و به تعبير قرآن كريم برادروار بر صندليهاييروبروي هم مينشينند
[11] اما در اجتماع بدكاران تنفر وبيزاري از يكديگر و ناسزاگويي حكمفرماست
[12] ارتباط دو جهان
از مطالب گذشته ، تفاوتهايي كهبين نظام اين جهان و نظام آن جهان است بدست آمد ، اكنون ببينيم ارتباط اين دوجهان در چيست؟
شك نيست كه بين دنيا و آخرت ،ارتباط نيز برقرار است ، ارتباطي بسيار شديد . ارتباط دنيا و آخرت در اين حد استكه مانند دو بخش از يك عمر ، و دو فصل از يك سال اند ، در يك فصل بايد كاشت و درفصل ديگر بايد درو كرد ، بلكه اساسا يكي كشت است و ديگري محصول ، يكي هسته است وديگري ميوه آن ، بهشت و جهنم آخرت در اينجا پديد ميآيند . در حديث است:
«ان الجنة قيعان ، و انغراسها سبحان الله ، و الحمد لله ، و لا اله الا الله ، و الله اكبر ، و لا حول ولا قوة الا بالله»
[13] " بهشت فعلا صحرائي خالياست بي كشت و زراعت ، همانا اذكار " سبحان الله " و " الحمدلله" و " لااله الاالله " و " الله اكبر " و " لاحولولاقوه الابالله " درختهايي هستند كه در اينجا گفته ، و در آنجا كاشته ميشوند" .
در حديث ديگر است كه رسول اكرم(ص) فرمود:
در شب معراج وارد بهشت شدم ،فرشتگاني ديدم كه بنائي ميكنند ، خشتي از طلا و خشتي از نقره ، و گاهي هم از كاركردن دست ميكشند . به ايشان گفتم : چرا گاهي كار ميكنيد و گاهي از كار دستميكشيد ؟ پاسخ دادند : تا مصالح بنائي برسد . پرسيدم : مصالحي كه ميخواهيد چيست؟ گفتند : ذكر مؤمن كه در دنيا ميگويد : سبحان الله والحمدلله ولااله الا اللهوالله اكبر . هر وقت بگويد ما ميسازيم و هر وقت خودداري كند ما نيز خودداريميكنيم
[14].
در حديث ديگر آمده است كه رسولاكرم ( ص ) فرمودند :
" هر كس كه بگويد سبحانالله خدا براي او درختي در بهشت مينشاند ، و هركس بگويد الحمدلله خداي براي اودرختي در بهشت مينشاند و هر كس بگويد لااله الا الله خدا براي او درختي در بهشتمينشاند و هر كس بگويد الله اكبر خدابراي او درختي در بهشت مينشاند . مردي ازقريش گفت : پس درختان ما در بهشت بسيار است . حضرت فرمودند : بلي ، ولي مواظبباشيد كه آتشي نفرستيد كه آنها را بسوزاند ، و اين بدليل گفتار خداي عزوجل است كه: اي كساني كه ايمان آورديد خدا و فرستاده او را فرمان بريد و عملهاي خويش راباطل نكنيد "
[15] يعني همچنانكه با كارهاي نيكاين جريانتان ، درختان بهشت را بوجود ميآوريد ، با اعمال بد خويشتن نيز آتش جهنمرا شعله ور ميسازيد و ممكن است اين آتش ، آنچه را كه حسنات شما ايجاد كرده اند نابودسازند . در حديث ديگر فرمود:
«ان الحسد لياكل الايمان كماتاكل النار الحطب
[16]» ( 3 ) . " حسد ورزيدن ،ايمان آدمي را ميخورد آنچنان كه آتش ، هيزم را ميبلعد و خاكستر ميكند . "
معلوم ميشودجهنم نيز مانند بهشت صحرائي خالي است ، آتشها و عذابها تجسم همان گناهاني است كهبه دست بشر روشن و فرستاده ميشود ، مار و كژدم و آب جوشان و خوراك زقوم دوزخ ، ازناپاكيها و پليديها خلق ميشود ، همانطوري كه حور و قصور و نعيم جاويدان بهشت ازتقوا و كارهاي نيك آفريده ميشود . خدا در مورد دوزخيان ميفرمايد :
«اولئك لهم عذاب من رجز اليم
[17]» " آنان شكنجهاي دردآور از ناپاكيدردآور خويش دارند " .
سه نوع كيفر
دو بحث گذشته كه " تفاوتهاي دو جهان " و" ارتباط دو جهان " را مطرح كرديم ، مقدمهاي بود براي بحث حاضر كهميخواهيم انواع مجازاتها را بررسي نماييم . در اين بحث ميخواهيم ثابت كنيم كهنوع مجازات در آخرت با نوع مجازات در دنيا متفاوت است ، و پاسخ اشكال بي تناسبيجرم و مجازات ، بستگي به فهم اين تفاوت دارد . مجازات بر سه گونه است :
1. مجازات قراردادي ( تنبيه و عبرت ).
2. مجازاتي كه با گناه ، رابطه تكويني و طبيعي دارد . ( مكافات دنيوي ).
3. مجازاتي كه تجسم خود جرم است و چيزي جدا از آن نيست . ( عذاب اخروي ) .
تنبيه و عبرت
نوع اول مجازات همان كيفرها و مقررات جزائي است كه درجوامع بشري به وسيله مقننين الهي يا غير الهي وضع گرديده است . فايده اينگونهمجازاتها دو چيز است ، يكي جلوگيري از تكرار جرم به وسيله خود مجرم يا ديگران ازطريق رعبي كه كيفر دادن ايجاد ميكند ، و به همين جهت ميتوان اين نوع از مجازاترا " تنبيه " ناميد . فايده ديگر ، تشفي و تسلي خاطر ستمديده است و ايندر مواردي است كه از
نوع جنايت و تجاوز به ديگران باشد . حس انتقامجويي و تشفي طلبي دربشر بسيار قوي است و در دورههاي ابتدائي و جامعههاي بدوي ظاهرا قويتر بوده است. اگر جاني را از طريق قانون ، مجازات نميكردند ، تباهي و فساد بسياري در جامعهپديد ميآمد . اين حس ، هم اكنون هم در بشر هست ، نهايت اينكه در جوامع متمدناندكي ضعيف تر يا " پنهان تر " است . انسان ستمديده دچار عقده روحيميگردد ، اگر عقده او خالي نگردد ممكن است - بطور آگاهانه يا ناآگاهانه - روزيمرتكب جنايت گردد . ولي وقتي كه ستمگر را در برابر او مجازات كنند ، عقدهاش بازميگردد و روانش از كينه و ناراحتي پاك ميشود .
قوانين جزائي براي تربيت مجرمينو براي برقراري نظم در جامعهها ضروري و لازم است ، هيچ چيز ديگري نميتواندجانشين آن گردد . اين كه برخي ميگويند بجاي مجازات بايد مجرم را تربيت كرد وبجاي زندان بايد دار التأديب ايجاد كرد ، يك مغالطه است ، تربيت و ايجاد دارالتأديب ، بيشبهه لازم و ضروري است و مسلما تربيت صحيح از ميزان جرائم ميكاهد ،همچنانكه نابساماني اجتماعي يكي از علل وقوع جرائم است و برقراري نظامات اجتماعيو اقتصادي و فرهنگي صحيح نيز به نوبه خود از جرائم ميكاهد ، ولي هيچيك از اينهاجاي ديگري را نميگيرد ، نه تربيت و نه نظامات عادلانه جانشين كيفر و مجازاتميگردد ، و نه كيفر و مجازات جانشين تربيت صحيح و نظام اجتماعي سالم ميشود .
هر اندازه تربيت ، درست و نظاماجتماعي ، عادلانه و سالم باشد باز افرادي طاغي و سركش پيدا ميشوند كه تنها راهجلوگيري از آنها مجازاتها و كيفرهاست كه احيانا بايد سخت و شديد باشد .
از طريق تقويت ايمان و ايجادتربيت صحيح و اصلاح جامعه و از بين بردن علل وقوع جرم ميتوان از تعداد جرمها وجنايتها تا حدود زيادي كاست و بايد هم از اين راهها استفاده كرد ، ولي نميتواندانكار كرد كه مجازات هم در جاي خود لازم است و هيچيك از امور ديگر اثر آن راندارد . بشر هنوز موفق نشده است و شايد هم هيچوقت موفق نشود كه از طريق اندرزگوييو ارشاد و ساير و سائل آموزشي و پرورشي بتواند همه مردم را تربيت كند ، و اميدي همنيست كه تمدن و زندگي مادي كنوني بتواند وضعي را بوجود آورد كه هرگز جرمي واقعنشود . تمدن امروز نه تنها جرمها را كم نكرده است ، بلكه به مراتب آنها را بيشترو بزرگتر كرده است .
دزديهايي كه در قديم به شكلآفتابه دزدي ، جيب بري يا سر گردنه گرفتن انجام ميگرفت امروز به هزار رنگ و شكلمرئي و نامرئي ، زير پرده و روي پرده انجام ميگيرد ، روي پردهاش هم كمنيست ، ميبينيم يك كشتي و يا چند كشتي را از دريا ميدزدند .
به دلائلي كه ذكر شد بايدپذيرفت كه وضع مجازاتها و كيفرهاي قراردادي براي اجتماعات بشري لازم و مفيد استولي چنان كه قبلا گفته شد لازم است وضع كنندگان مقررات جزائي ، تناسب جرم و مجازاترا رعايت كنند .
اما نكته جالب اين است كهاينگونه مجازاتها در جهان آخرت معقول نيست ، زيرا در آنجا نه جلوگيري از تكرارجرم مطرح است نه تشفي ، نه آخرت جاي عمل است تا عقوبت كردن انسان به اين منظورباشد كه دوباره مرتكب كردار زشت نشود ، و نه خدا - العياذ بالله - حس انتقامجوييو تشفي [ طلبي ] دارد كه بخواهد براي خالي كردن عقده دل خود انتقام بگيرد ، و نهدر آنجا مسأله تشفي قلب مظلومين مطرح است ، خصوصا اگر آن مظلوم از اولياء خدا ومظاهر رحمت واسعه الهيه باشد ، بديهي است كه براي غير اولياء نيز در جهان و انفسااندكي خير و رحمت و مغفرت بر يك دنيا انتقام از دشمن ترجيح دارد .
به علاوه ، همه عذابها كه مربوطبه حقوق مردم نيست تا گفته شود عدل الهي ايجاب ميكند كه رضاي دل مظلومين از راهانتقام از ظالم تحصيل شود . قسمت مهمي از عذابها مربوط است به شرك ، ريا ، تركعبادت خدا و امثال اينها كه " حق الله " است نه " حق الناس "، و در اين گونه موارد هيچ يك از دو اثر و خاصيتي كه براي مجازاتهاي دنيوي هستوجود ندارد .
مكافات دنيوي
دومين نوع از انواع مجازات ،كيفرهايي است كه رابطه علي و معلولي با جرم دارند ، يعني معلول جرم و نتيجه طبيعيآن است . اين كيفرها را " مكافات عمل " يا " اثر وضعي گناه "مينامند . بسياري از گناهان ، اثرات وضعي ناگواري در همين جهان براي ارتكاب كنندهبوجود ميآورد . مثلا شرابخواري علاوه بر اينكه زيانهاي اجتماعي ببار ميآوردصدمههايي بر روان و جسم شرابخوار وارد ميسازد . شرابخواري موجب اختلال اعصاب وتصلب شرائين و ناراحتيهاي كبدي ميگردد . فحشاء ممكن است سوزاك و سفليس توليد كند.
اينها اثر ذاتي گناه است و كيفرقانوني نيست تا گفته شود كه بايد تناسب جرم و مجازات در آن رعايت گردد . اگر كسيسمي كشنده را بنوشد و به اندرز نصيحتگو
اعتناء نكند خواهد مرد . مردن ،نتيجه طبيعي و اثر وضعي نوشيدن سم است . چنين آدم خيره سري قطعا ميميرد ، ولي غلطاست كه كسي بگويد اين بيچاره فقط پنج دقيقه مرتكب جرم شده چرا به كيفر مرگ مبتلاشد و هستي خود را از دست داد ؟ اگر به كسي بگويند خود را از قله كوه پرت نكن وگرنه نابود ميگردي ، حق ندارد اعتراض كند و بگويد چه تناسبي هست ميان خيره سريمن و اين جزاي شاق . اينجا حساب علت و معلول است . سقوط از كوه يا نوشيدن زهر ،علت است و نابودي معلول آن است . اثر آن علتها اين است و جز اين نتواند بود .
مسأله تناسب جرم و كيفر ، مربوطبه كيفرهاي قراردادي است كه رابطه آنها با جرم ، رابطه قراردادي است نه واقعي وذاتي ، اما مكافاتهاي طبيعي ، نتيجه و لازمه عملاند و همانطوري كه در بخش دوماين كتاب بيان كرديم هر چيزي در نظام علت و معلول جهان ، موقعيت خاصي دارد و هرگزممكن نيست كه علت واقعي ، معلول واقعي را به دنبال خود نياورد .
در بحث تفاوتهاي دنيا و آخرتگفتيم كه دنيا موسم كشت است و آخرت فصل درو . ولي گاهي برخي از اعمال در هميندنيا ، نتايج خود را نشان ميدهد و به اصطلاح كشتهها درو ميگردد . البته ايندريافت ثمره عمل و درو كردن كشته ، نوعي از جزاي الهي است ولي جزاي كامل نيست ،محاسبه دقيق و مجازات كامل در آخرت انجام ميگيرد . دنيا خانه عمل است و احياناجزا هم در آن ديده ميشود ولي آخرت صد در صد خانه جزا و حساب است ، در آنجا مجاليبراي عمل نيست .
كارهايي كه مربوط به مخلوقخداست ، خواه نيكي و خدمت به خلق باشد يا بدي و صدمه به مردم ، غالبا در همين دنياپاداش و كيفري دارد بي آنكه چيزي از جزاي اخروي آنها كاسته گردد .
بدي كردن با والدين ، در همينجهان كيفر دارد مخصوصا اگر آن بدي العياذ بالله - كشتن والدين باشد . حتي اگر پدرو مادر انسان فاسق و يا كافر هم باشند باز هم بدي نسبت به آنها بي عكس العملنميماند .
منتصر عباسي پدرش متوكل را كشتو پس از مدت كوتاهي خودش نيز كشته شد ، در حالي كه متوكل مرد بسيار خبيث و ناپاكيبود ، متوكل در محافل انس و سرگرميش اميرالمؤمنين علي ( ع ) را به مسخره ميگرفت، دلقكهايش خود را به قيافه آن حضرت ميساختند و تقليد در ميآوردند و مسخرگيميكردند و در اشعار خويش به او اهانت ميكردند . گويند منتصر از او شنيد كه حضرتفاطمة سلام الله عليها را دشنام ميدهد ، از بزرگي پرسيد كه مجازاتش چيست ؟ ويپاسخ داد قتلش واجب است ولي بدان كه هر كس پدرش را بكشد عمرش كوتاه خواهدشد . منتصر گفت من باكي ندارم كه در اطاعت خدا عمر من كوتاه گردد . پدرش را كشت وپس از وي هفت ماه بيشتر زنده نماند
[18].
علي ( ع ) در مورد عكس العملاحسان و خدمت به خلق در همين جهان ، ميفرمايد: «لايزهدنك في المعروف من لايشكره لك ، فقد يشكرك عليه من لا يستمتع بشيء منه ، و قد تدرك من شكر الشاكراكثر مما اضاع الكافر ، و الله يحب المحسنين
[19]» " اين كه گاهي به كسي نيكي ميكني و اوقدرشناسي نميكند (و يا ناسپاسي ميكند) تو را به كار نيك بيرغبت نكند كه احياناتو پاداش خويش را بيش از آنچه بخواهي از او بگيري از دست كسي ميگيري كه هيچ به اونيكي نكردهاي . به هر حال جهان پاداش تو را پس ميدهد ، ولو از ناحيهاي كه توهرگز گمان نميبري " .
مولوي در مورد عمل و عكس العملميگويد :
اين جهان كوه است و فعل ماندا باز آيد سوي ما از كُه صدا
ديگري در مجازاتها و مكافاتهاي دنيا ميگويد :
به چشم خويش ديدم در گذرگاه كه زد بر جان موري مرغكي راه
هنوز از صيد ، منقارش نپرداخت كه مرغ ديگر آمد كار او ساخت
چو بد كردي مشو ايمن زآفات كه واجب شد طبيعت را مكافات
البته نبايد چنين بينديشيم كههر گاه صدمه و مصيبتي بر يك فرد يا يك گروه وارد شد حتما مكافات اعمال آنهاست ،زيرا مصائب اين جهان فلسفههاي ديگري هم دارد ، آنچه كه ما معتقد هستيم اين استكه در اين جهان في الجمله مكافات عمل هم وجود دارد .
عذاب اخروي
مجازاتهاي جهان ديگر ، رابطه تكويني قوي تري با گناهاندارند . رابطه عمل و جزا در آخرت نه مانند نوع اول ، قراردادي است و نه مانند نوعدوم از نوع رابطه علي و معلولي است ، بلكه از آن هم يك درجه بالاتر است . دراينجا رابطه " عينيت " و " اتحاد " حكمفرماست ، يعني آنچه كهدر آخرت به عنوان پاداش يا كيفر به نيكوكاران و بدكاران داده ميشود تجسم خود عملآنهاست .
قرآن كريم ميفرمايد: «يوم تجد كل نفس ما عملت من خيرمحضرا و ما عملت من سوء تود لو ان بينها و بينه امدا بعيدا
[20]» " روزي كه هر كس آنچه از كار نيك يازشت انجام داده است حاضر ميبيند ، آرزو ميكند كه كاش بين او و بين كار زشتشمسافت درازي فاصله ميبود"
در جاي ديگر ميفرمايد: «و وجدوا ما عملوا حاضرا و لايظلم ربك احدا
[21]» " آنچه را كه انجام دادهاند حاضرمييابند و پروردگار تو به احدي ستم نميكند " .
در جاي ديگر ميفرمايد: «يومئذ يصدر الناس اشتاتاليروا اعمالهم * فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره * و من يعمل مثقال ذرة شرا يره
[22]» " در اين روز مردم گروه گروه بيرونميآيند تا در نمايشگاه اعمال ، اعمال آنها به آنها ارائه داده شود . پس هر كسهموزن يك ذره ، كار نيك كند آن را ميبيند و هر كس هموزن يك ذره ، كار زشت كندميبيند " .
درآيهاي كه به قول برخي از مفسرين آخرين آيهاي است از قرآن كه نازل شده استميفرمايد: «و اتقوا يوما ترجعون فيه الي الله ثم توفي كل نفس ما كسبت و هم لايظلمون[23]» . " و بپرهيزيد از آنروز كه بسوي خدا بازگشت داده ميشويد ، آنگاه به هر كسي آنچه كه فراهم كرده استبه تمام و كمال پرداخت ميگردد و به آنان ستم نميشود " .
درباره مال يتيم خوردن تعبيرقرآن كريم اين است: «ان الذين يأكلون اموال اليتامي ظلما انما يأكلون في بطونهمنارا و سيصلون سعيرا[24]» " آنان كه اموال يتيمان را به ستم ميخورند، جز اين نيست كه در شكم خويش آتش فرو ميبرند و بزودي در آتشي افروخته ميافتند" . يعني مال يتيم خوردن عينا آتش خوردن است اما چون در اين دنيا هستندنميفهمند ، به محض اينكه حجاب بدن كنار رفت و از اين جهان بيرون شدند آتشميگيرند و ميسوزند .
قرآن كريم باورداران را چنيناندرز ميدهد: «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد واتقوا الله[25]» " اي ايمان داران ،پرواي خدا را داشته باشيد ، و هر كسي بايد بنگرد كه چه چيزي براي فرداي خود پيشفرستاده است ، و از خدا پروا كنيد . . . " .
لحن قاطع و صريح عجيبي است ، بهصورت امر ميفرمايد : هر كس بايد بنگرد كه براي فرداي خود چه پيش فرستاده است .سخن از پيش فرستادن است ، يعني شما عينا همان چيزهايي را كه اكنون ميفرستيدخواهيد داشت ، لذا درست بنگريد كه چه ميفرستيد .
همچون كسي كه وقتي در سفر استاشيائي را خريداري كرده و پيش از خود به وطن خود ميفرستد ، او بايد دقت كند ،زيرا وقتي از سفر برگشت و به وطن خويش رسيد ، در بسته بنديهاي پستي اي كهفرستاده است همان چيزهايي است كه خودش تهيه كرده است ، ممكن نيست كه نوعي كالاپيش فرستد ، و هنگام بازگشت به وطن به نوعي ديگر دست يابد .
در اين آيه كريمه ، دو بار كلمه" « اتقوا الله »" آمده است و بين آنها فقط يك جمله كوتاه وجوددارد : " «و لتنظر نفس ما قدمت لغد" . شايد در قرآن كريم ،مشابهي نداشته باشد كه با اين فاصله كوتاه دو بار امر به تقوا شده باشد .
باز هم قرآن كريم ميفرمايد: «اذاالشمس كورت * و اذا النجوم انكدرت * و اذا الجبال سيرت* و اذا العشار عطلت * و اذاالوحوش حشرت * و اذا البحار سجرت * و اذا النفوس زوجت * و اذا الموؤدة سئلت * بايذنب قتلت * و اذا الصحف نشرت * و اذا السماء كشطت * و اذا الجحيم سعرت * واذاالجنة ازلفت * علمت نفس ما احضرت[26]» " آن زمان كه خورشيد از درخشش بيفتد ،ستارگان بيفروغ شوند ، كوهها سير داده شوند ، شتران آبستن به حال خود رها گردند ،حيوانات وحشي جمع شوند ، درياها مشتعل شوند ، جانها جفت گردند ، درباره دخترانيكه زنده بگور شدهاند پرسش شود كه به موجب چه گناهي كشته شدند ؟ نامهها گشودهشود ، آسمان بر كنده شود ، دوزخ افروخته گردد و بهشت نزديك آورده شود هر كس خواهددانست چه آماده و حاضر كرده است " .
يعني آنچه به آدمي در آن جهانميرسد ، اعم از نعيم بهشتي و عذاب دوزخي ، همه ، چيزهايي است كه آدمي خودش آمادهو حاضر ساخته است ، الا اينكه در اين دنيا آنها را نميشناسد و در آخرت آنها راخواهد شناخت ، و اين مضمون آيات بسياري از قرآن كريم است كه ميفرمايد روز قيامتخدا به شما خبر ميدهد كه شما چه ميگرديد ، يعني شما اكنون خبر نداريد كه چه كارميكنيد ، روز رستاخيز از كار خويش با خبر ميشويد و كردار خود را خواهيد شناخت .
«قل ان الموت الذي تفرون منهفانه ملاقيكم ثم تردون الي عالم الغيب و الشهادة فينبئكم بما كنتم تعملون[27]».
" بگو : مرگي كه از آنميگريزيد بزودي با شما ملاقات خواهد داشت ، آنگاه به سوي داناي پنهان و آشكار ،برگردانيده ميشويد ، پس شما را به كردارهايتان آگاه ميسازد " .
مجازات آخرت، تجسم يافتن عملاست . نعيم و عذاب آنجا همين اعمال نيك و بد است كه وقتي پرده كنار رود تجسم وتمثل پيدا ميكند ، تلاوت قرآن صورتي زيبا ميشود و در كنار انسان قرار ميگيرد ،غيبت و رنجانيدن مردم به صورت خورش سگان جهنم در ميآيد .
به عبارت ديگر اعمال ما صورتيملكي دارد كه فاني و موقت است و آن همان است كه در اين جهان به صورت سخن يا عمليديگر ظاهر ميشود ، و صورتي و وجههاي ملكوتي دارد كه پس از صدور از ما هرگز فانينميشود و از توابع و لوازم و فرزندان جدا ناشدني ماست . اعمال ما از وجه ملكوتي وچهره غيبي باقي است و روزي ما به آن اعمال خواهيم رسيد و آنها را با همان وجهه وچهره مشاهده خواهيم كرد ، اگر زيبا و لذتبخش است نعيم ما خواهد بود و اگر زشت وكريه است آتش و جحيم ما خواهد بود .
در حديث است كه زني برايمسألهاي به حضور رسول اكرم ( صلي الله عليه و آله و سلم) مشرف شد ، وي كوتاه قدبود ، پس از رفتنش عايشه كوتاه قدي وي را با دست خويش تقليد كرد، رسول اكرم ( صليالله عليه و آله و سلم ) به وي فرمودند : خلال كن . عايشه گفت : مگر چيزي خوردم يارسول الله ؟ ! حضرت فرمود : خلال كن . عايشه خلال كرد و پاره گوشتي از دهانشافتاد[28].
در حقيقت حضرت با تصرف ملكوتي ،واقعيت ملكوتي و اخروي غيبت را در همين جهان به عايشه ارائه دادند .
قرآن كريم درباره غيبتميفرمايد: «و لا يغتب بعضكم بعضا ، ا يحب احدكم ان يأكل لحم اخيه ميتافكرهتموه[29]». " مسلمانان از يكديگرغيبت نكنند ، آيا كسي دوست ميدارد كه گوشت برادر خويش را در وقتي كه مرده است بخورد؟ نه ، از اين كار تنفر داريد " .
قيس بن عاصم كه از اصحاب رسولخدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) است نقل كرده كه روزي با گروهي از " بنيتميم " خدمت پيغمبر اكرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) شرفياب شدم ، گفتم يارسول الله ! ما در صحرا زندگي ميكنيم و از حضور شما كمتر بهرهمند ميگرديم ، مارا موعظه فرماييد .
رسول اكرم نصايح سودمندي فرمودو از آن جمله چنين فرمود:
" براي تو به ناچارهمنشيني خواهد بود كه هرگز از تو جدا نميگردد ، با تو دفن ميگردد در حالي كه تومردهاي و او زنده است . همنشين تو اگر شريف باشد تو را گرامي خواهد داشت و اگرنابكار باشد تو را به دامان حوادث ميسپارد . آنگاه آن همنشين با تو محشورميگردد و در رستاخيز با تو برانگيخته ميشود و تو مسؤول آن خواهي بود . پس دقت كنكه همنشيني كه انتخاب ميكني نيك باشد زيرا اگر او نيك باشد مايه انس تو خواهدبود و در غير اين صورت موجب وحشت تو ميگردد . آن همنشين ، كردار تو است " .
قيس بن عاصم عرض كرد دوستميدارم كه اندرزهاي شما به صورت اشعاري درآورده شود تا آن را حفظ و ذخيره كنم وموجب افتخار ما باشد . رسول اكرم ( صلي الله عليه و آله ) دستور فرمود كسي بهدنبال حسان بن ثابت برود ، ولي قبل از اينكه حسان بيايد قيس خودش كه از سخنانرسول اكرم به هيجان آمده بود ، نصايح رسول خدا را به صورت شعر درآورد و به حضرتعرضه داشت . اشعار اين است :
تخير خليطا من فعالك انما قرين الفتي في القبر ما كان يفعل
و لابد بعد الموت من ان تعده ليوم ينادي المرء فيه فيقبل
فان كنت مشغولا بشيء فلا تكن بغير الذي يرضي به الله تشغل
فلن يصحب الانسان من بعد موته و من قبله الا الذي كان يفعل
الا انما الانسان ضيف لاهله يقيم قليلا فيهم ثم يرحل
" از كردار خويشتن ، دوستيبراي خود برگزين كه رفيق آدمي در گور ( برزخ ) همان اعمال او ميباشد " ." بناچار بايد همنشين خود را براي روز رستاخيز انتخاب كني و آماده سازي" . " پس اگر بچيزي سرگرم ميشوي مراقب باش كه جز به آنچه خدا ميپسنددنباشد " . " زيرا آدمي پس از مرگ جز با كردار خويش قرين نميگردد ". " همانا آدمي در خانواده خود ميهماني بيش نيست كه اندكي در ميانايشان درنگ و سپس كوچ ميكند "[30]
در حديث است كه:«انما هي اعمالكم ردت اليكم» . اين عذابها همان اعمال و كردارهاي شماست كهبه سوي شما برگردانيده شده است .
آفرين بر سعدي ، عالي سروده است :
هر دم از عمر ميرود نفسي چون نگه ميكنم نمانده بسي
اي كه پنجاه رفت و در خوابي مگر اين پنج روز دريابي
خجل آنكس كه رفت و كار نساخت كوسرحلت زدند و بار نساخت
عمر ، برف است و آفتاب تموز اندكي مانده ، خواجه غره هنوز
هر كه آمد عمارتي نو ساخت رفت و منزل به ديگري پرداخت
برگ عيشي به گور خويش فرست كسنيارد زپس تو پيش فرست
هر كه مزروع خود بخورد بخويد وقت خرمنش خوشه بايد چيد
اي تهيدست رفته در بازار ترسمت بر نياوري دستار
يادي از استاد
از استاد خودم عالم جليل القدر ، مرحوم آقاي حاج ميرزاعلي آقا شيرازي (اعلي الله مقامه) كه از بزرگترين مرداني بود كه من در عمر خودديدهام و به راستي نمونهاي از زهاد و عباد و اهل يقين و يادگاري از سلف صالحبود كه در تاريخ خواندهايم ، جريان خوابي را به خاطر دارم كه نقل آن بيفايدهنيست .
در تابستان سال بيست و سال بيست و يك ، من از قم بهاصفهان رفتم و براي اولين بار در اصفهان با آن مرد بزرگوار آشنا شدم و از محضرشاستفاده كردم . البته اين آشنايي ، بعد تبديل به ارادت شديد از طرف من و محبت ولطف استادانه و پدرانه از طرف آن مرد بزرگ شد بطوري كه بعدها ايشان بهقم آمدند و در حجره ما بودند و آقايان علماء بزرگ حوزه علميه كه همه به ايشانارادت ميورزيدند در آنجا از ايشان ديدن ميكردند .
در سال بيست كه براي اولين باربه اصفهان رفتم ، هم مباحثه گراميم كه اهل اصفهان بود و يازده سال تمام با هم هممباحثهبوديم ، و اكنون از مدرسين و مجتهدين بزرگ حوزه علميه قم است به من پيشنهاد كرد كهدر مدرسه صدر ، عالم بزرگي است نهج البلاغه تدريس ميكند ، بيا برويم به درس او .اين پيشنهاد براي من سنگين بود ، طلبهاي كه " كفايه الاصول " ميخواند، چه حاجت دارد كه به پاي تدريس نهج البلاغه برود ؟ ! نهج البلاغه را خودش مطالعهميكند و با نيروي اصل برائت و استصحاب مشكلاتش را حل مينمايد !
چون ايام تعطيل بود و كارينداشتم و به علاوه پيشنهاد از طرف هم مباحثهام بود پذيرفتم ، رفتم اما زود بهاشتباه بزرگ خودم پي بردم ، دانستم كه نهج البلاغه را من نميشناختهام و نه تنهانيازمندم به فرا گرفتن از استاد ، بلكه بايد اعتراف كنم كه نهج البلاغه ، استاددرست و حسابي ندارد . به علاوه ديدم با مردي از اهل تقوا و معنويت روبرو هستم كهبه قول ما طلاب ممن ينبغي ان يشد اليه الرحال " از كساني است كه شايسته استاز راههاي دور بار سفر ببنديم و فيض محضرش را دريابيم " .
او خودش يك نهج البلاغه "مجسم " بود ، مواعظ نهج البلاغه در اعماق جانش فرو رفته بود . براي من محسوسبود كه روح اين مرد با روح اميرالمؤمنين ( ع ) پيوند خورده و متصل شده است .راستي من هر وقت حساب ميكنم ، بزرگترين ذخيره روحي خودم را درك صحبت اين مردبزرگ ميدانم ، رضوان الله تعالي عليه و حشره مع اوليائه الطاهرين و الائمهالطيبين .
من از اين مرد بزرگ داستانهادارم . از جمله به مناسبت بحث ، رؤيائي است كه نقل ميكنم : ايشان يك روز ضمن درسدر حالي كه دانههاي اشكشان بر روي محاسن سفيدشان ميچكيد اين خواب را نقل كردند، فرمودند:
" در خواب ديدم مرگم فرارسيده است ، مردن را همان طوري كه براي ما توصيف شده است ، در خواب يافتم ، خويشتنرا جدا از بدنم ميديدم ، و ملاحظه ميكردم كه بدن مرا به قبرستان براي دفن حملميكنند . مرا به گورستان بردند و دفن كردند و رفتند . من تنها ماندم و نگران كهچه بر سر من خواهد آمد ؟ ! ناگاه سگي سفيد را ديدم كه وارد قبر شد . در همان حالحس كردم كه اين سگ ، تندخويي من است كه تجسم يافته و به سراغ من آمده است .مضطرب شدم . در اضطراب بودم كه حضرت سيد الشهداء ( ع ) تشريف آوردند و به منفرمودند : غصه نخور ، من آن را از تو جدا ميكنم [31]".
در اين داستان ، اشارهاي بهشفاعت هست كه در بحث آينده به ياري خدا عنوان ميكنيم .
كوتاه سخن
پاسخ اشكال " تناسب كيفر و گناه " بهاين صورت خلاصه ميشود كه رعايت تناسب ، بحثي است كه در مورد كيفرهاي اجتماعي وقرار دادي قابل طرح است . البته در اينگونه كيفرها ، قانونگزار بايد متناسب بودن كيفررا با جرم در نظر بگيرد ، اما در كيفرهايي كه رابطه تكويني با عمل دارد يعني معلولواقعي و اثر حقيقي كردار است يا كيفري كه با گناه ، رابطه عينيت و وحدت دارد ،يعني در حقيقت خود عمل است ، ديگر مجالي از براي بحث تناسب داشتن و نداشتن نيست.
برتراند راسل كه ميگويد چگونهممكن است خدايي باشد و ما را در برابر جرمهاي بسيار كوچك ، مجازاتهاي بسيار بزرگبكند اين معني را درك نميكرده كه رابطه آخرت با دنيا از قبيل روابط قراردادي واجتماعي نيست .
امثال راسل از معارف و حقايقاسلامي دور و بيخبرند ، با الفباي معارف الهي هم آشنايي ندارند . آشنايي امثالراسل فقط با دنياي مسيحي است ، از حكمت و فلسفه و عرفان اسلامي و از معارف بلنداسلامي كمترين آگاهي ندارند . راسل در نظر كسي كه اندك آشنايي با معارف اسلاميدارد ، در فلسفه به مفهوم اسلامي و شرقي آن ، يك كودك دبستاني هم به شمار نميرود.
اسلام در دامن خود ، مردانبزرگي را تربيت كرده است كه در وقتي كه در همين جهان بودهاند ، با جهان آخرت آشناشدهاند و حقايقي را كه فوق تصور " راسل "ها ست لمس كردهاند.
شاگردان مكتب قرآن ، اين حقيقت را نيكآموختهاند كه جزاي آخرت عين كردار دنياست ، چيزي جدا از عمل نيست . مولوي اشعاريدارد كه اين حقيقت را بيان ميكند و از نظر موعظه و تذكر خود ما نيز نقل آنهامناسب است ، ميگويد:
اي دريده پوستين يوسفان گرگ بر خيزي از اين خواب گران
گشته گرگان يك به يك خوهاي تو ميدرانند از غضب اعضاي تو
ز آنچه ميبافي همه روزه بپوش ز آنچه ميكاري همه ساله بنوش
گر ز خاري خستهاي ، خود كشتهاي ور حرير و قز دري ، خود رشتهاي
چون ز دستت زخم بر مظلوم رست آن درختي گشت و ز آن زقوم رست
اين سخنهاي چو مار و كژ دمت مار و كژدم ميشود گيرد دمت
حشر پر حرص خس مردار خوار صورت خوكي بود روز شمار
زانيان را گنده اندام نهان خمر خواران را بود گنده دهان
گند مخفي كان به دلها ميرسيد گشت اندر حشر محسوس و پديد
بيشهاي آمد وجود آدمي بر حذر شو زين وجود ار آدمي
ظاهر و باطن اگر باشد يكي نيست كس را در نجات او شكي
در وجود ما هزاران گرگ و خوك صالح و نا صالح و خوب و خشوك
حكم ، آن خو راست كان غالبتر است چونكه زر بيش از مس آمد آن زر است
سيرتي كاندر وجودت غالب است هم بر آن تصوير ، حشرت واجب است
آفرين بر قرآن با اين شاگردانش. اگر قرآن نميبود ، مولوي و حافظ و سنائي و عطار و سعدي و امثال آنها بوجودنميآمدند . استعداد ايراني با نور اسلام شكفت و اين افتخار ، ايران را بس كهتوانست معارف اسلام را بهتر از هر قوم ديگري دريافت كند . سخن خود را به اندرزهايزيباي سعدي در اين زمينه پايان ميدهيم:
خرما نتوان خورد از اين خار كه كشتيم
ديبانتوان بافت از اين پشم كه رشتيم
بر لوح معاصي خط عذري نكشيديم
پهلوي كبائر حسناتي ننوشتيم
پيري و جواني چو شب و روز بر آمد
ماشب شد و روز آمد و بيدار نگشتيم
ما را عجب ارپشت و پناهي بود آنروز
كامروزكسي را نه پناهيم و نه پشتيم
گر خواجه شفاعت نكند روز قيامت
شايدكه ز مشاطه نرنجيم ، كه زشتيم
[1] . نهجالبلاغه خطبه 95
[2] . بحار چاپ كمپاني جلد 15 جزء چهارم ص188 «اياكم و الغيبه فانها ادام كلابالنار»
[3] . عنكبوت/64
[4] .يس/65
[5] .فصلت/21
[6] . نهچالبلاغه/ خطبهي 42
[7] . همان/خطبهي 187
[8] . اصول كافي
[9] . يس/59
[10] . انعام/16 و چهار موردديگر
[11] . اخوانا علي سرر متقابلين (سورهي حجرآيهي 47)
[12] . كلما دخلت امه لعنت اختها (اعراف/38) ان ذلك لحق تخاصم اهل النار (سوره ص/64)
[13] . تفسير الميزان جلد سيزده ص23
[14]. وسايلالشيعه/جزء چهارم از جلد دوم/ص1208
[15] . همان/جزء دوم از جلد دوم/ص1206و سورهي محمد/33
[16] . اصول كافي 2ص231
[17] .سبأ/5
[18] . سفينهالبحار-مادهي «وكل».بحارالانوار/ج10ص296
[19] . نهجالبلاغه/حكمت195
[20] . آلعمران/30
[21] . كهف/49
[22] . زلزال/7-8
[23] . بقره/281
[24] . نساء/10
[25] . حشر/18
[26]. تكوير/1-14
[27] . جمعه/8
[28] . بحارالانوار/ج15/ص188
[29] . حجرات/12
[30] . خصال صدوق باب ثلاثه شماره81
[31]. مرحوم حاج ميرزا علي آقا اعلي الله مقامه ، ارتباط قوي و بسيار شديدي باپيغمبر اكرم و خاندان پاكش ( صلوات الله و سلامه عليهم ) داشت . اين مرد در عيناينكه فقيه ( در حد اجتهاد ) و حكيم و عارف و طبيب و اديب بود و در بعضي از قسمتها، مثلا طب قديم و ادبيات ، از طراز اول بود و " قانون " بوعلي را تدريسميكرد ، از خدمتگزاران آستان مقدس حضرت سيد الشهداء عليهالسلام بود ، منبرميرفت و موعظه ميكرد و ذكر مصيبت ميفرمود ، كمتر كسي بود كه در پاي منبر اينمرد عالم مخلص متقي بنشيند و منقلب نشود ، خودش هنگام وعظ و ارشاد كه از خدا وآخرت ياد ميكرد در حال يك انقلاب روحي و معنوي بود و محبت خدا و پيامبرش و خاندانپيامبر در حد اشباع او را بسوي خود ميكشيد ، با ذكر خدا دگرگون ميشد ، مصداققول خدا بود : الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياته زادتهمايمانا و علي ربهم يتوكلون »( انفال / 2) . نام رسول اكرم ( صلي الله عليه و آله ) يااميرالمؤمنين ( عليهالسلام ) را كه ميبرد اشكش جاري ميشد . يك سال حضرت آيتالله بروجردي ( اعلي الله مقامه ) از ايشان براي منبر در منزل خودشان در دههعاشورا دعوت كردند ، منبر خاصي داشت ، غالبا از نهج البلاغه تجاوز نميكرد .ايشان در منزل آية الله منبر ميرفت و مجلسي را كه افراد آن اكثر از اهل علم وطلاب بودند سخت منقلب ميكرد به طوري كه از آغاز تا پايان منبر ايشان ، جز ريزشاشكها و حركت شانهها چيزي مشهود نبود .