• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    واژه :
اراده و مشيت الهي
يكي از صفات كمال خداوند صفت مشيت و اراده است، چنان كه مريداز اسماء الهي به شمار آمده است. در قرآن كريم در مورد خداوند واژه‎هاي مشيت، اراده ومريد به كار نرفته است، ولي در آيات بسيار واژه‎هاي: شاء الله، يشاء الله، اراد الله، أردنا، يريد اللهو نريد به كار رفته است. با توجه به اين افعال، صفت مشيت و اراده  انتزاع گرديده و به عنوان صفات و اسماء الهي بهكار رفته‎اند.گذشته از اين كاربرد صفات و اسماء ياد شده در روايات زير يافت مي‎شود. 
عده‎اي ازمتكلمان مشيت و اراده را يك صفت دانسته‎اند و عده‎اي از آنان آنها را دو صفت جداگانه دانسته‎اند و در تفاوت آندو، وجوهي نقل شده است.[1]آنچه از كاربردهاي قرآني مربوط به اين دو واژه استفاده مي‎شود اين است كه مشيت فقط در امور تكويني به كار رفتهاست، ولي اراده هم در امور تكويني به كار رفته است و هم در امور تشريعي. با توجهبه مجموع آيات و روايات مي‎توانگفت اراده و مشيت در خداوند بيانگر يك صفت مي‎باشند.
اقوال در حقيقت اراده
در اين كه حقيقت اراده در خداوند چيست، و آيا از صفات ذات استيا صفات فعل، آراء مختلفي از سوي فلاسفه و متكلمين اظهار شده است:
1. ارادة خداوند نسبت به افعال خود(ارادة تكويني) همان ايجاد افعال است. و ارادة او نسبت به افعال بشر (ارادةتشريعي) يعني همان اوامر و نواهي الهي است.
شيخ مفيد اين نظريه را برگزيده است.[2]
علامه طباطبايي نيز ارادة تكويني خداوند را از صفات فعلخداوند دانسته و گفته است:
«اراده‎اي كهبه خداوند نسبت داده مي‎شود ازمقام فعل او انتزاع مي‎گردد،يا از خود فعل كه در خارج تحقق مي‎يابد و يا از تحقق تامة فعل».[3]
2. ارادة تكويني خداوند عبارت است از علمخداوند به اين كه فعل هماهنگ با نظام احسن است. اين نظريه مشهور ميان فلاسفةاسلامي است.[4]
3. ارادة تكويني خداوند عبارت است از علمخداوند به اين كه فعل مشتمل بر مصلحت براي انسان و موجودات ديگر است. متكلمانمعتزله و اماميه طرفداران اين نظريه‎اند. آنان اين علم را داعي مي‎نامند.[5]
4. ارادة خداوند صفتي است غير از علم وقدرت و ديگر صفات ذاتي، و از صفات ذاتي و ازلي خداوند است. اين نظريه مورد قبولاشاعره است.[6]
ارزيابي اقوال
نظريه نخست، اراده را فقط از صفات فعل دانسته است. اين نظريهبا احاديثي كه از ائمة طاهرين ـ عليهم السلام ـ دربارة اراده و مشيت الهي روايتشده است هماهنگ است. توضيح آن پس از اين خواهد آمد.
نظريه دوم و سوم در اين جهت كه آن را به علم ازلي الهي تفسيركرده‎اند،توافق دارند. اما تفاوت آنها در اين است كه در نظرية نخست اراده به علم به نظامأحسن تفسير شده است، و در نظرية دوم، اراده به علم به مصلحت داشتن فعل. تفسير اولبا معيارهاي عقل نظري هماهنگ است، و نظرية دوم با موازين عقل عملي. بحث أحسن بودننظام در حوزة عقل نظري است و بحث مصلحت داشتن فعل در حوزة عقل عملي. نقد اين دونظريه پس از اين خواهد آمد.
براي نظرية چهارم، هيچ گونه توضيح و توجيهي نقل نشده و صرفاًبه صورت يك ادعا مطرح شده است. نقد آن در تحقيقي كه پس از اين خواهد آمد، روشنخواهد شد.
تحقيق در اصل ارادة الهي
معيار اثبات صفات ثبوتيه در خداوند اين است كه هر صفتي كه ازكمالات موجود بما هو موجود (موجود مطلق) باشد، به نحو اكمل و اتم در خداوند موجوداست؛ زيرا محال است كه خداوند كه واجب الوجود بالذات است، كمالات وجودي را نداشتهباشد. اما برخي از صفات از كمالات موجود خاصي است، نه موجود بما هو موجود، مثلاًديدن با دستگاه بينايي، توانايي بر راه رفتن و مانند آن (از كمالات موجوداتطبيعي)، چنين كمالات وجودي را نمي‎توان براي خداوند اثبات كرد، زيرا مستلزم جسمانيت و حركتو تغيير و ديگر صفات نقص است كه با امكان و نيازمندي ملازمه دارند.
از سوي ديگر، راه شناخت اين كه كدام صفت، ازكمالات موجود بما هو موجود است يا از كمالات موجودي خاص (موجودات طبيعي)، اين استكه ويژگي‎هايامكاني، مادي و طبيعي آن را از آن بگيريم. معنايي كه پس از پيرايش باقي مي‎ماند، از صفات كمالوجودي (موجود مطلق) است، ‌ولي اگر با پيرايش آن ويژگي‎ها، اصل آن صفت نيز از بين برود، آن صفت از كمالات موجودخاص است نه موجود بما هو موجود، مثلاً علم در انسان ويژگي‎هايي دارد كه پس از پيرايش آن از آن ويژگي‎ها، آنچه باقي مي‎ماند همانا انكشافو حضور است، يعني واقعيت معلوم نزد نفس، حضور و انكشاف مي‎يابد، و اين حقيقت علم است. اين حقيقت را براي خداوندثابت مي‎كنيم.
اكنون، اگر اين روش را در اراده به كار بريمخواهيد ديد كه جز صفت اختيار، صفت ديگري باقي نمي‎ماند، حقيقت اراده در انسان حالتي است نفساني كه پس ازعلم و شوق حاصل مي‎شود.اين حالت نفساني تنها در مورد كارهاي عضوي (افعال جوارحي) لازم است اما در موردكارهاي دروني (افعال جوانحي) كه اراده نيز از آنهاست، لازم نيست. يعني اراده درعين اين كه از افعال اختياري نفس است، ولي مسبوق به اراده نيست. از سوي ديگر، آنگاه كه فعل تحقق يابد، اراده از بين مي‎رود. در حالي كه صفت اختيار، قبل از فعل، و پس از فعل ودر حال انجام فعل ثابت و باقي است.
از تحليل ياد شده به دست مي‎آيد كه آنچه ازصفات كمال براي موجود بما هو موجود است، صفت اختيار است، نه صفت اراده، و آنچه صفتذاتي است اختيار است نه اراده. پس آنچه در اراده باقي مي‌ماند و قابل استناد بهخداوند است همانا علم و اختيار يا علم و قدرت است. آري اراده در مقام فعل انتزاعمي‎شود،همان گونه كه صفت رزق و رازق از مقام فعل انتزاع مي‎گردد.
يادآور مي‎شويم، بحث كنوني دربارة بازگشت حقيقت اراده به علم ياقدرت است، نه وحدت مصداقي آنها. كه مقتضاي توحيد صفاتي است. مثلاً مفهوم و حقيقتعلم غير از مفهوم و حقيقت قدرت است، اگر چه از نظر مصداق در ذات الهي وحدت دارند.
ارادة الهي در روايات
همان گونه كه پيش از اين يادآور شديم، ارادهدر روايات از صفات فعل خداوند به شمار آمده، و به حادث بودن آن تصريح شده است.چنان كه تفسير آن به علم ازلي نيز انكار شده است. اينك نمونه‎هايي از روايات را يادآور مي‎شويم:
1. محمد بن مسلم از امام صادق ـ عليهالسلام ـ روايت كرده كه فرمود:
«المشيه محدثه»[7] (مشيتخداوند حادث است.)
2. در حديثي كه صفوان بن يحيي از امامكاظم ـ عليه السلام ـ نقل كرده است، امام ـ عليه السلام ـ پس از بيان ويژگي‎هاي اراده درانسان، و اين كه اين ويژگي‎ها درمورد خداوند محال است. فرموده است:
«فاراده الله هي الفعل لا غير ذلك، يقول لهكُن فيكون».[8](پس اراده‌ي خداوند همان فعل است نه چيز ديگر, به او مي‌گويد «باش», پس «مي‌شود») 
3. عاصم بن حميد از امام صادق ـ عليهالسلام ـ پرسيد: آيا خداوند از ازل مريد بوده است؟ امام ـ عليه السلام ـ فرمود:
«ان المريد لايكون الا المراد معه، بل لم يزل عالما قدراً ثماراد»[9] (مريدبدون مراد نخواهد بود (اگر خداوند از ازل مريد مي‎بود، همة موجودات قديم مي‎بودند). خداوند از ازل عالم و قادر بود، آن گاه ارادهنمود.)
4. بكير بن اعين از امام صادق ـ عليهالسلام ـ پرسيد: آيا علم و مشيت خداوند مختلف‎اند يا همگون؟ امام ـ عليه السلام ـ فرمود:
«علم غير از اراده است، به گواه اين كه ما مي‎گوييم: فلان كار راانجام خواهم داد اگر خدا بخواهد، ولي نمي‎گوييم فلان كار را انجام خواهم داد اگر خدا بداند. پساين كه مي‎گوييم«ان شاء الله»، دليل بر اين است كه پيش از اين نخواسته است. پس هرگاه مشيت او بهتحقق چيزي تعلق گيرد، همان گونه كه او خواسته است، ‌تحقق خواهد يافت. و علم خداوندبر مشيت او سابق است.»[10]
5. از امام رضا ـ عليه السلام ـ روايتشده كه فرمود:
«المشيه و الاراده من صفات الأفعال»[11] (مشيتو اراده از صفات افعال است.)
6. امام رضا ـ عليه السلام ـ در مناظره‎اي كه با عمرانصابي داشته‎اند،فرموده‎اند:
«و اعلم أن الإبداع و المشيه و الإراده معناها واحد و أسماؤهاثلاثه»[12] (ابداعو مشيت و اراده مفاهيم سه گانه‎اي‎اند كه يك معنا بيش ندارند.)
7. در مناظرة طولاني كه ميان امام رضا ـعليه السلام ـ و سليمان مروزي متكلم معتزلي معروف خراسان در مجلس مأمون انجامگرفته است. يكي از مسائل مورد بحث آنان اين بوده است كه آيا ارادة خداوند از صفاتذات است يا از صفات فعل، و آيا اراده همان علم است يا صفت ديگر. سليمان اراده رااز صفات ذاتي دانسته و آن را به علم تفسير كرده است (چنان كه رأي معتزله اين بودهاست) و امام رضا ـ عليه السلام ـ آن را صفت فعل و حادث دانسته است.[13]



[1] . ر.ك راغب اصفهاني، المفردات، واژه‎هاي اراده و مشيت
[2] . .شيخ مفيد، اوائل المقالات، ص 58.
[3] . علامة طباطبايي، نهاية الحكمة، مرحلة 12، فصل 10.
[4] . حكيم سبزواري، شرح منظومه، فريدة دوم،مبحث اراده؛ صدر المتألهين، اسفاره، ج 6 ص 317.
[5] . محقق طوسي، قواعد العقائد، ص 57.
[6] . سيد شريف گرگاني، شرح المواقف، ج 8، ص 81-87
[7] . شيخ صدوق، كتاب توحيد، باب صفات ذات،حديث 18.
[8] . همان، حديث 17.
[9] . همان، حديث 15.
[10] . همان، حديث 16
[11] . همان، توحيد، باب مشيت و اراده، حديث 5
[12] . همان، ص 435.
[13] . همان، ص 445-454