• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    واژه :
اختيار و قدرت الهي
قدرت و توانايي از صفات كمال وجودي است و خداوند كه همةكمالات وجودي  را داراست، صفت قدرت را نيز دارد، بنابراين خداوند قادر وتواناست. در ثبوت اين صفت براي خداوند اختلافي وجود ندارد. ولي در اين كه حقيقتقدرت چيست و قلمرو قدرت الهي كدام است؟ اقوال مختلف وجود دارد.
حقيقت قدرت
در تعريف قدرت و اين كه قادر چه كسي است؟ دو نظريه است:
قادر كسي است كه داراي صفتي است كه به واسطة آن انجام و تركفعل براي او ممكن است.[1]  اين تعريف مورد قبول جمعياز متكلمين است.
قادر كسي است كه اگر بخواهد فعل را انجام مي‎دهد و اگر بخواهدآن را ترك مي‎كند.[2]  اين تعريف مورد قبول فلاسفه و جمعي ديگر ازمتكلمين است.
مفاد هر دو تعريف اين است كه قادر ملزم به فعل يا ترك نيست،به عبارت ديگر، فاعل قادر كسي است كه در فعل و ترك مجبور نيست، بلكه مختار است.بنابراين قدرت، مساوق يا ملازم با اختيار است. نقطة مقابل فاعل قادر و مختار، فاعلموجب يا مضطر است كه قدرت بر ترك ندارد، و صدور فعل از او حتمي و جبري است. تفاوت‎هاي فاعل مختار وموجب عبارتند از:
فاعل مختار از فعل خود آگاه است، زيرا انتخاب مستلزم آگاهياست ولي فاعل موجب از فعل خود آگاه نيست.
انفكاك فعل به لحاظ ذات فاعل، از فاعل مختار ممكن است، وليانفكاك فعل از فاعل موجب ممكن نيست.
از آنجا كه قدرت نسبت به فعل وترك يكسان است، فاعل قادر ومختار فعل خود را اراده مي‎كند. پسفعل مختار مسبوق به اراده است، ولي فعل فاعل موجب مسبوق به اراده نيست. (غيرارادياست)
از آنچه گفته شد، روشن گرديد كه فعل اختياري پس از تحقق ارادهواجب و قطعي مي‎شود،ولي اين وجوب، متأخر از اراده و اختيار است، و با اختياري بودن فعل منافات ندارد.
نكته: از ديدگاه فلاسفه، خداوند نسبت به ايجاد هر موجودي كهقابليت آن تام است، مشيت و ارادة ازلي دارد و چون موجوداتي كه مجرد از ماده‎اند، مانند عقول،امكان ذاتي آنها براي قبول فيض وجود از خداوند كافي است (يعني با امكان ذاتيقابليت آنها تام است و مشروط به امكان استعدادي و زمان و مكان و نسبت خاص نيست)چنين موجوداتي حادث زماني نيستند، و پيوسته از خداوند فيض وجود را دريافت كرده‎اند. در نتيجه اينعقيده با مختار بودن خداوند منافات ندارد، زيرا به اعتقاد آنان خداوند با مشيتازلي خود پيوسته به آنان اعطاي وجود كرده است. بنابراين، نبايد فلاسفه را به دليلاين اعتقاد، مخالف مختار بودن خداوند پنداشت، چنان كه در كلمات بسياري از متكلمانچنين نسبتي ديده مي‎شود.[3]
برهان قدرت و اختيار
اضطرار يا جبر در فعل،‌ آن گاه متصور است كه فاعل مسخر ومقهور موجودي برتر از خود باشد. در اين صورت مي‎توان فاعل را موجب و مضطر دانست،‌يعني آن موجود برتر فعلرا بر فاعل تحميل كرده، و او را بدون آن كه خود بخواهد به انجام فعل وادار نمودهاست.
با توجه به اين كه خداوند برترين موجود است، مقهور و مغلوبهيچ موجودي نيست، اضطرار و جبر در فعل در حق او متصور نيست. بنابراين، خداوند جهانرا با قدرت و اختيار آفريده است.
به بيان ديگر، قدرت و اختيار از صفات كمال وجودي است و فطرت وخرد انسان كه وي را به وجود خداوند رهنمون مي‎گردد، او را موجودي كامل و برين مي‎شناسد كه همه كمالات وجودي را داراست.
گذشته از اين، نظم و اتقان آفرينش گواه روشني بر قادر و مختاربودن آفريدگار است. همان گونه كه بر علم و آگاهي خداوند نيز دلالت مي‎كند، از اين روي،قرآن كريم آن جا كه از آفرينش آسمانها و زمين سخن گفته ياد آور شده است كه آفرينشآنها بشر را به قدرت و علم آفريدگار هدايت مي‎كند، چنان كه فرموده است:
«اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأرْضِمِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أنَّ اللَّهَ عَليكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ وَ أنَّ اللَّهَ قَدْ أحاطَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عِلْماً»[4] ( خدا كسي است كه آسمانها و زمين‎هاي هفتگانه را آفريد، تدبير الهي در آنها جريان دارد.تا بدانيد كه خدا بر هر چيزي تواناست، و علم او به همه چيز احاطه دارد.)
در سخنان امام علي ـ عليه السلام ـ نيز به اين برهان اشارهشده است:
 «و أرانا من ملكوتقدرته و عجائب ما نطقت به آثار حكمته» [5](خداوند نمونه‎هايي از قدرت نهان و شگفتي‎هايي را كه آثار حكمت الهي بر آنها گواهي مي‎دهد را به ما نشانداده است)
«فأقام من شواهد البينات علي لطيف صنعته و عظيم قدرته»[6](خداوند، شواهدي روشن بر آفرينش لطيف و دقيق و قدرت عظيم خود، اقامه كرده است).
قلمرو قدرت خداوند
براهين قدرت خداوند، بر گستردگي قدرت الهي دلالت دارند.گستردگي قدرت به دو معناست: يكي اين كه خداوند بر ايجاد هر ذات و ماهيتي كه ممكنالوجود است، تواناست، هر چند بنا به حكمت و علم و مشيت خود، هر ممكن الوجودي راايجاد نكرده است، بلكه آنچه كه مقتضاي نظام احسن و اصلح بوده است را ايجاد نمودهاست. ديگري اين كه همة موجودات متعلق قدرت الهي‎اند. دراين جهت فرقي ميان موجودات مجرد و مادي، طبيعي وبشري وجودي ندارد. در نتيجه افعال بشر نيز در گسترة قدرت خداوند قرار دارند.
قدرت و امكان
روشن است كه اگر موجودي وجودش ضروري و حتمي باشد به طوري كهنبودنش محال باشد (يعني به اصطلاح واجب‌الوجود باشد) نمي‌تواند متعلق قدرت واقعشود. يعني معنا ندارد كه بگوييم كسي مي‌تواند واجب‌الوجود را بوجود آورد زيرا واجب‌الوجودموجودي است كه وجودش ضروري است و ديگر نيازي به بوجود آورنده ندارد. همچنين اگرچيزي وجودش محال بود يعني امكان نداشت كه بوجود آيد (يعني ممتنع‌الوجود بود) بازهم نمي‌تواند متعلق قدرت واقع شود. به بيان ديگر ممتنع‌الوجود چيزي است كه وجودشمستلزم تناقض است و بنابراين عدمش ضروري و وجودش محال است و روشن است كه چنين چيزيامكان تحقق ندارد و معنا ندارد كه بگوييم كسي قدرت دارد ممتنع‌الوجود را بوجودآورد. زيرا اين سخن به اين معناست كه كسي دو نقيض را با هم جمع كند.
بنابراين قدرت تنها به ممكن‌الوجود تعلق مي‌گيرد كه نه وجودشضروري است و نه عدمش.
از اين جا، مي‎توان به پاره‎اي شبهات كه در باب عموميت قدرت الهي مطرح شده است، بهآساني پاسخ داد:
آيا خداوند مي‎تواند موجودي را بيافريند كه پس از آن نتواند آن را ازبين ببرد؟
پاسخ اين است كه چنين موجودي ممتنع بالذات است, زيرا معنايشآن است كه هم وجودش وابسته به خداوند است و ممكن‌الوجود است و هم وجودش وابسته بهخداوند نيست و واجب‌الوجود است و اين همان اجتماع نقيضين است.
آيا خداوند مي‎تواند موجودي مثل خود را بيافريند.
پاسخ اين است كه چنين موجودي نيز ممتنع بالذات است، زيرا اگرمثل خداوند است، پس واجب الوجود بالذات است و بنابراين نمي‌‌تواند بوجود آورندهداشته باشد و از طرف ديگر مي‌گوييم بوجود آورنده دارد و اين همان اجتماع نقيضيناست.
آيا خداوند مي‎تواند جهان را در تخم مرغي قرار دهد، بدون آن كه دنياكوچك، يا تخم مرغ بزرگ شود؟
پاسخ اين است كه اين فرض مستلزم محال است، زيرا اين امر هماناجتماع نقيضين است.
پس به طور خلاصه تمام موارد ياد شده ممتنع الوجود‌اند و ازاين رو متعلق قدرت واقع نخواهند شد.
امام علي ـ عليه السلام ـ در پاسخ  سؤال آخر فرموده است:
«ان الله تبارك و تعالي لا ينسب الي العجز، و الذي سألتني لايكون»[7] (عجزو ناتواني در خداوند راه ندارد، ولي آنچه در سؤال مطرح گرديده، شدني نيست).




[1] . القادر هو الذي يصح ان يصدر عنهالفعل، و ان لا يصدر، و هذه الصحة هي القدرة. (تلخيص المحصل، ص 269).
.[2]القادرعبارة عن كونه بحيث اذا شاء فعل و اذا شاء لم يفعل. (قواعد المرام، ص 82).
[3] . در اين باره به كتاب تلخيص المحصل، ص 268، قواعد العقائد، ص 49-50، ارشاد الطالبين، ص 183 رجوع شود
[4]. طلاق/ 12.
[5] . نهج البلاغه خطبة 91
[6] . نهج البلاغه، خطبة 165
[7] . فاضل مقدار، ارشاد الطالبين، ص 206-207.