• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    واژه :
گفتار سوم : انسان از منظر قرآن و روايات
در اين بخش،به اختصار بخشي از آياتي را كه به حقيقت انسان و كيفيت خلقت او پرداخته اند، ذكرمي كنيم.قرآن و ساحت جسماني انسان
قرآن كريم دربسياري از آيات ساحت جسماني انسان نخستين و مراحل تكون آن را بيان مي كند:
“و لقد خلقناالانسان من سلالة من طين.”[1](مؤمنون/ 12)
“و لقد خلقناالانسان من صلصال من حمأ مسنون.”[2]  (حجر / 26)
“انّا خلقناهممن طين لازب.”[3] (صافات / 11)
بر اساس اينآيات خلقت نخستين انسان از گلي خشك، سياه، بدبو و چسبنده است. در بخشي ديگر، كيفيتتوليد مثل انسان نخستين و نسل او بيان شده است:
“و بدأ خلقالانسان من طين. ثمّ جعل نسله من سلالة من ماء مهين.”[4](سجده/ 8 ـ 7)
“فلينظرالانسان ممّ خلق. خلق من ماء دافق. يخرج من بين الصّلب و الترائب.”[5](طارق/ 7 ـ 5)
قرآن در توضيحمراحل تكون آدمي مي فرمايد:
“ثمّ جعلناهنطفة في قرار مكين. ثمّ خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغةعظاماً فكسونا العظام لحما.”[6](مومنون/ 14 ـ 13)
“يا ايّهاالنّاس ان كنتم في ريب من البعث فانّا خلقناكم من تراب ثمّ من نطفة ثمّ من علقةثمّ من مضغة مخلّقة و غيرمخلّقة لنبيّن لكم.”[7](حج/ 5)

قرآن و ساحت روحاني انسان
قرآن كريم در ميان موجودات عالم، از آفريده اي به نام“روح” ياد كرده، پاره اي از خصوصيات آن را بيان مي كند:
“ينزّل الملائكة بالرّوح من امره علي من يشاء من عباده.”[8](نحل / 2)
“تعرج الملائكة و الروح اليه في يوم كان مقداره خمسينالف سنة.”[9](معارج/ 4)
از اين رو مخاطبان عصر نزول كه به تكرار اين واژه را ميشنيدند، از حقيقت آن پرسش مي كردند:
“ويسئلونك عن الروح قل الروح من امر ربّي و ما اوتيتم منالعلم الاّ قليلا.”[10](اسراء/ 85)
بر اساس پاره اي از تفاسير، اين آيه در مقام توضيح حقيقتروح و پاسخ گويي به سؤال پرسش كنندگان است، و نمي خواهد مردم را از سؤال كردنمنصرف كند. بنابراين روح موجودي امري است و قرآن كريم عالم امر را در كنار عالمخلق قرار داده است:
“الا له الخلق و الامر.”[11](اعراف/ 54)
و در توضيح خصوصيات “امر و موجودات امري” مي فرمايد:
“انّما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون.”[12](يس / 82)
پس “امر” همان كلمه ي ايجادي خداوند يا فعل خاص اوست كهاسباب امكاني در آن راه ندارد و موجوداتي كه محتاج خصوصيات قابلي
نيستند، از آن جهت كه تمام حقيقت وجوديشان مستند به فاعل و ايجاد كننده ي آن هاست،“موجودات امري” ناميده مي شوند. در آيه ي ديگري مي فرمايد:
“و ما امرنا الاّ واحدة كلمح بالبصر.”[13](قمر / 50)
در اين آيه، خداوند امر خود را به “چشم بر هم زدن” تشبيهمي كند. زيرا سريع ترين حركت در زبان رايج حركت چشم است، و اين بدان معناست كه امرالهي هيچ گونه زمان بردار نيست. به هر روي بر اساس اين آيه موجوداتي كه تنها بهامر الهي وابسته اند و هيچ گونه استنادي به اسباب امكاني ندارند، موجوداتي بيروناز افق زمان و مكان اند و وجود آن ها دفعي است و نه تدريجي; البته موجودات تدريجينيز از جهت استناد به خداوند “امري” و به لحاظ استناد به اسباب امكاني “خلقي”اند.از اين رو در مراحل پيدايش ابدان آدميان از كلمه ي خلق استفاده شده است، چرا كهابدان موجوداتي تدريجي اند.[14]
در آياتي كه بيان حقيقت انسان را بر عهده دارند، در سهمورد از نوعي “روح” در كنار بدن ياد شده كه هماره به خداوند نسبت داده شده است:
“ثمّ سوّاه و نفخ فيه من روحه و جعل لكم السمع و الابصاروالافئدة.”[15](سجده / 9)
“فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين.”[16](حجر/29)
از مجموع آيات ياد شده چنين به نظر مي رسد كه در حقيقتانسان موجودي به نام “روح” حضور دارد كه بر خلاف بدن كه از عالم خلق است از سيطرهي سيلان و تدريج مصون و موجودي دفعي است. از همين موجود به گونه اي ديگر در اينآيه ياد شده است كه:
“ثمّ خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقناالمضغة عظاما فكسونا العظام لحما ثمّ انشأناه خلقا اخر.”[17] (مؤمنون/ 14)
نتيجه اينكه انسان موجود در دنيا از دو ساحت روح و بدنبرخوردار است.

قرآن و حقيقت انسان
اما آيا بدن در حقيقت انسان چنان نقشي دارد كه در هيچمقطعي از حيات انساني، از او جدا نيست؟ به تعبير ديگر، آيا حقيقت انسان تنها روحاوست كه پس از مفارقت از بدن، تا ابد نامتجسد و بدون بدن خواهد بود، يا جسمانيتبخشي از حقيقت انسان است؟
آنچه از قرآن كريم به نظر مي رسد، اين است كه انسان حاضردر قيامت، موجودي جسماني ـ روحاني است.
“منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخري.”[18](طه/ 55)
اساساً دريافت مخاطبان عصر نزول اين بود كه قرآن از زندهشدن اجساد در قيامت خبر مي دهد و چون چنين امري در نظر آنان بسيار بعيد مي نمود،احياي دوباره را انكار مي كردند و قرآن نيز از راه هاي مختلف به اصلاح انديشه  آنان پرداخت.
“ايعدكم انّكم اذا متّم و كنتم ترابا و عظاما انّكممخرجون. هيهات هيهات لما توعدون.”[19](مؤمنون/ 36 ـ 35)
“و ضرب لنا مثلا و نسي خلقه قال من يحي العظام و هيرميم.”[20](يس/ 78)
افزون براين، پاره اي از عذاب ها و پاداش هاي اخروي، آنگونه كه در قرآن توصيف شده اند، جسماني اند و انسان بايد از ساحتي جسماني بهره مندباشد تا با آن ها سنخيت داشته باشد:
“مثل الجنّة الّتي وعد المتّقون فيها انهار من ماء غيراسن، وانهار من لبن لم يتغيّر طعمه، و انهار من خمر لذّة للشاربين، و انهار من عسلمصفّي و لهم فيها من كل الثمرات و مغفرة من ربّهم كمن هو خالد في النّار و سقواماء حميماً فقطّع امعاءهم.”[21](محمد/ 15)
از همين روست كه شماري از فلاسفه در فاصله ي ميان دنيا وآخرت (برزخ) نيز آدمي را بدون بدن ندانسته براي او بدن برزخي قايل اند. چرا كهادراك پاداش ها و عذاب هاي برزخي كه قرآن از آن خبر داده متوقف بر وجود چنين بدنياست.
نتيجه اي كه از اين آيات مي توان گرفت، آن است كه انسانموجودي است كه بخشي از حقيقت او بُعد جسماني اوست; گو اينكه ممكن است احكام اينجسم در دنيا و آخرت به يكسان نباشد. ليكن به هر روي نمي توان اين بخش از حقيقتانسان را در هيچ مقام و مقطعي ناديده گرفت.

تجرد روح در قرآن و روايات
حال كه انسان موجودي دو ساحتي و مركب از نفس (روح) و بدناست، آيا روح بر خلاف بدن، موجودي مجرد از ماده و احكام آن است يا خير؟
از آنچه در گذشته گفته شد (روح از عالم امر يعني موجوديمصون از تدريج و تغيّر و بيرون از سيطره ي زمان و مكان است) مي توان تجرد روح رانتيجه گرفت. البته تجرد نفساني، منافاتي با تدريج و تغيير طولي ندارد.
افزون بر اين، قرآن در بيان يكي از شبهات منكران معاد وپاسخ آن مي فرمايد:
“و قالوا أءِذا ضللنا في الارض أءنّا لفي خلق جديد، بلهم بلقاء ربّهم كافرون. قل يتوفّيكم ملك الموت الذي وكّل بكم ثمّ الي ربّكمترجعون.”[22](سجده/ 11 ـ 10)
كافران مي پنداشتند كه تمام حقيقت آنان را بدن جسماني ومادي تشكيل مي دهد و چون چنين بدني پس از مرگ با عناصر ديگر آميخته مي شود، چگونهممكن است كه در وقتي ديگر، اجزاي همه ي ابدان با اين پراكندگي، دوباره در كنار يكديگر قرار گيرند و زنده شوند؟
پاسخ قرآن تنها اين نيست كه فرشته ي مرگ شما را ميميراند، كه چنين پاسخي از عهده ي چنان پرسشي بر نمي آيد; بلكه سخن قرآن اين است كهمرگ، فنا و نابودي نيست، زيرا فرشته ي مرگ به طور كامل حقيقت شما يعني ارواحتان رااز ابدان مي ستاند و حافظ آن هاست تا روزي كه با رجوع به سوي خداوند دوباره با هممتحد شوند. آنچه در زمين گم مي شود و در معرض تغيير و تبدل قرار مي گيرد، بدنشماست كه هماره محكوم تغيير و تبدل بوده است.
هم چنين آياتي كه زندگي برزخي را بيان مي كنند، بر اينحقيقت دلالت دارند كه انسان علاوه بر ساحت جسماني، از ساحت ديگري نيز برخوردار استكه با مرگ بدن نمي ميرد و پس از گذر از عالم طبيعت زنده و باقي است. از اين گروهآيات نه فقط تغاير نفس و بدن كه تجرد حقيقت نفس نيز فهميده مي شود.
از آياتي كه استقلال نفس از بدن را نشان مي دهد اين آيهاست:
“الله يتوفي الانفس حين موتها والتي لم تمت في منامهافيمسك التي قضي عليها الموت و يرسل الاخري الي اجل مسمّي.”[23](زمر/ 42)
بر اساس اين آيه، خداوند در هنگام مرگ، نفس ـ يعني روحيرا كه به بدن تعلق گرفته است ـ باز مي ستاند و بر خلاف حالت خواب كاملا علاقه ي آنرا از بدن قطع كرده در نتيجه بدن مي ميرد.
روايات بسياري نيز برتجرد نفس و تمايز آن از بدن دلالتدارند كه به پاره اي از آن ها اشاره مي شود:
“قلب المؤمن عرش الله.”[24]
“كل وعاء يضيق بما جعل فيه الاّ وعاء العلم فانّه يتّسعبه.”[25]
“جاء حبر الي اميرالمؤمنين “صلوات الله عليه “فقال ياامير المؤمنين هل رأيت ربّك حين عبدته؟ فقال: ويلك ما كنت اعبد ربا لم اره; قال: وكيف رأيته؟ قال: ويلك لا تدركه العيون في مشاهدة الابصار و لكن رأته القلوب بحقائقالايمان.”[26]



[1]. و به يقين، انسان را از عصاره اي از گِل آفريديم.
[2] . و در حقيقت، انسان را از گِلي خشك، از گِلي سياه و بدبو، آفريديم.
[3] . ما آنان را از گِلي چسبنده پديد آورديم.
[4] . و آفرينش انسان را از گِل آغاز كرد; سپس ]تداوم [ نسل او را از چكيدهي آبيپست مقرر
فرمود.
[5] . پس انسان بايد بنگرد كه از چه آفريده شده است؟ از آب جهنده اي خلق شده،]كه [ از صلب مرد و ميان استخوان هاي سينهي زن بيرون مي آيد.
[6] . سپس او را ]به صورت [ نطفه اي در جايگاهي استوار قرار داديم. آن گاه نطفهرا به صورت علقه درآورديم. پس آن علقه را ]به صورت [ مضغه گردانيديم، و آن گاهمضغه را استخوان هايي ساختيم، بعد استخوان ها را با گوشتي پوشانيديم.
[7] . اي مردم، اگر دربارهي، برانگيخته شدن در شكّيد، پس ]بدانيد [ كه ما شما رااز خاك آفريده ايم، سپس از نطفه، سپس از علقه، آن گاه از مضغه، داراي خلقت كامل و]احياناً [خلقت ناقص، تا ]قدرت خود را [ بر شما روشن گردانيم
[8] . فرشتگان را با “روح”، به فرمان خود، بر هر كس از بندگانش كه بخواهد نازلمي كند.   
[9] . فرشتگان و روح، در روزي كه مقدارش پنجاه هزار سال است به سوي “او” بالا ميروند.
[10] . و در بارهي روح از تو مي پرسند، بگو: “روح از ]سنخ [ فرمان پروردگار مناست، و به شما از دانش جز اندكي داده نشده است.”
[11] . آگاه باش كه خلق و امر از آنِ اوست.
[12] . چون به چيزي اراده فرمايد، كارش اين بس كه مي گويد: “باش”; پس ]بي درنگ[موجود
مي شود.
[13] . و فرمان ما جز يك بار نيست ]آن هم [ چون چشم به هم زدني
[14] . طباطبايي، علاّمه سيد محمدحسين، الميزان، ج 13، صص 197 ـ 196.
[15]. آن گاه او را درست اندام كرد، و از روح خويش در او دميد، و براي شما گوش وديدگان و دل ها قرار داد.
[16] . پس وقتي آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم، پيش او به سجدهدرافتيد.
[17] . آن گاه نطفه را به صورت علقه در آورديم. پس آن علقه را ]به صورت [ مضغهگردانيديم، و آن گاه مضغه را استخوان هايي ساختيم، بعد استخوان ها را با گوشتيپوشانيديم، آن گاه ]جنين را در [ آفرينشي ديگر پديد آورديم.
[18] . از اين ]زمين [ شما را آفريده ايم، در آن شما را باز مي گردانيم و بارديگر شما را از آن بيرون مي آوريم.
[19] . آيا به شما وعده مي دهد كه وقتي مرديد و خاك و استخوان شديد ]باز [ شما]از گور زنده [بيرون آورده مي شويد؟ وه، چه دور است آنچه كه وعده داده مي شويد.
[20] . و براي ما مَثَلي آورد و آفرينش خود را فراموش كرد; گفت: “چه كسي ايناستخوان ها را كه چنين پوسيده است زندگي مي بخشد؟”
[21] . مثل بهشتي كه به پرهيزگاران وعده داده شده ]چون باغي است كه [ در آننهرهايي است از آبي كه ]رنگ و بر و طعمش [ برنگشته; و جوي هايي از شيري كه مزه اشدگرگون نشود; و رودهايي از باده اي كه براي نوشندگان لذتي است; و جويبارهايي ازانگبينِ ناب. و در آنجا از هر گونه ميوه براي آنان ]فراهم [ است و ]از همه بالاتر[آمرزش پروردگار آن هاست. ] آيا چنين كسي در چنين باغي دل انگيز [ مانند كسي استكه جاودانه در آتش است و آبي جوشان به خوردشان داده مي شود ]تا [ روده هايشان ازهم فرو پاشد؟
[22] . و گفتند: “آيا وقتي در ]دل [ زمين گم شديم، آيا ]باز [ ما در خلقت جديديخواهيم بود؟” ]نه، [بلكه آن ها به لقاي پروردگارشان ]و حضور او [ كافرند. بگو:“فرشتهي مرگي كه بر شما گمارده شده، جانتان را مي ستاند، آن گاه به سويپروردگارتان بازگردانيده مي شويد.”
[23] . خدا روح مردم را در هنگام مرگشان به تمامي باز مي ستاند، و ]نيز [ روحي راكه در
]موقع [خوابش نمرده است ]قبض مي كند [; پس آن ]نفسي [را كه مرگ را بر او واجب كرده
نگاه مي دارد و آن ديگر ]نفس ها [ را تا هنگامي معين ]به سوي زندگي دنيا [ باز پس
مي فرستد.
[24] . قلب مؤمن، عرش خداست. (بحار الانوار، ج 58، ص 29، ح 61)
[25] . هر ظرفي تنگ مي گردد به آنچه درون آن گذاشته مي شود، مگر ظرف علم و دانشكه فراخ مي گردد. (نهج البلاغه، ترجمه  فيضالاسلام، ص 1179، كلمه  196)
[26] . عالمي (يهودي يا مسيحي) نزد امير المؤمنين (ع) آمد و گفت: اي امير مؤمنان،هنگام پرستش پروردگارت، او را ديده اي؟ فرمود: واي بر تو، من آن نيستم كهپروردگاري را كه نديده ام بپرستم. گفت: چگونه او را ديده اي؟ فرمود: واي بر تو،ديدگان هنگام نظر افكندن او را درك نمي كنند، ولي دل ها با حقايق ايمان او را ميبينند. (كافي، ج1، باب ابطال الرؤيه، ص 98