معرفی وبلاگ
« ای حیات! با تو وداع می‌کنم. با همه زیبائی‌هایت ؛ با همه مظاهر جلال و جبروت ؛ با همه وجود وداع می‌کنم ، با قلبی سوزان و غم آلود به سوی خدای خود می‌روم ، و از همه چیز چشم می‌پوشم.... ای پاهای من! می‌دانم شما چابکید ، می‌دانم که در همه مسابقه‌ها گوی سبقت را از رقیبان ربوده‌اید ، می‌دانم که فداکارید ، می‌دانم که به فرمان من مشتاقانه بسوی شهادت، صاعقه‌وار به حرکت در می‌آیید. اما من آرزوئی دارم ، من می‌خواهم که شما به بلندی طبع بلندم به حرکت درآیید ، به قدرت اراده آهنینم محکم باشید ، به سرعت تصمیمات و طرحهایم سریع باشید ؛ این پیکر کوچک ، ولی سنگین از آرزوها و نقشه‌ها و امیدها و مسئولیت‌ها را ، به سرعت مطلوب ، به هر نقطه دلخواه برسانید . در این لحظات آخر عمر آبروی مرا حفظ کنید ، من چند لحظه بعد به شما آرامش می‌دهم ، آرامش ابدی ! دیگر شما را زحمت نخواهم داد. دیگر شب و روز شما را استثمار نخواهم کرد ، دیگر فشار عالم و شکنجه روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد ، دیگر به شما بی‌خوابی نخواهم داد. و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد . از درد و شکنجه ضجه نخواهید کرد ، از بی‌غذائی ، از گرما و سرما شکوه نخواهید کرد ، آرام و آسوده ، برای همیشه ، در بستر نرم خاک ، آسوده خواهید بود ، اما... اما این لحظات حساس ، لحظات وداع با زندگی و عالم ، لحظات لقاء پروردگار لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.»
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 485676
تعداد نوشته ها : 569
تعداد نظرات : 6
Rss
طراح قالب
GraphistThem247

تجاوز مجدد عراق به مناطق جنوب، میانی و غرب

برگزاری جلسه مشترک شورای فرماندهی انقلاب عراق به ریاست صدام در تاریخ 30 تیر 1367، نشان داد که دولت عراق تصمیم گرفته است دست به یک اقدام نسبتاً مهم بزند که نشانه‌های آن با آغاز پیشروی نیروهای ارتش عراق به خاک ایران و صدور اطلاعیه نظامی شماره 3269 آشکار شد.
ارتش عراق در این اطلاعیه هدف از این عملیات را که عملیات " توکلنا علی الله 4 " نامگذاری شده بود آزاد کردن باقی مانده سرزمین عراق، انهدام نیروهای ایران و به اسارت در آوردن تعداد بیشتری از نیروهای ایرانی برای ایجاد برابری با تعداد اسرای عراقی اعلام کرد.
بدین ترتیب از سحرگاه روز جمعه 31 تیر 1367 و تنها سه روز پس از پاسخ مثبت ایران به قطعنامه 598 و در شرایطی که وزیر خارجه وقت ایران در حال مذاکره با دبیر کل سازمان ملل بود، نیروهای دشمن از دو محور کوشک و شلمچه به داخل خاک ایران پیشروی کردند.
دشمن در محور شلمچه کانال شهید ادب را تصرف کرد و در محور کوشک با تصرف جاده المهدی به حاشیه جاده اهواز _ خرمشهر رسید، بنا به گزارش‌های موجود عراق حدود 30 کیلومتر از جاده 125 کیلومتری اهواز _ خرمشهر را از کیلومتر 60 اهواز به سمت خرمشهر به تصرف خود در آورد و با استفاده از نیروهای کماندویی و زرهی تلاش زیادی به عمل آورد تا از محور شلمچه و محور جاده اهواز _ خرمشهر را محاصره کند.
در این میان حجم حملات هوایی دشمن نیز افزایش یافت، در پایان این روز نیروهای دشمن با پشت سر گذاشتن جاده اهواز _ خرمشهر حدود 2 کیلومتر از جاده شهید شرکت را تصرف کرده و در 5 کیلومتری قرارگاه کربلا مستقر شدند.
انتشار خبر پیشروی دشمن به سمت جاده اهواز _ خرمشهر یادآور رخدادهای آغاز جنگ بود و بازتاب گسترده ای در میان مردم به ویژه اهالی استان خوزستان داشت. در پی این حادثه مردم بار دیگر احساس خطر کرده و بسیج شدند.
نیروهایی که هشت سال در جبهه‌ها حضور داشته و بسیاری از آنها بارها زخمی شده بودند، دوباره به جبهه‌ها آمدند، استاندار خوزستان در گزارشی اعلام کرد:
" با وجود پیشروی دشمن تا آستانه شهر اهواز، اوضاع در تمام محورهای جنگ با توجه به حضور گسترده مردمی، کاملاً دگرگون شده است و وضع عمومی استان خوب است....
برای رفع تهاجم و پیشگیری از هر نوع حمله علیه شهرهای استان، مردم شهرهای سوسنگرد، اهواز، شوش، اندیمشک، دزفول را سازماندهی و مسلح کرده ایم تا در صورت تهاجم دشمن از شهرها محافظت کنند."
در پی دگرگونی در روحیه و نگرش حاکم بر جامعه درباره تجاوز نیروهای ارتش عراق سپاه نیز خطوط دفاعی را برای مقابله با پیشروی دشمن تشکیل داد. مجموعه این رخدادها که تا اندازه ای برای عراق غیر قابل پیش بینی بود، زمینه را برای تغییر اوضاع به سود ایران فراهم کرد.
در چنین شرایط دشواری که خرمشهر و اهواز در معرض اشغال قرار داشتند، حاج سید احمد خمینی پیام امام را تلفنی برای فرمانده وقت سپاه این چنین قرائت کرد:
" این نقطه حیاتی کفر و اسلام است، یعنی نقطه شکست یا پیروزی، یا اسلام یا کفر است و باید متر به متر جنگید و هیچی از هیچ کس پذیرفته نیست و اینجا نقطه ای است که یا موجب می شود سپاه حیات پیدا کند دوباره در کشور و یا برای همیشه یک سپاه ذلیل و مرده ای بشود."
امام در شرایطی دشوار و سرنوشت ساز برای مقابله با استراتژی جدید دشمن در این پیام سپاه را مورد خطاب قرار داده و به یک معنا سرنوشت حاکمیت اسلام یا کفر را با نتیجه استراتژی جدید دشمن و نیز سرنوشت سپاه را با تلاش‌های دشمن پیوند داده اند.
پیام امام بلافاصله در میان فرماندهان سپاه قرارگاه‌ها و رزمندگان بسیجی و سپاهی منتشر شد و روح مقاومت و حماسه را در آنها احیا کرد، چنان که به تعبیر جانشین فرماندهی کل قوا، بوی نشاط و جهاد در همه جا به مشام می رسید.
از بعدازظهر روز جمعه با شکل گیری محورهای مقاومت و ظهور رشادت و حماسه رزمندگان همانند نخستین روزهای مقاومت در برابر دشمن در سال 1359 به تدریج خسارات و تلفات فراوانی بر نیروهای دشمن وارد شد.
در ادامه این تلاش‌ها بعدازظهر روز شنبه پادگان حمید از اشغال نیروهای دشمن خارج گردید، این رخداد نظامی که موجب تقویت روحیه نیروهای خودی شد، آغاز شکست نیروهای دشمن بود.
در چنین شرایطی سخنگوی نظامی عراق آمار اسرای عملیات " توکلنا علی الله 4 " را در منطقه جنوب 1772 تن و در منطقه سپاه دوم 6863 تن و در مجموع 8635 تن ذکر کرد، البته این سخنگو پس از پذیرش آتش بس به وسیله کشورش آمار و ارقام جدید و قابل تأملی درباره غنائم عملیات یاد شده ارائه داد که اگر درست باشد به روشنی نشان می دهد دشمن در تأمین اهداف خود که انهدام نیروهای خودی و گرفتن اسیر بود با شکست مواجه شد.
عراقی‌ها برای تقویت روحیه نیروهای خود و بیان این که آنها در تجاوز به خاک جمهوری اسلامی ایران پیروز بوده اند، آمار اسرای ایرانی را اعلام کردند.
عملیات دشمن در جبهه میانی و غرب کشور شامل قصر شیرین، سر پل ذهاب، گیلان غرب و سردشت بیشتر به منظور کاهش تمرکز نیروهای خودی در جبهه‌های جنوبی صورت گرفت.
این عملیات‌ها در ابتدا با موفقیت‌هایی همراه بود ولی به تدریج در اثر مقاومت نیروهای خودی و احتمال گرفتار شدن نیروهای محاصره شده دشمن زمزمه‌هایی مبنی بر عقب نشینی عراق از مناطق یاد شده، همانند روزهای نخست جنگ به گوش رسید.
در پی ناکامی نیروهای نظامی عراق در جبهه‌ها و همچنین تحولات ایجاد شده در داخل ایران و فراخوانی و بسیج نیروها و بازیابی مجدد روحیه مقاومت مردم ایران دولت عراق تنها 24 ساعت پس از آغاز عملیات " توکلنا علی الله 4 " در ساعت 25: 22 روز شنبه از طریق تلویزیون دولتی با قطع برنامه‌های عادی عقب نشینی نیروهای مسلح خود را از منطقه جنوب رسماً اعلام کرد.
در این میان سخنگوی نظامی عراق تأکید کرد، نیروهای عراق به منظور دستیابی به صلح و بنا به دستور فرماندهی عقب نشینی کرده اند! وزیر فرهنگ و اطلاعات وقت عراق نیز اقدام ایران در فراخوانی و بسیج نیروهای داوطلب را بهانه ای برای سرپوش گذاشتن بر حوادث و رخدادهای پیشین جنگ ذکر کرد.
از سوی دیگر ارتش عراق در 3 مرداد 1367 طی اطلاعیه نظامی شماره 3273 عقب نشینی از جبهه میانی و غرب کشور را اعلام کرد، در این اطلاعیه آمده است:
" در این عملیات شهرهای قصر شیرین، سر پل ذهاب، گیلان غرب، سومار و صالح آباد، شهرک‌های گولان، سرنی و امیرآباد اشغال شد که پس از دستیابی به اهداف خود، فردا روز سه شنبه 26 ژوئیه 1988 میلادی مصادف با 12 ذی الحجه 1408 هجری قمری تمام نیروهای ما از این شهرها و شهرک‌ها خارج خواهند شد."
عصمت کتانی، نماینده وقت عراق در سازمان ملل نیز در مصاحبه ای با تلویزیون " سی بی اس " آمریکا اعلام کرد که روز سه شنبه کلیه نیروهای عراق خاک ایران را ترک خواهند کرد.
عراقی‌ها پیش از این گفته بودند به دلایل صرفاً تاکتیکی تنها برای 24 ساعت تا 36 ساعت در آن سوی مرز در خاک ایران مستقر خواهند شد، حال آن که ارتش عراق بر خلاف آنچه اعلام کرده بود، 5 روز بعد آن هم به دلیل شکست و انهدام نیروهایش مجبور به عقب نشینی از خاک ایران شد به گونه ای که تنها در منطقه جنوب 18 تیپ زرهی و مکانیزه که قدرت اصلی نیروهای عراق را تشکیل می دادند، منهدم شدند.
ارتش متجاوز عراق در شرایطی دست به عقب نشینی زد که اوضاع در سطح بین المللی و در صحنه نظامی به زیان این کشور تغییر کرده بود. افزون بر این، تغییر وضعیت درونی ایران و فراخوانی نیروهای مردمی برای رویارویی با تجاوز عراق موجب نگرانی این کشور شده بود، چنان که روزنامه الجمهوریه در تحلیلی نوشت:
" ایران با اعلام بسیج عمومی و دعوت مردم جهت اعزام به جبهه‌ها به بهانه این که عراق بار دیگر تجاوز را آغاز کرده می خواهد احساسات ملی گرایانه مردم را به هیجان آورده و روحیه از دست رفته آنان را دوباره زنده نماید."
تجاوز مجدد عراق به خاک ایران و سپس عقب نشینی به مواضع اولیه در رسانه‌های خبری جهان بازتاب گسترده ای داشت. خبرگزاری فرانسه اقدام عراق را در راستای تشدید فشار نظامی به ایران برای کسب برتری و برخورداری از موقعیت بهتر به هنگام مذاکره صلح خواند.
برخی از دیپلمات در بغداد نیز معتقد بودند، عراق قصد دارد از قدرت تازه نظامی خود برای دست یافتن به صلح آنگونه که خود می خواهد استفاده کند. خبرگزاری آلمان به نقل از مطبوعات این کشور گزارش داد که بغداد می کوشد همان گونه که جنگ را آغاز کرد، صلح را نیز مطابق شرایط مورد نظر خود به ایران دیکته کند.
روزنامه آلمانی روندشاو در اینباره نوشت: " صدام فکر می کند هم اکنون قادر به دست یافتن به هر چیزی است."
خبرگزاری فرانسه نیز به نقل از ناظران سیاسی گزارش داد: " عراق معتقد است از طریق اعمال فشار نظامی ایران را ناگزیر به پذیرش قطعنامه مذکور کرده است، لذا با خواستار شدن مذاکرات مستقیم به گونه ای مشهود می خواهد پا را فراتر از قطعنامه مذکور بگذارد."
همچنین هفته نامه انگلیسی اکونومیست طی تحلیلی نوشت: " صدام ممکن است خیال کند اگر به نبرد ادامه دهد حکومت آیت الله‌ها را به کلی ساقط خواهد کرد."
بازتاب و تأثیرات اقدام عراق در پذیرش آتش بس نیز مورد توجه رسانه‌های خبری جهان و تحلیل گران قرار گرفت. " گراهام فولر " از کارشناسان برجسته سازمان سیا با تأکید بر نیروی اراده و ایمان ایرانی‌ها می نویسد:
" اراده ایران قابل توجه بود و با توجه به کمبودها نیز نحوه پیگیری جنگ از سوی ایران بسیار چشمگیر بوده است
تجاوز مجدد عراق به خاک ایران اراده و ایمان مردم ایران را بار دیگر زنده کرد و در صحنه جنگ موجب ناکامی دوباره عراق شد. در این حال رادیو لندن در گزارش خبری خود گفت:
" در ایران بار دیگر حالتی شبیه به پاییز 1980 میلادی زمان نخستین حمله عراق به خاک ایران زنده شد و دولت ایران می کوشد از این موضع هر چه بیشتر برای استحکام بخشیدن به موقعیت خود استفاده کند."
در گزارش دیگری تأکید شده است:
" موج تازه هجوم‌های عراق، ماشین جنگی ایران را توان تازه ای بخشیده است. یکی از ناظران جنگ در مؤسسه بین المللی تحقیقات لندن معتقد بود اشغال خاک ایران به وسیله عراق از این نظر اشتباه است که مثل آغاز جنگ در سال 1988 میلادی احساسات مذهبی و ملی ایران را تحریک خواهد کرد."
خرسندی و امیدواری نسبتاً گسترده کشورهای مختلف جهان از پاسخ مثبت ایران به قطعنامه 598 و پایان جنگ تا اندازه ای عراق را برای اعلام موافقت با برقراری آتش بس تحت فشار قرار داد. در این خصوص سخنگوی وزارت خارجه انگلیس رسماً اعلام کرد: " ما بدون شک از طرز رفتار عراق پس از پذیرش قطعنامه 598 به وسیله ایران نگرانیم."
زیرا این اقدامات عملاً باعث اخلال در تلاش‌های دبیر کل سازمان ملل جهت اجرای آتش بس بود، بر همین اساس نشریه تایمز مالی نیز به عراق هشدار داد:
" لازم است به پریزیدنت صدام حسین گفته شود حمایتی که از آمریکا، شوروی و فرانسه دریافت کرده است به مثابه یک چک سفید نیست، قطعنامه 598 به این منظور تنظیم شده است که هیچ کس در جنگ خلیج فارس برنده یا بازنده نشود."
رادیو لندن در گزارشی به نقل از دیپلمات‌ها در سازمان ملل گفت:
" این احساس پیش آمده که شاید فشار بین المللی ضرورت داشته باشد تا صدام حسین را به همکاری بیشتر وا دارد. دوستان عرب صدام به خصوص عربستان سعودی؟ و کویت و نیز دو ابرقدرت و کشورهای اروپایی باید او را متقاعد کنند که اکنون موقعیت گرانبهاتر از آن است که به خطر انداختن امکان صلح روا باشد."
تجاوز مشترک عراق و نیروهای منافقین به غرب
در حالی که آخرین تانک‌های دشمن در 3 مرداد 1367 در حال عقب نشینی از منطقه جنوب بودند و سخنگوی نظامی عراق نیز رسماً اعلام کرد که نیروهای عراق از دو شهر گیلان غرب و صالح آباد عقب نشینی کرده اند، نیروهای منافقین بر اساس یک برنامه ریزی 33 ساعته قصد داشتند با بهره گیری از 25 تیپ که در مجموع 4 تا 5 هزار نفر را در بر می گرفتند در 5 مرحله خود را به تهران رسانده و نظام جمهوری اسلامی را سرنگون کنند!
یک سخنگوی نظامی سازمان منافقین در مورد اهداف سازمان اعلام کرد: " استراتژی مجاهدین وارد آوردن هر چه بیشتر تلفات به نیروهای ایران و باز کردن راه برای یک انقلاب عمومی ضد ( امام ) خمینی است."
منافقین بر این باور بودند که ایران در شرایط استیصال مطلق به پذیرش قطعنامه تن در داده است و این روندی است که به فروپاشی و سرنگونی کامل نظام جمهوری اسلامی سرعت می بخشد.
مسعود رجوی فرمانده سازمان منافقین نیز در اعلامیه ای اعلام کرد: " نباید اجازه داد رژیم ایران فرصت دیگری برای دفع الوقت بیابد و از امضای قرارداد صلح طفره رود."
پیش از این منافقین در تحلیل درون گروهی خود امکان موافقت ایران با قطعنامه را غیر ممکن دانسته و به صراحت اعلام می کردند تنها در صورتی جمهوری اسلامی قطعنامه را خواهد پذیرفت که به لحاظ سیاسی _ نظامی و اقتصادی به بن بست کامل برسد.
به عقیده آنان این اقدام به منزله فروپاشی نظام خواهد بود و با سرنگونی قطعی حکومت ایران زمینه برای انتقال قدرت به سازمان آنان فراهم خواهد شد.
روند حوادث نظامی این باور را در منافقین تقویت کرده بود که نیروهای نظامی ایران بر اثر حملات عراق متلاشی شده اند و رخدادهای نظامی و اقدام ایران در پذیرش قطعنامه 598 آسیب پذیری داخلی را افزایش داده است و در صورت یک ضربه نظامی، رژیم ایران فرو خواهد ریخت.
بر پایه این تصور از چند ماه قبل خروج منافقین از داخل کشور برای سازماندهی در بیرون شتاب بیشتری به خود گرفت. در این مرحله ( طی مرداد ماه و پاییز 66 ) نیروهای سازمان منافقین به عراق منتقل شدند.
در همان حال به تشکیلات درون زندان‌ها اطلاع داده شد که به زودی نظام جمهوری اسلامی سرنگون خواهد شد، بنابراین از آمادگی برای پیوستن به سازمان و کمک به آزاد سازی شهرها برخوردار باشند!
منافقین در طرح خود برای رسیدن به تهران قصد داشتند طی 5 مرحله از شهرهای سر پل ذهاب، اسلام آباد، همدان، قزوین عبور کرده و خود را به تهران برسانند. طبق اطلاعات به دست آمده رجوی فرماندهی کل عملیات را بر عهده داشت و از طریق مسئولان محورها عملیات را هدایت می کرد.
در طرح عملیات منافقین برای هر محور به تناسب اهمیت مأموریت دو یا چند تیپ در نظر گرفته شده بود. فرماندهان محورها و مأموریت آنها به شرح زیر بود:
1. مهدی برایی فرمانده محور اول و مسئول تسخیر اسلام آباد
2.ابراهیم ذاکری فرمانده محور دوم و مسئول تسخیر کرمانشاه
3. محمود مهدوی فرمانده محور سوم و مسئول تسخیر همدان
4. مهدی افتخاری فرمانده محور چهارم و مسئول تسخیر قزوین
5. محمود عطائی با معاونت مهدی ابریشمچی فرمانده محور پنجم و مسئول تسخیر تهران.
همچنین در این عملیات دولت عراق 120دستگاه تانک،400 دستگاه نفربر،90 قبضه خمپاره انداز80 میلیمتری،30 قبضه توپ 122 میلیمتری، 150 قبضه خمپاره 400 میلیمتری، هزار قبضه تیربار کلاشینکف، 30 قبضه توپ 106 میلیمتری و 1000 دستگاه کامیون و خودرو در اختیار منافقین قرار داده بود.
بدین ترتیب روز دوشنبه 3 مرداد 1367 در ساعت 30: 14 پس از اجرای آتش سنگین و بی سابقه توپخانه ارتش عراق در محور سر پل ذهاب نیروهای منافقین در ساعت 30: 15 با عبور از خط حمله خود را آغاز کردند.
عملیات منافقین با حملات کامل ارتش عراق همراه بود، به موازات پیشروی نیروهای منافقین به سمت شهر کرند، نیروهای عراقی نیز ضمن اجرای آتش پشتیبانی از جنوب گردنه پاطاق از نزدیکی سر پل ذهاب پیشروی کردند
سرانجام در ساعت 30: 18 نخستین تانک‌های عراقی با آرم منافقین وارد شهر کرند شدند و با پیشروی به سمت اسلام آباد در حدود ساعت 20: 21 آن شهر را به تصرف در آوردند، پس از آن که ایران اعلام کرد شهر کرند به اشغال نیروهای عراقی در آمده است خبرگزاری عراق در واکنش به این خبر گزارش داد:
" همان طور که در مفاد اطلاعیه نظامی 3273 آمده است، نیروهای عراقی به طور دقیق همچنان در غرب تنگه پاطاق و در شهر سر پل ذهاب و در شرق گیلان غرب مستقر هستند."
پس از انتشار نخستین اطلاعیه نظامی عراق و تأیید تصرف شهرهای کرند و اسلام آباد، رادیو منافقین خطاب به مردم باختران اعلام کرد نیروهای سازمان در حال پیشروی به سمت شهر کرمانشاه هستند و از مردم این شهر خواست به نیروهای آنان بپیوندند.
بلافاصله پس از تصرف شهرهای کرند و اسلام آباد مردم این دو شهر و روستاهای اطراف شب هنگام همان روز و سحرگاه روز بعد ( سه شنبه ) به سمت شهر کرمانشاه حرکت کردند.
در همان حال شهر کرمانشاه نیز به حالت نیمه تعطیل در آمد و تنها چند نانوایی و فروشگاه مواد غذایی در شهر مشغول فعالیت بودند. همچنین به دلیل کمبود بنزین در شهر صف‌های طویلی در برابر جایگاه فروش بنزین تشکیل شده بود.
پس از ورود نیروهای منافقین به کرند و اسلام آباد درگیری تا چند ساعت در شهر ادامه داشت و شماری از نیروهای مردمی و سپاه با منافقین درگیر بودند، ولی تلاش آنان به دلیل عدم آمادگی بی ثمر بود.
منافقین بلافاصله پس از ورود به اسلام آباد جریان برق و خطوط مخابراتی شهر را قطع کردند، نیروهای منافقین پس از تصرف اسلام آباد تا منطقه حسن آباد در 20 کیلومتری این شهر پیشروی کردند و برای تجدید سازمان در همانجا مستقر شدند.
بعدها یکی از نیروهای منافقین که به اسارت نیروهای جمهوری اسلامی در آمده بود در مورد این توقف گفت: چون منافقین مطمئن بودند خط دفاعی ایران را در تنگه چهارزبر شکسته و می توانند به کرمانشاه دست یابند، لذا تمام امکانات خود را به صورت یک فنر جمع شده در پشت این تنگه آماده نگه داشتند تا به محض باز شدن راه در مدت 30 دقیقه شهر کرمانشاه را تصرف کنند.
نیروهای خودی بلافاصله پس از آگاهی از پیشروی منافقین در منطقه حسن آباد در فاصله 200 متری نیروهای منافقین روی ارتفاعات چهارزبر خط پدافندی تشکیل داده و با نیروهای دشمن که تعدادشان به 2000 تن می رسید که با هدف هجوم یکباره و سریع به شهر باختران بدون هیچگونه امکانات پدافندی در پایین ارتفاعات و پشت تنگه چهارزبر مستقر شده بودند، درگیر شدند.
این تجمع بدون پدافند منافقین باعث شد که بسیاری از آنان هلاک شده و بخش وسیعی از تجهیزات شان نیز منهدم شود. همچنین از بعدازظهر همان روز سه راه اسلام آباد _ ملاوی با هدف جلوگیری از فرار منافقین مسدود شد.
در بامداد 5 خرداد 1367 در پی پیشروی نیروهای منافقین بار دیگر درگیری آغاز شد و در اثر سماجت نیروهای دشمن سه دستگاه از خودروهای منافقین به مواضع نیروهای خودی نفوذ کردند، ولی پس از تحمل تلفاتی به عقب رانده شدند.
هم زمان با پیشروی نیروهای منافقین در عمق خاک ایران برای جلوگیری از عملیات هوایی هواپیماها و هلیکوپترهای جمهوری اسلامی علیه آنان، هواپیماهای عراقی پایگاه‌های شکاری نوژه همدان، وحدتی دزفول و همچنین پادگان تیپ 2 سقز و پایگاه هوانیروز در کرمانشاه را بمباران کردند.
در حالی که درگیری در منطقه حسن آباد و ارتفاعات چهارزبر همچنان ادامه داشت در پی انتشار اطلاعیه منافقین مبنی بر قصد ورود به باختران و همچنین ورود مردم شهرهای کرند و اسلام آباد به این شهر شایعات آن قدر گسترش یافت که نخستین گروه از شهروندان کرمانشاهی این شهر را به سمت همدان ترک کردند.
چنان که تا نیمه شب روز سه شنبه بیش از 90% از جمعیت 900 هزار نفری باختران از این شهر خارج شده و به سوی بیستون، صحنه، هرسین، سنقر، گلبانی و همدان و حتی برخی به سمت تهران حرکت کردند.
حرکت سیل آسای مردم اعم از پیاده و سواره، ترافیک بسیار سنگینی در بلوار شهید بهشتی کرمانشاه و جاده همدان به وجود آورده بود و مردم نگران و مضطرب با شتاب از شهر خارج می شدند.
عملیات مرصاد
پس از مقاومت نیروهای اندک سپاه و بسیج ( در حد یک گردان ) در دشت حسن آباد و زمین گیر شدن نیروهای دشمن در پشت ارتفاعات چهارزبر به تدریج فرماندهی و نیروهای خودی برای آزادسازی مناطق تصرف شده و انهدام نیروهای منافقین در منطقه متمرکز شدند.
روز پنجشنبه 6 مرداد 67 عملیات مرصاد با رمز با علی بن ابیطالب (ع) آغاز شد. در این عملیات سه گردان از تیپ نبی اکرم (ص)، تیپ مسلم و یک گردان از ایلام از پشت به اسلام آباد حمله کردند.
منافقین تصور می کردند همانند روزهای قبل نیروهای عراقی همچنان در این مناطق حضور دارند، حال آن که عراقی‌ها عقب نشینی کرده و منطقه در دست نیروهای ایرانی بود، به همین دلیل نیروهای خودی توانستند به راحتی از این محور وارد اسلام آباد شوند.
پیش از این نیروهای یکی از گردان‌ها که اهالی اسلام آباد بوده و به تمام راههای شهر آشنایی داشتند با نفوذ به داخل شهر با دشمن درگیر شدند و سازماندهی منافقین را در داخل شهر بر هم زدند.
منافقین برای ترمیم ضربات وارده دو تیپ از نیروهای خود را از محور حسن آباد فرا خواندند تا با پیشروی نیروهای خودی مقابله کنند. همچنین در این عملیات نیروهای لشکر 27 محمد رسول الله (ص) از سه راهی غرب اسلام آباد و از پشت پمپ بنزین دشمن را دور زده و تلفات زیادی بر آنها وارد ساختند.
از اثر پیشروی نیروهای خودی در ساعت 2 بعدازظهر اسلام آباد از اختیار نیروهای منافقین خارج شد. در این حال خلبانان نیروهای هوایی با 123 سورتی پرواز مواضع منافقین را در هم کوبیدند. خلبانان هوانیروز نیز با اجرای آتش پر حجم بر روی دشمن زمینه فروپاشی مواضع منافقین را فراهم ساختند.
بلافاصله پس از آزاد سازی شهر اسلام آباد، یگان‌های سپاه پیشروی را به سمت کرند آغاز کردند. قبل از رسیدن نیروهای خودی به این شهر در ساعت 3 نیمه شب، 3 فروند هلیکوپتر ترابری در کرند به زمین نشستند و تعدادی از کادرهای منافقین و رهبری سازمان را از شهر خارج کردند.
این واقعه نشانه آشکاری از شکست منافقین بود، چنان که پس از مدتی با پیشروی نیروهای خودی به سمت کرند و انهدام تانک‌های زره پوش برزیلی منافقین دشمن هر آنچه داشت پس از 48 ساعت بر زمین نهاده و متواری شد.
در این عملیات 1600 تا 2000 تن از نیروهای منافقین به هلاکت رسیدند و حدود هزار تن زخمی شدند و میان کشته شدگان و اسراء تعدادی از کادرهای سازمان و فرماندهان تیپ‌ها دیده می شدند.
یکی از نیروهای منافقین که در این عملیات به اسارت درآمده بود در اعترافات خود حرکت منافقین را در منطقه اسلام آباد متناسب با ذهنیت‌های غلط قبلی و باعث از دست رفتن توان نظامی و به قول خودشان اعتبار سیاسی آنها دانست.
این حرکت منافقین آنچنان آنها را آسیب پذیر کرد که حتی باعث اوج گیری اختلافات شدید درونی میان رهبری و باقیمانده اعضای سازمان شد، بدین ترتیب منافقین پس از تحمل یک شکست استراتژیک در پشت تنگه پاطاق روز جمعه 7 مرداد 67 رسماً اعلام کردند که از شهرهای اسلام آباد و کرند عقب نشینی کرده اند!
بازتاب و پی آمدها
اقدام مشترک عراق و منافقین در پیشروی به عمق خاک ایران بازتاب گسترده ای یافت و حساسیت‌های زیادی را برانگیخت، زیرا این تحرکات پس از موافقت ایران با قطعنامه شورای امنیت در حالی انجام گرفت که اراده بین المللی بر پایان جنگ مصمم شده بود، ولی اقدام عراق و منافقین عملاً به معنای ادامه جنگ بود.
هاروی موریس از روزنامه ایندیپندنت طی تحلیلی در مورد اهداف و استراتژی منافقین نوشت: " استراتژی فعلی مجاهدین و عراق ظاهراً ایجاد یک منطقه آزاد شده در دست مجاهدین است تا از این طریق سازمان مخالف رژیم ایران نقشی در توافق نهایی صلح داشته باشد."
یک نشریه دیگر نیز اقدام منافقین را به دلیل نگرانی آنها از سرنوشت خود در صورت موافقت عراق با آتش بس دانست. پشتیبانی عراق از منافقین و پیوستگی آنها در انجام این عملیات مخالف جمهوری اسلامی مورد بحث محافل خبری قرار گرفت آنچنان که خبرگزاری رویتر در اینباره به نقل از یک دیپلمات گزارش داد: " تحلیل گران معتقدند این عملیات نمی توانسته بدون پشتیبانی قوی ارتش عراق به ویژه بدون پوشش آتش توپخانه صورت گرفته باشد. "
خبرنگار رادیو لندن نیز در اینباره گفت: " کمتر کسی معتقد است که مجاهدین به تنهایی دارای تجهیزات زرهی، افراد کافی و یا حتی نیروی آتش باری باشند که بتوانند بدون پشتیبانی یک ارتش منظم تا این اندازه در داخل خاک ایران مقاومت نشان بدهند."
روزنامه لوموند حدود یک ماه پیش از عملیات مشترک عراق و منافقین تصریح کرده بود که ارتش آزادیبخش ملی ایران به عنوان جزیی لاینفک از آرایش نظامی ارتش عراق است و هرگونه فعالیت نظامی آن بدون اجازه فرماندهی عالی عراق غیر قابل تصور است.
در همین راستا خبرگزاری رویتر به نقل از دیپلمات‌ها اعلام کرد با توجه به گفتگوهای صلح که در مقر سازمان ملل در نیویورک ادامه دارد، دیپلمات‌ها گمان می کنند که بغداد از ارتش آزادیبخش ملی برای حفظ فشار نظامی بر تهران استفاده می کند.
در این حال تأثیر و پیامدهای استقرار منافقین در داخل عراق و همکاری آنها با ارتش عراق برای حمله به خاک ایران مورد توجه تحلیل گران قرار گرفت. رادیو لندن در تحلیلی گفت: " حمله مجاهدین به هر منظوری که انجام گرفته باشد در ظاهر مطلوبی در داخل ایران نداشته است."
در این تفسیر همچنین تأکید شده است: " درباره مقاصد عراق برای حمایت از مجاهدین و حملات آنها به داخل ایران نظریه‌های مختلفی وجود دارد که قدرت نمایی در مقابل مجاهدین عراقی طرفدار ایران و نیز ایجاد پایگاهی برای نیروهای مسعود رجوی در داخل ایران از آن جمله است. به عقیده ناظران اگر رسیدن به اهداف بالا در نظر بوده توفیقی حاصل نشده است، زیرا شمار زیادی از مجاهدین در این نبردها کشته شده اند."
مفسر نشریه گاردین چاپ لندن نیز نوشت: " طرفداران رجوی قادر نیستند احساس واقعی مردم ایران را درک کنند و نمی دانند که ایرانیان با هرگونه افراط گری منجمله از نوع منافقین بیزاند. بزرگترین اشتباه رجوی این بوده است که تشکیلاتش را کاملاً به دامان صدام انداخته و اکثر منتقدان رجوی می گویند، این کار خودکشی سیاسی است."
دیوید هرست در پایان مقاله خود آورده است: " با این اقدام روحیه مردم ایران مجدداً زنده شد و به جای این که باعث از هم پاشیدگی درونی ایران شود به تحکیم آن کمک کرد."
تایمز مالی نیز نوشت: " مجاهدین در داخل ایران از حمایت گسترده ای برخوردار نیستند."
برتری ایران در صحنه نظامی که موجب عقیم ماندن طرح مشترک عراق و منافقین شده بود، موضع سیاسی این کشور را که در حال مذاکره با دبیر کل سازمان ملل بود تقویت کرد.
بر پایه همین ملاحظه کلی، فرمانده عالی جنگ آقای‌هاشمی رفسنجانی در خطبه‌های نماز جمعه تهران گفت: " اگر عراق به تجاوزات خود ادامه دهد، شاهد پاسخ ما در میدان جنگ خواهد بود."
آمریکایی‌ها که از تحرکات عراق و منافقین علیه ایران ناخشنود بودند، همراه با اعضای دائمی دیگر شورای امنیت و عربستان سعودی، عراق را تحت فشار قرار داده و از کشورهای عربی نیز خواستند به عراق در خصوص پیشروی غیر قابل اداره منافقین هشدار دهند.
در این حال چارلز ردمن سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در موضع گیری آشکاری گفت: " ارتش آزادیبخش ملی ایران مستقر در عراق با پشتیبانی عراق عمل می کند و در پی سرنگون ساختن دولت ایران از طریق زور است."
وی تأکید کرد: " آمریکا از گروه‌هایی که در پی سرنگون ساختن دولت ایران از طریق زور هستند حمایت نمی کند."
تغییر اوضاع به سود ایران
عراق و منافقین علاوه بر این که در چارچوب سیاست‌های منطقه ای شوروی عمل می کرد از لحاظ نظری و گرایش‌های فکری نیز متأثر از مبانی فکری روس‌ها بودند. با توجه به نگرش سوسیالیستی روس‌ها نسبت به ریشه بحران‌های اجتماعی که معتقد بودند ناکامی نظامی در ایجاد شورش، قیام و انقلاب مؤثر است، عراق و منافقین نیز می پنداشتند که ناکامی‌های نظامی ایران می تواند به بحران داخلی اعم از بی انظباطی اجتماعی و یا بحران مشروعیت منجر شود و فرصت مناسبی را برای بهره برداری در اختیار آنها قرار دهد.
تجربه روسیه پس از شکست از ژاپن در 1905 میلادی و طرح تفکرات سوسیالیستی در سال 1917 میلادی که در میان جنگ اول به پیروزی کمونیست‌ها منجر شد، حاوی همین تجربه بود.
بعدها استالین در نامه ای به پیشه وری در توجیه علت عقب نشینی نیروهای شوروی از آذربایجان ایران از آن به عنوان تاکتیک‌های لنین یاد کرد، استالین در این نامه آورده است:
" ایران درگیر یک جنگ با یک دشمن خارجی نیست، که یک ناکامی نظامی بتواند محافل انقلابی ایران را تضعیف کند. نتیجه آن که در ایران وضعیتی وجود ندارد که بتواند با تاکتیک‌های لنین در 1905 و 1917 میلادی تطابق داشته باشد."
آنچه عراق و منافقین را ناکام گذاشت و محاسبات آنها را در هم ریخت در واقع در نقطه کانونی آنچه که آنها به سود خود ارزیابی می کردند به وقوع پیوست. پاسخ مثبت ایران به قطعنامه 598 و ادامه حملات عراق و منافقین روند تحولات داخلی و سپس اوضاع نظامی را به سود ایران و به زیان عراق و منافقین دست خوش تغییر کرد.
به تدریج فشار بین المللی بر عراق افزایش یافت، بگونه ای که تمام ناظران و تحلیل گران به اقدامات عراق و منافقین با دیده تردید می نگریستند. تلاش نیروهای عراقی در آستانه اشغال مجدد خرمشهر، پیام امام به سپاه و واکنش مردم نسبت به این رخداد که حضور در صحنه‌های جنگ را در پی داشت، وضعیتی همانند روزهای آغاز جنگ به وجود آورد.
چنان که آقای‌هاشمی در ترسیم وضعیت داخلی کشور و روحیه نیروهای داوطلب گفت: " بوی نشاط و جهاد در همه جا به مشام می رسد."
مهندس موسوی نخست وزیر وقت نیز در هیئت دولت گفت: " جبهه‌ها امروز فضای غیر قابل وصفی دارد، حماسه آفرینی و دفاع و مقاومت شما است که برای دشمن شکست و نابودی را در پی خواهد داشت."
در این مرحله در پی فرمان حضرت امام خمینی مبنی بر حضور هر چه بیشتر در جبهه‌ها، 130 هزار بسیجی عازم جبهه‌ها شدند. استقبال مردم به قدری گسترده بود که پذیرایی و سازماندهی نیروهای داوطلب برای مسئولان بسیاری از پادگان‌های نظامی مشکل آفرین شده بود.
به گفته یکی از فرماندهان در یک پادگان نظامی در محور میانی که حداکثر گنجایش 10 هزار نیرو را داشت، 16 هزار تن در آن جای گرفته بودند و قرار بود 4 هزار تن دیگر به آن افزوده شوند.
کمبود امکانات باعث شد برخی از نیروها در فضای باز شب را به صبح برسانند، به همین دلیل معاونت نیروی انسانی ستاد فرماندهی کل قوا با درخواست از نیروهای داوطلب برای خودداری از عزیمت انفرادی و مراجعه به مراکز رسمی تأکید کرد که داوطلبان با توجه به ظرفیت نیروهای رزمی و پشتیبانی یگان‌ها، در اولویت اعزام نیروهای رزمی ثبت نام کنند.
در این مرحله بسیاری از نیروهایی که تنها در آغاز جنگ عازم جبهه‌های نبرد شده و یا به دلایلی تا کنون در صحنه جنگ حضور نیافته بودند به علت وضعیت سیاسی _ نظامی حاکم بر جنگ برای اعزام و حضور در جبهه‌ها ثبت نام می کردند.
در این حال حضور رئیس جمهوری وقت و رئیس شورای عالی دفاع، آیت الله خامنه ای در جبهه‌های نبرد جهت تبیین تحولات جنگ برای رزمندگان و بررسی مشکلات آنان نقش مؤثری داشت.
نادیده انگاشتن خواسته‌های بر حق جمهوری اسلامی ایران مبنی بر محکومیت متجاوز و دریافت غرامت از آن موجب تداوم جنگ شده بود و تبلیغات گسترده و هماهنگ مخالفان جمهوری اسلامی مشروعیت مقاومت و پایداری مردم ایران را در معرض شک و تردید برخی از جهانیان قرار داده بود.

ولی واکنش اخیر عراق و منافقین صلح طلبی دروغین صدام و حقانیت مقاومت ایران را برای دنیا آشکار کرد، آیت الله خامنه ای طی سخنرانی خود در اهواز در اینباره فرمودند: " ما از روز اول می گفتیم عراق جنگ افروز است، بعضی‌ها این را قبول می کردند و بعضی‌ها نمی خواستند قبول کنند، اما امروز حرف ما ثابت شده است."
فرمانده عالی جنگ آقای‌هاشمی رفسنجانی نیز در این زمینه گفت: " تا به حال مظلومانه دفاع می کردیم، اما متهم بودیم که جنگ طلبیم و صلح را نمی خواهیم هیچ کس توجهی نمی کرد که ملت ما می گوید تا پیروزی می جنگیم یعنی تا پیروزی در گرفتن حق مان و نه در گرفتن زمین دیگران. ما الان مواضع صلح طلب و صاحب حق را داریم و در دنیا صدام متجاوز، ناحق و انعطاف ناپذیر است."
رسانه‌های خارجی و تحلیل گران غربی نیز تغییر اوضاع داخلی و افکار عمومی در ایران را مورد تأکید قرار دادند. رادیو لندن در اینباره گفت: " تهاجم تازه عراق پس از پذیرش آتش بس از سوی ایران موضع دولت اسلامی را در برابر افکار عمومی تقویت کرده است. در ایران اکنون بار دیگر حالتی شبیه به پاییز 1980( 1359) زمان نخستین حمله عراق به خاک ایران زنده شده است.... موج تازه هجوم‌های عراق ماشین جنگی ایران را توان تازه ای بخشیده است و فعالیت‌های بسیج مردم را برای جنگ احیا کرده است."
هانس‌هایتو کوبیتس تحلیلگر انستیتوی بین المللی مطالعات استراتژیک لندن با تغییر روند تبلیغات در رسانه‌های غریب تأکید کرد: " ایرانیان در مطبوعات غربی پیروزی تبلیغاتی قابل ملاحظه ای به دست آوردند.... و مطبوعات غربی بر ضد عراق چرخش کرده اند."
بعدها یکی از نظامیان ارتش عراق طی تحلیلی در روزنامه السفیر در مورد نتایج استراتژیک عراق نوشت: " هنگامی که نیروهای ایرانی با آتش بس موافقت کردند رهبری عراق ابتکار عمل را در دست داشت و در یک اشتباه استراتژیک بزرگ افتاد و شدیداً به ایران حمله کرد.
به خصوص در منطقه خوزستان به نزدیکی‌های اهواز که رسید ناگهان تغییری در ایران مشاهده شد و ایرانی که از کمبود نیروهای داوطلب رنج می برد ناگهان حرکت خروشان ملی را دید که شور و شوقی را در محافل مردمی ایران ایجاد کرد."
در حالی که ایران بر اثر وضعیتش در صحنه نظامی و پذیرش قطعنامه 598 با پرسش‌ها و دشواری‌های بسیار پیچیده ای روبرو بود. اقدام مشترک عراق و منافقین در حمله به خاک ایران پیامدهایی را به همراه داشت که وضعیت داخلی ایران و سپس صحنه نظامی را تحت تأثیر قرار داد و بر انسجام درونی ایران افزود.
ماهیت تجاوز کارانه دولت عراق و ضرورت مقاومت ایران در برابر این کشور را در دوران جنگ آشکار ساخت. زمینه تحمیل قطعنامه 598 را به رژیم عراق که برای پذیرش آن پیش شرط‌هایی گذاشته بود فراهم کرد و همچنین مقدمه ای برای برقراری آتش بس به وسیله سازمان ملل در مرزها شد.
این وضعیت باعث گردید تا ایران بر مواضع سیاسی خود در قبال مذاکرات صلح تأکید کند، مبنی بر این که پیش از برقراری آتش بس نیز هیچ شرط یا شروطی را که عراق همچنان بر آنها تأکید می کرد، نپذیرد و پس از برقراری آتش بس هیچ مذاکره ای بر سر مرزهای شناخته شده بین المللی با عراق انجام نخواهد داد.
سایت‌هابیلیان

ama00047

روز دوشنبه 27/4/1367، عقربه‌های ساعت، 2 بعدازظهر را نشان می‌داد که گوینده اخبار صدای جمهوری اسلامی ایران، در رأس خبرهای خود، خبری به این مضمون را قرائت کرد: جمهوری اسلامی ایران طی پیامی به دبیرکل سازمان ملل، ضمن قدردانی از اقدامات وی اعلام کرد، در جهت استقرار امنیت، قطعنامه 598 را رسما پذیرفته است.

روز دوشنبه 27/4/1367، عقربه‌های ساعت، 2 بعدازظهر را نشان می‌داد که گوینده اخبار صدای جمهوری اسلامی ایران، در رأس خبرهای خود، خبری به این مضمون را قرائت کرد: جمهوری اسلامی ایران طی پیامی به دبیرکل سازمان ملل، ضمن قدردانی از اقدامات وی اعلام کرد، در جهت استقرار امنیت، قطعنامه 598 را رسما پذیرفته است.
دو روز پس از این خبر، امام خمینی(ره) در پیام بسیار مفصلی که به مناسبت سالگرد کشتار زایران ایرانی در مکه و نیز پذیرش قطعنامه 598 صادر کردند، ضمن تشکر از همه عزیزانی که در جبهه‌ها شرکت کردند، اعلام داشتند که «در مقطع کنونی، پذیرش قطعنامه را به مصلحت انقلاب و نظام می‌دانم».
در همین پیام بود که ایشان، این اقدام را به منزله «نوشیدن جام زهر» دانستند و فرمودند: «به امید رحمت خدا، اگر آبرویی داشتم با او معامله کردم».
اقدام ایران به پذیرش قطعنامه، همان‌طور که در داخل کشور بسیار حساسیت‌برانگیز شد، در خارج از مرزها هم بازتاب گسترده‌ای داشت، برخی از کشورها همچون عراق، این عمل ایران را یک تاکتیک خواندند و برخی مانند آمریکا، از ایران به خاطر پذیرش قطعنامه تقدیر کردند.
چهار روز پس از پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران، روز جمعه 31/4/1367، عراقی‌ها، تهاجم گسترده‌ای علیه مواضع ایرانیان در جنوب کشور آغاز و تا 30 کیلومتری خرمشهر پیشروی کردند. هدف آنان از این اقدام، این بود که ضمن اشغال مناطقی از ایران، افراد بیشتری را به اسارت بگیرند تا به هنگام مذاکرات پس از جنگ، از آنها به عنوان برگ برنده استفاده کنند. این هجوم در حالی صورت می‌گرفت که با پذیرش قطعنامه، اکثریت نیروهای نظامی حاضر در منطقه تخلیه شده و خرمشهر، مدافعان چندانی نداشت و در آستانه سقوط قرار گرفته بود. در این هنگام، امام خمینی(ره) با فرستادن پیامی برای فرماندهان سپاه، از آنها خواستند به هر طریق ممکن، مانع از حضور دشمن در منطقه شوند. در پی این پیام، خیل گسترده نیروهای بسیجی ـ که متأثر و غمگین از پذیرش قطعنامه بودند ـ روانه جبهه‌های جنوب شدند و عراق را مجبور به عقب‌نشینی تا خطوط مرزی کردند.
حمله وحشیانه عراق، به اعتراف نظرات کارشناسان عراقی در مجموع به ضرر آنان تمام شد. به عنوان نمونه، یک مقام ارشد ارتش عراق، این اقدام را اشتباهی استراتژیک خواند که منجر به خروش ملی مردم ایران شده و ابتکار عمل را از دست عراق خارج کرد.
اما شکست سنگین‌تر، زمانی بر دشمنان ایران وارد شد که هنوز ارتش عراق در جنوب به طور کامل تا خط مرزی عقب زده نشده بود.
مقارن ساعت 14:30، 3/8/67، تعدادی از اعضای سازمان مجاهدین خلق که به عراق متواری شده، با استفاده از حمایت‌های گسترده صدام، در حال انجام اقداماتی بر ضد نظام جمهوری اسلامی بودند، با استفاده از توجه ایران به مناطق جنوبی و غفلت از غرب کشور، با پشتیبانی ارتش عراق، هجوم خود را با استفاده از آخرین سلاح‌های سبک و سنگین که از طریق آمریکا و صدام در اختیارشان قرار گرفته بود، به سمت باختران آغاز کردند و در مدت زمان بسیار کوتاهی، با عبور از تنگه پاتاق، وارد خاک ایران شدند. آنان با تصرف شهرهای سرپل‌ذهاب و کرند غرب، در شب اول در شهر اسلام‌آباد توقف کرده و به قتل عام مردم این شهر، حتی مجروحان حاضر در بیمارستان، اقدام کردند. جالب آنکه در بین کشته‌شدگان، حتی بستگان آنها نیز دیده می‌شدند.
مسعود رجوی، سرکرده این گروه، هم در حالی که بر خودروی ضدگلوله سوار بود، کاروان مجاهدین خلق را که متشکل از پانزده هزار زن و مرد بود، همراهی می‌کرد. فرماندهان منافقین، گمان می‌کردند که وضعیت نظامی ایران از هم پاشیده شده و بسیار آسیب‌پذیر است و تنها یک ضربه و شوک، نظام جمهوری اسلامی را فرو خواهد ریخت. مجاهدین خلق، طرح عملیات خود را در یک جلسه 24 ساعته آماده کرده بودند و در تاریخ 31/4/67، نیروهای خود را توجیه کرده و نام عملیات را هم «فروغ جاویدان» گذاشته بودند.
مسعود رجوی در همان جلسه، با تحلیل وضعیت بسیار شکننده داخلی ایران گفته بود: «جمع‌بندی نهایی در میدان آزادی تهران».
در پایان روز اول بود که مردان شورای عالی دفاع ایران که از خبر سقوط شهرهای غرب کشور سردرگم شده بودند، تیمسار صیاد شیرازی را مأمور رسیدگی به وضعیت منطقه غرب کردند. صیاد، همان شب با یک هواپیمای فالکون، خود را به باختران رساند و هنگامی که از اوضاع منطقه آگاهی یافت، دریافت که برخلاف گمان اولیه، با ارتش عراق طرف نیستند، بلکه در برابر نیروهای مجاهدین خلق، قرار گرفته‌اند. وی سپس طرحی ریخت که بر پایه آن، باید به متجاوزان اجازه داده می‌شد تا تنگه «چهارزبر» در 34 کیلومتری باختران پیشروی کنند. آنگاه در آنجا، خلبانان هوانیروز از عقب و جلو، راه را بر کاروان می‌بستند و نیروهای مردمی و بسیجی بسیاری که پس از آگاهی از حمله، از سراسر کشور به باختران آمده بودند، از راه زمین، به سرکوب دشمن می‌پرداختند. حضور گسترده نیروهای مردمی در باختران به حدی بود که در جاده ورودی شهر، تا کیلومترها ترافیک شده و مردم با پای پیاده به سمت شهر در حال حرکت بودند.
صبح روز پنجم مرداد، عملیات «مرصاد» با رمز «یا علی» آغاز شد و منافقین، که سرخوش از این بودند که در طول مسیر، با هیچ مقاومت خاصی روبرو نشده‌اند، ناگهان خود را در جهنمی از آتش دیدند که از زمین و هوا بر سر آنها ریخته می‌شد. طولی نکشید که جاده باختران ـ اسلام‌آباد، انباشته از ادوات سوخته اهدایی دولت‌های غربی به مجاهدین خلق شد. معدود افرادی که موفق شده بودند از این مهلکه جان سالم به در برند، به روستاهای اطراف پناه بردند و برخی دیگر هم با خوردن قرص سیانور، به زندگی خود پایان دادند. عملیات که تمام شد، دو طرف جاده آکنده از کپه‌های خاکی بود که در زیر خود، اجساد هزاران دختر و پسر را پنهان کرده بود که دست به خون هموطنان خود آلوده کرده بودند.
هرچند همکاری مشترک عراق و مجاهدین خلق در این عملیات ناموفق، خلاصه نمی‌شد و پیش از این هم به ویژه از اواخر سال 66 و در پی ملاقات صدام و مسعود رجوی، شکل تازه‌ای به خود گرفته بود، اما اوج آن در همین عملیات بود که ارتش عراق با در اختیار گذاشتن سلاح‌های گوناگون همچون تانک‌های پیشرفته «تی ـ 72» و نیز حمایت هوایی و بمباران شهرهای در طول مسیر، حداکثر پشتیبانی را از نیروهای این گروهک به عمل آورد.
پس از شکست سنگین در این عملیات بود که عراقی‌ها، مجبور به پذیرش آتش‌بس شدند و در تاریخ 29/5/67 میان ایران و عراق آتش‌بس برقرار شد و دو کشور به پشت مرزهای خود بازگشتند.
شایسته است که شهید سپهبد علی صیاد شیرازی را هم شهید عملیات «مرصاد» بنامیم، هرچند وی سال‌ها بعد و در تهران به شهادت رسید، اما آنچه که باعث ترور منجر به شهادت او شد، کینه‌ای بود که مجاهدین خلق سال‌ها از وی در دل داشتند و به دنبال فرصت مناسبی بودند تا زخم عمیقی که از تنگه مرصاد بر تن داشتند را جبران کنند و این فرصت در 21 فروردین 1378 فراهم شد.
عملیات «مرصاد»، عرصه ایثار و فداکاری جوانان و دلاورمردان زیادی است که در آن جاودانه شدند؛ از جمله آنان، محمدرضا قلی‌وند است که در روز پنجم مرداد ماه، در سرپل‌ذهاب به شهادت رسید.
او در زمان شهادت، فرماندار شهرستان کنگاور، از توابع استان کرمانشاه بود، در حالی که حتی نزدیک‌ترین همرزمان او هم نمی‌دانستند مردی که همراه آنها می‌جنگید و حتی برای شناسایی، به داخل خاک عراق می‌رفت، یکی از مسؤولان ارشد استان است و پس از شهادت وی، به این موضوع، پی بردند.
شهید قلی‌وند در مناطق غرب کشور به «چمران خطه غرب» معروف است. زمانی که به وی مسؤولیت فرمانداری کنگاور را پیشنهاد دادند، از پذیرش آن خودداری کرد و پس از اصرار فراوان، مسؤولان استان به شرطی، آن را پذیرفت که هرگاه خواستار حضور در جبهه باشد، از آن جلوگیری نشود.
سایت بازتاب

ama00046

در تاریخ انقلاب اسلامی شاهد گروه‌های سیاسی ناهمخوان با حرکت مردم و انقلاب هستیم. برخی از این گروهها به‌قدری زاویه اختلافشان با مبانی انقلاب زیاد بود که از همان ابتدای راه باکناره گیری از حرکت عمومی جامعه، حتی در مقابل مردم قرار گرفتند. یکی از این گروهها سازمان مجاهدین خلق بود که از سوی مردم به منافقین شهرت یافت. همگی با نام و اقدامات خیانت‌‌بار این گروه آشنا هستند اما شاید از تاریخچه دقیق شکل‌گیری و موضع‌گیری‌های آنان در جنگ تحمیلی به‌طورکامل اطلاعی نداشته باشند. نوشتار حاضر اهتمامی در این خصوص است.

در تاریخ انقلاب اسلامی شاهد گروه‌های سیاسی ناهمخوان با حرکت مردم و انقلاب هستیم. برخی از این گروهها به‌قدری زاویه اختلافشان با مبانی انقلاب زیاد بود که از همان ابتدای راه باکناره گیری از حرکت عمومی جامعه، حتی در مقابل مردم قرار گرفتند. یکی از این گروهها سازمان مجاهدین خلق بود که از سوی مردم به منافقین شهرت یافت. همگی با نام و اقدامات خیانت‌‌بار این گروه آشنا هستند اما شاید از تاریخچه دقیق شکل‌گیری و موضع‌گیری‌های آنان در جنگ تحمیلی به‌طورکامل اطلاعی نداشته باشند. نوشتار حاضر اهتمامی در این خصوص است.
توهم، تفاخر و مطلق‌انگاری، عارضه‌های ذهنی خطرناکی هستند که ممکن است فرد، گروه یا جامعه‌ای را در کام نابخردی و نیستی فرو برند. علاوه‌براین، با اندکی تامل در سیره و سرنوشت احزاب و گروههای تندرو ونیز باتعمق در رفتارهای غیرمنطقی و مخاصمه‌جویانه آنها، می‌توان دریافت که روی‌آوردن به وابستگی‌ سیاسی به بیگانگان و درپیش‌گرفتن رفتارهای شبه نظامی همواره سرانجام تلخی را برای این گروهها رقم زده است.
در تمامی ادوار تاریخ، همواره وجود اوضاع ناآرام داخلی در یک کشور، قدرت‌های خارجی را برای مداخله در اوضاع و یا سرنوشت آن، وسوسه کرده‌است. همچنین پس از وقوع انقلاب در یک کشور، گروههای انقلابی ضعیف یا گروه‌هایی که به ائتلاف با گروه انقلابی حاکم و سهیم‌شدن در قدرت سیاسی موفق نشده‌اند، به موضعگیری در برابر گروه حاکم می‌پردازند و در این ‌راستا، برای تقویت شانس موفقیت خود، می‌کوشند حمایت کشورهای خارجی را جلب کنند. ازسوی‌دیگر، وجود اختلافات داخلی و گروههای ‌برانداز در یک کشور، برای کشورهای دیگری که نیات توسعه‌طلبانه دارند، همواره به منزله محرکی برای آغاز جنگ به‌شمار می‌آید. در منازعه میان دو حکومت، گروه‌های مخالف در هر یک از دو کشور، از سوی طرف مقابل مورد استفاده قرار می‌گیرند. در چنین حالتی، گروه‌های مزبور سرنوشت خود را با استراتژی کشور مهاجم گره می‌زنند و تمام امکانات محلی و قدرت خود را در راستای تحقق هدف مشترک به کار می‌گیرند.
طی جنگ ایران و عراق نیز، چنین فرآیندی وجود داشت. رژیم عراق با حمایت از گروههای مخالف نظام انقلابی ایران، همچون جبهه خلق عرب (در اوایل جنگ) و سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) و حزب دموکرات کردستان و حزب کومله، در صدد بهره‌برداری از این گروهها علیه جمهوری اسلامی برآمد. دراین‌میان، همکاری گروه منافقین با رژیم عراق از برجستگی خاصی برخوردار است، که در مقاله حاضر به بررسی آن می‌پردازیم.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، سازمان مجاهدین خلق ایران، که پس از انقلاب به سازمان منافقین شهرت یافت ــ یکی از کانون‌های مبارزه علیه رژیم پهلوی بود. این سازمان، با ساختار تشکیلاتی منظم، برخورداری از امکانات گسترده در راستای مبارزه مسلحانه و نیز با تظاهر به گرایشهای اسلامی، توانسته بود افراد زیادی را به‌سوی خود جذب کند؛ اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، قدرت‌طلبی رهبران و گرایش‌های غیردینی این گروه آشکارتر شد. با جبهه‌گیری نیروهای انقلابی در برابر گروه مذکور، این سازمان به‌تدریج درصدد براندازی نظام اسلامی ایران برآمد و در ایجاد آشفتگیهای پس از انقلاب اسلامی، نقش محوری ایفا کرد. این سازمان با به‌راه‌انداختن موج ترور، که با تهاجم رژیم بعث عراق به کشورمان توام بود، خیانتی را مرتکب گردید که به‌آسانی از حافظه ملت ایران محو نخواهد شد.[i]
در این مقاله، سعی می‌شود فعالیتها و اقدامات سازمان منافقین طی جنگ ایران و عراق، بررسی و نقش این سازمان در روند تحولات جنگ ارزیابی شود. دراین‌راستا، نخست‌، در بحث جداگانه‌ای فعالیت‌های این سازمان از زمان شکل‌گیری تا آغاز جنگ تشریح خواهد شد و در مباحث بعد، مواضع و عملکرد آن از آغاز تا پایان جنگ تحمیلی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
مواضع و عملکرد سازمان منافقین از آغاز شکل‌گیری تا آغاز جنگ تحمیلی:
درحالی‌که کودتای بیست‌وهشتم مرداد، فضای سرد اختناق را بر کشور حاکم کرده بود و هرگونه فعالیت مسالمت‌آمیز مخالفان سیاسی رژیم پهلوی با واکنش خشن روبرو می‌شد، سرکوب قیام پانزدهم خرداد 1342، مْهر پایانی بر مبارزه علنی و مسالمت‌آمیز بود. در این زمان، گروههای مختلف سیاسی ــ اعم از ملی، مذهبی، چریکهای فدایی‌خلق، حزب توده و چند گروه دیگر چپ ــ به مشی مسلحانه روی آورده بودند.[ii]
در شهریورماه1344، سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) از سوی محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و علی‌اصغر بدیع‌زادگان تاسیس شد.[iii] این سه تن، از اعضای سابق نهضت‌آزادی ایران و از فارغ‌التحصیلان دانشگاه تهران بودند. آنها در دوره سربازی به مطالعه و بررسی درباره ایجاد یک سازمان مخفی برای عملیات مسلحانه پرداختند و پس از پایان این دوره، به برگزاری جلسات منظم برای بحث درباره استراتژی و برنامه‌های سازمان همت گماشتند.[iv] سازمان، با توجه به پیروزیهای انقلابیون مارکسیست در چین و کوبا، به مطالعه آثار رهبران انقلابی ــ مائو، چه‌گوارا و رژیس دبری و... ــ پرداخت. هرچند این سازمان، به‌لحاظ تئوریک ایدئولوژی اسلام را راهنمای عمل خود قرار داده بود، اما مطالعه برخی از متون مارکسیستی برای استفاده از تجارب علمی و اجتماعی بر ایدئولوژی آن تاثیر گذاشت. حسین روحانی و تراب حق‌شناس (دو تن از فعالان سازمان) درباره ایدئولوژی حزب می‌گویند: «منظور اصلی ما ترکیب ارزشهای والای مذهب اسلام با اندیشه علمی مارکسیسم است. ما معتقدیم که اسلام راستین با تئوریهای تحول اجتماعی، جبر تاریخ و نبرد طبقاتی سازگاری دارد[v]. در واقع، آنان اسلام را از دیدگاه مارکسیسم تجزیه و تحلیل می‌کردند. برهمین‌اساس، امام‌خمینی(ره) در همان سالهای مبارزه، از تایید سازمان خودداری کردند و به روایت حجت‌الاسلام سیدمحمود دعایی، امام پس از گفت‌وگو با حسین روحانی (نماینده سازمان) و مطالعه کتاب «راه انبیاء راه بشر» فرمودند: «اینها ضمن این کتاب می‌خواهند بگویند که معادی وجود ندارد و معاد سیر تکاملی همین جهان است و این چیزی است خلاف معتقدات اصولی اسلام [vi].»
با آغاز سال1347، اعضای سازمان برای تدارک عملیات مسلحانه آماده شدند. آنها به‌ این‌ نتیجه رسیده‌بودند که نبرد مسلحانه در شهرها، در مقایسه با روستاها، مناسب‌تر است. اعضای گروه، در خانه‌ای تیمی زندگی می‌کردند و از سوی برخی بازاریان تغذیه مالی می‌شدند.[vii] همچنین، ‌عده‌ای از آنها برای فراگیری فنون نظامی به کشورهای عربی رفتند و با سازمان آزادیبخش فلسطین ارتباط برقرار کردند.[viii] درحالی‌که سازمان برای آغاز عملیات مسلحانه در انتظار بازگشت اکثریت نیروهای اعزامی به پایگاه‌های فلسطینیان بود، واقعه سیاهکل در بهمن‌ماه سال 1349 از سوی چریکهای فدایی خلق رخ داد. این مساله باعث شد مجاهدین خلق (منافقین) در راه‌اندازی عملیات نظامی تعجیل کنند. به‌نظر می‌رسد سازمان مجاهدین خلق به ‌عنوان یک گروه نظامی که می‌کوشید اسلام را با نظرات مارکسیستی سازگار کند، از این‌که در عرصه عمل، از یک گروه نظامی مارکسیست عقب بماند، احساس حقارت می‌کرد. نخستین عملیات نظامی سازمان برای تابستان سال1350، یعنی زمان برگزاری مراسم جشنهای دوهزاروپانصدساله شاهنشاهی، پیش‌بینی شد. طبق برنامه، مقرر گردید با انفجار سیستم اصلی برق سراسری، در کشور اختلال ایجاد شود.[ix] پیش از هرگونه اقدامی، سی‌وپنج نفر از رهبران و اعضای سازمان با خیانت شاه‌مراد دلفانی (نفوذی ساواک) در شهریورماه سال1350 دستگیر و زندانی شدند.[x] یازده ‌تن از دستگیرشدگان از اعضای کادر مرکزی بودند. هرچند در این میان برادران رضایی (احمد و رضا)، تراب حق‌شناس و حسین روحانی از خطر جستند، ولی در عملیاتهای بعدی رژیم پهلوی، تعداد بیشتری از اعضاء گرفتار شدند. محاکمه اعضای سازمان، در شهریورماه سال1350 برگزار شد و احکام صادره نشان‌دهنده برخورد قاطع رژیم با این حرکت بود، به‌طوری‌که دوازده نفر به اعدام، شانزده نفر به حبس ابد، یازده نفر به زندانهای ده تا پانزده‌سال و بیست‌وپنج نفر به زندانهای یک‌ تا ده‌ساله محکوم شدند.[xi] از میان محکومان به اعدام، دو تن به‌ نامهای بهمن بازرگانی و مسعود رجوی از مرگ رهایی یافتند. هرچند درباره نجات رجوی گفته‌شد که براثر مساعی برادرش کاظم رجوی، عده‌ای از حقوقدانان و استادان دانشگاه ژنو در نامه‌ای به شاه خواستار عفو وی شدند، اما حقیقت ماجرا از این قرار بود که ارتشبد نعمت‌الله نصیری، (رئیس ساواک) در نامه‌ای به ریاست اداره دادرسی نیروهای مسلح، رجوی را از عوامل سازمان متبوع خود معرفی کرد و خواستار تجدیدنظر در حکم صادره برای وی شد .[xii] بدین‌ترتیب، مسعود رجوی گرچه به‌عنوان عامل ساواک از اعدام رهایی یافت، اما به اتهام مبارزه علیه رژیم همچنان در زندان باقی ماند تا سالها بعد در مقابل انقلاب اسلامی مردم ایران به ایفای نقش بپردازد.
سازمان در فاصله زمانی سالهای 1352 تا 1354، به عملیات‌های مختلفی دست زد که نبرد خیابانی، بمب‌گذاری در اماکن مهم دولتی، ترور شخصیتهای نظامی و... را شامل می‌شد. درحالی‌که سازمان علیرغم دریافت ضربات پی‌درپی از ناحیه حکومت پهلوی به لحاظ برخورداری از حمایت برخی گروههای اجتماعی همچنان به حیات خود ادامه می‌داد، از درون ضربه مرگ‌آوری بر پیکره‌ سازمان وارد آمد. جریان از این قرار بود که در مهرماه سال1354 گروهی از اعضاء سازمان، طی بیانیه‌ای، مارکسیسم را تنها فلسفه واقعی انقلابی دانستند. آنان در این بیانیه از ناامیدی خود در ترکیب مارکسیسم و اسلام سخن گفتند و اعلام کردند: «اینک، دریافتیم که چنین پنداری ناممکن است.» به‌اعتقاد آنان، مارکسیسم تنها «راه درست و واقعی برای رها ساختن طبقه کارگر زیر سلطه است.[xiii] «این تغییر موضع، شکاف عمیقی را میان نیروهای سازمان ایجاد کرد. درحالی‌که اعضای وفادار به ایدئولوژی اسلامی، طرفداران مارکسیسم را فرصت‌طلب و اپورتونیست می‌دانستند، مسعود رجوی فرصت‌طلبانه برای حفظ جایگاهش خود را از این درگیریها دور نگاه‌داشت، درحالی‌که وی و طرفدارانش در ضدیت با گروه‌های مذهبی و نزدیکی با ایدئولوژی مارکسیسم چیزی از انشعابیون مارکسیست کم نداشتند و برخوردهای درون زندان با نیروهای مذهبی نیز درواقع بیشتر از ناحیه او و طرفدارانش صورت می‌گرفت.[xiv] بدین‌ترتیب، سازمانی که برای سرنگونی رژیم شاهنشاهی تاسیس شده بود، در گرداب انحراف افتاد و جز چند عملیات مسلحانه، نتوانست اقدام مهم دیگری را علیه رژیم انجام دهد، به‌طوری‌که حتی از حرکتهای توده‌ای سالهای1356 و 1357 نیز عقب ماند. آنها در روزهای پایانی عمر رژیم، با حمله به اسلحه‌خانه‌ها و پادگانها توانستند مقدار درخورتوجهی سلاح به‌دست آورند و سپس از این اسلحه‌ها برای رویارویی با انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن بهره گرفتند.
مواضع و عملکرد سازمان منافقین پس از پیروزی انقلاب اسلامی:
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مسعود رجوی که به همراه دیگر اعضای سازمان از زندان آزاد شده‌بود، به ساماندهی سازمان مجاهدین خلق پرداخت. افرادی که مجددا به بازسازی سازمان پرداختند، بدون اطلاع از گذشته رجوی، وی را به‌عنوان نخستین عضو کادر مرکزی سازمان، مناسب‌ترین فرد برای رهبری تشخیص دادند .[xv] نخستین مخالفت جدی سازمان با نظام جمهوری اسلامی، شرکت‌نکردن در انتخابات خبرگان قانون‌اساسی بود.[xvi] آنان درحالی‌که با تحریم انتخابات خبرگان قانون ‌اساسی، خود را از یک مبارزه دموکراتیک کنار کشیده بودند، به‌هنگام انتخابات ریاست‌جمهوری، در هماهنگی با نیروهای مخالف جمهوری اسلامی، رجوی را به کاندیداتوری معرفی کردند، درحالی‌که قانون اساسی نظام را قبول نداشتند. ازهمین‌رو، امام‌خمینی(ره) فرمودند کسانی که در انتخابات خبرگان قانون اساسی شرکت نکرده‌اند، حق شرکت در انتخابات ریاست‌جمهوری را ندارند.[xvii] ایشان با این اعلام منطقی، درواقع، به نیروهای معاند هشدار داد سعی نکنند شیوه بازی دموکراتیک را نادیده بگیرند، بااین‌همه، علیرغم ادامه کارشکنیهای منافقین در مقابل نظام نوپای اسلامی، به آنان اجازه حضور در انتخابات نخستین دوره مجلس شورای اسلامی داده شد. اما نتیجه کار آن بود که سازمان به وزنه واقعی خود در جامعه پی برد، چراکه هیچ‌یک از بیست‌وپنج کاندیدای نمایندگی آنها به مجلس راه نیافتند.[xviii]
عملکرد سازمان در طول جنگ تحمیلی:
سازمان منافقین مخالفت با نظام جمهوری اسلامی را بدانجا رسانیده بود که پیش از آغاز جنگ تحمیلی، رژیم بعثی عراق از تحلیلها، مواضع و نشریات این سازمان بهر‌ه‌برداری می‌کرد؛ تاآنجا‌که موجب شد سازمان براساس تاکتیکشان در دوره مزبور، در مقابل این بهره‌برداری عراق واکنش نشان دهند. سخنگوی سازمان منافقین در آن دوره به عراق چنین هشدار می‌دهد: «مجاهدین را سبب ترفندها و معامله‌گریهای سیاسی خود قرار ندهد»، چراکه به قول سازمان، آنان قبلا رژیم عراق را آزموده بودند: «وقتی [عراقیها] با شاه... به توافق رسیدند، انقلابیون و ترقی‌خواهان ایرانی را از عراق اخراج کردند و رادیویشان نیز یکباره چنان موضعی را اتخاذ کرد که گویی در ایران هیچ خبری نیست[xix] ».
سازمان پس از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، موضع فریبکارانه‌ای را اتخاذ کرد؛ بدین‌ترتیب‌که در اعلامیه‌های آغازین خود، ضمن محکوم‌کردن تجاوز عراق، حضور نیروهای خود را در جبهه‌ها به تجویز مقامات کشور منوط دانست.[xx] بااین‌همه، هفت‌ روز پس از این اعلامیه، در اطلاعیه دیگری، از حضور نیروهای خود در جبهه‌های جنگ خبر داد.[xxi] کمتر از یک ماه از آغاز جنگ نگذشته بود که دادستان انقلاب اسلامی آبادان چهل‌ویک نفر از اعضای مجاهدین را به اتهام جاسوسی بازداشت کرد. سازمان در اطلاعیه خود در تاریخ بیست‌وهفتم آبان‌ماه سال1359، این اقدام را ادامه فشارهای وارده بر این تشکیلات دانست و اعلام کرد: «دادستانی انقلاب آبادان طی حکمی، در مورد خروج گروههای سیاسی از جمله مجاهدین خلق از این کار، بیست‌وچهار ساعت مهلت داده‌است. تاآنجاکه به مجاهدین خلق مربوط است، درواقع، این حکم آخرین حلقه از سلسله‌ فشارهای مستمری است که از اولین روزهای آغاز نبرد مقاومت در مقابل عراق بر نیروهای ما که در سنگرهای مقدم نبرد در کنار مردم بوده‌اند، وارد می‌شود [xxii]». آنان در حالی مدعی حضور در جبهه‌ها بودند که اساسا در تحلیلهایشان این جنگ را جنگی ارتجاعی و ناعادلانه می‌دانستند. از نظر آنها، انگیزه ایران از این جنگ، صدور انقلاب و انگیزه عراق قطب‌شدن در منطقه و ادعاهای مرزی بود. رهبران منافقین می‌گفتند: «چون مسائل داخلی ایران بیشتر است، اگر جنگ درازمدت شود، باعث سقوط رژیم ایران خواهد شد ولی عراق علیرغم داشتن یکسری مسائل داخلی، چون قدرت سازماندهی دارد، قادر است که مسائلش را حل نماید [xxiii] ». آنان پس از شکست در انتخابات مجلس شورای اسلامی، به بنی‌صدر ــ که طرفدارانش سرنوشتی همچون منافقین یافته بودند ــ نزدیک شدند و با فریبکاری خود را آماده حضور در جبهه‌ها معرفی کردند و اجازه حضور یا عدم حضور را در صلاحیت بنی‌صدر (فرمانده کل قوا) دانستند، نه دادستانی انقلاب آبادان.[xxiv] سلسله حوادث داخلی که به غائله چهاردهم اسفندماه سال1359 منجر شد، چهره واقعی این سازمان را آشکار کرد. در این روز، طی سخنرانی بنی‌صدر به مناسبت گرامیداشت درگذشت دکتر محمد مصدق در دانشگاه تهران، منافقین به همراه دیگر طرفداران رئیس‌جمهور، هواداران حزب جمهوری اسلامی حاضر در مراسم را مورد ضرب و شتم قراردادند. پس از این واقعه ــ که آن را اجرای قانون عدالت از سوی مردم ستمدیده می‌دانستند ــ آنان جمهوری اسلامی را به خشونتهای تروریستی و تحمیل جنگ فراگیر داخلی تهدید کردند.[xxv] دوازده روز بعد از واقعه چهاردهم اسفند، مسعود رجوی در پیام زودهنگام نوروزی خود، رهبر انقلاب را به آغاز جنگ تحمیلی متهم کرد: «در سالی که گذشت، ندانم‌کاریهای مفرط سیاسی، بی‌کفایتی در برخورد با مسائل بین‌المللی، دخالت در امور دیگران به بهانه صدور مکانیکی انقلاب (که گویی انقلاب هم یک کالا است)، مضافابرهمه، شقه‌سازیهای نفاق‌افکنانه در صفوف خلق، کار را به آن‌جا رساند تا حکام مستبد عراق به فکر ارضای هوسهای جاه‌طلبانه خود در خاک میهن ما بیفتند[xxvi] ». در این پیام، رهبر سازمان نشان داد که ادعاهای پیشین‌شان مبنی بر شرکت در جنگ، دروغ بوده است؛ زیرا آنان در این پیام، ایران را ‎‎آغازکننده جنگ معرفی کردند. موضعگیریهای بعدی منافقین، عمق رویارویی آنان با جمهوری اسلامی و حتی مقدسات و چارچوبهای ملی را نشان داد.
پس از جریان چهاردهم اسفند، امام‌خمینی(ره) در تاریخ بیست‌وششم اسفند هیاتی را مامور رسیدگی به اختلافات رئیس‌جمهور، دولت و مجلس کرد، اما بنی‌صدر و مؤتلفینش ــ از جمله گروهک مجاهدین خلق ــ درصدد بودند همچون چهاردهم اسفند غائله دیگری ایجاد کنند. تصویب قانون قصاص بهانه‌ای شد تا جبهه ملی، هواداران خود را برای راهپیمایی اعتراض‌آمیز فراخواند و گروههای مخالف دیگر و از جمله منافقین، آن را فرصت مهمی دانستند. در مقابل این فراخوانی، رهبر کبیر انقلاب، طی پیامی در تاریخ بیست‌وپنجم خردادماه سال1360، اعلام کرد: «واجب است مردم به بیرون بیایند و نگذارند که ضداسلام راهپیمایی نمایند.» بدین‌ترتیب، روز بیست‌وپنجم خرداد به رفراندومی مردمی تبدیل شد که سران سازمان منافقین همواره برگزاری آن را خواستار می‌شدند، اما اینک نتیجه این رفراندوم مردمی مورد رضایت آنان نبود؛ زیرا، این رفراندوم بر ادامه جمهوری اسلامی و قانون‌اساسی آن صحه می‌گذاشت.[xxvii] از این زمان به بعد بود که سازمان از سی‌ام خردادماه سال1360، وارد فاز عملیات مسلحانه علیه جمهوری‌اسلامی شد.
نظریه‌پردازان سازمان بر این عقیده بودند که پایان فاز عملیات مسلحانه به پیروزی آنان خواهد انجامید: «ما مجاهدین خلق با درک واقع‌بینانه از رژیم و آشتی‌ناپذیری و متعارض‌شدن تضاد با رژیم ضدخلق، پس از سی‌‌ام خردادماه، قاطعانه استراتژی مبارزه مسلحانه و در مرحله اول این استراتژی، ضربه یا ضربات تعیین‌کننده و فاز یک‌تهاجمی (تهاجم به هر قسمت) و تشکیل آلترناتیو را در دستور کار خود قرار دادیم[xxviii] ». سازمان درحالی‌ به عملیات مسلحانه روی آورد که روسای آن می‌دانستند در این مرحله، تنها می‌توانند به انجام ترورهای کور دست بزنند و هیچ‌گاه به موفقیت خود بدون پشتوانه خارجی اطمینان نداشتند. بنی‌صدر پیش از فرار، به‌خیال‌آنکه منافقین نیروی درخورتوجهی را در اختیار دارند، از آنان خواست تا «همه را بسیج کرده و با رادیوی موج اف.ام پیامهای خود را به مردم برسانند[xxix]». این تصمیم درواقع، از بی‌عمقی نفوذ مخالفان در جامعه حکایت داشت. بدین‌ترتیب، بنی‌صدر مجبور شد راه باطلی را که با گروهک منافقین آغاز کرده بود، با اقامت در خاک بیگانه ادامه دهد.
از تشکیل شورای ملی مقاومت تا مزدوری عراق:
بنی‌صدر و رجوی پس از فرار از ایران، در پاریس به همراه حزب دموکرات کردستان، جبهه دموکرات ملی ایران، شورای متحد چپ، سازمان استادان متعهد دانشگاه‌های ایران، کانون توحیدی اصناف، سازمان اتحاد برای آزادی کار و سازمان اقامه، شورای ملی مقاومت را بنیاد نهادند. بعدها، حزب کار ایران، جنبش زحمتکشان گیلان و مازندران، اتحادیه کمونیستهای ایران (سربداران) و سازمان چریکهای فدایی خلق نیز به آنها پیوستند.[xxx] بسیاری از این سازمانها، تعداد اعضایشان از انگشتان یک دست تجاوز نمی‌کرد و پس از سازمان مجاهدین خلق، حزب دموکرات کردستان از همه شاخص‌تر بود. ازهمین‌رو، منافقین نقش پدرخوانده را برای شورا داشتند. سازمان به ایجاد سازمانها و گروه‌های تابع خود در شورا اقدام کرد و درعین‌حال قصد داشت با جمع‌کردن گروههای مختلف، ترکیب گسترده‌ای را مبنی بر نمایندگی تمام اقشار و طبقات جامعه در عرصه بین‌المللی، به نمایش بگذارد.[xxxi] طبق میثاقی که اعضای شورا امضا کردند، بنی‌صدر به‌عنوان رئیس‌جمهور نظام جمهوری دموکراتیک اسلامی و رجوی به‌عنوان نخست‌وزیر انتخاب شدند. جالب‌آنکه آنان در حالی لفظ اسلامی را برای حکومت‌ آینده خود برگزیده بودند که بیشتر گروههای عضو شورا، غیرمذهبی و لائیک بودند و حتی هنگامی‌که این امر مورد اعتراض اعضای شورا قرار گرفت، مجاهدین اعتراف کردند که اگر لفظ اسلامی را کنار بگذارند، در مقابل نیروهای اسلامی کشور خلع‌سلاح خواهند شد.[xxxii] آنان در مقابل اعتراضات گروههای موتلف، وعده سرنگونی سریع ــ دو سه ماهه ــ جمهوری اسلامی را می‌دادند و از متحدان خود می‌خواستند اعتراضاتشان را به زمان شکل‌گیری مجلس موسسان قانون‌اساسی موکول کنند.[xxxiii] گذشت زمان، باور متحدان رجوی را نسبت به سخنانش سست‌تر کرد تاآنجاکه به گفته مهدی خانباباتهرانی، رجوی در سال دوم عمر شورا، در مقابل درخواست تعیین مدت زمانی برای سرنگونی جمهوری اسلامی، پاسخ داد: «تا پایان سال آینده، نمی‌توانم به این سوال جواب بدهم؛ چون مشغول ارزیابی نیروهای خود هستیم[xxxiv] ». به‌مرور، برای همگان ثابت شد که این حلقه مفقوده در کجا پنهان است. آن حلقه مفقوده، نه در میان نیروهای سازمان و نه در میان نیروهای متحد آن، که در رژیم بعثی عراق بود و رجوی قصد داشت سازمان خود را به این رژیم پیوند دهد. رهبر سازمان منافقین، از همان نخستین سال سکونت در فرانسه، کوشید از طریق پیامها و مصاحبه‌هایش به دولتمردان عراق بفهماند که او به‌عنوان یک نیروی اپوزیسیون می‌تواند با زیاده‌خواهیهای عراق همراهی کند، به‌طوری‌که وی در مصاحبه‌ای در آذرماه سال1360 با مجله الوطن العربی، می‌گوید: «مشکل شط‌العرب ظاهر قضیه است. مشکل اصلی، تهدیدهای [امام]خمینی برای صدور انقلاب به خارج است که باعث بروز جنگ شده‌است. به نظر ما، شط‌العرب متعلق به عراق است[xxxv] ».مساله مطرح‌کردن صدور انقلاب به منزله دلیل اصلی جنگ، اتهامی بود که سازمان در تحلیلهای سری خود در همان نخستین ماه‌های جنگ مطرح می‌کرد، اما نکته مهم در این مصاحبه، آن است که رجوی حتی از تمامیت ارضی ایران چشم می‌پوشد و به‌طور‌شگفت‌انگیزی، اروندرود را با نام شط‌العرب متعلق به عراق می‌داند. او که امیدوار بود با حمایت بیگانگان از رهبری‌اش، در جنگ داخلی پیروز شود، در مصاحبه‌ای با مجله ساوت انگلستان، با معرفی خود به‌عنوان رهبر نیروی آلترناتیو جمهوری‌اسلامی، می‌گوید: «ما برای استقرار صلح بر مبنای عدم مداخله در عراق آماده‌ایم[xxxvi] ». رجوی افزون بر ارسال پیامهای محبت‌آمیز برای رژیم بعثی عراق، کوشید متحدان خود را آماده پذیرش ارتباط و همکاری با عراق کند. منافقین در قالب بحثهای جداگانه،‌ این مساله را در برخی جلسات شورا مطرح می‌کردند و میزان موافقت و مخالفت اعضای شورا را می‌سنجیدند، اما تا زمان مقرر، اجازه ندادند تمامی گروههای عضو شورا از ارتباط با عراق آگاه شوند. پس از زمینه‌سازیهای لازم، مسعود رجوی و طارق عزیز در پاریس با یکدیگر ملاقات کردند.[xxxvii] بدین‌ترتیب، سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی، که همه مراحل اعم از تحریم انتخابات، مخالفت قانونی، ایجاد تشنج، ضرب‌وشتم مخالفان و نهایتا عملیات مسلحانه و ترورهای کور را آزموده بود، برای دستیابی به قدرت به آخرین مرحله، یعنی مزدوری بیگانگان وارد شد؛ مرحله‌ای که برگشت‌ناپذیرترین راه در پیشگاه خلقی بود که آنان داعیه نمایندگی‌شان را داشتند.
طی ملاقات مزبور، طارق عزیز ابراز کرد: «امیدوارم در آینده نزدیک، دوست عزیزم مسعود رجوی را در پست ریاست‌جمهوری یا نخست‌وزیری ایران ملاقات کنم[xxxviii]». اعلام این نکته بسیار آگاهانه و دیپلماتیک انجام گرفته بود. طارق عزیز درست زمانی‌که بنی‌صدر خود را رئیس‌جمهور منتخب مردم می‌دانست و به‌عنوان رئیس‌جمهور در اتاق نزدیک اتاق مذاکره نشسته بود، این حرف را می‌زد. معنی چنین سخنانی، این بود که دولت عراق رجوی را منهای بنی‌صدر نیز قبول دارد و این سنگ بنای دیپلماسی جدیدی بود که از این طریق، در شورا گذاشته شد.[xxxix]
به گزارش خبرگزاری فرانسه، در اعلامیه مشترک طارق عزیز و مسعود رجوی آمده بود: «[طارق] عزیز تمایل صمیمانه عراق را به امضای قرارداد صلح با درنظرگرفتن تمامیت ارضی دو کشور، احترام به آزادی عقیده ملتهای ایران و عراق و عدم مداخله به امور داخلی یکدیگر را به مسعود رجوی ابراز کرده‌است[xl] ». رجوی با این ملاقات، خود را تنها آلترناتیو جمهوری‌اسلامی تصور کرد و ازاین‌زمان‌به‌بعد، شخصا مسئولیت برقراری صلح را بر عهده گرفت. وی که ادعا می‌کرد ملت ایران پس از شنیدن خبر ملاقات وی با طارق عزیز، فریاد خوشحالی سرداده‌اند، در فراخوانهایش کوشید از طریق اقداماتی، همچون اعتصاب کارگران صنعت نفت و کارکنان رادیو و تلویزیون، جمهوری اسلامی را به سازش با عراق مجبور کند.[xli]
پس از ملاقات وی و طارق عزیز، عراق به عمده‌ترین مرکز فعالیت سازمان منافقین تبدیل شد. مسئولان سازمان از همکاری با حکومت عراق، اهداف زیر را دنبال می‌کردند: نخست‌اینکه از نظر جغرافیایی، عراق با مرزهای زمینی طولانی که با ایران داشت، بهترین و آسان‌ترین مسیر برای نفوذ گروههای عضو سازمان به داخل ایران بود. دوم‌آنکه، سازمان با بهره‌گیری از کمکهای مالی و تسلیحاتی سخاوتمندانه دولت عراق می‌توانست توان مبارزاتی خود را در برابر نظام اسلامی ایران به میزان درخورتوجهی افزایش دهد. ازسوی‌دیگر، دولت عراق علاقمند بود با جلب حمایت این سازمان، از شبکه فعالان و حامیان این سازمان در داخل ایران برای اجرای عملیاتهای خرابکارانه‌، انجام ترور شخصیتها، کسب اطلاعات و اخبار از اوضاع نظامی و اقتصادی کشور و تضعیف اراده مردم برای مشارکت در جبهه‌های جنگ، بهره‌برداری کند. به‌دنبال این سیاست، پایگاه‌های منافقین ــ که تعداد آنها را هفده پایگاه برشمرده‌اند ــ در داخل خاک عراق و در نزدیکی مناطق مرزی این کشور با ایران تاسیس شد. اصلی‌ترین پایگاه آنها، به نام اشرف، در صدکیلومتری شمال غربی بغداد واقع شده‌بود.[xlii] بدین‌ترتیب، با حمایت مالی و نظامی رژیم عراق، واحدهای نظامی سازمان به‌سرعت سازماندهی و تجهیز شدند. براساس برآوردهای انجام‌شده، سازمان تعداد پانزده تا بیست‌هزار نیرو را در قالب ارتش به‌اصطلاح آزادیبخش ملی، سازماندهی کرد.[xliii] این سازمان همچنین از نظر تسلیحات مکانیزه نیز توانست امکانات درخورتوجهی را جمع‌آوری کند، اما باوجود این امکانات، غیر از مرحله پایانی جنگ، موفق نشد عملیات نظامی مستقلی را علیه نیروهای ایرانی انجام دهد. در اوایل سال1367، نیروهای سازمان با پشتیبانی ارتش عراق عملیاتی را با نام آفتاب در منطقه شوش انجام دادند که پس از تحمل تلفات فراوان، مجبور به عقب‌نشینی شدند.[xliv]
عمده‌ فعالیت این سازمان در خلال جنگ هشت‌ساله را می‌توان اعزام گروههایی برای انجام عملیاتهای ترور و خرابکاری، به‌ویژه ترور رزمندگان و فرماندهان نظامی در داخل ایران، جاسوسی از تحرکات نظامی ایران، انجام تبلیغات مسموم از طریق رادیوی اختصاصی این گروه در عراق و نیز شایعه‌سازی برای تحت‌الشعاع قراردادن حمایتهای مردمی‌ از جبهه‌ها دانست. نیروهای وابسته به سازمان منافقین، حضور گسترده‌ای در کنار نیروهای عراقی داشتند و شنود مکالمات بی‌سیمی و تلفنی نیروهای ایرانی بیشتر از سوی نیروهای این سازمان صورت می‌گرفت.[xlv] همچنین، آنها به‌عنوان نیروی وابسته به ارتش عراق، در سرکوب قیامهای مردمی این کشور نیز نقش مستقیمی را عهده‌دار بودند، به‌طوری‌که در سرکوب شورش کردهای شمال و شیعیان جنوب عراق سهم عمده‌ای را ایفا کردند و دراین‌راستا، جنایتهای بی‌شماری را مرتکب شدند.[xlvi] آنها با اطلاعات باارزشی که از تحرکات نیروهای ایران و مختصات دقیق پایگاه‌های نظامی و مراکز صنعتی در اختیار ارتش عراق قرار دادند، توانستند کمکهای زیادی به آن رژیم در راستای دستیابی به اهداف نظامی‌اش بکنند.
عملیات مرصاد:
تا پایان جنگ، همکاری تنگاتنگ سازمان با عراق در همه ابعاد روندی صعودی داشت. با پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران، ادعای صلح‌طلبی عراق در عرصه جهانی زیر سوال رفت و چشم‌انداز نامعلومی بر روابط دو کشور و مشخصا سازمان مجاهدین خلق (منافقین) حاکم شد.[xlvii] برخلاف دوره جنگ، روند امور برای این گروه ناامیدکننده و حضور آن در عراق، برای رژیم بعث دردسرآفرین به‌نظر می‌رسید؛ بنابراین، سازمان به خیال یکسره‌کردن کار جمهوری اسلامی، به فکر عملیات نظامی گسترده افتاد تا برای آخرین ‌بار بخت خود را بیازماید. عراق نیز که از موفقیتهای به‌دست‌آمده به‌شدت مغرور شده‌بود و پایان جنگ را نزدیک می‌دید، درصدد برآمد عقب‌ماندگیهای خود را در طول جنگ جبران‌ کند و با اشغال مجدد ارضی ایران و به‌اسارت‌گرفتن پاره‌ای نیروها در این حمله، بتواند در پای میز مذاکرات از موضع قدرت صحبت کند. ازاین‌رو، هنگامی‌که حملات ارتش عراق از سوی سازمان ملل و دولتها محکوم شد و داعیه صلح‌طلبی این کشور زیر سوال رفت،[xlviii] آنان به‌عنوان آخرین برگ برنده رژیم به کار گرفته شدند. هرچند سازمان کاملا تحت‌ سلطه و نفوذ عراق قرار داشت، اما فعالیت نظامی‌اش علیه ایران به‌عنوان یک حرکت داخلی قابل توجیه بود. نکته دیگر اینکه، یک ماه پیش از این حمله، ارتش عراق منطقه مهران را که به تصرف خود درآورده بود، به نیروهای مزبور سپرد.[xlix] ازسوی‌دیگر، مسئولان سازمان منافقین با آغاز مذاکرات صلح، درواقع به ایستگاه آخر رسیده بودند و دیگر نمی‌توانستند با طرح شعار صلح‌طلبی، خود را در افکار عمومی جهانیان به‌عنوان تنها طرف برقرارکننده صلح در مقابل عراق مطرح کنند. البته، وجود چنین وضعیتی، پس از استقرار نیروهای سازمان در خاک عراق، قابل پیش‌بینی بود و درواقع آنها سالها پیش از این، انتحار سیاسی کرده بودند و در این زمان درحقیقت به‌صورت یک نیروی نظامی مزدور ــ همچون فالانژهای لبنان ــ فعالیت می‌کردند.
در سوم مردادماه سال1367، همزمان با آغاز حمله نیروهای عراقی از منطقه جنوب ایران، نیروهای سازمان نیز حملات خود را علیه ایران از سمت غرب آغاز کردند.[l] آنان قصد داشتند براساس یک برنامه زمان‌بندی‌شده سی‌وسه‌ساعته، با بهره‌گیری از بیست‌وپنج تیپ ــ که مجموعا چهار تا پنج‌هزار نفر را دربرمی‌گرفتند ــ در پنج مرحله، از شهرهای سرپل‌ذهاب، اسلام‌آباد، همدان و قزوین عبور کنند و خود را به تهران برسانند.[li] سخنگوی آنان، اهداف سازمان را از این عملیات چنین اعلام کرد: «استراتژی مجاهدین واردآوردن هرچه‌بیشتر تلفات به نیروهای ایران و بازکردن راه برای یک انقلاب عمومی ضد [امام]خمینی است .[lii] «همزمان در یکی از رسانه‌های غربی نیز استراتژی منافقین، ایجاد منطقه آزادشده اعلام شد تا پس از پایان جنگ، با استقرار در آن منطقه، منافع حکومت ایران را تهدید کنند.[liii]
رهبر سازمان که هنوز نمی‌خواست باورکند دیگر به‌عنوان طرف مذاکره صلح مطرح نیست، مذاکرات صلح از سوی ایران را مصنوعی و بهانه‌ای برای اتلاف وقت اعلام کرد. او، معتقد بود: «نباید اجازه داد رژیم ایران فرصت دیگری برای دفع‌الوقت بیابد و از امضای قرارداد صلح طفره رود.» براساس تحلیلهای سازمان، جمهوری اسلامی در پی صدور انقلاب بود و تنها در صورتی از این اقدام و داعیه دست برمی‌داشت که به مرز فروپاشی برسد و این‌گونه تحلیل می‌کردند که اینک به دلیل مجبورشدن نظام اسلامی به پذیرش صلح، این مساله امکان‌پذیر شده است. ازهمین‌رو، نیروهای سازمان از نقاط مختلف دنیا برای اعزام به ایران در عراق گرد هم آمدند و همزمان به تشکیلات درون‌ زندانهای ایران اطلاع داده شد به‌زودی جمهوری اسلامی فروخواهد پاشید؛ بنابراین توصیه گردید همه نیروها برای پیوستن به سازمان و ایجاد شورش در داخل زندانها آماده باشند.[liv] عملیات فروغ جاویدان، با بیست‌وپنج تیپ آ‎غاز شد. هدایت عملیات مزبور را به تناسب اهمیت ماموریت، شخص مسعود رجوی از طریق فرماندهان محورها در قالب یک یا دو تیپ برعهده گرفته بود. فرماندهان و حوزه عملیات آنها بدین‌‌قرار بود:
1- مهدی براتی، فرمانده محور اول و مسئول تسخیر اسلام‌آباد غرب
2- ابراهیم ذاکری، فرمانده محور دوم و مسئول تسخیر کرمانشاه
3- محمود مهدوی فرمانده محور سوم و مسئول تسخیر همدان
4- مهدی افتخاری، فرمانده محور چهارم و مسئول تسخیر قزوین
5- محمد عطایی با معاونت مهدی ابریشمچی، فرمانده محور پنجم و مسئول تسخیر تهران[lv]
دولت عراق نیز در این عملیات با ادواتی از قبیل صدوبیست دستگاه تانک، چهارصد دستگاه نفربر، نود قبضه خمپاره چهارصدمیلی‌متری، هزار قبضه تیربار کلاشینکف، سی‌ قبضه توپ 106 میلی‌متری و هزار دستگاه کامیون و خودرو آنان را یاری می‌کرد.[lvi] همزمان با پیشروی نیروهای منافقین در عمق خاک ایران، برای جلوگیری از عملیات هوایی هواپیماها و بالگردهای جمهوری اسلامی، هواپیماهای عراقی پایگاههای شکاری نوژه همدان، وحدتی دزفول و همچنین پادگان تیپ 2 سقز و پایگاه هوانیروز کرمانشاه را بمباران کردند.[lvii] یک روز بعد از حمله، یعنی در چهارم مردادماه، نیروهای سازمان با حمایت آتش توپخانه عراق به شهرهای سرپل‌ذهاب، کرند و اسلام‌آباد غرب وارد شدند.[lviii] شاید در آن روز، تمام نیروهای سازمان به این یقین رسیده بودند که به‌زودی به تهران وارد خواهند شد، اما رویای آنان همچون رویای صدام در سال1359 تعبیر نشد و دو روز پس از آن، عملیات نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تحت عنوان عملیات مرصاد ــ با رمز یاعلی ــ در منطقه غرب آغاز شد. در این عملیات، سه گردان از تیپ نبی‌اکرم، تیپ مسلم و یک گردان از ایلام حضور داشتند. طی درگیری سختی که در منطقه چهارزبر اتفاق افتاد، بسیاری از نیروهای منافقین به هلاکت رسیدند، تمام تجهیزاتشان منهدم گردید و با بسته‌شدن سه‌راه اسلام‌آباد ــ ملاوی، راه عقب‌نشینی نیروهای منافقین بسته شد.[lix] بدین‌ترتیب، در روز هفتم مردادماه دیگر اثری از نیروهای ضدانقلاب در منطقه باقی نماند. طی عملیات مرصاد، هزاروششصد تا دوهزار تن از منافقین به هلاکت رسیده و در حدود هزار نفر از آنان زخمی شدند.[lx] بدین‌ترتیب، آخرین اقدام رژیم بعثی عراق نیز موثر واقع نشد و صدام بی‌آنکه بتواند حتی یک منطقه کوچک از خاک ایران را در چنگ نیروهای وابسته قرار دهد تا از آن طریق بتواند ایران را تحت فشار گذارد، مجبور شد در پانزدهم خردادماه، آتش‌بس را بپذیرد. عملیات مرصاد پایانی بر یک پایان بود؛ چراکه سازمان سالها پیش از این، دفتر خود را بسته بود و اگر رژیم عراق در این سالها به آنها اجازه داد تا در پایگاههای خود در داخل خاک عراق باقی بمانند، درواقع می‌خواست از تجربه نگرش رژیم صهیونیستی اسرائیل به فالانژهای لبنان بهره بگیرد: داشتن نیرویی مزدور در خدمت بیگانه.
نتیجه‌:
آخرین نکته‌ای که تعمق درباره آن بسیار اهمیت دارد، این است که نقطه آغاز انحراف سازمان کجا بود و چرا افراد این سازمان به‌راحتی حاضر شدند هموطنان خود را به قتل برسانند و با دشمن خارجی که به کشورشان حمله کرده‌است، همکاری ‌کنند؟ در پاسخ باید گفت: درواقع آنچه این روند جدایی را موجب شد، در ایدئولوژی سازمان نهفته بود؛ این ایدئولوژی ادعای کمال و برتری نسبت به دیگر ایدئولوژ‌یها را داشت و ازهمین‌رو، اعضای سازمان به مطلق‌انگاری دچار گردیدند؛ به‌گونه‌ای‌که در این مطلق‌انگاری، هرکس جز خود را در مسیر باطل می‌دیدند. التقاط در اندیشه، انحراف دیگری بود که سازمان از همان آغاز شکل‌گیری به آن دچار شد؛ نکته‌ای که حمید شوکت در کتاب «نگاهی از درون به جنبش چپ ایران» به‌خوبی آن را گوشزد کرده‌است: «خطای دیگر مجاهدین، قضیه التقاطی‌بودن مجاهدین در جهان‌بینی است که در این زمینه هم، دچار یک توهم شده‌اند و گاهی رهبری آنها با چپ ایران به‌گونه‌ای سخن می‌گوید که گویی مرجع گروههای چپ ایران نیز هست و در مورد مسائل مارکسیسم ــ لنینیسم یا هر مقوله دیگری، دارای حق فتوا است. این رفتار در برخورد با ملّیون نیز دیده می‌شود. آنها در برخورد با ملّیون نیز به‌گونه‌ای سخن می‌گویند که گویی وارث غیرمستقیم و رهبر جنبش ملی ایران هستند. در زمینه اسلام و مسائل مذهبی هم که خود را راستین‌تر از دیگران می‌دانند. اینها همگی نشان انحصار‌طلبی در اندیشه مجاهدین است و امر چنان به آنها مشتبه شده که خود را وکیل و وصی جنبشها و گرایشهای سیاسی ایران می‌پندارند[lxi] ».
البته، یادآوری این نکته نیز لازم است که وجود شخصی مانند مسعود رجوی با داشتن سابقه همکاری با ساواک در راس چنین سازمانی، نمی‌تواند سرنوشتی بهتر را برای آن رقم بزند.
درواقع، عملیات مرصاد شلیک نهایی به سازمان بود؛ چراکه آنان پس از افتادن به دامان عراق، از دید مردم ایران به یک طرف جنگی تبدیل شدند. امروز، سازمان، به بیمار محتضری شباهت دارد که سرنوشتش به سرنوشت بیمار دیگری که اکنون مرگ او حتمی شده است، پیوند خورده‌است، چنانکه این روزها با اندک طرفدارانش در جستجوی آن است که در خاک عراق صرفا به جایی برای استقرار دست یابد.

پی‌نوشت‌ها:
-----------------------------------------------------------------
[i]ــ سعید برزین، زندگینامه سیاسی بازرگان، تهران، نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374، ص131
[ii]ــ غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست‌وپنج‌ساله ایران، ج1، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1373، ص397
[iii]ــ همان، ص398
[iv]ــ همان، ص399
[v]ــ رسول جعفریان، جریان‌ها و جنبش‌های مذهبی ــ سیاسی ایران در سالهای 1320 ــ 1357، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1381، صص386ــ385
[vi]ــ رسول جعفریان، همان، ص376
[vii]ــ جان دی استمپل، درون انقلاب ایران، ترجمه: منوچهر شجاعی، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1378، ص351
[viii]ــ غلامرضا نجاتی، همان، ص400
[ix]ــ جان دی استمپل، همان، ص198
[x]ــ غلامرضا نجاتی، همان، ص402
[xi]ــ همان، ص406
[xii]ــ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ کد 12147، ص 1 و کد 15436، ص30
[xiii]ــ غلامرضا نجاتی، همان، ص418
[xiv]ــ حمید شوکت، نگاهی از درون به جنبش چپ ایران، گفت‌وگو با مهدی خانباباتهرانی، پاریس، بی‌نا، بی‌تا، ص430
[xv]ــ جان دی استمپل، همان، ص224
[xvi]ــ حمید شوکت، همان، ص431
[xvii]ــ همان، ص432
[xviii]ــ همان، ص433
[xix]ــ منافقین و جنگ تحمیلی، تهران، انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 1367، ص16
[xx]ــ همان، ص18
[xxi]ــ همان، ص19
[xxii]ــ همان، صص32ــ31
[xxiii]ــ «منافقین و جنگ تحمیلی»، نشریه پیام انقلاب، سال چهارم، شماره 85، 7 خرداد 1362، صص22ــ20
[xxiv]ــ همان، ص21
[xxv]ــ همان، ص23
[xxvi]ــ اداره تحقیقات و بررسی‌های سیاسی وزارت ارشاد، جنگ تحمیلی در تحلیل گروهک‌ها، تهران، انتشارات وزارت ارشاد، 1364، ص27
[xxvii]ــ همان، ص28
[xxviii]ــ همان، ص31ــ30
[xxix]ــ حمید شوکت، همان، ص501
[xxx]ــ همان، ص525
[xxxi]ــ همان، ص528
[xxxii]ــ اداره تحقیقات و بررسی‌های سیاسی وزارت ارشاد، همان، ص31
[xxxiii]ــ همان، ص34
[xxxiv]ــ منافقین و جنگ تحمیلی، همان، ص27
[xxxv]ــ «منافقین و جنگ تحمیلی»، نشریه پیام انقلاب، سال چهارم، شماره 89، مرداد 1362، ص26
[xxxvi]ــ اداره تحقیقات و بررسی‌های سیاسی وزارت ارشاد، همان، ص60
[xxxvii]ــ حمید شوکت، همان، ص35
[xxxviii]ــ منافقین و جنگ تحمیلی، همان، ص28
[xxxix]ــ همان، ص29
[xl]ــ حمید شوکت، همان، ص49
[xli]ــ همان، ص52
[xlii]ــ جمال حسینی، «حملات تهران علیه مخالفان در عراق»، ماهنامه نگاه، سال اول، شماره 3، خرداد 1379، ص18
[xliii]ــ اداره تحقیقات و بررسی‌های سیاسی وزارت ارشاد، همان، ص65
[xliv]ــ نشریه انجمنهای دانشجویان مسلمان خارج از کشور، شماره 132، 19 فروردین 1367، ص6
[xlv]ــ جمال حسینی، همان، ص19
[xlvi]ــ همان، ص20
[xlvii]ــ منافقین و جنگ تحمیلی، همان. ص43
[xlviii]ــ اسماعیل منصوری لاریجانی، تاریخ دفاع مقدس، تهران، انتشارات اسلیمی، 1380، ص237
[xlix]ــ علیرضا برزگر، روزشمار جنگ تحمیلی عراق با جمهوری اسلامی ایران، تهران، سروش، 1379، ص145
[l]ــ محمد درودیان، آغاز تا پایان، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، 1376، ص210
[li]ــ محمد درودیان، پایان جنگ، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، 1379، ص186
[lii]ــ همان، ص211
[liii]ــ روزنامه رسالت، 4/5/1367
[liv]ــ اداره کل مطبوعات و رسانه‌های خارجی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بررسی مطبوعات جهان، نشریه 1338، 26/5/1367، ص52
[lv]ــ محمد درودیان، پایان جنگ، همان، ص189
[lvi]ــ همان، ص192
[lvii]ــ همان، ص194
[lviii]ــ همان، ص212
[lix]ــ همان، ص199
[lx]ــ علیرضا برزگر، همان، ص225
[lxi]ــ حمید شوکت، همان، ص630
----------------------------------------------------------
منبع: ماهنامه زمانه

دومین تلاش رجوی برای دستیابی به قدرت
عملیات فروغ جاویدان
غرب به طور کلی از مبارزه مجاهدین حمایت وسیعی به عمل می¬آورد. اما در سال 1988 همه چیز بهم خورد. این شکستی بود که هرگز بدان اعتراف نشد، و رجوی تلاش کرد طوری رفتار کند که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. اما گرچه او توانست از ماشین تبلیغاتی خودش برای متقاعد کردن هوادارانش که در پایگاه های عراق هیچ دسترسی به رسانه ها نداشتند استفاده کند،اما صحنه سیاسی غرب موضوع دیگری بود. آنان بلافاصله به ارزیابی شکست فروغ، و شکست صدام حسین برای پیروز شدن در جنگ با رژیم، در برنامه ریزی هایشان پرداختند.

دومین تلاش رجوی برای دستیابی به قدرت
عملیات فروغ جاویدان
غرب به طور کلی از مبارزه مجاهدین حمایت وسیعی به عمل می¬آورد. اما در سال 1988 همه چیز بهم خورد. این شکستی بود که هرگز بدان اعتراف نشد، و رجوی تلاش کرد طوری رفتار کند که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. اما گرچه او توانست از ماشین تبلیغاتی خودش برای متقاعد کردن هوادارانش که در پایگاه های عراق هیچ دسترسی به رسانه ها نداشتند استفاده کند،اما صحنه سیاسی غرب موضوع دیگری بود. آنان بلافاصله به ارزیابی شکست فروغ، و شکست صدام حسین برای پیروز شدن در جنگ با رژیم، در برنامه ریزی هایشان پرداختند.
البته، صدام این موضوع را بهتر از هر کسی می دانست. خیلی زود پس از این که او آتش بس را پذیرفت و خیلی زود پس از این که از جاه طلبی خود برای شکست پارسی¬ها (فارس ها) دست کشید، به کمتر قانع شد، یعنی به کویت حمله کرد. آتش بس با ایران کشورهایی را که به او پول و اسلحه داده بودند وادار کرد به بازپس گیری بدهی صدام بیاندیشند. برای صدام، که خودش را رهبر تمام عرب هایی میدانست که با پارسیان و اسرائیل میجنگند، خیلی تحقیر کننده بود که کشور کوچک و بی اهمیتی مانند کویت از او بخواهد پولش را پس دهد!
به موازات استراتژی بی ثبات کردن رژیم ایران، در ژوئن 1988، ارتش آزادیبخش عملیاتی نظامی به نام چلچراغ یا "چهل ستاره" (Forty Stars) را انجام داد که با حمایت نیروهای عراقی بیش از پیش در داخل خاک ایران نفود میکرد. رجوی مصمم بود از ارتش آزادیبخش برای باز کردن راهی برای خود و مریم به سوی تهران استفاده کند. در این عملیات، آنها به مهران رسیدند، شهری کوچک در جهت همدان. مجاهدین با کمک بعضی از ساکنان محلی، که با مصلحت گرایی به مجاهدین خوشامد گفتند، توانستند شهر مهران را به تصرف خود در آورند. مجاهدین، قبل از عقب نشینی با تعدادی از افرادی که تازه به آنان پیوسته بودند، برای چند روز مهران را در تصرف داشتند. علیرغم موفقیت مجاهدین در این عملیات تنها حدود 15 نفر به آنها ملحق شدند.
مجاهدین همه حملاتشان را با هماهنگی کامل با ارتش عراق انجام می دادند، که توسط صدام حسین رهبری می‌شد. ارتش عراق از مجاهدین حمایت لجستیکی بعمل می آورد و آنان را آموزش می داد، و نقشه هایی از پروازهای شناسایی از راه های مورد نظر به آنان ارائه می کرد. 24 ساعت قبل از آغاز هر حمله ای عراقی ها با بمباران مواضع ایرانی ها موافقت می کردند تا نیروهای ایرانی را مجبور به دفاع کنند و آشفتگی به وجود آورند. فقط با این حمایت ها بود که مجاهدین حملات خود را آغاز می کردند. در مورد چلچراغ باید گفت که مجاهدین با عراقی ها به توافق رسیدند که مجاهدین پیشرفت کنند و عراقی ها از پشت سر حرکت کنند و هر موضعی را که مجاهدین می گیرند، مثل توپخانه، حفظ کنند. با وجود این، در عوض، عراقی ها در مناطق گرفته شده سنگر ساختند وکانال حفر کردند، و از ایده آلیسم مجاهدین برای خود سود نظامی بردند.
اما بعدها بدون هشدار قبلی، در جولای 1988، وقتی صدام از استراتژی خود دست کشید و خواهان صلح شد، جنگ هشت ساله بین ایران وعراق به پایان رسید.آقای خمینی با بی میلی پایان جنگ و پیروزی ایران را پذیرفت. در این زمان عراق هم از تمام مناطقی که از ایران فتح کرده بود عقب رانده شده بود و هم در مناطق خودش مانند فاو و بصره متحمل شکست هایی شده بود. علیرغم این امر، با این که آقای خمینی در ایران فاتح جنگ شناخته میشد، پذیرش صلح را به نوشیدن جام زهر تشبیه کرد. جنگ به رژیم کمک زیادی کرده بود که موضع قدرت خود را تثبیت کند.
تا آنجا که به مجاهدین مربوط میشد، آنان نیز منافع جنگ برای رژیم را تجزیه و تحلیل کرده بودند و درباره ادامه اش حاضر به شرط بندی بودند. توقف ناگهانی دشمنی ها پیش قراول آخرین شانس مجاهدین برای حمله ای گسترده و فراگیر به ایران بود. حال که دوکشور در صلح بودند و مرزها تحت نظارت شدید بود و درباره شان مشاجراتی در میان بود، حمله به ایران غیر ممکن بود، بخصوص که آنان برای چنین حملاتی شدیدا متکی به پشتیبانی نیروی هوایی عراق بودند. رجوی به سازمان دستور داد در طول دو هفته خودش را برای حمله فاتحانه به سوی تهران آماده کند. ارزیابی او این بود که کشور آماده است. بعد از سال ها جنگ و سرکوب، مطمئنا مردم از مجاهدین به عنوان نیروهای آزادیبخش استقبال خواهند کرد. با وجود این، دلیل اصلی این که رجوی این قدر سریع عمل کرد این بود که او صرفا نمی توانست بیش تر از این تحمل کند.
او از صدام حمایت خواست، که البته با بی میلی پاسخ مثبت گرفت. برای ارتش عراق روشن بود که برنامه رجوی وظیفه ای غیر ممکن است. آنها قبول کردند که تا حد معینی از مجاهدین، حمایت هوایی و موشکی بعمل آورند. این کار انجام شد. نیروی هوایی عراق در آسمان به پرواز در آمد و از موشک های دور برد استفاده شد.
به محض این که حمله زمینی آغاز شد مجاهدین تا آنجا که حمایت از آنها صورت می‌گرفت، و نه یک متر بیش تر از آن، پیش رفتند. 150 کیلومتر در داخل خاک ایران، مجاهدین از یک گردنه گذشتند و قبل از عبور از گردنه بعدی، "چهار زبر"، از دشت وسیعی عبور کردند. ارتش ایران که از برنامه های آنان اطلاع داشت، یک عملیات غافلگیرانه ساده انجام داد، و آن ها را بین دو گردنه محاصره کرد. آنان مجاهدین را در راهشان زمین گیر کردند، و 2000 تن از آنان را کشتند. آنهایی که از عقب می آمدند بلافاصله به سمت عراق عقب نشینی کردند. از کسانی که گیر افتاده بودند، بعضی ها فرار کرده و به داخل ایران رفتند، بعضی ها به سوی پاکستان گریختند. بعضی ها گم شدند و چندین روزگرسنه ماندند تا این که روستائیان و افراد قبایل به دادشان رسیدند.
از چندین نظر، عملیات یک فاجعه بود. اولا، بخاطر این که رجوی خیلی ها را بدون سلاح و آموزش ندیده به میدان نبرد فرستاد. آنان زنان و مردان ایرانی جوانی بودند که در غرب زندگی می کردند. بعضی از آنها در طول جریان اعتصاب غذای گابن جذب سازمان شده بودند. تا آنجا که ممکن بود هواداران سریعا به عراق اعزام شده بودند، چند روزی آموزش اولیه دیده بودندو بعد از آن ها انتظار داشتند که برای عملیات نظامی حمله به ایران شرکت داشته باشند؛ چیزی که عراقی ها بعد از هشت سال نتوانسته بودند انجام دهند. این افراد را انگار به پیک نیک میفرستادند، به آنها هندوانه و نان و شیر و دیگر مواد غذایی داده بودند که تا رسیدن به تهران بتوانند از آن ها استفاده کنند.
کسانی که فرستاده شده بودند شامل زنان و مردان پیر (والدین و پدربزرگ و مادربرزگ های مبارزان مجاهدین) و جوانان زیر هجده سال بودند. کودکان، زنان پیر و خارجی های پاسپورت در جیب را فرستاده بودند تا با کماندوهای مجرب و محکم شده در میادین نبرد، که از حمایت هوایی برخوردار بودند، بجنگند. یک خارجی، یک پرستار خارجی و همسر یکی از هواداران مجاهدین، توسط ایرانی ها اسیر و در نهایت به فرانسه فرستاده شد. بقیه اینقدر خوش شانس نبودند. در میان کشته شدگان، سو و سمینا از بریتانیا وجود داشتند.
حتی خیلی از اعضای مجاهدین که آموزش های نظامی دیده بودندافرادی بودند که مناسب مبارزه نظامی نبودند. اعضای بخش دیپلماسی مجاهدین، که ایرانیان طبقه متوسط تحصیلکرده در غرب بودند، روحیه جنگ نداشتند. ارتش ایران، که با آن مواجه شدند، هشت سال با عراق جنگیده بود. آنها در جنگ استوار و محکم شده بودند. بعضی از آنان روستائیان زمختی بودند که از کشتن دشمن، چه ایرانی چه عراقی، با دست خالی هیچ رقتی نداشتند. بقیه از نظر ایدئولوژیک مجاهدین را دشمن انقلاب امام شان می‌دانستند و آنان را هدف قرار داده ومی کشتند. این عملیات از آغاز یک مسابقه نابرابر بود.
حتی اگر عملیات مورد کمین قرار نمی گرفت تصور موفقیت مجاهدین در تصرف شهر به شهر و کسب حمایت در راه به سوی تهران با چنین ارتش شله قلمکاری، کاری دشوار است. با وجود این، شاید این انتقاد خیلی تند و تیز باشد و آمادگی مردم ایران برای تغییر حکومت را نادیده گرفته باشد. شاید، اگر مجاهدین قادر می بودند بیش تر در خاک ایران نفوذ کنند، قدرت می گرفتند وحرکت ضد _انقلاب آغاز می‌شد. این، بی شک تنها زمان ممکن برای اتفاق افتادن چنین امری بود.
همانطور که گفته شد، ارتش ایران به راحتی عملیات را غافلگیر کرد. دو هزار نفر کشته شدند، چون جایی برای فرار نداشتند.
نمونه هایی از بی کفایتی ها در فروغ
ارتش عراق معتقد بود که نقشه بی پروا بود و تقریبا شکست اش مشخص بود. ارزیابی آن ها بر اساس مشاهدات نظامی بود. با وجود این، مجاهدین نقاط ضعف درونی خودشان را داشتند، که در شکست عملیات شان تاثیر زیادی داشت. آسیب رسان ترین ویژگی، ساختار فرماندهی ارتش بود.بعد از انقلاب ایدئولوژیک، فقط کسانی که رهبری رجوی را قبول می کردند و از امتحانات ایدئولوژیک عبور میکردند را دارای ظرفیت رهبری می دانستند. این بدان خاطر بود که آنان به رجوی وفادار بودند و از هر دستور وی اطاعت میکردند. با وجود این، در عملیات نظامی آن هایی که فرمانده بودند اغلب آموزش و تجربه نظامی کافی و واقعی نداشتند.
نمونه ای از تاثیر آسیب رسان این امر، سوء استفاده از نظامیان و تجهیزات بود. مجاهدین با خود یک توپ بزرگ از کرند (شهری که از نظر تئوریک تصرف اش کرده بودند) آورده بودند و آن را به چهارزبر برده بودند تا برای جنگیدن از آن استفاده کنند. آنها افراد زیادی را که سعی میکردند این توپ را به میان کمین های رژیم به پیش ببرند، از دست دادند، آن هم به این خاطر که توپ خیلی بزرگ بود و در ضمن فقط وقتی می توانست موثر واقع شود که در همان کرند باشد. یکی از مجاهدین که قبلا در ارتش ایران سرباز بود، این را به آنها گفته بود، اما آن گونه که ساختار فرماندهی مجاهدین بود، هیچ کس حاضر نبود به حرف یک سرباز معمولی گوش کند.
خیلی از بازماندگان بعدا گفتند وقتی با دشمن روبرو شدند، در شلیک کردن تعلل کرده بودند. این یک نوع ذهنیت غیرنظامی طبیعی است و بنابراین خیلی از آنها کشته شدند. بقیه، وقتی هواپیماهای دشمن را دیدند، با غفلت زیرخودروها پناه گرفتند، و در نتیجه بمباران خودروها توسط هواپیماها سوختند و کشته شدند. خیلی ها وقتی دیدند بخاطرمجاهدین به دام افتاده، بخصوص زنان، شوکه شده و روحیه خود را از دست دادند. فقط بین ده تا بیست درصد از مجاهدینی که در چهارزبر درگیر بودند، شکست خورده و ناتوان به پایگاه هایشان درعراق بازگشتند. خیلی هایشان مجروح شده بودند، و بعضی ها جراحات شان شدید بود.
وقتی آب ها از آسیاب افتاد، عراقی ها فقط گفتند "ما که به شما گفته بودیم." در طول عملیات، رجوی بین بغداد و مرکز فرماندهی عراق در پرواز بود و به صدام التماس میکرد که از نیروی هوایی اش برای شکستن کمین و همچنین عقب نشینی نیروها استفاده ی بیشتری بکند. صدام و ارتش او می دانستند که نقطه ای برای به خطر انداختن افراد بیشتری از عراقی ها برای نجات نیروهای مجاهدین وجود ندارد و بنابراین تقاضای او را رد کردند. دیگر دیر شده بود و آنها قبلا به رجوی هشدار داده بودند که چه مقدار حمایت هوایی میتوانند به آنها بدهند.
واکنش رجوی
اما رجوی نمی خواست نشان دهد این یک شکست یا اشتباه بوده است. دستگاه تبلیغاتی او وارد عمل شد و درباره این که رژیم خیلی از این حمله ترسیده و این که چقدر این حمله ریشه های رژیم را هم لرزانده شروع به تبلیغات کرد. در واقع، این حمله برای رژیم ایران تعجب برانگیز بود؛ آن ها نمی توانستند آن را قبول کنند یا به آن باور داشته باشند، اما آن طوری که رجوی شرح می داد نبود. در طول عملیات و مدتی بعد از آن، آن ها هنوز منتظر حمله واقعی، و حادثه ای بزرگتر، بودند. آنها نمی توانستند قبول کنند که این هجوم نا کارآمد تمام آن چیزی بود که مجاهدین میتوانستند انجام دهند. آنها منتظر حمله ای توسط عراق در قسمت دیگری از کشوربودند، یا این که قدرتی خارجی به کشور حمله کند، یا حتی منتظر یک کودتای داخلی بودند. اما هیچ چیز دیگری اتفاق نیفتاد.
رجوی که می دید نمی تواند حقیقت را به چالش بکشد بعدها خطوط هدف را تغییر داد و شروع کرد به بحث های ایدئولوژیک برای توضیح عملیات، و در این میان دقت میکرد تا مبادا اشاره ای به شکست داشته باشد. رجوی، با استفاده از مریم به عنوان سخنگوی خود، ادعا کرد مجاهدین به اندازه کافی خالص نبودند و لیاقت یک پیروزی را نداشتند. مریم گفت، رهبر هر آنچه میتوانسته انجام داده، اما پیروان او، البته بجز مریم، به رجوی خیانت کرده اند چون اذهانشان غرق مسائل دیگری، مثل همسرانشان، بچه هایشان و خانواده هایشان، بوده. رجوی جلسات خود را برای تغییر دادن استنباط اعضا شروع کرد. او از اعضای ارشد شروع کرد و همه را مجبور کرد اعتراف کنند به وی خیانت کرده اند، و تا آنجا پیش رفت که بگویند واقعا نمی خواستند پیروز باشند.
رجوی برنامه های خودش را داشت. او ادعا میکرد آن هایی که در فروغ جاویدان کشته شدند، به اندازه کافی وقف او نشده بودند و برای اهداف و آرزوهای خودشان میجنگیدند، برای انگیزه های شخصی، از روی عشق و نفرت یا هرچیز دیگر. بنابراین، در ذهن او، آنهایی که مردند از فاز انقلاب ایدئولوژیک عبور نکرده بودند تا ببینند که برای او (رجوی) دارند می جنگند.
کاملا درست است که بگوییم مجاهدین به عنوان یک فرقه اکنون در شرایطی است که ادعا کند اعضای باقی مانده اش واقعا به این به اصطلاح ایدئولوژی اعتقاد دارند و صرفا برای عشق به رجوی می جنگند، و همچنین این که آنها هیچ مسئولیت شخصی یا اجتماعی برای آنچه انجام می دهند نمی پذیرند. این افراد ظرفیت اجرای بمبگذاری های انتحاری یا هر وظیفه دیگری را که رهبر دستور دهد دارند. اعضای وفادار مدتها است که این را گفته اند و به عنوان فرقه ای مذهبی دموکراسی را یک ابزار می بینند، نه یک هدف. آنها فقط وقتی چیزی برای هدفشان سودمند باشد آن را دنبال میکنند، بخصوص برای روابط شان با غرب. رجوی میخواهد یگانه رهبر ایران، یا هرجای دیگری باشد. بنابراین برای این که اعتباری کسب کند ادعا می کند که این افراد برای او مرده اند.
فروغ جاویدان مثال دیگری از سوء استفاده رجوی از منابع سازمان در جهت منافع خودش می باشد. در این مورد نیز منابع، افراد سازمان هستند. البته اگر افراد مفهوم یک رهبر ایدئولوژیک را قبول کنند، یعنی اگر دموکراسی را رد کنند، آن گاه رجوی حق دارد از هر منبعی برای هدف خودش استفاده کند. رجوی در تحلیل های خودش، از برداشت شخصی اش از تکامل حیوانات در صحنه سیاسی بهره می برد. برای او مثل قربانی کردن مرغ یا گوسفند برای موجودات تکامل یافته تر، بشر، میباشد. او میخواهد آن ها که در رده های پایین هستند قربانی رده های بالاتر شوند. رجوی میگوید:
"قوانین رهبری از قوانین برای پیروان متفاوت هستند."
بعد از فروغ، رجوی اعلام کرد "خون شهدا آینده مجاهدین را بیمه کرده است." همچنین بعد از سی خرداد و بقیه موقعیت ها، هم مجاهدین و هم تندرو ها در ایران بیشترین استفاده را از رادیکالیزه کردن فضا بردند، و در این میان نیروهای دموکرات و لیبرال بیشترین آسیب را دیدند.
فروغ باعث شد موج دیگری از مخالفان و ناراضیان کمی بعد از عملیات از سازمان جدا شوند. هیچ راهی برای جلوگیری از این امر وجود نداشت. سازمان، از سال 1972 که تمام رهبران اعدام شده بودند، در پایین ترین حد خود قرار گرفته بود.
سایت ایران دیدبان

ama00045

مسعود رجوی در تاریخ 17 خرداد 65 با یک پرواز اختصاصی و مستقیم فرانسه را به مقصد عراق ترک گفت و در فرودگاه بغداد، «طه یاسین رمضان» نایب اول نخست وزیر به نمایندگی از سوی رئیس جمهوری این کشور، در راس هیئتی از بلند پایه ترین مقامات عراقی از مسعود رجوی استقبال کرد.

مسعود رجوی در تاریخ 17 خرداد 65 با یک پرواز اختصاصی و مستقیم فرانسه را به مقصد عراق ترک گفت و در فرودگاه بغداد، «طه یاسین رمضان» نایب اول نخست وزیر به نمایندگی از سوی رئیس جمهوری این کشور، در راس هیئتی از بلند پایه ترین مقامات عراقی از مسعود رجوی استقبال کرد.
مجاهدین در این باره مدعی هستند:
« در شرایطی که توطئه‌های مختلف ارتجاعی و امپریالیستی علیه مقاومت مسلحانه سراسری و تمهیدات تروریستی رژیم متزلزل و مرگ زده خمینی علیه جان و فعالیت قلب تپنده انقلاب نوین ایران برادر مجاهد مسعود رجوی به طور بی سابقه و بی وقفه ای اوج گرفته بود، عزیمت پاکبازانه رهبری انقلاب نوین خلق قهرمان ایران از فرانسه به جوار خاک میهن.... این پرواز تاریخی که آخرین گام برای عبور به خاک میهن.... بر نسل رشید خدا و ایمان و بر رزمندگان قهرمان مجاهد خلق گرامی باد.»
مسعوی رجوی یک روز قبل از پرواز بر روی نوار ویدئویی چنین می گوید:
«اگر فردا نروم، پس فردا و فرداهای دیگر، ممکن است خیلی دیر باشد. نه برای شخص خودم، بلکه برای مقاومت خلق، خلق در زنجیر، خلق اسیر.»
پس از ورود مسعود رجوی به عراق و استقرار در محل مورد نظر، ملاقات‌های وی با مقامات عراقی آغاز گردید. هشت روز بعد (25 خرداد 1365 ) رجوی با صدام حسین ملاقاتی انجام داد. در این مقطع نیز عملیات تروریستی مجاهدین در شهرهای داخلی و همچنین شهرهای مرزی غرب ایران ادامه داشت.
ارتش آزادیبخش
در 17 تیر ماه سال 1366 مجددا خبر ملاقات مسعود رجوی با صدام حسین دیکتاتور عراق منتشر گردید. در این دیدار، رئیس جمهور عراق تاسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران را به رهبر مقاومت ایران تبریک گفت و آن را ارتشی که برای صلح مبارزه می کند نامید. متقابلا مسعود رجوی روز ملی عراق و جشن‌های 30 ژوئیه را به رئیس جمهور عراق تهنیت گفت.
در این مقطع هر از چند گاهی خبری از ملاقات مسعود رجوی با صدام حسین به بیرون درز پیدا می کرد.
ارتش آزادیبخش با پشتیبانی و حمایت بی دریغ عراق از سازمان مجاهدین، در آستانه 30 خرداد سال 1366 تشکیل گردید. پس از تشکیل ارتش و دریافت کمک‌های فراوان نقدی و لجستیکی از ارتش عراق، تهاجم مجاهدین به مرزهای ایران ابعاد گسترده تری یافت.
عملیات مرصاد
روز دوشنبه 27/4/1367، عقربه‌های ساعت، 2 بعدازظهر را نشان می‌داد که گوینده اخبار صدای جمهوری اسلامی ایران، در رأس خبرهای خود، خبری به این مضمون را قرائت کرد: « جمهوری اسلامی ایران طی پیامی به دبیرکل سازمان ملل، ضمن قدردانی از اقدامات وی اعلام کرد، در جهت استقرار امنیت، قطعنامه 598 را رسما پذیرفته است.»
دو روز پس از این خبر، امام خمینی(ره) در پیام بسیار مفصلی که به مناسبت سالگرد کشتار زائران ایرانی در مکه و نیز پذیرش قطعنامه 598 صادر کردند، ضمن تشکر از همه عزیزانی که در جبهه‌ها شرکت کردند، اعلام داشتند که « در مقطع کنونی، پذیرش قطعنامه را به مصلحت انقلاب و نظام می‌دانم».
اقدام ایران به پذیرش قطعنامه، همان طور که در داخل کشور بسیار حساسیت ‌برانگیز شد، در خارج از مرزها هم بازتاب گسترده‌ای داشت. برخی از کشورها همچون عراق، این عمل ایران را یک تاکتیک خواندند.
هنگامی که آتش بس از سوی ایران پذیرفته شد، وضعیت بسیار دشواری برای مجاهدین پیش آمد. از یک سو با شناختی که از رابطه خود با صدام داشتند،هر آن بیم آن را داشتند که صدام آنها را به دور اندازد و در یک امتیاز دهی آنها را تحویل ایران دهد.
از سوی دیگر،از آنجا که مجاهدین تمام سیاست‌ها و دستگاه خود را بر روی وجود جنگ بنا نهاده بودند و توان تصور و پیش بینی هیچ وضعیت دیگری (از جمله آتش بس) را نداشتند، هیچ راهی نمی دیدند جز آنکه آتش جنگ را شعله ور نمایند و یا لااقل برای خود تنور جنگ را گرم نگهدارند.
منافقین در پی حملات عراق به خاک میهن اسلامی و عقب نشینی‌های موقت رزمندگان اسلام، با تصور اینکه پذیرش قطعنامه ناشی از جدائی ملت و دولت است، به خیال واهی از فرصت استفاده می کنند تا به اهداف پلید خود دست یابند.
منافقین با جمع آوری دیگر ضد انقلابیون سرخورده از کشورهای مختلف اروپایی، نیرویی به تعداد تقریبی 15000 نفر و با بهره گیری از جنگ افزارهای اهدایی صدام و دیگر اربابان خود از تنگه پاتاق، واقع در غرب کشور، حمله خود را به جمهوری اسلامی ایران آغاز می کنند.
این نیروها که تا پیش از آن در رفاه و آسایش در کشورهای غربی زندگی می کردند، بر اثر تبلیغات گسترده مجاهدین و به امید فتح 3 روزه تهران و با بهره گیری از امکانات مادی فراوانی که صدام حسین و آمریکا برایشان تدارک دیده بودند، عازم عراق شدند.
به دستور صدام حسین، ارتش عراق مدرن ترین تجهیزات انفرادی، خودروها و تانک‌ها و نفربرهایی را که به تازگی خریداری شده بودند، در اختیار مجاهدین قرار دادند. به همین لحاظ ارتش آزادیبخش با تجهیزات و امکاناتی آکبند و نو به ایران حمله کرد.
نیروی هوایی عراق با حمایت مقدماتی،‌آنها را برای ورود به عمق خاک ایران و در نهایت فتح تهران ترغیب کرد.
با این اتحاد شوم، قسمت‌های وسیعی از اراضی میهن اسلامی مورد تجاوز قرار گرفت. مجاهدین با پیشروی مقدماتی موفق شدند شهر کرند را به تصرف در آورند و سرمست از این پیروزی، خود را به حومه شهر اسلام آباد رساندند که پس از اندکی مقاومت،‌ اسلام آباد را هم اشغال کردند.
چهار روز پس از پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران، روز جمعه 31/4/1367، عراقی‌ها، تهاجم گسترده‌ای علیه مواضع ایرانیان در جنوب کشور آغاز و تا 30 کیلومتری خرمشهر پیشروی کردند. هدف آنان از این اقدام، این بود که ضمن اشغال مناطقی از ایران، افراد بیشتری را به اسارت بگیرند تا به هنگام مذاکرات پس از جنگ، از آنها به عنوان برگ برنده استفاده کنند. این هجوم در حالی صورت می‌گرفت که با پذیرش قطعنامه، اکثریت نیروهای نظامی حاضر در منطقه تخلیه شده و خرمشهر، مدافعان چندانی نداشت و در آستانه سقوط قرار گرفته بود. در این هنگام، امام خمینی(ره) با فرستادن پیامی برای فرماندهان سپاه، از آنها خواستند به هر طریق ممکن، مانع از حضور دشمن در منطقه شوند. در پی این پیام، خیل گسترده نیروهای بسیجی ـ که متأثر و غمگین از پذیرش قطعنامه بودند ـ روانه جبهه‌های جنوب شدند و عراق را مجبور به عقب‌نشینی تا خطوط مرزی کردند.
مقارن ساعت 14:30، 3/5/67، تعدادی از اعضای سازمان مجاهدین خلق که به عراق متواری شده بودند وبا استفاده از حمایت‌های گسترده صدام، در حال انجام اقداماتی بر ضد نظام جمهوری اسلامی بودند، با استفاده از توجه ایران به مناطق جنوبی و غفلت از غرب کشور، با پشتیبانی ارتش عراق، هجوم خود را با استفاده از آخرین سلاح‌ سبک و سنگین که از طریق آمریکا و صدام در اختیارشان قرار گرفته بود، به سمت کرمانشاه آغاز کردند و در مدت زمان بسیار کوتاهی، با عبور از تنگه پاتاق، وارد خاک ایران شدند. آنان با تصرف شهرهای سرپل‌ذهاب و کرند غرب، در شب اول در شهر اسلام‌آباد توقف کرده و به قتل عام مردم این شهر، حتی مجروحان حاضر در بیمارستان، اقدام کردند. جالب آنکه در بین کشته‌شدگان، حتی بستگان آنها نیز دیده می‌شدند.
مسعود رجوی هم در حالی که بر خودروی ضدگلوله سوار بود، کاروان مجاهدین خلق را که متشکل از پانزده هزار زن و مرد بود، همراهی می‌کرد. فرماندهان منافقین، گمان می‌کردند که وضعیت نظامی ایران از هم پاشیده شده و بسیار آسیب‌پذیر است و تنها یک ضربه و شوک، نظام جمهوری اسلامی را فرو خواهد ریخت. مجاهدین خلق، طرح عملیات خود را در یک جلسه 24 ساعته آماده کرده بودند و در تاریخ 31/4/67، نیروهای خود را توجیه کرده و نام عملیات را هم « فروغ جاویدان» گذاشته بودند.
مسعود رجوی در همان جلسه، با تحلیل وضعیت بسیار شکننده داخلی ایران گفته بود: « جمع‌بندی نهایی در میدان آزادی تهران».
منافقین، خوشحال از پیروزی‌های مقدماتی و در یک اقدام عجولانه به شکل ستون از جاده اسلام آباد، راه کرمانشاه را در پیش می گیرند و به رغم باطل خود در مسیر حرکت به سمت تهران، با پیوستن مردم به آنها می خواستند گردان‌ها و تیپ‌های جدیدی از مردم تشکیل دهند و هر کدام از منافقین فرماندهی آنها را برعهده بگیرند و با این برنامه مقدمه سقوط رژیم جمهوری اسلامی ایران را فراهم سازند. رادیو منافقین با ارسال پیام به مردم کرمانشاه از آنها می خواهد که زمینه را برای ورود ارتش آزادیبخش مهیا سازند و آماده جذب در گردان‌ها و لشکرها باشند.
صبح روز پنجم مرداد، عملیات « مرصاد» با رمز « یا علی بن ابیطالب (ع) » از سوی نیروهای ایرانی آغاز شد و مجاهدین، که سرخوش از این بودند که در طول مسیر، با هیچ مقاومت خاصی روبه رو نشده‌اند، ناگهان خود را در جهنمی از آتش دیدند که از زمین و هوا بر سر آنها ریخته می‌شد. طولی نکشید که جاده کرمانشاه ـ اسلام‌آباد، انباشته از ادوات سوخته اهدایی دولت‌های غربی به مجاهدین خلق شد. معدود افرادی که موفق شده بودند از این مهلکه جان سالم به در برند، به روستاهای اطراف پناه بردند و برخی دیگر هم با خوردن قرص سیانور، به زندگی خود پایان دادند. عملیات که تمام شد، دو طرف جاده آکنده از کپه‌های خاکی بود که در زیر خود، اجساد هزاران دختر و پسر را پنهان کرده بود که دست به خون هموطنان خود آلوده کرده بودند.
رزمندگان اسلام در 34 کیلومتری اسلام آباد ناگهان راه را بر ستون‌های منافقین بستند و بدین ترتیب نبرد سنگینی در این محور در گرفت. واحدهای ضد زره رزمندگان در یک اقدام متهورانه و بی نظیر، تعداد زیادی از ادوات سنگین زرهی منافقین را هدف قرار داده، به آتش کشیدند. جاده کرمانشاه ـ اسلام آباد در همان لحظات اولیه انباشته از ادوات سنگین سوخته شده، می شود. عکس العمل جانانه رزمندگان تمامی رویاهای سرکرد گان مجاهدین را به یأس مبدل می کند. به ناچار مجاهدین با فضاحت تمام مجبور به عقب نشینی به طرف اسلام آباد می شوند. با تعقیب دشمن،‌ این شهر به محاصره در می آید و مجاهدین برای در امان ماندن از آتش خشم رزمندگان چاره ای جز فرار از این شهر نمی یابند.
رزمندگان اسلام با عملیات هلی برن توسط هلی کوپترهای هوا نیروز در جاده کرند و تنگه پاتاق، عقبه مجاهدین را مسدود کرده و ارتباط آنها را قطع کردند. رزمندگان در روز ششم مرداد ماه با حمایت تیزپروازان هوانیروز و بمباران شدید نیروی هوایی که مجالی برای حضور جنگنده‌های عراق نمی گذاشتند،‌ پیشروی خود را به سوی اهداف از پیش تعیین شده آغاز کردند. در نتیجه شهر اسلام آباد بعدازظهر همین روز از وجود مجاهدین پاکسازی شد.
یکی از نکات برجسته این عملیات این بود که:
نه تنها ملت ایران از نیروهای ارتش آزادیبخش مجاهدین استقبال نکرده و در مقابل تهاجم و تجاوزشان به خاک ایران ایستادگی کردند، بلکه کلیه گروه‌ها و احزاب و شخصیت‌های ضدانقلاب که در خارج از ایران بسر می بردند، رجوی و دیگر سردمداران سازمان مجاهدین را درباره عملیات احمقانه فروغ جاویدان و به کشتارگاه فرستادن هزاران نیروی خود را سرزنش کرده و آن را محکوم کردند.
« هم اکنون اخبار بی بی سی را دیدم و از خشم دارم به خودم می پیچم. پیام من این است که در مقابل خائنینی مانند مجاهدین خلق نباید خاموش نشست... مجاهدین دست در دست عراقی‌ها به خاک ایران هجوم می کنند و ما نشسته ایم و تماشا می کنیم!... »

کیهان لندن ( سلطنت طلب )

نتایج عملیات
تجهیزات منهدم شده دشمن:
بیش از 120 دستگاه تانک
400 دستگاه نفربر
90 قبضه خمپاره اندازه 80 میلیمتری
150 قبضه خمپاره 60 میلیمتری
30 قبضه توپ 106 میلیمتر
یگان‌های منهدم شده دشمن:
بیش از 20 تیپ مشترک منافقین و نیروهای عراق
غنایم:
1000 قبضه آرپی جی 7
700 قبضه تیربار کلاشینکف
ده‌ها دستگاه تانک و نفربر
ده‌ها دستگاه خودرو
مقادیری تجهیزات پیشرفته الکترونیکی و مخابراتی و اسناد درون گروهی
مجاهدین خلق، در کتاب « عملیات فروغ جاویدان »، آمار کشته‌های خود را 1274 تن اعلام کرده اند که در میان آنان 5 تن از اعضای هیئت اجرایی که هر یک فرماندهی یک تیپ را برعهده داشته و 11 تن از معاونان هیئت اجرایی سازمان به چشم می خورند.
بر اساس این آمار، حدود 1100 تن نیز از نیروهای مجاهدین در این عملیات مجروح شدند.
خسارات وارده بر ارتش آزادیبخش مجاهدین، بر اساس آمار منتشره در کتاب مجاهدین به این شرح است:
612 خودرو از انواع مختل
72 تانک و زرهپوش
21 قبضه توپ 122 میلی متری
51 قبضه تفنگ 106 میلی متری
ازسوی دیگر52 سناتور آمریکایی چند روز قبل از این ماجرا( حدود 30 خرداد) نامه ای به وزیر خارجه وقت آمریکا ( جورج شولتز ) نوشته و به او می گویند: « آمریکا باید از سازمان مجاهدین که در عراق مستقر است حد اکثر استفاده را برای سرنگونی حکومت تهران بکنند ». سناتوری به نام « مروین دایملی » نیز به شدت نسبت به سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی تعصب داشت و در نشست‌های مجاهدین شرکت می کرد و با حرارت به نفع آنها موضع گیری می کرد. در تاریخ 6 تیر 1367 سناتور دایملی در تظاهرات مجاهدین در واشنگتن شرکت می کند و خطاب به شرکت کنندگان می گوید:« نباید دست از تلاش کشید. مطمئن باشید با کمی صبر و تلاش بیشتر به زودی از مهران تا تهران رژه خواهیم رفت.»
در این عملیات مسعود رجوی حکم تصفیه خونین « علی زرکش » – جانشین مسئول اول سازمان مجاهدین را که اخیرا همه نظرات او را بی چون و چرا نمی پذیرفت صادر کرد که در هنگامه نبرد با شلیک گلوله از اسلحه یکی از مامورین رجوی از پشت سر به علی زرکش وی کشته شد. ولی سازمان برای پوشاندن مسئله تصفیه زرتش از او به عنوان « شهید قهرمان » که به دست ایران کشته شده است یاد کرد و برای او مراسم تجلیل مفصلی برگزار کرد.
در این عملیات مجاهدین بسیاری از اعضای اصلی و کادر خود را از دست داد.
در بین نیروهای مجاهدین تعدادی نیروی خارجی نیز به چشم می خوردند که غالبا به دلیل ازدواج با همسر ایرانی خود که عضو مجاهدین بوده مجبور به همراهی با وی و شرکت در عملیات شدند که تعدادی از آنان نیز کشته شدند.
مسعود رجوی بعد از فوت امام خمینی، مانورهای جنگی بسیاری در خاک عراق به اجرا گذاشت تا ضمن سرگرم کردن و حفظ نیروها، اجازه صدام حسین را برای حمله به تهران گرفته باشد. در آن مانورها که همواره چندین ژنرال عراقی از جانب صدام حسین شاهد و ناظر کار بودند، مانورهای نظامی رجوی را فاقد ارزش نظامی برای سرنگونی حکومت ایران توصیف می کردند و بعضی از صحنه‌های تصنعی نیز باعث خنده و مزاح آنان می شد.

ama00043

منافقین با جمع آوری دیگر ضد انقلابیون سرخورده از کشورهای مختلف اروپایی، نیرویی به تعداد تقریبی 15000 نفر و با بهره گیری از جنگ افزارهای اهدایی صدام و دیگر اربابان خود از تنگه پاتاق، واقع درغرب کشور، حمله خود را به جمهوری اسلامی ایران آغاز می کنند. نیروی هوایی عراق با حمایت مقدماتی،‌آنها را برای ورود به عمق خاک ایران و در نهایت فتح تهران ترغیب می کند.

عملیات پیروزمندانه مرصاد
بَشر المنافقین بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً اَلیما "
" منافقان را بشارت ده که برای آنان عذاب سخت دردناک خواهد بود. " (سوره نساء 138)
منافقین در پی حملات عراق به خاک میهن اسلامی و عقب نشینیهای موقت رزمندگان اسلام، با تصور اینکه پذیرش قطعنامه ناشی از جدائی ملت و دولت است، به خیال واهی از فرصت استفاده می کنند تا به اهداف پلید خود دست یابند.
منافقین با جمع آوری دیگر ضد انقلابیون سرخورده از کشورهای مختلف اروپایی، نیرویی به تعداد تقریبی 15000 نفر و با بهره گیری از جنگ افزارهای اهدایی صدام و دیگر اربابان خود از تنگه پاتاق، واقع درغرب کشور، حمله خود را به جمهوری اسلامی ایران آغاز می کنند. نیروی هوایی عراق با حمایت مقدماتی،‌آنها را برای ورود به عمق خاک ایران و در نهایت فتح تهران ترغیب می کند.
با این اتحاد شوم، قسمتهای وسیعی از اراضی میهن اسلامی مورد تجاوز قرار می گیرد. منافقین با پیشروی مقدماتی موفق می شوند شهر کرند را به تصرف در آورند و سرمست از این پیروزی، خود را به حومه شهر اسلام آباد می رسانند که پس از اندکی مقاومت،‌ اسلام آباد را هم اشغال می کنند. مسعود رجوی سرکرده منافقین، سوار بر خودرو ضد گلوله در یک جنایت باور نکردنی دست به کشتار مدافعین و افراد مذهبی و انقلابی منطقه می زند و در تکمیل جنایات خود، مزارع مردم را به آتش می کشد. منافقین در تداوم اقدامات غیرانسانی خود به بیمارستان امام خمینی حمله می کنند و دست به کشتار فجیع مردم و ضرب و شتم پرسنل آن می زنند و با تهدید از افراد بیمارستان می خواهند شعارهای ضد رژیم و ضد اسلامی سر دهند.
ملت سلحشور و مسلمان ایران پس از اطلاع از تجاوز منافقین به میهن اسلامی، سراسر به هیجان در می آیند و با اعزام گسترده مردم با ایمان به جبهه‌های جنگ، موقعیتی برتر، فراروی فرماندهان نظامی ایران پدید می آید که بدین ترتیب تعقیب و دفع متجاوزین به ایران اسلامی با جدیت تمام دنبال می شود. با ائتلاف شوم منافقین و ارتش بعث در واپسین روزهای جنگ، حقانیت جمهوری اسلامی برای حق طلبان و وجدانهای آگاه کاملا روشن می گردد. بار دیگر سخنان حضرت امام خمینی (ره) که بارها گفته بودند: «صدام فقط در موقع ضعف صلح طلب است ودر زمان قدرتمندی هیچ اعتنایی به صلح و مقررات بین المللی ندارد». بر همگان محرز می شود.
 سرانجام عملیات مرصاد در تاریخ 5/5/1367 و با رمز مبارک «یا علی (ع)» و به منظور مقابله با منافقین در منطقه اسلام آباد و کرند غرب آغاز می شود. منافقین، خوشحال از پیروزیهای مقدماتی و در یک اقدام عجولانه به شکل ستون از جاده اسلام آباد. راه باختران را در پیش می گیرند و به رغم باطل خود در مسیر حرکت به سمت تهران، با پیوستن مردم به آنها می خواستند گردانها و تیپهای جدیدی از مردم تشکیل دهند. و هر کدام از منافقین فرماندهی آنها را برعهده بگیرند و با این برنامه مقدمه سقوط رژیم جمهوری اسلامی ایران را فراهم سازند. رادیو منافقین با ارسال پیام به مردم باختران از آنها می خواهد که زمینه را برای ورود ارتش به اصطلاح آزادیبخش مهیا سازند و آماده جذب در گردانها و لشکرها باشند.
رزمندگان اسلام در 34 کیلومتری این شهر ناگهان راه را بر ستونهای منافقین می بندند و بدین ترتیب نبرد سنگینی در این محور در می گیرد. واحدهای ضد زره رزمندگان در یک اقدام متهورانه و بی نظیر تعداد زیادی از ادوات سنگین زرهی منافقین را هدف قرار داده، به آتش می کشند. جاده باختران ـ اسلام آباد در همان لحظات اولیه انباشته از ادوات سنگین سوخته شده، می شود. عکس العمل جانانه رزمندگان تمامی رویاهای سرکرده گان منافقین را به یاس مبدل می کند. به ناچار منافقین با فضاحت تمام مجبور به عقب نشینی به طرف اسلام آباد می شوند. با تعقیب دشمن،‌ این شهر به محاصره در می آید و منافقین برای در امان ماندن از آتش خشم رزمندگان چاره ای جز فرار از این شهر نمی یابند.
رزمندگان اسلام پس از تسخیر مواضع دشمن. در یک حرکت تاکتیکی که باعث گمراهی دشمن می شود،‌ شبانه شهر اسلام آباد را تخلیه و اقدام به عقب نشینی تاکتیکی می کنند.
منافقین به امید تداوم عملیات موسوم به «فروغ جاویدان» پیشروی مجدد خود را به سوی این شهر آغاز و با مشاهده اوضاع مناسب و عدم حضور رزمندگان اسلام، شهر را دوباره اشغال می کنند. بدنبال این تحرکات، رادیو منافقین نیز با راه انداختن تبلیغات، بوق و کرنا می دهد. رزمندگان اسلام در حالیکه تبلیغات دشمن گوش فلک را کر می کند، با عمل هلی برد توسط هلیکوپترهای هوا نیروز در جاده کرند و تنگه پاتاق، عقبه منافقین را مسدود و ارتباط آنها را قطع می کنند. رزمندگان در روز ششم مرداد ماه با حمایت تیزپروازان هوانیروز و بمباران شدید نیروی هوایی که مجالی برای حضور جنگنده‌های عراق نمی گذارند،‌ پیشروی خود را بسوی اهداف از پیش تعیین شده آغاز می کنند. در نتیجه شهر اسلام آباد بعدازظهر همین روز از وجود منافقین پاکسازی می شود.
این شکستها در حالی که نصیب منافقین می شود که قوای اسلام در جبهه‌های دیگر ضربات سنگینی به ماشین جنگی عراق وارد می آورند و لحظه به لحظه اراضی اشغالی ایران اسلامی را آزاد و همچنان به تعقیب مرگبار دشمن ادامه می دهند. قوای اسلام با حمایت بی دریغ و همه جانبه هلیکوپترهای هوانیروز و جنگنده‌های نیروی هوایی ارتش لحظه به لحظه کار انهدام ضد انقلاب را تشدید و آنها را وادار به عقب نشینی تا شهر کرند می کنند. تعداد زیادی از منافقین در عقب نشینی به طرف تنگه پاتاق، در دام رزمندگان اسلام گرفتار می آیند. تجاوز منافقین پناه برده به دامان رژیم بعثی، به میهن اسلامی ایران یکی دیگر از خطاهای فاحش و خیانت بار سازمان منافقین خلق است که به یاری خداوند قهار، اساس تشکیلات این سازمان را متلاشی و حقایق بسیاری را برای وجدانهای آگاه و فطرتهای پاک روشن می سازد.
نتایج عملیات
تجهیزات منهدم شده دشمن:
• بیش از 120 دستگاه تانک
• 400 دستگاه نفربر
• 90 قبضه خمپاره اندازه 80 میلیمتری
• 150 قبضه خمپاره 60 میلیمتری
• 30 قبضه توپ 106 میلیمتری
یگانهای منهدم شده دشمن:
• بیش از 20 تیپ مشترک منافقین و نیروهای عراق

غنایم:
• 1000 قبضه آرپی جی 7
• 700 قبضه تیربار کلاشینکف
• دهها دستگاه تانک و نفربر
• دهها دستگاه خودرو
• مقادیری تجهیزات پیشرفته الکترونیکی و مخابراتی و اسناد درون گروهی
تعداد کشته و زخمی منافقین:
• بیش از 4800 نفر کشته و هزاران نفر زخمی
نفاق از پدیده‌های شوم و خطرناک جوامع انسانی، بویژه جوامع اسلامی است که می تواند بر اثر کوچکترین
غفلت، زمینه تحقق توطئه‌های دشمنان را برای نابودی آن جوامع فراهم سازد. خداوند تبارک و تعالی در آیات فراوانی در قرآن مجید خطر منافقین را گوشزد نموده و ضمن کوبیدن شخصیت آنها سخت تحقیرشان کرده و رسوایشان ساخته است تا در جامعه جرأت خودنمایی نداشته باشند. طبق آیات الهی، منافقین، علیه اسلام و جامعه اسلامی نقشه می کشند و از درون توطئه می کنند و با ظاهر سازی و چهره در نقاب، می خواهند خدا را فریب دهند، ولی خداوند از نقشه و توطئه در درون آنان آگاه است. و همه نقشه‌های آنها را نقش بر آب می کند و توطئه‌هایشان را به خودشان باز می گرداند.
اِنَّ المُنافقین یُخادِعونَ الله وَ هُوَ خادِعُهُمْ
همانا منافقان با خدا مکر و حیله می کنند و خدا نیز با آنها مکر می کند "یعنی مکرشان را باطل می سازد و
بر آن مکر و نفاق مجازاتشان هم خواهد کرد." (سوره نساء ـ آیه 142)
آشکار شدن چهره نفاق سازمان مجاهدین خلق!
همزمان با اوجگیری نهضت اسلامی ایران و پیروزی آن در 1357 شمسی، سازمان به اصطلاح مجاهدین خلق با این اعتقاد که نظام مقدس جمهوری اسلامی نظامی مرتجع است و با بزرگ جلوه دادن خطر ارتجاع، مبارزه علیه انقلاب اسلامی و برنامه ریزی جهت به دست گرفتن حکومت را آغاز کرد. سازمان با جمع آوری سلاح از پادگانها و جذب و اغفال نیروهای جوان و سازماندهی آنها در پی فراهم شدن یک زمینه اجتماعی مناسب بود. در ابتدا اهداف مزورانه خود را همگام و همراه نهضت اسلامی نشان می داد و حتی تمثال مبارک امام (ره) را نیز در کنار آرم سازمان قرار داده و از امام (ره) به عنوان رهبری قاطع و سازش ناپذیر یاد می کرد.
با پیروزی بنی صدر در اولین انتخابات ریاست جمهوری، منافقین وی را عامل مهم در رسیدن به اهداف خود یافتند و حمایت از او را در صدر برنامه‌های خویش قرار دادند. با خیانت آشکار بنی صدر و وقایعی (1) که پیرامون این خیانت به وجود آمد. مجلس شورای اسلامی رأی به عدم کفایت سیاسی بنی صدر و بر کناری او داد و امام (ره) قاطعانه وی را ابتدا از فرماندهی کل قوا و سپس بر اساس اصل 110 قانون اساسی از ریاست جمهوری عزل فرمودند. با برکناری بنی صدر، منافقین زمینه اجتماعی را برای آغاز علنی مبارزه علیه نظام جمهوری اسلامی مناسب دیدند و به خیال خام خود زمان را برای سرنگونی حکومت مناسب یافتند. و توطئه‌های ننگین خود را یکی پس از دیگری به کار گرفتند به حول و قوه الهی، تاکنون خداوند آنان را رسوا و توطئه‌هایشان را نقش بر آب نموده است.
از مهمترین این وقایع، واقعه 14 اسفند 1359 دانشگاه تهران بود که طرفداران بنی صدر در این دانشگاه آشوب به راه انداختند و امت حزب الله را مورد ضرب و شتم قرار دادند.

ama00044

X