معرفی وبلاگ
« ای حیات! با تو وداع می‌کنم. با همه زیبائی‌هایت ؛ با همه مظاهر جلال و جبروت ؛ با همه وجود وداع می‌کنم ، با قلبی سوزان و غم آلود به سوی خدای خود می‌روم ، و از همه چیز چشم می‌پوشم.... ای پاهای من! می‌دانم شما چابکید ، می‌دانم که در همه مسابقه‌ها گوی سبقت را از رقیبان ربوده‌اید ، می‌دانم که فداکارید ، می‌دانم که به فرمان من مشتاقانه بسوی شهادت، صاعقه‌وار به حرکت در می‌آیید. اما من آرزوئی دارم ، من می‌خواهم که شما به بلندی طبع بلندم به حرکت درآیید ، به قدرت اراده آهنینم محکم باشید ، به سرعت تصمیمات و طرحهایم سریع باشید ؛ این پیکر کوچک ، ولی سنگین از آرزوها و نقشه‌ها و امیدها و مسئولیت‌ها را ، به سرعت مطلوب ، به هر نقطه دلخواه برسانید . در این لحظات آخر عمر آبروی مرا حفظ کنید ، من چند لحظه بعد به شما آرامش می‌دهم ، آرامش ابدی ! دیگر شما را زحمت نخواهم داد. دیگر شب و روز شما را استثمار نخواهم کرد ، دیگر فشار عالم و شکنجه روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد ، دیگر به شما بی‌خوابی نخواهم داد. و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد . از درد و شکنجه ضجه نخواهید کرد ، از بی‌غذائی ، از گرما و سرما شکوه نخواهید کرد ، آرام و آسوده ، برای همیشه ، در بستر نرم خاک ، آسوده خواهید بود ، اما... اما این لحظات حساس ، لحظات وداع با زندگی و عالم ، لحظات لقاء پروردگار لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.»
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 484201
تعداد نوشته ها : 569
تعداد نظرات : 6
Rss
طراح قالب
GraphistThem247

فتح شگفت انگیز فاو

عملیات والفجر ۸ که منجر به فتح شهر استراتژیک فاو شد یکى از عملیات هاى بزرگ تاریخ است که شگفتى محافل نظامى را برانگیخت.
ارتش بعث عراق با وجود ایجاد موانع بسیار حدس نمى زد رزمندگان ایرانى با سلاح هاى انفرادى عرض یک و نیم کیلومترى اروند رود را با وجود جریان تند آب و جزر و مد و بسیارى مشکلات دیگر طى کنند و مزدوران بعثى را در سنگر خود غافلگیر کنند. سردار مرتضى قربانى یکى از فرماندهان دوران دفاع مقدس خاطرات خود از این عملیات را با ما در میان گذاشته که جذاب و خواندنى و حاوى نکات تازه و ناگفته از این عملیات بزرگ آبى- خاکى است. بخش نخست این گفت و گو از نظرتان مى گذرد.

* ابتدا از اهمیت سیاسى، نظامى و اقتصادى بندر فاو در آن زمان بگویید.
فاو یک شهر بندرى است در شبه جزیره فاو که در منتهى الیه جنوب شرقى عراق قرار دارد و از یک طرف محصور مى شود به رودخانه اروند، از طرفى به خور عبد الله و از یک طرف به خلیج فارس که مجموعاً توسط سه جاده آسفالت و شوسه به بصره و بندر ام القصر و پایگاه هاى دریایى عراق متصل مى شود و از آنجا به مرکز کشور عراق، بندر فاو، محل عبور لوله هاى نفتى عراق هم هست که دو لوله نفتى بزرگ براى اسکله البکر و الامیه از شهر فاو عبور مى کند. همچنین منابع و مخازن بزرگ نفتى در شهر فاو قرار دارد. تقریباً فاو یک شهر نفتى عراق است که بیشتر سکنه آن در کارهاى نفتى و بخشى دیگر نیز به کار ماهیگیرى و نخلستان مشغول بوده و هستند. از نظر موقعیت جغرافیایى، نظامى و وضعیت سیاسى این شهر در یک موقعیت بسیار ایده آل براى عراقى ها و یک نقطه شناخته شده در اذهان سایر کشورهاى دنیا و جهان اسلام و عموم سیاسیون و دولتمردان بود فلذا با تصرف آن و ورود به این شهر ما مى توانستیم بسیارى از مشکلات جنگ را حل کنیم.
* یعنى ایده تصرف فاو یک ایده استراتژیک بود
بله! ما در زمانى که در تنگنا به سر مى بردیم و مهمات و آذوقه و امکانات نداشتیم در فکرمان فقط این نبود که در مقابل عراقى ها که به کشورمان حمله کردند، پدافند کنیم و بس، بلکه این فکر را در سر داشتیم تا با طرح ها، برنامه ها و نقشه هاى مختلف با دشمن مقابله کرده و ضربه کارى به آنها بزنیم. یکى از این نقشه ها و طرح ها که در ذهن ما خطور کرده بود، این بود که شهر فاو را بگیریم. لذا در بحث هایى هم که براى عملیات ثامن الائمه، بیت المقدس و طریق القدس برگزار مى شد گاهى اوقات به این قضیه اشاره مى کردم و به فرماندهان مى گفتم، اگر فاو را بگیریم مى تواند براى ما تعیین کننده باشد.
* چه زمانى فکر حمله به فاو و تصرف این شهر در ذهن شما و فرماندهان نقش بست
از همان سال اول جنگ، آن زمان که ۱۱ ماه در محاصره شهر آبادان بودیم، ماهى یک بار با موتو سیکلت به انتهاى جنوبى جزیره آبادان مى رفتم و در نقطه مقابل که اروند کنار به آن مى گفتند، مى ایستادم و با دوربین شهر فاو را تماشا مى کردم و در ذهن ام این بود که اگر ما شهر فاو را تصرف کنیم خیلى از مشکلاتمان را مى توانیم حل کنیم.
* در محاصره آبادان چه مسئولیتى داشتید
مسئول ایستگاه هفت و دوازده (جاده اهواز- آبادان و آبادان- ماهشهر) بودم و در مقابلمان هم گردان قادسیه و لشکر سوم عراق که لشکر زرهى بود قرار داشتند.
* فکر تصرف فاو چگونه به اجرا درآمد
دقیقاً از سال ۱۳۶۲ بحث فاو به صورت محرمانه شکل گرفت. یعنى زمانى که ما در هورالعظیم مستقر شدیم و توانایى هاى آبى، خاکى مان را چک کردیم بحث عبور از رودخانه و عملیات و جنگ در دریا در ذهنمان خطور کرد و بحث فاو مطرح شد و تقریباً در شهریور ماه سال ۱۳۶۴ مقدمات طرح ریزى و توجیه تعداد انگشت شمارى از فرماندهان شروع شد که برادرمان محسن رضایى فرمانده کل سپاه، قرارگاه مخصوصى را پیرامون عملیات والفجر ۸ و تصرف شهر فاو تأسیس کردند و در این قرارگاه کسانى که قرار بود با اعتقاد و یقین بحث عملیات در فاو را پیگیرى کنند، در آنجا جمع مى شدند و جلسات را برگزار مى کردند. در این مدت ۶ ماه یعنى از شهریور تا بهمن سال ۱۳۶۴ جلسات مختلفى برگزار شد که مهم ترین آن تعیین خط حد لشکرها بود یعنى فرمانده لشکر ها خدمت برادرمان سردار محسن رضایى، سردار رحیم صفوى، سردار رشید و امیر محتاج مى رسیدند و خط حد و مأموریت لشکرشان را با در نظر گرفتن توانایى هایشان انتخاب مى کردند. بنده نیز مانند همه فرمانده لشکرها یک روز خدمتشان رسیدم و حدود ۳ ساعت با آنها صحبت کردم و نهایتاً آمدم سراغ حدود ۲ کیلومتر خط حد شهر فاو، یعنى بنده گفتم آمادگى دارم شهر فاو و اسکله هاى نفتى و پایگاه موشکى که کشتى هایمان را در خلیج فارس هدف قرار مى داد را با همه مشکلات و سختى هایى که دارد تصرف و تأمین نمایم و متصرفات را در مقابل پاتک هاى احتمالى دشمن نگهدارى مى کنم که همه اینها در ۹۰ روز جنگ شبانه روزى پیش بینى مى شد. آقا محسن و برادر محتاج خیلى با ما بحث کردند و گفتند طرحت چیست برنامه ات چیست من گفتم الآن در این جلسه مقدماتى نمى توانم بگویم ولى مى روم و روى آن کار مى کنم، برنامه ریزى و شناسایى مى کنم و بعد طرح ها را خدمت شما مى آورم. به هر جهت دستور مأموریت در آبان ماه سال ۶۴ به همه لشکرها و به بنده که فرمانده لشکر ویژه ۲۵ کربلا بودم ابلاغ شد.
* یعنى در آبان سال ۶۴ خط حد همه لشکر ها مشخص شد
بله! قطعى شد. همه لشکر ها خط حد خود را مشخص کردند ما هم اعلام نمودیم که حاضریم شهر فاو را تصرف کنیم و با توکل به خدا و عشق و علاقه این مأموریت خطیر را پذیرفتیم و با گذشت ۵ سال از جنگ با این انگیزه آمدیم و گفتیم: آماده ایم در این میدان بایستیم و فداکارى کنیم و در این راستا اهداف براى ما تعریف شد.
* منظورتان اهداف عملیات است
بله، ما براى انجام این عملیات اهدافى را دنبال مى کردیم که هدف اول انهدام توان رزمى ارتش عراق و هدف دوم قطع صدور نفت عراق به صورت صد در صد بود.
* که در حقیقت اقتصاد عراق کاملاً فلج مى شد.
بله! اقتصاد عراق کاملاً فلج مى شد. اولین هدف این بود که از نظر نظامى ریشه ارتش بعث را بخشکانیم و اینجا بهترین جایى بود که مى توانستیم آنها را بکشانیم به این منطقه که راه فرارى هم نداشتند و مى شد منهدم شان کنیم، از طرف دیگر مى توانستیم صدور نفت از طریق لوله به اسکله ها را قطع کنیم و خور عبدالله که محل تردد کشتى هاى جنگى عراق بود را تصرف کنیم که این براى ما خیلى مهم بود چون کشتى هاى جنگى عراق از پایگاه موشکى ام القصر مى آمدند کنار اسکله البکر و الامیه پهلو مى گرفتند و از آنجا کشتى ها را مى زدند و گاهى هم به کشتى هاى دیگر تعرض مى کردند و پاى جمهورى اسلامى ایران مى گذاشتند. لذا هدف سوم ما تصرف خور عبدالله بود، که تردد عراق به سمت دریا را به طور کامل مسدود مى کرد و نیروى دریایى عراق کاملاً فلج مى شد. هدف چهارم ما این بود که ما از این طریق خودمان را به مرزهاى کشور کویت نزدیک مى کردیم و از نظر سیاسى، نظامى خیلى براى ما مفید بود چون هم مرز با کویت مى شدیم، کویتى که با تمام توان به صدام کمک مى کرد.
و هدف پنجم ما این بود که ما یک جبهه بسیار وسیع براى دشمن و یک جبهه بسیار محدود براى خودمان به وجود آوریم و دور تا دور ما به گونه اى مى شد که عراق نمى توانست با ما وارد عملیات شود و در مقابل، یک جبهه جنگى گسترده اى را براى عراق باز مى کردیم و مى توانستیم ارتش عراق را از بصره تا فاو زیر آتش خودمان قرار دهیم و آنها هم هر لحظه نگران این بودند که ما از این نقطه پیشروى کنیم.
* با این مقدمه اى که شما فرمودید شهربندرى فاو با این همه ویژگى هایى که داشت بدون شک باید در یک حصر کامل نظامى باشد یعنى کاملاً باید حفاظت مى شد ویقیناً ارتش عراق باید گارد ها و نیروهاى مخصوص خودش را در آن منطقه مستقر مى کرد. با این حساب در بحث شناسایى، شما با مشکل خاصى مواجه نبودید، واقعاً چگونه نیروهاى شما براى شناسایى به فاو مى رفتند
در خصوص شناسایى به لحاظ این که بنده درعملیات خیبر؛ زمانى که فرمانده لشکر ۵ نصر بودم تجربه موفقى داشتم چون در آن زمان ۴۵ کیلومتر در داخل خاک عراق نفوذ کرده و منطقه وسیعى از دشمن را تا جاده بغداد- بصره شناسایى کردیم و توانستیم منطقه مورد نظر را تصرف کرده و حدود ۱۰ روز جاده بغداد- بصره را ببندیم لذا عملیات آبى را کاملاً لمس کرده بودیم و کاملاً با چگونگى کار با وسایل ترابرى آبى مسلط بودیم و درعملیات بعدى یعنى بدر نیز به تجربیات ما اضافه شد با اندوخته اى از تجربه و امید قدم به این منطقه گذاشتیم. با مشخص شدن خط حد، تعدادى از نیروهاى اطلاعات و تخریب را از هفت تپه آوردیم به منطقه آموزش، بعد بدون این که کسى چیزى بداند برایشان یک دوره آموزش وسیع گذاشتیم سپس توانایى هایشان را محک زدیم و از میان نیروها، نیروهاى علاقه مند و شهادت طلب را براى کار شناسایى و تخریب جدا کردیم و برایشان کلاس ویژه حفاظتى، امنیتى گذاشتیم سپس آنها را قرنطینه نظامى کرده و از آنجا شناسایى مان را شروع کردیم. اولین شناسایى ما در مورد خود اروند بود، که جریان جزرو مد آب را مشخص کرده و عرض رودخانه و عرض نهر ها و باتلاق ها را سانت به سانت و متر به متر محاسبه کردیم. الحمدلله همه این محاسبات را برادرهاى ما در سطح خودشان و با توجه به توانایى و تخصص هایى که درون خودشان نهفته بود انجام دادند وتجربه خوبى هم به دست آوردند و بر همین اساس و با توجه به نقاطى که مى خواستیم وارد عملیات شویم خطوط و حد شناسایى مان را تعریف کرده و راه کارهاى نفوذ به خط دشمن را مشخص نمودیم.
ادامه دارد
حسین فیض
منبع: روزنامه ایران
‌با فتح‌ خرمشهر، دشمن‌ در صحنه‌ رویارویی‌ با رزمندگان‌ اسلام‌ به‌ لاک‌ دفاعی‌ فرو رفت. پیروزی‌هایی‌ که‌ پس‌ از آن‌ به‌ دست‌آمد، برتری‌ قدرت‌ ایران‌ را در جبهه‌های‌ جنوب‌ آشکار کرد. این‌ روند تا سال‌1364  یعنی‌ شروع‌ حمله‌ ایران‌ به‌ شبه‌ جزیره‌ «فاو» ادامه‌ داشت.

عملیات‌ در اروند، پس‌ از بررسی‌های‌ لازم‌ و استفاده‌ از تجربیات‌ و به‌ کارگیری‌ تدابیر مهم‌ نظامی‌ و اطلاعاتی‌ انجام‌ شد.  این‌ تدابیر در سه‌ بخش‌ مهم‌ یعنی‌ آموزش، شناسایی‌ و تدارک‌ متمرکز می‌شد.
 آموزش‌ نیروهای‌ ایرانی‌ در یگانهای‌ مختلف‌ با روحیه‌های‌ بالا ادامه‌ پیدا کرد و تعدادی‌ از گردانها آموزشهای‌ تخصصی‌ و ویژه‌ دیدند.
به‌ موازات‌ آن‌ شناسایی‌ منطقه‌ و بررسی‌ همه‌ عوامل‌ دخیل‌ در عملیات‌ انجام‌ پذیرفت.  این‌ کار با حساسیت‌ و وسواس‌ از سوی‌ فرماندهان‌ دنبال‌ می‌شد.
سعی‌ بر آن‌ بود که‌ دشمن‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ متوجه‌ حرکات‌ در منطقه‌ نشود، چرا که‌ این‌ قطعه‌ از جبهه‌ برای‌ عراق‌ اهمیت‌ ویژه‌ داشت.
فاو زمینی‌ است‌ محصور در میان‌ رودخانه‌ اروند، خلیج‌ فارس‌ و خور عبدالله‌ که‌ از سمت‌ خشکی‌ به‌ بصره‌ منتهی‌ می‌شود.
در شمال‌ این‌ منطقه‌ رودخانه‌ اروند و جزیره‌ آبادان‌ واقع‌ شده‌ و در فاصله‌90  کیلومتری‌ شمال‌ غربی‌ آن، شهر صنعتی‌ بصره‌ قرار دارد.
همچنین‌ در جنوب‌ فاو خور عبدالله، خلیج‌ فارس‌ و در جنوب‌ غربی‌ بندر ام‌القصر قرار دارد.
گذشته‌ از همه‌این‌ موارد، دو دلیل‌ عمده‌ نزدیکی‌ به‌ بصره‌ و گذرگاه‌ اتصال‌ به‌ خلیج‌ فارس‌ کافی‌ بود که‌ عراق‌ تدابیر شدید و امکانات‌ وسیعی‌ را در منطقه‌ لحاظ‌ کند.
نکته‌ دیگر در شناسایی‌ها که‌ قوای‌ ایران‌ می‌بایست‌ بر آن‌ اشراف‌ و آگاهی‌ کامل‌ می‌یافتند، وجود عوارض‌ طبیعی‌ بود که‌ از مهمترین‌ آنها می‌توان‌ به‌ رودخانه‌ خروشان‌ اروند اشاره‌ کرد.
رودخانه‌ای‌ که‌ با اتصال‌ به‌ آبهای‌ آزاد، شرایطی‌ استثنایی‌ دارد و به‌ لحاظ‌ عمق‌ و عرض‌ نیز با رودخانه‌های‌ دیگر متفاوت‌ است‌ و شاید یکی‌ از دلایل‌ غافلگیری‌ دشمن‌ همین‌ بود که‌ عراق‌ تصور نمی‌کرد یگان‌های‌ رزمی‌ ایران‌ قادر به‌ عبور از اروند باشند. 
از ماه‌ها پیش‌ یگان‌های‌ مهندسی‌ و تدارکاتی‌ مشغول‌ آماده‌سازی‌ منطقه‌ و تأمین‌ نیروها بودند، که‌ از جمله‌ می‌توان‌ به‌ احداث‌ چند جاده‌ در میان‌ نخلستان‌ها و تدارک‌ چندین‌ اسکله‌ یاد کرد.
 سرانجام‌ عملیات‌ والفجر8  در ساعت‌22  و10  دقیقه‌ روز بیستم‌ بهمن‌ ماه‌1364  آغاز شد. نیروهایی‌ که‌ ماه‌ها منتظر چنین‌ شبی‌ بودند، با شنیدن‌ رمز عملیات‌ هجوم‌ گسترده‌ خود را آغاز کردند: «بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم. لاحول و لا قوه‌ الا بالله‌ العلی‌ العظیم، و قاتلوهم‌ حتی‌ لاتکون‌ فتنه. یا فاطمه‌ الزهرا، یا فاطمه‌ الزهرا، یا فاطمه‌ الزهرا»(سلام‌ الله‌ علیها).
با آغاز عملیات، لشکرها و تیپ‌های‌ نیروی‌ زمینی‌ سپاه‌ پاسداران‌ با پشتیبانی‌ آتش‌ توپخانه‌ ارتش‌ مبادرت‌ به‌ شکست‌ خط‌ دشمن‌ کردند.
با توجه‌ به‌ احتمالی‌ که‌ در هوشیاری‌ دشمن‌ مطرح‌ بود، شکستن‌ خط، پاکسازی‌ و گرفتن‌ سر پل‌ مناسب‌ نقش‌ اساسی‌ را در تضمین‌ موقعیت‌ عملیات‌ داشت.
غواص‌ها می‌بایست‌ معابر را برای‌ نیروهای‌ قایق‌سوار باز کنند تا آنها بتوانند از این‌ معابر وارد ساحل‌ دشمن‌ شده‌ و تا روشنایی‌ صبح‌ منطقه‌ را جهت‌ تثبیت‌ و استحکام‌ سر پل‌ پاکسازی‌ کنند.
در لحظه‌ شکستن‌ خط‌ و درگیری‌ با عراقی‌ها، هوای‌ مه‌ آلود و نم‌ نم‌ باران‌ غواصان‌ را برای‌ انجام‌ بهتر عملیات‌ یاری‌ نمود. عراقی‌ها که‌ غافلگیر شده‌ بودند، بی‌هیچ‌ مقاومتی‌ پا به‌ فرار گذاشتند.
یکی‌ دو ساعت‌ پس‌ از درگیری، شنود بی‌سیم‌ دشمن‌ حکایت‌ از اوضاع‌ نابسامان‌ و به‌ هم‌ ریخته‌ خطوط‌ دفاعی‌ عراق‌ داشت.
هر یک‌ از فرماندهان‌ عراقی‌ نسبت‌ به‌ منطقه‌ تحت‌الحفظ‌ خود سلب‌ مسوولیت‌ نموده‌ و یکسره‌ از رده‌های‌ بالای‌ خود درخواست‌ کمک‌ می‌کردند. 
روز نخست‌ عملیات‌ در شرایطی‌ سپری‌ گردید که‌ دشمن‌ به‌ دلیل‌ غافلگیری‌ طولانی، نا آگاهی‌ نسبت‌ به‌ اوضاع‌ و ابری‌ بودن‌ آسمان، برای‌ هر گونه‌ عکس‌العمل‌ زمینی‌ و هوایی‌ مهلتی‌ نیافت، حتی‌ از سرمایه‌گذاری‌ جدی‌ در خصوص‌ نیروهای‌ پیاده‌ موجود و تجهیزات‌ عاجز ماند.
رزمندگان‌ ایرانی‌ پس‌ از تصرف‌ کامل‌ فاو در محورهای‌ بصره، ام‌القصر و «البحار» به‌ پیشروی‌ ادامه‌ دادند تا ارتش‌ عراق‌ را هر چه‌ بیشتر از شهر فاو دور نگهدارند.
پیشروی‌ رزمندگان‌ زنگ‌ خطر سقوط‌ بصره‌ را به‌ صدا درآورد و عراق‌ مجبور شد تا به‌ هر قیمتی‌ از پیشروی‌ قوای‌ ایران‌ بکاهد. در روزهای‌ بعد درگیری‌های‌ سختی‌ بین‌ طرفین‌ روی‌ داد، ولی‌ این‌ جنگ‌ و گریزها در کنار خور عبدالله‌ و منطقه‌ای‌ به‌ نام‌ «کارخانه‌ نمک» به‌ اوج‌ خود رسید. اما عراق‌ دیگر نتوانست‌ به‌ خطوط‌ دفاعی‌ سابق‌ خود در منطقه‌ برگردد و به‌ شکست‌ خود در شهر فاو اعتراف‌ کرد. حدود دو ماه‌ منطقه‌ زیر آتش‌ سنگین‌ و پاتک‌های‌ سخت‌ و بمبارانهای‌ وحشتناک‌ شیمیایی‌ قرار داشت‌ تا آنکه‌ رفته‌ رفته‌ اوضاع‌ آرام‌ گرفت‌ و خطوط‌ پدافندی‌ تثبیت‌ شد. در آن‌ میان‌ توپخانه‌ نیروی‌ زمینی‌ ارتش‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ با تلاش‌ بی‌وقفه‌ خود سعی‌ داشت‌ تا حد امکان‌ از رزمندگان‌ مستقر در خط، حمایت‌ و پشتیبانی‌ نماید.  در طی‌ عملیات‌ والفجر8  نزدیک‌ به‌800  کیلومتر مربع‌ از خاک‌ عراق‌ آزاد گردید و تلفات‌ و خساراتی‌ سنگین‌ بر دشمن وارد آمد. عراق‌ در جریان‌ عملیات‌ نزدیک‌ به‌ 57000 تن‌ کشته‌ و زخمی‌ و اسیر بر جای‌ گذاشت‌ که‌ در میان‌ کشته‌ شدگان‌ یک‌ فرمانده‌ لشکر و5  فرمانده‌ تیپ‌ و در میان‌ اسیران‌ چندین‌ سرهنگ‌ ستاد، سرهنگ‌ دوم، سرگرد و افسر جزء، خلبان‌ هواپیما و چرخبال‌ و چندین‌ درجه‌ دار وجود داشت. 
در مجموع‌10  تیپ‌ پیاده، کماندویی‌ و نیروی‌ مخصوص‌ و2  تیپ‌ زرهی،4  گردان‌ ضد هوایی،10  گردان‌ جیش‌ الشعبی‌ و5  گردان‌ توپخانه‌ دشمن‌100  درصد منهدم‌ گردید.
همچنین‌ در جریان‌ عملیات‌ والفجر 8 (فاو) تعداد71  فروند از هواپیماهای‌ دشمن،11  فروند چرخبال‌ و54  دستگاه‌ تانک‌ و نفربر،500  دستگاه‌ خودرو نظامی، 20 عراده‌ توپ‌ صحرایی،55  عراده‌ توپ‌ ضدهوایی،5  فروند ناوچه‌ جنگی،5  دستگاه‌ مهندسی‌ و دهها فروند قایق‌ منهدم،140  دستگاه‌ تانک‌ و نفربر،250  دستگاه‌ خودرو، 20 عراده‌ توپ‌ صحرایی،120  عراده‌ توپ‌ ضد هوایی‌ و3  دستگاه‌ رادار موشک‌ و دستگاه‌ مهندسی‌ ازمیان‌ تجهیزات‌ ارتش‌ عراق‌ به‌ غنیمت‌ رزمندگان‌ ایران‌ درآمد. 
در فرآیند74  روز نبرد گسترده‌ که‌ صحنه‌ واقعی‌ رویارویی‌ نیروی‌ نظامی‌ و ماشین‌ جنگی‌ حزب‌ بعث‌ عراق‌ با توان‌ رزمندگان‌ قوای‌ ایرانی‌ بود، ایران‌ بر سواحل‌ شمالی‌ خور عبدالله‌ و شبه‌ جزیره‌ فاو (شهر فاطمیه) مسلط‌ و راه‌ ورود عراق‌ به‌ خلیج‌ فارس‌ مسدود شد.
طراحی‌ این‌ عملیات‌ ابتدا در سال‌1361  از سوی‌ سردار شهید حسن‌ باقری‌ پس‌ از شناسایی‌ منطقه‌ اروند و فاو آغاز و در سال‌64  تکمیل‌ و اجرا گردید.
در این‌ عملیات‌ جانشین‌ زرهی‌ قرارگاه‌ خاتم‌ الانبیا، سردار رضا امانی‌ و مسوول‌ لجستیک‌ قرارگاه‌ خاتم‌ و سردار محمد اثری‌نژاد و شهید رضا چراغی‌ فرمانده‌ لشکر 27 حضرت‌ محمد رسول‌ الله(9) به‌ شهادت‌ رسیدند.  

نام‌ عملیات:  والفجر8 
زمان‌ اجرا: 11/20 /1364
مدت‌ اجرا: 74  روز 
تلفات‌ دشمن‌ (کشته، زخمی‌ و اسیر): 57000
رمز عملیات: یا فاطمه‌ الزهرا(سلام‌ الله‌ علیها)
مکان‌ اجرا: منطقه‌ عملیاتی‌ اروند -   جزیره‌ فاو عراق‌ -   جنوبی‌ترین‌ محور جنگ‌ 
ارگان‌های‌ عمل‌کننده:  رزمندگان‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامی‌ 
اهداف‌ عملیات: در هم‌ شکستن‌ ماشین‌ جنگی‌ عراق، فتح‌ شهر مهم‌ فاو، قطع‌ ارتباط‌ دریایی‌ عراق‌ با خلیج‌ فارس‌ و تهدید شهر بصره‌ عراق‌ 

منبع: کتاب کارنامه عملیات رزمندگان اسلام

جنگ عراق و ایران، اگر زد و خوردها و درگیریهای شدید مرزی را نیز به آن بیفزاییم، بیش از هشت سال به درازا کشید. بر اساس تاریخ رسمی که از سوی مراجع بین المللی نیز پذیرفته شده است، می توان گفت که جنگ از ساعت دوازده ظهر روز بیست و دو سپتامبر 1980 تا ساعت بیست و چهار روز 7/8/1988 در دو هزار و هشتصد و هفتاد و هفت روز یا شصت و نه هزار و سی و شش ساعت، بدون وقفه ادامه داشت.

عملیات راصد(1) (مرصاد)(2)
جنگ عراق و ایران، اگر زد و خوردها و درگیریهای شدید مرزی را نیز به آن بیفزاییم، بیش از هشت سال به درازا کشید. بر اساس تاریخ رسمی که از سوی مراجع بین المللی نیز پذیرفته شده است، می توان گفت که جنگ از ساعت دوازده ظهر روز بیست و دو سپتامبر 1980(3) تا ساعت بیست و چهار روز 7/8/1988(4) در دو هزار و هشتصد و هفتاد و هفت روز یا شصت و نه هزار و سی و شش ساعت، بدون وقفه ادامه داشت.(5)
با پایان جنگ، صدام پشت تریبون میدان پیروزی بغداد ایستاد و در حالی که عبای مشکی رنگ تابستانی و لباس سنتی عربی بر تن داشت، در جشنهای بزرگی که در حوالی کاخ ریاست جمهوری آغاز شده بود و در جمع هزاران نفر از مردمی که به همین مناسبت گرد هم آمده بودند، با فریبکاری تمام شرکت کرد؛ گویا هیچ اتفاقی نیفتاده است. گویی که یک میلیون قربانی (کشته و زخمی و معلول) بر جای نمانده، گویی که یکصد میلیارد دلار بدهی بر جای نمانده و گویی که سیصد و هفت میلیارد دلار ذخایر ارزی که پیش از جنگ در اختیار داشتیم، از بین نرفته است. گویی که پنجاه میلیارد دلار موادی که به صورتهای مختلف وجود داشت و در طول جنگ به هدر رفت، وجود نداشت و گویی که دهها میلیارد دلار، به دنبال متوقف شدن صادرات نفتی ضرر نکرده ایم. گویی که کینه ورزیهایی که در اثر مرور زمان از بین رفته بود، بار دیگر خود را نمایان نساخته است و انگار که شصت هزار نفر اسیر نشده اند و مبانی جامعه متزلزل نشده است. گویی که نه بیوه ای در کشور هست و نه یتیمی و نه عقب ماندگی عمومی. اینها واقعیتهایی است که صدام از آنها به خوبی آگاه است، ولی کسانی که ظرف سالهای آینده تاریخ را ورق خواهند زد، کسانی نخواهند بود که این مرحله را لمس کرده و تلخیهای آن را چشیده باشند. بلکه مردم دیگری خواهند بود که در برابرشان کاغذهایی وجود خواهد داشت که بر اساس رهنمودهای صدام و در زمان حیات وی به رشته تحریر در آمده و راجع به یک رهبر پیروزمند و افتخاراتش نگاشته شده است.
افراد ساده لوحی که در این میدان حضور به هم رسانیده و برای این رهبر فریاد سر می دادند، اطلاعاتی از آمارهای مربوط به فجایعی که به بار آمده نداشتند. دیوار آهنین دور تا دور آنها را فرا گرفته و نمی دانند که چگونه از قطار حرکت جهانی عقب مانده اند؛ استفاده از آنتن‌های ماهواره ای شبکه‌های تلویزیونی ممنوع است، سفر به خارج در حداقل ممکن خود صورت می گیرد و ارسال پارازیت بر روی بسیاری از شبکه‌های رادیویی به صورت همیشگی و مستمر ادامه دارد. برای این مردم مقدر شده نه چیزی ببینند و نه چیزی بشنوند. اتومبیلی که یک عراقی سوار می شود، باید هدیه ای از سوی صدام باشد، خانه آنها نیز هدیه صدام باشد، حتی لباسهایشان نیز از سوی صدام اهدا گردد.
هرچند که مردم ساده لوح اطلاعات کمی داشتند، ولی فریادها و رقصیدنشان [در جشن پایان جنگ] تمایل صمیمانه و انسانی خود را برای توقف خونریزی و نابود شدن تأسیسات حیاتی کشور اعلام داشتند.
به محض پایان یافتن جنگ(6)، سر لشکر «فاضل البراک تکریتی» مدیر سرویسهای اطلاعاتی و سپهبد ستاد «صابر الدوری» و «مسعود رجوی» رئیس سازمان گروهک مخالف ایرانی [مجاهدین] به منظور بحث و بررسی پیرامون چگونگی پیشروی سریع و عمیق نیروهای این سازمان از خانقین به سمت تهران، برای در دست گرفتن قدرت در این کشور با پشتیبانی محدود نیروهای مسلح عراقی، در کاخ ریاست جمهوری تشکیل جلسه دادند. در حضور شخص صدام، ابعاد این عملیات و پیامدهای احتمالی آن مورد بحث و تبادل نظر طولانی قرار گرفت. سر لشکر دکتر «فاضل البراک» بنا به دلایل مختلف، چندان تمایلی به انجام این عملیات نداشت. زیرا نسبت به تحقق نتایج قطعی آن اطمینان نداشت. وی مایل بود از هر گونه عملی که به احتمال – هر چند ضعیف – موجب تحریک طرف مقابل و از سر گرفته شدن آتش جنگ عراق و ایران (که فقط یک هفته از پایان آن می گذشت) می شود، خودداری گردد. ولی واقعیت دیگری نیز وجود داشت و تا هنگام اعدام شدنش در سال 1993 نیز در پرده ای از ابهام باقی ماند. حقیقت آن است که براک مایل نبود یک جنگ دیگر به دست صدام رقم زده شود. «مسعود رجوی» به صدام گفت: «مطمئن باشید که سازمان من ظرف چند ساعت وارد [شهر] همدان، در دویست و پنجاه کیلومتری مرز خواهد شد». سپهبد «صابر الدوری» گزافه گویی‌هایش را از حد گذراند و گفت: «سرور من، از دیروز تا به حال تصویر ورود این سازمان به ایران و به دست گرفتن قدرت در آنجا از برابر چشمان من دور نمی شود». صدام فریفته این کلام گردید و موافقت خود را با اجرای این عملیات که به نام عملیات «راصد»(7) شناخته شد، اعلام داشت.
ابر فراموش کرده بود که تاریخ رحم نمی کند و سرنوشت عراق، بازی کودکانه ای در خرابه‌های ده یا روستای «الدور» نیست.
اندیشه عملیات:
شاید علت شکل گرفتن اندیشه عملیات در ذهن سازمان [مجاهدین] ناشی از این احساس بود که با پایان یافتن جنگ عراق و ایران فرصتها و محدوده پشتیبانی صدام از این سازمان کاهش پیدا خواهد کرد. زیرا حکومت ایران از شرایط مناسب تری برای به دست گرفتن زمام امور در داخل برخوردار خواهد شد. صدام که تظاهر به مشورت با دیگران پیش از اعلام تصمیم گیریهایش می کرد، با بیان جمله زیر از انگیزه‌های تحریک آمیز خود برای اجرای این عملیات پرده برداشت؛ او گفت: «شاید این فرصت طلایی(8) برای نابود سازی رژیم فعلی [ایران] باشد».
اندیشه کلی عملیات راصد با آماده سازی و بسیج کلیه نیروهای مجاهدین در خارج از کشور و نیروهای مخفی سازمان در داخل، به منظور پیشروی سریع از جاده «خانقین، منذریه» در داخل عراق و قصر شیرین، اسلام آباد، کرمانشاه، همدان و تهران در داخل ایران و به دست گرفتن زمام امور در این کشور صورت می گرفت.
نیروی سازمان مجاهدین:
نیروی سازمان مجاهدین در اوت 1988 مشتمل بر پنج هزار و پانصد تا شش هزار نفر در داخل عراق بود. تعداد قابل توجهی از اینان را نیروهای اداری و زنان تشکیل می دادند. بیشتر زنان دوره‌های آموزش سنگینی را طی کرده بودند. سازمان، طی دهه هشتاد تا اوت 1990 کمکهای مالی بالغ بر بیست میلیون دینار در ماه از رژیم عراق دریافت می کرد. این مبلغ بعد از سال 1990 به دنبال تورم مالی درعراق که بعد از اشغال کویت به وجود آمد، کاهش پیدا کرد. (قیمت دلار در سالهای دهه هشتاد، بین یک و نیم تا سه دینار بود).
این سازمان در آغاز کار از طریق انبارهای ارتش عراق به جنگ افزارهای سبک و به ویژه سلاحهای سبک، یعنی تفنگ خودکار و مسلسل‌های متوسط و مسلسل‌های سنگین و موشک اندازهای RPG7 و خمپاره اندازهای هشتاد و دو و یکصد و بیست میلیمتری مجهز شد، سپس تعدادی زره پوش و نفر بر زرهی در اختیار آنان گذاشته شد. این سازمان توانست به سلاحهای سنگین بسیاری دست پیدا کند؛ گاهی از طرف عراق در اختیار آنها قرار می گرفت و گاهی غنایم گرفته شده از نیروهای ایرانی بود. در نتیجه [سازمان مجاهدین] به یک نیروی ضربتی مجهز به تانکها و نفربرهای زرهی و توپخانه متوسط و سنگین و موشکهای ضد تانک هدایت شونده تبدیل گردید. علاوه بر آن اقدام به خرید تعداد زیادی خودرو وانت و کامیونهای باری به منظور نقل و انتقال سریع و نصب مسلسلهای سنگین از نوع «ولادیمیر» بر روی وانت‌ها نمودند.
با وجود این که کمکهای ارائه شده از سوی رژیم عراق به این سازمان بسیار زیاد بود، ولی مجاهدین دارای منابع مالی خصوصی در خارج از عراق نیز بودند که در هنگام نیاز از آن استفاده می کردند.
این سازمان دارای پادگانهای آموزشی در داخل عراق است. محل اقامت اصلی آنان در منطقه «الخالص» واقع در شمال بغداد است. در حالی که قرارگاه اصلیشان در داخل شهر بغداد است و اطراف آن را با اقدامات حفاظتی سطح بالا محافظت می نمایند. این قرارگاه مورد حمله سه گلوله خمپاره سنگین قرار گرفت که از فاصله پانصد متری شلیک شده بود. این حمله در ماه ژانویه 1997 صورت گرفت.
سازمان در جریان عملیات خود، فعالیتهای ستادی را در درون قرارگاه‌هایش به شیوه منظم و بسیار دقیقی انجام می داد و دارای شبکه‌های تماس بی سیمی خوبی بود. سازمان مجاهدین اطلاعات قابل توجهی راجع به اوضاع ایران به دست می آورد، ولی این اطلاعات نمی توانست در سطح اطلاعاتی باشد که استخبارات نظامی عراق به دست می آورد. البته عراق از برخی اطلاعات جمع آوری شده توسط این سازمان نیز استفاده می کرد.(9)
آمادگی برای عملیات:
فعالیت‌های سازمان [مجاهدین] با پرده پوشی و پنهان کاری تمام انجام می شود. کنترل و مراقبت قاطعی صورت می گیرد و نیروها پایبند به آموزشها و تعلیمات و شناسایی و برنامه ریزی برای عملیات هستند. از آنجا که عراق تنها کشوری است که به صورت آشکار از مخالفین ایران پشتیبانی به عمل می آورد و شاید تنها دولتی است که به صورت سخاوتمندانه پشتیبانی‌هایی را در اختیار این سازمان قرار می دهد، باید گفت که دو گروه از معارضین ایران مورد توجه عراق قرار گرفته اند، یکی سازمان مجاهدین و دیگری «حزب دموکرات کردستان ایران»، که در سطح پایین تری از پشتیبانی‌های دولت عراق بهره می برد.
سازمان [مجاهدین] برای عملیات دست به اقدامات گسترده زیر زد:
_ خرید گسترده وانت‌های موجود در بازارهای اتومبیل عراق، به گونه ای که سبب جهش بزرگی در قیمت اتومبیل‌ها شد.
_ تقاضای این سازمان در تهیه انواع سلاح‌ها و تجهیزات و مهمات از طریق انبارهای ارتش عراق تأمین گردید. علاوه بر آن خشکبار و کنسرو، به عنوان مواد غذایی اضطراری نیز فراهم شد.
_ اقدامات گشتی، شناسایی میدانی در خطوط مقدم و عقبه عملیات انجام شد.
_ دستورات لازم درباره جزییات طرحها و اقدامات عملیات، در مدت زمان بسیار محدودی صادر شد.
_ قرارگاه عملیاتی ویژه عملیات در قرارگاه سپاه دوم، در «منصوریة الجبل» واقع در «جاده بغداد، خانقین» بازگشایی گردید.
_ ارتباط لازم ایجاد و تحت کنترل قرار گرفت.
_ نیروهای مسلح زمینی و هوایی عراق به حالت آماده باش صد در صد در آمدند، در حالی که همگی در موقعیتهای خود به سر می بردند.
_ مأموریتهای مشخصی برای نیروهای هوایی و هوانیروز به منظور پشتیبانی از عملیات تعیین گردید و اهداف از طریق عکسهای هوایی و اطلاعات استخباراتی شناسایی گردید.
_ رهبری سازمان مجاهدین به قرارگاه عملیات «منصوریة الجبل» منتقل گردید. سرلشگر «فاضل البراک» سپهبد «صابر الدوری» و سرلشگر ستاد «وفیق سامرایی» و «سید احسان محمد جاسم الدیری» مدیر کل سرویسهای اطلاعاتی و مسئولان شعبه ترکیه و ایران، برای پیگیری به این قرارگاه منتقل شدند.
وضعیت ایران:
نیروهای ایران و عراق به دنبال پشت سر گذاشتن هشت سال جنگ، از مرحله صلح با استراحت نیمه کاملی استقبال به عمل آوردند. نیروهای ایران اقدام به سبک کردن و عقب کشیدن تعدادی از یگانهای خود از منطقه مورد نظر در این عملیات، در محور «خانقین _ تهران» نمودند و تعدادی از یگانهای لشکر هشتاد و یک زرهی و سپاه پاسداران به پادگانهایشان و مناطق غیررسمی منتقل گردیدند.(10) در محور عملیاتی سازمان، غیر از چند یگان سبک، نیروی دیگری حضور نداشت و علاوه بر آن فعالیت در بسیاری از نقاط دیده‌بانی اطلاعاتی ضعیف شده بود. در مجموع آمادگی رزمی به پایین ترین سطح ممکن تنزل پیدا کرده بود.
محور عملیات مشتمل بر مناطق کوهستانی بسیار صعب العبور و در عمق دهها کیلومتری، خالی از جمعیت بود. جاده آسفالته، شهر ویران شده قصر شیرین را به شهر اسلام آباد، که پیش از این شاه آباد خوانده می شد، وصل می کرد. جاده «قصر شیرین، تنگه پاطاق(11)، اسلام آباد» بسیار صعب العبور بود. جاده «قصر شیرین، گیلان غرب، اسلام آباد» نیز از جنوب تنگه می گذشت. در شهر اسلام آباد یک پادگان دایمی متعلق به یکی از تیپهای لشکر هشتاد و یک زرهی وجود داشت. منطقه حد فاصل بین اسلام آباد و کرمانشاه (که در فاصله یکصد و هفتاد و پنج کیلومتری مرزهای عراق قرار دارد) شامل رشته کوههای موازی است که جاده اصلی را قطع می نماید. زمینی به مساحت هشت تا پانزده کیلومتر بین هر دو رشته کوه وجود داشت که حوضچه‌هایی را در بر داشت و از ناهمواری و پستی و بلندی کمتری برخوردار بود.
اجرای عملیات:
به محض صدور فرمان لازم، نیروهای سبک سازمان مجاهدین خط مرزی را در نوردیده و با استفاده از خودروهای وانت که بر روی آنها مسلسلهای سنگین نصب شده بود و همچنین با استفاده از نفربرهای زرهی و زره پوشهای چرخدار روسی و فرانسوی (BMP1) و بنهارد و PTR60 پیشروی مکانیزه سریع خود را آغاز کردند.(12) در موج اول حمله حدود دو هزار و دویست نیروی مسلح زن و مرد حضورداشتند.
هواپیماهای جنگنده میگ بیست و سه و میراژ اف – یک عراقی به منظور حفاظت از نیروهای عمل کننده در برابر دخالت احتمالی نیروی هوایی ایران، اقدام به پروازهای گشتی مسلحانه و برقرار نمودن پشتیبانی هوایی نزدیک نمودند.(13)
پیشروی اولیه سبب گردید تا این نیروها به عنوان یک نیروی کاملاً غافلگیر کننده و قوی به پیش روند و به شهر اسلام آباد واقع در یکصد کیلومتری (خط حرکتشان) دست پیدا کنند. آنها نیروهای موجود در این شهر را غافلگیر کرده و پادگان و مناطق و موقعیتهای حساس این شهر را ظرف مدت کوتاهی (چند ساعت) به اشغال خود در آوردند. نیروهای بعدی با بهره گیری از موفقیتهای بدست آمده، در چارچوب برنامه تعیین شده برای دستیابی به شهر تهران، حمله خود را از سر گرفتند. بدیهی بود که در پشت سر خود، از هیچ گونه اقدام دفاعی و یا نیروی تأمینی در جاده‌ها برخوردار نبودند.
رهبران ایران به اطلاعات جامعی راجع به محور و اهداف عملیات و میزان نیروهای عمل کننده [سازمان مجاهدین] دست پیدا کردند و با به حرکت در آوردن تعدادی از یگانهای سپاه پاسداران، که دارای ویژگیهای حرکت سبک و سریع بودند و از وسایل نقلیه سریع و کوچک استفاده می کردند، واکنش سریعی در مقابل این رویداد نشان دادند.(14) تعدادی از ارتفاعات و تقاطع جاده‌های ارتباطی در فاصله بین اسلام آباد و کرمانشاه را به کنترل خود در آورده و با نیروهای مقدم مجاهدین درگیر شدند. آنها توانستند تا هنگام آمادگی و تجمع نیروهای سپاه پاسداران از مناطق مختلف در محور عملیاتی، مجاهدین را زمینگیر کنند و خطوط ارتباطی آنها را در چند نقطه قطع کنند. عملیات نابود سازی مجاهدین آغاز شد و در همان ابتدای کار، حداقل یک هزار مجاهدین کشته و زخمی و اسیر شدند. در حالی که بنابر اطلاعات دریافتی ما تعداد تلفات مجاهدین به بیش از دو هزار نفر رسید.
تحلیل عملیات و موفقیت از دست رفته:
این عملیات به منزله نقض آشکار آتش بس تلقی می شود و نشان می دهد که صدام به هیچ وجه خود را پایبند به معاهده‌ها و مقررات نمی داند. باید با او محتاطانه برخورد کرد و نباید به او اعتماد نمود. در مقایسه با سیلی از دلایل پیشین و آینده ثابت می شود که صدام جنایتکاری است که با عملکرد سوء خود، مردم و کشور را در معرض ضررها و زیانهای فراوان قرار داده است.

عملیات [سازمان مجاهدین] بر اساس امیدها و آرزوهای افراطی شکل گرفته بود. یک ارزیابی دقیق از اوضاع به راحتی می توانست نشان دهد که این عملیات نمی تواند موفقیت آمیز باشد، زیرا:
1 _ دوری راه بین مرز، یعنی نقطه شروع و تهران به حدود پانصد کیلومتر می رسید. همین مسئله به رهبران ایران این امکان را داد تا تدابیر امنیتی لازم را به منظور مقابله با آن اتخاذ نمایند.
2 _ وجود شهرهای بزرگ و اساسی در محور عملیات که زمینه ساز حضور تعداد زیادی از نیروهای سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی داخلی بود.
3 _ حکومت فعلی دارای نیروهای هواداری بسیاری است. روحانیون از قدرت تأثیرگذاری و ارتباط روحانی خوبی با مردم برخوردار بودند.
4 _ وجود فرماندهان نظامی، به ویژه از سپاه پاسداران که در مناطق مختلف ایران گسترش یافته اند. آنان دارای نیروهایی هستند که به ایشان وفادار هستند.
با توجه به اطلاعات موجود می توان چنین استنباط کرد که سقوط یک یا چند شهر، به منزله پایان یافتن کار رژیم حاکم نبود؛ به ویژه که حکومت از حمایت قابل توجه مردم برخوردار است. ولی پرسشی که مطرح می شود این است: اگر صدام با عملکرد خود این درس را به ایران آموخته که نباید به او و قرار دادهایش اعتماد کند، پس آیا بسیار ساده لوحانه و احمقانه نیست که پیشرفته ترین هواپیماهای جنگنده خود را به ایران فراری دهد؟
شخصی در سال 1992 در بغداد از حسین کامل می پرسد: «چگونه است که هواپیماها را به ایران فرستادید؟ و چرا بعد از اشغال کویت متوقف شدید و به طرف چاههای نفتی عربستان سعودی پیشروی نکردید؟» وی پاسخ می دهد: «از این سؤالهایی که سر انسان را به درد می آورد نپرس!»

پینوشت:
1 _ کمین کننده
2 _ کمین
3 _31/6/1359
4 _ این تاریخ دقیق نیست، زمان دقیق آتش بس میان ایران و عراق ساعت شش و سی دقیقه بامداد روز 27/5/1367 (18/8/1988) است.
5 _ [این آمار با توجه به آن است که] سال 1984، سال کبیسه و 366 بوده است. ن
6 _ در اینجا منظور نویسنده از عبارت «پایان یافتن جنگ» پذیرش قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی ایران و نه آتش بس کامل است. زیرا تجاوز عراق و مجاهدین در فاصله پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران و آتش بس کامل روی داد.
7 _ مجاهدین عملیات خود را فروغ جاویدان نام نهادند و آنچه از سوی نیروهای سپاه برای مقابله با مجاهدین انجام گرفت، مرصاد نام گذاری شد.
8 _ مجاهدین و صدام بر این باور بودند که پیروزیهای نظامی ارتش عراق در باز پس گیری مناطق تصرف شده از سوی ایران و در نتیجه پذیرش قطعنامه 598 از سوی این کشور، شرایط سیاسی _ نظامی ایران را متزلزل ساخته و در برابر یک تهاجم نظامی کاملاً آسیب پذیر خواهد بود. صدام از این موقعیت به عنوان «فرصت طلایی» نام می برد، زیرا در این صورت پیروزی مجاهدین بیشترین سود متوجه رژیم عراق بود و در صورت شکست که چنین شد، نیروهای مجاهدین در معرض نابودی و انهدام قرار می گرفتند.
9 _ گرچه عراقی‌ها از منابع اطلاعاتی مستقل و کمک بسیاری از سرویسهای اطلاعاتی مانند آمریکا، شوروی، فرانسه، آلمان، یوگسلاوی، ایتالیا، ترکیه، هند، پاکستان و... همچنین برخی از کشورهای عربی برخوردار بودند و حجم و میزان این اطلاعات با آنچه مجاهدین در اختیار رژیم عراق قرار می دادند قابل مقایسه نیست، ولی چنان که نویسنده به عنوان مسئول بخش ایران اعتراف کرده است از اطلاعات سازمان استفاده می شد و این موضوع نشان دهنده اهمیت اطلاعات جمع آوری شده از سوی سازمان برای عراق می باشد. برابر گزارشات موجود، مجاهدین با سرویس اطلاعاتی امریکا، اسرائیل، سازمان آزادیبخش فلسطین، ترکیه و بسیاری از کشورهای دیگر ارتباط داشته و اطلاعات جمع آوری شده را مبادله یا به فروش می رساندند.
10 _ مشخص نیست نویسنده این اطلاعات را از چه منبعی به دست آورده است. در شرایطی که ایران قطعنامه را پذیرفت، عراق به رغم شعارهای صلح طلبانه از پذیرش قطعنامه امتناع کرد و به منطقه جنوب حمله کرد. پس از شکست قوای عراق مجاهدین عملیات فروغ جاویدان را در منطقه غرب آغاز کردند. در چنین شرایطی و قبل از برقراری آتش بس، چه دلیلی وجود دارد که ایران بخشی از نیروهای خود را به پادگان‌ها منتقل نماید؟
11 _ طول این تنگه بیست و پنج کیلومتر برآورد می شد. ن
12 _ پیشروی سریع و اولیه نیروهای مجاهدین به این دلیل بود که تا تنگه پاطاق در عمق 20 کیلومتری خاک ایران هیچ نیرویی به جز توپخانه ارتش در تنگه وجود نداشت که پس از اجرای آتش توپخانه ارتش عراق زمینه پیشروی نیروهای مجاهدین فراهم شد و از تنگه عبور کردند.
13 _ هواپیماهای عراق باند فرودگاه‌های نوژه همدان و دزفول را با بمب خوشه ای مورد هدف قرار دادند تا نیروی هوایی قادر به انجام عملیات علیه مجاهدین نباشد. این اقدام عراقیها با ناکامی همراه شد و نیروی هوایی تهاجم مؤثری را علیه مجاهدین انجام داد و تلفات زیادی را بر آنها تحمیل کرد.
14 _ تأکید نویسنده بر واکنش نظامی سپاه در واقع نشان دهنده اهمیت این اقدام و تأثیر تعیین کننده آن بر شکست استراتژی مشترک مجاهدین و صدام برای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران است. بنابر این توضیح نویسنده در واقع به معنای توجیه علت شکست این استراتژی و غافلگیری در برابر واکنش سپاه نیز می باشد.
سایت ایران نجات

ama00050

به مدت بیش از 30 سال است که مجاهدین خلق وجود داشته و در حاشیه تاریخ و پناهگاههایی که دولتهای فرانسه و عراق بدان پیشنهاد کرده اند زندگی کرده است. در طول دهه 1970، وقتی که این گروه هنوز جنبش سیاسی زیر زمینی بود، ...

به مدت بیش از 30 سال است که مجاهدین خلق وجود داشته و در حاشیه تاریخ و پناهگاههایی که دولتهای فرانسه و عراق بدان پیشنهاد کرده اند زندگی کرده است. در طول دهه 1970، وقتی که این گروه هنوز جنبش سیاسی زیر زمینی بود، می‌توانستی تعدادی از اعضایش را درخیابانهای نیویورک ببینی که تصاویر شکنجه‌شدگان رژیم شاه را تکان میدادند. در دهه‌های 80 و 90، بعد از این که رهبر گروه از ایران گریخت، آن‌ها رامی‌توانستی در راهروهای دانشگاه‌ها درحال جمع آوری پول و حمایت ببینی. مجاهدین خلق، با داشتن همسر و شوهر کاریزماتیک یعنی مسعود و مریم رجوی، خود را به تنها ارتشی در دنیا بدل کرده که عمدتا از زنان تشکیل می‌شود.
تا وقتی که ایالات متحده در ماه مارس به عراق حمله کرد، مجاهدین به مدت دو دهه تحت حمایت صدام حسین به حیات خود ادامه داد. صدام به گروه، پول، اسلحه، و جیپ میداد و در طول مرز ایران و عراق پایگاه نظامی – محلی که به راحتی میشد از آنجا ایران را هدف موشک قرار داد _ در اختیارشان قرار داده بود. وقتی نیروهای امریکایی رژیم صدام حسین را سرنگون کردند، مطمئن نبودند چگونه باید با ارتش حدودا 5000 نفری مجاهدین، که عمدتا از زنان و وفاداران به رجوی‌ها تشکیل میشود، برخورد کنند.
مجاهدین لابی قدرتمندی داشت و از سربازان زن که با دولت اسلامی تهران می جنگیدند به عنوان وسیله ای برای جلب حمایت در کنگره استفاده میکرد. اما درعین حال این گروه در لیست سازمان‌های تروریستی وزارت خارجه امریکا نیز هست. با سقوط صدام حسین، مجاهدین ناگهان خود را در میان دعواهای سیاست خارجی واشنگتن بر سر ایران یافت. و اکنون سرنوشت اش بطور ناپایدار بین انقراض و احیا معلق است. تعدادی از بازهای پنتاگون و سیاستگذاران تقاضا دارند که مجاهدین از لیست تروریستی حذف شود و به عنوان وسیله ای برضد ایران در آینده از آن استفاده شود. فرانسویها وارد معرکه شده اند، دولت ایران مجاهدین و ارتش آن را یک دشمن خونی محسوب میکند. در اولین ساعات از روز 17 ژوئن؟ حدود 1300 پلیس فرانسوی به محله اورسوراواز هجوم بردند، جایی که مجاهدین پایگاه‌های سیاسی خود رادر آن مکان بنا نهاده بود. بعد از دادن پناهگاه به مجاهدین و ساکت ماندن به مدت دو دهه و فراهم آوردن حفاظت پلیس برای مریم رجوی، فرانسه رجوی را به همراه 160 تن از دیگر اعضا را به اتهام برنامه ریزی برای حملات تروریستی بر ضد اهداف ایرانی در اروپا و تغییر مکان پایگاه نظامی‌اش از عراق به پاریس، دستگیر کرد. بلافاصله هواداران گروه در پاریس، لندن، و رم دست به اعتصاب غذا زدند و خواهان آزادی مریم رجوی شدند، تعدادی نیز خود را به آتش کشیدند.
در واشنگتن، سناتور سام براون بک، همراه با چند تن دیگر از اعضای کنگره، نامه‌ای اعتراضی به ژاک شیراک نوشت؛ در همین حال طرفداران با سابقه مجاهدین مانند شیلا جکسون ناراحتی خود را از بازداشت مریم رجوی اعلام کردند. اما درواقع هیچ یک از این طرفداران از کمپ صحرایی مجاهدین درعراق بازدید نکرده اند و نمی‌دانند که این گروه چقدر عجیب است.
اخیرا من از پایگاه اشرف، پایگاه اصلی مجاهدین، که در حدود 100 کیلومتری شمال بغداد در استان دیاله و نزدیک مرز ایران واقع شده، دیدن کردم. این پایگاه حدود 14 کیلومتر مربع است و درصحرای خشن واقع شده و با سیم خاردار، برج نگهبانی و سنگرهایی که با برگ‌های خشک درختان خرما استتار شده‌اند احاطه شده است. همچنانکه از پست‌های بازرسی و موانع عبور می‌کنی و به شهرک نظامی وارد می‌شوی‌، احساس می‌کنی که به دنیای افسانه‌ای زنبوران ماده کارگروارد شده‌ای. البته، مردها نیز در اطراف دیده می‌شوند؛ حدود 50 درصد سربازان مرد هستند. اما هرکجا که رفتم، زنان را که لباس خاکی به تن و روسروی لجنی به سر داشتند دیدم که از سویی به سوی دیگر می‌رفتند، گام برمی‌داشتند و قدم می‌زدند انگار در کارخانه‌ای در چین مائویی هستی.
بعضی از زنان با خجالت می‌خندیدند و بعضی دیگر صورت بیروحی داشتند.
من سوار یک تانک شدم تا دور میدان آموزش دور بزنیم. زن‌ها گیج بودند و مغرور از آنچه سوارش شده‌اند. من شنیده بودم که مجاهدین باید قول "طلاق دائم" بدهند که طبق آن جوان‌ترها نمی‌توانند هرگز ازدواج کنندیا بچه داشته باشند و اینکه بزرگ‌ترها مجبور بودند در دهه 1980 همسرانشان را طلاق دهند. من متوجه شدم که همه افراد، جوان و پیر، در پایگاه اشرف به شیوه‌ای برنامه دار با آیت‌اله خمینی برخورد می‌کنند که انگار 14 سال پیش فوت نکرده است.
اگرچه مریم رجوی اکثر اوقات خودش را در فرانسه یا لابی در اروپا صرف می‌کرد، چشمان سبزش در همه جای پایگاه اشرف، همچون تصویرصدام درعراق،حضوردارد. به دهه 1960 برمی‌گردیم، بنیانگذران مجاهدین دانشجویانی بودند که انقلاب اسلامی را با مارکسیسم درآمیختند، و آنقدر تعدادشان کم بود که نمی‌توانستند با رژیم شاه با اسلحه بجنگند. همانند دیگر دانشجویان رادیکال دهه 60، آنان ارزش‌های بورژوا را نفی کردند، به فرد گرایی پشت پا زدند و در زندگی نظامی یک منازعه مهلت فعالیت پیدا کردند. آنان همچنین به شدت مخالف دخالت امریکا در ایران بودند و چندین امریکایی را که در تهران کار می‌کردند به قتل رساندند. اکثر رهبران دانشجویی – به غیر از مسعود رجوی و تعدادی دیگر که در زندان بودند—در دهه 1970 اعدام شدند.
بعداز این که شاه در سال 1979 سقوط کرد، رجوی با شیوه کاریزماتیک‌اش چندین هزار نفر پیرو اطراف خودش جمع کرد. وی ابتدا ازآیت ا... خمینی حمایت کرد، اما به سرعت با وی و دایره روحانیون وی دچار اختلاف شد. و در سال 1981، تصمیم گرفت رژیم اسلامی را سرنگون کند. رجوی نیروهایش را به خیابان‌های تهران فرستاد. مجاهدین بمبی قوی منفجر کردند که منجر به کشته شدن 70 مسئول ایرانی شد (رهبر ایران، علی خامنه‌ای، دریکی از همین نوع انفجارها دردست راست‌اش دچار نقص عضو شد.) رجوی با تغییر چهره به پاریس گریخت. در آنجا، شورای ملی مقاومت را تشکیل داد، که چتر سیاسی مجاهدین می‌باشد. در سال 1986، فرانسه روابط خارجی با ایران را آغاز کرد و رجوی و تیم تروریست‌اش را بیرون کرد، و آنان نیز به آغوش صدام حسین رفتند. حسین چندین سال از مجاهدین استقبال می‌کرد. (خیلی از هواداران سیاسی مجاهدین در فرانسه به عنوان پناهنده سیاسی باقی ماندند) درعوض رجوی، به مردم کشورش خیانت کرد، و اهداف نظامی ایرانی را شناسایی می‌کرد تا عراقی‌ها آنان را بمباران کنند، کاری که مردم ایران هرگز فراموش نخواهند کرد. سپس، درست بعد از صلح ایران _عراق در سال 1988، انگار که نقاط تراژیک اپرای خودش را هماهنگ می‌کند، رجوی هزاران نفر از اعضای خودش را در عملیاتی به نام "فروغ جاویدان" به مرز فرستاد تا سرزمین ایران راغصب کنند. دو هزار جنگجوی مجاهدین که بسیاری از آنان پدر و مادر، همسرو شوهر و آن‌هایی که اکنون درعراق بسر می‌برند – توسط سپاه پاسداران کشته شدند.
مسعودرجوی حزب را به چیزی شبیه به یک فرقه تبدیل کرد، سرقت تماشایی مریم، همسر دوست‌اش که مسعود عاشق وی شد و یک برنامه سیاسی کلی اختراع کرد تا وی (مریم) را به ملکه‌ای انقلابی تبدیل کند و طلاق وی رااز شوهرش توجیه کند. مسعود ادعا کرد که زنان باید با مردان مساوی باشند، و مریم هم باید همدوش وی رهبری کند. اما کارکردن درکنار یکدیگر بدون ازدواج ممکن بود نقض قانون اسلام باشد. بنابراین وی طلاق مریم را مانور داد و آن را "انقلاب فرهنگی" خواند.
آنگونه که ارواند آبراهامیان، مورخ و نویسنده کتاب "مجاهدین ایرانی"، به من گفت: "رجوی میگفت با پیامبر برابری می‌کند _ که با همسر پسرخوانده‌اش ازدواج کرد تا بر اخلاق سنتی غلبه کند. این کار وی کفر است."
رجوی دوست داشت زنان دور و برش باشند و ساختار فرماندهی را طوری طرح ریزی کرد که زنان جای مردان را بگیرند _ این بار این کار را "انقلاب اساسی" خواند. این کار همچنین در روابط خارجی اش فریب دهنده بود.
همان طور که رهبران دوست دارند بلف کنند، مجاهدین یک امر خانوادگی است. اکثر دخترانی که من ملاقات کردم در مدارس مجاهدین در اشرف درس خوانده بودند، جایی که جدا از خانواده‌هایشان در آنجا زندگی کردند. روزهای پنجشنبه و جمعه ملاقات خانوادگی آزاد بود. وقتی عراق به کویت حمله کرد، بسیاری از این دختران به اردن فرستاده شدند و از آنجا به کشورهای مختلفی از جمله آلمان فرانسه، کانادا، دانمارک، انگلستان و ایالات متحده قاچاق شدند _ در آنجا توسط کسانی که اکثرا هوادار مجاهدین بودند بزرگ شدند.
وقتی که 18 یا 19 ساله بودند، بسیاری از آنان تصمیم گرفتند به عراق برگردند و جای خالی نسل جوان را پرکنند. اگرچه کلمه "تصمیم گرفتند" کلمه مناسبی شاید نباشد، چون از روزی که این دخترها و پسرها متولد شدند اجازه نداشتند برای خودشان فکر کنند بلکه باید فقط کورکورانه از رهبرانشان اطاعت کنند. نادره افشاری، یکی از اعضای سابق مجاهدین به من گفت: "هرروز صبح و شب، کودکان خردسال حتی 1 و 2 ساله مجبور بودند در مقابل پوستر مسعود و مریم بایستند و به آنها احترام گذاشته و برایشان دعا کنند. افشاری، که در آلمان بوده و مسئول دریافت بچه‌های مجاهدین در طول جنگ خلیج فارس بوده است، می‌گوید وقتی دولت آلمان تلاش کرد این بچه‌ها را وارد سیستم آموزشی خودش کند مجاهدین با این امر مخالفت کردند. بسیاری از بچه‌ها به مدارس مجاهدین بخصوص در فرانسه فرستاده شدند. افشاری ادامه می‌دهد، رجوی‌ها این بچه‌ها را به عنوان سربازان نسل بعد می‌دیدند. آن‌ها قصد داشتند بچه‌ها را شستشوی مغزی داده و کنترل‌شان کنند."
وقتی درحال گشتن دور پایگاه بودیم، مدنی گفت: "می‌دانستید که همه این‌ها را با دست درست کرده‌اند؟ وقتی من درباره اینکه صدام در ساختن این تاسیسات نقش داشته و اینکه این گروه درحال جنگ با رژیم است درحالی که خودش تحت نظر یک دیکتاتور می‌باشد، مدنی و بخشایی هردو تاکید کردند که شرط اولیه مستقر شدن درعراق این بوده که آن‌ها مستقل باشند و کاری به امور داخلی عراق نداشته باشند. بخشایی گفت: "تنها چیزی که ما استفاده کرده ایم خاک بوده." بخشایی یا دروغ می‌گفت یا کلاً میخواست همه چیز را تکذیب کند چون من با هرکه صحبت کردم – افسران اطلاعاتی عراق، فرماندهان کرد، و گروههای حقوق بشر _ همگی اذعان داشتند که در سال 1991 صدام حسین از مجاهدین و تانک‌هایش به عنوان نیرویی پیشرفته برای سرکوب شورش کردها در شمال و شورش شیعیان درجنوب استفاده کرده است. و اعضای سابق مجاهدین خلق فرمان مریم رجوی را در آن زمان به خوبی به یاد می‌آورند که گفته بود: "کردها را زیر تانکهای خود بگیرید و گلوله‌هایتان را برای سپاه پاسداران ایران نگاه دارید."
اگرچه مجاهدین سال‌ها یک ایدئولوژی مارکسیستی اسلامی را تبلیغ می‌کردند، با گذر زمان پیشرفت کرده‌اند و ادعا میکنند که قصد دارند درایران دموکراسی و حکومت سکولار ایجاد کنند. اما به رغم اینها مجاهدین همانند دیکتاتورها عمل می‌کنند. اعضای مجاهدین به روزنامه، رادیو یا تلویزیون دسترسی ندارند، مگر همانکه به طور دست چین به خوردشان داده می‌شود. همانطور که آبراهامیان مورخ به من گفت: "هیچ کس نمی‌توانداز رجوی انتقاد کند." و همه باید درجلسات هفتگی خود _ انتقادی شرکت کنند. "همه آن را روی نوار ضبط می‌کنند بنابراین از گفته‌هایت مدرک دارند. اگر از خودت مقاومت نشان دهی، به اندازه کافی انقلابی در نظر گرفته نمی‌شوی و لازم است درس‌های ایدئولوژیک بیشتری داشته باشی. مردم یا جدا می‌شوند یا تسلیم."
صلاح‌الدین مقتدی، یک مورخ ایرانی درتبعید که هنوز با مجاهدین درارتباط است چون فکر می‌کند این گروه قویترین گروه مسلح مخالف ایران می‌باشد، به من گفت که "اعضا اگر مخالفت کنند زندانی می‌شوند یا حتی کشته میشوند."
افشاری که 10 سال پیش از گروه فرار کرده به من گفت که چطور "دوستی" ممنوع بوده است. دو نفر اجازه ندارند تنها بنشینند و با هم صحبت کنند بخصوص درباره زندگی گذشته. خبرچین‌ها همه جا هستند. این ایده مریم بود که روابط عاطفی کشته شود. افشاری گفت: آنها به ما میگفتند که احساسات شما باید از طریق مسعود کانالیزه شوند و مسعود یعنی رهبری و رهبری یعنی ایران." جدا کردن جنسیتها از یکدیگر تقریبا از کودکی آغاز شد. " دخترها اجازه نداشتند با پسرها صحبت کنند. اگر آنهارا درحال صحبت میدیدند به شدت تنبیه‌شان میکردند."
اگرچه مسعود و مریم با حیله درکنار هم ماندند اما همه را مجبور کردند مجرد باشند. افشاری میگوید:" آن‌ها به ما میگفتند که ما الان در جنگ هستیم و سربازان نمیتوانند زن و شوهر داشته باشند." شما باید هر روز اعتراف کنی و رویاها و افکارت را بازگو نمایی. آنها مردان را مجبور میکنند که اعتراف کنند وقتی بوی زنی را شنیده‌اند.........، مردها و زن‌ها مجبوربودند در جلساتی هفتگی به نام "پاک شدن ایدئولوژیکی" شرکت کنند، که در این جلسات آنها باید درجمع به تمایلات جنسی‌شان اعتراف کنند. این کار نه فقط یک وسیله کنترل بلکه وسیله‌ای برای حذف کردن افکار شخصی باقیمانده میباشد.
در روزهای آشوب زده پس از سقوط صدام چندین نفر از اعضای مجاهدین تصمیم گرفتند از کمپهای نظامی فرار کنند، آنها اسیر کردها در شمال عراق شده بودند. مسئولان کرد به من گفتند که نمیدانند با آنها چه کنند. یکی از آنها محمد 19 ساله از تهران بود. او سال گذشته در ترکیه و جویای کار بود که اسم مجاهدین را شنیده بود. آنها که درخیابان‌های ترکیه گرسنه مانده بودند گیر یکی از مجاهدین افتادند. آنها دیگر از گرسنگی نمیتوانستند به چیز دیگری فکر کنند. آن شخص مجاهد به آنها تختخواب و غذا داد و روز بعد به آنها فیلمهای مجاهدین را نشان داد. وی آنها را که به دنبال پول بودند فریب داد. وی به آنها گفت: "تازه، شما می توانید با دختران مجاهدین ازدواج کنید و برای خودتان زندگی دست و پا کنید." مجاهدین همانند بردگی است. به محمد یک پاسپورت عراقی داده شده بود و به او گفته شده بود به خانواده اش اطلاع دهد که دارد به آلمان میرود تا در آنجا کار کند.
وی میگوید اولین ماه در اشرف خیلی بد نبود. وی میگوید جلسات اعتراف آغاز شد. وی به زودی متوجه شد که خبری از همسر و دستمزد، ارتباط با خانواده،دوستان و آزادی درکار نیست. اما راهی برای خروج نبود. وقتی وی از سوگند دائم برای جنگ سرباز زد وی را تحت فشار روانی دائم قرار دادند. یک شب، دیگر نتوانست طاقت بیاورد. 80 قرص دیازپام خورد. وی میگوید دوستش رگ خودش را با تیغ زده بود. دوستش مرد اما محمد وقتی بیدار شد خود را در یک اتاق تنها یافت.بالاخره بعد از چند روز کلنجار رفتن و مقاومت وی راضی شد که سوگند بخورد. وقتی امریکائیها حمله کردند، او و دوستش تصمیم گرفتند به بیابان بگریزند. عربها به آنان کمک کردند و خودشان را به امید بخشش، تسلیم کردها کردند. وی میگوید: مجاهدین چهره خوبی برای دنیای بیرون دارند، اما هرکسی که درآن زندگی میکند میداند چقدر پوسیده و کثیف اند."
یک نفر ایرانی دیگر که درزندان کردها ملاقاتش کردم به من گفت که طرفدار مجاهدین بوده اما وقتی پایش به عراق رسیده فهمیده که همه رویاهایش یک دولت کوچک توتالیتر بوده است.
به هرحال دو روز بعد از ملاقات من ژنرال اودیرنورا به کمپ فرستادند تا با مجاهدین به توافق خلع سلاح برسند. تانکهای امریکایی کمپ را احاطه کردند و هواپیماهای بی52 برآسمان کمپ پرواز میکردند. بعداز یک روز بحث بالاخره توافق صورت گرفت و مجاهدین سلاحهای خود را تحویل امریکائیها دادند. ژنرال جان میلر در مراسمی که مردها و زنها با سلاحهایشان خداحافظی میکردند شرکت کرد. وی میگوید ما ادمهایی را دیدیم که سلاح‌ها و تانکهایشان را میبوسیدند و انان را درآغوش میکشیدند.یک مرد پنجاه ساله درمقابل آنها زانو زد و گریه میکرد. وقتی زنها در خیابانهای اروپا برای آزادی رهبرشان مریم گریه میکردند مسعود حتی آه هم نکشید. در واقع وی به نظر میرسد که ناپدید شده باشد. بعضی از عراقیها ادعا میکنند که وی را چند روز قبل از سقوط بغداد درحال سوارشدن به هلی‌کوپتری در جنوب پایتخت دیده‌اند.
رجوی‌ها کشورشان را به صدام حسین فروختند و برای بدست آوردن جایی برای مسلک اسلامی مارکسیستی‌شان به معامله اطلاعاتی پرداختند.
وقتی مریم دستگیر شد گروههای مخالف ایران درخارج از کشور خوشحال بودند و البته این سئوال را مطرح میکردند که مسعود کجا است و چرا وی را دستگیر نکرده اند. در ایران میگویند اگر مسعود و مریم فرصت بیابند به پل پت ایران تبدیل خواهند شد. حتی اگر امریکا در فکر احیای مجدد رجوی‌ها و ارتش زنان بیوه‌اش باشد، کارخطرناکی کرده است.
سایت ایران دیدبان
الیزابت روبین
نیویورک تایمز

ama00049

درباره عملیات احمقانه منافقین برای « فتح سه روزه تهران » که نام « فروغ جاویدان » بر آن نهاده بودند، مطالب زیادی نوشته و گفته شده است. عملیاتی که قبل از قبول قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی ایران، طرح آن ریخته شده و نیروهای ضدانقلاب مقیم در کشورهای مختلف، برای سفر به ایران، ...

درباره عملیات احمقانه منافقین برای « فتح سه روزه تهران » که نام « فروغ جاویدان » بر آن نهاده بودند، مطالب زیادی نوشته و گفته شده است. عملیاتی که قبل از قبول قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی ایران، طرح آن ریخته شده و نیروهای ضدانقلاب مقیم در کشورهای مختلف، برای سفر به ایران، راهی بغداد شدند و بدون کوچک ترین آموزش و توجیهی، سوار بر نفربرها و کامیون‌های ارتش عراق، راهی تجاوز به مرزهای ایران شدند. ولی شرح برخی از جنایات و به کشتن دادن انسان‌ها در پای جنایتکاری چون صدام، توسط منافقین به سرکردگی مسعود رجوی، از زبان کسانی که خود در آن عملیات حضور داشته و بعدها پس از پی بردن به پوچی و بیهودگی اعتقادات منافقین، از آنها جدا شده و سرگردان و حیران راهی کشورهای خارجی گردیده اند، بسیار مهم و قابل توجه می باشد. به همین منظور گوشه‌هایی از خاطرات نیروهای به اصطلاح « ارتش آزادیبخش ایران » را با هم می خوانیم:
همه را آورده‌ بودند. خیلی‌ها را با کت‌ و شلوار از محل کارشان آورده‌ بودند. رادیو مارش پخش می‌کرد و موجش می‌افتاد روی موج ( بی سیم ) تمپوی بچه‌ها که با مسعود تماس می‌گرفتند. تا دم مرز آمده‌ بود و بدرقه‌شان کرده‌ بود. می‌رفتند برای فتح تهران. « عملیاتِ فتح تهران». بوی صلح می‌آمد، بوی آتش‌بس می‌آمد. راه افتاده‌ بودیم به سمت شرق، کمی بالاتر، به طرف کرند، با ستونی دو نفره.
رادیو گفت: « اینجا تهران است، صدای جمهوری اسلامی ایران. » بعد صدای مارش آمد. از همان اول می‌دانستند. مسجد‌ها مردم را جمع می‌کردند و با کامیون می‌فرستادند غرب. مسیر کرمانشاه غوغا بود.
ما، در راه بودیم. کمی پیاده، کمی سواره. چهار نفربر « کاسکاول » قراضه‌مان را کنار جاده کاشتیم و رفتیم. محمد علی، از همه، مرحله‌ به‌ مرحله، فیلم می‌‌‌گرفت. بچه‌ها می‌خندیدند. رادیو مارش پخش می‌کرد. ما نشسته‌ بودیم توی کامیون « آیفا». اسلحه‌های کلاشینکف را گذاشته بودیم وسط پاهایمان و چرت می‌زدیم. چند‌ روز بود نخوابیده بودیم. چند روز بود در تدارک بودیم، و حالا می‌رفتیم.
رادیو مارش پخش می‌کرد. مسجد‌ها مردم را می‌چپاندند توی کامیون، و می‌فرستادند غرب. جاده‌ قزوین غلغله بود و غلغله‌تر می‌شد. راه بندان بود و مردم، نظامی و شخصی، ریخته شده‌ بودند توی دشت.
تا چشم کار می‌کرد، مرد بود که می‌آمد به سمت غرب. تا چشم کار می‌کرد، زن و مرد بود که می‌رفتیم به سمت شرق. بعضی، توی آیفا خودی می‌جنباندند و آوازکی می‌خواندند. لابد می‌رفتیم برای فتح تهران.
من یاد مادر افتادم، بهرام یاد پدر، ماهناز یاد خواهر و همه‌مان با هم یادِ آنهایی که دوستشان داریم و سال‌هاست ندیدیمشان. می‌رفتیم تا کاری بکنیم.
دشت پر بود از لباسِ سبز و کلاهخود، و دخترهایی که می‌خواستند مملکت را نجات بدهند. نمی‌دانستیم چه می‌شود. همه خوشحال بودیم. بعضی‌ها یاد « فیدل کاسترو» افتاده‌ بودند. بعضی هم یاد « لنین ». شاید مملکت را می‌شد ـ مثل همان سال‌ها ـ با یک چشم‌بندی گرفت.
جنگ تمام شده‌ بود.
سال‌ها بود آنجا بودند. سال‌ها بود منتظر چنان روزی بودند. مسعود، همان که فرمان حمله می‌داد، شب‌های قبل، سیصد عروسی راه انداخته‌ بود، و دختر‌ها و مرد‌هایی را که همدیگر را نمی‌شناختند ؛ با یک صیغه‌ هوایی، چپانده بود توی یک اتاق، و اجازه داده‌ بود، مزه‌ زندگی زیر زبانشان بیاید، تا بدانند که زندگی شیرین است، و برای زندگی بجنگند، و انگیزه داشته‌ باشند، و خوشحال باشند که جنگ، فقط مرگ و عزا نیست، و می‌شود در جنگ، هم عروس شد، و هم داماد، و بعد همه را به کشتن داد. که داد.
دشت پر بود از لباس‌سبز. مادر‌ها را آورده‌ بودند. بیمار‌ها را آورده‌ بودند. پیرها را آورده‌ بودند. بچه‌ها را از مدرسه آورده‌ بودند. و مسعود، ماه‌ها در تدارک فتح تهران بود. ایرج در آلمان، سهراب درفرانسه، حمید در انگلیس، شهره در آمریکا و عزیز در آفریقا، مردم را راه انداخته‌ بودند که: « برویم برای فتح تهران! »
خبرچین‌ها خبر شده‌ بودند. هیچ‌چیز مخفی نبود. تواب‌ها را در خطِ‌ مقدم، بسیج کرده‌ بودند. پشت‌سر‌هم می‌رفتند. بدون تجهیزات می‌رفتند. می‌رفتند برای کشتن وکشته‌شدن ؛ به دست یارانشان.
هرکدام تا می‌توانست ترفند می‌زد. همه آماده‌ بودند. حزب توده هم آماده‌باش داده‌ بود. بعضی‌شان یادشان آمد که سال 32 یادشان رفته‌ بود بجنبند و حالا می‌جنبیدند. همه‌ توانشان را بسیج کرده‌ بودند. لابد می‌خواستند مملکت را از دست این‌طرفی‌ها بگیرند و دست آن‌طرفی‌ها بدهند.
معامله‌ جالبی بود. همه در تکاپو بودند. ما هم می‌رفتیم کاری بکنیم ؛ این طور خیال می‌کردیم. فقط خیال می‌کردیم. مسعود در امان بود. بی‌امنی همه‌جا را گرفته‌ بود. همه می‌ترسیدیم. و هوانیروز، همه‌ اسلحه‌های بی‌مصرفِ شاه را مصرف کرد.
هر چه داشتند بر سرمان ریختند. ما در کمین افتاده‌ بودیم. از زمین و آسمان آتش می‌بارید. مسعود، از عراق آتش زاپاس می‌فرستاد. مردم از دهات فرار می‌کردند. همه آواره شده‌ بودند. دشت پر بود از آواره‌هایی که فقط دو‌ـ سه‌ روز بود طعمِ آتش‌ بس را چشیده‌ بودند. بعد « صدامِ عزیز» به ما نارو زد، و جرات نکرد آتش‌ بس را نقض کند. بعد ما ماندیم و هوانیروز، و همه‌مان زیرِ بارانِ آتشِ پدران و برادران و عموها و دایی‌ها و همسایه‌ها و همشهری‌ها و همکارها و دیگران و دیگران…
هنوز می‌رفتیم. چه‌گوارا و لنین در ما بزرگ شده‌ بودند. خودمان را جانشینِ بلافصلِ ایشان می‌دیدیم. می‌رفتیم تا با یک چشم‌بندی، همه‌ مردم را که ده سال بود منتظرمان بودند، پشت سرمان ردیف کنیم. می‌رفتیم تا با سلاح توده‌ها قیام کنیم. می‌رفتیم و هنوز هم می‌رویم و آب هم از آب تکان نخورده‌ است.
محمد‌علی گفت: « من دیگر نمی‌توانم فیلم بگیرم.» و دوربینش را انداخت، آر‌پی‌جی را برداشت و برگشت به سمت شرق و … موشکی ترکید.
اصغر ترسیده‌ بود. خیال نمی‌کرد جنگ جدی باشد. ناراحت بود که چرا آمده‌ بود عراق: « جنگ، کار ما نیست.» بعد یاد زنش افتاد، و یاد خانه و تاکسی‌اش، و دلش برای اروپا تنگ شد. بعد شروع کرد به گریه کردن.
رضا، مدت‌ها بود که بریده‌ بود. حسن خیال می‌کرد اگر برود عملیات، و اگر اتفاقی بیفتد ـ که نیفتاد ـ وزیر و وکیل خواهد‌ شد. و حالا اینجا، به جای پست و عنوان، قبر بود که از آسمان می‌بارید. قبرهم نبود. جنازه‌ها روی‌ هم تلنبار شده‌ بودند. همه ترسیده‌ بودند. شعارهای رهبری دود شده‌ بود و رفته‌ بود هوا. با شعار و هیاهو نمی‌شد جنگید. فن جنگیدن لازم بود. در آن بیابان، هر چه بود، تخصصی درکار نبود.
متخصص را به کارِ‌ گل می‌‌گماشتند، دکتر را وامی‌داشتند چاله بکند و گونی پر کند، مهندس را به آشپزی ؛ تا به شعارهای رهبری ایمان بیاورند ؛ تا از اخلاق بورژوازی پاک شوند.
همه گیج شده‌ بودند. همه‌ چیز شوخی بود. نشست‌ها و شعارهای رهبری جوک شده‌ بود. بچه‌ها دسته‌ دسته پرپر می‌شدند. دسته‌ دسته درو می‌شدند. توی تله افتاده‌ بودیم. توی کمین افتاده‌ بودیم. دشت، پر از جاسوس بود. بعد جاسوس‌ها به جبهه‌ خودشان گریختند. بعد مردم از دهات فرار کردند.
چند دخترکِ خوش‌ باور که پست‌های کمدیِ رهبری را باور کرده‌ بودند، سیلوهای گندم را خالی کردند تا بین مردم تقسیمشان کنند. بعد مردم در رفتند. بعد ما کشته شدیم. بعد ما ادرار کردیم. بعد همان ادرارمان را دوباره نوشیدیم. بعد و بعد… و عجب جهنمی!
ملخِ هلی‌کوپترها، روی سرمان می‌‌چرخیدند. ما می‌خوابیدیم روی زمین و با کلاشینکف روی ملخ‌ها میزان می‌کردیم. بعد، با هر چرخشِ ملخ چند ده نفر دود می‌شدند. چند صد نفر دود می‌شدیم. بعد هزار هزار در نسلِ فرصت‌های سوخته پرپر می‌زدیم. بعضی عقب مانده‌ بودیم. ارتباط با جلو قطع شده‌ بود. ارتباط با عقب قطع شده‌ بود. کاک صالح تو سرش می‌زد. بچه‌ها پرپر می‌شدند. بچه‌ها له له می‌زدند. و ما همچنان می‌رفتیم…
اصغر گفت: « خواهر، همه را کشتند. هیچ‌کس نمی‌داند چند نفر کشته شدند. » هیچ آماری نداشتیم. خوابگاه‌هایی بود که دیگر درشان باز نشد. قسمت‌هایی بود که هیچ‌کس دوباره آنجا نرفت و…
صابر گفت: « پدرها و مادرها دسته‌ دسته کشته می‌شدند و ما ـ حین جنگ ـ برای بچه‌ها جشن می‌گرفتیم و تئاتر اجرا می‌کردیم و به بچه‌ها کادو می‌دادیم. »
بچه‌ها ترسیده‌ بودند. این همه محبت ندیده‌ بودند. بوی بدی به دماغشان می‌خورد. دلشان شور می‌زد. غذا نمی‌خوردند. نمی‌رقصیدند. خوشحال نمی‌شدند. نگران بودند. سراغ مادرشان را می‌گرفتند. سراغ پدرشان را، و سراغ خواهر و برادر بزرگ تری را که از مدرسه برده شده‌ بودند عملیات.
مادرها یکی‌یکی کشته می‌شدند... همه توی سرشان می‌زدند. همه دورِ خودشان می‌چرخیدند… جنازه‌های ما، در میدان‌ها ماندند. زخمی‌های ما، در میدان ماندند. و ما ماندیم و یک نسل خیانت شده…
برتولت برشت گفت: هرجا به فضیلت‌های بزرگ نیاز باشد، یک جای کار می‌لنگد… اگر فرمانده بلد بود نقشه‌ درستی برای جنگ بکشد، دیگر احتیاجی به سربازهای دلیر و ازجان‌گذشته نداشت، سرباز معمولی بسش بود… فرض کنیم فرمانده آدم احمقی باشد، سربازها را می‌اندازد توی تله. آن وقت سرباز باید شجاع باشد تا بلکه جان بدر ببرد.
اگر فرمانده آدم خسیسی باشد و تا می‌تواند در سربازگیری صرفه‌جویی کند، سربازها باید همه، از نفر اول تا آخر، زور هرکول داشته‌ باشند. اگر فرمانده آدم لاقیدی باشد و در فکر سرباز نباشد، آن وقت سرباز چاره‌ای ندارند که به زرنگی و زیرکی مار باشد. اگر فرمانده با توقعات بی‌حد‌ و‌ حصر خود به ستوهش بیاورد، فقط به نیروی وفاداری ممکن است تاب بیاورد. همه‌ اینها فضایلی است که در یک مملکت با نظم و قاعده، کسی به آن احتیاجی ندارد ؛ زیرا در یک تشکیلات خوب، خصال متوسط و عادیِ آدم‌ها بس است ؛ حتی چه اهمیتی دارد که یکی‌شان احمق باشد، یا پا را بالاتر بگذارم، بزدل باشد…؟
وهر جا به فضیلت‌های بزرگ نیاز باشد، فسادی در کار است و یک‌ جای کار می‌لنگد. و چند‌ جای کار می‌لنگد. و می‌لنگید.
خیلی جاها می‌لنگید. خشونت، مد شده‌ بود. مرگ، آرمان شده‌ بود. هرکه جان بدر می‌برد، به صلابه کشیده می‌شد که: « چرا زنده مانده‌ای؟ »
مسعود به جنازه‌های ما نیاز داشت. ما تاریخ مصرفمان گذشته‌ بود. ما یک بار مصرف بودیم. برای این که رهبری بالای سن تشویق شود، باید کشته می‌شدیم. و کشته می‌شدیم.
هرکه زنده مانده‌ بود، مزدور می‌شد. هر که اعتراض می‌کرد، پتیاره می‌شد. ما زن‌ها و مردهای بی‌بهایی بودیم. جانِ مردم بی‌ارزش بود. با تفنگ ساچمه‌ای باید انقلاب می‌کردیم. با وفاداری باید تاب می‌آوردیم و سال‌های سال تاب آوردیم…

ama00048

 

 

تجاوز مجدد عراق به مناطق جنوب، میانی و غرب

برگزاری جلسه مشترک شورای فرماندهی انقلاب عراق به ریاست صدام در تاریخ 30 تیر 1367، نشان داد که دولت عراق تصمیم گرفته است دست به یک اقدام نسبتاً مهم بزند که نشانه‌های آن با آغاز پیشروی نیروهای ارتش عراق به خاک ایران و صدور اطلاعیه نظامی شماره 3269 آشکار شد.
ارتش عراق در این اطلاعیه هدف از این عملیات را که عملیات " توکلنا علی الله 4 " نامگذاری شده بود آزاد کردن باقی مانده سرزمین عراق، انهدام نیروهای ایران و به اسارت در آوردن تعداد بیشتری از نیروهای ایرانی برای ایجاد برابری با تعداد اسرای عراقی اعلام کرد.
بدین ترتیب از سحرگاه روز جمعه 31 تیر 1367 و تنها سه روز پس از پاسخ مثبت ایران به قطعنامه 598 و در شرایطی که وزیر خارجه وقت ایران در حال مذاکره با دبیر کل سازمان ملل بود، نیروهای دشمن از دو محور کوشک و شلمچه به داخل خاک ایران پیشروی کردند.
دشمن در محور شلمچه کانال شهید ادب را تصرف کرد و در محور کوشک با تصرف جاده المهدی به حاشیه جاده اهواز _ خرمشهر رسید، بنا به گزارش‌های موجود عراق حدود 30 کیلومتر از جاده 125 کیلومتری اهواز _ خرمشهر را از کیلومتر 60 اهواز به سمت خرمشهر به تصرف خود در آورد و با استفاده از نیروهای کماندویی و زرهی تلاش زیادی به عمل آورد تا از محور شلمچه و محور جاده اهواز _ خرمشهر را محاصره کند.
در این میان حجم حملات هوایی دشمن نیز افزایش یافت، در پایان این روز نیروهای دشمن با پشت سر گذاشتن جاده اهواز _ خرمشهر حدود 2 کیلومتر از جاده شهید شرکت را تصرف کرده و در 5 کیلومتری قرارگاه کربلا مستقر شدند.
انتشار خبر پیشروی دشمن به سمت جاده اهواز _ خرمشهر یادآور رخدادهای آغاز جنگ بود و بازتاب گسترده ای در میان مردم به ویژه اهالی استان خوزستان داشت. در پی این حادثه مردم بار دیگر احساس خطر کرده و بسیج شدند.
نیروهایی که هشت سال در جبهه‌ها حضور داشته و بسیاری از آنها بارها زخمی شده بودند، دوباره به جبهه‌ها آمدند، استاندار خوزستان در گزارشی اعلام کرد:
" با وجود پیشروی دشمن تا آستانه شهر اهواز، اوضاع در تمام محورهای جنگ با توجه به حضور گسترده مردمی، کاملاً دگرگون شده است و وضع عمومی استان خوب است....
برای رفع تهاجم و پیشگیری از هر نوع حمله علیه شهرهای استان، مردم شهرهای سوسنگرد، اهواز، شوش، اندیمشک، دزفول را سازماندهی و مسلح کرده ایم تا در صورت تهاجم دشمن از شهرها محافظت کنند."
در پی دگرگونی در روحیه و نگرش حاکم بر جامعه درباره تجاوز نیروهای ارتش عراق سپاه نیز خطوط دفاعی را برای مقابله با پیشروی دشمن تشکیل داد. مجموعه این رخدادها که تا اندازه ای برای عراق غیر قابل پیش بینی بود، زمینه را برای تغییر اوضاع به سود ایران فراهم کرد.
در چنین شرایط دشواری که خرمشهر و اهواز در معرض اشغال قرار داشتند، حاج سید احمد خمینی پیام امام را تلفنی برای فرمانده وقت سپاه این چنین قرائت کرد:
" این نقطه حیاتی کفر و اسلام است، یعنی نقطه شکست یا پیروزی، یا اسلام یا کفر است و باید متر به متر جنگید و هیچی از هیچ کس پذیرفته نیست و اینجا نقطه ای است که یا موجب می شود سپاه حیات پیدا کند دوباره در کشور و یا برای همیشه یک سپاه ذلیل و مرده ای بشود."
امام در شرایطی دشوار و سرنوشت ساز برای مقابله با استراتژی جدید دشمن در این پیام سپاه را مورد خطاب قرار داده و به یک معنا سرنوشت حاکمیت اسلام یا کفر را با نتیجه استراتژی جدید دشمن و نیز سرنوشت سپاه را با تلاش‌های دشمن پیوند داده اند.
پیام امام بلافاصله در میان فرماندهان سپاه قرارگاه‌ها و رزمندگان بسیجی و سپاهی منتشر شد و روح مقاومت و حماسه را در آنها احیا کرد، چنان که به تعبیر جانشین فرماندهی کل قوا، بوی نشاط و جهاد در همه جا به مشام می رسید.
از بعدازظهر روز جمعه با شکل گیری محورهای مقاومت و ظهور رشادت و حماسه رزمندگان همانند نخستین روزهای مقاومت در برابر دشمن در سال 1359 به تدریج خسارات و تلفات فراوانی بر نیروهای دشمن وارد شد.
در ادامه این تلاش‌ها بعدازظهر روز شنبه پادگان حمید از اشغال نیروهای دشمن خارج گردید، این رخداد نظامی که موجب تقویت روحیه نیروهای خودی شد، آغاز شکست نیروهای دشمن بود.
در چنین شرایطی سخنگوی نظامی عراق آمار اسرای عملیات " توکلنا علی الله 4 " را در منطقه جنوب 1772 تن و در منطقه سپاه دوم 6863 تن و در مجموع 8635 تن ذکر کرد، البته این سخنگو پس از پذیرش آتش بس به وسیله کشورش آمار و ارقام جدید و قابل تأملی درباره غنائم عملیات یاد شده ارائه داد که اگر درست باشد به روشنی نشان می دهد دشمن در تأمین اهداف خود که انهدام نیروهای خودی و گرفتن اسیر بود با شکست مواجه شد.
عراقی‌ها برای تقویت روحیه نیروهای خود و بیان این که آنها در تجاوز به خاک جمهوری اسلامی ایران پیروز بوده اند، آمار اسرای ایرانی را اعلام کردند.
عملیات دشمن در جبهه میانی و غرب کشور شامل قصر شیرین، سر پل ذهاب، گیلان غرب و سردشت بیشتر به منظور کاهش تمرکز نیروهای خودی در جبهه‌های جنوبی صورت گرفت.
این عملیات‌ها در ابتدا با موفقیت‌هایی همراه بود ولی به تدریج در اثر مقاومت نیروهای خودی و احتمال گرفتار شدن نیروهای محاصره شده دشمن زمزمه‌هایی مبنی بر عقب نشینی عراق از مناطق یاد شده، همانند روزهای نخست جنگ به گوش رسید.
در پی ناکامی نیروهای نظامی عراق در جبهه‌ها و همچنین تحولات ایجاد شده در داخل ایران و فراخوانی و بسیج نیروها و بازیابی مجدد روحیه مقاومت مردم ایران دولت عراق تنها 24 ساعت پس از آغاز عملیات " توکلنا علی الله 4 " در ساعت 25: 22 روز شنبه از طریق تلویزیون دولتی با قطع برنامه‌های عادی عقب نشینی نیروهای مسلح خود را از منطقه جنوب رسماً اعلام کرد.
در این میان سخنگوی نظامی عراق تأکید کرد، نیروهای عراق به منظور دستیابی به صلح و بنا به دستور فرماندهی عقب نشینی کرده اند! وزیر فرهنگ و اطلاعات وقت عراق نیز اقدام ایران در فراخوانی و بسیج نیروهای داوطلب را بهانه ای برای سرپوش گذاشتن بر حوادث و رخدادهای پیشین جنگ ذکر کرد.
از سوی دیگر ارتش عراق در 3 مرداد 1367 طی اطلاعیه نظامی شماره 3273 عقب نشینی از جبهه میانی و غرب کشور را اعلام کرد، در این اطلاعیه آمده است:
" در این عملیات شهرهای قصر شیرین، سر پل ذهاب، گیلان غرب، سومار و صالح آباد، شهرک‌های گولان، سرنی و امیرآباد اشغال شد که پس از دستیابی به اهداف خود، فردا روز سه شنبه 26 ژوئیه 1988 میلادی مصادف با 12 ذی الحجه 1408 هجری قمری تمام نیروهای ما از این شهرها و شهرک‌ها خارج خواهند شد."
عصمت کتانی، نماینده وقت عراق در سازمان ملل نیز در مصاحبه ای با تلویزیون " سی بی اس " آمریکا اعلام کرد که روز سه شنبه کلیه نیروهای عراق خاک ایران را ترک خواهند کرد.
عراقی‌ها پیش از این گفته بودند به دلایل صرفاً تاکتیکی تنها برای 24 ساعت تا 36 ساعت در آن سوی مرز در خاک ایران مستقر خواهند شد، حال آن که ارتش عراق بر خلاف آنچه اعلام کرده بود، 5 روز بعد آن هم به دلیل شکست و انهدام نیروهایش مجبور به عقب نشینی از خاک ایران شد به گونه ای که تنها در منطقه جنوب 18 تیپ زرهی و مکانیزه که قدرت اصلی نیروهای عراق را تشکیل می دادند، منهدم شدند.
ارتش متجاوز عراق در شرایطی دست به عقب نشینی زد که اوضاع در سطح بین المللی و در صحنه نظامی به زیان این کشور تغییر کرده بود. افزون بر این، تغییر وضعیت درونی ایران و فراخوانی نیروهای مردمی برای رویارویی با تجاوز عراق موجب نگرانی این کشور شده بود، چنان که روزنامه الجمهوریه در تحلیلی نوشت:
" ایران با اعلام بسیج عمومی و دعوت مردم جهت اعزام به جبهه‌ها به بهانه این که عراق بار دیگر تجاوز را آغاز کرده می خواهد احساسات ملی گرایانه مردم را به هیجان آورده و روحیه از دست رفته آنان را دوباره زنده نماید."
تجاوز مجدد عراق به خاک ایران و سپس عقب نشینی به مواضع اولیه در رسانه‌های خبری جهان بازتاب گسترده ای داشت. خبرگزاری فرانسه اقدام عراق را در راستای تشدید فشار نظامی به ایران برای کسب برتری و برخورداری از موقعیت بهتر به هنگام مذاکره صلح خواند.
برخی از دیپلمات در بغداد نیز معتقد بودند، عراق قصد دارد از قدرت تازه نظامی خود برای دست یافتن به صلح آنگونه که خود می خواهد استفاده کند. خبرگزاری آلمان به نقل از مطبوعات این کشور گزارش داد که بغداد می کوشد همان گونه که جنگ را آغاز کرد، صلح را نیز مطابق شرایط مورد نظر خود به ایران دیکته کند.
روزنامه آلمانی روندشاو در اینباره نوشت: " صدام فکر می کند هم اکنون قادر به دست یافتن به هر چیزی است."
خبرگزاری فرانسه نیز به نقل از ناظران سیاسی گزارش داد: " عراق معتقد است از طریق اعمال فشار نظامی ایران را ناگزیر به پذیرش قطعنامه مذکور کرده است، لذا با خواستار شدن مذاکرات مستقیم به گونه ای مشهود می خواهد پا را فراتر از قطعنامه مذکور بگذارد."
همچنین هفته نامه انگلیسی اکونومیست طی تحلیلی نوشت: " صدام ممکن است خیال کند اگر به نبرد ادامه دهد حکومت آیت الله‌ها را به کلی ساقط خواهد کرد."
بازتاب و تأثیرات اقدام عراق در پذیرش آتش بس نیز مورد توجه رسانه‌های خبری جهان و تحلیل گران قرار گرفت. " گراهام فولر " از کارشناسان برجسته سازمان سیا با تأکید بر نیروی اراده و ایمان ایرانی‌ها می نویسد:
" اراده ایران قابل توجه بود و با توجه به کمبودها نیز نحوه پیگیری جنگ از سوی ایران بسیار چشمگیر بوده است
تجاوز مجدد عراق به خاک ایران اراده و ایمان مردم ایران را بار دیگر زنده کرد و در صحنه جنگ موجب ناکامی دوباره عراق شد. در این حال رادیو لندن در گزارش خبری خود گفت:
" در ایران بار دیگر حالتی شبیه به پاییز 1980 میلادی زمان نخستین حمله عراق به خاک ایران زنده شد و دولت ایران می کوشد از این موضع هر چه بیشتر برای استحکام بخشیدن به موقعیت خود استفاده کند."
در گزارش دیگری تأکید شده است:
" موج تازه هجوم‌های عراق، ماشین جنگی ایران را توان تازه ای بخشیده است. یکی از ناظران جنگ در مؤسسه بین المللی تحقیقات لندن معتقد بود اشغال خاک ایران به وسیله عراق از این نظر اشتباه است که مثل آغاز جنگ در سال 1988 میلادی احساسات مذهبی و ملی ایران را تحریک خواهد کرد."
خرسندی و امیدواری نسبتاً گسترده کشورهای مختلف جهان از پاسخ مثبت ایران به قطعنامه 598 و پایان جنگ تا اندازه ای عراق را برای اعلام موافقت با برقراری آتش بس تحت فشار قرار داد. در این خصوص سخنگوی وزارت خارجه انگلیس رسماً اعلام کرد: " ما بدون شک از طرز رفتار عراق پس از پذیرش قطعنامه 598 به وسیله ایران نگرانیم."
زیرا این اقدامات عملاً باعث اخلال در تلاش‌های دبیر کل سازمان ملل جهت اجرای آتش بس بود، بر همین اساس نشریه تایمز مالی نیز به عراق هشدار داد:
" لازم است به پریزیدنت صدام حسین گفته شود حمایتی که از آمریکا، شوروی و فرانسه دریافت کرده است به مثابه یک چک سفید نیست، قطعنامه 598 به این منظور تنظیم شده است که هیچ کس در جنگ خلیج فارس برنده یا بازنده نشود."
رادیو لندن در گزارشی به نقل از دیپلمات‌ها در سازمان ملل گفت:
" این احساس پیش آمده که شاید فشار بین المللی ضرورت داشته باشد تا صدام حسین را به همکاری بیشتر وا دارد. دوستان عرب صدام به خصوص عربستان سعودی؟ و کویت و نیز دو ابرقدرت و کشورهای اروپایی باید او را متقاعد کنند که اکنون موقعیت گرانبهاتر از آن است که به خطر انداختن امکان صلح روا باشد."
تجاوز مشترک عراق و نیروهای منافقین به غرب
در حالی که آخرین تانک‌های دشمن در 3 مرداد 1367 در حال عقب نشینی از منطقه جنوب بودند و سخنگوی نظامی عراق نیز رسماً اعلام کرد که نیروهای عراق از دو شهر گیلان غرب و صالح آباد عقب نشینی کرده اند، نیروهای منافقین بر اساس یک برنامه ریزی 33 ساعته قصد داشتند با بهره گیری از 25 تیپ که در مجموع 4 تا 5 هزار نفر را در بر می گرفتند در 5 مرحله خود را به تهران رسانده و نظام جمهوری اسلامی را سرنگون کنند!
یک سخنگوی نظامی سازمان منافقین در مورد اهداف سازمان اعلام کرد: " استراتژی مجاهدین وارد آوردن هر چه بیشتر تلفات به نیروهای ایران و باز کردن راه برای یک انقلاب عمومی ضد ( امام ) خمینی است."
منافقین بر این باور بودند که ایران در شرایط استیصال مطلق به پذیرش قطعنامه تن در داده است و این روندی است که به فروپاشی و سرنگونی کامل نظام جمهوری اسلامی سرعت می بخشد.
مسعود رجوی فرمانده سازمان منافقین نیز در اعلامیه ای اعلام کرد: " نباید اجازه داد رژیم ایران فرصت دیگری برای دفع الوقت بیابد و از امضای قرارداد صلح طفره رود."
پیش از این منافقین در تحلیل درون گروهی خود امکان موافقت ایران با قطعنامه را غیر ممکن دانسته و به صراحت اعلام می کردند تنها در صورتی جمهوری اسلامی قطعنامه را خواهد پذیرفت که به لحاظ سیاسی _ نظامی و اقتصادی به بن بست کامل برسد.
به عقیده آنان این اقدام به منزله فروپاشی نظام خواهد بود و با سرنگونی قطعی حکومت ایران زمینه برای انتقال قدرت به سازمان آنان فراهم خواهد شد.
روند حوادث نظامی این باور را در منافقین تقویت کرده بود که نیروهای نظامی ایران بر اثر حملات عراق متلاشی شده اند و رخدادهای نظامی و اقدام ایران در پذیرش قطعنامه 598 آسیب پذیری داخلی را افزایش داده است و در صورت یک ضربه نظامی، رژیم ایران فرو خواهد ریخت.
بر پایه این تصور از چند ماه قبل خروج منافقین از داخل کشور برای سازماندهی در بیرون شتاب بیشتری به خود گرفت. در این مرحله ( طی مرداد ماه و پاییز 66 ) نیروهای سازمان منافقین به عراق منتقل شدند.
در همان حال به تشکیلات درون زندان‌ها اطلاع داده شد که به زودی نظام جمهوری اسلامی سرنگون خواهد شد، بنابراین از آمادگی برای پیوستن به سازمان و کمک به آزاد سازی شهرها برخوردار باشند!
منافقین در طرح خود برای رسیدن به تهران قصد داشتند طی 5 مرحله از شهرهای سر پل ذهاب، اسلام آباد، همدان، قزوین عبور کرده و خود را به تهران برسانند. طبق اطلاعات به دست آمده رجوی فرماندهی کل عملیات را بر عهده داشت و از طریق مسئولان محورها عملیات را هدایت می کرد.
در طرح عملیات منافقین برای هر محور به تناسب اهمیت مأموریت دو یا چند تیپ در نظر گرفته شده بود. فرماندهان محورها و مأموریت آنها به شرح زیر بود:
1. مهدی برایی فرمانده محور اول و مسئول تسخیر اسلام آباد
2.ابراهیم ذاکری فرمانده محور دوم و مسئول تسخیر کرمانشاه
3. محمود مهدوی فرمانده محور سوم و مسئول تسخیر همدان
4. مهدی افتخاری فرمانده محور چهارم و مسئول تسخیر قزوین
5. محمود عطائی با معاونت مهدی ابریشمچی فرمانده محور پنجم و مسئول تسخیر تهران.
همچنین در این عملیات دولت عراق 120دستگاه تانک،400 دستگاه نفربر،90 قبضه خمپاره انداز80 میلیمتری،30 قبضه توپ 122 میلیمتری، 150 قبضه خمپاره 400 میلیمتری، هزار قبضه تیربار کلاشینکف، 30 قبضه توپ 106 میلیمتری و 1000 دستگاه کامیون و خودرو در اختیار منافقین قرار داده بود.
بدین ترتیب روز دوشنبه 3 مرداد 1367 در ساعت 30: 14 پس از اجرای آتش سنگین و بی سابقه توپخانه ارتش عراق در محور سر پل ذهاب نیروهای منافقین در ساعت 30: 15 با عبور از خط حمله خود را آغاز کردند.
عملیات منافقین با حملات کامل ارتش عراق همراه بود، به موازات پیشروی نیروهای منافقین به سمت شهر کرند، نیروهای عراقی نیز ضمن اجرای آتش پشتیبانی از جنوب گردنه پاطاق از نزدیکی سر پل ذهاب پیشروی کردند
سرانجام در ساعت 30: 18 نخستین تانک‌های عراقی با آرم منافقین وارد شهر کرند شدند و با پیشروی به سمت اسلام آباد در حدود ساعت 20: 21 آن شهر را به تصرف در آوردند، پس از آن که ایران اعلام کرد شهر کرند به اشغال نیروهای عراقی در آمده است خبرگزاری عراق در واکنش به این خبر گزارش داد:
" همان طور که در مفاد اطلاعیه نظامی 3273 آمده است، نیروهای عراقی به طور دقیق همچنان در غرب تنگه پاطاق و در شهر سر پل ذهاب و در شرق گیلان غرب مستقر هستند."
پس از انتشار نخستین اطلاعیه نظامی عراق و تأیید تصرف شهرهای کرند و اسلام آباد، رادیو منافقین خطاب به مردم باختران اعلام کرد نیروهای سازمان در حال پیشروی به سمت شهر کرمانشاه هستند و از مردم این شهر خواست به نیروهای آنان بپیوندند.
بلافاصله پس از تصرف شهرهای کرند و اسلام آباد مردم این دو شهر و روستاهای اطراف شب هنگام همان روز و سحرگاه روز بعد ( سه شنبه ) به سمت شهر کرمانشاه حرکت کردند.
در همان حال شهر کرمانشاه نیز به حالت نیمه تعطیل در آمد و تنها چند نانوایی و فروشگاه مواد غذایی در شهر مشغول فعالیت بودند. همچنین به دلیل کمبود بنزین در شهر صف‌های طویلی در برابر جایگاه فروش بنزین تشکیل شده بود.
پس از ورود نیروهای منافقین به کرند و اسلام آباد درگیری تا چند ساعت در شهر ادامه داشت و شماری از نیروهای مردمی و سپاه با منافقین درگیر بودند، ولی تلاش آنان به دلیل عدم آمادگی بی ثمر بود.
منافقین بلافاصله پس از ورود به اسلام آباد جریان برق و خطوط مخابراتی شهر را قطع کردند، نیروهای منافقین پس از تصرف اسلام آباد تا منطقه حسن آباد در 20 کیلومتری این شهر پیشروی کردند و برای تجدید سازمان در همانجا مستقر شدند.
بعدها یکی از نیروهای منافقین که به اسارت نیروهای جمهوری اسلامی در آمده بود در مورد این توقف گفت: چون منافقین مطمئن بودند خط دفاعی ایران را در تنگه چهارزبر شکسته و می توانند به کرمانشاه دست یابند، لذا تمام امکانات خود را به صورت یک فنر جمع شده در پشت این تنگه آماده نگه داشتند تا به محض باز شدن راه در مدت 30 دقیقه شهر کرمانشاه را تصرف کنند.
نیروهای خودی بلافاصله پس از آگاهی از پیشروی منافقین در منطقه حسن آباد در فاصله 200 متری نیروهای منافقین روی ارتفاعات چهارزبر خط پدافندی تشکیل داده و با نیروهای دشمن که تعدادشان به 2000 تن می رسید که با هدف هجوم یکباره و سریع به شهر باختران بدون هیچگونه امکانات پدافندی در پایین ارتفاعات و پشت تنگه چهارزبر مستقر شده بودند، درگیر شدند.
این تجمع بدون پدافند منافقین باعث شد که بسیاری از آنان هلاک شده و بخش وسیعی از تجهیزات شان نیز منهدم شود. همچنین از بعدازظهر همان روز سه راه اسلام آباد _ ملاوی با هدف جلوگیری از فرار منافقین مسدود شد.
در بامداد 5 خرداد 1367 در پی پیشروی نیروهای منافقین بار دیگر درگیری آغاز شد و در اثر سماجت نیروهای دشمن سه دستگاه از خودروهای منافقین به مواضع نیروهای خودی نفوذ کردند، ولی پس از تحمل تلفاتی به عقب رانده شدند.
هم زمان با پیشروی نیروهای منافقین در عمق خاک ایران برای جلوگیری از عملیات هوایی هواپیماها و هلیکوپترهای جمهوری اسلامی علیه آنان، هواپیماهای عراقی پایگاه‌های شکاری نوژه همدان، وحدتی دزفول و همچنین پادگان تیپ 2 سقز و پایگاه هوانیروز در کرمانشاه را بمباران کردند.
در حالی که درگیری در منطقه حسن آباد و ارتفاعات چهارزبر همچنان ادامه داشت در پی انتشار اطلاعیه منافقین مبنی بر قصد ورود به باختران و همچنین ورود مردم شهرهای کرند و اسلام آباد به این شهر شایعات آن قدر گسترش یافت که نخستین گروه از شهروندان کرمانشاهی این شهر را به سمت همدان ترک کردند.
چنان که تا نیمه شب روز سه شنبه بیش از 90% از جمعیت 900 هزار نفری باختران از این شهر خارج شده و به سوی بیستون، صحنه، هرسین، سنقر، گلبانی و همدان و حتی برخی به سمت تهران حرکت کردند.
حرکت سیل آسای مردم اعم از پیاده و سواره، ترافیک بسیار سنگینی در بلوار شهید بهشتی کرمانشاه و جاده همدان به وجود آورده بود و مردم نگران و مضطرب با شتاب از شهر خارج می شدند.
عملیات مرصاد
پس از مقاومت نیروهای اندک سپاه و بسیج ( در حد یک گردان ) در دشت حسن آباد و زمین گیر شدن نیروهای دشمن در پشت ارتفاعات چهارزبر به تدریج فرماندهی و نیروهای خودی برای آزادسازی مناطق تصرف شده و انهدام نیروهای منافقین در منطقه متمرکز شدند.
روز پنجشنبه 6 مرداد 67 عملیات مرصاد با رمز با علی بن ابیطالب (ع) آغاز شد. در این عملیات سه گردان از تیپ نبی اکرم (ص)، تیپ مسلم و یک گردان از ایلام از پشت به اسلام آباد حمله کردند.
منافقین تصور می کردند همانند روزهای قبل نیروهای عراقی همچنان در این مناطق حضور دارند، حال آن که عراقی‌ها عقب نشینی کرده و منطقه در دست نیروهای ایرانی بود، به همین دلیل نیروهای خودی توانستند به راحتی از این محور وارد اسلام آباد شوند.
پیش از این نیروهای یکی از گردان‌ها که اهالی اسلام آباد بوده و به تمام راههای شهر آشنایی داشتند با نفوذ به داخل شهر با دشمن درگیر شدند و سازماندهی منافقین را در داخل شهر بر هم زدند.
منافقین برای ترمیم ضربات وارده دو تیپ از نیروهای خود را از محور حسن آباد فرا خواندند تا با پیشروی نیروهای خودی مقابله کنند. همچنین در این عملیات نیروهای لشکر 27 محمد رسول الله (ص) از سه راهی غرب اسلام آباد و از پشت پمپ بنزین دشمن را دور زده و تلفات زیادی بر آنها وارد ساختند.
از اثر پیشروی نیروهای خودی در ساعت 2 بعدازظهر اسلام آباد از اختیار نیروهای منافقین خارج شد. در این حال خلبانان نیروهای هوایی با 123 سورتی پرواز مواضع منافقین را در هم کوبیدند. خلبانان هوانیروز نیز با اجرای آتش پر حجم بر روی دشمن زمینه فروپاشی مواضع منافقین را فراهم ساختند.
بلافاصله پس از آزاد سازی شهر اسلام آباد، یگان‌های سپاه پیشروی را به سمت کرند آغاز کردند. قبل از رسیدن نیروهای خودی به این شهر در ساعت 3 نیمه شب، 3 فروند هلیکوپتر ترابری در کرند به زمین نشستند و تعدادی از کادرهای منافقین و رهبری سازمان را از شهر خارج کردند.
این واقعه نشانه آشکاری از شکست منافقین بود، چنان که پس از مدتی با پیشروی نیروهای خودی به سمت کرند و انهدام تانک‌های زره پوش برزیلی منافقین دشمن هر آنچه داشت پس از 48 ساعت بر زمین نهاده و متواری شد.
در این عملیات 1600 تا 2000 تن از نیروهای منافقین به هلاکت رسیدند و حدود هزار تن زخمی شدند و میان کشته شدگان و اسراء تعدادی از کادرهای سازمان و فرماندهان تیپ‌ها دیده می شدند.
یکی از نیروهای منافقین که در این عملیات به اسارت درآمده بود در اعترافات خود حرکت منافقین را در منطقه اسلام آباد متناسب با ذهنیت‌های غلط قبلی و باعث از دست رفتن توان نظامی و به قول خودشان اعتبار سیاسی آنها دانست.
این حرکت منافقین آنچنان آنها را آسیب پذیر کرد که حتی باعث اوج گیری اختلافات شدید درونی میان رهبری و باقیمانده اعضای سازمان شد، بدین ترتیب منافقین پس از تحمل یک شکست استراتژیک در پشت تنگه پاطاق روز جمعه 7 مرداد 67 رسماً اعلام کردند که از شهرهای اسلام آباد و کرند عقب نشینی کرده اند!
بازتاب و پی آمدها
اقدام مشترک عراق و منافقین در پیشروی به عمق خاک ایران بازتاب گسترده ای یافت و حساسیت‌های زیادی را برانگیخت، زیرا این تحرکات پس از موافقت ایران با قطعنامه شورای امنیت در حالی انجام گرفت که اراده بین المللی بر پایان جنگ مصمم شده بود، ولی اقدام عراق و منافقین عملاً به معنای ادامه جنگ بود.
هاروی موریس از روزنامه ایندیپندنت طی تحلیلی در مورد اهداف و استراتژی منافقین نوشت: " استراتژی فعلی مجاهدین و عراق ظاهراً ایجاد یک منطقه آزاد شده در دست مجاهدین است تا از این طریق سازمان مخالف رژیم ایران نقشی در توافق نهایی صلح داشته باشد."
یک نشریه دیگر نیز اقدام منافقین را به دلیل نگرانی آنها از سرنوشت خود در صورت موافقت عراق با آتش بس دانست. پشتیبانی عراق از منافقین و پیوستگی آنها در انجام این عملیات مخالف جمهوری اسلامی مورد بحث محافل خبری قرار گرفت آنچنان که خبرگزاری رویتر در اینباره به نقل از یک دیپلمات گزارش داد: " تحلیل گران معتقدند این عملیات نمی توانسته بدون پشتیبانی قوی ارتش عراق به ویژه بدون پوشش آتش توپخانه صورت گرفته باشد. "
خبرنگار رادیو لندن نیز در اینباره گفت: " کمتر کسی معتقد است که مجاهدین به تنهایی دارای تجهیزات زرهی، افراد کافی و یا حتی نیروی آتش باری باشند که بتوانند بدون پشتیبانی یک ارتش منظم تا این اندازه در داخل خاک ایران مقاومت نشان بدهند."
روزنامه لوموند حدود یک ماه پیش از عملیات مشترک عراق و منافقین تصریح کرده بود که ارتش آزادیبخش ملی ایران به عنوان جزیی لاینفک از آرایش نظامی ارتش عراق است و هرگونه فعالیت نظامی آن بدون اجازه فرماندهی عالی عراق غیر قابل تصور است.
در همین راستا خبرگزاری رویتر به نقل از دیپلمات‌ها اعلام کرد با توجه به گفتگوهای صلح که در مقر سازمان ملل در نیویورک ادامه دارد، دیپلمات‌ها گمان می کنند که بغداد از ارتش آزادیبخش ملی برای حفظ فشار نظامی بر تهران استفاده می کند.
در این حال تأثیر و پیامدهای استقرار منافقین در داخل عراق و همکاری آنها با ارتش عراق برای حمله به خاک ایران مورد توجه تحلیل گران قرار گرفت. رادیو لندن در تحلیلی گفت: " حمله مجاهدین به هر منظوری که انجام گرفته باشد در ظاهر مطلوبی در داخل ایران نداشته است."
در این تفسیر همچنین تأکید شده است: " درباره مقاصد عراق برای حمایت از مجاهدین و حملات آنها به داخل ایران نظریه‌های مختلفی وجود دارد که قدرت نمایی در مقابل مجاهدین عراقی طرفدار ایران و نیز ایجاد پایگاهی برای نیروهای مسعود رجوی در داخل ایران از آن جمله است. به عقیده ناظران اگر رسیدن به اهداف بالا در نظر بوده توفیقی حاصل نشده است، زیرا شمار زیادی از مجاهدین در این نبردها کشته شده اند."
مفسر نشریه گاردین چاپ لندن نیز نوشت: " طرفداران رجوی قادر نیستند احساس واقعی مردم ایران را درک کنند و نمی دانند که ایرانیان با هرگونه افراط گری منجمله از نوع منافقین بیزاند. بزرگترین اشتباه رجوی این بوده است که تشکیلاتش را کاملاً به دامان صدام انداخته و اکثر منتقدان رجوی می گویند، این کار خودکشی سیاسی است."
دیوید هرست در پایان مقاله خود آورده است: " با این اقدام روحیه مردم ایران مجدداً زنده شد و به جای این که باعث از هم پاشیدگی درونی ایران شود به تحکیم آن کمک کرد."
تایمز مالی نیز نوشت: " مجاهدین در داخل ایران از حمایت گسترده ای برخوردار نیستند."
برتری ایران در صحنه نظامی که موجب عقیم ماندن طرح مشترک عراق و منافقین شده بود، موضع سیاسی این کشور را که در حال مذاکره با دبیر کل سازمان ملل بود تقویت کرد.
بر پایه همین ملاحظه کلی، فرمانده عالی جنگ آقای‌هاشمی رفسنجانی در خطبه‌های نماز جمعه تهران گفت: " اگر عراق به تجاوزات خود ادامه دهد، شاهد پاسخ ما در میدان جنگ خواهد بود."
آمریکایی‌ها که از تحرکات عراق و منافقین علیه ایران ناخشنود بودند، همراه با اعضای دائمی دیگر شورای امنیت و عربستان سعودی، عراق را تحت فشار قرار داده و از کشورهای عربی نیز خواستند به عراق در خصوص پیشروی غیر قابل اداره منافقین هشدار دهند.
در این حال چارلز ردمن سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در موضع گیری آشکاری گفت: " ارتش آزادیبخش ملی ایران مستقر در عراق با پشتیبانی عراق عمل می کند و در پی سرنگون ساختن دولت ایران از طریق زور است."
وی تأکید کرد: " آمریکا از گروه‌هایی که در پی سرنگون ساختن دولت ایران از طریق زور هستند حمایت نمی کند."
تغییر اوضاع به سود ایران
عراق و منافقین علاوه بر این که در چارچوب سیاست‌های منطقه ای شوروی عمل می کرد از لحاظ نظری و گرایش‌های فکری نیز متأثر از مبانی فکری روس‌ها بودند. با توجه به نگرش سوسیالیستی روس‌ها نسبت به ریشه بحران‌های اجتماعی که معتقد بودند ناکامی نظامی در ایجاد شورش، قیام و انقلاب مؤثر است، عراق و منافقین نیز می پنداشتند که ناکامی‌های نظامی ایران می تواند به بحران داخلی اعم از بی انظباطی اجتماعی و یا بحران مشروعیت منجر شود و فرصت مناسبی را برای بهره برداری در اختیار آنها قرار دهد.
تجربه روسیه پس از شکست از ژاپن در 1905 میلادی و طرح تفکرات سوسیالیستی در سال 1917 میلادی که در میان جنگ اول به پیروزی کمونیست‌ها منجر شد، حاوی همین تجربه بود.
بعدها استالین در نامه ای به پیشه وری در توجیه علت عقب نشینی نیروهای شوروی از آذربایجان ایران از آن به عنوان تاکتیک‌های لنین یاد کرد، استالین در این نامه آورده است:
" ایران درگیر یک جنگ با یک دشمن خارجی نیست، که یک ناکامی نظامی بتواند محافل انقلابی ایران را تضعیف کند. نتیجه آن که در ایران وضعیتی وجود ندارد که بتواند با تاکتیک‌های لنین در 1905 و 1917 میلادی تطابق داشته باشد."
آنچه عراق و منافقین را ناکام گذاشت و محاسبات آنها را در هم ریخت در واقع در نقطه کانونی آنچه که آنها به سود خود ارزیابی می کردند به وقوع پیوست. پاسخ مثبت ایران به قطعنامه 598 و ادامه حملات عراق و منافقین روند تحولات داخلی و سپس اوضاع نظامی را به سود ایران و به زیان عراق و منافقین دست خوش تغییر کرد.
به تدریج فشار بین المللی بر عراق افزایش یافت، بگونه ای که تمام ناظران و تحلیل گران به اقدامات عراق و منافقین با دیده تردید می نگریستند. تلاش نیروهای عراقی در آستانه اشغال مجدد خرمشهر، پیام امام به سپاه و واکنش مردم نسبت به این رخداد که حضور در صحنه‌های جنگ را در پی داشت، وضعیتی همانند روزهای آغاز جنگ به وجود آورد.
چنان که آقای‌هاشمی در ترسیم وضعیت داخلی کشور و روحیه نیروهای داوطلب گفت: " بوی نشاط و جهاد در همه جا به مشام می رسد."
مهندس موسوی نخست وزیر وقت نیز در هیئت دولت گفت: " جبهه‌ها امروز فضای غیر قابل وصفی دارد، حماسه آفرینی و دفاع و مقاومت شما است که برای دشمن شکست و نابودی را در پی خواهد داشت."
در این مرحله در پی فرمان حضرت امام خمینی مبنی بر حضور هر چه بیشتر در جبهه‌ها، 130 هزار بسیجی عازم جبهه‌ها شدند. استقبال مردم به قدری گسترده بود که پذیرایی و سازماندهی نیروهای داوطلب برای مسئولان بسیاری از پادگان‌های نظامی مشکل آفرین شده بود.
به گفته یکی از فرماندهان در یک پادگان نظامی در محور میانی که حداکثر گنجایش 10 هزار نیرو را داشت، 16 هزار تن در آن جای گرفته بودند و قرار بود 4 هزار تن دیگر به آن افزوده شوند.
کمبود امکانات باعث شد برخی از نیروها در فضای باز شب را به صبح برسانند، به همین دلیل معاونت نیروی انسانی ستاد فرماندهی کل قوا با درخواست از نیروهای داوطلب برای خودداری از عزیمت انفرادی و مراجعه به مراکز رسمی تأکید کرد که داوطلبان با توجه به ظرفیت نیروهای رزمی و پشتیبانی یگان‌ها، در اولویت اعزام نیروهای رزمی ثبت نام کنند.
در این مرحله بسیاری از نیروهایی که تنها در آغاز جنگ عازم جبهه‌های نبرد شده و یا به دلایلی تا کنون در صحنه جنگ حضور نیافته بودند به علت وضعیت سیاسی _ نظامی حاکم بر جنگ برای اعزام و حضور در جبهه‌ها ثبت نام می کردند.
در این حال حضور رئیس جمهوری وقت و رئیس شورای عالی دفاع، آیت الله خامنه ای در جبهه‌های نبرد جهت تبیین تحولات جنگ برای رزمندگان و بررسی مشکلات آنان نقش مؤثری داشت.
نادیده انگاشتن خواسته‌های بر حق جمهوری اسلامی ایران مبنی بر محکومیت متجاوز و دریافت غرامت از آن موجب تداوم جنگ شده بود و تبلیغات گسترده و هماهنگ مخالفان جمهوری اسلامی مشروعیت مقاومت و پایداری مردم ایران را در معرض شک و تردید برخی از جهانیان قرار داده بود.

ولی واکنش اخیر عراق و منافقین صلح طلبی دروغین صدام و حقانیت مقاومت ایران را برای دنیا آشکار کرد، آیت الله خامنه ای طی سخنرانی خود در اهواز در اینباره فرمودند: " ما از روز اول می گفتیم عراق جنگ افروز است، بعضی‌ها این را قبول می کردند و بعضی‌ها نمی خواستند قبول کنند، اما امروز حرف ما ثابت شده است."
فرمانده عالی جنگ آقای‌هاشمی رفسنجانی نیز در این زمینه گفت: " تا به حال مظلومانه دفاع می کردیم، اما متهم بودیم که جنگ طلبیم و صلح را نمی خواهیم هیچ کس توجهی نمی کرد که ملت ما می گوید تا پیروزی می جنگیم یعنی تا پیروزی در گرفتن حق مان و نه در گرفتن زمین دیگران. ما الان مواضع صلح طلب و صاحب حق را داریم و در دنیا صدام متجاوز، ناحق و انعطاف ناپذیر است."
رسانه‌های خارجی و تحلیل گران غربی نیز تغییر اوضاع داخلی و افکار عمومی در ایران را مورد تأکید قرار دادند. رادیو لندن در اینباره گفت: " تهاجم تازه عراق پس از پذیرش آتش بس از سوی ایران موضع دولت اسلامی را در برابر افکار عمومی تقویت کرده است. در ایران اکنون بار دیگر حالتی شبیه به پاییز 1980( 1359) زمان نخستین حمله عراق به خاک ایران زنده شده است.... موج تازه هجوم‌های عراق ماشین جنگی ایران را توان تازه ای بخشیده است و فعالیت‌های بسیج مردم را برای جنگ احیا کرده است."
هانس‌هایتو کوبیتس تحلیلگر انستیتوی بین المللی مطالعات استراتژیک لندن با تغییر روند تبلیغات در رسانه‌های غریب تأکید کرد: " ایرانیان در مطبوعات غربی پیروزی تبلیغاتی قابل ملاحظه ای به دست آوردند.... و مطبوعات غربی بر ضد عراق چرخش کرده اند."
بعدها یکی از نظامیان ارتش عراق طی تحلیلی در روزنامه السفیر در مورد نتایج استراتژیک عراق نوشت: " هنگامی که نیروهای ایرانی با آتش بس موافقت کردند رهبری عراق ابتکار عمل را در دست داشت و در یک اشتباه استراتژیک بزرگ افتاد و شدیداً به ایران حمله کرد.
به خصوص در منطقه خوزستان به نزدیکی‌های اهواز که رسید ناگهان تغییری در ایران مشاهده شد و ایرانی که از کمبود نیروهای داوطلب رنج می برد ناگهان حرکت خروشان ملی را دید که شور و شوقی را در محافل مردمی ایران ایجاد کرد."
در حالی که ایران بر اثر وضعیتش در صحنه نظامی و پذیرش قطعنامه 598 با پرسش‌ها و دشواری‌های بسیار پیچیده ای روبرو بود. اقدام مشترک عراق و منافقین در حمله به خاک ایران پیامدهایی را به همراه داشت که وضعیت داخلی ایران و سپس صحنه نظامی را تحت تأثیر قرار داد و بر انسجام درونی ایران افزود.
ماهیت تجاوز کارانه دولت عراق و ضرورت مقاومت ایران در برابر این کشور را در دوران جنگ آشکار ساخت. زمینه تحمیل قطعنامه 598 را به رژیم عراق که برای پذیرش آن پیش شرط‌هایی گذاشته بود فراهم کرد و همچنین مقدمه ای برای برقراری آتش بس به وسیله سازمان ملل در مرزها شد.
این وضعیت باعث گردید تا ایران بر مواضع سیاسی خود در قبال مذاکرات صلح تأکید کند، مبنی بر این که پیش از برقراری آتش بس نیز هیچ شرط یا شروطی را که عراق همچنان بر آنها تأکید می کرد، نپذیرد و پس از برقراری آتش بس هیچ مذاکره ای بر سر مرزهای شناخته شده بین المللی با عراق انجام نخواهد داد.
سایت‌هابیلیان

ama00047

X