• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
کد: 1254821

پرسش

سلام
یک دختر 10 ساله و یک پسر 3 ساله دارم.
موضوع اصلی دخترم است.
دخترم از ساعت 7 صبح که سرویس مدرسه به دنبالش می اید به مدرسه می رود و ساعت 14 از مدرسه بر می گردد و بعد از صرف ناهار در برخی از روزها به دلیل خستگی خوابش می برد و حدودا تا ساعت 16 می خوابد و چون پسرم بسیار شیطونه و خیلی خیلی اذیت میکنه و لوس شده و دائما بدی می کنه بعد از بیدار شدن هم باید کمک همسرم به نگهداری از برادرش مشغول باشه.
خلاصه شب که من خونه می رسم درسهاش را بعضا نخونده.
وقتی من میرسم خونه تقریبا هرشب حدود یک ساعت باید همسرم را حتما از خونه ببرم بیرون چون پسرم خیلی خستش میکنه و تحت فشار قرار میگیره.
خیلی وقتها که می خواهیم بریم بیرون درسهای دخترم موند و با ما بیرون نمی آید و تو خونه تنهاست و مثلا یک کم درسهاش را میخونه و یک کم هم میشنه پای تلویزیون .
تقریبا ساعت 12 شب هم میخوابه.
---------
سوال اینه:
آیا این یک ساعت که دخترم را تو خونه تنها می گذارم کار اشتباهی است؟
خودم فکر می کنم این یک ساعت بهترین لحظات دخترم هست چون میتونه با خودش بازی کنه. درس بخونه. تلویزیون ببینه و ...
ولی می ترسم که این تنهایی براش خطرناک باشه. تو سن بلوغه ممکنه فکرهای بدی تو سرش بیاد و . . .
تشکر

پاسخ

با سلام
اگر اطلاعات صحیح و شفافی درباره مسائل مختلف از جمله مسائل جنسی، اتلاف وقت با تلویزیون و موبایل دراختیارش قرار دهید میتوانید قبل از وقوع هر نوع مشکلی او را واکسینه نمایید. درضمن بسیار مهم است که همانطور که برای همسر و پسرتان وقت میگذارید برای دخترتان هم وقت بگذارید و برای مثال هر چند روز یک بار با او بیرون بروید. میتوانید پسرتان را بعداز ظهرها به مدت چند ساعت به یک مهد کودک بفرستید تا هم همسرتان و هم دخترتان بتوانند به کارهایشان برسند. و هم پسرتان مستقل تر شود

مشاور : علی اصغر چگینی | پرسش : چهارشنبه 8/2/1395 | پاسخ : يکشنبه 26/2/1395 | رفتار با نوجوانان | ليسانس | 37 سال | شیوه های تربیتی | تعداد مشاهده: 302 بار

تگ ها : مهد پسر دختر جنسی

مشاوره های مرتبط

سلام. روزتون بخیر.یلداتون مبارک. من و همسرم کارمند هستیم و یک دختر دو ساله داریم که بخاطر شرایط جدید پیش آمده باید بفرستیمش مهد کودک. دخترم دو سه روز اول رو خوب توی مهد می موند ولی از چهارشنبه آن هفته حتی از راهروی جلوی در جلوتر نمیاد و مدام میگه نی نی نه ... مهد نمی رم .. خونه باشم ..... من باید چکار کنم؟ مادرم از شهر دیگه ی مدت پیشش بود و برای اینکه عادت کنه طبق روال از دو ساعت در روز پیشش بود تا اینکه کم کم میذاشتش مهد و می رفت.... تا اینکه کلا موقع لباس عوض کردن خیلی بد قلقه و نمیذاره لباس تنش کنیم و از در بیرون هم نمیره..... ی مدت هم هست دستشویی داره و میگه ولی وقتی میره داخل دستشویی میگه ندارم بریم .... نمیدونم چکار کنم لطفاً راهنماییم کنید.... ممنونم

باسلام و احترام دو سوال داشتم دخترم الان 10 ماه و 27 روزه هست 1- مدتی هست که زمانی که حمام میبرم شروع به گریه کردن میکنه و گریه اش تا زمانی که استحمام تموم بشه ادامه داره در صورتی که قبلا اینطور نبود 2- شرمنده که میگم ولی وقتی دستشویی هم میرم شروع به گریه کردن میکنه در صورتی که قبلا مشکلی نبود و گریه نمیکرد البته عنوان کنم که الان یک ماه هست که دخترمو مجبورا مهد میزارم چون کسی رو ندارم که بچه رو نگه داره میخواست بدونم علت این رفتار دخترم چی میتونه باشه و من چه کاری میتونم انجام بدم

با عرض سلام دخترم 8ماه و 23 روزه است الان 4 روز هست که دخترمو به مهدکودک میبرم چون از دو سه روز اینده دوباره باید به سرکار برم سوالم اینه که تو این چندروز تو صورت دخترم جوشهایی مثل پشه زدگی به وجود اومده مربی مهد میگه که اینا کهیر هست و علتشم ترس از جدایی از مادر تواین سن هست ایا این جوشها واقعا مربوط به استرسش هست و یا صرفا پشه زدگی هست البته جوشهای قبلی که در حال بهبود هست جای دیگه صورتش جوش میزنه حال من برای رفع استرسش چه کاری میتونم بکنم

سلام.
بنده به همراه خانواده در شانگهای زندگی میکنم.
دوهفته قبل بچمون رو توی یه مهد اینترنشنال که بیشتر به زبان چینی هست ثبت نام کردیم که بتونه زبان چینیش رو هم تقویت کنه.
ریحان سه سال و نیمه و یه مقدار توی خوردن و خوابیدن تنبل هستش و کلا به زور میخوره و میخوابه. الان این برای ما شده معضل.
توی مدرسه نه میخوره نه میخوابه و همیشه باهاش صحبت میکنیم که بخوره و بخوابه حتی چندبار تهدیدهای پدر و مادرانه کردیم که میایم مدرسه سر میزنیم ببینیم خوردی یا نه و اینا. ولی هیچکدومشون چاره ساز نبود. بالاحبار مهدش رو یه روز در میون کردم و یه معلم خصوصی گرفتم براش که به زبان چینی عادت کنه و یادش بگیره.
ولی میخواستم ببینم آیا راه حلی وجود داره؟

با سلام
دختر 4.5 دارم.شاغلم و 40 روز به پایان مرخصیم مونده.از تولد دخترم شدیدا روش وسواس شدم.هر چیزیش نگرانم میکنه.با مادر شوهرم زندگی میکنم و شدیدا با گریه دخترم دچار استرس میشدم (فکرم میرفت که الان میاد بالا و پیش خودش میگه خونش بهم ریختس .اشفتس. بچه داری بلد نیست)میامد و ساکت میکرد.من بیشتر حس بی فایدگی میکردم.تا اینکه با کمک مشاور تونستم مشکل دخترمو کم کنم تا اون هم کمتر بیاد.الان دخترم پیش هیچ کس بدون حضور من نمیمونه تا پیش اونها میره شدیدا گریه میکنه.لبخند کم میزنه و بیشتر اعضای خانواده اونو بد اخلاق یا غرغرو صدا میکنن.با بقیه بچه ها مقایسه میکنن(با فاصله ی سنی نه ماهه)من خیلی قربون صدقش میرم و بازی میکنم کتاب میخونم و القاب مثبت میدم بهش.به من و پدرش لبخند میزنه تقریبا هم بیشتر روز با همیم و خونه تنها هستیم.فقط یک ساعت میبرمش که ببیننش.که اونم با گریه و بد اخلاقیش مواجه میشم.حتی خونه هم گریه میکنه و لج میکنه خودشو مثل چوب میکنه موقع خوابوندن یا شیر خوردن .زود از خواب میپره تو بیداری هم از صدای بلند میترسه.فقط جلوی تلویزیون ساکت می مونه و به جغجغه هاش خیلی علاقه نشون نمیده .با توجه به تموم شدن مدت مرخصیم نگرانشم .چی کار کنم شاد تر باشه کم تر لج کنه و پیش بقیه بدون حضور من بمونه کسی رو ندارم نگهش داره پرستار بگیرم یا مهد ؟

با سلام پسر بچه ای 5 ساله دارم می خوام انشاالله مهد کودک ثبت نامش کنم مهد قرآن ، مهدالرضا، مهد کودک های معمولی ، کدوم یکی بهتره؟
ما خانواده ای مذهبی هستیم اگر مربی مهدش بد حجاب باشه روی بچه تأثیر گذاره یا نه؟میگن بیشتر مهد کودک ها برای بچه ها آهنگ می ذارن ، چنین چیزی تأثیر منفی داره یا نه؟

مادری شاغل هستم. دارای دو فرزند پسر 3.5 ساله و 9 ماهه. با مادرشوهرم زندگی می کنیم. پسر اولم یک بار وقتی 2.5 ساله بود کودکستان فرستادم. یک هفته رفت اما یک حالتی شبیه افسردگی پیدا کرد. وقتی پرس و جو کردم، متوجه شدم در مهد دائم گوشه گیری می کنه و با بچه ها نمی جوشه. توضیح اینکه اون مهد مسیرش برای ما دور بود و کسی نبود که پسرم رو از مهد برداره ، به همین دلیل از صبح تا ساعت 4.5 مهد بود. من احساس کردم که چون ساعت مهد طولانی شده براش سخته. خوب به هر حال، من بعد از یک هفته دیگه نبردمش. و در خانه پرستار گرفتیم.
امسال، وقتی پسرم دید که چند تا از دوستاش مهد می رن، گفت که منم مهد می رم. خیلی خوشحال شدیم. حتی چند روز که تعطیل بود به سختی تحمل کرد که مهد رو شروع نکنه. بعد از دو سه روز بالاخره رفتیم و در مهد دوستش برای نصف روز ثبت نام کردیم و از اونجایی که این مهد نزدیک بود قرار شد که مادربزرگش ظهرها بره دنبالش. روز اول که برگشت ظاهرا راضی بود اما روز دوم هر کاری کردم گفت نمیرم. هر چی سوال کردیم چرا، فقط گفت خوشم نمیاد.
درباره علت این رفتارش، اون چیزی که من حدس میزنم این هست که در خانه مرکز توجه هست اما در مهد اینطور نیست. در خانه به خاطر اینکه به احساساتش لطمه نخوره، به پسر کوچکم کمتر توجه می کنم و توجه بیشتر سمت پسر بزرگم هست. و از اونجایی که اولین نوه پسری هست، خانواده شوهرم هم زیاد بهش توجه م یکنن. توضیح دیگه اینکه، به نظر من پسر اولم در کل کمی گوشه گیر و خجالتی هم هست.
حالا مشکل اینه که چطور راضی اش کنیم که دوباره بره. روز دوم که نرفت براش لباس و کتاب خریدم و گفتم اگه فردا مهد بری این جایزه ها برای تو هست. اما روز سوم بازم نرفت. من هم که سر کار می رفتم جایزه هاش رو برداشتم و گفتم که اینها رو میرم پس می دم. بازم قبول نکرد و آخرش هم که از خانه بیرون می رفتم کلی گریه کرد.
من نگرانم که در آینده برای مدرسه رفتن هم همین کارا رو بکنه. ممنون می شم اگه راهنماییم کنید.


با سلام و عرض خسته نباشید
ما یک فرزند پسر شش ساله داریم که امسال باید به کلاس اول
برود به علت کارمند بودن من از سن دو سالگی به مهدکودک رفته است از ابتدا بچه ایی
فوق العاده گریه ایی، کم خواب، لجباز و بسیار احساسی بوده است که در حال حاضر هم
تقریبا همینطور است و با بزرگتر شدن گریه کردنش تبدیل به رفتار بسیار خشن و تند
شده است به خصوص با کسانی که صمیمی می شود. در مهمانی ها یا مسافرت هایی که بچه
همبازی برایش باشد نقش حامی آنها را پیدا میکند (منظورم این است که مراقبت میکند
از آنها، با دیگران به خاطر دوستش درگیر میشود) و به کل مادر و پدر را فراموش می
کند و به ما هیچ توجهی ندارد اگر در این مدت خطایی هم بکند به تذکر ما توجه نمی
کند حتی وقتی صدایش می کنیم جواب نمیدهد و یا خیلی بد برخورد میکند و داد می زند
در حالی که بچه های دیگر هر از گاهی پیش پدر و مادرشان میروند و یا کنار آنها می
نشینند، موقع غذا خوردن هم به ما اهمیت نمیدهد و کنار دوستاش می نشیند و غذا ش را
نصفه و نیمه میخورد و به قربون صدقه ما اهمیتی نمیدهد مثلا از راه دور بوسش می کنم
یا عزیزم جانم و... میگویم اصلا انگار نمیشنود تمام این موارد به علاوه یک مورد
دیگر که هیچ چیزی را تعریف نمیکند البته این همیشگی بوده از زمان مهدکودک تا الان
که کلاسهای مختلف میرود وقتی میپرسیم مربی چی گفت چی یاد داد فلان دوستت اومده بود
و... همه رو سر به هوا جواب میدهد تا از سرخودش بازکند اگر هم این سوالها را
نپرسیم خودش که هیچ چیزی را تعریف نمیکند برای همین خیلی مواقع برایش شرط میگذارم
که اگر از کلاست تعریف کنی میتونی قصه گوش بدی یا ...
حالا دغدغه ما این است که با
بزرگتر شدنش این روند همچنان باقی بماند و ما هیج از دوستانش و روابطش و غیره
متوجه نشویم
شاید زیادی توضیح دادم ولی خیلی این موضوع فکر ما را درگیر
کرده در یک کلام بگم چیکار کنیم بچه ما اول به خانواده اش ارزش و اهمیت قائل شود و
آنها را دوست خود بداند سپس دوستان و دیگران را
با نهایت تشکر از وقتی که میگذارید و راهکار ارائه می دهید.

با سلام
دختری 4 ساله دارم.سال احصیلی قبل اون رو به مهد کودک فرستادم. احساس میکنم از وقتی به مهد رفته عادتهای بدی پیدا کرده مثل ناخن جویدن دندون کروجه موقع خواب و حتی دست در دماغ کردن و کردن در دهان ! خیلی ناراحت هستم البته تا اونجایی که بتونم درمورد این عادتها مطالعه میکنم و سعی میکنم کنترلشون کنم مثلا به روش نمیارم که داره لین کارا رو انجام میده یا به شکلی که متوجه نشه اونو به یه کار دیگه مشغول میکنم ولی بعضی وقتا این عادتها خیلی منو عصبی میکنن و کنترل خودمو از دست میدمو دعواش میکنم.
البته قبل از رفتن به مهد عادتهای دیگه ای داشت که من برای اینکه اونا رو فراموش کنه فرستادمش مهد که سرگرم بشه خداروشکر اونا کمتر شدن مثل خاروندن ناحیه تناسلی یا مالوندن اون به جاهای مختلف! البته این مورد الان که مهدش تموم شده دوباره داره شروع میشه! دکتر هم زیاد بردمش آزمایشم داده هیچ مشکلی نداشته!
واقعا از این همه عادت زشت خسته شدم دیگه واقعا نمیدونم چجوری باید باهاش رفتار کنم
خودم شاغل نیستم ولی بطور پاره وقت بعضی روزها بیرون کار میکنم! اکثر روزها با اون در منزل تنها هستیم تقریبا هرجایی هم میریم با همیم.هیچ چیز استرس زایی در منزل ما نیست!
البته یه موضوع دیگه هم هست همه این عادتهای دخترم بغیر از ناخن جویدن رو من در کودکی داشتم ! خداروشکر هیچکدوم رو الان ندارم ولی نمیدونم چجوری اینا به اون انتقال پیدا کرده! یعنی ممکنه ارثی باشن؟
ممنون میشم اگه سوالم رو عمومی نکنین و بهم زودتر جواب بدین.
با تشکر

UserName