• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
کد: 1131718

پرسش

<span style="white-space: pre;"> </span>با سلام پسرم 7سال دارد و کلاس اول است به تازگی عادت کرده گاهی مانند کودکان 1 یا 2 ساله صحبت میکند من میدانم که جلب توجه میکند ولی پدرش بشدت با این رفتار او مقابله میکند . در ضمن فرزندم ناخنهایش را هم میجود و وقتی در خواب است دندان قروچه میکند طوری که من صدای دندانهایش را میشنوم لطفا مرا راهنمایی نمایید

پاسخ

سلام. نشانه هایی که اشاره کرده اید گویای اضطراب و ناایمنی فرزندتان می تواند باشد. به شرایط اخیر کودک توجه کنید و رویدادهایی که پیش از این تغییرات رخ داده را لیست کنید. ممکن منبع فشار روانی برای کودک یکی از آن رخدادها بوده، از جمله ورود به مدرسه به ویژه اگر کودک در دوره پیش دبستانی و کودکستان شرکت نکرده بوده. رفتارهای بازگشتی نشانه ای از نیاز فزاینده کودک به ایمنی و پذیرش بی قید و شرط از سوی والدین است. با کودک مقابله نکنید به رفتارهای نامناسب او هم پاداش ندهید. بکوشید با در آغوش گرفتن با لحن عادی سخن گفتن فراهم کردن خلوت مادر/پدر-فرزندی به او حس اعتماد را بازگردانید. از او بخواهید خواسته هایش را نقاشی کند. در خانه وظایف خانگی به او بسپارید که در حد توانش باشد.
برای اصلاح موارد همچنین بهتر است به صورت حضوری به مشاور و روانشناس مراجعه نمایید.

مشاور : دکتر فخاری | پرسش : چهارشنبه 16/11/1392 | پاسخ : يکشنبه 27/11/1392 | تربیت کودک | ديپلم | 29 سال | شیوه های تربیتی | تعداد مشاهده: 52 بار

تگ ها : اضطراب فشار روانی رفتارهای بازگشتی

مشاوره های مرتبط

من و همسرم سه سال است ازدواج کردیم. من 35 سال و همسرم 34 ساله است. دارای یک فرزند 16 ماهه هستیم. من فرزند هفتم و آخر خانواده هستم و همسرم فرزند سوم از چهار فرزند است.
فرزند دختر را در ۱۴ ماهگی از شیر گرفتیم. بعد از یک ماه به علت عفونت فرزند، مادر دوباره شیر دادن فرزند را شروع کرد. بعد به دلیل جر و بحثی که بین من و همسرم پیش آمد، همسرم به خانه مادرش رفت و قهر کرد. حال بعد از یک هفته برگشت. او با این توجیه که چون هنوز اضطراب دارد، و نمی تواند کارها را به درستی انجام دهد، می گوید نمی تواند بچه را از شیر بگیرد (البته بقیه کارها را طبق روال سابق انجام می دهد). او می گوید وقتی به آرامش برسد، او را از شیر می گیرد. آیا رفتار او درست و قابل پذیرش است؟

سلام وقتتون بخیر...دختر من سه سال و سه ماه داره.. خیلی باهوش و زرنگ ...تمام مراحل رشدش خیلی سریعتر از زمان عادی بوده...باباش یمدت رفتن مسافرت کاری بعد از اون دخترم هم مو هاش میخوره هم ناخون میخوره هم تیک عصبی پیدا کرده ...بردمش روانشناس ازش تست استرس گرفت گفت یخورده اضطراب داره حدودا یکماه بازی درمانی میکنم باهاش اگر جواب نداد دارو اعصاب باید بخوره..لطفا کمکم کنید که این اضطراب روش نمونه

باسلام دخترم شهریور97به سن 6سالگی رسید،وزیادعلاقه به رفتن مدرسه نداشت،ولی حدودیک ماهی هست که اصلا رغبت به رفتن ندارد حتی سه هفته به مدرسه نرفت.رابطه خوبی بامعلم ومربی شون داریم مشکل خاصی درمدرسه وجود نداشته،فقط اینکه از اول گاهی میگفت دنبالم بیا مدرسه ولی نرفتم
فقط یکی دوبار که جلسه بود اصرار داشت که بمونم،ومربی اجازه داده بود ومنم اونجا موندم.
بعدمدتی گاهی روزها با اکراه رفت مدرسه گاهی میخواست منم دنبالش بروم،ولی نمیرفتم،تااینکه پدرشون به مسافرت کاری رفته بودند وایشونم خیلی ناراحت بودن بعد چند روزکه گذشت یک شب خواست فرداباهاش برم مدرسه ولی قبول نکردم،بعدچندساعت نمیدونم چی شد که درحینی که مشغول بازی بود بی مقدمه گفت من فردانمی رم مدرسه وبه قدری گریه کرد که من اصلا ترسیده بودم که چه اتفاقی افتاده،وچون قبل زیاد این جمله راشنیده بودم ازش،والبته معلمشونم درجریان یودند ویه بارعرض کرده بودن اگه گفت نمیرم شمام بگو خب نرو.
منم اون شب همینو گفتم،والبته خیلی طول کشید تاگریه هاش آروم شد.
ومدرسه نرفت والبته روزهای بعدهم نرفت.
وباتوجه به استعداد وهوش وتوانایی که داشت ولی درانجام تکالیفش کوتاهی میکرد و واقعا خسته م کرده بود تصمیم گرفتم برای رفتن اصراری نکنم تاخودش رغبت پیداکنه چون ومعلمش فکرمیکردیم برمیگردد ولی هیج چیزی باعث تمایل برای رفتن ایشون نشد،شهربازی سینما اسباب بازی یاهرچز دیگه...
تاسه هفته طول کشید وچون این وضعیت رادوست نداشتم وازطرفی چون زیر7سال بود ونمیخاستم اجبارش کنم به رفتن مدرسه،خودم اقدام به آموزش کردم والبته دوست داشت وانجام میداد،چون میخاست نره مدرسه،
ولی در ادامه دیدم اکثریت منعم میکنندازاینکه مدرسه نمیره وپدرشونم ازمسافرت برگشتند وتظرشون به رفتن مدرسه بود
اینقدربابچه حرف زدم به هیچ وجه راضی نشد وحتی هیچ علتی برای ذفتن نداشت جزبهانه گیری،مثل اینکه مثلا سرویس دیرمیاد دنبالمون یابچه هابامن دوست نیستن،و....
حتی گفتم منم باهات میام مدرسه ولی قبول نکرد
تا اینکه دیگه اجبارش کردم وبه شرط اینکه منم برم دنبالش وحتی اینکه داخل کلاس بشینم قبول کردبره،وبعد3هفته باهم رفتیم مدرسه
یک هفته با ایشون رفتم
ولی الان که میگم دیگه ازشنبه خودت باید بری
قبول نمیکنه ومیگه من به این شرط رفتم
من باید چیکارکنم؟؟؟؟
وابستگی ش ازقبل اینکه نخواست بره مدرسه به من زیادشدوحتی میدیم گویا ترسی در وجودش ازجدایی بامن هست حتی داخل دسشویی هم میره در رانیمه بازمیزاره
حیاط میرم دائم میاد دنبالم
وهرجاهستم میادپیشم ودنبالم میکردد،ازش میپرسم چی شده جوابی ندارد،تابعدکلی پرس وجو یه چیزفقط،میگه خواب بد دیدم،دیدم شیطون یه کنار اتاق نشسته
اصلا اهل ترسوندن بچه نیستم که بخام ازموجودات خیالی یاحتی شیطون بترسونمش یاحتی داستانشون رابگم
فقط شیطان رادرحد داستان آدم وحوا یا چیزهایی از این قبیل شاید شنیده باشه
وراستی یه خواه سه سال ونیم هم دارد پیش هم میخوابند اما هیچ وقت بدون من نمیخابه ومن بایدپیشش بخابم تاخوابش ببرد،وحتی نصفه شب بیداذبشه میاد جایی که خوابیدم پیشم از اول همینطوربوده
الان بیشترهم شده
ممنون،راهنمایی فرمایید

Laleh: سلام ببخشید من یه پسر دو سال و ده ماه دارم ، از سن شش ماهگی چون من سر کار میرفتم از من جدا شده و از ۹ ماهگی به مهد کودک رفته ، بسیار باهوش و خوش صحبت هست و تمام کارهاش رو خودش انجام میده و راحت با همه ارتباط میگیره اما به سختی از من جدا میشه ‌و هر روز گریه میکنه ، مهد کودکش رو هم عوض کردم ، خیلی مهد رو دوست داره و مربی ها رو هم دوست داره،هر روز موقع آمدن از مهد میگه فردا دوباره میام اما فردا که میشه دوباره برای رفتن گریه میکنه،و وقتی من تنهاش میزارم و باهاش خداحافظی میکنم حدود پنج دقیقه بعد آروم میشه و بازی میکنه و شعر میخونه و خیلی سر زبون دار و شاده، اما هر روز و هر روز برای رفتن گریه میکنه ، چه کار کنم؟

باعرض سلام و خسته نباشید.
غرض از مزاحمت.من حدود ده ساله ازدواج كردم و یه دختر پنج ساله دارم حدودا نوزده سالم بود كه ازدواج كردم خانمم حدودا ١٦سالش بود.الان به یه مشكل بزرگ كه برخوردیم اینكه دخترم پیش هیچكس نمیمونه حتی بابام مامانم یا بابا مامان خودم فقط به شرطی میمونه كه خودم یا خانمم پیشش باشیم.حدود یك ساله اینجور شده قبلا پیش همه میرفت میزاشتمش پیش بابا مامانم یا خونه مادر خانمم ، بهمون میگفت شما برین.البته احساس میكنم این مشكل از زمانی پیش امد كه همراه خانمم رفتیم چند روز شیراز و دخترمو پیش مادر خانمم گذاشتیم. انگار میترسه رهاش كنیم.هرجا میریم میگه شما كه نمیرین پیش من میمونید و .... حتی خونه بابام میریم اگه رفتم تو اتاق گریه میكنه و میاد دنبالم.دو جلسه مهد بردیمش با توجه به اینكه مادرش كنارش بود نموند.حتی پاركم نمیاد البته از روز اول ما زیاد پارك نبردیمش.خیلی ممنون میشم راهنماییم كنید آخه امسال باید مهد بره.خیلی نگرانشم. شب و روزم تلخ شده.

با سلام سوالی در باره بچه باجناقم داشتم خواستم . اینکه سنش 6 ساله است و پیش دبستانی می ره و بسیار پر استرسه و وابسته به مادرشه و اگه یه روز بفهمه مادر ش دنبالش نمی اد یا اون روز مادرش جایی رفته باشه شروع می کنه به گریه کردن. و بعضی مواقع دچار حالت تهوع میشه.و تا حالا چندین بار از مدرسه آوردنش خونه. در ضمن زمانی که ژیمیناستیک داره هم این حالت براش رخ میده. برای همین مادرش حتی زودتر از موعد 4 تا 5 سالگی برای اینکه اجتماعی بشه می فرستادش کلاس قرآن بلکه بهتر بشه ولی تاثیری نداشت.لطفا راهنمایی بفرمایید. با تشکر

برای پسر 11 ساله ی من اتفاق بدی در مدرسه رخ داده است. او از ارتفاع افتاده و سرش به چیز سختی برخورد کرده است.چند ثانیه چشمهایش تار شده و لی بعدا حالش بهتر بود .
مدتی بود در کتابی می خواند که کسانی که ضربه ی مغزی خورده اند خواهند مرد و از آن روز فکر و خیال مرگ و مردن او را رها نمی کند. فعالیتهای تن آرامی و صخبت و همدردی هم مشکل او را حل نکرده است.
گاهی حتی حال انجام تکالیف را هم ندارد. از تنها ماندن در خانه به شدت واهمه دارد و با هر چیزی که برخلاف میلش باشد سریع تحریک وبرانگیخته می شود. در خواب هم دچار اختلال شده و مشکل دارد.
برای حل این مشکل چه کنم و چقدر طول خواهد کشید.

با سلام من معلم هستم و یک دانش آموز کلاس دومی پسر دارم که همیشه نقاشی هایش را با رنگ سیاه رنگ آمیزی می کند این مشکل را در چندین نقاشی متوالی مشاهده کردم و با بررسی هایی که انجام دادم متوجه شدم که استفاده از رنگ سیاه نشان از اضطراب و ترس و نا امیدی دارد . برای رفع این مشکل دانش آموز چه اقداماتی می توان انجام دهم. لازم به ذکر است که هوش خوبی دارد در ریاضی قوی است و در کلاس توجه زیادی به درس ندارد

باسلام و احترام دو سوال داشتم دخترم الان 10 ماه و 27 روزه هست 1- مدتی هست که زمانی که حمام میبرم شروع به گریه کردن میکنه و گریه اش تا زمانی که استحمام تموم بشه ادامه داره در صورتی که قبلا اینطور نبود 2- شرمنده که میگم ولی وقتی دستشویی هم میرم شروع به گریه کردن میکنه در صورتی که قبلا مشکلی نبود و گریه نمیکرد البته عنوان کنم که الان یک ماه هست که دخترمو مجبورا مهد میزارم چون کسی رو ندارم که بچه رو نگه داره میخواست بدونم علت این رفتار دخترم چی میتونه باشه و من چه کاری میتونم انجام بدم

با عرض سلام دخترم 8ماه و 23 روزه است الان 4 روز هست که دخترمو به مهدکودک میبرم چون از دو سه روز اینده دوباره باید به سرکار برم سوالم اینه که تو این چندروز تو صورت دخترم جوشهایی مثل پشه زدگی به وجود اومده مربی مهد میگه که اینا کهیر هست و علتشم ترس از جدایی از مادر تواین سن هست ایا این جوشها واقعا مربوط به استرسش هست و یا صرفا پشه زدگی هست البته جوشهای قبلی که در حال بهبود هست جای دیگه صورتش جوش میزنه حال من برای رفع استرسش چه کاری میتونم بکنم

UserName