• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 507
تعداد نظرات : 10
زمان آخرین مطلب : 4066روز قبل
شعر و قطعات ادبی

عالمه روزگار

مؤیّد

اى حرم خاص خداوند گار
دست خداوند تو را پرده‏دار

مهر جبین، زهره زهرا تویى
روشنى ماه و ثریا تویى

از همه زن‏هاى جهان برترى
آن همگان دیگر و تو دیگرى‏

ام اَب و بضعه خیر الانام
مادر دو رهبر صلح و قیام

همسر محبوب امیر عرب
خلقت پیدا و نهان را سبب

خوانده خدا عصمت كبرى تو را
گفته نبى ام ابیها تو را

ابن و ابت تاج سر عالمند
نسل تو سادات بنى آدمند

مادر تو اشرف زن هاستى
دختر تو زینب كبراستى‏

چیست حیا؟ ریشه دامان تو
كیست ادب؟ بنده فرمان تو

پاك بود دامنت از هر گناه
آیه تطهیر ز قرآن گواه

عالمه و نابغه روزگار
هاجر و مریم را، آموزگار

مانده ز علم تو على در شگفت
آن كه كمالش همه عالم گرفت

شرم و ادب از ادبت شرمسار
گوش تو را عقل و خرد گوشوار

رشته تو رشته نظم جهان
سینه تو مخزن راز نهان

وقت خوشت وقت مناجات تو
شاد پیمبر ز ملاقات تو

كس نبرد راه به سامان تو
جز پدر و شوهر و یزدان تو

هم ز پى عرض ادب گاه گاه
یافته جبریل در آن خانه راه

خانه تو گلشن مهر و وفا
مكتب تو مكتب صدق و صفا

نیست عجب گر به چنین مكتبى
تربیت آموخته چون زینبى

اى یكمین بانوى كاخ عفاف
جان به فدایت كه به شام زفاف‏

پیرهن خویش به مسكین دهى‏
خاطر آن غمزده تسكین دهى

زین ملكات و ملكوتى صفات
فاطمه جان عقل و خرد مانده مات

اى شده محروم ز ارث پدر
عالم و آدم ز غمت خون جگر

عصمت یزدانى و معصومه‏اى
زوج تو مظلوم و تو مظلومه‏اى

داغ غمت بر دل رنجور ماند
قدر تو و قبر تو مستور ماند

فاطمه‏اى گوهر دریاى راز
ما همه را سوى تو روى نیاز

باد فدایت پدر و مادرم
خاك ره فضه‏ى تو افسرم

مهر تو سرمایه ایمان من
یاد تو باغ گل و ریحان من

اى پدرت رحمة للعالمین
مرحمتى كن به من دل غمین

من كه ز احسان تو شرمنده‏ام
دست به دامان تو افكنده‏ام

جز به توام هیچ سر و كار نیست
غیر حسینت دگرم یار نیست

از كرم خویش گناهم ببخش
در كنف خویش پناهم ببخش

فاطمه‏اى آن كه خرد مات توست
چشم «مؤید» به كرامات توست
سه شنبه 15/12/1391 - 19:35
اهل بیت

بازتاب كودكى


وهاله‏هاى نور
نازل شد
این گونه كه پا بر زمین نهادى!
و شادى‏هاى كوچك از
بام ستاره‏ها فرود آمدند
در پناه حروف نام‏هاى تو
وقتى دانستى روزى خون
جوشانده است خاك را
كه گلها
بوى بى‏قرارى
ستارگان سرخ تو را
شكوفه مى‏زنند
بازتاب كودكى ات‏
آثار صبورى هاست
در آینه ساعتها
كه شب چراغ و
روز فاجعه در فاجعه‏
قد مى‏كشد
در ریشه‏هاى حقیقتى
كه رشد كرده است
با شكوفه‏هاى
واقعیتشان
چندان كه هنوز هم
آییینه خویش را
در زمین جست و جو مى‏كند
جهان
با تمام درهاى گشوده‏اش
از دست این ثانیه خواهد افتاد
اگر چشمهایت را ببندى !

علیرضا شكر ریز
عصمت سبز /77
سه شنبه 15/12/1391 - 19:35
شعر و قطعات ادبی

به مناسبت ولادت حضرت زهرا(س)

دكتر جاوید صلاحى(شیوا)

تفسیر كوثر

امشب؛ شب ولادت زهراى‏ اطهر است‏
كز نور طلعتش همه عالم منوّر است‏

خورشید طالع است به دامان مصطفى‏‏
كز مقدمش ستاره اسلام ازهر است‏

كوثر عطا نمود خدا بر رسول خویش‏
الحق جمال فاطمه تفسیر كوثر است‏

مرضیه است و راضیه زهراى بى‏گناه‏
كو را تمام عرصه جنّت مسخّر است‏

او گوهریست نادره كز لطف كردگار
دخت رسول اكرم و همراز حیدر است‏

ماه نبى و یار على مادر حسین‏‏
از هر زنى به تارك تاریخ برتر است‏

«شیوا» خموش باش كه اوصاف این عزیز
از هرچه در خیال تو گنجد فراتر است

ماهنامه مكتب اسلام ـ شماره 5 ـ مرداد 82

سه شنبه 15/12/1391 - 19:34
شعر و قطعات ادبی

مثنوی در مدح فاطمه زهرا

محمد بن حسام الدین خوسفى

چنین گفت آدم علیه السلام
كه شد باغ رضوان مقیمش مقام

كه با روى صافى و با راى صاف
زهر جانبى مى‏نمودم طواف

یكى خانه در چشمم آمد ز دور
برونش منور ز خوبى و نور 

زتابش گرفته رخ مه نقاب
ز نورش منور رخ آفتاب

كسى خواستم تا بپرسم بسى
بسى بنگریدم ندیدم كسى

سوى آسمان كردم آنگه نگاه
كه اى آفریننده مهر و ماه

ضمیر صفى از تو دارد صفا
صفا بخشم از صفوت مصطفى!

دلم صافى از صفوت ماه كن
ز اسرار این خانه آگاه كن

ز بالا صدائى رسیدم بگوش
كه یا اى صفى آنچه بتوان بگوش!

دعایى ز دانش بیاموزمت
چراغى ز صفوت برافروزمت

بگو اى صفى با صفاى تمام
بحق محمد علیه السلام

بحق على صاحب ذوالفقار
سپهدار دین شاه دلدل سوار

بحق حسین و بحق حسن
كه هستند شایسته ذوالمنن

بخاتون صحراى روز قیام
سلام علیهم علیهم سلام

كز اسرار این نكته دلگشاى
صفى را ز صفوت صفایى نماى

صفى چون بكرد این دعا از صفا
درودى فرستاد بر مصطفى

در خانه هم در زمان باز شد
صفى از صفایش سر انداز شد

یكى تخت در چشمش آمد ز دور
سرا پاى آن تخت روشن ز نور

نشسته بر آن تخت مر دخترى
چو خورشید تابان بلند اخترى

یكى تاج بر سر منور ز نور
ز انوار او حوریان را سرور

یكى طوق دیگر بگردن درش
بخوبى چنان چون بود در خورش

دو گوهر بگوش اندر آویخته
ز هر گوهرى نورى انگیخته

صفى گفت‏یا رب نمى‏دانمش
عنایت‏بخطى كه بر خوانمش

خطاب آمد او را كه از وى سؤال
بكن تا بدانى تو بر حسب و حال

بدو گفت من دخت پیغمبرم
باین فر فرخندگى در خورم

همان تاج بر فرق من باب من
دو دانه جواهر حسین و حسن

همان طوق در گردن من على است
ولى خدا و خدایش ولى است

چنین گفت آدم كه اى كردگار
درین بار گه بنده راهست‏بار

مرا هیچ از اینها نصیبى دهند
ازین خستگیها طبیبى دهند

خطابى بگوش آمدش كاى صفى
دلت در وفاهاى عالم وفى

كه اینها به پاكى چو ظاهر شوند
بعالم به پشت تو ظاهر شوند

صفى گفت‏با حرمت این احترام
مرا تا قیام قیامت تمام

سه شنبه 15/12/1391 - 19:34
اهل بیت

شرق حیرت

 

سمت چشمان شما را شرق حیرت گفته‏اند
غربت اندوه ما را غرب حسرت گفته‏اند

یازده خورشید نورانى تشعشع كرده‏اند
زیر آن چادر كه آلاچیق عصمت گفته‏اند

ساكنان باغهاى آبى هفت آسمان
یك صدا بانوى كوثر را مدیحت گفته‏اند

كوچه‏هاى معرفت تا رهگذار گام توست
خاك آن را اصل عرفان مهر طینت گفته‏اند

نیستى هم با شعاع هستى تو جان گرفت
پرده نام تو را آهنگ خلقت گفته‏اند

بس كه خون باریده‏ام از دیده با یاد شما
قلب ما را كربلاى داغ غیرت گفته‏اند

اى حجاز معرفت! بعد از تو یاران على
از نجف تا كوفه را اقلیم غربت گفته‏اند

آرمانشهر منى اى سرزمین عشق و نور
خانه‏ات را ناكجا آباد حكمت گفته‏اند

روز دیدار تو رستاخیز احساسات ماست
عالم شیدایى ما را قیامت گفته‏اند


اعظم السادات میر سلیمى‏

ماهنامه نیستان - شماره 14 و 109/15
سه شنبه 15/12/1391 - 19:34
شعر و قطعات ادبی

گل محمدى‏

 

امشب در این كویر گلى زاده مى‏شود
دنیا به خاك بوسى اش آماده مى‏شود

امشب هزار دسته گل نور از بهشت
بر خانه خدیجه فرستاده مى‏شود

مى‏آید او كه نوگل پاك محمد است
زهرا كه مقتداى هر آزاده مى‏شود

بوى گلاب مى‏دهد امشب تمام خاك
امشب در این كویر گلى‏زاده مى‏شود


منصوره عرب سرهنگى
عصمت سبز /69
سه شنبه 15/12/1391 - 19:32
شعر و قطعات ادبی

میلاد سپید


بر چشم‏ها رقصید نام دخترى سبز
گل كرده خورشید بلند مادرى سبز

قلب زمین لرزید زیرا كه پس از این
دیگر نمى‏آید به دستش پیكرى سبز

رویید بر چشمان خیس آسمانها
تمثال پر نور و قشنگ اخترى سبز

بار دگر گهواره تقدیر گشته است
دستان پر مهر و وجود هاجرى سبز

جبریل آورده‏ست از سوى خداوند
پیغام میلاد سپید كوثرى سبز

بر دستهاى روشن خورشید این بار
داده‏ست ساقى باده را در ساغرى سبز

او مادر خورشیدهاى بعد از این است
پیوند داد او را خدا با همسرى سبز

این اعتقاد آسمانى در دل ماست
از سیب سرخى شعله‏ور شد باورى سبز

گلهاى احساس من اینك شعله داده است
بر شاخه‏هاى شعر روى دفترى سبز


نیره سادات هاشمى
عصمت سبز /29

 

 
سه شنبه 15/12/1391 - 19:32
شعر و قطعات ادبی

شور و مستى

محسن حسن زاده لیله كوهى

اى معجرت از شب آفرینان‏
روشنگر روى مه جبینان‏

اى خانه كوچك گلینت
چون قبله آسمان نشینان‏

گردآمده در سراچه تو
از خیل وجود بهترینان‏

بر خرمن نور عارض تو
خورشید یكى ز خوشه چینان‏

از در غم تو شراره پرور
چشم همه‏تر آستینان

اى از سخن نگفته تو
میزان شده عقل نكته بینان

لبخند بزن در انتظاریم ‏
یك سینه پر از ستاره داریم

كوثر تسبیح /51

سه شنبه 15/12/1391 - 19:31
شعر و قطعات ادبی

قصیده واره غریب


هر كس هر آن چه دیده اگر هر كجا، تویى
یعنى كهابتدا تویى و انتها تویى‏

در تو خدا تجلى هر روزه مى‏كند
«آیینه تمام نماى خدا» تویى‏

میلاد تو تولد توحید و روشنى است
اى مادر پدر! غرض از روشنا تویى

چیزى ندیده‏ام كه تو در آن نبوده‏اى
تا چشم كار مى‏كند، اى آشنا! تویى

نخل ولایت از تو نشسته چنین به بار
سرچشمه فقاهت آل عبا تویى‏

غیر از على نبود كسى همطراز تو
غیر از على ندید كسى تا كجا تویى

تو با على و با تو على روح واحدید
نقش على است در دل آیینه، یا تویى؟

شوق شریف رابطه‏هاى حریم وح ى‏
روح الامین روشن غار حرا تویى‏

ایمان خلاصه در تو و مهر تو مى‏شود
مكه تویى، مدینه تویى، كربلا تویى

زمزم ظهور زمزمه‏هاى زلال توست
مروه تویى، قداست قدسى! صفا تویى

بعد از تو هر زنى كه به پاكى زبانزد است
سوگند خورده است كه خیر النساء تویى

شوق تلاوت تو شفا مى‏دهد مرا
اى كوثر كثیر! حدیث كسا تویى

آن منجى بزرگ كه در هر سحر به او
مى‏گفت مادرم به - تضرع - بیا! تویى

آن راز سر به مهر كه «حافظ» غریب وار
مى‏گفت صبح زود به باد صبا تویى

هنگام حشر جز تو شفاعت كننده نیست
تنها تویى شفیعه روز جزا تویى‏

در خانه تو گوهر بعثت نهفته است
راز رسالت همه انبیا تویى‏

«آنان كه خاك را به نظر كیمیا كنند»
بى تو چه مى‏كنند؟ تویى كیمیا تویى‏

قرآن ستوده است تو را روشن و صریح
یعنى كه كاشف همه آیه‏ها تویى

درد مرا كه هیچ طبیبى دوا نكرد
- آه‏اى دواى درد دو عالم! - دوا تویى‏

من از خدا به غیر تو چیزى نخواستم
اى چلچراغ سبز اجابت! دعا تویى‏

«پهلو شكسته‏اى تو و من دل شكسته‏ام»
دریابم اى كریمه كه دارالشفا تویى‏

ذكر زكیه تو شب و روز با من است
بى تاب و گرم در نفس من رها تویى

كى مى‏كنم نگاه به این لعبتان كور
با من در این سراچه بازیچه تا تویى

پیچیده در سراسر هستى نداى تو
تنها صدا بماند اگر، آن صدا تویى

گفتم تو اى بزرگ! خطاى مرا ببخش
لطفت نمى‏گذاشت بگویم «شما» تویى‏

بارى، كجا بقعه قبر غریب تو ؟
بر ما بتاب، روشنى چشم ما تویى


مرتضى امیرى اسفندقه
قتیل قبله /63

 

 
سه شنبه 15/12/1391 - 19:31
اهل بیت

تولد

یدالله گودرزى

لحظه‏ها
لحظه‏هاى ناگوار و تیره بود

بر سكوت باستانى زمین
ظلمتى عمیق چیره بود

آمدى
- مثل ماه -

در میان رودى از ترانه و سرود
با تنى كبود

هاتفى
در میان آسمان شب

از طلوع روشن تو گفت
ناگهان

یازده ستاره
درادامه‏ات شكفت!

آخرین قبیله شرقى /35

سه شنبه 15/12/1391 - 19:31
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته