• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 507
تعداد نظرات : 10
زمان آخرین مطلب : 4066روز قبل
شعر و قطعات ادبی

 

 

بانوی بهشتی

خباز کاشانی


دوباره نخل بستان پیمبر نوبرآورده
خدیجه در حریم قدس احمد، دختر آورده

چه دختر؟ دختری نیکو ، چو نیکو روضه مینو
خدا در شأن این بانو ز جنت کوثر آورده

جهان را نورباران کرده اینک زهرة الزهرا
مه از بهر تماشا از گریبان سر برآورده

زخورشید زمین گردون نماید کسب نور اکنون
که افلاک رسالت نیز نیکو اختر آورده

سرای مصطفی خود از صفا از عرش بهتر بود
نزول زهره زهرا صفای دیگر آورده

نه تنها لؤلؤمرجان1 به دامان آورد زهرا
که بحر عصمت و عفت هزاران گوهر آورده

به وصف دشمنان آل پیغمبر چه گویم من
کتاب الله به ذم آن جماعت ابتر آورده

ز یمن خلقتش عالم به بازار وجود آمد
ز رأفت خالق سرمد درخشان گوهر آورده

به امر حیّ سبحانی پی گهواره جنبانی
به همره مریم از جنت به خدمت هاجر آورده

خدیجه مریم آورده سرور عالم آورده
به نسوان خاتم آورده ز مریم بهتر آورده

 

پی نوشت ها:

1. ناظر است به آیات مبارکات: مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لا یبغیان فبای آلاء ربکما تکذبان یخرج منهما اللؤلؤ و المرجان.
(سوره رحمن، آیات 19، 20، 21،22)
در تفسیر آیات مزبور نقل شده است که منظور از دو دریا که خداوند به هم درآمیخت حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) است و مراد از لؤلؤ و مرجان حضرت امام حسن(ع) و حضرت امام حسین(ع) می باشد.
(رک: تفسیر صافی، جلد دوم، صفحه 641- کتابفروشی اسلامیه، تهران)
سه شنبه 15/12/1391 - 19:40
شعر و قطعات ادبی

گــــــــــــل

 

چـون گـیـتـی قـدم نــهـد تـا گـــل
پر طـراوت شود جهان با گل

غرض از گل شمایل زهراست
کـه وجــودش بـود سـراپـا گل

روز میلاد کوثر اسـت امـروز
زان سبب گشته دیده اش واگل

سـالـگــرد ولادت نــور اسـت
می شـود باز هم شــکـوفا گـل

مــیزنـد بـر رخ پــدر لــبــخـند
خـیره مـانــد بـه روی بابا گل

دیـده دوزد پـدر بـه فــرزندش
بــسـکه دارد بسـی تـماشـا گل

نــو گــل بــاغ احــمـــدی آمــد
که ندارد چـو خـویش همتا گل

شـد مزیـن سـرای پــیـغـمـبـر
زیـنب خـانه چـیست اینجا گل

جـمـله گـلها کنـند اســـتقــبال
از چـنـین غـنچـه ای مـطرا گل

مهر و مه روشـنی از و یابد
شـرم دارد از ایــن مصـفا گل

مقدمش را عزیز باید داشـت
کز قدومش شده اسـت دنیا گل

این چنین عید را گرامـی دار
که نبـی را سزاسـت یکـتا گل

عطـر جانـبخش فاطــمــه آید
بـا خـوشـامـد بـگـو بـفرما گل

(پیر)گوید به چشم من بگذار
آن قـــدوم مــبـارکــت را گل

شعر از کتاب چه عاشقانه سیاهکل. شاعر اسماعیل پیر سیاهکل متخلص به (پیر)

 

دوبیتی ها

هستی

هستی همه هست به هست زهرا *** کو شیعه که نیست مات و مست زهرا
دستش چو گشاینده مـشـگــلها بود *** می زد پدرش بــوسه به دســـت زهــرا

الگوی زنان

الگوی زنان که حضرت زهرا هست *** در دایره وجــود بی همــــتا هسـت
هســـتــند زنان به نام زهـرا لیــکن *** اینان همـه قطره اند و او دریا هست

 

زهرای تنها
زهرای نبی همچو خدایش تنهاست *** در بین زنان مقام او بی همـتا ست
هر چند به وصف او بگویـم کم است *** زهراست محمد و محمـد زهراست

شعر از کتاب چه عاشقانه سیاهکل. شاعر اسماعیل پیر سیاهکل متخلص به (پیر)

 

 

غزل

زهرا تولد شد زمام تا گردد او مام امام

امشب به بزم قدسیان جبرئیل غوغا می کند
در جشن میلاد بتول هنگامه برپا می کند

امشب ز عرش کبریا آن خالق ارض و سما
*بر بیت ختم انبیا نورش هویدا می کند

شد شمس رخسارش عیان جوشید کوثر در جنان
از بهر خیر مقدمش هر غنچه لب وا می کند

زهرا تولد شد زمام تا گردد او مام امام
از دامنش بر خالقش او اسوه اهدا می کند

بلبل ز شادی در چمن شوقش نمی گنجد به تن
ام ابیها نغمه اش کار مسیحا می کند

مستند همه افلاکیان شوریست اندر خاکیان
چشم زمان این صحنه ها نیکو تماشا می کند

اشک محمد بی امان گردیده از ذوقش روان
شادی عیان از چهره اش دَختش تماشا می کند

نامش بود آرام جان قاصر ز توصیفش زبان
مهرش درون سینه ها مرضیه پیدا می کند

از شود و حال عاشقان ذوقیست دُروَش را به جان
ذکرش شده یا فاطمه در سینه نجوا می کند.

شعر از کتاب تجلی عشق . شاعر فضل الله دُروَش متخلص به (دروش)

 

عارف از این چشمه می نوشد کمال

مژده ای شبنم پرستان گل رسید
اشک شوق از دیده بلبل چکید

گل پرستی شیوه بلبل بود
روح بلبل رنگ و بوی گل بود

گل شد از رخسار زهرا در شگفت
بلبل آوایش از این مریم گرفت

در چمن از عشق او سرگشته است
نغمه اش ام ابیها گشته است

خانه نقش آفرین کردگار
شاهکار خلقتش گل کرده بار

نقش هستی را مجسم کرده است
محو حوا روح آدم کرده است

چون به زلف آفرینش شانه زد
بهر آذین نام آن ریحانه زد

نو گلی که باغ عالم دیده است
افتخارش حضرت مرضیه است

مصطفی را کوثر حق منت است
بر فراز آفرینش شوکت است

کوثر قرآن بود بنت الرسول
زیور کون و مکان باشد بتول

تشنگان را مهر او باشد زلال
عارف از این چشمه می نوشد کمال

بر شما زهرائیان بادا نوید
آفتاب خلقت از مشرق دمید

شد تولد آسمان اختران
یازده کوکب بود زین کهکشان

زینت هستی فدایت جان من
عشق تو شد رونق ایمان من

غنچه با نام تو می خندد به باغ
گرچه دارد در دل از داغ تو داغ

آن حسینی را که تو پرورده ای
عالم از نورش منور کرده ای

تا بود در پیکر عالم خروش
نور فرزندت نمی گردد خموش

مهدیت دارد به کف نبض زمان
می تپد بهرش دل از پیغمبران

با چه شوری دُروَش اشعارش سرود
مست وبی خود واله و دیوانه بود

شعر از کتاب تجلی عشق . شاعر فضل الله دُروَش متخلص به (دروش)



 

سه شنبه 15/12/1391 - 19:39
اهل بیت

 کیستی ؟


ای کتــــــاب ثنـــای تو قـــــــرآن          وی ثناگسترت خدای جهان
خــادم کوی فضه ات حـــــــــوراء          چاکر خاک قنـبــرت غلمــان
خانه خاکـی تو قبــــــلــــــــه دل          حجره کوچک تو کعبه جــان
کیستی ای تجلی تـــــوحیـــــــد         کیستی ای حقیقت ایـمــان
کیستی ای ملک به تو مبهـــــوت          کیستی ای بشر زتو حیـران
کیستی تو که مصطفی می گفت          جـان بابا فـدات فاطمه جــان
کیستی ای محبـتـت جــــــنـــــت          کیستی ای عداوتت نیـــران
کیستی ای فراق تو هــمـــــه درد          کیستی ای وصال تو درمـان
کیستی تو که در هجوم ستـــــــم            آمدی حافظ امــــــام زمـــان
برتر از درک و دانش همه ای
چه بخوانم تو را که فاطمه ای

 حاج غلامرضا سازگار (میثم) نقل از کتاب نخل میثم جلد ۱

سه شنبه 15/12/1391 - 19:39
اهل بیت

مطلع جمال خداوندى

ناصر خسرو قبادیانى

آوخ ز وضع این كره و زكارش
زین دایره بلا و زپرگارش‏

شمس وجود احمد و خود زهرا
ماه ولایتست ز اطوارش‏

دخت ظهور غیب احد احمد
ناموس حق و صندق اسرارش‏

هم مطلع جمال خداوندى
هم مشرق طلیعه انوارش‏

صد چون مسیح زنده زانفاسش
روح الامین تجلى پندارش‏

هم از دمش مسیح شود پرّان
هم مریم دسیسه ز گفتارش

هم ماه بارد از لب خندانش
هم مهر ریزد از كف مهبارش‏

این گوهر از جناب رسول الله
پاكست و داور است خریدارش‏

كفوى نداشت حضرت صدیقه
گرمى نبود حیدر كرارش‏

جنات عدن خاك در زهرا
رضوان ز هشت خلد بود عارش‏

رضوان به هشت خلد نیارد سر
صدیقه گر به حشر بود یارش

با كش ز هفت دوزخ سوزان نى
زهرا چو هست یار و مدد كارش‏
سه شنبه 15/12/1391 - 19:39
اهل بیت

در میلاد حضرت زهرا سلام الله علیه

خباز كاشانى‏

دوباره نخل بستان پیمبر نو برآورده
خدیجه در حریم قدس احمد، دختر آورده‏

چه دختر؟ دخترى نیكو چو نیكو روضه مینو
خدا در شأن این بانو ز جنت كوثر آورده

جهان را نور باران كرده اینك زهرة الزهرا
مه از بهر تماشا از گریبان سر برآورده

ز خورشید زمین گردون نماید كسب نور اكنون‏
كه افلاك رسالت نیز نیكو اختر آورده

سراى مصطفى خود از صفا از عرش بهتر بود
نزول زهره زهرا صفاى دیگر آورده

نه تنها لؤلؤ مرجان به دامان آورد زهرا
كه بحر عصمت و عفت هزاران گوهر آورده

به وصف دشمنان آل پیغمبر چه گویم من
كتاب الله‏به ذم آن جماعت ابتر آورده

على از گلشن جنت مهى از طارم رفعت
خورى از خاور عصمت جهان را انور آورده

ز یمن خلقتش عالم به بازار وجود آمد
ز رأفت خالق سرمد درخشان گوهر آورده

به امر حى سبحانى پى گهواره جنبانى
بهمره مریم از جنت به خدمت هاجر آورده

خدیجه مریم آورده سرور عالم آورده
به نسوان خاتم آورده ز مریم بهتر آورده
سه شنبه 15/12/1391 - 19:37
شعر و قطعات ادبی

در میلاد مقدس حضرت فاطمه زهرا (س)

مشرف رضوى‏

امشب آن گلش طه ثمر آورده برون
ثمرى تازه چو قرص قمر آورده برون‏

بحر زخّار رسالت یم مواج كرم‏
از بر خویش یگانه گهر آورده برون

نفس باد صبا مشك فشاند امشب
كه ز انفاس خوشش مشك‏تر آورده برون‏

حبّذا ساقى بزمى كه ز خمخانه عشق
ساغر خویش چو تُنگ شكر آورده برون‏

قلم صنع خدا بین كه چسان از رقمش
منشى حكم قضا و قدر آورده برون

احسن آن قادر بى چون كه ز گنجور قدم‏
گوهرى به ز همه خشك وتر آورده برون‏

نازم آن دست كه از كنز خفى مطلق
دُر دردانه خیرالبشر آورده برون‏

آفرین بریَد نقاش كه از پرده غیب‏
نقش این دختر والا گهر آورده برون

حمد آن خالق سرمد كه ز بحر كرمش
كوثرى فخر تمام بشر آورده برون

به به آن مام كه چون فاطمه از گنج عفاف
همسر باب شبیر و شبر آورده برون‏

مه نتابد اگر امشب چه عجب چون نگرد
آفتابى ز پس ابر سرآورده برون‏

مرغ بى بال و پرى بود چه مهجور حزین
بین ز یمن قدمش بال و پر آورده برون‏

 
سه شنبه 15/12/1391 - 19:37
اهل بیت

قصیده طیبه در مدح و ستایش حضرت صدیقه طاهره زهرا علیها السلام

مهدى الهى قمشه‏اى‏

به برج معرفت، گردون درخشان اخترى دارد
به جیب خود سپهر عشق تابان گوهرى دارد

به باغ وحى و بستان نبوت گلبنى باشد
كه آن گلبن هزاران باغ گل در هر پرى دارد

به بستان ولایت تازه سرو قامتى یابى
كه آن قامت چو غوغاى قیامت محشرى دارد

به چشم از كحل ادراك حقایق سرمه‏اى بینش
به گوش از گوشوار علم و ایمان گوهرى دارد

فلك زان حلقه گیسوى مشكین چنبرى گیرد
ملك زان نرگس شهلاى رضوان ساغرى دارد

از آن مشكین دو گیسو لیلة القدر آیتى باشد
و ز آن خندان لب لعل، آب حیوان مظهرى دارد

زمین هر محفل از اشراق رویش شاهدى بیند
فلك هر جانب از انوار حسنش اخترى دارد،

جحیم از قهر او بر دشمنانش شعله افزوزد
بهشت از لطف او بر دوستانش كوثرى دارد

وقارش بر قد و بالاى عصمت زیورى بندد
شكوهش بر سر از سلطان عزت افسرى دارد

به بر از اطلس زیباى جنت حله‏اى دیبا
به سر از فاق لولاك نبوت معجرى دارد

در آفاق حقیقت اخترش را بهترین طالع
كه چون شاه ولایت شام وصلش همسرى دارد

سزد گر آفتاب و مه ز مهرش رخ بیفروزد،
كه در جیب فلك رفعت، شبیر و شبرى دارد

امیر دین از آن برج ولاى آسمان رفعت
به از مه، یازده تا بنده مهر انورى دارد

حسن خلق و حسین افسر على قدر و محمد فر
كه او چون شاه صادق ماه مذهب، جعفرى دارد

دگر موسى كاظم پس على فرزند دلبندش
كه در ملك رضا آن والى حق كشورى دارد

دگر سلطان تقوى خسرو یكتا تقى دیگر
نقى پاك جان، آن كو حسن فر عسكرى دارد

دگر غوث زمان قطب جهان آن معنى قرآن،
امام انس و جان قائم ولى داورى دارد،

بلى دخت پیمبر طهر اطهر شافع محشر
به طالع یازده رخشنده ماه و اخترى دارد

ز غوغاى قیامت كى هراسد شیعه پاكش
كه چونان عصمت كبرى شفیع محشرى دارد

عجب نبود الهى را گرایمن باشد از دوزخ‏
كه از مهرش دلى روشن چو مهر خاورى دارد
سه شنبه 15/12/1391 - 19:37
اهل بیت

نور مقدس‏

ریاضى یزدى

آن زهره‏اى كه مهر به نورش منور است
دردانه‏ى پیمبر، زهراى اطهر است

بر تارك زنان جهان، تاج افتخار
بر گردن عروس فلك عقد گوهر است

بانوى بانوان جهان سرور زنان
درج عفاف و عصمت كبراى داور است‏

بحریست پر ز در و گهرهاى شاهوار
یزدان وراستوده به قرآن كه كوثر است

كیهان تابش دو فروزنده آفتاب
گردون گردش دو فروزنده اختر است

خونى كه داد سرور آزادگان حسین
مرهون حسن تربیت و شیر مادر است‏

خواندش پدر به‏ام ابیها كه نور او
فیض نخست و صادر اول، زمصدر است

زین رو، ز جمع اهل كسا، نام فاطمه
در گفته‏ى خداى تعالى مكرر است

تا روزگار بوده و تا هست پایدار
عرش خدا ز زهره زهرا منور است

نور مقدسى كه به گرداب حادثات
كشتى نوح را وسط موج لنگر است

نورى كه زیب بخش مكان است ولا مكان
از باختر فروغ رخش تا به خاور است

حوراى انسى است و زمشكین شمیم او
گیسوى حور و روضه رضوان معطر است

پیراهن عروسى خود را به مستمند
بخشد شب زفاف كه مهمان شوهر است

شهبانوى حجاز، ولى كارِ خانه را
با فضه كنیز، شریك و برابر است

از رنج كار، آبله مى‏زند به دست او
دستى كه بوسه گاه لبان پیمبر است

در منتهاى اوج فصاحت خطابه‏اش
آهنگ چون پیمبر و منطق چو حیدر است

با آن جلال و رتبت والا شنیده‏ام
پهلوى او شكسته به یك ضربت در است

آنهم درى كه روح الامین اذن مى‏گرفت
والله جاى گفته الله اكبر است

گویند تهمتى است كه ما شیعه مى‏زنیم
پس آتش خیام حسین از چه اخگر است ؟

این افتخار بس كه «ریاضى» به درگهش
عبد و غلام و بنده و مولا و چاكر
سه شنبه 15/12/1391 - 19:37
اهل بیت

فى مدح سیدة النساء سلام الله علیها

آیة الله غروى اصفهانى (كمپانى)

دختر فكر بكر من، غنچه لب چو واكند
از نمكین كلام خود حق نمك ادا كند

طوطى طبع شوخ من گر كه شكر شكن شود
كام زمانه را پر از شكر جانفزا كند

بلبل نطق من زیك نغمه عاشقانه‏اى
گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا كند

خامه مشكساى من گربنگارد این رقم
صفحه روزگار را مملكت ختا كند

مطرب اگر بدین نمط ساز طرب كند گهى
دائره وجود را جنت دلگشا كند

شمع فلك بسوزد از آتش غیرت و حسد
شاهد معنى من از جلوه دلربا كند

و هم به اوج قدس ناموس اله كى رسد؟
فهم كه نعت بانوى خلوت كبریا كند؟

ناطقه مرا مگر روح قدس كند مدد
تا كه ثناى حضرت سیده نسا كند

فیض نخست و خاتمه نور جمال فاطمه
چشم دل از نظاره در مبدأ و منتهى كند

صورت شاهد ازل معنى حسن لم یزل‏
و هم چگونه وصف آیینه حق نما كند

مطلع نور ایزدى مبدأ فیض سرمدى‏
جلوه او حكایت از خاتم انبیا كند

بسمله صحیفه فضل و كمال معرفت
بلكه گهى تجلى از نقطه تحت «با» كند

دائره شهود را نقطه ملتقى بود
بلكه سزد كه دعوى لو كشف الغطا كند

حامل سر مستمر حافظ غیب مستتر
دانش او احاطه بر دانش ماسوى كند

عین معارف و كم بحر مكارم و كرم
گاه سخا محیط را قطره بى بها كند

لیله قدر اولیا، نور نهار اصفیا
صبح جمال او طلوع از افق علا كند

بضعه سید بشر ام ائمه غرر
كیست جز او كه همسرى باشد لافتى كند؟

وحى نبوتش نسب، جود و فتوتش حسب
قصه ‏اى از مروتش سوره «هل اتى» كند

دامن كبریاى او دسترس خیال نى
پایه قدر او بسى پایه به زیر پا كند

لوح قدر به دست او كلك قضا به شست او
تا كه مشیت الهیه چه اقتضا كند

در جبروت، حكمران، در ملكوت، قهرمان‏
در نشئات كن فكان حكم به ماتشا كند

عصمت او حجاب او عفت او نقاب او،
سر قدم حدیث از آن ستر و از آن حیا كن

نفخه قدس بوى او جذبه انس خوى او
منطق او خبر ز «لاینطق عن هوى» كند

قبله خلق، روى او، كعبه عشق كوى او
چشم امید سوى او تا به كه اعتنا كند

بهر كنیزیش بود زهر كمینه مشترى
چشمه خور شود اگر چشم سوى سها كند

مفتقرا متاب رو از در او بهیچ سو
زانكه مس وجود را فضه او طلا كند

سه شنبه 15/12/1391 - 19:36
اهل بیت

در تهنیت ولادت حضرت زهرا (س)

سید عباس جوهرى (ذاكر)

شنید گوش دلم مژده از ولادت زهرا
گشود بلبل طبعم زبان به مدحت زهرا

فضاى كعبه منور شد از فروغ جمالش‏
صفا گرفت صفا از صفاى صورت زهرا

خداى اكبر و اعظم نكرده خلق به عالم
ز نسل حضرت آدم زنى به شوكت زهرا

به جز خدیجه كبرا كه هست مظهر عصمت
نزاد مادر دیگر زنى به عصمت زهرا

بخوان حدیث كسا و بین كه خالق یكتا
نموده خلقت دنیا براى خلقت زهرا

نهاده ساره سربندگى به پاى سر یرش
ستاده هاجر چو خادمان به خدمت زهرا

چو اوست نور حق و حق در او نموده تجلى
به غیر حق نشناسد كسى حقیقت زهرا

ولى چه سود كه با این همه جلالت و شوكت
زمانه بود مدام از پى اذیت زهرا

چنان به درد و مصیبت نمود صبر و تحمل‏
كه صبر شد متحیر ز صبر و طاقت زهرا
سه شنبه 15/12/1391 - 19:36
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته