• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 507
تعداد نظرات : 10
زمان آخرین مطلب : 4066روز قبل
شعر و قطعات ادبی

خاک زیر پای مادر

 

                                                                                                              خدا انداخت زیر پای مادر

                                                 بهشتی کز همه چیز است برتر

                                                                                                              اگر خواهی شوی مهمان جنت

                                            نداری بهتر از مادر تو نعمت

                                                                                                                بود شرط بهشت این حرف آخر

                                              که باشی خاک زیر پای مادر

 

 

دست کدامین خزان چید... ؟

 

دست کدامین خزان چید،گل های پیراهنت را؟

آن سان که این باغ نشنید،یک برگ نالیدنت را

رخساره مهربانت،تلفیق خورشید و باران

می بینم امروز و هرروز،در اشک خندیدنت را

من می نوشتم(فقط غم)،تو می سرودی (فقط عشق)

عشق از میان رفت و غم ماند؛آیینه شد بودنت را

زیباترین بوته بودی،با روح گل می سرودی

کابوس ها زوزه کردند،یک نیمه شب چیدنت را

آن کودک شاد دیروز،آشفته بر گور....امروز

می بارد از چشم پر سوز،شب های باریدنت را

شب های رویای شاداب،شب های لبخند و مهتاب

باران لالایی و خواب،باران بوسیدنت را

پروانه های تبسم،در چشم هایت فسردند

مادر؛کدامین خزان چید،گل های پیراهنت را..

سه شنبه 15/12/1391 - 20:6
شعر و قطعات ادبی

حدیث مهر

در آن سرای كه زن نیست، انس و شفقت نیست

در آن وجود كه دل مرده، مرده است روان

 

به هیچ مبحث و دیباچه‌ای، قضا ننوشت

برای مرد كمال و برای زن نقصان

 

زن از نخست بود ركن خانه‌ی هستی

كه ساخت خانه‌ی بی پای بست و بی بنیان

 

زن ار به راه متاعب (1) نمی گداخت چو شمع

نمی شناخت كس این راه تیره را پایان

 

چو مهر، گر كه نمی تافت زن به كوه وجود

نداشت گوهری عشق، گوهر اندر كان

 

فرشته بود زن، آن ساعتی كه چهره نمود

فرشته بین، كه برو طعنه می زند شیطان

 

اگر فلاطن و سقراط، بوده‌اند بزرگ

بزرگ بوده پرستار خُردی ایشان

 

به گاهواره‌ی مادر، به كودكی بس خفت

سپس به مكتب حكمت، حكیم شد لقمان

 

چه پهلوان و چه سالك، چه زاهد و چه فقیه

شدند یك سره، شاگرد این دبیرستان

 

حدیث مهر، كجا خواند طفل بی مادر

نظام و امن، كجا یافت ملك بی سلطان

 

وظیفه‌ی زن و مرد، ای حكیم، دانی چیست

یكیست كشتی و آن دیگریست كشتیبان

 

چو ناخداست خردمند و كشتیش محكم

دگر چه باك ز امواج و ورطه و طوفان

 

بروز حادثه، اندر یم حوادث دهر

امید سعی و عمل هاست، هم ازین، هم ازان

 

همیشه دختر امروز، مادر فرداست

ز مادرست میسر، بزرگی پسران

 

اگر رفوی زنان نكو نبود، نداشت

بهجز گسیختگی، جامه‌ی نكو مردان

 

توان و توش ره مرد چیست ؟یاری زن

حطام و ثروت زن چیست، مهر فرزندان

 

زن نكوی، نه بانوی خانه تنها بود

طبیب بود و پرستار و شحنه و دربان

 

بهروزگار سلامت، رفیق و یار شفیق

بهروز سانحه، تیمارخوار و پشتیبان

1- متاعب: جمع متعب به معنای رنج و سختی

پروین اعتصامی

سه شنبه 15/12/1391 - 20:6
شعر و قطعات ادبی

سرود مادر


در بوسه های مادر
خورشید نور باران
آغاز روز تازه
لبخند بامدادان


در خنده های مادر
عطر خوش گلستان
زیبایی طبیعت
شادابی بهاران.

 
مادر تو روح و جانی
مادر تو جاودانی
با من تو مهربانی
با من تو همزبانی


مادر تو بهترینی
مادر تو نازنینی
مادر تو دلنشینی
بر حلقه ام نگینی.
 

مادر همیشه بیدار
مادر همیشه در كار
باشد برای فرزند
مادر همیشه غم خوار
مادر همیشه خوش قلب
مادر همیشه دل سوز
مادر همیشه روشن
خورشید عالم افروز.

 
در چشم های مادر
آبی آسمانی
رویای سبز نوروز
معنای زندگانی


در اشك های مادر
پاكی آب باران
رنگین كمان روشن
آوای چشمه ساران.

 
مادر زعشق سرشار
روح نثار و ایثار
در راه كودكانش
مادر بود فداكار


مادر چراغ خانه
گرمای آشیانه
مهرش درون قلبم
ماناست جاودانه.

 
مادر همیشه بیدار
مادر همیشه در كار
باشد برای فرزند
مادر همیشه غم خوار
مادر همیشه خوش قلب
مادر همیشه دل سوز
مادر همیشه روشن
خورشید عالم افروز.
 

در نغمه های مادر
لالایی محبت
شعر بلند پیوند
آوای انس و الفت


در پند های مادر
شیرینی سعادت
آسایش دو گیتی
شادی بینهایت.

 
مادر تو صبح پاكی
برتر ز آب و خاكی
در مشرق محبت
خورشید تابناكی


تو مایه غروری
سرچشمه سروری
سرشار شعر و شوری
بخشندهً شعوری.
 

مادر همیشه بیدار
مادر همیشه در كار
باشد برای فرزند
مادر همیشه غم خوار
مادر همیشه خوش قلب
مادر همیشه دل سوز
مادر همیشه روشن
خورشید عالم افروز.
 

مادر دلش رحیم است
قلبش مرا حریم است
روحش پناهگاهم
در لحظه های بیم است


قلبش طپد برایم
خود را كند فدایم
پر میشوم ز شادی
چون میكند صدایم.

 
بخشنده جوانیست
معنای زندگانیست
لبخندش آسمانیست
شادی جاودانیست


آرامش نسیم است
بخشنده و كریم است
در بوستان هستی
چون گل پر از شمیم است.

 
مادر همیشه بیدار
مادر همیشه در كار
باشد برای فرزند
مادر همیشه غم خوار
مادر همیشه خوش قلب
مادر همیشه دل سوز
مادر همیشه روشن
خورشید عالم افروز.

 
 

سه شنبه 15/12/1391 - 20:6
شعر و قطعات ادبی

مادر مهربانم سلام...

سلام ای مظهر ایثار واز خود گذشتگی؛وای کانون مهر و محبت وای آنکه خداوند بهشت را به زیرپایت نهاده؛سلام برتو باد...

زبانم عاجز ودستم ناتوان از این است که چگونه بتوانم حق تو را نسبت به مهر ومحبتی که به من و پدر و خواهر و برادرم می نمایی ادا کنم.
کلمات نیز کوچکتر و حقیر تر از آنند که بتوانند به بیان علاقه ومحبت مادر به فرزند بپردازند.

مگر نه این است که من پارهای از تنت هستم؛نه ماه از شیره جانت تغذیه کردم و در طی این ایام انواع سختیها را بر خود هموار ساخته ای که من صحیح وسالم پا به عرصه ی هستی نهم . چه شبها ی دراز را تا سحر ببالینم نشسته و نگران حالم بوده ای وبا اندک ناراحتی و گریه ام ؛قلبت افسرده شده واشک از دیده جاری ساخته ای.

همه ی این ها را که یک هزارم آن را در اینجا بیان نکرده ام مثل آینه وروز درجلو دیدگانم مجسم است.

کاش می توانستم قلبم را از سینه بیرون آورده در پیش پایت بیفکنم تا ببینی چقدر دوستت دارم.

عشق به مادر حدیث دیگری است و هیچ پدیده ای در جهان نمیتواند با مهر مادر برابری کند...

کدامین قلبی ست که لبریز از مهر مادر نباشد؟


مادر به خا ک پای تو سوگند در جهان
پاکــیزه تر زمهر تو در سیـنه ای نبود

آلوده بود جز دل تو هر دلی که بـــود
مهری نبـود کز پی آن کینه ای نــبود

***

پاسی ز شب گذشته وخوابم نمیبـرد
ای جان فدای دیده ی شب زنده دارتو

چون کودکان خسته سرا پا بــهانه ام
بازا کـــــه باز مانـــــده دلم بی قرار تو
 


 

سه شنبه 15/12/1391 - 20:6
شعر و قطعات ادبی

چند رباعی تقدیم به مادران


 

مادر، اگر دعای شبانگاهیت نبود


من در لهیب آتش غم می گداختم


مادر، اگر گناه نبود این به درگهت


بی شک تو را به جای خدا می شناختم


****


تا دیده ام به روی جهان باز شد، زشوق


لبخند مهربان تو جا در تنم دمید


فریاد حاجتم چو برون آمد از گلو


دست نوازش تو به فریاد من رسید


****


مادر، قسم به آن همه شب زنده داریت


که اندر سرم هوای تو هست و صفای تو


آیینه دار مهر و عطوفت تویی، تویی


خواهم که سر نهم به خدا من به پای تو


****


روزی که طفل زار و نحیفی بُدم زمهر


چون جان خود، مرا تو نگهدار بوده ای


مادر، به راه زندگی من فدا شدی


دایم مرا تو مونس و غمخوار بوده ای

 


****
 


مادر قسم به تو، که تویی نور کردگار
 

یزدان تو را، ز نور وفا آفریده است


نازم به آن شکوه و به آن عزّت و مقام


جنّت به زیر پای تو خوش آرمیده است

 

سه شنبه 15/12/1391 - 20:5
شعر و قطعات ادبی

مادرم دیگر نیست


یاد دارم کودکی بودم خرد
با صدای گرم مادر
هر صبحدم
در میان بستری نرم و تمیز
می گشودم چشم بر نور سفید
می گشودم دل بر نور امید
یاد دارم سفره خانه ما
بوی سنت می داد
داخل خانه ما
جلوه ای زیبا داشت
از زن ایرانی
جلوه ای از یک شمع
ذره ذره می سوخت
و نداشت پرو ایی
که به آخر برسد
کودکم هوش بدار
قبر مادر اینجاست
جای مادر خالیست
دل من تنگ شده
مادرم دیگر نیست

سه شنبه 15/12/1391 - 20:5
اهل بیت

ام ابیها ، مادرى مهربان تر از خورشید!

 

شخصیت فاطمه زهرا(س), در ابعاد گونه گون قابل بررسى است.
در هر مرحله از مراحل زندگى وى, لایه ها و درسهاى بزرگى نهفته است و با كالبدشكافى و موشكافیهاى عمیق, مى توان درسهاى بزرگى آموخت و باید هم آموخت.
یكى از ابعاد زندگى فاطمه زهرا(س), كه خیلى درخشان و دلنواز است, ((بعد تربیتى)) زندگى حضرت است.
سیره علمى و عملى فاطمه زهرا(س) در امور تربیتى, چیزى نیست كه بتوان ظرافتها و لطافتهاى آن را به قلم آورد و یا اینكه در یك مقال و مقاله بتوان ترسیم كرد.
سیره علمى, تا به مرحله عمل نرسد و عملى نگردد, فایده چندانى ببار نمىآورد. از سیره عملى فاطمه(س), در امر تربیت, سخن بگوئیم, وى را ((بانو و كوثر بیكران)) و     ((مادر محبت)) معرفى كنیم; ولى خودمان در میدان عمل, بى عارى و بى پروایى بكنیم, آیا چنین كارى شایسته است؟

زمزمه هاى تربیتى زهرا(س)
زلالتر از آب زمزم:
وارهیده از جهان عاریه
ساكن گلزار و ((عینٌ جاریه))(1)

آوازه و آرزوهاى مادر, به ((تربیت)) پیوند خورده است.
در حقیقت, مادر ((پیش مرگ و سر پیشاهنگ)), امر تربیت است و از جمله دل مشغولیها و دلجوئیهاى دیرینه وى تربیت فرزند در ابعاد گونه گون زندگى است.
از دیدگاه اسلام, ((تربیت اسلامى)), خدایى ترین مسئله اى است كه یك مادر دانا با آن مواجه است.
اسلام دین ((تربیت محور)) است و در این راستا مردان و زنان بزرگى را با ((چراغ هدایت)), جهت ایصال الى المطلوب و ارائه طریق به سوى بشریت فرستاده است.
مولانا در همین راستا راست گفت:

كلكم راع نبى چون راعى است
خلق مانند رمه او ساعى است
از رمه چوپان نترسد در نبرد
لیكشان حافظ بود از گرم و سرد(2)

به هر تقدیر, آیا مادران در میدان تعلیم و تربیت به الگوى توانا و زیبا, نیاز دارند یا خیر؟
جاى تردید وجود ندارد كه همه انسانها نیازمند الگو هستند و دنبال الگوگیرى و الگویابى مى باشند و این امر, براى انسانهاى عاقل, بسیار طبیعى است.
آنچه مهم است و جاى دقت دارد, این است كه از چه كسى باید پیروى كرد و فرد به عنوان الگو, باید داراى چه شرایط و ویژگیها باشد؟
از دیدگاه اسلام, اولین شرط براى یك الگو, آن است كه خود عامل به گفته هایش باشد و سیره عملى و علمى زندگى او به عنوان حجت شرعى و عقلى شناخته شده باشد.

این شرط كه الگو باید, سیره عملى و علمى وى حجت باشد جز در مورد انبیا و امامان(ع) مصداق ندارد.
در این نوشتار كوتاه, كوشش شد تا بخشى از فضایل و سیره عملى و علمى فاطمه زهرا(س) در میدان تربیت, به عنوان مادرى مهربانتر از خورشید و ((مادر محبت)) به عنوان الگو, براى مادران بیان گردد. تا میدانى و دریایى به سوى عاشقان گشوده گردد.

زندگى فاطمه زهرا(س) لبریز از لایه ها و لطافت ها است و دسترسى و شناخت عمیق از تمامى لایه ها و لطافت هاى زندگى معنوى وى, براى همه كس مقدور نیست.
شخصیت معنوى این بانوى ((بى كران)) متشكل از ((بسترهاى معنوى)) بسیارى است كه هر كدام از آنها براى یك زندگى معنوى و معنادار بكار آید.
از این جهت, كوثر بى كران, كاملترین الگویى است كه مى توان در ابعاد گونه گون زندگى, وى را مقتداى خویش قرار داد, كه یكى از ((لایه ها و لطافت هاى)) زندگى معنوى وى كه بستر معنوى خوبى را براى رشد ربانى و معنوى فراهم مى سازد, ((بستر تربیتى)) زندگى او است.
در ((سیره عملى و علمى)) زندگى وى, ظرافت ها و دقتها موج مى زند.

او مادر است, اما چگونه مادر؟!
مادر امامت است و حسنین در دامن مبارك او تربیت یافته اند.
مادرى است كه از راه تكان دادن گهواره, براى همیشه جهان را تكان مى دهد و از طریق ((لالایى و تاتایى هاى)) حساب شده, جهان و جهانیان را پر از فریادهاى عدالت خواهى مى كند و به سمت عدالت پیش مى راند.

حضرت امیر(ع) در مورد تربیت خانوادگى مى فرمایند:
((یا كمیل, مر اهلإ ان یروحوا فى كسب المكارم...))
((اى كمیل! خانواده ات را فرمان ده كه روزها در به دست آوردن بزرگوارى, و شب ها در رفع نیاز خفتگان بكوشند. سوگند به خدایى كه تمام صداها را مى شنود, هر كس دلى را شاد كند, خداوند از آن شادى لطفى براى او قرار دهد كه به هنگام مصیبت چون آب زلالى بر او باریدن گرفته و تلخى مصیبت را بزداید چنان كه شتر غریبه را از چراگاه دور سازد.))(3)

تربیت كلامى كودكان, از زمزمه هاى زیباى مادر در قالب ((لالایى)) و ((تاتایى)), آغاز مى شود.
از اینجاست كه ظرافتهاى تربیت, رخ مى نماید و یك مادر مسوول را با مشكلات و موانع تربیتى مواجه مى سازد.
مادر با زمزمه هاى ((لالایى و تاتایى)), در واقع مى خواهد در پاكترین سرزمین وجود كودك كه همان هستى و انسانیت كودك است تصرف كند و تصرف مى كند. آیا در چنین حالتى شایسته و بایسته است كه مادر, امر تربیت را سبك و سرسرى انگارد؟

آیا زمزمه هاى كلامى مانند لالایى, تاتایى و غیره مهم نیست و هر لفظ مهمل و بى معنایى كه باشد, اشكال ندارد؟
در اینجا جالب است كه توجه عزیزان را به یك داستان تربیتى كه بسیار جلب توجه مى كند جلب نمائیم.
در شعرى منسوب به ((مادر تربیت)) فاطمه زهرا(س) آمده:
اشبه اباإ یا حسن
واخلع عن الحق الرسن
واعبد الها ذا المنن
و لا توال ذا الاحن

یعنى
حسن جان مانند پدرت باش
حق را از بند اسارت رهاساز
خدایى پر فضل و احسان را بپرست
از دشمنان كینه توز دوستى و پیروى مكن(4)

این سخن زیبا, از جمله نوازش هاى نورانى حضرت زهرا(س) است به نوزادش حسن(ع). آن زمانى كه حضرت, نوزادش را روى دست بازى مى داد و به هوا مى پراند و به دنبال آن با وى با زبان كودكى سخن مى گفت, چنین زمزمه مى نمود.
فاطمه زهرا(س), قبل از آنكه یك مادر باشد, معلم و مدیر شایسته بود. مربى و روان شناسى بود كه در عمل, ((تربیت دینى)) را كاربردى ساخت و ظرافتهاى تربیتى را در خاندان اهل بیت(ع) به نمایش گذاشت.
آنگاه كه حضرت زهرا(س) امام حسین(ع) را بر روى دست نوازش مى كرد, مى فرمود:
انت شبیهٌ بابى؟
لست شبیها بعلى؟

((حسین جان تو به پدرم شباهت دارى و به پدرت على(ع) شبیه نیستى.))

امام على(ع) سخنان فاطمه(س) را مى شنید و لبخند مى زد.(5)
مادرانى كه فاطمه زهرا(س) را الگوى خویش مى دانند, آیا در امر تربیت هم این ((مادر تربیت)) را الگوى خود مى دانند یا خیر؟
اگر فاطمه زهرا(س) را به عنوان الگوى تربیتى قبول دارند ـ و باید هم قبول داشته باشند ـ تا به حال چه فكرى كرده اند؟
چه كارى كرده اند؟
چاره اى اندیشیده اند یا خیر؟...
مادرى كه منتظر مد و تجمل روز است و بازار او را فریفت و گیج كرد, چه كار مى تواند بكند؟
او خود به دهها سرپرست و مادر احتیاج دارد تا هستى خود را به ثمن اندك نفروشد.
مادرى ((فن و هنرى)) است كه هر كس استعداد تحصیل آن را ندارد.

مادرى ((كلاس عشق)) است كه به قول مولانا:
در آسمان درها نهى, در آدمى پرها نهى
صد شور در سرها نهى, اى خلق سرگردان تو
مادرانى كه به خطا, خویشتن را از ((عشق مادرى)) محروم مى سازند, وحشتناكترین گمراهى ها را مرتكب مى شوند و خسران ابدى است كه نه در زمان و نه در ابدیت جبرانى ندارد.

یك مادر كم حوصله و عصبى, چگونه مى تواند به ظرافتهاى تربیتى جامه عمل بپوشاند؟
چرا ((سوراخ دعا را گم كرده ایم))؟
بیائیم قبول كنیم كه ((تربیت بزرگترین منبع و معدن)) است و ما, در كشف و بهره بردارى آن مشكل داریم.
چند درصد از مادران, همانند فاطمه زهرا(س), زمزمه ها و سایر رفتارهاى تربیتى آنها حساب شده و با ((استانداردهاى تربیت اسلامى)) سازگار است؟
آیا شعر: اتل متل توتوله, گاو حسن چه جوره... با استاندارهاى تربیت اسلامى مى سازد؟
آیا یاد دادن چنین جملاتى, اولین وظیفه برخى ها است؟
مادرى كه دختر هفت تا ده ساله خویش را تقریبا ((نیمه عریان)) در معرض دید عموم قرار مى دهد, چه تضمینى براى حجاب اسلامى و تربیت او دارد؟ چرا عده اى به نام مادر, به بچه ها و فرزندان خیانت مى كنند؟

مگر خیانت چه هست؟
خیانت به این نیست كه سر كودك را از قفا جدا بكنند, هر كارى كه روح و اندیشه كودك را خدشه دار كند, خود بزرگترین خیانت است و هیچ خیانتى, عمق فاجعه اش, عمیق تر از خیانت در امور تربیتى نیست و گناه آن بابخشودنى است.
به هر حال, تا شور و شعور لازم در امر تربیت تحقق پیدا نكند و تا زندگى را سراسر عشق نبینیم, تربیت انقلابى و یا پاكسازى و خودسازى, نوسازى انقلابى تحقق پیدا نمى كند و به بار نمى نشیند.

مادران یخچالى!
تربیت منهاى محبت, آب در هاون كوبیدن است.
كتاب كریم مى فرمایند:
((و قضى ربإ الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا, اما یبلغن عندإ الكبر احدهما او كلاهما فلاتقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا كریما, واخفض لهما جناح الذل من الرحمه و قل رب ارحمهما كما ربیانى صغیرا;
پروردگارت مقرر داشته است كه جز او را نپرستید, به پدر و مادر نیكى كنید, چنانچه یكى یا هر دوى آنها نزد تو به پیرى رسیدند كلمه اى رنجش آور به آنها نگو, و بر سرشان فریاد نزن, و با اكرام با آنها سخن بگو, و با آنها خاكسارى و مهربانى كن, و بگو: پروردگارا همانگونه كه آنها مرا در كودكى پرورش دادند, تو نیز آنها را مشمول رحمت خود قرار بده.))(6)

ظاهر آیه یك معناى روشنى دارد و آن مهربانى و احترام به والدین است. ولى آنچه مهم است و از روح و معناى پنهان این دو آیه استفاده مى شود, این است كه وقتى پاى تربیت انسانى و اسلامى به میان آمد, در مرحله اول والدین باید این آیات را در عمل تفسیر كنند و یكى از دستورالعمل هاى كار تربیتى خود قرار دهند تا در مرحله بعدى نوبت به فرزندان برسد.
مادرى كه مى خواهد كار تربیتى معنادار انجام دهد, خود باید:
1 ـ به فرزندان نیكى كند.
2 ـ هنگام ناتوانى در دوران نوزادى و كودكى, و یا دوران دیگر, حتى به آنها اف نگوید.
3 ـ بر سرشان فریاد نزند.
4 ـ با اكرام با آنها سخن بگوید.
5 ـ با آنها خاكسارى و مهربانى كند و بال و پر پر مهر و آغوش گرم خویش را به سوى آنها بازگشاید.
6 ـ از خداوند براى فرزندان, طلب سعادت و رحمت بكند.

فاطمه زهرا(س) كه خود قرآن ناطق و مفسر كبیر است, یقینا در كار تربیتى, این نكات ظریف و عمیق قرآنى را كاربردى ساخت و بدان جامعه عمل پوشاند.
در روایت آمده, امام حسن(ع) مریض شد و درد و بى تابى آن بزرگوار بالا گرفت, حضرت زهرا(س) فرزند عزیزش را خدمت رسول خدا برده :
((قالت: یا رسول الله ادع الله لابنإ ان یشفیه, اى رسول خدا! پروردگارت را بخوان تا فرزندت را شفا دهد.))(7)

در جاى دیگر آمده, حضرت زهرا(س) با یاد روزگار شیرین و محبتهاى رسول خدا, خطاب به كودكان خود فرمود:
((این ابوكما الذى؟ كان یكرمكما و یحملكما مرذه بعد مره؟
این ابوكما الذى؟ كان اشدذ الناس شفقه علیكما؟
فلا یدعكما تمشیان على الارض و لا اراه یفتح هذا الباب ابدا و لایحملكما على عاتقه كما لم یزل یفعل بكما؟

كجاست پدر مهربان شما دو فرزندم؟ كه شما را عزیز و گرامى مى داشت, و همواره شما را بر روى دوش خود مى گرفت, و نمى گذاشت بر روى زمین راه روید.
كجاست پدر شما كه مهربان ترین مردم نسبت به شما بود.
دیگر هرگز او را نمى بینم كه این درب منزل را باز كند, و شما را بر دوش خود گیرد, همان رفتارى كه همواره نسبت به شما انجام مى داد.))(8)

با این شیوه با فرزندان سخن گفتن, در واقع یك دوره كامل, كلاس ((آموزش محبت)) است. همان كلاسى كه پدر بزرگوارش براى وى برگزار كرد, خود دارد براى فرزندان دلبند خویش برگزار مى نماید. این همان كلاس كاربردى عملى است, كه از زیباترین كلاسهاست.
فاطمه زهرا(س) ((مادر محبت)) است و با محبت معنادار وى باید جهان هدایت مى شد.

اگر با وجود الگوى تربیتى چون فاطمه زهرا(س), عده كثیرى از مادران مسلمان با مشكل تربیتى مواجه هستند, این به خاطر آن است كه :
اولا شناخت و معرفت عمیق, نسبت به شخصیت الگو ندارند.
ثانیا شناخت و تلقى و برداشت درست از تربیت اسلامى ندارند.
ثالثا برخورد و رفتارشان در امر تربیت محبتآمیز نیست.
رابعا بسیارى از مادران و پدران تربیت را به عنوان بزرگترین منبع, به حساب نمىآورند.

نویسنده كتاب ((كوچك زیباست)) كه یك بحث اقتصادى در آن مطرح شده است, یكى از عناوین بحث كتاب را ((تربیت, بزرگترین منبع)) قرار داده است.
مى گوید:
((عامل اصلى همه توسعه هاى اقتصادى از ذهن آدمى برمى خیزد. ناگهان, شهامت, قدرت ابتكار, اختراع, تكاپوى سازنده, نه تنها در یك زمینه بلكه در بسیارى زمینه ها در آن واحد از وجود آدمى فوران مى كند... بنابراین مى توان گفت كه تربیت حیاتى ترین منبع براى بشریت است.))(9)

به هر تقدیر, اگر ظرافتهاى تربیتى كه ((مادر مهربان)) فاطمه زهرا(س), آنها را در امر تربیت بكار مى گرفت, در زندگى انسانى ـ اسلامى مسلمانان جامه عمل پوشیده مى شد, مى بایست در انتظار مى ماندیم كه:
از محبت تلخها شیرین شود
از محبت مسها زرین شود
از محبت دردها صافى شود
از محبت دردها شافى شود
از محبت مرده زنده مى كنند
از محبت شاه بنده مى كنند(10)

متاسفانه و صد متاسفانه یكى از مشكلات بسیار بزرگ بر سر راه تربیت, ((فقر شادى و فقر محبت)) است. از چهره و رفتار برخى از نوجوانان و جوانان كمبود محبت و فقر شادى مى بارد.
برخى از والدین, آنقدر نسبت به فرزندان بى مهرى و نامهربانى مى كنند كه بهتر است از آنها به ((والدین یخچالى)) نام ببریم.
مادرى كه مسوولیت خطیر مادر شدن را پذیرفت, چگونه آغوش محبت و مهربانى به سمت و سوى فرزندان باز نمى كند؟
آیا تمامى مشكلات بر سر راه تربیت را مى توان با ((عروسك انبوه)) حل و فصل كرد؟
برخى ها, كودك را بمبارانى از عروسكهاى عاجز و عجیب و غریب مى كنند و اجازه فكر كردن را از بچه ها مى گیرند.
آیا عروسكها جاى لبخند و محبت مادر را پر مى كنند؟

برخى از مادران كم حوله و بعضا عصبى مى خواهند, فقط بچه ها را سرگرم بكنند, دیگر مهم نیست با چه چیز آنها را سرگرم بكنند؟
كسى با عروسك و اسباب بازى مخالف نیست, سخن بر سر این است كه:
1ـ عروسك جاى لبخند, بوسه, نوازش و محبت مادر را پر نمى كند و مشكلات بر سر راه امر تربیت را, تنها با اسباب بازى, نمى توان حل و فصل كرد.
2ـ فرزندان را بمبارانى از عروسك و اسباب بازى كردن و قدرت تفكر و خلاقیت را از بچه ها گرفتن درست نیست.
3ـ در بازار خرید و فروش عروسكها و اسباب بازى, باید حد و مرزى باشد و والدین عزیز, هر اشیایى را به نام اسباب بازى و عروسك نخرند و بدانند كه پشت بعضى از اشیا به نام عروسك, غرض و مرضهاى زیادى خوابیده است.

عروسكى كه با باطرى روشن مى شود وشروع به رقصیدن مى كند, چه آثارى در ذهن صاف كودك ببار مىآورد و چه پیام و پیامدى دارد؟
مادر باید در امر تربیت, هدفمند, اهل شناخت و مطالعه, با حوصله و صبور, مدیر, مهربان و با ادب, با عاطفه و... باشد.
بهشت را به بها زیر پاى مادران مى گسترانند, نه به بهانه.
تا با دست مبارك مادران, جهان به لرزه درنیاید و تا در دامن و آغوش گرم مادران, گرماى محبت به جهان صادر نشود... و تا تربیت به مرز استاندارد اسلامى نرسد, هدف اسلام عزیز تامین نمى شود. هدف اسلام عزیز و مورد دعوت دین اسلام, همه بشریت هستند و رسیدن به سعادت از كانال محبت و تربیت.

داستان داورى و مادرى:
اگر مادرى با داورى بین فرزندان مواجه گردد چه باید بكند؟
داورى و قضاوت, از ظرافت و لطافت خاصى برخوردار است و این امر بر كسى پوشیده و پنهان نیست. ولى داورى بین فرزندان و كودكان, ظرافت و لطافت كار را صد چندان مى نماید.
ـ ذهن صاف و دست نخورده كودكان
ـ روح لطیف و ظریف آنها
ـ داورى توام با تربیت
ـ فضاى ذهن كودك و محدودیت هاى آن, همه و همه دست به دست هم مى دهند و كار داورى بین فرزندان و كودكان را با مشكل مواجه مى كند.

آیا مادران مى توانند داوران خوبى براى فرزندان و كودكان خود باشند؟
در اینجا توجه عزیزان را به یك داستان جالب توجه, كه از طرف ((مادر محبت)) حضرت زهرا(س), صورت گرفت, جلب مى نمائیم.
داستان داورى بدین قرار است كه:
((رسول گرامى اسلام درباره مسابقه خطاطى به حسن و حسین(ع) سفارش فرمود:
هر كس خط او زیباتر است, قدرت او نیز بیشتر است.
حسن وحسین هر كدام خط زیبایى نوشتند, اما رسول خدا قضاوت نكرد و آن دو بزرگوار را به مادرشان, فاطمه(س) هدایت فرمود, تا نگرانى قضاوت, با عاطفه مادرى جبران شود.

حضرت زهرا(س) دید كه هر دو خط زیبا و هر دو در این مسابقه هنرى شركت نموده اند, چه باید كرد؟ با خود گفت:
قالت: انا ماذا اصنع و كیف احكم بینهما؟
من چه مى توانم بكنم و چگونه میان دو كودكم داورى كنم؟
قضاوت نهایى را به تلاش خودشان ارتباط داد و فرمود:
یا قرتى عینى انى اقطع قلادتى على راسكما و انشر بینكما جواهر هذه القلاده فمن اخذ منها اكثر فخطده احسن و تكون قوته اكثر.
اى نور دیدگانم! من دانه هاى این گردنبند را با پاره كردن رشته آن بر سر شما مى ریزم و میان شما دانه هاى گردنبند را پخش مى نمایم. هر كدام از شما دانه هاى بیشترى بگیرد, خط او بهتر و قدرت او بیشتر است.))(11)

به حق, ظرافت و زیبایى از لابلاى این داورى, موج مى زند.
این داستان حق, داراى لایه هایى است و آمادگى دارد دریاى بیكرانى از داوریهاى زیبا را به دینداران و مادران بگشاید و مسیر زندگى انسانها را عوض كند. البته این داستان از باب ((مشت نمونه خروار)) است و از این قبیل مطالب در سیره علمى و عملى امامان(ع) موج مى زند و فراوان است.
حال مادران در مورد این داورى, خود به داورى بنشینند و خودشان را در امور تربیتى محك بزنند!
از دیدگاه قرآن و امامان, امر تربیت و ظرافتهاى آن بسیار جدى است و ذره اى كوتاهى در آن روا نباشد.
ذهن, اندیشه, روح و انسانیت چیزى نیست كه به راحتى بتوان از كنار آن گذر كرد و یا آن را نادیده گرفت.

على(ع) مى فرمایند:
((لا غنى كالعقل و لا فقر كالجهل و لا میراث كالادب, و لا ظهیر كالمشاوره; هیچ ثروتى چون عقل, و هیچ فقرى چون نادانى نیست. هیچ ارثى چون ادب, و هیچ پشتیبانى چون مشورت نیست.))(12)

حقوق كودكان و عقوق مادران
رسول اكرم(ص) مى فرمایند: ((یا على یلزم الوالدین من ولدهما ما یلزم لهما من عقوقهما))(13)
یا على(ع), همانطورى كه فرزندان ممكن است عاق والدین گردند, والدین هم ممكن است عاق فرزندان گردند.
همانطورى كه حقوق طرفینى و فراگیر است, عقوق (ضیق و سختى ها) هم, طرفینى است.
از دیدگاه اسلام, به یك اعتبار, حقوق به دو قسم تقسیم مى گردد:
1ـ حقوق مادى, 2ـ حقوق معنوى.

صاحبان حقوق, عموم مردم مى باشند و مرد و زن, پیر و جوان, حتى رحم (بچه در شكم مادر), صاحبان حق محسوب مى شوند.
تربیت انسانى اسلامى, از جمله حقوق معنوى محسوب مى شود و نتیجه آن, پیام یا پیامد بزرگى را به همراه خواهد داشت.
آنچه در بین عرف و عموم مرسوم است و شیوع دارد مساله ((حقوق و عقوق)) والدین است و در اذهان حك شده است كه در صورت سرپیچى فرزندان از والدین, فرزندان مورد عاق والدین قرار مى گیرند و در دنیا و آخرت پیامدهاى بدى در انتظار فرزندان خواهد بود.

این نكته درست, اما حقوق فرزندان چه؟
آیا در صورت سهل انگارى و بى توجهى به امر تربیت, والدین مورد عاق فرزندان قرار نمى گیرند؟ یقینا چنین است و در صورت كوتاهى در امر تعلیم و تربیت, پیامدهاى بسیار بدى در انتظار پدر و مادر خواهد بود.

مادرى كه به خاطر چشم به هم چشمیهاى كور و مدستائیها و مدپرستى هاى پلید, شوهر را زیر سوال مى برد و با شخصیت و مردانگى او بازى مى كند, آرامش خانواده را به هم مى پاشد و براى امر تربیت ذره اى ارزش قایل نمى شود, مورد عاق فرزندان قرار نمى گیرد و حقوق آنها را پایمال نكرده است؟!
مادرى كه مى تواند فرزندش را همانند حسین فهمیده, تربیت بكند و باید هم چنین بكند, ولى به خاطر توقعات بیجا و كور, و سرگرمیهاى فریبنده, فرزندش با همان استعداد و آمادگى سرشار, سر از زندان درمىآورد, چه جوابى دارد؟

عده اى مى گویند در ایران نمى شود كار فرهنگى و تربیتى عمیق و هدفمند انجام داد. ولى باید گفت:
چطور شد, پدر وزیرى, وقتى پسرش در پاكستان متولد شد, و استعداد و نبوغ خاصى را در پسرش شناسایى كرد, مسئله را با یكى از بزرگان محلى در میان گذاشت, آن عالم, گفت: شما در پاكستان نمى توانید به هدف برسید, بهترین و مناسب ترین جا براى رشد و كار فرهنگى, ایران است و شما بروید ایران.
آقاى وزیرى, راهنمایى عالم محل را پذیرفت و آمد قم مقدس و الاذن كه پسرش حدود شانزده سال سن دارد, حافظ كل قرآن, حافظ كل نهج البلاغه, حافظ بیش از هفتاد دوره كتاب, در گرایشهاى مختلف اعم از روایات, فقه, رجال, تفسیر وغیره.

خلاصه یك خانواده پنج نفره, كلشان حافظ كل قرآن هستند و زندگى بسیار ساده هم دارند.))
با این مقدمه, برویم سراغ اصل بحث, و ببینیم رابطه پدر فرزندى بین رسول اسلام(ص) و فاصله زهرا(س) چگونه بوده است؟
شیخ صدوق مى فرمایند:

((رسول گرامى اسلام(ص) هر گاه به مسافرت مى رفت, با فاطمه(س) خداحافظى مى كرد و وقتى از سفر برمى گشت, ابتدا به دیدن فاطمه مى شتافت.
در یكى از مسافرت هاى پیامبر(ص), حضرت زهرا(س) دو دستبند نقره و یك جفت گوشواره براى خویش و یك پرده براى درب منزل خرید, پیامبر(ص) از مسافرت بازگشت و به دیداردختر شتافت.

پس از مشاهده پرده خانه و زیور آلات ساده فاطمه(س) توقف كوتاهى كرد و به مسجد رفت.
حضرت زهرا(س) با خود اندیشید كه پدر ناراحت است و فورى دستبند و گوشواره و پرده را درآورد و خدمت رسول خدا فرستاد و پیام داد:
((قالت: تقرا علیإ ابنتإ السلام و تقول اجعل هذا فى سبیل الله)) دخترت براى تو سلام مى فرستد و مى گوید كه این[ زیور آلات اندك] را نیز در راه خدا انفاق كن.
پیامبر(ص) پس از مشاهده بخشش و ایثار فاطمه(س) سه بار فرمود:
((فداها ابوها; پدرش فداى او باد.))(14)
در مقابل, حضرت زهرا(س) درباره عواطف گرم پدرانه رسول خدا(ص) مطلبى را نقل فرمود كه قابل توجه و ارزیابى است:

وقتى آیه 63 سوره نور نازل شد كه:
((رسول خدا را آنگونه كه همدیگر را صدا مى زنید, نخوانید))

فاطمه زهرا(س) مى فرماید:
ترسیدم كه رسول خدا را به لفظ ((اى پدر)) بخوانم.
من[ هم مانند دیگران پدر را] به نام ((یا رسول الله)) صدا زدم.
[بدین خاطر] پیامبر, یك بار, یا دوبار, یا سه بار از من روى گردانید[ و پاسخ نگفت]. سپس رو به من كرد و فرمود:
اى فاطمه(س) این آیه درباره تو و خانواده تو و نسل تو نازل نشده است. تو از من هستى و من از تو هستم.

همانا این آیه براى ادب كردن جفاكاران درشت خوى قریش, انسانهاى خودخواه و متكبر, نازل شده است.
مرا با جمله ((اى پدر)) خطاب كن كه مایه حیات قلب من است و خداوند را خشنود مى كند.(15)
این گونه مطالب در سیره عملى پیامبر(ص) و فاطمه زهرا(س) و امامان(ع) موج مى زند و اینجا دیگر سخن از عقوق والدین و فرزندان نیست, سخن از حقوق محض است و اخلاق جهانشمول.
نقش تربیتى اینگونه روابط, بسیار بالا است و انسانیت و عاطفه در آن, بسیار فراوان و ریشه دار.
تا بحال, در هیچ جاى دنیا, چنین روابطى بین ((پدر و دختر)) صورت نگرفته است. این رابطه, بر خلاف همه روابط معروف در دنیا داراى شان نزول است و همیشه تاریخ, درسآموز.

این جمله پیامبر(ص) كه در حق فاطمه زهرا(س) فرمود:
((فداها ابوها)), به بلنداى تاریخ پیام تربیتى دارد.
این جمله گرانسنگ, مى تواند میزان و محك بسیار مناسبى باشد, تا همه كسانى كه با امور تربیتى در ارتباط و تماس هستند عموما و والدین خصوصا, خودشان را در معرض محك قرار دهند و فاصله ها را آسیب شناسى كنند.
اگر فاصله ها زیاد هست, كه زیاد هم هست چرا؟
چه باید كرد؟

خلاصه سخن آن كه:
مردم عصر فضا و تكنولوژى عموما و مسلمانان خصوصا, دنبال آن چیزهایى كه به جد باید باشند, نیستند, و دنبال آن چیزهایى كه اصلا نباید باشند, هستند. و به عبارت دیگر ((سوراخ دعا را گم كرده اند)).
دكور و تجمل, مسلح شدن به مد روز, هماهنگى و همراهى با بازار, رقابت كور با همسایه در ظاهرسازى, پیروى و الگوگیرى سریع از وامانده ها و سرخورده هاى غربى, دنبال هر خس و خاشاك, روانه شدن, روى آوردن به مواد مخدر, به بهانه عروسى ادا و اطوار درآوردن, ریخت و پاش فراوان, سر و صداها و روى آوردن به سوى صداهاى آلوده و... همه و همه براى آنها مهم است و سراسیمه دنبالش مى دوند ولى امر تربیت, قناعت زیبا, محبت و مدارا, الگوگیرى دینى و ارزشى, حلال و حرام الهى, روح قرآن, سیره عملى امامان و معصومین(ع) برادرى و برابرى, تعهد دینى و... چندان برایشان مهم نیست و به راحتى از كنارش گذر مى كنند.

متاسفانه عده اى از مسلمانان كه زیاد هم هستند, از سیره عملى امامان و معصومین الگو نمى گیرند ولى از غربى, آنهم غربى بنجول و سرخورده از زندگى, الگو مى گیرند و در جامعه دینى, انگشت نمایى مى كنند.
به هر تقدیر, مادران بدانند, كه با اندك توجه, مى توانند زمینه هاى زندگى بسیار زیبا را فراهم كنند.
مگر حضرت زهرا(س) از چه ابزارهاى تربیتى استفاده مى كرد كه مادران عصر فضا با آن امكانات بى بهره هستند؟!
فاطمه زهرا(س), فقط روح و اندیشه بلند داشت و بس.
ابزارهاى تربیتى حضرت, عاطفه بود و محبت.
بینش بود و هدفمندى.
و جاذبه بود و جانفشانى در امر تربیت.

نتیجه و خلاصه:
امور تربیتى و ظرافتها و لطافت هاى آن, مقام و منزلت مادر و مسوولت پذیرى وى, الگو بودن فاطمه زهرا(س) در ((سیره علمى و عملى)) در این نوشتار, مثلث بحث را تشكیل مى دهد.
امر تربیت, به عنوان بزرگترین منبع و از خدایى ترین مسئله اى است كه هر انسان مسوول با آن روبرو است و كوتاهى در این امر تمام هستى یك انسان را زیر سوال مى برد.
كسى كه بیش از همه در میدان تعلیم و تربیت نقش ایفا مى كند مادر است, و مادر اولین فردى است كه كار تربیتى را آغاز مى كند و در این جهت تمام حركات و رفتار مادر, اعم از زمزمه ها و لالایى, لبخند, نفس كشیدن, ظاهر و باطن, تاثیر عمیقى بر كودك و روح او مى گذارد و مثلث شخصیت وى را تشكیل مى دهد.
اگر مادران در امر تربیت كوتاهى بكنند و به عنوان مادران بى مسوولیت معرفى و معروف گردند, عقوق و عوارض بدى در انتظار آنها است و هیچ عذرى پذیرفته نیست.
در پایان باید گفت, آنچه مى تواند مادران و فرزندانشان را در امر تربیت, بیمه كند, عمل كردن به ((سیره و رفتار عملى و علمى)) فاطمه زهرا(س) است ولا غیر.

 

پى نوشت ها:

1ـ مثنوى معنوى, دفتر چهارم, بیت 1767, اشاره به آیه 12 غاشیه.
2ـ همان, دفتر سوم.
3ـ نهج البلاغه, حكمت 257.
4ـ مناقب ابن شهر آشوب, ج3, ص389.
5ـ همان.
6ـ سوره اسرا, آیات 17 ـ 23 ـ 24.
7ـ بحارالانوار, ج59, ص104.
8ـ محمد, دشتى, ((نهج الحیاه ـ فرهنگ سخنان فاطمه)) قم, موسسه تحقیقاتى امیرالمومنین, 1375, ص74.
9ـ اى. اف. شوماخر, ((كوچك زیباست)) على رامین, تهران: صدا و سیما, چهارم, 1378, ص61.
10ـ مثنوى معنوى, دفتر دوم, ابیات 1529 ـ 1531.
11ـ محمد, دشتى, همان, یا بحارالانوار, ج45, ص190, ح36.
12ـ نهج البلاغه, حكمت 54.
13ـ بحارالانوار, ج77, ص60, ح3, باب 43.
14ـ محمد دشتى, همان.
15ـ همان.

حجه الاسلام اصغر بابایى

سه شنبه 15/12/1391 - 20:3
اهل بیت

قرآن و نقش مادر در تربیت جوانان‏ (1)

 

بررسى چهره‏هاى جوان در قرآن‏

احمد عابدینى‏

از مسائل مورد ابتلا، چگونگى برخورد با جوان براى تأثیرپذیرى بیشتر مى‏باشد. هر كسى راه و روشى پیشنهاد مى‏كند و به گونه‏اى مى‏خواهد با جوان تعامل و برخورد داشته باشد، اما كدام راه صحیح است و ملاك راه صحیح چیست. این گونه پرسش‏ها معمولاً مورد غفلت واقع مى‏شود و اگر كسانى بخواهند راه صحیح یا بهتر را بیابند، به تجربه، آزمایش و آمارگیرى متوسل مى‏شوند.

اما بى‏نقص بودن این گونه راهها مورد تردید مى‏باشد و حتى گاهى مى‏توان در درستى آنها مناقشه كرد؛ زیرا جوان مانند یك شى‏ء بى‏جان آزمایشگاهى نیست و صحنه اجتماع آزمایشگاه نیست. در آزمایشگاه تمامى عناصر، ابزار و اشیاى مورد آزمایش در اختیار آزمایشگر است اما اشیا اختیارى ندارند، بنابراین آزمایشگر با ثابت قرار دادن آنها به جز یكى، میزان تأثیر و تغییرات آن را اندازه‏گیرى مى‏كند یا سپس امر دیگرى را متغیّر و بقیه را ثابت نگه مى‏دارد و ... اما در اجتماع اوّلاً شرایط و اوضاع به اختیار آزمایشگر نمى‏باشد؛ ثانیاً جوان از امور گوناگون اطراف خود، آن گونه كه مى‏خواهد اثر مى‏پذیرد یا بر اطراف اثر مى‏گذارد. نیز اراده، تصمیم، عاطفه، احساس، گذشته خانوادگى و تاریخى، خوراك، پوشاك وى و ... در تشخیص و تعیین مسیر او و چگونگى تصمیمش نقش دارد. این همه، قابل اندازه‏گیرى، كنترل و نسبت‏سنجى نمى‏باشد. بنابراین پیدا كردن روش و قانون مناسب براى برخورد با جوان، از این راه، ناقص و حتى ناصحیح مى‏نماید.

راه دیگرى كه مى‏توان پیمود و راحت‏تر از راه قبلى است و نتایج آن كم‏نقص‏تر مى‏نماید، همچنین براى ما مسلمانان جاذبه‏دارتر است، بررسى میزان تربیت «جوان»هاى مطرح‏شده در قرآن و شاخص‏هاى تربیتى و تعیین مقدار تأثیر هر یك از آنها بر جوان مى‏باشد.

این راه براى ما راحت است زیرا قرآن آن را مطرح ساخته، با مطالعه آیات در باره «جوان» مى‏توان به آن رسید. مردم نیز با توجه به اعتقاداتشان، براى پذیرش این راه و روش، آمادگى بیشترى دارند. چنان كه نتیجه پیمودن این راه مورد قبول مسلمانان مى‏باشد زیرا همه اتفاق نظر دارند قرآن، كتاب هدایت و تربیت است. از سوى دیگر امكانات پیمودن این راه فراهم است زیرا تفاسیر گوناگون وجود دارد و بالاخره پیمودن این راه لازم و حیاتى است چون از یك طرف، با جوانان برخورد داریم و هر فردى دوست دارد ثمره وجودى و امید و آینده خود را، به بهترین نحو تربیت كند. از سوى دیگر چون مسلمان و دیندار هستیم موظفیم قرآن را بشناسیم و با آن برخورد مثبت داشته باشیم. نیز چون قرآن را معجزه جاوید مى‏دانیم و كتابى كه «از پیش رو و پشت سرش باطل نمى‏آید»(1) و فرستنده آن خالق انسان‏هاست، اطمینان داریم كه آن كتاب به ما بهترین راه هدایت را مى‏نمایاند و ما را به سرمنزل مطلوب سوق مى‏دهد. بنابراین، راه و روش قرآن ما را از راههاى دیگران بى‏نیاز مى‏كند و حتى قابل ارائه به دیگران براى تربیت جوانان مى‏باشد.

قرآن سرگذشت جوان‏هاى متعددى را مطرح ساخته و به ابعاد گوناگون تربیتى هر یك پرداخته است.

از جوانى كه گوش به فرمان پدر و مربى خویش بود و هر خواسته پدر را قبول مى‏كرد و بر خواسته خود مقدّم مى‏داشت تا جوانى كه به هیچ نحو گوش به سخنان پدر نمى‏داد و حتى در سخت‏ترین وضع و هنگامى كه آثار عذاب الهى ظاهر شده بود، باز بر راه و روش باطل خود اصرار مى‏كرد و بالاخره به هلاكت رسید. نیز از جوانى كه در بهترین محیط رشد و نمو كرد تا جوانى كه در بدترین محیط از نظر اعتقادى به سر برد. از جوانى كه بیشترین امكانات را در اختیار داشت و سرانجام همه آنها را از دست داد تا جوانى كه هیچ امكاناتى نداشت و كم كم آنها را به دست آورد. از جوانى كه ... .

داستان پسر حضرت نوح(ع)

فرزند نوح از بهترین امكانات هدایتى برخوردار بود ولى به سخنان پدر گوش نداد و نصیحت‏ها و راهنمایى‏هاى او را به هیچ انگاشت و در نافرمانى، از همگان گوى سبقت را ربود حتى تبلیغ نهصد و پنجاه ساله پدرش سودى نبخشید. داستان او چنین است: نفرین نوح به قومش، دستور یافتن براى ساختن كشتى، سوار كردن مؤمنان بر آن، آوردن دو جفت از هر حیوانى، بارش باران‏هاى سیل‏آسا از آسمان، جوشیدن آب فراوان از زمین، به گونه‏اى كه آب همه جا را فرا گرفت و موجب شد كشتى كه در محلى دور از دریا قرار داشت، روى آب قرار گرفت، به گونه‏اى كه براى هر كسى آثار غضب خداوند محسوس بود. حضرت نوح با التماس از فرزندش كه متحیرانه كنارى ایستاده بود، خواست كه به كشتى آید و نجات یابد ولى لجبازى، تعصب و جاهلیت پسر، حتى در آن هنگام به او اجازه نداد بر كشتى سوار شود بلكه با بیان «به كوهى پناه مى‏برم تا از آب پناهم دهد»(2)، اوج لجبازى و حق‏ناپذیرى خود را به نمایش گذاشت.

پدر دلسوخته سال‏ها رنج تبلیغ و نصیحت را به جان خریده بود و علاوه بر انجام وظیفه الهى، عاطفه پدرى ایجاب مى‏كرد فرزند را نصیحت كند. آن زمان نیز احساس كرد كه در آخرین لحظه به او گوشزد كند امروز، روز دیگرى است و هیچ چیز نمى‏تواند مانع عذاب الهى شود. به همین جهت به فرزندش گفت: «در برابر فرمان خدا، امروز نگهدارنده‏اى نیست مگر اینكه خداوند به كسى رحم كند»(3) ولى او به آخرین نصیحت پدر اعتنایى نكرد و موجى بین پدر و پسر فاصله شد و او را از پدر جدا ساخت و بالاخره غرق گردید.

نكته‏ها و پرسش‏ها

1- حضرت نوح از پیامبران اولوالعزم است و همچون بقیه پیامبران در انجام وظایف تبلیغى كوشش كرده و راه كاستى یا خطا را نپیموده است، چنان كه طولانى‏ترین مدت را در راه تبلیغ صرف كرده، خداوند در هیچ جا از شیوه تبلیغ یا كم‏كارى یا كم‏صبرى‏اش انتقاد نكرده، اگر چه از عجول‏بودن حضرت یونس یاد كرده است.(4) این نشان مى‏دهد كه میزان و شیوه تبلیغ حضرت نوح كاملاً مورد تأیید خداوند بود.

2- پس از اطمینان یافتن حضرت نوح از اینكه قوم، خویشان و حتى زن و فرزندش به او ایمان نمى‏آورند و آن مردمان و حتى نسل‏هاى بعد جز پلیدكار و ناسپاس(5) نخواهند بود، تقاضاى عذاب كرد ولى خداوند به سرعت آنان را عذاب نكرد و براى هدایت‏شدن، فرصت‏هاى زیادى در اختیارشان گذاشت. ساختن كشتى كه با توجه به عده كم مؤمنان زمان زیادى طول كشید، سوار كردن هر نوع حیوان، كه وقت زیادى مى‏طلبید، بارش تدریجى باران و جوشش آب از زمین كه تا جمع شدن آنها و پر شدن نهرها و جویبارها و جارى شدن در سطح زمین و بالا آمدن زیر كشتى نیز مدت زمانى طول مى‏كشید، همه براى این بود كه اگر كمترین امكانى براى هدایت‏شدن كسى وجود دارد شكوفا شود و به راه راست روى آورد ولى پسر نوح و دوستان و هم‏مسلكانش ایمان نیاوردند بلكه به لجبازى ادامه دادند.

3- حضرت نوح به مقتضاى اینكه پیامبر اولوالعزم و دلسوز فرزندش بود، حتماً او را ارشاد و نصیحت كرده و از همه شگردها براى هدایت او بهره برده بود. از سخنان آخر او مى‏توان فهمید كه در طول عمر از زبان محبت‏آمیز استفاده نموده و خواستار هدایت وى بوده است.

چرا این همه زحمت طاقت‏فرسا و نصایح پدرانه و محبت‏آمیز، حتى دیدن نشانه‏هاى عذاب الهى، تأثیرى در پسر نگذاشت و او به راه و روش پدر كه روشى عقل‏پسند و مطابق فطرت بود متمایل نگشت؟

چند پاسخ مطرح است:

1- فرزند حضرت نوح(ع) ذاتاً فاسد بود و چون از ریشه، و از نظر ژنتیكى یا وراثتى مشكل داشت، نمى‏توانست راه حق را برگزیند و مسیر هدایت را بپیماید.

 

نطفه پاك بباید كه شود قابل فیض
‏ور نه هر سنگ و گِلى لؤلؤ و مرجان نشود
یا عاقبت گرگ‏زاده گرگ شود
گرچه با آدمى بزرگ شود

به اصطلاحِ روایات، او طینت سجّینى (جهنمى) داشته و واقع شدن او در خانه پیامبر خدا از این طینت نكاسته بود.

2- فرزند حضرت نوح داراى طینتى پاك و خوب بود ولى چون محیط زندگى او پر از فساد بود و مادر و خویشاوندان و همسایگان، همه كافر و مخالف حضرت نوح بودند، محیط زندگى بر او اثر كرد و طینت خوب او را از بین برد و وى را به عنصرى نامطلوب بلكه لجوج و كافر تبدیل كرد.

3- عوامل ژنتیكى و محیطى هر دو دست به دست هم داده، عزمِ پسر بر پیمودن مسیر ضلالت، بر آنها افزون گشته، موجودى بسیار لجوج و عنود به بار آورد.

به نظر ما تنها احتمال سوم، با واقع و آیات تطبیق دارد و احتمال‏هاى دیگر ناقص یا باطل است.

احتمال اوّل كامل نیست زیرا حضرت نوح پیامبر الهى و داراى جسم و روحى سالم بود و هیچ یك از آبا و نیاكان پیامبران به كفر و شرك و پلیدى آلوده نبودند. چون فرزند، از صلب حضرت نوح بود نمى‏توانست ذاتاً پلید و منحرف باشد، چنان كه بعداً معلوم خواهد شد ژن و وراثت زمینه‏ساز است نه مجبورساز.

مى‏توان گفت: چون فرزندان، حامل برآیند تعامل ژن‏هاى زن و مرد هستند و زن حضرت نوح از نظر اعتقادى و روحى داراى مشكل بود، آن ویژگى‏هاى روحى مادر در فرزند، بروز بیشترى داشت.

احتمال دوم، كامل نیست زیرا محیط، هر چند فاسد باشد ولى نقش و علیّت تام و كامل در انحراف انسان ندارد. انسان با هر موجود طبیعى دیگر این تفاوت را دارد كه مقهور كامل شرایط، جوّ و وراثت نیست. وى مى‏تواند در مقابل مشكلات، تصمیم مخالف بگیرد و بر خلاف مسیر حركت كند، هر چند به سختى در هم بشكند. حضرت موسى(ع) در كاخ فرعون رشد و نمو كرد(6) ولى فطرت حق‏خواهى، حق‏جویى و یاور مظلوم‏بودنش، از بین نرفت.(7) حضرت یوسف در خانه عزیز مصر بزرگ شد ولى خوى و روش آنان را نپذیرفت و بر راه حق اصرار ورزید.

پسر نوح از مادرى خوب و مؤمن بهره‏مند نبود. حال نقش این تفاوت در عزم و اراده و تصمیم‏هاى غلط او چقدر مؤثر بود، در ادامه روشن خواهد شد.

نیروهاى مؤثر بر انسان‏

دانشمندان، در مورد نیروهاى تأثیرگذار بر انسان نظرهاى گوناگون و متفاوتى مى‏دهند. گروهى مى‏گویند ژنتیك، مهم‏ترین عامل بلكه تنها عامل سعادت یا شقاوت فرد است. همان گونه كه ویژگى‏هاى جسمى والدین به فرزند منتقل مى‏شود و به طور طبیعى فرزند راهى براى فرار از تأثیر ژن‏ها ندارد، خصوصیات روحى نظیر شجاعت، سخاوت، حق‏طلبى و تجاوزگرى وراثتى است و از آن، راه فرارى وجود ندارد.(8)

این گروه به احادیثى نظیر «السعیدُ سعیدٌ فى بطن اُمّه و الشقىُّ مَن شقى فى بطن اُمه»، تمسك مى‏كنند و همه چیز را تابع و مقهور وراثت مى‏دانند.

از این گروه پرسیده مى‏شود: پس اولین انسان‏ها چگونه با هم متفاوت شدند؟!

گروه دیگرى در مقابل گروه اوّل قرار دارند و نقش ژنتیك را تقریباً صفر مى‏دانند و تمامى تأثیرات را از تربیت و محیط مى‏دانند. اینان اعلام مى‏كنند كه چند بچه را به ما بسپارید و هر چه خواستید، به شما تحویل مى‏دهیم: دانشمند، دزد، جنایتكار و ... .

به نظر مى‏رسد هر دو گروه، انسان را آن گونه كه بایسته است، نشناخته‏اند و هر یك با یك چشم به انسان نگریسته و تنها یكى از ابعاد وى را دیده‏اند. اگر به دقت به انسان مى‏نگریستند، معلوم مى‏گشت كه هر دو عامل در سرنوشت انسان دخالت دارد ولى دخالت هیچ یك كامل نیست.

نقش عزم و اراده‏

خیال نشود اگر با دو چشم (وراثت و محیط) به انسان نظر شود كار تمام است؛ یعنى نباید تصور شود برآیند ژنتیك و تربیت، علت تامه براى سرنوشت انسان مى‏باشد و آدمى چون جسمى آزمایشگاهى است كه دو نیرو بر آن وارد مى‏شود و برآیند آن تغییر ایجاد مى‏كند. باید دانست چشم قوى‏تر و دقیق‏ترى نیاز است تا نقش عزم و اراده را تعیین كند زیرا عزم و اراده، در عرض و هم‏ردیف محیط و وراثت نیست تا مثلاً تأثیر هر یك را حدود سى و سه درصد بدانیم یا نقش اراده كمى برتر از آن دو نیست تا تأثیر آن دو را شصت درصد و نقش اراده را چهل درصد بدانیم.

اراده، عزم و نیّت، در طول عوامل وراثتى و محیطى است و آنها تنها نقش زمینه‏ساز و مددكار را بازى مى‏كنند و انسان است كه تصمیم مى‏گیرد و راه و روشى را برمى‏گزیند و از آنها استفاده لازم را مى‏برد.

در امور روحانى، تربیتى، رفتارى و ... تنها نیّت و عزم انسان است كه تمام موضوع مى‏باشد و به امور دیگر خط و جهت مى‏دهد. اگر گاهى دیده مى‏شود كه اراده تحت تأثیر محیط یا وراثت قرار مى‏گیرد، در اثر بى‏توجهى به نیّت و كم انگاشتن تأثیر آن است، نه اینكه نیروى اراده و عزم كم باشد و مغلوب وراثت یا محیط شود. در قسمت جسمى و مادى چون عالَم ماده داراى تنگنا و مزاحم‏ها مى‏باشد، وراثت مستقیماً تأثیر مى‏كند و اراده نمى‏تواند از تأثیر آن بكاهد. بنابراین پدر و مادرِ داراى بیمارى‏هاى جسمى، فرزند بیمار به وجود مى‏آورند و عزم و اراده پدر و مادر یا فرزند نمى‏تواند از انتقال بیمارى جلوگیرى كند.

باز به جهت تنگناها و مزاحم‏ها، عوامل محیطى بر جسم اثر مى‏گذارد و بچه‏اى كه از سوء تغذیه رنج مى‏برد داراى بدنى ضعیف و بیمار مى‏باشد و نمى‏تواند داراى هیكلى مناسب و موزون گردد.

در معنویات، عواطف و راههاى سعادت و شقاوت، از آن‏رو كه جسم و جسمیّت نقش چندانى ندارد و تنگناهاى مادى موجود نیست، اراده و عزم، نقش خود را كاملاً مى‏تواند ایفا كند. قرآن كریم مثال‏هایى مى‏آورد كه نشان مى‏دهد افرادى توانسته‏اند بُعد شقاوت و بدبختى را تا آخرین حد بپیمایند. در بُعد سعادت نیز همین طور است. فرزند نوح زمینه‏هاى محیطى و ژنتیكى مناسب را داشت، با این حال منحرف شد، به گونه‏اى كه قرآن به جاى اینكه او را بدكار بداند، وى را مجسمه بدكارى یا اساساً كارِ بد مى‏داند: «اِنَّه عمل غیر صالح؛(9) او عمل غیر صالح است.»

پسر نوح آنقدر «بدكاره» بود كه جرثومه فساد و بدكارى شد و آنقدر بدكارى را ادامه داد تا از جرثومه گذشته، خودِ «كار بد» شد، و این حكایتگر نهایت شقاوت و بدبختى انسان است.

اسماعیل فرزند ابراهیم‏علیهماالسلام‏

مثال دیگر از قرآن در مورد فرزندى كه كاملاً راه هدایت یافته، مطیع پدر و مادر بود و نسبت به آنان حرف‏شنوى داشت، حضرت اسماعیل است. خداوند وى را در پیرى نصیب حضرت ابراهیم نمود.(10) وقتى پدرى تا اواخر عمر فرزندى نداشته باشد و معجزه‏آسا بچه‏دار شود، طبعاً باید بچه لوس، بى‏تربیت و نازپرورده باشد و در همه جا حرف و خواسته او مهم‏ترین چیز جلوه كند و اراده‏اش بر اراده همه غلبه داشته باشد ولى چنین نبود و اسماعیل نخواست راه ناصواب یا باطل را طى كند.

در دوران شیرخوارگى، پدر، مأمور شد او و مادرش را در بیابانى بدون آب و آبادانى رها سازد.(11) در دورانى كه كودك بیشترین نیاز را به یارى پدر داشت، از چنین الطافى محروم شد. اما به طور معجزه‏آسا، در آن محیط خشك و سوزان، با جوشیدن آب زمزم، از تشنگى نجات یافت. قبیله‏هایى كه در بیابان دنبال آب مى‏گشتند و از نشست و برخاست پرندگان، جاى آب را تشخیص مى‏دادند، آنجا را یافتند و با دادن نان و غذا به بچه و مادرش، از آب بهره‏مند شدند. بدین گونه اسماعیل از گرفتارى و گرسنگى نجات یافت تا كم كم رشد كرد، اما همچون هر بچه دیگر كمبود پدر را در زندگى حس مى‏كرد. در این هنگام پدرش حضرت ابراهیم(ع) آمد و از او خواست در ساختن خانه خدا به او كمك كند. او نیز چنین كرد.(12) وقتى بزرگ‏تر شد و مردى گردید كه مى‏توانست همتاى پدر به كار بپردازد، پدر گفت: در خواب دیده كه وى را سر مى‏بُرد! پسر به راحتى با انجام این خواب موافقت كرد و خود را براى ذبح شدن آماده ساخت و صبور و موفق‏بودن در این امتحان را از خداوند درخواست نمود. علاوه بر این از رؤیاى پدر به «امر» تعبیر كرد و پدر را مأمورى كه نیرویى از غیب به وى دستور مى‏دهد، تلقى نمود.(13)

نكته‏ها و پرسش‏ها:

1- به حضرت ابراهیم و امتحانات سختى كه خداوند از او گرفت و وى در همه موفق شد، نمى‏پردازیم. تنها به همین مطلب بسنده مى‏كنیم كه تصمیم به گذاشتن زن و فرزند در بیابان یا ذبحِ فرزند، از امتحاناتى بود كه حضرتش به آنها دستور یافت. حضرت اسماعیل در مقابل این تصمیم‏ها تسلیم بود. او در كودكى كه زبان اعتراض نداشت و در بزرگى كه مى‏توانست اعتراض كند، هیچ گاه به پدر اعتراض نكرد كه چرا مرا در بیابانِ بدون آب و آبادانى رها ساختى! نیز به پدر اعتراض نكرد كه چه خدمتى به من كرده‏اى كه اكنون انتظار دارى در ساخت خانه خدا به تو كمك كنم؛ چنان كه از پدر نخواست نزد وى در مكه بماند یا نخواست همراه پدر به فلسطین، محل سكونت پدر برود. هر از چندگاهى كه پدر به دیدن او و مادرش مى‏رفت، ابراز رضایت مى‏كردند و اعتراض نمى‏نمودند یا درخواستى نمى‏كردند.(14) این نشان از روحیه عالى، احترام به پدر و تسلیم محض‏بودن مى‏نماید.

2- حضرت ابراهیم از روحیه عالى فرزند خبر داشت. به همین جهت خواب خود را با او در میان گذاشت و گرنه، باید با نقشه‏اى او را غافلگیر مى‏كرد تا خواب خود را اجرا نماید.

3- حضرت اسماعیل مى‏توانست با تشكیك در حجیّت خواب، خود را از خطر برهاند یا به پدر بگوید كه تو در رشد و هدایت من نقشى نداشته‏اى. پس مرا به حال خود رها ساز و قصد گرفتن جانم را نكن. ولى هرگز چنین نكرد بلكه در صدد ترغیب و تشویق پدر براى انجام رسالت الهى برآمد و از رؤیاى او به «امر»، تعبیر كرد و از پدر خواست مأموریتش را انجام دهد: «یا ابتِ افْعلْ ما تؤمر؛ اى پدر، آنچه را مأمورى انجام ده.»(15) در عین حال، ادب سخن را رعایت كرد و در حالى كه از درد ذبح‏شدن آگاه بود، عزم و اراده‏اش را بر تسلیم در مقابل خواستِ پدر و تحمل چنین شداید و رنج‏هایى در راه انجام مأموریت اعلام نمود.

این همه ادب، تسلیم فرمان پدر بودن و اخلاص و پاكى را، اسماعیل(ع) كِى و چگونه و از چه كسانى فرا گرفت؟

اسماعیل مدت زیادى نزد پدر نبود تا از او درس دین، اخلاص، فداكارى و ... بیاموزد. قبایلى كه گِرد زمزم جمع شدند نیز از داشتن پیامبر یا مربى ورزیده‏اى برخوردار نبودند، بنابراین باید براى این امور توجیهى یافت. آرى او تنها نزد مادر خویش، «هاجر» بود، كه وى در خانه حضرت ابراهیم پرورش یافته بود.

مقایسه بین دو فرزند

در مقایسه بین این فرزند و فرزند حضرت نوح كه هر دو فرزند پیامبر بوده و پدران از پیامبران اولوالعزم‏اند و از هر گونه خطایى در تبلیغ مبرّا مى‏باشند، مى‏توان دریافت كه از نظر ژنتیكى (تا آنجا كه مرتبط به پدر بوده) بهترین موقعیت را داشته‏اند. اما مادران متفاوت بوده‏اند؛ هاجر زنى فرمانبردار و خوب، و زن نوح الگوى كافران(16) و متمردان بودند.

ممكن است پرسیده شود: مادر اسماعیل، او را در بیابان و به دور از چشم مردم مشرك پرورش داد. این، یك موقعیت مناسب و خوب براى حضرت اسماعیل بود زیرا هنگامى كه شهر را شرك و كفر فرا گرفته و تبلیغات پیامبر نتواند مردم را به دین حق دعوت كند، پرورش یافتن كودك در بیابان، بهتر از پرورش یافتن در چنین جامعه‏اى است و این عامل (محیط) در خوب شدن اسماعیل نقش داشته است.

پاسخ: عوامل وراثتى و محیطى در سرنوشت فرد دخالت دارد اما نمى‏توان هیچ یك را ثابت دانست. در داستان پسران پیامبران، چند امر ثابت وجود دارد، از جمله اینكه انبیا از نظر جسمى و روحى سالم‏ترین افراد بوده‏اند، ثانیاً از نظر فرهنگى و تربیتى، بهترین شرایط را به وجود آورده و رعایت تمامى امورى را كه در رشد فرزند نقش داشته، لحاظ مى‏نمودند. اما وقتى دو فرزند متفاوت شدند باید به سراغ نقاط تمایز و اختلاف رفت.

در مورد فرزند نوح(ع) و فرزند ابراهیم(ع)، تنها یك تفاوت اساسى وجود دارد و آن مؤمن نبودن همسرِ حضرت نوح(ع) مى‏باشد. دور بودن حضرت اسماعیل از محیط شرك و كفر، نمى‏تواند نقش چندانى داشته باشد، چنان كه برادرش اسحاق در محیط خانوادگى ماند و به فساد نگرایید. افراد دیگرى نظیر موسى(ع) و یوسف(ع) نیز در محیط فاسد ماندند ولى فاسد نشدند.

افزون بر این محیط اطراف حضرت اسماعیل خوب نبود زیرا قبیله جُرُهم اولین گروهى بودند كه كنار آب زمزم سكونت گزیدند و با دادن اجاره‏بهایى مختصر از آب بهره مى‏بردند و مشرك بودند. اگر حضرت اسماعیل به دنبال جوانان منحرف و محیط آلوده‏اى مى‏گشت، بین آنان پیدا مى‏شد.

خلاصه اینكه غیر از عزم و اراده كه هر فرد داراست و بین افراد، اراده متفاوت مى‏باشد، مهم‏ترین تفاوتى كه بین فرزند نوح با فرزندان سایر انبیا وجود دارد، نقش مادر مى‏باشد.



1) سوره فصلت، آیه 42.

2) سوره هود، آیه 43.

3) همان.

4) سوره انبیاء، آیه 87.

5) حضرت نوح فرمود: «و لا یلدوا اِلّا فاجراً كفّاراً؛ (سوره نوح، آیه 27) اینان جز پلیدكار ناسپاس نزایند» كه نشان مى‏دهد از نسل آنان فرد خوبى به وجود نمى‏آمد.

6) سوره قصص، آیه 7 تا 9.

7) همان، آیه‏هاى 15 تا 18.

8) كافى، ج‏8، ص‏81؛ وسائل‏الشیعه، ج‏27، ص‏84، چاپ آل‏البیت.

9) سوره هود، آیه 46.

10) قرآن در این باره شكر و سپاس حضرت ابراهیم(ع) را نقل كرده است: «الحمد للَّه الذى وهب لى على الكبر اسماعیل و اسحاق»، (سوره ابراهیم، آیه 39).

11) قرآن در این باره دعاى حضرت ابراهیم(ع) را نقل كرده است: «ربنا اِنّى اسكنتُ مِن ذریتى بوادٍ غیر ذى زرع»، (سوره ابراهیم، آیه 37).

12) قرآن در این باره مى‏فرماید: «و اِذْ یرفع ابراهیمُ القواعد مِن البیت و اسماعیل، ربّنا تقبلْ منا ...»، (سوره بقره، آیه 127).

13) قرآن در این باره فرمود: «فلمّا بلغ معه السعى قال یا بُنىّ اِنّى اَرى‏ فى المنام انّى اَذبحك فانْظر ماذا ترى قال: یا ابتِ افْعل ما تُؤمر ستجدنى اِنْ شاءاللَّه من الصابرین»، (سوره صافات، آیه 102).

14) از قرآن به دست مى‏آید كه حضرت ابراهیم(ع) تا زمان بزرگ شدن اسماعیل و دستور یافتن به ذبح او چندین بار به مكه سفر كرده است. در یك مرتبه آن سرزمین هنوز بیابان بوده و آثار شهر یا شهرنشینى وجود نداشته است، به همین جهت حضرت ابراهیم دعا مى‏كند: «رب اجْعلْ هذا بلداً آمناً؛ (سوره بقره، آیه 126)، پروردگارا، اینجا را شهر امنى قرار بده». ولى در زمان دیگرى آثار شهرنشینى و وجود جمعیت را مى‏بیند و دعا مى‏كند: «رب اجْعلْ هذا البلد آمناً؛ (سوره ابراهیم، آیه 35)، پروردگارا، این شهر را ایمن گردان». ذكر «بلد» به صورت نكره در مرحله اول و با «الف» و «لام» در مرحله دوم نشان مى‏دهد كه این دعاها در دو زمان صورت گرفته و بین دعاها فاصله زیادى بوده تا بیابان به شهر تبدیل شده است. دعاى حضرت ابراهیم در هر دو بار براى امنیت آن سرزمین، اهمیت امنیت را نشان مى‏دهد. نیز مى‏فهماند ماندن یك زن و كودك در بیابان وحشتناك بوده، غذا و آب و مهم‏تر از آن امنیت آنان مورد توجه بوده است.

15) سوره صافات، آیه 102.

16) سوره تحریم، آیه 10، «و ضرب اللَّه مثلاً للذین كفروا امْرأةَ نوحٍ و امْرأةَ لوطٍ».

ماهنامه پیام زن
سه شنبه 15/12/1391 - 20:3
اهل بیت

قرآن و نقش مادر در تربیت جوانان(2)

بررسى چهره‏هاى جوان در قرآن‏
احمد عابدینى‏

حضرت موسى(ع)

جوان دیگرى كه مى‏توان مثال زد و زندگى‏اش را در قرآن مطالعه كرد، حضرت موساى كلیم است. او از نظر وراثتى و ژنتیكى داراى موقعیت خوبى بود و از پدر و مادرى مؤمن به وجود آمد(1) و از مادر خود شیر نوشید.(2) زمانى محیط تربیتى او كاخ فرعون بود كه مهد ظلم، جور، حق‏كشى، انسان‏كشى، تبعیض و شرك بود.(3) فرعون با صراحت اعلام مى‏كرد: «أنا ربُّكم الأعلى؛(4) من پروردگار والاى شمایم.» یا مى‏گفت: «ما علمتُ لكم مِن إلهٍ غیرى؛(5) هیچ معبودى غیر از خود براى شما سراغ ندارم.» فرعون مخالفان خود را با زور و ارعاب به پرستش خویش وا مى‏داشت و مى‏گفت: «لئن اتخذتَ اِلهاً غیرى لأجعلنّك مِن المسجونین؛(6) اگر خدایى غیر از من اختیار كنى تو را [نیز] از زندانیان قرار خواهم داد.»

این جملات اگر چه در طول مبارزات حضرت موسى(ع) با فرعون توسط وى گفته مى‏شد، ولى نشان مى‏دهد در خانه و كاخش همین روحیه حكمفرما بود.

حكمت خدایى اقتضا كرد كه موسى(ع) دوران كودكى و جوانى را در چنین خانه‏اى به سر بَرَد و پرورش یابد تا به همه ثابت گردد فرعون كه هزاران كودك را كشت(7) تا موسى به دنیا نیاید، نتوانست بر خواست خداوند چیره شود. خداوند خواست موسى(ع) به دنیا بیاید و در خانه فرعون رشد و نمو یابد تا درس عبرتى براى همگان باشد. نكته‏اى كه مهم است و قرآن در موارد متعددى به آن اشاره كرده این است كه خداوند او را به مادرش برگردانید تا از او شیر بنوشد و دست نوازش بر سر و رویش بكشد. خداوند دو نكته را به مادر موسى گوشزد كرد:

1- برگشتِ موسى نزد مادر؛

2- پیامبر شدن موسى در آینده. به نظر مى‏رسد اوّلى زمینه‏ساز دومى باشد.

«و أوحینا إلى اُمّ موسى‏ أنْ أرضعیه، فإذا خفتِ علیه فألقیه فی الیَمّ و لا تخافی و لا تحزن إنّا رادُّوهُ إلیك و جاعلُوهُ مِن المرسلین؛(8)

به مادر موسى وحى كردیم كه او را شیر ده و چون بر او بیمناك شدى او را در نیل بینداز و مترس و اندوه مدار كه او را به تو باز مى‏گردانیم و از پیامبرانش قرار مى‏دهیم.»

نكته‏ها:

1- مادرى كه دلهره ماندن یا كشته شدن بچه‏اش را دارد باز باید بچه را شیر دهد.

2- به نظر مى‏رسد «جاعلوه من المرسلین» با «إنّا رادّوه الیك» مرتبط هستند و گرنه كنار یكدیگر ذكر نمى‏شدند.

3- راه رساندن موسى به مادرش را در آیه اشاره كرده: «حرَّمنا علیه المَراضع مِن قبل ...؛(9) از پیش شیر دایگان را [به نحو تكوینى‏] بر او حرام گردانیده بودیم» در نتیجه موسى پستان هیچ زنى را به دهان نگرفت تا اینكه به مادرش كه ناشناس در صف شیردهندگان قرار داشت رسید. بنابراین او غذاى دوران كودكى و مقدارى از مسائل تربیتى و هدایتى را از مادر فرا گرفت.

از سوى دیگر موسى(ع) در محیطى كه از نظر فرهنگى بسیار فاسد بود رشد كرد و پاك و پاكیزه ماند تا بر همگان روشن شود مى‏توان در محیطى ناسالم نیز با نیّت و عزمى استوار در مسیر حق گام برداشت و از

كفر و شرك محیط، نه تنها اثر نپذیرفت كه اثر گذاشت.

قرآن بیان مى‏كند كه موسى(ع) پس از رشد یافتن و به سن نوجوانى رسیدن، از كاخ بیرون آمد و در شهر به گردش پرداخت و دید فردى مصرى، یكى از افراد بنى‏اسرائیل را به بیگارى گرفته است. موسى به مصرى اعتراض كرد و با مشتى محكم او را از پاى در آورد.(10) فعلاً سخن این نیست كه آیا آن مصرى مستحق قتل بود یا آیا راه چاره دیگرى براى نجات سبطى نبود، بلكه سخن این است كه موسى با اینكه در محیط مصریان، در كاخ فرعون و در جوّ ظلم و فساد تربیت شده بود ولى با ظلم و تجاوز میانه‏اى نداشت، حتى با دیدن ظلم چنان غضبناك شد كه فرد مصرى را از پاى در آورد. بنابراین هیچ كس نمى‏تواند ادعا كند چون جوّ و محیط فاسد بود ما نیز فاسد شدیم و تمامى تقصیرها را بر عهده جوّ و محیط بگذارد.

پرورش موسى(ع) در كاخ فرعون، نمونه‏اى عملى براى جوانان، و مؤمن بودن همسر فرعون الگو و درس عبرتى براى تمامى زنان است.

اراده و عزم، كلیدى‏ترین نقش را در تمامى زمینه‏هاى هدایتى و تربیتى انسان بر عهده دارد؛ اگر چه رسیدن به مقام والایى چون نبوت بدون داشتن پدر و مادرى صالح و شیرى پاك میسر نیست.

آنجا كه حضرت موسى(ع) مادرِ مهربان خود را به همراه نداشت، زن مؤمن دیگرى نقش ایفا كرد؛ یعنى زن فرعون كه باعث شد موسى از رود نیل گرفته شود، و این كودك از بین هزاران كودك كشته نشود. قرآن این امور را با لطافت خاصى بیان كرده است.

«و قالتِ امْرأةُ فرعون قُرَّةُ عینٍ لى و لك لا تقتلوه عسى‏ أنْ ینفعَنا أو نتّخذه ولداً و هم لا یشعرون؛(11)

و همسر فرعون گفت: [این كودك‏] نور چشم من و تو خواهد بود. او را مكشید، شاید براى ما سودمند باشد یا او را به فرزندى بگیریم، ولى آنها خبر نداشتند.»

از یك سو، با قاطعیت و جزم به فرعون گفت: نور چشم من و تو است و از سوى دیگر، مأموران و جلادان را از كشتن كودك نهى كرد و فرعون را در مقابل عمل انجام‏شده قرار داد. به دنبال آن با استدلال‏هاى عاطفى نظر همگان را به سوى موسى جلب كرد. آنان از زیركى این زن كه با چنین برنامه خاصى و سخنى متین، موسى را از مرگ نجات داد، ناآگاه بودند.

در كنار مادر موسى زن فرعون كه زنى مؤمن بلكه نمونه كامل ایمان بود تربیت موسى(ع) را به عهده گرفت و او را مانند فرزند پرورید تا موساى كلیم شد. چه خوش گفت امام خمینى كه فرمود: «از دامن زن، مرد به معراج مى‏رود.»(12)

همسر فرعون در كاخ طاغوت و زیر سلطه فرعون چنان خوب عمل كرد كه خداوند نه تنها او را الگوى زنان قرار داده كه الگوى همه مؤمنان قرار داده است:

«و ضرب اللَّه مثلاً للذین آمنوا امْرأةَ فرعونَ إذْ قالتْ ربِّ ابْنِ لى عندك بیتاً فى الجنة و نجّنى مِن فرعون و عمله و نجّنى مِن القوم الظالمین؛(13)

براى كسانى كه ایمان آورده‏اند، خدا همسر فرعون را مَثَل آورده، آنگاه كه گفت: پروردگارا، پیش خود در بهشت خانه‏اى برایم بساز و مرا از فرعون و كردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر برهان.»

نكته‏ها:

1- از آیه روشن مى‏شود زن فرعون این جمله را زیر شكنجه گفته، زیرا درباریان و جلادان حكومت، به او آزارهاى فراوان مى‏رساندند و او از خداوند یارى و نجات خواست.

2- خداوند در بیان نمونه زنان بد، همسر لوط و همسر نوح را كنار هم ذكر كرده:

«ضرب اللَّه مثلاً للذین كفروا امْرأةَ نوحٍ و امْرأةَ لوطٍ»(14) ولى در مثال زدن و نمونه آوردن از زنان مؤمن، زن فرعون را در یك آیه مستقلاً ذكر كرده، در آیه دیگرى حضرت مریم را با جمله «و مریم ابْنةَ عمران التى احصنتْ فرجَها»(15) بیان كرده است. مقدم داشتن زن فرعون، احتمالاً نشان مى‏دهد كه نقش الگوگیرى از او بیشتر مى‏باشد، زیرا در بدترین شرایط، خطیرترین مسئولیت‏ها - حفظ جان موسى(ع) - را عهده‏دار شد، سپس تربیت او را در حد توان انجام داد.

3- زن حضرت نوح و زن حضرت لوط با اینكه در خانه پیامبران الهى بودند، مجبور به ایمان آوردن نبودند. اساساً تربیت جبرى و زورى راه به جایى نمى‏بَرَد و محیط خانه یا اجتماع، تنها زمینه‏ساز مى‏باشد. فرعون براى كافر ساختن زن خویش و همراه كردن او با خود، از هیچ اقدامى فروگذار نكرد و او را با شیوه‏هاى گوناگون شكنجه كرد! مردى كه باید براى زن، سرپناه و سایه مهر و محبت باشد، سایه آتش و خون شد به گونه‏اى كه آسیه - همسر فرعون - از خداوند مى‏خواهد مكانى نزد خدا در بهشت برایش قرار دهد. او حتماً توجه دارد كه خداوند جسم نیست و در جایى از بهشت سكونت ندارد تا مكانى در همان گوشه براى آسیه بنیان نهد بلكه مى‏خواهد با این بیان، اوج نیاز خود را به سرپرستى مهربان و مهرگستر بیان كند.

حضرت یوسف‏

حضرت یوسف، نمونه دیگرى از جوانان است كه از نظر وراثتى در خانواده‏اى شایسته به دنیا آمد. پدرش یعقوب، جدش اسحاق و پدر جدش حضرت ابراهیم(ع) بود. از نظر تربیتى هفت سال اوّل زندگى را در خانه پدر و نزد او بود و محبت پدر و مادر نثارش مى‏شد. در روایات آمده است كه بچه تا هفت سال نخست، امیر و فرمانرواست: «الولد سید سبع سنین»(16) یا مى‏فرماید: «مَن كان عنده صبىّ فلیتصاب له؛(17) هر كه بچه‏اى دارد براى او خود را بچه بگیرد» یعنى با او بازى‏هاى بچه‏گانه كند.

در چنین دورانى یوسف در خانه پدر بود و پدر وظایف پدرى را به بهترین نحو انجام داد، اما هنگامى كه طبق روایات ما، باید در این دوره، كودك ادب مى‏شد «و یؤدّب سبع سنین»(18) دست حسادت، او را از پدر جدا ساخت و در چاه كنعان انداخت و سرانجام به عنوان برده‏اى در مصر فروخته شد. یكى از درباریان فاسد او را خرید و دوران هفت ساله دوم خود را به جاى ادب شدن در كانون معنویت و علم پدر بزرگوارش، یعقوب، در خانه عزیز مصر گذراند. آنان هر جور خواستند با وى رفتار كردند و هر چه خواستند به او خورانیدند. و پس از گذشت مدتى طولانى یوسف(ع) جوانى برومند شد و به مقتضاى جوانى، داراى اوج شهوت بود، نیز به مقتضاى آرزوهاى دوران جوانى، خواهان رسیدن به مقام‏هاى اجتماعى و سیاسى بود. عزیر مصر خواست از این شرایط بهترین بهره‏ها را ببرد و با پرونده‏سازىِ فساد اخلاقى، او را همیشه ترسان سازد تا پیوسته براى مخفى ماندن پرونده فساد اخلاقى تسلیم خواسته‏هاى نامشروع عزیز مصر شود ولى عزم و اراده قوى حضرت یوسف و پاى‏بندى به مبانى دینى و اخلاقى، توطئه را خنثى كرد و یوسف پاكدامن از صحنه خارج شد. عزیز مصر، صلاح دید او را براى تأدیب، روانه زندان كند.

در این نمونه نیز عزم و اراده، سخن اوّل را مى‏گوید. شرایط محیطى اطراف یوسف(ع) به گونه‏اى است كه معمولاً افراد خود را مى‏بازند و با گرفتار شدن در دام شهوت به خطا مى‏افتند، سپس براى سرپوش گذاشتن روى خطا، خطاهاى بعدى را مرتكب مى‏شوند، ولى یوسف(ع) نشان داد كه مى‏توان بر تمامى موانع غالب شد و محیط و زورِ حكومت و شهوت جوانى و فراهم شدن زمینه‏هاى فساد، علت تامّه نیست و بر همه این اوضاع مى‏توان پیروز گشت.

از آنچه بیان شد رمز تكرار آیه‏اى از قرآن در قصه موسى و یوسف(علیهماالسلام) روشن مى‏گردد:

«و لمّا بلغ أشُدَّه و اسْتوى‏ آتیناه حكماً و عِلْماً و كذلك نَجْزِى الْمحسنین؛(19)

چون [موسى‏] به رشد و كمال خویش رسید به او حكمت و دانش عطا كردیم و نیكوكاران را چنین پاداش مى‏دهیم.»

همین آیه، بدون كلمه «و اسْتوى» در داستان حضرت یوسف(ع) تكرار شده است.(20)

در هر دو مورد روشن است كه رسیدن به مقام رشد، قبل از رسیدن به مقام نبوت است. به هر حال مهم عزم و اراده است كه این دو، در عنفوان جوانى به آن رسیدند. تفاوت دیگر این دو با پسر حضرت نوح، وجود مادرى مؤمن و خداترس مى‏باشد كه پسر حضرت نوح از آن بى‏بهره بود.

علامه طباطبایى در تفسیر المیزان فرموده: اگر دو داستان قرآن یا دو معنا در آیه یا قسمتى مشترك بودند نشان مى‏دهد كه داراى مبدأ واحدى هستند.(21) این فرمایش نشانه آن است كه یوسف و موساى جوان داراى شرایط واحدى بودند. هر دو از نظر اجتماعى در محیطى فاسد بودند اما توانستند با نیروى اراده بر اوضاع محیط چیره شوند و به جاى تأثیرپذیرى از جوّ و احساسات، از عقل فرمان بگیرند و گِرد فساد نگردند.

اشكال:

اگر نقش مادر اینقدر مهم است چرا در داستان یوسف، همیشه از اندوه و گریه پدر سخن گفته مى‏شود و تمامى تلاش قرآن بر بیان حزن و اندوه یعقوب مى‏باشد و اسمى از مادر یوسف نبرده است؟

جواب:
اوّلاً: در سرگذشت فرزندان انبیا، چون پدر از نظر وراثتى شایسته و كامل است و از نظر تربیتى وظیفه خود را به خوبى انجام مى‏دهد و پدران پیامبران همگى پاك بوده‏اند، با ثابت انگاشتن آنان، نقش مادر روشن مى‏گردد، نه اینكه نقش مادر از سایر عوامل تأثیرگذار بیشتر باشد یا نقش عزم و اراده مورد تردید قرار گیرد.

ثانیاً: چون یوسف خواب دید كه یازده ستاره و خورشید و ماه بر او سجده مى‏كنند و آن را براى پدرش بیان كرد، یعقوب(ع) چنین تعبیر كرد كه او شخصیت بزرگى مى‏شود، به همین جهت هیچ گاه دریده شدن او توسط گرگ را قبول نداشت. دیگران مى‏خواستند به یعقوب بقبولانند یوسف مرده است ولى او اعتقاد راسخ به زنده بودن یوسف و به مقام والا رسیدن او داشت، اما مادر، عاطفه و عشق مادرى داشت كه امرى روشن است و قرآن در صدد بیان آن نیست بلكه در مقام بیان علم حضورى یعقوب است؛ آنچه كه امروزه تله‏پاتى نام دارد.

اشكال:
مواردى وجود دارد كه مادر نقش چندانى نداشته است، نظیر مریم مادر عیسى(ع) كه در كودكى به معبد سپرده شد و حضرت زكریا كفالت او را به عهده گرفت، در حالى كه سزاوار بود مریمِ خردسال تا زمان بلوغ نزد مادرش باشد. همین نشان مى‏دهد كه نقش مادر آنقدر هم زیاد نیست.

جواب:
اوّلاً: به این اشكال مى‏توان جواب نقضى داد: حضرت عیسى(ع) پیامبرى بود كه بدون داشتن پدر و تنها از طریق مادر به دنیا آمد اما پیامبرى كه داراى پدر باشد ولى مادر نداشته باشد در بین انبیا وجود ندارد.

ثانیاً: معلوم نیست مریم در كودكى تحت تربیت مادرش نبوده بلكه روشن است مادر مریم او را به معبد تحویل داد و آنان قرعه كشیدند و حضرت زكریا، سرپرستى او را به عهده گرفت. رایج است كه حضانت و نگه‏دارى بچه، با كسى است اما سرپرستى با فرد دیگر. حضرت مریم همین وضع را داشت و مادر حضانت او را به عهده داشت. اشاره‏اى به داستان حضرت مریم مناسب است.

حضرت مریم(علیهاالسلام)

یكى دیگر از كسانى كه دوره جوانى وى در قرآن بحث شده است، حضرت مریم(س) مى‏باشد. مادر مریم قبل از تولد او به گمان اینكه جنین، پسر مى‏باشد او را وقف خدمت به معبد كرد. بنابراین مى‏بایست كودك از خادمان معبد باشد. از این‏رو از كودكى به آنجا راه یافت و به خدمت مشغول شد. سخت‏گیرى و آزارهاى روحانیان یهود و حسادت آنان با زكریاى پیامبر كه آثارش در آزار و اذیت دخترك ظاهر مى‏گشت از عزم و اراده او در خدمت و خودسازى و عبادت نكاست به گونه‏اى كه خداوند او را لایق دید از نعمت‏ها و رزق‏هاى مادى و معنوى به طور معجزه‏آسا بهره‏مندش سازد، طورى كه حضرت زكریا دچار شگفتى شده بود و با لحن تعجب‏آمیزى از وى پرسید: «اَنّى‏ لك هذا؛(22) این ارزاق از كجا برایت آمده است؟!»

نكته:

بودن حضرت مریم در سِلك خادمان و عابدان و رسیدن او به مقام قرب الهى، به همگان نشان داد راه رسیدن به مقام‏هاى عالى، براى همه باز است و مردان امتیاز ویژه‏اى ندارند، حتى دختران در عنفوان جوانى مى‏توانند به عالى‏ترین مراحل برسند به گونه‏اى كه پیامبران را به شگفتى اندازند و زمینه‏اى براى دعاى پیامبران فراهم سازند كه از خداوند درخواست‏هایى داشته باشند. حضرت زكریا پس از دیدن مقام و منزلت مریم و ارزاق فوق‏العاده نزد او، از خداوند تقاضاى فرزند كرد. «هنالك دعا زكریا ربَّه ...؛(23) در این هنگام زكریا پروردگارش را خواند ...» مریم الگوى مؤمنان قرار گرفت تا همه از او درس پاكدامنى بیاموزند.(24)

نكته اصلى در زندگى حضرت مریم این نیست كه بدون تربیت و حضانت مادر، رشد كرده و به مقاماتى رسیده زیرا آیات، حضانت مادر را نفى نكرده و از بود و نبود آن سخنى نگفته است بلكه نكته اصلى داستان، تكامل پیدا كردن یك دختر جوان و رسیدن به درجات عالى كمال مى‏باشد. نكته مهم‏تر اینكه ذكر و یاد مادر مریم در آیات به چشم مى‏خورد:

«إذْ قالتِ امْرأة عمران ربِّ إنّى نذرتُ لك ما فى بطنى محرراً فتقبّلْ منّى إنّك أنتَ السمیعُ العلیم. فلمّا وضعتْها قالتْ ربِّ اِنّى وضعتُها أُنثى‏ و اللَّه أعلمُ بما وضعتْ و لیس الذكر كاْلأُنثى‏ ... و إنّى سمَّیتُها مریم و إنّى اُعیذُها بك و ذُرِّیَّتها مِن الشیطان الرجیم؛(25)

زن عمران گفت: پروردگارا، آنچه در شكم خود دارم نذر تو كردم تا آزادشده تو باشد، پس از من بپذیر كه شنواى دانایى. چون فرزندش را بزاد، گفت: پروردگارا، من دختر زاییده‏ام - و خدا به آنچه زاییده داناتر بود - و پسر چون دختر نیست - و نامش را مریم نهادم و او و فرزندانش را از شیطانِ رانده شده به تو پناه مى‏دهم.»

بیان سخنان مادر مریم و آمیخته ساختن گفته‏هاى او با سخنان خداوند در یك آیه و نقل نكردن سخنى از عمران، پدر مریم، نكته‏هایى دارد كه توجه به آنها نقش مادر مریم را بیش از پیش روشن مى‏سازد.

فرزندان حضرت آدم(ع)

جوان‏هاى دیگرى كه قرآن از آنان سخن به میان آورده ولى نامى از آنان نبرده است، پسران حضرت آدم(ع) مى‏باشند. در این مورد نقش عزم و اراده به طور كامل آشكار مى‏گردد و نشان مى‏دهد علاوه بر ژنتیك و محیط، عامل اصلى، اراده و عزم مى‏باشد. آنان هر دو پسران آدم بودند و از لحاظ ژنتیك، محیط زندگى، لطف و عنایت مادر و ... در شرایطى متساوى قرار داشتند زیرا حضرت آدم(ع) بین فرزندانش فرق نمى‏گذاشت. از انسان‏هاى دیگرى كه به یكى كمك كنند ولى دیگرى را به انحراف بكشانند نیز خبرى نبود. علم و تكنیك و حیله‏گرى و تقلب و زد و بندهاى سیاسى كه در زمان ما موجود است، در آن زمان خبرى نبود به گونه‏اى كه قابیل پس از كشتن برادرش نمى‏دانست براى مخفى كردن جنایت خویش مى‏تواند برادر مقتول - هابیل - را زیر خاك پنهان كند تا اینكه خداوند با فرستادن كلاغى كه زمین را مى‏شكافت، به او راه پنهان‏كارى را آموخت.(26)

در چنان جوّى هیچ عامل بیرونى و ژنتیكى وجود نداشت كه بین دو برادر جدایى افكند. بنابراین، تنها این تفاوت وجود دارد كه یكى، سلیم‏النفس، بخشنده و خیرخواه بود و هنگام قربانى براى خدا موجود بهتر را آورد تا مقبول خداوند واقع شود، اما دیگرى، بخیل و ناسپاس بود، و براى قربانى به مقتضاى طبعش، شى‏ء پست و بى‏مقدار را آورد كه مورد قبول واقع نشد. پس از قبول شدن قربانى هابیل از سوى خداوند، و رد شدن قربانى قابیل، حس حسادت نزد او رشد كرد و برادرش را تهدید به قتل كرد.(27)

هابیل پس از تهدید شدن، با چند جمله در صدد نصیحت و هدایت برادر، برآمد و با اعلام گذشت و دست دراز نكردن به برادر و تصمیم بر سكوت خواست برادرش را از مسیر انحرافى نجات دهد. وى با بیان اینكه: اگر مرا بكُشى بار گناه انسان‏كشى به دوش تو خواهد افتاد، خواست او را از فرو رفتن در ورطه خطرناك برهاند ولى او به جاى دقت در نصایح برادر و درس‏آموزى از بزرگوارى و صداقت وى، زمینه را براى كشتن او آماده دید و نفسش نیز وى را بر این كار تحریك كرد و برادرش را به قتل رسانید.(28)

نكته‏ها:

وقتى اراده و عزم فردى بر راه و روشى قرار گرفت، از تمامى عوامل و امكانات، در مسیر خود استفاده مى‏كند، حتى امور و امكاناتى كه در نگاه نخست در غیر این مسیر به كار بروند.

صالح و سِلْم بودن هابیل و گفتن جملاتى نظیر اینكه «من دست روى تو بلند نمى‏كنم»، «از خداوند، پروردگار جهانیان مى‏ترسم» و ... اقتضا دارد دل هر سنگدلى را نرم كند و از خشونت باز دارد ولى این جملات، قابیل را تشویق كرد از آرامش برادر، سوء استفاده كند و او را به قتل برساند.

نتیجه‏

در این مقاله در تلاش بودیم با توجه به عناصر ثابت، نقش عناصر متغیّر را روشن سازیم. از جمله عناصر ثابت، نقش ژنتیكى و تربیتى خوب انبیا بر فرزندان‏شان بود و دیگرى نقش بد محیط اجتماعى كه فرزندان انبیا در آنجا رشد كردند. اما موردى كه متغیّر بود، یكى وضعیت مادران بود و دیگرى قدرت عزم و اراده افراد. در این مجموعه با توجه به داستان‏هاى مطرح‏شده در قرآن، معلوم گشت نقش مادر آنقدر مهم است كه در بین فرزندان انبیا تنها یكى بر گمراهى اصرار ورزید و به هیچ نحو نخواست راه صلاح را بپیماید و او كسى بود كه مادرش - همسر نوح - در انحراف به سر مى‏برد اما بقیه فرزندان انبیا، افراد خوب و از سِلك پیامبران الهى بودند یا اگر همچون فرزندان یعقوب اشتباه كردند، سرانجام توبه نمودند و از صالحان گشتند.

به امید اینكه جوانان قدر مادران خود را بیش از پیش بدانند و آنان را یارى نمایند و مادران نیز مسئولیت پرورش فرزند را مهم‏ترین مسئله بدانند و هیچ چیز دیگر را بر آن ترجیح ندهند و بانوان باید بدانند پرورش فرزند صالح، بااهمیت‏تر از كارهاى اجرایى و اقتصادى مى‏باشد.

متأسفانه امروزه تربیت و حضانت بچه، كم‏اهمیت و بى‏مقدار جلوه مى‏كند و منشى دكتر، و تایپیست اداره‏شدن و ... مقام بلند جلوه مى‏كند. آنگاه آنان كه باید بزرگ‏ترین افتخارات را بیافرینند و بهترین جوان‏ها را تربیت كنند، به كارهاى كم‏ارزش كشیده مى‏شوند و آنان كه باید كار كنند، به اعتیاد، جیب‏برى، كیف‏قاپى و ... روى مى‏آورند! و برخى كارفرمایان خوشحالند كه خانم‏ها را استخدام مى‏كنند كه با حقوق كمتر كار مى‏كنند، از نظم بهترى برخوردارند، تخلف نمى‏كنند و بالاخره سود بیشترى نصیب كارفرما مى‏كنند.



1) مادر موسى آنقدر خوب و پاك بود كه سزاوار وحى الهى شد و خداوند به او وحى كرد كه: «بچه خود را شیر ده و وقتى بر او ترسیدى او را در صندوقچه‏اى بگذار و در رودخانه بینداز.» (سوره قصص، آیه 7).

2) سوره قصص، آیه‏هاى 12 و 13.

3) همان، آیه 8.

4) سوره نازعات، آیه 24.

5) سوره قصص، آیه 38.

6) سوره شعراء، آیه 29.

7) سوره قصص، آیه 4.

8) همان، آیه 7.

9) همان، آیه 12.

10) همان، آیه 15.

11) همان، آیه 9.

12) صحیفه نور، ج 6، ص 194.

13) سوره تحریم، آیه 11.

14) همان، آیه 10.

15) همان، آیه 12.

16) وسائل‏الشیعه، ج‏15، ص‏195، ح‏7.

17) همان، ص‏203، ح‏2.

18) همان، ص‏194، ح‏4.

19) سوره قصص، آیه 14.

20) سوره یوسف، آیه 22.

21) المیزان فى تفسیر القرآن، ج‏1، ص‏260: إنّ القصتین او المعنیین إذا اشْتركا فى جملةٍ او نحوها، فهما راجعان إلى‏ مرجعٍ واحدٍ.

22) سوره آل‏عمران، آیه 37.

23) همان، آیه 38.

24) سوره تحریم، آیه 12.

25) سوره آل‏عمران، آیات 35 و 36.

26) سوره مائده، آیه 31.

27) همان، آیه 27.

28) همان، آیات 27، 28، 29 و 30.

ماهنامه پیام زن ـ شماره 137

سه شنبه 15/12/1391 - 20:3
اخلاق

شخصیت زن از دیدگاه پیامبر و ائمه طاهرین

پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم نسبت به زن احترام خاصى قایل بود و مرتباً درباره محبت و مهربانى و مداراى با آنها سفارش مى كرد، به زنان سلام مى كرد و مكرر مى فرمود:

من از دنیاى شما سه چیز را دوست مى دارم و آن سه چیز عبارت اند از: عطر، زن و نماز كه روشنى چشم من است.

[روش خوشبختى، ص 89] ناگفته پیدا است كه این سخن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم به خاطر شهوت و غریزه جنسى نبود، بلكه آن حضرت با ایراد چنین سخنانى مى خواست زنان را كه در نظر اعراب، موجودى بى ارزش و در حد یك حیوان بودند، بزرگ جلوه دهد. بدین جهت، زن را در ردیف نماز كه امرى عبادى و مقدس است، قرار داد و با این تعبیر، زن را به بالاترین مقام ترقى داد.

میمونه ، همسر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم مى گوید: از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم شنیدم كه مى فرمود: بهترین مردان امت من كسى است كه نسبت به همسر خود بهترین رفتار را داشته باشد و بهترین زنان امت من كسى است كه نسبت به همسر خویش بهترین كردار را داشته باشد. هر زنى كه آبستن مى شود، هر شب و روزى كه بر وى مى گذرد، برابر با هزار شهید، اجر و پاداش دارد. بهترین زنان امت من زنى است كه در آنچه معصیت نباشد، رضاى شوهر را به دست آورد و بهترین مردان امّت من، مردى است كه با خانواده اش به لطف و مدارا زندگى كند. چنین مردى هر روزى كه بر او بگذرد، اجر صد شهید دارد.

عمر گفت: یا رسول اللَّه! چگونه مى شود زنى كه رضایت شوهرش را به دست آورد، اجر هزار شهید و مردى كه با خانواده اش مدارا كند، اجر صد شهید را داشته باشد؟ پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: بدان كه اجر زنان، نزد خداوند، بیش از اجر مردان است. به خدا سوگند كه ستم شوهر نسبت به زن، بعد از شرك به خدا، بزرگترین گناهان است. نسبت به رفتار با موجود ضعیف (زن و یتیم) از خدا بترسید كه خداوند به خاطر ایشان، شما را مؤاخذه خواهد كرد. هر كه به این دو نیكى كند، رحمت الهى نصیب او شود و هر كه بدى نماید، مورد سخط و خشم الهى واقع شود.

[روش خوشبختى، ص 78 تا 79] رسول اكرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم معیار جوانمردى و فرومایگى انسان را چنین بیان مى فرماید: جوانمردان، كسانى هستند كه زنان را گرامى مى دارند و فرومایگان نسبت به آنان اهانت مى نمایند.

[ما اكرم النساء الا كریم و ما اهانهن الا لئیم. (آیین همسردارى، ص 6)] و در حدیث دیگر مى فرماید: بهترین شما كسى است كه با خانواده اش رفتار نیك داشته باشد. من نیز با خانواده ام چنین ام.

[خیركم خیركم لاهله و انا خیركم لاهلى.(حقوق و حدود زن در اسلام، ص 44- 47)] ابن عباس از پیامبر گرامى صلى اللَّه علیه و آله و سلم روایت مى كند: هركس دخترى داشته باشد و نسبت به او اهانتى روا ندارد و فرزند پسرش را بر او ترجیح ندهد، خداوند او را داخل بهشت مى كند.

[محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم خاتم پیامبران، ج 1، ص 183] و نیز مى فرماید: هركسى كه از بازار، متاع و تحفه اى به خانه آرد، اول به دختران بدهد و سپس به پسران. هر آن كس كه دختران را شاد كند، گویى كه از ترس خدا گریسته است، یعنى همان تقرب و پاداش را دارد.

[محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم خاتم پیامبران، ج 1، ص 183] پله=4

توجهات پیامبر نسبت به حقوق و شخصیت زن

پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم- در روزگارى كه زن ارزش و اعتبارى نداشت- مقام زن را تا سطح یك انسان مستقل و داراى حقوق و شخصیت بالا برده، توصیه مى فرمود كه مقتضیات فطرت زن رعایت شود. رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم زن را تشبیه به استخوان خمیده دنده ها مى كرد و مى فرمود: زن شبیه استخوان خمیده دنده هاست و در همان وضعى كه هست، سودمند است. اگر بخواهند آن را راست كنند، مى شكند و ضایع مى شود. [محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم، خاتم پیامبران ج 1، ص 386 و 387.]

این بدان معناست كه خلقت زنان را نمى توان تغییر داد و كارى كه از عهده مردان بر مى آید و در صلاحیت آنان است، هیچ گاه از عهده زنان بر نمى آید.

پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: به دور باد كسى كه خانواده خود را ضایع كند و آنها را به حال خود واگذارد.

[محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم، خاتم پیامبران، ج 1، ص 386 و 387.] البته باید گفت كه زن باید نكاتى را رعایت كند. چنان كه رسول اكرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم مى فرماید: بهترین زن، كسى است كه در هنگام نعمت، شكرگزار باشد و در بلا و گرفتارى صبر و بردبارى را از دست ندهد.

[كشكول، ج 2، ص 50] و نیز مى فرماید: بعد از ایمان به خدا نعمتى بالاتر از همسر موافق و سازگار نیست.

[آیین همسردارى، ص 48] امام صادق علیه السلام مى فرماید: بهترین زنان كسانى هستند كه در هنگام نعمت، شكرگزار باشند و در صورت ندارى، راضى و خشنود باشند.

[كشكول، ج 2، ص 90] در حدیثى از رسول گرامى صلى اللَّه علیه و آله و سلم روایت شده كه فرموده است:جبرئیل همواره درباره بانوان به من سفارش مى كرد تا جایى كه گمان مى كردم، براى شوهران اُف گفتن به زنان جایز نیست. در برخورد با آنان از خدا بترسید، چه اینان با پیمانهاى الهى بر شما حلال شده اند و به شكل امانت هاى خدا در خانه هایتان به سر مى برند. آنها به خاطر اینكه همسر، مادران فرزندان، شریك زندگانى و وسیله كامیابى تان هستند، به گردنتان حقى دارند. نسبت به آنان دلگرم و با محبت باشید و دلهایشان را با محبت به دست آورید تا با شما زندگى كنند. آنها را دشمن ندارید و شكنجه نكنید و آنچه را كه به عنوان مهریه به آنها داده اید، به زور نگیرید.

[فاشفعوا علیهن و طیبوا قلوبهن. (آیین همسردارى، ص 9)] پیامبر عزیز صلى اللَّه علیه و آله و سلم مى فرماید: بهترین فرزندان شما دختران شما هستند. علامت خوش قدمى زن، این است كه اولین فرزندش دختر باشد. هركس سه دختر یا سه خواهر را اداره كند، بهشت بر او واجب است.

[آیین همسردارى، ص 405- 409] روزى، مردى كه نزد رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم بود، اطلاع یافت كه خداوند دخترى به او داده است. آن مرد از این خبر رنگش تغییر كرد.

پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: چرا رنگت تغییر كرد؟ عرض كرد: هنگامى كه از خانه خارج مى شدم، همسرم در حال وضع حمل بود. اكنون خبر رسید كه دخترى به دنیا آورده است.

حضرت فرمود: زمین جایش مى دهد و آسمان سایه برایش مى افكند و خدا روزیش مى دهد.او گل خوشبویى است كه از آن استفاده مى كنى. [آیین همسردارى، ص 405- 409.] پله=4

روش برخورد پیامبر خدا نسبت به همسران خویش

پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم با همسران خویش با مهربانى و عطوفت و عدالت رفتار مى كرد، به ایشان به نظر مساوى مى نگریست و ترجیحى میانشان قایل نبود. حتى در مسافرتها هر كدامشان را كه قرعه به نامشان اصابت مى كرد، با خود مى برد، تندخویى ها و بدزبانى همسران خویش را تحمل مى كرد و هیچ گونه خشونتى نسبت به آنها به كار نمى برد. بعضى از همسرانش از رفتار او سوءاستفاده كرده، گستاخى را به حدى رسانده بودند كه اسرار داخلى آن حضرت را فاش مى ساختند.

[محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم، خاتم پیامبران، ج 1، ص 183] فاش كنندگان اسرار داخلى، جز حفصه و عایشه نبودند. این دو، عادت به این كار ناپسند داشتند و خداوند متعال به دنبال افشاى اسرار، امر به توبه شان فرمود.

[خصایص فاطمیه، ص 237] به دنبال جنگ پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم با بنى نضیر و بنى قریظه ، بعضى از همسرانش (عایشه و حفصه) تصور كردند، چون گنجینه هاى یهود به دست پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم افتاده، باید به فكر زندگى تجملى و اشرافى باشند. به همین خاطر از آن حضرت تقاضاى زر و زیور كردند، ولى با مقاومت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم روبه رو شدند. رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم سخنان درشت آنان را نشنیده گرفت. ابوبكر و عمر (پدران عایشه و حفصه) كه از این ماجرا آگاه شدند، درصدد تنبیه دخترانشان برآمدند، ولى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم آنان را منع فرمود و فقط به كم توجهى به آن دو اكتفا كرد.

پس از یك ماه متاركه، وحى نازل شد كه زنان خود را به یكى از دو كار مخیر كن.یا باید با زندگى ساده و قناعت آمیز تو بسازند و به پاداش اُخروى نایل شوند و یا اینكه هر كدامشان را كه در پى زندگانى پرتجمل هستند و این نوع زندگانى را بر تو ترجیح مى دهند، با تجهیزات كافى و به نحو شایسته رها كنى.

[محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم، خاتم پیامبران، ج 1، ص 386 و 387]

به طور كلى، رفتار پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم بر اساس احترام زن و مقام والاى او بوده است و این رفتار تا آخرین روز زندگانى آن حضرت ادامه داشت.

کتابخانه تبیان

سه شنبه 15/12/1391 - 20:3
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته