• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1053
تعداد نظرات : 75
زمان آخرین مطلب : 4031روز قبل
اهل بیت
روز بیست و یكم


هلاكت قوم لوط (علیه السلام)

چون لواط به تعلیم شیطان در میان قوم لوط شیوع پیدا كرد و لوط در شهر سَدوم هر چند نصیحت و موعظه نمود اثرى نداشت بلكه بیشرمى آنها روزبروز افزونتر شد خداوند فرشتگانى فرستاد به نامهاى جبرئیل - میكائیل - اسرافیل - كروبیل یا سه نفر یا یازده نفر یا نه نفر هم نوشته اند.
لوط در بیرون شهر به زراعت مشغول بود ماءموران الهى نزدیك آن حضرت آمدند و سلام كردند سپس با هم وارد شهر شدند و میهمان لوط بودند زن لوط آتش روشن كرد تا مردم بفهمند كه پیامبر الهى میهمان دارد به سرعت مردم اطراف خانه لوط جمع شدند جسارت را به آنجا رساندند كه مى خواستند به مهمانان لوط كه ماءمورانى الهى بودند آزار برسانند و لوط تا آنجائیكه حاضر شد از دخترانش به آنها تزویج كند قبول نكردند مهمانان چون فشار مردم را به لوط مشاهده كردند گفتند اى لوط مترس كه ما فرستادگان پروردگاریم براى نابودى این مرد آمده ایم مردم وارد خانه شدند ولى با یك اشاره انگشت جبرئیل همه به عقب بازگشتند و نابینا شدند مردم براى تهدید لوط گفتند چون صبح شد سزاى این كارت را به تو مى دهیم تو براى ما افراد ساحر مى آورى ، لوط فرمود اى جبرئیل حالا كه براى عذاب كردن مردم آمده اید پس شتاب كنید هر چه زودتر آنها را نابود گردانید، جبرئیل در جواب گفت موعد هلاكت صبح است و براى دلدارى او گفت آیا صبح نزدیك نیست سپس جبرئیل گفت اى لوط چون مقدارى از شب گذشت تو و خاندانت از شهر بیرون روید و تنها زن تو به عذاب دچار خواهد شد لوط و خاندان و پیروانش شب از شهر خارج شدند وقتى كه صبح شد عذاب خدا رسید فرشتگان الهى آن شهر را زیر و رو كردند سپس ‍بارانى از سنگ ریزه بر آنها بارید به قولى چهار هزار نفر هلاك شدند و شهر سدوم به صورت تلّ خاك درآمد.

  behroozraha

سه شنبه 26/10/1391 - 10:51
اهل بیت
روز نوزدهم


جنگ داود (علیه السلام) با جالوت :
بنى اسرائیل در اثر اختلاف و ظلم و گناه شوكت و قدرتشان را از دست دادند و دشمنان بر آنها چیره شدند حتى جالوت یكى از پادشاهان و دشمنان بنى اسرائیل آنها را به دادن جزیه مجبور كرد و ایشان زبون و خوار بودند.
خداوند اشموئیل یا شموئیل پیغمبر را مبعوث كرد و توانست تا اندازه اى به وضع بنى اسرائیل سر و سامانى داده و قسمت عمده آنها را از بت پرستى نجات دهد و بنى اسرائیل براى جنگ با دشمنان و بازگرفتن سرزمینهاى از دست رفته از آن پیغمبر خواستند براى آنها پادشاهى تعیین كند تا با دشمنان به جنگند از طرف خداوند متعال طالوت معین شد و او با هشتاد یا هفتاد هزار نفر لشكر حركت كردند.
دو لشكر بهم رسیدند در میان لشكر طالوت سه برادر بودند كه پدر پیرى داشتند به نام ایشا و برادر كوچكى به نام داود، خلاصه داود فَلاخَن خود را كه معمولا هنگام چرانیدن گوسفندان همراه داشت تا جانوران را بدان دور كند با خود برداشت همینكه وارد میدان شد از سربازان شنید كه از دلاورى جالوت سخن مى گفتند داود گفت چرا مرعوب سطوت جالوت شده اید به خدا اگر من او را دیدار كنم به قتلش مى رسانم ، سربازان سخن داود را به گوش طالوت رساندند طالوت او را خواست و از نیروى او سوال كرد بالاخره روز دیگر دو لشكر برابر هم قرار گرفتند داود گفت جالوت را به من نشان دهید سنگى در فلاخن گذارد پیشانى او را هدف قرار داد سنگ را به سمت او پرتاب كرد سر جالوت را بشكافت سنگ دوم و سوم را به دنبال آن رها كرد جالوت را سرنگون ساخت و لشكریانش در هم شكست و این سبب شد كه نام داود بر سر زبانها بیافتد و تدریجا عظمت و شوكت پیدا كرده و بنى اسرائیل ویرا به سلطنت و فرمانروائى انتخاب كنند و خداوند متعال نیز او را به نبوّت برگزید.

behroozraha

سه شنبه 26/10/1391 - 10:50
اهل بیت
روز هیجدهم


1- هلاكت قوم نمرود:
چنانكه قبلا متذكر شدیم نمرود از حضرت ابراهیم استدعاى جنگ كرد و حضرت قبول نمود در روز موعود نمرود سپاه بسیار به صحرا آورده بود ولى ابراهیم تنها در جلو لشكر ایستاد مردم از تهور ابراهیم متحیر شدند ناگاه به فرمان الهى لشكر پشه در رسید و سر و روى نمرودیان را گزید چنانكه همه اش منهزم شدند اما نمرود به قصر خود پناهنده شد كه پشه اى لبش را گزید بعد به دماغش رفت مغزش را مى خورد مدت 40 سال با مرض و ملال گذرانید سپس به دوزخ شتافت و مدت سلطنتش 400 سال بود. امام صادق (علیه السلام) فرمود چهار نفر مالك تمام روى زمین شدند دو نفر مؤ من سلیمان و ذوالقرنین و دو نفر كافر نمرود و بخت نُصَّر.
2- وفات فاضل متبحّر
و جامع فنون و مروّج احكام سید شمس الدین محمد بن على موسوى جبعى عاملى صاحب مدارك الاحكام در سال 1009 ق در 62 سالگى و در جمع عامل به خاك سپرده شد این بزرگوار دخترزاده شهید ثانى است و صاحب 6 تاءلیف مى باشد: حاشیه بر استبصار - حاشیه بر الفیّه - حاشیه بر تهذیب - حاشیه بر روضه البهیّه - شرح مختصر النافع - مدارك الاحكام . 

behroozraha

سه شنبه 26/10/1391 - 10:49
اهل بیت

روز هفدهم

ولادت باسعادت اشرف كاینات حضرت خاتم الانبیاء رسول اكرم (صل اللّه علیه و آله و سلم ) در عام الفیل .
در هفده ماه ربیع الاول قریب طلوع فجر در مكه معظمه به عهد كسرى در عام الفیل مفخر موجودات قدم به دنیا نهاد چون متولد شد در كعبه برو افتاد و ایوان كسرى بلرزه درآمد و دریاچه ساوه فرو رفت آتشكده هزار ساله فارس خاموش گشت و مختون از طرف لایزال روى به طرف كعبه در حال سجده با انگشت مبارك اشاره كرد و فرمود لا اله الّا اللّه ، آمنه صدائى شنید كه بهترین خلق متولد شد او را محمد نام كن و هاتفى ندا كرد
جاء الحق و زهق الباطل انّ الباطل كان زهوقا.
بعقیده بعضى از علماى شیعه حضرت در دوازدهم این ماه متولد شده .
2- ولادت با سعادت امام ناطق حضرت ابوعبداللّه جعفر الصادق (علیه السلام) سال 83 قمرى در مدینه و والده معظمه اش فاطمه مسماة بام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر. 

behroozraha

سه شنبه 26/10/1391 - 10:48
اهل بیت
روز شانزدهم


ابن سیرین مى گوید مسلمانان مدینه قبل از آمدن پیامبر به مدینه جمع شدند گفتند براى یهود و نصارى در هر هفته روزیست كه جمع مى شوند پس روزى را انتخاب كرده در آن روز جمع شده یاد خداوند را بكنیم روز شنبه براى یهود و یكشنبه براى نصارى است روز عروبه را انتخاب كردند و پیش اسعد بن زراره رفتند و با او در آن روز نماز خواندند و خدا را یاد كردند چون اجتماع شد آن روز را جمعه نامیدند و بعضى گویند كعب بن لوى جمعه نام نهاد و آیه یا ایّها الذین آمنوا اذا نودى للصّلوة من یوم الجمعه فاسعوا الى ذكر اللّه الى آخر نازل شد.
پیامبر اسلام موقع هجرت از مكه به مدینه در محله قبا فرود آمد و روز دوشنبه 12 ربیع الاول وقت چاشت بود و چهار روز در آنجا ماندند و مسجد قبا براى بنى عمر و بن عوف تاءسیس كردند بعضى نوشته كه بانى آن عمار یاسر بود، روز جمعه حضرت متوجه مدینه گردید چون به صحراى بنى سالم بن عوف رسید وقت نماز جمعه شد حضرت فرمود مسجدى ساختند پس از خواندن خطبه نماز جمعه را با جماعت اقامه نمودند و این اولین خطبه و اولین نماز جمعه بود كه حضرت اقامه نمود بعد وارد مدینه شد و اولین نمازى كه در مدینه خواند نماز عصر بود (مجمع البیان ج 10 صفحه 296).
در منهج الصادقین جلد 4 صفحه 315 نوشته زمانیكه بنو عمر و بن عوف مسجد قبا را ساختند و از حضرت دعوت نمودند یك نماز جماعت در آنجا بخواند بنو عثم بن عوف پسر عموهاى بنو عمر و بن عوف از روى حسد گفتند مسجدى در مقابل آن بسازیم و خودمان در آنجا نماز بخوانیم و به نماز محمد (صل اللّه علیه و آله و سلم ) نرویم تا اینكه مسجد را ساختند و اینها 12 یا 15 نفر بودند به راهنمائى ابوعامر به این كار اقدام نمودند به قصد اینكه ابوعامر راهب از شام مراجعت كند او را امام مسجد نمایند ابوعامر نیز باین مضمون از شام به ایشان نامه نوشت و ابوعامر پدر حنظله (غسیل الملائكه ) بود در حالیكه ابوعامر همیشه از اوصاف حضرت به اهل مدینه مى گفت چون حضرت به مدینه هجرت نمود و اهالى از ابوعامر رو گردانیدند و به طرف آن برزگوار متوجه شدند ابوعامر حسد برد تا جائیكه قسم یاد كرد محمد (صل اللّه علیه و آله و سلم ) با هر قومى جنگ كند از آن قوم باشد و به منافقان نوشت كه درمقابل مسجد قبا مسجدى در محله خویش براى من بسازید چنانكه ذكر شد بعد از اتمام از حضرت دعوت كردند در آن مسجد نماز بخواند و غرض ایشان استحكام بخشیدن به كار خود بود و حضرت به جنگ تبوك عازم بود فرمود بعد از مراجعت مى خوانیم بعد از بازگشت اهل مسجد آمدند همان استدعا را كردند جبرئیل نازل شد آیه 107 از سوره توبه را آورد:
والّذین اتّخذوا مسجدا ضرارا و كفرا و تفریقا بین المؤ منین الخ یعنى اهل نفاق كسانى هستند كه مسجد را براى ضرر رساندن و تفرقه افكندن در بین مؤ منین ساختند و براى انتظار كشیدن بر آن كسیكه پیش از بناء مسجد با خدا و رسولش ‍محاربه كرد (مراد ابوعامر است ) تا مى فرماید در آن مسجد هرگز نماز نخوان حضرت امر كرد بروید و آن مسجد را ویران كنید و بسوزانید ایشان رفته و آتش زندند اهالى مسجد گریختند و رسول خدا فرمود آنجا را مزبله نمائید و ابوعامر در شام غریب و تنها مرد و بنا كننده مسجدا ضرار 12 یا 15 نفر بودند به رهبرى ابوعامر بن نعمان صیفى راهب نصرانىّ بود كه مسجد را جهت اضرار اهل اسلام بنا كردند و حضرت ابوعامر را فاسق نامید.  

behroozraha

 

سه شنبه 26/10/1391 - 10:46
اهل بیت
روز چهاردهم :

1- هلاكت یزید لعین پسر معاویه ملعون و مادرش میسون نام داشت و در حواریین شام در سال 64 ق به مرض ذات الجنب در 38 سالگى و مدت حكومت منحوسش 3 سال و نه ماه بود و سه كار خطرناك انجام داد.
در سال اول حضرت امام حسین و یارانش را در كربلا شهید كرد كه در دهم محرم توضیح داده شد.
در سال سوم واقعه حرّه را واقع ساخت كه در 28 ذیحجة الحرام ذكر خواهد شد.
در سال سوم مكه را محاصره و خانه خدا را با منجنیق خراب نمود كه در سوم ربیع الاول مشروحا بیان شده است .
در كتاب پیشگوئیهاى آخر الزمان جناب آقاى على فلسفى ص 63 نقل از كتاب صفریه (ج 1 ص 73 آقاى على فلسفى ):
یزید از حضرت سجاد (علیه السلام) پرسید چه كنم خداوند مرا مورد بخشش قرار دهد فرمود مگر به فریادت نماز غفیله برسد حضرت زینب در وقت دیگر با حال حزن این سوال و جواب را به حضرت سجاد (علیه السلام) بازگو كرد حضرت فرمود اى عمّه كار ما ارشاد و راهنمائى است هشیار باش ایزد متعال او را توفیق نخواهد داد، هر وقت یزید مى خواست این نماز را بخواند به درد دل دچار مى شد.
در مفاتیح از اخبار الدول نقل كرده كه یزید به مرض ذات الجنب در حوران درگذشت و بدمشق آوردند.
ولى خواند امیر در حبیب السیر جلد دوم صفحه 130 مى نویسد: روزى یزید به شرب شراب اقدام نمود و در وقتى كه مست و بى شعور شد برخاست رقص كرد در اثنا بیفتاد و سرش بر زمین خورد به درك واصل گردید معاویه بن یزید بر او نماز خواند و از خوارى به دمشق بردند، یزید دوازده پسر و دو دختر داشت .


2- خروج جناب مختار در سال 66 قمرى .

موقعى كه عبدالله بن مطیع حاكم كوفه بود مختار باز به عبدالله بن عمر شوهر خواهرش نامه نوشت به توسط او از زندان آزاد شد و شیعیان را دور خود جمع كرد عبدالله بن مطیع مختار را طلبید او دانست براى چه طلب نموده خود را به تمارض زد مختار مخفیانه یاران خود را گفت حالا وقت خروج است یاران از محمد بن حنفیه در مدینه استیذان كردند و بعد از اجازه و بیعت جناب ابراهیم بن مالك اشتر با مختار در چهارده ربیع الاول سال 66 قمرى مختار خروج كرد و در دارالاماره رفت و نشست و بزرگان قبائل به او بیعت نمود و ابن مطیع را از كوفه اخراج كردند و مختار هیجده ماه حكومت كرد بالاخره با یارى ابراهیم بن مالك قتله حضرت سید الشهداء را به قتل رسانیدند با این عمل به قلب سوخته حضرت زهرا آب پاشید و بعد مختار سر ابن زیاد را با سر چندین نفر از ملعونین به پیش ‍محمد بن حنفیه فرستاد و او هم پیش حضرت امام سجاد (علیه السلام) فرستاد امام به سجده افتاد و فرمود الحمد للّه الذى ادرك لى ثارى من عدوى و جزى اللّه المختار خیرا.
مختار در سال اول هجرت متولد شد و لقبش كیسان و پدرش ابوعبیده ثقفى از نیكان و در زمان عمر بن خطاب سپهسالار لشكر اسلام بود خواهر مختار صفیه زوجه عبدالله بن عمر بن خطاب است .


3- ابتداى حكومت بنى عباس

سال 132 قمرى و اولین حاكم از عباسیین ابوالعباس عبدالله بن سفاح بن محمد بن على بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بود و بعضى در سیزده این ماه نوشته و حكومت بنى عباس تا سال 656 ق ادامه داشت و آخرین خلیفه ابواحمد مستعصم باللّه كه سى و هفتمین خلیفه بود.


behroozraha

سه شنبه 26/10/1391 - 10:45
اهل بیت
روز دوازدهم

1- هلاكت معتصم بالله محمد عباسى پسر هارون الرشید
در سامرّاء 227 ق و این شهر از بناهاى اوست ، این ملعون عموى ام الفضل كه عیال حضرت جواد (علیه السلام) بود و امّ الفضل به امر معتصم به آن حضرت زهر خورانید.
او را خلیفه مثمن گویند زیرا هشتم از خلفاى عباسیین است و هشتم از اولاد عبدالمطلب و هشتم از اولاد هارون الرشید و هشت سال و هشت ماه و هشت روز خلافت كرد و هشت اولاد ذكور و هشت اولاد اناث داشت .

2- ورود حضرت رسول اكرم (صل اللّه علیه و آله و سلم ) به مدینه 13 بعثت :
اهالى مدینه شادى كنان به استقبال پیامبر رفتند و حضرت در 12 ربیع الاول موقع ظهر وارد مدینه شد و مردم اطراف ناقه آن بزرگوار را گرفتند و استدعاى نزول مى نمودند حضرت فرمود اى مردم ناقه را رها كنید كه او ماءموریت دارد به درب خانه هر كسى بنشیند من به آنجا وارد خواهم شد تا در درب خانه ابوایّوب انصارى بر زمین نشست او فقیرترین اهل مدینه بود و پیامبر وارد خانه او شد.
3- انقراض حكومت بنى امیّه 132 ق .
به همت والاى ابومسلم مروزى صالح بن على بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب عموى سفاح چهاردهمین از خلفاى بنى امیه را كه مروان حمار بود در قریه اى از قراء مصر به قتل رسانید و دولت بنى امیه در سال 132 ق منقرض شد و 91 سال و دو روز كه هزار و نود و دو ماه و دو روز مى شود حكومت نمودند و 14 نفر از بنى امیه حاكم شده اند.

مروان حمار:
در طفولیت انگشت خود را در میان حلقه نمود و آن حلقه در انگشت بند شد پس به زحمت بسیار از انگشت بیرون آوردند بعد از مدتى خواست خود را امتحان كند كه چاق شده یا نه دوباره انگشت خود را در میان حلقه فرو برد و انگشت او بند شد هر چه سعى كرد بیرون نیامد تا سوهانى آورده آنرا سوهان نمودند و انگشت رها شد در این اثنا پدرش حاضر شد از مطلب باخبر گردید باو گفت واللّه انت الحمار و اللّه تو الاغى پس از آن وقت به این لقب ملقب شد. 

behroozraha

سه شنبه 26/10/1391 - 10:44
اهل بیت

روز دهم


1- رحلت حضرت لوط پیغمبر در 82 سالگى و آن حضرت پسر هارون برادر حضرت ابراهیم (علیه السلام) است كه هر دو پسر تارخ مى باشند و لوط در شهر اردن نزول كرد و آنهارا هدایت مى نمود و به زراعت اشتغال داشت .
2- وفات جناب عبدالمطّلب سال هشتم از عامّ الفیل :
عبدالمطّلب جدّ ابى حضرت رسول اكرم (صل اللّه علیه و آله و سلم ) بعد از وفات جناب آمنه به كفالت آن حضرت به پرداخت و پیغمبر هشت ساله بود كه عبدالمطلب در مكه وفات كرد بعد از آن ابوطالب به كفالت آن حضرت قیام نمود، قبر شریف عبدالمطلب در مكه قبرستان معلى معروف به قبرستان ابوطالب است و 125 یا 120 سال زندگانى كرد.
عبدالمطلب در زمان حیات چاه زمزم را حفر نمود و آب آنرا جارى ساخت بعد از آن به سیّدالبطحاء و ساقى الحجیح و حافر الزمزم لقب یافت و ملاذ و پناهگاه مردم در مصیبت و قحط سالى بود.
مادرش سلمى و والد ماجدش هاشم بن عبد مناف مى باشد، و عبدالمطلب ده پسر و شش دختر داشت و یكى از آنها عبدالله كه والد ماجد حضرت رسول اكرم (صل اللّه علیه و آله و سلم ) بود.
3- ازدواج پیغمبر (صل اللّه علیه و آله و سلم ) با جناب دختر خویلد بن اسد بن عبدالعزّى بن قصىّ بن كلاب 15 سال قبل از بعثت .
آن مخدّره را ملكة العرب مى گفتند در ثروت وجود و عطا و جمال و عفت و فصاحت و بلاغت بین زنان عرب بى نظیر بود، از بزرگان عرب او را خواستگارى كردند ردّ نمود.
جناب خدیجه از مشاهده كرامات و معاجز از رسول خدا (صل اللّه علیه و آله و سلم ) علاقه بیشتر به حضرت پیدا كرد و خود تقاضاى ازدواج با اشراف كائنات نمود و از طرف حضرت پیغمبر نیز مورد قبول واقع گردید.
خدیجه 40 ساله و در این روز به همسرى اشرف موجودات مفتخر شد و آن حضرت 25 سال داشت .
4- غزوه ابواء (قریه ایست بین مكه و مدینه ) و قبر آمنه خاتون والده معظمه اشرف كائنات در آنجاست و در این غزوه كار به صلح كشید و حضرت بدون محاربه مراجعت نمود و حامل لوا در این جنگ جناب حمزه ره بود.
5- ابتداى خلافت بنى امیه : موقعیكه ابوبكر به ریاست یزید بن ابى سفیان به طرف شام لشكر فرستاد معاویه بن ابى سفیان در آن لشكر بود یزید بن ابى سفیان درشام مُرد ابوبكر ریاست شامات را به معاویه واگذار نمود و او در شامات همچنین مستقر بود تا دهم ربیع الاول سال 41 قمرى حضرت امام حسن (علیه السلام) با او صلح كرد معاویه از سال 41 غصبا داراى منصب خلافت شد تا نیمه رجب سال 60 هجرى در هشتاد سالگى به جهنم واصل گردید. 

  behroozraha

سه شنبه 26/10/1391 - 10:43
اهل بیت
روز نهم


كشته شدن عمر بن خطاب 23 قمرى یا كشته شدن عمر بن سعد (وقایع الشهور بیرجندى ) 66 قمرى .
ولى بین الفریقین مشهور است كه عمر در اواخر ذیحجة الحرام كشته شده كه تفصیلا در آن جا ذكر گردیده .
لكن محمد بن طبرى از علماى عامه گوید:
المقتل الثانى یوم التاسع من شهر ربیع الاول و صاحب جواهر از علماى شیعه در جلد پنجم ص ‍به این قول تمایل نموده .
كشته شدن عمر بن سعد لعین
مرحوم سید حسن عاملى در اصدق الاخبار مى فرماید: عمر بن سعد موقع خروج مختار پنهان شده بود عبدالله بن جعدة را كه خواهرزاده حضرت امیر المؤ منین نزد مختار بسیار محترم بود واسطه نمود تا از مختار امان نامه بگیرد مختار نوشت عمر بن سعد در امان است مادامیكه احداث حدث نكند (او چنین فهمید كه كار تازه اى انجام ندهد) امام باقر مى فرماید منظور مختار این است كه بیت الخلا نرود.
بعد از امان نامه عمر بن سعد ازمخفى گاه بیرون آمد و نزد مختار مى رفت و مختار نیز احترام مى نمود و در پهلوى خود مى نشاند یزید بن شراحیل به زیارت محمد بن حنفیه رفت صحبت از مختار شد محمد گفت مختار خیال مى كند كه او از شیعیان ماست در صورتیكه قاتلان حسین (علیه السلام ) را نزد خود جاى مى دهد و صحبت مى كند یزید آن را در كوفه به مختار رساند مختار تصمیم گرفت عمر بن سعد را به قتل رساند.
روزى مختار به دوستان خود گفت فردا كسى را خواهم كشت كه پاهاى بزرگ و چشم هاى فرو رفته و ابروهاى پر مو دارد و با كشتن او مؤ منان شاد شوند.
هیثم نخعى در آن جا بود به خیالش آمد كه مختار عمر بن سعد را مى گوید لذا پسر خود را نزد عمر بن سعد فرستاد و جریان را خبر داد عمر بن سعد گفت چگونه مرا مى كشد كه امان نامه داده بالاخره فرزندش حفص را به پیش مختار فرستاد از وفادارى به امان نامه سوال كرد مختار گفت بنشین بعد از ابوعمره كیسان را آهسته دستور داد كه رفته عمر بن سعد را بكشد و دو نفر دیگر نیز همراه كرد.
ابوعمره نزد ابن سعد رفت و گفت امیر ترا مى خواهد عمر سعد خواست برخیزد كه پایش در جبّه اش گیر كرد و افتاد ابوعمره با شمشیر زد و كشت و سرش را برید و در دامن خود پیش مختار برد مختار به حفص گفت این سر را مى شناسید حَفص گفت انّا لله و انّا الیه راجعون بلى مى شناسم پس از او زندگى خیرى ندارد مختار گفت راست گفتى تو نیز بعد از او زنده نمى مانى دستور داد او را نیز بكشند و سرش را كنار سر پدرش نهادند مختار گفت عمر در مقابل حسین و پسرش در مقابل على اكبر و مسلما برابر نمى باشد به خدا سوگند اگر چه سه چهارم قریش را بكشم عرض یك بند انگشت امام نمى شود سپس سر عمر بن سعد و پسرش را پیش محمد بن حنفیّه فرستاد محمد بعد از دیدن سرها سر به سجده نهاد و شكر نمود و گفت بعد از این مختار را سرزنش و مذمتى نیست و خدایا این روز را از مختار فراموش مكن و به او از خاندان پیامبر بهترین پاداش را بده .
مخفى نماند كه حضرت امیر المؤ منین از شهید كردن عمر بن سعد امام حسین (علیه السلام) را به سعد وقّاص خبر داده بود كه در سوم محرم مشروحا ذكر گردید و در كامل ابن اثیر ج 4 ص 242 آمده : ابن سیرین گوید حضرت على (علیه السلام) به عمر بن سعد فرمود چگونه خواهى بود كه میان بهشت و آتش مخیّر شوى ولى تو آتش را اختیار كنى . 

behroozraha

سه شنبه 26/10/1391 - 10:42
اهل بیت

روز هشتم


1- شهادت حضرت ابومحمد امام حسن عسكرى در اثر زهریكه معتمد بالله عباسى به آن حضرت داد 260 ق و آن مظلوم 28 سال داشت كه شهید گردید والده ماجده اش حُدَیث یا سلیل یا سوسن كه از زنان متقیه و صالحه بود و حضرت جز امام غائب حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف خلفى نداشت و همسرش نرجس خاتون بود.
نوشته اند دو نفر موقع رحلت اولادشان منحصر به یك پسر بود یكى امام حسن عسكرى و دیگرى امام رضا (علیه السلام) ولى در اولاد امام رضا (علیه السلام) اختلاف وجود دارد كه در جایش گفته شد.
ابوالادیان نامه هاى حضرت عسكرى را به شهرها مى برد روزى حضرت در مرض موت نامه هائى به ابوالادیان داد كه به مدائن ببرد حضرت فرمود پس ‍از پانزده روز كه به سامراء وارد مى شوى مى بینى صداى ناله از خانه من بلند شده است .
ابوالادیان گوید عرض كردم اگر چنین است پس امام بعد از شما كیست فرمود هر كس كه جواب نامه هاى مرا از تو بخواهد، عرض كردم علامت دیگر، فرمود هر كس به جنازه من نماز بخواند، عرض كردم علامت دیگر، فرمود هر كس خبر دهد در همیان چیست .
نامه ها را به مدائن بردم جوابها را گرفته روز پانزدهم به سُرَّ مَن راى (سامراء) وارد شدم دیدم صداى ضجه و ناله از خانه حضرت بلند شده نزدیك جعفر رفتم كه در درب خانه نشسته بود و مردم بر او تسلیت مى گفتند سلام كردم و تسلیت گفتم از من چیزى نخواست ناگاه عقید خادم آن حضرت بیرون آمد گفت اى آقاى من جنازه حاضر است بیا نماز بخوان ، برخاست مردم در اطراف او بودند جعفر جلو رفت نماز بخواند ناگاه طفلى بیرون آمد كه رویش مانند ماه مى درخشید از عباى جعفر گرفته عقب كشید و فرمود من اولایم بر پدرم نماز بخوانم جعفر عقب ایستاد حضرت امام عصر (علیه السلام) بر پدرش نماز خواند سپس جواب نامه را از من مطالبه كرد همه را دادم ، با خود گفتم این دو علامت ولى همیان باقى ماند، نشسته بودیم ناگاه چند نفر از اهل قم آمد از شهادت امام حسن عسكرى (علیه السلام) باخبر شدند پرسیدند امام پس از او كیست مردم جعفر را نشان دادند سلام كردند و تسلیت گفتند اظهار كردند كه با ما نامه ها و مال هست اگر بگوئى نامه از كیست و مال چقدر است بر شما تحویل مى دهیم .
جعفر برخاست گفت مردم از ما علم غیب مى خواهند خادم بیرون آمد گفت با شما نامه هائى از فلان و فلان هست و همیانى كه در او بیست هزار دینار وجود دارد، نامه ها و مال را به خادم دادند و گفتند كسى كه ترا فرستاده امام اوست جعفر به معتمد خلیفه خبر داد، از طرف معتمد به شدت امام غائب تحت تعقیب قرار گرفت ولى هر چه تفحص كردند چیزى نیافتند.
چون خبر شهادت منتشر شد بازارها تعطیل و مردم عزادار شدند از صبح تا شام جنازه حضرت در سر دست مردم بود ابى عیسى پسر متوكل ظاهرا بر حضرت عسكرى (علیه السلام) نماز خواند و جنازه مطهره را در سامراء خانه خود جنب پدر بزرگوارش دفن نمودند امام یك فرزند ذكور داشت كه قائم آل محمد است و مى نویسند یك دختر نیز داشت ولى نام و نشان آن در كتب دیده نشده .
احتجاج ص 246 و كمال الدین ص 484.

محمد بن یعقوب كلینى عن اسحق بن یعقوب قال سئلت محمد بن عثمان العمرى ان یوصل لى كتابا قد سئلت فیه عن مسائل اشكلت علىّ فورد التوقیع بخطّ مولینا صاحب الزمان (علیه السلام) امّاما سئلت عنه ارشدك الله و ثبّتك من امر المنكرین لى من اهل بیتنا و بنى عمّنا فاعلم انّه لیس بین الله عزّ و جلّ و بین احد قرابة من انكرنى فلیس منّى و سبیله سبیل ابن نوح و امّا سبیل عمّى جعفر و ولده فسبیل اخوة یوسف .
در جواب سؤ الاتى كه از امام عصر (علیه السلام) شده امام در جواب با خط خود مرقوم نمودند آنچه از امر منكرین ولایت پرسیدى بین خدا و بین كسى قرابتى نیست هر كس مرا انكار كند از من نیست و راه آن راه پسر نوح است (یعنى گمراه است ) اما راه عمویم جعفر مثل راه برادران یوسف مى باشد (یعنى جعفر مثل برادران یوسف توبه كرده و نادم شده بود).
عمدة الطّالب ص 199: جعفر كه كنیه اش ابوعبدالله ملقّب به كذّاب است ابوكرین (بسیار از هر چیز) گفته اند زیرا 120 نفر اولاد داشته و اولاد او را رضویّون گویند.
جعفر در سال 271 قمرى 45 ساله وفات كرد و قبرش در سامرّاء در خانه پدر بزرگوارش حضرت امام هادى (علیه السلام) است چون او ادعاى امامت به غیر حق كرد لذا كذّاب گویند و اگر توقیع شریف صحیح باشد چنین برمى آید كه جعفر توبه كرده .
در سراج الانساب مرحوم گیلانى ص 73 آمده نسل جعفر مشهور از شش ‍پسر است اسماعیل و طاهر و یحیى الصوفى و هارون و على و ادریس كه نسل بعضى در مصر و بعضى در سوریه و بعضى در اصفهان و بعضى در سبزوار مى باشد.
2- بعد از رحلت امام حسن عسكرى (علیه السلام) امامت به فرزند یگانه اش لنگر زمین و آسمان و قطب دائره امكان و ناموس دهر و زمان یعنى حضرت مهدى عجّل الله تعالى فرجه الشریف انتقال یافت .
3- شهادت شیخ بزرگوار زین العابدین شهید ثانى 965 یا 966 ق :
از جمله علماء و مفاخر شیعه در قرن دهم هجرى افضل المتاخرین و اكمل المتبحرین زین الدین معروف به شهید ثانى مى باشد كه در زهد و ورع مشار الیه با لبنان بود.
علماى عامّه از توجه مردم به این فقیه حسد مى بردند دو نفر براى مرافعه به نزدش آمدند حكم صادر نمود محكوم علیه غضبناك شده به سوى قاضى صیدا شكایت كرد قاضى كسى فرستاد كه شهید را بیاورد و آن جناب به مكه مشرف شده بود قاضى صیدا به سلطان سلیمان پادشاه آل عثمان نوشت .

انّه و جد ببلاد الشام رجل مبدع خارج عن المذاهب الاربعة یعنى در بلاد شام مردى بدعت گذار پیدا شده كه خارج از مذاهب اربعه است ، سلطان كسى فرستاد تا شهید را بیاورند و با علماء مباحثه كند تا به مذهب او مطلع شوند قاصد از حال شهید استفسار نمود گفتند به مكه رفته در اثناء راه مكه به او رسید آن جناب فرمود با من باش تا حج بیاورم قبول كرد، بعد از فراغ روانه اسلامبول شدند نزدیك به بلاد اسلامبول در قریه با یزید شخصى آمد پرسید این كیست گفت از علماى شیعه امامیّه ، مى خواهم به نزد سلطان ببرم گفت در راه اذیت داده اى در نزد سلطان شكایت مى كند و كسانى هم پیدا مى شوند كه به این مرد اعانت مى نمایند و باعث هلاكت تو شود خوبست سرش را جدا كنى و نزد سلطان ببرى ، آن شخص چنین كرد و سر آن مظلوم را كنار دریا جدا نمود و ببرد.
طایفه اى از تركمانان در آن شب نورها دیدند كه از آسمان به آن مكان نزول كرده و بالا مى رود آن بدن طیب را در آن مكان مدفون ساختند و قبّه اى بر روى آن بنا نهادند و قاتل را بعد از محاكمه در نزد سلطان به قتل رسانیدند.
شرح لمعه آخرین تاءلیفات این شهید است كه در شش ماه و شش روز تمام كرد و در سال 965 یا 966 قمرى پنجم ربیع الاول شربت شهادت نوشید كه آن مظلوم 54 یا 55 سال داشت از تاءلیفاتش 83 كتاب نوشته اند از جمله : الروضة البهیّه - روض الجنان - شرح الفیّه - مسالك الافهام شرح بسمله - اسرار الصّلوة - تمهید القواعد - كشف الرّیبه - منیة المرید - مناسك حجّ و غیرها.
4- وفات شیخ بزرگوار حسین حارثى والد مرحوم شیخ بهائى در بحرین 984 قمرى یكى از علماى بزرگ شیعه است. 

  behroozraha

سه شنبه 26/10/1391 - 10:41
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته