• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1861
تعداد نظرات : 478
زمان آخرین مطلب : 4747روز قبل
ادبی هنری

به دوستی عاشق جسورانه خرده گرفتم چرا عاشق شدی؟ علتش چیست؟ بعدا که فکر کردم سخت پشیمان شدم چون عشق علت نمی خواهد. زمانیکه که یک انسان روحش لطیف و حساس شد و زنگار دلش زدوده شد بی اختیار و بدون علت همانند اصطرلاب حقایق را نشان می دهد:

علت عاشق ز علتها جداست              عشق اصطرلاب اسرار خداست

اصلا مقام عاشقی مقام اختیار نیست مقام عاشقی مقام جبر است وقتی آینه شدی جبرا عالم در تو می گنجد و نور انعکاس می یابد:

گویند عشق چیست؟ بگو ترک اختیار                هر کو ز اختیار نرست اختیار نیست(مولوی)

شیوه عشق اختیار اهل ادب نیست                   بل چو قضا آید اختیار نیست(سعدی)

این عشق به اختیار نبود                             دانم که همین قدر بدانید(سنایی)

آری غم عشق اگر بحق گویی                       دل نه به اختیار می گیرد(انوری)

و عاشق بخاطر نثار و هزینه و فایده عشق نمی ورزد:

عاشق شهنشهیست دو عالم بر او نثار               هیچ التفات شاه به سوی نثار نیست

علت خواستن و صغری و کبری کردن فلسفی و حلال و حرام فقهی مربوط به عالم اختیار است مقام عاشقی مقام اختیار نیست که صغری و کبرای منطقی بطلبد یا حلال و حرام شرعی بخواهد. عاشق محو تماشاست:

عشق خواند تو را به عالم محو             عقل گوید  ز فقه و منطق و نحو

اصلا عاشقی موهبتی الهی است که نادر کسانی لیاقت آنرا دارند و هر که این لیاقت یافت باید تحسینش کرد نه سرزنش و بازخواست:

می خور که عاشقی نه به کسب و اختیار                این موهبت رسید ز میراث فطرتم

البته اختیاری نبودن عشق به معنی جبری بودن آن در معنای مصطلح و معمول عامیانه آن نیست چون مولوی معتقد است اصلا تنها چیزی که در این عالم عشق را بی صبر می کند کندن کوه بیستون یا بیابان گردی مجنون نیست بلکه همین جبر مصطلح عامیانه است:

لفظ جبرم عشق را بی صبر کرد          و آنکه عاشق نیست حبس جبر کرد

ور بود این جبر جبر عامه نیست          جبر آن اماره خودکامه نیست

خلاصه اگر کسی روح صاف و لطیفی داشته باشد و زنگار دلش را برباید و انسان صادقی باشد بر همه عالم عاشق می شود پس:

ای من غلام  عشق که روزی هزار بار             بر من نهد ز عشق بتی صد هزار بار

این عشق جوهریست بدانجا که روی داد            بر عقل زیرکان بزند راه اختیار

به همین خاطر به دوست عاشقم می گویم: نکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دار

دوشنبه 26/5/1388 - 3:23
ادبی هنری



،سالها
،ماهها
،هفته ها
،روزها
و لحظه ها
-هر کدام-
.مثل یک گلدانٍ خالیست
می توان در آن گیاهی سبز کاشت
مثل هر گلدانٍ خالی
می توان در ان گل کوکب کاشت
می توان در آن گل میخک کاشت
،می توان در آن گل سنبل
،گل سوسن
،گل لاله
یا هر بوته ی زیبای دیگر کاشت
...می توان


،سالها
،ماهها
،هفته ها
،روزها
و لحظه ها
-هر کدام-
مثل یک گلدان خالیست
مثل هر گلدان خالی
می تواند جای مشتی خاک باشد
می تواند ظرفی از خاشاک باشد
مثل هر گلدان خالی می تواند همچنان خالی بماند
....می تواند


،سالها
،ماهها
،هفته ها
،روزها
و لحظه ها
-هرکدام-
.مثل یک گدان خالیست
عمرها
عمر هر یک از ما
مثل یک گلخانه است
...می توان
...می تواند
دوشنبه 26/5/1388 - 3:18
دعا و زیارت

کوچه چهارم: تاریخچه‌ی اصلاحات

شاخه گل نخست: امام حسین(ع) بنیانگذار تفکر اصلاحات

قال الحسین‏علیه السلام: «انّى لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً

 انما خرجت لطلب الاصلاح فى امّة

جدّى ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر و اسیر بسیرة جدّى و ابى على ابن ابى طالب»

به درستى که من از روى تکبّر و خوشگذرانى و فساد و ستم قیام نکردم بلکه

خروج و قیام من به منظور اصلاح در

میان امت جدّم پیامبر گرامى است، اراده نمودم امر به معروف و

نهى از منکر کنم و سیره جدم و پدرم را ادامه دهم.

منبع:(بحار/44/329)

شنبه 3/5/1388 - 1:49
دانستنی های علمی
معمولا این دانش آموزهای درس نخون (نمی گیم تنبل)، وقتی شب امتحان می شه عزاشون هم شروع می شه و به هر راهی فکر می کنن الا درس خوندن. یکی از این راههای پر طرفدار تقلب هست که بعضی از این دوستان دانش آموز هم راه های جالبی برای تقلب می شناسن و به اصطلاح ختم تقلب هستن. یکی از این برادان مبتکر  یک راهی برای تقلب پیدا کرده که عمراً به ذهن کسی برسه! برای این کار، اول باید متن تقلب رو تو کامپیوتر تایپ کرد و رو کاغذ پرینت گرفت، بعد از پرینت گرفتن با نوار چسب بزرگ روی این برگه رو می پوشونیم و به صورت نوار نوار برش می دیم در ادامه اون نوار ها رو توی آب می بریم و بعد از خیس شدن کاغذ رو از نوارچسب جدا می کنیم! خوب تبریک می گم وسیله تقلب شما آماده است. حالا این برگه نامرئی رو هرجا می شه چسبوند، روی خودکار، روی لیوان و …! فقط این روش رو از ما نادیده بگیرین و هر گونه سو استفاده از اون به ما هیچ ربطی نداره! ما فقط توصیه می کنیم بشینین درس بخونین همین!!!!























پنج شنبه 1/5/1388 - 23:10
دانستنی های علمی

 

بهت معترضم

مردی بود كور كه خیلی زود از خواب بیدار شد تا نماز صبح را با جماعت در مسجد بخواند وی لباس خود را پوشید و وضو گرفت سپس راهی مسجد شد در نیمه راه پای او لیز خورد و بر روی زمین افتاد و لباسش كثیف شد دوباره به خانه برگشت و لباسش را پوشید و وضو گرفت و برگشت تا اینكه در مسجد نماز بخواند و برای بار دوم در همان مكان اول پایش لیز خورد و افتاد و باز هم لباسش كثیف شد دوباره به خانه برگشت و لباسش را عوض كرد و وضو گرفت و راهی مسجد شد در وسط راه با مردی كه چراغ در دستش بود روبرو شد از آن مرد پرسید كه تو كی هستی مرد جواب داد كه من تو را دیدم كه دوبار در وسط را افتادی و با خودم گفتم كه راه تو را نورانی كنم تا بتوانی به مسجد بروی و آن مرد با آن مرد كور به مسجد رسیدند و مرد كور به آن مرد گفت كه بیا داخل نماز بخوانیم اما آن مرد خودداری كرد دوباره به او گفت كه بیا نماز بخوانیم این بار مرد به شدت خودداری كرد بعد از آن مرد كور از او پرسید چرا دوست نداری نماز بخوانی مرد در جواب گفت كه من شیطانم در بار اول من تو را بر زمین انداختم تا نتوانی به مسجد بروی اما وقتی كه تو به خانه برگشتی خداوند تمام گناهانت را بخشید و برای بار دوم كه تو را انداختم و تو هم دوباره به خانه برگشتی و راهی مسجد شدی خداوند تمام گناهان اهل بیت تو را بخشید و برای بار سوم ترسیدم تو را بیندازم مبادا دوباره برگردی و خداوند بوسیله این كارت تمام گناهان اهل روستا را ببخشد .
پس ای برادران عزیز هیچ وقت راه نفوذی برای شیطان در بین خودتان ایجاد نكنید
امیدوارم كه از این مطلب استفاده ببرید .
پنج شنبه 1/5/1388 - 22:43
محبت و عاطفه
http://www.rokhshad.com/wp-content/uploads/2009/02/beggar-man-300x224.jpg
روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش
قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد:

من کور هستم لطفاً کمک کنید.

روزنامه نگار خلاقی از کنار او میگذشت، نگاهی به او انداخت؛ فقط چند سکه در
داخل کلاه بود. او چند سکه**ء** دیگه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور
اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و
تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد.

*عصر آنروز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه
و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدم های او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او
همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید، که بر روی آن چه نوشته است؟ روزنامه
نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته**ء** شما را به شکل دیگری
نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد.*

مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:

امروز بهار است

ولی من نمیتوانم آنرا ببینم!

وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید، خواهید دید
بهترینها ممکن خواهد شد. باور داشته باشید گاهی تغییر بهترین چیز برای زندگی
است.

حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل، فکر، هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز
موفقیت است...

لبخند بزنید!** این خیلی بهتر از اخم و خشم و ناله جواب میدهد!
پنج شنبه 1/5/1388 - 22:31
دانستنی های علمی
نرد فلسفه زندگی است ! عرصه ای که در آن ۱۲ مهره سفید (۱۲ ساعت روز) و ۱۲ مهره سیاه (۱۲ ساعت شب) در اختیار انسان است و تقدیر از شش جهت (شمال - جنوب - شرق - غرب - بالا - پایین ) بر او نازل می گردد . این است که تاس را شش وجه ساخته اند و اما دو تاس که یکی <<ظاهر>> است و دیگری <<باطن>> . ای خوشا به حال آنکه تاس ظاهر و باطنش عین هم باشد ، تا جفت بازی کند . و خوشتر آنکه ظاهر و باطنش در تمام ابعاد کامل باشد که جفت شش بازی کند تا در کنج خانه ببندد . آنچه به واسطه دو تاس نازل می گردد جبر است و بازی با مهره ها اختیار ، پس لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین شرح تخته نرد است ! سرانجام برنده آن کسی است که عرصه دل را زودتر از دغدغه روز و شام خالی کند .
چهارشنبه 31/4/1388 - 0:46
دانستنی های علمی
 یک ذره بودی ،
            هیچ بودی ...
                    نه ماه گذشت  ،  نه روز گذشت ، نه ساعت گذشت ...
                                افتادی تو گهواره ،
                                   چشمات نمی دید ،
                                          گوشات نمی شنید ، پاهات نمی رفت ،
                                                       دستات نمی گرفت ،
                                                 مغزت کار نمی کرد ،
                                                    هیچ چی نمی فهمیدی ،
                                                     هیچ کس را نمی شناختی ،
تو گهواره افتاده بودی ...
حالا صد سال گذشته ،                                                     
   چشمات نمی بینه ،
      گوشات نمی شنوه ،                                                   
             پاهات نمی ره ،
           دستات نمی گیره ،
        مغزت دیگه کار نمی کنه .
          هیچ چی رو باز نمی فهمی ،
             هیچ کس را باز نمی شناسی ،
                تو بسترت افتاده ای ...
                              بعد می میری ،
                           میگذارنت تو دل زمین ،
            باز خاک می شی ،
                            از تو هیچ چی نمی مونه ،
                                                 "تو" می مونی ،
                                                     آدمیزاد دور میزنه ،
              مثل زمین ، مثل زمان ، مثل بهار ، مثل همه چیز :
         آّب ، گُل ، درخت ، زمین ، ستاره ، خورشید ، منظومه ها ، کهکشانها ، همه جهان !
                                                هیچ بودی ، خاک بودی ، دور زدی ، هیچ شدی ، خاک شدی .
  از تو چیزی که می مونه :
             کاری که کردی می مونه ،
                   هر کاری کردی می مونه ،
                             ... کاری اگر کردی ، می مونه
چهارشنبه 31/4/1388 - 0:43
دعا و زیارت

 حضرت علی ( ع ) نخستین فرزند خانواده هاشمی است که پدر و مادر او هر دو فرزند هاشم هستند . پدرش ابوطالب فرزند عبدالمطلب فرزند هاشم بن عبد مناف و مادر او فاطمه دختر اسد فرزند هاشم بن عبد مناف است. خاندان هاشمی به لحاظ فضائل اخلاقی و صفات عالیه انسانی در قبیله قریش و این طایفه در طوایف عرب ، زبانزد خاص و عام بوده است . فتوت، مروت، شجاعت و بسیاری از فضائل دیگر اختصاص به بنی هاشم داشته و هر یک از این فضیلتها در مرتبه عالی در وجود مبارک حضرت علی ( ع ) موجود بوده است . فاطمه دختر اسد به هنگام درد زایمان راه مسجدالحرام را در پیش گرفت و خود را به دیوار کعبه نزدیک ساخت و گفت
" خداوندا ! به تو و پیامبران و کتابهایی که از طرف تو نازل شده اند و نیز به سخن جدم ابراهیم سازنده این خانه ایمان راسخ دارم . پرودگارا ! به پاس احترام کسی که این خانه را ساخت و به حق کودکی که در رحم من است ، تولد این کودک را بر من آسان فرما ! لحظه ای نگذشت که دیوار جنوب شرقی کعبه در برابر دیدگان عباس بن عبدالمطلب و یزید بن تعف شکافته شد . فاطمه وارد کعبه شد و دیوار به هم پیوست . فاطمه تا سه روز در شریفترین مکان گیتی میهمان خدا بود  و نوزاد خویش را سیزدهم رجب سی ام عام الفیل به دنیا آورد .
دختر اسد از همان شکاف دیوارکه دوباره گشوده شده بود بیرون آمد و گفت " پیامی از غیب شنیدم که نامش را «علی» بگذار ."

کلام جانسوز مولی الموحدین را بخوانیم و به آن بزرگی و مجد عدل وی بیشتر پی ببریم:

سوگند به خدا !

اگر تمام شب را بر روی خارهای سعدان به سر برم و با غل و زنجیر به این سو و آن

سو کشیده شوم, خوش تر دارم تا خدا و پیامبرش را در روز قیامت در حا لی ملاقات

کنم که به بعضی از بندگان ستم و چیزی از اموال عمومی را غصب کرده باشم.

چگونه بر کسی ستم کنم برای نفس خویش که به سوی کهنگی و پوسیده شدن

پیش می رود و در خاک, زمانی طولانی اقامت می کند؟

چهارشنبه 31/4/1388 - 0:34
خانواده
سه شنبه 30/4/1388 - 0:12
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته