• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 256
تعداد نظرات : 66
زمان آخرین مطلب : 5984روز قبل
دعا و زیارت

مثلهم کمثل الذي استوقد نارا فلما اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم في ظلمات لا يبصرون (17)

مثل ایشان (منافقین) چون مثل کسی است که دربیابانی تاریک وظلمانی آتشی روشن کرده تا جلوی پایش را ببیند. به محض اینکه این آتش مقداری ازراه را می خواهد روشن کند، خداوند آن نوررا خاموش می کند وآنها را درتاریکی رها می کند وآنها درتاریکی هیچ چیزنمی بینند.

چهارشنبه 10/5/1386 - 21:24
دعا و زیارت

اولئک الذين اشتروا الضلالة بالهدي فما ربحت تجارتهم و ما کانوا مهتدين (16)

آنها (منافقین) هدایت را فروختند وبه جای آن گمراهی را خریدند. پس تجارت آنها سود نکرده است. وهدایت نیافته اند.  

دراین جاست که تجارت معنی پیدا می کند. تجارت مال دنیا سودی ندارد. این تجارت معنوی است که انسان را به یک نوع ابدیت وصل می کند.

وما چقدرازاصل ماجرا دورهستیم. برای تجارتی که به شبی بند است دست به هرکاری می زنیم ولی برای تجارت آخرت هیچ کاری نمی کنیم.

چهارشنبه 10/5/1386 - 21:23
دعا و زیارت

« الله يستهزئ بهم و يمدهم في طغيانهم يعمهون (15)

الله آنها را مسخره می کند ورهایشان می کند تا درنفهمی ونادانی خود حیران وسرگردان بمانند.

چون خداوند دوست مؤمنین است لذا ازآنها نیزدفاع می کند. خداوند اجازه نمی دهد که کسی بخواهد دوستانش را که مؤمنین باشند مسخره کند.

شاید بدترین تنبیه خداوند همین باشد که بنده ای را به حال خود رها می کند. چون ما ضمن اینکه بسیارنادان هستیم، کروکورولال هم هستیم.

اگردنیا را همچون بیابانی تاریک وظلمانی درنظربگیریم، آنوقت متوجه می شویم که چه وضعیتی داریم؟

دلیل اینکه دنیا را به بیابان تشبیه کردم به خاطراین است که: دربیابان چیزی نمی بینیم، دردنیا هم چیزی نمی بینیم.

چهارشنبه 10/5/1386 - 21:22
دعا و زیارت

و اذا لقوا الذين آمنوا قالوا آمنا و اذا خلوا الي شياطينهم قالوا انا معکم انما نحن مستهزؤن (14)

وچون مؤمنین را ملاقات می کنند می گویند: ما هم مثل شما ایمان داریم. (خود را مؤمن نشان می دهند). وچون به نزد دوستانشان می روند می گویند: ما با شما هستیم. می خواستیم آنها را مسخره کنیم.  

این آیه نهایت نفاق منافقین را می رساند.

متاسفانه خصلت بسیاربدی درجامعۀ ما رواج پیدا کرده است وآن هم چاپلوسی است وازآن بدترمدیران ما هستند که به این جاپلوسان اهمیت واعتبارداده اند ومی دهند.

آن کارمندی که چاپلوسی می کند، به خاطراین است که: یا کارش را بلد نیست ویا ازکارش می دزدد. کارمندی که کارش را به موقع ودرست انجام می دهد، نیازی به چاپلوسی ندارد.

کارمند چاپلوس را با معرفت وکارمند صادق را بی معرفت نگو!!!

چهارشنبه 10/5/1386 - 21:21
دعا و زیارت
 

شاهزاده گفت: به نظرتوچه کسانی اهل خلاف نیستند؟

اصلان گفت: فکرمی کنم آدمهای مؤمن وباخدا اهل خلاف نباشند.!

شاهزاده گفت: می توان نتیجه گرفت که خوب بودن یک راه است وبد بودن راهی دیگر!؟  

راستش هرکسی درزندگی راهی را انتخاب می کند. یکی راه درستی وصداقت را انتخاب می کند ویکی هم راه نا درستی وریا را انتخاب می کند. هرکدام ازاین راهها خود به راههای دیگری تقسیم می شوند وآن راهها نیز به نوبۀ خود به راههای دیگری تقسیم می شوند.  

هرراهی برای خودش قوانین ومقرراتی دارد وانسان ناگزیراست که آنها را انجام دهد.

انتخاب راه زندگی تا حدودی دست خود انسان است. تا حدودی هم به عوامل دیگرمثل: وراثت، آداب ورسوم، خانواده واجتماع بستگی دارد. مثلا"آدمی که معیوب متولد می شود مقداری، مسیرش با آدمی که سالم متولد شده فرق دارد. آدم معیوب به خاطرعیبش یا خیلی خجالتی شده وازاحتماع ومردم فاصله می گیرد ویا خیلی بد وشرمی شود. اما چون همیشه احساس می کند که با دیگران فرق دارد، لذا دررفتارنیزسعی می کند تا با دیگران فرق کند. همین احساس درتعیین مسیرزندگی تأثیردارد.

مردم درزندگی بیشتردنباله رو آبا واجداد خود هستند وکمترکسی پیدا می شود که خودش راه زندگیش را انتخاب کند.  

بچه ای که دربین مسلمانان متولد می شود، مسلمان می شود وبه همین دین نیزباقی می ماند تا مرگش فرا رسد. بچه ای که دربین مشرکین متولد می شود، مشرک می شود وتا آخرعمرنیزبه شرک خود باقی می ماند. اینکه کسی بعد ها دینش را عوض کند انگشت شماراست.

راهی که توتا به حال دیده ای ومی شناسی راهی است که پدرت رفته است وتوهم پس ازمدتی دنباله رو راه اومی شوی. اکثرما ها به دین وآیین پدرانمان هستیم.

یک نفرمسیحی می آید ودربارۀ اسلام تحقیق می کند وکتاب می نویسد. اما همین آقا درپایان به دین خودش باقی می ماند ودست ازدینش برنمی دارد. چرا؟

چون این شخص دریک خانوادۀ مسیحی متولد شده واین دین را ازپدرخود یاد گرفته وکم کم وبه مرورزمان این دین وآیین دروجود اوریشه دوانیده وتمام وجودش را دین مسیحی پرکرده است. لذا اوبه این دین وآیین عادت کرده ومثل معتادی که نمی تواند اعتیاد را کتاربگذارد، اونیزنمی تواند دین وآیین خود را کناربگذارد ودین وآیینی را که فکرمی کند بهتراست ویا مطمئن است بهتراست برگزیند.

   الان من دوراه اصلی را نشان تودادم. باید فکرکنیم که می خواهیم درآینده چگونه زندگی کنیم. می خواهیم آدم درستکاری باشیم یا آدم نادرستی باشیم.

ادامه دارد...

سه شنبه 9/5/1386 - 17:18
دعا و زیارت
 

 صبح روزبعد شاهزاده باروبنه خود را برداشت. ازپدرومادرودوستان وآشنایان خداحافظی کرد وبراه افتاد. اورفت ورفت تا ازشهرخارج شد. مقداری که ازشهرخارج شده بود به شخصی همسن وسال خود برخورد کرد.

شاهزاده ازدیدن شخصی به سن وسال خود خوشحال شد لذا جلو رفت وگفت:

سلام، حالت چطوره؟

آن جوان که شاهزاده اصلان نام داشت گفت:

خوبم، حال شما چطوره ومسافرکجا هستی؟

شاهزاده گفت:

مسافرراه زندگی، می خواهم راه زندگی را پیدا کنم.

شاهزاده اصلان گفت:

راه زندگی یعنی چه؟ اینکه مشخص است. هر آدمی یک روزبه دنیا می آید، کم کم رشد کرده وبزرگ می شود، ازدواج می کند، کارمی کند، بچه دارمی شود، دست آخرهم پیرشده ومی میرد.   

شاهزاده گفت:

اینهایی که گفتی زندگی است. راه زندگی یعنی نوع زندگی، یعنی اینکه چگونه زندگی کنیم.

شاهزاده اصلان گفت: خوب مثل همه!

شاهزاده گفت: آیا همه یک جورزندگی می کنند؟

اصلان گفت: خوب، نه! بعضیها خوب زندگی می کنند وبعضیها بد!

شاهزاده گفت: چرا بعضیها خوب زندگی می کنند؟

اصلان گفت: آنهایی که پول دارند خوب زندگی می کنند.

شاهزاده گفت: آیا همۀ آدمهای پولدارخوشبخت هستند؟

اصلان گفت: خوب، نه! ولی اکثرآنها خوب زندگی می کنند.

شاهزاده گفت: منظورت اززندگی خوب، یعنی اینکه هیچ غم وغصه ای ندارند؟ 

اصلان گفت: چرا غم وغصه دارند. چون انسان با غم وغصه آفریده شده است.

شاهزاده گفت: آدم پولدار، شاید خوب زندگی کند اما آیا همۀ پولدارها آدمهای خوبی هستند؟

اصلان گفت: فکرنمی کنم! دربین آدمهای پولدارهم مثل بقیۀ آدمها، هم خوب هست وهم بد!

شاهزاده گفت: به نظرتوآدم پولداراهل دزدی ورشوه وکارخلاف نیست؟

اصلان گفت: چرا بعضی پولدارها هستند.

شاهزاده گفت: آدمهای فقیرچه؟ خلاف نمی کنند؟

اصلان گفت: چرا بعضی ازآدمهای فقیرهم اهل کارخلاف هستند.

شاهزاده گفت: پس خلاف کردن وآدم بدی بودن، به فقروثروت نیست!؟

ادامه دارد...

پنج شنبه 4/5/1386 - 22:49
دعا و زیارت
 

 دردنیا به اندازۀ آدمهای روی زمین راه برای زندگی کردن هست. هرکس یکی ازاین راهها را انتخاب می کند ودرراه زندگی به پیش می رود تا به مقصد خود می رسد. بعضیها زندگی برایشان راه نشان می دهد وبعضیها خودشان برای زندگی راه پیدا می کنند. 

برای تعیین راه زندگی چند چیزدخالت دارند. یکی غرایزی که هرانسانی با تولد با خودش می آورد. یکی تفکرات واحساساتی که به مرورزمان هرکس برای خود کسب می کند. یکی دیگرتأثیری که هرانسانی ازمحیط اطراف خود می گیرد. 

پسرم، هرراهی به مسیری وهرمسیری به مقصدی وهرمقصدی به مکانی منتهی می شود. این مکان، که نتیجۀ آن راه ومسیراست نوعی مخصوص به خود است که هم می تواند مکان دلخواه ومناسبی باشد وهم می تواند مکانی نامناسب باشد. اما هرچه که باشد نتیجۀ انتخاب خود انسان است. پس لازم می آید که انسان قبل ازشروع وقبل ازاینکه درمسیربیفتد با دقت آن را بررسی کند.

درراه زندگی رمزی وجود دارد که اگراین رمزشناخته نشود، ممکن است انسان را به اشتباه بیاندازد.

راه درست، سخت وپرپیچ وخم است ومشکلات زیادی درابتدای راه نمایان است بطوری که ممکن است انسان گمراه شده وازرفتن درآن منصرف شود. اما برعکس راه اول، راه دوم درابتدا بسیاربا صفا وخرم به نظرمی آید بطوری که هربیننده ای را مجذوب خود می کند.

و بدان که یک قاعدۀ کلی درجهان وجود دارد وآن اینکه بعد ازهرسختی، آسانی است وبعد ازهرآسانی، سختی وجود دارد. لذا اگردرراه سخت قدم برداری مطمئن باش به راحتی خواهی رسید واگرابتدا درراه آسان قدم برداری پس ازمدتی به سختی خواهی رسید. اگرسربالایی کوهی را تحمل کنی قطعا"به سرازیری آن هم خواهی رسید. برای تحمل سربالایی کوه نیازبه صبرواستقامت می باشد.

دلبندم تودرانتخاب راه زندگی آزاد ومختارهستی ولذا باید جوابگوی مشکلات آن هم باشی. پس اگرراهی را انتخاب کردی که به گرفتاری برخوردی هیچ کس را جزخودت ملامت مکن.

اگرازمن می شنوی چند روزی وقت خود را صرف پیدا کردن این راه کن. چند راه را بررسی کن تا انشاءالله بتوانی راه درست را پیدا کنی. البته من هم سعی می کنم که درانتخاب راه کمکت کنم. پیرمردان وپیرزنانی را که می بینی دراطراف توزندگی می کنند، هرکدام راهی را برگزیده ودرآن راه پیش رفته اند ولذا می توانند تجربۀ خود را دراختیارتوبگذارند.

ازفردا جستجوی خود را آغازکن. به هرجا که می خواهی سفرکن. ازهرکس که می خواهی کمک بگیر. برای پیدا کردن راه زندگی هم تکبرنکن وهم خجالت نکش.    

شاهزاده درآن شب خیلی فکرکرد.اونمی دانست که چگونه می تواند راه زندگی خود را پیدا کند. نمی دانست که ازکجا باید شروع کند. 

ادامه دارد...

شنبه 30/4/1386 - 16:15
دعا و زیارت
 

دوستان تبیانی: حتما"بخوانید: 

داستان شاهزادۀ گمشده بسیارجالب وخواندنی می باشد ونیازبه دقت نظردارد، ولی چون داستان تمام نشده به صورت سریال ارسال می شود.

شاهزادۀ گمشده

به نام خدا

یکی بود، یکی نبود. غیرازخدا هیچکس نبود.

درروزگاری که نه دوربود ونه نزدیک، درجایی که همه جا بود وهیچ جا نبود، درشهری که همه دارند ولی نمی شناسند، درکوچه ای که به پس کوچه منتهی می شد، درقصری که هم ازسنگ بود وهم ازکاهگل، شاهزاده ای زندگی می کرد.

این شاهزاده هم مثل همۀ شاهزاده ها، بی خیال ازبود ونبود، بی خیال ازهست ونیست، بی خیال ازشاید ونشاید، بی خیال ازباید ونباید درخوشی وصفا درکناردوستان وآشنایان زندگی می کرد.

روزها یکی پس ازدیگری سپری می شد، ماهها می آمدند وسالها می رفتند، سالها می آمدند وماهها می رفتند وشاهزاده روزبه روزبزرگتر وبزرگترمی شد تا اینکه به سن جوانی رسید.

تمام غم شاهزاده نبودن دوستانش وتمام شادی او بودن دوستانش بود. اوروزها را به بازی وتفریح با دوستانش سپری می کرد. شب ها هم خسته ازبازی روزانه به رختخواب می رفت ومی خوابید.  

یک روزپدرشاهزاده اورا صدا کرد وگفت:

فرزندم تودیگربزرک شده ای وباید راه زندگی خود را پیدا کنی وبه راه خود بروی. تا به امروز، من وظیفه داشتم که ازتو نگهداری کرده و تا جایی که می توانم وسایل زندگیت را فراهم کنم. ازامروزبه بعد خودت مسئول زندگی خودت هستی. 

فرزندم خداوند دنیا را بیهوده نیافریده وازآفرینش این زمین وآسمان وآنچه که مابین این زمین وآسمان است ، هدف ومنظوری دارد. پس بدان که زندگی نیزهدفی دارد. ودرکنارزندگی انسان نیزباید هدفی داشته باشد. بیشترکسانی که درزندگی شکست می خورند به خاطراین است که دراین زمان ودراین سن دنبال راه زندگی نمی روند. به راه زندگی اهمیت نمی دهند. خط مشی آیندۀ خود را معلوم نمی کنند. لذا دراولین تجربۀ زندگی ودراولین مشکل زندگی با ضعف تصمیم گیری روبروشده وناتوان می مانند.  

هرانسانی دریک روزمتولد می شود. دوران کودکی را به نوعی پشت سرمی گذارد. بعد اردوران کودکی به دوران نوجوانی می رسد. دراین دوران مشکلات عاطفی واحساسی به عناوین مختلف ودرشکلهای مختلف بروزمی کند. یکی ازمشکلات مهم واساسی این دوران تعیین راه وخط مشی زندگی آینده است. 

ادامه دارد ...

جمعه 29/4/1386 - 16:56
آموزش و تحقيقات
 

مشکلات آموزش

به نام خدا  

یکی ازمشکلات آموزش درزمان فعلی ضعف دانش آموزان دردرس ریاضی است.

اگرآماردرستی گرفته شود، اکثردانش آموزان استان مرکزی دردرس ریاضی ضعیف  هستند. آنها درحالی دورۀ ابتدایی را پشت سرمی گذارند که نیمی ازمطالب ریاضی دورۀ ابتدایی را نیاموخته اند. حتی بسیاری اردانش آموزان درانجام چهارعمل اصلی مشکل دارند. 

به یاری حق سعی می کنم تا حدودی این مشکل را بررسی کنم.  

دانش آموزدرکلاس اول، ریاضی را تا حدود 70درصد می آموزد. سپس وارد کلاس دوم می شود.

دانش آموزدرحالی وارد کلاس دوم می شود که چند مشکل دارد.

1-    نوشتن اعداد را به ترتیب وکامل بلد نیست.   

2-    ریاضی را دوست ندارد.   

3-    فکرکردن بلد نیست.   

4-    ازمسئله خوشش نمی آید.    

5-    ترجیح می دهد صورت مسئله را پاک کند تا خود مسئله را حل کند. 

6-    مفهوم تفریق را نمی داند. 

7-    سلسله مراتب اعداد را تا نود خوب می داند وازنود به بعد، اگرهم بداند درک نمی کند. 

چنین دانش آموزی وارد کلاس دوم می شود.

درکلاس دوم می بایست بتواند: 

1-    اعداد چند رقمی را به راحتی جمع کند.

2-    تفریق با انتقال را به خوبی انجام دهد.

3-    مفهوم مسئله را بفهمد ودرک کند.

4-    ضرب را تا حدودی طوطی واربلد باشد. 

مشکلی که درابتدای کلاس دوم پیش می آید به این صورت است که:   

معمولا"دانش آموزدرکلاس دوم سعی می کند مطالب کلاس اول را که نفهمیده، بفهمد. درزمانی که دانش آموزدرحال یاد گیری مطالب گذشته است، معلم درحال تدریس مطالب حال است. این اختلاف زمانی بین معلم وشاگرد باعث یک سردرگمی برای بچه می شود.

به هرحال دانش آموزدرحالی کلاس دوم را به پایان می برد که ازچهارمورد بالا تنها جمع را بخوبی فرا گرفته است.

ازکلاس دوم به بعد هرمعلمی ازضعف دانش آموزمی نالد. درصورتیکه این مشکل، ضعف دانش آموزنیست، اختلاف زمانی بین معلم وشاگرد است.

معلم کلاس سوم انتظاردارد که دانش آموزجمع وتفریق را بخوبی یاد گرفته باشد. لذا نه تنها آن مطالب را بازگو نمی کند بلکه دانش آموز را هم به خاطربلد نبودن این مطلب توبیخ می کند.

همینطورمعلم کلاس چهارم انتظاردارد که دانش آموزجدول ضرب را بخوبی بلد باشد. وهمین طورهرمعلمی انتظاری دارد که اکثربچه ها نمی توانند آن انتظاررا برآورده کنند. واین مطلب خود بین معلم وشاگرد جدایی می اندازد.  

معلم هرپایه باید دوماه اول سال را به مروردرسهای سال قبل بپردازد. اما اکثرمعلمان ما فقط دوهفته به مروردرسهای سال گذشته می پردازند که این مدت بسارکم است.

دانش آموزوارد کلاس سوم می شود درحالی که درتفریق با انتقال هنوزمشکل دارد. مفهوم ومعنی مسئله را نمی داند. ضرب را نفهمیده ولی چند تا را حفظ کرده است.

درمورد تدریس تفرق با انتقال بعضی ازهمکاران کمی مشکل دارند.

{( متاسفانه عادت واخلاق بدی درمیان ما فرهنگیان رواج پیدا کرده که کل آموزش را تحت الشعاع خود قرارداده است. وآن اینکه: اگردرتدریس مشکلی داشته باشیم حاضرنیستیم ازهمکاران دیگربپرسیم. واگرهم کسی پیدا شود که بپرسد، آن چنان آبروی  او به باد می رود که هیچ طوفانی نمی تواند این چنین کسی ویا چیزی را ریشه کن کند.)}

البته ناگفته نماند که رفتاروالدین درایجاد ودوام این مشکل بسیاراساسی ومؤثربوده وهست. مثلا":

آموزگارتفریق را درس داده است. درپایان کلاس چند تمرین برای بچه ها می نویسد که بروند درخانه انجام دهند.

فردای آن روزآموزگاربه بچه ها می گوید:

تمرینهای شب را بگذارید روی میزتا آنها را روی تخته بنویسیم وحل کنیم.

بچه ها تمرینها را روی میزمی گذارند ومعلم شروع به حل آنها می کند. کمی بعد می بیند که حسن بیکارنشسته ودارد بازی می کند. می گوید:

حسن حواست کجاست؟ چرا بازی می کنی؟

حسن با شجاعت وافتخارمی گوید که تمرینها را ننوشته است.

آموزگاروالدین حسن را احضارکرده وبرای آنها توضیح می دهد که حسن کارش را به خوبی انجام نمی دهد وتکالیفش را نمی نویسد.

والدین حسن می گویند:

خودمان خبرداریم که تکالیفش را انجام نمی دهد. چه کارش کنیم!! دوست ندارد تکلیف انجام دهد. ازوقتی که آمده کلاس شما نسبت به درس بی اعتنا شده است.

اینجا دوفکردرذهن معلم می آید.

اول اینکه پدرومادراین بچه، اهمیتی به بچه نمی دهند. پس چرا من اهمیت بدهم.

دوم اینکه آنها می خواهند مرا گناهکارجلوه دهند.

ومعلم به خاطراین دوفکردیگروالدین حسن را صدا نمی کند. دیگربرای درس نخواندن حسن سخت گیری نمی کند.

ازآن طرف والدین حسن نیزخوشحالند که معلم ازآنها بازخواست نمی کند ودیگردنبالشان نمی فرستد. چون آنها نیزگرفتاری خودشان را دارند.

اگربخواهم ازمطالب گفته شده نتیجه گیری کنم چنین می شود.

والدین باید به درس وتکالیف دانش آموزرسیدگی کنند.

معلمان باید ازبین خودشان گروهی تشکیل دهند تا به مسائل درسی ومشکلات مدرسه ومشکل تدریس معلم بطوردوستانه رسیدگی کنند.

والدین می توانند با فرزندشان ازطریق خرید ن جنس وحساب وکتاب خرید، ریاضی کارکنند.

بین والدین ومعلمان باید دوستی ووحدت بوجود آید.

گناه درس نخواندن دانش آموز را به گردن همدیگرنیندازند.

مطالب کتاب ریاضی بسیارگسترده ومتفرق است که باید کمی جمع وجورترباشد. 

پنج شنبه 7/4/1386 - 21:41
دعا و زیارت
 

سورۀ بقره ازآیۀ 21تا آیۀ 29

بسم الله الرحمن الرحیم

«يا ايها الناس اعبدوا ربکم الذي خلقکم و الذين من قبلکم لعلکم تتقون» (21)

«ای مردم! پروردگار خود را پرستش کنید; آن کس که شما، و کسانی را که پیش از شما بودند آفرید، تا پرهیزکار شوید.»

دراین آیه روی سخن با همۀ مردم است. ازهررنگ ونژاد وملت وقومی که هستند. دراین آیه استثنا قرارنداده است. مثلا"نگفته: ای مؤمنین ویا ای یهودیان ویا ای مسیحیان!

این آیه هرموجودی را که اسم انسان داشته باشد شامل می شود.

خداوند عجیب منطق جالب وزیبایی آورده است که ای مردم کسی را عبادت کنید که شما را خلق کرده است. خالق وآفریدگارخود را عبادت کنید، نه مخلوق ودست پروردۀ خود را!

حضرت ابراهیم نیزدرسورۀ الصافات می گوید:

  «قال ا تعبدون ما تنحتون»(95)

گفت: «آیا چیزی را می‏پرستید که با دست خود می‏تراشید؟!»

انسان درسن کودکی به اجسام جان می دهد وبا آنها صحبت وگفتگومی کند. اگرعروسکی را به یک بچه بدهید می نشیند وساعتها با آن عروسک بازی می کند وحرف می زند.

اما اگربه یک آدم بزرگ عروسک بدهید وازاوبخواهید که با آن بازی کند ممکن است ازروی عصبانیت لطمه ای به شما بزند. چرا که او خودش را بالاترازیک همچنین چیزهایی می بیند.

اواحساس می کند که بزرگ شده وعروسک چیزبی ارزشی است ویا آنقدرارزش ندارد که اوبخواهد وقت گرانبهایش را صرف عروسک کند. اوحالادیگرباید وقتش را صرف خانه وماشین کند. عروسکهایی ازنوع دیگرکه قابل بازی کردن ودرشأن اوباشد.

آدمهایی هم هستند که ازعروسک می گذرند ودرجه ومرتبۀ خود را بالامی برند ومی فهمند که خانه وماشین نیزعروسک هستند منتها ازنوع دیگرولذا ازاجسام می گذرند وبه مرتبۀ اعلامی رسند. مرتبه ای که مسبب را می بیند ونه سبب را! مرتبه ای که عروسک بازرا می بیند ونه عروسک را!  

اگرخوب دقت کنیم می بینیم که همۀ آدمها مایل به پرستش خداوند هستند منتها به بیراهه می روند. کسی لازم است تا این آیات را برای آنها بگوید. اگرطینت کسی پاک باشد، همین آیه کافی است که دست ازپرستش غیرخدا بردارد.

نکته ای دراینجا لازم است گفته شود وآن اینکه هرحرفی بسته به اینکه ازطرف چه کسی عنوان شود، اثرخاصی دارد. مثلا":

اگرحرفی را یک آدم معمولی بزند، چندان اثری دراجتماع ندارد. ولی اگرهمان حرف را یک آدم عالم ویا دانشمند بزند، کلی روی اجتماع اثرمی گذارد.

حال اگرحرفی را قران بزند، فقط خدا می داند که چقدراثرمی گذارد.! ای کاش علما ودانشمندان ما به جای اینکه حرف خودشان را بزنند، مستقیم وبیواسطه حرف قران را بزنند ومطمئن باشند که اثرحرف قران بیواسطه ومستقیم کاری می کند کارستان! باید توجه داشت که هدایت با خود اوست ونه کسی دیگر!!!  

البته نا گفته نماند که کسانی هم هستند که دردلهایشان مرض ومیل به باطل است. اینگونه افراد اگرمحکمترین وقویترین استدلال ومنطق را هم بیاوری بازهم قبول نخواهند کرد.

اتفاقا" خداوند درسورۀ آل عمران نشانه وعلامت اینگونه افراد را بیان کرده است وآن اینکه چنین افرادی همیشه دنبال متشابهات قران می روند. 

 {«هو الذي انزل عليک الکتاب منه آيات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات فاما الذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تاويله و ما يعلم تاويله الا الله و الراسخون في العلم يقولون آمنا به کل من عند ربنا و ما يذکر الا اولوا الالباب»} (7)

{«او کسی است که این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرد، که قسمتی از آن، آیات «محکم‏» ( صریح و روشن) است; که اساس این کتاب می‏باشد; (و هر گونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، برطرف می‏گردد.) و قسمتی از آن، «متشابه‏» است ( آیاتی که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفی در آن می‏رود; ولی با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها آشکار می‏گردد.) اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه‏انگیزی کنند (و مردم را گمراه سازند); و تفسیر (نادرستی) برای آن می‏طلبند; در حالی که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمی‏دانند. (آنها که به دنبال فهم و درک اسرار همه آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهی) می‏گویند: «ما به همه آن ایمان آوردیم; همه از طرف پروردگار ماست.» و جز صاحبان عقل، متذکر نمی‏شوند (و این حقیقت را درک نمی‏کنند).»} (7) 

خداوند اظهارمی دارد که این افراد به خاطراینکه دردلشان انحراف ومیل به باطل هست، دنبال آیات متشابهات می گردند وهدف آنها نیزفتنه انگیزی است. آنها می خواهند به خیال باطل خود مردم را گمراه کنند.

اگربه چنین افرادی بگویی که آقا جان:

کسی را عبادت کن که ترا خلق کرده است!

با توسل به آیات متشابه برایت دلیل می آورد. آنقدرشما وخودش را با این آیات متشابه گیج وسردرگم می کند که درآخرخودش هم سردرنمی آورد که چه گفت؟   

ولی اگرمثل فلاسفه درچاه خود کنده نیفتی خیلی راحت می توانی معنی این آیه را بفهمی! که کسی را پرستش وعبادت کن که ترا خلق کرده است. به همین راحتی!!!     

پنج شنبه 7/4/1386 - 21:40
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته