• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 65
تعداد نظرات : 336
زمان آخرین مطلب : 4634روز قبل
دعا و زیارت

جهان - عکس یک دختر بود که ، زیرش نوشته بود "اجمل بنات عصرها" یعنی: « زیباترین دختر روزگار » گفت : آقایان من درباره این عکس از شما سوالی می کنم . اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر بطور مشروع و قانونی ازدواج کنید – از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد – و هزار سال هم زندگی کنید . با کمال خوشرویی و بدون غصه ، یا اینکه جمال علی (ع) را مستحبا زیارت و ملاقات کنید . کدام را انتخاب می کنید .
 
از علامه جعفری می پرسند چی شد که به این کمالات رسیدی ؟!
ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میکنند و اظهار میکنند که هر چه دارند از کراماتی است که به دنبال این امتحان الهی نصیبشان شده :«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم . خیلی مقید بودیم که ، در جشن ها و ایام سرور ، مجالس جشن بگیریم ، و ایام سوگواری را هم ، سوگواری می گرفتیم ، یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) اول شب نماز مغرب و عشا می خواندیم و یک شربتی می خوردیم آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می دادیم .
 
یک آقایی بود به نام آقا شیخ حیدر علی اصفهانی ، که نجف آبادی بود، معدن ذوق بود . او که ، می آمد من به الکفایه ، قطعا به وجود می آمد جلسه دست او قرار می گرفت .
 
آن ایام مصادف شده بود با ایام قلب الاسد (۱۰ الی ۲۱ مرداد ) که ما خرما پزان می گوییم نجف با ۲۵ و یا ۳۵ درجه خیلی گرم می شد . آن سال در اطراف نجف باتلاقی درست شده بود و پشه های بوجود آمده بود که  عربهای بومی را اذیت می کرد ما ایرانیها هم که ، اصلا خواب و استراحت نداشتیم . آن سال آنقدر گرما زیاد بود که ، اصلا قابل تحمل نبود نکته سوم اینکه حجره من رو به شرق بود . تقریبا هم مخروبه بود . من فروردین را در آنجا بطور طبیعی مطالعه می کردم و می خوابیدم . اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود ولی دیگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود . گرما واقعا کشنده بود ، وقتی می خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل این بود که با دست نان را از داخل تنور بر می دارم ، در اقل وقت و سریع !

با این تعاریف این جشن افتاده بود به این موقع ، در بغداد و بصره و نجف، گرما ، تلفات هم گرفته بود ، ما بعد از شب نشستیم ، شربت هم درست شد ، آقا شیخ حیدر علی اصفهانی که ، کتابی هم نوشته بنام « شناسنامه خر » آمد. مدیر مدرسه مان ، مرحوم آقا سید اسماعیل اصفهانی هم آنجا بود ، به آقا شیخ علی گفت : آقا شب نمی گذره ، حرفی داری بگو ، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد .
عکس یک دختر بود که ، زیرش نوشته بود « اجمل بنات عصرها » « زیباترین دختر روزگار » گفت : آقایان من درباره این عکس از شما سوالی می کنم . اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر بطور مشروع و قانونی ازدواج کنید – از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد – و هزار سال هم زندگی کنید، با کمال خوشرویی و بدون غصه ، یا اینکه جمال علی (ع) را مستحبا زیارت و ملاقات کنید . کدام را انتخاب می کنید .
 
سوال خیلی حساب شده بود . طرف دختر حلال بود و زیارت علی (ع) هم مستحبی . گفت آقایان واقعیت را بگویید . جا نماز آب نکشید ، عجله نکنید ، درست جواب دهید. اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت : سید محمد! ما یک چیزی بگوئیم نری به مادرت بگوئی ها؟ معلوم شد نظر آقا چیست. شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیر خنده.
 
کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) اینطور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. آقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می افتاد. نفر سوم گفت : آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی (ع) معروف است که فرموده اند « یا حارث حمدانی من یمت یرنی » (ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات می کند) پس ما انشاالله در موقعش جمال علی (ع) را ملاقات می کنیم! باز هم همه زدند زیر خنده، خوب  اهل ذوق بودند. واقعا سوال مشکلی بود.
 
یکی از آقایان گفت : آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد در صد؟ آقا شیخ حیدر گفت : بلی. گفت : والله چه عرض کنم (باز هم خنده حضار )

نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم : من یک لحظه دیدار علی (ع) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم. یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. اول شب قلب الاسد وارد حجره ام شدم، حالت غیر عادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه ای که شیعه و سنی درباره امام علی (ع) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این آقا کیست؟ گفت : این آقا خود علی (ع) است، من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نفر نهم یا دهم، رنگم پریده بود. نمی دانم شاید مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت : آقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمی خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون بهم می خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل ( مدیر ) را خطاب به آقا شیخ حیدر گفت : آقا دیگر از این شوخی ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است».
منبع: سایت علمی دانشجویان ایران

يکشنبه 19/2/1389 - 23:56
ادبی هنری

21 جمله ارزشمند از آنتونی رابینز !!
 
۱-به مردم بیش از آنچه انتظار دارند بدهید و این کار را با شادمانی انجام دهید .

۲-با مرد یا زنی ازدواج کنید که عاشق صحبت کردن با او هستید. برای اینکه وقتی پیرتر می شوید ، مهارتهای مکالمه ای مثل دیگر مهارتها خیلی مهم میشوند .

۳- همه ی آنچه را که می شنوید باور نکنید، همه ی آنچه را که دارید خرجنکنید و یا همانقدر که می خواهید نخوابید .

۴- وقتی می گویید "دوستت دارم" منظورتان همین باشد .

۵- وقتی می گویید "متاسفم" به چشمان شخص مقابل نگاه کنید . 

۶- قبل از اینکه ازدواج کنید حداقل شش ماه نامزد باشید .

۷- به عشق در اولین نگاه باور داشته باشید .

۸- هیچوقت به رؤیاهای کسی نخندید . مردمی که رؤیا ندارند هیچ چیز ندارند .

۹- عمیقاً و بااحساس عشق بورزید . ممکن است آسیب ببینید ولی این تنها راهی است که به طور کامل زندگی می کنید .

۱۰- در اختلافات منصفانه بجنگید و از کسی هم نام نبرید .

۱۱- مردم را از طریق خویشاوندانشان داوری نکنید .

۱۲- آرام صحبت کنید ولی سریع فکر کنید .

۱۳- وقتی کسی از شما سوالی می پرسد که نمی خواهید پاسخ دهید ، لبخندی بزنید و بگویید "چرا می خواهی این را بدانی؟"

۱۴- به خاطر داشته باشید که عشق بزرگ و موفقیتهای بزرگ مستلزم ریسک های بزرگ هستند .

۱۵- وقتی کسی عطسه می کند به او بگویید "عافیت باشد "

۱۶- وقتی چیزی را از دست می دهید ، درس گرفتن از آن را از دست ندهید .

۱۷- این سه نکته را به یاد داشته باشید : احترام به خود ، احترام به دیگران و مسئولیت همه کارهایتان را پذیرفتن

۱۸- اجازه ندهید یک اختلاف کوچک به دوستی بزرگتان صدمه بزند .

۱۹- وقتی متوجه می شوید که که اشتباهی مرتکب شده اید ، فوراً برای اصلاح آن اقدام کنید .

۲۰- وقتی تلفن را بر می دارید لبخند بزنید ، کسی که تلفن کرده آن را درصدای شما می شنود .

۲۱- زمانی را برای تنها بودن اختصاص دهید

يکشنبه 5/2/1389 - 16:34
طنز و سرگرمی

احمقانه ترین سوالات IT !

شرکت بریتیش تله کام یا همان BT لیستی از عجیب ترین سوالاتی را که کاربران کامپیوتری یا اینترنتی این شرکت ارتباطی از مشاوران آنها پرسیده‌اند منتشر کرد.
به نوشته پایگاه اینترنتی روزنامه مترو برخی از این سوالات آنقدر خنده دار است که حتی خود سوال کنندگان پس از فهمیدن اشتباه خود به احمقانه بودن آن اعتراف کرده‌اند.

لیست احمقانه ترین سوالات IT که از مشاوران شرکت BT انگلستان پرسیده شده به شرح زیر است:

مرکز : چه برنامه آنتی ویروسی استفاده می کنید؟
مشتری : Netscape
مرکز : اون برنامه آنتی ویروس نیست.
مشتری : اوه، ببخشید ... Internet Explorer
_____
مشتری : من یک مشکل بزرگ دارم.
یکی از دوستام یک Screensaver روی کامپیوترم گذاشته، ولی هربار که ماوس رو حرکت میدم، غیب میشه!
_____
یک مشتری نمی‌تونه به اینترنت وصل بشه...
مرکز : شما مطمئنید رمز درست رو به کار بردید؟
مشتری : بله مطمئنم. من دیدم همکارم این کار رو کرد.
مرکز : میشه به من بگید رمز عبور چی بود؟
مشتری : پنج تا ستاره.
_____
مشتری : من توی پرینت گرفتن با رنگ قرمز مشکل دارم.
مرکز : آیا شما پرینتر رنگی دارید؟
مشتری : نه.
_____
مرکز : روی آیکن My Computer در سمت چپ صفحه کلیک کن.
مشتری : سمت چپ شما یا سمت چپ من؟
_____
مرکز : رمز عبور شما حرف کوچک a مثل apple، و حرف بزرگ V مثل Victor، و عدد 7 هست.
مشتری : اون 7 هم با حروف بزرگه؟
_____
مرکز : چه کمکی از من برمیاد؟
مشتری : من دارم اولین ایمیلم رو می‌نویسم.
مرکز : خوب، و چه مشکلی وجود داره؟
مشتری : خوب، من حرف a رو دارم، اما چطوری دورش دایره بذارم؟
_____
مشتری : سلام، من (سلین) هستم. نمی تونم دیسکتم رو دربیارم
مرکز : سعی کردین دکمه رو فشار بدین؟
مشتری : آره ولی اون واقعاً گیر کرده
مرکز : این خوب نیست، من یک یادداشت آماده می‌کنم برای همکاران فنی که بیان در محل.
مشتری : نه ... صبر کن ... من هنوز نذاشتمش تو درایو ... هنوز روی میزمه ... ببخشید ...
_____
کاربر: کامپیوتر می گوید هر کلیدی را (any keys) فشار دهید اما من نمی‌توانم دکمه any را روی کیبوردم پیدا کنم.
_____
کاربر: من نمی‌توانم کانال‌های تلویزیون را با مانیتورم عوض کنم.
_____
کاربر: من با یک نفر در اینترنت آشنا شدم می‌توانید شماره تلفن او را برای من پیدا کنید.
_____
کاربر: اینترنت من کار نمی‌کند؟
مشاور: مودم را وصل کرده‌اید، همه سیم‌های کامپیوتر را چک کرده‌اید؟
کاربر: نه الان فقط مانیتور جلوی من است هنوز کامپیوتر و مودم را از جعبه در نیاورده‌ام!
_____
کاربر: پسر 14 ساله من برای کامپیوتر رمز گذاشته و حالا من نمی توانم وارد آن شوم.
مشاور: رمز آن را فراموش کرده؟
کاربر: نه آن را به من نمی‌گوید چون با من لَج کرده!
_____
مشاور: لطفا روی My Computer ،کلیک کنید.
کاربر: من فقط کامپیوتر خودم را دارم کامپیوتر شما پیش من نیست.
_____
مشاور: مشکل شما به خاطر نرم افزار اسپای ویری است که روی دستگاه‌تان نصب شده(اسپای در انگلیسی به معنی جاسوس است)
کاربر: اسپای!؟ ببینم یعنی او می تواند از داخل مانیتور وقتی لباس عوض می‌کنم من را ببیند؟
_____
کاربر: ماوس پد من سیم ندارد!
مشاور: من فکر کنم متوجه منظور شما نشدم. ماوس پد شما قرار نیست سیمی داشته باشد.
کاربر: پس چگونه می تواند ماوس را پیدا کند؟ یعنی وایرلس است؟
_____
مرکز مشاوره: چه نوع کامپیوتری دارید؟
مشتری: یک کامپیوتر سفید ...
_____
مرکز : روز خوش، چه کمکی از من برمیاد؟
مشتری : سلام ... من نمی تونم پرینت کنم.
مرکز : میشه لطفاً روی Start کلیک کنید و ...
مشتری : گوش کن رفیق؛ برای من اصطلاحات فنی نیار! من بیل گیتس نیستم، لعنتی!
_____
مشتری : سلام، عصرتون بخیر، من مارتا هستم، نمی تونم پرینت بگیرم. هر دفعه سعی می کنم میگه : (نمی تونم پرینتر رو پیدا کنم) من حتی پرینتر رو بلند کردم و جلوی مانیتور گذاشتم، اما کامپیوتر هنوز میگه نمی‌تونه پیداش کنه...
_____
مرکز : الآن روی مانیتورتون چیه خانوم؟
مشتری : یه خرس Teddy که دوستم از سوپرمارکت برام خریده!
_____
مرکز : الآن F8 رو بزنین.
مشتری : کار نمی کنه.
مرکز : دقیقاً چه کار کردین؟
مشتری : من کلید F رو 8 بار فشار دادم همونطور که بهم گفتید، ولی هیچ اتفاقی نمی افته...
_____
مشتری : کیبورد من دیگه کار نمی‌کنه.
مرکز : مطمئنید که به کامپیوترتون وصله؟
مشتری : نه، من نمی تونم پشت کامپیوتر برم.
مرکز : کیبوردتون رو بردارید و 10 قدم به عقب برید.
مشتری : باشه.
مرکز : کیبورد با شما اومد؟
مشتری : بله
مرکز : این یعنی کیبورد وصل نیست. کیبورد دیگه‌ای اونجا نیست؟
مشتری : چرا، یکی دیگه اینجا هست. اوه ... اون یکی کار می کنه!
_____
مرکز : مرکز خدمات شرکت مایکروسافت، می‌تونم کمکتون کنم؟
مشتری : عصرتون بخیر! من بیش از 4 ساعت برای شما صبر کردم. میشه لطفاً بگید چقدر طول میکشه قبل از اینکه بتونین کمکم کنید؟
مرکز : آآه..؟ ببخشید، من متوجه مشکلتون نشدم؟
مشتری : من داشتم توی Word کار می کردم و دکمه Help رو کلیک کردم بیش از 4 ساعت قبل. میشه بگید کی بالاخره کمکم می‌کنید؟

میدونید که اکثر ما ایرانی ها به طور خودآموز استفاده از کامپیوتر رو یاد میگیریم؟
با خواندن این مطلب باید یه هوش خودمون افتخار کنیم!

يکشنبه 5/2/1389 - 16:33
طنز و سرگرمی

وقت شناسی و خوش قولی یکی از بهترین خصوصیات اخلاقی هست که هر انسان باید از آن برخوردار باشد چرا که یکی از نشانه های شخصیت و منش آدمیست.

در مراسم تودیع پدر پابلو، کشیشی که ۳۰ سال در کلیسای شهر کوچکی خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از یکی‌ از سیاستمداران اهل محل برای سخنرانی دعوت شده بود.
در روز موعود، مهمان سیاستمدار تاخیر داشت و بنابر این پدر پابلو، یا همان کشیش بازنشسته تصمیم گرفت کمی‌ برای حاظرین صحبت کند.
او پشت میکروفون قرار گرفت و گفت: ۳۰ سال قبل وارد این شهر شدم.
انگار همین دیروز بود.
راستش را بخواهید، اولین کسی‌ که برای اعتراف وارد کلیسا شد، مرا به وحشت انداخت.
به دزدی هایش، باج گیری، رشوه خواری، هوس رانی‌،  و هر گناه دیگری که تصور کنید اعتراف کرد.
آن روز فکر کردم که جناب اسقف اعظم مرا به بدترین نقطه زمین فرستاده است ولی‌ با گذشت زمان و آشنایی با بقیه اهل محل دریافتم که در اشتباه بوده‌ام و این شهر مردمی نیک دارد ...

در این لحظه سیاستمدار وارد کلیسا شده و از او خواستند که پشت میکروفون قرار گیرد.
در ابتدا از اینکه تاخیر داشت عذر خواهی‌ کرد و سپس گفت که به یاد دارد که زمانیکه پدر پابلو وارد شهر شد، من اولین کسی‌ بودم که برای اعتراف مراجعه کردم!

نتیجه اخلاقی : وقت شناسی شما شاید موجب فاش نشدن اسرارتان گردد

يکشنبه 5/2/1389 - 16:26
دعا و زیارت

سلام خسته نباشید به این ادرس بروید و صحن ها و ضریح اقا علی موسی الرضا را مستقیم ببینید التماس دعا

 http://www.razavi.tv/index.htm

يکشنبه 5/2/1389 - 15:22
خاطرات و روز نوشت
من ز نفس خود بســــــــی دارم گلــــــــــه عاقبت مــــــــاندم عقب از قـــــــافلــــــــههر کجــــــــا خواست مرا نــــــفس کشیـد عاقبت مـــوی سرم گـــــــشت سفیــــــــد-****************-چی بــــگم از کجا شروع کنم متنِ بالا و متن آخــــر صفحه  از دعای عــــرفه شلمـــــچه حـــاج سعید حدادیانِ از اون مداحایی که خودشم جنگو دیـــــــده - تو روز میخونه تو شلمچه - دعای عـــــرفه ی امام حسین  رو جای ما خالی چه حالی میکنن اونایی که اونجان هر کدوم یه گوشه نشستن صدای حاج سعید تا آون اخرا میاد هرجایی حال کردی بشینو مداحی رو گوش کن با خودت خلوت کن کاش منم اونجا بودم اره نمیدونم دارن طعنه میزنن قدیمیا به ما, یا همینطوری به ما میگن نسل سومیا : نسلی که نه تو انقلاب بودن و نه جنگو چشیدن. خیلی وقته دیگه قسمت نشده  که دوباره برم جنوب همین چند روز پیش یه بچا بهم پیش نهاد داد احمد میای بریم راهیان نور - نمیدونم چرا جور نشد - چرا نرفتم؟ حاج سعید میگفت یه دختری بهش نامه داده توش نوشته بابا اومدم شلمچه پیدات کنم خودمم گم شدم تا اینو شنیدم فهمیدم چرا ده ساله قسمتم نشده ؛آره بحث بحث لیاقته الکی نمیشه رفت اون سرزمین خیلی پاکه باید آدمش باشی ایـــــــــن سرزمیـــــن در خود هزاران گنـــــــج دارد - عنـــــــوان پاک کربــــــــلای پنـج دارد-****************-از قدیم یادم میاد اون روزا که عراق هنوز دست بعثیا بود صدام رو کار بود یه سری رفتیم مجنون دقیقا همونجایی که عموم شهید شده بود رو نشونم دادن نخلستونای بی نخل هوای اون زمون هنوز پا بر جاست  اون طرف آب سربازای  عراقی رو با تفنگ میشه دید دیگه طبیعی تر از این نمیشه صحنه کاملا زندس مناطقی که هنوز پاک سازی نشده بوی شهدا هنوز شنیده میشه خدایا منی که بعد ده سال لیاقت دیدن ندارم چطور میتونم امید داشته باشم یه روز شهید بشم نمیدونم سپهرو میشناسین ؟ تازه فهمیدم اون چرا همش بعد از جنگ  با اینکه جنگو درک نکرده همش اونجا میرفت چرا تو خاک ریزا میموند اونجا ایستگاه صلواتی میزد چرا همش به فکر فرو میرفت چون حالو هوای اونجا کاملا طبیعیه... شعری از مرحوم آغاسی ....بوی شهید به جای آنکه همه ساله سوی مکه روید * به جاست گر نظری نیز سوی فکه روید مگر نه آنست که حسین از حجاز بیرون زد؟ * اقامه کرد نمازی که سجده در خون زد هنـــــوز بـــــوی شهـــــیـد از هویزه می آید * صــــدای نـــالـــته قــــرآن ز نیزه می آید شـــب شهـــــادتم اِســـــپند و عود بـر گیرید * زِ نعش ســــوخته ام بــوی دود بر گیرید اگر چه در سفر من عطــــش فراوان است * چه باک بدرقه ی راهم آب و قرآن استفرشـــتگان عطــشم را به آب میــــشویند * غبـــار نــعش مرا با گــلاب میـــــشویند طبیعیه طبیعی گفتم سپهر یادم  بــــاشه  آخر این نوشته حتما یکی از شعرای قشنگــــشو براتون بنویسممیگفتم : بعضی جاها بعضیا رو میبینی با یه تیـــــپ های خفنی اومده بودن که حتی تا اونجا هم به خودشون نیومده بودن  اونجا...  خاکش میگیره تا اومدن دیگه دلاشون رو میذاشتنو میومدن پای برگشت براشون نمیموند کمرشون میشکست"آدمه دیگه "بعضی وقتا به خودش ماید توفکر فرومیره خصوصا که یکی ازبچه های تفحص اونجا باشه تا رشادت های  رزمنده هارو  برات باز گو کنه دیگه وقتی با خودت خلوت میکنی دل تو دلت نمی مونه می دیدم تیپایی رو که ظاهرشون نشون میداد مثل من روسیاهن ولی دیگه اونجاجرات نمیکرند پابرهنه نشند احترام میکردن آخه میدونستن بسیجیایی اونجابودند که  خونشون این زمینارو قرمز کرده چه زمینایی چه بویی چه عطری اونجا که میری خاطره یادت نمیاد مثلا بگی با بچا رفتیم چیکار کردیم فلانی چیگفت چقدر خندیدیم یا چقدر خوش گذشت اونجا باید سرا پا گوش بشیتا اونایی که جنگو دیدن برات خاطره بگن تا بیشتر تو اون حال وهوا بری یکی از بچه هایی که جنگ رفته بود برام یه خاطره شیرین  تعریف میکرد میگفت شبا رزمنده ها تو یه اتاق می خوابیدن فردا بازمیرفتن خط یکیشون  شبا بلند میشد آهسته میرفت بیرون نماز شب می خوند یه شب که داشت از بین بچه هایی که خواب بودند رد میشد پاهاش رفت رو دست یکی از رزمندا  اونم بلند شد و گفت دست مارو ندیدی بسیجیه هم جوابش داد.. رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبینداز سرزمین خاطره ها هرچیزی رو دیدی سعی کن همون چیزو در زمان جنگ تو ذهنت تصور کنی سعی کن خودتو اونجاها میون رزمنده ها ببینی اونوقت میفهمی کی بودند کاشکی الانم بودند بحثو می بندم با شعری ازمرحوم بهزاد سپهر"خیلی ها میگن  بهزاد که دوست داشت ابوالفضل صداش کنن اونقدر با یاد جبهه هایی که ندید گریه کرد تا  جون داد" تو متن  قولشو بهتون داده بودم امیدوارم هروقت حال خاصی بهتون دست داد اون رو بخونین مارو هم فراموش نکنید  -****************-شعر مرحوم سپهر ...قصه بچه بسیجی یه روزی روزگاری دوتا بچه بسیجی - نمی دونم کجا بود تو فکه یا دوعیجیتو فاو یا شلمچه تو کرخه یا موسیان - مهران یا دهلران تو تنگه حاجیان تو اون گلوله بارون کنار هم نشستند - دست توی دست هم باهم جناق شکستندبا هم قرار گذاشتند قدر همو بدونند - برای دین بمیرن برای دین بمونن با هم قرار گذاشتن که توی زندگیشون - رفیق باشن ولیکن اگر یه روز یکیشونپریدو از قفس رفت اون یکی کم نیاره - به پای این قرارداد زندگیشو بذاره سالها گذشتواما بسیجی های با هوش - نمیذاشتن که اون عهد هرگز بشه فراموشیه روز یکی از اون دو یه مهر به اون یکی داد - اون یکی با زرنگی مهرُ گرفتُ گفت یاد روز دیگه اون یکی رفتو شقایقی چید - بُرد و داد به رفیقش صورت اونو بوسیدگل رو گرفت و گفتش بسیجی دست مریزاد - قربون دستت داداش گل رو گرفت و گفت یاد عکسهای یادگاری جورابهای مردونه - سربند های رنگارنگ انگشتری و شونه این میداد به اون یکی اون یکی به این میداد - ولی هرکی میگرفت میخندیدو میگفت یاد هی روزا و هفته ها از پی هم میگذشت - تا که یه روز صدایی اینطور پیچید توی دشت یکی نعره میکشید عراقیا اومدن - ماسکاتونو بذارین  که شیمیایی زدند  از اون دوتا یکیشون در صندوقو گشود - ماسک خودش بود ولی ماسک رفیقش نبود دستشو برد تو صندوق ماسک گازشو برداشت - پرید روی صورت دوست قدیمی گذاشت هم سنگر قدیمش دست اونو گرفتش - هل داد به سمت خودش نعره کشیدو گفتش چرا میخوای ماسکتو رو صورتم بذاری - بذار که من بِپرم تو دوتا دختر داری ولی اون اینجوری گفت تورو به جان امام - حرف منو قبول کن نگو ماسک رو نمی خوامزد زیر گریه و گفت اسم امامو نُبر - ماسکو رو صورت بذار آبرو مارو بِخُر  زد زیر گوشش و گفت کُشکی قسم نخوردم - بچه چرا حالیت نیس اسم امام رو بردماون یکی با گریه گفت فقط برای امام - ولی بدون بعد تو زندگی رو نمیخوام ماسکو رفیقش گرفت باز توی سنگر اومد - وقتی میخواست بپره رفیقشو بغل زدلحظه های آخرین وقتی میرفتش از هوش -  خندید و گفت برادر یادم تورا فراموش آهای آهای برادر گوش بده با تو هستم - یادت میاد یه روزی باهات جناق شکستم تویی که روز مرگیت توی خونه نشونده - تویی که بعد چند سال هیچی یادت نمونده  عکسهای یادگاری جورابهای مردونه - سربند های رنگارنگ انگشتری و شونه هر چی رو بهت میدم روی زمین میندازی - میگی همش دروغ بود یاد نمیگی می بازی خدایا ما گرفتار روزمرگی شدیم خیلی چیزارو فراموش کردیم نکنه  شهدا و آرمانشون یادمون بره....-****************-راستی اگه خواستین به اون حالو هوا وارد بشین دیدن سی دی پلاک رو توصیه میکنمو دعای عرفه شلمچه  با مداحی حاج سعید حدادیان کتاب آبی مرحوم بهزاد سپهروکتاب خدمت از ماستیا علی-****************-هنگــــام دعا و صلــــــــوات من و توســت یـــــــاد شهـــــدا آب حیات منــــو توســــتآن روز منـــای شهدا اینجــــــا بود(شلمچه)امـــــروز شلمچه عرفــــات من و تـــوست **التــــــــــــــــــــــــــــــــماس دعــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا**  

با سلام و خسته نباشید این متن رو تقدیم میکنم به دوستان تبیانی هرچند نمیشه بهش گفت خاطره به صورت درست و حسابی ولی برگ سبزی تحفه ی درویش که البته نوشته بودم تا تو مسابقه خاطرات راهیان نور شرکتش بدم که هرچی ایمیل کردم به اون آدرسی که داده بودند

بهشون نمیرسید ما هم گفتیم شاید قسمت نیس خوب اینجــــــــــــآ نوشتم تا همه استفاده کنند

شنبه 4/2/1389 - 12:51
شعر و قطعات ادبی
فرار ...روزگار آمد به سر. من خسته تر از خسته, گاهی :بستری بودم به خواب و هیچ گاهم نیست حرف گفتن اکنون؛ همچو شاهی در میان این چمن زارم ,کنار خانه مان یک دشت پر گل من هنوز اندر چمن در فکر کارم گه  گذر کرد و گذشت از روز گارم فکر ذاری  روزگارم را ببین , حتی بهارم در پی اید پشت در پشت 3 فصل دیگرو رفتن بگیرد بی قرار اندر چمنزارو غریب از بسکه زارم خاری اند پای من رفتو نفهمیدم چه شد ؟مثل یک اهنگ غمگین می نوازد ساز سیمین روی بارانِ بهاری لحظه لحظه سوز دل همگام با داد و هواری، هم نوا با دشت باسبزه چمن سرو و قناری : روی دوشم مینشینند گه گداری  شاپرک های فراری  باید اکنون تا به شب را صبر کردن  تا توانم خوب در بحر خودم رفتن فرو را درک کردن ، دیدن یک خود من از خودبینیو آنگاه خود را ترک کردن حال فکرم بس پریشانستو زارم در پی راهی  بگردم تا که شاید این گلیم پاره را از شط  در آرم آری آری خود نمی دانم چه گویم از چمن چون خواهمو اینجا چه جویم اخر انجا داخل خانه دگر نَبوَد قرارم باید اندر این چمن پری در ارم شاید از بهر پریدن فکر زیبای فراری ... این شعر از خودمه – حرفای خاص خودشو داره یکمی سخته و آمـــاتور ولی تقدیم به شما دوستای گل
شنبه 4/2/1389 - 12:45
طنز و سرگرمی
عصر شكار: 20 كیلو گوشت دایناسور، 40 كیلو گوشت اژدها.
نتیجه: دایناسورها منقرض شدند...

عصر كشاورزی: 24 دست تبر سنگی، 24 دست تیغه و داس جنگی.
نتیجه: افزایش قتل به دلیل دم دست بودن داس برای خانوم‌ها...

عصر فلز: 70 ورقه مسی، 50 تا خنجر مفرغی و سرگرز آهنی.
نتیجه: افزایش شکستگی سر مردان به دلیل تماس با گرز آهنی...

عصر بخار: 30 هزارتومان و بخار کردن آب حوض خانه عروس خانوم.
نتیجه: کمبود آب و جیره بندی شدن آب...

عصر صنعت: 1 میلیون پول، 14 سكه طلا، یك اتومبیل و هرچی که با ص شروع می‌شد.
نتیجه: بنا به درخواست آقایان تولید ژیان آغاز شد...

عصر كامپیوتر: هم وزن عروس خانم سكه طلا!!!
نتیجه: هرچی عروس خانوم مانکن تر باشد بهتر است...

نتیجه گیری کلی: بابا بگو نمیخوایم زن بهت بدیم دیگه... این کارها یعنی چی؟
عامل اصلی انقراض دایناسورها==> عروس‌ها
عامل اصلی کشته شدن مردها==> عروس‌ها
عامل اصلی ناقص شدن مردها==> عروس‌ها
عامل اصلی کمبود آب در تابستان‌ها==> عروس‌ها
عامل اصلی افزایش ماشین‌های فرسوده در سطح شهر==> عروس‌ها
عامل اصلی افزایش چاقی و افزایش بیماری‌ها==> عروس‌ها
شنبه 4/2/1389 - 12:43
طنز و سرگرمی

عجیبترین نامهای ایرانی» خلاصهی تحقیقات مرکز آمار ایران است در خصوص نامهای نامتعارف و عجیب و غریب ایرانیان. آنچه که در این نوشتار کوتاه بدان پرداخته میشود، نگاهی مصداقی دارد به ترکیب نامهای مرد/ زن و بازتابهای جالب آن.


ا- نامهای در تضاد با جنسیت
تجزیه و تحلیل جنسیتی نامهای نامتعارف نشان میدهد که 70درصد نامهایی که متناسب با زنان است برای مردان و 30درصد نامهایی که متعلق به مردان است برای زنان به کار گرفته شده است
.
مصادیق نامها
:

مهینرضا، زن، زاهدان
سینا، زن، آمل
پریتک، مرد، میناب
ولیبانو، مرد، تهران
پریا، مرد، زابل
یاسمینخان، مرد، میانه


2- نامهای جغرافیایی
ساختار برخی دیگر از نامهای نامتعارف نشان میدهد که 70درصد از این نامها متعلق به مردان بوده و برگرفته از مکانهای جغرافیایی است
.
مصادیق نامها
:

آمریکا، زن، آبادان
اروپا، مرد، همدان
دریاقلی، مرد، شهرکرد
بغداد، مرد، بندرعباس
بوشهر، مرد، ممسنی
اهواز، مرد، اهر

3- نامهای زمانی
در ساختار بسیاری از این نامها، نشانههایی از فصل، ماه، هفته، و روز دیده میشود. در این نمونه نیز باز هم مردها 82درصد این فراوانی را تشکیل میدهند
.
مصادیق نامها
:

امروز، مرد، میانه
تیرماه، مرد، سراب
روزعلی، مرد، شهرکرد
اذان وقت، مرد، اردبیل
فوری، زن، تهران
شبچراغ، زن، ایذه

4- نامهای حیوانی
ساختار این نامها برگرفته یا تلفیقی از نامهای مرکب یا مستقل حیوانات است. این نامها 80درصد متعلق به مردان و 20درصد متعلق به زنان است. تجزیه و تحلیل این اسامی نشان میدهد که 61درصد اسامی پستانداران، 30درصد پرندگان، 51درصد خزندگان است
.
مصادیق نامها
:

پشه، مرد، سرکان
تیلهگرگ، مرد، یاسوج
سیدگرگالله، مرد، ممسنی
ساس، مرد، شیراز
بزعلی، مرد، درگز
کلاغ، مرد، کهنوج


5- نامهای نباتی
اینگونه نامها از پسوند یا پیشوند نباتی گرفته شده است. در این بین سهم زنان بیشتر از موارد دیگر در حدود 40درصد است. تفکیک این نامها برای مشخص شدن جنسیت بسیار مشکل است
.
مصادیق نامها
:

انگور، مرد، ایرانشهر
تریاک، مرد، رامهرمز
زردآلو، مرد، خرمآباد
فلفل، مرد، ممسنی
گیلاس، زن، اردبیل
نخود، زن، میناب


6- نامهای وصفی
اینگونه نامها از صفات مختف گرفته شده است. نسبت اینگونه نامها در میان مردان بیشتر از زنان است
.
مصادیق نامها
:


قیمتی، زن، سنقر
سوخته، مرد، فارسان
فقیر، مرد، لنجان
فتنه، زن، سیرجان
قاچاق، مرد، الشتر

شنبه 4/2/1389 - 12:39
بیماری ها
برای صحبت با موبایل از گوش چپ استفاده کنید

روزانه بیش از دو فنجان قهوه ننوشید

قرص و داروها را با آب خیلی سرد تناول نکنید

بعد از ساعت 5:00 عصر از خوردن غذای سنگین خوداری کنید

مصرف چای روزانه را کم کنید

از مقدار غذای چرب و اشباع شده با روغن در وعده های غذایی کم کنید

صبح ها بیشتر و شب ها كمتر آب بنوشید

از گوشی موبایل در زمان شارژ شدن دوری کنید

از سمعکهای تلفن ثابت و موبایل برای مدت طولانی استفاده نکنید

بهترین زمان خواب از ساعت 10:00 شب تا ساعت 6:00 صبح است

بعد از خوردن دارو فورا" نخوابید

زمانیکه باتری موبایل ضعیف است با جایی تماس نگیرید و تماس کسی را نیز جواب ندهید چون در این حالت امواجی که گوشی منتشر می کند 1000 برابر است
جمعه 3/2/1389 - 1:36
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته