• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 606
تعداد نظرات : 112
زمان آخرین مطلب : 3425روز قبل
آلبوم تصاویر


سه شنبه 16/7/1392 - 20:51
آلبوم تصاویر



سه شنبه 16/7/1392 - 20:51
مصاحبه و گفتگو


پارسینه: گرچه شکرخدا گودرزی بازی در سریال های «شب دهم» (حسن فتحی)، «همسایه ها» (حسن فتحی)، «حلقه سبز» (ابراهیم حاتمی کیا) و... را در کارنامه دارد و سینما را با فیلم «جایی برای زندگی» (محمد بزرگ نیا) تجربه کرده است، اما همه او را در مقام مدرس، کارگردان، نویسنده و بازیگر تئاتر می شناسند. بازیگر سریال «نیمه تمام»، «چاه پنجاه» که شاید در مهمترین شانس زندگی هنری اش این روزها ایفاگر شخصیت امام خمینی (ره) در سریال محمدرضا ورزی است.

از اواخر سال گذشته محمدرضا ورزی برای بازیگر شخصیت امام خمینی (ره) (سریال معمای شاه) به دنبال بازیگر بود و در این مسیر گویا افراد مختلفی هم به لحاظ اجرا و تست گریم مورد توجه قرار گرفتند تا اینکه بالاخره هفته گذشته با حضور رییس سازمان صدا و سیما از بازیگر این شخصیت رونمایی شد...

ـ من شهریور و مرداد سال قبل مشغول بازی در نمایش «ساقی» کار امیر دژاکام بودم. در آن تئاتر نقش شاعری را بازی می کردم و در صحنه ای نزدیک به 30 ـ 40 بیت شعر را می خواندم. بعدها آقای ورزی گفت تو هروقت این ابیات را می خواندی مو به تن من سیخ می شد. گویا سه ـ چهار بار آمدند و کار ما را دیدند و یک جا گفتند من به خاطر تو آمدم و کار را چند بار دیدم. حتی به دستیارشان گفتند این بازیگر نقش امام (ره) است.

پس به همین دلیل است که معتقد هستید بازی در نقش امام (ره) را از تئاتر دارید.

ـ بله چون اعتقاد دارم تعصب خاص من روی تئاتر و صحنه بالاخره یک جا جواب داد. البته همیشه برای من جواب داده، اما این بار ماجرا فرق می کرد چون یک جواب خیلی خاص داشت.



در مورد کم و کیف نقش و شیوه اجرای َآن که قطعاً حساسیت های ویژه ای هم به لحاظ جایگاه امام (ره) در جامعه ما روی آن وجود دارد. پس از پخش می توانیم صحبت کنیم اما در مورد اینکه این نقش چگونه به شما رسید و چه مراحلی طی شد تا جلوی دوربین ورزی رفتید بگویید.

ـ در طول عمر بازیگری یا فرآیند هنری یک آدم کمتر اتفاق می افتد که شخصیتی را بازی کند که آن شخصیت در دسته بندی ها، منحصر به فرد باشد. یعنی خیلی خیلی شانس است برای یک بازیگر که تو بتوانی یک شخصیت منحصر به فرد تاریخی را ایفا کنی.

البته خطرناک به لحاظ اجرا؟

ـ بله من خطرناک را از یک زاویه دیگر می بینم، چرا که شخصیت امام را همه می شناسند و همه روی آن حساسیت دارند.

در واقع تو جای کوچکترین اشتباه نداری؟

ـ دقیقاً و از آنجا که همه با حرکات و سکنات ایشان آشنایی دارند و تصاویر ایشان را دیده و در خاطر دارند. بنابراین بازیگری این نقش خیلی فرق می کند با هر نقشی که به بازیگری پیشنهاد می شود.

به هر حال هر شخصیت تاریخی دیگر را تو می توانی از زاویه نگاه خودت مورد تحلیل قرار دهی و اگر دیده نشده باشند، اقدام به خلق آن شخصیت تاریخی بر مبنای تعاریف موجود کنی، اما...

ـ بله اما اینجا یک بازی خاص می طلبید، چرا که هم جنبه های درونی این شخصیت و هم اعمال بیرونی این انسان بزرگ باید مدنظر قرار می گرفت. رفتارهای درونی شخصیت هایی که اصولاً رفتار بیرونی چندانی ندارند و اصطلاحاً بدون حرکت هستند (no act) بسیار مهم است، در این شرایط هر چه هست از وزانت، قدرت و شاخصه های دیگر شخصیت (ویژگی های کاریزاماتیک) را شما در یک قاب ثابت دارید. (چرا که در اکثر مواقع شما با این کاراکتر در حالی برخورد دارید که نشسته است) بیشتر حرکت برونی این آدم در جایی است که شاید شما ببینید بسیار ناراحت است و چند حرکت دست یا حرکتی از ابرو دارد... باور کنید برای بازیگر خیلی سخت است که بتواند طوری معماری یا مهندسی را برای چنین نقشی طراحی کند که تمام لحظات این شخصیت را که در حافظه جمعی یک ملت نشسته (به عنوان یک شخصیت جهانی) به خوبی منعکس کند. به هر حال ایشان تاثیرگذارترین شخصیت قرن بیستم بوده و تو باید توقعات آدم ها و یک انقلاب را برآورده کنی. مردم ما به امام وابستگی و روی ایشان تعصب دارند و یک جورهایی ایشان را از آن خودشان می دانند.

صحنه تئاتر به من لطف کرد و به من و دیگران نشان داد که اولا تنها یک بازیگر تئاتری است که می‏ تواند از پس چنین نقشی برآید و دوم اینکه با توجه به جایگاه عرفانی امام (ره) من حس می کنم اجرای چنین شخصیتی نیازمند یک فیض و سعادت است که نصیب من شد. حالا در زمان پخش می توانیم بیشتر راجع به اینکه من در اجرای این نقش چه کردم، یک جور بازی مینی مالیستی، بدون حرکت و البته کاملا پالوده بیشتر صحبت کنیم. تو باید بتوانی با اشراف کامل در امر بازیگری درونیات این آدم را در کوچکترین حرکات بیرونی نشان دهی. واقعا اجرای این نقش یک انرژی مفصل می طلبد. چرا که باید مراقب بود خدای نکرده کوچکترین لطمه‏ای به ساحت مقدس این انسان بزرگ وارد نشود.

بدون تعارف چقدر در قبول ابتدایی این نقش استرس و نگرانی داشتید؟

ـ برای من بازیگر، هم ترسناک است و هم خوشایند. من که دوباره جوان نمی شوم بتوانم هملت بازی کنم، سن و سال من طوری است که شاید بتوانم مکبث بازی کنم. ریچارد بازی کنم. به هر حال آرزوی هر بازیگر این است که بتوانم یک نقش ماندگار و خاص را بازی كنم. خب چه نقشی برای ما ایرانی ها می تواند مهمتر از نقش کسی باشد که هم رهبر معنوی است و هم رهبر انقلاب و هم رهبر مذهبی. خب این کار یک جور رفتن در دل آتش بود که من پذیرفتم و در این راه محمدرضا ورزی یک جور آرامش دهنده من بود. من اینجا باید قالب تهی می کردم پس نیازمند انرژی و اعتماد به نفس مضاعف در مقام بازیگر بودم.

گریم و صدای امام (ره) نیز یکی از مهمترین فاکتورهای شکل گیری شخصیت در دل سریال معمای شاه است...

ـ امیر دژاکام به من گفته بود که محمدرضا ورزی 2 نقش برای تو در نظر گرفته حالا ببینیم کدامیک می شود یکی مهدی عراقی و دومی پرویز ثابتی است که اجرای این دو نقش واقعاً با ایفای نقش حضرت امام قابل مقایسه نبود. اما یک روز امیر دژاکام گفت ورزی برای تو خوابی دیده، گفتم چه شده؟ گفت بماند تا خودش بگوید، رفتم دفتر آنجا هم تا خود ورزی نیامد کسی چیزی به من نگفت، آقای ورزی آمد خیلی با احترام خوش و بشی با هم داشتیم، آقای خلج گریمور را صدا زد به او گفت ایشان قرار است نقش امام را در این سریال بازی کند نظر تو چیست شهرام؟ من گفتم آقای ورزی کار سختی است! او گفت من هم می دانم سخت است اما دل من قرص است تو چی؟! یک لحظه سکوت کردم و گفتم آره دلم قرص است ولی شرط و شروطی دارد، گفت ایرادی ندارد هر چه باشد حل می شود.

شروط شما چه بود؟


ـ اولین شرط صدا بود! گفت حل است نگران نباش!

از اول قرار بود صدای امام (ره) دوبله شود؟

ـ بله...

و در مورد گریم...

ـ شهرام آمد گفت یک جورهایی نمی شود صورت امام را از صورت آقای گودرزی درآورد. ورزی گفت نمی شود نداریم آنقدر تست بزنید تا بشود. ما چیزی حدود 20 تا 24 بار با شهرام خلج تست کردیم...



چند دوره سنی؟

ـ سه دوره سنی و انصافاً من آنجا قدرت و هنر قلم آقای خلج و نوع نگاهش را دیدم و حس کردم. گاهی من 8 ساعت زیر گریم می نشستم و آن نتیجه دلخواه حاصل نمی شد ولی یک بیس ابتدایی وجود داشت و آن از چشم به بالا در صورت من بود، چیزی که در چشم وجود دارد و نمی توان آن را به کسی اهدا کرد نه از طریق گریم و نه از طریق دیگر، آقای ورزی گفت من در چشم تو این آن را دیده ام.

نحوه و چگونگی تحقیق و بررسی شما روی شخصیت امام  (ره) با چه کیفیتی اتفاق افتاد؟

ـ من تمام فیلم های موجود در خصوص ایشان را دیدم. فیلم مستندی که در خصوص ایشان تولید شده است را 15 تا 20 بار دیدم، حرکات ریز ایشان را مدنظر قرار دادم، به حرکات ماهیچه ها و انقباض عضلات فکر و روی آن کار کردم. یک بخش بازی تکنیکی را جدا کردم، هر چه از بازیگری می دانستم به کار بستم، یک آنالیز کامل انجام دادم و یک تقطیع رفتاری کردم و اینجا لحن بسیار مهم بود...

دوبلور شخصیت امام (ره) مشخص شده...

ـ آقای پزشکیان و آقای علی محمدی اعلام شده اند، تصمیم نهایی بر عهده کارگردان است.

خیلی از صحبت های ما می ماند تا زمان پخش سریال، اگر صحبتی در پایان مانده...


ـ من هرچه به حضرت امام در طول تحقیقاتم نزدیک تر شدم دیدم ایشان واقعاً دریایی هستند که هنوز واقعیت های وجودی شان برای خیلی ها کشف نشده است. وقتی ایشان را بهتر بشناسید تازه متوجه می شوید او کیست و چه می گوید...

ما در این مسیر با خانم طباطبایی (همسر حاج احمد آقای خمینی (ره) سید صادق طباطبایی، آقای سعادتی(مسوول بخش هنری مرکز حفظ آثار و اندیشه های حضرت امام (ره) و... دیدار کردیم و اطلاعات بسیار خوبی در اختیار من گذاشتند.

منبع: مجتبی احمدی/بانی فیلم
سه شنبه 16/7/1392 - 20:48
طنز و سرگرمی


این روزها همه از نیویورک می‌گویند ولی من می‌خواهم از تهران بگویم. تهران دیگر جای امنی برای زندگی نیست.
 یعنی در فرمانیه پورشه آن‌قدر عادی است که گربه در نازی‌آباد!

این روزها همه از نیویورک می‌گویند ولی من می‌خواهم از تهران بگویم. تهران دیگر جای امنی برای زندگی نیست.

 متاسفم این حرف را می‌زنم ولی واقعیت است. هفته‌ی پیش یکی از دوستانم به علت درد در قفسه‌ی سینه و قلب در بیمارستان بستری شد. بلافاصله تیم پزشکی بر بالین او حاضر شد و آزمایش‌های بسیاری انجام داد اما نتیجه نداد و دوستم همچنان درد داشت. در یک هفته دو بار قلبش را جراحی کردند ولی خوب نشد! خلاصه هر چه تلاش کردند نشد. اما دیروز یک پزشک باتجربه و قدیمی چند دقیقه با دوستم حرف زد. 

چون شنیده بود دوستم بعد از دو جراحی همچنان حالش خوب نیست آمده بود او را ببینید. باورتان نمی‌شود بعد پنج دقیقه دوستم از روی تخت بلند شده و با بیمارستان تسویه حساب کرده بود!

این روزها تهران خیلی ناامن است. نه از جهت حضور مداوم کیف‌قاپ‌ها و دزدان موبایل و ماشین. تهران ناامن است چون اختلاف طبقاتی در آن کم‌کم دارد به اختلاف نژادی و ژنتیکی تبدیل می‌شود! یعنی واقعا خون برخی از مردم در تهران از بقیه رنگین‌تر است. همین دیروز برای کاری به فرمانیه رفته بودم. حالا یکی مثل من در فرمانیه چه کاری دارد بماند.

 باور نمی‌کنید که آن‌جا چه خبر است. از طرفی وقتی وارد محل می‌شوی و با خانه‌های متری 12 میلیون تومان و متراژ 150 متر به بالا مواجه می‌شوی دچار خود‌کم‌آپارتمان‌بینی مفرط می‌شوی. بعد هم که مثل نقل‌ونبات پورشه و بنز از کنارت رد می‌شود احساس خود‌کم‌اتومبیل‌پنداری می‌کنی! یعنی در فرمانیه پورشه آن‌قدر عادی است که گربه در نازی‌آباد! یعنی اگر شهرداری تهران نام فرماینه را چه می‌دانم پورشانیه بگذارد بامسما‌تر است. 

باورتان نمی‌شود که آقایی در سوپرمارکت موبایل اپل 5s را گذاشت روی جعبه‌ی گوجه و رفت از ته مغازه شیر بردارد. یعنی شش میلیون تومان را گذاشت و رفت. توی محل ما اگر سیم‌کارت اعتباری را بگذاری و رویت را برگردانی غیب می‌شود اما در بالای شهر آن‌قدر دل‌گنده هستند که از این کارها می‌کنند. خلاصه که رفت و برگشتم از فرمانیه دو ساعت طول نکشید ولی وقتی برگشتم حس کسی را داشتم که از خارج به کشور برگشته باشد!

راستی می‌دانید آن پزشک به دوستم چه گفته بود؟ گفته بود قلبت از اختلاف طبقاتی به درد آمده! محل کارت کجاست؟ دوستم گفته بود: ولنجک! پزشک توصیه کرده بود: محل کارت را عوض کن و هرگز میدان ونک بالاتر نرو! زیاد هم به دارایی برخی مردم فکر نکن! این‌طوری خوب می‌شوی.

باقی بقای‌تان! 

منبع: ایسنا / رضا ساکی
سه شنبه 16/7/1392 - 20:46
طنز و سرگرمی

آتش نشانی در یکی از شهرستانها برای نجات یک گربه(!) یک درخت بیزبان را قلع و قمع کرده است. ما هم ضمن آرزوی توفیق روز افزون برای این دوستان، خواهشمندیم برای نجات یک کودک گمشده در جنگل از روش آتش در گلستان استفاده نکنند! و یا نجات یک نوجوان از داخل توالت یک اداره، ساختمان اداره را با دینامیت منفجر نکنند، همیشه راههای بهتری هم هست.

http://www.parsine.com 

سه شنبه 16/7/1392 - 20:43
اخبار


رجا‌نیوز نوشت، امروز و با توجه به بحث‌های اخیر،  برای شما عزیزان مصاحبه ای خواندنی با یکی از شاهدان عینی ماجرای واقعی و مستند هولوکاست انجام داده‌ایم که متن آن از نظر شما خواهد گذشت:

ـ سلام آقای شاخوی خاخوی خولان! اول از همه کمی درباره خودتان بگویید. اصلاً چطور شد که شاهد هولوکاست شدید؟
ـ سلام. پاسخ سوال خیلی واضح است به این دلیل که بنده خودم یکی از قربانیان هولوکاست در اردوگاه‌های آلمان هیتلری بودم.
ـ چه جالب!
ـ بله، نگاه کنید این تاولی که نوک انگشت من زده، مال همان موقع‌ها و همان کوره های آدمپزی است. 
ـ ممکن است برای ما ماجرا را کمی بیشتر تعریف کنید.
‹در میان هق هق گریه›: «راستش هیتلر همین جوری از ما بدش می‌آمد و چون آدم بیرحمی بود، از جمعیت یک میلیونی یهودیان اروپا، شش میلیون نفر را در کوره های آدمپزی انداخت تا خوب بپزند و روغنشان دربیاید و از روغن آنها صابون، تاید، کرم، پودر، عطر، ادکلن، گاز برای مصرف در کپسول پیکنیک و خیلی چیزهای دیگر درست کند.
ـ یعنی فقط شش میلیون یهودی را سوزاند؟
ـ آره، ما که آنجا بودیم کسی دیگر را ندیدیم.
ـ پس جنگ جهانی دوم میان هیتلر و یهودی‌ها بود؟
ـ دقیقاً.
ـ بعد چه شد؟
ـ بقیه اینقدر ترسیدند که پا به فرار گذاشتند و آمدند در یک جای خیلی دور دور که اسمش فلسطین بود، قایم شدند که دست نازی ها بهشان نرسد.
ـ خُب حالا که سال‌ها از جنگ میگذرد، نمیخواهید به شهر و خانه تان برگردید؟
ـ مگر جنگ تمام شده؟
ـ بله سالهاست.
- ما این را نمیدانستیم، ولی به هر حال ما اینقدر از هیتلر و دار و دسته اش متنفریم که حاضر نیستیم ریختشان را ببینیم. نه، اصرار نکنید. ما به آنجا برنمیگردیم. ما آنها را جریمه کردیم برای این‌که ادب شوند. قرار شده آنها تا هفتصد پشتشان به ما غرامت بپردازند. آخر سوزاندن شش میلیون آدم که شوخی نیست.
ـ اِ... راستش یک سؤال دارم که خجالت میکشم بپرسم.
ـ بپرس جانم خجالت ندارد.
ـ شما در بعضی از مقاله‌ها و کتاب هایتان تعداد سوخته ها را کمتر از این مقدار بیان کرده‌اید؟
ـ خُب در آن زمان امکانات نبود. هرچه زمان می‌گذرد، ابعاد این جنایت بیشتر آشکار می‌شود. دلیل دوم ما هم این است که بالاخره آن زن‌ها و مردهایی که سوزانده شده‌اند، اگر بودند حالا کُلی بچه و نوه و نتیجه داشتند.
ـ خُب چرا یک تحقیق دقیق، علمی و جامع نمی‌کنید تا همه ابعاد این فاجعه مشخص شود؟
با شنیدن این سوال صورت ایشان مثل لبو قرمز شد و داد و بیداد کرد که از اولش هم میدانستم که شما جاسوس گشتاپو هستید. بیرحم‌ها، نازیها، نئونازیها، تروریستها، بنلادنها، سنگدلها، جنایتکارها و ... .

ما هم که دیدیم اوضاع قمر در عقرب است، دفتر و دستکمان را برداشتیم و پا به فرار گذاشتیم.
 http://www.yjc.ir
سه شنبه 16/7/1392 - 20:39
اخبار

.

 

.

خبرگزاری خبرآنلاین با انتشار این عکسها، تیتر زده: لبخندهای دیپلماتیک ظریف
ما ضمن ابراز امیدواری برای تداوم این روند دیپلماتیک، هشدار میدهیم که نگران دکتر ظریف هستیم؛ اگر این لبخند دیپلماتیک است، قهقهه دیپلماتیک چگونه است؟ مثلا فرض کنید، جان کری در ملاقات بعدی با ظریف شوخی شهرستانی کند و یا کاترین اشتون یک جوک دیپلماتیک بگوید، تکلیف چیست؟

سه شنبه 16/7/1392 - 20:29
اخبار


بیماری هیچ وقت خوب نخواهد زیرا وقتی سلامت انسان به خطر می افتد دیگر هیچ چیز نمی تواند به نفع انسان باشد. بدترین نوع از بیماری ها آن دسته هستند که درمانی برای آن ها پیدا نشده است و تا انتهای عمر می تواند روی زندگی فردی سایه افکند.
بیماری های لاعلاج یا بسیار نادر را نمی توان به راحتی درمان کرد زیرا هنوز علم به درستی دلیل به وجود آمدن آن ها را هم نمی داند. در این مطلب شما می توانید با پنج بیماری عجیب و نادری آشنا شوید که حتی نام آن ها را نشنیده اید و شاید کشنده نباشند اما بسیار خطرناک هستند. 

**سندوروم هنری

دکتری به نام "گریزیلا ماغرینی" بیماری خاصی را کشف کرد که به نام سندروم هنری معروف است. این بیماری باعث می شود تا افراد با دیدن آثار باستانی یا جلوه های هنری زیبا دچار مشکلات مختلفی می شوند که ممکن است کار آن ها به کما بکشاند. این دکتر ایتالیایی اعلام کرده است افراد زیادی هستند که با دیدن آثار باستانی و هنری شهر فلورانس دچار دلدردهای شدید، سرگیجه و حالت تهوع می شوند. این افراد معمولا میان 26 تا 40 سال سن دارند و غالبا کمتر از خانه خارج می شوند. برای رفع این بیماری باید از اثار باستانی در این سنین کمتر بازدید شود و همچنین با بروز نشانه ها مراجعه به پزشک بسیار واجب است. 

** بیماری دکتر استرنج لاو 

در یکی از بیماری های بسیار عجیب دنیا که بر اثر ضربه خوردن سر یا از بین رفتن بخشی از مغز به وجود می آید بیمار دیگر نمی تواند کنترل یکی از دست های خود را داشته باشد. این بیماری به این صورت است که یک دست ممکن است دکمه های لباس را ببند و دست دیگر به طور ناخودآگاه و بدون کنترل دکمه را باز کند. این دست ها گاهی عصبانی هم می شوند و شروع به کتک زدن بیمار می کنند و در برخی از موارد نیز دیده شده است که دست به دنبال راهی برای به قتل رساندن صاحبش بوده است. 

** مردان الکتریکی

حتما برای شما هم اتفاق افتاده است که جریان برقی در بدنتان باشد و با دست زدن به چیزی احساس برق گرفتگی کنید. این مشکل به دلایل خاص و به علت به وجود آمدن بارمغناطیسی در بدن به وجود می آید اما در دنیا افرادی هستند که به مردان الکتریکی معروف شده اند. در یکی از مهمترین موارد در سال 1786 پسر بچه ای به نام "آنجلیکو کاتین" مقدار بسیار زیادی برق در بدنش داشت. این پسر بچه می توانست یک خانه را روشن کرده یا حتی قطب نما را به حرکت در آورد. نمونه های دیگری نیز در سال های نزدیک بوده است که فردی با یک دست تیر چراغ برق را روشن کرده است.

** سندروم لهجه خارجی 

یکی از بیماری های یبشتر شناخته شده در دنیای بیماری های عجیب تغییر ناگهانی لهجه و زبان است که در بیش از 50 مورد دیده شده است. در برخی از موارد فردی با به وجود آمدن یک سکته مغزی کوچک به طور کلی به فردی جدید تبدیل می شود. از میان موارد متفاوت می توانیم به خانم انگلیسی اشاره کنیم که در سال 1941 بر اثر بمباران ها به کما رفت و پس از به هوش آمدن به لهجه و زبان دشمنشان یعنی آلمان ها صحبت می کرد. 

** موهای غیرقابل شانه زدن

یکی از بیماری های عجیب و کمتر شناخته شده دنیا به نام "سندروم موهای غیرقابل شانه" است. این بیماری در افرادی وجود دارد که توانایی شانه کردن موی خود را ندارند این بدین معنی است که موهای آن ها به قدری گوریده و ژولیده می شود که هیچ شانه ای نمی تواند آن ها را از هم جدا کند. این بیماری از سال 1900 شروع شده است و تا به حال چندین نفر را به خود مبتلا کرده است. در موردی از این بیماری یک خانم اهل ایندیانا دو ماه و نیم موهای خود را بی وقفه درون روغن زیتون گذاشت و در تمام این مدت با سوزن لا به لای هر کدام از موها را گشود تا بالاخره توانست بیماری خود را درمان کند.
سه شنبه 16/7/1392 - 20:17
اخبار



با وجود تنها بودنش در خانه باز هم آنقدر با پدر و مادرش و ورزش محبوبش سرگرم بود که این خلأ را احساس نکرد.فاطمه اکبری این روزها علاوه بر موفقیت در رشته ژیمناستیک به عنوان دختر موفق در رشته ورزشی پارکور شناخته شده است.
رای او مهم نبود که در خانه همبازی ندارد. آنقدر با پدر و مادر و رشته ورزشی محبوبش سرگرم بود که هیچ‌گاه این خلأ را احساس نکرد. صفحه‌های تقویم کودکی‌ و نوجوانی‌اش یکی پس از دیگری ورق خورد و او را به مراحل سفید و سیاه زندگی رساند اما آنچه در تمام این سال‌ها در گوشش طنین می‌انداخت صدای گرم مادری بود که در دل آرزوی موفقیت او را می‌پروراند و دستان مهربانش را یارای لحظه‌های او قرار داده بود تا بداند برای رسیدن به سکوی موفقیت تنها نیست. فاطمه اکرمی این روزها علاوه بر موفقیت در رشته ژیمناستیک به عنوان یک دختر موفق در رشته ورزشی پارکور شناخته شده است. به همین بهانه ایران با این دختر پرنده ایرانی گفتگویی انجام داده که در ادامه می خوانید.

معلمی به نام مادر

نهمین روز از آخرین ماه زمستان به دنیا آمد. دختری خجالتی بود، به همین دلیل در شش سالگی كه با ورزش ژیمناستیك آشنا شده بود تا یك ماه در باشگاه گریه می‌كرد اما باز هم مادرش بود كه تلاش می‌كرد او را مجذوب این ورزش كند. در مورد یكی از خاطرات كودكی‌هایش می‌گوید: یك سال از زمانی كه با ژیمناستیك آشنا شده بودم می‌گذشت. یك روز برای این‌كه بیشتر بازی كنم شروع به بهانه‌گیری كردم تا باشگاه نروم. از آن روز تا یك سال تنبیه شده بودم و دیگر از باشگاه خبری نبود. مادرم این كار را كرد تا مطمئن شود من به این ورزش علاقه دارم یا نه و این‌كه خودم از او بخواهم مرا دوباره به كلاس ژیمناستیك ببرد. یقین دارم این حركت مادرم باعث شد من به این ورزش علاقه‌مند شوم و اكنون بگویم ژیمناستیك در خون من است.

                                                               

درس استقامت


مدرسه‌ شروع شده بود و من مصمم تر ار قبل ژیمناستیك را دنبال می‌كردم. كم‌كم شركت در مسابقات اردوها هم به آن اضافه شده بود و از 9 ماه سال تحصیلی تقریباً سه، چهار ماه را سر كلاس‌ها حاضر می‌شدم و با همكاری مسئولان مدرسه به درس و ورزش توأم با هم می‌رسیدم اما هیچ گاه یكی را فدای دیگری نكردم و اكنون هم به ورزش در كنار درس اهمیت می‌دهم.فاطمه اكرمی كه در حال حاضر دانشجوی رشته سخت‌افزار كامپیوتر است ضمن بیان این جملات ادامه داد: اگر همراهی‌ پدر و مادرم نبود، نمی‌توانستم مسیر زندگی‌ام را به درستی انتخاب كنم و بدون شك اگر جدیت هایشان نبود نمی‌توانستم جسارت انجام حركات ورزشی پاركور را پیدا كنم. وی با یادآوری خاطره فراموش‌نشدنی آن روز گفت: سال 86 بود كه برای تمرین ژیمناستیك رفته بودم و به دنبال یكی از حركات كه به درستی انجام نشده بود دچار شكستگی بسیار شدید از ناحیه پا شدم و زمانی كه مرا به بیمارستان رساندند خانواده‌ام را در جریان موضوع قرار دادند.

در شرایط خوبی نبودم و همه انتظار داشتند مادرم بعد از دیدن این صحنه تمركز و توان خود را از دست دهد اما او در كمال ناباوری من و پرستاران، ملحفه سفید را كنار زد و با دیدن وضعیت پای من تنها گفت اگر بیشتر دقت می‌كردی این‌طور نمی‌شد. اگر آن روز مادرم با قدرت عمل نمی‌كرد من هم نمی‌توانستم به سرعت با این موضوع و مشكلات پس از آن كنار بیایم. دوره خیلی سختی بود، آب درمانی و فیزیوتراپی‌های هر روزه خسته‌كننده بود اما از مادرم یاد گرفته بودم قوی باشم و همین باعث شد یك سال بعد از آن حادثه تلخ در مسابقات شركت كنم و مقام نخست را كسب كنم.

رنگ جدید انتخاب‌ها


این بانوی جوان به سراغ ورزشی رفته كه كمتر دختری آن را انتخاب می کند و تا به امروز عناوین و مقام‌های متعددی به دست آورده است كه از میان آن‌ها می‌توان به كسب دو مدال طلا و یك مدال نقره در مسابقات ژیمناستیك سال 1386 اشاره كرد كه مربوط به كشورهای اسلامی بوده و شركت‌كنندگان آن از كشورهای عراق، سوریه، سودان و... حضور داشتند. وی از سال 1383 راهی مسابقات شده و قهرمانی‌های كشوری زیادی را در ورزش ژیمناستیك به خود اختصاص داده است اما از دو سال قبل، انتخاب‌هایش رنگ دیگری به خود گرفت. این بار قرار بود تمام وسایل سطح شهر و پیرامون خود را به شكل یك مانع ببیند و این توانایی را درخود ایجاد كند كه از این موانع عبور كند.در این رابطه می‌گوید: دو سال گذشته به تشویق یكی از هم دانشگاهی‌هایم وارد این رشته ورزشی شدم. همان ساعت‌ها و روزهای اول به او نشان دادم كه توانایی انجام حركات سخت پاركور را دارم. این رشته ورزشی و حركات هوایی آن شباهت زیادی به حركات ژیمناستیك دارد و به نوعی به صورت زنجیروار به ورزش‌های دیگری متصل است. در واقع حركات پاركور تكنیك‌های رد موانع را به فرد می‌آموزد كه البته به آمادگی بدنی خوبی نیاز دارد.



آنچه در این رشته ورزشی مهم است و یك ورزشكار را از سایرین متمایز می‌كند قدرت خلاقیت او است. هر چه یك ورزشكار بتواند خلاقیت را چاشنی حركاتی كه انجام می‌دهد كند موفق تر خواهد بود. درست همان كاری كه فاطمه اكرمی انجام می‌دهد. او می‌گوید: در خیابان كه راه می‌روم هر جایی را كه احساس كنم مكان مناسبی برای انجام این حركات است انتخاب می‌كنم و از میله تعبیه شده بالای یك دیوار گرفته تا ماشین و دیوار خانه‌ها و پشت‌بام‌هایشان را به شكل یك مانع برای انجام حركات پاركور می‌بینم و تا به امروز هم هر كسی اجرای این حركاتم را دیده مرا تشویق کرده است.

پایگاه آرامش


تجربه هیجان، لذت بخش است اما كافی است مزه آن را زیر زبانت احساس كنی تا دیگر نتوانی از انجام حركات پر از هیجان دست بكشی. فاطمه اكرمی طعم هیجان را در ورزش ژیمناستیك و انجام حركات سخت آن تجربه كرده و با ورزش پاركور به آن تجربه شدت بخشید. البته حیطه فعالیت‌های او تنها به اینجا ختم نمی‌شود چرا كه او سقوط آزاد را نیز تجربه كرده است. با چتر از ارتفاع 4 هزار متری پریده و سه دوره آموزشی این رشته ورزشی را در خارج از كشور گذرانده و موفق به كسب گواهینامه و قدم نهادن به دنیای حرفه‌ای سقوط آزاد شده است.
او كه اكنون مربی ژیمناستیك و پاركور است می‌گوید: این دوره‌های سخت و مشكل را گذرانده‌ام تا به نیاز درونم پاسخ دهم و آرامش را به وجودم هدیه كنم.

 همیشه به ورزش‌های پر هیجان و البته گاهی هم خطرناك علاقه داشته‌ام، به همین دلیل در سال جدید اسكی روی آب را دنبال كرده‌ام و قصد دارم در ورزش موتورسواری و رالی هم تجربه‌های خوبی كسب كنم.این بانوی ایرانی پس از این سال‌ها آموخته است دلتنگی‌هایش را كجا ببرد، هر بار كه دلش می‌گیرد آرامش و توان دوباره‌اش را از خدایی می‌خواهد كه تمام این استعدادها را به او ارزانی داشته و بعد از آن پرش از ارتفاع و ورزش‌های مهیجی مثل بانجی جامپینگ را بهترین گزینه برای آرامش جسم و روحش می‌داند. 
سه شنبه 16/7/1392 - 20:16
اخبار


سه شنبه 16/7/1392 - 20:12
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته