• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 549
تعداد نظرات : 2853
زمان آخرین مطلب : 3347روز قبل
دعا و زیارت

چهل روز است که روی زخم های عمیق عاشورا مر حم می گذاریم
اما هر روز تازه تر می شود
چهل روز است که صدای هق هق فرشته ها ،در  بین لحظه هایمان می پیچد
و این داغ ، داغ تر می شود
چهل روز است نسیم روی شانه های بی تکیه گاه مرثیه می خواند
واین عشق ، بیشتر می شود
آسمان شهر ما  چه گریه ای می کند
خدایا این اشک های چشم به راه است که این گونه می بارد
چه می شود اگر ناگهان صدایی سکوت را بشکند
صدای کسی که پشت حصار هزار و اندی سال پنهان از نظر هاست


چه می شود که بیاید ...
چه می شود که بیاید ...
---------------------------------------------


دوستان عزیز و مهربان اگه دوست داشتید یه نظری بدبد که خدا و خلق خدا از شما راضی باشه!

جاده دوستی پایانی ندارد اگر بیایی و همسفرم باشی
jade2oosti@yahoo.com

پنج شنبه 15/11/1388 - 22:48
ادبی هنری

اولین باری بود که میتونست از نزدیک ببینش
درسته که همیشه یکی ازعکس های قشنگش رو توی جیب نگه می داشت،
ولی این دیداربا اون دیدن خیلی فرق می کرد.
هم خوشحال بود ، هم نگران
هم  هیجان داشت ، هم  می لرزید
لحظاتی همه حس های  مختلف و شاید متناقض رو تجربه کرد.
صدای صلوات  بلندی که توی فرودگاه  پیچید اون رو به خودش آورد،
سیمای  زیبا و آرامی که منتظرش بود ، توجهش رو جلب کرد،
چند لحظه کوتاه نگاه کرد و بعد با گروه شروع کرد :

خمینی ای امام ، خمینی ای امام

خمینی ای امام ، خمینی ای امام

ای مجاهد ای مظهر شرف
ای گذشته ز جان در ره هدفهر زمان می رسد از تو این نداای اسیران و مستضعفان به پازیر بار ستم زندگی بس استنزد طاغوتیان ، بندگی بس استتود شعار تو به راه حق پیامز ما تو را درود زما تو را سلامخمینی ای امام ، خمینی ای امام 

خمینی ای امام ، خمینی ای امام

ای مجاهد ای مظهر شرفای گذشته ز جان در ره هدفچون نجات انسان شعار توستمرگ در راه حق افتخار توستاین تویی ، این تویی ، پاسدار حقخصم اهریمنان ، دوستدار حقبود شعار تو به راه حق قیامز ما تو را درود ، زما تو سلام

خمینی ای امام  ، خمینی ای امام

خمینی ای امام  ، خمینی ای امام

ای مجاهد ای مظهر شرفای گذشته ز جان در ره هدفچون تو عزم صف دشمنان کنیترک سر ، ترک تن ، ترک جان کنی

....

جاده دوستی پایانی ندارد اگر بیایی و همسفرم باشی
jade2oosti@yahoo.com

دوشنبه 12/11/1388 - 19:56
خاطرات و روز نوشت
سلام
دیگه کم کم داره زمان امتحانات دانشگاه نزدیک میشه
هم ناراحت و نگرانم
و هم خوشحال و شاد
نگران برای اینکه ،خوب امتحانه دیگه ، سخته
و خوشحال برای اینکه این امتحاناته ترم آخره
دیگه از دستش راحت میشم
دیگه می تونم راحت و بی دغدغه به تبیان و کاربرانش سر بزنم
حالا هر کی از شنیدن این خبر خوشحال شده ،
آهسته تو دلش فریاد بزنه :
ان شاءالله
چند تا دعا هم میکنم همتون بلند آمین بگید که حتما مستجاب بشه!!


خدایا
این امتحانات راحت باشن
این مراقب ها سخت گیر نباشن
این بقل دستی ها خوش خط باشن
و ...


دوستان عزیز و مهربان اگه دوست داشتید یه نظری بدبد که خدا و خلق خدا از شما راضی باشه!

جاده دوستی پایانی ندارد اگر بیایی و همسفرم باشی

jade2oosti@yahoo.com
سه شنبه 22/10/1388 - 12:44
دعا و زیارت

آه ارباب دلم آتش گرفته

می سوزه که حرمت ها شکسته

درد دل تو سینه ها نهفته

 ...

اگر که بی قرارم 

هوای گریه دارم

باید که جان سپارم

جان به رهت گذارم

...

عشقت آقا به هر دل 

شور تو به هر سر

فدای غربت تو

حسین غریب مادر

...

 دلم به زیر پاته

اسیر کربلاته

منافقین بدونن

که منتقم خداته

 

 

 

جاده دوستی پایانی ندارد اگر بیایی و همسفرم باشی
jade2oosti@yahoo.com

 

سه شنبه 8/10/1388 - 11:55
دعا و زیارت

 

 

 دیروز کدام طرف بودی ؟

بی مقدمه می گویم که تاریخ تلخ ترین اتفاق عالم است
از آن جهت که هر از گاهی طعم تلخ زهر روزگار را تکرار می کند
تکرار می کند تمام بغض و کینه ای را که بار ها بروز داده
تکرار می کند حادثه ایی را که می گشاید این زخمهای کهنه را...

نزدیک به 1400 سال پیش زمین را به خون پاکان زمانه رنگین کرد...
مدتی قبل درست در همین زمان و در  جایی دگر بی گناهان غزه را...
و اینک
بی شرم تر از گذشته
گستاخ تر از همیشه
شمشیر کین را از نیام در آورده
و به حریم دین و به حرمت تشنه کام کربلا لبخند میزند!!
خلاصه اینکه اگر می خواهیم بدانیم ،
که اگر در کربلا بودیم ،

کدام طرف می ایستادیم،
باید ببینیم و بیاندیشیم،
چون حادثه کربلا در تمام قرن ها می تواند تکرار شود...

 

 

 

 

 

 

 

 

جاده دوستی پایانی ندارد اگر بیایی و همسفرم باشی
jade2oosti@yahoo.com

سه شنبه 8/10/1388 - 11:45
دعا و زیارت
نمی دونم شعار می دم یا نه ؟نمی دونم راست می گم یا دروغ ؟وقتی پاش می افته باد تو سینه میندازم ،سر رو بالا می گیرم و می گم :اگه  من تو یکربلا بودم ،اگه من روز عاشورا توی اون میدان بلا بودم ،حتما می رفتم توی سپاه حسین ابن علی .ولی... از کجا معلومشاید اگه کربلا بودم مثل خیلی ها که شب عاشورا جا زدن، امام رو تنها میذاشتم.شاید هم بد تر؛ اگه نه در کنار حق ، که درست در نقطه مقابل بودم چی ؟می خوام که دیگه شعار ندم .می خوام که دیگه به خودم دروغ نگم .میگم که امام رو دوست دارم ولی کاری که امام دوست نداره انجام میدم .وقتی کلام حق رو زیر پا میگذارم چطور می تونم کنار حق باشم ؟خدا ،باز هم از تو می خوام که کمکم کنیعاشورایی بشم ،عاشورایی بشیم وعاشورایی بمونیم ... 

السلام علیک یا ابا عبد الله

 

 

 

جاده دوستی پایانی ندارد اگر بیایی و همسفرم باشی
jade2oosti@yahoo.com

يکشنبه 6/10/1388 - 18:1
خانواده
می بینی که می گویند شب یلدا مهم است، چون بلند ترین شب سال است. می بینی یک دقیقه طولانمی بودن یک شب چقدر برای ما ارزش دارد ؟! می بینی برای همین یک دقیقه چه کار ها که نمی کنیم ؟! اما افسوس ... افسوس دارد زمانی که می بینی چه دقیقه هایی که طولانی شضد و برایمان مهم نشد. افسوس دارد زمانی که می بینی چه یلدایی آمده و پایان نمی پذیرد. شب طولانی می شود ، آفتاب طلوع نمی کند ، و نتیجه اش ، سرد شدن انتظارمان برای ظهور خورشید. لااقل خوب است که یقین داریم این یلدای فراق هم سحری خواهد داشت. . . . پس بتاب آفتاب پنهان هستی یقین دارم شب یلدا سحر خواهد شد حتی اگر آن یلدا ، غیبت کبری باشد جاده دوستی پایانی ندارد اگر بیایی و همسفرم باشی jade2oosti@yahoo.com
دوشنبه 30/9/1388 - 17:50
دعا و زیارت
تو می آیی و شهرمان به استقبال تو سیاهپوش می شود
تو می آیی و  ما نیز به احترامت سیاه پوش می شویم
تو می آیی که یادمان باشد زندگی ارزش آن را ندارد که آزاده نباشیم
تو می آیی که یادمان آوری اگر طالب حق هستیم در پی حقیقت هم بر خیزیم
تو می آیی که زنده کنی در زندگی ما نام مولای آزادگان را

.
.
.
تو می آیی  که بگویی :
 محرم آمد و ماه عزا شد
دوباره شور عاشورا به پا شد
 
 
 
 
 

جاده دوستی پایانی ندارد اگر بیایی و همسفرم باشی
jade2oosti@yahoo.com

چهارشنبه 25/9/1388 - 11:53
دعا و زیارت
وقتی خبر رو شنید به شدت تحت تاثیر قرار گرفت.
اشک هایی که یکی یکی می غلتید و از گونه می چکید رو پاک کرد.
از جا بلند شد و به سمت لباس هایش رفت.
تک تک لباس هاش رو زیرو رو کرد تا لباس مشکیش رو پیدا کرد.
پیراهن مشکی رو هیچ وقت دوست نداشت ،
چون همیشه یاد آور ناراحت کننده ترین لحظات زندگیش بود.
اما این بار ناراحتی جای خودش را با حس دیگری تقسیم کرده بود.
.
.
.
با حس زیبای عشق
.
.
.
غم عشقت زنده نگهداشت مرا
آندم که فتادم  یا حسین
 
 
 
 
 
 
 جاده دوستی پایانی ندارد اگر بیایی و همسفرم باشی
jade2oosti@yahoo.com
چهارشنبه 25/9/1388 - 11:24
خانواده

هنوزلبخند همیشگی اش را به یاد دارم
همان لبخندی که باعث شادمانی همگان می شد
همان لبخندی که باعث یکرنگ ترشدنمان می شد
همان لبخندی که همیشه باعث متحد تر شدنمان می شد
لبخند زدنش را بیشتر می دیدی تا ناراحتی و غضبش را،
البته ناراحتی هایش هرگز به خاطر رفتار هایی که بااو میشد نبود،
فقط به خاطر عقیده ای بود که به استواری اش می اندیشید.
در تمام لحظه هایی که دیدمش با لبخندش حرف میزد ...
.
.
.
.
عکس هایش هنوز هم لبخند می زنند
شاید به بی مهری ما ،
شاید به کودکی تفکر ما ،
شاید هم ...
.
.
ولی نه،
لبخندش هرگز بوی تمسخر نمی دهد ،
حتی وقتی که عکسش پاره شد هم می توانستی لبخند دلسوزانه و پدرانه اش را ببیینی.
اگر بهتر نگاه کنیم ،
صدای لبخند هایش را هم میشنویم

 

 

يکشنبه 22/9/1388 - 10:58
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته