• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 549
تعداد نظرات : 2853
زمان آخرین مطلب : 3349روز قبل
طنز و سرگرمی

چو هرگز نیابی نشانی ز شوی
ز گهواره تا گور دانش بجوی !!

 

این هم دلیل:

 

از این رو که وقتی تو شوهر کنی
دگر هیچ نتوان کنی جست و جوی

بخر، زایمان کن، بروب و بپز
بدوز و اتو کن، بساب و بشوی

بیا و برو، میهمانی بده
شود استراحت، تو را آرزوی

نداری اگر خانه، سالی دو بار
تو با شوهرت می روی کو به کوی

مبادا که چیزی بخواهی از او
تو باید شوی همسری صرفه جوی

وگر همسرت مایه دار است هم
مبادا دو تا باشه تنبان اوی

بخواهی اگر شوهری سر به راه
برس دائما هی به روی و به موی

اپیلاسیون، رنگ، مش، های لایت
که با دیدن تو بگویند: وووووووووی

شب امتحان بی شب امتحان
و الا برد شو ز تو آبروی

نباید بگیری تو هیچ استرس
شب امتحان هی شوی ترشروی

بگوید که برگرد پیش بابات
برایش اگر آوری نیمروی

یکی او یکی بچه ها مانعند
که حفظت شود جزوه ها مو به موی

رسد مادر شوهرت هم ز راه
برای کمی غرغر و گفت و گوی!

قدمرو رود روی اعصاب تو
به کلی بریزد به هم خلق و خوی!

به دنبال او هی ز در می رسند
یکایک عموزاده ها و عموی!...

از این رو مجرد اگر مانده ای
به اعصابی آرام، دانش بجوی!  

 

متأسفانه نام شاعر این شعر را نیافتم که درج کنم.


سلام به همه

من هم این چند بیت رو در امتداد مطلب فوق ثبت میکنم . باشد که درس عبرتی گردد برای هر کسی که خودش بهتر میداند !!

 

برو زندگی کن تو با مرد خویش
و آن دم بیا چنــد بیتی بگوی !!
***
خداییش ببینید مـــــــــردان گلند
بجز آن اراذل که هستند به کوی
***
اگر هم ندانی که چیست ازدواج
بیا و بــرو کن شما پرس و جوی
***
اگر درس خواندی شما تا کنون
کمی هـم بیا و نما رُفت و رُوی
***
سپس یک غــــــذای لذیذی بپز
که جز تو نباشد هنرمند به کوی
***
و این ها همه شادی زندگیست
کنارش شـما نیز دانش بجوی !!
***
یکی گفته بود اینچنین : جاده جان
بیا و تو هـــــم شعـر طنزی بگوی

 

-----------------------<><><><>-----------------------
جاده دوستی پایانی ندارد، اگر بیایی و همسفرم باشی
jade2oosti@gmail.com

سه شنبه 29/9/1390 - 12:7
طنز و سرگرمی

سلام به همه

مدتی هست که در همین حوالی (کوچه انجمن طنز !!) یک واحد مرکزی خبر با رویکرد طنز ، راه اندازی شده و خبری هم که میخوانید از این قسمت اقتباس گردیده است.


خبر ما :

اوباما در سخنانی که ناشی از بیچارگی و درماندگی بود ، اعلام کرد :

ما تمایل داریم که ایران هواپیمای جاسوسی ما را که در حال جاسوسی از ایران بود ، به ما پس دهد !!

 

 

 

 

 

نظر ما :

اینجا هیچ کسی برای گاوی که زائیده ایی ، چشم روشنی نمی آورد !!

-----------------------<><><><>-----------------------
جاده دوستی پایانی ندارد، اگر بیایی و همسفرم باشی
jade2oosti@gmail.com

چهارشنبه 23/9/1390 - 15:9
خانواده

 

 

حرفه اش عکاسی بود و سوگواری های روز عاشورا رو به تصویر می کشید. از مدل دوربین به دست گرفتنش و از صحنه هایی که برای تصویر برداری پیدا میکرد به راحتی میشد فهمید که توی کارش مهارت خاصی داره و اجازه نمیده هیچ سوژه بکری از دید دوربینش مخفی بمونه. دو یا سه ساعت بود که توی همهمه جمعیت حواسم بهش بود. حدود ظهر با تعجب دیدم دوربینش رو جمع کرد و توی کیفش گذاشت و به سمت مسجد دوید !!

برام خیلی جالب بود که بدونم چرا این کار رو کرد .برای همین دنبالش رفتم و ازش دلیل کارش رو پرسیدم. ایشون هم با لبخندی جواب من رو اینطوری داد :

دوست دارم در تصویری که خدا از نمازگزاران اول وقت روز عاشورا میگیره ،

به عنوان سوژه حاضر باشم ، نه به عنوان عکاس ...

 

دست نوشته ایی از جاده دوستی


 

نماز ظهــــــر عاشورا چه زیباست
بمیرم من، ببین مولا چه تنهاست
بیا ای دل که ما هم سجده آریم
به مـــــولای غریب یاری رسانیم
بیاییــــــم با نمازی اول وقت
بپیوندیم به صفهای جماعت

 نماز ظهر عاشورا

حسین را منتظرانش شهید کردند !!

آیا ما هم اینگونه منتظر امام زمانمان هستیم ؟؟؟؟

****************************************** 

جاده دوستی پایانی ندارد، اگر بیایی و همسفرم باشی
jade2oosti@gmail.com

سه شنبه 15/9/1390 - 1:0
شعر و قطعات ادبی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

                                                                السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

 

 از حسین آمــــــــــــــوز این آزادگی
این ز خــــــــود بگذشتن و دلدادگی

 

اینچنین یک دهـــــر را افسون شدن
وز برای کــــــــــــردگار مجنون شدن

 

کیست آنکه می‏دهـــــد دل را شفا
از غــــم و از غصه و از هـــــــر جفا

 

کیست آنکه شــــــافع روز جزاست
پــــــــور حیدر یادگار مصطفی ست

 

کیست آنکه می‏دهد خونش به دین
تا شـــود سیراب دینش بیش از این

 

گــــــــر خلیل فرزند خود تا مـــــــرز قربانگاه برد
این حسین شش ماهه را داخل به قربانگاه برد

 

آن خلیل گشــــــــت و فقط در لفظ قربانی گرفت
لیک خالق از حسین ، شش ماهه قربانی گرفت

 

گـــر که عیسی میتوانست چند تن احیا کند
این حسین با کــــربلایش یک جهان احیا کند

 

کشتی نوح بــــر اهل زمانش منجی است
لیک مولا ،کشتی تو تا ابد یک منجی است

 

معجز موســــــی چه بود جز آن ید بیضایی اش
دست شاه کربلا را خون اصغر میکند نورانی اش

 

این حسین کیست که عالم همه دیوانه او
برتـــــــــــر از نوح، خلیل و پورعمرانست او

 

این حسین را عاقبت تفسیر باید، کردگار
چون دگر مردی چنین ، دیگر نبیند روزگار

 

 

شعر تقدیمی : سعید سخایی

التماس دعا ، درخواست بی ریای این روزهاست

التماس دعا 

-----------------------<><><><>-----------------------
جاده دوستی پایانی ندارد، اگر بیایی و همسفرم باشی
jade2oosti@gmail.com

يکشنبه 13/9/1390 - 17:28
اهل بیت

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

لباس‏های مشکی به تن شده است 


بیرق‏ ها بر افراشته شده است


دل‏ها به تب و تاب افتاده است


و چشم ها برای محرم حسین گریان است


اما ... کجاست منتقم خون حسین ؟؟

الا که هستی مایی خدا کند که بیایی
دوباره گشته مُحـرم خدا کند که بیایی
***
بجز تو هم که نباشد وکیل و منتقم دم
بیا که منتقمی تــــو خدا کند که بیایی
***
بکاهی چو بیایی غـم جانسوز محرم
بیا که یار حسینی خدا کند که بیایی
***
در این دهر بلا خیز که از پا بنشستیم
دگـــر بی تو نمانیم خدا کند که بیایی
***
ز غیبتت تو درآیی ، ز غفلتم به در آیم
همین است دعایم خدا کند که بیایی

 

شعر : سعید سخایی


 

 

در عاشورا کدام طرف می ایستیم ؟ 
نمی دونم شعار می دم یا نه ؟
نمی دونم راست می گم یا دروغ ؟
وقتی پاش می افته باد تو سینه میندازم ، سرم رو بالا می گیرم و میگم : اگه من توی کربلا بودم ، اگه من روز عاشورا توی اون میدان بلا بودم ، حتما" می رفتم توی سپاه حسین ابن علی .
ولی ... از کجا معلوم ؟؟؟
شاید اگه توی کربلا بودم مثل خیلی‏ها که شب عاشورا جا زدن، مثل خیلی‏ها که شب عاشورا دین رو به دنیا فروختند، امام رو تنها میذاشتم.
شاید هم بدتر؛ اگه نه در کنار حق ، که درست در نقطه مقابل حق بودم چی ؟
الان هم وضعیت خیلی فرق نمیکنه . الان هم امام زمان ما منتظر یاری ماست. الان هم ممکنه مجبور باشیم بین حق و باطل یکی رو انتخاب کنیم . باید خیلی دقت کنیم ، چون ممکنه همه ما مثل حر نباشیم که به اشتباهاتمون پی ببریم.

 
 خدایا ؛ ما را یک دم و حتی کمتر از یک دم به خودمان وامگذار
***********************************************************
جاده دوستی پایانی ندارد، اگر بیایی و همسفرم باشی
jade2oosti@gmail.com
پنج شنبه 10/9/1390 - 20:19
اهل بیت

سلام

فرا رسیدن ماه محرم ، ماه مظلومیت اهل بیت ، بر شما دوستان گرامی تسلیت باد.

 


تقویم رو که نگاه کرد ، به شدت تحت تاثیر قرار گرفت.
اشک هایی که یکی یکی می غلتید و از گونه هاش می چکید رو پاک کرد.
از جاش بلند شد و به سمت لباس هاش رفت.
تک تک لباس هاش رو زیرو رو کرد تا لباس مشکی رو پیدا کرد.
پیراهن مشکی رو هیچ وقت دوست نداشت ،
چون همیشه یاد آور ناراحت کننده ترین لحظات زندگیش بود.
اما این بار ناراحتی جای خودش را با حس دیگری تقسیم کرده بود.
.
.
.
با حس زیبای عشق
.
.
.

غم عشقت ، مرا زنده نگه داشت کنون
بشوم سینه زنت،تا برسم من به جنون
 

 

 
 

تو می آیی و شهرمان به استقبال تو سیاهپوش می شود ...
تو می آیی و  ما نیز به احترامت سیاه پوش می شویم ...
تو می آیی که یادمان باشد زندگی ارزش آن را ندارد که آزاده نباشیم ...
تو می آیی که یادمان آوری اگر طالب حق هستیم ، در پی حقیقت هم بر خیزیم ...
تو می آیی که زنده کنی در زندگی ما ، نام آزادگی را

.
.
.

تو می آیی که بگویم :

 

مُحرم آمد و شهـرم دگرگون
برای لاله های سرخ گلگون

مُحرم آمــــــدی ، اما هنوزم
نشد برکربــــــلا دل را بدوزم

مُحرم آمدی جانـــــم فدایت
شنیدم غربتت را از صــدایت

مُحرم آمــد و این آسمان هم
چــو دلها بغض دارد او دَمادم

مُحــرم پاک کن دل ، تا بگریم
شوم مَحرم برایت خون بگریم

 

*****************************************************
جاده دوستی پایانی ندارد، اگر بیایی و همسفرم باشی
jade2oosti@gmail.com

يکشنبه 6/9/1390 - 0:18
خاطرات و روز نوشت

سلام سلام سلام بر دوستان تبیانی
روزگار پاییزی شما رنگارنگ

امروز قصد دارم یکی دیگه از خاطراتم رو که مربوط به آزمون رانندگی من در چند سال پیش میشه برای شما تعریف کنم و امیدوارم که بتونم لحظاتی دلیل لبخند شما باشم.  



برای آموزش رانندگی رفتم به یکی از آموزشگاه های سطح شهر و ثبت نام کردم. البته اولش ثبت نامم نمیکردن و میگفتن : شما فاقد شرایطی !!

حالا اینکه شرایط چی بود که من فاقدش بودم  رو توضیح میدم.
از قوانین ثبت نام اون زمان (و البته شاید این زمان !!) برای آقایون این بود که یا باید دانش آموز باشی و معرفی نامه از
مدرسه بیاری ، یا اینکه کارت دانشجویی داشته باشی و یا کارت پایان خدمت در دستت باشه. و من هم که در اون زمان هیچ کدوم از این شرایط و مدارک رو نداشتم به مشکل برخورده بودم. ولی از اونجایی که « خدا گر ز حمت ببندد دری ، ز رحمت گشاید در دیگری » از عالم غیب یک آشنای قدیمی ( به زبان خودمانی تر همون پارتی ) پیدا شد و این مشکل رو حل کرد. یعنی در چند دقیقه معلوم شد که پدر بزرگ من و مدیر آموزشگاه همشهری هستند !! و جدا"
که چه اتفاق جالب و به موقعی بود !!
به هر حال ثبت نام کردم و توی کلاس های آموزش تئوری حاضر شدم و بعدش هم کلاس های آموزش عملی شروع شد. از
مربی آموزشیم خیلی راضی بودم. روز اول توی خیابون های کم تردد منطقه بووووووق !! رانندگی کردم و روزهای بعدی برای اینکه ترس و استرس رانندگی برای همیشه در من محو بشه ،من رو توی ساعات پر ترافیک برد سمت تجریش و نیاوران. اون هم در مناطقی که اگه راننده باتجربه هم بودی ، باز هم ممکن بود اتفاقی بیفته حالا چه برسه به راننده تازه کاری مثل من .

به هر حال دوره آموزش رانندگی عملی هم تموم شد و روز آزمون و مرحله خنده دار ماجرا رسید !!
سوالات تستی آزمون رو پاسخ دادیم و پاسخ نامه ها رو به سرهنگ مربوطه تقدیم کردیم. ایشون هم سریع پاسخ ها
رو بررسی کردن و اکثر هنرجوها رو قبول اعلام کردن. بعدش هم در دسته های چهار نفری مارو فرستادن بیرون آموزشگاه که بریم توی آزمون عملی شرکت کنیم. اون محلی که سرهنگ دوم و مسئول آزمون عملی منتظر بچه ها
بود و هر بار یک گروه رو سوار میکرد و ازشون امتحان میگرفت، چند مشکل اساسی داشت !!
نمیدونم سهوی بود یا عمدی، ولی خودروی خودشون رو در یک کوچه یک طرفه با ترافیک تقریبا" زیاد و کنار یک جوی
آب پارک کرده بودن که هیچ حفاظی نداشت ، یک درخت خمیده هم درکنار این جوی آب بود . اگه موقع پارک کردن دقت نمیکردی حتما" یا به درخت میخوردی یا توی جوی آب می‏افتادی !! یادآوری میکنم که هنگام پارک کردن خودرو ترافیک
هم ایجاد میشد و همین موضوع باعث تنش افزایی !! در هنرجوی بیچاره هم میشد.
از اونجایی که مشکلات سبب ابداع افکار خنده دار میشه، من هم رو به همراهانم که همگی منتظر برگشتن جناب
سرهنگ بودیم ، گفتم : آقایون اگه موافقین یه کاری کنیم که سری بعدی که نوبت ما میشه مشکل پارک کردن نداشته
باشیم.
گفتن : مثلا"چی ؟
یه لبخندی زدم و گفتم : کاری نداره . از یکی از این ساکنین خواهش میکنیم ماشینش رو چند دقیقه اینجا پارک کنه .
آقایون هم که مثل خودم نمیخواستن از این آزمون رد بشن، موافقت خودشون رو اعلام کردن و با هم دنبال یک راننده یا بهتر بگم یک فرشته نجات !! گشتیم که خودروش رو در این جای پارک وحشتناک پارک کنه. به هر ترفندی بود یکی رو راضی کردیم که بیاد اونجا. ولی ایشون گفت: میام ولی نیم ساعت دیگه میرما.

چند دقیقه بعد سرهنگ اومد و ما که خیالمون راحت شده بود ، سوار ماشین شدیم و چون بر اساس حرف اول نام خانوادگی نشسته بودیم ، من نفر آخر افتادم و از اونجایی که خیالم از بابت جای پارک راحت بود، هیچ غمی نداشتم.
نکته ایی رو همین جا اعتراف می کنم. با اینکه همه ما دوره آموزش رانندگی رو گذرونده بودیم ولی نمیدونم چرا این
جناب سرهنگ که به ما نگاه میکرد، گاز و کلاچ و ترمز رو با هم قاطی میکردیم !! از چهار نفرمون، دو نفر به خاطر سوتی رانندگی رد شدند و یک نفر هم به خاطر زبانی که بدموقع باز شد !! آخه یکی نیست بگه مگه تو خودت چقدر
تجربه رانندگی داشتی که به اون راننده مسن گفتی : چطوری لاک پشت ؟؟!!
حالا حساب کنید من با دیدن این شرایط و افتضاحات رانندگی این سه نفر در چه تنشی قرار داشتم !! همون اولش
یه سوتی دادم که سرهنگ بیچاره ازخنده روده بر شد. خودرویی که ایشون برای آزمون در اختیار داشت ازاین مدل خودروهای پیکان وطنی بود که ترمز دستیش زیر صندلی راننده و کنار در بود. من هم نمیدونستم ایران خودرو اینقدر تنوع توی پیکان لحاظ کرده که یه سری پیکان میزنه ترمز دستیش زیر صندلیه ، و یه سری دیگه هم میزنه که ترمز دستیش نزدیک دنده ماشینه !!. بعدا" که این موضوع رو فهمیدم کلی به این همه تنوع در یک محصول خندیدم.

سوتی من این بود که از سرهنگ محترم پرسیدم : ببخشید جناب سرهنگ این ماشین ترمز دستی نداره که رهاش کنم ؟؟
بالاخره با هزار سلام و صلوات راه افتادم. حواسم به همه جا بود که یه موقع تابلویی رو ندیده رد نکنم یا مرتکب خطایی
نشم. زیر چشمی هم به پرونده ایی نگاه میکردم که جناب سرهنگ داشت یه چیزایی توش مینوشت. حدود یک ربع در خدمت ایشون بودم که گفتن بریم همونجایی که سوار شدی. منم با اطمینان و اطلاع از نقشه خودم دور زدم
و با خیال راحت رفتم به مرحله نهایی آزمون.
وای ....
چه صحنه وحشتناکی بود وقتی که دیدم اون راننده جای پارک رو خالی کرده و من باید درست همونجا پارک کنم !!
عجب شانسی داشتم . حیف اون همه فسفری که برای این نقشه سوزونده بودم. حالا دیگه مجبور بودم پارک کنم و به هر ضرب و زوری هم بود پارک کردم. خوشبختانه نه به درخت خوردم و نه در جوی آب افتادم!! وقتی سرهنگ گفت : آفرین، ماشین رو خاموش کن؛ خیالم راحت شد که همه چی تموم شده.
پرونده رو داد به من و گفت : مبارکت باشه پسرم، حالا برو پیش سرهنگ آزمون کتبی تا مدارکت رو مهر کنه.

 

********************************************************
جاده دوستی پایانی ندارد، اگر بیایی و همسفرم باشی
jade2oosti@gmail.com

 

چهارشنبه 2/9/1390 - 14:59
شعر و قطعات ادبی


سلام سلام سلام بر همه دوستان تبیانی

تبریک و تهنیت جاده دوستی را به مناسبت فرا رسیدن « عید غدیر » ، روز کامل شدن دین اسلام پذیرا باشید.

 

 

 

آن که دستش می رود تاعـرش ،مولایم علیست
آن که دنیا را کنــــــــد مجذوب ، مولایم علیست

***
آن که از پاکـــــی نهادند نام ، بر او بُوتراب
آن که باشد همدم زهرا ، مولایم علیست

***
آن که باشـــد بی رقیب در خیبر و هــــم در اُحد
آن که در خُم گـشته است مولا ،مولایم علیست

***
آن که باشـــد شافع شیعه در آن روز جــــــــزا
آن که باشد حامی طفل یتیم ، مولایم علیست

***
آن که باشد منتخب از ســـــوی حق در آن غدیر
آن که دستش می رود تاعـرش ،مولایم علیست

 

شعر : سعید سخایی

پاورقی :
چند سید بزرگوار توی همین بخش ثبت مطالب روزانه میشناسم ، این عزیزان دو تا راه بیشتر ندارند.
یا عیدی مارومیدن ، یا عیدی مارو میدن !!
راه دومی وجود نداره !!

شاد باشید و همیشه خ ن د ا ن !!
***********************************************************
جاده دوستی پایانی ندارد، اگر بیایی و همسفرم باشی
jade2oosti@gmail.com

سه شنبه 24/8/1390 - 13:42
تبریک و تسلیت

آفتاب ، امـروز محو جمال هادی است
گر که ره گم کرده ای ،او هادی است
هر چه باشد آرزویت باز گو در نزد او
هر چه باشـــــد او کماکان هادی است

میلاد سراسر پر خیر و برکت امام علی النقی ، هادی دین ، بر شما دوستان عزیز و اهالی تبیان تبریک و تهنیت باد

امام هادی (علیه السلام) میفرمایند :

خَیرٌ مِنْ الخیر فاعِلُهُ، و اَجْمَلُ من الجمیل قائِلُهُ، و اَرْجَحُ من العلم حامِلُهُ، وَ شَرٌّ مِنَ الشَرِّ جالِبُه، وَ اَهُوَلَ مِنَ الهَوْلِ راکِبُهُ؛

بهتر از نیکی، نیکوکاری است، و زیباتر از زیبایی، گوینده آن است، و برتر از علم، حامل آن است، و بدتر از بدی، عامل آن است، و وحشتناک‌تر از وحشت، آورنده آن است

***********************************************************
جاده دوستی پایانی ندارد، اگر بیایی و همسفرم باشی
jade2oosti@gmail.com

شنبه 21/8/1390 - 21:31
شعر و قطعات ادبی
 
سلام 

در رؤیاهایت، سبکبالی و لذت پرواز روح را احساس کرده ای؟ عرفه، رؤیایی است که به حقیقت می پیوندد و پروازیست که فرودی ندارد. به صحرایی وارد می شوی که باید در آن بمانی و این تنها ماندنیست که خود رفتنست و رسیدن . می مانی در اینجا و رها می شوی از همه جا .به ظاهر مانده و در باطن رفته ای . مانده ای به صحرا و رفته ای تا اوج آسمان ها ...
عرفه سرزمینی ست برای همصحبتی با خدا ، و آشتی با خویشتن. تعجبی
ندارد که زمین صحرا سوزان باشد و آسمانش آفتابی ، اما زمانی که پا به
صحرا می نهی ،خواهی دید که دلت ابری میشود و چشمت بارانی ...
عرفه به معنی شناختن تمام است و تمام عرفه را با دعایی میشناسند .
دعایی به وسعت تمام هستی ...

الهى عقل گوید العفو العفو ...
و عشق گوید العجل العجل ...
و دل زبان دیگری دارد :

  الهى تا تو لبیكــم نگویــى
                                               كجا من یا الهـى را بگویم
الهی بنده ام در راه مانده
                                               کجا دیگر ،تو را باید بجویم


------------------------<><><><>---------------------
زیباترین لحظه دنیا ،
آن زمانیست که به یاد دوستت باشی و دعایش کنی،
ولی او بی خبر از این موضوع باشد.
لطفا" به این مطلب مدیر ثبت مطالب و مطلب قبلی من سر بزنید
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=934&articleID=646536
------------------------<><><><>---------------------

جاده دوستی پایانی ندارد، اگر بیایی و همسفرم باشی
jade2oosti@gmail.com

يکشنبه 15/8/1390 - 0:55
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته