• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1053
تعداد نظرات : 75
زمان آخرین مطلب : 4046روز قبل
شعر و قطعات ادبی

 

((شهزاده اکبر))

اکبر جوان لیلا محبوب مادر

ای غنچه نشکفته شیر دلاور

زیبا گل کربلا در خون شناور

ای نور چشمانم ای راحت جانم

الله اکبر الله اکبر

 

دشت بلا گلگون از خون اکبر

اکبر جوان گشته بی دست و بی سر

لیلا ز داغ او می زند بر سر

ای نور چشمانم ای راحت جانم

الله اکبر الله اکبر


شهزاده اکبر من شبه پیغمبر

ای نوگل لیلا فرزند حیدر

رفتی ز دست من ای گل پرپر

ای نور چشمانم ای راحت جانم

الله اکبر الله اکبر

 

از جور اعدا شد کربلا ویران

تیر عدو ریزد بر جمع یاران

گشته شهید اکبر از عشق جانان

ای نور چشمانم ای راحت جانم

الله اکبر الله اکبر

 

بهروز قاسمی(رها)

behroozraha

 

 

 

چهارشنبه 1/9/1391 - 22:59
شعر و قطعات ادبی

((شب ستم))

خفته اندر خاک و خون، نوجوان مه پیکر

می زند به سر لیلا، از غم علی اکبر

 

بر سرای دل لانه کرده غم، ناله می زند لیلا

اشک خون افشان بر رخش هر دم، ضجه می زند لیلا

بر سرش سیه معجر، دوخته چشم خود بر در

می زند به سر لیلا، از غم علی اکبر

 

ظلم کین فکند آتشی بر دل ، از جفای شمر دون

از غمش فتد سوزشی بر دل ، از جفای آن ملعون

خون بپا شده یکسر، کشته شد علی اکبر

می زند به سر لیلا، از غم علی اکبر

 

در رهت یارب سر دهند یاران، از چه اینچنین باشد

بر علیه ظلم اکبر جوان، بهر شاه دین باشد

زیر سم اسب کین، زیر خنجر بی دین

می زند به سر لیلا، از غم علی اکبر

 

دشت کربلا شد ز خون دریا، اهل خیمه ها غمگین

از غضب سوزد خیمه در صحرا، هم ز خون حق رنگین

کشته شد علی اکبر، آن جوان مه پیکر

می زند به سر لیلا، از غم علی اکبر

 

بهروز قاسمی(رها)

behroozraha

 

 

چهارشنبه 1/9/1391 - 22:50
شعر و قطعات ادبی

((ساقی لشگر))

ساقی لشگر بر همه سرور

دست تو شد جدا ساقی طفلان

فرق تو شد دوتا یار یتیمان

ای فدای تو و آن همه همت

از غمت شد فلک زار و پریشان

یا ابوفاضل ای علمدارم


از غمت زارم  ای سپهدارم

از عطش طفلها در تعب سوزند

چشم خود بر در خیمه می دوزند

تا عموجان رسد مشک آب در دست

بی تو و مشک آب چون جگر سوزند

یا ابوفاضل ای علمدارم


افسر دینم  بی تو غمگینم

خیز و از جا نما باز علم بر پا

خیز و بنگر حسین گشته است تنها

خفته در خون خود اکبر و قاسم

غم به جان حسین می کند مأوا

یا ابوفاضل ای علمدارم

 

بهروز قاسمی (رها)

behroozraha

چهارشنبه 1/9/1391 - 18:39
شعر و قطعات ادبی

((سرور اهل ولا))

دل عاشـقم حسین جان ، میون سینه اسیره

می­خواد از این­ قفس­ جداشه، به ­هوایت پر بگیره

تو شه کرببلایی یا حسینم یا حسینم

تو شهید نینوایی یا حسینم یا حسینم

یا حسین جانم حسین جان، یا حسین جانم حسین جان


شیفته ی عشق توام من، تو امید قلب مایی

بسته ام دلم به نامت، مظهر مهر و وفایی

سروراهل ولایی یا حسینم یا حسینم

از تبـار کربلایی یا حسینم یا حسینم

یا حسین جانم حسین جان، یا حسین جانم حسین جان


کرده ای بپا قیامت، روز عاشورا حسینم

قد علم کردی به عالم،یکه ­وتنها حسینم

ای عزیز دل زهرا، یا حسینم یا حسینم

پسر حیـدر مولا ، یا حسینم یا حسینم

یا حسین جانم حسین جان، یا حسین جانم حسین جان


زاده زهرا­ی­ اطهر، ای­ فدایت جسم ­و جانم

دیده­ ای داغ برادر ، من ز داعت ناتوانم

حاجت همه روا کن یا حسینم یا حسینم

درد عاشقان دوا کن یا حسینم یا حسینم

یا حسین جانم حسین جان، یا حسین جانم حسین جان
بهروز قاسمی (رها)
  behroozraha
چهارشنبه 1/9/1391 - 18:33
اهل بیت
مراسم زیارت عاشورا و مداحی توسط بهروز رها در تاریخ 91/9/1 در اداره آبفای روستایی كرج در استان البرز
 
 
 

 
 
 
 
 
 
 
چهارشنبه 1/9/1391 - 9:49
شعر و قطعات ادبی

(لای لای اصغر شیرین زبانم)

اندر خیام شاه شهیدان،

 از مرگ اصغر با اه و افغان

گفتا ربابه با چشم گریان،

 لای لای اصغر شیرین زبانم

===============

رفتی به میدان همراه با باب،

 از تیر و پیکان نوشیده ­ای آب

بر دوش بابا رفتی تو در خواب،

 لای لای اصغر شیرین زبانم


ای اصغر من آرام جانم،

رفتی  و بردی تاب و توانم

بعد از تو دیگر من ناتوانم،

 لای لای اصغر شیرین زبانم


ای بلبلان باغ پیامبر،

ای کودکان زار و مکدر

گوئید و لای لای از بهر اصغر،

 لای لای اصغر شیرین زبانم


بودی امیدم در زندگانی،

تا بعد مرگم در دار فانی

بر روی قبرم قرآن بخوانی،

 لای لای اصغر شیرین زبانم


یارب به حق ششماهه اصغر،

کن تو شفاعت در روز محشر

هر دم زنیم ما بر سینه و سر،

 لای لای اصغر شیرین زبانم

 

سه شنبه 30/8/1391 - 23:56
شعر و قطعات ادبی

(من قاسمم عمو جان)

فرزند مجتبایم، گل غنچه ولایم

من جانشین بابا، در دشت كربلایم

تویی امیرم حسین، برات بمیرم حسین،

امید جانم حسین، روح و روانم حسین،

تاب و توانم حسین،ای مهربانم حسین،

من قاسمم عموجان، لب تشنه­ ام عمو جان


ده اذن جنگ و میدان، بر من تو ای عمو جان

جانم به لب رسیده،از كینه لعینان

ای هست و بودم حسین ،ای تار و پودم حسین،

ای سرور من حسین،ای رهبر من حسین،

عشق و صفایم حسین، شور و نوایم حسین

من قاسمم عموجان، لب تشنه ­ام عمو جان


جانم فدا سازم، در راه تو عمویم

سوز عطش سترده، از چهره رنگ و بویم

جان سكینه حسین، ای بی قرینه حسین،

سالار خوبان حسین، شاه شهیدان حسین

دردم دواكن حسین، حاجت روا كن حسین،

من قاسمم عموجان، لب تشنه­ ام عمو جان

سه شنبه 30/8/1391 - 23:51
شعر و قطعات ادبی

حضرت قاسم اومد نزد عمو سلام كرد، بر دست  عمو بوسه­ ای زد، عموجان اجازه میدان می­خوام. عموجان می­دونم چرا  صدام نمی­زنی، می­دونم چرا اجازه جنگ نمی­دی آخه من یتیمم،بابا ندارم عمو حسین دگر صبر ندارم. دگر نمی توانم تحمل کنم. امام حسین چشاش پر اشك میشه قاسمو بغل می كنه وسط ابروشو میبوسه فرمود اگرچه امانت برادرمی، ولی دلت رو نمی ­شكنم.وقتی قاسم لباس رزم را پوشید و با شمشیر و زره از خیمه بیرون اومد، حضرت زینب صدا زد حسین جان بیا ببین برادرم حسن اومده.  حضرت قاسم عازم میدان شد بیا مادر از حرم بیرون سرو بوستانت می­رود میدان كفن بنما بر تن قاسم مونس جانت می­رود میدان حضرت قاسم بعد از رزم فراوان بر  اثر ضربات زیاد تیر و نیزه كه بر بدن مباركش اصابت كرد بر زمین افتاد. هنوز زنده بود كه كفار با اسب هایشان روی  سینه­ اش تاختند. صدا زد افتادم از فرس، عمو به فریادم برس عمو حسین عمو حسین حسین به میدان می­ تازد. دشمن را پراكنده می­كنه.سر قاسم رو به زانو می­گیره، اگه دیر آمدم بالین تو عذرم پذیرا باش كه دیدم لحظه­ های پیش داغ اكبر خود را عزیز دلم، امانتداری ­ام ورد زبان­ها بود ولی شرمنده مولایم حسن شدم 

behroozraha

سه شنبه 30/8/1391 - 23:33
شعر و قطعات ادبی

((دختر شیر خدا))

من فدای گریه­ هایت زینبم

آتشم زد ناله­ هایت زینبم

از زمین كربلا تا شهر شام

می رسد هردم صدایت زینبم

رأس خونین برادر دیده ­ای

بی كفن صد پاره پیكر دیده ­ای

نعش هفتاد و دو تن پیر و جوان

زیر صدها تیر خنجر دیده­ ای

زینبم ای دختر شیر خدا

زینبم ای شیر دشت كربلا

زینبم ای یاور و یار حسین

زینبم ای باوفا ای با حیا

خورده ­ای سیلی تو اندر راه شام

زیر شلاق ستم كردی قیام

پابرهنه روی خاك و تشنه لب

پیش چشمت شد رقیه بی­ كلام

قلب من بهرت شكسته زینبم

من ز داغت زار و خسته زینبم

بس ستم­ها دیده ­ای در راه شام

مشت و زنجیر دست بسته زینبم

دوس دارم من زائر شامت بشم

دوس دارم كبوتر بامت بشم

بشینم كنار تو گریه كنم

الهی من قربون نامت بشم

 

بهروز قاسمی (رها)

  behroozraha

سه شنبه 30/8/1391 - 20:51
اهل بیت

هنگامی که همه یاران و اصحاب آقا امام حسین به شهادت رسیدن، ندای غریبانه آقا بلند شد هل من ناصر ینصرنی آیا کسی هست که مرا یاری دهد؟ این ندا به گوش بانوان حرم رسید، صدای گریه و شیون شون بلند شد.امام آمد کنار خیمه به زینب (س) فرمود فرزند کوچکم علی اصغر بیاور که با او وداع کنم کودک را گرفت و نزد خواهرش ام کلثوم آمد.فرمود خواهرم علی را به تو می سپارم، آخه علی فقط شش ماه داره نیاز به مراقبت داره. ام کلثوم فرمود برادرم مولای من، علی اصغر از تشنگی خیلی بی تابی می کنه رباب هم گفت حسین جان علی امروز شیر هم نمی­خوره، نمی تونم آرومش کنم.لبهاش از تشنگی خشک شده روی دستم داره پرپر می زنه. بیا این طفل  رو بگیر و سیرابش کن. امام علی را گرفت آمد جلوی سپاه دشمن فرمود شما برادر و فرزندان و تمام یاران مرا کشتید تنها همین کودک باقی مانده اگر من به زعم شما گناهکارم. اگر به من رحم نمی کنید، این کودک که گناهی نداره این کودک را از من بگیرید و سیرابش کنید. مگر نمی بینید از تشنگی چگونه دهانش را باز و بسته می­کند. هنوز سخپن امام به پایان نرسیده بود که عمر سعد ملعون به حرمله گفت چرا جواب پسر فاطمه را نمی­دی. حرمله ملعون گفت پدر را نشانه کنم یا پسر را؟ عمر سعد گفت مگر سپیدی گلوی علی اصغر نمی بینیی. حرمله تیری سه شعبه بر کمان نهاد و گلوی نازک علی اصغر را هدف گرفت. تیر به گلو اصابت کرد. امام دست مبارک را به زیر گلوی اصغر گرفت و مشتی از خون را به آسمان پاشید. مصیبت جگرسوز علی اصغر برای امام سخت و جانگداز بود. عزیز دلم علی اصغر چرا آرام شدی؟ چرا با بابا سخن نمیگویی؟ باباجان چگونه به خیمه روم در حالیکه خواهرانت رقیه و سکینه و مادرت رباب و عمه­ ات زینب چشم انتظار تواند.

behroozraha

سه شنبه 30/8/1391 - 20:48
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته