• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 195
تعداد نظرات : 55
زمان آخرین مطلب : 3677روز قبل
اهل بیت


منابع مقاله:

کتاب : تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد سوم

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

 

امام در فراز «وَأَدْأَبَ نَفْسَهُ فِی تَبْلِیغِ رِسَالَتِكَ» به مشكلات تبلیغ دین اشاره مى‏فرماید:

انسان براى رسیدن به كمالات و پیدا كردن اخلاق نیكو، نیازمند راه و روش و پرسش است. تا به مراتب بالاتر اوج بگیرد. دین راهى براى رسیدن به هدف‏هاى بلند است كه با راهنمایى یا آموزش یا رفتار به هدایت بشر مى‏پردازد.

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ» «1»

پس [با توجه به بى‏پایه بودن شرك‏] حق‏گرایانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوى این دین [توحیدى‏] روى آور، [پاى‏بند و استوار بر] سرشت خدا كه مردم را بر آن سرشته است باش براى آفرینش خدا هیچگونه تغییر و تبدیلى نیست؛ این است دین درست و استوار؛ ولى بیشتر مردم معرفت و دانش [به این حقیقت اصیل‏] ندارند.

مرحوم علّامه طباطبائى درباره قیّم مى‏نویسد:

«قیّم به معناى كسى است كه عهده‏دار كارى باشد و در تدبیر و اداره آن نیرومند باشد یا كسى كه بدون تزلزل و سستى روى پاى خود بایستد.

معناى آیه این است كه: تنها دین توحید بر اداره جامعه و رساندن آن به سرمنزل سعادت تواناست.

و دین استوار و تزلزل ناپذیرى كه بشر را هدایت مى‏كند و هرگز به كجراهه نمى‏برد و حق است و هیچ باطلى در آن راه ندارد همان دین توحید است، اما بیشتر مردم به سبب خو گرفتن با عالم حس و غرق شدن در زرق و برق دنیاى فانى از داشتن دل پاك و عقل درست اندیش محروم گشته‏اند. و مردم این مطالب را نمى‏دانند بلكه ظاهر زندگى دنیا را مى‏بینند و از آخرت غافل و روى گردانند.» «2» اگر هدف از زندگى رسیدن به بهشت هم باشد باز به هدایت انبیا نیاز است؛ زیرا هیچ كس بدون هدایت انبیاى بزرگ و اولیاى الهى و حجّت حق به بهشت نمى‏رود.

پس داشتن راه و روش و سرمایه فطرى، ریشه دین‏شناسى است كه انسان به كمك آنها مى‏تواند راه درست را انتخاب كند.

 

تحمّل شكنجه‏هاى روحى و بدنى‏

 

آنگاه كه پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله به دعوت عمومى پرداخت، سران قریش براى ساكت كردن آن حضرت، هر وسیله‏اى را كه امكان داشت به كار بردند نخست مبارزه روانى را با وعده مقام و مال و امكانات رفاهى آغاز كردند، چون تأثیر نداشت به سراغ تهمت‏هاى ناجوانمردانه و تمسخر رفتند و ایشان را آماج كلماتى چون مجنون، شاعر، كاهن، كذّاب قرار دادند؛ سپس به مبارزه جسمى پرداختند و با انواع آزارها و شكنجه‏هاى بدنى از پرتاب سنگ و زباله و پاره كردن لباس و حصر غذایى و معاملات و ارتباطات با قبایل عرب، جنگ‏هاى بسیارى را بر حضرت تحمیل كردند و در نهایت حضرت و یارانش را مجبور به هجرت از مكه به سوى مدینه و حبشه نمودند.

فصل تازه‏اى در رسالت پیامبر آغاز گردید و خداوند وى را به ایستادگى دعوت نمود:

فَلِذلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ» «3»

پس آنان را [به سوى همان آیینى كه به تو وحى شده‏] دعوت كن، و همان گونه كه مأمورى [بر این دعوت‏] استقامت كن، و از هواهاى نفسانى آنان پیروى مكن.

و پس از تهدیدات دشمنان، فضایل اخلاقى فراموش گردید و سلاح كینه و قومى‏گرى و تعصّب به میدان آمد تا از گسترش اسلام جلوگیرى كند البته علّت اصلى مقاومت مردم آن زمان، كمبود رشد فكرى و مقابله دعوت پیامبر با منافع قومى از بت‏پرستى تا رباخوارى از مستضعفان بود كه با تشكیل كادر رهبرى مخالفان قریش، حركت دین اسلام دچار ركود مى‏شد. ولى باز خداوند حضرت را به شكیبایى فرا خواند و فرمود:

فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ» «4»

پس در برابر حكم و قضاى پروردگارت [كه هلاك كردن تدریجى این طاغیان است‏] شكیبا باش و مانند صاحب ماهى [یونس‏] مباش [كه شتاب در آمدن عذاب را براى قومش خواست و به این علّت در شكم ماهى محبوس شد].

حضرت رسول اكرم صلى الله علیه و آله پس از عبور از مرحله صبر و استقامت در برابر همه‏ مقاومت‏ها به سوى نهادینه كردن دین در برنامه زندگى مردم تلاش بسیار نمود. و مال و اهل بیت خویش را فداى دین كرد.

پیامبر عزیز اسلام صلى الله علیه و آله در این زمینه مى‏فرماید:

إنْ عَرَضَ لَكَ بَلاءٌ فَاجْعَلْ مالَكَ دُونَ دَمِكَ فَإنْ تَجاوَزْكَ البَلاءُ فَاجْعَلْ مالَكَ وَدَمَكَ دُوْنَ دینِكَ، فَإنَّ المَسْلُوبَ مَنْ سَلَبَ دینُهُ وَالمَخْروُبَ مَنْ خَرِبَ دینُه. «5»

اگر بلایى برایت پیش آمده مالت را فداى جانت كن و اگر بلا از تو گذشت؛ مال و جانت را فداى دینت كن؛ زیرا غارت شده كسى است كه دینش به غارت رفته است و خانه خراب كسى است كه دینش ویران گشته باشد.

پس بر این اساس حضرت رسول اكرم صلى الله علیه و آله تمام اذّیت‏ها و فشارها را در راه خدا تحمّل كرد تا رضایت حق تعالى را كسب كند.

طارق محاربى مى‏گوید:

«پیامبر را دیدم كه در میان مردم با صداى بلند مى‏فرمود:

«یا ایُّهَا الناسُ قُولُوا لا إلهَ إلّااللَّهُ تُفْلِحُوا»

مردم را به اسلام و یگانه‏پرستى دعوت نمود و ابولهب قدم به قدم به دنبال او مى‏رفت و به سوى حضرت سنگ مى‏انداخت به حدى كه پاى ایشان خونین مى‏شد و پیامبر همچنان مردم را ارشاد مى‏فرمود و ابولهب فریاد مى‏زد:

مردم! این مرد دروغگوست به حرف‏هاى او گوش ندهید. «6» «بونس ویلى به» مى‏نویسد:

«محمد صلى الله علیه و آله دینى تهذیب یافته به سوى همه جهانیان آورد، او نماینده عنایات پروردگار بود، خداى آگاه او را برانگیخت تا مسیحیان گمراه شده را آگاه سازد.

آیین محمدى صلى الله علیه و آله چنان خردمندانه است كه در تبلیغ آن هیچ نیازى به كاربرد شمشیر و زور نیست. كافى است كه اصول آن را درست به مردم بفهمانند تا همه با جان به آن بگروند.» «7»

 

گذر از لذّت‏ها و راحتى‏هاى نفس در راه دین‏

حضرت سجاد علیه السلام در فراز «وَأَتْعَبَهَا بِالدُّعَاءِ إِلَى مِلَّتِكَ» به دشوارى‏هاى خاص تبلیغ دین اسلام كه بر پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله وارد شده است؛ اشاره مى‏فرماید:

تأسیس یك شریعت و آیین براى مردم همراه با روى‏گردانى از راحتى‏ها و خوشى‏هاى دنیاست و تحمّل مشكلات آن بسیار دشوار است.

پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مانند طبیب دردشناس به سراغ بیماران روحى و روانى مى‏رود تا جان خفته و امراض نفسانیه و زنگار قلوب را علاج كند، پس مى‏بایست جان و جسم خود را به مشقّت بیندازد تا دیگران را بیدار و آگاه سازد. پس به خاطر علاقه وافر به درمان نفوس و فشار دشمنان به ناچارى از وطن خود به دیار غربت هجرت كرد تا در دوردست به هدایت سرگردانان بپردازد. و او در این امر بسیار دلسوز و كوشا بود.

همان طور كه خداوند مى‏فرماید:

لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْكُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ» «8»

یقیناً پیامبرى از جنس خودتان به سویتان آمد كه به رنج و مشقت افتادنتان بر او دشوار است، اشتیاق شدیدى به [هدایتِ‏] شما دارد، و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است.

تحمّل همه ناملایمات به این منظور بود كه دین خدا را عزّت ببخشد و بر كسانى كه بر خدا كفر ورزند پیروز شود و او با امدادهاى غیبى و معجزات توانست به نجات بشریّت بشتابد. حضرت به قدرى به پیشرفت دین امیدوار و علاقمند بود كه حتى سلامتى خویش را به خطر مى‏انداخت تا گمراهى را هدایت كند.

خداوند بارى تعالى در این باره مى‏فرماید:

أَفَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَصْنَعُونَ» «9»

پس آیا كسى كه كردار زشتش براى او زینت داده شده و [به این سبب‏] آن را خوب دیده [مانند كسى است كه در پرتو ایمان، خوب‏و بد را تشخیص داده است؟] همانا خدا هر كه را بخواهد [به كیفر تكبّرش در برابر حق‏] گمراه مى‏كند و هر كه را بخواهد هدایت مى‏نماید. پس مبادا جانت به سبب حسرت‏هایى كه بر آنان مى‏خورى از بین برود؛ بى‏تردید خدا به آنچه انجام مى‏دهند داناست.

 

پیامبر و رنج عبادت‏

 

دلدارى خداوند به پیامبرش او را تسكین و آرامش مى‏بخشید. حتى رسول اللَّه صلى الله علیه و آله در عبادت هم نفس خود را به رنج مى‏انداخت تا آمادگى خویش را براى مبارزه با نفس حفظ كند.

حضرت على علیه السلام در این باره مى‏فرماید:

رسول اللَّه صلى الله علیه و آله به مدت ده سال بر روى انگشتان خود ایستاد و نماز شب مى‏خواند، رنگش زرد مى‏شد و بر این حال نماز شب مى‏خواند و خود را به مشقّت‏ مى‏انداخت تا خداوند به او فرمود:

طه* مَا أَنزَلْنَا عَلَیْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى‏» «10»

طه* ما قرآن را بر تو نازل نكردیم تا به مشقّت و زحمت افتى. «11» مرحوم علامه طباطبایى در تفسیر آیه فوق مى‏گوید:

«كه حضرت على علیه السلام فرمود:

یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ* قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا» «12»

اى جامه بر خود پیچیده!* شب را جز اندكى [كه ویژه استراحت است، براى عبادت‏] برخیز.

بر نبى اكرم صلى الله علیه و آله نازل شد. آن حضرت تمام شب را به عبادت مى‏پرداخت تا جایى كه پاهایش ورم كرد به طورى كه هنگام نماز یك پایش را بلند مى‏كرد و یكى را روى زمین مى‏گذاشت. پس جبرئیل بر آن حضرت فرود آمد و گفت: «طه» یعنى هر دو پایت را به زمین بگذار، اى محمّد! ما قرآن را بر تو نازل نكردیم كه به رنج افتى. «13»

 

مشكلات پیامبر در راه تبلیغ دین‏

 

مشكلاتى كه پیامبر صلى الله علیه و آله به خاطر دین تحمّل مى‏فرمود عبارت است از:

1- بروز جنگ‏ها و درگیرى با اقوام قبیله خود و كفار مكّه كه تا حد ایمان آوردن آنان مى‏كوشید.

حضرت على علیه السلام در نهج البلاغه چنین گواهى مى‏دهد:

وَنَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، خاضَ إلى‏ رِضْوانِ اللَّهِ كُلَّ غَمْرَةٍ وَتَجَرَّعَ فیهِ كُلَّ غُصَّةٍ وَقَدْ تَلَوَّنَ لَهُ الْادْنَوْنَ وَتَأَلَّبَ عَلَیْهِ الْأَقْصَوْنَ. «14»

و شهادت مى‏دهم كه محمد بنده و فرستاده اوست، آن وجود مباركى كه در راه خشنودى او در هر بلا و سختى فرو رفت، و از هر شربت بلایى جامى نوشید، در حالى كه نزدیكانش از او روى گرداندند، و بیگانگان بر دشمنیش اتفاق داشتند.

2- تفهیم مطالب به عقل ناقص مردم، تا حدى كه نفس خود را به هلاكت نزدیك مى‏ساخت. كه قرآن مى‏فرماید:

فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى‏ آثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً» «15» شاید تو مى‏خواهى اگر [این معاندان لجوج‏] به این سخن [كه قرآن كریم است‏] ایمان نیاورند، خود را از شدت اندوه هلاك كنى!!

رهبران دینى بیش از آنچه تصور شود از گمراهى مردم رنج مى‏برند و به ایمان آنان عشق مى‏ورزند. از این كه ببینند تشنه‏كامان حقیقت در كنار چشمه زلال توحید نشسته‏اند و از تشنگى فریاد مى‏كشند، ناراحت هستند، پس شب و روز دعا مى‏كردند و در نهان و آشكار به تبلیغ مى‏پرداختند تا مردم در راه روشن قدم گذارند.

پس از هر آسایشى دریغ نموده تا حد به خطر انداختن جان خود و خانواده‏شان پیش مى‏رفتند.

شخصى از امام صادق علیه السلام پرسید: راه آسایش چیست؟ فرمود: در مخالفت كردن با هواى نفس. عرض كرد: بنده چه وقت مزه آسایش را مى‏چشد؟ فرمود: در نخستین روز ورود به بهشت. «16» 3- گفتگوى رو در رو و مناسب با حال مردم كه به دنبال آن علاج بیمارى‏هاى نفسانى و روحى هر شخص بود.

همان طور كه حضرت رسول اللَّه صلى الله علیه و آله فرمود:

إنّا مَعَاشِرَ الأَنْبیاءِ أُمِرْنا انْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلى‏ قَدْرِ عُقُولِهِمْ. «17»

ما گروه پیامبران با مردم به اندازه خردشان سخن مى‏گوییم.

چون این كار سختى خاص دارد پس در آن نسبت دادن به دروغگویى و تهمت و فراموشكارى و نادانى هم وجود دارد.

4- توجه به امور دنیوى و اندك شدن ارتباط معنوى كه در اثر ارتباط پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله به دعوت مردم به سوى حق و توجه به امور دنیاى مردم و پایین آمدن از منزلت قاب قوسین به مراتب پایین بشرى و حیوانى، آن تقرب الهى خاص كم مى‏شود. و این براى پیامبر بسیار فشار روحى و قلبى دارد كه به درجه استغفار به درگاه خدا نزدیك مى‏شود و مى‏فرماید:

إنَّهُ لَیُغانُ عَلى‏ قَلْبِى وَإنّى لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فى الیَوْمِ سَبْعِینَ مَرَّةٍ. «18»

گاه قلبم را غبارى مى‏گیرد و من روزى هفتاد بار از خدا آمرزش مى‏طلبم.

یعنى حضرت با توجه به حقیقت درك فیض ربانى، حضورش در امور دنیا را، نوعى قطع ارتباط مستمر مى‏دانست و استغفار مى‏كرد.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- روم (30): 30.

(2)- تفسیر المیزان: 11/ 178.

(3)- شورى (42): 15.

(4)- قلم (68): 48.

(5)- كنز العمال: 15/ 933، حدیث 43601؛ تاریخ مدینة دمشق: 36/ 417.

(6)- بحار الأنوار: 18/ 202، باب 1؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 1/ 56.

(7)- زندگانى محمد صلى الله علیه و آله: 177.

(8)- توبه (9): 128.

(9)- فاطر (35): 8.

(01)- طه (20): 1- 2.

(11)- بحار الأنوار: 68/ 26، باب 61، ذیل حدیث 3؛ تفسیر القمى: 2/ 57، ذیل آیه 2 سوره طه.

(12)- مزّمّل (73): 1- 2.

(13)- تفسیر المیزان 4/ 126؛ الدرّ المنثور: 4/ 288.

(14)- نهج البلاغه: خطبه 185؛ بحار الأنوار: 18/ 224، باب 12، حدیث 62.

(15)- كهف (18): 6.

(16)- بحار الأنوار: 75/ 254، باب 23؛ تحف العقول: 370.

(17)- الكافى: 1/ 23، حدیث 15؛ بحار الأنوار: 16/ 280، باب 9، حدیث 122.

(18)- مستدرك الوسائل 5/ 320، باب 22، حدیث 5987.

 

 منابع مقاله:

کتاب : تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد سوم

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

 

امام در فراز «وَأَدْأَبَ نَفْسَهُ فِی تَبْلِیغِ رِسَالَتِكَ» به مشكلات تبلیغ دین اشاره مى‏فرماید:

انسان براى رسیدن به كمالات و پیدا كردن اخلاق نیكو، نیازمند راه و روش و پرسش است. تا به مراتب بالاتر اوج بگیرد. دین راهى براى رسیدن به هدف‏هاى بلند است كه با راهنمایى یا آموزش یا رفتار به هدایت بشر مى‏پردازد.

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ» «1»

پس [با توجه به بى‏پایه بودن شرك‏] حق‏گرایانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوى این دین [توحیدى‏] روى آور، [پاى‏بند و استوار بر] سرشت خدا كه مردم را بر آن سرشته است باش براى آفرینش خدا هیچگونه تغییر و تبدیلى نیست؛ این است دین درست و استوار؛ ولى بیشتر مردم معرفت و دانش [به این حقیقت اصیل‏] ندارند.

مرحوم علّامه طباطبائى درباره قیّم مى‏نویسد:

«قیّم به معناى كسى است كه عهده‏دار كارى باشد و در تدبیر و اداره آن نیرومند باشد یا كسى كه بدون تزلزل و سستى روى پاى خود بایستد.

معناى آیه این است كه: تنها دین توحید بر اداره جامعه و رساندن آن به سرمنزل سعادت تواناست.

و دین استوار و تزلزل ناپذیرى كه بشر را هدایت مى‏كند و هرگز به كجراهه نمى‏برد و حق است و هیچ باطلى در آن راه ندارد همان دین توحید است، اما بیشتر مردم به سبب خو گرفتن با عالم حس و غرق شدن در زرق و برق دنیاى فانى از داشتن دل پاك و عقل درست اندیش محروم گشته‏اند. و مردم این مطالب را نمى‏دانند بلكه ظاهر زندگى دنیا را مى‏بینند و از آخرت غافل و روى گردانند.» «2» اگر هدف از زندگى رسیدن به بهشت هم باشد باز به هدایت انبیا نیاز است؛ زیرا هیچ كس بدون هدایت انبیاى بزرگ و اولیاى الهى و حجّت حق به بهشت نمى‏رود.

پس داشتن راه و روش و سرمایه فطرى، ریشه دین‏شناسى است كه انسان به كمك آنها مى‏تواند راه درست را انتخاب كند.

 

تحمّل شكنجه‏هاى روحى و بدنى‏

 

آنگاه كه پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله به دعوت عمومى پرداخت، سران قریش براى ساكت كردن آن حضرت، هر وسیله‏اى را كه امكان داشت به كار بردند نخست مبارزه روانى را با وعده مقام و مال و امكانات رفاهى آغاز كردند، چون تأثیر نداشت به سراغ تهمت‏هاى ناجوانمردانه و تمسخر رفتند و ایشان را آماج كلماتى چون مجنون، شاعر، كاهن، كذّاب قرار دادند؛ سپس به مبارزه جسمى پرداختند و با انواع آزارها و شكنجه‏هاى بدنى از پرتاب سنگ و زباله و پاره كردن لباس و حصر غذایى و معاملات و ارتباطات با قبایل عرب، جنگ‏هاى بسیارى را بر حضرت تحمیل كردند و در نهایت حضرت و یارانش را مجبور به هجرت از مكه به سوى مدینه و حبشه نمودند.

فصل تازه‏اى در رسالت پیامبر آغاز گردید و خداوند وى را به ایستادگى دعوت نمود:

فَلِذلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ» «3»

پس آنان را [به سوى همان آیینى كه به تو وحى شده‏] دعوت كن، و همان گونه كه مأمورى [بر این دعوت‏] استقامت كن، و از هواهاى نفسانى آنان پیروى مكن.

و پس از تهدیدات دشمنان، فضایل اخلاقى فراموش گردید و سلاح كینه و قومى‏گرى و تعصّب به میدان آمد تا از گسترش اسلام جلوگیرى كند البته علّت اصلى مقاومت مردم آن زمان، كمبود رشد فكرى و مقابله دعوت پیامبر با منافع قومى از بت‏پرستى تا رباخوارى از مستضعفان بود كه با تشكیل كادر رهبرى مخالفان قریش، حركت دین اسلام دچار ركود مى‏شد. ولى باز خداوند حضرت را به شكیبایى فرا خواند و فرمود:

فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ» «4»

پس در برابر حكم و قضاى پروردگارت [كه هلاك كردن تدریجى این طاغیان است‏] شكیبا باش و مانند صاحب ماهى [یونس‏] مباش [كه شتاب در آمدن عذاب را براى قومش خواست و به این علّت در شكم ماهى محبوس شد].

حضرت رسول اكرم صلى الله علیه و آله پس از عبور از مرحله صبر و استقامت در برابر همه‏ مقاومت‏ها به سوى نهادینه كردن دین در برنامه زندگى مردم تلاش بسیار نمود. و مال و اهل بیت خویش را فداى دین كرد.

پیامبر عزیز اسلام صلى الله علیه و آله در این زمینه مى‏فرماید:

إنْ عَرَضَ لَكَ بَلاءٌ فَاجْعَلْ مالَكَ دُونَ دَمِكَ فَإنْ تَجاوَزْكَ البَلاءُ فَاجْعَلْ مالَكَ وَدَمَكَ دُوْنَ دینِكَ، فَإنَّ المَسْلُوبَ مَنْ سَلَبَ دینُهُ وَالمَخْروُبَ مَنْ خَرِبَ دینُه. «5»

اگر بلایى برایت پیش آمده مالت را فداى جانت كن و اگر بلا از تو گذشت؛ مال و جانت را فداى دینت كن؛ زیرا غارت شده كسى است كه دینش به غارت رفته است و خانه خراب كسى است كه دینش ویران گشته باشد.

پس بر این اساس حضرت رسول اكرم صلى الله علیه و آله تمام اذّیت‏ها و فشارها را در راه خدا تحمّل كرد تا رضایت حق تعالى را كسب كند.

طارق محاربى مى‏گوید:

«پیامبر را دیدم كه در میان مردم با صداى بلند مى‏فرمود:

«یا ایُّهَا الناسُ قُولُوا لا إلهَ إلّااللَّهُ تُفْلِحُوا»

مردم را به اسلام و یگانه‏پرستى دعوت نمود و ابولهب قدم به قدم به دنبال او مى‏رفت و به سوى حضرت سنگ مى‏انداخت به حدى كه پاى ایشان خونین مى‏شد و پیامبر همچنان مردم را ارشاد مى‏فرمود و ابولهب فریاد مى‏زد:

مردم! این مرد دروغگوست به حرف‏هاى او گوش ندهید. «6» «بونس ویلى به» مى‏نویسد:

«محمد صلى الله علیه و آله دینى تهذیب یافته به سوى همه جهانیان آورد، او نماینده عنایات پروردگار بود، خداى آگاه او را برانگیخت تا مسیحیان گمراه شده را آگاه سازد.

آیین محمدى صلى الله علیه و آله چنان خردمندانه است كه در تبلیغ آن هیچ نیازى به كاربرد شمشیر و زور نیست. كافى است كه اصول آن را درست به مردم بفهمانند تا همه با جان به آن بگروند.» «7»

 

گذر از لذّت‏ها و راحتى‏هاى نفس در راه دین‏

حضرت سجاد علیه السلام در فراز «وَأَتْعَبَهَا بِالدُّعَاءِ إِلَى مِلَّتِكَ» به دشوارى‏هاى خاص تبلیغ دین اسلام كه بر پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله وارد شده است؛ اشاره مى‏فرماید:

تأسیس یك شریعت و آیین براى مردم همراه با روى‏گردانى از راحتى‏ها و خوشى‏هاى دنیاست و تحمّل مشكلات آن بسیار دشوار است.

پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مانند طبیب دردشناس به سراغ بیماران روحى و روانى مى‏رود تا جان خفته و امراض نفسانیه و زنگار قلوب را علاج كند، پس مى‏بایست جان و جسم خود را به مشقّت بیندازد تا دیگران را بیدار و آگاه سازد. پس به خاطر علاقه وافر به درمان نفوس و فشار دشمنان به ناچارى از وطن خود به دیار غربت هجرت كرد تا در دوردست به هدایت سرگردانان بپردازد. و او در این امر بسیار دلسوز و كوشا بود.

همان طور كه خداوند مى‏فرماید:

لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْكُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ» «8»

یقیناً پیامبرى از جنس خودتان به سویتان آمد كه به رنج و مشقت افتادنتان بر او دشوار است، اشتیاق شدیدى به [هدایتِ‏] شما دارد، و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است.

تحمّل همه ناملایمات به این منظور بود كه دین خدا را عزّت ببخشد و بر كسانى كه بر خدا كفر ورزند پیروز شود و او با امدادهاى غیبى و معجزات توانست به نجات بشریّت بشتابد. حضرت به قدرى به پیشرفت دین امیدوار و علاقمند بود كه حتى سلامتى خویش را به خطر مى‏انداخت تا گمراهى را هدایت كند.

خداوند بارى تعالى در این باره مى‏فرماید:

أَفَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَصْنَعُونَ» «9»

پس آیا كسى كه كردار زشتش براى او زینت داده شده و [به این سبب‏] آن را خوب دیده [مانند كسى است كه در پرتو ایمان، خوب‏و بد را تشخیص داده است؟] همانا خدا هر كه را بخواهد [به كیفر تكبّرش در برابر حق‏] گمراه مى‏كند و هر كه را بخواهد هدایت مى‏نماید. پس مبادا جانت به سبب حسرت‏هایى كه بر آنان مى‏خورى از بین برود؛ بى‏تردید خدا به آنچه انجام مى‏دهند داناست.

 

پیامبر و رنج عبادت‏

 

دلدارى خداوند به پیامبرش او را تسكین و آرامش مى‏بخشید. حتى رسول اللَّه صلى الله علیه و آله در عبادت هم نفس خود را به رنج مى‏انداخت تا آمادگى خویش را براى مبارزه با نفس حفظ كند.

حضرت على علیه السلام در این باره مى‏فرماید:

رسول اللَّه صلى الله علیه و آله به مدت ده سال بر روى انگشتان خود ایستاد و نماز شب مى‏خواند، رنگش زرد مى‏شد و بر این حال نماز شب مى‏خواند و خود را به مشقّت‏ مى‏انداخت تا خداوند به او فرمود:

طه* مَا أَنزَلْنَا عَلَیْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى‏» «10»

طه* ما قرآن را بر تو نازل نكردیم تا به مشقّت و زحمت افتى. «11» مرحوم علامه طباطبایى در تفسیر آیه فوق مى‏گوید:

«كه حضرت على علیه السلام فرمود:

یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ* قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا» «12»

اى جامه بر خود پیچیده!* شب را جز اندكى [كه ویژه استراحت است، براى عبادت‏] برخیز.

بر نبى اكرم صلى الله علیه و آله نازل شد. آن حضرت تمام شب را به عبادت مى‏پرداخت تا جایى كه پاهایش ورم كرد به طورى كه هنگام نماز یك پایش را بلند مى‏كرد و یكى را روى زمین مى‏گذاشت. پس جبرئیل بر آن حضرت فرود آمد و گفت: «طه» یعنى هر دو پایت را به زمین بگذار، اى محمّد! ما قرآن را بر تو نازل نكردیم كه به رنج افتى. «13»

 

مشكلات پیامبر در راه تبلیغ دین‏

 

مشكلاتى كه پیامبر صلى الله علیه و آله به خاطر دین تحمّل مى‏فرمود عبارت است از:

1- بروز جنگ‏ها و درگیرى با اقوام قبیله خود و كفار مكّه كه تا حد ایمان آوردن آنان مى‏كوشید.

حضرت على علیه السلام در نهج البلاغه چنین گواهى مى‏دهد:

وَنَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، خاضَ إلى‏ رِضْوانِ اللَّهِ كُلَّ غَمْرَةٍ وَتَجَرَّعَ فیهِ كُلَّ غُصَّةٍ وَقَدْ تَلَوَّنَ لَهُ الْادْنَوْنَ وَتَأَلَّبَ عَلَیْهِ الْأَقْصَوْنَ. «14»

و شهادت مى‏دهم كه محمد بنده و فرستاده اوست، آن وجود مباركى كه در راه خشنودى او در هر بلا و سختى فرو رفت، و از هر شربت بلایى جامى نوشید، در حالى كه نزدیكانش از او روى گرداندند، و بیگانگان بر دشمنیش اتفاق داشتند.

2- تفهیم مطالب به عقل ناقص مردم، تا حدى كه نفس خود را به هلاكت نزدیك مى‏ساخت. كه قرآن مى‏فرماید:

فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى‏ آثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً» «15» شاید تو مى‏خواهى اگر [این معاندان لجوج‏] به این سخن [كه قرآن كریم است‏] ایمان نیاورند، خود را از شدت اندوه هلاك كنى!!

رهبران دینى بیش از آنچه تصور شود از گمراهى مردم رنج مى‏برند و به ایمان آنان عشق مى‏ورزند. از این كه ببینند تشنه‏كامان حقیقت در كنار چشمه زلال توحید نشسته‏اند و از تشنگى فریاد مى‏كشند، ناراحت هستند، پس شب و روز دعا مى‏كردند و در نهان و آشكار به تبلیغ مى‏پرداختند تا مردم در راه روشن قدم گذارند.

پس از هر آسایشى دریغ نموده تا حد به خطر انداختن جان خود و خانواده‏شان پیش مى‏رفتند.

شخصى از امام صادق علیه السلام پرسید: راه آسایش چیست؟ فرمود: در مخالفت كردن با هواى نفس. عرض كرد: بنده چه وقت مزه آسایش را مى‏چشد؟ فرمود: در نخستین روز ورود به بهشت. «16» 3- گفتگوى رو در رو و مناسب با حال مردم كه به دنبال آن علاج بیمارى‏هاى نفسانى و روحى هر شخص بود.

همان طور كه حضرت رسول اللَّه صلى الله علیه و آله فرمود:

إنّا مَعَاشِرَ الأَنْبیاءِ أُمِرْنا انْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلى‏ قَدْرِ عُقُولِهِمْ. «17»

ما گروه پیامبران با مردم به اندازه خردشان سخن مى‏گوییم.

چون این كار سختى خاص دارد پس در آن نسبت دادن به دروغگویى و تهمت و فراموشكارى و نادانى هم وجود دارد.

4- توجه به امور دنیوى و اندك شدن ارتباط معنوى كه در اثر ارتباط پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله به دعوت مردم به سوى حق و توجه به امور دنیاى مردم و پایین آمدن از منزلت قاب قوسین به مراتب پایین بشرى و حیوانى، آن تقرب الهى خاص كم مى‏شود. و این براى پیامبر بسیار فشار روحى و قلبى دارد كه به درجه استغفار به درگاه خدا نزدیك مى‏شود و مى‏فرماید:

إنَّهُ لَیُغانُ عَلى‏ قَلْبِى وَإنّى لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فى الیَوْمِ سَبْعِینَ مَرَّةٍ. «18»

گاه قلبم را غبارى مى‏گیرد و من روزى هفتاد بار از خدا آمرزش مى‏طلبم.

یعنى حضرت با توجه به حقیقت درك فیض ربانى، حضورش در امور دنیا را، نوعى قطع ارتباط مستمر مى‏دانست و استغفار مى‏كرد.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- روم (30): 30.

(2)- تفسیر المیزان: 11/ 178.

(3)- شورى (42): 15.

(4)- قلم (68): 48.

(5)- كنز العمال: 15/ 933، حدیث 43601؛ تاریخ مدینة دمشق: 36/ 417.

(6)- بحار الأنوار: 18/ 202، باب 1؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 1/ 56.

(7)- زندگانى محمد صلى الله علیه و آله: 177.

(8)- توبه (9): 128.

(9)- فاطر (35): 8.

(01)- طه (20): 1- 2.

(11)- بحار الأنوار: 68/ 26، باب 61، ذیل حدیث 3؛ تفسیر القمى: 2/ 57، ذیل آیه 2 سوره طه.

(12)- مزّمّل (73): 1- 2.

(13)- تفسیر المیزان 4/ 126؛ الدرّ المنثور: 4/ 288.

(14)- نهج البلاغه: خطبه 185؛ بحار الأنوار: 18/ 224، باب 12، حدیث 62.

(15)- كهف (18): 6.

(16)- بحار الأنوار: 75/ 254، باب 23؛ تحف العقول: 370.

(17)- الكافى: 1/ 23، حدیث 15؛ بحار الأنوار: 16/ 280، باب 9، حدیث 122.

(18)- مستدرك الوسائل 5/ 320، باب 22، حدیث 5987.

 

 پایگاه عرفان
سه شنبه 17/5/1391 - 12:48
فلسفه و عرفان

منابع مقاله:

کتاب : عرفان اسلامى جلد چهارم      

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

 

در آراستن باطن به صدق و رهبت و ظاهر به طاعت، خواجه نصیر طوسى در «اخلاق ناصرى» مى‏گوید:

قومى گفته‏اند كه بر اقرار به ربوبیت او و اعتراف به احسان و تمجید او بر حسب استطاعت اقتصار نماید.

و طایفه‏اى گفته‏اند كه تقرب حضرت او به احسان باید نمود، اما با نفس خود به تزكیه وحسن سیاست واما با اهل ونوع خود به مواسات وحكمت وموعظت.

و جماعتى گفته‏اند كه حرص باید نمود بر تفكر و تدبر در الهیات و تصرف در محاولاتى كه موجب مزید معرفت بارى سبحانه بود تا به واسطه آن معرفت به كمال رسد و توحید او به حد تحقیق انجامد.

 

انواع عبادت‏

 

و طبقه‏اى از متأخرین حكما گفته‏اند كه عبادت خداى‏تعالى در سه نوع محصور تواند بود:

اول: آنچه تعلق به ابدان دارد مانند صلاة و صیام و وقوف به مواقف شریفه از جهت دعا و مناجات.

دوم: آنچه تعلق به نفوس دارد مانند اعتقادات صحیح چون توحید و تمجید حق تعالى و تفكر در كیفیت افاضه وجود و حكمت او بر عالم و آنچه از این باب بود.

سوم: آنچه واجب شود در مشاركات خلق مانند انصاف در معاملات و مزارعات و مناكحات و اداى امانات و نصیحت ابناى جنس و جهاد با اعداى دین و حمایت حریم.

و از ایشان گروهى كه به اهل تحقیق نزدیك‏ترند گفته‏اند كه عبادت خداى تعالى سه چیز است:

اول: اعتقاد حق.

دوم: قول صواب.

سوم: عمل صالح.

 

مقامات قرب به حضرت حق‏

و بباید دانست كه نوع انسان را در قرب به حضرت الهیت منازل و مقامات است و آن مقام چهار است:

مقام اول: مقام اهل یقین است كه ایشان را موقنان خوانند و آن مرتبه حكماى بزرگ و علماى كبار باشد.

مقام دوم: مقام اهل احسان است كه ایشان را محسنان گویند و این مرتبه كسانى بود كه با كمال علم به حلیه عمل متحلى باشند و به فضائلى كه بر شمردیم موصوف.

مقام سوم: مقام ابرار بود و ایشان جماعتى باشند كه به اصلاح بلاد و عباد مشغول باشند و سعى ایشان بر تكمیل خلق مقصور بود.

مقام چهارم: مقام اهل فوز بود كه ایشان را فائزان و مخلصان گویند و نهایت این مرتبه منزل اتحاد بود و وراى این نوع انسان را هیچ مقام و منزلت صورت نبندد.

 

اسباب اتصال‏

و استعداد این منازل به چهار خصلت باشد:

اول: حرص و نشاط در طلب.

دوم: اقتناى علوم حقیقى و معارف یقینى.

سوم: حیاد «1» از جهل و نقصان قریحتى كه نتیجه اهمال بود.

چهارم: ملازمت سلوك طریق فضایل به حسب طاقت و این اسباب را اسباب اتصال به حضرت حق خوانند.

 

اسباب انقطاع‏

و اما اسباب انقطاع از آن حضرت كه آن هم چهار بود:

اول: سقوطى كه موجب اعراض بود و استهانت به تبعیت لازم آید.

دوم: سقوطى كه مقتضى حجاب بود و استخفاف به تبعیت لازم آید.

سوم: سقوطى كه موجب طرد بود و مقت به تبعیت لازم آید.

چهارم: سقوطى كه موجب خساست بود، یعنى دورى از حضرت و بغض به تبعیت لازم آید.

 

اسباب شقاوت‏

و اسباب شقاوت ابدى كه مؤدى بود بدین انقطاعات نیز چهار بود:

اول: كسل و بطالت و تضییع عمر تابع آن افتد.

دوم: جهل و عبادتى كه از ترك نظر و ریاضت نفس به تعلیم خیزد.

سوم: وقاحتى كه از اهمال نفس و خداعت و خلاعت غدار او، در تتبع شهوات تولد كند.

چهارم: از خود راضى شدن به رذایلى كه از استمرار قبایح و ترك انابت لازم آید و در الفاظ به تنزیل، زیغ و رین و غشاوه و ختم آمده است.

چون این چهار رذیلت كسى از خود دور كند، از آن چهار سقوط در امان بماند و چون آن چهار حقیقت به كار بندد به آن مقامات عالى برسد و چون به آن مقامات عالى برسد به صدق ظاهر و باطن رسیده است.

به قول عارف شوریده، حاج میرزا حبیب اللّه خراسانى:

از داغ غمت هركه دلش سوختنى نیست‏

 

از شمع رُخَت محفلش افروختنى نیست‏

گرد آمده از نیستى این مزرعه را برگ‏

 

اى برق مزن خرمن ما سوختنى نیست‏

در طوف حریمش زفنا جامه احرام‏

 

كردیم كه این جامه به تن دوختنى نیست‏

     

یك دانه اشك است روان بر رخ زرین‏

 

سیم و زر ما شكر كه اندوختنى نیست‏

در مدرسه آموخته‏اى گرچه بسى علم‏

 

در میكده علمى است كه آموختنى نیست‏

خود را چه فروشى به دگر كس، به خود اى دل‏

 

بفروش اگر چند كه بفروختنى نیست‏

گویند كه در خانه دل هست چراغى‏

 

افروخته كاندر حرم افروختنى نیست‏

     

یك بار دیگر به جملات نورانى حضرت صادق علیه السلام درباره لباس پوشیدن دقت كنید:

زمانى كه لباست را پوشیدى، به یادآور كه خداوند بزرگ با لباس رحمت خود گناهان تو را پوشاند و آبروى تو را حفظ كرد، به شكرانه حفظ آبرویت، باطنت را با لباس صدق بپوشان، چنانچه ظاهرت را با لباس مادى پوشاندى و باید باطنت در پوشش خوف و ظاهرت در پوشش اطاعت و عبادت قرار بگیرد.

 [وَاعْتَبِرْ بِفَضْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ حَیْثُ خَلَقَ أَسْبابَ اللِّباسِ لِتَسْتُرَ الْعَوْراتِ الظّاهِرَةَ، وَفَتَحَ أَبْوابَ التَّوْبَةِ وَالإِنابَةِ لِتَسْتُرَ بِها عَوْراتِ الْباطِنِ مِنَ الذُّنُوبِ وَأَخْلاقِ السُّوءِ]

 

اسباب لباس ظاهر و باطن‏

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:

با نظر عبرت و چشم بصیرت و دیده تحقیق به فضل حضرت حق بنگر كه وسایل پوشش را براى پوشاندن عیوب و نواقص ظاهرى براى تو خلق كرده و درهاى توبه و بازگشت را براى پوشیده شدن عیوب باطن و گناهان و اخلاق ناپسند به روى تو باز كرده است!!

بر تو لازم است از لباس ظاهر استفاده كنى و شكرش را به جاى آورى و شكر لباس ظاهر به این است كه لباست لباس حرام و ظلم و ریا و لباس تزین و مفاخرت و مباهات نباشد، بلكه این لباس در بدن تو براى عبادت و خدمت به خلق قرار داشته باشد، تا در سایه این عبادت و خدمت به سعادت دو جهان برسى.

و بر تو واجب و لازم و ضرورى است كه براى علاج و پوشاندن گناهان و از بین بردن اخلاق سوء از در توبه و انابه به حضرت حق وارد شوى و تلخى درد هجر را به شیرینى قرب و وصال حضرت او تبدیل كنى.

 [وَلا تَفْضَحْ أَحَداً حَیْثُ سَتَرَ اللّهُ عَلَیْكَ أَعْظَمَ مِنْهُ وَاشْتَغِلْ بِعَیْبِ نَفْسِكَ وَاصْفَحْ عَمَّا لا یُعْنیكَ أَمْرُهُ وَحالُهُ وَاحْذَرْ أَنْ یَفْنى‏ عُمْرُكَ بِعَمَلِ غَیْرِكَ وَیَتَّجِرَ بِرَأْسِ مالِكَ غَیْرُكَ وَتَهْلِكَ نَفْسُكَ، فَإِنَّ نِسْیانَ الذَّنْبِ مِنْ أَعْظَمِ عُقُوبَةِ اللّهِ فِى الْعاجِلِ وَأَوْفَرِ أَسْبابِ الْعُقُوبَةِ فِى الْآجِلِ وَاشْتَغِلْ بِعَیْبِ نَفْسِكَ‏]

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:

كسى را به بدى‏هایى كه از او خبر دارى رسوا و بى‏آبرو مكن، خود تو همان انسانى هستى كه خداوند غفار قبایحى بدتر از آنچه كه از دیگران خبر دارى بر تو پوشانده و نگذاشته آبرویت به باد رود!

آبرو و شخصیت دیگران را محترم بدان و سعى كن از اعتبار دیگران كم نكنى، به عیب خود مشغول باش و براى آن بكوش كه رفع عیب از اعظم مسائل زندگى و از بهترین كارهاست و هرچه براى تو انجامش و برنامه‏اش سود ندارد از آن درگذر و بترس از این‏كه با مشغول شدن به عیب دیگران از طریق غیبت و تهمت و افترا عمرت را فنا كنى و این سرمایه گرانبهاى هستى را از دست بدهى. در حدیث است كه غیبت موجب عذاب غیبت كننده و كفاره گناهان غیبت شونده است، آن چنان عمل مكن كه خوبى هاى تو سرمایه دیگران شود و دیگران به عمل تو از عذاب نجات پیدا كرده و تو به خاطر بدى‏هایى كه در حق دیگران كردى به عذاب مبتلا شوى!

 

 

پی نوشت:

______________________________

(1)- الحیاد: كناره‏گیرى از چیزى- دورى گزیدن از چیزى.

سه شنبه 17/5/1391 - 12:44
مهدویت
آنان در عصر غیبت باید خلاء حضور امام غایب از دیدگان، را به خوبى پر كنند و تداعى كننده حضور آن سرور جهانیان و رفیق شفیق أمت باشند. بر این اساس علما در دوران انتظار وظیفه دارند عملكردى به شرح زیر داشته باشند.
1) وظیفه شناس
از آن جا كه ایشان یك نوع وابستگى خاص به ولى عصر(عج) دارند لازم است تكالیف كلى فرد منتظر و نیز وظایف خود نسبت به آن حضرت را به نحو احسن و اكمل بجا آورند.[5]
2) تجهیز به علم توأم با عمل
علما دوران انتظار، لازم است در تفقه دین و حل مشكلات علمى و یا پاسخ به شبهات به تمام امكانات نرم افزارى و علوم مربوطه، مجهز باشند; زیرا آنان به عنوان سنگربانان دین و اعتقادات مردم باید اولاً خود را در معرض شبهات و اشتباهات بیمه نمایند كه امام صادق(علیه السلام)فرمود:
«انسان عالم و آگاه به زمان خودش، مورد هجوم خطاها و اشتباهات قرار نمى گیرد».[6]
و هم بتواند از مرزهاى عقیدتى و عملى مردم دفاع نمایند.
و ثانیاً: آنچه از نظر علمى اندوخته باید عمل نمایند تا بتوانند مانع انحراف جامعه شوند. امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
«چون عالم به علم خویش عمل نكند اندرزش از دلهاى شنوندگان بلغزد چنانكه باران از سنگ صاف مى لغزد».[7]
و اصولاً كسى كه به علمش عمل نكند عالم نیست حضرت امام صادق(علیه السلام) راجع به قول خداى عزوجل (تنها بندگان دانشمند خدا از او ترس دارند)[8] فرمود:
«مراد به دانشمند كسى است كه كردارش گفتارش را تصدیق كند و كسى كه چنین نباشد عالم نیست».[9]
3) دفاع و حفاظت از دین
سنگربانان و مرزبانان دین، بعد از تجهیز به علوم و تفقه در دین، باید به حفاظت از آن و تحكیم پایه هاى آن بپردازند. و در این راستا اولاً: مبانى دین را با براهین علمى مستحكم نموده و دین را آنگونه كه هست به بشریت معرفى نمایند و ثانیاً: در مقابل شبهات و القائات شیاطین آخرالزمان به مقابله و روشنگرى برخیزند. امام هادى(علیه السلام) فرمودند:
«اگر نبودند كسانى از علما كه بعد از غیبت قائم ما به او دعوت كنند و بر او دلالت نمایند و از دین او با دلایل خداوند دفاع كنند و بندگان ضعیف خداوند را از دامهاى ابلیس و سركشان او، رها سازند و از شبكه ناصبان خلاص نمایند. هیچ كس نمى ماند مگر اینكه از دین بر مى گشت ولى اینان هستند كه زمام دلهاى شیعیان ضعیف را به دست مى گیرند همچنان كه ناخداى كشتى سكان آن را در دست دارد، آنان برترین كسان نزد خداى عزوجل مى باشند».[10]
4) تعلیم دین و تنظیم اندیشه ها
در عصر غیبت جاودانگى اسلام اقتضاء دارد كه تعلیم دین و اجراى احكام تداوم یابد و این وظیفه ى مهم بر عهده ى فقیهان عادل و اسلام شناس است.
روایات متعددى كه درباره تحكیم ایمان مردم و نیز سرپرستى أیتام آل محمد(صلى الله علیه وآله) وارد گردیده است ناظر به این وظیفه ى خطیر مرزبان حوزه فكرى و عقیدتى است.
1 - معاویه بن عمار گوید:
«به امام صادق(علیه السلام) عرض كردم: مردى است كه از شما روایت بسیار نقل و در میان مردم انتشار مى دهد و آن را در دل شیعیانتان استوار مى كند و شاید عابدى از شیعیان شما باشد كه در روایت چون او نباشد; كدام یك بهترند؟ حضرت فرمود: آنكه احادیث ما را روایت كند و دلهاى شیعیان ما را استوار سازد از هزار عابد بهتر است».[11]
2 - امام حسن عسكرى(علیه السلام) در حدیث نسبتاً طولانى كه از پدرش و او هم از پدرانش و آن حضرات هم از رسول اكرم(صلى الله علیه وآله) نقل نموده اند مى فرماید:
«... و بدتر از این یتیمى (پدر از دست دادن) حال آن یتمى است كه از امامش جدا گشته و نتواند به حضور او برسد و نداند حكم در آنچه از شرایع و احكام دینش دچار مى گردد چیست، توجه كنید هركس از شیعیان ما علوم ما را بداند و كسى كه نسبت به شریعت ما جاهل و از دیدن ما محروم مانده است را هدایت نماید، یتیمى بر دامان نشانده است آگاه باشید هركس او را هدایت كند و شریعت ما را به او بیاموزد در رفیق اعلى با ما خواهد بود».[12]
پی نوشت: 
[1] - مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار(دار احیاء التراث العربیه، بیروت، چاپ سوم، 1403) ص 346، ح 4.
[2] - كلینى، ابوجعفر محمد بن یعقوب، اصول كافى (دفتر نشر فرهنگ اهل بیت) ترجمه سید جواد مصطفوى، ج 1، ص 39.
[3] - همان، ص 47، ح 3.
[4] - مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار (دار احیاء التراث العربیه، بیروت، چاپ سوم، 1403 هـ ق) ج 53، ص 181، ح 10.
[5] - وظایف فوق در دو پرسش و پاسخ قبل از این پرسش توضیح داده شد.
[6] - كلینى، ابوجعفر محمد بن یعقوب، اصول كافى، پیشین، ج 1، ص 31، ح 29.
[7] - همان، ج 1، ص 56، ح 3.
[8] - فاطر / 28.
[9] - همان، ج 1، ص 44، ح 2.
[10] - موسوى اصفهانى، سید محمد تقى، مكیال المكارم، پیشین، ج 2، ص 393.
[11] - كلینى، ابوجعفر محمد بن یعقوب، اصول كافى، پیشین، ج 1، ص 40، ح 9.
[12] - موسوى اصفهانى، مكیال المكارم، پیشین، ج 2، ص 388.
سه شنبه 17/5/1391 - 12:42
فلسفه و عرفان

«خواستن» و «چگونه خواستن» از ارکان دعاهای ما محسوب می شود، اما «چه چیز خواستن» یا «نخواستن» هم در دعاهای ما تأثیرگذار است. این برداشت از این روست که گاهی «قدرت الهی» و «اراده و علم خداوند» برای انجام خواسته ی ما وجود دارد، اما «حکمت حق» اقتضای اجابت نمی کند. و این بدان علت است که گاه «زمان اجابت» فرا نرسیده است، گاه «شرایط فردی» فراهم نشده است و نبود سعه ی وجودی و تحمل و توان اجابت، آثار زیانباری خواهد داشت و گاهی استجابت برای امروز مفید و مؤثر است، اما برای فردا و فرداهای فرد دارای ضرر خواهد بود.

 

این بینش پروسعت سبب شده است که گاه رسول خدا (ص) یا دیگر معصومان (ع) اصحاب و یاران خویش را از پاره ای از دعاها منع کنند، یا درباره ی نبود شرایط فردی و اجتماعی راهنمایی نمایند و یا نسبت به برخی از خطرهای ویرانگر هشدار دهند.

 

آشنایی با برخی از این وقایع و حقایق، کلید کارگشایی برای دعاهای امروز ماست. با هم برخی از این صحنه ها را مرور می کنیم:

 

1.   رزق حلال از خداوند

 

فردی به هنگام دعا، سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا از تو روزی حلال طلب می کنم.

 

امام باقر (ع) که متوجه او شد، وی را طلبید و فرمود: قوت و روزی انبیاء را طلب کردی! (چون حلال واقعی که مورد نظر توست، بسیار کم است) بگو: پروردگارا از تو رزق وسیع، پاک و گوارا درخواست می نمایم.

 

2.   صبر و بردباری

 

تقاضای شکیبایی و بردباری یا به اصطلاح «صبر» از خداوند، مستلزم ریزش بلاها و مصائب است تا چنین درخواستی کارآیی داشته باشد. از این رو هرگز صبر تنها نباید از پروردگار طلب کرد.

 

معاذبن جبل می گوید همراه رسول خدا (ص) بودم که مردی چنین دعا کرد:

 

«اللهم انی اسألک الصبر»؛ خدایا از تو تمنای صبر و بردباری دارم.

 

پیامبر (ص) رو به او کرد و فرمود:

 

« از خدا تقاضای بلا نمودی! [چنین دعایی مکن] زیرا صبر خواستن از پروردگار یعنی تحمل بلا خواستن. [که گاه این توان در ما وجود ندارد] از خداوند تقاضای «عافیت» کن و بخواه که بلا را رفع کند نه آنکه نه آنکه صبر شما را زیاد نماید. »

 

3.   بی نیازی از مردم

 

«بی نیازی از مردم» خواسته ای شیرین و دلنشین است اما از جمله درخواست های غیرعملی است، زیرا زندگی انسان ها گروهی و اجتماعی است و هر یک بوسیله ی دیگری نیازهای خود را برطرف می سازد، از این رو نوعی بازنگری باید در چنین درخواستی داشت. این تفسیر را از زبان امام سجاد (ع) می شنویم:

 

شخصی در محضر آن حضرت چنین دعا کرد:

 

«اللهم اغننی عن خلقک»؛ خدایا مرا از خلق خود بی نیاز کن.

 

امام رو به او نمود و فرمود:

 

چنین مگو زیرا مردم به یکدیگر احتیاج دارند، بلکه بگو:

 

«اللهم اغننی عن شرار خلقک»؛ خدایا مرا از افراد شرور، زیانبار و بی ارزش بی نیاز ساز.

 

4.   بسته شدن دهان مردم

 

حضرت موسی (ع) در مناجات خود با خدای متعال عرض کرد:

 

«خدایا! کاری کن که مردم پشت سر من حرف نزنند

 

خطاب رسید: «ای موسی! من این کار را برای خود نکرده ام، چگونه برای تو انجام دهم

 

بی گمان نگاهی از سر قله ی بصیرت و بینایی به این پدیده، یادآور این حقیقت است که حرف و حدیث افراد بی تقوا، ایجاد سنگلاخ های زحمت زا و رنج و تلاش بی شمار انسان در راه خدا، درعین فرسایش روح و روان، باعث برکات بسیاری است؛ انسان را آبدیده، صبور و پرتحمل می کند و برتر از همه ی این آثار، سبب کسب پاداش بی شمار اخروی می شود، همانگونه که انبیای الهی به ویژه سرسلسله ی رسولان [حضرت محمد(ص)] و دیگر معصومان (ع) این معبر دشوار را طی نمودند و به درجات چشمگیری دست یافتند.

 

5.   امتحان نشدن در زندگی

 

به دل می نماید آیا گمان/ همین که برانند روی زبان *** که هستیم مؤمن به یکتا خدا/ رها می شوند و نیاید بلا؟

 

امتحان و آزمون بندگان در عرصه های مختلف، از محکمات خلقت و شرایط تغییر ناپذیری است که بر همگان- بویژه مؤمنان و خداجویان- رخ می دهد.

 

امیر مؤمنان علی (ع) درباره ی درستی دعاها نسبت به این موضوع فرمود:

 

«نگوئید: اللهم انی اعوذ بک من الفتنه...»؛ خدایا پناه می برم از فتنه [و اینکه امتحان خود را از من برداری] چون احدی نیست که دچار آزمون و فتنه ی الهی نشود، بلکه از خدا بخواهید که از فتنه های گمراه کننده و زیانبار [که تحمل و توان سربلندی در آن ندارید] شما را نجات دهد زیرا خداوند متعال می فرماید: بدانید که همانا مال و اولاد شما فتنه است و همیشه مایه امتحان شما خواهد بود

 

6.   درخواست عذاب اخروی در دنیا برای آسودگی در آن سرا

 

دوری از معارف دینی و بی خبری از آموزه های ربانی همیشه و در هر حال باعث پشیمانی و درد و اندوه می شود، به ویژه آنگاه که دیگران نیز در آتش جهالت یا غفلت ما مبتلا و گرفتار شوند، همانند آنکه برخی از خداجویان جاهل از سر بی خبری و ساده اندیشی درخواست عذاب آخرت خویش را در دنیا می نمایند برای آنکه در آن سرا آسوده و راحت بمانند. گرچه بخش دوم این دعا و درخواست پسندیده است، اما در بخش نخست گاه خود و دیگران را درگیر مصائب دشواری می کنند که تحمل آن بسیار سخت خواهد بود، درحالی که با شیوه ای عالمانه و خردمندانه می توان به هدف خود یعنی رهایی از بلاها و مصائب آخرت دست یافت و در دنیا نیز از آسودگی دلنشین بهره برد، چنانچه رسول خدا (ص) به یکی از اصحاب خود چنین فرمود:

 

ماجرا از آنجا آغاز شد که به آن حضرت خبر مریضی یکی از اصحاب رسید. پیامبر (ص) به عیادت او رفت و علت بیماری وی را جویا شد. در پاسخ گفت:

 

«نماز مغرب را با شما خواندم، [در یکی از رکعات پس از سوره حمد] زوره ی القارعه را خواندید [چون یکایک آیات را شنیدم گفتم خدایا! اگر گناهی از سوی من نزد تو ثبت شده است و می خواهی در آخرت عذابم کنی، آن را زودتر در دنیا انجام ده [تا از عذاب آخرت مصون بمانم.] و خداوند هم چنین کرد و من این گونه مریض و ناتوان گردیدم که شما می بینید

 

رسول خدا (ص) رو به او کرد و فرمود:

 

«بئسما قلت اَلا قلت: ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره الحسنه و قنا عذاب النار»؛

 

خواسته ی بسیار بدی داشته ای، چرا نگفتی: خدایا در دنیا به من نیکی و احسان کن و در آخرت [نیز] لطف و رحمت نما و مرا از عذاب سوزان آتش [دوزخ] حفظ فرما. [تاخدا تو را در دنیا و آخرت از کیفر اعمالت مصون سازد.]

 

آن مرد چنین گفت تا آنکه شفا پیدا کرد.

سه شنبه 17/5/1391 - 12:40
رمضان

منابع مقاله:

کتاب : تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد سوم

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

 

 در فضیلت احیاى شب قدر همین بس كه در روایت آمده:

كانَ ابُو عَبْدِاللَّهِ علیه السلام مَریضاً مُدْنِفَاً فَامَرَ فَاخْرِجَ الى مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله فَكانَ فِیهِ حَتَّى اصْبَحَ لَیْلَةَ ثَلاثٍ وَ عِشْرینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ. «1»

امام صادق علیه السلام در مرض مشرف به موت، امر فرمود در شب بیست و سوم او را به مسجد پیامبر ببرند، تمام شب را در مسجد بود تا صبح روز بیست و سوم رسید.

زراره مى‏گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: در شب نوزدهم و بیست و یكم و بیست و سوم قرآن را برگیر و باز كن و روبه‏روى خود قرار ده و بگو:

الَّلهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِكِتابِكَ الْمُنْزَلِ، وَ ما فِیهِ وَ فیهِ اسْمُكَ الاْكْبَرُ وَ اسْماؤُكَ الْحُسْنى وَ ما یُخافُ وَ یُرْجى انْ تَجْعَلَنى مِنْ عُتَقائِكَ مِنَ النّارِ.

خدایا از تو درخواست مى‏كنم به حق كتاب نازل شده‏ات و آنچه در آن است، و در آن است نام بزرگترت، و نام‏هاى نیكوترت و آنچه بیم‏انگیز است و امیدبخش. اینكه مرا از آزادشدگان از آتش دوزخ قرار دهى.

و هر چه مى‏خواهى از خدا بخواه. «2»

امام صادق علیه السلام درباره احیاداران شب بیست و سوم فرمود:

خوشا به حال راكعان و ساجدان آن شب، و آنان كه خطاهاى گذشته را در نظر مى‏گیرند و اشك مى‏ریزند، من امید دارم كه چنین افرادى از پیشگاه مقدس حق ناامید نشوند. «3» حضرت صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت مى‏كند:

خداوند از میان روزها روز جمعه را، و از میان ماه‏ها ماه رمضان، و از بین شب‏ها شب قدر را انتخاب كرد. «4» رسول حق صلى الله علیه و آله فرمود:

هذا شَهْرُ رَمَضانَ شَهْرٌ مُبارَكٌ، افْتَرَضَ اللَّهُ صِیامَهُ، تُفْتَحُ فِیهِ ابْوابُ الْجِنانِ، وَ تُصَفَّدُ فیهِ الشَّیاطینُ، وَ فیهِ لَیْلَةٌ خَیْرٌ مِنْ الْفِ شَهْرٍ، فَمَنْ حُرِمَها حُرِمَ- یُرَدِّدُ ذلِكَ ثَلاثَ مَرّاتٍ. «5»

این است ماه رمضان، ماه مباركى كه خداوند روزه را در آن واجب فرموده، در این ماه درهاى بهشت باز است، و شیاطین در غل و زنجیرند، شب قدر كه بهتر از هزار ماه است در این ماه مبارك قرار دارد، كسى كه از آن محروم شود از بركات عظیمه‏اش محروم شده- این مسئله را حضرت سه بار فرموده است.

در باب اهمیّت شب قدر و اعمال و اذكار و اوراد وارده در آن، و كیفیّت شب زنده‏دارى در آن فضاى ملكوتى به جلد 94 «بحار الأنوار» و «زاد المعاد» و «مفاتیح الجنان» مراجعه نمایید.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- بحار الأنوار: 47/ 53، باب 4، حدیث 87؛ مستدرك الوسائل: 7/ 474، باب 23، حدیث 8692.

(2)- بحار الأنوار: 94/ 4، باب 53، حدیث 5؛ مستدرك الوسائل: 7/ 475، باب 23، حدیث 8695.

(3)- بحار الأنوار: 94/ 4، باب 53، ذیل حدیث 5.

(4)- بحار الأنوار: 94/ 7، باب 53، حدیث 9؛ مستدرك الوسائل: 6/ 63، باب 32، حدیث 8660.

(5)- بحار الأنوار: 93/ 366، باب 46، حدیث 41؛ الأمالى، شیخ مفید: 301، حدیث 1.

 

سه شنبه 17/5/1391 - 12:35
رمضان

منابع مقاله:

کتاب : تفسیر و شرح صحیفه سجادیه 

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

 

«در بعضى از تفاسیر آمده است كه پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:

یكى از بنى اسرائیل لباس جنگ در تن كرده بود و هزار ماه در این لباس بود، و آماده بود تا در جهاد در راه خدا شركت كند، اصحاب و یاران از این مرد تعجّب كردند و آرزو داشتند چنان فضیلت و افتخارى براى آنها نیز میسّر مى‏شد، آیه فوق نازل شد و بیان كرد كه شب قدر از هزار ماه بهتر است. «1»در حدیث آمده است كه:

پیغمبر اكرم از چهار نفر از بنى‏اسرائیل كه هشتاد سال عبادت خدا را بدون عصیان انجام داده بودند سخن به میان آورد، اصحاب آرزو كردند، اى كاش آنان هم چنین توفیقى پیدا مى‏كردند، آیه فوق در این زمینه نازل شد. «2» در شب قدر همراه با ملائكه، روح نازل مى‏شود و روح مخلوق عظیمى است ما فوق فرشتگان چنانكه در حدیثى از حضرت صادق علیه السلام نقل شده كه شخصى از حضرت پرسید: آیا روح همان جبرئیل است؟ امام فرمود:

جبرئیل از ملائكه است و روح اعظم از ملائكه است، مگر خداوند نمى‏فرماید:

ملائكه و روح نازل مى‏شوند؟ «3»

منظور از مِنْ كلِّ امر این است كه فرشتگان براى تقدیر و تعیین سرنوشت‏ها و آوردن هر خیر و بركتى در آن شب نازل مى‏شوند.

شب قدر شبى است آكنده از سلامت و خیر و رحمت تا طلوع صبح. هم قرآن در آن نازل شده، هم عبادت و احیاى آن معادل هزار ماه است، هم خیرات و بركات الهى در آن شب نازل مى‏شود، هم رحمت خاصش شامل حال بندگان مى‏گردد و هم فرشتگان و روح در آن شب نازل مى‏شوند.

بنابراین شبى است سر تا سر سلامت از آغاز تا پایان، حتى طبق بعضى از روایات در آن شب شیطان در زنجیر است و از این نظر نیز شبى است سالم و توأم با سلامت.

در حدیثى در «تفسیر برهان» آمده است از امام باقر علیه السلام سؤال شد: آیا شما مى‏دانید شب قدر كدام شب است؟ فرمود:

كَیْفَ لا نَعْرِفُ وَ الْمَلائِكَةُ تَطُوفُ بِنا فِیها. «4»

چگونه نمى‏دانیم در حالى كه فرشتگان در آن شب گرد ما دور مى‏زنند!

در داستان ابراهیم علیه السلام آمده است كه: چند نفر از فرشتگان الهى نزد او آمدند و بشارت تولد فرزند براى او آوردند و بر او سلام كردند. «5»مى‏گویند: لذّتى كه ابراهیم علیه السلام از سلام این فرشتگان برد با تمام دنیا برابرى نداشت. اكنون باید فكر كرد كه وقتى گروه گروه فرشتگان در شب قدر نازل مى‏شوند و بر مؤمنان سلام مى‏كنند چه لذّت و لطف و بركتى دارد.

وقتى ابراهیم علیه السلام را در آتش نمرودى افكندند، فرشتگان آمدند و بر او سلام‏ كردند، آتش بر او گلستان شد، آیا آتش دوزخ به بركت سلام فرشتگان بر مؤمنان در شب قدر «بَرْد و سلام» نمى‏شود؟

آرى، این نشانه عظمت امّت محمّد صلى الله علیه و آله است كه در آن‏جا بر خلیل نازل مى‏شود و در این‏جا بر امّت اسلام فرود مى‏آید.

شب قدر به این جهت «قدر» نامیده شده كه جمیع مقدّرات بندگان در تمام سال در آن شب تعیین مى‏شود. شاهد این معنا سوره دخان است كه مى‏فرماید:

انّا انْزَلْناهُ فِى لَیْلَةٍ مُبارَكَةٍ انّا كُنّا مُنْذِرینَ* فِیها یُفْرَقُ كُلُّ امْرٍ حَكیمٍ» «6»

به راستى ما آن را در شبى پربركت نازل كردیم؛ زیرا كه همواره بیم‏دهنده بوده‏ایم؛* در آن شب هر كار استوارى [به اراده خدا] فیصله مى‏یابد.

این بیان هماهنگ با روایات متعددى است كه مى‏گوید:

در آن شب مقدّرات یك سال انسان‏ها تعیین مى‏گردد و ارزاق و سرآمد عمرها و امور دیگر در آن لیله مباركه تفریق و تبیین مى‏شود.

البته این مسئله هیچ گونه تضادّى با آزادى اراده انسان و مسئله اختیار ندارد، چرا كه تقدیر الهى به وسیله فرشتگان بر طبق شایستگى‏ها و لیاقت‏هاى افراد و میزان ایمان و تقوا و پاكى نیّت و اعمال آنهاست.

یعنى براى هر كس آن مقدّر مى‏كنند كه لایق آن است، یا به تعبیر دیگر زمینه‏هایش از ناحیه خود او فراهم شده و این نه تنها منافاتى با اختیار ندارد بلكه تأكیدى بر آن است.

مشهور و معروف در روایات این است كه قدر در دهه آخر ماه رمضان و شب بیست و یكم یا بیست و سوم است، لذا در روایتى مى‏خوانیم كه در دهه آخر ماه مبارك رسول الهى تمام شب‏ها را احیا مى‏داشت. «7»

و در روایتى از حضرت صادق علیه السلام است كه:

شب قدر شب بیست و یكم یا بیست و سوم است، حتى هنگامى كه راوى اصرار كرد كدام یك از این دو شب است و گفت: اگر من نتوانم هر دو شب را عبادت كنم كدام یك را انتخاب كنم؟ امام تعیین نفرمود و افزود:

ما ایْسَرَ لَیْلَتَیْنِ فِیما تَطْلُبُ. «8»

چه آسان است دو شب براى آنچه مى‏خواهى.

در روایات اهل بیت بیشتر روى شب بیست و سوم تكیه شده است. «9» بسیارى معتقدند: مخفى بودن شب قدر در میان شب‏هاى ماه مبارك رمضان براى این است كه مردم به همه این شب‏ها اهمیّت دهند، همان گونه كه خداوند رضاى خود را در میان انواع طاعات پنهان كرده تا مردم به همه طاعات روى آورند، و خشمش را در میان معاصى پنهان كرده تا از همه گناهان بپرهیزند، دوستانش را در میان مردم مخفى كرده تا همه را احترام كنند، اجابت را در میان دعاها مخفى داشته تا به همه دعاها رو آورند، اسم اعظم را در میان اسمایش پنهان فرموده تا همه را بزرگ دارند، وقت مرگ را مخفى ساخته تا در همه حال آماده باشند.

حضرت صادق علیه السلام به علىّ بن ابى حمزه ثمالى فرمود:

فضیلت شب قدر را در شب بیست و یكم و بیست و سوم بطلب و در هر كدام از این دو شب یكصد ركعت نماز بجاى آور و و اگر بتوانى هر دو شب را تا طلوع صبح احیا بدار و در آن شب غسل كن.

ابوحمزه مى‏گوید: عرض كردم: اگر نتوانم ایستاده این همه نماز بخوانم، فرمود:

نشسته بخوان، عرض كردم: اگر نتوانم فرمود: در بستر بخوان و مانعى ندارد در آغاز شب خواب مختصرى بنمایى و بعد مشغول عبادت شوى، درهاى آسمان در ماه رمضان گشوده است، و شیاطین در غل و زنجیرند و اعمال مؤمنان مقبول است و چه ماه خوبى است ماه رمضان». «10»

 

پی نوشت ها:

______________________________

(1)- مجمع البیان فى تفسیر القرآن: 10/ 409، سوره قدر؛ تفسیر نور الثقلین: 5/ 615، حدیث 16، سوره قدر؛ مستدرك الوسائل: 7/ 458، باب 22، حدیث 8653.

(2)- الدرّ المنثور: 6/ 371، سوره قدر؛ تفسیر ابن كثیر: 4/ 567، سوره قدر.

(3)- بحار الأنوار: 25/ 64، باب 3، حدیث 45؛ بصائر الدرجات: 464، باب 19، حدیث 4.

(4)- البرهان فى تفسیر القرآن: 5/ 716، ذیل آیه 4 سوره قدر؛ بحار الأنوار: 94/ 14، باب 53، حدیث 23.

(5)- هود (11): 69.

(6)- دخان (44): 3- 4.

(7)- الكافى: 4/ 175، حدیث 1؛ من لایحضره الفقیه: 2/ 184، حدیث 2087؛ الكافى: 4/ 156، حدیث 2.

(8)- تفسیر نور الثقلین: 5/ 624، حدیث 58، ذیل آیه 3 سوره قدر؛ الكافى: 4/ 156، حدیث 2.

(9)- الكافى: 4/ 156، حدیث 2؛ تهذیب الأحكام: 3/ 58، باب 4، حدیث 4.

(10)- تفسیر نمونه: 27/ 183- 191، ذیل تفسیر سوره قدر.

سه شنبه 17/5/1391 - 12:31
عقاید و احکام

استاد فاطمی نیا در جلسه‌ای با ذکر چند نکته اخلاقی و عرفانی فرمود: خدمت آیت الله بهاالدینی رسیدم. گفتم آقا راز مقام و رتبه سید سکوت چه بود؟ آقا دست بالا آورد و اشاره به دهان کرد. خدا شاهد است الان مردم خیلی دست کم گرفته‌اند آبرو بردن را.
ببینید؛ خدا چند گناه را نمی‌بخشد:
۱- عمدا نماز نخواندن
۲- به ناحق آدم کشتن
۳- عقوق والدین
۴- آبرو بردن.

این گناهان اینقدر نحس هستند که صاحبانشان گاهی موفق به توبه نمی‌شوند. پسر یکی از بزرگان علما که در زمان خودش استادالعلما بود، برای من تعریف می‌کرد: «به پدرم گفتم پدر تو دریای علم هستی. اگر بنا باشد یک نصیحت به من بکنی چه می‌گویی؟ می‌گفت پدرم سرش را انداخت پایین. بعد سرش را بالا آورد و گفت آبروی کسی را نبر!» الان در زمان ما هیئتی‌ها، مسجدی‌ها و مقدس‌ها آبرو می‌برند.

عزیز من اسلام می‌خواهد آبروی فرد حفظ شود. شما با این مشکل داری؟ دقت کنید که بعضی‌ها با زبانشان می‌روند جهنم.

روایت داریم که می‌فرماید اغلب جهنمی‌ها، جهنمی زبان هستند. فکر نکنید همه شراب می‌خورند و از دیوار مردم بالا می‌روند. یک مشت مومن مقدس را می‌آورند جهنم. ای آقا تو که همیشه هیأت بودی! مسجد بودی! بله. توی صفوف جماعت می نشینند آبرو می‌برند.

امیرالمومنین به حارث همدانی می‌فرماید:
اگر هر چه را که می‌شنوی بگویی؛ دروغگو هستی.

گناهکار چند نوع است:
عده‌ای گناه می‌کنند، بعد ناراحت و پشیمان می‌شوند؛ سوزوگداز دارند؛ توبه می‌کنند و هرگز فکر نمی‌کنند که روزی این توبه را بشکنند؛ اما دوباره می‌شکنند. دوباره، سه باره، ده باره. در حدیث داریم که این اگر در تمام توبه شکستن ها سوز و گداز واقعی داشته باشد، در نهایت بر شیطان پیروز می‌شود.

جمعه 23/10/1390 - 15:24
داستان و حکایت
نقل مى كنند: در بروجرد مردى یهودى بود به نام یوسف ، معروف به دكتر. او ثروت زیادى داشت ولى فرزند نداشت . براى داشتن فرزند چند زن گرفت ، دید از هیچ كدام فرزندى به دنیا نیامد. هر چه خود مى دانست و هر چه گفتند عمل كرد، از دعا و دارو، اثر نبخشید. روزى ماءیوس نشسته بود، مرد مسلمانى نزد او آمد و پرسید: چرا افسرده اى ؟ گفت ، چرا نباشم ، چند میلیون مال و ثروت براى دشمنان جمع كردم ! من كه فرزندى ندارم كه مالك شود. اوقات وارث ثروت من مى شود. مرد مسلمان گفت : من راه خوبى بهتر از راه تو مى دانم . اگر توفیق داشته باشى ، ما مسلمانان یك بى بى داریم ، اگر او را به جان دخترش قسم بدهى ، هر چه بخواهى ، از خدا مى خواهد. تو هم بیا مخفى برو حرم زینب (س ) و عرض ‍ حاجت كن تا فرزنددار شوى . مى گوید: حرف این مرد مسلمان را شنیدم و به طور مخفى از زنها و همسایه هایم و مردم با قافله اى به دمشق حركت كردم . صبح زود رسیدیم ، ولى به هتل نرفتم ، اول غسل و وضو و بعد هم زیارت و گفتم : آقا یا رسول الله ! دشمن تو و دامادت در خانه فرزندت براى عرض حاجت آمده ، حاشا به شما بى بى جان ! كه مرا ناامید كنى . اگر خدا به من فرزندى دهد، نام او را از نام ائمه مى گذارم و مسلمان مى شوم . او با قافله برگشت .
 
پس از سه ماه متوجه شد كه زنش حامله است ، چون فرزند به دنیا آمد و نام او را حسین نهادند و نام دخترش را زینب . یهودیها فهمیدند و اعتراضها به من كردند كه چرا اسم مسلمانها را براى فرزندت انتخاب كردى . هر چه دلیل آوردم نشد قصه را بازگو كردم ناگهان دیدم تمام یهودیهایى كه در كنار من بودند با صداى بلند گفتند:((اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علیا ولى الله )) و همه مسلمان شدند.
جمعه 23/10/1390 - 15:22
اخبار

آفتاب محرم برمی اید و کربلای دل را در پرتو خود می سوزاند. سرخی بیرق ایستادگی از گلدستة دست ها بالا می رود و در باد به حرکت در می اید.

عطر شهادت مشام را می نوازد و چشم ها در انتظار طراوت اشک به تماشا می نشیند. عقربه زمان روی نقطة پنجم عشق قفل می شود. خواب ها از چشم های خسته می گریزد و حسینیة سینه ها سیاه پوش می شود. آری محرم شده و انتظار لباس های مشکی به سر آمده است. این شب ها باید به سوگ نشست. هر شب به سوگ ستاره ای از آسمان حسین(ع) .

هر یک از شب های محرم به نام یکی از شهدا یا شخصیت ها یا وقایعی مرتبط با جریان کربلا نام گذاری شده است. نام گذاری این شب ها با گذشت زمان صورت گرفته و واضع خاصی ندارد. این کار از طرف مداحان و ذاکران اهل بیت و بر اساس جایگاه شهیدان کربلا، نزدیکی هر یک از آنها به نقطه وحدت بخش کربلا یعنی امام حسین(ع) و هم آهنگی شور و التهاب مراسم و روضة آنان با مرکز شورآفرین شب عاشورا صورت گرفته است.

 

شب اول: مسلم بن عقیل

مسلم، نخستین شهید واقعة کربلاست. شهادت او کمی پیش تر از حادثه کربلا رخ داده است و شب نخست ماه محرم به پاس فداکاری و جان فشانی های این سفیر شهید راه سرخ، شب حضرت مسلم بن عقیل نام نهاده شده است. مسلم الگوی محبت و وفاست. او عاشقی دل باخته بود که تا آخرین لحظه از عشق پاک خود به حسین(ع) دست بر نداشت و در اوج بی وفایی کوفیان به مولایش وفادار ماند.

 

شب دوم: ورود به کربلا

امام حسین(ع) روز دوم محرم سال 61ه ق به سرزمین کربلا وارد شد. به خاطر همین روز دوم محرم، روز ورود به کربلا نام گذاری شده است. روز دوم، نماد پایداری است. اباعبدالله الحسین(ع) از همان آغاز حرکت با حوادث گوناگونی روبه رو شد. از بی وفایی کوفیان گرفته تا تعقیب شدن از سوی سپاهیان دشمن. با این حال از ادامة راه منصرف نشد و هم چنان استواری ورزید. حسین(ع) آموزگار بزرگ پایداری است.

 

شب سوم: حضرت رقیه(س)

رقیه(س) دردانة سه ساله حسین بن علی(ع) است. نام مبارک او در بعضی از کتاب های تاریخی و مقاتل نقل شده است و برخی دیگر مانند ریاض الاحزان از او با نام فاطمه صغری یاد کرده اند. رقیه(س) در روز سوم صفر سال 61ه ق در سفر اهل بیت به شهر شام از دنیا رفته است. شاید نام گذاری روز سوم محرم به نام این بانوی کوچک به این انگیزه بوده که در گرماگرم عزاداری دهه اول، از مظلومیت او یادی شود.

حضرت رقیه الگوی تربیت صحیح است. با تدبر در جملات کوتاهی که او هنگام دیدن سر بریدة پدر به زبان آورده به خوبی می توان دریافت که این کودک از چه معرفت والایی برخوردار بوده است.

 

شب چهارم: حضرت حرّ(ع)

شب چهارم عزاداری محرم اختصاص به یکی از شهیدان سربلند کربلا یعنی حربن یزید ریاحی دارد. البته این شب را به فرزندان حضرت زینب نیز منسوب کرده اند. حر الگوی توبه و حقیقت جویی است. او در آغاز برخورد با امام حسین(ع) چنین جایگاه وارسته ای نداشت و به گفتة خودش مأمور بود و معذور! اما ادب و تواضع حر در مقابل سالار شهیدان، سبب رهایی او شد. حر با ژرف بینی، حق را بر باطل ترجیح داد و پیشانی پشیمانی بر سجده گاه توبه فرود آورد. حر، جذاب ترین الگوی توبه برای خطاکاران است.

 

شب پنجم: حضرت زهیر(ع) و...

این شب مانند شب چهارم میان چند شهید کربلا مشترک است. شب پنجم به حبیب بن مظاهر و حضرت عبدالله بن حسن کودک هشت سالة امام مجتبی(ع) نیز منسوب است. عبدالله(ع) در شمار آخرین شهیدانی بود که پیش از شهادت امام حسین(ع) در ظهر عاشورا به شهادت رسید.

زهیر، الگوی عاشقی کربلاست. او تا چند روز پیش، از دیدار حسین(ع) هراس داشت، اما پس از آن که به خیمه امام گام نهاد، هراسش به عشقی جاودانه بدل شد. بارقه نگاه حسین(ع) چنان در جانش اثر کرده بود که از همه هستی خود گذشت و از دنیا و خانمان گسست. او در این راه چنان پیش رفت که به یکی از فرماندهان سپاه آن حضرت تبدیل شد.

 

شب ششم: حضرت قاسم(ع)

شب نوجوانان عاشورایی، شب روضه قاسم بن الحسن(ع) . وقتی امام حسین(ع) سخن از شهادت یارانش به میان آورد، نوجوان سیزده ساله کربلا از عمو پرسید: عموجان ایا من نیز به فیض شهادت نائل می شوم؟ امام او را به سینه چسباند و فرمود: فرزندم مرگ را چگونه می بینی؟

قاسم پاسخ داد: از عسل شیرین تر!

شهادت طلبی قاسم(ع) و پا فشاری او برای رسیدن به مقصود، زیباترین الگو را برای رهروان خط سرخ شهادت رقم زد.

 

شب هفتم: حضرت علی اصغر(ع)

علی اصغر(ع) فرزند کوچک امام حسین(ع) و حضرت رباب دختر امرءالقیس است که با تیر سه شعبة حرمله بن کاهل اسدی به شهادت رسید. مصیبت علی اصغر(ع) برای حسین(ع) جان فرسا بود چنان که گریست و به خداوند عرض کرد: خدایا خودت میان ما و این قوم داوری کن. آنان ما را فرا خواندند تا یاری کنند ولی برای کشتن ما کمر بسته اند. در این لحظه ندایی از آسمان رسید که: ای حسین(ع) در اندیشه اصغر(ع) مباش، هم اکنون دایه ای در بهشت برای شیر دادن به او آماده است. شب هفتم، شب رضاست. حسین(ع) بهترین الگوی پایداری و رضآیت است. او پس از تحمل شهادت همه یاران و جوانانش، کودک شیرخوار خود را به میدان آورد. هنگامی که علی اصغر نیز فدا شد بر قضای الهی گردن نهاد و خطاب به خداوند گفت: ای خدا! چون تو این صحنه ها را می بینی تحمل این مصیبت ها بر من آسان می شود.

 

شب هشتم: حضرت علی اکبر(ع)

علی اکبر(ع) نخستین فردی بود که از بنی هاشم به میدان رفت. او فرزند بزرگ امام است و نزدیک ترین فرد به ایشان. چون غربت پدر را در میان خیل گرگ های خون آشام کوفه و شام می بیند، از همه یاران و افراد خاندان پیشی می گیرد و خود را در راه آرمانی فدا می کند. او گام به میدان می نهد تا حجت را تمام کند و شوق رسیدن به فیض شهادت را در دل یاران حسین(ع) قوت بخشد. علی اکبر(ع) الگوی سبقت گرفتن در شهادت است.

 

شب نهم: شب تاسوعا

ستاره 34 ساله آسمان کربلا و بزرگ ترین یار و یاور حسین(ع) . عباس یعنی چهره درهم کشیده و این نام نشان از صلابت و توانمندی سقای کربلا دارد. او فرزند علی(ع) و برادر حسین(ع) بود، با این حال هرگز برادر خود را به نام صدا نزد. عباس(ع) این ادب و فروتنی را تا لحظه آخر بر خود واجب می دانست. او بهترین الگوی رشادت بود. زیرا پرچم دار سپاه بود و پرچم را به دست رشیدترین و شجاع ترین افراد لشگر می سپارند. او به اندازه ای محو یار شده بود که بر امواج دل انگیز آب روان، لب های خشکیده محبوب خود را در نظر آورد و داغ تشنگی را از یاد برد. رشادت، وفاداری و فروتنی عباس(ع) یکی دیگر از برگ های زرین عاشورا است که همه را به شگفتی واداشته است.

 

شب دهم: شب عاشورا

شب حسین بن علی(ع) الگوی آزادگان جهان. شهامت، ایثار، بردباری، تسلیم، رضا، وفا، فروتنی، شجاعت و پایداری امواج اقیانوس بی منتهای حسین است. اگر این قیام چنین درون مایه ارزشمندی از فضایل انسانی را نداشت، این گونه بر پیشانی تاریخ نمی درخشید. عاشورا این گونه توانست حصار زمان و مکان را درهم شکند و تاریخ را درنوردد.

دوشنبه 7/9/1390 - 21:41
قرآن

گاهی برخی از مخالفات شیعة امامیه اشكال می‌كنند كه اگر آن طوری كه شما می‌گویید، امامت از اصول دین است و امامان بعد از رسول خدا«صلی الله علیه و آله» دوازده نفر از ذریّة رسول خدایند، و این مسأله از اهمیّت فراوانی برخوردار است، چرا در قرآن سخنی از امامت به میان نیامده است؟ چرا نام ائمة اهل بیت و مقام پیشوایی و امامت آنان در قرآن به طور صریح نیامده است؟ اگر آن چنان كه شیعه می‌گوید؛ امامت از اهمیّت به سزایی در جامعه برخوردار است، باید به طور صریح در قرآن آمده باشد. در حالی كه چنین نیست. ما در صدد آنیم كه در این بحث به این مسأله بپردازیم.

دیدگاه‌های مختلف 
در پاسخ به این كه چرا نام اهل بیت «علیهم السلام» به طور صریح در قرآن نیامده است، سه دیدگاه مطرح است:

الف) دیدگاه افراطی 
در این دیدگاه گفته‌ می‌شود نام اهل بیت علیهم السلام و مقام پیشوایی آنان در قرآن به طور صریح بوده ، لیكن پس از وفات پیامبر خدا«صلی الله علیه و آله» و در عصر جمع آوری قرآن و تدوین آن، قرآن تحریف گشته و نام اهل بیت از قرآن ساقط شده است
این دیدگاه در میان فریقین طرفدارانی بسیار اندك دارد .استناد این افراد چیزی جز روایات نیست، روایاتی كه از نظر سند و دلالت مخدوش و بسیاری از مصادر آن‌ها بی‌اعتبارند. ابن شنبوذ بغدادی از علمای اهل سنّت ، آیة شریفة (وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللهُ بِبَدْرٍ وَ اَنْتُمْ اَذِلّةُ...[1]
 را چنین قرائت می‌كرده‌ است (وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللهُ بِبَدْرٍ ـ بسیف علیّ ـ وَ اَنْتُمْ أَذِلَّة) …[2] 
او تأویل آیه و مورد نزول آن را با تنزیل خلط كرده، بدون آنكه بر این توهّم خود دلیلی اقامه كند
محدّث نوری از علمای شیعه، انگیزه‌اش در تدوین « فصل الخطاب» اثبات همین مدعاست كه نام اهل بیت در قرآن بوده و به تحریف ساقط شده است
 وی در دلیل نهم خود می‌گوید: «نام اوصیای خاتم پیامبران و دختر ایشان حضرت زهرای مرضیه علیها السلام و برخی از صفات ویژگی‌های آنان در تمام كتاب‌های آسمانی گذشته بوده است... پس باید نام آنان در قرآن نیز كه سیطره بر كتاب‌های پیشین دارد و كتاب جاودانه است، بوده باشد.»[3]  
در واقع محدّث نوی با این قول، ناخواسته با خود قرآن مخالفت كرده است، چون اگر قرآن سیطره بر كتاب‌های آسمانی پیشین دارد، همان‌گونه كه فرموده
(وَ اَنْزلْنا إلَیْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْكتابِ وَ مٌهَیْمناَ عَلَیْه)[4
باید قرآن معیار صحّت و سقم محتوای كتاب‌های پیشین باشد و تكلیف آنها را تعیین كند، لیكن محدّث نوری معیار صحت و سقم آیات قرآن را كتاب‌های آسمانی قبل می‌داند و تكلیف قرآن را با آنها روشن می‌كند، از این رو حكم به تحریف قرآن كرده می‌گوید: «نام ائمه از قرآن ساقط شده است

ب) دیدگاه تفریطی 
در این دیدگاه گفته می‌شود، نه تنها نام اهل بیت در قرآن نیامده بلكه هرگز مقام پیشوایی و امامت آنان به طور مطلق در قرآن مطرح نشده است و هر آیه‌ای كه دربارة اهل بیت به طور عام و یا امام علی«علیه‌السلام» به طور خاص نازل شده باشد تنها بیان كنندة فضایل و مناقب آن‌هاست. و خداوند از امامت آنان سخنی به میان نیاورده است
این دیدگاه جمهور اهل سنّت است كه ضعف آن در بررسی تطبیقی آیات ولایت، بیان شده است.

ج)دیدگاه معتدل 
این دیدگاه جمهور متكلّمان، مفسّران محدثان شیعه است. آنان بر این باورند كه هرچند نام اهل بیت به طور صریح در قرآن نیامده است، لیكن خداوند آیاتی متعدد دربارة پیشوایی اهل بیت ـ به ویژه امام علی«علیه‌السلام» و مناقب آنان نازل كرده است و پیامبر خدا «صلی الله علیه و آله» كه مبیّن و معلّم آیات خدا است، آنها را به طور صریح و روشن برای امّت بیان كرده است، به گونه‌ای كه اگر جهالت‌ها و عنادها رخت بربندد برای همگان این مطلب روشن و هویدا خواهد شد
در منابع فریقین روایاتی به چشم می‌خورد كه دلالت بر حجم عظیمی از آیات قرآن دربارة اهل بیت «علیهم السلام» دارد.

حكمت عدم تصریح 
ممكن است كسی سؤال كند: گرچه به طور اجمال ذكری از اهل بیت مخصوصاً امام علی«علیه‌السلام» در قرآن شده است، ولی چرا به طور صریح و شفاف اسامی آنان در قرآن نیامده است تا هر گونه شك و شبهه‌ای را از میان بردارد؟ در اینجا به جواب‌هایی اشاره می‌كنیم:

1- قرآن كریم، كتابی است آسمانی كه در آن كلیّات اموری كه متكفّل سعادت بشر در دنیا و آخرت است بیان گردیده، و شرح اسرار و دقایق و حقایق و جزئیات آن به نبّی اكرم اسلام«صلی الله علیه و آله» واگذار گردیده است. همان طور كه تفصیل همة آیات در تمامی ابواب به عهدة آن حضرت محوّل شده، تشریح آیات امامت نیز به او واگذار شده است. خداوند متعال گفتار رسول خود را به طور مطلق امضا كرده است، آنجا كه می‌فرماید:(أَنْزَلْنا إلَیْكَ الذِّكرَ لِتُبَیِِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیهِم)[5]
«و ما به سوی تو ذكر (قرآن) تفسیر و تبیین و تعیین مصداق آیات قرآن ذكر كرده برای ما حجیت دارد. و با مراجعه به روایات فریقین مشاهده می‌نماییم كه آیات بسیاری بر اهل بیت«علیهم السلام» تطبیق شده است .  
ابو بصیر می‌گوید:‌از امام صادق«علیه‌السلام» دربارة آیة (أطِیعُوا اللهَ وَ أطِیعُوا الرَّسولَ وَ أُولِی الأمرِ مِنّْكُمّ([6] 
پرسیدم فرمود: (أُولِی الْأمر( علی بن ابی‌طالب و حسن و حسین«علیه‌السلام» است. گفتم: مردم می‌گویند: چرا نام علی و اهل بیت ایشان در كتاب خدا نیست؟ فرمود: به آنان بگو: نماز بر رسول خدا«صلی الله علیه و آله» نازل شد ولی خداوند ركعات آن را كه سه یا چهار تاست (در كتابش) نام نبرد، تا آنكه رسول خدا«صلی الله علیه و آله» آن را برای مردم تفسیر كرد. زكات بر ایشان نازل شد ولی اینكه از چهل درهم، یك درهم زكات دارد را نام نبردند تا آن كه رسول خدا«صلی الله علیه و آله» برای آنان مقدار زكات را تفسیر كرد. و حج نازل شد و خداوند  به مردم نفرمود هفت بار طواف كنید تا آنكه رسول خدا«صلی الله علیه و آله»  برای آنان تفسیر كرد. آیه (أطِیعُوا اللهَ وَ أطِیعُوا الرَّسولَ وَ أُولِی الأمرِ مِنّْكُمّ( نیز دربارة علی و حسن و حسین«علیه‌السلام» نازل شد و رسول خدا«صلی الله علیه و آله» (آن را تفسیر كرد) و دربارة علی«علیه‌السلام» فرمود: هر كس من مولای اویم (و اطاعت من بر او واجب است) علی هم مولای اوست و (اطاعتش بر او واجب است) و فرمود: شما را به كتاب خدا و اهل بیتش سفارش می‌كنم. من ازخدا خواسته‌ام بین‌ آن دو جدایی نیندازد تا بر من در سر حوض (كوثر) وارد شوند، و خدا هم آن را به من عطا كرد
و نیز فرمود: شما (لازم نیست) چیزی به آنان یاد دهید، آنان از همة شما آگاه‌ترند. و فرمود: آنان شما را از در هدایت بیرون نمی‌برند و به در گمراهی نمی‌آوردند. اگر رسول خدا ساكت می‌شد و اهل بیت خود را كه مراد این آیه است معرفی نمی‌فرمود، آل فلان و آل فلان ادعا می‌كردند. لكن خداوند در كتاب خود، سخن پیامبرش را تصدیق كرد و (دربارة اهل بیت) چنین نازل فرمود
(إنَّما یُریدُ اللهَ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الّرجْسَ أهّلَ الْبیتِ وَ یُطَهِرَكُمْ تَطْهیراً)[7]
  پس علی و حسن و حسین علیهم السلام تنها مراد از اهل بیت در این آیه بودند و رسول خدا«صلی الله علیه و آله» آنان را زیر كسا آوردند و فرمودند: «خدایا برای هر پیامبری اهلی و (افراد ) ارجمندی است، و اینان اهل من و افراد ارجمند من هستند...».[8]

2 - شاید یكی از حكمت‌های عدم تصریح نام ائمه در قرآن و واگذاشتن تبین آیات در این زمینه به عهدة پیامبر خدا«صلی الله علیه و آله» آزمون امت بوده كه در سرنوشت نسل‌ها اثر مستقیم دارد
برای توضیح این مطلب تذكر چند نكته ضروری است،

الف) آزمون خداوند از همة افراد بشر و نیز تمام امت‌ها قطعی است همان‌گونه كه قرآن به صراحت به آن اشاره كرده است
ب) شیوة آزمون خداوند از افراد و امّت ها متفاوت است، برخی را با گل خشكیده كه در آن روح دمیده امتحان می‌كند؛ مانند امتحان خداوند از فرشتگان،[9]
 و برخی را با ممنوعیّت از ماهی‌گیری، در روز شنبه و فراوانی ماهی در همان روز در نهرها، مانند امتحان یهودیان،[10]...
 و بلاخره هر فردی و امّتی را با امتحان‌های گوناگون در سطوح مختلف و شیوه‌های متفاوت می‌آزماید
ج ) یكی از آزمون‌های الهی از این امّت در چگونگی پیروی آنان از پیامبر خداست. خداوند برای اجرای این آزمون و پیش‌گیری از هر نوع عذر و بهانه، مقدمات آن را بدین گونه فراهم كرد
1 - حرمت و منزلت رسولش را به امّت نمایاند.[11
2 -  اطاعت از دستور پیامبرش را صادر كرد.[12
3 ـ پیامبر«صلی الله علیه و آله» نیز بر لزوم و ضرورت اطاعت از سنّت خود و پیروی از دستورات خود در تمام اعصار تأكید كرده است، و وقوع تخلف را در این امّت پیش‌بینی و امت را از این تخلف و نافرمانی، بر حذر داشته‌اند. پیامبر اكرم«صلی الله علیه و آله» فرمود:
«
یوشك الرجل متكثاً فی أریكه یحدّث من حدیثی، فیقول: بیننا و بینكم كتاب الله ـ عزّوجل ـ فما وجدنا فیه من حلال استحللناه و ما وجدنا فیه من حرام حرّمناه، ألا! و انّ ما حرّم رسول الله مثل ما حرّم الله ...»؛[13]
 «نزدیك است مردی بر اریكة قدرت تكیه زند و چون از حدیث من سخنی به میان می‌آید می‌گوید: بین ما و شما كتاب خداست، هرچه حلال در آن یافتیم حلال می‌شمریم، و هرچه در آن حرام یافیتم حرام می دانیم. (سپس پیامبر خدا فرمود:) آگاه باشید هر آنچه را رسول خدا حرام كرد همانند آن چیزی است كه خداوند حرام كرده است...» 
د) خداوند در این پیروی و اطاعت، تفاوتی بین دستورها و تبیین‌های رسولش نگذاشته است و هیچ مرزبندی در قرآن و در روایات در این مورد بین امر و اعتقادی و غیر اعتقادی فرعی نیست. از این رو كسی نمی‌تواند بهانه كند یا عذر بیاورد. و بگوید:‌ چون فلان مسئله جزو‌ اعتقادات است، مثلاً مسئلة امامت كه یكی از اركان مذهب شیعه است، باید اسامی امامان اهل بیت در قرآن به صورت نصّ بیان می‌شد، نه آنكه در ظاهر آیات به صورت كلیّ مطرح شود و پیامبر خدا آن را ـ مانند مسائل دیگر ـ تبیین كند. ما دلایلی بر این عذرها نمی‌شناسیم، بلكه اطلاق پیروی از رسول خدا و تأكید فراوان بر آن، این مرزبندی را در هم می‌شكند
نتیجه این كه: خداوند متعال در این مسئله مهم ؛ یعنی ذكر اسامی امامان از اهل بیت علیهم السلام در قرآن امت اسلامی را امتحان كرده تا نفوسی كه در مقابل دستورات خدا و پیامبر تسلمیند، از نفوس متمرد و سركش جدا شده و شناسایی شوند.

3 -  مرحوم سیدعبدالحسین شرف الدین
 در رسالة «فلسفة المیثاق و الولایة»[14]
 در پاسخ به این كه چرا قرآن كریم تصریح به خلافت امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» نكرده، تا مجالی برای تأویل معاندین نباشد، می‌گوید: «عرب به طور عموم و قریش به صورت خصوص ملاحظه نمود كه رسول خدا«صلی الله علیه و آله» برای پیشبرد اهداف خود كه همان اهداف اسلام است از راه‌هایی استفاده نمود كه یكی از آن‌ها قلع و قمع مخالفان و معاندین با شمشیر علی بن ابی طالب«علیه‌السلام» و دیگران بود، لذا برخی كه اقوام و افراد عشیرة خود را در جنگ‌ها از دست داده بودند، كینه و خشم خود را از رسول خدا«صلی الله علیه و آله»  در دل داشتند
بعداز وفات رسول خدا تعصب و كینة خود را بر شخصی پیاده كردند و ریختند كه نمونه و افضل عشیرة پیامبر؛ یعنی علی بنابی طالب بود. نزد آنان او تنها كسی بود كه می‌توانست همة آن حقدها و كینه‌ها بر او جاری شود، لذا در كمین او نشسته و تمام زندگی او بر هم ریخته، هرچه در توان داشتند بر ضدّ آن حضرت«علیه‌السلام» و ذریّة او به كار گرفتند... . 
از طرفی دیگر كرامات و فضایل امام علی«علیه‌السلام» و نزدیكی او به سوی خدا«صلی الله علیه و آله» را كه مشاهده می‌كردند، حسد در دل آنان پدید آمده و مترصّد بودند تا در زمان مناسب آن را به هر شكلی ممكن بر سر حضرت ریخته و از او انتقام گیرند
و از جانب دیگر عرب نظر بر این داشت كه خلافت در این قبایل خود بگردد، لذا از ابتدا،  قبل از وفات رسول خدا«صلی الله علیه و آله» بر این توافق كردند كه به هر نحو ممكن خلافت را از خاندان بنی‌هاشم بیرون كرده و خود صاحب آن شوند. آنها چنین گمان می‌كردند كه اگر بعد از رسول خدا خلیفة اول از بنی‌هاشم باشد در ادامه نیز به بنی هاشم خواهد رسید، و لذا از ابتدا اصرار بر این داشتند كه خلافت به دست آنان نرسد. و به همین جهت آن را از نصّ خارج كرده و به شورا و انتخاب واگذار نمودند... لذا عمر بن خطاب در مناظره‌ای كه با ابن عباس در مسألة خلافت داشت می‌گوید «قریش كراهت دارد تا در شما نبوّت و خلافت جمع شود».[15
از اینجا استفاده می‌شود كه امر امامت بسیار مسألة سخت و دشوار بوده است، زیرا از طرفی از اصول دین است كه باید از جانب پیامبر«صلی الله علیه و آله» برای مردم تبیین شده و تبلیغ گردد و چاره‌ای از آن نیست. و از طرفی دیگر پیامبر عواقب این تبلیغ را در بین معاندین و كینه توزان مشاهده می‌نماید، نكند كه با ابلاغ آن، هرج و مرجی در جامعه پدید آید، آشوب از جانب كسانی كه هرگز حاضر نیستند زیر بار حكومت امام علی«علیه‌السلام» رفته و او را اطاعت كنند. خداوند متعال از كینه و قصد و غرض آنها آگاه است كه چه نقشه‌هایی كشیده تا به اهداف شوم خود برسند، آنها حاضرند برای رسیدن به آن اهداف دست به هر كاری زده، حتّی قرآن را نیز تحریف نمایند و آنچه تصریح شده را حذف كنند. در صورتی كه پیامبر مصرّ بر آن باشد تا وصیّ خود را به هر نحو ممكن جانشین خود كرده و حتّی خداوند متعال نیز به طور صریح در قرآن به امامت او اشاره كرده و نام او را نیز ذكر كند. لذا حكمت و لطف خداوند متعال چنین اقتضا كرد كه امامت و اسم امامان را به طور صریح و آشكار در قرآن ذكر نكند؛ زیرا با این كار ضرر و خطر عظیمی از این جانب متوجه اسلام و كتاب آسمانی آن می‌شد... 
نشانه‌های حركات و مقابله‌ها با خلافت امام علی«علیه‌السلام» و تمهید مقدمات برای تصاحب خلافت، از اواخر عمر پیامبر پدیدار شد، در شب عقبه گروهی قصد ترور پیامبر«صلی الله علیه و آله» را داشتند .در روز پنجشنبه چند روز قبل از وفات آن حضرت، مانع نوشتن وصیت شدند تا مبادا نامی از امام علی و اهل بیت«علیهم السلام» به عنوان خلفای بعد از پیامبر«صلی الله علیه و آله» در آن آورده شود. در فرستادن لشكر اسامة بن زید برای مقابله با لشكر روم، با دستورات اكید حضرت برای پیوستن به لشكر، مخالفت كردند تا مبادا خلافت برای امام علی«علیه‌السلام» تمام شده و از آن محروم شوند
به این جهات و جهات دیگر خداوند متعال حكمتش اقتضا نمود تا به طور صریح به امامت اهل بیت علیهم السلام اشاره نكرده و نام آنها را در قرآن ذكر نكند. بلكه پیامبرش را مأمور كرد تا امر امامت حضرت علی«علیه‌السلام» را از طریقی دیگر دنبال كند كه مطابق با مقتضای حال بود و حكمت و مصلحت اسلام و مسلمین نیز در نظر گرفته شود. پیامبر«صلی الله علیه و آله»  نیز در این زمینه از هیچ كوششی فرو گذار نكرد . او در طول بیست و سه سال بعثت خود با اسلوب‌های مختلف و در مواقع گوناگون هر جا كه مناسب می‌دید ولایت و امات امام علی«علیه‌السلام» و اهل بیتش را به مردم گوشزد می‌كرد تا حجّت برای مردم تمام شده و این اصل مهم از اصول دین مجهول و مبهم نماند. از همان شروع بعثت كه امر به انذار عشیرة خود از جانب خداوند متعال آمد، در آخر سخنان خود خطاب به عشیره‌اش فرمود:«إنّ هذا ـ علیّ أخی - و وصیّی و خلیفتی من بعدی، فاسمعوا له و أطیعوا»؛[16]
«همانا این ـ علی برادر و وصی و جانشین بعد از من است، پس سخن او را گوش فرا داده و از او اطاعت نمایید.» 
در طول مدت بعثت با نصوص جلی و خفی، با قراین و بدون قراین، برای عشیرة خود و از خواص حضرت از مهاجرین؛ امثال ابوذر، مقداد و عمار، و انصار؛ امثال سلمان، ابیّ خزیمه و فروة  بنعمر بن ودقه ، و به طور عموم، امامت و ولایت امام علی«علیه‌السلام» را بیان كرد، و آنان را به اطاعت از او واداشت. در حجة الوداع در ملأ عام به ولایت امیرالمومنین«علیه‌السلام» تصریح كرده و دستور داد تا حاضرین به غایبین اطلاع دهند... 
به این شكل حكیمانه، پیامبر امر ولایت را بر مردم ابلاغ نموده و بین آنان منتشر ساخت، تا هم امامت كه اصل و ركنی از اركان دین است بر مردم ابلاغ شده باشد، و هم جلوی مفاسد مترتب بر تصریح  به نام اهل بیت در قرآن گرفته شود. و از طرفی می دانیم كه ما وظیفه داریم به بیانات پیامبر در ذیل آیات قرآن عمل كرده و آنها را اطاعت نماییم. خداوند متعال می‌فرماید
(وَ أَنْزَلْنا إلَیْكَ الذّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاس ما نُزِِّلَ إلَیْهِمْ)[17]
 «و ما این ذكر‌(قرآن) را بر تو نازل كردیم تا آنچه را كه به سوی مردم نازل شده است برای آنها روشن سازی». 
مرحوم شرف الدین به همین بیان در كتاب «الفصول المهمة » و «المراجعات» نیز به سؤال مطرح شده پاسخ داده است.[18]

امام شناسی و پاسخ به شبهات
علی اصغر رضوانی

[1] . الجامع الأحكام القرآن، ج 1، ص 480
[2] . الجامع الأحكام القرآن، ج 1، ص 480
[3] . الجامع الأحكام القرآن، ج 1، ص 480
[4] . سورة مائده، آیه 48
[5] . سورة نحل، آیه 44
[6] . سورة نساء، آیه 59
[7] . سورة احزاب، آیه 33
[8] . كافی، ج1 ، ص 286 ، ح 1؛ شواهد التنزیل،ج 1، ص 191، ح 203
[9] . سورة حجر، آیه 5
[10] . سوره‌های بقره آیة 65 . نساء آیه‌154 ، اعراف‌، آیه 163
[11] . سورة‌ حجرات، آیات 2 و 3
[12] . سوره‌های توبه، آیة 120 ، نساء آیه 65، حشر آیه 81
[13] . مستدرك حاكم، ج 1، ص 8؛ سنن ترمذی، ج 2، ص 110
[14] . مجله تراثنا ، شمارة 62
[15] . تاریخ طبری، ج 3، ص 289، شرح ابن ابی الحدید، ج 12، ص 53
[16] . تاریخ طبری، ج1، ص 542
[17] . سورة نحل، آیه 44
[18] . ر.ك، الفصول المهمة ص 135 ، المراجعات ، ص 448، مراجعة 84.

 

يکشنبه 1/8/1390 - 8:20
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته