• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 227
تعداد نظرات : 173
زمان آخرین مطلب : 5079روز قبل
تغذیه و تناسب اندام

از دیرباز بشر با كباب كردن گوشت و سایر مواد غذایی، آشنا بود و با این روش، اقدام به پخت غذا و رفع گرسنگی می‌كرد. به جرات می‌توان قدیمی‌ترین روش طبخ غذا را روش كبابی كردن ذكر كرد ولی این روزها با گسترش علم و تكنولوژی، روش‌های متعددی جهت آشپزی تعبیه شده است ولی این كه كدامیك از این روش‌ها، سودمند و مفیدند و كدامیك خیر، سوالی است كه جام‌جم در گفتگو با دكتر احمدرضا درستی ، متخصص تغذیه و رئیس دانشكده و انستیتو تحقیقات تغذیه و صنایع غذایی كشور مطرح كرده است. <!--[if !vml]--><!--[endif]-->
این متخصص تغذیه كباب كردن گوشت را بهترین روش پخت عنوان كرده و می‌گوید: این روش پخت، نسبت به سایر روش‌های بخارپز و آب‌پز نیز برتری دارد و ارزش ماده غذایی گوشت حفظ شده و به محض این كه كباب حرارت اولیه‌اش را دید، پروتئین‌های سطحی گوشت منعقد (بسته)‌ می‌شود و از بخار آب تا حد زیادی جلوگیری به عمل می‌آید كه این باقی ماندن بخار آب حاصل از حرارت در گوشت باعث پخته شدن خوب گوشت می‌شود و خواص گوشت تا حد زیادی حفظ می‌شود.

دكتر درستی می‌افزاید: كبابی كردن برای برخی از سبزیجات و برخی از میوه‌جات (نوعی موز سبز سفت كه بایستی آن را كبابی یا آب‌پز كرد)‌ نیز توصیه می‌شود.

كبابی كردن سیب‌زمینی بهتر از هر روش دیگر
سیب‌زمینی دارای مقداری ویتامین
C در خود است كه بسیار نسبت به حرارت حساس است به همین دلیل ترجیح بر آن است، در طبخ این سبزی از كمترین حرارت لازم استفاده شود، این متخصص تغذیه با اشاره به این موضوع عنوان می‌كند: در روش كبابی كردن سیب‌زمینی كه آن را به همراه مقداری خاك در زیر آتش قرار می‌دهند، پوست آن مانع از دست رفتن بسیاری از املاح آن می‌شود و پس از پخته شدن عطر و مزه خوبی نیز خواهد داشت، در این روش تا جایی كه ممكن است ارزش غذایی سیب‌زمینی حفظ می‌شود و می‌توان گفت با روش آب‌پز كردن قابل مقایسه است ولی بالعكس این موضوع به هنگام سرخ كردن سیب‌زمینی است، به این صورت كه نه‌تنها در سرخ كردن ویتامینC و اسید فولیك این ماده غذایی از بین می‌رود، بلكه مواد سرطان‌زا جایگزین آنها می‌شود، به همین جهت می‌توان «سرخ كردن» را از بدترین روش طبخ سیب‌زمینی ذكر كرد.

وی می‌گوید: همچنین بهتر است در طبخ كدو و بادمجان نیز كه برخی اظهار می‌كنند مجبور به سرخ كردن این سبزیجات هستند با استفاده از یك قلم‌موی تمیز كدو و بادمجان را به روغن سرخ كردنی آغشته كرد و با قرار دادن آن در گریل فر، آن را به صورت كبابی طبخ كرد.

نكات كبابی
بهتر است گوشت را قبل از كبابی كردن در سس بخوابانید، چراكه كارشناسان معتقدند این كار باعث مرطوب و پایین نگه داشته شدن درجه حرارت آن می‌شود. گوشت را در قطعات كوچك تهیه كنید تا درجه حرارت گوشت به هنگام پخته شدن پایین بیاید، سعی كنید برای تهیه كباب، گوشت‌های لخم را انتخاب كنید، چربی كمتر باعث كاهش شعله‌ و دود می‌شود.

قبل از كبابی كردن گوشت سعی كنید گوشت را گرم كنید، برای این كار بهتر است قطعات گوشت را در یك كیسه نایلونی پیچیده و آنها را 30 تا 60 دقیقه در آب گرم قرار دهید و سپس آن را بپزید و به هنگام كباب كردن، گوشت را به طور مرتب، پشت و رو كنید، پشت و رو كردن گوشت به معنای آن است كه هیچ طرف گوشت بیش از اندازه حرارت جذب نمی‌كند یا حرارت از دست نمی‌دهد، بنابراین گوشت سریع‌تر می‌پزد و لایه‌های بیرونی آن كمتر دچار سوختگی می‌شود.

حقایق تغذیه ای :


بسیاری از ویتامین های گروه
B برای انجام سوخت و ساز (متابولیسم) انرژی در بدن مورد نیاز هستند.

اگر یک رژیم غذایی کم کالری، به مقدار کافی ویتامین های گروه
B را تأمین نکند، ممکن است بر سوخت و ساز چربی ها و کربوهیدرات ها تأثیر بگذارد و منجر به احساس خستگی، بی حالی و خواب آلودگی در فرد شود.


ویتامین
C نیز نه تنها باعث افزایش مقاومت بدن در برابر عفونت ها می شود، بلکه به بازسازی و حفظ بافت های عضلانی و رگ های خونی کمک می کند.
<!--[if !supportLineBreakNewLine]-->
<!--[endif]-->



برای انجام تمرین های ورزشی طولانی به منظور سوزاندن میزان مناسبی از کالری برای کاهش دایمی وزن، وجود بافت های قوی تر عضلانی لازم است.

لازم نیست کیلو کیلو ویتامین و قرص های مواد معدنی بخورید تا مطمئن شوید تمام مواد مغذی لازم به بدنتان رسیده است. خوردن روزانه یک قرص مولتی ویتامین هم کافی است تا به حفظ سطوح انرژی بدنتان کمک کند؛ بدین ترتیب شما می توانید به طور مؤثری ورزش کنید. یادتان باشد قبل از مصرف هر نوع مکملی حتما با پزشک مشورت کنید.


برای جلوگیری از کاهش بافت های عضلانی هنگام کاهش وزن، باید به مقدار کافی پروتئین با کیفیت بالا (مثل تخم مرغ، لبنیات، انواع گوشت و حبوبات) مصرف کنید. هر چه بافت های عضلانی کمتری از دست بدهید، میزان متابولیسم بدن نیز کمتر کاهش پیدا خواهد کرد. اگر متابولیسم بدن همچنان بالا باشد، سوزاندن چربی های اضافی بدن و در نتیجه کاهش وزن ادامه خواهد داشت، ولی با افت متابولیسم، کاهش وزن سخت خواهد شد.


تغذیه مناسب به معنای مصرف کافی و متعادل از تمام مواد مغذی مورد نیاز بدن، اعم از پروتئین، کربوهیدرات، اسیدهای چرب ضروری، ویتامین ها، مواد معدنی و الکترولیت ها می باشد.



بدن می تواند مدت طولانی با یک رژیم غذایی کم کالری دوام بیاورد، اما نیازمند مواد مغذی ضروری است تا بتواند انرژی ذخیره اش، یعنی چربی های اضافی را مصرف کند.




این مقاله برای افراد بزرگسال سالمی (یعنی بیمار نباشند) تهیه شده که رژیم غذایی کم کالری دارند. چنانچه شما رژیم غذایی مناسب و متعادل با کالری کافی دارید نیازی نیست که هیچ گونه مکمل تغذیه ای مصرف کنید. ولی در کنار یک رژیم کم کالری می توان از مکمل استفاده کرد.

ویتامینB1 در کدام مواد غذایی موجود است ؟

ویتامینB1 در بسیاری از غذاها مثل نانها، غلات و گوشتها خصوصاً گوشت قرمز وجود دارد . بیشترین میزانB1 در مخمر ، جگرو سبوس غلات ( گندم، جو و برنج) است .

سبوس منبع غنی B1است و با گرفتن پوست غلات برای تهیه آرد سفید قسمت اعظم B1از دست می رود . از اینرو توصیه می شود از نانهای سبوس دار مثل سنگک ، بربری و بیسکویت هایی که با آرد سبوس دار تهیه می شود استفاده کنید .

ژاپنی های فقیر که غذای آنها فقط برنج سفید و ترشی است پس از مدتی دچار ناتوانی در عضلات پا و راه رفتن می شوند که این همان بیماری بری بری است .

البته مصرف خرچنگها و بعضی از ماهیها و میگو بصورت خام در ژاپن در ایجاد این بیماری نقش قابل توجهی دارد زیرا در بدن این حیوانات دریایی ماده ای به نام تیامیناز (Thiaminase) وجود دارد که فرمول تیامین را شکسته خاصیت ویتامینی آنرا از بین می برد .

 کمبود این ویتامین بر دستگاه عصبی یا سیستم گردش خون اثر می گذارد . نکته دیگر اینکه حرارت، ویتامین B1را از بین می برد .

 اگر از جگر غذایی تهیه می کنید ، بهتر است آنرا قبل از پخت در فریزر قرار ندهید و برای پخت از حرارت بالا استفاده نکنید .

 بهتراست بدانید ، مصرف ماءالشعیر و یا جوانه گندم نیزمیزان زیادیB1 به بدن ما می رساند

شنبه 22/3/1389 - 17:3
آموزش و تحقيقات

اشاره

در شماره های پیش اشاره کردیم که «تندخوانی » مجموعه راهکارهای عملی و فنونی است که به هنگام مطالعه، سرعت انسان را بگونه ای چشمگیر افزایش می دهد; چنان که در زمانی اندک، توفیق یادگیری صفحات بی شماری نصیب افراد می شود.

آثار آن: صرفه جویی در وقت، افزایش کارآیی و خلاقیت، کشف استعدادهای ناشکفته، افزایش چشمگیر درک اجتماعی و تحرک و پویایی، ایجاد حضور ذهن و موفقیت در امتحانات و سرعت در تمام کارهای زندگی خواهد بود.

پیش تر دانستیم که گام هایی بس ارزشمند ما را در مسیر فراگیری این هنر معجزه آسا، مدد می رساند که از آن میان به «فعال کردن چشم »، «وسعت دایره دید»، «خط بردن زیر سطرها»، «حرکت دادن چشم » و «ارزیابی کلمات » و «سنجش زمان » اشاره کردیم. اکنون ادامه بحث را پی می گیریم.

زندگی با «تندخوانی »

دغدغه خاطر، و دل مشغولی و درگیری با شیوه های یادگیری تندخوانی، گام بلند و پربرکتی است که سرعت بسیاری در این مسیر به انسان می دهد. آنان که در دست یابی به آرمان های ارزشمند، افزون برعشق و علاقه، تلاش و تکاپوی فراوانی در زندگی خود نشان می دهند و هرگز هدف را در حاشیه قرار نمی دهند، به یقین به نتایج بس مطلوبی دست می یابند.

اگر علاقه مند به تند خوانی هستید و آرزو دارید که سرعت مطالعه خود را 5، 7 و یا 10 برابر کنید، باید با تندخوانی زندگی کنید. جملاتی مانند «مگر می شود...»، «فکر نکنم...»، «بعید است که...»، «ما که نمی توانیم »، «از ما گذشته است » و... ویروس های یاس آوری است که توانمندی روح و بالندگی روان را در سراشیبی ضعف و سقوط قرار می دهد.

اگر بدانیم و خوب هم بدانیم که با اراده ای قوی می توان تندخوان شد، بگونه ای که سرعت خیره کننده و درک چشمگیری به دست آورد، هرگز در انجام تمرینات دچار سستی و کاستی نمی شویم. تلاش خستگی ناپذیر نشان می دهیم و خود را برای گام های بعدی پرنشاط و با احساس می یابیم.

به راستی ما از ژاپنی ها چه چیزی کم داریم که یکی از آنان با باوری این چنین، در یک دقیقه توانست 110 صفحه کتاب را مطالعه و درک کند!

بی شک باور نکردن مطلب فوق، ما را از هر گونه کامیابی و موفقیت در فراگیری تندخوانی و... دور می کند و لمس این حقیقت، از آغاز راه، ما را به این مسیر امیدوار می کند و ما را به هدف خویش می رساند.

تصور «تند خوانی »

از جلوه های زندگی با تندخوانی آن است که علاوه بر خط بردن زیر سطرها، حرکت دادن چشم و ارزیابی کلمات و سنجش زمان، چشمان خود را ببندیم، خود را پشت میزی تصور کنیم، کتابی در برابر خویش بگشاییم و با تصویری سیاه و سفید، شروع به مطالعه آرام و لاک پشتی نماییم، سپس تصویر را برفکی کرده، کوچک تر نموده و در سمت چپ صورت قرار دهیم و دور و دورتر نماییم. آنگاه تصویر را رنگی کنیم، خود را پشت همان میز تصور کرده و این بار، با سرعت بسیار، شروع کنیم به مطالعه، خط بردن، ورق زدن و کتاب را به پایان برسانیم و در فضایی بانشاط و دلپذیر و شوقی بسیار، به خوبی از عهده مطالعه یک کتاب برآییم.

این تصور، آثار روانی مثبتی برای ما به ارمغان خواهد آورد که از آن میان، به سرعت ناخودآگاه و تاثیر گذار به هنگام مطالعه می توان اشاره کرد.

خط بردن تا 24000 کلمه در دقیقه!

گام سوم در مسیر تندخوانی را خط بردن زیر سطرها دانستیم و در بخش پیشین بدان پرداختیم. اکنون به چند نکته اشاره می کنیم:

نخست آن که، خط بردن زیر یک سطر برای بار اول و دوم و یا سوم و چهارم ضروری است. اما پس از این مقدار، باید شتاب بیش تری به آن بدهیم; به این گونه که سراغ دو سطر برویم و چندین بار با انگشت خود زیر دو سطر خط ببریم، پس از آن که چشم ما با دو سطر هماهنگ و سرعت آن دو برابر قبل شد، گام بعدی را برداریم و آن خط بردن زیر سه سطر است. پس از این اقدام، باید به سراغ بند یا پاراگراف برویم و در یک حرکت چشم، تمامی کلمات و واژه ها را در آینه چشمان خود قرار دهیم.

شایان ذکر است که بار اول و دوم، این شیوه، ناکارآمد و یا صوری به نظر می رسد، اما در حرکت ها و تمرین های پی درپی، به خوبی درمی یابیم که عبارات و واژه ها قابل انتقال هستند، از این رو، باید آنها را بلعید و در حافظه چشم سپرد، بدون آن که بخواهیم به درک مطلب بپردازیم یا اندام کلمات و درستی و نادرستی آنها را مرور کنیم، بدون شک یگانه مددکار ما در این راه، باور این حقیقت است که می توان تندخوان شد و راه دستیابی به تندخوانی نیز خط بردن، افزایش سرعت چشم و وسعت دایره دید است و بس.

با سنجش مرحله به مرحله، سرعت ما سیر تصاعدی می یابد; به طوری که از 10000 کلمه در دقیقه فراتر رفته و به مرز 20000 و سرانجام 24000 کلمه خواهد رسید.

تنفس شادی بخش

تنوع، شادی و یا شوخی به هنگام آموزش، نشاط و روانی مسیر را ایجاد می کند و از خستگی، دلزدگی و یا یکنواختی می کاهد.

تنفس شادی بخش، زنگ استراحت و یا لحظات شادی بخشی است که سرعت سیر ما را افزایش می دهد. در این هنگام، حالت تنفس یا دم گرفته با سه شماره که در ذهن انجام می دهیم و یا با حرکت دادن سه انگشت، یک تنفس انجام می دهیم و به سه شماره دیگر، دم دیگری و با سه شماره آخر باز، یک بار نفس می کشیم و پس از چند لحظه، حالت بازدم یا خروج هوای حبس شده را در سینه انجام می دهیم. در این هنگام، حالت شاد و فرح بخش به انسان دست می دهد که خستگی گذشته را رفع و آمادگی برای آینده را ایجاد می کند.

تمرین، تمرین، تمرین

از آغاز تا پایان باید به یک نکته بنیادین توجه داشته باشیم و آن، این واقعیت آشکار است که هر چه تمرین ما در این مراحل بیشتر باشد، از عادت گذشته، یعنی مطالعه لاک پشتی یا کندخوانی دور می شویم. از این رو، هرگز در دستیابی به مرحله بعد عجله نکنیم و با بی حوصلگی یا دلزدگی تمرین نکنیم.

در بخش نخستین آموختیم که مدت دوره تندخوانی در آمریکا شش ماه است، آن هم بطور پی درپی و با سختکوشی بسیار، حال اگر بگونه ساده و یا بطور نوشتاری و غیرحضوری بیان می شود، به تمرین بسیار، دل سپردن فراوان و تلاش شبانه روزی نیاز خواهد داشت.

ترسیم درخت حافظه

هر گاه به مرحله ای از تسلط در خط بردن رسیدیم که در آن سرعت چشمگیری در دید خود یافتیم، دایره دید خویش را گسترده دیدیم و تسلط بر نیم صفحه کتاب را در یکبار دیدن احساس کردیم، در این حالت، باید درخت حافظه ترسیم کنیم و گام بعدی را با حفظ شور و شوق چشمگیر دنبال نماییم.

درخت حافظه بدین شکل خواهد بود:

کاهش سرعت خط بردن; افزایش درک مطلب

دانستیم که در تمرین های متناوب و متفاوت خط بردن، به هیچ وجه نباید به درک مطلب رو کرد، بلکه باید تنها به انعکاس عبارات و واژه ها در ذهن و اندیشه اکتفا کرد.

اکنون که سرعت ما به 24000 کلمه در دقیقه رسیده است، باید بدون کاستن سرعت بطور یکباره و یا قابل توجه، به درک مطلب روکنیم، نخست 1000 یا 2000 عدد از خط بردن خود بکاهیم و یک تا سه نکته از نوشتار را که در یک دقیقه خط برده ایم، در رخت حافظه یادداشت کنیم.

شیوه یادداشت کردن به این صورت است که پس از پایان خط بردن، کتاب را می بندیم، چندین لحظه با چشمانی بسته به تفکر از آغاز تا پایان صفحات می پردازیم، بعد از آن به مدت 40 تا 60 ثانیه مطالب را یادداشت می کنیم.

عنوان کلی بحث در ریشه درخت، عنوان عام آن در ریشه شاخه ها و عنوان های جزئی در شاخ و برگ های درخت حافظه نوشته می شود.

هرگز بار اول و دوم و حتی سوم و چهارم را معیار قرار ندهیم، بلکه به تمرین پی درپی بپردازیم تا ذهن ما با گام جدید آشنا شود و پس از چندین بار و تسلط بسیار، نخست یک تا سه نکته، بار دوم، چهار نکته و بار سوم به بعد، پنج، شش، هفت و هر چه بیشتر از نکات کتاب را بنگاریم.

شنبه 22/3/1389 - 17:1
موفقیت و مدیریت
گر خوش شانس باشید ناصحانی( مرشدان) که در کسب و کار شخصی خودش موفق بوده را می یابید که می توانند شما را نیز در مسیر موفقیت راهنمایی و هدایت کنند. اگر واقعاً خوش شانس باشید و این افراد در صنعت و حرفه شما حضور داشته باشند، بیش از یک پشتیبان برای تصمیمات شما خواهند بود. افراد فوق العاده خوش شانس اندکی وجود دارند که یک ناصح مسیر فکری شان را در مورد کسب و کار را تغییر دهد. چندین سال پیش، من با یک چنین شخصی برخورد کردم. طی یک سری اتفاقات تصادفی من با یک میلیونر که حاضر بود تجربیات با ارزش خود را با من سهیم شود برخورد کردم. در کمتر از 2 ساعت این فرد توانست تمام آن چیزی را که من در مورد کسب و کار می دانستم را تغییر دهد. حتی توانست اکثر تصورات و طرز فکرهای اساسی را که من در زمینه کسب و کار داشتم را عوض کند. من و شریکم در یک شرکت فروش آگهی آن لاین که خیلی در آن سرمایه گذاری شده بود و رشد آن بیشتر به خاطر محیط اینترنتی بود با هم کار می کردیم. او رئیس من بود و من فضاهای آگهی را می فروختم. ما به سرعت درک کردیم که اگر کسب و کار شخصی خود را دور از وضعیت دشوار شرکت که با آن درگیر بودیم، ادامه دهیم، سرگرمی بیشتری خواهیم داشت و اجناس خود را با قیمت بالاتری خواهیم فروخت. یکباره تصمیم به ترک شرکت گرفتیم. در یک دوره زمانی دیوتنه کننده و با بیدارماندنمام تا دیروقت در پشت لب تاب ها، توانستیم توجه یک سرمایه گذار خیلی توانگر را جلب کنیم. او ما را برای دیدن خودش و بعضی از وکلایش در هتل شخصی اش با این دستورالعمل که" تماماً برنامه های کسب و کارتان را کنار بگذارید و فقط خودتان بیایید"، دعوت کرد.

هر چند که اولین ملاقات بیش از 2 ساعت نبود، اما زمان به سرعت می گذشت. ملاقات بر اساس ارزیابی من و شریکم بر اساس یکسری سوالات که با فکر و اندیشه ی مرتب طرح شده بود، برگزار شد، با این وجود چیزی که جالب بود که این سوالات بسیار ساده و پیش پا افتاده بودند. ما انتظار یکسری سوالات سخت در مورد سرمایه گذاری مشارکتی و معاملات بین المللی را داشتیم. اما به جای آن درباره اینکه ما کی هستیم و اینکه برای کمک به بهتر شدن شرکت چگونه فکر می کنیم، مورد سوال قرار گرفتیم. بعد از چند ماه ارتباطات مالی را با وی شروع کرده، ما یک معامله با این سرمایه گذار انجام دادیم، معامله انجام شد اما سوالات همچنان ادامه داشت. جالب ترین و ملایم ترین سوال که تقریباً یکبار در هفته در پشت تلفن و در هر ملاقات رودر رو از ما پرسیده می شد ( چه طوری) بود. اوایل من فکر می کردم که این یک سوال مسخره است و با توصیف شرکت و اینکه ما برای موکلمان چه کارهایی انجام داده ایم پاسخ داده خواهد شد. با گذشت زمان به ذهنم خطور کرد که این یک سوال پر معنی است و جوابهای من به موضوعی که در کنه سوال نهفته است پاسخی نمی دهد بالاخره من از سرمایه گذار بیلیونری مان پرسیدم، شما همیشه این سوال را از من می پرسید بنابراین دلیلی ندارد که شما جواب را ندانید پس چرا تکرار می کنید؟ او خندید و همچنان جواب می داد "من همیشه این سوال را می پرسم چونکه بهترین سوالی است که بفهمی که افرادی که در یک کسب و کار متمرکزند چگونه اند."سکوتم او را برای ادامه دادن برانگیخت،"می بینی، اگر کسی بتواند به این سوال بی پروا و در کمتر از 10 کلمه جواب دهد احتمالاً نمی داند که ارزش واقعی سرویس و محصول شان چقدر است."

" برای امتحان اینکه این امر چقدر صحیح است سعی کن که از خودت این سوال را بپرسی و در 10 کلمه یا کمتر جواب آن را بدهی. آیا در مورد جوابی که دادی احساس روشن و واضحی داری یا اینکه گیج شده ای؟    بعداً این فرصت برایت پیش می آید که این سوال را از شخص دیگری بپرسی، دقیقاً نگاه کن که او چگونه به این سوال پاسخ می دهد. آیا بعد از اینکه توضیحات دور و دراز او تمام شد نیاز به نشستن یا استراحت دارید یا سریع متوجه می شوید. برای من واضح است که اگر نیاز به وایت برد و ارائه وسیله ی پاورپوینت و 45 دقیقه زمان برای فروش محصول خود داشته باشید شما درگیر یک مشکل بزرگ هستید." در طول زمانی که ما با هم تماس داشتیم همیشه تعداد زیادی سوال مطرح بود. هر سوال توانایی این را داشت که مستقیم سر اصل مطلب برود و موقعیت های پیچیده را درک کند. در زیر لیست سوالاتی که مدام مطرح می شد آمده است.

1-      چه کسانی مشغول به کار هستند؟ شهرت، امانت و استعدلد درونی کسانی که درگیرند چقدر است؟ این افراد شرکت را در مسیر موفقیت قرار می دهد یا شکست؟ پاسخ کلیدی است که مطمئن شوی که تو تنها کسی نیستی که افراد باهوش و پر انرژی و با اشتیاق فوث العاده ای داری و همچنین مطمئن شوی که بدست آوردن یک گروه در کنار هم ده برابر جمع نیروی تک تک اجزا آنها است. ممکن است باهوش ترین افراد را در گروهت داشته باشی اما اگر هیچ ارتباطی بین آنها نباشد هیچ کاری موفق آمیز، نیز انجام نمی شود.

2-      در مسیر کاری تان، افراد مهم ترند یا ایده ها؟ اگر با مشکلی مواجه شدید ارزیابی کنید که این مشکلات توسط افراد به وجود آمده یا توسط ایده هایی که آنها برای پیشبرد کارشان دارند. افراد خوب می توانند یک ایده ی بد را به خوب تبدیل کنند اما افراد بد هرگز نمی توانند چنین کاری کنند، حتی یک ایده ی کسب و کار که بر اساس فکر و اندیشه ی باز و صحیح گرفته شده ممکن است به کاستی منتهی شود. اما زمانی که افراد خوبی در اختیار داشته باشید اداره کردن مشکلها راحت تر است.

3-      آیا کارمندانتان از نظر قدرت و استعداد مانند هم هستند؟ شروع یک کسب و ادامه ی آن برای یک مدت طولانی قابل مقایسه با قهرمانان دو سرعت و مسافت زیاد دوندگان است. همه نمی توانند کارآفرین و کارشناس خبره باشند آیا شما یک شرکت تأسیس کرده اید که در زمان و موقعیت مناسب درجا بزند و مسیر نزولی پیش گیرد یا اینکه به سمت جلو حرکت کند. این یک اصل رایج بین سرمایه داران ریسک پذیر است که اکثر کسانی که تازه شروع کرده اند در چند سال اول رشد نخواهد کرد.

4-      چقدر پول برای سود بردن نیاز دارید؟ اگر شما برنامه ریزی کرده اید که شرکت خود را با سرمایه افراد دیگر آغاز کنید بهتر است با آنها روراست باشید. مدیریت، پیش بینی کلید تمام ارتباطات موفق است و چیزی بهتر از صداقت بین صاحب کسب و کار و سرمایه گذار نیست. پیشگویان تنها حدس های خوبی می زنند بنابراین زمانی که برنامه هایتان را برای افرادی که در شرکت شما سرمایه گذاری کرده اند ارائه می دهید هوشیار باشید.

5-      آیا به کارمند امور مالی نیاز دارید یا می توانید با یک حسابدار خوب آغاز کنید؟ عموماً بالاترین هزینه ها در یک شرکت جدید لیست حقوق ها است. در آغاز کار آیا به کارمند برای فعالیت های ابتدایی نیاز دارید؟ اگر از استخدام و به کارگیری کارمندان برای نقش های غیر ضروری تا زمانیکه پول و توجیهی برای آن داشته باشید، دوری کنید، پول خوبی برای خود ذخیره خواهید کرد.

6-      آیا می توانید سرمایه خود را از راهی جز سرمایه گذاری مشارکتی زیاد کنید؟ سرمایه گذاری برای جلو رفتن مهم است و شما به آن نیاز دارید. ممکن است این یک سوالی متناقض باشد که از یک سرمایه گذار مطرح شود اما میلیونر ما به دلیل مشکلاتی که این روابط ایجاد می کند خیلی حساس است. خواسته ی آنها آمدن سود به روی سرمایه شان و بی بصیرتی چشم پوشی نسبت به باریک بینی هایی که باعث تنش در شرکت می شد، است به گفته ی او" سرمایه گذاران تنها و تنها با یک کلمه برانگیخته می شوند هرگز خودت را به گونه ی دیگر متقاعد نکن اگر بتوانی پولت را از دوستان، فامیل و حتی با مایه بیشتر از خودت بگیری، از مواجه شدن با سرمایه گذار مشارکتی پرهیز خواهی کرد.

7-      تفاوت یک سرگرمی با کسب و کار چیست؟ پاسخ ساده است. کسب و کار در آخر هر ماه باعث افزایش سرمایه شما می شود اما در مورد سرگرمی برعکس است. اگر یک کار را فقط و فقط به خاطر اینکه آن را دوست دارید انجام می دهید حتی اگر کسب و کار سختی باشد نهایتاً به شما ضرر خواهد رساند. بهترین حالت پیدا کردن کسب و کاری است که به آن مشتاق هستید و مطمئن باشید که این یک مدل کسب و کار خوب نیز هست.

8-      در سختی ها جا می زنید، یا با حقایق مواجه می شوید؟ مدیران کسب و کار و کارآفرینان بایدتصمیمات دشواری بگیرند. مثلاً بعد از یک ماه کاری بد، ما با موضوعاتی واقعی روبرو می شویم. مانند نبود کار کافی، و زیادی تعداد کارمندان و ... در این زمان باید تصمیم خود را عقب بیندازیم و بلافاصله تصمیمات جدیدی اتخاذ کنیم. تأخیر در تصمیم گیری برای شرکت هزینه خواهد داشت.

9-      آیا استراتژی خاصی دارید؟ آیا به اندازه کافی فکر کرده اید که سرانجام چگونه می خواهید سود ببرید؟ زمانی که فروش داشته باشید، کسب و کار مب تواند بهترین نوع بازگشت سرمایه را داشته باشد. به یاد داشته باشید که در این روزها به ندرت ممکن است که مؤسس و یا مدیر، موقعیت ارجمندش را بیشتر از یک دهه حفظ کند. یکسری ملاحظات را برای خود و شرکت در نظر بگیرید.

شنبه 22/3/1389 - 17:0
آموزش و تحقيقات

راهبرد های مطالعه و یادگیری:

روانشناسان یادگیری در طول بیست سال اخیر به پیشرفت های عظیمی دست یافته و به دیدگاههای تازه ای نسبت به مطالعه و یادگیری رسیده است. نظریه ها و روش های جدید یادگیری و مطالعه که عمدتاً از روانشناسی خبر پردازی  سر بر آورده اند. در بسیاری از مواقع مکمل نطریه ها وروش های قدیمی هستند، اما در بعضی موارد با آن ها متفاوت است. بنا بر نظریه های قدیمی خواندن که در روش های مطالعه زیر بنای روش های تند خوانی قرار گرفته، چنین فرض شده است که سرعت مطالعه وابسته به حرکات سریع چشم است، یعنی هر چقدر چشم سرعتر از روی کلمات بگذرد، ذهن نیز سریع تر اطلاعات موجود در کلمات را درک می کند. بر خلاف این نظریه در روان شناسی یادگیری جدید که از یک رویکرد خبرپردازی یا پردازش اطلاعات سر چشمه می گیرد، اینگونه استدلال می شود که عامل مهم در سرعت مطالعه، پردازش اطلاعات در ذهن خواننده است. یعنی هر چه ذهن آدمی اطاعات دریافتی را سریع تر پردازش کند، سرعت درک ولذا سرعت مطالعه او نیز بیشتر خواهد بود. تفاوت های فردی افراد در خواندن به فرآیند پردازش اطلاعات مرکزی وابسته است نه به فرآ یند های حسی پیرامونی.

روش های یادگیری موثر:

به منظور بهبود فرآیند یادگیری ،روش های متعددی بیان شده اند. برای آشنایی بیشتر شما عزیزان با این روش ها به طور اجمالی به بررسی دو روش موثر به نام های روش پس ختام و مردر میپردازیم.

روش پس ختام:

این روش شامل ۶ مرحله وکلمه ی پس ختام از حروف اول این مراحل تشکیل شده که عبارتند از :

۱-پیش خوانی:

به معنای اجمالی به منظور دریافت کلیات موضوع و سازمان دهی کلی مطلب است . در این روش، خواننده قبل از خواندن دقیق، کل مطلب را مرور و بررسی   می کند.

۲- سوال کردن:

برای هر قسمت از کتاب یا هر فصلی که مطالعه میشود ،میتوان پرسش هائی مطرح کرد و با مطالعه ی بیشتر به آن ها پاسخ داد . سوال ها را با کلمات چگونه ، چه کسی چرا ، چه چیز وغیره باید مطرح کرد.

۳ـ خواندن:

در این مرحله، کل متن یا کتاب مطالعه می شود و به پرسش های مطرح شده پاسخ داده می شود. سرعت خواندن باید با سادگی یا پیچیدگی متن تناسب داشته باشد.

۴ـ تفکر:

اندیشیدن در مورد موضوع مطالعه به آن معنا می دهد و به یاد سپاری آن کمک می کند. به منظور یادگیری بهتر مطالب، از پیش آموخته شده ارتباط داده، نکات اصلی وفرعی را شناسایی کرده وبه یکدیگر پیوند داده و تناقضات موجود در متن را حل کرد. با توجه به آنچه که گفته شد، مهمترین اصل زیربنای تفکر در جریان مطالعه، بسط معنایی است. یعنی شاخ و برگ دادن به مطالب آموخته شده و ایجاد ارتباط بین آنها و آموخته های قبلی که می تواند به یاد سپاری مطالب کمک کند.

۵ـ از حفظ گفتن:

پس از مطالعه هر قسمت، باید مطالب آن توسط خواننده به زبان ساده بازگو شود. این بازگویی مطالب، معلوم می کند که کدام قسمت ها به خوبی یاد گرفته نشده و باید مجدداُ مطالعه شود.

۶ـ مرور کردن:

پس از اتمام مطالعه یک کتاب یا مطالب درسی به منظور جلوگیری از فراموشی مطالب باید کل مطلب مرور شود. بهترین راه مرور کردن این است که بدون مراجعه به متن اصلی به پرسش های مطرح شده پاسخ داده شود. در صورتی که خواندن متن، نتواند به پرسش ها پاسخ دهد، لازم است به متن اصلی مراجعه کرده و مجدداُ اقدام به مطالعه قسمت فراموش شده نمایید. پژوهش های مختلفی که در رابطه با تاثیر روش پس ختام در افزایش پیشرفت تحصیلی و بالا بردن کیفیت یادگیری دانش آموزان و دانشجویان انجام شده نشان داده اند که این روش تاثیر زیادی دارد.

روش مردر:

یکی از روش های مطالعه یادگیری، روش مردر نام دارد. مراحل این روش عبارتند از:

۱ـ حال وهوا:

منظور این است که برای مطالعه باید سر حال وآماده یادگیری باشید. بدین منظور سعی کنید با ایجاد حالت آرمیدگی عضلانی بر اضطراب خود غلبه کرده و افکار مثبت را جانشین افکار منفی و شک تردید های بیهوده سازید.

۲ـ درک و فهم:

در این مرحله بکوشید تا آنجا که ممکن است، مطالبی را که می خوانید به طور عمیق درک کنید. از میزان درک خود آگاه باشید و مطالبی را که خوب نفهمیده اید، با علامت سؤال مشخص کنید.

۳ـ یادآوری:

آنچه را که در هر مرحله خوانده و فهمیده اید، به یاد آورید.در این مرحله با استفاده از تخیل، تفسیر و تحلیل مطالب به یادگیری مطلب کمک کنید.

۴ـکشف و هضم:

در این مرحله مطالبی که در مراحل قبل نفهمیده اید، مراجعه کرده و به یادگیری آنها و کشف ارتباط بین مطالب با یکدیگر بپردازید. مطالب پیچیده را به اجزای ساده تر تجزیه کنید و برای فهم آنها از معلمان، اساتید ومنابع معتبر کمک بگیرید.

۵ـ بسط و گسترش:

مطالبی را که می خوانید به آنچه که قبلا‏ٌ  آموخته اید، ارتباط داده و به آن شاخ و برگ دهید و سؤال هایی نظیر این سؤال ها را از خود بپرسید:

ـ اگر به نویسنده ی مطلب دسترسی داشتید، از او چه سؤال هایی می پرسیدید؟
ـ چگونه می توانید آنچه را که آموخته اید، برای دیگران قابل فهم سازید؟
ـ چگونه می توانید از اطلاعاتی که کسب کرده اید، در عمل استفاده کنید؟

۶ـ مرور وپاسخ دادن:

مرور مطالب آموخته شده و پاسخ دادن به سؤال های طرح شده به منظور رفع ابهامات و اشکالات احتمالی، یکی از مهمترین مراحل در تمام روش های یادگیری است.

شنبه 22/3/1389 - 16:59
آموزش و تحقيقات

آنچه برای پیشرفت تحصیلی دارای اهمیت اساسی است چیست ؟ اولین و مهمترین چیز ، لااقل برای توفیق در كلاس درس ، استفاده مؤثر از زمان خارج از كلاس درس است . می دانیم كه هر شبانه روز 24 ساعت است . دو یا سه ساعت هر روز را به مطالعه كردن اختصاص دهید . اگر زمانی كه در كلاس ها ، غذاخوری ، خواب شبانه و درس خواندن صرف می شود از 24 ساعت كم كنیم  ، باز پنج یا شش ساعت باقی می ماند كه می توانیم آن را به كارهایی اختصاص دهیم كه بیش از مطالعه كردن دوست داریم . عامل دیگری كه توفیق تحصیلی به دنبال می آورد  ، مرور مرتب یادداشتهای كلاسی و فصلهای مربوطه كتاب درسی است . مرور دوره ای و آماده سازی برای امتحانات دراز مدت ، وقت بیشتری در اختیار شما می گذارد و از با عجله برای امتحان آماده شدن جلوگیری می كند . بدین شیوه شما می توانید با كمال آرامش ، با انگیزه بیشتر و تشویش كمتر در روز امتحان حاضر شوید . آخرین چیزی كه شما می توانید جهت دستیابی به نمرات خوب انجام دهید بهره جویی از تمامی منابع و امكاناتی است كه دانشگاه در اختیار شما می گذارد . همه این منابع می تواند به شما كمك كند . آمادگی جهت شركت در كلاس كیپ آلن اگر زمانی را برای آماده سازی خود اختصاص ندهم بدلیل پر بودن برنامه كاری ام نمی توانم به اهدافی كه برای خود تعیین كرده ام دست یابم . آماده سازی بسیار به شما كمك می كند . اگر جهت شركت در كلاس درس خودتان را آماده كنید متوجه می شوید كه كلاس درس تجربه بسیار لذت بخشی است . نه تنها استاد متوجه می شود كه شما در كلاس درس آماده و فعال هستید بلكه متوجه می شوید كه شما می توانید از طریق وا داشتن همكلاسی ها به شركت در مباحث كلاسی ، با آنها همكاری كنید . اگر شما خواستار یك درجه دانشگاهی هستید یا وقت دارید از آموزش دانشگاهی استفاده لازم را ببرید بر عهده خود شماست كه در این زمینه تصمیم بگیرید . پیشاپیش خودتان را آماده كنید تا نزدیك امتحان كامل و نهایی ، خودتان را با حجم عظیمی از دروس روبرو نبینید . من خود به عنوان یك دانشجو می دانم درباره چه صحبت می كنم . وقتی می گوییم آماده سازی امری اساسی است ، برای كسب منافع در دانشگاه رقابت می كنیم . و نیز برای نمرات و وقتی هم كه دانشگاه را ترك می كنیم برای دستیابی به شغل مناسب رقابت می كنیم . در چنین فضایی به آسانی می توانیم قدرت همكاری را كه از طریق گروههای حمایتی مطالعاتی ایجاد می شود ، نادیده بگیریم . گروههای حمایتی مطالعاتی به شما انرژی می دهند . انسانها ، حیوانهای اجتماعی هستند و ما از گروهها ، كسب قدرت می كنیم . صرف نظر از رفاقت ، دوستی و خرسندی ، گروههای حمایتی می توانند به تعالی روحی شما یاری رسانند . گاه پیش می آید كه شما نمی خواهید روی درسهای خود كار كنید ولی اعضای گروه مطالعه ، می توانند از شما حمایت كنند و شما را تشویق به كار نمایند . علاوه بر كسب نیرو از گروه به هنگام كاهش تمایل و توان شما می توانید خودتان هم از دیگران حمایت كنید وقتی آنها به حمایت شما نیاز دارند . یك گروه حمایتی مطالعاتی همچنین مكان خوبی برای ایجاد روابط تشویق كننده با مردم است بنابراین به هنگام مطالعه به فكر دوستان و همكلاسی خود باشید . در آمیختن مطالعه با فعالیتهای اجتماعی مارك كریلی موفق ترین دانشجویان  ، فعالیتهای اجتماعی را با عادات مطالعاتی خوب متوازن می سازند . پرداختن به فعالیتهای اجتماعی ، فشار روانی را كاهش می دهد و از خسته شدن شما پیشگیری می كند . حتماً یك ساعت بعد از مطالعه را به ملاقات دوستان یك بازی فرح بخش ، تمرین در باشگاه ورزشی ، یا گپ زدن با یك دوست جدید اختصاص دهید . وقتی چنین فعالیتهای اجتماعی را در برنامه می گنجانید در مطالعه تمركز بهتری حاصل می شود . ایجاد یك زندگی اجتماعی سالم ، عادات معمول مطالعه را توسعه می بخشد . بعد از فعالیتهای اجتماعی فوق ، كتابها و تكالیف را  به كتابخانه انتقال دهید . در یك مكان راحت و ساكت انتخاب كنید و به مدت دو یا سه ساعت مطالعه كنید . پس از هر 45 دقیقه مطالعه مداوم ، ده دقیقه برای استراحت فاصله بیندازید . دوستی را بیابید كه با شما از لحاظ عادات مطالعه ، شباهت دارد . مكان و میز مطالعه مشتركی را با او انتخاب كنید . به خاطر داشته باشید كه پس از اتمام كار پیش از خواب زمانی را به فعالیت اجتماعی اختصاص دهید . شما با احساس سرزندگی و آمادگی برای یك روز دیگر از خواب بیدار شوید . تنظیم آهنگ رضایت بخش جین فرا آیا تا به حال به دلیل عملكرد پایین تر از سطح توانایی خود در دوره تحصیلی ناكام شده اید ؟

رهنمود حاضر برای كمك به حداكثر رساندن تلاشهای تحصیلی شما ارائه می شود . نمره خوب در درس تقریباً هیچگاه از خوش شانسی نتیجه نمی شود . نكته اساسی این است كه به یك آهنگ رضایت بخش مطالعه دست بیابید . آهنگ رضایت بخش شما چیست ؟ چون آهنگ فعالیت را شما تعیین می كنید ، سازگار بودن آن برای شما مشخص است . جدای از زمانی كه به مطالعه روزانه اختصاص می دهید تنظیم آهنگ فعالیت نمرات بالاتر از متوسط را نصیب شما می كند . عقب افتادن از برنامه را به گورستان گذشته بسپارید ! برای هر درس ، سطح علاقه و نوع درس را رتبه بندی كنید . فهرستی از نیازهای مربوط به هر درس تهیه كنید . نمره ای كه دوست دارید به عنوان هدف ، تعیین كنید . یك برنامه درسی تنظیم كنید . برنامه درسی نمرات بهتر را تضمین می كند و در واقع می تواند زمان مطالعه ای را كه هم اكنون صرف می كنید ، كاهش دهد . حتماً زمانی را برای مرور درس ها در نظر بگیرید . برنامه درسی شما باید مناسب و شما هم باید به آن وفادار باشید . افزایش زمان مطالعه توفیق برای شما به ارمغان می آورد .

مداد یا قلمی بگیرید و لطفاً بنویسید : گذشته با آینده برابر نیست ، حال از شما می خواهم آنچه را كه نوشته اید بردارید و جایی آن را نصب كنید ، جایی كه هر روز بتوانید آن را ببینید . معنی جمله فوق چیست ؟ معنایش این است كه عادات غلط مطالعاتی و درسی مانند عدم تكمیل تكالیف ، غیبت از كلاسها ، حاضر شدن دیر هنگام در كلاسها و غیره الزاماً در آینده تكرار نمی شود . چه كسی وضع را تغییر خواهد داد ؟ بله درست حدس زده اید شما و تنها شما می توانید برای رسیدن به توفیقات بیشتر و زایندگی روز افزون ، آینده را تغییر دهید . اجازه ندهید گذشته آینده شما باشد . این را همیشه به خاطر داشته باشید . برای یك زندگی بهتر به تغییرات تن دهید . استفاده از كتابخانه پَت هیچینگ من می خواهم به شما خاطر نشان كنم كه كار مؤثرتر با استفاده از كتابخانه دانشگاه ممكن می شود . منابع موجود در كتابخانه چه به صورت مقالات ، یا منابع الكترونیكی ، میكروفرمها یا رسانه ها و غیره می تواند به شما جهت دست یافتن به اطلاعات مفید سریعاً كمك كند . شما از طریق استفاده از امكانات كتابخانه در وقت و انرژی صرفه جویی می كنید و به نتایج بهتری می رسید . كتابخانه در واقع بهترین ابزار تحصیلی دانشگاهی است .

قبل از شروع یك كلاس ، مطالب مربوط به آن درس را از كتاب درسی بخوانید . آنگاه شما یكی از معدود دانشجویانی خواهید بودكه درس آن روز را می فهمید و می توانید به سؤالات پاسخ دهید ، سؤال كنید و در فعالیت كلاسی مشاركت جویید . شما اشراف داشتن به موضوع درس را به معنی حقیقی كلمه احساس می كنید . آماده سازی پیش از كلاس ، اثر بازخورد مثبت فوری دارد و شما را قادر می سازد اطلاعات بیشتری را ذخیره سازی كنید . بنابراین برنامه ریزی كنید زمان مطالعه روزانه را مشخص كنید یا چند تا از این فنون را در زمان مطالعه برنامه ریزی شده خود جای دهید .

فرض كنید مجبورید چند جلد كتاب را برای درس مطالعه كنید . وقت كافی برای انجام آن دارید ولی نمی توانید چشمهای خود را باز نگه دارید . حال این توصیه را به كار بندید .  نخست ، یك ساعت تنظیم كننده وقت كه ثانیه ها را هم جدا می كند تهیه كنید . ساعت را برای فاصله های ده دقیقه ای تنظیم كنید . مطالعه را شروع كنید تا زمانی كه صدای زنگ را بشنوید . از پشت میز بلند شوید و به مدت دو دقیقه در اتاق دوری بزنید ، می توانید آب میوه ای بنوشید سپس ساعت را باز تنظیم كنید و كل فرایند را تكرار كنید . اگر برخاستن و دور زدن و نوشیدن كفایت نكرده است به برخی فعالیتها مانند خم شدن تا سر زانو و بعد راست شدن ، عضلات خود را سفت و شل كردن بپردازید . این كار حركت جریان خون به مغز را حفظ می كند . شما در آخر متعجب می شوید كه همین دوره های كوتاه مطالعاتی تا چه میزان بر اطلاعات شما می افزاید . اولویت را به تحصیل و آموزش بدهید .

دو نكته به عنوان رهنمود :

الف - اولویت را همیشه به تحصیلات و آموزش خود بدهید . این اولویت می تواند شامل مطالعه در یك محیط ساكت و خواندن تكالیف بیش از یكبار ، دقیق یادداشت برداشتن ، و نوشتن مقاله ها لااقل یك هفته قبل از زمان معمول باشد.

ب - خوب بخوابید و خوب غذا بخورید . وقت خود را تا دیر وقت به صحبت با دوستان ضایع نكنید . برای صبحانه حتماً وقت بگذارید و قبل از كلاس مطالعه كنید . این توصیه ها معنایش این است كه شما تنها آخر هفته را می توانید به خوش و بش كردن و گذراندن وقت با دوستان خود اختصاص دهید . نباید در این برنامه تا زمانی كه نمرات اولین نیمسال به دست شما نرسیده تغییری بدهید . بخاطر داشته باشید كه عدم شركت در مهمانی ها تضمین كننده عدم مردودی در امتحانات است . شما زمانی مردود می شوید كه از كلاس ها غیبت كنید و التزامی به تلاش بیشتر در خود ایجاد نكنید .

آیا حین امتحانات در به یاد آوردن اطلاعات خود دچار مشكل می شوید ؟ آیا میزان مطالبی كه نیاز است یاد بگیرید شما را به استیصال و ناتوانی دچار می كند ؟ اطلاعات موجود در حافظه كوتاه مدت پس از چند لحظه زوال می یابند مگر آنكه سعی كنید آن اطلاعات را در حافظه بلند مدت جای دهید . پژوهش ما نشان می دهد اگر طی 24 ساعت دست به مرور مطالب فرا گرفته شده نزنید 80 درصد مطالب فراموش می شود . از طریق مرور اطلاعات در سریع ترین زمان ممكن ، شما نه تنها میزان مطالبی را كه حفظ می كنید ، افزایش می دهید بلكه همچنین ساعات مورد نیاز قبل از امتحان برای مطالعه را كاهش می دهید . شما می توانید در برنامه درسی خود زمانهایی را به مرور مطالب اختصاص دهید . این كار با گامهای ساده زیر برداشته می شود : اول ، از برنامه ریزی كردن بعد از هر كلاس پرهیز كنید . زمانی را بین كلاس ها به مرور یادداشتهای خود اختصاص دهید . از مخفف نویسی استفاده نكنید . این كار تنها چند دقیقه وقت شما را می گیرد ولی به ذخیره سازی مطالب كمك خواهد كرد . دوم ، دوره های كوتاه مدت ، مطالب را مرور كنید . از تلنبار كردن و بعد به یكباره مطالعه كردن تمام مطالب پرهیز كنید چون این شیوه مطالعه فرساینده است و موجب می شود دانشجویان از مطالعه مطالب درس هر چه بیشتر طفره بروند . سوم ، زمانی را كه در صف اتوبوس ، كتابفروشی یا لباسشویی تلف می كنید می توانید به مرور و سازماندهی یادداشتها اختصاص دهید . امر مهم وكلیدی ، اداره زمان ( تدبیر وقت) است . فراگیری تنظیم و تدبیر وقت ، زمان بیشتری برای مرور مكرر در اختیار شما می گذارد به طوریكه زمان كمتری برای با عجله برای امتحان آماده شدن اختصاص می یابید. هراسان نشوید پیتروان هونرت ممكن است با توجه به تمامی تكالیفی كه باید انجام دهید و فرصت تا پایان ترم تحصیلی كم باشد ، دچار هراس شوید . برخی افراد دست از كار می شویند چون نمی دانند در این میان دست به چه كاری نمی زنند و البته بدترین نتایج از راه می رسند . راه حل این مشكل به نظر می رسد این است كه نخست نگاهی سریع به چیزهایی كه باید انجام دهید بیندازید ولی این چاره كار نیست به كل تكالیفی كه باید انجام گیرد نظر نكنید .

توجه خود را به تنهایی روی هر گام خاص متمركز كنید . برای مثال روی تكالیف ریاضی خود متمركز شوید ، درباره مقاله انگلیسی ، پروژه ارتباط و غیره نگران نباشید . یا ابتدا اولین پیش نویس را بنویسید و نگران شكل نهایی مقاله نباشید این نگرانی را به آینده محول كنید . اگر تنها روی یك گام متمركز شوید همه چیزهایی كه می خواهید انجام دهید به طور خودكار حاصل می آید . شما نباید نگران شوید و هركسی تصدیق می كند كه شما به خواب هم احتیاج دارید . مطالعه كردن می تواند فرحبخش باشد .

رهنمود ها یی كه بتواند به شما كمك كند تا به مطالعه كردن به شیوه ای موفقیت آفرین و مولد نزدیك شوید :

الف ) - زمانهایی را كه می خواهید در یك روز به مطالعه اختصاص دهید ، بخش بندی كنید . انتخاب زمان مناسب ، اساسی است . برخی افراد ، صبحها به مؤثرترین شكل مطالعه می كنند و برخی عصرها را زمان مناسب می یابند . تنظیم زمان مطالعه برمبنای انطباق با ویژگی های شخصی ، نكته ای بسیار اساسی و با اهمیت است یعنی چه وقت شما در بهترین وضعیت هستید . اگر مشكل شما یافتن زمان مطالعه است احتمالاً شما عادت به انجام كارهایی دارید كه شما را از مطالعه باز می دارد .

ب ) - محل مطالعه خود را انتخاب كنید و كاملاً مطالعه كردن در آن محل را رعایت كنید . محل باید نزدیك و ساكت باشد و شخص در آن به هیچ وجه دچار حواس پرتی نشود . آن محل باید تنها با مطالعه كردن تداعی شود . بسیاری از دانشجویان علی رغم نیت خوبی كه دارند ولی مرتكب این خطا می شوند كه محل خواب را به عنوان محل خاص مطالعه خود انتخاب می كنند . متاسفانه این دانشجویان خیلی زود در می یابند كه این محل تنها چیزی را كه نصیب آنها می كند چرت زدن و فرو رفتن در خواب است .

ج ) - فضایی كه در آن درس می خوانید باید فرحبخش و لذت آفرین باشد . لباس راحتی بپوشید ، چای داغی بنوشید ، زمان خاصی به مطالعه اختصاص دهید . ترفندی كه به شما كمك می كند تغییر دادن احساساتی است كه نسبت به مطالعه كردن دارید . اگر این طور ، عمل كنید زمان مطالعه می توانید زمانی لذت بخش و مولد باشد . چرا وقتی می توانید به موفقیت نایل شوید ، شكست می خورید ؟ دانشجویان شكست می خورند چون نمی دانند چگونه مطالعه كنند یا نمی دانند مقصود از مطالعه كردن چیست . بهترین پندی كه می توان  ارائه داد تا بتوانید به پیشرفت تحصیلی در خور توجه دست یابید ایجاد مهارتهای مطالعاتی صحیح است . نخست ، محیط مطالعه خوب ، میز مناسب ، صندلی راحت ، نور خوب ، دمای مناسب اتاق ، و یك جو ساكت فراهم كنید . مقصود این است كه شما باید تمامی چیزهای درونی و بیرونی را كه موجب حواس پرتی می شوند ، حذف كنید .

دوم ، پیش از شروع به كار ، مروری بر تكلیف محوله انجام دهید . ببینید انتظار می رود كه با چه مهارتها ، واقعیتها و ایده ها در حد تسلط آشنا باشید . زمینه ای كه انتظار می رود به آن مسلط باشید چیست . ابتدا به دشوارترین موضوع و مطلب بپردازید . یعنی زمانی كه ذهن شما ، آماده ترین وضع را دارد و به سهولت مسایل را هضم می كند . یك برنامه درسی شكل دهید و آن را در اتاق خود نصب كنید . زمان مطالعه را وقتی در بهترین وضعیت روحی قرار دارید ، تنظیم كنید.  دانشجویان موفق با این نكته موافقند كه جدول بندی هفتگی بهترین كارآمدی و نتایج را به دست می دهد .  انعطاف پذیری در برنامه ریزی برای ایجاد سازگاریها بر حسب نوع تكلیفی كه انجام می دهید ، لازم است . سرانجام ، هم جزوه های  اساتید را بررسی كنید و هم موضوع درسی را مطالعه كنید . در واقع ، رهنمودهای مطالعاتی خاص را برای درسی كه یاد می گیرید ، جویا شوید .

شنبه 22/3/1389 - 16:58
آموزش و تحقيقات

معمولا همه می گویند : مطالعه كنید ، مطالعه مهم است ، زیاد بخوانید و ... اما كمتر به ما شیوه مطالعه را می آموزند . یكی از عواملی كه باعث افت تحصیلی می شود ، مشكلات نحوه مطالعه و یادگیری است . یكی هنگام مطالعه راه می رود ، یكی بلند می خواند ، یكی با چشم می خواند و ... خیلی ها اعتراض دارند كه وقت زیادی صرف مطالعه می كنیم ولی چیزی یاد نمی گیریم ! به اختصار برخی آسیبهای عمده مطالعه آورده می شود :

1 ـ  بلند خوانـــی هنگام مطالعــــه :

بلند خوانی باعث می شود ماهیچه های زبان و فك مدام حركت كنند . تار های صوتی پیوسته منقبض و منبسط می شود و این فعالیتها فرد را خسته می كند و در اثر تكرار ،  موجب زدگی نسبت به مطالعه خواهد شد .

2 ـ  مطالعه كردن در حین راه رفتن عامل خستگی زود هنگام و كاهش زمان مطالعه است .

كاهش تمركز ، مهمترین مشكل در این مورد می باشد چرا كه فرد باید مواظب دیوار ، جداول ، سنگ و غیره باشد و این موجب عدم تمركز هنگام مطالعه است .

3 ـ  مطالعـــه در كنار وسایل صوتــــی :

 واقعیت این است كه گوش دادن به برنامه های صوتی مثل یك قطعه موسیقی كه از ضبط صوت پخش می شود یا برنامه ای كه از تلویزیون دریافت می گردد ، باعث تقسیم فعالیت های ذهنی آدمی به دو بخش می شود یكی متوجه مطالعه كتاب و دیگری متوجه برنامه ای كه می شنود . به هر حال هر نوع سر و صدای مزاحم ، عامل عدم تمركز حواس هنگام مطالعه می باشد .

4 ـ  خــــواندن بیش از حد :

دختران معمولاً بیش از پسران درس می خوانند و شاید یكی از عوامل موفقیت آنان باشد اما افرادی كه بیش از حد درس می خوانند از شدت حالات عصبی خود رنج می برند و اظهار خستگی و زدگی می نمایند . علت خواندن بیش ازحد می تواند رقابت زیاد ، جواب دادن عین مطالب كتاب در امتحان ، احتمال تصحیح برگه ها توسط دبیران سختگیر و ... باشد كه با توضیح دبیران مبنی بر اینكه رساندن مفهوم و یادگیری ارزشمند تر از حفظ مطالب است ، رفع می گردد .

5 ـ  در شـــروع مطالعه از ساده به مشكــــل خواندن :

فردی كه ابتدا خسته نیست دروس یا مطالب ساده را می خواند و هنگامی كه خسته می شود سراغ مطالب و دروس مشكلتر می رود و این باعث می شود كه در اثر درك نكردن ، از مطالعه دلسرد شود . اینجا مناسبتر است ابتدا مطالب سنگین تر خوانده شود تا در صورت خسته شدن مطالعه مواد دروس ساده  ، مشكل را افزایش ندهد .

6 ـ  بی وقفـــه خواندن :

اینگونه افراد ، زمان استراحت كردن را اشتباهاً به معنای زمان از دست رفته می دانند نه فرصتی برای تمدد اعصاب و افزایش بازدهی . همچنین از تاثیر استراحت در امر یادگیری غافلند . زمان استراحت بین مطالعه در افراد مختلف ممكن است به نتیجه مطلوبی رسید مثلاً  بار اول یك ساعت و نیم مطالعه و 20 دقیقه استراحت ،  بار دوم یك ساعت و ربع مطالعه و 30 دقیقه استراحت ، بار سوم یك ساعت مطالعه و 40 دقیقه استراحت .

7 ـ  حفظ كـــــردن طوطـــــی وار :

معمولاً مطالبی كه فهمیده می شود پایدار تر از مطالب حفظ شده است .  همچنین در مطالب فهمیده شده ، تفكر و تعقل دخالت دارند و در مطالب حفظ شده تكرار .

8  ـ  وجود اضطــــراب :

اضطراب ترس مبهم است و در صورت غیر معمول ،  مشكلی جدی برای امر مطالعه و یادگیری است .

9 ـ  وســــواس در مطالعـــه :

فرد یكبار مطلبی را می خواند و بعد دچار تردید می شود كه آیا آنرا خوب فهمیده است یا نه . مجدداً به مطالعه همان مطلب می پردازد و تردید مجدد او را به مطالعه دوباره سوق می دهد و این جریان آنقدر ادامه می یابد تا فرد را خسته كند . كاهش فشار های روانی این افراد توسط والدین و معلمان و مشاوران ، مفید است .

10-  ابتـــــلا به افسردگـــــــی :

افسردگی نوعی بیماری خلقی می باشد كه همراه با افت فعالیتها و تلاش های فرد مبتلا ، خستگی و یاس است . فرد افسرده به سمت كتاب درسی می رود و آن را باز می كند ، ولی حوصله خواندن را در خود نمی یابد و دچار كاهش تمركز است . با درمان افسردگی ، تمایل به مطالعه و یادگیری افزایش می یابد .

مهارتهای تحصیلی و مطالعه

1 -  خوب دیدن و یادداشت برداری

 2 -  حضور درکلاس

3 - مطالعه مؤثر

 4 - ویرایش یادداشت های درسی

 5 - ایجاد عادتهای خوب در مطالعه

 6 - چگونه یک کتاب مشکل را بخوانیم

 7 - کنترل محیط مطالعه

 8 - مطالعه گروهی برای افزایش سطح یادگیری

 9 - تمرکز حواس

 10- تمرکز برخی نکته های اساسی .

با این كه از دانشجویان انتظار می‌رود با توانایی یادداشت‌ برداری خوب پا به دانشگاه بگذارند اما همیشه این طورنیست . دبیرستان این توانایی را ایجاب نمی‌كند و بنابراین مهارتهای خوب گوش دادن و یادداشت برداری آنها ضرورتا باید بهتر گردد .

سعی كنید : شنونده فعال و مثبتی باشید . چگونه ؟ در ردیف‌های اول بنشینید ، نه چیزی بخوانید و نه صحبت كنید . در طی 20 دقیقه دوم (یعنی معمولا زمانی كه توجه خود را  از دست می‌دهید) و تا آخرین دقایق ، تا زمان ارائه خلاصه یا نتیجه‌گیری توجه ویژه خود را حفظ كنید . سعی كنید: یادگیرنده فعال و مثبتی باشید . چگونه ؟ با علاقه به مطالب درسی با طرح پرسش‌هایی برای دریافت پاسخ در كلاس شركت جویید . شما می‌توانید این كار را با اندیشیدن دربارة موضوع درسی ، و پیش‌قدم شدن در ارائه كنفرانس و از قبل خوانی مطالب درسی انجام دهید (اگر حفظ كردن مطالب برای شما دشوار است ، مورد اخیر به ویژه برایتان سودمند است . ) سعی كنید :  با توجه ویژه به مطالب اصلی ، یادداشتهای دقیق بردارید . چرا ؟ممكن است نكته اصلی آن جا باشد ، اگر چنین است ، آن را یادداشت كنید . افزون بر آن ، در پی نكات تأكیدی برآیید ؛ یعنی یافتن آن نكات از لا به لای كلام استاد ، زبان بدنی یا آنچه در چهره و حركات دست و بدن او مشهود است و یا زمانی كه استاد مطلبی را به دقت از روی یادداشتهایش برای شما می‌خواند . اگر فكر می كنید نكته اصلی را دریافت نكرده اید ، یادداشت‌هایتان را به همكلاس‌هایتان یا استاد نشان دهید . سعی كنید : به هنگام یادداشت برداری بین مطالب كمی فضای خالی بگذارید . چرا ؟ شما باید برای نوشتن مطالب به زبان خودتان و افزودن آن به یادداشت‌هایتان به حد كافی جا داشته باشید . این روش به شما كمك می‌كند تا با یكپارچه كردن مطالب فعلی با آنچه از قبل می‌دانستید ، در سطحی ژرفتر مطلب را بیاموزید . همچنین گذاشتن فضای اضافی در یادداشت‌هایتان ، یافتن مطالب را به هنگام مطالعه برایتان آسانتر می‌كند.   سعی كنید : در خلال 24 ساعت برای هر كلاس 10 دقیقه یادداشتهای خود را مرور كنید . چرا ؟  زیرا در غیر اینصورت شما50 تا 80 درصد از مطالب را  از دست می‌دهید . سعی كنید: یادداشت‌های خود را طوری تنظیم كنید تا بتوانید به طور مؤثری مطالعه كنید .  چگونه ؟ قسمت وسیعی از حاشیه سمت راست صفحه را خالی بگذارید ، این جا جای نوشتن پرسش‌هایی است كه به هنگام خواندن برایتان مطرح می‌شود پشت صفحه را خالی بگذارید تا صفحه را به راحتی برگردانید . یادداشت‌ها را بپوشانید یا صفحه را به پشت برگردانید و به پرسش‌هایی كه ضمن مطالعه طرح كرده‌اید ، پاسخ دهید . مهارتهای یادداشت برداری و حضور در كلاس و یادداشتهای كافی جزء ضروری یادگیری و مطالعه كار آمد در دانشگاه به شمار می آید .

به پیشنهاد های زیر فكر كنید و سیستم یادداشت برداری خود را بهبود بخشید :

1- فعالانه به درس گوش دهید ، اگر ممكن است قبل از نوشتن فكر كنید ولی مراقب باشید از یادداشت برداری عقب نمانید .

2- ذهن خود را نسبت به مطالبی كه با آن مخالفید باز بگذارید . اجازه ندهید بحث كردن در یادداشت برداری شما مداخله كند .

3- اگر پرسش مربوط به موضوع برایتان طرح شده ، آن را بپرسید .

4- از روش استاندارد یادداشت برداری  شامل نقطه گذاریها ، اختصارات ، حاشیه ها و غیره استفاده كنید و آن را در خود بپرورانید .

5- یادداشتها را در دفتری بزرگ نگهداری كنید . تنها حُسن دفترچه های كوچك در آسانی حمل آنهاست ولی برای هدف اصلی شما مناسب نیستند ، دفتر بزرگ به شما امكان می دهد حاشیه گذاری مناسبی را رعایت كنید .

6- هرگاه بخشی از صفحه به بخش دیگر همان صفحه می رسید ، یك جای خالی باقی بگذارید تا در صورت لزوم در آینده آن را با مطالب تكمیل شده پركنید . هدف شما یادداشت برداری مفید است و نه صرفاً نگهداری اوراق !

7- سعی نكنید از تمام مطالب استاد یادداشت بردارید . این كار در وهله اول غیر ممكن و در وهله دوم غیر ضروری است زیرا تمام مطالب از اهمیت یكسانی برخوردار نیستند . بیشتر وقت خود را صرف گوش دادن و یادداشت برداری از نكات مهم و اصلی كنید . اگر شما با حداكثر سرعتتان یادداشت بردارید ، شنونده خوبی نخواهید بود . گر چه گاهی نوشتن از اندیشیدن مهم تر است .

8- در پی سر نخ های نكات مهم باشید ، یعنی تكرار نكات تاكیدی ، تغییر در آهنگ صدا ، فهرست كردن نكات مهم و غیره .

9- بسیاری از اساتید می كوشند در خلال تدریس چند نكته اصلی و چندین نكته كم اهمیت تر ارائه دهند . و بقیه سخنرانی را به مطالب توضیحی و مثالها اختصاص دهند . سعی كنید نكات اصلی را یادداشت كنید و خود را در دام نكات كم اهمیت تر كه ارتباطی اندك با یكدیگر دارند ، اسیر نكنید . اگر خوب گوش كنید به ارتباط میان آنها پی خواهید برد . در مورد مطالب كه استاد آنها را با اهمیت تر تلقی می كند ، دقت نظر به خرج دهید .

10- یادداشتهای اصلی خود را به صورت روشن و خوانا بنویسید تا برای خودتان قابل خواندن باشد ولی هر كجا كه توانستید از علایم اختصاری ابداعی خودتان استفاده كنید . این كار مستلزم دوباره نویسی یادداشتهایتان است تا در زمان بهتری بتوانید آن را بخوانید و بدان بیندیشید . همچنین پاكیزگی از جهاتی حُسن است ولی الزاماً یادگیری شما را افزایش نمی دهد .

11- بدون ملاحظه هر آنچه را روی تخته سیاه می بینید ، در دفترتان بنویسید . آیا تاكنون فكر كرده ایدكه نوشته های ناخوانای روی تخته ممكن است سر نخ یك سؤال امتحانی باشد ؟

 شاید شما نتوانید تمام نوشته های روی تخته را با یادداشتهایتان از گفته های سخنرانی تلفیق و یكدست سازید . ولی اگر آنها را جداگانه بنویسید چه بسا در آینده سرنخ مناسبی باشد . اگر هم چنین نشود ، اشكالی ندارد . شما چیزی را از دست نداده اید . در هر صورت شما در كلاس بودید .                   

12- در كلاس در ردیفهای جلوتر بنشینید ، زیرا آنجا حواستان كمتر پرت می شود و شنیدن ، دیدن و توجه به مطالب مهم ساده تر می باشد .

13- نكات و پیشنهاد های پیش گفته شده را با دقت عمل كنید . شما چهار بار سریعتر از سخنان یك سخنران می توانید فكر كنید . برای گوش دادن مؤثر باید نیرو صرف كنید؛ برای جبران سرعت ارائه مطالب ، شما باید به طور فعال تصمیم به گوش دادن بگیرید . یادداشت برداری یك شیوه تقویت گوش دادن است و استفاده از رویكردی نظامدار در یادداشت كردن و مرور مطالب ، توانایی فهم و یادآوری محتوای سخنرانی ها را به طور غیر قابل محاسبه ای افزایش خواهد داد . قبل از كلاس  از نظر ذهنی خود را آماده شنیدن كنید . در حالی كه منتظر شروع جلسه بعدی درس هستید ، خود را در مورد جلسه قبل ارزیابی كنید . جهت حفظ آمادگی ذهنی خود درباره نكات اصلی درس و اصطلاحات فنی و غیره از تكالیف خواندنی مناسب و مختصر استفاده كنید . هر كاری كه برای بهبود هوشیاری جسمانی و روانی خود می توانید انجام دهید . خستگی ، گرسنگی ، زمان روز ، محل نشستن ، همگی می توانند روی انگیزة شما تأثیر داشته باشند . دفترچه‌های یادداشتی را انتخاب بكنید ( بخرید ) كه به یادداشت برداری نظامدار شما كمك كنند ؛ برای هر دوره تحصیلی یك دفترچه مستقل و دارای صفحات كامل پیشنهاد می شود . بهتر است كه دفترچه یادداشت شما به شكل یكی از اشكال ذكر شده در قسمت پایانی این بروشور باشد . آماده شنیدن باشید . در طی كلاس ، شنیدن خود را معطوف به ساختار و اطلاعات سخنرانی كنید . در مقابل حواس پرتی ، واكنش های عاطفی یا خستگی مقاومت كنید .  در استفاده از شكل ، علایم اختصاری و غیره ثبات قدم داشته باشید . برای فهم نكات مهم درس به علایم كلامی ، بدنی و دیداری استاد توجه كنید . به نكات مهم و كلیدهای راهنما برچسب بزنید ؛ نكات اصلی ، مثالها . هر گاه ممكن باشد محتوای درس را به زبان خود برگردانید . اما اگر نتوانستید ، اجازه ندهید كه نگرانی تان موجب عدم توجه شما گردد .

اگر احساس كردید كه نمی توانید به قدر كافی یادداشت برداری نمائید . صفحه خود را به 5 قسمت تقسیم كنید و سعی كنید كه هر قسمت را در 10 دقیقه پر نمائید . ( یا اینكه روش خود را عوض كنید) . اگر مسئله ای را نفهمیدید ، در آن باره سؤال كنید . بجای بستن سریع دفترچه یادداشت و آماده رفتن شدن ، به دقت به اطلاعات ذكر شده در پایان كلاس گوش دهید : جملات خلاصه ممكن است ارزش ویژه ای در مشخص كردن نكات اصلی داشته باشند ، آنها ممكن است سؤالات امتحان میان ترم باشند و غیره . بعد از كلاس ، هر سؤال را كه بدنبال سخنرانی برایتان مطرح شده از طریق پرسیدن از استاد یا همكلاسی ها ، روشن كنید . نكات از قلم افتاده یا اصطلاحات بد فهمیده شده را با استفاده از كتاب یا سایر منابع كامل كنید . یادداشتهای خود را ویرایش كنید ، نكات اصلی را برچسب بدهید ، كلیدهای یادآوری و سؤالاتی جهت پاسخ دادن را اضافه كنید . نكات كلیدی را با رنگهای مختلف مشخص كنید . عقاید و تعمقات خود را بنویسید و آنها را از سخنان استاد متمایز سازید ( با سخنان استاد قاطی نكنید) . بطور دوره ای یادداشتهای خود را مرور كنید. به كلیدهای یادآوری خود دقت كنید و ببینیدكه قبل از خواندن مجدد یادداشتها چقدر از آنها را می توانید یادآوری كنید . به ظهور موضوعات مفاهیم اصلی و روشهای ارائه در طی كل دوره تحصیلی و در جلسات متعدد درس دقت كنید . سؤالهای تستی طرح كرده و به آنها پاسخ دهید . یادداشتهای كلاس را در این قسمت بنویسید. یادداشتهای خود را در این قسمت ویرایش و خلاصه كنید . افكار ، عقاید و سؤالات مناسب با درس را در این قسمت بنویسید . خلاصه یادداشتهای خود را ویرایش و در این قسمت خلاصه كنید .

ویرایش یادداشت های درسی :

دلایل خوبی برای سازماندهی و بازنگری هر چه سریعتر یادداشتهایتان پس از سخنرانی وجود دارد :

الف) تا زمانی كه موضوع درس هنوز در ذهن شما تازه و آماده است ، می توانید از مثالها و حقایقی كه در حافظه شما از درس به جای مانده و فرصت نوشتن آنها را در حین سخنرانی نداشته اید ، برای تكمیل یادداشتهایتان استفاده كنید . علاوه بر این شما می توانید قسمتهایی از درس را كه برایتان مبهم باقی مانده است باز یابی كرده و از استاد ، یك همكلاسی ، از متن كتاب درسی و یا از طریق سایر منابع برای كسب اطلاع بیشتر ، برای رفع ابهام كمك بگیرید. ب) مرور بلافاصله مطالب ، نتیجه بهتری نسبت به مرور پس از مدت طولانی تر به بار خواهد آورد . اگر دانشجویی در مدت 24 ساعت و یا قبل از جلسه درسی بعدی مطالب را مرور كند از میزان محفوظات او كاسته و بر میزان فراگیری او بیشتر از مرور مطالب افزوده می شود . روش حاشیه نویسی در كنار یادداشتهایتان ، بر دوباره نویسی ارجحیت دارد . پیشنهاد های زیر می تواند در زمینه حاشیه نویسی در كنار یادداشتهایتان مفید باشد :

الف) زیر جملات كلیدی و مفاهیم مهم خط بكشید .

ب) از درج ستاره (*) و علایم راهنما برای نشان دادن مطالب مهم بهره بگیرید .

ج) از حاشیه های دفترتان یا از صفحات خالی برای هماهنگ كردن یادداشتها با متن كتاب درسی استفاده كنید . برای تطبیق یادداشتها با متن كتاب درسی ، شماره صفحه متن مربوط در كتاب را در كنار یادداشتهایتان بنویسید .

د) از كلید واژگان و خلاصه استفاده كنید .

 ه) یك طرف حاشیه یادداشتهایتان را برای نوشتن واژه های كلیدی مانند اسامی مهم ، فرمولها ، تاریخ ها و مفاهیم اختصاص دهید . این كار شما را وادار به پیش بینی پرسش های عینی می كند وحقایقی به دست می دهد كه شما برای تهیه مقاله بدان نیاز دارید .

و) از طرف دیگر می توانید از حاشیه یادداشتهایتان برای نوشتن خلاصه های كوتاه از عناوین موجود در آن صفحه ، مرتبط كردن محتویات هر صفحه با كل درس جلسه فعلی یا جلسه قبل بهره بگیرید . تهیه چنین یادداشتهایی نه تنها در یادگیری مطالب به شما كمك می كند ، بلكه شما را برای نوعی از تفكر مورد نیاز در امتحانات تشریحی و نیز امتحانات موسوم به "عینی" آماده می سازد .
شنبه 22/3/1389 - 16:57
آموزش و تحقيقات

اشاره

امروزه خیلی‌ها از کندخوانی رنج می‌برند و از آن شکوِه می‌کنند. ما هم بارها با خود گفته‌ایم که چه خوب بود می‌توانستیم به اندازة وقت و زمانی که می‌گذاریم به دستاوردی رضایت‌بخش برسیم. به‌ویژه هنگامی‌که بخواهیم برای کنکور یا یک کار ضروری آماده شویم یا ناچار باشیم در یک زمان بسیار محدود کار بزرگی را برای ارائه در جایی آماده کنیم، تندخوانی برایمان خیلی مهم است. اصلا همة ما دوست داریم در فرایند مطالعه و پژوهش روزمره خود سرعت و کیفیت را با هم داشته باشیم. من هم مانند شما همین دغدغه‌ها را داشتم. یک‌روز به یک متن کوتاه اما خواندنی از آقای «بیل کاسبی» برخوردم. او خودش با همین مشکل روبه‌رو بوده و آن را حل کرده است. حرف‌هایش را ببینید شاید شما هم خوشتان بیاید و بخواهید راه رفتة دیگران را دوباره از سر نگیرید. این آزمون و خطا را دیگران برای شما انجام داده‌اند، شما دیگر آن را تکرار نکنید. امیدوارم ترجمه و بازگردان متن انگلیسی به فارسی از جاذبه و زیبایی علمی آن نکاسته باشد.

زمان کودکیم در فیلادلفیا می‌بایست همه کتاب‌هاى فکاهى را که همواره منتشر می‌شد، می‌خواندم. (آن موقع، تعداد این کتاب‌ها نسبت به حالا خیلى کم بود من ابتدا همه آن‌ها را در طول دو روز جمع می‌کردم، سپس پیش از آن که نسخه بعدى برسد، کتاب‌هاى خوب را بازخوانى می‌کردم؛ بله البته وقتى که من بچه بودم، کار خواندن ساده بود.

اما هنگامی‌که بزرگ‌تر شدم، به‌نظرم آمد که چشمانم می‌بایست کند یا طورى شده باشد! منظورم این است که کتاب‌هاى فکاهى سریع تر از آن‌که من و برادرم راسل بتوانیم آن‌ها را بخوانیم، روى هم انباشته می‌شدند. هنوز هم وقت زیادی نگذشته بود و خیلى دیر نشده بود. وقتى که دکترایم را گرفتم، به این نتیجه رسیدم که این‌گونه نیست که چشمانم مقصر باشند. خدا را شکر، آن‌ها هنوز به‌خوبى همیشه حرکت می‌کنند.

مشکل این است که این‌روزها چیزهاى زیادى براى مطالعه، و وقت بسیار ناچیزى براى خواندن تمام کلمات آن وجود دارد. اکنون توجه داشته باشید که من علاوه بر پیمان نامه ها، رمان‌ها، روزنامه ها، فیلم‌نامه ها، اظهارنامه هاى مالیاتى، نامه ها، متن‌هایی که درباره چگونگی بهتر خواندن، تکنیک‌های صرفه‌جویی در وقت و زیادخواندن وجود دارد، کتاب‌هاى فکاهى هم مى‌خوانم.

من رازی کوچک را با شما در میان خواهم گذاشت. صدها فن وجود دارد که شما می‌توانید با یادگرفتن آ‌ن‌ها تندخوانى خود را تقویت کنید. اما من سه ‌روش خوب و ویژه را با شما در میان می‌گذارم. همان‌طور که من توانستم آن‌ها را فرا بگیرم، شما هم می‌توانید از همین حالا آن‌ها را به کار بگیرید.

آن‌ها مفاهیم عام و راه‌های کاربردى براى به‌دست‌آوردن سریع و ثمربخش معنى از کلمات چاپ شده هستند. با به‌کارگیری این راه‌ها، از کتاب‌هاى خواندنی خود لذت خواهید برد، با مارک تواین می‌خندید و یا با کتاب جنگ و صلح گریه می‌کنید، آماده اید؟

خیلى خوب! دو روش نخست شما را کمک می‌کند تا از میان چندین تُن مواد خواندنى، سریع، بدون خواندن همه کلمات، مفهوم آن‌ها را متوجه شوید. آن‌دو روش، به شما معنایى کلى از آن‌چه می‌خوانید، به‌دست می‌دهد؛ با این شیوه ‌شما می‌توانید یک خروار از خواندن‌های غیر ضرورى را حذف کنید.

1. چشم‌انداز کلى (اگر کتاب حجیم و پیچیده باشد)

بدون تردید، پیش‌مطالعه برای فراهم‌کردن یک دید کلى از خواندنی‌هاى سنگین، نظیر مقالات روزنامه ها، گزارش‌های کسب و کار و کتاب‌های غیرداستانى، کار مفیدی است. این روش می‌تواند نیمى از درک مطلب را در کمتر از یک‌دهم وقت لازم به شما بدهد. مثلا، شما می‌توانید هشت یا ده‌گزارش صدصفحه اى را در یک‌ساعت، مرور کنید. پس از این چشم‌انداز کلى، توانایى آن را خواهید داشت تا درباره این‌که کدام گزارش یا چه بخشی از یک گزارش، ارزش دیدن دقیق را دارد، تصمیم بگیرید.

چگونگى مرور اجمالى

تمام دو پاراگراف نخست از هر آن‌چه را که برگزیده اید، بخوانید. سپس فقط جمله اول پاراگراف‌هاى‌ بعدى را بخوانید. آن‌گاه دو پاراگراف آخر را به صورت کامل بخوانید. از یاد نبرید که مرور و چشم‌انداز، تمام جزئیات یک متن را به شما نمی‌دهد. اما این کار شما را از صرف وقت براى چیزهایى که واقعا نمی‌خواهید، یا نیاز ندارید آن‌ها را بخوانید، معاف می‌کند. یادتان باشد که مرور اجمالى تنها یک دورنماى سریع و کلى از خواندنی‌هاى طولانى و ناآشنا را در اختیار شما قرار می‌دهد. براى خواندنی‌هاى کوتاه و آسان، روش بهترى وجود دارد که به شما خواهم گفت.

.2سطحى‌خوانى و گذار سریع ( اگر متن، کوتاه و ساده باشد)

سطحى‌خوانى راه خوبى براى به‌دست‌ آوردن دورنماى کلى از خواندنی‌هاى ساده، همانند مجلات عمومى یا ورزشى و بخش‌هاى سرگرمى یک مقاله است.

شما باید بتوانید یک هفته نامه عمومى، یا بخش دوم مقاله روزانه خود را در کمتر از نصف وقتى که الان می‌خوانید، مرور کنید. سطحى‌خوانى هم‌چنین راهى مهم براى مرور متن‌هایى است که پیش از این آن‌را خوانده اید.

چگونگى سطحى‌خوانى

فکر کنید چشمانتان مثل دو مغناطیس هستند. وادارشان کنید تا سریع کار کنند. آن‌ها را از عرض سطرهاى چاپ شده، با سرعت عبور داده فقط چند واژه کلیدى را از هر سطر برچینید.

سطحى‌خواندن افراد با هم متفاوت است. من و شما وقتى که یک قطعه را سطحى‌خوانى می‌کنیم، ممکن است دقیقا همان واژه ها را برنچینیم. اما هر دوى ما یک دورنماى بسیار مشابه از محتواى این قطعه به‌دست خواهیم آورد. من براى این‌که نشان دهم که سطحى‌خوانى، چگونه انجام می‌شود، دور کلماتى که موقع خواندن داستان زیر گزینش کردم، خط کشیده ام. شما هم آن را امتحان کنید. نباید بیش از ده ثانیه، وقت شما را بگیرد.

برادر من راسل فکر می‌کند که شب ها غول هایى در کمد اتاق خواب ما زندگى می‌کنند.

اما من به او می‌گویم که دیوانه است.

برادرم گفت: «خوب اگر قبول ندارى برو امتحان کن. اما من نمی‌خواستم امتحان کنم.»

راسل گفت:«تو خیلى بچه تر از آنى که بتوانى کمد اتاق خواب را بگردى.»

گفتم: «من این طور نیستم.»

او گفت: « چرا همین‌طور هستى.»

سپس به او گفتم که غول‌ها می‌خواهند نیمه شب او را بخورند.

برادرم شروع به گریه کرد.

در این‌حال پدرم وارد اتاق شد و

گفت: نگران نباشید، غول ها فرار کردند و از این جا رفتند.

بعد به ما گفت که برویم و بخوابیم.

او گفت: «اگر درباره غول‌ها بیش از این بشنوم، شما را کتک خواهم زد.»

ما بلافاصله رفتیم تا بخوابیم و همان‌طور که می‌دانید آن‌ها دیگر هرگز برنگشتند.1

سطحى‌خواندن می‌تواند به شما ایده خوبى نسبت به این داستان، با خواندن حدود نصف کلمات و طى کمتر از نصف زمانى که خواندن تمام کلمات وقت می‌گرفت، بدهد. تاکنون ملاحظه کرده اید که، مرور اجمالى و گذار سریع می‌تواند به سرعت به شما یک دورنماى کلى درباره محتوا بدهد.

اما هیچ فنى نمی‌تواند درک بیش از پنجاه‌درصد را تضمین کند؛ زیرا در سطحی‌خوانی ما همه کلمات را نمی‌خوانیم. (هیچ‌کس از چیزى که نخوانده نمی‌تواند ایده‌ای به‌دست بیاورد.) براى این‌که آن‌چه را که می‌خوانید ـ البته نه همه را ـ تند خوانده و تند بفهمید، به فن سومى نیازمندید.

3. دسته بندى (راهی براى افزایش سرعت و درک بهتر مطلب)

بسیارى از ما آموخته ایم که تک‌تک کلمات یک جمله را به صورت مستقل بخوانیم .

مثل این: برادر ـ‌ من ـ راسل ـ فکر ـ می‌کند ـ غول ها...

شما احتمالا، هنوز گاهى وقت‌ها این‌گونه می‌خوانید، به‌ویژه وقتى که کلمات مشکل باشند یا وقتى که کلمات معناى خاصى داشته باشند. همانند وقتی که می‌خواهید یک‌ شعر، یک نمایشنامه شکسپیر، یا یک قرارداد و مانند آن را بخوانید. البته این کار اشکالى ندارد. اما خواندن کلمه به کلمه، تندخوانى را نابود می‌کند و جلوى سرعت شما را می‌گیرد.

دسته‌بندى کردن کلمات به شما یاد می‌دهد به جاى نگاه‌کردن به یک کلمه در یک زمان به گروه‌هایى از کلمات نگاه کنید تا سرعت شما در اوج خود افزایش یابد. براى بسیارى از ما، دسته بندى‌کردن یک راه کاملا متفاوت براى نگاه‌کردن به چیزی است که می‌خوانیم.

چگونگی دسته‌بندى

چشمان خود را تمرین دهید تا همه کلمات را در دسته هاى بالاى سه یا چهار کلمه در یک نگاه، ببیند. در این‌جا چگونگی دسته‌بندى همان داستان قبلى را آورده‌ام. با هم سطحى‌خوانى می‌کنیم:

برادر من راسل فکر می‌کند که شب‌ها غول‌هایى در کمد اتاق خواب ما زندگى می‌کنند.

اما من به او می‌گویم که دیوانه است .

برادرم گفت: «خوب اگر قبول ندارى برو امتحان کن.

اما من نمی‌خواستم امتحان کنم.»

راسل گفت: «تو خیلى بچه تر از آنى که بتوانى کمد اتاق خواب را بگردى.»

گفتم: «من این‌طور نیستم.»

گفت: « چرا همین طور هستى.»

سپس به او گفتم که غول‌ها می‌خواهند نیمه شب او را بخورند.

او شروع به گریه کرد.

پدرم وارد اتاق شد و گفت: غول‌ها فرار کردند. بعد به ما گفت که برویم و بخوابیم.

او گفت: «اگر درباره غول‌ها بیش از این بشنوم، شما را کتک خواهم زد.»

ما بلافاصله رفتیم تا بخوابیم و همان‌طور که می‌دانید آن‌ها هرگز برنگشتند.

آموختن خواندن دسته ها چیزى نیست که چشمانتان به طور طبیعى آن‌را انجام دهد. این کار تمرین مداوم می‌طلبد. حالا چگونه آن‌را انجام دهیم؟

چیز آسانى را براى خواندن انتخاب کنید. هر قدر که می‌توانید آن‌را تند بخوانید. تلاش کنید به جاى دیدن یک کلمه در هر زمان، به سه الى چهار کلمه در یک نگاه متمرکز شوید. آن‌گاه همان‌بخش را با سرعت معمولى بازخوانى کنید تا ببینید که بار اول، چه چیزهایى را جا انداخته اید؟

قطعه دیگرى را تمرین کنید. نخست دسته ها را مطالعه کرده، سپس بازخوانى کنید تا ببینید، در این قسمت چه چیزهایى را جا انداخته اید. هر وقت توانستید دسته ها را بدون جاافتاده هاى دفعه اول بخوانید، سرعت شما افزایش یافته است. روزانه، پانزده دقیقه تمرین کنید. ممکن است این فنون را در طول یک هفته فرا بگیرید، اما اگر بیش‌تر طول کشید، مأیوس نشوید. هر چیزى که خواندن آن وقت می‌گیرد، دسته‌بندى کرده و تمرین کنید.2

اکنون، سه‌ راه پیش روى شما است که در تندخوانى به شما کمک می‌کند.

1. تلاش برای داشتن یک چشم‌انداز کلى براى حذف خواندنی‌هاى غیرضرورى و سنگین

2. سطحى‌خوانى و گذار سریع براى به‌دست‌آوردن یک دورنماى کلى از خواندنی‌هاى آسان

3. دسته بندى براى افزایش سرعت خواندن و درک بهتر مطلب.

شما با تمرین کافى می‌توانید توانایی خواندن خود را در کلاس، سر کار، خانه و... در کم‌ترین زمان افزایش دهید. با دست‌یابی به این مهارت حتى شما باید وقت کافى براى خواندن کتاب‌های فکاهى مورد علاقه خود و نیز متن‌های مربوط به جنگ و صلح، داشته باشید!

پی‌نوشت‌ها

1. کاسبی هم‌چنین گوشزد می کند که اگر می خواهید تندتر و متمرکزتر بخوانید، بکوشید در اتاق مطالعه شما نور کافی باشد و افراد بسیاری دور وبر شما نباشند. هیچ‌وقت هنگام مطالعه تلویزیون نگاه نکنید و به موسیقی یا رادیو هم گوش ندهید.

2. کاسبی می‌گوید: مرور اجمالی، سطحی‌خوانی و طبقه‌بندی به شما کمک می‌کند که مطالب خواندنی خود را تندتر بخوانید. اما حواستان باشد که این روش را درباره مطالبی که لازم است کلمه به کلمه خوانده شوند، به‌کار نگیرید. بعضی وقت ها لازم است متنی را دقیق و کلمه به کلمه بخوانیم. این طور جاها ار روش پیشنهادی من استفاده نکنید!

 

 

 

با تشكر از قسمت ثبت مطالب روزانه اعضا برای راهنمایی

شنبه 22/3/1389 - 16:56
دعا و زیارت
بود از دعاى آن امام عالى مقام علیه السلام در وقت طلب حوائج به سوى خداوند و این دعاى شریف معروفست در قضاى حوائج به او بلكه ختمى هم اهل ختوم از براى آن نقل نموده‏اند و لكن شرط اعظم آن است كه خواننده بداند كه چه مى‏خواند و با كه تكلم مى‏نماید و حقیقتا بر فقرات او معتقد باشد.
أللَّهُمَّ یَا مُنْتَهَى مَطْلَبِ الْحَاجَاتِ،
اللغة:
مطلب: اسم زمان و مكان.
یعنى : اى خداى من اى نهایت محل طلب حوائج و این عبارت نظیر عبارت فارسى است كه مى‏گوییم بالاتر از تو كسى نیست كه از او سئوال شود مثل این كه گوییم مردتر از تو كسى نیست و معتبرتر از تو كسى نیست و هكذا.
آخوند فیض در شرح خود سه احتمال داده است این عبارت را و اكثر آنها خالى از وجه است به این معنى كه با معنى ظاهر عبارت منطبق نیست:
اول - این كه فوق هر حاجت، حاجت دیگریست تا این كه منتهى شود به سوى خداى تعالى به درستى كه بالاتر از او محل حاجتى نیست، پس معنى عبارت آن است كه‏اى منتهى حاجات مطلوبه.
دویم - اگر عبد مایوس شود در بر آمدن حاجت خود از مردم سئوال از خدا نماید و تجاوز از او ننماید.
سیم - از براى هر كه سئوال شود از او حاجتى هست، كه سئوال مى‏نماید او را از غیر خود تا این كه منتهى شود به خدا و از براى خدا حاجتى نیست كه سئوال از غیر خود كند.11
وَ یَا مَنْ عِنْدَه نَیْلُ الطَّلِبَاتِ،
طلبات: طلبات به كسر لام جمع طلبه است به فتح طاء و كسر لام مصدر است.
نیل: رسیدن.
یعنى : اى كسى كه در نزد او است رسیدن به مقاصد.
وَ یَا مَنْ لا یَبِیْعُ نِعَمَهُ بالأثْمَانِ،
اى كسى كه نمى‏فروشد نعمت‏هاى خود را به ثمن زیرا كه بیع او محال است به علت آن كه ثمن و مثمن هر دو مال او هستند نیست چیزى كه قابل باشد كه ثمن واقع شود و مال او نباشد.
وَ یَا مَنْ لا یُكَدِّرُ عَطَایَاهُ بِالامْتِنَانِ،
اللغة:
كدر: تیره و تاریك.
یعنى : اى كسى كه تیره و تار نمى‏كند بخشش‏هاى خود را به منت گذاشتن.
تنبیه: در عطایا مردم بعضى به بعضى اگر منت گذارند باطل شود اجر و ثواب آن عطیه لكن عطایاى خدا اجر و ثواب در آن تصویر نشود پس لابد اگر منت گذارد تیره و سیاه شود نه این كه باطل گردد و لذا تعبیر به كرد نمود نه به بطلان.
وَ یَا مَنْ یُسْتَغْنَى بِهِ، وَ لاَ یُسْتَغْنَى عَنْهُ،
اى كسى كه به سبب او بى نیاز شوند و بى نیاز از او نشوند.
وَ یَا مَنْ یُرْغَبُ إلَیْهِ وَ لا یُرْغَبُ عَنْهُ. وَ یَا مَنْ لا تُفنى خَزَآئِنَهُ الْمَسَائِلُ، وَ یَا مَنْ لاَ تُبَدِّلُ حِكْمَتَهُ الْوَسَائِلُ.
اى كسى كه رغبت كرده شود به سوى او و رغبت كرده نشود از او.
و اى كسى كه فنا و برطرف نمى‏كند خزانه‏هاى او را سئوال‏ها.
و اى كسى كه تبدیل و تغییر نمى‏دهد حكمت او را وسیله‏ها.
بدان كه حكمت عبارتست از ایجاد به اصلح آن افعالى كه متعلق به ذات اقدس بارى است جاى آورده نشود مگر اكمل و اصلح پس اگر گویى صدقات و ادعیه دفع نماید بعضى از صوانح را یا باعث شود بر ایجاد بعضى از مقتضیات و این منافات دارد با این كه وسائل تغییر ندهد حكمت او را جواب گوییم كه اصلحیت و اكملیت مشروط به عدم دعا و صدقه است بعد از دعاء اكمل و اصلح همان است كه جاى آورده است.
وَ یَا مَنْ لاَ تَنْقَطِعُ عَنْهُ حَوَائِجُ الْمُحْتَاجِینَ،
اى كسى كه منقطع نشود از او حاجت‏هاى حاجتمندان.
معنى این عبارت به حسب ظاهر آن است كه محتاج به او رجوع كند همان كه محتاج از او فرض شد از او لایزال سئوال نماید پس سئوال از او قطع نشود و اما معنى عبارت:
اى كسى كه رد سئوال نكند از محتاجین این معنى عبارت نیست، بلكه شاید معنى التزامى هم نباشد.
وَ یَا مَنْ لاَ یُعَنِّیهِ دُعَاءُ الدَّاعِینَ...
اللغة:
یعنّیه: به كسر یاء تحتانى و عین مهمله از اعیاء به معنى عاجز نمودن و احتمال دارد اى یعنیه باشد به عین و نون از عناء به معنى هم، و شغل یا از عناء به معنى تعب باشد.
اى كسى كه به تعب نمى‏اندازد او را دعاى دعاكنندگان.
تَمَدَّحْتَ بِالْغَنَاءِ عَنْ خَلْقِكَ، وَأنْتَ أهْلُ الْغِنَى عَنْهُمْ، وَنَسَبْتَهُمْ إلَى الفَقْرِ، وَهُمْ أهْلُ الْفَقْرِ إلَیْكَ.
یعنى : ممدوح شدى به بى‏نیازى از خلقت و تو سزاوارى به بى نیازى از ایشان و نسبت داد ایشان را به سوى حاجت به سوى خود و ایشان حاجتمندند به سوى تو این مطلب نظیر قول خداى تعالى است:
یا ایها الناس انتم الفقراء الى الله.
فَمَنْ حَاوَلَ سَدَّ خَلَّتِهِ مِنْ عِنْدِكَ، وَ رَامَ صَرْفَ الْفَقْر عَنْ نَفْسِهِ بِكَ فَقَدْ طَلَبَ حَاجَتَهُ فِى مَظَانِّها، وَ أتَى طَلِبَتَهُ مِنْ وَجْهِهَا، وَ مِنْ تَوَجَّهَ بِحَاجَتِهِ إلَى أحَد مِنْ خَلْقِكَ، أوْ جَعَلَهُ سَبَبَ نُجْحِهَا دُونَكَ فَقَدْ تَعَرَّضَ لِلْحِرْمَانِ، وَاسْتَحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَوْتَ الإحْسَانِ.
اللغة:
خلة: به كسر خاء، حاجت.
حاول و رام: هر دو به معنى قصد است اگر چه یكى از آن دو تعبیر به اراده و دیگرى به قصد مى‏شود.
مظان: جمع مظنه و او عبارت است از موضعى كه گمان و احتمال وقوع شى‏ء در آن رود.
نجح: ظفر یافتن و بر آمدن حاجت.
طلبه: به فتح طاء و كسر لام و فتح آن یعنى مطلب و خواسته.
دون: به معنى غیر.
الاعراب: فاء در قوله علیه السلام فمن حاول فصیحه است یعنى بعد از این كه دانسته شود، فاء در فقد تعرض جزائیه.
شرح : یعنى پس هر كه قصد نمود بستن حاجت خود را در نزد تو و قصد نمود كه برگرداند فقر را از نفس خود به سبب تو پس به تحقیق كه طلب نموده است حاجت خود را در جایگاهش و آمده است حاجت خود را از راهش، و هر كه رو آورد به حاجت خود به سوى یكى از بندگان تو یا بگرداند او را سبب بر آمدن حاجت خود غیر از تو پس به تحقیق كه در آمده در معرض محرومى و نومیدى و سزاوار شده است از نزد تو فوت شدن احسان را.
اللَّهُمَّ وَلِى إِلَیْكَ حَاجَةٌ قَدْ قَصَّرَ عَنْهَا جُهْدِى وَ تَقَطَّعَتْ دُونَهَا حِیَلِى وَ سَوَّلَتْ لِى نَفْسِى رَفْعَهَآ إِلَى مَنْ یَرْفَعُ حَوَآئِجَهُ إِلَیْكَ وَ لا یَسْتَغْنِى فِى طَلِبَاتِهِ عَنْكَ وَ هِىَ زَلَّةٌ مِنْ زَلَلِ الْخَاطِئِینَ وَ عَثْرَةٌ مِنْ عَثَرَاتِ الْمُذْنِبِینَ ثُمَّ انْتَبَهْتُ بِتَذْكِیرِكَ لِى مِنْ غَفْلَتِى وَ نَهَضْتُ بِتَوْفِیقِكَ مِنْ زَلّتِى وَ رَجَعْتُ وَ نَكَصْتُ بِتَسْدِیدِكَ عَنْ عَثْرَتِى وَ قُلْتُ: سُبْحَانَ رَبِّى كَیْفَ یَسْأَلُ مُحْتَاجٌ مُحْتَاجَا؟ وَ أَنَّى یَرغَبُ مُعْدِمٌ إِلَى مُعْدِمٍ؟ فَقَصَدْتُكَ یَآ إِلَهِى بِالرَّغْبَةِ وَ أَوْفَدْتُ عَلَیْكَ رَجَآئِى بِالثِّقَةِ بِكَ
اللغة:
الجهد بالضم الطاقه.
دون: نزدیك.
تسویل: یعنى زینت دادن.
زله: به فتح زا و عثره به معنى لغزیدن.
نكص: رجوع نمودن و برگشتن.
نهرض: برخاستن.
معدم: بى نام و فاقد هر شى‏ء.
وفود: ورود.
شرح : یعنى اى خداى من از براى من به سوى تو حاجتى است كه به تحقیق كه عاجر شد از او طاقت من و قطع شده در نزدیك او حیله و تدبیرهاى من و زینت داده است از براى من نفس بردن آن را به سوى كسى كه مى‏آورد حوائج را به سوى تو این مطلب حقیقتا لغزش است از لغزش‏هاى بدكاران و بیخود و بیهوده چیزى است از بیهودگى‏هاى گنهكاران پس از آن آگاه شدم خاطر آوردن تو مرا از غفلت خودم و برخاستم به توفیق تو از لغزش خودم و رجوع نمودم به سبب راست گردانیدن تو از لغزش خودم و گفتم: منزه است خاى من چگونه سئوال مى‏نماید فقیر از فقیر و كجا رغبت مى‏نماید گمنام به سوى گمنام پس قصد نمودم من تو را به رغبت به سوى تو و وارد شدم بمن بر تو به امید خود به اعتماد به تو.
وَ عَلِمْتُ أَنَّ كَثِیرَ مَآ أَسْأَلُكَ یَسِیرٌ فِى وُجْدِكَ وَ أَنَّ خَطِیرَ مَآ أَسْتَوْهِبُكَ حَقِیرٌ فِى وُسْعِكَ وَ أَنَّ كَرَمَكَ لا یَضِیقُ عَنْ سُؤَالِ أَحَدٍ وَ أَنَّ یَدَكَ بِالْعَطَایَآ أَعْلَى مِنْ كُلِّ یَدٍ
اللغة:
وجد: غنى و توانگرى.
خطیر: صاحب قدر و مرتبت.
شرح : یعنى و دانستم من این كه به درستى كه بسیار چیزهایى كه سئوال مى‏نمایم تو را كمست نسبت به غناى تو و این كه صاحب قدر و مرتبه‏اى چیزى كه سئوال مى‏نمایم من تو را و طلب بخشش مى‏كنم از تو حقیر در جنب قدرت و قوت تو است و به درستى كه كرم تو تنگ و كم نمى‏شود از سئوال هیچ كس و به درستى كه دست تو به عطایا بالاتر از هر دستى است.
اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَاحْمِلْنِى بِكَرَمِكَ عَلَى التَّفَضُّلِ وَ لا تَحْمِلْنِى بِعَدْلِكَ عَلَى الِاسْتِحْقَاقِ
اللغة:
حمل: سوار كردن.
شرح : اى خداى من پس صلوات بفرست بر محمد و آل او و سوار نما مرا به سبب كرمت بر تفضل، و سوار منما مرا به عدل خود بر استحقاق زیرا كه اگر مركوب و محمول تفضل شود به مراد رسم و اگر استحقاق شود مایوس شوم از مراد خود.
تنبیه: اگر به استحقاق بنا شود كه فایز شود انسان به درجات عالیه احدى را استحقاق آن نیست حتى انبیاء را زیرا كه نعمت ایجاد كه از قبل خدا شد نتوان گفت عبد بر او استحقاق دارد.
فَمَآ أَنَا بِأَوَّلِ رَاغِبٍ رَغِبَ إِلَیْكَ فَأَعْطَیْتَهُ وَ هُوَ یَسْتَحِقُّ الْمَنْعَ وَ لا بِأَوَّلِ سَآئِلٍ سَأَلَكَ فَأَفْضَلْتَ عَلَیْهِ وَ هُوَ یَسْتَوْجِبُ الْحِرْمَانَ
فاء در فما فصیحه است.
شرح : یعنى پس نیستم من اول راغب به سوى تو كه پس عطا نموده باشى او را و حال آن كه استحقاق داشت منع را، و نیستم من اول سئوال كننده‏اى كه سئوال نموده باشد تو را پس تو تفضل كرده باشى بر او و حال آن كه مستوجب و سزاوار بوده باشد نومیدى و محرومى را، شبهه‏اى نیست كه جناب اقدس او جواد لایزال و فیاض على الاطلاق و الاتصال است پس عطا و كرم و فیض او مى‏رسد بر هر كس كه مى‏خواهد سئوال نماید و یا ننماید مستحق باشد و یا نباشد اعتقاد بر وحدانیت حضرت او داشته باشد و یا منكر باشد توحید حضرت احدیت او را العیاذ بالله چنان كه بالعیان مشاهده در انفس خود و در آفاق مى‏كنم عطا و كرم او را، پس كلمه فاء در قول امام علیه السلام مى‏تواند سببیه باشد.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ كُنْ لِدُعَآئِى مُجِیباً وَ مِنْ نِدَآئِى قَرِیباً وَ لِتَضَرُّعِى رَاحِماً وَ لِصَوْتِى سَامِعاً
اللغة:
مجیب: جواب دهنده.
قریب: مقابل بعید است و در مقام اراده شده از او سرعت اجابت.
تضرع: زارى نمودن و ذلت و خوارى و ناله نمودن است.
راحم: كاشف بلیه.
سماع: صوت كنایه از جواب دادن و اعراض ننمودن است.
یعنى : اى پروردگار من رحمت بفرست بر محمد و آل او و باش تو مر دعاى مرا اجابت كننده و زارى مرا به زودى جواب دهنده و مر زارى مرا رحم نماینده و مر آواز مرا شنونده.
وَ لا تَقْطَعْ رَجَآئِى عَنْكَ وَ لا تَبُتَّ سَبَبِى مِنْكَ وَ لا تُوَجِّهْنِى فِى حَاجَتِى هذِهِ وَ غَیْرِهَآ إِلَى سِوَاكَ
اللغة:
قطع: به معنى حبس نمودن.
بث: به معنى قطع و فصل.
سبب: ریسمان و علاقه را گویند.
وجهه الى كذا: یعنى روى او را به جانب دیگر نمود به واسطه نومیدى و مایوس نمودن او را از خود.
یعنى : حبس نكن امید مرا از خود و قطع نكن ریسمان مرا از خود و منقلب منما مرا در این حاجتم و غیر این از حاجات به سوى غیر از خود.
وَ تَوَلَّنِى بِنُجْحِ طَلِبَتِى وَ قَضَآءِ حَاجَتِى وَ نَیْلِ سُؤْلِى قَبْلَ زَوَالِى عَنْ مَوْقِفِى هَذَا
اللغة:
تولى: مباشر شدن و اعانت نمودن و كفیل شدن.
نجح: به تقدیم نون بر جیم و جیم بر حاء بر آوردن حاجت.
سئول: بالضم و سكون العین از فعل به معنى مفعول.
یعنى اعانت كن مرا به جاى آوردن حاجت من و رسیدن خواسته من پیش از این كه زائل شوم از این جایگاهم.
بِتَیْسِیرِكَ لِىَ الْعَسِیرَ وَ حُسْنِ تَقْدِیرِكَ لِى فِى جَمِیعِ الامُورِ
با: در قوله علیه السلام به تیسیر از براى ملابسه است متعلق به نجح.
حسن تقدیر: عبارت است از ایجاد اشیاء بر وفق حكمت و مصلحت به حیثیتى كه اگر خلاف او شود مختل شود.
یعنى : به سبب آسان نمودن تو از براى من مشكل و صعب را و خوبى تدبیر تو از براى من در تمام كارها.
وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلاةً دَآئِمَةً نَامِیَةً لا انْقِطَاعَ لاَِبَدِهَا وَ لا مُنْتَهَى لاَِمَدِهَا
اللغة:
نما: زیادتى.
ابد: روزگار.
امد: آخر.
یعنى : رحمت بفرست بر محمد و آل او رحمتى كه همیشه زیاد شونده است و قطع نشود زمان او و نهایت نباشد عاقبت و انجام او را.
وَاجْعَلْ ذَلِكَ عَوْناً لِى وَ سَبَباً لِنَجَاحِ طَلِبَتِى إِنَّكَ وَاسِعٌ كَرِیمٌ
و بگردان صلوات را یارى از براى من و سبب از براى بر آمدن مطلوب و خواستن من به درستى كه تو وسعت دهنده و با كرم و بخششى.
وَ مِنْ حَاجَتِى یَا رَبِّ كَذَا وَ كَذَا وَ تَذْكُرُ حَاجَتَكَ
من: از براى تبعیض است.
یعنى : بعض حوائج من اى پروردگار من چنین و چنان است و به جاى كذا و كذا حاجت خود را ذكر نما.
ثُمَّ تَسْجُدُ
و بعد سجده كن و در سجده اظهار ذلت و تخشع و خضوع نما.
ثقه الاسلام كلینى رضوان الله تعالى علیه روایت نماید به سند صحیح از حضرت صادق علیه السلام كه آن بزرگوار فرمودند: كه نزدیك‏تر زمانى كه بنده به سوى خداى تعالى باشد وقتى است كه دعاء كند در حال سجود.
مروى است از عبدالله پسر هلال كه گفت: شكایت نمودم به سوى حضرت صادق علیه السلام از این كه اموال من متفرق گردیده و چیزى بر ما نرسیده فرمودند: بر تو باد به دعا نمودن در حالت سجده زیرا كه آن نزدیك‏تر وقتى است كه بنده به خدا نزدیك شود.
وَ تَقولُ فِى سُجُودِكَ فَضْلُكَ آنَسَنِى وَ إِحْسَانُكَ دَلَّنِى فَأَسْأَلُكَ بِكَ وَ بمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلَوَاتُكَ عَلَیْهِمْ أَنْ لا تَرُدَّنِى خَآئِباً
و بگو در سجودت كه فضل و مهربانى تو مأنوس نموده است مرا و احسان تو دلالت و رهنمایى كرد مرا پس سئوال مى‏كنم من تو را به خودت و محمد و آل او رحمت هایت بر آن‏ها باد این كه بر نگردانى تو مرا ناامید اى صاحب كرم و بخشش.
ِ

وَ كَانَ مِنْ دُعَآئِهِ عَلَیْهِ السَّلامُ إِذَا اعْتُدِیَ عَلَیْهِ أَوْ رَأَى مِنَ الظَّالِمِینَ مَا لا یُحِبُ‏

اعتدى: فعل مجهول است از عداوت به معنى ظلم و دشمنى نمودن.
بود از دعاى آن امام عالى مقام علیه السلام زمانى كه بر او ظلم و دشمنى مى‏شد یا این كه مى‏دید از ستمكاران امرى را كه دوست نمى‏داشت وقوع آن امر را و شاید این عبارت باشد از دیدن آن حضرت ظلم بر مظلومى را غیر از خود.
یَا مَنْ لا یَخْفَى عَلَیْهِ أَنْبَآءُ الْمُتَظَلِّمِینَ وَ یَا مَنْ لا یَحْتَاجُ فِى قَصَصِهِمْ إِلَى شَهَادَاتِ الشَّاهِدِینَ
اللغة:
انباء: جمع نباء به معنى خبر پیغمبر را نبى گویند زیرا كه خبر آورنده است از جانب خدا.
تظلم: شكایت از ظلم نمودن است نزد كسى كه داد او را از ظالم او بگیرد.
قصص: جمع قصه یعنى نقل نمودن.
شرح : یعنى اى كسى كه مخفى نیست بر او خبرهاى كسانى كه شكایت از ظلم كنند و اى كسى كه حاجت ندارد در حكایت و نقلشان به سوى گواهى گواهان یعنى سمیع و بصیر است.
وَ یَا مَنْ قَرُبَتْ نُصْرَتُهُ مِنَ الْمَظْلُومِینَ وَ یَا مَنْ بَعُدَ عَوْنُهُ عَنِ الظَّالِمِینَ
و اى كسى كه نزدیك است یارى نمودن او از مظلومان و دور است اعانت او از ظالمان.
قَدْ عَلِمْتَ یَآ إِلَهِى مَا نَالَنِى مِنْ (فُلانِ بْن فُلانٍ) مِمَّا حَظَرْتَ وَانْتَهَكَهُ مِنِّى مِمَّا حَجَزْتَ عَلَیْهِ
اللغة:
حظر: به معنى منع نمودن.
هتك: یعنى دریدن و پارچه نمودن.
حجز: حاجب و ستر است.
فلان: كنایه از اسم ظالم است.
شرح : یعنى اى خداى من چیزهایى كه رسیده است مرا از فلان پسر فلان از چیزهایى كه منع نمودى تو و درید و پاره نمود او را از چیزهایى كه تو حاجب شدى بر او.
بَطَراً فِى نِعْمَتِكَ عِنْدَهُ وَاغْتِرَاراً بِنَكِیرِكَ عَلَیْهِ
اللغة:
بطر: شدت فرح و كیف.
اغترار: فریب خوردن و خدعه نمودن بر كسى.
نكیر: انكار.
الاعراب: بطر و اغترار مفعول له است از براى نالنى و انتها كه باء در بنكیر به معنى من و على هر یك مى‏تواند بود و احتمال سببیت هم دارد یعنى سبب غفلت او انكار تو شده است نه از حیثیت وجود انكار بلكه از حیث عدم انكار و این احتمال را بعید دانسته‏اند بعضى، ظاهر این است كه این اقرب احتمالات است.
شرح : یعنى به علت تكبر نمودن و فرح نمودن در نعمت تو كه نزد او است و مغرور شدن و فریب خوردن از انكار او تو را، یا به سبب انكار نمودن او تو را.
تنبیه: ابناء ظلمه كه در زمان خود مشاهده نمودیم ندیدیم این بدبختان را مگر این كه راحت دارنده‏ترین مردمان هستند از جهت مال و منال و بدن بلكه عمده غرور این جماعت شغالان بر آمده از خم رنگرزى نیست مگر اعتبار دنیوى ایشان فمالهم فى الاخرة من نصیب عبارت اخرى منقصت این جماعت بدتر از یهود كفایت كند كه خدا ثناء نماید در فناء آنها بقوله: فقطع دابر القوم الذین ظلموا و الحمدلله رب العالمین.
اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحمَّدٍ وَ آلِهِ وَ خُذْ ظَالِمِى وَ عَدُوِّى عَنْ ظُلْمِى بِقُوَّتِكَ وَ افْلُلْ حَدَّهُ عَنِّى بِقُدْرَتِكَ وَاجْعَلْ لَهُ شُغْلاً فِیمَا یَلِیهِ و عَجْزاً عَمَّا یُنَاوِیهِ
اللغة:
ظالم: آن كسى است كه ظلم از او صادر شده است.
عدو: آن كه اراده ظلم دارد و لذا تعبیر از آن به دشمن شود.
فلول: شكستن.
حد: تیزى و تندى.
شرح : یعنى اى خداى من رحمت بفرست بر محمد و آل او و منع نما تو ظالم مرا و دشمن مرا از ظلم كردن بر من به قوت خود و بشكن تیزى و تندى او را از من به قدرت و توانایى خود و بگردان تو از براى او شغلى در امورى كه به او مباشر شود.
یعنى : او را مشغول به نفس خودش نما و قرار بده نیز از براى او توانایى از چیزهایى كه در نیت و قصد خود دارد.
اللَّهُمَّ وَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لا تُسَوِّغْ لَهُ ظُلْمِى وَأَحْسِنْ عَلَیْهِ عَوْنِى وَاعْصِمْنِى مِنْ مِثْلِ أَفْعَالِهِ‏تَجْعَلْنِى فِى مِثْلِ حَالِهِ
اللغة:
سوغ و سیاغ: گوارا بودن‏
شرح : یعنى اى خداى من رحمت بفرست بر محمد و آل او و گوارا نفرما از براى ظالم من ظلم كردن بر مرا، و خوب گردان بر ضرر او اعانت مرا، و حفظ بفرما تو مرا از مثل افعال او و نگردان مرا مثل او در ظلم نمودن.
تنبیه: ظالم اگر بر كسى كه اراده ظلم دارد ظلم نماید و چیزى از ضرر بر او مترتب شود كیف در ظلم خود نماید و بناى ظلم دیگر هم خواهد نمود و این ظلمى است سایغ و گوارا به خلاف این كه اگر بر آن ضرر مترتب شود دیگر آن ظلم ننماید این است معنى لا تسوغ.
و اما احسن علیه عونى یعنى اعانت نمودن مرا بر او احسان نما چنان كه گذشت.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِدْنِى عَلَیْهِ عَدْوًى حَاضِرَةً تَكُونُ مِنْ غَیْظِى بِهِ شِفَآءً وَ مِنْ حَنَقِى عَلَیْهِ وَفَآءً
اللغة:
اعدنى: اى اعنى گفته شده است استعدى فلان الامیر على من ظلمه فاعداه الامیر علیه‏اى استعان به فاعانه، عدوى اسم مصدر اعداء.
حنق: گلوگیر شدن یا به معنى حقد و حسد.
شرح : یعنى رحمت و درود بفرست بر محمد و آل او و اعانت نما تو مرا بر ظلم اعانت نمودنى كه الان بوده باشد آن اعانت از غیظ من به آن شفاء و از حسد من بر او وفا شود.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ عَوِّضْنِى مِنْ ظُلْمِهِ لِى عَفْوَكَ وَ أَبْدِلْنِى بِسُوءِ صَنِیعِهِ بِى رَحْمَتَكَ فَكُلُّ مَكْرُوهٍ جَلَلٌ دُونَ سَخَطِكَ وَ كُلُّ مَرْزِئَةٍ سَوَآءٌ مَعَ مَوْجِدَتِكَ
اللغة:
صنیع: شغل و كار.
جلل: حقیر و هین.
مرزئة: به فتح میم و سكون راء بى نقطه و كسر زاء معجمعه به معنى مصیبت.
موجده: به فتح میم و سكون واو و كسر جیم ماخوذ از وجد به معنى سعه یا حب یا غنى، یا از وجد به معنى غضب به هر یك از معانى اربعه استعمال شده است چنان كه در مجمع البحرین است و انسب در مقام به معنى یكى از معانى ثلاثه اولست نه به معنى رابع چنان چه در نسخه شهید بدل موجدتك مغفرتك است.
شرح : یعنى اى خداى من صلوات بفرست بر محمد و آل او و عوض بده تو مرا از ظلم نمودن او مرا عفو خود را، و بدل بده تو مرا به بدى كار او مرا رحمت تو را، هر بدى حقیر است نزد غضب تو و هر مصیبتى مساوى است با دوستى تو.
ایقاظ: غرض از این كلام آن است كه اگر خداى از انسان راضى شود و بیامرزد همه مصیبت‏هاى دنیا و جودا و عدما در پیش او یكسان خواهد بود اگر خداى ناكرده غضب او بر كسى مستولى شود مكروهات دنیا نزد غضب نعمت است پس تواند جلل عظیم بود. فتامل.
اللَّهُمَّ فَكَمَا كَرَّهْتَ إِلَیَّ أَنْ أُظْلَمَ فَقِنِى مِنْ أَنْ أَظْلِمَ
یعنى : اى خداى من پس همچنان كه بد دارى از این كه ظلم كرده شوم پس حفظ نما تو مرا از این كه ظلم نمایم.
اللَّهُمَّ لا أَشكُو إِلَى أَحَدٍ سِوَاكَ وَ لا أَسْتَعِینُ بِحَاكِمٍ غَیْرِكَ حَاشَاكَ
مجلسى مى‏فرماید: اثبات الف بعد از واو اشكو به حسب رسم خط در قرآن و در صحیفه مكرمه از حیث تشبیه او است به واو جمع و آگاه نمودن است بر این كه شكایت مكرر و زیاد واقع شده است نظیر به این كه گفته‏اند علامت جمع در: رب ارجعون و در قوله تعالى: و ما یسطرون در سوره نون و القلم.
حاشاك: كلمه استثناء است به معنى الا انت یا كلمه تنزیه است نظیر سبحان الله.
شرح : یعنى اى خداى من شكایت نمى‏نمایم به سوى كسى سواى تو و استعانت نجویم من به حاكمى غیر از تو مگر به تو.
فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ صِلْ دُعَآئِى بِالاجَابَةِ وَاقْرِنْ شِكَایَتِى بِالتَّغْیِیرِ
یعنى : پس صلوات بفرست بر محمد و آل او و وصل نما تو دعاى مرا به اجابت و قرین فرما تو شكایت مرا به تبدیل یعنى راضى و شكایت ننمایم تا حال ظالم تغییر كند.
اللَّهُمَّ لا تَفْتِنِّى بِالْقُنُوطِ مِنْ إِنْصَافِكَ وَ لا تَفْتِنْهُ بِالامْنِ مِنْ إِنْكَارِكَ فَیُصِرَّ عَلَى ظُلْمِى وَ یُحَاصِرَنِى بِحَقِّى وَ عَرِّفْهُ عَمَّا قَلِیلٍ مَآ أَوْعَدْتَ الظَّالِمِینَ وَ عَرِّفْنِى مَا وَعَدْتَ مِنْ إِجَابَةِ الْمُضْطَرِّینَ
اللغة:
قنوط: مایوس شدن.
افتنان: ابتلاء و امتحان نمودن.
انصاف: داد مظلوم از ظالم گرفتن.
خاصر اگر به خاء بوده باشد به معنى بردن حق است بدون سبب و جهت او گر به حاء مهمله باشد به معنى ضیق و تنگ گرفتن است.
شرح : اى خداى من امتحان مكن تو مرا به مایوس شدن من از داد رسیدن تو و امتحان نفرما تو او را به ایمن بودن او از انكار تو تا این كه اصرار كند بر ظلم من و صضیق كند مرا به حق من به شناساندن تو او را از كمى چیزى كه ترسانیدى ظالمان را و بشناسان تو مرا چیزى را كه وعده فرمودى تو اجابت مضطران.
ایقاظ: غرض از امتحان ننمودن او به قنوط و امتحان ننمودن از ظالم به ایمنیت این است كه ظلم از او رفع شود و در راحت بماند و مایوس بودن با حصول غرض منافات دارد.
و شاید مراد آن باشد كه قنوط كه از جناب تو است اسوء است از ظلم بر من مرا ابتلاء بر آن نفرما و او را مبتلاء نكن.
غرض ترحم است در حق او لكن فقره اخیره قوله و عرفه شاهد اولست.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ وَفِّقْنِى لِقَبُولِ مَا قَضَیْتَ لِى وَ عَلَىَّ وَرَضِّنِى بِمَآ أَخَذْتَ لِى وَ مِنِّى وَاهْدِنِى لِلَّتِى هِىَ أَقْوَمُ وَاسْتَعْمِلْنِى بِمَا هُوَ أَسْلَمُ
اى خداى من رحمت بفرست بر محمد و آل او و توفیق بده مرا تو از براى قبول نمودن چیزى كه حكم نمودى تو از براى من و از من و ضرر من و راضى فرما تو مرا به چیزى كه گرفتى تو از براى من و از من و هدایت نما تو مرا به راهى كه راست است و وادار مرا به چیزى كه سالمست.
تنبیه: غرض از قول امام علیه السلام و وفقنى تا آخر آن است كه در هر حال از حالات شاكر و صابر باشد و همه حالات خود راضى باشد و خود را عدم و هیچ داند.
اللَّهُمَّ وَ إِنْ كَانَتِ الْخِیَرَةُ لِى عِنْدَكَ فِى تَأْخِیرِ الاخْذِ لِى وَ تَرْكِ الِانْتِقَامِ مِمَّنْ ظَلَمَنِى إِلَى یَوْمِ الْفَصْلِ وَ مَجْمَعِ الْخَصْمِ
اللغة:
الخیره: به كسر خاء و سكون الیاء به معنى اختیار نمودن مثل الفدیه به معنى الفداء و به فتح یاء نیز به معنى اختیار است بعضى گفته‏اند به سكون به معنى عطاء نمودن است و به فتح به معنى اختیار نمودن است.
مجمع: اسم زمان و مكان.
خصم: مدعى بر غیر و او لفظى است بر یك و دو و جماعت اطلاق مى‏شود.
یوم الفصل و یوم الجمع روز قیامت است.
یعنى : اى خداى من اگر بوده است خیر و خوبى از براى من نزد تو در تأخیر انداختن گرفتن حق تو از براى من و اسقاط نمودن و دادرسى نمودن از كسى كه ستم و جور نموده است مرا تا روز جدایى نمودن و زمان جمع شدن مدعى و مدعى علیه.
فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَیِّدْنِى مِنْكَ بِنِیَّةٍ صَادِقَةٍ وَ صَبْرٍ دَآئِمٍ
اللغة:
تایید: تقویت.
صبر: حبس نفس از جزع و فزع.
دائم: به معنى همیشه و ثابت.
یعنى : پس رحمت بفرست بر محمد و آل او و تقویت نما تو مرا از جانب خودت به عزمى راست و صبرى پاینده.
وَ أَعِذْنِى مِنْ سُوءِ الرَّغْبَةِ وَ هَلَعِ أَهْلِ الْحِرْصِ
اللغة:
سوء: بالضم به معنى قبح.
الرغبه: به معنى سئوال و طلب نمودن و گاهى اطلاق شود بر حریص بودن بر چیزى.
هلع: بالتحریك به معنى حرص و جزع و قلت صبر و بعضى گفته‏اند كه هلع اسم حیوانیست در پس كوه قاف است روزى هفت صحراء علف مى‏خورد و هفت دریا آب مى‏آشامد و مع ذلك هم و حزن فردایش را دارد كه روز آینده او چه خواهد شد.
یعنى : پناه بده تو مرا از زشتى و سئوال و زارى نمودن در نزد اهل حرص.
بدان كه حرص صفت رذیله‏اى است در انسان كه حقیقتا زهرى است كشنده و باعث مى‏شود بر این كه انسان محروم شود از فایز شدن به درجات عالیه و داخل شدن در دركات نیران مولمه زیرا كه به واسطه این صفت رذیله مرتكب مى‏شود بسیارى از محرمات الهیه را پس مداوا نماید خود را از این مرض مهلك به ملاحظه نمودن دنائت و پستى و بى اعتبارى دنیا را و اعراض نمودن انبیاء و اصفیاء از او و ملاحظه نمودن جنات و رضوان و حور و قصور كه خداى تعالى قرار داده است به صبركنندگان بدهد محرومان از او در آخرت آرزو مى‏نمایند كه اى كاش در دنیا گوشت‏هاى بدن ما را به مقراض قطعه قطعه مى‏كردند و منشار بر سر ما مى‏گذاشتند و ما را جدا مى‏نمودند و مبتلا به حرص نمى‏شدیم و از این نعم و احسان خداى خود محروم نمى‏بودیم و رانده نمى‏شدیم و آن روز نیز روزى است كه تمنا و آرزو به حال ایشان فائده و سودى ندارد.
وَ صَوِّرْ فِى قَلْبِى مِثَالَ مَا ادَّخَرْتَ لِى مِنْ ثَوَابِكَ وَ أَعْدَدْتَ لِخَصْمِى مِنْ جَزَآئِكَ وَ عِقَابِكَ
اللغة:
مصور: ممثل را گویند مثال شیى‏ء شبیه شیى‏ء را گویند.
ادخار: باب افتعال به معنى ذخیره نمودن.
اعداد: مهیا نمودن.
یعنى ممثل نما تو در قلب من شبیه چیزى كه ذخیره نموده‏اى تو از ثواب تو و مهیا نموده‏اى تو از براى خصم من از جزا و عقاب تو چون همین كه ممثل شد صورت ثواب در قلب نفس مطمئن مى‏شود و حرص و جزع و شكیبایى را از خود خلع نماید و راضى شود به جز او مكافات آخرت.
وَاجْعَلْ ذَلِكَ سَبَباً لِقَنَاعَتِى بِمَا قَضَیْتَ وَ ثِقَتِى بِمَا تَخَیَّرْتَ
و بگردان آن تصویر را سبب و وسیله از براى قناعت نمودن من به آن چیزى كه حكم نمودى و اعتماد من به آن چیزى كه اختیار نمودى تو، قناعت راضى شدن به چیزى كم است چون استحقاق دارد مظلوم كه فعلا از براى او انتقام شود الان كه راضى شده است به صبر نمودن بر عقاب اخروى پس قانع شده است.
آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ إِنَّكَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَى ءٍ قَدِیرٌ
استجابت نما تو اى پروردگار عالمیان زیرا كه به درستى كه تو صاحب فضل بزرگى و تو بر هر شیى‏ء توانا و قادرى.

وَ كَانَ مِنْ دُعَآئِهِ عَلَیْهِ السَّلامُ إِذَا مَرِضَ أَوْ نَزَلَ بِهِ كَرْبٌ أَوْ بَلِیَّةٌ

بود از دعاى آن امام عالى مقام علیه السلام در وقتى كه مریض مى‏شد، یا این كه نازل مى‏شد بر او حزن و اندوهى و یا بلیه و ابتلایى.12
اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا لَمْ أَزَلْ أَتَصَرَّفُ فِیهِ مِنْ سَلامَةِ بَدَنِى
كلمه من بیانیه، تصرف به معنى تغیر و تقلب است.
یعنى : اى خداى من مر تو را است ثناء بر چیزى كه جدا نمى‏شوم من كه تغیر و تبدل مى‏كنم من در او از صحیح و سالم بودن بدنم.
وَ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَآ أَحْدَثْتَ بِى مِنْ عِلَّةٍ فِى جَسَدِى
ما، در این فقره و فقره سابقه موصوله است و من بیانیه.
حدیث: جدید احداث تجدید.
یعنى : مر تو را است ثناء براى آن چه كه تازه نمودى به من از ناخوشى كه در جسد من است.13
ایقاظ: از كلام امام علیه السلام چنان فهمیده مى‏شود كه صحت، و مرض هر یك از آنها نعمت است از قبل خداى عز و جل چنان چه بعد از این صراحت مى‏فرماید و همچنین از كلام آن بزرگوار نیز استفاده مى‏شود كه صحت زیاده است از مرض زیرا كه از صحت تعبیر به لم ازل فرمود و از مرض به احداث و تجدد.
فَمَآ أَدْرِى یَآ إِلَهِى أَیُّ الْحَالَیْنِ أَحَقُّ بِالشُّكْرِ لَكَ؟ وَ أَىُّ الْوَقْتَیْنِ أَوْلَى بِالْحَمْدِ لَكَ؟
پس نمى‏دانم اى خداى من كه كدام یك از دو حالت سزاوارتر است به شكر تو و كدام یك از دو وقت اولى است به ثناء نمودن مر تو را.
أَوَقْتُ الصِّحَّةِ الَّتِى هَنَّأْتَنِى فِیهَا طَیِّبَاتِ رِزْقِكَ وَ نَشَّطْتَنِى بِهَا لِابْتِغَآءِ مَرْضَاتِكَ وَ فَضْلِكَ
اللغة:
نشط: به معنى سرعت و شدت و شادى.
بغى: طلب نمودن.
مرضاة:خشنودى.
فضل: در مقام به معنى خوبى و رزق.
یعنى : آیا وقت سلامت آن چنانى كه گوارا نمودى تو مرا در آن وقت خوبى‏ها و پاكیزه‏هاى رزقت را و سخت نمودى تو سبب صحت طلب نمودن خوبى تو را و نیكویى و روزى تو را.
وَ قَوَّیتَنِى مَعَهَا عَلَى مَا وَفَّقْتَنِى لَهُ مِنْ طَاعَتِكَ؟
و قوت دادى تو مرا با آن سلامت بر چیزى كه توفیق دادى تو مرا به آن از بندگى نمودن. اطاعت و بندگى نمودن خدا از عبادت بدنیه به سلامت و صحت است زیرا كه بدون او غالب از بندگى‏ها را نتوان جاى آورد.
أَمْ وَقْتُ الْعِلَّةِ الَّتِى مَحَّصْتَنِى بِهَا وَالنِّعَمِ الَّتِى أَتْحَفْتَنِى بِهَا؟
اللغة:
علة: سقم و مرض را گویند.
محض: خالص بودن.
تحفه: چیزى نفیس، خوب به دیگرى دادن.
یعنى : یا وقت مرض آن چنانى كه خالص نمودى تو مرا به واسطه او و نعمت‏هاى آن چنانى كه تحفه و خوبى دادى تو مرا به او.
روایت شده است كه تب یك شب كفاره یك سال گناه است.
روایت دیگر وارد است كه بنده مومن همین كه تب بر او مستولى شد ریخته شود مثل برگ درخت گناهان او، ناله او تسبیح است و صیحه او تهلیل است و تقلب كردن و حركت او در فراش مثل شمشیر زدن است در راه خدا.
ایضاح: عالم حقیقى و داناى واقعى كه مطلع است به خواص اشیاء و فوائد آن و بر این كه هر یك از صحت و مرض را فوائدى مترتب است و لذا امر بر او مردد شده است كه كدام یك از صحت و مرض اولى و سزاوارتر است به شكر و ثناى معبود نمودن لكن در مقام اشكالى است و آن این است كه ائمه علیهم السلام همیشه از خدا سئوال مى‏نمودند سلامت بدن و باقى بودن صحت جسم و عدم استیلاى امراض چنان كه در دعاى جوشن صغیر معلوم مى‏شود خلاصه اگر صحت و مرض هر دو نعمت بوده‏اند لابد بود سئوال از مریز مثل صحت در حالى كه سئوال از مر محبوب نیست و لذا سئوال نمى‏نمودند.
جواب شبهه آن است كه امراض اسقام وارده بر انسان از قبیل كفاره گناهان است پس بعد از نزول اسقام و امراض از قبیل نعم حضرت بارى زیرا بر او مترتبى مى‏شود چهار فائده كه ذكر نموده است.
تَخْفِیفاً لِمَا ثَقُلَ عَلَى ظَهْرِى مِنَ الْخَطِیئَاتِ وَ تَطْهِیراً لِمَا انْغَمَسْتُ فِیهِ مِنَ السَّیِّئَاتِ وَ تَنْبِیهَا لِتَنَاولِ التَّوْبَةِ وَ تَذْكِیراً لِمَحْوِ الْحَوْبَةِ بِقَدِیمِ النِّعْمَةِ
اللغة:
غمس: فرو رفتن در چیزى.
حوبه: معصیت و گناه، تخفیفا و تطهیرا و تنبیها و تذكیرا هر یك مفعول له است از براى قوله محصتنى و اتحفتنى.
یعنى از براى سبك شدن مر آن چیزى كه سنگین گردیده بر پشت من از گناهان و از براى پاك نمودن مر آن چیزى كه فرو رفتم من در آن از گناهان و از براى آگاه نمودن مر جاى نیاوردن، و فراموش شدن توبه و متذكر شدن مر زائل شدن معصیت به سبب نعمت قدیم چون نعمت قدیم از او سلب شده است كه صحت باشد و الان مبتلا به مرض شده است طلب بازگشت مى‏نماید از محو معصیت تا آن كه قدیم به او عود نماید
وَ فِى خِلالِ ذَلِكَ مَا كَتَبَ لِىَ الْكَاتِبَانِ مِنْ زَكیِّ الاعْمَالِ مَا لا قَلْبٌ فَكَّرَ فِیهِ وَ لا لِسَانٌ نَطَقَ بِهِ وَ لا جَارِحَةٌ تَكَلَّفَتْهُ بَلْ إِفْضَالاً مِنْكَ عَلَیَّ وَ إِحْسَاناً مِنْ صَنِیعِكَ إِلَیَّ اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ حَبِّبْ إِلَیَّ
اللغة:
خلال: بین شى‏ء و میان او را گویند.
تكلف: برداشتن شیى‏ء است به مشقت و تعب جار و مجرور متعلق به ثابت است جمله حالیه مشار الیه ذلك مرض و علت هست.
یعنى : و حال آن كه ثابت است در میان مرض و علت چیزى كه بنویسند از براى من آن دو نویسنده از خوبى اعمال كه در قلب خطور ننموده است در آن و زبان تكلم به او ننموده است و جوارح متحمل مشقت او نشده است.
در بعضى از روایات وارد است كه دو ملك مامور هستند به نوشتن در حال مرض به آن چه در حال صحت او مى‏نوشتند زیرا كه در حبس خدا است.
از حضرت صادق علیه السلام مروى است كه آن بزرگوار فرمودند كه:
وقتى كه صعود نماید دو ملك به سوى آسمان در هر شبى خداى عز و جل فرماید به ایشان كه چه نوشته‏اید شما از براى بنده من در حال مرض او، عرض نمایند:
شكایت نمودن او را نوشتیم پس مى‏فرماید خداى عز و جل كه: انصاف ننموده‏ام من در حق بنده خود اگر او را حبس نمایم به حبس خود، پس منع نمایم او را از شكایت نمودن، بنویسید شما چیزى را كه مى‏نوشتید از براى او از خیر در حال صحت او و بر او گناه و معصیت ننویسید تا آن كه او را آزاد نمایم از حبس خود به درستى كه او در حبس من است از حبس من.
الَّلهم فَصلِّ على محمّد وَ آله وَ حَبِّب الىَّ ما رَضیتَ لى و یَسِّر لى ما اَحلَلتَ بى
اللغة:
احلال: نازل نمودن.
حل به مكان اى نزل به.
حب: دوست داشتن و نفس به چیزى مایل بودن رضاى خداى عز و جل اختیار نمودن او است و سهل و آسان نمودن مرض از براى او عبادت از تعب نیامدن و شكایت ننمودن است چون مرض بالذات منافى با طبع و میل انسان است و نفس بالطبع مایل به او نیست و راضى بر آن نمى‏شود و در نفس الامر او یكى از نعم خداوند متعال است و بر او مترتب است فوائد كثیره، پس امام علیه السلام عرض نماید به خداى عز و جل كه: اى پروردگار من پس رحمت بفرست بر محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و آل او و محبوب نما تو به سوى من چیزى را كه اختیار نمودى تو از براى من و سهل نما تو از براى من چیزى را كه نازل نمودى به من.
وَ طَهِّرْنِى مِنْ دَنَسِ مَآ أَسْلَفْتُ وَامْحُ عَنِّى شَرَّ مَا قَدَّمْتُ
و پاك نما تو مرا از چرك چیزهایى كه پیش انداختم من، و محو نما تو از من بدى چیزهایى كه كه در سابق به جا آورده‏ام، بدان كه معصیت خلاق عالم دو چیز بر او مترتب است یكى ذلت و خوارى نزد او بلكه نزد مردمان نیز وقتى كه قائم شوند گواهان و دوم آن است كه مترتب شود بر او آتش و از براى این دو اثر و ثمر امام گاهى تعبیر به اثر نمود و مرتبه دیگر به شر.
وَ أَوْجِدْنِى حَلاوَةَ الْعَافِیَةِ وَ أَذِقْنِى بَرْدَ السَّلامَةِ
اللغة:
ایجاد: ظفر یافتن به مطلوب اوجده الله مطلوبه‏اى اظفره به.
یعنى : مظفر نما تو مرا به شیرینى عافیت و روزى نما تو مرا به سردى سلامت.
بدان كه از باب محو شدن گناهان و كفاره آنها است ذو او مخالف طبع نیز هست و لذا سئوال از خدا طلب عافیت مى‏نماید علاوه در حال صحت انسان مى‏تواند انسان طاعات و افعال خیریه به جاى آورد كه آن امور در حالت مرض امكان ندارد.
وَاجْعَلْ مَخْرَجِى عَنْ عِلَّتِى إِلَى عَفْوِكَ وَ مُتَحَوَّلِى عَنْ صَرْعَتِى إِلَى تَجَاوُزِكَ
و بگردان تو از بیرون آمدن من از مرض به سوى عفو تو و انتقال من از هلاكت من به سوى درگذشتن تو.
ظاهر آن است كه بایست بفرماید من علتى نه عن علتى كما یقال من مكان كذا و من بلد كذا و هكذا.
و جواب داده شد كه اگر مجرور مبدء شى‏ء ممتد باشد به كلمه من ادا شود و اگر مجرد انفصال شیى‏ء از او باشد كلمه عن قایم مقام او شود.
وَ خَلاصِى مِنْ كَرْبِى إِلَى رَوْحِكَ وَ سَلامَتِى مِنْ هذِهِ الشِّدَّةِ إِلَى فَرَجِكَ
اللغة:
كرب: اندوه.
روح به فتح راء: راحت.
فرج: كشف اندوه و غم.
یعنى : نجات از اندوهم به سوى راحت خود و سالم بودن من از این شدت و تعب به سوى فرح و گشایش تو.
إِنَّكَ الْمُتَفَضِّلُ بِالاحْسَانِ الْمُتَطَوِّلُ بِالِامْتِنَانِ الْوَهَّابُ الْكَرِیمُ ذُو الْجَلالِ وَالاكْرَامِ
متفضل: ابتداء كننده به احسانى است كه بر او لازم نیست.
امتنان: باب افتعال از منت به معنى نعمت بزرگ.
وهاب: صیغه مبالغه به معنى بسیار عطا كننده.
یعنى : به درستى كه تو متفضلى به منت گذاشتن بسیار بخشنده بزرگى صاحب جلال و اكرامى.

وَ كَانَ مِنْ دُعَآئِهِ عَلَیْهِ السَّلامُ إِذَا اسْتَقَالَ مِنْ ذُنُوبِهِ أَوْ تَضَرَّعَ فِی طَلَبِ الْعَفْوِ عَنْ عُیُوبِهِ‏

اقال اقاله و استقال استقالة اصل اقاله برداشتن غقد و از لغزش در گذشتن و باب استفعال او در بعضى مقامات استعمال شود در طلب درگذشتن از گناه و معصیت و از این قبیل است قوله حضرت سجاد علیه الصلوة والسلام در زیارت و زلل من استقال مقالة.
یعنى : بوده است از دعاى آن سید بزرگوار علیه السلام در زمانى كه طلب تجاوز نمود از گناهان خود یا زارى مى‏كرد در طلب عفو از عیب‏هاى خود این عنوان و عنوان گذشته در غالب ابواب و آینده در بعضى با هم دیگر متقارب و متناسب است و ظاهر آن است كه این عناوین عناوینى است كه شیوخ و علماء به حسب ذوق و سلیقه خود ذكر نموده‏اند نه این كه امام علیه السلام بیان فرموده باشد كه این دعاى من بوده است از براى این مطلب، و این دعاى من بوده است از براى فلان حاجت پس مى‏شود غالب عناوین را به حسب فهم و سلیقه تغییر و تبدیل داد.
اللَّهُمَّ یَا مَنْ بِرَحْمَتِهِ یَسْتَغِیثُ الْمُذْنِبُونَ وَیَا مَنْ إِلَى ذِكْرِ إِحْسَانِهِ یَفْزَعُ الْمُضْطَرُّونَ وَیَا مَنْ لِخِیفَتِهِ یَنْتَحِبُ الْخَاطِئُونَ
اللغة:
استغاثه: طلب یارى نمودن.
فزع: پناه بردن.
خیفه: مصدر است اصل او خوفه بود مثل جلسه و او را به جهت مناسبت كسره ماقبل قلب به یا كردند.
انتجاب: از نجب به معنى گریه نمودن.
یعنى : اى آن كسى كه به سبب مهربانى او یا به مهربانى او طلب یارى مى‏كنند گناهكاران، و اى كسى كه به سوى یاد آورى احسانش پناه مى‏برند درماندگان و اى كسى كه از براى ترس از او جزع و گریه مى‏نمایند خطا كاران.
یَآ أُنْسَ كُلِّ مُسْتَوْحِشٍ غَرِیبٍ وَ یَا فَرَجَ كُلِّ مَكْرُوبٍ كَئِیبٍ
اللغة:
انس: سكون و اطمینان قلب است.
وحشة: مقابل انس است.
كئیب و كآبة: بدى حال و شكستگى را گویند.
غریب و كئیث صفت هستند یا صفت مخصصه و یا موضحه.
اى اطمینان هر وحشت دارنده از وطن دور، اى رفع‏كننده هر حزن دارنده بدحال.
وَ یَا غَوْثَ كُلِّ مَخْذُولٍ فَرِیدٍ وَ یَا عَضُدَ كُلِّ مُحْتَاجٍ طَرِیدٍ
اللغة:
مخذول: خوار و بى یاور
فرید و منفرد: تنها.
عضد: بازو لكن استعاره در یار و ناصر شده.
طرید: دور شده.
یعنى : اى دادرس هر خوار بى یاور، و اى یاور هر احتیاجمند دور شده از مقصود.
أَنْتَ الَّذِى وَسِعْتَ كُلَّ شَى ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْمَاً وَ أَنْتَ الَّذِى جَعَلْتَ لِكُلِّ مَخْلُوقٍ فِى نِعَمِكَ سَهْماً
وسعت: مقابل ضیق، گفته مى‏شود این ظرف وسعت مظروف دارد.
یعنى : گنجایش او را دارد، پس معنى كلام امام علیه السلام چنین خواهد بود كه تو آن كسى هستى كه گنجایش دادى تو هر چیزى را از حیث رحمت و علم یعنى مهربانى و دانایى تو محیط است به هر شى‏ء و هر شى‏ء را علم و رحمت تو شامل است پس گنجایش ذات بارى تعالى هر چیزى را به حسب آن دو صفت است نه به حسب ذات پس اسناد وسعت به ذات بارى تعالى اسنادى است به طریق مجاز نظیر انبت الربیع البقلة از این جهت است كه تمیز از براى رفع ابهام آورده شده است به قول خود رحمة و علما پس شبهه بر این كه لازم این عبارت و اسناد آن است كه خداى تعالى در مكان واقع شود با این كه او منزه است از مكان بودن مندفع است به این كه ذكر نمودیم.
یعنى : تویى كه گنجایش دادى همه چیز را از رحمت و علم خود و تویى كه گردانیدى مر هر مخلوقى را در نعمت خود نصیب و بهره‏اى هر دو فقره كه امام علیه السلام فرموده است حاجت به برهان و دلیل ندارد.
وَ أَنْتَ الَّذِى عَفْوُهُ أَعْلَى مِنْ عِقَابِهِ
فلان عال اى غالب و منه قوله تعالى لا تخف انك انت الاعلى شاید علو و برترى هم از این قبیل است یعنى از قبیل غلبه نه از احترام و بلندى.
یعنى : تویى آن كسى كه عفو او غالب و بالاتر است از عقاب او و نكته او مطب واضح است زیرا كه عفو خیر است و مطلوب بالذات، و عقاب شر است و مطلوب بالعرض و شبهه‏اى نیست كه مطلوب ذاتى غالب است بر مطلوب عرضى.
وَ أَنْتَ الَّذِى تَسْعَى رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ
سعى: در مشى تجاوز نمودن در مشى پیش پیش رفتن است.
یعنى : تویى آن كه پیشاپیش مى‏رود رحمت و مهربانیش در پیش روى غضبش و به عبارت اخرى سبقت گرفتن رحمت است بر غضب و نكته تقدم رحمت بر غضب نیز معلوم است زیرا كه رحمت مقصود بالذات است، و غضب بالعرض چنان كه گذشت.
روایت شده است كه حبیب بن حرث عرض نمود خدمت حضرت ختمى مآب صلّى اللّه علیه و آله و سلّم كه: من مردى هستم كسب كننده گناهان خداى عز و جل فرمود:
اى حبیب بازگشت و انابه نما به سوى خداى عز و جل عرض نمود: من توبه و بازگشت مى‏نمایم و به آن عود مى‏كنم فرمودند: هر وقت كه گناه مى‏نمایى تو به و بازگشت نما تا آن جا كه فرمودند: كه عفو خدا زیادتر است از گناه تو اى حبیب و خداى عز و جل در قرآن صراحتا مى‏فرماید كه: من عفو مى‏نمایم از بسیارى از معاصى، و در بعضى از روایات وارد است كه: خداى عز و جل مى‏آمرزد در روز قیامت آمرزیدنى كه در هیچ قلبى خطور آن ننموده حتى آن كه ابلیس به طمع افتد و امیدوار شود كه خواهد آمرزیده شد.
وَ أَنْتَ الَّذِى عَطَآؤُهُ أَكْثَرُ مِنْ مَنْعِهِ
و تویى آن كه بخشایش او بیشتر است از منع او خداى تعالى را منع نیست هر چه از قبل اوست همه عطاء است چنان چه در بعضى از روایات وارد است كه بعضى از بندگان مؤمنین هستند كه صلاح دین ایشان نیست مگر فاقه و خوارى و مرض در بدن پس خداى عز و جل مبتلا نماید ایشان را به فاقه و مسكنت تا این كه امر دین ایشان خوب شود.
و در حدیث قدسى است كه بعضى از بندگان من صلاح ایشان نیست مگر فقر كه اگر غنى نمایم او را خواهد او را غنى فاسد نمود.
وَ أَنْتَ الَّذِى اتَّسَعَ الْخَلائِقُ كُلُّهُمْ فِى وُسْعِهِ
اتسع: باب افتعال از بارى مطاوعه فعل است یعنى قبول امر نمودن مثل این كه گفته شود گنجایش داشته است ظرف متاع را پس متاع قبول گنجایش دادن نمود. پس وسع به معنى گنجایش پس غناء و وسع حضرت بارى فعلست و بروز و ظهور او در بندگانش اثر فعل است.
یعنى : تویى آن كسى كه گنجایش داده است همه آفریدگان در توانگرى او و این مطلب از جمله بدیهیات است اگر آنى وسع او شامل حال مخلوق او نشود نخواهد روحى در قالبى باقى ماند رشته وجود در موجودات خواهد گسیخته شود.
وَ أَنْتَ الَّذِى لا یَرْغَبُ فِى جَزَآءِ مَنْ أَعْطَاهُ
تویى آن كسى كه خواهش ندارد در جزاء كسى كه آن كس را عطا داده است بعد از این كه معلوم شد كه خداى عز و جل واجب الوجود است و غنى محض چگونه رغبت داشته باشد در جزاء عطاى خود زیرا كه اگر او را رغبت جزاء و مكافات عطاء بوده باشد خواهد ممكن و محتاج شد نه وجب و غنى.
وَ أَنْتَ الَّذِى لا یُفْرِطُ فِى عِقَابِ مَنْ عَصَاهُ
لا یفرط: به باب افتعال و تفعیل هر دو قرائت نموده‏اند.
اما بنا بر اول معنى افراط ننمودن در عقاب آن است كه اسراف در عقوبت نكند بلكه هر معصیتى به مقدار او عقوبت شود یك به یك نه یك به دو زیرا كه مقتضى عدل و انصاف آن است كه به قدر استحقاق عقاب شود نه زاید و لذا تفضل و احسان.
و انعام او شاید سبب شود كه از عقاب گناهكاران در گذرد و اما بناء بر دویم معنى تفریط ننمودن در عقاب آن است كه ضایع نمى‏كند عقاب گناهكار را بلكه لابد او را عقاب خواهد نمود چنانچه مذهب معتزله است كه شفاعت از براى افساق در دار عقاب نیست بلكه آنها را عقاب نمایند چنان چه آیه: لیس بامانیكم و لا امانى اهل الكتاب من یعمل سوء یجزیه نیز دلالت دارد ظاهر این است كه اول باشد نه ثانى زیرا كه عفو و مغفرت و شفاعت از براى عصات و بدكاران امت ثابت است خلاف معتزله موهون است و آیه مخصص است به كفار و بر تقدیر فرض عموم جزاء و عقاب به آلام و اسقام نیز مى‏شود چنان چه مرویست كه بعد از این كه آیه شریفه نازل شد مسلمانان گریه نمودند و محزون شدند عرض نمودند به خدمت حضرت ختمى مآب صلّى اللّه علیه و آله و سلّم كه: این آیه چیزى نگذاشت.
پس پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمودند كه: قسم به آن كسى كه جانم در قبضه قدرت او است كه این آیه در حق شما وارد است لكن بشارت باد شما را و دل خوش داشته باشید كه نمى‏رسد به شما مصیبت مگر این كه كفاره گناهان شما خواهد بود حتى خارى كه در پاى شما رسد او كفاره شما است، از حضرت باقر علیه السلام مروى است كه: خداى عز و جل كه اكرام بنده خود نماید و حال آن كه او را گناه است مبتلا نماید او را به مرض اگر او را جاى نیاورد مبتلا نماید او را به حاجت اگر او را در حق او نیز جاى نیاورد جان كندن را بر او شدید خواهد نمود و امثال این نحو روایات زیاد ماثور است.
وَ أَنَا یَآ إِلَهِى عَبْدُكَ الَّذِى أَمَرْتَهُ بِالدُّعَآءِ فَقَالَ: لَبَّیْكَ وَ سَعْدَیْكَ
لبیك و سعدیك: یك مصدراند و تثنیه و منصوب‏اند به فعل مقدر از جنس خود پس مفعول مطلق خواهند بود.
لبیك اصلش الب لبین لك نون و لام به اضافه لبى به سوى كاف حذف شدند لبیك شد معنى لب مصدر ایستادن هست، و همچنین سعدیك اصلش اسعد سعدین لك بود و سعد و مساعدت به معنى یارى است، یعنى هر وقتى بخوانى مرا اجابت نمایم و یارى نمایم اختلاف شده است كه تثنیه در این دو كلمه از براى دلالت بر تثنیه معنى است كه یعنى ایستاده‏ام بعد از ایستادن دیگر یا از براى مجرد تكویر باشد مثل فارجع البصر كرتین اى مكررا و شاید آیه شریفه الطلاق مرتان هم از براى مجرد تكریر باشد نه این كه سه طلاق یا دو طلاق به یك لفظ.
یعنى : منم اى خداى من بنده تو آن چنانى كه امر فرمودى او را به خواندن او تو را پس گفت لبیك و سعدیك و كمر بستم در اجابت تو.
هَآ أَنَا ذَا یَا رَبِّ مَطْرُوحٌ بَیْنَ یَدَیْكَ
این منم حاضر اى پروردگار من افتاده شده ما بین دو دست تو كه او را قدرت و توانایى جز اطاعت و فرمان بردارى تو نیست بنده‏اى است منقاد و او را توانایى سركشى نیست.
أَنَا الَّذِى أَوْقَرَتِ الْخَطَایَا ظَهْرَهُ وَ أَنَا الَّذِى أَفْنَتِ الذُّنُوبُ عُمُرَهُ
اللغة:
وقر: به معنى ثقل و سنگینى.
فناء: به معنى عدم قبول وجود.
یعنى : منم آن كسى كه سنگین نموده گناهان، پشت او را و منم آن كسى كه فنا و برطرف نموده معصیت‏ها زندگانى و عمر او را.
غرض از این كلام اظهار خوارى و ذلت و بى‏نشانى خود نمودن است.
وَ أَنَا الَّذِى بِجَهْلِهِ عَصَاكَ وَ لَمْ تَكُنْ أَهْلاً مِنْهُ لِذَاكَ
جهل: نادانى مقابل دانا مراد به جهل در كلام نه به معنى نادانى باشد بلكه به معنى عدم تفكر و تدبر نمودن است از بدى عاقبت.
یعنى : عمل او عمل جهلى است در بعضى از روایات وارد است كه هر كه خطور كند نفس او در معصیت خدا او جاهلست اگر چه عالم باشد.
از شیخ ابراهیم كفعمى و سید مرتضى رحمهما الله چنان نقل شده كه عاصى در حال عصیان یا كافر است و یا مجنون باء در كلمه بجهله سببیه است ضمیر منه راجع به موصولست.
یعنى : منم آن كه به سبب جهل خود معصیت نموده است تو را و نبودى تو مستوجب آن او مر معصیت را.
هَلْ أَنْتَ یَآ إِلَهِى رَاحِمٌ مَنْ دَعَاكَ فَأُبْلِغَ فِى الدُّعَآءِ؟
فاء در فابلغ فاء سببیه است ابلغ متكلم وحده است از باب افعال و بعد از فاء أن ناصبه مقدر است به معنى شى‏ء را به مبالغه و كوشش به جاى آوردن است، استفهام در معنى خود نیست بعضى گفته‏اند: به معنى تقدیر است و بعضى گفته‏اند: سئوال نمودن رحمت است به سرعت.
یعنى : آیا تو اى خداى من رحم كننده‏اى كسى را كه بخواند تو را تا آن كه مبالغه و سعى نمایم در خواندن.
أَمْ أَنْتَ غَافِرٌ لِمَنْ بَكَاكَ فَأُسْرِعَ فِى الْبُكآءِ؟
یا آن كه آیا تو آمرزنده‏اى مر كسى را كه گریه براى تو نمود تا به سبب آن تعجیل نمایم در گریه نمودن.
كلمه ام عاطفه معنى بكاك در عرف و عادت معروف است كسى كه تضرع و ناله و زارى نماید نزد كسى از بدى حال خود و او بر او مهربانى نماید و از او در گذرد گویند گریه نمودن نزد فلان و او از او دست برداشت.
أَمْ أَنْتَ مُتجَاوِزٌ عَمَّنْ عَفَّرَ لَكَ وجْهَهُ تَذَلُّلاً؟
تعفیر: به خاك مالیدن، عفر وجه الارض.
یعنى : یا آن كه آیا تو در گذرنده‏اى از كسى كه مالید به خاك از براى تو روى خود را از حیث خوارى و مذلت.
أَمْ أَنْتَ مُغْنٍ مَنْ شَكَآ إِلَیْكَ فَقْرَهُ تَوَكُّلاً
یا آن كه آیا تو بى نیاز كننده‏اى كسى را كه شكایت كننده است به سوى تو فقر و حاجت خود را از حیث توكل و واگذاردن امرش را به سوى تو.
إِلَهِى لا تُخَیِّبْ مَنْ لا یَجِدُ مُعْطِیاً غَیْرَكَ وَ لا تَخْذُلْ مَنْ لا یَسْتَغْنِى عَنْكَ بِأَحَدٍ دُونَكَ
یعنى : اى خداى من ناامید مكن كسى را كه نمى‏یابد عطاءكننده‏اى سواى تو و خوار نكن كسى را كه توانگر نمى‏شود از تو به هیچ كس غیر تو یعنى او را بخشنده و توانگركننده‏اى غیر از تو نیست.
إِلَهِى فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لا تُعْرِضْ عَنِّى وَ قَدْ أَقْبَلْتُ عَلَیْكَ وَ لا تَحْرِمْنِى وَ قَدْ رَغِبْتُ‏
إِلَیْكَ

اى خداى من پس درود بفرست بر محمد و آل او صلى الله علیهم اجمعین و رو نگردان از من و حال آن كه به تحقیق كه من روى آوردم به سوى تو.
وَ لا تَجْبَهْنِى بِالرَّدِّ وَ قَدِ انْتَصَبْتُ بَیْنَ یَدَیْكَ
جبهه: به معنى پیشانى است.
یعنى : دست بر پیشانى من نزن و مرا رد و نومید مكن و حال كه به تحقیق میل نمودم به سوى تو و ایستاده‏ام مقابل تو.
أَنْتَ الَّذِى وَصَفْتَ نَفْسَكَ بِالرَّحْمَةِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَارْحَمْنِى وَ أَنْتَ الَّذِى سَمَّیْتَ نَفْسَكَ بِالْعَفْوِ فَاعْفُ عَنِّى
یكى از اسماء الحسنى عفو مى‏باشد یعنى آمرزنده یا بسیار آمرزنده.
فرق ما بین اسم و وصف آن است كه اگر چیزى را اطلاق بر ذات شى‏ء كنند من حیث الذات او را اسم گویند و اگر اطلاق شود آن چیز بر او به اعتبار ثبوت شى‏ء خارجى از براى ذات آن را وصف خوانند و خداوند را صفات به این اصطلاح نیست چه صفات او عین ذات او است و مدالیل صفات او از قبیل علم و كرم و رحمت از لوازم ذات او است نه ثبوت شى‏ء خارج از ذات از براى ذات پس مثل عفو و نحو آن اسم خداوند است و تعبیر از آن گاهى به صفات از باب مسامحه است.
یعنى : تویى آن كسى كه وصف كردى خود را به رحمت پس درود بر محمد و آل او صلى الله علیهم بفرست و رحم نما تو مرا و تویى آن كه نام نهادى خود را به عفو پس عفو نما از من.
قَدْ تَرَى یَآ إِلَهِى فَیْضَ دَمْعِى مِنْ خِیفَتِكَ وَ وَجِیبَ قَلْبِى مِنْ خَشْیَتِكَ وَ انْتِفَاضَ جَوَارِحِى مِنْ هَیْبَتِكَ كُلُّ ذَلِكَ حَیَآءً مِنِّى بِسُوءِ عَمَلِى وَ لِذَلِكَ خَمَدَ صَوْتِى عَنِ الْجَأْرِ إِلَیْكَ وَ كَلَّ لِسَانِى عَنْ مُنَاجَاتِكَ
اللغة:
فیض: به معنى سیلان.
دمع: آب چشم.
وجیب: اضطراب.
انتفاض: اگر به فاء باشد به معنى حركت نمودن و ارتعاد است و اگر به قاف باشد به معنى ضعف.
حیاء: شرمسارى، جأر و جؤار، مهموز العین ازباب منع صدا بلند نمودن و زارى كردن.
خمود: خاموش شدن.
كل: به فتح كاف و لام مشدده به معنى گنگ و لال.
الاعراب: حیاء به نصب خوانده شده و به رفع اگر منصوب باشد مفعول له است و خبر مبتداء محذوف است اى كل ذلك كائن فى لاجل الحیاء و اگر مرفوع باشد خواهد خبر مبتداء بود اى كل ذلك حیاء.
لكن در این صورت اعتراض شده است كه مبتداء عین نیست پس چگونه خواهد خبر داده شد از فیض و مابعد او به حیاء.
جواب داده شده است كه در این جا خبر مضاف محذوف است مضاف الیه قایم است مقام او و تقدیر او كل ذلك مقتضى حیاء منى هست نظیر قوله تعالى: الحج اشهر معلومات اى الحج حج اشهر معلومات.
یعنى : مى‏بینى اى خداى من سیلان آب چشم مرا از ترس تو و اضطراب قلبم را از خشیت تو و لرزیدن اعضایم را از هیبت تو همه این امور از جهت حیاء و شرمسارى من است به سبب بدى و زشتى عملم و از این جهت است كه خاموش شده صوت من از زارى نمودن به سوى تو و گنگ شده است زبانم از راز و نیاز نمودن با تو.
ایقاظ: كسى كه این نحو تكلم كند بایست متصف باشد با صفاتى كه دعوى نموده است و الا كذب است و بر او معصیت خواهند نوشت و برهان شاهد مدعى است و سید شارح رحمه الله تصریح نموده به این، و همچنین مرحوم مجلسى رحمة الله در اعتقادات خود.
پس فاقد این صفات این كلمات را نخواند یا از آنها قصد معانى مجازیه نماید.
یَآ إِلَهِى فَلَكَ الْحَمْدُ فَكَمْ مِنْ عَآئِبَةٍ سَتَرْتَهَا عَلَیَّ فَلَمْ تَفْضَحْنِى وَ كَمْ مِنْ ذَنْبٍ غَطَّیْتَهُ عَلَیَّ فَلَمْ تَشْهَرْنِى وَ كَمْ مِنْ شَآئِبَةٍ أَلْمَمْتُ بِهَا فَلَمْ تَهْتِكْ عَنِّى سِتْرَهَا وَ لَمْ تُقَلِّدْنِى مَكْرُوهَ شَنَارِهَا
فاء اول از براى ترتیب و دویم از براى سببیت است و كم خبریه است به معنى كثیر مبتداء محذوف كلمه من جنسیه است.
شهرت: به معنى علن و آشكار بودن.
عائبه: بالعین مصدر مثل عاقبت چیزى است كه موجب عیب شود.
شایبه: به تقدیم یاء بر باء جمع او شوائب به معنى چرك و قذر.
المام: به معنى نازل شدن و مباشرت نمودن.
شنار: عیب و عار.
یعنى : اى خداى من پس از براى تو است ستایش پس چه بسیار از عیبى كه پوشانیدى او را بر من پس رسوا ننمودى مرا و چه بسیار از گناهى كه پوشانیده او را بر من پس معروف و هویدا نساختى مرا و بسا دنس و قذرى كه من متعرض و تصاحب او نمودم پس تو پاره ننمودى از من پرده آن دنس را و در گردنم نیانداختى ناخوشى عیب او را.
وَ لَمْ تُبْدِ سَوْآتِهَا لِمَنْ یَلْتَمِسُ مَعَایِبِى مِنْ جِیرَتِى وَ حَسَدَةِ نِعْمَتِكَ عِنْدِى
اللغة:
ابداء: اظهار نمودن.
سؤاة: جمع سوئه بدیها.
حسده: جمع مكسر حاسد.
یعنى : اظهار نكردى بدى او براى كسى كه جستجو مى‏نماید عیب مرا از همسایگان و حسودان نعمت تو در نزد من، علت تخصیص همسایگان به التماس عیب از براى آن است كه حسود آنها زیادتر است از غیر.
گفته‏اند حسد در سه فرقه از مردمان است: همسایه در منزل، شریك در عمل، اقارب در نسب.
ثُمَّ لَمْ یَنْهَنِى ذَلِكَ عَنْ أَنْ جَرَیْتُ إِلَى سُوءِ مَا عَهِدْتَ مِنِّى
پس منع ننمود مرا این الطاف تو از روان شدن من به سوى بدى آن چه كه دریافتى از من.
فَمَنْ أَجْهَلُ مِنِّى یَآ إِلَهِى بِرُشْدِهِ؟ وَ مَنْ أَغْفَلُ مِنِّى عَنْ حَظِّهِ؟ وَ مَنْ أَبْعَدُ مِنِّى مِنِ اسْتِصْلاحِ نَفْسِهِ؟ حِینَ أُنْفِقُ مَآ أجْرَیْتَ عَلَیَّ مِنْ رِزْقِكَ فِیمَا نَهَیْتَنِى عَنْهُ مِنْ مَعْصِیَتِكَ
پس كیست نادان‏تر از من اى خداى من به صلاح خود و كیست غافل‏تر از من از نصیب خود و كیست دورتر از من از اصلاح نمودن نفس خود هنگامى كه صرف مى‏كنم من آن چه جارى ساخته‏اى بر من از روزى خود در آن چه نهى فرمودى تو مرا از او نه.
مقصود آن است كه حقیقت من اجهل و اغفل و ابعدم بلكه این كه خلاف عقل نموده‏ام گویا مثل آنهایم چگونه چنین نباشد بعد از این كه خالق سرمایه دهد به جهت صرف در طاعت بنده او را در غیر آن مورد صرف نماید.
بدان كه شكر خداى عز و جل آن است كه آن چه انعام بر عبد نموده است از جوارح و روزى او را در اعمال نیكو و طاعت و بندگى صرف كند و گرنه كفران نعمت است و خواهد بر او به واسطه كفران عذاب و بلیه واقع شد.
وَ مَنْ أَبْعَدُ غَوْراً فِى الْبَاطِلِ وَ أَشَدُّ إِقْدَاماً عَلَى السُّوءِ مِنِّى ؟
حِینَ أَقِفُ بَیْنَ دَعْوَتِكَ وَ دَعْوَةِ الشَّیْطَان فَأَتَّبِعُ دَعْوَتَهُ عَلَى غَیْرِ عَمًى مِنِّى فِى مَعْرِفَةٍ بِهِ وَ لا نِسْیَانٍ مِنْ حِفْظِى لَهُ وَ أَنَا حِینَئِذٍ مُوقِنٌ بِأَنَّ مُنْتَهَى دَعْوَتِكَ إِلَى الْجَنَّةِ وَ مُنْتَهَى دَعْوَتِهِ إِلَى النَّارِ

اللغة:
غور: فرو رفتن در چیزى است و ته هر چیزى.
دعوت: خواندن به آمدن مثل دعوت در ضیافت.
موقن از ایقن یعنى علم دارنده.
بدان كه دعوتى است شیطانى و دعوتیست رحمانى دعوت شیطان وسوسه او است مر انسان را به راه باطل مثل آن كه وسوسه نماید كه انفاق نكن كه فقیر خواهى شد یا این كه مرتكب معاصى شود خدایى نیست یا این كه غفور است و رحیم است و دعوت رحمانى دعوت به امور حقه است و صواب و بر دعوت رحمانى هدایت و برهان است پس انسان اعتقاد به حقیقت دعوت رحمانى دارد، و بطلان دعوت شیطان و مع ذلك اجابت دعوت شیطانى نماید.
یعنى : كیست دورتر از حیث فرو رفتن در باطل و سخت‏تر از حیث پیش‏دستى نمودن بر گناه از من هنگامى كه مى‏ایستم میان خواندن تو و خواندن شیطان پس پیروى نمایم خواندن او را بدون كورى از شناختن او و نه فراموشى از یاد داشتن من او را و من در این هنگام یقین دارم آن كه آخر و عاقبت خواندن تو به سوى بهشت است و عاقبت خواندن او به سوى آتش.
قوله علیه السلام: و لا نسیان مقصود آن است كه با وجود آن كه من او را مى‏شناختم و فراموش ننمودم از حفظ نمودن خودم از او و مع ذلك خواندن او را متابعت نمودم نه خواندن خود را.
سُبْحَانَكَ مَآ أَعْجَبَ مَآ أَشْهَدُ بِهِ عَلَى نَفْسِى وَ أُعَدِّدُهُ مِنْ مَكْتُومِ أَمْرِى ؟
اللغة:
اشهد: متكلم وحده ماخوذ از شهادت، به معنى گواه بودن و اعدده از عدد به معنى احصاء و شماره نمودن.
مكتوم: از كتم به معنى پنهان نمودن چون انسان كه خلاق عالم بر او نعمى انعام فرموده و آن نعم خدا را در باطل و معصیت او صرف نماید، پنهانى از مردم و دعوت شیطان را مقدم دارد بر دعوت جنان او و مع ذلك فیوضات از قبل خالق به او برسد و از براى این مطلب تعجب نماید یا از كار و شغل خود و یا از كار و شغل خدا در حق او عرض نماید كه تو منزهى از نقایص.
چقدر تعجب مى‏كنم از آن چه گواهم من به او بر خودم و مى‏شمارم من او را از پوشیده كارم.
غرض آن كه سزاوار و لایق نیست مخالفت كردن مثل تو معبودى كه روؤف و رحمان و رحیم هستى.
وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِكَ أَنَاتُكَ عَنِّى وَ إِبْطَآؤُكَ عَنْ مُعَاجَلَتِى
اللغة:
اناة : اسم ماخوذ از تأنى یعنى مهلت دادن و مكث نمودن.
ابطاء: تأخیر انداختن.
معالجه سرعت نمودن مشار الیه ذلك مكتوم امر و مشهود به بر نفس.
یعنى : تعجب از مهلت دادن تو مرا و تأخیر انداختن تو از شتاب نمودن یعنى تعجب آن است كه من تعجیل در مخالفت و عصیان مى‏كنم و او تعجیل در عقوبت و انتقام نمى‏كند.
وَ لَیْسَ ذَلِكَ مِنْ كَرَمِى عَلَیْكَ بَلْ تَأَنیاً مِنْكَ لِى وَ تَفَضُّلاً مِنْكَ عَلَیَّ
نیست این مهلت دادن تو مرا از بزرگى و عزت من بر تو بلكه مهلت دادن است از قبل و مرا و تفضلى است از جانب تو بر من، ثانیا خبر است از براى كان كه مقدر است و احتمال دارد مفعول مطلق باشد من در من كرمى مى‏شود براى تعلیل باشد.
لاَِنْ أَرْتَدِعَ عَنْ مَعْصِیَتِكَ الْمُسْخِطَةِ و أُقْلِعَ عَنْ سَیِّئَاتِى الْمُخْلِقَةِ
اللغة:
ردع: منع نمودن، و ارتداع، زجر یافتن.
قلع: ترك شدن و منسلخ شدن و جدا نمودن.
مخلقة: اسم فاعل از اخلق الثوب یعنى : كهنه نمودن لام در لان از براى تعلیل است.
یعنى : علت مهلت دادن تو از انتقام و عقوبت از براى آن است كه باز ایستم من از معصیت و نافرمانى تو كه غضب آورنده است و دست بردارم از گناهانم كه كهنه و بى آبرو و بى قدر و منزلت كننده است.
وَ لاَِنَّ عَفْوَكَ عَنِّى أَحَبُّ إِلَیْكَ مِنْ عُقُوبَتِى
و لان عفوك عطف است بر قوله لان ارتدع و این علت دیگر است از براى سرعت ننمودن در انتقام.
یعنى : عفو تو از من دوست‏تر است به سوى تو از عقوبت نمودن مرا، در سابق معلوم شد كه عفو صفت ذاتیه است و عقوبت به جهت داعى خارجى است و كذا فى بعض الكلمات سبقت رحمته غضبه.
بَلْ أَنَا یَآ إلَهِى أكَثْرُ ذُنُوباً وَ أَقْبَحُ آثَاراً وَ أَشْنَعُ أَفْعَالاً
بل در این مقام از براى اضراب نیست زیرا كه اضراب عبارت از انتقال غرضى است به غرض دیگر و در این مقام چنین نیست بلكه در مقام از براى ابتدا است زیرا كه در تلو او جمله واقع شده.
شنیع: فعل قبیح را گویند.
آثار جمع اثر: به معنى نقل نمودن و منه الماثور و الاثر عنه علیه السلام و به معنى علامت نیز آمده.
یعنى : بلكه من اى خداى من پیش‏ترم از حیث گناه و قبیح ترم از حیث علامات و نقل‏ها و زشت ترم از حیث كارها.
وَ أَشَدُّ فِى الْبَاطِلِ تَهَوُّراً وَأَضْعَفُ عِنْدَ طَاعَتِكَ تَیَقُّظاً وَأَقَلُّ لِوَعِیدِكَ انْتِبَاهاً وَارْتِقَاباً
اللغة:
تهور: داخل شدن در امرى است به بى باكى و بى مبالاتى.
تیقظ: آگاهى و بیدارى و فطانت و باهوش بودن.
ارتقاب: انتظار كشیدن ذنوبا و افعالا و ارتقابا و تیقظا همه اینها تمیزانداز براى رفع از نسب.
یعنى : و سخت ترم در باطل از حیث بى باكى و بى مبالاتى و ناتوان ترم نزد بندگى نمودن تو از حیث آگاهى و بیدارى و كم ترم مر وعید تو را از حیث بیدارى و انتظار.
غرض از این فقرات آن است كه آن چه كه لازم عبودیت و بندگیست در من نیست كه گویا خودم را مكلف به طاعت و عبودیت نمى‏دانم و با صفت تجرى هر چه مى‏خواهم به جا مى‏آورم.
مِنْ أَنْ أُحْصِىَ لَكَ عُیُوبِى أوْ أقْدِرَ عَلَى ذِكْرِ ذُنُوبِى
أن مصدریه است خود و ما بعد موؤل به مصدر هستند اى من احصایى او اقدارى من در من أن احصى تفضیلیه است كه در مفضل علیه داخل شده است.
یعنى : از این كه بشمارم من براى تو عیب‏هاى خود را یا قادر باشم من بر یاد آوردن من گناهان خود را، بدان كه این نحو كلمات در السنه عرف از علما و غیر علما شایع و بسیار است لكن اشكال معروف نیز معروف است و او آن است كه در افعل تفضیل شرط است كه مفضل و مفضل علیه دو شى‏ء و دو كس باشند و در فقرات مذكوره تفضیل نفس خود داد از حیث بسیارى گناه بر خود از جهت شمردن این چه معنى دارد و چگونه خواهد بود؟
در جواب اشكال وجوهى نقل شده:
اول- آن است كه أن مصدریه به معنى الذى است اى اكثر ذنوبا من الذى پس مفضل و مفضل علیه دو كس هستند.
دویم - آن است كه أن مصدریه و فعل بعد از او را تاویل به مصدر باشند بعد از آن مصدر را تاویل كه به وصف مى‏نماییم پس مفضل علیه در مقام من محصى لك خواهد بود پس مفضل و مفضل علیه دو كس خواهند بود.
سیم - آن است كه افعل تفضیل در امثال مقام به معنى ابعد است مفضل علیه متروك و محذوف من تفضیلیه نیست بلكه متعلق به افعل تفضیل است زیرا كه او متضمن ابعد است پس تقدیر كلام چنین خواهد بود كه أنا ابعد الناس من الاحصاء.
وَ إِنَّمَآ أُوَبِّخُ بِهَذَا نَفْسِى طَمَعاً فِى رَأْفَتِكَ الَّتِى بِهَا صَلاحُ أَمْرِ الْمُذْنِبِینَ وَرَجَآءً لِرَحْمَتِكَ الَّتِى بِهَا فَكَاكُ رِقَابِ الْخَاطِئِینَ
توبیخ: سرزنش و عتاب نمودن است و این عتاب و سرزنش نفس نه مجرد ملامت و عتاب او باشد بلكه معذلك مراقب او بودن و بر او ضیق گرفتن و قواى نفسانیه را ضعیف نمودن نیز هست كه امر او به مرتبه‏اى رسد كه اقام به مخالفت و ترك طاعت ننماید و خود را داخل در مطیعین نماید مشارالیه هذا هر یك از عیب و نقص است كه در خود مشاهده نموده است و این توبیخ به نحوى كه ذكر شد مى‏شود بر او مترتب شود رحمت و رأفت حضرت معبود یعنى این است و غیر این نیست ملامت مى‏كنم به این نفس خودم را از جهت طمع در مهربانى تو آن چنان مهربانى كه به او است صلاح امر گناهكاران و از جهت امید مر رحمت تو آن چنان رحمتى كه به او است آزاد شدن و خلاصى بدكاران.
اللَّهُمَّ وَ هَذِهِ رَقَبَتِى قَدْ أَرَقَّتْهَا الذُّنُوبُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعْتِقْهَا بِعَفْوِكَ
اللغة:
رق: مصدر رق به معنى بندگى نمودن است.
عتق: خلاصى رقبه است.
رقبه: چنبره گردن را گویند و بسیارى اوقات استعمال مى‏شود در نفس انسان و شخص او.
یعنى : اى خداوند این گردن من است كه به تحقیق كه بنده و عبد نموده است او را گناهان پس رحمت بفرست بر محمد و آل او و آزاد نما او را به بخشش خود.
وَ هَذَا ظَهْرِى قَدْ أَثْقَلَتْهُ الْخَطَایَا فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ خَفِّفْ عَنْهُ بِمَنِّكَ
یعنى : این است پشت من كه به تحقیق سنگین نموده است او را گناهان پس رحمت بفرست بر محمد و آل او و سبك نما او را به منت گذاشتن خود چون شى‏ء ثقیل در غالب اوقات حمل او به ظهر است و شبهه‏اى نیست كه خطا و ذنب را ثقل معنوى است كه نمى‏گذارد بنده را برساند به قرب حضرت معبود و فایز شود به عنایات رب ودود و لذا نسبت داده است او را به خطا فرق مابین ذنب و خطیئه گفته شده است كه آن است كه ذنب اطلاق شود بر چیزى كه قصد او است بالذات و خطیئه اطلاق شود بر چیزى كه قصد او شده است بالعرض و التبع.
یَآ إِلَهِى لَوْ بَكَیْتُ إِلَیْكَ حَتَّى تَسْقُطَ أَشْفَارُ عَیْنَیَّ وَ انْتَحَبْتُ حَتَّى یَنْقَطِعَ صَوْتِى وَ قُمْتُ لَكَ حَتَّى تَتَنَشَّرَ قَدَمَاىَ وَ رَكَعْتُ لَكَ حَتَّى یَنْخَلِعَ صُلْبِى وَ سَجَدْتُ لَكَ حَتَّى تَتَفَقَّأَ حَدَقَتَاىَ وَ أَكَلْتُ تُرَابَ الارْضِ طُولَ عُمْرِى وَ شَرِبْتُ مَآءَ الرَّمَادِ آخِرَ دَهْرِى وَ ذَكَرْتُكَ فِى خِلالِ ذَلِكَ حَتَّى یَكِلَّ لِسَانِى ثُمَّ لَمْ أَرْفَعْ طَرْفِى إِلَى آفَاقِ السَّمَآءِ اسْتِحْیَآءً مِنْكَ مَا اسْتَوْجَبْتُ بِذَلِكَ مَحْوَ سَیِّئَةٍ وَاحِدَةٍ مِنْ سَیِّئَاتِى
اللغة:
اشفار: اطراف چشم كه بر او موى روئیده و در لغت فارسى مژگان گویند و ظاهرا بودن آن به معنى اطراف انسب است زیرا كه او جمع شفیر است.
انتحاب: گریه بلند نمودن.
انتشار: پراكنده شدن یا انتفاخ نمودن.
انخلاع: دوتا شدن و باز شدن.
تفقاء: در آمدن.
رماد: خاكستر و مراد در این مقام رنگ رماد است یا كنایه از آب گرم.
یعنى : اى خداى من اگر گریه نمایم تا این كه بریزد اطراف دو چشم من و زارى نمایم تا این كه قطع و بریده شود صوت من، و بایستم از جهت عبادت تو تا این كه ورم كند دو قدم من، و ركوع نمایم از براى تو تا این كه دو تا شود كمر من، و سجده نمایم از براى تو تا این كه به در آید دو حدقه چشم من و بخورم گل زمین را در تمام عمرم، و بیاشامم آب گرم ناصاف را در روزگارم، و تو را یاد نمایم در اثناى این امور تا این كه گنگ و لال شود زبان من پس از آن چشمم را جانب آسمان بلند كنم از روى خجالت و شرمسارى از تو نخواهم سزاوار شد محو هیچیك از بدى‏هاى خود را.
تنبیه: نه این كه این كلام از امام علیه السلام مبالغه و اغراق باشد بلكه حقیقت واقعست زیرا كه نظر به جلال و كبریاى او آن است كه هیچ معصیت واقع نشود اگر چه از براى معاصى جابر و كفاره و توبه مقرر شده است این است كه حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام كه مى‏فرماید: كه نظر منما به كوچكى معصیت بلكه نظر نما كه عصیان كه كرده‏اى.
وَ إِنْ كُنْتَ تَغْفِرُ لِى حِینَ أَسْتَوْجِبُ مَغْفِرَتَكَ وَ تَعْفُو عَنِّى حِینَ أَسْتَحِقُّ عَفْوَكَ فَإِنَّ ذَلِكَ غَیْرُ وَاجِبٍ لِى بِاسْتِحْقَاقٍ وَ لا أَنَا أَهْلٌ لَهُ بِاسْتِیجَابٍ إِذْ كَانَ جَزَآئِى مِنْكَ فِى أَوَّلِ مَا عَصَیْتُكَ النَّارَ
اللغة:
استیجاب: سزاوار و مستحق گردیدن.
تغمد: یعنى پوشیدن.
قوله علیه السلام فان ذلك علت است از براى عدم استحقاق محو سیئه قوله اذ كان تا آخر علت علت است.
یعنى : اول عصیان من تو را جزایم آتش بود لكن تفضل تو باعث مى‏شود كه از من درگذرى یعنى در هنگامى كه سزاوار باشم آمرزش تو را كه از من درگذرى.
یعنى : اگر بودى كه بیامرزى مرا در هنگامى كه سزاوار باشم من آمرزش تو را و عفو نمایى تو مرا در هنگامى كه مستحق شوم عفو تو را پس به درستى كه این واجب و لازم نیست بر تو از براى من به استحقاق و سزاوارى و نیستم من از اهل آن به طریق سزاوار بودن مر آن زیرا كه سزاى من از تو در اول معصیت من تو را آتش بود.
فَإِنْ تُعَذِّبْنِى فَأَنْتَ غَیْرُ ظَالِمٍ لِى
فاء تفریع است متفرع ساخت بر سابق كه عرض نمود به خداى كه جزاى من آتش است از براى گناه نمودن من، پس اگر تو عذاب كنى مرا پس ظلم كننده نیستى مرا زیرا كه ظلم عبارت است از ایذاء غیر بدون حق و سبب و لذا تادیب بر حق مثل یتیم و نحو آن ظلم نیست.
إِلَهِى فَإِذْ قَدْ تَغَمَّدْتَنِى بِسِتْرِكَ فَلَمْ تَفْضَحْنِى
فاء در فاد از براى ترتیب مفاد او تفصیل بعد از اجمالست نه تراخى و تعقیب زیرا كه در سابق فهمیده شد به نحو اجمال كه او استحقاق آتش و عقوبت داشت و مع ذلك بر او انعام و تفضل نموده است كلمه اذ ظرف است به گمان فقیر نه تعلیل چنان كه جمعى اختیار نموده‏اند.
اللغة:
غمد: در لغت پوشانیدن است و منه تغمده الله بغفرانه شاید غمد السیف نیز از او ماخوذ باشد.
ستر: به كسر سین پرده و چادر كه به او پوشیدن حاصل شود و تكرر در این دعا از براى زیادتى تضرع است.
یعنى : در این زمان پوشانیدى تو مرا به پرده خودت پس رسوا ننمودى مرا.
وَ تَأَنَّیْتَنِى بكَرَمِكَ فَلَمْ تُعَاجِلْنِى
تأنى: تأخیر انداختن و مهلت دادن.
یعنى : مهلت دادى تو مرا به كرم و جود خودت پس شتاب ننمودى عقاب مرا.
وَ حَلُمْتَ عَنِّى بِتَفَضُّلِكَ فَلَمْ تُغَیِّرْ نِعْمَتَكَ عَلَیَّ
حلم: بالضم به معنى در گذشتن.
یعنى : در گذشتى از من به فضل خود پس تغییر ندادى نعمت خود را بر من.
وَ لَمْ تُكَدِّرْ مَعْرُوفَكَ عِنْدِى
اللغة:
كدر: ضد صفا است.
معروف: احسان و خوبى.
یعنى : سیاه و تیره ننمودى تو احسانت را نزد من.
انسان با این كه با خداى خود مخالفت كند او از باب رافت و مهربانى كه دارد احسان و افضال خود را از او سلب و قطع نفرماید و نعم دنیوى كه به او داده است از جاه و جلال و صحت و امان و مال و منال باقى دارد، بلكه تزاید نماید بلى گاهى از جهت بعضى از مصالح و حكم از او سلب نماید و او را مبتلا به ضد افضال و انعام خود نماید و این نیز در مقام خود احسان و لطف است شاید از این جهت باشد كه اولیاى خدا طالب این نحو از احسان بودند و تضرع و زارى در وقت نزول بلیه نمى‏نمودند.
بدان كه از این فقرات چنان فهمیده مى‏شود كه قبول توبه واجب بر خداى تعالى نیست اگر عقاب كند بعد از توبه نیز عیب نخواهد داشت و قبیح نخواهد بود این است كه شهید و بعضى دیگر بر آنند كه توبه مرتد فطرى مطلقا قبول نیست نه ظاهرا و نه باطنا و در نظر دارم كه شیخ مرحوم در جواهر علت را ذكر مى‏كند از براى عدم قبول مطلقا كه خود سبب شده است از براى این كار به اختیار خود پس قبیح نیست عقاب او و عدم قبول توبه او شاهد بر مقال عدم قبول توبه فرعون و در بعضى از اخبار استفاده شود كه عدم قبول توبه او بالنسبه به بعضى از اخبار بلى خداى تعالى در قرآن مى‏فرماید كه: وجوب قبول توبه بر او است كسى كه بعد از معصیت توبه نماید و بعد عمل صالح نماید شاید این وجوب قبول نیز تفضل باشد.
فَارْحَمْ طُولَ تَضَرُّعِى وَ شِدَّةَ مَسْكَنَتِى وَ سُوءَ مَوْقِفِى
دو مطلب در سابق ذكر نمود یكى این كه جزاى كردار من آتش است و دیگر این كه با وجود آن كه جزاى من این است مع ذلك الطاف و انعام و افضال خدا در دنیا بر من است و تفاوت ننموده است.
پس عرض نماید به خدا در مهربانى نمودن به او در آخرت و دفع عقاب اخروى از او نمودن.
پس فا در قول او فارحم فاء ربطى است كه ربط دهد مابین مابعد و مابین ظرف كه كلمه اذ باشد.
یعنى : رحم نما تو زیادتى زارى نمودن و شدت خوارى و ذلت مرا و بدى حال مرا.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ قِنِى مِنَ الْمَعَاصِى وَ اسْتَعْمِلْنِى بِالطَّاعَةِ وَارْزُقْنِى حُسْنَ الانَابَةِ
اى خداى من رحمت فرست بر محمد و آل او و حفظ نما تو مرا از گناهان و كار دار تو مرا به بندگى نمودن و روزى نما مرا به نیكویى بازگشت نمودن.
استعمال: در لغت طلب عمل و كار نمودن است ظاهر آن است كه مراد در مقام معنى مجازى او باشد یعنى توفیق بده تو مرا.
وَ طَهِّرْنِى بِالتَّوْبَةِ وَ أَیِّدْنِى بِالْعِصْمَةِ وَ اسْتَصْلِحْنِى بِالْعَافِیَةِ
اللغة:
توبه: ندامت و پشیمانى.
فرق مابین او و انابه آن است كه انابه ترك نمودن معصیت است و توبه ندم است.
تایید: تقویت و اعانت نمودن است.
عصمت: در لغت به معنى حفظ نمودن است و در اصطلاح ملكه و قوه است از جانب خدا كه مى‏رسد كه بر عبد انعام نماید كه به واسطه آن ترك معاصى نماید با این كه او را قدرت و توانایى بر معصیت نمودن است.
استصلاح: طلب صلاح نمودن باب استفعال در مقام به معنى طلب نیست یا به معنى صلاح و یا اصلاح است.
عافیت: رفع بدى و مكروه.
یعنى : پاك نما تو مرا به توبه و اعانت نما تو مرا به حفظ نمودن از معاصى و اصلاح كن تو مرا به عافیت.
كلمه با در فقرات مذكوره ظاهر آن است كه از براى سببیت باشد.
وَ أَذِقْنِى حَلاوَةَ الْمَغْفِرَةِ وَ اجْعَلْنِى طَلِیقَ عَفْوِكَ وَ عَتِیقَ رَحْمَتِكَ
اللغة:
طلیق: كسى را گویند كه از قید اكراه رها شده باشد.
عتیق: كسى را گویند كه از قید بندگى بیرون آمده باشد و آزاد شده باشد.
اذاقه: چشانیدن ماخوذ از ذوق است.
یعنى : بچشان تو مرا شیرینى آمرزش را و بگردان تو مرا آزاد كرده عفو خود و رها شده رحمت خود.
وَ اكْتُبْ لِى أَمَاناً مِنْ سَخَطِكَ وَ بَشِّرْنِى بِذَلِكَ فِى الْعَاجِلِ دُونَ الآجِلِ
اللغة:
كتب: لزوم و اثبات.
سخط: به معنى غضب.
بشارت: مژده دادن و خبر خوشحالى.
بشرى بضم باء اسم مصدر است.
دون: در مقام به معنى قبل است و ممكن است كه به معنى سوى و غیر باشد مشار الیه ذلك امان است.
یعنى لازم نما از براى من امانى از غضب خود را و بشارت ده مرا به آن امان در نیا پیش از آخرت.
بدان كه علت این كه بشارت الان به او داده شود نه در زمان آینده آن است كه اگر بشارت الان به او نرسد و در قیامت برسد عالم برزخ بر او تلخ و صعب گذرد به خلاف این كه در این حین برسد.
پس ویل و ثبور به حال كسى باد كه او را نه بشرى الان و نه بشرى آخرت است و خطاب بر ایشان رسد لا بشرى لكم الیوم انسان بیچاره را امراضى است كه علاج او نشود مگر به عافیت خداى.
بُشْرَى أَعْرِفُهَا وَ عَرِّفْنِى فِیهِ عَلامَةً أَتَبَیَّنُهَا
اللغة:
علامت: نشانه و چیزى است كه اماره و دلالت چیزى كند.
عرفان: شناختن.
تبیین: ماخوذ از بان به معنى واضح و آشكار بودن.
ضمیر اعرفها راجع است به بشرى ضمیر فیه راجع است به عاجل و ضمیر اتبینها نیز راجع است به بشرى.
یعنى : بشارتى كه بشناسم او را و بشناسان مرا در آن علامتى كه منكشف نموده باشم او را گفته‏اند بشارتى كه انسان را حاصل شود در دنیا رؤیاى صالحه او است.
إِنَّ ذَلِكَ لا یَضِیقُ عَلَیْكَ فِى وُسْعِكَ وَ لا یَتَكَأَّدُكَ فِى قُدْرَتِكَ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَى ءٍ قَدِیرٌ
اللغة:
وسع: بالضم طاقت و قوه است.
تكأد: باب تفعل به معنى مشقت و شدت داشتن.
قدیر: و قادر به معنى این كه اگر خواهد جاى آورد و اگر نخواهد نیاورد.
یعنى : به درستى كه این معنى تنگ نیست در وسع و قوت تو و مشقت ندارد در قدرت و توانایى تو به درستى كه تو بر هر چیز توانایى، اجابت نما اى پروردگار عالم.
در بعضى از نسخه‏هاى صحیفه بعد از یتكأدك و پیش از انك على كل شى‏ء قدیر چند فقره دیگر زیاد است و آن این است:
وَ لا یَتَصَعَّدُكَ فِى أَنَاتِكَ وَ لا یَؤُودُكَ فِى جَزِیلِ هِبَاتِكَ الَّتِى دَلَّتْ عَلَیْهَا آیَاتُكَ إِنَّكَ تَفْعَلُ مَا تَشَآءُ وَ تَحْكُمُ مَا تُرِیدُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَى ءٍ قَدِیرٌ وَ صلَّى الله عَلَى محمَّد وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ
اللغة:
تصعد: مشقت و صعب.
اناة: مهلت دادن.
اود: ثقل و سنگینى .
جزل: عظم.
هبات: جمع هبه و آن عطیه بدون عوض را گویند و اصل او وهبه بوده است كسره بر واو ثقیل بود نقل به ما بعد شد بعد واو را حذف نمودند، و عوض از او تاء تانیث آوردند مثل عده.
آیات جمع آیه است به معنى علاقه و آیات قرآن شاید از آن جهت گویند كه علامت صدق منزول الیه است و علامت بودن او كلام خدا.

 

 

 

 

 

با سلام خدمت دوستان گرامی با نظراتتان مرا همراهی كنیدد

مطالب جدیدتری نیز در راه است  پس منتظر باشید

شنبه 22/3/1389 - 12:45
دعا و زیارت

شوق و اشتیاق هیجان آمدن قلب است به سوى ملاقات معشوق.

بود دعاى آن بزرگوار فلك‏مقدار علیه السلام در مقام شوق و خواهش نمودن آمرزش و در گذشتن از كسى كه او را قدرت است بر رسوایى و افتضاح او.

أللَّهُمَّ صَلّ عَلَى مُحَمّد وَ آلِهِ

بار خدایا رحمت بفرست بر محمد و آل او.

ابتداى دعا بر صلوات بر محمد و آل او صلى الله علیهم از براى نكته‏اى است كه ذكر شده است در بعضى از روایات و آن آن است كه بنده همین كه پیش از سئوال مطلب خود صلوات بفرستد و بعد از آن سئوال مطلب خود نماید و بعد صلوات بفرستد دعاى او مستجاب است زیرا كه خداى عز و جل چگونه مى‏شود كه اول و آخر دعا را مستجاب كند و وسط را مستجاب ننماید.

وَ صَیّرْنَا إلى مَحْبُوبِكَ مِنَ التّوْبَةِ، وَ زِلْنَا عَنْ مَكْرُوهِكَ مِنَ الإصْرَارِ؛

بگردان ما را به سوى دوست تو از توبه، و دور گردان ما را از بد داشته تو از اصرار بر گنانان، حضرت امام محمد باقر علیه السلام مى‏فرماید:

كه خداى عز و جل اشد فرحا است به سوى توبه بنده خود از مردى كه گم نموده باشد راحله خود و توشه خود را در شب تاریك پس او بیاید، پس خداى عز و جل فرح او اشد است از چنین مردى، خداى عز و جل در كلام مجید خود مى‏فرماید كه:

انّ الله یحب التوابین اصرار بر معصیت ماندن بر معصیت است و اقامه بر او بدون استغفار و این صفت اصرار در معصیت عقوبت او زیاده است از اقدام بر معصیت یك توبه زیرا كه در اصرار هتك حرمت مولا است و بى اعتنایى با او است كه گویا انكار آقایى و موَ لایى او است به عبارت اخرى نظیر انكار توحید است و قبول نمودن شرك است.

أللَّهُمَّ وَ مَتَى وَقَفْنَا بَیْنَ نَقْصَیْنِ فى دِین، أوْ دُنْیاً

اللغة:

نقص: خسران و زیان را گویند.

وقف: حبس بودن.

یعنى : خدایا هر زمانى بمانیم ما در میان دو زیان و خسران یكى در دین و یكى در دنیا، به عبارت اخرى هر زمانى كه واقع شود از ما تقصیرى كه ما مستحق شویم به سبب آن كه باشیم خاسر در دین یا خاسر در دنیا.

بدان كه معصیت كه از بنده صادر مى‏شود اثر وضعى آن گاهى عقوبت او آن شود كه خسران و زیان او شود در دنیاى او مثل این كه غنى بوده فقیر گردید یا بدن او صحیح بود علیل شد در كمال امن و امان بود خایف شد و هكذا.

و گاهى عقوبت او سبب شود كه خسران و زیان در دین او شود و نتواند تحصیل درجات و مثوبات اخرویه نماید.

مروى است از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام كه آن بزرگوار فرمود:

قسم به خداى عز و جل بودند جماعتى در سعه عیش و توانگرى پس سعه و توانگرى از ایشان رفت و در ضیق و شدت افتادند به واسطه معاصى كه ایشان كسب مى‏نمودند، و در بعضى از روایات از پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم مروى است كه آن بزرگوار فرمودند: كه بنده معصیت مى‏نماید پس علمى كه او را مى‏دانست از او فراموش شود و بنده معصیت كه كند پس نتواند نماز شب كند.

از حضرت صادق علیه السلام مروى است: به درستى كه مرد معصیتى نماید و محروم شود از نماز شب پس معصیت خداى عز و جل سبب خسران شود در آخرت چنان كه روایت حضرت صادق علیه السلام بر آن دلالت كند علاوه آن كه بالعیان و الوجدان مشاهده شده است كه معصیت خداى عز و جل سبب اختلال امور دنیویه شده است و اما امور اخرویه او را خداى تعالى عالم است.

فَأوْقِعِ النّقْصَ بِأسْرَعِهِمَا فَنَاءً، وَاجْعَلِ التّوْبَةَ فى أطْوَلِهِمَا بَقَاءً.

شبهه‏اى نیست كه زیان و خسران دنیوى كه عبارت از صحت و مال و منال و اولاد و ازواج باشد به فناء دنیا و رفتن زندگانى فانى خواهد شد و اما زیان و خسران آخرت كه عبارت باشد از درجات عالیه و رضوان و حور و قصور او امتداد و استمرار و طول دارد پس عاقل در وقتى كه امر مردد شود مابین دو محذور كه لابد است در یكى از آن دو محذور واقع شود اختیار مى‏نماید اقل محذور از جهت این مطلب است كه امام علیه السلام به خداى عز و جل عرض مى‏كند، پس واقع ساز آن زیان را بر زودتر از آن دو از حیث فناء و بگردان توبه را درازتر از آن دو از حیث بقاء.

وَ إذَا هَمَمْنَا بِهَمّیْنِ یُرْضِیكَ أحَدُهُمَا عَنّا، وَ یُسْخِطُكَ الآخَرُ عَلَیْنَا؛

هم در عرف در لغت عزم و اراده را گویند اگر چه او را اطلاقات دیگر نیز هم هست.

از مجمع البیان نقل شده است كه هم در لغت بر وجوهى است كه یكى از آنها عزم بر فعل است مثل قوله تعالى: اذ همّ قوم أن یبسطوا ایدیهم یعنى اراده و عزم نمودند، و دیگر به معنى خطور چیزى است در قلب اگر چه عزم او نداشته باشد و گاهى اطلاق مى‏شود هم بر حدیث نفس و وسوسه، بدان كه از ظاهر این دعا چنان مستفاد مى‏شود كه عزم بر معصیت، معصیت است.

مرحوم ملا صالح مازندرانى نسبت به مشهور مى‏دهد و این مذهب را مرحوم میر داماد دعوى اجماع مى‏كند. بعضى از علماء ذكر نمودند كه عزم بر معصیت به نفسه معصیت است اگر عمل نیز نمود معصیت دوم است، و این مذهبى است كه اكثر محدثین و متكلمین و جمهور عامه و جماعتى از اصحاب ما كه از آنها است امین الاسلام طبرسى در مجمع البیان و سید مرتضى رضوان الله تعالى علیه بر این مذهب اعتقاد نموده‏اند. سید در تنزیه الانبیاء مى‏فرماید: اراده معصیت و عزم بر او معصیت است و قومى تجاوز نمودند، حتى آن كه گفته‏اند: كه عزم بر كبیره، كبیره است و عزم بر كفر، كفر است تا آخر كلام.

قوله علیه السلام بهیّن: یعنى به دو مقصود، هم مصدر است به معنى مفعول یعنى هرگاه عزم نماییم ما به دو چیز خشنود مى‏كند تو را یكى از آن از ما و به خشم آورد تو را دیگرى از آن دو از ما.

فَمِلْ بِنَا إلى مَا یُرْضِیكَ عَنّا، وَ أوْهِنْ قُوَّتَنَا عَمّا یُسْخِطُكَ عَلَیْنَا،

اللغة:

مل: ماخوذ از میل است به معنى انحراف و فرار است.

وهن: به معنى ضعف و سستى است.

مل كه متعدى ببا شده است به معنى صرف و برگردانیدن است، قول امام علیه السلام مل و اوهن از باب مجاز است اگر میل و وهن از قبل خدا باشد و بنده را مدخلیت نباشد ثابت خواهد شد مذهب و قول جبریه پس آن دو عبارت از آن است كه عنایت و التفات كن كه اسباب خیر و اطاعت مهیا شود و اسباب خشم و سخط تو فراهم نیاید.

یعنى برگردان تو ما را به سوى چیزى كه خشنود كند تو را از ما، و ضعیف كن تو توانایى ما را از چیزى كه به خشم آورد تو را بر ما.

وَ لا تُخَلّ فى ذَلِكَ بَیْنَ نُفُوسِنَا، وَاخْتِیَارِهَا،

اللغة:

تحل: به ضم تاء و كسر لام مشدده خلیت و تخلیته یعنى او را به حال خود واگذاشتم مشارالیه ذلك امر مردد، نفس ناطقه آن قوه مدركه در انسان است كه او را وامى‏دارد به واسطه آلات مرتكب افعال شود اختیار مقابل اضطرار است یعنى مى‏تواند جاى آورد و مى‏تواند ترك نماید یعنى وامگذار تو در این وقت میان نفس‏هاى ما و اختیار آن.

فَإنّهَا مُخْتَارَةٌ لِلْبَاطِلِ إلاَّ مَا وَفّقْتَ،

اللغة:

توفیق: مهیا ساختن اسباب است به جانب خیر و خوبى و در بعضى از نسخه‏ها وقیت از وقى است به معنى نگهداشتن است استثناء احتمال انفصال و اتصال هر دو را دارد.

یعنى : پس به درستى كه آن اختیاركننده مر باطل است مگر آن چه را كه تو توفیق دهى.

أمّارَةٌ بِالسّوءِ إلاَّ مَا رَحِمْتَ.

امر كننده است به بدى مگر این كه رحم و مهربانى نمایى تو.

ما: در این دو فقره احتمال مصدریه دارد یعنى در زمان توفیق و رحم تو، و احتمال موصوله هم دارد و یحتمل این كه زائده باشد احتمال اتصال و انقطاع استثناء از دو احتمال ناشى شده است و توصیف نفس به اماره صیغه مبالغه از براى آن است كه این پلید كه در بدن گذاشته شده است وامى‏دارد او را بر غضب و شهوت و سایر اوصاف دنیه و رذیله غیر از فعل و جاى آوردن و میل داشتن شهوات بر او چیزى نیست و لذا توصیف به اماره شده است.

أللَّهُمَّ وَ إنّكَ مِنَ الضَّعْفِ خَلَقْتَنَا، وَ عَلَى الوَهْنِ بَنَیْتَنَا، وَ مِنْ مَاء مَهِیْن ابْتَدَأتَنَا؛

اللغة:

ضعف: به ضم ضاد و فتح آن مقابل قوت.

مهین: فعیل از مهن به ضم هاء به معنى حقیر یعنى بار خدایا به درستى كه تو از ناتوانى آفریدى ما را و بر سستى نهادى بناى ما را تفصیل ضعف، و مهن در كیفیت خلق آدم علیه السلام گذشت.

فَلا حَوْلَ لَنَا إلاَّ بِقُوَّتِكَ، وَ لا قُوَّةَ لَنَا إلاَّ بِعَوْنِكَ؛

اللغة:

حول: به معنى حركت و تصرف و فعل.

یعنى : نیست حركت و قوتى ما را مگر به توانایى تو و نیست توانایى ما را مگر به یارى تو.

فَأیّدْنَا بِتَوْفِیقَكَ، وَ لا قُوَّةَ لَنَا إلاَّ بِعَوْنِكَ؛ فَأیّدْنَا بِتَوْفِیقِكَ، وَ سَدّدْنَا بتَسْدِیدِكَ،

اللغة:

ایدنا: از اید به معنى قوت است تایید خدا بنده را آن است كه در داخل به او بصیرت دهد و در بیرون اعضاء و جوارح او را قوت دهد بر عمل به طاعت او.

تسدید: راست نمودن و استوار ساختن از جهت سداد، و صواب تسدید خدا عبارت است از مستقیم نمودن به جانب خیر.

یعنى پس توفیق صواب ده ما را و راست نما ما را به استحكام خود.

وَ اعْمَ أبْصَارَ قُلُوبِنَا عَمّا خَالَفَ مَحَبّتَكَ، وَ لا تَجْعَلْ لِشَیْ‏ء مِنْ جَوَارِحِنَا نُفُوذاً فى مَعْصِیَتِكَ.

اللغة:

عمى: كورى و گاهى اطلاق بر رفتن روشنایى چشم شود و گاهى اطلاق مى‏شود بر رفتن نور قلب.

نفوذ: گذشتن امر.

یعنى : كور نما دیده‏هاى دل‏هاى ما را از هر چه كه مخالف است دوستى تو را و مگردان هر چیزى از جوارح و اعضاى ما را گذشتن در عصیان تو، ابصار قلوب عبارت است از خطرات قلبیه.

قوله و لا تجعل لشى‏ء: گویند از باب قلب است زیرا كه جوارح درمعصیت نفوذ نكند بلكه عصیان در جوارح نفوذ كند لكن مى‏توان گفت كه معصیت با جوارح متلازم است هر یك در دیگرى نفوذ كند.

أللَّهُمَّ فَصَلّ عَلَى مُحَمّد وَ آلِهِ، وَاجْعَلْ هَمَسَاتِ قُلُوبِنَا، وَ حَرَكاتِ أعْضَائِنَا، وَ لَمَحَاتِ أعْیُنِنَا، وَ لَهَجَاتِ ألْسِنَتِنَا... فى مُوجِبَاتِ ثَوَابِكَ،

اللغة:

همس كلام: اخفاء او نمودن.

لمحه بصر: نظر نمودن به تندى و نظر بربودن.

لحجه: لغت.

یعنى : خدایا پس رحمت بفرست بر محمد و آل او و بگردان آن صداهاى نهانى دل‏هاى ما را و جنبش‏هاى اعضاى ما را و نگریستن چشم‏هاى ما را در باعث‏ها و اسباب ثواب تو.

حَتّى لا تَفُوتَنَا حَسَنَةٌ نَسْتَحِقّ بِها جَزَاءَكَ، وَ لا تَبْقَى لَنَا سَیّئَةٌ نَسْتَوْجِبُ بِهَا عِقَابَكَ.

حتى به معنى غایت نیست بلكه به معنى تعلیل است یعنى كى فوت رفتن.

حسنه: چیزى است كه شارع او را خواسته است و مطلوب او است مقابل او سیئه است.

استیجاب، استحقاق جزا عوض مكافات آن.

یعنى : تا این كه فوت نشود از ما مطلوب تو كه سزاوار به آن جزاى تو را و باقى نماند براى ما گناهى كه مستوجب شویم به سبب آن گناه عقوبت تو را.

غرض از این كلمات سوال نمودن توفیق است از خداى تعالى بر این كه بیاورد تمام طاعات را و محفوظ بودن از تمام معاصى است انسب در عنوان دعاء به حسب فقراتى كه در آن مندرجست دعاء او علیه السلام فى الاعتراف و طلب التوبة الى الله عز و جل بود نه دعاى اشتیاق.

وَ كَانَ مِنْ دُعَآئِهِ عَلَیْهِ السَّلامُ فِی اللَّجَإِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى‏

بود از دعاى آن بزرگوار علیه السلام در اعتماد نمودن و معتصم بودن به سوى خداى عز و جل.

اللَّهُمَّ إِنْ تَشَأْ تَعْفُ عَنَّا فَبِفَضْلِكَ وَ إِنْ تَشَأْ تُعَذِّبْنَا فَبِعَدْلِكَ

الاعراب: تعفو و تعذب جواب شرط است و فضل و عدل خبرند از براى مبتداى محذوف اى العفو و العذاب این نحو گفته شده است و مفعول تشاء در موضعین محذوفست اى آن تشاء العفو و العذاب.

ظاهر آن است كه جواب شرط قول او علیه السلام فبعدلك و فبفضلك باشد یعنى جمله مبتداء و خبر جزاء باشد زیرا كه مطلق مشیت شرط نیست بلكه مشیت یا متعلق او یعنى مشیت العفو یعنى خداوندا اگر مى‏خواهى كه عفو كنى از ما پس به تفضل تو است و اگر بخواهى كه عذاب نمایى ما را پس از عدل و حكم تو است، مقدم داشتن فقره مغفرت را بر عذاب از براى اعلام نمودن است بر این كه رحمت او سابق است بر غضب او و رحمت از مقتضیات ذات او است و عذاب آن مقتضیات بدى عمل گناهكاران است.

فَسَهِّلْ لَنَا عَفْوَكَ بِمَنِّكَ وَ أَجِرْنَا مِنْ عَذَابِكَ بِتَجَاوُزِكَ فَإِنَّهُ لا طَاقَةَ لَنَا بِعَدْلِكَ وَ لا نَجَاةَ لِأَحَدٍ مِنَّا دُونَ عَفْوِكَ

اللغة:

طاقت: قدرت و توانایى است.

تسهیل: عفو و اكرام نمودن به بنده است بدون مناقشه نمودن در حساب.

منت: به كسر انعام نمودن است و جاى و پناه دادن و حفظ نمودن.

عدل و عدال: مستویه و مقابل عمل جزا دادن.

فضل: زیادتى دادن و زیاد بر اجر عمل دادن.

نجات: خلاص شدن از نجا ینجو اى خلص.

دون: به معنى تحت است و به معنى قبل نیز آمده است.

قوله فانه: علت است از براى سئوال زیرا كه گناه بى شمار و بسیار صاحب او را قدرت و طاقت بر عدل نیست از این جهت است كه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام عرض مى‏نماید در بعضى از مناجات خود به خداى خود كه: اگر بدن مرا چنان بزرگ نمایى كه وراء من معذب در جهنم نباشد مع ذلك معامله فضل با من نموده‏اى نه عدل یعنى پس آسان كن براى ما عفو خود را به انعام خود پناه بده تو ما را از عقوبت تو به در گذشتن خود پس به درستى كه ما را طاقت عدل تو نیست و نیست خلاصى براى كسى از ما بى عفو تو.

بدان كه دون مقابل فوق است و گاهى اطلاق شود به معنى قبل و ظاهر در مقام دون به معنى غیر و سوى باشد.

ایقاظ: از این كلام چنان فهمیده مى‏شود كه اگر خداى عز و جل بخواهد عفو نماید مى‏تواند اگر چه در حقوق مردمان و حق ناس باشد و این به حسب ظاهر منافات با عدل او دارد لكن مى‏گوییم كه: اگر خدا عفو نماید حتى حقوق مردمان را لابد است به مقتضى عدل او را از حق ناس نجات دهد و یا این كه صاحب او راضى شود از آن چون كه حاجت ندارد و از اهل بهشت است بدان كه ذكر نموده‏ام كه دون در لغت عرب به معنى تحت مقابل فوقست و گفتم در مقام مناسب است كه دون به معنى غیر و سوى باشد لكن الان میگوییم كه دون به معنى خود باشد یعنى كه در تحت عفو تو باشد و عفو تو فوق باشد او را نجات نیست زیرا كه عفو شامل او نخواهد بود.

یَا غَنِیَّ الاغْنِیَآءِ

اى بى نیاز بى نیازان.

اضافه غنى به سوى اغنیاء از باب دلالت آن است كه او بزرگ و رئیس ایشان است نظیر ملك الملوك و غریب الغرباء، و مولى الموالى.

هَا نَحْنُ عِبَادُكَ بَیْنَ یَدَیْكَ

هاء: حرف تنبیه است و او را داخل كنند بر جمله اسمیه حالیه از اسم اشاره از براى بیدار نمودن مخاطب از غفلت تا القاء كلام به او نمایند و در این مقام خطاب با حضرت احدیت جل اسمه است و او منزه است از غفلت و سهو پس آوردن حرف تنبیه از براى استغاثه و الحاح نمودن و تضرعست و عرض نمودن است كه ما بندگان توایم پیش و مقابل توایم.

وَ أَنَا أَفْقَرُ الْفُقَرَآءِ إِلَیْكَ

و من محتاج محتاجانیم به سوى تو.

غرض از این كلام آن است كه همه ما بنده تو و محتاج به توایم، و لكن من فقر و احتیاجم از دیگران بیشتر است و لذا خود را تخصیص داد از دیگران.

فَاجْبُرْ فَاقَتَنَا بِوُسْعِكَ وَ لا تَقْطَعْ رَجَاءنَا بِمَنْعِكَ

اللغة:

جبر: اصلاح نمودن.

فاقه: اصلاح.

وسع: غنا و توانگرى.

منع: حرمان نمودن.

از اسماء حسناى حضرت بارى جل اسمه واسع و مانع است.

یعنى بسیار عطاكننده و منع كننده از بندگان هر كه را خواهد.

قطع نمودن رجاء، مایوس نمودن او است و باطل نمودن مرجو است یعنى پس اصلاح كن حاجت ما را به توانگرى و قطع مكن امید ما را به باز داشتن خود.

فَتَكُونَ قَدْ أَشْقَیْتَ مَنِ اسْتَسْعَدَ بِكَ وَ حَرَمْتَ مَنِ اسْتَرْفَدَ فَضْلَكَ

اللغة:

شقاوت: بدبخت بودن و سعادت خوشبخت بودن.

حرمان: نرسیدن به مقصد.

استرفاد: طلب عطاء و فضل و احسان نمودن، فاء در فتكون فاء سببیه است فعل مضارع بعد از او منصوبست به آن و قید قید منفى است نه نفى یعنى قطع رجاء نه عدم او.

یعنى : پس بوده باشى تو كه بدبخت كرده باشى كسى را كه طلب نیكبختى كرده باشد به تو و محروم كرده باشى كسى را كه طلب فضل و احسان نموده باشد تو را.

باء در بك احتمال استعانت دارد و احتمال سببیت دارد.

فَإِلَى مَنْ حِینَئِذٍ مُنْقَلَبُنَا عَنْكَ؟ وَ إِلَى أَیْنَ مَذْهَبُنَا عَنْ بَابِكَ؟

پس به سوى كه خواهد بود در این هنگام بازگشت ما از تو و به كجا خواهد كشید رفتن ما از درگاه تو، شبهه این نیست كه دفع و جلب منافع نمى‏شود مگر به واسطه واجب الوجود كه حضرت اقدس او ملجاء و منجاء و پناه است و اگر او عنایت خود را گسیخته كند و التفات او كم شود بنده را پناه نیست، بایست مستحق عقوبت شود.

سُبْحَانَكَ نَحْنُ الْمُضْطَرُّونَ الَّذِینَ أَوْجَبْتَ إِجَابَتَهُمْ وَ أَهْلُ السُّوءِ الَّذِینَ وَعَدْتَ الْكَشْفَ عَنْهُمْ

یعنى : پاك و منزهى تو از چیزهایى كه سزاوار خدایى تو نیست مائیم آن فروماندگان كه واجب نمودى تو اجابت ایشان را و اهل ضرر و بدى كه وعده فرمودى برداشتن ضرر را از ایشان.

اللغة:

مضطر: كسى است كه او را چاره‏اى نباشد.

سوء: آن بدى كه عارض انسان شود هست.

غرض از این كلام آن است كه عرض مى‏كند به خداى تعالى كه تو منزهى از تمام نقایص و از جمله نقایص، خلف وعده است و تو وعده فرمودى بر اجابت مضطر و دفع بدى از آنها به قول خود عز من قائل: أمّن یجیب المضطر اذا دعاء و یكشف السوء، الان همه دردهاى چاره مسدود شده است و مضطر و اهل سوء هستیم، پس وعده كه فرمودى به جاى آور اگر چه كسى را قدرت نیست كه چون و چرا در افعال تو بتواند كند.

وَ أَشْبَهُ الاشْیَآءِ بِمَشِیَّتِكَ وَأَوْلَى الامُورِ بِكَ فِى عَظَمَتِك رَحْمَةُ مَنِ اسْتَرْحَمَكَ وَغَوْثُ مَنِ اسْتَغَاثَ بِكَ

مشیت را دو معنى است: بر یك معنى صفت ذات است و بر معنى دیگر صفت فعل، اگر مشیت ملائكه عنى او اختیار نمودن اصلح و اكمل باشد صفت ذات خواهد بود زیرا كه او عین علم و دانستن او است به چیزى كه در او خیر و صلاح است، و اگر معنى او ایجاد شى‏ء و احداث او است به حسب اختیار او خواهد صفت فعل بود و به قرینه‏اى مهربان بودن و فریاد رسیدن مشیت در مقام صفت مفعولست، اشبه و اولى افعل التفضیل است.

یعنى : شبیه‏ترین چیزها به خواسته تو و سزاوارترین امرها به تو در بزرگوارى تو مهربانى تو است كسى را كه طلب مهربانى از تو نمود و فریادرسى كسى است كه طلب فریادرسى نمود از تو و وجه اشبهیت آن است كه رحمت و غوث مقتضى ذات است او را و غضب بالعرض.

فَارْحَمْ تَضَرُّعَنَآ إِلَیْكَ وَ أَغْنِنَآ إِذْ طَرَحْنَآ أَنْفُسَنَا بَیْنَ یَدَیْكَ

اللغة:

تضرع: ذلیل و خوار و خاشع و خاضع بودن.

طرح: انداختن طرح مابین الیدین كنایه از كمال ذلت و خوارى است.

یعنى : پس رحم كن خوارى ما را به سوى تو و بى نیاز كن تو ما را زیرا كه انداختیم نفس‏هاى خود را پیش تو در بعضى از نسخه‏هاى صحیفه بدل اغثنا اغثنا ضبط شد او از اغاثه به معنى اعانت است.

اللَّهُمَّ إِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ شَمِتَ بِنَآ إِذْ شَایَعْنَاهُ عَلَى مَعْصِیَتَكَ

اللغة:

شمت: كعلم شماتت خوشحال شدن دشمن است به آن مصیباتى كه بر انسان وارد شود.

شبهه‏اى نیست كه عمده شادى و فرح عزازیل خبیث در متابعت انسان است بر او و ترك متابعت معبود خود نمودن است.

یعنى : خداوندا به درستى كه شیطان خوشحال شده است بما وقتى كه همراهى نمودیم او را بر ملائكه عصیت تو كلمه اذ مى‏تواند ظرف باشد و مى‏تواند تعلیل باشد.

فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لا تُشْمِتْهُ بِنَا بَعْدَ تَرْكِنَآ إِیَّاهُ لَكَ

پس رحمت بفرست تو بر محمد و آل او و خوشحال مفرما تو او را بر ما بعد از واگذاشتن ما او را از براى تو، شكى نیست كه بعد از واگذاشتن ما او را او قهرا مكدر و بدحال شود و در غضب آید.

غرض از این كلام آن است كه بر من توفیق بازگشت و انابه بفرما كه او بدحال و دلگیر گردد.

وَ رَغْبَتِنَا عَنْهُ إِلَیْكَ

رغبت: متعدى بعن به معنى اعراض و اراده ننمودن از چیزى است.

یعنى اعراض و كناره نمودن ما از او به سوى تو به رحمت تو اى مهربان‏تر مهربانان.

باء در برحمت متعلق است بقوله و لا تشمت.

وَ كَانَ مِنْ دُعَآئِهِ عَلَیْهِ السَّلامُ بِخَوَاتِمِ الْخَیْرِ

و بوده است از دعاى آن بزرگوار عالى مقدار علیه السلام به خوب شدن عواقب عمده خوف از براى انسان در عاقبت امر است مى‏شود كه انسان بد و شقى باشد در امّ الكتاب لكن طریقه و سلوك او طریقه و سلوك اشقیاء باشد حتى آن كه تمام مردم گویند كه او از اشقیاء است پس میرسد او را سعادت و به سعادت مى‏میرد و یا این كه در ام الكتاب شقى است لكن طریقه و سلوك او طریقه و سلوك سعدا است حتى این كه تمام مردم گویند كه سعید است پس مى‏رسد او را شقاوت و به شقاوت مى‏میرد، این است در بسیارى از ادعیه ماثوره از نبى صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و آل او به این مضمون وارد است: اى خداى من اگر مرا نوشتى در لوح محفوظ تو از جمله اشقیا محو نما مرا از اشقیا و بنویس مرا از سعداء زیرا كه فرمودى كه محو مى‏نماید خدا هر چه را كه مى‏خواهد و اثبات مى‏نماید هر چه را كه مى‏خواهد و در نزد او است ام الكتاب، خلاصه بدبختى آخر كار و شقاوت آن دردى است كه او را دوا نیست چه خوب گوید بعضى از عرفا:

همه از اول نالد عبدالله از آخر.

لازم است بر انسان كه لایزال تضرع و زارى به درگاه حضرت معبود كند كه بدبخت و عاقبت به شر نشود.

بدان كه خواتم جمع خاتمه به معنى عاقبت است مثل فواطم و خاتمه صیغه اسم فاعل است و اضافه او به خیر از قبیل اضافه صفت به موصوف است مثل سعید كرز لكن صفت چنان كه اشاره شد مونث است و او نمى‏شود مگر این كه موصوف مونث باشد و موصوف در مقام یا صیغه فعیل است یا افعل التفضیل است بنابر اول اگر به معنى مفعول باشد مذكر و مونث در او مساویست و اگر به معنى ثانى باشد گاهى حذف تاء در مونث او شود مثل انّ رحمة الله قریب من المحسنین و اما بناء بر دوم گویند كه اسم تفضیل تثنیه و جمع و مونث نشود و احتمال دارد كه خواتم جمع خاتم به معنى انتهاء باشد.

یَا مَنْ ذِكْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاكِرِینَ

اى آن كسى كه خاطر آوردن او بزرگى و شرفست از براى خاطر آورندگان و در ذكر او فوائد در دنیا و آخرت مترتب است یكى از فوائد دنیوى او شفاى امراض، و دیگرى توانگرى است و ثروت، و سیم غلبه بر خصم است و چهارم عزیز بودن و محترم بودن، پنجم محبوب القلوب بودن مابین الناس، و هكذا كه در تعداد از حیز تحریر بیرون است لكن در هر مطلبى به اسمى كه مناسب آن مطلب است و اما فوائد اخروى نجات یافتن از احوال و اخاویف قیامت در بعضى از روایات وارد است كه: خداى عز و جل فرموده است: اى بنده من مرا خاطر آور در حال سعه و رخاء من تو را خاطر آورم در حال شدت و مسكنت و ضر.

وَ یَا مَنْ شُكْرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاكِرِینَ

فوز: نجات یافتن و رسیدن به خوبى.

شبهه‏اى نیست كه كسى كه ثناء معبود خود نماید به ازاء آن نعمى كه بر او سپرده شده است و نعم او را حقیر و خوار نداند و مدح او را از روى شوق و ذوق نماید بر او خواهد رسید خیر دنیا و آخرت و ازدیاد نعم خواهد در او شد چنان چه كفران نعم او موجب زوال و عقوبت است چنان كه مشاهده شده است، اى كسى كه ثناء او رسیدن به خیر است از براى ثناء كنندگان پس لازم بر بندگان آن است كه كوتاهى از شكر ننمایند، زیرا كه در شكر او مترتب است زیادتى و در كفران او مترتب است عذاب آخرت شدید، چنان چه هر دو فقره خود صراحتا به آن اشاره نموده است در كلام مجید.

وَ یَا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاةٌ لِلْمُطِیعِینَ

اى كسى كه كوچكى نمودن و منقاد شدن مر او را خلاصى است از براى مطیعین و فرمان برندگان.

كسى كه موفق به این صفت شود خواهد متنعم شد به مرافقت انبیاء و صلحاء و شهداء و راست گویان در جنت عدن و چه خوب است كه ایشان رفیق باشند، اگر بنده بتواند صفت بندگى تحصیل نماید و اطاعت معبود نماید خواهد به مرتبه قرب الوهیت رسید و در ذات او صفات خدایى خواهد ظهور و نمود و نمود بعد از این كه فوائد این سه صفت دانسته شد امام عالى مقام علیه السلام به خداى خود عرض مى‏نماید.

صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَاشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِكْرِكَ عَنْ كُلِّ ذِكْرٍ

شغل مقابل فراغست، شغل در امر معنایش آن است كه در طلب او است كه تحصیل نماید پس شغل قلب به ذكر خداى تعالى آن است كه لایزال معبود در نظر او باشد و غیر در نظر نباشد، در هر فعلى از افعال دنیوى كه داخل شود او در خاطر باشد و آن فعل بالتبع نه به عكس مثلا اگر كسى كه عشق بر چیزى دارد كه در منظر و مسمع او غیر او نیست و غیر در نظر او معدوم است بایست بنده نیز در ذكر خدا چنین باشد و این خاطر آوردن به قلب است نه به زبان و ذكر زبان چندان فائده بر او مترتب نیست عمده ذكر قلب است مثل عاشق كه معشوق در قلب او است و غیر محو است از این جهت است امام علیه السلام عرض مى‏كند به خداى تعالى كه: رحمت فرست بر محمد و آل او و مشغول ساز دل‏هاى ما را به یاد آوردن تو از هر یاد آوردنى، بدان كه این فرد اكمل افراد ذكر است.

وَ أَلْسِنَتَنَا بِشُكْرِكَ عَنْ كُلِّ شُكْرٍ

و زبان‏هاى ما را به ثناء نمودن نعمتت از هر ثناء نعمتى كه در غیر است

شبهه‏اى نیست كه در شكر نعمت غیر عوضى نیست بلكه نعمت غیر نیز از خدا است در این حال نیز معبود خود را ثناء نماید كه در قلب او القاء كند كه چیزى به او اكرام و انعام نموده است علاوه شكر غیر راجع به غیر هست به خلاف شكر كننده كه راجع به شاكر است.

وَ جَوَارِحَنَا بِطَاعَتِكَ عَنْ كُلِّ طَاعَةٍ

و مشغول ساز تو جوارح ما را به انقیاد تو از هر انقیادى زیرا كه بندگى و اطاعت نمودن غیر جز زیان و خسران و عقوبت بر او مترتب نشود و لا اقل اگر در مباحات باشد فعلیست بدون فایده به خلاف اطاعت خداى تعالى كه بر او مترتب شود رسیدن به درجات عالیه و افتخار بر ملائكه.

فَإِنْ قَدَّرْتَ لَنَا فَرَاغاً مِنْ شُغْلٍ فَاجْعَلْهُ فَرَاغَ سَلامَةٍ لا تُدْرِكُنَا فِیهِ تَبِعَةٌ وَ لا تَلْحَقُنَا فِیهِ سَأْمَةٌ

اللغة:

تقدیر: حكم نمودن.

فراغ: خالى بودن از شغل و عمل.

سلامت: ایمن بودن از آفات و امراض.

درك: رسیدن.

تبعه: امرى كه بر او مترتب شود.

اثم: گناه.

سأمه: ملول شدن و به زجر آمدن و او مصدر است.

یقال سئمته سأمة اى زجرته و مللته.

یعنى : اگر حكم نمودى تو را از براى ما فراغتى از كارى را پس بگردان آن فراغ را فراغ سلامتى كه نرسانى تو ما را در آن فراغت امرى كه موجب گناه شود و نرسان تو ما را در آن ملالت و منزجر بودن، بدان كه شغلى كه مى‏فرماید فراغ از او عبارتست از ذكر و طاعت و غرض آن است كه زمانى كه فارغ باشم از این امور فراغ من فراغى نباشد كه برسد بر من در آن فراغ حوادث دهر و ملال و كسالت در اجر.

حَتَّى یَنْصَرِفَ عَنَّا كُتَّابُ السَّیِّئَاتِ بِصَحِیفَةٍ خَالِیَةٍ مِنْ ذِكْرِ سَیِّئَاتِنَا وَیَتَولَّى كُتَّابُ الْحَسَنَاتِ عَنَّا مَسْرُورِینَ بِمَا كَتَبُوا

تا این كه برگردد از ما نویسندگان بدى‏ها به كتاب خالى و مباشر شوند نویسندگان خوبى‏ها از ما خوشحال و شادمان به آن چه نوشتند خداى عز و جل با هر بنده‏اى دو ملك موكل نموده است یكى رقیب و دیگرى عتید هر شغلى و فعلى كه از او صادر شود كتب شود.

در بعضى از روایات وارد شده است كه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام كه مى‏خواست در بیت التخلیه وارد شود التماس مى‏نمود به آن دو ملك كه من از شما خجالت مى‏كشم كه كشف عورت نمایم پیش شما با من نیائید كه من نخواهم عملى نمود كه شما بنویسید، بعضى ذكر نموده‏اند كه امام عالى مقام علیه السلام در كتاب سیئات تعبیر به انصراف نموده است و در كتاب حسنات تعبیر به تولى نموده است مراعات لطیفه‏اى است كه اشعار دارد به حصول انقطاع كلى میان بنده و معصیت و ارتباط كلى بین او و بین طاعت او.

مِنْ حَسَنَاتِنَا وَ إِذَا انْقَضَتْ أَیَّامُ حَیَاتِنَا وَ تَصَرَّمَتْ مُدَدُ أَعْمَارِنَا وَ اسْتَحْضَرَتْنَا دَعْوَتُكَ الَّتِى لا بُدَّ مِنْهَا وَ مِنْ إِجَابَتِهَا

اللغة:

انقضاء امر: گذشتن امر است.

تصرم: از صوم به معنى بریدن و قطع نمودن است.

استحضار: طلب حضور نمودن.

دعوت: طلب آمدن نمودن مصدر دعاء است.

مدد: به ضم میم و فتح دال جمع مدت است مراد بدعوتى كه لابد است كه اجابت شود و خلاص و نجات از او نیست یا مراد موت است كه مخلوقى است از مخلوقات خدا و یا مراد ملك الموت علیه السلام است.

یعنى : و چون بگذرد روزهاى زندگانى ما و بریده شود زمان‏هاى عمر ما و طلب حضور نمود ما را دعوت تو آن چنان دعوتى كه چاره‏اى نیست از آن و اجابت آن.

فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَاجْعَلْ خِتَامَ مَا تُحْصِى عَلَیْنَا كَتَبَةُ أَعْمَالِنَا تَوْبَةً مَقْبُولَةً

پس رحمت بفرست بر محمد و آل او صلى الله علیهم و بگردان آخر آن چه مى‏شمارند بر ما نویسندگان عمل‏هاى ما توبه قبول شده.

ختام: یا به معنى آخر است و یا به معنى آن چیزى است كه به آن مهر كنند.

بدان كه در عبارت دعا امام عرض مى‏كند توبه مقبول یعنى توبه قبول شده نه توبه‏اى كه واجب شده باشد قبول آن، بدان كه واجب است بر خداوند قبول نمودن توبه كه انسان بعد از آن عمل صالح نیز بكند و گرنه قبول توبه بر خدا واجب نیست و اگر قبول بفرماید از باب تفضلست و انعام و الا بر خداوند لازم مى‏بود كه توبه فرعون را بعد از معاینه موت قبول فرماید و بر او سركوب و توبیخ.

بقوله تعالى: الان و قد عصیت من قبل نزند.

لا تُوقِفُنَا بَعْدَهَا عَلَى ذَنْبٍ اجْتَرَحْنَاهُ، وَ لا مَعْصِیَةٍ اقْتَرَفْنَاهَا

اللغة:

توقفنا: مضارع اوقف اگر جماعتى از اهل لغت انكار نموده‏اند آمدن اوقف لكن ورودش در كلام امام علیه السلام دلالت بر صحت و فصاحت آن دارد.

اجتراح: به معنى كسب نمودن است.

اقتراف: نیز به همان ملائكه عنى است معنى قول آن بزرگوار لا توقفنا باز مدارى بعد از آن بر گناهى كه كسبنموده‏ایم ما او را یعنى ما را مطلع نسازى در آخرت به گناهى كه در دنیا نموده‏ایم آن را تا این كه خجالت زده شویم یعنى باز ندارى ما را بعد از آن توبه بر گناهى كه نموده‏ایم آن را و نه معصیتى كه كسب نموده‏ایم آن را.

وَ لا تَكْشِفْ عَنَّا سِتْراً سَتَرْتَهُ عَلَى رُءُوسِ الاشْهَادِ یَوْمَ تَبْلُو أَخْبَارَ عِبَادِكَ

اللغة:

ستر: به كسر سین پرده.

اشهاد: جمع شاهد مثل اصحاب و صاحب.

بلاء: اختیار نمودن.

یعنى برمدار از ما پرده‏اى كه پوشانیده‏اى او را بر ما در حضور حاضران روزى كه آزمایش مى‏كنى تو خبرهاى بندگان خود را.

اشهاد: یا ائمه و انبیاء و ملائكه‏اند ایشان حاضران روز قیامتند، یا مطلق خلایق.

در كافى به سند موثق مروى است از پسر وهب او گفت: شنیدم از امام به حق ناطق جعفر بن محمد الصادق علیه الصلوة والسلام كه فرمودند: وقتى كه بنده توبه نصوح نمود خداى تعالى ستر او را خواهد نمود و او را بپوشاند.

عرض نمودم كه: چگونه مى‏پوشاند؟

فرمود: فراموش كنند آن دو ملك هر چه را بر او نوشته بودند و وحى فرستد به سوى جوارح او و به سوى قطعات زمین كه كتمان نمائید بر او گناهان او را پس چیزى نیست كه بر او شهادت دهد.

مراد بیوم تبلوا اخبار عبادك اختیار و آزمایش بندگان در روز قیامت عبارت بود از اظهار نمودن ایمان و عهود و مواثیق و طاعات كه معلوم نمایند بر دیگران امور ایشان را.

إِنَّكَ رَحِیمٌ بِمَنْ دَعَاكَ

به درستى كه تو مهربان هستى به كسى كه خوانده است تو را بلكه بر هر كه چنان كه اكرام و انعام او بر نوع خلق معلوم است.

وَ مُسْتَجِیبٌ لِمَنْ نَادَاكَ

اجابت كننده هستى مر كسى كه تو را قصد نمود یا تو را ندا نمود.

در كافى روایت نماید به سند خود از امام جعفر صادق علیه الصلوة والسلام كه آن بزرگوار فرموده است كه:

هر كه ده دفعه یا الله بگوید به او گفته شود: لبیك حاجت تو چیست؟

بلى هر كه حقیقتا او را ندا كند و او را معبود بداند و غیر او را باطل داند و قلب او خالص باشد كفایت او نماید به یك نوبه یا الله گفتن.

وَ كَانَ مِنْ دُعَآئِهِ عَلَیْهِ السَّلامُ فِی الِاعْتِرَافِ وَ طَلَبِ التَّوْبَةِ إِلَى (مِنَ) اللَّهِ سبحانَهُ وَ تَعَالَى‏

بوده است از دعا و تضرع آن سید بزرگوار علیه الصلوة والسلام در اقرار نمودن به گناه و التماس قبول توبه و بازگشت آن به خداى سبحانه و تعالى كه پاك از عیوب و نقایص است و بزرگ و برتر است از هر بزرگى و برترى بدان كه اعتراف به معصیت و بازگشت نمودن از خوبى بنده است كه موفق شده است به این خصلت حمیده و خداى عز و جل دوست دارد بنده‏اى را كه اعتراف به معصیت خود نزد او نماید و از او طلب عفو نماید و گرنه او را صفت متكبرین است خصوصا تكبر نمودن به خداى عز و جل بلى اعتراف نمودن معصیت خالق نزد مخلوق ظاهرا جایز نباشد بلكه بتوان دعوى نمود كه نزد خالق نیز جایز نیست كه اقرار به معصیت نماید مگر این كه غرض او معذرت و طلب عفو نمودن باشد.

اللَّهُمَّ إِنَّهُ یَحْجُبُنِى عَنْ مَسْأَلَتِكَ خِلالٌ ثَلاثٌ

بار خدایا به درستى كه شأن چنین است كه مانع مى‏شود مرا از سئوال نمودن از حضرت احدیت تو سه صفت یعنى سه عیب و منقصت در من است كه هر یك باعث و سبب آن شده است كه از حضرت تو سئوال نمایم.

خلال: به كسر خاء جمع خلة به فتح خاء است مثل خصال و خصلت لفظا و معنا اما خلال به فتح خاء به معنى وسط و اثناء است مفرد است از براى خلل به فتح خاء یا به ضم خاء به معنى فرحه و ثقب است.

و منه قوله تعالى: فجاسوا خلال الدیار بدان كه انسان اگر تامل فى الجمله در وجود خود نماید و ملاحظه الطاف و انعام و افضال خدا در حق خود نماید به واسطه ارتكاب معصیتى از معاصى اگر چه گناه كوچك باشد نخواهد سئوال از خدا نمود به عبارت اخرى خجالت و حیاء مانع او شود از سئوال پس انسب آن بود كه امام عرض نماید كه مانع من شود گناه من از مسئلت نمودن.

میتوان جواب داد از این كه خداى عز و جل رؤف و فیاض و جواد و حنان و منان و كریم و عطوف و رحیمست مطلق مخالفت او مانع طلب عفو نمودن نیست مگر این كه مقام به بى باكى و هتاكى و تجرى بیورن آید این است كه امام علیه السلام خصال سه گانه را مانع دانسته است نه مطلق معاصى ثلاث صفات است از براى خلال و غرض از صفت تخصیص است.

وَ تَحْدُونِى عَلَیْهَا خَلَّةٌ وَاحِدَةٌ

و مى‏كشاند مرا بر سئوال نمودن از تو یك خصلت، تحذوا از جداء ابل است پس تعبیر به لازم معنى شود یعنى بر مى‏انگیزاند مرا یا این كه مى‏راند مرا به سئوال نمودن از تو چنان كه بر معنى اخیر در مجمع البحرین تصریح نموده است.

خلة: به فتح خاء معجمه نه به ضم یا به كسر آن.

یَحْجُبُنِى أَمْرٌ أَمَرْتَ بِهِ فَأَبْطَأْتُ عَنْهُ

مانع شده است مرا فرمانى كه واجب نمودى تو به او پس تأخیر انداختم من او را و درنگ نمودم من از او.

ابطاء: در لغت مقابل سرعت است و غرض امام از این عبارت یا معنى مجازى او است یعنى امتثال ننمودن و جاى نیاوردن و یا این كه مراد معنى حقیقى باشد و عصیان ابطاء ماموریه از براى آن است كه امر حقیقت در فور است على الاطلاق یا این كه اوامرى كه در آنها قرینه فور بوده است به سرعت به جاى نیاورد.

وَ نَهْیٌ نَهَیْتَنِى عَنْهُ فَأَسْرَعْتُ إِلَیْهِ

و نافرمانى كه طلب نمودى ترك او را از من پس تعجیل نمودم به سوى او در جاى آوردن تعبیر به سرعت نمودن در ارتكاب منهى عنه نه مخالفت شاید جهت آن باشد كه در سرعت كمال تجرى و بى احترامى است به خداى عز و جل از مثل این معصیت و گذشتن كمال بعد است به خلاف مطلق مخالفت.

وَ نِعْمَةٌ أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَیَّ فَقَصَّرْتُ فِى شُكْرِهَا

و نعمتى كه انعام نمودى تو به آن بر من پس من كوتاهى نمودم در ثناء گذارى به آن عقل فطرى حاكم است بر این كه ثناء نمودن در مقابل نعمت نیكو است بلكه اگر كوتاهى نماید ایمن از زوال او نیست و رد لسان شرع بیان شد كه اگر شكر نماید موجب زیادتى آن شود و اگر كوتاهى نماید نعمت از او سلب شود بدان كه تقصیر در شكرگذارى به دو نحو تواند بود یكى آن است كه نعمتى را كه خداى بر او داده است كفران نماید و اعتناء به او ندارد بلكه در نزد او عدم است.

و دوم: آن است كه مسامحه مساهله نماید در مدح و ثناء قسم اول موجب كفر و خلود در نار است و این قسم در اغنیاء و فقراء است لكن در اغنیا از حیث كبر و نخوت است و در فقراء از جهت استهزاء و ملامت مثلا شخص فقیر بعد از این كه جد و جهد نمود و قرص نان جوى را تحصیل نمود بعد از خوردن او دو دست خود را به سمت آسمان بلند نماید و گوید الهى شكر، و او را هیچ غرضى نیست مگر این كه به زبان حال به خداى خود عرض نماید كه این چیست كه به من دادى و حال آن كه جماعتى را به طعام لذیذ و نفیس، متنعم ساختى این شخص كافر و بدن او نجس است و اما قسم دوم موجب معصیت در رعیت نیست اگر چه باعث شود كه نعمت او كم شود لكن در امام و پیغمبر موجب معصیت است این است نكته طلب عفو از ایشان از معاصى خودشان و گریه نمودن ایشان از براى معصیت خودشان.

حاصل كلام: فرق ما بین امام و رعیت است در معاصى مثلا ترك توجه به خدا در رعیت معصیت نیست و در امام علیه السلام معصیت است.

وَ یَحْدُونِى عَلَى مَسْأَلَتِكَ تَفَضُّلُكَ عَلَى مَنْ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ إِلَیْكَ

و مى‏راند و مى‏كشاند مرا بر سئوال نمودن از تو مهربانى و بخشش تو بر كسى كه آمد خود به سوى تو.

وَ وَفَدَ بِحُسْنِ ظَنِّهِ إِلَیْكَ

و نازل شد آن كس به سبب گمان خوبى كه او را بود به سوى حضرت تو.

الیك: متعلق است به قوله و فدنه بحسن ظنه، عقل حاكم است كه او واجب الوجود است و نقل خود خبر داد از رحمانیت و عطوفت خود توان قطع نمود كه هر كه به او توجه نماید و غیر او را نابود و عدم صرف داند خواهد رحمت او سبقت نمود بر غضب او و او را در مقام مرحمت و سرفرازى بر آورد.

وفود: به معنى قدوم است و نزول.

إِذْ جَمِیعُ إِحْسَانِكَ تَفَضُّلٌ

به علت آن كه تمام نیكویى‏هاى تو بخشش و زیادتى است و اجرت و عوض و عملى در مقابل آن نیست.

وَ إِذْ كُلُّ نِعَمِكَ ابْتِدَآءٌ

به علت آن كه هر یك از روزى‏هاى تو ابتدا نمودن است در روزى دادن نه این كه عوض چیزى یا به استحقاق حقى باشد فرق ما بین نعمت و احسان میشود به آن كه احسان عبارت است از مطلق نیكویى‏ها خواه انسان به آنها حاجت ضرورى داشته باشد یا نداشته باشد به خلاف نعمت كه او عبارت است از نیكویى‏هاى ضروریه كه تعیش انسان بدون او یا محال است یا صعب و مى‏توان دعوى نمود كه قریب هم هستند در معنى، و كیف كان چون معلوم و واضح است احسان خداى عز و جل بر عبید و مخلوق خود و اعطاء نعم بر ایشان از باب رأفت وجود و كرامت است نه آن كه العیاذ بالله استحقاق و معاوضه و مبادله باشد پس هر چه به هر كس دهد مسبوقست به تفضل پیش از آن كه او استحقاق او را داشته باشد این جهت انسان را سبب شد كه سئوال از تفضل نماید بناء على هذا كلمه اذ علت و سبب است از براى قول او و تحدونى.

فَهَآ أَنَا ذَا یَآ إِلَهِى وَاقِفٌ بِبَابِ عِزِّكَ وقُوفَ الْمُسْتَسْلِمِ الذَّلِیلِ

پس این منم حاضر اى پروردگار من كه ایستاده‏ام به درگاه بزرگى تو ایستادن فرمان بردار خوار.

فاء در كلمه فها تفریع بر سابق است غرض آن است كه بعد از این احسان و نعم حضرت تو تفضل است پس من نیز سئوال مى‏نمایم از جناب تو مثل كسى كه حقیقتا سئوال كننده باشد قوله وقوف المستسلم مى‏شود منصوب به نزع خافض باشد اى كوقوف و مى‏شود مفعول مطلق باشد از براى واقف.

وَ سَآئِلُكَ عَلَى الْحَیَآءِ مِنِّى سُؤَالَ الْبَآئِسِ الْمُعِیلِ

و سئوال كننده‏ام من تو را بر شرمسارى از خودم سئوال نمودن حاجت دارنده صاحب عیال.

بدان كه سئوال كننده اگر در سئوال خود شرمسار و خجل است از مسئول و از جهت دیگر كمال احتیاج به مطلوب خود داشته باشد لابد آن مسئول قضاء حاجت سائل نماید اگر حكیم و عادل باشد.

پس كسى كه این دعا را خواهد بخواند از خود ملاحظه كند كه صفات مذكوره در آن هست یا نه اگر در خود دید و ملاحظه نمود بخواند وگرنه ترك او انسب است.

مُقِرُّ لَكَ بِأَنِّى لَمْ أَسْتَسْلِمْ وَقْتَ إِحْسَانِكَ إِلا بِالاقْلاعِ عَنْ عِصْیَانِكَ

اللغة:

استسلام انقیاد و كوچكى نمودن.

یعنى : اقرار كننده‏ام به این كه من كوچكى ننموده‏ام براى تو هنگام احسان تو مگر به باز ایستادن از عصیان تو.

بیان: این فقره به حسب فهم عبارت مشكل شده است، آخوند فیض مى‏فرماید:

یعنى اقرار كننده‏ام به این كه من فرمانبردارى ننمودم هنگام توفیق دادن تو مرا از جهت فرمان بردارى مگر به بازداشتن تو مرا از عصیانت پس در این حالت مرا عملى نیست.

و بعضى دیگر معنى نمودند یعنى تمام نشد از من انقیاد و خضوع از براى احسان تو مگر این كه باز داشتى از معصیت با این كه من خالى نیستم در حالى از حالات از نعمت تو بر من پس واجب آن است كه اصلا معصیت ننمایم تو را.

و بعضى از فضلاء معنى دیگر نموده است یعنى فرمانبردارى ننموده‏ام وقت احسان تو مگر به ترك معصیت تو عملى ننموده‏ام عمل دیگرى را این بنده بى‏سرمایه هر قدر كه تامل نمودم این سه معنى هیچكدام را مناسب با ذوق ندیدم زیرا كه مقام، مقام آن است كه من مخالفت نموده‏ام نه این كه، اطاعت نموده‏ام یا با توفیق یا بدون توفیق.

شاهد: بر مطلب فقره سابقه و لاحقه و در سابقه عرض نماید به خداى عز و جل كه سئوال كننده‏ام از روى حیاء و شرمسارى، و در فقره لاحقه عرض نماید آیا منفعت مى‏دهد مرا اقرار خودم بر معصیت خود و اعتراف خودم بر بدى‏هاى خودم اگر مراد هر یك از سه معنى بود او را معصیتى نبود كه اعتراف نماید ظاهر نظر قاصر آن است كه این فقره از قبیل اخراج قبل از اسنادست چنان چه جماعتى از اهل علم در دفع تناقض استثناء گفته‏اند معنى عبارت آن است یعنى وقتى احسان مگر كف از معصیت خود فرمانبردارى ننموده‏ام معصیت ننموده‏ام. به عبارت اخرى لم استسلم تعلق گرفته به مجموع مستثنى و مستثنى این عرضى كه نمودم بر اذهان صافیه مخفى نیست. فتامل.

گمان حقیر آن است كه چیزى كه باعث شده است بر هر یك آن سه معنى دو چیز است یكى ظاهر عبارت به حسب استثناء متعارف و دیگرى فقره بعد قوله و لم اخل لكن گوییم: ظاهر چنان است مگر این كه فقره مقدم و مؤخر قرینه بر صرف ظاهر باشد و قوله علیه السلام منافات با معنى حقیر ندارد زیرا كه مقصود امام علیه السلام آن است كه من هرگز از امتنان تو خالى نیستم و با این حال معصیت تو را مى‏نماییم.

بدان كه این اختلافات در فهم كلام از براى آن بود كه اقلاع به معنى كف و باز داشتن باشد از شیى‏ء و اگر به معنى نزدیكى باشد یا به معنى دلیل كردن كشتى باشد معنى كلام حاجت به تكلف ندارد.

وَ لَمْ أَخْلُ فِى الْحَالاتِ كُلِّهَا مِنِ امْتِنَانِكَ

هرگز خالى نبوده‏ام در همه حالات از: عمت دادن تو چگونه متصور شود كه موجود بعد از این كه به عالم وجود داخل شد خالى شود از نعمت خالق و موجد زیرا كه نعمت بقاء وجود اگر از او گسیخته شود فناى صرف و عدم مطلق خواهد بود پس باقى بودن وجود اعظم نعمت است و او با او هست.

فَهَلْ یَنْفَعُنِى یَآ إِلَهِى إِقْرَارِى عِنْدَكَ بِسُوءِ مَا اكْتَسَبْتُ ؟ وَهَلْ یُنْجِینِى مِنْكَ اعْتِرَافِى لَكَ بِقَبِیحِ مَا ارْتَكَبْتُ؟

پس از این كه امرم به این حال رسید آیا منفعت مى‏بخشد مرا اى خداى من اقرار نمودن من نزد تو به بدى هایى كه مرتكب شدم من، آیا نجات مى دهد مرا از عقوبات تو اعتراف نمودن خودم به قبح هایى كه كسب نمودم.

بلى اعتراف و اقرار با نفع كمال منفعت و نجات در حق مكلف است زیرا كه نجات بنده از دریاى معاصى به سه چیز است به ندامت و استغفار و ترك معصیت نمودن.

روایت شده است از حضرت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم كه زمانى كه بنده توبه نمود به سوى خداى خود و پشیمان شد از گناهان گذشته خود قطعات زمین بعضى، بعضى را بشارت دهند كه بنده از بندگان مولى توبه نمود از معصیت خود و پشیمان شده است از گناهان گذشته خود چنان ندا دهند كه به آسمان نداى ایشان رسد ملائكه آسمان دنیا نداى آن‏ها را شنوند و خوشحال شوند و بر آن بنده مدح و ثناء كنند و بر او دعاء كنند كه خدایا او را ثابت دار به طاعت خود و او را از آتش خود نجات ده.

پس لایزال دعاى او نمایند تا این كه آواز دعاى ایشان برسد به عرش و كرسى و بشنوند كروبین و روحانیین و حمله عرش و خوشحال از این عمل شوند و دعا در حق او نمایند تا این كه دعاى آنها به درگاه حضرت عزت جل اسمه رسد و او جل جلاله داناتر است به حال بنده خود از ایشان پس فرماید خداى عز و جل كه: اى ملائكه چه واداشته است شما را كه دعا مى‏نمایید از براى بنده من و حال آن كه او عاصى است به سوى من و حال آن كه خداى تعالى عالمتر است به حال بنده از ایشان.

عرض نمایند: اى پروردگار ما اگر چه معصیت تو نموده است بنده تو لكن نادم شده است و برگشته است امید غفران تو دارد پس خداى تعالى فرماید: اى ملائكه من چه باعث شده است شما را كه خوشحال شدید به توبه نمودن بنده من؟

عرض نمایند: اى خداى ما او تو را شناخت به یگانگى و از براى تو شریك نگرفت، شیطان او را فریب داد، و او معصیت تو نموده است الان برگشت و پشیمان شد و به سوى تو بازگشت نمود و از دشمن تو اعراض نمود پس خوشحالى ما اى خداى ما به واسطه هم و غم است كه داخل شده بر دشمن تو شیطان كه جهد و تعب او در اغواى وى ضایع شد.

پس خداى عز و جل فرماید: اى ملائكه من خوشحالى من زیادتر است از شما گواه باشید من او را آمرزیدم من او را دوست میدارم شما نیز او را دوست داشته باشید پس ملائكه او را دوست دارند بدون آن كه او را ببینند و ثناء بر او نمایند بده مقابل از عملش پس دوستى او واقع شود از آسمانى به آسمانى پس واقع شود دوستى او تا به زمین پس تمام اولاد آدم او را دوست خواهند داشت بدون آن كه او را دیده باشند و به عمل او عمل خواهند نمود.

أَمْ أَوْجَبْتَ لِى فِى مَقَامِى هَذَا سُخْطَكَ؟ أَمْ لَزِمَنِى فِى وَقْتِ دُعَآئِى مَقْتُكَ؟

اللغة:

سخط: به ضم سین و فتح آن به معنى غضب است.

مقت: به معنى دشمن نمودن است فرق ما بین آنها به حسب اعتبار است.

یعنى : آیا واجب نمودى تو براى من در این مقام خشم و غضب خود را یا این كه لازم نمود براى من در وقت دعا نمودن من دشمنى خود را بدان كه كینه و غضب را نسبت به خداى تعالى دادن مجاز است و این صفات صفت انسانى است یعنى امرى جاى آورده شود كه سبب این امور شود به عبارت اخرى:

عقوباتى كه موجب سخط و غضب شود پناه بایست برد به خداى عز و جل اگر انسان مرتكب شود معصیتى را كه سبب سخط و غضب شود زیرا كه تحصیل رضاى او نمودن كمال صعوبت و اشكال دارد.

سُبْحَانَكَ

یعنى : پاك و منزهى از این كه عفو ننمایى یا این كه قبول توبه نفرمایى یا این كه مایوس و ناامید نمایى.

لا أَیْأَسُ مِنْكَ وَقَدْ فَتَحْتَ لِى بَابَ التَّوْبَةِ إِلَیْكَ

مایوس نخواهم رفت از درگاه تو و حال آن كه به تحقیق باز نمودى تو در توبه به سوى خود را.

قبول توبه واجب است بر خداى عز و جل عقلا و نقلا لكن تحصیل او كمال صعوبت دارد.

حضرت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمودند كه:

آیا مى‏دانید كه كیست توبه كننده؟

عرض نمودند: نمى‏دانیم یا رسول الله صلّى اللّه علیه و آله و سلّم.

فرمودند: اگر بنده‏اى توبه نمود و خصماء خود را راضى ننمود پس او توبه ننموده است، و اگر توبه و عمل خود را زیاد ننمود او توبه ننموده است، و اگر توبه نمود و لباس خود را تغییر نداد او توبه ننموده است.

و اگر توبه نمود و حفظ زبان او نشد و قلب او باز نشد و دست او باز نشد او توبه ننموده است، كسى كه توبه نمود و آرزوى او كم نگردید او توبه ننموده است، اگر توبه نمود و زیادتى قوت خود را نداد توبه ننموده است زمانى كه مستقیم شد بر این صفات او توبه نموده است.

بَلْ أَقُولُ مَقَالَ الْعَبْدِ الذَّلِیلِ الظَّالِمِ لِنَفْسِهِ الْمُسْتَخِفِّ بِحُرْمَةِ رَبِّهِ

ناامید نمى‏شوم از تو بلكه مى‏گویم گفتن بنده خوار ستم كننده بر خود استخفاف كننده به حرمت پروردگار خود حرمت آقایى و حرمت استخفاف عبارت از مخالفت مولى و ترك اطاعت او است بنده اگر مخالفت خالق خود نمود اعتنا ننمودن به او است و استخفاف او است به آقایى و عزت خالق خود و هتك حرمت او نمود و بر خود نیز ستم نمود و نفس خود را در معرض هلاكت و عقوبت بیرون آورد.

الَّذِى عَظُمَتْ ذُنُوبُهُ فَجَلَّتْ وَ أَدْبَرَتْ أَیَّامُهُ فَوَلَّتْ

آن چنان بنده‏اى كه بزرگ شد گناهان او پس در نهایت بزرگى رسید و برگشت روزگار او پس برگشتنى.

قوله جلت: یعنى پس بسیار بزرگ گشت معصیت او و این نظیر تاكید است از براى عظمت.

و همچنین قوله فولت تاكید است از براى ادبرت.

یعنى برگشت روزگار او پس زیادتى در ادبار نمود به عبارت اخرى روزگار او خراب شد و تباه شد.

حَتَّى إِذَا رَأى مُدَّةَ الْعَمَلِ قَدِ انْقَضَتْ وَ غَایَةَ الْعُمُرِ قَدِ انْتَهَتْ

تا آن كه دید مدت عمل و زمان او گذشت و نهایت عمر به سر آمد دنیایى كه محل تجارت و زراعت آخرت است سرمایه تجارت و اسباب زراعت را شیطان به غارت برد خود مثل تاجر مفلس و زارع بى بذر و عوامل شد.

وَ أَیْقَنَ أَنَّهُ لا مَحِیصَ لَهُ مِنْكَ

و قطع داشت این كه نیست ملجاء و پناهى مر او را از تو و جاى فرار از تو را ندارد، كسى بخواهد خود را از عقوبت دیگرى حفظ نماید بایست او را مكان فرارى باشد كه در آن مكان خود را داخل نماید یا شخص پناه دهى او را باشد كه در پناه او خود را داخل نماید و كه را حد آن است كه مطرود خالق عظیم را بتواند پناه دهد و یا جاى دهد

تَلَقَّاكَ بِالإنابَةِ وَ أَخْلَصَ لَكَ التَّوْبَةَ

روى آورد به سوى تو به بازگشت و خاص و خالص نمود براى تو توبه را.

فَقَامَ إِلَیْكَ بِقَلْبٍ طَاهِرٍ نَقِیٍّ ثُمَّ دَعَاكَ بِصَوْتٍ حَآئِلٍ خَفِیٍّ

اللغة:

حال یحول حولا: اذا تغیر.

خفى: اى ستر.

حائل، و خفى: صفت صوت است، صوت كه از طبع خود بیرون نیاید و او را پنهانى و آهستگى حاصل شود، سبب یا خوف و ترس است و یا حیا و شرمسارى و یا هر دو و در مقام هر دو است، بدان كه ظاهر و نقى به حسب معنى قریب هم هستند و هر یك از آنها تعبیر به دیگرى مى‏شود و تعبیر مى‏شوند به نظافت و پاكى، قلب نظیف و پاك آن است كه خالى باشد از اوصاف رذیله و اعتقادات فاسده معنى قول او علیه السلام فقام الیك توجه نمودن به جانب او است بعد از این كه چاره‏اى از براى كار خود ندیده است و غیر از او پناه و ملجاء نیافت یعنى پس روى آورده است به جانب تو پس خوانده هست به آواز متغیر آهسته و خفى.

قَدْ تَطَأْطَأَ لَكَ فَانْحَنَى وَ نَكَّسَ رَأْسَهُ فَانْثَنَى

اللغة:

تطأطأ: رباعى مزید به معنى فروتنى نمودن حق العود انعطف یعنى كج و معوج شدن.

نكس الرأس: سر را به زیر آوردن است.

النثنى: من ثنى یثنیه اى انعطاف.

یعنى دو تا گردیدن این عبارات كنایه است از اتصاف او به ذلت و خوارى.

یعنى فروتنى نموده است از براى تو پس خوارى نمود و به زیر انداخت سر خود را تا دو تا شد و كلمه فاء مى‏شود به معنى حتى باشد.

قَدْ أرْعَشَتْ خَشْیَتُهُ رِجْلَیْهِ وَ غَرَّقَتْ دُمُوعُهُ خَدَّیْهِ

اللغة:

رعشه: مرضى است كه در بدن حادث مى‏شود.

خد: صفحه رو را گویند.

در سابق ذكر نمودم كه اگر دعاكننده متصف به این صفات نباشد یعنى او را از ترس خداى رعشه نداشته باشد و اشك چشم او بر صفحه روى او جارى نباشد این نحو كلمات را نخواند و گرنه بر او عقوبت كنند از جهت كذب او.

یعنى به رعشه انداخته است ترس او هر دو پاى او را و غرق نموده است اشك‏هاى چشم او هر دو طرف صفحه صورت او را.

بدان كه حال بنده چون به این صفت رسید لابد مورد تفضل و عنایت و مرحمت خداى لایزال شود لكن فایز شدن به این صفت موقوف است به عنایت حضرت احدیت جل اسمه كه فتح باب معرفت توحید بر او نماید كه او را مستجمع جمیع صفات كمالیه و منزه از نقایص داند و گرنه به این صفت نخواهد متصف شد.

یَدْعُوكَ بِیَآ أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ

مى‏خواند او را به اى مهربانتر مهربان‏ها.

بدان كه عذر جوینده و معذرت آورنده در مقام طلب عفو و بخشش از تقصیر خود از آن كسى كه از مخالفت او نمود او را به اوصافى خواند كه مناسب عفو و بخشش است پس خواندن خداوند كریم را در این مقام به ارحم الراحمین سزاوارتر و انسب است علاوه در بعضى از روایات وارد است كه: حضرت ختمى مآب صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مرور مى‏فرمودند به شخصى كه مى‏گفت: یا ارحم الراحمین.

فرمودند: سئوال نما چیزى را كه مى‏خواهى زیرا كه خداى عز و جل نظر نموده است به سوى تو.

و در روایت دیگر وارد است كه خداى عز و جل ملكى را موكل نموده بر بنده خود، بنده همین كه سه دفعه گفت یا ارحم الراحمین ملك به او مى‏گوید سئوال نما هرچه را كه مى‏خواهى زیرا كه خداى عز و جل به جانب تو توجه نموده است و در روایت دیگر وارد است كه هر كه را به خداى تعالى حاجتى باشد هفده نوبت بگوید یا ارحم الراحمین حاجت او روا شود.

وَ یَآ أَرْحَمَ مَنِ انْتَابَهُ الْمُسْتَرْحِمُونَ

اللغة:

انتاب: از نوب نقل شد به باب افتعال.

نوبت: قصد نمودن مرتبه‏اى بعد مرتبه‏اى.

مسترحم: طلب مهربانى نمودن.

غرض از ذكر این ندا آن است كه:

مى‏خواهد اظهار صفتى در خداى تعالى نماید و اظهار صفتى در خود اما در خداى تعالى غنى و بزرگى و در خود فقر و كوچكى، شبهه‏اى نیست كه محتاج فقیر شأن و صفت او نوبت به نوبت در صبح و شام به خانه غنى رفتن است و از او سئوال نمودن و شأن غنى كریم دادن و قبول مسئول او نمودن است و غرض دیگر آن است كه تو كسى هستى كه لا یزال نوبت سئوال كنندگان از تو طلب مهربانى كنند و من نیز از آن كسان هستم.

یعنى : اى مهربان‏تر از هر كسى كه تناوب كردند و رفته‏اند او را طلب مهربانى‏كنندگان.

وَ یَآ أَعْطَفَ مَنْ أَطَافَ بِهِ الْمُسْتَغْفِرُونَ

اللغة:

عطف مهربانى نمودن و مشفق بودن.

اطافه: دور گردانیدن و احاطه نمودن.

كسى كه معصیت كسى نماید آن كس از معصیت كننده بى میل و بى رغبت است و معصیت كننده كه در مقام عفو و در گذشتن از او بیرون آید به هر جانب كه او از روى بى میلى توجه كند او نیز به همان جانب توجه نماید.

پس گویا بر او طواف و احاطه نموده است.

یعنى : اى كسى كه مهربان‏تر است از هر كس كه طواف او نموده‏اند طلب آمرزش كنندگان.

وَ یَا مَنْ عَفْوُهُ أَكْثَرُ مِنْ نَقِمَتِهِ وَ یَا مَنْ رِضَاهُ أَوْفَرُ مِنْ سَخَطِهِ

اللغة:

نقم: به فتح نون و كسر قاف اسم مصدر به معنى تلافى و انتقام.

سخط: مصدر به معنى غضب.

رضا: به معنى خشنودى بدان كه این صفات، صفات مخلوقست و نسبت دادن این اوصاف به خداى عز و جل مجاز است و غرض لوازم او هست مثلا راضى شدن كسى از كسى و غضب نمودن و انتقام كشیدن لازم آنها انعام و خوارى و ایلام است پس رضاى خدا اكرام و انعام او است و داخل نمودن در بهشت و غضب و انتقام خدا اهانت نمودن و داخل در جهنم نمودن است.

یعنى : اى كسى كه در گذشتن او زیادتر از انتقام او است و اى كسى كه خشنودى او بسیارتر است از غضب او.

وَ یَا مَنْ تَحَمَّدَ إِلَى خَلْقِهِ بِحُسْنِ التَّجَاوُزِ

اللغة:

تحمد: باب تفعل معنى حقیقى قبول ثناء نمودن است و گاهى به معنى طلب ثناء نمودن نیز آمده است.

و بعضى گفته‏اند: به معنى منت گذاشتن است و این معنى در ظاهر كلام امام علیه السلام بعید نیست لكن بعضى گفته‏اند: در این صورت متعدى بالى شدن حسن ندارد، و مراد به حسن التجاوز آن است كه در مورد عقوبت و ایذاء اكرام و انعام نماید.

یعنى : اى كسى كه منت گذاشته است به سوى بندگان خود به خوبى در گذشتن.

وَ یَا مَنْ عَوَّدَ عِبَادَهُ قَبُولَ الإنابَةِ

اللغة:

عادت: معنى او واضحست.

انابت: بازگشت نمودن.

بدان كه اگر خداى عز و جل قبول انابه عبد نكند او را بایست مبتلا نماید به امراض و اسقام و خوف و عذاب دنیوى و او را مبتلا نمى‏كند.

علامت قبول انابه او است، بلى در بعضى اشخاص خداى عز و جل قبول انابه ننموده است و لكن تأخیر عقوبت ایشان نمود از جهت حكم و مصالحى كه خود مى‏داند و بس.

یعنى : اى كسى كه عادت داده است بندگان خود را در قبول نمودن توبه و بازگشت نمودن.

از حضرت امام محمدباقر علیه السلام مروى است كه: هر وقتى كه مؤمنى رجوع كند به استغفار و از خداى طلب غفران نمود و توبه كرد خداى عز و جل عود نماید به آمرزیدن زیرا كه خداى عز و جل غفور و رحیمست.

وَ یَا مَنِ اسْتَصْلَحَ فَاسِدَهُمْ بِالتَّوْبَةِ

اللغة:

استصلاح: طلب صلاح نمودن.

فاسد: مقابل صحیحست نظیر مریض.

شبهه‏اى نیست كه گناه بندگان را ضعیف و مریض نماید و اطلاق مرض بر معصیت نیز شده است چنان چه در بعضى از روایات وارد است كه دواى معصیت توبه نمودن است، طلب صلاح خداوند تعالى از ایشان به توبه واضح است زیرا كه بابى از براى ایشان فتح نمود كه اگر در آن باب داخل شوند خواهند خوبى و بهبودى یافت.

یعنى : اى كسى كه طلب صلاح و صحت نموده است بدى و ناخوشى ایشان را به بازگشت و توبه نمودن.

وَ یَا مَنْ رَضِىَ مِنْ فِعْلِهِمْ بِالْیَسِیرِ وَ یَا مَنْ كَافَأَ قَلِیلَهُمْ بِالْكَثِیرِ

اى كسى كه راضى شد از كارها و اعمال آن بندگان به اندك، و اى كسى كه جزا داده است اندك و كم ایشان را به زیاد و بسیار هر دو فقره واضحست.

اما فقره اولى شبهه‏اى نیست كه عبادات بدنیه بالنسبه به انسان اندك است و انسان تواند زیاد از یك ماه روزه بگیرد و زیاده بر پنج وقت نماز بخواند و زیاده بر یك نوبت حج به جاى آورد و مع ذلك ایشان را به كلفت و مشقت داخل ننمود و راضى شد از ایشان به فعل اندك و كم.

و اما فقره دویم، شبهه‏اى نیست كه بنده بعد از این كه تمام حركات و سكنات او از خالق است و خود هیچ ندارد چگونه شود كه او را استحقاق ثواب انعام و اكرام در فعل خود كه در مقام اطاعت آید باشد و معذلك در اندك فعل او حسنات وافره و ثوابات متكاثره دهند جل جلاله و عظم نواله.

وَ یَا مَنْ ضَمِنَ لَهُمْ إِجَابَةَ الدُّعآءِ وَ یَا مَنْ وَعَدَهُمْ عَلَى نَفْسِهِ بِتَفَضُّلِهِ حُسْنَ الْجَزَآءِ

اللغة:

ضمان: ملتزم شدن.

اجابت: قبول نمودن سئوال.

یعنى : اى كسى كه ملتزم شده است از براى ایاشن قبولنمودن دعاء و اى كسى وعده داده است ایشان را بر نفس خود به سبب تفضل او خوبى جزاء را، خداوند كریم مهربان از كمال رأفت و عنایت و جود خود كه نسبت به بندگان دارد وعده داده است كه ایشان كه مرا بخوانند من خواهم اجابت آنها نمود و منفعتى ندارد بندگان از براى خداوند مگر این كه او را بخوانند و خواندن ایشان مر خدا را اطاعت و بندگى نمودن است و اگر بندگان جاى آورند مطلوبات خداى را بر ایشان ثواب حسن خواهد داد و در نزد او است ثواب حسن و خوب.

مَآ أَنَا بِأَعْصَى مَنْ عَصَاكَ فَغَفَرْتَ لَهُ وَ مَآ أَنَا بِأَلْوَمِ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَیْكَ فَقَبِلْتَ مِنْهُ وَ مَآ أَنَا بِأَظْلَمِ مَنْ تَابَ إِلَیْكَ فَعُدْتَ عَلَیْهِ

اللغة:

عدت: از عائده به معنى احسان است و مهربانى و احتمال دارد از عود باشد به معنى عود احسان به او در دفعه دیگر افعل تفضیل در این فقرات به اضافه تمام شده است و مانا فیه است.

یعنى : نیستم من گناهكارتر از كسى كه نافرمانى تو نمود پس آمرزیدى تو او را، و نیستم من ملامت داشته‏تر از كسى كه عذر جست به سوى تو پس قبول فرمودى تو از او، و نیستم من ستمكارتر از كسى كه بازگشت نمود به سوى تو، پس احسان نمودى تو بر او، بدان كه در این فقرات امام علیه السلام خود را ترجیح نداده است بر غیر تا این كه گفته شود كه این كبر و خودپسندى است بلكه عرض نمود كه من از اینها بدتر نیستم نه این كه من از اینها بهترم، پس مى‏شود كه خود را مثل آنها فرض نموده باشد.

و مى‏توان دعوى نمود و گفت: بر فرض این كه نفس خود را بر آنها ترجیح داده باشد كه این كبر نیست بلكه غرض اظهار نمودن است كه من الیق و سزاوارترم بر تفضل بعد از این كه بناى كار تو احسان نمودن به گناهكاران است مثلا در عرف و اصطلاح خود مى‏گوییم: من اگر چه به موَ لاى خود عصیان نموده‏ام لكن من بدتر از فلان نیستم كه با آن كثرت مخالفت با آقاى خود و هتك حرمت او و معذلك از او درگذشت من اولى هستم كه از من در گذرد، و معنى آن حدیثى كه در زبان عوام معروفست كه خداى عز و جل به موسى علیه السلام فرمود برو و حاضر نما در نزد من كسى را كه بدتر و پست‏تر از خودت باشد و نتوانست پیدا كند بدتر از خود را به زعم خود حتى آن كه نتوانست خود را ترجیح به سگ دهد نمى‏توانیم چه مقصود است و مى‏توان گفت كه این روایت منافات با مطلب ما ندارد زیرا كه كبر و خودپسندى مذموست و غیر او عیب ندارد و عبارت اخرى كبر دو نحو است: یك نحو كبر مقصود ذاتیست و نحوى دیگر بالتبع آن چه مذمومست قسم اولست.

أَتُوبُ إِلَیْكَ فِى مَقَامِى هَذَا تَوْبَةَ نَادِمٍ عَلَى مَا فَرَطَ مِنْهُ مُشْفِقٍ مِمَّا اجْتَمَعَ عَلَیْهِ

اللغة:

اشفاق: ترسیدن.

فرط: از اندازه و حد بیرون رفتن.

جار و مجرور متعلق است به مشفق. مشفق به كسر است با تنوین واو عطف بیان است از براى نادم و همچنین خالص و عالم كه بعد از این مذكور است.

یعنى : بازگشت مى‏نمایم به سوى تو در این مقام بازگشتنى پشیمان از آن چه كه از پیش صادر شده است از او و ترسناك است از آن چه جمع شده.

خَالِصِ الْحَیَآءِ مِمَّا وَقَعَ فِیهِ

یعنى : محض حیاء از آن چه افتاده در او.

حیاء: شرمسار شدن و منفعل از كردار و رفتار و گفتار خود شدن است انسان یا از جهت معصیت خود به ولى نعم از او شرمسار شود و یا این كه تقصیر در اجلال و اكرام او نموده است شرمسار شود بر هر تقدیر انسان كه از كردار و رفتار و گفتار خود شرمسار شود و توجه نماید به معبود خود به انابه و بازگشت مولى بزرگ و عظیم اولى به قبول انابه او است و لذا عرض مى‏نماید امام علیه السلام كه بازگشت من بازگشت كسى است كه از كردار و رفتار خود شرمسار محض و خالص است.

عَالِمٍ بِأَنَّ الْعَفْوَ عَنِ الذَّنْبِ الْعَظِیمِ لا یَتَعَاظَمُكَ

دانا است به این كه در گذشتن از گناه بزرگ، بزرگ نمى‏نماید در نزد تو چون تائب و منیب بعد از جنایت خود مر كسى را كه عصیان او نموده است یك نوبت عفو و بخشیدن او را بسیار مشكل و صعب مى‏داند در این صورت بازگشت نیز بسیار مشكل است و اگر یك نوبت بخشیدن و عفو نمودن در نزد او چیزى نیست و عظم و قدرى ندارد پس بازگشت او به سوى او سهلست اگر تمام كاینات نافرمانى او نمایند و او همه را عفو كند و بگذرد و نزد او شأن و وقعى ندارد در این صورت بازگشت و انابه نیز سهل است این است سبب تكاثر معاصى و تعاقب توبه عقیب هر معصیت. نه این كه سبب آن باشد كه العیاذ بالله معصیت كار او را اعتنا نداشته باشد و او را خوار و ذلیل بداند.

وَ أَنَّ التَّجَاوُزَ عَنِ الاثْمِ الْجَلِیلِ لا یَسْتَصْعِبُكَ

و این كه به درستى كه درگذشتن از گناه بزرگ دشوار نیست بر تو و این فقره نیز قریب است به فقره گذشته.

وَ أَنَّ احْتِمَالَ الْجِنَایَاتِ الْفَاحِشَةِ لا یَتَكَأَّدُكَ

اللغة:

احتمال: قبول حمل نمودن. یعنى بار به دوش گرفتن و مراد در مقام عفو نمودن است.

جنایات: جمع جنایت است و در لغت به معنى معصیت نمودن است و در اصطلاح عبارت است از جراحات وارده در بدن.

فحش: از حد خود تجاوز نمودن.

تكأد: گران آمدن و مشكل شدن.

یعنى : بدرستى كه برداشتن گناهان از حد در گذشته مشكل و گران نیست بر تو.

انس بن مالك مى‏گوید كه: شنیدم از حضرت ختمى مآب صلّى اللّه علیه و آله و سلّم كه فرمود كه: خداى عز و جل فرموده است اى پسر آدم اگر نزد من آیى و مرا بخوانى و امید بر من داشته باشى مى‏آمرزم تو را از آن چه بر تو است.

اى پسر آدم و باك ندارم اى پسر آدم اگر گناهان تو برسد به آسمان پس طلب آمرزش از من نمایى آمرزم من تو را.

اى پسر آدم: اگر گناهان تو تمام زمین را بگیرد و بیایى مرا و ملاقات من نمایى و از جهت من شریك قرار ندادى خواهد آمرزش من بر تو رسید به قدر این كه زمین را بگیرد.

وَ أَنَّ أَحَبَّ عِبَادِكَ إِلَیْكَ مَنْ تَرَكَ الِاسْتِكْبَارَ عَلَیْكَ وَ جَانَبَ الاصْرَارَ وَلَزِمَ الِاسْتِغْفَارَ

و به درستى كه دوست‏ترین بندگان تو به سوى كسى است كه ترك سركشى كند بر تو و دورى گزیند از ایستادگى بر گناه تو و ملازم و مصاحب باشد طلب آمرزش را، تكبر نمودن بر دو قسم است: یكى اظهار منیت و بزرگى و برترى و فخر بر ابناء جنس خود و مثل خود نمودن است و دیگرى بر خداى خود تكبر و بزرگى فروختن است.

كبر بنده بر خدا آن است كه او را نخواند و حاجت خود را به او طلب ننماید و در دفع شرور و وصول خیر به جانب او توجه ننماید.

وَ أَنَا أَبْرَءُ إِلَیْكَ مِنْ أنْ أسْتَكْبِرَ وَ أعُوذُ بِكَ مِنْ أنْ أُصِرَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِمَا قَصَّرْتُ فِیهِ وَ أَسْتَعِینُ بِكَ عَلَى مَا عَجَزْتُ عَنْهُ

و من بیزارى مى‏جویم به سوى تو از این كه برترى نمایم و پناه مى‏جوئیم به تو از این كه ایستادگى در گناه كنم و طلب آمرزش مى‏كنم از تو آن چه كوتاهى كردم در آن و استعانت مى‏جویم به تو بر آن چه عاجز مانده‏ام از آن.

برء: را تفسیر نموده‏ام به بیزارى.

برء در لغت به معنى دورى و زایل شدن است چون كه متعدى با لى شده است به معنى التجاء است.

تقصیر: سستى و كوتاهى كردن در امر است و در عرف اطلاق مى‏شود به ترك عبادت.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَهَبْ لِى مَا یَجِبُ عَلَیَّ لَكَ وَ عَافِنِى مِمَّآ أَسْتَوْجِبُهُ مِنْكَ

اللغة:

وجوب: در لغت به معنى لزوم و ثبوتست.

استیجاب: استحقاق داشتن.

عافیت: زایل شدن مرض و درد.

یعنى : بار خدایا رحمت بفرست بر محمد و آل او و ببخش مرا آن چه كه واجب است بر من از براى تو و عافیت ده مرا از آن چه سزاوار شده‏ام او را از تو.

بدان كه خداى عز و جل مر بندگانى را كه توانى و تقصیر در حق او نمودند و مراعات تعظیم و تكریم او ننمودند مى‏تواند مؤاخذه و عقاب نماید و او را در معرض عقوبت در آورد و او را مبتلا به امراض و اسقام نماید. پس تواند بنده گناهكار و روز تباه كه از خداى مهربان بخشش طلب نماید و محو آن چه از قبول او است كه استحقاق آن دارد.

وَ أَجِرْنِى مِمَّا یَخَافُهُ أَهْلُ الاسَآءَةِ

اسائه: بدكار و روزگار تباه.

اهل اسائت كسانى هستند كه عمل بدى كنند و ترس ایشان از عقوبت خداى ایشان كه بدترین عقوبات است، كه عقوبت آتش است.

یعنى پناه ده مرا از آن چه كه مى‏ترسند از آن بدكاران.

فَإِنَّكَ مَلِى ءٌ بِالْعَفْوِ مَرْجُوُّ لِلْمَغْفِرَةِ مَعْرُوفٌ بِالتَّجَاوزِ

ملاء الرجل ملائة: اى غنى ملى‏ء مهموز اللام صیغه فعیل عبارت است از غنى مقتدر.

فرق مابین عفو و مغفرت آن است كه عفو اسقاط عذاب جسمى است و مغفرت اسقاط عذاب روحى است.

تجاوز: در گذشتن و او اعمست از عفو و مغفرت.

نكته تعبیر به تجاوز از باب تفاعل آن است كه خداى عالم مطالبه نماید از بنده معصیت كار به معصیت او و بنده گناهكار طلب كند از خداى خود به عفو و مغفرت او تا آن كه خود را نگهدارد از عقاب او پس از این كه خدا او را آمرزید پس مطالبه هر دو طرف ساقط شد پس صحیح است اطلاق تجاوز چنین ذكر نموده‏اند بعضى.

یعنى : به درستى كه تو توانگرى به عفو امید داشته شد مر آمرزش را مشهورى به در گذشتن.

لَیْسَ لِحَاجَتِى مَطْلَبٌ سِوَاكَ وَ لا لِذَنْبِى غَافِرٌ غَیْرُكَ

مطلب مصدر میمى است و این جا اسم مكان است یعنى محل طلب.

یعنى : نیست از براى حاجت من و رأى تو و نیست از براى گناه من آمرزنده‏اى غیر از تو.

حَاشَاكَ

حاشا: كلمه‏اى است كه در عرف استعمال مى‏شود در مقام تنزیه مثل سبحانك، به عبارت اخرى صفتى كه بخواهند از كسى نفى كنند بعد از توهم اثبات او مثلا كسى كه در او توهم دزدى باشد به او گفته شود حاشاك.

یعنى : تو منزهى از این صفت كه غیر از تو محل حاجت باشد و یا آمرزنده‏اى وراى تو باشد در مقام نفى این توهم گفته شود حاشاك یعنى تو منزهى از این كه غیر از تو محل حاجت باشد و یا آمرزنده باشد بلكه این صفت از مختصات تو است و غیر را در او مدخلیت نیست، زیرا كه محالست صدور مغفرت گناه از غیر خدا و محال است كه در امور دنیویه را بتواند قضا نمود و جاى آورد غیر از خدا پس حاشا در مقام تنزیه است نه در مقام دیگر.

وَ لا أَخَافُ عَلَى نَفْسِى إِلا إِیَّاكَ

و نمى‏ترسم من بر نفس خودم مگر از تو زیرا كه وراى ذات اقدس حضرت بارى كسى نیست كه محل خوف و بیم و ترس باشد هر كس در جنب قدرت و عظمت و بزرگى او عدم صرف و صرف عدم است عاصى را قرار از هر كسى ممكن است الا از جناب وى این است كه عرض مى‏نماید و لا یمكن الفرار من حكومتك خلاصه كلام خایف و ترسان فرار مى‏كند و گریزان شود از خدا به خدا و پناه بایست برد از او به خود او.

إِنَّكَ أَهْلُ التَّقْوَى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ

چون در فقرات گذشته بیان شد كه امید آمرزیدن به جانب او و خوف از حضرت او است الان در مقام بیان دلیلست از براى دعوى خود عرض نماید به خداى عز و جل كه:

به درستى كه تو سزاوارى كه ترسیده شوى و سزاوار این هستى كه بیامرزى مر كسى را كه به تو ایمان آورده و به سوى تو بازگشت نموده.

صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَاقْضِ حَاجَتِى وَ أَنْجِحْ طَلِبَتِى وَاغْفِرْ ذَنْبِى وَ آمِنْ خَوْفَ نَفْسِى إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَى ءٍ قَدِیرٌ وَ ذَلِكَ عَلَیْكَ یَسِیرٌ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ

اللغة:

انجاح: به جاى آوردن.

آمین: اسم فعلست به معنى استجب.

مروى است از جناب ختمى مآب صلّى اللّه علیه و آله و سلّم كه آن بزرگوار فرمود كه: جبرئیل تعلیم من نمود آمین را و گفت كه آمین مثل مهر نمودن كتابست، و در حدیث دیگر است كه او خاتم خداى عالمیان است مهر نموده است دعا را به آن یعنى به آمین گفتن محفوظ ماند از آفات، و در حدیث دیگر او در جنت است در بهشت.

یعنى : رحمت بفرست بر محمد و آل او و روا كن حاجت مرا و بر آور مطلب مرا و بیامرز گناه مرا و ایمنى ده از ترس نفس مرا به درستى كه تو بر هر چیز توانایى و اینها بر تو سهل و آسان است اجابت كن اى پروردگار عالمیان.

شنبه 22/3/1389 - 12:41
دعا و زیارت
للغة:
الهم: الحزن، مهمه حالت شدیده.
ملمه: از المام به معنى نازله.
كرب: غم شدید.
یعنى : بود از دعاى آن بزرگوار علیه السلام زمانى كه عارض مى‏شد او را هم و حزن شدید یا نازل مى‏شد او را نازله و زمان حصول غم، شكى نیست كه خلاق عالم قضاء حوائج كند اعظم شاهد بر وجود بارى قضاء حوائج عباد است و او دلالت كند كه كسى هست مطلع بر نیات و مافى الضمیر عبید است آن نیست مگر آن كسى كه انبیاء و ذوى الادیان و اولوالاباب خبر بر وجود آن داده‏اند بلكه هر كه را اعتقاد بر آن نیست غایت آن است كه شبهه در صغرى شد نزد او به حیث دهرى ثابت كند از براى دهر آن چیز كه از براى خدا ذكر مى‏كنیم و بالجمله توجه به او از جهت قضاء حوائج طرق دارد اعظم آن طلب از آن است به زبان اسباب طلب به زبانى، یكى از آن این دعاى شریف است كه معروف عند الناس شد در رسیدن به حوائج به خواندن و دعوى تجربه شده است حتى اهل ختوم ختمى از براى آن نقل نموده نمده‏اند و آن این است كه باید در شب یكشنبه ابتدا كند و در هر شب ده مرتبه بخواند و قبل از خواندن چهل مرتبه بگوید: یا الله و ده مرتبه صلوات بگوید و چهل مرتبه الله بدون یاء نداء بگوید و در این دعاء لفظ یا رب در سه موقع واقعست بر هر یك از آن سه لفظ كه برسد آن قدر بگوید كه نفس قطع شود و باید این ختم مابین صبح كاذب و صادق واقع شود و در قضاء حوائج بسیار مجرب است و مى‏باید كه این ختم در ده روز به اتمام رسد در این ده روز هر روز ده مرتبه بخواند.
نوع دیگر در یازده روز این ختم را به اتمام رساند چنان كه روز اول یك مرتبه روز دویم سه مرتبه روز سیم پنج مرتبه، روز چهارم هفت مرتبه، و همچنین روزى دو مرتبه از سابق زیاد كند كه در روز یازدهم بیست و یك مرتبه خوانده شد انشاء الله به حاجت رسد و نقل تجربه او مكرر شده است العلم عند الله.
روایت شده است كه یسع بن حمزه عامل بود در بعضى از بلدان در زمان معتصم عباسى غضب بر او كرد و او را محبوس به غل و زنجیر نمود و اراده قتل او را داشت، نوشت خدمت حضرت ابى الحسن الثالث علیه السالم حكایت خود را، در جواب حضرت نوشت ضرر بر تو نیست، بر تو باد اى یسع این كه بخوانى دعاى یا من تحل را خواهد خدا تو را نجات داد به سبب آن دعاء بلا اگر توجه كند بلاء به آل محمد یا عدو غالب شود ایشان را یا از فقر بترسند توسل كنند به خدا به خواندن این دعاء ، مى‏گوید یسع: بعد از این كه رسید به من این دعاء خواندم اول روز نگذشت از روز مگر اندكى قسم به خدا آمدى مردى از قبل وزیر و برد مرا به سوى آن نظر كرد چون نظر او به من افتاد خندید و امر كرد به برداشتن غل‏ها و خلعت فاخر مرا پوشانید و عطر داد استعمال نمودم و مرا در پهلوى خود نشانید و معذرت از من خواست و آن چیز از من بردند رد نمودند، و مرا عامل و والى كرد بر آن چیز كه عامل بودم با بعضى از نواحى دیگر همه اینها از بركت این دعاى شریف شد.
یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ وَ یَا مَنْ یُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَآئِدِ وَ یَا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الاسْبَابُ وَ جَرَى بِقُدْرَتِكَ الْقَضَآءُ وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِكَ الاشْیَآءُ فَهِىَ بِمَشِیَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ وَ بِإِرَادَتِكَ دُونَ نَهْیِكَ مُنْزَجِرَةٌ
اللغة:
حل: باز كردن.
عقد: به فتح عین شد نمودن عقد كغرف جمع آن.
مكاره: جمع مكروه به معنى شاق.
فثاء: اى سكن یقال فثأت القدر یعنى جوش و غلیان او را ساكن نمودم‏
التماس: مطلب مساوى و این جا مطلب دانى از عالى است.
مخرج: محل خلاصى.
روح: به فتح راء به معنى راحت.
فرج: باز شدن.
حزن دل سست شدن.
صعاب: جمع صعب به معنى امر مشكل است.
تسبب: قبول سببیت كردن. اسباب چیزى كه به مقصود رساند.
قضاء: عبارت از امورات جاى آورده شده.
مضى: به معنى نفوذ و موجود شدن‏
ایتمار: قبول امر نمودن‏
انزجار: قبول نهى نمودن.
دون: به معنى عند اراده ذو مشیت علم به آن چیزى كه در اشیاء است از حكم و مصالح.
شرح : یعنى اى كسى كه باز مى‏شود به آن بست‏هاى مكروه‏ها اى كسى كه ساكن شود به او تیزى شدت‏ها، و اى كسى كه طلب كرده شود از او به آن خلاصى میشود بیرون آمدن به سوى راحت دفع حزن، سست است نزد قدرت تو مشكل‏ها، قبول سببیت كرده است به سبب لطف تو اسباب، حركت كند به قدرت تو امورات موجوده، موجود شده است بر اراده تو اشیاء پس اشیاء بدون قول تو قبول امر كردند و موجود شدند به اراده تو بدون این كه نهى قول فرمایى منزجر مى‏شوند ترك كنند.
ختام: اشیاء موجوده كه موجود مى‏شود یا از قبل عبد است یا موجود از قبل خدا اینهایى كه در دعاء مذكور است اشیاء موجوده‏اى از قبل خدا است و آنها هستند كه به مجرد اراده او موجود شوند و به حسب خواهش او حركت كنند فعلا و تركا.
أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِى الْمُلِمَّاتِ لا یَنْدَفِعُ مِنْهَآ إِلا مَا دَفَعْتَ وَ لا یَنْكَشِفُ مِنْهَآ إِلا مَا كَشَفْتَ
اللغة:
ملمات: جمع ملمه عبارت است از امور مشكله كه نازل شود بر انسان.
مهمات: جمع مهمه عبارت است از امورى كه موجب حزن انسان شود.
مفزع: به معنى محل پناه و ملجاء.
التركیب: لام در مهمات به معنى عند است.
شرح : یعنى تویى خوانده شده زمان عروض امور موجبه حزن، تویى پناه در وقت نزول امور صعبه زایل نشود از مهمات مگر مقدارى كه زایل كردى تو و رفع نشود از آنها مگر مقدارى كه رفع نمودى تو.
وَ قَدْ نَزَلَ بِى یَا رَبِّ مَا قَدْ تَكَأَّدَنِى ثِقْلُهُ وَ أَلَمَّ بِى مَا قَدْ بَهَظَنِى حَمْلُهُ وَ بِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَهُ عَلَیَّ وَ بِسُلْطَانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَىَّ
اللغة:
تكاد: به معنى مشقت افتادن.
ثقل: مقابل خفت.
بهض: به معنى عیب و مشقت و درد رسیدن.
توجیه: ارسال و فرستادن.
شرح : یعنى به تحقیق كه نازل شده است به من اى خداى من امرى كه به تحقیق به مشقت انداخت مرا سنگینى، او و نازل شده است بر من امرى كه به مشقت و عیب انداخت مرا حمل و برداشتن او، و به قدرت خود رسانده‏اى او را بر من و به سلطنت خود فرستاده‏اى او را به سوى من.
فَلا مُصْدِرَ لِمَآ أَوْرَدْتَ وَ لا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ وَ لا فَاتِحَ لِمَآ أَغْلَقْتَ وَ لا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ وَ لا مُیَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ وَ لا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ
اللغة:
صدر صدورا اى رجع رجوعا. صدور ضد ورود.
التركیب: فاء سببیه است.
شرح : یعنى به سبب این كه نیست رجوع‏دهنده و برگرداننده‏اى مر امرى را كه تو رساندى، و نیست برگرداننده‏اى مر امرى را كه ارسال نمودى تو، باز كننده‏اى نیست مر امرى را كه قفل نمودى تو قفل كننده‏اى نیست مر امرى را كه باز كردى، سهل و آسان كننده‏اى نیست مر امرى را كه صعب و دشوار نمودى تو، نیست معین و یاورى از جهت كسى كه رسوا و مفتضح نمودى تو.
فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَافْتَحْ لِى یَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ وَاكْسِرْ عَنِّى سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ وَ أَنِلْنِى حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا شَكَوْتُ
اللغة:
طول: فضل و زیاده.
نیل: رسیدن و عطا.
حسن النظر: عبارت است از كمال اعتناء و عنایت.
شرح : یعنى پس رحمت فرست بر محمد و آل او و باز نما تو از براى من اى خداى من در كشف هم را، بشكن از براى من قوت و شوكت حزن را به قدرت و حول خود و عطا فرما تو مرا عنایت در امرى كه شكایت نمودم من.
وَ أَذِقْنِى حَلاوَةَ الصُّنْعِ فِیمَا سَأَلْتُ وَ هَبْ لِى مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِیئاً وَاجْعَلْ لِى مِنْ عِنْدِكَ مَخْرجاً وَحِیّاً
اللغة:
صنع معروف و احسان و اجابت.
هنیئا: گوارایى طعام و شراب و لذت آن‏ها.
شرح : یعنى بچشان ما را شیرینى خوبى‏ها در امرى كه سئوال كردم من. هبه و عطا نما تو از براى من نزد خود رحمت را و فرح گوارایى را بگردان تو از نزد خود محل خلاص و نجات سریع و تند.
وَ لا تَشْغَلْنِى بِالِاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِكَ وَاسْتِعْمَالِ سُنَّتِكَ
اللغة:
اهتمام باب افتعال از هم به معنى حزن نه از هم به معنى قصد چنان چه غالبا در السنه در آن استعمال شود.
تعاهد: به معنى مراعات و تفقد و ملاحظه نمودن، تعهد و تعاهد به معنى واحد.
شرح : یعنى مشغول نفرماید مرا به سبب هم حزن از محافظت واجبات تو و جاى آوردن مستحبات تو.
تنبیه: در واجبات به تعاهد فرمود در مستحبات به استعمال نكته آن است كه هم حزن در واجبات نمى‏تواند به سبب ترك محافظت در آداب و بعض او شود به خلاف در مستحبات موجب ترك چنان كه جمعى فتوى داده‏اند كه ترك مستحبات در مقام حزن خوب‏تر است از فعل او خلافا لصاحب المدارك.
فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِى یَا رَبِّ ذَرْعاً وَامْتَلاتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَیَّ هَمّاً وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى كَشْفِ مَا مُنِیتُ بِهِ وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِیهِ
اللغة:
الذرع از ذراع عبارت است از بسط ید و قدرت.
منى و منو: به معنى ابتلاء یقال منیته‏اى ابتلیته، ذرعا و هما تمیز رفع ابهام از نسبت.
یعنى : پس به تحقیق كه تنگ شدم من به خاطر چیزى كه نازل شده است بر من اى خداى از حیثیت، دست پر شدم من به حمل چیزى كه حادث شده است بر من از حیث هم و اندوه و تویى قادر بر دفع چیزى كه من مبتلاء شده‏ام بر او و رفع چیزى كه واقع شدم در او.
تذنیب: قوله فقد ضقت ذرعا مى‏تواند كنایه باشد از تنگى یعنى دلم تنگ شد.
فَافْعَلْ بِى ذَلِكَ وَ اءِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ یَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ
شرح : پس جاى آور تو از جهت من این امر را كه سئوال نمودم اگر چه مستوجب نیستم من آن را از تو اى صاحب عرش بزرگ لكن عنایت فرما.

وَ كَانَ مِنْ دُعَآئِهِ عَلَیْهِ السَّلامُ فِی الِاسْتِعَاذَةِ مِنَ الْمَكَارِهِ وَ سَیِّئِ الاخْلاقِ وَ مَذَامِّ الافْعَالِ‏

عاذ یعوذ كقال یقول عوذ در لغت به معنى پناه بردن و ملتجى شدن حفظ نمودن، استعاذه: طلب پناه، و التجاء حفظ نمودن، سیئى فیعل من السوء به معنى قبح.
خلق: طبیعت و سجیه‏
مذمت: خلاف محمده از این كه مطلوب در انسان متخلق به اخلاق خدا شدن است تا این كه قابل شود افاضه فیض حق به او شود و آن هم نمى‏شود مگر این كه صفت رذیله را از خود سلب نماید و صفت حمیده را كسب كند و لذا امام علیه السلام دعایى دارد در مقام سلب اول و تحصیل ثانى و ثانى را در دعاى مكارم الاخلاق ذكر مى‏فرمایند.
اللَّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَیَجَانِ الْحِرْصِ وَ سَوْرَةِ الْغَضَبِ وَ غَلَبَةِ الْحَسَدِ وَ ضَعْفِ الصَّبْرِ وَ قِلَّةِ الْقَنَاعَةِ
اللغة:
هیجان مصدر هاج به جوش آمدن و برانگیختن غبار و لذا تعبیر به اشاره شده است.
حرص: افراط در قوه شهویه است و لذا تعبیر شده است بر این كه زیاده بر اندازه طلب نمودن، بعضى گفته‏اند بر این كه حرص توكل ننمودن و راضى به رضاء خدا نشدن است و امر را ایكال بر خود نمودن.
سوره: به فتح سین به معنى تیزى و تندى.
غضب: مقابل حلم یعنى از امر مكروه و ناملایم نفس زود از جاى در رفتن.
حسد: آرزوى زوال نعمت از دیگرى نمودن.
صبر: تحمل مشاق و مكروه و شداید نمودن.
قناعت: راضى شدن به امر یسیر و دون در امر معاش خود، و بالجمله این الفاظ مستعمله در روایت تمام ایشان معانى ایشان معلوم است، عند العرف و اللغة و الشرع و حاجت به بیان ندارد چنان كه ثبوت این صفات در انسان كمال نقص او است و قبح ایشان از مستقلات عقلیه است و رد و ذمشان در شرع از بابت تاكید و امضاء حكم عقل است و آن چه مطلوب در انسان است دفع این اوصاف از خود نماید و دفع اینها ممكن است و الا قبیح باشد كه عباد مكلف شوند به تهذیب اخلاق كما قال صلى الله علیه و آله و سلم: تخلقوا باخلاق الله
مخالفت امام غزالى و قائل شدن بر عدم امكان تغییر خلق ناشى شده است از حماقت او، و وجدان شهادت بر خلاف قول او دهد.
بدان از این كه واهب العطایا قوت مدركه كه عبارت از نطق است در اصطلاح اعطاء به انسان نمود مى‏تواند انسان در افعال صادره از خود، و دیگرى تمیز بد و خوب افعال خود دهد در این جهت او را حاجت نباشد به شرع ظاهرى بلكه شرع باطنى كفایت كند و لذا گوییم اوصاف ذمیمه كه امام در این دعاء فرموده عقل مستقل بر آن است ورود روایات از باب تاكید لكن كلام در این است كه در این كلام اوصاف ذمیمه را امام تقیید فرموده است مثل این كه فرمود: هیجان حرص، حرص را مقید نمود حسد را مقید به غلبه نمود نه مطلق حسد غضب را تقیید نمود به سوره نه مطلق غضب، و هكذا و حال آن كه این اوصاف مطلقا معروف است كه مذموم است و جواب آن است كه تمیز انسان از ملك آن است كه خمیره انسانى در ذات او خوابیده است از قوى و الا ملك بود نه انسان پس انسان خالى از آن نیست و در او اكمال هم نیست تا خود را بتواند بالاتر از ملك كند زیرا تصویر فوقیه وقتى میش ود كه در او این قوى باشد، ضبط خود نماید، و الا چه كمال.
پس گوییم: مذموم از اوصاف با قیود ایشان است نه مطلقا با قیود ایشان را دور كند از رحمت حق و قریب كند به سخط او تا قیود نباشد چه مذمتى.
من ملك بودم و فردوس برین جایم بود   آدم آورد در این دشت خراب آبادم
حضرت صادق علیه السلام مى‏فرماید: سه چیز است كه هیچ كس از او خالى نیست از پیغمبر و دون او یكى از آن است مگر این كه مومن حسد خود را به لسان ظاهر نكند، و این اوصاف ذمیمه كه گفتیم با قیود مذموم است اسباب آن قیود از امور خارجیه كه در كتب اخلاق نوشته شده است با معالجات او در تندى و حدت غضب موَ مِنْ، روایت كند صدوق از ابن اذینه از حضرت امام به حق ناطق جعفر بن محمد الصادق علیه السلام نقل نمود كه: ما نشسته بودیم خدمت حضرت صادق علیه السلام، اسم شخصى از اصحاب ما ذكر شد گفتیم: تند است، فرمود: علامت مومن است كه در او حدت باشد، ما عرض نمودیم: عامه اصحاب ما در آنها حدت است حضرت فرمودند: وقتى كه خلاق عالم خلق ارواح نمود در عالم ذر، امر فرمود: اصحاب یمین را كه شما آنها هستید كه داخل آتش شوید پس ایشان داخل آتش شدند، پس رسید ایشان را و هیچ این تیزى و تندى از آن و هیچ است و امر فرمود:
اصحاب شما را كه ایشان مخالفین هستند این كه داخل آتش شوید ایشان داخل نشدند، پس از جهت این است كه در ایشان سمت است و وقار.
وَ شَكَاسَةِ الْخُلُقِ وَ إِلْحَاحِ الشَّهْوَةِ وَ مَلَكَةِ الْحَمِیَّةِ
اللغة:
سكاكة: بدى و صعب.
خلق: به ضم خاء طبیعت.
الحاح: ملازمه كردن و اصرار كردن و لجاجت داشتن.
شهوت: حركت نفس از براى طلب ملائمات خود به عبارت اخرى میل نفس به اشیایى كه موجب تقویت روح گردد و ملائم با او باشد.
ملكه: عبارت است از قوه‏اى كه بتواند اشیاء را از عدم به وجود آورد.
حمیت: فخر و تكبر نمودن و دماغ فروختن بر دیگرى به عبارت كه در السنه فرس الان استعمال كنند عبارت است از حمایت كردن و اعانت كردن دیگرى بر ضرر ثالثه از روى غضب و تكبر و فخر و عجب، بدى این صفت چنان چه میان جهالست حاجت به برهان ندارد و در ذم او روایت كثیره وارد است و الان كه متداول ما بین جمعى از ناس هست از عالم و جاهل كه اهل بلدى ذم بلد دیگر و اهل آن مى‏كند و مدح بلد خود مى‏كند با اهل آن از بابت غلبه بر دیگرى و این عصبیت است و این از محرمات است تصریح بر آن فقها در باب شهادات نمودند رجوع شود به شرح ارشاد اردبیلى رضوان الله تعالى علیه.
تنبیه: در قول ملكه الحمیه معانئى ذكر شده است یكى از معانى او این است كه خدایا پناه مى‏برم به تو از ملكه حمیت كه این قوه در بنده پیدا شود و بعضى گفته‏اند: ملكه به معنى مالك است یعنى پناه مى‏برم از مالك شدن حمیت كه بر بنده مسلط شود و مرا مقهور خود كند.
وَ مُتَابَعَةِ الْهَوَى
اللغة:
هوى عبارت است از خواهش نفسانى كه از روى قوت نفس اماره حاصل شود به سوى امورى كه او مخالف شرع است و از این قید معلوم شد فرق ما بین او و شهوات زیرا كه ذكر شده است كه شهوت عبارت است از میل نفس، به ملائمات خود و او اعم است از این كه خارج از حد شرع باشد یا نه به خلاف هوا از این جهت است كه خلاق عالم در ذم متابعین هوى تعبیر از ایشان به مشرك نموده است و مى‏فرماید: ایشان خدایان متعدده قائل شدند و ایضا مى‏فرماید: كه متابعت هواى خود نكنید كه شما را گمراه كند از راه خدا و غیر اینها.
وَ مُخَالَفَةِ الْهُدَى
مخالفت نمودن راه راست و طریق مستقیم را و این هدایت كه امام علیه السلام استعاذه جوید از مخالفت او هدایت در اصول دین است زیرا كه طرق وصول او و مقدمات او واضح و هویدا است تحصیل آن سهل و بعد از این كه هدایت حاصل شود مخالفت او را عقل قطعى حاكم بر قبحست.
وَ سِنَةِ الْغَفْلَةِ
اللغة:
سنه مقدمات نوم، در فارسى تعبیر به چرت و در عربى خفقه گاهى سنه گویند نفس نوم اراده كند مجازا و در این جا هر دو مناسب، غفلت بى التفاتى قریب نسیان گاهى از بابت عدم اعتناء بر معالم دین و اهتمام در آن فراموشى نماید او را این نحو غفلت و فراموشى موجب خذلان و عذاب اخروى است.
وَ تَعَاطِى الْكُلْفَةِ
اللغة:
تعاطى به معنى گرفتن و جاى آوردن.
كلفت: مشقت.
شرح : یعنى پناه مى‏برم به خدا از اخذ نمودن مشقت و جاى آوردن كلفت.
توضیح و بیان: بدان كه انسان خود را در مشقت داخل نماید دو نحو است: گاهى مشقت خود را داخل نماید در افعالى كه متعلق به دین او است به این معنى عباداتى كه مولى او را امر نمود بر جاى آوردن او از قبیل صوم و صلوة و زكوة و حج، و گاهى خود را داخل مشقت نماید به واسطه امورى كه متعلق به معاش است مثلا خود فقیر و كسى بر او وارد شود قناعت ننماید به چیزى كه نزد او است خود را به تعب اندازد این جانب و آن جانب سئوال از زید و عمر نماید شاید در امور مهمان خود سعه داده باشد یا این كه لباس و خانه و امورات زن و بچه او وقتى به نحوى بود الان امر دنیاى او ضیق از آن حالت افتاده است خود را متحمل هزار مشقت كند كه شاید مثل اولى نماید یا این كه خود را داخل در مجلسى نماید كه به مشقت مربع بایست بنشیند یا غذاى آن مجلس بخورد بر او تعب است یا نشستن با یكى از آن اهل مجلس بر او خوش نیست یا با كسى مرافقت نمودن كه آن مرافقت باعث شود كه طعام او را تناول نمودن و آن تناول بر او كلفت است و هكذا اما قسم اول ممدوح و حسن است به واسطه ترتب ثواب و غرض بر آن در آخرت و این قسم به واسطه ترتب فواید بر آن كلفت نیست.
و اما قسم دوم علاوه بر این كه در كلام مجید خود خبر داده كه انّ الله لا یحب المتكلفین عقل قطعى حاكم است بر قبح ارتكاب مثل این فعلى كه هیچ فائده بر آن مترتب نشود با این كه اذیت نفس است و نفس را از راحت او انداختن است.
وَ إِیثَارِ الْبَاطِلِ عَلَى الْحَقِّ
یعنى اختیار نمودن باطل بر حق، از این كه نفس انسانى به مقتضى شهوت فطریه خود مایل به باطل و كاره بر حق است پس گاهى وسوسه او نماید اختیار كند باطل را بر حق چنان چه مشاهده در بسیارى از مردمان این زمان شود.
وَالاصْرَارِ عَلَى الْمَأْثَمِ وَاسْتِصْغَارِ الْمَعْصِیَةِ وَاسْتِكْبَارِ الطَّاعَةِ
اللغة:
اصرار: ایستادگى به امرى نمودن.
مأثم: مصدر میمى گناه نمودن.
شرح : یعنى ایستادگى به گناه نمودن و كوچك شمردن معصیت و زیاد دانستن طاعت.
ایقاظ: بدان اى عزیز اگر العیاذ بالله این صفت رذیله در انسان پیدا شود این انسان متصف به این صفت یا كافر است یا قریب به آن زیرا كه بعد از معرفت معبود كه آن معبود متصف است به صفت جلال و جمال این صفت رذیله هم در آن باشد منافات با آن معرفت دارد پس یا انكار دارد متصف بودن معبود را به آن صفت یا تحصیل معرفت ننموده است.
وَ مُبَاهَاةِ الْمُكْثِرِینَ وَالازْرَآءِ بِالْمُقِلِّینَ
مباهات: مفاخره نمودن.
مكثر و مقل ضدان مكثر: زیاد دارنده و مقل: كم دارنده و لذا اول را تعبیر آورند از غنى و ثانى را تعبیر آورند از فقیر.
از راء: نقص زدن و عیب زدن.
الاعراب: اضافه دو مصدر از قبیل اضافه مصدر هست به مفعول.
شرح : یعنى پناه مى‏برم من از مفاخره نمودن من اغنیاء را و صاحبان مال را و عیب زدن من فقرا را.
وَ سُوءِ الْوَ لایَةِ لِمَنْ تَحْتَ أَیْدِینَا
یعنى : بدى آقایى مر كسانى را كه زیر دست ما هستند از حضرت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم مروى است كه جبرئیل علیه السلام هر وقت بر من نازل میشد وصیت مى‏نمود مرا در حق ممالیك تا این كه من گمان چنان نمودم كه ایشان خود وقتى دارند كه آزاد شوند.
حضرت رضا علیه السلام در هر وقت غذا میل نمودن خدم را حاضر مى‏نمود غذا میل مى‏فرمود، حضرت صدیقه علیها السلام امورات خانه را تقسیم نمودند با فضه رحمت الله علیها خادمه لكن در زمان خود ملاحظه مى‏نماییم بعضى از موالى بالنسبه به خدم خود معامله‏اى مى‏نمایند كه خلاق عالم آن معامله به عبید خود نمى‏نماید به عینه خود را خالق ایشان مى‏دانند.
وَ تَرْكِ الشُّكْرِ لِمَنِ اصْطَنَعَ الْعَارِفَةَ عِنْدَنَا
اللغة:
اصطناع: كارى را به جاى آوردن.
عارفه: كار نیكو.
یعنى ترك الشكر از براى كسى كه جاى آورد خوبى نزد ما، در بعضى از روایت وارد است كه هر كه شكر مردم نكند شكر خدا نكند10 و عقل فطرى بر آن است كه مقابل احسان، احسان است نه كفران.
أَوْ أَنْ نَعْضُدَ ظَالِماً أَوْ نَخْذُلَ مَلْهُوفاً أَوْ نَرُومَ مَا لَیْسَ لَنَا بِحَقٍّ أَوْ نَقُولَ فِى الْعِلْمِ بِغَیْرِ عِلْمٍ
اللغة:
عضد: كمك و یارى نمودن.
خذلان: خوارى نمون.
ملهوف: مظلوم.
روم قصد نمودن.
شرح : یعنى یارى نمایم من ظالم را و یا این كه خوار و ذلیل نمایم مظلوم را یا این كه قصد نمایم چیزى را كه نیست از براى ما حق یا این كه بگوییم ما در علم از روى نادانى.
تنبیه: این چهار فقره سه فقره او حرمتشان از مستقلات است عضد خود ظالم است و قبح ظلم واضح خلاق عالم از هر حقى مى‏گذرد مگر ظلم و در قرآن مجید در مواضع عدیده وعید بر آن كند، اما خذلان ملهوف كفایت كند، در مذمت او كه خذلان كننده مسلمان نیست چنان چه در بعضى از روایات وارد است، اما گفتن در مسائل علم از روى ندانستن از او تعبیر به فاسق و كافر و ظالم شده است و در بعضى از روایات وارد است كه او از اهل جهنم است و اما قصد به باطل دلیل بر حرمت آن نداریم اگر چه مرحوم ملا صالح مازندرانى در باب واجب موسع نسبت به مشهور مى‏دهد حرمت را و از سید داماد رحمت الله علیه نقل اجماع شد بلى اگر قصد معصیت نماید و مشغول به مقدمات شود دور نیست كه حرام باشد، دور نیست در مقام.
نروم به معنى نطلب باشد نه به معنى نقصد.
وَ نَعوذُ بِكَ أَنْ نَنْطَوِىَ عَلَى غِشِّ أَحَدٍ وَ أَنْ نُعْجِبَ بِأَعْمَالِنَا وَ نَمُدَّ فِى آمَالِنَا
شرح : پناه مى‏بریم ما به سوى تو از این كه پنهان نماییم ما بر خیانت كسى و این كه خودپسندى نماییم در عمل‏هاى ما و بكشیم ما در آرزوهاى خود و این صفات سه گانه از مهلكات است و اما عجب در اعمال موجب تباهى و فساد عملست، چنان چه در دعاى مكارم عرض نموده و لا تفسد عبادتى بالعجب لكن این عجب دو نحو است: یا قبل از عمل یا بعد از عمل، اما قبل از عمل ظاهرا مثل ریاء است و مفسد عمل اما بعد از عمل ظاهر و اقوى آن است كه مفسد عمل نشود اگر چه به واسطه این صفت رذیله ثواب عمل یا محو شود یا ناقص.
و اما در قلب گذراندن خیانت مسلم دلیل بر حرمت آن نیست و آن چه ادله مساعدت نماید ذات خیانت یعنى فعل نه قصد فعل، و اما طول آرزو شبهه‏اى نیست كه حرام نیست اگر چه انحطاط رتبه را موجب مى‏شود، و شعبه‏اى است از حب دنیا.
وَ نَعُوذُ بِكَ مِنْ سُوءِ السَّرِیرَةِ وَاحْتِقَارِ الصَّغِیرَةِ وَ أَنْ یَسْتَحْوِذَ عَلَیْنَا الشَّیْطَانُ أَوْ یَنْكُبَنَا الزَّمَانُ أَوْ یَتَهَضَّمُنَا السُّلْطَانُ
اللغة:
استحوذ: مستولى شدن و مسلط شدن.
نكب: خوار و ذلیل شدن.
تهضم: ستم و ظلم نمودن.
سریره: از سر و پنهانى و مراد در این جا قلب است.
شرح : یعنى پناه مى‏برم من به تو از بدى قلب و حقیر دانستن گناه صغیره را و از این كه غالب و مسلط شود بر ما شیطان یا خوار نماید ما را روزگار یا این كه ستم و ظلم نماید ما را سلطان.
تنبیه: بدان كه غالب بركات یا اذیات كه نازل شود بر انسان از بدى قلب است اگر انسان متصف به بدى قلب باشد چه شداید بر او مترتب شود چنان كه در ضد او ضد، گمان حقیر آن است كه غناء و فقر عزت و ذلت دنیا و آخرت صحت عبادت و فناء آن همه مترتب بر بدى قلب است و خوبى. اسئل الله أن یصلح قلوبنا.
ارشاد: امام نسبت خوارى و ذلت را به زمان داد از روى مجاز است زمان را مدخلیت در امرى نیست بلكه انسان مرتكب بعضى از امورات شود و آن سبب شود بعضى از اذیات و آلام بر او واقع شود چون در آن زمان واقع شود نسبت آن اذیات به آن زمان دهند مجازا چنان چه حضرت صادق آل محمد این مطلب را بیان فرمود در رد كسى كه خدمت حضرت داخل شده بود و عرض نمود: چه روز بدى بود امروز.
وَ نَعُوذُ بِكَ مِنْ تَنَاوُلِ الاسْرَافِ وَ مِنْ فِقْدَانِ الْكَفَافِ وَ نَعُوذُ بِكَ مِنْ شَمَاتَةِ الاعْدَآءِ وَ مِنَ الْفَقْرِ إِلَى الاكْفَآءِ وَ مِنْ مَعِیشَةٍ فِى شِدَّةٍ وَ مِیتَةٍ عَلَى غَیْرِ عُدَّةٍ
اللغة:
اسراف: تجاوز از حد نمودن.
تناول: اخذ نمودن و گرفتن.
كفاف: از كف یعنى مقدار مالى كه كفایت او نماید.
اكفاء: جمع كفوء یعنى مقابل و همسر.
میتة: مردن.
عدة: یعنى ذخیره و اسباب.
شرح : یعنى پناه مى‏برم من به تو از جاى آوردن اسراف و از نبودن كفاف، و پناه مى‏برم به تو از شماتت دشمنان و حاجت داشتن به همسران و از زندگانى در شدت و مردن بر غیر ذخیره و اسباب.
توضیح: اسراف در شریعت مسلمانان حرمت او معلوم است و غالب مردم بر او مبتلاء و بر ایشان مخفى و مشتبه، امیرالمؤمنین علیه السلام، به اصبغ بن نباته فرمودند كه: اسراف آن است كه انسان بخورد چیزى كه صلاحیت خوردن آن نداشته باشد و بپوشد چیزى را كه صلاحیت پوشیدن آن نداشته باشد و نكاح نماید زنى را كه صلاح آن نداشته باشد.
و در بعضى از روایات وارد است كه اسراف آن است كه خرما را بخورد و هسته او را دور بیاندازد، و در كتب فقهاء در باب حجر گویند:
سفیه محجور است و مراد ایشان به سفیه آن است كه بى اندازه خرج نماید پس گوییم غالب ناس مسرف و سفیه هستند مثلا مناسب شأن ایشان آن است كه نان و پنیر بخورد اگر بخواهد خرما هم به او ضم نماید مسرفست یا این كه چایى بخورد یا این كه مناسب او نیست كه زن مناسب خود بگیرد به مهر ده قرآن اگر بخواهد زنى بگیرد دوازده قرآن مهر بدهد مسرف است و همچنین سایر جزئیات البته انسان لازم است كه فعل حرام نكند.
وَ نَعُوذُ بِكَ مِنَ الْحَسْرَةِ الْعُظْمَى وَالْمُصِیبَةِ الْكُبْرَى وَ أَشْقَى الشَّقَآءِ وَ سُوءِ الْمَآبِ وَ حِرْمَانِ الثَّوَابِ وَ حُلُولِ الْعِقَابِ
اللغة:
حسرت: اندوه و حزن.
شقاوت: بدبخت بودن.
مآب: مرجع و بازگشت.
حلول: نزول.
شرح : پناه مى‏برم من به تو از اندوه بزرگ و مصیبت بزرگ از بدبختى بدترین بدبختى و بدى مرجع و محروم شدن ثواب و نزول عقاب این همه امور از بدى حال انسان است در قیامت، قیامت كه شود انسان مذنب عمل‏هاى حسنه كه نموده است در دنیا در نامه دیگرى مى‏بیند مثلا دارد در روایت كه اگر كسى غیبت دیگرى نماید حسنات خود را در نامه دیگرى و عقوبات او را در نامه خود مى‏بیند زیرا كه عقوبات او را در نامه او نویسند.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِذْنِى مِنْ كُلِّ ذَلِكَ بِرَحْمَتِكَ، وَ جَمِیعَ المؤمنین وَالمؤمناتِ یَآ أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ
اى خداى من رحمت بفرست بر محمد و آل او و پناه بده تو مرا از همه اینها و تمام مؤمنان را به مهربانى خود اى مهربان‏تر از هر مهربانى انسب در مقام ذكر نمودن روایت مكارم الاخلاق است.
در مكارم الاخلاق طبرسى به سند خود از عبدالله بن مسعود، روایت مى‏نماید گفت عبدالله بن مسعود: داخل شدم من و با پنج نفر از اصحاب ما بر حضرت ختمى مآب صلى الله علیه و آله و سلم روزى زمانى بود كه مبتلا بودیم به قحط و غلا چهار ماه بود كه دست ما نمى‏رسید مگر به آب و شیر و برگ درخت، عرض نمودیم: یا رسول الله تا چه مقدار بایست ما مبتلا باشیم به این گرسنگى شدید؟
فرمودند: از این بلیه نجات نخواهید یافت مادامى كه زنده هستید پس شكر و ثناء خالق خود نمایید زیرا كه من تلاوت نمودم كتابى را كه خداى عز و جل بر من نازل نموده است بر كسى كه پیش از من بوده است و ندیدم در آن كتاب كه كسى داخل بهشت شود مگر كسانى كه صبر كننده باشند یابن مسعود خداى عز و جل مى‏فرماید: اءِنَّمَا یُوَفِّى الصَّابِرونَ اَجرَهُم بِغَیرِ حِسَاب، اولَئِكَ یُجزَونَ الغُرفَةَ بِمَا صَبَروا، اءِنِّى جَزَیتَهُمَ الیَومَ بِمَا صَبَروا اءِنَّهُم هُمُ الفَائِزونَ.
و خداى عز و جل مى‏فرماید: جزاى صبركنندگان بهشت عنبر سرشت است و مر ایشان را به واسطه صبر ایشان دو اجر داده مى‏شود، مى‏فرماید خداى تبارك و تعالى آیا گمان مى‏كنید شما داخل بهشت مى‏شوید و حال آن كه نرسیده است به شما مثل چیزهایى كه رسیده است گذشتگان شما از بدى و ضرر البته خواهم امتحان نمود من شما را به اندكى از ترس و گرسنگى و نقصان در اموال و انفس و ثمرات و مژده بده صبركنندگان را.
عرض نمودیم: یا رسول الله كیانند صبر كنندگان؟
فرمود: كسانى هستند كه صبر مى‏كنند بر اطاعت خدا و از معصیت او، و كسانى هستند كه كسب حلال مى‏نمایند و اسراف نمى‏نمایند در معیشت و خروج خود و زیاده از حاجت خودشان را از براى خداى خود صدقه دهند، پس ایشان رستگار شدند و به مطلب خود رسیدند.
اى پسر مسعود: صفت ایشانست فروتنى و وقار و سكینه و تفكر در امر خالق، ایشان خوش خلقند و عادلند و تعلیم نمایند بندگان خدا را و عبرت‏گیرندگان هستند و تدبر و تفكر در امور خود نمایند و پرهیزگارانند و احسان به مردم نمایند، از كارهاى مشقت اجتناب نمایند دوستى و دشمنى ایشان از براى خدا است و امانت را به صاحب او رد نمایند در حكم عدل و انصاف نمایند اداء شهادت نمایند، اهل حق را اعانت نمایند، و از اهل معصیت اجتناب كنند، كسى كه بر ایشان ظلم كند، عفو كنند.
اى پسر مسعود: اگر مبتلا شوند صبر كنند، اگر نعمت بر ایشان رسد شكر خداى نمایند اگر حكم كنند حكم به عدل كنند و اگر سخن بگویند، دروغ نگویند و اگر عهد وفاء كنند، و اگر بدى نمایند استغفار كنند و اگر احسان نمایند شاد شوند اگر نادان‏ها با ایشان سخن گویند، گفتارى كنند كه سلامت ایشان باشد، و اگر به لغو و لعت بگذرند مرور نمایند، مرور نمایند به نحو بزرگى و آقایى، ایشان كسانى هستند كه شب را زنده دارند از براى سجده معبود و ایستادن نزد خداى ودود، و ایشان كسانى هستند كه در حق بندگان خدا جز خوبى نگویند.
اى پسر مسعود: كسى كه خدا شرح صدر او داده در اسلام پس او بر نورى است از خاى خود زیرا كه نور خدا اگر در قلب كسى واقع شود آن قلب باز شود و گشاده شود.
پس عرض شد خدمت حضرت ختمى مآب صلى الله علیه و آله و سلم: آیا این صفت و این شخص او را علامتى هست؟
فرمودند: بلى، بى میل بودن به دنیا و میل به آخرت داشتن پیش از این كه بمیرد اسباب مردن از براى خود مهیا نماید، پس كسى كه زاهد است در دنیا آرزوى او در دنیا اندك است و دنیا را از براى اهل او گذاشته است.
اى پسر مسعود: خداى عز و جل مى‏فرماید: خواهیم شما را امتحان نمود كه كدام یك از شما عمل او خوب است یعنى كدام یك از شما زاهدتر هستید زیرا كه دنیا خانه فریب و خدعه است و خانه كسى است كه او را خانه نباشد و از براى دنیا جمع نماید كسى كه او را عقل نباشد زیرا كه احمق‏ترین مردم كسى است كه طلب دنیا نماید.
خداى عز و جل مى‏فرماید: بدانید اى اولاد آدم زندگانى دنیا نیست مگر لهو و لعب و زینت و فخر به همدیگر نمودن در اموال و انفس و اولاد، دنیا مثل و نمونه او مثل بارانى است كه در زمین بارید و گیاه از او روید زارع را خوش آید از آن گیاه، چندى نگذرد كه زرد و ضایع شود و خشك شود باد او را پراكنده و متفرق نماید و در آخرت عذاب شدید است.
خداى عز و جل مى‏فرماید: و اتیناه یعنى زهد در دنیا فرمود خداى تبارك و تعالى به موسى بن عمران: یا موسى هیچ زینتى ننموده‏اند زینت كنندگان خوب‏تر در نزد من از زینت زهد.
یا موسى: اگر فر و درویشى به جانب تو توجه نمود، بگو خوش آمده است صفت خوبان و ابرار و اگر توانگرى به سوى تو آمد بگو معصیت نمودم، كه تعجیل در عقوبت او شده.
اى پسر مسعود: خداى عز و جل مى‏فرماید: اگر نه خوف آن بود كه تمام مردمان یك ملت شوند هر آینه مى‏گردانیدیم از براى كسانى كه كافر به خدا شدند سقف خانه‏هاى ایشان را از نقره و نردبان خانه‏هاى ایشان و درهاى خانه‏هاى ایشان را از طلا، اینها همه متاع دنیا است آخرت نزد خداى عز و جل مال پرهیزگاران است.
و مى‏فرماید خداى عز و جل كه: هر كه میل دنیا دارد ما نیز بر او دنیا مى‏دهیم، بعد او را به طریق ذلت و خوارى در جهنم داخل خواهیم نمود كسى كه میل آخرت دارد و از براى خود به مقدار وسع خود سعى نماید و او ایمان نیز دارد ایشان سعى و زحمت و رنج ایشان نزد خداى ایشان محبوب و پسندیده است.
اى پسر مسعود: هر كه شوق بهشت دارد تعجیل نماید در كار خوب هر كه از آتش ترسد ترك شهوات و لذات نماید، هر كه منتظر مردن است اجتناب لذات نماید، هر كه در دنیا زاهد شده است مصیبت دنیویه بر او آسان خواهد شد.
اى پسر مسعود: خداى عز و جل فرموده است: زینت داده شده است از براى مردمان دوست داشتن شهوات از زنان و اولاد و مال‏هاى جمع شده از طلا و نقره و اسبان نشان دار و چهارپایان و زرع اینها اسباب زندگانى دنیا است، خدا نزد او است بازگشت نیكویى.
اى پسر مسعود: خداى عز و جل اختیار نمود موسى بن عمران را به سخن گفتن و مناجات نمودن دیده مى‏شود سبزى علف از شكم او از زیادتى ضعف و لاغرى، سئوال ننمود از خداى خود وقتى كه تكیه به دیوارى نموده بوده است مگر این كه طعامى بخورد از گرسنگى.
اى پسر مسعود: اگر خواهى خبر دهم به تو از حكایت نوح پیغمبر كه دو هزار سال مگر پنجاه سال در این مدت داخل صبح مى‏شد مى‏گفت تا شب نخواهم رسید، و داخل شب مى‏شد مى‏گفت صبح نخواهم نمود لباس او از موى بود و طعام او از جو.
اگر مى‏خواهى خبر دهم به تو از امر داود كه خلیفه خدا در زمین بود لباس او از موى و طعام او از جو و مردم را اطعام مى‏نمود به شتر و قربانى چون شب او را فرو مى‏گرفت دو دست مبارك خود به گردن خود مى‏بست و شد مى‏نمود به همین حال ایستاده بود نماز مى‏خواند تا داخل صبح مى‏شد.
اگر مى‏خواهم خبر دهم به تو امر ابراهیم كه خلیل و دوست خدا بود لباس او از پشم بود و طعام او از جو بود.
اگر مى‏خواهى خبر دهم به تو از امر یحیى، بود لباس او از لیف خرما و برگ درخت مى‏فرمود.
اگر مى‏خواهى خبر دهم به تو از امر عیسى بن مریم كه امر او عجب است مى‏فرمود ادام و خورش من گرسنگى است پیراهن من خوف و ترسیدنست و لباس من پشم است و دابه من دو پاى من است و چراغ من در شب ماه است گرم شدن من در زمستان آفتاب است میوه و ریحان من علفهاى زمین است كه حیوانات و وحشیان مى‏خورند شب مى‏نمایم و از جهت من چیزى نیست و داخل در صبح مى‏شوم و از براى من چیزى نیست یعنى مال ندارم، و نیست در روى زمین از من غنى و مال دارتر.
اى پسر مسعود: همه‏اى پیغمبران كه گفتم دشمن مى‏داشتند چیزى را كه خدا دشمن مى‏داشت، حقى مى‏داشتند چیزى را كه خدا حقیر مى داشت و زاهد بودند چیزى را كه خدا زاهد بود در او خداى عز و جل ثناء نموده است در محكم كتاب خود در حق نوح فرموده است: انه كان عبدا شكورا، و در حق ابراهیم فرموده است: اتخذ الله ابراهیم خلیلا، و در حق داود فرمود: انا جعلناك خلیفة فى الارض، و در حق موسى فرمود: و كلم الله موسى تكلیما، و فرمود: در حق او نیز و قربناه نجیا و در حق یحیى فرموده است: و آتیناه الحكم صبیا و در حق عیسى بن مریم فرموده است: یا عیسى بن مریم اذكر نعمتى علیك و على والدتك اذا ایدتك بروح القدس تكلم الناس فى المهد و كهلا تا آخر آیه.
و در مدح و ثناء پیغمبران خود فرموده: انهم كانوا یسارعون فى الخیرات و یدعوننا رغبا و رهبا و كانوا خاشعین، همه این امور كه از پیغمبران بروز و ظهور نمود از براى آن است كه خداى عز و جل ایشان را ترساند و ایشان نیز ترسیدند از فرموده خداى عز و جل: آن جهنم لموعدهم اجمعین لها سبعة ابواب لكل باب منهم جزء مقسوم، و فرمود: خداى عز و جل و جى‏ء بالنبیین و الشهداء و قضى بینهم بالحق و هم لا یظلمون.
یعنى آورده شود پیغمبران و گواهان و حكم كرده شود میان ایشان به حق و ایشان ستم كرده نشوند.
اى پسر مسعود: آتش را خداى عز و جل خلقت نمود از براى كسانى كه معصیت او نمایند و بهشت را از براى كسانى كه اطاعت او نمایند بر تو است اى پسر مسعود زهد تحصیل كردن زیرا كه زهد چیزى است كه خداى عز و جل به او فخر نماید به ملائكه خود و به جانب تو توجه نماید و رحمت نماید بر تو ملك جبار.
اى پسر مسعود: زود است كه بعد از من مردمانى آیند كه طعام خوب خورند به رنگ‏هاى مختلفه و سوار شوند به اسبهاى خوب، خود را زینت نمایند مثل زینت زن از براى شوهر خود، زنان آن زمان مثل مردان بیرون آیند هیئت ایشان مثل هیئت پادشاهان جوركننده است ایشان منافقین امت من هستند، در آخر زمان، مى‏آشامند خمر را و بازى كنند با كعب، تارك جماعت هستند نماز عشاء را در خواب هستند و نماز عشاء را به جاى نیاورند مفرط هستند در نماز صبح خداى عز و جل فرمود: فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا، یعنى گذشتگان گذاشتند اولادى را كه نماز خدا را ضایع نمودند و تابع هوا و شهوات خود شدند زود خواهد رسید به ایشان كه جزاى عقوبت داده شود.
اى پسر مسعود: مثل آن جماعتى كه در آخر زمان آیند مثل دلفى است كه شكوفه او خوب و خوش هیئت و طعام او تلخ باشد كلام آن جماعت كلام حكمت است و عمل ایشان دردى است كه او را دواء نباشد افلا یتدبرون القرآن أم على قلوب اقفالها.
اى پسر مسعود: چه فائده است در لذت و نعمت دنیا و حال آن كه غفلت دارند از امر آخرت، ایشان خانه‏ها بنا كنند و قصرها محكم سازند و مساجد خود زینت كنند به طلا، نیست همه آنها مگر دنیا بر دنیا معتكف هستند اعتماد ایشان به دنیا است خدایان ایشان شكم ایشان است خداى عالم در ذم ایشان مى‏فرماید: آیا بنا مى‏كنید بر هر موضع بلند علامتى براى تفرج و تماشاى مردم، بازى مى‏كنید به بنیان بدون آن كه شما را به آن بنا حاجت باشد فراهم مى‏آورید شما از براى خود حوض‏ها و دریاچه‏ها گویا همیشه شما در دنیا هستید خواهید باقى ماند اگر بر مردم سخت گرفتید سختگیرى كردید در حالتى كه متكبران هستید، بترسید از خداى و اطاعت او نمایید خداى عز و جل مى‏فرماید:
أفرأیت من اتخذ آلهة هواه الى قوله افلا تذكرون نیست این شخص مگر منافق، خواهش خود را دین خود قرار داد و شكم خود را خداى خود هر چه میل دارد از حلال و حرام از او امتناع ندارد.
قال الله تعالى: و فرحوا بالحیوة الدنیا و ما الحیوة الدنیا فى الاخرة الا متاع.
اى پسر مسعود: مشورت ایشان با زنان ایشان است، شرف و بزرگى ایشان دراهم و دنانیر ایشان است، همت ایشان، شكم ایشان است، ایشان شریرترین اشرار هستند، فتنه با ایشان هست و به سوى ایشان بازگشت نماید فتنه.
اى پسر مسعود: مى‏فرماید خداى عز و جل: آیا دیدى و دانستى كه اگر نعمت بدهم ایشان را به نعمت متطاوله پس بباید به ایشان آن چه كه وعده داده شده‏اند به ایشان دفع نكند نعمت ایشان عذاب ایشان را در قیامت.
اى پسر مسعود: بدن‏هاى ایشان سیر شوند و قلب‏هاى آنها خشوع ندارد.
اى پسر مسعود: اسلام ظاهر شده است در حالت غربت؛ زود است كه برگردد به حالت غربت چنان چه روز اول چنان بوده است پس خوشا به حال غربا پس اگر یكى از اعقاب و اولاد تو درك آن زمان نماید در مجلس اهل آن زمان داخل نشود تشییع جنازه ایشان ننماید عیادت مریض ایشان ننماید زیرا كه ایشان طریقه‏شان طریقه شماست و اظهار نمایند به آن چه شما اظهار مى‏نمایید یعنى شهادتین لكن افعال ایشان مخالف افعال شما است پس ایشان به ملت من نخواهند بود ایشان از من نیستند و من از ایشان نیستم.
نترس اى پسر مسعود، غیر از خدا كسى را زیرا كه خداى عز و جل مى‏فرماید:
اینما تكونوا یدرككم الموت و لو كنتم فى بروج مشیدة.
مى‏فرماید: خداى عز و جل یاد كن روزى را كه گویند مردان منافق و زنان منافقات مر كسانى را كه اهل ایمان است روى شما به جانب ما كنید تا بگیریم روشنى از نور صورت شما كه از صراط بگذریم گفته شود به ایشان كه: باز گردید به عقب یعنى رجوع به دنیا كنید پس بجویید روشنى را در آن جا پس زده شود مابین مؤمنان و منافقان دیوار بلند مثل سور شهر مر آن را درى باشد كه مؤمنان در آن در آیند اندرون آن در كه مؤمنان در آن باشد رحمت باشد زیرا كه نزدیك بهشت باشد بیرون آن كه منفاقان در او باشد از نزد او عذاب باشد زیرا كه نزدیك دوزخ باشد منافقان چون باز نگردند و رجوع ننمایند و نور نبینند و دیوار مابین خود و مؤمنان بیند از بیرون در مؤمنان را به كمال فرح و شادى به سمت بهشت روانه مى‏شوند بخوانند منافقان با تضرع و زارى مؤمنان را آیا نبودیم ما با شما در دنیا مثل شما نماز و روزه و مناكحه و مشاوره مى‏نمودیم؟ مؤمنان گویند: چنین بود لكن شما خود را هلاك نمودید، و منتظر بودید كه بر مؤمنان مصیبت وارد آید و شك نمودید در نبوت پیغمبر و آرزوى دور و دراز داشتید تا این كه مرگ بر شما وارد آید فریب شما را به خدا یعنى خدا حلیمست و كریم است و عذاب شما نكند پس امروز از شما اى منافقان قبول نكنند چیزى كه فداى خود كنید از آتش و نه از كسانى كه كافر شدند جاى شما و ایشان آتش است آتش سزاوارتر است به شما بد بازگشتى است آتش.
اى پسر مسعود: بر ایشان باد لعنت خدا از جانب من و از جانب تمام پیغمبران مرسل و ملائكه مقرب، بر ایشان باد غضب خدا، خدا با ایشان معامله حسنه نكند در دنیا و آخرت، خداى عز و جل مى‏فرماید: لعن كرده شدند آنان كه كافر شدند از اولاد یعقوب علیه السلام بر زبان داود علیه السلام بر ایشان نفرین كرد این لعن سبب او آن بود كه نافرمانى كردند، و تعدى نمودند از حدود خدا، بودند كه نهى نمى‏كردند بعضى از ایشان مر بعضى را جاى مى‏آوردند او را چه بدكارى ایشان جاى مى‏آوردند، مى‏بینى تو بسیارى را كه دوستى مى‏كنند با كافران، چه بد چیزى فرستادند همیشه هستند اگر ایمان به خدا و رسول او و آن چه بر رسول او نازل شد مى آوردند هر آینه با كافران دوستى نمى‏نمودند لكن بسیارى از ایشان خارج هستند از دائره ایمان.
اى پسر مسعود: ایشان آشكار و اظهار نمایند حرص فاحش را و حسد خود اظهار نمایند و قطع رحم كنند از خیر و خوبى اجتناب و نفرت دارند خداى عز و جل مى‏فرماید: كسانى كه عهد من شكستند از بعد بستن آن و قطع نمودند چیزى را كه خداى امر به وصل نمود و در زمین فساد نمودند بر ایشان باد لعنت و بدى آخرت.
مى‏فرماید خداى عز و جل: مثل كسانى كه تورات را بر داشتند، بعد عمل ننمودند مثل حمارى است كه بار نمایند بر او كتب علمیه را.
اى پسر مسعود: خواهد بر امت زمانى آمد كه صبركننده خود مثل این كه بر كف خود آتش گرفته باشد اگر قوت گرگ دارى در آن زمان سالم هستى و گرنه گرگ تو را مى‏خورد.
اى پسر مسعود: علماى ایشان و فقهاى ایشان خیانت كنندگان هستند، بدان و آگاه باش كه ایشان فجره هستند اشرار خلق خدا هستند، خود ایشان و تابعان ایشان و هر كه در نزد ایشان بیاید و از ایشان چیزى اخذ نماید و ایشان را دوست داشته باشد و با ایشان مجالست نماید، و با ایشان مشورت نماید خواهد از اشرار خلق خدا بود و خداى آنها را داخل آتش نماید در حالتى كه گنگ و لال و كور باشند، جاى ایشان جهنمست هر وقت كه آتش ساكن شود بیفزاییم ما بر ایشان آتش سوزان را و چون پوست‏هاى آنها پخته و برشته شود پوست دیگرى تبدیل مى‏نماییم كه تا آن كه بچشند عذاب را، وقتى كه آنها را در جهنم اندازند شنیده شود از جهنم نعره‏اى، چنان جهنم به جوش و خروش آید كه نزدیك است كه از غضب پارچه پارچه شود.
هرگاه اهل جهنم اراده نمایند از شدت غم و حزن و اندوه كه از جهنم بیرون آیند یعنى فرار نمایند آنها را بر گردانند به آتش و به آنها گفته شود كه بچشید عذاب سخت سوزان را چنان در جهنم نعره نمایند مثل نعره حمار و كسى به فریاد آنها نرسد ایشان ادعاء نمایند كه بر دین من هستند و بر سنت من و بر طریقه من هستند و بر شریعت من هستند آنها از من بیزارانند و من از آنها بیزارم.
اى پسر مسعود: با ایشان در میان مردم مجالست نكن و در بازار با ایشان معامله نكن اگر راه را گم نمودند ارشاد ایشان نكن اگر تشنه شوند ایشان را آب نده زیرا كه خداى عز و جل مى‏فرماید: هر كه دنیا و زینت او را مى‏خواهد مى‏دهیم او را دنیا و دنیاى او را ناقص نمى‏كنیم لكن او را بهره و حظ و نصیب در آخرت نیست هر كه قصد او زراعت دنیا است ما مى‏دهیم لكن او را نصیب بهشت نیست.
اى پسر مسعود: چه قدر مبتلا شده‏اند امت من، ما بین این علماء عداوت و دشمنى و نزاعست ایشان گمراه كنندگان این امت هستند در دنیا، ایشان قسم به آن كسى كه مرا به راستى فرستاده البته خداى عز و جل ایشان را به زمین فرو برد و ایشان را مسخ نموده به صورت سگ و خوك.
ابن مسعود گوید: پس پیغمبر گریست و ما نیز گریه نمودیم از براى گریه او، عرض نمودیم: یا رسول الله سبب گریه شما چیست؟ فرمود: از براى رحمت و مهربانى برا اشقیاى امت زیرا كه خداى عز و جل مى‏فرماید: اگر ببینى تو اى احمد وقتى كه ایشان فزع و جزع نمایند فرارى ایشان را نیست از هر جانب ایشان از جاى نزدیك و سهل یعنى علما و فقها را.
اى پسر مسعود: هر كه علم آموزد و قصد او از آن دنیا باشد و اختیار نماید او حب و دوستى دنیا و زینت او را مستوجب خواهد شد غضب و سخط خدا را و خواهد در طبقه آخر آتش جاى او شد با جماعت یهود و نصارى كه كتاب خدا را دور انداختند خداى عز و جل در صفت این جماعت است كه مى‏فرماید:
بعد از این كه آمد ایشان را چیزى كه مى‏شناخته‏اند او را در گذشته كافر شده به او پس لعنت خدا وارد آید بر كافران.
اى پسر مسعود: هر كه علم یاد بگیرد عمل به او ننماید روز قیامت خواهد كور محشور شد، هر كه علم یاد گیرد و غرض او ریاء و سمعه باشد و به علم خود قصد دنیا نماید خداى عز و جل بركت از او ببرد و امر دنیا بر او ضیق شود او را خداى تعالى بر نفس خودش واگذار نماید پس خواهد هلاك شد خداى عز و جل مى‏فرماید: هر كه آرزوى ملاقات ما را دارد البته خواهد عمل صالح به جاى آورد و در بندگى نمودن از براى ما دیگرى را شریك ننماید.
اى پسر مسعود: البته هم نشینان خود را خوبان قرار ده، برادران خود را اتقیا و زهاد بگردان، زیرا كه خداى تعالى مى‏فرماید: در روز قیامت دوستان در آن روز بعضى با بعضى دشمن هستند مگر متقیان و پرهیزگاران.
اى پسر مسعود: ایشان خوب را بد مى‏دانند و بد را خوب در آن وقت پرده بر قلب ایشان كشند نمى‏باشد در ایشان شاهد به حق و قائم به عدل.
خداى مى‏فرماید: بوده باشید شهادت دهنده به حق و صدق و اقامه كننده به عدل و انصاف شهادت بدهید از براى خدا اگر چه بر ضرر شما باشد و بر پدر و مادر شما و بر اقارب شما باشد.
اى پسر مسعود: برترى نمایند به احسان و اموال خود خداى تعالى مى‏فرماید: نیست از براى كسى در نزد او حق نعمت و احسان مگر طلب ذات عز و جل، زود است كه راضى بشود.
اى پسر مسعود: بر تو است نرسیدن از خداى تعالى و اداء واجبات او زیرا كه فرموده است خداى عز و جل: او هست اهل تقوى و او است اهل مغفرت، و فرموده است: خداى عالم راضى است از ایشان و ایشان راضى هستند از خدا این صفت از براى كسى است كه از خداى خود بترسد.
اى پسر مسعود: ترك نما علمى را كه تو را منفعت ندهد و جاى آور عملى را كه تو را منفعت مى‏دهد زیرا كه خداى عز و جل مى‏فرماید: از براى هر مردى از مؤمنان در روز قیامت عملى است كه او را توانگر نماید.
اى پسر مسعود: دور نما از خود ترك نمودن طاعت و جاى آوردن از براى دوستى و مهربانى بر اهل و اقارب خود زیرا كه خداى عالم مى‏فرماید:
بترسید از خداى خود، بترسید روزى را كه نه كفایت نماید پدر از پسر و نه پسر از پدر وعده خدا حق است پس مغرور ننماید تو را زندگانى دنیا و مغرور نشوید به خدا كه خدا كریم است و رحیم است.
اى پسر مسعود: بترس از دنیا و لذت و شهوات و زینت او و از خوردن حرام و از طلا و نقره و اسباب و زنان و اولاد و مال‏هاى جمع شده از طلا و نقره و چهارپایان و زراعت اینها متاع و لذت دنیوى است و آن چه نزد خدا است خوب‏تر از اینها است بگوى بر ایشان: آیا خبر بدهم به شما به خوبتر از اینها از براى كسانى كه از خدا بترسند بهشت عنبر سرشت است، در او همیشه هستند و زنان پاك و پاكیزه مر ایشان را است و خشنودى خداى تعالى با ایشان است خداى عز و جل بصیر است به بندگان.
اى پسر مسعود: وقتى كه تلاوت قرآن مى‏نمایى، به آیه امر و یا نهى كه رسیدى او را مكرر تلاوت نما از روى تدبر و تفكر و اعتبار غفلت از این مطلب ننما زیرا كه نهى دلالت كند بر ترك معاصى، و امر او دلالت كند بر عمل خوب و نیكو، زیرا كه خداى عز و جل مى‏فرماید: پس چگونه حال آنها خواهد بود وقتى كه جمع نماییم ما ایشان را در روزى كه شك در او نیست هر نفسى جزاء داده شود آن چه را كه كسب نموده است.
اى پسر مسعود: معصیت را حقیر و كوچك مدان و از گناهان كبیره اجتناب نما زیرا كه بنده در روز قیامت وقتى كه نظر به معصیت خود نماید مى‏ریزد دو چشم او خون و چرك، مى‏فرماید خداى عز و جل: روزى كه مى‏بیند هر كسى چیزى را كه جاى آورده است از بدى آرزو مى‏نماید، اى خوب بود كه باشد مابین خود و بین آن معصیت و بدى زمان دورى فاصله مى‏شد.
اى پسر مسعود: اگر به تو گفته شود از خدا بترس اوقات تو تلخ نشود و در غضب نیایى، زیرا كه خداى عز و جل مى‏فرماید: كه اگر گفته شود به منافق كه از خدا بترس وادارد او را عزت و غرور و تكبر به معصیت كردن.
اى پسر مسعود: آرزوى خود كوتاه نما اگر داخل صبح شدى بگو داخل شب نخواهم شد و اگر داخل در شب شدى بگو صبح نمى‏كنم عزم داشته باش به جدایى از دنیا و دوست داشته باش لقاى خدا را بد نیاید تو را ملاقات خدا زیرا كه خدا دوست دارد كسى را كه لقاى او را دوست داشته باشد و بد دارد كسى را كه لقاى او را بد داشته باشد.
اى پسر مسعود: غرس اشجار ننما، نهرهاى آب جارى نكن خانه‏هاى خود مزین به طلا ننما و باغ و بوستان فراهم ننما زیرا كه خداى عز و جل مى‏فرماید:
مشغول نموده است شما را كثرت اموال.
اى پسر مسعود: قسم به آن كسى كه مرا به راستى فرستاده بیاید بر مردمان زمانى كه حلال بدانند شراب را و اسم او را نبیذ گذارند، بر آنها باد لعنت خدا و ملائكه و تمام مردم، من از ایشان بیزارم و ایشان از من بیزار.
اى پسر مسعود: زناكننده به مادر خود در نزد خداى عز و جل آسانتر است از داخل شدن به ریا به قدر یك دانه گندم، هر كه شراب بیاشامد اگر چه كم باشد و یا زیاد او اشد است نزد خداى عز و جل از خوردن ربا زیرا كه شراب كلید هر شرى است، شراب خورندگان ظلم كننده‏اند خوبان را، و تصدیق كننده‏اند فجار را و فسقه را، حق نزد آنها باطل است و باطل نزدشان حق، همه این امور از براى دنیا است، و ایشان مى‏دانند كه بر حق نیستند لكن شیطان از براى آنها زینت داده اعمال آنها را، پس ایشان را مانع شده است از راه راست، ایشان نخواهد هدایت یافت، و راضى شده‏اند به زندگانى دنیا و مطمئن به او شده‏اند كسانى كه از آیات توحید و نبوت ما غافلند جاى ایشان آتش خواهد بود به واسطه آن چیزى كه كسب نموده‏اند.
اى پسر مسعود: هر كه اعراض نماید از ذكر من و از ذكر دار آخرت مى‏گردانم شیطان را همنشین و قرین او، ایشان مردمان را منع نمایند از راه راست گمان ایشان آن است كه رسیده‏اند به راه راست وقتى كه بیاید نزد ما گوید به قرین خود اى كاش مابین من و تو نهایت دورى بود و چه بد قرین و هم نشینى هستى تو.
اى پسر مسعود: عیب و استهزاء نمایند به كسانى كه اطاعت مى‏نمایند و فرائض خداى تعالى را جاى آورند خداوند تبارك و تعالى مى‏فرماید: گرفتید شما اى منافقین و كافران مؤمنان را سخریه كردید تا وقتى كه شما را از یاد كردن فراموش گردانیده بودید شما از آنها كه بر حال ایشان مى‏خندیدید.
اى پسر مسعود: بترس از مستى معصیت زیرا كه از براى معصیت مستى هست مثل مستى شراب بلكه او اشد است مستیش.
خداوند عالم مى‏فرماید: كر و لال و كور هستند پس ایشان بر نمى‏گردند به دنیا، مى‏فرماید خداى تبارك و تعالى: به درستى كه ما گردانیدیم آن چیزى را كه بر زمین است از معادن و نباتات و حیوانات زینت و آرایش است مر اهل زمین را تا بیازمائیم كدام از ایشان نیكوتر است از روى كردار به درستى كه ما گردانیدیم آن چیزى را كه بر روى زمین است از كوه و درخت و بناهاى زمین هموار یعنى این عمارت‏ها خراب خواهد شد.
اى پسر مسعود: دنیا ملعون است و كسى كه در او است ملعونست و ملعون است كسى كه طلب او نماید و او را دوست داشته باشد و خود را از براى او نصب نموده است تصدیق همه اینها در كتاب خدا است هر چه در دنیا است فانى خواهد بود، غیر از ذات ذوالجلال كسى باقى نمى‏ماند، و مى‏فرماید: هر شى‏ء هالك خواهد بود مگر وجه او.
اى پسر مسعود: اگر عملى نمایى او را از براى خداى جاى آور خالصا لله زیرا كه خداى عز و جل قبول نمى‏نماید عملى را مگر این كه آن عمل خالص باشد زیرا كه مى‏فرماید:
نیست از براى كسى كه در نزد او كه جزا داده شود مگر این كه در عمل و نعمت خود طلب ذات پروردگار نماید زود است كه راضى شود.
اى پسر مسعود: ترك نما نعمت دنیا و خوردن دنیا و شیرینى دنیا و گرمى دنیا و سردى دنیا و نرمى او و خوبى او، نفس خود را صبر بده از او زیرا كه از همه اینها خواهند سئوال نمود خداى تعالى مى‏فرماید: البته سئوال كرده خواهید شد از نعمت‏هاى دنیا پس مشغول نسازد تو را دنیا، و شهوات او زیرا كه خداى عز و جل مى‏فرماید: آیا گمان مى‏نمایید كه ما شما را عبث خلق نمودیم و به جانب ما نخواهید آمد.
اى پسر مسعود: اگر عمل نیكى نمودى و در آن عمل غیر خداى تعالى در نظر تو باشد پس امید ثواب از خداى تعالى نداشته باش زیرا كه خداى تعالى از براى مثل این عمل در روز قیامت میزان نصب نكند.
اى پسر مسعود: اگر مردمان تو را مدح و ثنا كنند بگویند تو در روز صائم هستى و در شب قائم و حال آن كه تو در این صفت نیستى پس شاد نشو به واسطه این مطلب، اعتقاد نكنند آن كسانى كه خوش حال شوند به سبب عمل هایى كه جاى آورند و دوست دارند آن كه ثناء و مدح شوند به عمل‏هایى كه جاى نیاوردند و اعتقاد نكن اى پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم ایشان را كه رستگارند و نجات از آتش دارند از براى آنها است عذاب دردناك.
اى پسر مسعود: كارهاى نیكو و عمل‏هاى خوب زیاد به جاى آور زیرا كه بدكار و نیكوكار هر دو نادم و تاسف خورند در روز قیامت بدكار تاسف او آن است كه چرا عمل خوب جاى نیاوردم و نیكوكار تاسف او آن است كه چرا كم و اندك به جاى آوردم تصدیق این مطلب در كلام خدا است فلا اقسم بالنفس اللوامة.
اى پسر مسعود: معصیت خود را مقدم ننما و توبه آن را مؤخر بلكه توبه خود را مقدم بر معصیت خود نما زیرا كه خداى مى‏فرماید: در كتاب خود:
بل یرید الانسان لیفجر امامه دور نما خود را از این كه سنت و طریقت جاى آورى كه بدعت باشد زیرا كه هر كه سنت جاى آورد و دیگرى نیز عمل آورد بر او مى‏رسد عقوبت كسى كه او را عمل نماید خداى عالم مى‏فرماید: مى‏نویسیم ما آن چه كه انسان پیش فرستاده است و آثارى كه گذاشته‏اند، و مى‏فرماید كه: خبر داده شود انسان در روز قیامت به كار گذشته و آینده.
اى پسر مسعود: اعتقاد منما به دنیا و اطمینان به او نداشته باش، اندك زمانى است كه از او مفارقت خواهى نمود زیرا كه خداى عز و جل فرموده است:
پس بیرون مى‏بریم ما ایشان را از باغ و بستان و چشمه و زراعت و نخلستان و شكوفه آن درختان نرم لطیف و نازك بوده است.
اى پسر مسعود: یاد آور و متذكر شو اقوام گذشته و پادشاهان سلف را كه خداى تعالى خبر دهد از ایشان و مى‏فرماید: و عاد و ثمود و اصحاب الرس و قرونا بین ذلك كثیرا.
اى پسر مسعود: معصیت را ترك نما آشكار و پنهان، بزرگ و كوچك، زیرا كه خداى عز و جل هر جا باشى تو را مى‏بیند پس اجتناب نما از معصیت او.
اى پسر مسعود: از خدا بترس در همه حالات كه او با تو است در همه حالات.
اى پسر مسعود: شیطان را دشمن داشته باش زیرا كه خداى تبارك و تعالى از او خبر دهد كه آن لعین مى‏گوید كه: انسان را خواهم از راه بیرون برد از پیش روى و از پشت سر و از جانب راست و از جانب چپ و نمى‏یابى بسیارى از مردمان را شاكر خود، و خداى عز و جل مى‏فرماید: كه اگر چنین شود پس سزاوار آن است قسم به خودم كه تو را و تابعین تو را پر كنم در آتش جهنم.
اى پسر مسعود: نظر نما كه حرام نخورى و حرام نپوشى و اخذ حرام ننمایى و معصیت خداى ننمایى زیرا كه خداى مى‏فرماید به ابلیس: جمع نما از اولاد آدم هر قدر كه قدرت دارى به آواز خود و برانگیزان بر ایشان سواران و پیادگان خود شریك ایشان شو در اموال و اولاد ایشان، وعده و نوید بده ایشان را، وعده ندهد شیطان مگر دروغ، و فرمود خاى كه: مغرور نكند شما را زندگانى دنیا و مغرور نكند شما را به خدا كه خدا كریمست.
اى پسر مسعود: نزدیك نشو البته حرام را از مال و زن زیرا كه خداى مى‏فرماید: هر كه طغیان نمود و اختیار نموده است زندگانى دنیا را پس آتش جاى او است یعنى دنیا ملعونه است و ملعون است آن چه در او هست مگر آن چه از براى خدا باشد.
اى پسر مسعود: خیانت نكن مالى را كه در نزد تو نهاده‏اند، یا امانتى كه تو را امین بر او نمودند زیرا كه خداى تعالى امر نمود كه امانات رد به اهل خود شود.
اى پسر مسعود: به چیزى تكلم نكن مگر این كه علم بر او داشته باشى یا دیدى او را و یا شنیدى زیرا كه خداى تعالى نهى فرمود از پیروى نمودن بدون علم و فرمود: از چشم و گوش و قلب خواهد سئوال شد، و فرمود: شهادت شما نوشته شود و از شما سئوال شود، و فرمود: دو ملك است كه هر كار كه انسان نماید بنویسند، و فرمود: خداى بزرگ كه من از شما نزدیك ترم به شما از رگ گردن‏هاى شما.
اى پسر مسعود: از براى روزى محزون مشو زیرا كه خداوند وعده داده است كه بدهد.
اى پسر مسعود: قسم به كسى كه مرا به راستى فرستاد كسى كه از دنیا دست بردارد و توجه نماید به تجارت آخرت خداى تجارت نماید از براى او عقب تجارت او و تجارت او را ربح تجارت دهد مى‏فرماید خداى تعالى: مردانى هستند كه مشغول نسازد ایشان را تجارت و نه بیع از ذكر خداى و به پا داشتن نماز و دادن زكوة روزى را كه قلوب و ابصار در او منقلب شوند.
ابن مسعود گوید: عرض نمودم: پدر و مادرم فداى شما شود چگونه است تجارت آخرت؟ فرمودند: زبان خود را راحت ندهند از ذكر خداى تعالى مثل این كه بگوید: سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر این است تجارتى كه در او منفعت است.
خدا مى‏فرماید: امید دارند تجارتى را كه هلاك نشود هرگز ما نیز اجر ایشان خواهیم داد از فضل و كرم خود زیاد نماییم.
اى پسر مسعود: هر چه كه او را به چشم دیدى و قلب تو او را شیرین داشت او را از براى خدا بگردان پس او تجارت آخرت است زیرا كه خداى تعالى مى‏فرماید: چیزى كه در نزد شما است تمام شود و چیزى كه در نزد خدا است باقى است.
اى پسر مسعود: اگر لا اله الا الله گفتى و حق او را نشناخته‏اى او بر تو بر مى‏گردد لایزال بنده لا اله الا الله گوید بر نگردد غضب خدا از او نتواند از دین خود را كامل كند بعد از این كه دنیاى او سالم ماند خدا مى‏فرماید: دروغ گفتید شما راست گویان نیستید در این كلمه خداى تعالى مى‏فرماید: كه به سوى من بالا آید كلمه طیبه و عمل نیكو
اى پسر مسعود: خوبان را دوست داشته باش زیرا كه مرد با كسى است كه او را دوست داشته باشد اگر قدرت بر عمل خوب ندارى دوست داشته باش علما را زیرا كه خداى تعالى مى‏فرماید:
و من یطع الله و رسوله فاولئك مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئك رفیقا.
اى پسر مسعود: بترس از شریك گرفتن از براى خدا اگر چه به قدر لمحه عین باشد اگر تو را به تیشه ریزه ریزه نمایند اگر چه تو را به دار بكشند اگر چه تو را بسوزانند زیرا كه خدا مى‏فرماید:
و الذین آمنوا بالله و رسله اولئك هم الصدیقون.
اى پسر مسعود: صبر نما بر كسانى كه ذكر خدا و تسبیح و تهلیل و حمد او نمایند و عمل كنند به طاعت او و او را مى‏خوانند در هر صبح و شام زیرا كه خدا مى‏فرماید:
و اصبر نفسك مع الذین یدعون ربهم بالغداة و العشى یریدون وجهه و لا تعد عیناك... الایة.
اى پسر مسعود: چیزى را مقدم بر ذكر خدا مكن زیرا كه خدا مى‏فرماید:
و لذكر الله اكبر، اذكرونى اذكركم الآیة.
اى پسر مسعود: بر تو باد سكینه و وقار، نرم آسان مسلم تقى، نقى نیكو، پاك، پاك كننده، راست گو، خالص، سلیم، صحیح، عاقل صالح، صابر، شاكر، مومِن، ورع، عابد، زاهد، رحیم، عالم، فقیه، زیرا كه خداى تعالى وصف مى‏فرماید این امور را در كتاب كریم خود.
اى پسر مسعود: دوستى اهل و عیال تو، تو را سبب نشود كه معصیت خدا نمایى زیرا كه ایشان سودى ندارد در قیامت به حال تو بر تو باد ذكر خدا و عمل نیكو زیرا كه او باقیات صالحات است.
اى پسر مسعود: مباش از كسانى كه مردم را امر به خیر كنند و خودشان به جاى نیاورند.
اى پسر مسعود: حفظ راز خود نما كه خدا او را ظاهر نسازد.
اى پسر مسعود: بترس از روزى كه صحایف اعمال پراكنده شود، و آدمى مفتضح شود و رسوا گردد.
اى پسر مسعود: بترس خدا را در غیب چنان كه گویا تو او را مى‏بینى كه اگر تو او را مشاهده نمى‏كنى او تو را مشاهده مى‏كند.
اى پسر مسعود: با مردم عدل و انصاف نما و به ایشان ناصح باش و رحم بر ایشان نما، بعد از این كه تو چنین شدى اگر خداوند تعالى بخواهد غضب نماید بر شهرى كه تو در آن باشى خداى تعالى آن غضب را بر مى‏دارد از اهل آن شهر.
اى پسر مسعود: بترس از این كه فروتنى نمایى از براى اهل معصیت.
اى پسر مسعود: نبوده باشى از كسانى كه بر مردم تنگ و ضیق مى‏گیرند و بر خودشان تخفیف مى‏دهند.
اى پسر مسعود: عملت باید از روى علم و عقل باشد عمل به تدبیر نما.
اى پسر مسعود: راست گوى باش و دروغ نگو با مردم انصاف نما و خوبى كن و صله رحم نما با مردم خدعه مكن بر عهد خود وفاء كن.
ختم نمودن دعا به مثل این اوصاف از براى توقع حصول مطلب هست و طلب مهربانى و عطوفت نمودن است چنان كه معذرت خواستن بندگان به موالى خود به این نحو است در اواخر
شنبه 22/3/1389 - 12:32
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته