ارتباط با خدا
انسان فراموشكار است. انسان زمانی كه توانایی فراهم كردن چیزی را داشته باشد ، خدا را فراموش می كند. هر چه تكنولوژی پیشرفته تر می شود ، میزان كفر و ناسپاسی انسان بالاتر می رود. انسانها زمانی از آب چشمه ها برای نوشیدن استفاده میكردند و هر زمان كه آب آن چشمه ها خشك می شد ، انسانها رو به آسمان می كردند و خدا را می خواندند و از او تقاضای باران میكردند. اما حالا تكنولوژی پیشرفت كرده است و با باز و بسته كردن یك شیر ، آب جریان پیدا می كند و در هر خانه ای آب فراوان یافت می شود و كسی كمبود آب را احساس نمی كند و حتی اگر آب هم كم بیاید ، كسی دست به دعا بر نمی دارد و خدا را برای آب نمی خواند. انسان نقش خدا را در زندگی و در نعمتهای مدرن فراموش كرده است. به عبارت ساده تر هر چه كه تكنولوژی و امكانات زندگی بیشتر و بهتر می شود ، نقش خدا در زندگی كمتر می شود. به همین دلیل ، آرامش در زندگی مدرن بسیار كم است ؛ زیرا امكانات بدون نقش و یاد خدا لذت بخش نیست.
[43:11] والذی نزل من السماء ماء بقدر فانشرنا به بلدة میتا كذلك تخرجون
[43:11] اوست که از آسمان آب را به میزان دقیق فرو می فرستد تا با آن سرزمین های مرده را دوباره زنده کند. مشابه آن، شما برانگیخته خواهید شد.
خواستن و شكرگذاری از خدا بسیار مهم است . آب سرد چشمه بسیار لذت بخش تر است از آب سرد دستگاه فریزر . زیرا شما در حین نوشیدن آب چشمه ، منبع و خالق آن را به خدا نسبت می دهید و مدام می گوئید ما شاء الله و خدا را شكر میگوئید. اما در حین خوردن آب داخل فریزر ، آن را از خود می دانید و خدا را شكر نمی گوئید. به همین خاطر است كه آب فریزر لذت بخش تر از آب چشمه نیست . انسان باید همه نعمتها را به خدا نسبت دهد و مدام خدا را شكرگذاری و سپاس گوید ؛ تا زندگی برایش لذت بخش شود. تنها از این طریق است كه روح انسان سیر می شود. در استفاده از هر نوع نعمت و وسیله ای ، شامل كامپیوتر ، اتوموبیل ، یخچال ، موبایل ، كشتی و ... باید خدا را سپاس و شكر گفت. در این حالت استفاده از آن وسایل و امكانات لذت بخش و دلنشین است. انسان آب چشمه را به خدا نسبت می دهد ، اما آب داخل فریزر را به خود نسبت می دهد و آن را از آن خود می داند ، به همین خاطر است كه آب چشمه لذت بخش تر از آب فریزر است. این نشان می دهد كه ما باید هر نعمت و وسیله ای از تكنولوژی جدید را هم به خدا نسبت دهیم و او را شكر گذاری كنیم. در غیر این صورت امكانات جدید و تكنولوژی جدید برای ما آرامش بخش نیست و روز به روز بیشتر اعصاب ما را خرد میكند.
[14:7] واذ تاذن ربكم لئن شكرتم لازیدنكم ولئن كفرتم ان عذابی لشدید
[14:7] پروردگارتان مقرر كرده است: "هرچه بیشتر شكر مرا به جا آورید، بیشتر به شما می دهم." اما اگر ناسپاس شوید، پس مجازات من شدید است.
انسان نمی تواند در زمانهای سختی و مشكلات به خودش دروغ بگوید . به همین خاطر در زمانهای سختی از فقط خدا می خواهد و فقط خدا را می خواند. اما همینكه از آن مشكل نجات یافت دوباره عادت غلط اولیه را از سر می گیرد.
[10:12] واذا مس الانسن الضر دعانا لجنبه او قاعدا او قائما فلما كشفنا عنه ضره مر كان لم یدعنا الى ضر مسه كذلك زین للمسرفین ما كانوا یعملون
[10:12] هنگامی كه آسیبی به انسان برسد، درازكشیده، نشسته، یا ایستاده به ما التماس میكند. اما همین كه آسیب را از او برداریم، او چنان به راه خود ادامه می دهد كه گویی هرگز برای رهایی از آسیب به ما التماس نكرده بود! اعمال ستمكاران این چنین در نظرشان زیبا جلوه می كند.
شكرگذاری و خواندن خدا در همه حال ، نوعی ارتباط با خداست. ارتباط همیشگی با خدا زندگی ما را بیمه می كند و پشتیبانی خدا را به همراه دارد. كسانی كه در زندگی و نسبت به نعمتهای جدید شكرگذار نیستند ، ارتباط خود با خدا را قطع كرده اند و به همین خاطر خیلی راحت دچار گناه می شوند. خلی راحت تحت تاثیر وسوسه های شیاطین قرار می گیرند و خیلی راحت از راه راست گمراه می شوند. شكرگذاری خدا و خواندن فقط خدا ارتباط با خداست. این ارتباط را حتی برای یك لحظه هم قطع نكنید ، تا از شر وسوسه شیاطین محفوظ بمانید.
فقط همین یك گناه
معمولا انسانها در انجام گناهان خود را فریب می دهند. آنها دنبال بدست آوردن پول و ثروت هستند و در این راه از هر روشی هم استفاده می كنند. در پست اداری مجوز غیرقانونی صادر میكنند و برای آن رشوه دریافت میكنند. پیش خود فكر میكنند و میگویند : فقط همین یك گناه را مرتكب می شوم ولی بعد كه پول كافی و سرمایه اولیه كافی گیرم آمد ، با خیال راحت زندگی سالمی را شروع میكنم و آدم صالحی میشوم و موقعیت خوبی پیش فامیل و دوستان پیدا میكنم. چنین فردی علنا به پول و سرمایه اتكا كرده است ، زیرا او خوشبختی خویش را در سرمایه اولیه میداند. داشتن پول و سرمایه اولیه برای او به یك عقده تبدیل شده است ، به همین خاطر رشوه ، ریاكاری ، دروغ را در بدست آوردن سرمایه اولیه به كار می برد و پیش خود فكر میكند و می گوید : من سرمایه اولیه را از طریق ریاكاری و دروغ و رشوه بدست می آورم (معمولا او خود را برای دروغ و ریاكاری و ... خوب توجیه میكند و مثلا میگوید كه همه اینكار را میكنند و همه جا اینجوریه!) ، اما بعد از آن زندگی كاملا سالمی را شروع میكنم و دیگر دست به دروغ و ریا و رشوه هم نمی زنم و بعد خوشبخت خوشبختم.
خدای مهربان در قرآن مثال زیبایی را در مورد چنین افرادی میفرماید. داستان یوسف و برادرانش را كه میدانید. برادارن یوسف به یوسف حسد می ورزند و محبت پدر نسبت به یوسف برای آنها به یك عقده بدل می شود.
[12:8] اذ قالوا لیوسف واخوه احب الى ابینا منا ونحن عصبة ان ابانا لفی ضلل مبین
[12:8] آنها گفتند: "یوسف و برادرش مورد علاقه پدرمان هستند و ما در اكثریت هستیم. درواقع، پدر ما بسیار گمراه است.
همین حسد و خودخواهی باعث میشود كه آنها براساس قاعده " فقط همین یك گناه" فكر كنند. آنها میگویند : بیایید یوسف را بکشیم، یا او را دور کنیم، شاید قدری توجه پدر را جلب كنیم. پس از آن می توانیم مردمی صالح و درستکار شویم. پس میبینیم كه حتی برادران یوسف در ارتكاب گناهشان ، در نظر داشتند كه فقط همان یك گناه را انجام دهند.
[12:9] اقتلوا یوسف او اطرحوه ارضا یخل لكم وجه ابیكم وتكونوا من بعده قوما صلحین
[12:9] "بیایید یوسف را بکشیم، یا او را دور کنیم، شاید قدری توجه پدرتان را جلب كنید. پس از آن می توانید مردمی صالح و درستکار شوید."
قانون "فقط همین یك گناه" یك قانون شیطانی است. شیطان از این طریق خیلی ها را گمراه میكند. به عنوان مثال زن و شوهری را در نظر بگیرید كه در زندگی خویش دچار اختلاف شده اند. از بس كه با هم جر و بحث میكنند ، از هم خسته می شوند و زود میخواهند كه از آن اعصاب خردی فرار كنند و به همین جهت راه غلطی را انتخاب میكنند. مثلا پیش خود می گویند: از همسرم جدا میشوم و بعد یك شوهر یا زن دیگر می گیرم كه مطابق با امیال و خواسته های من باشد و دیگر بعد از آن می دانم كه چطوری زندگی خوشی داشته باشم. دیگر بعد از آن می دانم كه چطوری با همسر جدیدم خوب برخورد كنم و او را رام خود میكنم و زندگی سالمی را در پیش می گیرم و آدم خوبی میشوم و آرامش پیدا میكنم و ...
اینها همه اش حیله شیطان است. آدم باید سعی خویش را در تصحیح و اصلاح امور و مشكلات بكند. برای این اصلاح باید خودخواهی و غرور را كنار گذاشت. اگر برادران یوسف خودخواهی و غرور را در وجود خود از بین می بردند ، وضعشان آن نمی شد. قاعده شیطانی "فقط همین یك گناه" از قواعد كاری شیطان است. معمولا كسی كه براساس این قاعده عمل كند ، برای گناههای بعدی هم راه می افتد. در انجام گناه ، برنداشتن قدم اولیه خیلی مهم است. قدم اول را برداشتی ، بقیه قدمها خیلی راحتتر گذاشته می شوند. كسی كه قدم اول را بگذارد ، خودبخود معتاد آن گناه میشود.
مثلا كسی كه معتاد الكل است ، ابتدا برای خوشی و كسب آرامش آن را می نوشد. او پیش خود فكر میكند و میگوید : بابا حداقل یكبار مصرف كنم تا كه مقداری آرامش پیدا كنم. بعد كه مصرف كرد ، به آن عادت میكند و چند بار دیگر هم مصرف میكند و بعد از مدتی كه چشم باز میكند ، می بیند كه معتاد شده است و نمی تواند بدون الكل و مواد مخدر زندگی كند.
قدم اولیه را در انجام گناهان برنداشتن خیلی مهم است. شما اگر میخواهید كه از گناه پرهیز كنید ، حتما در گذاشتن قدم اولیه محتاط باشید و فریب شیطان را نخورید.
[24:21] یایها الذین ءامنوا لا تتبعوا خطوت الشیطن ومن یتبع خطوت الشیطن فانه یامر بالفحشاء والمنكر ولولا فضل الله علیكم ورحمته ما زكی منكم من احد ابدا ولكن الله یزكی من یشاء والله سمیع علیم
[24:21] ای کسانی که ایمان آورده اید، از گام های شیطان پیروی نکنید. هرکس از گام های شیطان پیروی کند، باید بداند که او به گناه و پلیدی دعوت می کند. اگر موهبت خدا و رحمت او بر شما نبود، هیچ یک از شما خالص نمی شد. ولی خدا هر که را بخواهد، خالص می گرداند. خداست شنوا، دانا.
مثلا كسی كه میخواهد زن بگیرد ، انواع و اقسام دروغها را میگوید تا كه همسر دلخواهش را بستاند. او پیش خود میگوید: این دروغها را میگویم تا كه زن بگیرم ، بعد دیگر دروغ نمی گویم ، زیرا این دروغ اولیه لازم است و شرایط جامعه چنین اقتضا می كند ! چنین فردی در زندگی آینده اش هم خوشبخت نمی شود زیرا قدم اول را درست برنداشته است. پس قدم اول خیلی مهم است. شیطان آدم و حوا را با همین حیله از بهشت بیرون كرد . شیطان به آنها گفت كه اگر از این درخت بخورید ، دیگر بعد از آن فرشته می شوید و به آرامش دست پیدا می كنید.
[7:20] فوسوس لهما الشیطن لیبدی لهما ما وری عنهما من سوءتهما وقال ما نهكما ربكما عن هذه الشجرة الا ان تكونا ملكین او تكونا من الخلدین
[7:20] شیطان آنها را وسوسه کرد، تا بدن هایشان را که بر آنها پوشیده بود، نمایان کند و گفت: "پروردگارتان فقط به این دلیل شما را از این درخت منع كرد، که شما را از فرشته شدن و دست یافتن به حیات جاودان بازدارد."
اما ما انسانها فراموشكاریم و به دور و بر خود زیاد توجه نمیكنیم و از آنها عبرت نمی گیریم. چه بسیار افرادی كه ثروتمندند ولی برای یك ذره آرامش در زندگی له له می زنند. چه بسیار افرادی كه چندین زن و شوهر عوض كرده اند ، ولی هنوز آرامش ندارند. چه بسیار افرادی كه رشوه و ریاكاری می كنند ولی آرامش در زندگی ندارند و ...
فردی كه بخواهد با ارتكاب گناه ، آرامش بدست آورد ؛ بدون اینكه خود متوجه باشد ، وارد وادی خطرناكی شده است. زیرا دیگر چیزی روح او را سیراب نمی كند. به همین خاطر راه را اشتباهی میرود. مثلا بعد از ارتكاب گناه ، متوجه میشود كه آن آرامش بدست نیامد ، ناگهانی راه غلط را انتخاب میكند و مثلا دنبال ماشین آخرین مدل میرود و سعی میكند از آن طریق زندگی آرامی را برای خود كسب كند. برای خرید ماشین آخرین مدل هم مجبور است كه همان گناهان قبلی را با شدت بیشتری انجام دهد. دقیقا به همین خاطر خدای قادر متعال می فرماید كه از قدمهای شیطان پیروی نكنید (لا تتبعوا خطوت الشیطن) . كسی كه دنبال قدمهای شیطان برود ، بعد از گذاشتن چند قدم اولیه ، بدون شیطان هم بقیه را خودش طی میكند.
اخلاص و اطمینان به خدا
خدای مهربان قول داده است كه دعاها و خواسته های ما را برآورده كند (2:186). فقط باید دعاها از ته دل باشد و نه فقط زبانی. خیلی از مردم دعاهایشان برآورده نمی شود زیرا واقعا از خدا نمی خواهند. یعنی به خدا اطمینان ندارند. مردم به خدا اطمینان و اعتماد نمی كنند. برای درك بیشتر موضوع یك مثال می زنم:
میگویند كه یك كوهنوردی در قله ای بلند مشغول بالارفتن می شود. در مه و كولاك گیر میكند. اما او بسیار سرسختانه از كوه مشغول بالارفتن می شود. پایش لیز می خورد و سقوط میكند. اما طنابی كه دور كمر خود بسته است او را نجات میدهد و بین آسمان و زمین معلق می شود. به علت مه و كولاك جایی را نمی تواند ببیند. در این حالت نمیداند چكار كند. كوهنورد از خدای قادر توانا كمك میخواهد. از خدا میخواهد كه او را از این مخمصه و مشكل نجات دهد. چون خواسته كوهنورد از ته دل بود ، خدای مهربان خواسته اش را جواب می گوید و به صورتی به كوهنورد الهام می شود كه راه نجات بریدن طناب است. اما كوهنورد در مورد بریدن طناب شك می كند. فكر میكند كه با بریدن طناب ، به دره سقوط می كند. و همین جوری معلق در هوا می ماند. چند روز بعد گروه نجات یك كوهنورد منجمد را معلق در هوا می بینند كه یخ بسته است و فقط نیم متر با زمین فاصله دارد. خدا جواب دعای او را داده بود ، اما او به خدا اعتماد نكرده بود. اگر او به خدا اعتماد كرده بود و طناب را می برید ، نجات پیدا میكرد.
خدای مهربان در قرآن كاملش مثال زیبایی در این مورد میزند. بنی اسرائیل به دستور خدا اعتماد نمی كنند و همین باعث شد كه سالها از اورشلیم دور بمانند. ترس از غیر خدا باعث عدم اجرای فرمان خدا شد. این یعنی عدم ایمان و اعتماد به خدا.
[2:58] واذ قلنا ادخلوا هذه القریة فكلوا منها حیث شئتم رغدا وادخلوا الباب سجدا وقولوا حطة نغفر لكم خطیكم وسنزید المحسنین
[2:58] به یاد آورید که گفتیم: "به این شهر وارد شوید، جایی که هر قدر روزی بخواهید، می یابید. فقط با تواضع از دروازه وارد شوید و با مردم خوش رفتار باشید. سپس گناهانتان را می بخشیم و بر پاداش پارسایان می افزاییم."
[2:59] فبدل الذین ظلموا قولا غیر الذی قیل لهم فانزلنا على الذین ظلموا رجزا من السماء بما كانوا یفسقون
[2:59] اما ستمكاران در میان آنها، دستورات دیگرى را به جاى احكامى كه به آنها داده شده بود، انجام دادند. درنتیجه، ما بر متجاوزان به خاطر ستمكارى هایشان بلایى از آسمان فرو فرستادیم.
ما باید به فرمانها و الهامهای خدا اعتماد و اطمینان كنیم. خوشبختی ما در گرو همین نكته است. خدا حتما دعاهای خالصانه را جواب می دهد. غیر ممكن است كه خدا بین بنده هایش استثنا قائل شود. برای خدا نژاد و زبان و قومیت و مذهب مادرزادی بی اهمیت است ؛ كافی است كه با او ارتباط برقرار كنید. مشركین در داخل كشتی میان موجهای دریا گیر می افتند ، در این حالت خالصانه از خدا نجات خویش را می خواهند و خدا هم جوابشان را میدهد. بعضی مردم به خدا اعتماد و اطمینان نمی كنند. بعضی مواقع خوشبختی در خانه شان را می زند ، اما به علت طمع ، ترس و ... آن را پس می زنند. او از خدا میخواهد كه بچه اش شفا یابد ، اما همزمان از مقدسین خویش هم میخواهد. این نشان میدهد كه او به خدا اعتماد نكرده است و به دعای خویش و به خدا ایمان ندارد. او علاوه بر خدا به چیزها و جاهای دیگر هم تكیه میكند. این نشانه خوبی برای دعای غیر خالصانه است. ایمان و اعتماد به خدا خیلی مهم است. برای درك بیشتر یك مثال دیگر می زنم. میگویند كه در یك جایی خشكسالی آمده بود ، فردی برای بارش باران از خدا طلب باران كرد. او آنقدر به خدای خویش ایمان داشت كه همزمان با دعا با خودش چتر برده بود. این نشان از اخلاص او بود. چتر بردن او برای ریا نبود بلكه واقعا به خدا اطمینان داشت ؛ او اطمینان داشت كه خدا خواسته بندگانش را جواب میدهد. خدای مهربان برای آرامش افرادی كه مستقیما از او میخواهند ، ملائكه می فرستد. ملائكه آرامش را برای این افراد می آورند. باور كنید كارهای خالصانه است كه جهان را درست میكند. كسی كه به خدا اعتماد نكند یعنی خالص نیست. بعضی مواقع فرد از خدا می خواهد ، اما همزمان به چیزهای دیگری هم تكیه می كند. این یعنی عدم اخلاص. مثلا فرد از خدا می خواهد كه آرامش را در زندگی به او بدهد. اما همزمان برای آرامش خویش از مال دنیا هم استفاده میكند زیرا او به خدا ایمان ندارد و در كنار خدا به مال دنیا هم اطمینان كرده است. او برای آرامش خویش سعی در استفاده آخرین مدلها می كند و به این طریق عملا آرامش را از طریقی دیگر می جوید.
[10:7] ان الذین لا یرجون لقاءنا ورضوا بالحیوة الدنیا واطمانوا بها والذین هم عن ءایتنا غفلون
[10:7] کسانی که انتظار دیدار ما را ندارند و سرگرم این زندگی دنیوی شده اند و با آن خوشنودند و نمی خواهند به مدارک ما توجه كنند؛
[22:11] ومن الناس من یعبد الله على حرف فان اصابه خیر اطمان به وان اصابته فتنة انقلب على وجهه خسر الدنیا والاءخرة ذلك هو الخسران المبین
[22:11] در میان مردم کسی هست که خدا را تحت شرایطی پرستش می کند. اگر امور بر وفق مرادش پیش رود، راضی است، ولی چون گزندی به او برسد، چهره در هم می كشد. پس او، دنیا و آخرت، هر دو را از دست می دهد. چنین است باخت واقعی.
ولد دوباره
آخرین چاره ترك گناه ، تولد دوباره
آیا تا بحال به مرحله ایی در زندگی رسیده اید كه یك گناه را با علم بر آن چندین بار مكررا مرتكب شوید؟ آیا تابحال شده كه در هوای نفس خویش غرق شوید؟ چند بار با خودت عهد بستی كه از چشم خویش در نگاه های شهوت انگیز محافظت كنید؟ چند بار این عهد را شكستی؟ آیا تابحال شده كه در یك فیلم و یا یك سرگرمی چنان غرق شوید كه كلا آن روز نماز نخوانید؟ و هزاران سوال دیگر كه ممكن است برای هركدام از ما پیش آمده باشد.
بعضی مواقع نفس آدمی سركش و چموش میشود . مثلا تو میدانی كه باید چشم را از نگاه شهوت انگیز حفظ كرد ، ولی مكررا و روزانه این عمل شیطانی را مرتكب میشوید ، در ضمن تو همه چیز میدانی ، ضررهای این عمل را هم میدانی ، میدانی كه این كار چه عواقب خطرناكی برای نفس دارد ؛ اما باز هم سراغش میروید. چرا ؟ بارها توبه كرده اید ولی براحتی توبه خویش را شكسته اید و این گناه در نظرت به یك چیز عادی تبدیل گشته است. در این حالت راه چاره چیست؟ واقعا راه حل چیست؟ چطوری نفس خویش را پاك كنیم؟ چطوری از این مهلكه رهایی یابیم؟
بعضی ها راه حل شیطانی ارائه داده و میگویند كه باید آنقدر آن گناه را مرتكب شویم تا كه از چشم آدم بیفتد و بالاخره آن گناه را ترك كند. اما از نظر قرآن این راه حل ، راه حل شیطان است نه خدا. خدای حكیم هیچوقت برای ترك گناه امر به انجام آن گناه نمی كند.
تجربه شخصی یکی از دوستان از زبان خودش : چند سال پیش در ماه رمضان یك روز بسیار تشنه بودم و دلم برای آب خنك بیتابی میكرد. زمانی كه وقت افطار شد ، هول شدم و بدون معطلی به طرف ظرف آب یخ حمله كردم. بدون اینكه روزه را با نام خدا افطار كنم ، بدون اینكه به دیگران در سر سفره توجه كنم. بدون اینكه نمازم را به جا آورم. بعد كه از آب سیر شدم ، روحم احساس سنگینی میكرد. انگار كه نفسم چندین رتبه تنزل كرده است. به عینه تنزل روحم را دیدم. همه چیز را میدانستم ولی نتوانستم خودم را كنترل كنم.در این حالت یك فكری به نظرم رسید . تصمیم گرفتم كه تا آخر ماه رمضان از آب خنك استفاده نكنم . این تصمیم را برای تنبیه نفسم خودم گرفتم. ابتدا مشكل بود ولی بعد از چند روز عادت كردم و آن عطش زیاد به مرور از بین رفت. اما اگر این كار را تكرار میكردم و مثلا میگفتم كه بابا آن همه دستپاچگی به خاطرتشنگی بود ، بعد از مدتی به این كار عادت میكردم و بكلی روزه روی من بی تاثیر میشد. بعد از یك ماه ممنوعیت ، تازه احساس كردم كه آن تنزل روح را تا حدی جبران كرده ام.
بله یك جاهایی نفس آدمی سركش و چموش میشود و به اصطلاح معروف نافرمانی میكند. در این حالت تنها راه چاره كشتن نفس است. دشمن اصلی آدمی شیطان است. هوای نفس همان وسوسه های شیاطین است. وقتی یك دشمن بهت گیر بده و به هیچ وجه دست بردار نباشد ؛ در این حالت تنها راه چاره مبارزه است ، مبارزه با هوای نفس.
[2:54] واذ قال موسى لقومه یقوم انكم ظلمتم انفسكم باتخاذكم العجل فتوبوا الى بارئكم فاقتلوا انفسكم
ذلكم خیر لكم عند بارئكم فتاب علیكم انه هو التواب الرحیم
[2:54] به یاد آورید که موسی به قوم خود گفت: "ای قوم من، شما با پرستش گوساله به نفس خود ستم کردید. پس به درگاه خالق خود توبه کنید و نفس شیطانی خود را بکشید که این نزد پروردگارتان برای شما بهتر است." او توبه شما را پذیرفت. اوست آمرزنده، مهربان ترین.
در آیه بالایی بنی اسرائیل نفسشان چموش میشود ، زیرا آنان از بس كه فرمانهای خدا را نادیده گرفته بودند ، به مرور زمان نفسشان تیره شده بود. زمانی كه نفس آدمی تیره شود ، دیگر با منطق و فرمان عادی درست نمیشود ، بلكه باید او را كشت. بله خدا به آنها دستور میدهد كه نفس خویش را بكشید. كشتن نفس ، زندگی جدیدی را برای شما به ارمغان میاورد. كشتن نفس از شما یك آدم دیگه میسازد. كشتن نفس یك تولد دیگر است.اگر یك گناه را نمیتوانید ترك كنید و بارها توبه كرده ولی مجددا به طرف آن گناه رفته اید. اگر میخواهید كه یك آدم پاك باشید و از منجلاب گناهان برهید ، نفس خویش را بكشید ، تا به یك آدم دیگر تبدیل شوید ، تا دوباره از مادر متولد شوید ، تا زندگی شما 360 درجه تغییر كند. به آزمایشش می ارزد.كشتن نفس از شما یك آدم دیگر میسازد. كشتن نفس آخرین چاره است و خیلی از مواقع كارساز هم هست. با كشتن نفس خویش شما به یك آدم فوق العاده تبدیل میشوید ، چشم و گوش شما همان چشم و گوش قبلی است ولی روح شما و باطن شما همان قبلیه نیست وبسیار به خدا نزدیكتر شده اید. فقط كافی است در كشتن نفس خویش ، هدفتان خدایی باشد. این نكته خیلی مهم است كه در تنبیه نفس ، چه كسی را مد نظر قرار دهید. اگر در تنبیه نفس ، خدا را در نظر نداشته باشید ، دوباره به یك گودال دیگر خواهید افتاد و دوباره در دام شیطان می افتید. جهت درك بیشتر چند مثال عرض میكنم.
مثال یك : او به یك سریال تلویزیونی آنچنان علاقمند بود كه نمازش را همیشه از دست میداد. معطل بود تا در وسط فیلم پیام بازرگانی پخش شود و بعد او در این فرصت نمازش را بخواند. در این حالت نفس او سركش شده است و نیاز به تنبیه دارد. دراین حالت نفس او منطق حالیش نیست و باید تحریم و تنبیه شود. میتوانی عمدا برای تنبیه نفس نماز را در حین پخش سریال بخوانی و به این طریق از هوای نفس اطاعت نكنید.
مثال دو : او همیشه از یك مسیر مشخص به سر كارش میرفت و در این مسیر مكررا مشغول چشم چرانی بود. این عمل برای او به یك عادت تبدیل شده بود ، همه چیز را هم میدانست ، میدانست كه خدا از این كار منع كرده است و به مومنان دستور داده كه چشمشان را از نگاه های شهوت انگیز حفظ كنند ، اما با این حال او قادر به كنترل خویش نبود. در این حالت او میتواند خود را مجبور كند كه از آن مسیر عبور نكند و یا اینكه در حین عبور به هیچ نامحرمی نگاه نكند و به این طریق نفس خویش را تنبیه كند. این آخرین راه حل است. بله تنبیه نفس و تحریم نفس آخرین راه حل است. اما باید توجه شود كه این تنبیه ها را فقط باید در مورد نفس خویش اجرا كنید. این تنبیه ها را نباید به دیگران هم اجبار كنید. هر كسی باید برای كشتن نفس خویش ، خودش تصمیم بگیرد . متاسفانه بعضی از مسلمانان به اسم امر به معروف ونهی از منكر ، به دیگران زور میگویند و سلایق خویش را به دیگران تحمیل میكنند و این با اسلام كه دین صلح و آشتی است منافات دارد. ما نباید سلایق و ایده های شخصی خویش را به دیگران تحمیل كنیم. هركسی باید به روش خویش مشكل نفس خویش را تشخیص داده و نفسش را تنبیه كند و این تنبیه فقط جنبه شخصی دارد. ما نباید روشهای تزكیه نفس خویش را به دیگران امر كنیم و آن را به یك قانون تبدیل كنیم. زیرا اینجوری نتیجه برعكس میدهد.
مثال سه : او همیشه با زنهای فامیل جمع میشود و مشغول غیبت میشود. مدام مشغول بحثهای چشم و هم چشمی است. او با علم به این موضوع ، این عمل خلاف را مرتكب میشود. او قادر به ترك این عادت غلط خویش نیست و به شدت باعث تنزل نفس خویش شده است. باید در همه حال دانست كه نفسهای ضعیف وارد بهشت نخواهند شد. در این حالت او میتواند جهت تنبیه نفس خویش ، این جلسات را به یك طریقی كه خود تشخیص میدهد ، بر خود تحریم كند. بله بعضی مواقع باید نفس را كشت و الا كار دستتان میدهد.
در كل این چند مثال عرض شد تا كه منظورم را برسانم و الا در این موارد مثال زیاد است. در كل اگر نفس شما به طغیان رسیده است و چموش شده است باید هرچه زودتر یك فكری براش بكنید والا شما را وارد مرحله شرك میكند و برای همیشه بدبخت میشوید. اگر فكرهای گناه آلود به فكرت زد ، فورا خودت را به یك چیز دیگری مشغول كن . به همین خاطر خدای مهربان میفرماید كه برای دوری از گناه از صبر و نماز كمك بگیرید. بله نماز برای اینه كه در فكر خدا فرو برید و دیگر فكرهای وسوسه انگیز شما قطع شود. اگر میبینید كه همسایه شما پوشاك آنچنانی ندارد ، برای ترقی نفس خویش تو هم پوشاك گرانقیمت نپوش. اگر میبینید كه فامیل شما وضع مالی اش خوب نیست و تو كمكش نكرده اید ؛ برای تنبیه نفس خویش ، غذاها و خرجهای پر هزینه را بر خود تحریم كن (این راه حلها را برای مثال عرض كردم ، شما خود میتوانید روش خویش را برای تنبیه نفس خویش بكارگیرید) . توجه كنید كه اینها احكام دینی نیستند ، بلكه اینها روشهایی هستند برای كشتن نفس. خدای مهربان برای نفسهای سركش دستور به كشتن داده است. اما باز هم تكرار میكنم كه ما نباید روشهای كشتن نفس خویش را به اسم امر به معروف ونهی از منكر به دیگران تحمیل كنیم. مثلا یكی میاد در رمضان آب یخ نمی نوشد و یا اینكه لباس با طرح خاصی را نمی پوشد، در این حالت اینها احكام دینی نیستند و فقط تجربه های شخصی هستند و نباید به اسم امر به معروف ونهی از منكر ، آن را به دیگران امر ونهی كرد. در واقع شما خودت اگر بتوانید نفس خویش را كنترل كنید ، بهترین امر به معروف و نهی از منكر را انجام داده اید. هركسی باید خودش شخصا نفس خویش را كنترل و تنبیه كند. در این مورد نباید هیچگونه اجباری به اسم دین اعمال شود زیرا در حالت اجبار دیگر آن عمل و تنبیه در مورد نفس كوچكترین اثری ندارد.
نفسهای ضعیف وارد بهشت نخواهند شد. فقط نفسهای مطمئن و پاك وارد بهشت خواهند شد. از همین حالا نفس خویش را تزكیه دهید ، به فردا واگذار نكن. همین به فردا انداختنهاست كه باعث بدبختی آدمی میشود.