• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 205
تعداد نظرات : 68
زمان آخرین مطلب : 5287روز قبل
دعا و زیارت
الهی ، در شگفتم از كسی كه غصّه‌ی خودش را نمی خورد و غصّه‌ی روزی اش را می خورد .

الهی ، فرزانگان گنگ شدند ، دیوانگان چه بگویند ؟

http://www.tebyan.net/Weblog/setareyeashegh/index.aspxوبلاگ

http://www.tebyan.net/Weblog/delbakhteye_hossein/index.aspx

عاشق دلشكستهhttp://www.tebyan.net/Weblog/asheghedelshekasteh/index.aspx
يکشنبه 3/3/1388 - 8:36
خانواده

سلام مهربونایه من

من میخوام ازتون دعوت كنم كه از وبلاگم دیدن كنید .تو رو خدا اگه اومدین یه وقت نظر یادتون نره

http://www.tebyan.net/Weblog/setareyeashegh/index.aspxوبلاگ عاشق تنها

عاشق دلشكستهhttp://www.tebyan.net/Weblog/asheghedelshekasteh/index.aspx

 اگه كسی از دوستام خواست كه لینكش كنم آدرسه وبشو كامل همینطوری كه من نوشتم برام بنویسه تا لینكش كنم.آرزومند آرزوهایه قشنگتونستاره تنهایه تنهایه تنها
شنبه 19/2/1388 - 9:42
خانواده
زمان طولانی میشودبرای کسانی که غصه دارند.کوتاه میشود برای کسانی که شاد هستند. دیر می گذرد برای کسانی که منتظر هستند زود می گذرد برای کسانی که عجله دارند اما.................... اما ابدی میشودبرای کسانی که عاشق هستند شمع دانی به دم مرگ به پروانه چه گفت؟ گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی... سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد گفت طولی نکشد نیز تو خاموش شوی
ابر بارنده به دریا می گفت من نبارم تو کجا دریایی , در دلش خنده کنان دریا گفت ابر بارنده تو خود از مائی
اگه یه روز ی فکرکردی که نبودن کسی بهترازبودنشه چشماتو ببند.اون لحظه ای که اون کنارت نیست رو به خاطر بیار.اگر چشمات خیس شد داری به خودت دروغ میگی وهنوزم دوستش داری*.
چهارشنبه 25/10/1387 - 14:29
خانواده
قلمی خواهم ساخت از نی باغ بهشت جوهر از شیشه ذات دفتر از صفحه ی دل نور از شمع حیات تا بنویسم همه جا نام زیبای تو را
چهارشنبه 25/10/1387 - 14:27
خانواده
سر کلاس ادبیات معلم گفت: فعل رفتن رو صرف کن گفتم: رفتم... رفتی... رفت... ساکت می شوم، می خندم، ولی خنده ام تلخ می شود معلم داد می زند: خوب بعد؟ ادامه بده... و من می گویم: رفت... رفت... رفت... رفت و دلم شکست...غم رو دلم نشست... رفت و شادیم مُرد... شور و نشاط رو از دلم برد... رفت... رفت... رفت... و من می خندم و می گویم: خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است کارم از گریه گذشته که به آن می خندم. ·         
چهارشنبه 25/10/1387 - 14:25
خانواده
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید: چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟ چرا لبخندهایت آنقدر بی رنگ است؟ اما افسوس... هیچ کس نبود. همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره. آری با تو هستم... با تویی که از کنارم گذشتی... و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشم هایت همیشه بارانی است؟
چهارشنبه 25/10/1387 - 14:24
خانواده

شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی!


اما حال که به آن دعوت شده ای، تا می توانی زیبا برقص!
از من که گذشت...
اما اگر باز در سرت هوای خداحافظی داشتی از همان ابتدا سلامی نکن!

چهارشنبه 25/10/1387 - 14:22
خانواده

 سلام

 

میروی و من فقط نگاهت میکنم ، تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم ، بی تو یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو همین یک لحظه باقی است

چهارشنبه 25/10/1387 - 14:20
خانواده

سلام عاشقای پاک من

دنیای ما دنیای سنگ است بدان سنگینی سنگ هم قشنگ است اگر دنیای ما دنیای درد است بدان عاشق شدن از بهر رنج است اگر عاشق شدن یک گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است

چهارشنبه 25/10/1387 - 14:18
محبت و عاطفه

سلام

  وقتی معلم پرسید عشق چند بخشه؟زود دستمو بالا بردم و گفتم یک بخش اما از وقتی تو رو شناخـتم فهمیدم عشق سه بخشه: عطـش دیدن تو... شـوق با تو بودن... و انــدوه بی تو بودن...  
چهارشنبه 25/10/1387 - 14:15
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته