• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 205
تعداد نظرات : 68
زمان آخرین مطلب : 5287روز قبل
محبت و عاطفه
زندگی به من اموخت که چگونه گریه کنم اما گریه به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم

تو نیز به من اموختی که چگونه دوست بدارم اما به من نیاموختی که چگونه تو را فراموش کنم

پنج شنبه 11/4/1388 - 17:46
خانواده
تو به من خندیدی ! و نمی دانستی  من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم  باغبان از پی من تند دوید  سیب را دست تو دید  غضب آلوده به من کرد نگاه  سیب دندان زده ا زدست افتاد به خاک  و تو رفتی و هنوز سالهاست که درگوش من آرام آرام  خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم که  چرا خانه ی کوچک ما سیب نداشت! 
پنج شنبه 11/4/1388 - 17:44
خانواده

نرگس و لاله فرو ریخت به پیش تو زخجلت

که گمان کرد که نور از رخ رعنای تو دارد
پنج شنبه 11/4/1388 - 17:42
دعا و زیارت
طعمش‌تلخ‌بود. تلخی‌اش‌را دوست‌نداشتیم. نمی‌دانستیم‌كه‌دواست. دوای ‌تلخ‌ترین‌دردها. نمی‌دانستیم‌معجون‌است. معجون انسان‌شدن. گمش‌كردیم. شیطان‌از دستمان‌دزدید. بی‌طاقت‌شدیم‌و ناآرام. دهانمان‌بوی‌شكایت‌گرفت‌و گلایه... ‌و تازه‌فهمیدیم‌نام‌آن‌اكسیر مقدس، نام‌آنچه‌از دستش‌دادیم، «صبر» بود !!
پنج شنبه 11/4/1388 - 17:41
خانواده
کاش زندگی فرصت دهدگاهی از گل ها یاد کنیمکاش بخشی از زمان خویش را                                 وقت قسمت کردن شادی کنیم
پنج شنبه 11/4/1388 - 17:39
محبت و عاطفه
دارم همه چیز را می بویم! می بویم. با تمام وجود... می خواهم همه چیز را حس کنم و در آغوش بگیرم و فشار دهم. آن گونه که گویی جزیی از وجودم شوند. خیره در چهره ها می نگرم مسحور  یک تبسم می شوم.... مبادا.... مبادا روزی از خاطرم برود عاشق ترین دختر آسمان بودم! مبادا روزی ترنم باران در وجودم بخشکد مبادا....  آخر من زاده این زمین و زمانم... گیاه را که از خاکش جدا کنند می خشکد.... سعی می کنم به خوبی همه چیز را به خاطر بسپارم! به خاطر بسپارم این زیباترین روزهای زندگی را.... این مهربان ترین آدم ها را.... این بهترین یاران را و .... می روم.... تا دو سه صباح دیگر.... دوست دارم برای خداحافظی همه تان را ببینم و گر نشد... خداحافظ رفیق باغ و گلشن خداحافظ تمام خاطرات تار و روشن...
پنج شنبه 11/4/1388 - 10:50
خانواده
گفتی که به احترام دل باران  باش باران شدم و به روی گل  باریدم گفتی که ببوس روی نیلوفر را از عشق تو گونه های او بوسیدم گفتی که ستاره شو دلی  روشن کن من همچو گل ستاره ها تابیدم گفتی که برای باغ دل پیچک باش بر یاسمن نگاه تو پیچیدم گفتی که برای لحظه ای دریا شو دریا شدم و ترا به ساحل دیدم گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش مجنون شدم و ز دوریت نالیدم گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز گل دادم و  با ترنمت روییدم گفتی که بیا  و از  وفایت بگذر از لهجه  بی  وفاییت رنجیدم گفتم که بهانه ات برایم کافیست معنای  لطیف عشق را  فهمیدم...  
پنج شنبه 11/4/1388 - 10:46
خانواده
خیلی سخته چیزی رو كه تا دیشب بود یادگاری، صبح بلند شی و ببینی كه دیگه دوسش نداریخیلی سخته كه نباشه هیچ جایی برای آشتی، بی وفا شه اون كسی كه جونتو واسش گذاشتیخیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفا، می سوزونه گاهی قلب و زهر تلخ بعضی حرفا خیلی سخته اون كسی كه اومد و كردت دیوونه، هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمی مونه خیلی سخته اگر عمر جادوی شعرت تموم شه، نكنه چیزی كه ریختی پای عشق اون حروم شه خیلی سخته اون كه می گفت واسه چشات می میره، بره و دیگه سراغی از تو و نگات نگیره خیلی سخته تا یه روزی حرفهای اون باورت شه، نكنه یه روز ندامت راه تلخ آخرت شهخیلی سخته كه عزیزی یه شب عازم سفر شه، تازه فردای همون روز دوست عاشقش خبر شه خیلی سخته بی بهونه میوه های كال رو چیدن، بخدا كم غصه ای نیست چن روزی تو رو ندیدن خیلی سخته كه دلی رو با نگات دزدیده باشی، وسط راه اما از عشق یه كمی ترسیده باشیخیلی سخته كه بدونه واسه چیزی نگرانی، از خودت می پرسی یعنی می شه اون بره زمانی؟خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی، اما وقتی كه بهار شد یه جوری ازش جدا شیخیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه، بعد به اون بگی كه چشمات نمی خواد اون رو ببینه خیلی سخته كه ببینیش توی یك فصل طلایی، كاش مجازات بدی داشت توی قانون بی وفاییخیلی سخته كه ببینی كسی عاشقیش دروغه، چقدر از گریه اون شب چشم تو سرش شلوغه خیلی سخته و قشنگه آشنایی زیر بارون، اگه چتر نداشته باشی توی دستا هر دو تاشون خیلی سخته تا همیشه پای وعده ها نشستن، چقدر قشنگه اما واسه ی كسی شكستنخیلی سخته واسه ی اون بشكنه یه روز غرورت، اون نخواد ولی بمونه همیشه سنگ صبورت خیلی سخته بودن تو واسه ی اون بشه عادت،  دیگه بوسیدن دستات واسه اون نشه عبادت خیلی سخته چشمای تو واسه ی اون كسی خیسه، كه پیام داده یه عمر واسه تو نمی نویسه خیلی سخته كه دل تو نكنه قصد تلافی، تا كه بین دو پرستو نباشه هیچ اختلافیخیلی سخته اونكه دیروز تو واسش یه رویا بودی، از یادش رفته كه واسش تو تموم دنیا بودیخیلی سخته بری یك شب واسه چیدن ستاره، ولی تا رسیدی اونجا ببینی روز شد دوباره خیلی سخته كه من و تو همیشه با هم بمونیم، انقدر عاشق كه ندونن دیوونه كدوممونیم... 
پنج شنبه 11/4/1388 - 10:43
رويا و خيال
سهم من از بهار لطافت و شادابیست

از پاییز رنگارنگی را میخواهم و از تابستان گرمایش را

دلم را همچو زمستان سپید و به وسعت آسمان بزرگش میسازم

زیبایی یاس سفید را به ارمغان خواهم آورد

و خودم را به دست نسیم سحر گاهی می سپارم تا مرا همراه با این زیبایی ها به آینده ببرد...
پنج شنبه 11/4/1388 - 10:40
خانواده
می توان در کوچه های زندگی
پاسخ لبخند را با یاس داد
می توان جای غروب، عشق را
به طلوع ساده احساس داد
می توان در خلوت شبهای راز
فکر رسم آبی پرواز بود
می توان با حرفی از جنس بلور
شوق را به هر دلی دعوت نمود
می توان در آرزوی کودکی
با حضور یک عروسک سهم داشت
می توان گاهی به رسم یاد بود
در دلی یک شاخه نیلوفر گذاشت
می توان از شهر شب بو ها گذشت
عابر پس کوچه های نور بود
می توان همسایه مهتاب شد
فکر زخم غنچه ای رنجور بود
می توان با لطف دست پنجره
مهربان گنجشکها را دانه داد
می توان وقتی خزان از ره رسید
یک کبوتر را به کنجی لانه داد
می توان در قلب های بی فروغ
لحظه ای برقی زد و خورشید شد
می توان در غربت داغ کویر
آن ابری که می بارید شد...
پنج شنبه 11/4/1388 - 10:16
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته