• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 99
تعداد نظرات : 67
زمان آخرین مطلب : 5546روز قبل
شعر و قطعات ادبی
 نه گندم و نه سیب


نه گندم و نه سیب
آدم فریب نام تو را خورد
از بی شمار نام شهیدانت
هابیل را که نام نخستین بود
دیگر
این روزها به یاد نمی آوری
هابیل
نام دیگر من بود
یوسف ، برادرم نیز
تنها به جرم نام تو
چندین هزار سال
زندانی عزیر زلیخا بود
بتها ، الهه ها
و پیکر تمام خدایان را
صورتگران
به نام تو تصویر می کنند

نام تو را
روزی تمام غارنشینان
بر سنگها نوشتند
و سنگها از آن روز
جنگل شدند
امروز هم
از کیمیای نام تو
این واژه های خام
در دستهای خسته ی من
شعر می شوند
من در ادای نام تو
دم می زنم
شعرم حرام باد
اگر روزی
تا بوده ام
جز با طنین نام تو
شعری سروده ام !

نام تو نام مجنون
نام تو بیستون
نام تو نام دیگر شیرین
نام تو هند
نام تو چین است
و شاعران عاشق
در عهد جاهلیت
ویرانه های نام تو را می گریستند
نام تو نام دیگر لیلا
نام تو نام دیگر سلماست
نام تو نام اهرام
نام تو باغهای معلق
نام تو فتح قیصر و کسری است

نام تو
رازی نوشته بر پر پروانه هاست
گلها همه به نام تو مشهورند
آیینه ها
از انعکاس نام تو می خندند
در کوچه های خاطره باران
وقتی که خوشه های اقاقی
از نرده های حوصله ی دیوار
سر ریز می کنند
و در مشام باد عطر بنفش نام تو می پیچد
نامت
طلسم " بسم " اقاقیهاست
بی نام تو جذام خلاء
ده کوره ی جهان را
خواهد خورد

نام تو چیست ؟
غوغای رودخانه ی همسایگی است
وقتی به شیب دره
سرازیر می شود
نام تو روستاست
شبها که سقف خواب مرا
قورباغه ها
هاشور می زنند
وقتی که طبل تب را
پیشانی تفکر و تردید
می کوبد
نام تو شیشه
نام تو شبنم
نام تو دستمال نسیم است

نام تو چیست ؟
لبخند کودکی است
که با حالتی نجیب
لب باز می کند
که بگوید :
" سیب "
نام تو نور
نام تو سوگند
نام تو شور
نام تو لبخند
لبخند
در تلفظ نامت
ضرورتی است !

نامی برای مردن
نامی برای تا به ابد زیستن
نامی برای بی که بدانی چرا
گاهی گریستن
فهرست کوچکی
از بی شمار نام شهیدان توست
پیغمبران
به نام تو سوگند خورده اند و شاعران گمنام
تنها به جرم بردن نام تو مرده اند
زیرا که نام کوچک تو
شرح هزار نام بزرگ خداست
زیرا
هزار نام خدا
زیباست!

زنده یاد قیصر امین پور
پنج شنبه 30/8/1387 - 15:22
شعر و قطعات ادبی

در قیر شب

 دیر گاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا می خواند
لیک پاهایم در قیر شب است
رخنه ای نیست دراین تاریکی
 در و دیوار به هم پیوسته
سایه ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته
نفس آدم ها
سر به سر افسرده است
روزگاری است دراین گوشه پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است
دست جادویی شب
در به روی من و غم می بندد
می کنم هر چه تلاش
او به من می خندد
نقشهایی که کشیدم در روز
 شب ز راه آمد و با دود اندود
طرح هایی که فکندم در شب
روز پیدا شد و با پنبه زدود
دیرگاهی است که چون من همه را
رنگ خاموشی در طرح لب است
جنبشی نیست دراین خاموشی
 دست ها پاها در قیر شب است

سهراب سپهری 
پنج شنبه 30/8/1387 - 15:19
شعر و قطعات ادبی

مرگ رنگ

 رنگی کنار شب
 بی حرف مرده است
 مرغی سیاه آمده از راه های دور
می خواند از بلندی بام شب شکست
سرمست فتح آمده از راه
این مرغ غم پرست
 در این شکست رنگ
 از هم گسسته رشته ی هر آهنگ
تنها صدای مرغک بی بک
گوش سکوت ساده می آراید
با گوشوار پژوک
مرغ سیاه آمده از راههای دور
بنشسته روی بام بلند شب شکست
 چون سنگ ‚ بی تکان
لغزانده چشم را
 بر شکل های در هم پندارش
خوابی شگفت می دهد آزارش
 گلهای رنگ سرزده از خاک های شب
در جاده ای عطر
پای نسیم مانده ز رفتار
 هر دم پی فریبی این مرغ غم پرست
نقشی کشد به یاری منقار
 بندی گسسته است
 خوابی شکسته است
رویای سرزمین
 افسانه شکفتن گلهای رنگ را
از یاد برده است
 بی حرف باید از خم این ره عبور کرد
 رنگی کنار این شب بی مرز مرده است

سهراب سپهری
پنج شنبه 30/8/1387 - 15:16
دانستنی های علمی
ای مسلمانان ای پیراوان آقای ما علی

بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا

ومغز هایتان را از هر اندیشه خلاف

وزبان هایتان را از هر گفتار ناپاک

ودست هایتان را از هر آلودگی در بازار

وبپرهیزید از ناجوان مردی ها

چنین کنید تا ببینید که خداوند چگونه بر سر سفره شما

با کاسه ای خوراک وتکه ای نان می نشینید وبر بند تاب

با کودکانتان تاب می خورد ودر دکان شما کفه های

ترازویتان می زان می کند ودر کوچه های خلوت شب

باشما آواز می خواند...

 

ملاصدرا
پنج شنبه 30/8/1387 - 15:15
دانستنی های علمی

ما از خدا هستیم همه. همه عالم از خداست .جلوه خداست. وهمه عالم به سوی او برخواهد گشت

 

تمام مقاصد انبیا برگشتنش به یک کلمه است وآن

معرفت الله

 

آرمان اصلی وحی این بوده است که برای بشر معرفت ایجاد کند

 

پس از اتکال به خداوند به قدرت خود که از اوست اعتماد واتکال داشته باشید

 

از هیچ کس نترسید الاخدا وبههیچ کس امید نبندید الا خدای تبارک و تعالی

 

بدان هیچ آتشی از آتش غضب الهی درد ناک تر  نیست چ

 

مابایددعوت بکنیم ودعوت ما به خود نباشد دعوت به دنیا نباشد دعوت به خدا باشد

 

خداهست غفلت نکنیداز او خدا حاضراست همه ما تحت مرا قبت هستیم

 

مقصد را مقصدالهی کنید برای خدا قدم بر دارید

 

بایدبه قلبتان برسانید که هر کاری انجام می دهید در محضر خداهستید  

چهارشنبه 29/8/1387 - 16:27
دانستنی های علمی
چند جمله از عارف بزرگ دکتر وین دایر 

دنیامانند پژواك اعمال و خواستهای ماست. اگر به جهان بگویی: ”سهم منو بده...“ دنیا مانند پژواكی كه از كوه برمی گردد، به تو خواهد گفت: ”سهم منوبده....“ و تو در كشمكش با دنیا دچار جنگ اعصاب می شوی. اما اگر به دنیابگویی: ”چه خدمتی برایتان انجام دهم؟...“ دنیا هم بتو خواهد گفت: ”چه خدمتی برایتان انجام دهم؟..

 
 هركس به دیگری زیانی برساند و یا ضربه ای به كسی بزند، بیشترین زیان را خوداز آن خواهد دید، چرا كه هركس در دادگاه عدل الهی در برابر اعمال ناروای خودش مسؤول است.

 به هر كاری كه دست زدید، نیاز به خداوند و خدمت به مردم را در نظر داشته باشید، زیرا این شیوه ی زندگی معجزه آفرینان است.
 
 تنها راه تغییر عادتها، تكرار رفتارهای تازه است.
 
درستكارترین مردم جهان، بیشترین احترام را بسوی خود جلب شده می بینند، حتی اگر آماج بیشترین بدرفتاریها و بی حرمتی ها قرار گیرند
.

 برای آغاز هر تحول در خود، ابتدا منبع تولید ترس و نفرت را در وجود خود شناسایی و ریشه كن كنید.

 

از مهم ترین كارهایی كه به عنوان یك آدم بزرگ می توانید انجام دهید اینست كه گهگاه به شادمانی دوران كودكی برگردید.
 
 درون تو مشتی گوشت قرمز است كه دیدنش تو را با خودت مواجه نمی كند. تو لابلای آن گوشتهای قرمز درونت نیستی. آنجا را نگرد. خودت را در آرزوهایت خواهی یافت.

 اگر مختارید كه بین حق به جانب بودن و مهربانی یكی را انتخاب كنید، مهربانی را انتخاب كنید.

 

دروغ انفجاریست در اعتماد به نفس تو

چهارشنبه 29/8/1387 - 16:17
دانستنی های علمی

به راحتی میشه در دفترچه تلفن کسی جایی پیدا کرد
ولی به سختی میشه در قلب او جایی پیدا کرد.

به راحتی میشه در مورد اشتباهات دیگران قضاوت کرد
ولی به سختی میشه اشتباهات خود را پیدا کرد.

به راحتی میشه بدون فکر کردن حرف زد
ولی به سختی میشه زبان را کنترل کرد.

به راحتی میشه کسی را که دوستش داریم از خود برنجانیم
ولی به سختی میشه این رنجش را جبران کنیم.

به راحتی میشه کسی را بخشید
ولی به سختی میشه از کسی تقاضای بخشش کرد.

به راحتی میشه قانون را تصویب کرد
ولی به سختی میشه به آنها عمل کرد.

به راحتی میشه به رویاها فکر کرد
ولی به سختی میشه برای بدست آوردن یک رویا جنگید.

به راحتی میشه هر روز از زندگی لذت برد
ولی به سختی میشه به زندگی ارزش واقعی داد.

به راحتی میشه به کسی قول داد
ولی به سختی میشه به آن قول عمل کرد.

به راحتی میشه دوست داشتن را بر زبان آورد
ولی به سختی میشه آنرا نشان داد

به راحتی میشه اشتباه کرد
ولی به سختی میشه از آن اشتباه درس گرفت.

به راحتی میشه یک دوستی را با حرف حفظ کرد
ولی به سختی میشه به آن معنا بخشید.

به راحتی میشه این متن را خوند
ولی به سختی میشه به آن عمل کرد


چهارشنبه 29/8/1387 - 16:5
ادبی هنری

با توام
ای لنگر تسکین !
ای تکانهای دل !
ای آرامش ساحل !
با توام
ای نور !
ای منشور !
ای تمام طیفهای آفتابی !
ای کبود ِ ارغوانی !
ای بنفشابی !
با توام ای شور ، ای دلشوره ی شیرین !
با توام
ای شادی غمگین !
با توام
ای غم !
غم مبهم !
ای نمی دانم !
هر چه هستی باش !
اما کاش...
نه ، جز اینم آرزویی نیست :
هر چه هستی باش !

اما باش!

قیصر امین پور

يکشنبه 26/8/1387 - 21:8
دانستنی های علمی
مهربانی همیشه ارزشمندتر است
بانوى خردمندى در كوهستان سفر مى كرد كه سنگ گران قیمتى را در جوى آبى پیدا كرد. روز بعد به مسافرى رسید كه گرسنه بود.

بانوى خردمند كیفش را باز كرد تا در غذایش با مسافر شریك شود. مسافر گرسنه، سنگ قیمتى را در كیف بانوى خردمند دید، از آن خوشش آمد و از او خواست كه آن سنگ را به او بدهد....

زن خردمند هم بى درنگ، سنگ را به او داد.مسافر بسیار شادمان شد و از این كه شانس به او روى كرده بود، از خوشحالى سر از پا نمى شناخت. او مى دانست كه جواهر به قدرى با ارزش است كه تا آخر عمر، مى تواند راحت زندگى كند، ولى چند روز بعد، مرد مسافر به راه افتاد تا هرچه زودتر، بانوى خردمند را پیدا كند.

بالاخره هنگامى كه او را یافت، سنگ را پس داد و گفت:«خیلى فكر كردم. مى دانم این سنگ چقدر با ارزش است، اما آن را به تو پس مى دهم با این امید كه چیزى ارزشمندتر از آن به من بدهى. اگر مى توانى، آن محبتى را به من بده كه به تو قدرت داد این سنگ را به من ببخشى!»
يکشنبه 26/8/1387 - 21:4
دانستنی های علمی
شاگردی از استادش پرسید: عشق چست؟ استاد در جواب گفت: به

گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار،

به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی!

شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید:

چه آوردی؟ و شاگرد با حسرت جواب داد: هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه

 های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم

زار رفتم . استاد گفت: عشق یعنی همین! شاگرد پرسید: پس ازدواج

چیست؟ استاد به سخن آمد که : به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور.

اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی! شاگرد رفت

 و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت . استاد پرسید که شاگرد را چه

 شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم،

انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم.
يکشنبه 26/8/1387 - 21:3
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته