• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 111
تعداد نظرات : 78
زمان آخرین مطلب : 3434روز قبل
مصاحبه و گفتگو

 

 درباره تقدیس دفاع مقدس نیز نظرتان را می گویید؟!

چهره قداست دفاع گاهی وقتها ممکن است مانع گفتن همه حقایق شود اما من معتقدم که جنگ در انحصار هیچ گروهی نیست و یک مسئله ملی است و همه حق دارند از جنگ تعریف کنند همه حق دارند انتقاد کنند مهم این است که انتقادات و تعریف ها در یک چارچوب منطقی مطرح شود که دچار غلو و افراط و تفریط نشود.

بحث انشقاق در روحانیت یکی از نکات مهم است که سال 66 اتفاق افتاد خیلی از رزمندگان احساس نگرانی می کردند نکند ما در جبهه کاری را جلو می بریم اما کسانی در پشت جبهه بر خلاف مشی امام و سیستم جلو می روند، این بحث شکاف بین روحانیت همین اختلافات سیاسی است که اشاره کردید یا موضوع دیگر؟
درعقب جبهه اختلاف سیاسی وجود داشت. بین سیاسیون و نظامی ها هم اختلافاتی در رابطه با اداره جنگ وجود داشت که جنبه سیاسی به خود می گرفت. وقتی جنگ در مرداد ماه تمام شد یکی از آقایان ظاهرا دکتر فیروزآبادی بود در هیئت دولت پیشنهاد می کند با توجه به پیروزی هایی که درمرصاد وبیت المقدس خرمشهر به دست آمده وصدام از روی ناچاری قطعنامه را پذیرفته است خوب است ما در مرداد ماه همان سال اعلام جشن کنیم اما دو نفر ازاعضای کابینه مخالفت می کنند ومی گویند ما در جنگ شکست خوردیم چرا شما می گویید جشن بگیرد که این قضاوتی سیاسی بود.

چه کسانی گفتند جشن نگیرید؟

حالا این موضوع مربوط به گذشته است.

بفرمائید جهت اطلاع نسل فعلی !
آقای فیروزآبادی به من گفت این دو نفر بهزاد نبوی و آقای خاتمی بوده اند.

با توجه به اینکه بخشی از ناگفته های جنگ مربوط به سال 66 و 67 است سئوالات را در این بخش متمرکز کرده ایم یکی از سئوالات ما این است با توجه به نگاهی که به مستند سازی دارید چرا کتابی را نمی نویسید مجموعه خاطرات  و مستندات مکتوب غیر مکتوب ...؟

من مستندات مربوط به خودم را جمع آوری کرده ام اما بنا به چند دلیل منتشرنکرده ام. یکی برای حفظ نظام بوده که نمی خواستم عده ای از نوشته های من سوء استفاده بکنند علیه اشخاص یا علیه مسئولان کشورو دررابطه با بحث های سیاسی روز بخواهند از این تاریخ استفاده کنند این انگیزه اول من بود.

انگیزه دوم من این بود که بعضی ازمسائل هنوزحالت محرمانه داشته که من نمی توانم آنها را بگوییم که یک مدت زمان طولانی باید از آن می گذشت. یک بعدآن هم اخلاقی بود که اگر من بخواهم اسنادم یا خاطرات خود را منتشر کنم ممکن است که این تداعی را ایجاد کند که من بدنبال این هستم که خود و دوستانم را متولی جنگ نشان دهم و طوری وانمود شود که نقش موثر در جنگ داشته ام. از نظر اخلاقی هم همیشه این را برای خود مانع روحی می دانستم.

ولی امروزه بنا به این دلیل که احساس می کنم تحریف های زیادی در رابطه با جنگ صورت می گیرد و بیش از حد هم حملاتی دارد صورت می گیرد که تا حالا ما همیشه صبر کردیم و پاسخ ندادیم اما از یک حدی دارد تجاوز می کند تهمت زدن ها و تخریب هایی که دارد صورت می گیرد و مسئله سوم هم فشارهای خیلی زیادی که از سوی رزمندگان، مردم و دوستان سیاسی در این چند سال اخیر به من وارد شده که خاطراتم را بنویسم لذا ناچار شدم که اولین آثار خود را تا پایان امسال منتشر کنم.

 
در طول 8 سال دفاع مقدس چرا بیشترین عملیات ها سالهای اول و آخر جنگ بوده و سالهای میانی جنگ ما تحرکات نظامی نداشته ایم؟
ما همیشه تحرک داشته ایم اما در یک مقطعی مثلا بعد از آزادی خرمشهر و عملیات فاو حدود 3 - 4 سال از جنگ تحرکات ما در جنگ منجر به دستیابی به انتظارتمان نمی شد و اهدافی که در پیش می گرفتیم عملیات های ما منجر به فتح و دستیابی به آن اهداف نمی شد که ما آن را عدم الفتح نامگذاری کردیم. مثلا ما درخیبر اهداف بلندی داشتیم که جز جزیره شمالی و جنوبی چیزی به دست نیاوردیم. ما در عملیات رمضان خیلی اهداف بزرگی را داشتیم اما پیشروی های ما متناسب با آن اهداف نبود. لذا این عدم دستیابی به همه اهداف در عملیات ها در طول این دوران بعد از آزادی خرمشهر تا قبل از عملیات فاو در حقیقت منجر شده بود ما نتوانیم مشابه آزادی خرمشهر در عملیات ها شاهد پیروزی باشیم.
منبع :نور پرتال
شنبه 10/7/1389 - 22:34
شهدا و دفاع مقدس

ضد گلوله

یك شب كه با موتور گازی اش به كمیته عشرت آباد رفته بود. جوان نگهبان، زنجیر را انداخت و گفت: پاركینگ ماشین های ضدگلوله آنجاست، برادر بروجردی، آنجا پاركش كن. محمد لبخندی زد و گفت: برای ما همین هم زیاد است. جلوتر كه رفت، یكی دیگر از بچه ها گفت :
محمد آقا حیفه تو این اوضاع خطرناك این رو سوار شین، می دونین اگه یه خط به اش بیافته، چقدر ازش كم می شه؟! یه چادر بكش روش !

راهی به كردستان

هر روز اخبار ناراحت كننده ای از كردستان می رسید. دیگر طوری شده بود كه محمد می خواست خودش به آنجا برود. تمام نیروها آماده باش بودند. دكتر، پاوه را با قم مقایسه كرد. مردمش را، مبارزاتش را، و ایستادگی مظلومانه مردم آنجا را در مقابل شاه. اعضای دولت هم به این مسئله بی اهمیت بودند. شهر كاملا دست بچه های سپاه و ارتش بود كه محمد به پاوه آمد. بروجردی به عنوان مسئول عملیات منطقه كردستان منصوب شده بود. میرزا- محمدی با فرمانده سپاه پاوه صحبت كرد و قرار شد به سنندج بروند. وضع آنجا وخیم تر بود. پس فردا صبح نیروهای جلالی همراه محمد با هلی كوپتر وارد سنندج شدند. محمد لباس كردی پوشیده بود و شهر را گشت می زد. اما ریش های بورش نشان می داد كه بومی نیست. اوضاع شهر به هم ریخته بود. در پیاده روها اسلحه خرید و فروش می شد. عكس رهبران گروههای مختلف بر دیوارها نصب شده بود. با كوشش بچه های بروجردی و نیروهای سپاه، بعد از پاوه، سنندج هم از دست ضدانقلاب بیرون آمد. بعد هم كامیاران حالا ضدانقلاب دست به مظلوم نمایی می زد. نیمه دوم آبان 58بود كه بعد از تبلیغات وسیع همه گروهك ها، تظاهراتی در سنندج برگزار شد و با زدوبندهایی قرار شد، دولت موقت چند نفر از افراد خود را به عنوان هیئت نظارت و با نام هیئت حسن نیت به كردستان و سنندج بفرستد، داریوش فروهر مسئول این هیئت بود. خودش هم كرد بود. این هیئت در همان ابتدا به جای حرف زدن با مردم منطقه رفت سراغ گروه ها اولین كار هیئت حسن نیت، خلع سلاح سپاه و منع آنها از تردد در شهر بود. فروهر می گفت: «اینها كردند شما چه كاره اید، خودشان مسئله شان را حل می كنند.»
بروجردی كه برای فرار از این بن بست شب و روز فكر می كرد، بالاخره راه حل را در تشكیل «نیروی مسلمان كرد» و با استفاده از افراد بومی دید. قرعه به نام جوانهای كرد افتاد و «فریدون تعریف» مسئول جمع آوری نیروها شد. قرار شد نام این گروه به پیشنهاد محمد گروه «پیشمرگ كردستان» نام گیرد.
با گذشت روزها تحركات گروه ها علیه سپاه بیشتر می شد و طبق دستور تردد سپاه در شهر هم ممنوع بود. از طرفی دوستان محمد نگران برنامه او بودند و می گفتند شاید این جوانها اسلحه كه گرفتند بر روی خودمان آتش بریزند. حتی سرهنگ ابوشریف به صراحت مخالفت كرد و گفت: «نمی گذارند قانون اجرا شود! هر چه می خواهیم درگیری كمتر شود و كار از طریق دولت و مجرای صحیح پیش برود، نمی شود!» چند روز بعد در جلسه ای محمد و ابوشریف حرف هایشان را زدند.
-دولت اصل است، یا ملت؟ الان حرف مردم با حرف نمایندگان دولت دوتاست.
-ولی با این كار تو هم، مشكل كردستان حل نمی شود، از ما گفتن.
-من به خدا توكل كردم و مطمئنم این كار دست مردم كردستان را باز می كند. و دهان گروهها را می بندد. ابوشریف بلند شد و اتاق را ترك كرد.
روز بعد پشت در وزارت دفاع منتظر بود كه ناگهان در باز شد و آسیدعلی آقای خامنه ای به محمد تعارف كرد و او را برد داخل.
-اینجا چه می كنی؟
-آمدم بگویم كردستان مظلوم است. دارد از دست می رود. دولت هم دل گروه های سیاسی را به دست آورده، الان كردستان شده آزمایشگاه سیاسی گروهها. چه كنیم؟
لبخند پهنای صورت سید را پركرد... قرار شد محمد از امكانات پادگان ولی عصر(عج) تهران برای تجهیز پیشمرگان استفاده كند. به مسئولیت خودش.

غربت در غربت

با شروع كار تجهیز جوانان كرد، محمد در بین افراد سپاه كردستان هم غریب شده بود. یك روز كه بروجردی همراه چند پاسدار به یكی از مهانخانه های مصادره ای رفته بود تا آنجا را تخلیه كند و تحویل آوارگان سنندجی بدهد، پاسدار جوانی از اهالی كرمانشاه جلوی در ایستاد و گفت:
- اینجا را می خواهی چه كار؟ اینجا مال ماست. چرا باید تخلیه اش كنیم؟
- برای یك كار ضروری تر، اسكان برادران شما.
- تو فكر می كنی كی هستی كه این دستورها را می دهی؟ فرمانده ما جعفری است نه تو. تو مستشار تهرانی. برو دنبال كارت! ما خودمان می دانیم چه كار كنیم. پاسدار جوان رگهای گردنش برآمده بود، از عصبانیت می لرزید، جلو رفت و پیش چشم همه سیلی محكمی به گوش محمد زد. یكی از افراد جلو رفت و دست پاسدار جوان را گرفت كه محمد گفت: كاری به كارش نداشته باش. محمد چند قدمی به اطراف رفت و بعد كه عصبانیتش فروكش كرد، برگشت و گفت: شما خیلی خسته ای. رفتی مركز چند روزی مرخصی بگیر، برو استراحت كن.
¤ ¤ ¤
از سنندج، بروجردی را خواسته بودند، سنندج در سكوتی مرگبار فرو رفته بود. همه جا تعطیل بود. محمد با هلی كوپتر به سنندج رفت. عده ای از سه روز پیش جلوی سپاه جمع شده بودند و شعار می دادند كه سپاه باید از كردستان برود. روز اول خبری نبود، اما روز سوم با تیراندازی شروع شد.
محمد می گفت: می خواهند بهانه برای درگیری پیدا كنند. قرار شد جلالی و نیروهایش به سنندج بیایند. محمد نامه ای به اسلحه خانه نوشت و گفت برو اسلحه ها را تحویل بگیر. جلالی نامه را پیش مسئول تسلیحات برد. یكی از پاسداران نگاهی به نامه كرد و گفت: برو فردا بیا!
- من عجله دارم، نیروهایم گوشه پادگان معطلند.
- تا فرمانده دستور ندهد، اسلحه نمی دهیم.
- مگر فرمانده دستور نداده؟
- فرمانده ما یكی دیگر است، ما این را قبول نداریم.
- یعنی فرماندهی بروجردی را قبول ندارید؟
- نه. فرمانده اینجا برادر جعفری است!
- برادر من، نیروهای من در سنندج بدون سلاحند، هر لحظه...
- مسائل اینجا مربوط به ماست. شما برگردید شهرتان. !
این را گفت، جلالی نامه را برداشت آمد وسط راهرو ایستاد. بروجردی داشت به اتاق دیگری می رفت كه با فریاد جلالی متوجه او شد:
- این چه وضعی است محمد آقا؟ می گویند نامه ات را قبول نداریم، امضاء را هم. آخر این هم شد سپاه؟
بروجردی دستش را گرفت و گفت: درست می شود، نگفتم نباید زود از میدان به در روی. یك ساعت بعد جلالی داشت اسلحه ها را تحویل می گرفت كه همان پاسدار به او گفت: با پارتی بازی گرفتی ها! جلالی برگشت و گفت: ماشین هست كه اینها را ببریم هوانیروز!
-نامه می خواهد، تازه نامه هم كه بگیری ماشین نداریم. فردا صبح زود بیا.
- این بازیها چیست؟ مگر جنگ سرتان نمی شود. و بعد جلوتر رفت و گفت: پریشب در فرودگاه سنندج به ما حمله شد. حالا هم هر لحظه ممكن است به آن بچه ها حمله شود. اگر خیلی مردی بیا بریم سنندج، ببینم چه كار می كنی؟ پاسدار از پشت میزش بلند شد و گفت: هر وقت رفتی تهران عربده بكش، اینجا كرمانشاه است و به خودمان ربط دارد. جلالی خواست بگوید مگر این مال شخصی تان است كه سرباز اسلحه اش را از كمر باز كرد و گفت: برو بیرون بیگانه. گفتم برو بیرون! زیر نگاه های حیرت زده دیگران جلالی دوید و تیرباری برداشت. نوار فشنگ گذاشت و جلوی در اتاق تسلیحات آن را روی پایه نشاند، گلنگدن راكشید و گفت:
- بچه می ترسانی؟ اگر مردی شلیك كن. من بیگانه ام یا شما كه بیت المال را مال خودتان می دانید. خبر به بروجردی رسید و او هم خود را سراسیمه پیش جلالی رساند.
- جلالی جان! چرا بچه بازی در می آوری؟
- اینها نه حساب سرشان می شود نه مافوق و نه دستورات فرماندهی. جلالی را از پشت تیربار كنار كشید و به اتاقش برد. لیوان آبی به دستش دادو گفت: دشمن همین را می خواهد. جلالی وسط حرفش پرید:
- بچه های من زیر آتشند و این جا برایم اسلحه می كشند! مگر تو فرمانده اینجا نیستی!
- ما باید سرمان را توی چاه بكنیم تا گریه مان را كسی نبیند. به كی بگویم؟ خیلی ضعفها هست ولی نمی شود بازگو كرد، باید صبر كنیم.

منبع :نور پرتال

جمعه 9/7/1389 - 10:12
مصاحبه و گفتگو

 محسن رضایی به بیست سئوال از ناگفته های دفاع مقدس پاسخ می گوید

 

در رابطه با پایان جنگ همواره مسائلی مطرح بوده که این اقدام سیاسی بوده یا نظامی! نظر شما به عنوان یکی از حاضران در مدیریت جنگ در آن مقطع چیست؟

همانطور که آیات ناسخ و منسوخ داشته ، کلام رهبران دینی که پایین تر از کلام خدا هستند نیز می تواند ناسخ و منسوخ داشته باشند اما ناسخ و منسوخی که خودشان تصمیم گرفته باشند، نه آنکه چیزی به آنها تحمیل شود. حضرت امام در شرایط تلخی یک تصمیم تاریخی گرفتند هم آگاهانه و هم با پذیرفتن همه پیامدهای این تصمیم گیری ایشان بخاطر مصلحت اسلام و انقلاب اسلامی قطعنامه را در آن شرایط پذیرفتند و به آن با تعبیر، جام زهر گفتند، و این یک تصمیم تاریخی امام بود. خود ماها جزء کسانی بودیم که موافق پذیرش قطعنامه نبودیم. کما اینکه امام درنامه شان نوشتند که بنده جزء معدود فرماندهانی بودم که می گویم جنگ باید ادامه پیدا کند.

چرا عده ای شما را متهم می کنند شما از موافقان پذیرش قطعنامه بودید ؟

انگیزه های سیاسی است. در نامه امام هم آمده که نوشته جزء معدود فرماندهان هستند که می گوید باید جنگ ادامه یابد. ولی حوادث بعدی که اتفاق افتاد معلوم شد که امام یک تصمیم گیری فوق العاده مهم و تاریخی در آن شرایط گرفته است. این تصمیم گیری امام باعث شد که از فجایع بعدی جلوگیری شود و در حقیقت جنگ به نفع ایران تمام شود. آن جام زهری که امام نوشید خدای متعال آن را تبدیل به پیروزی برای ایران درهفته های بعد کرد و لذا یکماه بعد امام فرمودند ما دراین جنگ حتی یک لحظه هم نادم و پشیمان نیستیم، این جمله امام تعبیر جام زهر را منسوخ کرد.

اگرهمان شرایط و نتیجه ای که باعث شد امام جام زهر بنوشد اگرجنگ با آن نتیجه تمام می شد ما در جنگ شکست می خوردیم اما آن نتیجه ای که منجر به نوشیدن جام زهر برای امام شد جنگ با آن نتیجه به پایان نرسید. آن نتیجه بعد از آن جام زهر خنثی شد. چه موقع عوض شد؟ موقعی که بعد از تصمیم امام حملات صدام به کرمانشاه و خرمشهر تماما با شکست مواجه شد تصمیم حضرت امام توانایی ها را افزایش داد و محدودیت های بین المللی برای صدام بوجود آورد. یکی از افسران عراق در کتاب خود گفته است"پذیرش قطعنامه توسط ایران شمشیری بود که به کمر صدام وارد شد". ایران از  توانی در مرداد ماه برخوردار می شود که تمامی حملات صدام را با شکست مواجه می کند و او را وادار به عقب نشینی تا مرزها کرد و آماده شد که وارد خاک عراق شود خود امام جلوی رزمندگان را گرفت. رزمندگان ما نه تنها صدام را با شکست مواجه کردند بلکه در تعقیب او می خواستیم به سوی بصره حمله کنیم،امام جلوی ما را گرفت. ما درسال آخرجنگ درمرداد ماه روزها وهفته های آن ما با پیروزی مواجه می شویم. درحالیکه درتیرماه، ماه بسیار تلخی بود وپذیرش قطعنامه هم یک رویداد تلخی بود بر همه ما و ما نمی دانستیم مرداد ماه چه اتفاقی می افتد و مرداد ماه ماه پیروزی های ایران است و جنگ با این پیروزی تمام می شود بنابراین نتیجه ای که منجر می شود که امام آن تصمیم را در تیرماه بگیرد آن نتیجه در مرداد ماه ادامه پیدا نمی کند بلکه نتیجه دیگری حاصل می شود که پیروزی های پی در پی ایران است وایران جنگ را با پیروزی پی در پی به پایان برد.

منظور شما کدام پیروزی هاست؟

ما در پایان جنگ و در مرداد ماه در عملیات مهم یعنی عملیات سرنوشت در خرمشهر و عملیات مرصاد در کرمانشاه را انجام دادیم و آن هم این بود که عراق در حمله به خرمشهر آنجا را محاصره کرده بود. با عملیات شرنوشت طی چهل و هشت ساعت آنجا را آزاد کردیم و درکرمانشاه عراقی ها ومنافقین تا 30 کیلومتری کرمانشاه می آیند یعنی بعد ازپذیرش قطعنامه 120 کیلو متر عمق پیشروی در خاک ما را داشتند که حتی در  اول جنگ در هیچ محوری نیز اینقدر پیشروی نداشتند اما این پیشروی را ایران درعملیات مرصادعقب می زند ودوباره آنها را تا مرزعقب می زند ومی خواهد ازمرزعبور کند خود امام جلوی رزمندگان را می گیرد یعنی در اوج پیروزی ها جنگ را تمام می کنیم. حضرت امام پس از این پیروزی ها فرمودند"ماحتی یک لحظه در جنگ نادم و پشیمان نیستیم".

اگر قطعنامه پذیرفته نمی شد در کوتاه مدت چه اتفاقی می افتاد؟

اگر قطعنامه پذیرفته نمی شد عراق به کرمانشاه وخرمشهر وارد می شد وهیچ وقت قطعنامه 598 را نمی پذیرفت وآنها قطعنامه 599 را به ایران تحمیل می کردند که در آن قطعنامه امتیازات بزرگی از ایران می گرفتند.

آیا قبول دارید به خاطر مقدس بودن فضای جنگ مقداری از ابهامات، مشکلات آن دوره باز نشده است، مثلا بحث اختلافاتی که بین فرماندهان بود ، مثلا اختلاف شما با شهید صیاد شیرازی اگر بوده؟

من در همایش مستند سازی عرض کردم. اختلافات در جنگ دو نوع اختلاف بود اختلافات سیاسی و تخصصی. آن چیزی که بین سپاه و ارتش بود عمدتا اختلافات فنی، تخصصی و کارشناسی بود. مثلا درعملیات بیت المقدس من و برادر صیاد در مرحله سوم یک نظر داشتیم ستاد ایشان (صیاد شیرازی) و بعضی از فرمانده لشکر های سپاه نظر دیگری داشتند حتی بحث های تندی بین ما با فرماندهان و عناصر ستادی منجر شد. ما دو نفر یک نظر داشتیم آنها نظر دیگری داشتند، یکی دو نفر قهر کردند و از جلسه ما رفتند بیرون اما این اختلافات سیاسی نبود.بنابراین این اختلافات بین ارتش و سپاه ازجنس تخصصی، فنی و کارشناسی بود. ولی اختلافات دیگری بود که معمولا جنبه های سیاسی به خود می گرفت که بین ما و ارتش نبود. البته برخی از دولتمردان کشور بدلیل ناپختگی دخالت هایی می کردند که این اختلافات را، تشدید می کردند و مدیریت و فرماندهی را در جنگ با مشکل مواجه می کرد.

منبع :نور پرتال

جمعه 9/7/1389 - 10:2
لطیفه و پیامک
بر هم نزنم اگر بمیرم           چشمی که در انتظار باز است ************صبح بی تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد         بی تو حتی مهربانی  حالتی از کینه دارد ************آن روز دور نیست که فانوس میشوند       در کوچه های آمدنت آفتابها ************روی تو را ز چشمه نور آفریده اند         خورشید را برای ظهور آفریده اند ************مقدر کن خدایا انس و جان را       ظهور مهدی صاحب زمان را رسان دیگر به داد خلق عالم          یگانه منجی خلق جهان را ************عمری است که از حضور او جا ماندیم در غربت سرد خویش تنها ماندیم او منتظر ماست که ما برگردیم ماییم که در غیبت کبری ماندیم ************کنار پنجره های جهان منم آن چشم      که تا ابد نشود سیر از تماشایت************ می آیی پس از شبهای تاریک         تو تنها صبح بی تردید هستی ************ما جمعه را  به عشق تو تعطیل کرده ایم       ای روز بازگشت تو آغاز عیدها ************بهارهای شگفتی در راه اند ،فردا گلی میشکفد که باد ها را پرپر خواهد کرد !************
پنج شنبه 8/7/1389 - 19:18
شهدا و دفاع مقدس

نگاهی گذرا به زندگی انقلابی شهید محمد بروجردی

 

 

چهارده ساله انقلابی

حمید، پسر همسایه شان كه به خاطر اعتقاداتش از چاپخانه محل كارش بیرون آمده بود، اولین كسی بود كه او را پای بحث حاج آقا مجتهدی برد، فضای مسجد روح محمد را صیقل داد...حال و هوای كارگاه عوض شده بود، بالای سر هوشنگ كه همیشه پر بود از پوسترهای سینمایی، كاغذ كوچكی با كلمات عربی نصب شده بود. ترجمه اش هم این بود كه: خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر آنكه آن قوم خواهان تغییر باشند. صدای ترانه دیگر در سالن به گوش نمی رسید و رادیو خاموش بود. محمد آن روز ساعت 11 آمد و صاحب كارگاه آتش تندی داشت...
چرا دست از سر این بچه ها برنمی داری؟ این كارگاه است و كارگرها باید شاد باشند، بگویند، بخندند، ترانه گوش كنند. چی در گوششان خوانده ای كه حتی رادیو هم روشن نمی كنند. فكر می كنی من خرم، متوجه نمی شوم آن كاغذ چیه بالای سر هوشنگ؟
- خب یك آیه از قرآن.
- مگر اینجا مسجد است؟
- چرا آن موقع كه عكس و پوستر سینمایی بود، نمی گفتی مگر اینجا سینماست...
از جواب های محمد بدجوری جوش آورده بود. این رابطه شاگرد و صاحب كار نبود. در یك لحظه خون جلوی چشمان پیكر را گرفت...
- دیگر نمی خواهم اینجا كار كنی. تو اخراجی. هری!مطمئن باش چند روز دیگر می آیی و التماس می كنی. مرد نیستم اگر بگذارم توی این صنف كسی به تو كار بدهد. اگر نیامدی كفشم را ماچ كنی، مرد نیستم! جلوی در، محمد صورت همه بچه ها را بوسید و خداحافظی كرد.
¤ ¤ ¤
موقع بیرون آمدن از مسجد، هر كس سهمیه اعلامیه اش را از زیرزمین می گرفت و زیر پیراهنش مخفی می كرد ولی سهمیه محمد آنقدر زیاد بود كه آنها را لای روزنامه می گذاشت و سریع از مسجد بیرون می آمد. منطقه بزرگی در اختیار محمد و افرادش بود. از یك طرف به میدان بهارستان، طرف دیگر میدان ژاله و خیابان شهباز. از پایین خیابان مولوی تا میدان اعدام و از آنطرف تا بازار را شامل می شد. جمال كاغذ را گرفت و شروع به خواندن كرد، محمد حدس زده بود كه اعلامیه اعلام موجودیت گروه «روزبه» است، روزبه و دوستانش در كارگاه اوس عباس روبروی محمد و رفقایش كار می كردند و وابسته به گروهك های كمونیستی بودند. حالا این اعلام موجودیت، با ترور یكی از افسران شهربانی اعلام شده بود. صادق كه خیلی جوش آورده بود، گفت: چرا ما دست به كار نمی شویم، معلوم هست اصلا دنبال چی هستیم؟
وقتی صادق آرام شد، محمد لبخندی زد و گفت: آنها طبق دیدگاهشان حركت می كنند و ما هم طبق آرمان و دینمان. ریختن خون یك انسان باید با اجازه حاكم شرع باشد. فكر می كنی خیلی هنر است كه یك افسر بدبخت را ترور كنند به جرم اینكه لباس رژیم را پوشیده...

هدف اول؛ كلوپ آمریكایی

همه نشسته بودند و محمد با لبخندی كه همیشه بر لب داشت، قرآن را باز كرد، «ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا كانهم بنیان مرصوص» حمید گفت: به به! گروه صف. حالا دیگر علاوه بر آن دو دستگاه پلی كپی و یك دستگاه كوچك تایپ، برای گروه خود اسم هم داشتند. یكی از آشناها آنها را به فردی به نام محسن، كه با گروه های مسلح رابطه داشت معرفی كرد. یك پیرمرد چریك را نیز معرفی كرد تا آنها را آموزش دهد.
یكی از اقوام بچه ها در اصفهان برای ارتش كار می كرد و قالب های نارنجك می ساخت، پیش او رفتند و قالبی را به صورت قاچاقی به تهران آوردند. به هر صورتی كه بود نارنجك ساختند. اوایل در ریختن خرج دست و دلباز بودند، ولی كم كم كار خوب از آب درمی آمد. سالهای سربازی محمد بود و اولین فرزندش در راه... گروه صف برای اولین حضور كلوپ آمریكایی ها را نشان كرد. بچه ها پخش شده بودند. تمام كلوپ ها را پوشش داده بودند، هر یك كیفی از مواد منفجره را همراه داشتند... حمید دیگر نمی توانست در سالن رقص بماند، دخترهای ایرانی را ببیند كه خود را به دست آمریكایی ها سپرده اند. ضامن را فشار داد و بیرون آمد، هنوز به ماشین نرسیده بود كه صدای انفجار مهیبی او را تكان داد. از امام كسب تكلیف كرده بودند.

دغدغه ای بزرگ

اواخر دی ماه بود. یك شب محسن به محمد گفت كه آیت الله بهشتی یك كار فوری دارد. اوضاع از این قرار بود كه امام قصد بازگشت به وطن داشت و قرار شده بود كه محمد مسئول حفاظت از امام باشد. طرح میرزا حفاظت از امام با 4 هزار نیروی جوان بود. بعد از ورود هم، محمد مسئول امنیت و برگزاری جلسات عمومی شد.
دیگر اعضای فعال مساجد تهران، همه زیر نظر محمد كار می كردند. كلانتری ها بوسیله فرمان های او در عرض چند دقیقه محاصره و خلع سلاح می شد.
اوضاع به خوبی پیش می رفت تا اینكه خبر رسید در شهرهای گنبد و بیشتر شهرهای كردستان، مثل سنندج، مهاباد، سقز و... درگیریهای قومی و نژادی آغاز شده است. پس از انقلاب و با تشكیل كمیته های حفاظت و امنیت جلسات، حالا اصلی ترین دغدغه محمد تشكیل مجموعه ای بود تا بتواند مسئولیت تمام این كارها را به دوش بكشد.

منبع :نور پرتال

پنج شنبه 8/7/1389 - 19:14
مصاحبه و گفتگو
 
 محسن رضایی به بیست سئوال از ناگفته های دفاع مقدس پاسخ می دهد
 
 

محسن رضایی فرمانده سپاه در دوران جنگ  که از سال 1360 تا 1376 فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بر عهده داشته است، می گوید رفته رفته زمان انتشار ناگفته های جنگ فرا رسیده اما خودش همچنان از بیان آن پرهیز دارد.

او هم اکنون دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام است و در این گفتگو از انتشار خاطرات و ناگفته هایش پیرامون جنگ خبر می دهد.

وی در پاسخ به سوالی از دوعضو کابینه یاد کرد که پذیرش قطعنامه شورای امنیت مبنی برتوقف جنگ را در جلسه هیئت دولت شکست ایران مطرح کرده اند و زمانی که از او خواسته شد نام آن دو را بگوید از قول سرلشکر فیروزآبادی نام بهزاد نبوی و خاتمی را بر زبان آورد.

مصاحبه با دبیرمجمع تشخصیص مصلحت نظام در ساختمان دبیرخانه مجمع انجام شد. وی در آغاز مصاحبه گفت: در 8 ماه گذشته با هیچ خبرگزاری مصاحبه انجام نداده و این نخستین مصاحبه او در چند ماه گذشته است که  با خبرگزاری مهر انجام می شود.

مشروح گفتگوی خبرگزاری مهر با محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام را و فرمانده اسبق سپاه به مناسبت هفته دفاع مقدس را در پی می خوانید:

به عنوان نخستین سوال بفرمائید آیا هنوز ناگفته های جنگ باقی است و چرا همچنان مسائلی از جنگ ناگفته مانده است؟

معمولا بیان ناگفته ها در کشورهای مختلف پیرامون وقایع مهم امری مرسوم  و طبیعی است به همین دلیل در کشورهای دنیا قانونی  وجود دارد که هر 30 سال یک بار اسناد محرمانه و پشت صحنه را منتشر می کنند.

هر حادثه ای معمولا ناگفته هایی دارد جنگ ایران و عراق از وقایع مهم جهان که دارای ناگفته هایی است از این قاعده مستثنی نیست. الان بعد از 20 سال که از جنگ گذشته فضا و شرایط برای گفته شدن مسائل پشت صحنه آماده تر است.

البته برخی از مسئولان کشور در خاطرات، کتابها و ... وقایع آن دوره را مطرح کرده اند. اما من بنا به دلایل خاصی تاکنون کمترین مسائل را از جنگ بیان کرده ام و دو سه سالی است که آرام آرام این کار را شروع کرده ام و مسائلی را که تا قبل از آن به آن ورود پیدا نمی کردم را طرح می کنم.

فکر می کنم در سالهای آینده اسناد و مدارک بیشتری در ارتباط با جنگ منتشر شود که محدودیت های قبلی امنیتی و سیاسی آنها برطرف شده باشد.

آیا مستند سازی که پیرامون اسناد جنگ باید صورت بگیرد و اخیرا برآن تاکید کردید در راستای همین اسنادی است که اشاره داشتید ؟

مستند سازی یک علم است روش ها و قواعد خاص خود را دارد و اگر درباره جنگ ایران وعراق از آن استفاده شود پایه تاریخ واقعی دفاع مقدس محسوب می شود. هر چه مستند سازی قوی تر باشد تاریخ صحیح تر و درست تر و کامل تر نوشته و بهتر منتقل می شود البته مستند تنها نوشته یا اسناد مکتوب نیست بلکه مستندات جنگ می تواند مجموعه بزرگی از آثار مکتوب، خاطرات، عکس، آثار باقیمانده از جنگ مثل تجهیزات و وسایل غنیمت مانده، فیلم های پراکنده و خودجوش باشد.

در حقیقت یک عکس می تواند به تنهایی به اندازه یک کتاب با انسان حرف بزند. لذا همه توجهات نباید به سمت اسناد مکتوب و دست نوشته ها برود. برخی مواقع آثاردیگری وجود دارد که هرکدام دریایی از پیام قراردارد. به این دلیل مستند سازی آثارجنگ تهیه یک مجموعه وسیع از آثار است که اگر امروزه گردآوری و ثبت نشود ممکن است در 10 سال آینده منابع این آثار از بین برود.

 

به نظر شما عدم تمرکز و فقدان متولی باعث جمع آوری نشدن مستندات جنگ شده است؟

تمرکز هم در جمع آوری موثر است. قبلا چنین متولی وجود نداشت اما در چند سال گذشته ستاد کل نیروهای مسلح برنامه ریزی خوبی کرده و ارتش و سپاه نیز از طریق بنیاد حفظ آثار، اقداماتی انجام داده اند.

به نظر شما در رابطه با حفظ وضعیت طبیعی مناطق جنگی اقدام مناسبی صورت گرفته است؟ چراکه به نظر می رسد رفته رفته این مناطق در حال مصنوعی شدن است!

البته یک بخشی از مستندات جنگ، مناطق جنگی است که خودش یک سند محسوب می شود و اگر این فضا به صورت واقعی نگه داشته شود مانند بخش هایی از خرمشهر و قصرشیرین یک سند بسیار مهمی خواهند بود.

پیرامون توجه به مسائل فرهنگی همچون مناطق دفاع مقدس در طرح آمایش سرزمینی که در مجمع مورد بررسی قرار گرفته است چه اقداماتی صورت گرفته است؟

در بحث سیاست های کلی فرهنگی حفظ آثار جنگ و توجه به فرهنگ، اندیشه و سیره امام در معماری و آموزش و ایرانگردی و روحیه ایثارگری و انتقال آن به نسل های بعدی جزء تاکیدات است. مصادیق آن در مناطق کشور باید در برنامه ریزی دیده شود.

منبع :نورپرتال

پنج شنبه 8/7/1389 - 19:6
كودك

 

کودکان از بدو تولد بی تربیت، گستاخ، زورگو یا خودخواه نیستند، این ویژگی ها اکتسابی است زیرا کودکان با بروز این رفتار به آن چه می خواهند می رسند مگر این که به موقع مداخله کنیم و به کودک نشان دهیم که این رفتارهای عجیب و غریب، فایده ای ندارد و تنها باعث بدتر شدن شرایط می شود و سعی کنیم او را به رفتار قابل قبول تری تشویق کنیم. «ایمان کمالی» کارشناس روان شناسی راهکارهایی را به صورت مرحله به مرحله برای رویارویی با چند بد رفتاری عمده کودکان ارائه می دهد:

۱) با مسائل و مشکلاتی که کودکان به هنگام درخواست خرید وسیله ای ایجاد می کنند، چگونه می توان کنار آمد؟

▪ کمالی: با گفتن کلمه نمی خرم، هرگز احساس گناه نکنید. مشاجره های بین والدین و فرزندان به طور معمول خوشایند نیست و ممکن است بارها پیش بیاید که فرزندتان از تصمیم گیری شما خوشحال و راضی نباشد ولی نتیجه کار برای هر دو طرف بهتر است.موقع پخش پیام های بازرگانی نیز بهتر است تلویزیون را خاموش کنید. تحقیقات نشان داده است که هر چه کودکان کمتر پیام های بازرگانی تلویزیون را ببینند کمتر برای خرید وسایل جدید بهانه گیری می کنند. به همین دلیل تلویزیون را در زمان پخش آگهی ها خاموش کنید و یا برای آن ها توضیح دهید همه چیزهایی که در این آگهی ها تبلیغ می شود واقعیت ندارد و شگردی برای فروش بیشتر محصولات شرکت های تجاری است.
اگر به کودک خود یاد بدهید آن چه دارد به دیگران نیز ببخشد و از او بخواهید که بخشی از هزینه هایی را که برای خرید لوازم مورد نیاز او کنار گذشته اید با کمال رضایت به یک مؤسسه خیریه ببخشد و در جشن های نیکو کاری شرکت کند می آموزد که بخشش زیباست و زیاده خواهی کار درستی نیست.

۲) با حاضر جوابی کودکان که باعث ناراحتی و شرمندگی والدین می شود چگونه رفتار کنیم؟

هرگاه فرزندتان رفتار بی ادبانه ای از خود نشان داد بلافاصله او را از این کار منع کنید. به طور مثال می توانید بگویید: «وقتی با تو صحبت می کنم، مدام به این طرف و آن طرف نگاه می کنی. این کار مودبانه نیست و باید از این کار دست برداری» و وقتی با گستاخی به شما جواب می دهد و به جای گوش کردن، پاسخ های سر بالا می دهد، بهترین کار این است که به او اعتنا نکنید، آه نکشید، شانه هایتان را بالا نیندازید یا خشمگین نگاه نکنید، فقط صحبت خود را قطع کنید تا زمانی که او از حاضر جوابی دست بردارد. یک راه مناسب دیگر هم این است که او را به رفتارهای مؤدبانه تشویق کنید و هر زمان متوجه شدید که فرزندتان رفتار مودبانه ای از خود نشان داد این موضوع را به او یادآوری کنید. به طور مثال به او بگویید: «از این که مؤدبانه به حرف های من گوش دادی متشکرم. این کار تو واقعا قابل تقدیر است.»

۳) ناسزا گفتن هم رفتار زشتی است که والدین باید راه های مقابله با آن را بیاموزند؛ بهترین روش چیست؟

به عنوان پدر و مادر باید در خانه و دیگر اماکن عمومی به زبان آوردن کلمات غیرمجاز را ممنوع کنید و این قانون را برای کودک شرح دهید: «وقتی ازخوب و درست بودن چیزی مطمئن نیستی آن را به زبان نیاور» و هر زمان که فرزندتان ناسزایی را به زبان آورد، بلافاصله آن را به فهرست کلمات غیرمجاز اضافه کنید. توضیح دهید که چرا ناسزاگویی کاری زشت و غیرقابل قبول است و بسیاری از مردم به زبان آوردن این کلمات را نادرست می دانند. توجه داشته باشید که کودک اگر یک بار کلمه ای را به زبان آورد، ممکن است تکرار آن برایش، به صورت عادت در آید و این کلمات زشت را در برابر پدربزرگ و مادربزرگ، معلمان یا دوستان شان هم تکرار کنند. می توانید کلمه مورد قبول را جانشین کلمات ناجور کنید و کلمات خنده داری را که اصلا ناخوشایند نیست انتخاب کنید تا به جای کلمات نامناسب استفاده شود و یا این که فرزندتان خودش از کلماتی که بار منفی ندارد مثل بی ادب استفاده کند. در ضمن وقتی که فرزند خردسال تان برای نخستین بار کلمه نادرستی را تلفظ کرد به او بگویید: «در خانواده ما از این کلمه ها استفاده نمی شود» و به کودکان بزرگ تر گوشزد کنید که شما به خوبی با قوانین این خانه آشنایی دارید، دیگر نمی خواهم این کلمه را بشنوم.

۴) دروغ گویی کودکان را چگونه می توان کنترل کرد؟

از کودک بخواهید که در گفته هایش صادق باشد، به فرزندتان بگویید: «همه افراد خانواده ما مایل اند همیشه نسبت به دیگران صادق باشند.» وقتی در صحبت هایش صداقت را حفظ می کند از او به دلیل کاری که انجام داده است، قدردانی کنید. برای او شرح دهید که چرا دروغ گویی کار بدی است. توضیح دهید که وقتی حقیقت را نمی گوید دیگران را به دردسر می اندازد و احساس های آن ها را جریحه دار می کند به همین دلیل هیچ کس به او اعتماد نمی کند و این کار به شکل عادتی در می آید که ترک کردنش بسیار مشکل است. به کودکان یاد دهید که راستگویی سبب اطمینان می شود. اگر متوجه شدید که کودکتان دروغ می گوید از او این سؤالات را بپرسید تا وجدان او را بیدار کنید: «آیا کاری که انجام داده ای درست بود؟ چرا فکر می کنی که با گفتن اصل ماجرا مرا نگران می کنی؟ آیا می دانی اگر همه اعضای یک خانواده همیشه به یکدیگر دروغ بگویند، چه اتفاقی می افتد؟»

۵) با سرپیچی و نافرمانی فرزندان چگونه برخورد کنیم؟

توضیح دهید که از کودک خود چه انتظاراتی دارید. به او بگویید: «خوب به حرف هایم توجه کن. وقتی دارم با تو جدی صحبت می کنم وقت بازیگوشی و حواس پرتی نیست» هم چنین می توانید بگویید: «اگر دلیل خوبی برای انجام ندادن کاری داری می توانی با لحن مؤدبانه آن را به من بگویی.» سعی کنید برای هر کاری زمان مشخصی تعیین کنید. هر گاه او با شما بحث می کند، خواسته خود را کلمه به کلمه برای او تکرار کنید. به طور مثال بگویید: «شام ساعت ۷ حاضر است، تو باید دقیقا در همان ساعت سرمیز شام حاضر شوی.» البته باید به او حق انتخاب بدهید، تا کمی آزادی عمل داشته باشد و در این صورت از او بپرسید: «هنوز بعضی از کارهای مربوط به خودت را انجام نداده ای آیا مایلی آن ها را الان انجام دهی یا بعد از شام؟» گاهی اوقات با او کنار بیایید و بگویید: «الان وقت انجام تکالیفت است ولی تو در حال حاضر داری بسکتبال بازی می کنی. آیا بهتر نیست بازی بسکتبال را تا نیم ساعت دیگر تمام کنی و پس از آن به تکالیفت برسی؟» و در نهایت با او اتمام حجت کنید و توضیح دهید که اگر آن چه را شما از او می خواهید انجام ندهد، باید منتظر عکس العمل شما و نتیجه عمل خود باشد.

۶) و سخن آخر؟

والدین باید برای تربیت فرزندان خود به سلاح آگاهی مجهز باشند چرا که تأثیر محیط و فناوری های پیشرفته روز که شامل اطلاعات و الگوهایی است که از طریق وسایل ارتباط جمعی منتقل می شود، بر کودکان بسیار زیاد است و اگر پدر و مادری بخواهند به شیوه والدین خود فرزندانشان را پرورش دهند و بسیار کمال گرا و سخت گیر و یا برعکس آن بسیار آسان گیر باشند، نمی توانند از عهده تربیت آن ها به خوبی بر بیایند و لازمه یک تربیت سازنده، برقراری ارتباطی نزدیک، آگاهی از خصوصیات دوره های مختلف رشد فرزندان و جدیت و پی گیری است.

بهین
روزنامه خراسان ( www.khorasannews.com )

پنج شنبه 8/7/1389 - 9:20
شهدا و دفاع مقدس

اولین عملیات با نام یكی از آیات قرآن

عملیات والفجر اولین عملیات رزمندگان اسلام بود كه با نام اولین آیه سوره والفجر، «والفجر و لیال عشر...»، در منطقه فكه به مرحله اجرا درآمد.

اولین فرماندهان شهید در سانحه هواپیما

در روز هفتم مهرماه سال 1360 یك فروند هواپیمای سی 130 در حوالی كهریزك سقوط كرد كه در آن پیكرهای پاك جمعی از شهدا، مجروحان و نیز عده‌ای از چهره‌های شاخص ارتش اسلام بودند كه طرح تاریخی شكست حصر آبادان را با موفقیت كامل اجرا كردند.
سرداران رشید اسلام سرلشگر ولی‌الله فلاحی رییس ستاد مشترك، سرتیپ جواد فكوری مشاور ستاد مشترك و فرمانده سابق نیروی هوایی، سرتیپ سید محمود نامجو وزیر دفاع، یوسف كلاهدوز قائم مقام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و محمد جهان‌آرا فرمانده سپاه پاسداران خرمشهر از جمله شهدای این واقعه جانگداز بودند.

اولین كاربرد واژه دفاع مقدس

اولین بار كه امام خمینی واژه دفاع مقدس را به كار بردند در 22 بهمن سال 1360 مصادف با شانزدهم ربیع‌الثانی 1402 به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی بود.

اولین كشور عربی طرفدار عراق

روزنامه «گاردین» چاپ انگلستان به نقل از منابع فلسطینی در بیروت می‌نویسد:«شاه‌حسین پادشاه اردن حدود 5000 نفر از نیروهای خود را به عراق اعزام داشته تا وظایف امنیت داخلی را بر عهده بگیرند و سربازان عراقی برای رفتن به جبهه جنگ با ایران آزاد باشند».
گاردین خاطرنشان ساخت كه شاه‌حسین اولین رهبر یك كشور عربی بود كه در جنگ ایران و عراق به طرفداری از عراق برخاسته است.

اولین بیانیه كاخ سفید

اولین بیانیه كاخ سفید امریكا پیرامون جنگ در 26 سپتامبر 1980 منتشر شد كه در آن موضوع جنگ به عنوان محور فرعی و نگرانی آمریكا از عرضه نفت موضوع اصلی بیان شده بود.
بویژه كه این تهاجم از نظر كاخ سفید درگیری میان دو كشور اعلام شد و آمریكا در این بیانیه هیچ موضعی اتخاذ نكرد.

اولین كتاب كودك دفاع مقدس

اولین داستان كوتاه راجع به آزادگان در سال 1360 توسط محمد خلیل زاده منتشر شد، كه شامل مجموعه دو داستان قهرمانان جنگ است.
او در یكی از این دو داستان مجموعه‌ای به نام اسیران كه نخستین بار در ادبیات داستانی دفاع مقدس به موضوع آزادگان پرداخت و كوشید تا وضعیت خشن و غیرانسانی اردوگاه‌های اسرای ایرانی در عراق را مقابل چشمان خوانندگان خود بگذارد.

اولین گروه اعزامی روحانیون و طلاب حوزه علمیه قم

در سومین روز از تجاوز دشمن بعثی عراق به میهن اسلامی، اولین گروه از طلاب و روحانیون حوزه برای مقابله با نیروهای بعثی به مرز اعزام شدند.
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم نیز به همین منظور اطلاعیه‌ای صادر كرد

اولین پیام رییس‌جمهور

با آغاز رسمی جنگ تحمیلی، ابوالحسن بنی‌صدر رئیس جمهوروقت، طی پیامی كه بلافاصله از رادیو و تلویزیون پخش شد، مسائل مهمی را با مردم كشورمان، با نیروهای مسلح جمهوری اسلامی و با مردم مسلمان عراق و دنیا در میان گذاشت متن پیام در روزنامه كیهان شماره 11100 موجودمی‌باشد.

اولین پیروزی عظیم ایران در جنگ تحمیلی

عملیات ثامن‌الائمه اولین حركت جدی و سازمان یافته نیروهای مسلح ایران بود. اولین پیام موفقیت را تیپ یك پیاده در ساعت 8:32 دقیقه روز پنجم مهرماه اعلام كرد كه جاده ماهشهر- آبادان آزاد شد.
این پیام نوید آزادی تمام منطقه شرق كارون بود.

اولین سخنرانی صدام

صدام حسین اولین سخنرانی خود را پس از تجاوز به ایران در مجلس ملی عراق درباره حاكمیت بر اروند رود ایراد كرد.

اولین حمله موشكی علیه شهرها

اولین حمله موشكی عراق علیه شهرهای ایران شانزدهم مهرماه سال 1359 با شلیك سه فروند موشك به شهر مقاوم دزفول آغاز شد كه بر اثر اصابت این موشك‌ها به مناطق مسكونی شهر پنجاه تن به شهادت رسیدند و تعدادی نیز مجروح شدند.
در طول 8 سال دفاع مقدس دوازده هزار شهید و بیش از پنجاه هزار نفر مجروح ثبت شده است.

 

منبع :کتاب اولین های دفاع مقدس

منبع :سایت صبح

دوشنبه 5/7/1389 - 22:7
اهل بیت
ای آدمیزاد !با مشیّت من است که تو چیزی برای خویش طلب می کنی و با نیروی من است که فریضه ها را به جای می آوری و با نعمت های من است که نیرو می یابی و گناه می کنی .تو را شنوایی و بینایی و توانایی بخشیدم ،پس کار خوب که میکنی از من است و کار بد که می کنی، از خویشتن است
شنبه 3/7/1389 - 22:13
قرآن
فضیلت سوره فاتحه

خدای عز و جل فرموده است :سوره فاتحه را میان خویش و بنده ام تقسیم کرده ام ،نیمی برای من و نیمی برای او و هرچه (در این سوره ) می خواهد بدو می دهم .چون بنده می گوید :به نام خداوند بخشنده مهربان "خدای جل جلاله می فرماید : بنده ام سوره را به نام من آغاز کرد و بر من واجب است کارهایش را به انجام برسانم و در همه حال برکتش بخشم . و چون میگوید : ستایش خدایی را که پرودگار جهانیان است . خدا می فرماید "بنده ام مرا ستود و او می داند که نعمت هایش از من است و بلاها اگر از او دور افتند ،به منت من است.(ای فرشتگان !)گواه باشید که من نعمت های دنیا و آخرتش را افزون می کنم وو بلا های دنیا را از او باز می دارم ؛همان سان که بلاهای آخرت را از او باز داشته ام  . و چون بنده می گوید : بخشنده مهربان "خدای جل جلاله میفرماید : بنده ام گواهی داد که من بخشنده مهربانم  .گواه باشید که بر سهمش از رحمت خویش می افزایم و نصیبش را از عطایم بسیار می گردانم . چون بنده می گوید : خداوند روز جزا " پروردگار می فرماید : گواه باشید که چون اعتراف کرده است من خداوند روز جزایم ،حسابش را به روز جزا آسان می کنم و نیکی هایش را می پذیرم و بدی هایش را نادیده می انگارم . و چون بنده می گوید "تنها تو را می پرستیم "خدا می فرماید : بنده ام راست می گوید  .او تنها مرا می پرستد .گواه باشید که بنده ام را برای عبادتش پاداشی می دهم که بر او رشک برد هر کس به گونه او عبادتم نکرده است .و چون می گوید : و تنها از تو یاری می خواهیم "خداوند می فرماید : بنده ام از من یاری می جوید و به من پناه می برد .گواه باشید که او را در کارش یاری می کنم و در سختی ها به فریادش می رسم و به روز واپسین دستش را می گیرم . و آن گاه که می گوید : ما را به راه راست هدایت فرما " و سوره را تا پایان قرائت می کند ،خدا می فرماید :  این برای بنده من است و او هر چه می خواهد ، می دهم .بی گمان دعایش را اجابت می کنم و به آرزویش می رسانم و از آنچه می ترسد ،ایمنی اش می بخشم .

منبع : رهگشای انسانیت (احادیث قدسی )،ترجمه:ابراهیم احمدیان ،گلستان ادب ،دوم ،بهار 1384،ص238

 

يکشنبه 28/6/1389 - 22:24
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته