• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 111
تعداد نظرات : 78
زمان آخرین مطلب : 3440روز قبل
داستان و حکایت

یك زوج ناهمگون

یك روز بعد از ظهر كه برای خرید از خانه بیرون می رفتم، صدای عالیه از اتاقش بلند شد كه می خواهد با من بیاید. چند لحظه بعد، سر و كله اش- یا بهتر بگویم، نصف سر و كله اش- بالای پله ها پیدا شد. او از كمر به پایین، دخترم بود؛ با همان كفش های اسپرت، جورابهای رنگ روشن و شلوار جینی كه سر زانوهایش كمی نخ نما شده بود. اما از كمر به بالا، دختری غریبه بود. صورت گرد و روشنش كه در یك خیمه پارچه ای تیره محصور شده بود، به ماهی در آسمان بی ستاره می مانست. پرسیدم: «با همین سر و وضع می خواهی بیایی؟» با همان لحنی كه از چندی پیش با من به كار می برد، آرام جواب داد: «بله.»

در راه مغازه، از آینه ماشین او را دزدكی می پاییدم. ساكت و سرد و بی اعتنا نشسته بود و از پنجره بیرون را تماشا می كرد. انگار یك مقام بلندپایه مسلمان داشت از شهر كوچك ما در جنوب آمریكا دیدن می كرد و من فقط راننده اش بودم. لبم را گزیدم. می خواستم از او بخواهم قبل از پیاده شدن روسری اش را در آورد، ولی نتوانستم حتی یك دلیل منطقی برای این كار پیدا كنم، جز اینكه با دیدن آن صحنه فشار خونم بالا می زد. من همیشه تشویقش كرده بودم كه استقلال شخصیتش را ابراز كند و در برابر فشار هم سن و سال هایش بایستد، ولی حالا احساس ترس و نگرانی می كردم، انگار كه آن روسری را خودم به سر كرده باشم.

در پاركینگ عمومی Food Lion تمام بدنم غرق در هوای گرم شد و موهای عرق گرفته ام را دم اسبی بستم، ولی انگار هوای گرم اصلاً عالیه را اذیت نمی كرد. لابد مردم ما را مثل یك زوج ناهمگون می دیدند: زنی قد بلند و مو بور با شلوار جین و تاپ تنگ كه دست مسلمانی یك متر و بیست سانتی را گرفته است. دخترم را به خودم نزدیكتر كردم و وارد مغازه شدیم.همچنان كه در میان قفسه های فروشگاه با چرخ دستی مان جولان می دادیم، مشتری ها چنان خیره خیره نگاهمان می كردند كه انگار با معمایی حل نشدنی رو به رو شده اند و وقتی چشممان به چشم هم می افتاد، بی درنگ نگاهشان را پایین می انداختند.

 

منبع :سایت نورپرتال 

پنج شنبه 31/6/1390 - 0:12
داستان و حکایت

مامان برام روسری بخر!

نُه سال پیش، در اتاق نشیمن خانه ام در «كارولینای شمالی»، دختر شیرخوارم را با موسیقی كودكانه ای می رقصاندم كه در دهه ۷۰ رایج بود و من در دوران كودكی همه اشعارش را كه درباره مدارا با دیگران و تساوی زن و مرد بود، حفظ كرده بودم. همسر لیبیایی تبارم اسماعیل، او را در آغوش می گرفت و ساعتها در ایوان خانه با صدای غژ و غژ صندلی راحتی آهنی تكانش می داد و برایش آوازهای قدیمی عربی می خواند.

او همچنین دخترمان را پیش شیخی مسلمان برد تا در گوش های نرم و كوچولویش اذان و اقامه بخواند. چشمان قهوه ای و مژه های ناز و مشكی دخترم به پدرش رفته بود و پوست شیرقهوه ای اش در آفتاب تابستان خیلی زود به تیرگی می زد. اسم دخترمان را «عالیه» گذاشتیم- كه در عربی به معنای «بلندمرتبه» است- و با هم توافق كردیم كه وقتی بزرگ شد، از بین فرهنگ های كاملاً متضاد ما، هر كدام را كه خودش خواست، انتخاب كند.

خیالم از این تصمیم راحت بود و شك نداشتم كه دخترم زندگی مرفه آمریكایی من را به فرهنگ اسلامی و لباسهای پوشیده سرزمین پدرش ترجیح خواهد داد. پدر و مادر اسماعیل در خانه سنگی محقری در كوچه ای كثیف و پر پیچ و خم در حومه طرابلس زندگی می كنند. بر دیوارهای این خانه، به جز آیاتی از قرآن كه بر روی چوب حك شده، هیچ نقش و نگاری وجود ندارد. فرش اتاقها هم فقط تشكچه هایی است كه شبها تایشان می زنند و به عنوان تختخواب استفاده می كنند.

اما پدر و مادر من در خانه ای مجلل در «سانتافه»، مركز ایالت «نیومكزیكو»، زندگی می كنند كه سه پاركینگ، تلویزیونی صفحه تخت با صدها كانال، یخچالی پر از غذاهای سالم و طبیعی و یك كمد پر از اسباب بازی برای نوه ها دارد. تصور می كردم كه عالیه هم مثل خودم اهل خرید از فروشگاه های زنجیره ای معروف Whole Foods باشد و از انبوه هدایای زیر درخت كریسمس خوشش بیاید، ولی در عین حال لحن آهنگین زبان عربی، باقلواهای عسلی كه اسماعیل با دست خالی درست می كند، و حنابندی پاهای خاله اش را كه هنگام سفر به لیبی دیده بودم، تحسین می كردم. هیچ وقت فكر نمی كردم كه عالیه فریب حجاب دختران مسلمان را بخورد!

تابستان سال قبل در جشن عید فطر شركت كردیم كه در پاركینگ پشت مسجد نزدیك خانه مان برگزار شده بود. بچه ها روی وسایل بازی جست و خیز می كردند و ما پدر و مادرها هم زیر سایبانی پلاستیكی نشسته بودیم و مگس ها را از روی بشقابهای مرغ سوخاری، برنج و باقلوا می پراندیم.

من و عالیه داشتیم در نمایشگاهی دور می زدیم كه به مناسبت عید بر پا شده بود و چیزهایی مثل سجاده، حنا و لباسهای اسلامی عرضه می كرد. به قسمت روسری ها كه رسیدیم، عالیه رو به من كرد و با خواهش بسیار گفت: «مامان! یكی برام بخر.»

دخترم شروع كرد به برانداز كردن روسری ها كه مرتب روی هم چیده شده بودند و فروشنده كه خانمی سیاه پوست و سر تا پا مشكی پوش بود، به عالیه لبخندی زد. مدتی بود كه عالیه به دختران مسلمان هم سن و سالش با دیده تحسین و احترام می نگریست. دلم به حالشان می سوخت كه حتی در گرم ترین روزهای تابستان دامن های بلند و لباسهای آستین دار می پوشیدند، چون بهترین خاطرات دوران كودكی ام مربوط به زمانی می شد كه با پوشیدن لباسهای برهنه، می گذاشتم پوستم آفتاب بخورد... ولی عالیه به حال آن دختران مسلمان غبطه می خورد و از من خواسته بود برایش مثل لباسهای آنها بخرم. حالا دلش روسری هم می خواست!

پیشتر بهانه می آوردم كه در بازارچه نزدیك خانه از آن روسری ها گیر نمی آید، ولی حالا روسری ها جلوی چشم عالیه بودند و او می خواست با ۱۰دلار از پول توجیبی خودش روسری سبز سیری را بخرد كه محكم در دست گرفته بود. سرم را به علامت مخالفت كامل تكان دادم، ولی ناگهان یاد قراری افتادم كه با اسماعیل گذاشته بودیم. بنابراین دندان هایم را از خشم به هم فشردم و روسری را خریدم، به این خیال كه عالیه خیلی زود آن را كنار می گذارد.

 منبع :سایت نو رپرتال

پنج شنبه 31/6/1390 - 0:10
اخبار
آیت‌الله صافی گلپایگانی از مراجع عظام تقلید گفت: امروز چادر بانوان از عبای من با ارزش‌تر است؛ چرا که بانوان با حفظ حجاب برتر خود مروج دین اسلام هستند.

به گزارش خبرگزاری وفا ؛ آیت الله صافی گلپایگانی از مرجع تقلید پیش از ظهر امروز طی سخنانی در دیدار جمعی از اعضای کانون مهدویت استان کرمانشاه با اشاره به اینکه چادر بانوان از عبای من با ارزش تر است، گفت: چادر قداست بسیار بالایی دارد و بانوان چادری در حقیقت مصداق زنان دین دار در عصر و زمانه ما بشمار می‌روند.

وی خطاب به بانوان حاضر در جلسه افزود: شما با حفظ حجاب برتر خود که همان چادر است، در واقع به استواری پایه‌های دین اسلام و نیز ترویج فرهنگ حیا و عفت اسلامی در جامعه کمک می‌کنید.

آیت الله صافی گلپایگانی با اشاره به این که احکام، امانت خدا در دست ماست، تاکید کرد: نماز، روزه، حجاب، امر به معروف و نهی از منکر و غیره از امانات خداوند است که ضمن عمل کردن به آن باید این امانت‌ها را خوب نگه داشت.

این استاد برجسته حوزه علمیه قم با تقدیر از برنامه‌های این کانون در راستای زنده نگه داشتن فرهنگ مهدویت در جامعه اظهار داشت: دوران غیبت، دوره خاصی است و اگر چه مردم به ظاهر از درک حضور
ولی‌عصر‌(عج) محرومند، اما بر حسب روایات، از ثواب بیشتری نسبت به مردم زمان ائمه(ع) بهره مند می‌شوند.

وی خاطرنشان کرد: امید است جوانان و بانوان با عمل به دستورات شرع مقدس اسلام بخصوص در زمینه حجاب و عفاف مایه افتخار و مباهات اولیای دین باشند.

منبع :سایت نور پرتال 
چهارشنبه 30/6/1390 - 23:58
اهل بیت

هرگاه بنده ای از بندگانم تنها دست به دامان من شود و به آفریدگانم پناه نیاورد و بدانم که در دلش نیز چنین است ،اگر آسمان و زمین و ساکنان آن ها قصد او کنند ، برایش گریزگاهی باز می گشایم ، و اگر بنده ای از بندگانم به یکی از آفریدگانم امید بندد و بدانم که در دل نیز چنین است ، وسایل آسمان را از او می گیرم و زمین را زیرپایش سست می کنم و باک نمی برم که هر جا هلاک شود .

منبع : رهگشای انسانیت (احادیث قدسی )،ترجمه:ابراهیم احمدیان ،گلستان ادب ،دوم ،بهار 1384،ص97

شنبه 5/6/1390 - 22:17
سخنان ماندگار
عمق نگرانی ها ،فاصله ما از خدا را نشان می دهد .
جمعه 26/1/1390 - 23:43
اهل بیت
رزق و روزی خدا به موسی  (علیه السلام) فرمود :یا موسی !چهار سفارش مرا بپذیر :اول ، تا یقین نکرده ای که گناه تو را آمرزیده ام ،به گناه دیگران مپرداز و دوم ، تا یقین نکرده ای که گنج های من پایان یافته اند ، برای رزق  خویش نگران مباش و سوم ، تا یقین نکرده ای که پادشاهی من زوال یافته است ،به کسی دیگر امید مبند و چهارم ، تا یقین نکرده ای که شیطان مرده است ، از مکر او ایمن مباش .منبع : رهگشای انسانیت (احادیث قدسی )،ترجمه:ابراهیم احمدیان ،گلستان ادب ،دوم ،بهار 1384،ص190
چهارشنبه 8/10/1389 - 23:1
اهل بیت

 قال الصادق علیه السلام :

کان اَمیرالمومنین بابُ الله الذی لا یوتی اِلّا مِنه

امیرالموممنین دری است که از غیر آن به خدا نتوان رسید.

اصول کافی ج1ص281 

 

 

عید ولایت بر همه ولایت مداران و عاشقان حضرت علی (علیه السلام )مبارک باد

چهارشنبه 3/9/1389 - 10:58
اهل بیت

پیوند جمال فاطمی و جلال الهی مبارک !

به راستی در کجای عالَم خلقت، از ازل تا ابد همتایی پیدا می شد برای فاطمه علیهاالسلام اگر علی علیه السلام نبود و کدام گل سرسبد آفرینش می توانست همسری علی علیه السلام را بپذیرد،اگر فاطمه علیهاالسلام نبود.

اینک دو درّ یگانه،دو خورشید بی همتا و دو شاخه گل از بوستان عصمت و طهارت پیوند ازدواج می بندند و آفرینش،در ناب ترین لحظه حضورش، پیوند دو نور را جشن می گیرد.

عقد ازدواج این دو وجود آسمانی در عرش و در حضور ملایک بر پا شده است و اینک در زمین،حبیب خدا،رسول اکرم صلی الله علیه و آله خطبه این عقد را جاری می کند.

آن گونه آسمانی و الهی که چشمان ملایک هم از جلال و شکوه آن به اشک می نشیند.
از ماجرای ازدواج حضرت علی‌(ع) و حضرت فاطمه(‌س) نکات بسیار جالبی را می‌آموزیم که اگر خواهان سعادتیم و پیروی راستین اسلام ، بایستی تا مرز توان تلاش کنیم تا مراحل اول ازدواج بر مبنای صحیحی صورت گیرد، و دوم آنکه ساده‌ زیستی در تمام شؤون زندگی جامعه و بخصوص ازدواج راه یابد ، و گرنه قید و بندهای اجتماعی در امر ازدواج که بیشتر نشأت گرفته از فرهنگ غیر اسلامی و یا ساخته و پرداخته ی ذهن‌های کوتاه مادی و اشرافی است چون غل و زنجیر بر دست و پای جوانان و والدین آنها می‌افتد و هر روز این غل و زنجیر بزرگتر و سنگین‌تر می‌شود، تا جایی که امکان هر نوع حرکت صحیحی را می‌گیرد و حیات جامعه را به سوی نابودی می‌کشاند، و بر فساد و نابسامانی‌های روانی و مشکلات اخلاقی می‌افزاید .
على (‏ع) از آغازین روزهاى رسالت پیامبر (ص) ، همگام و همراه پیامبر خدا بود و در سال اوّل هجرت ، بیست و چهار سال داشت . او باید ازدواج مى‏كرد و زندگانى مشترك را آغاز مى‏كرد .
فاطمه‏(س) نُه ساله است. او دختر پیامبر خداست و در جایگاهى بلند از فضایل انسانى و ویژگى‏هاى والاى ملكوتى ، كه پیامبر خدا بارها او را ستوده و « پاره قلب » خود نامیده است .
موقعیت پیامبر(ص) در جایگاه زعامت امّت از یك‏ سوى ، و شخصیت والاى فاطمه(س)‏ از سوى دیگر، زمینه‏اى بود تا كسانِ بسیارى - بویژه آنان‏كه از این‏گونه پیوندها بیشتر در فكر رقم زدن آینده خود هستند - ، به خواستگارى بروند . پیامبر(ص) ، یكسر جواب رد مى‏داد و گاه ، تصریح مى‏كرد كه منتظر « قضاى الهى » است.

 

برخى از دوستان على(‏ع) و صحابیان پیامبر خدا به وى پیشنهاد كردند كه به خواستگارى فاطمه (س) برود .
على‏(ع) ، قلبى دارد سرشار از ایمان و سینه‏اى آكنده از عشق ؛ امّا دستانى تهى و پیراسته از درهم و دینار . او به خانه پیامبر خدا رفت، شكوه و عظمت پیامبر خدا او را از سخن گفتن باز داشت . با چشمانى آمیخته با حیا ، نگاهى به پیامبر(ص) داشت و نگاهى دیگر به زمین .
پیامبر خدا با تمهیداتى على‏ را به سخن گفتن وا داشت ، و چون على‏ سخن گفت و خواسته اش را با کمال شرم و حیا مطرح کرد، حضرت فرمود : « چیزى در زندگى دارى ؟»، جواب، معلوم بود ؛ امّا مگر فاطمه(س)‏ را همسانى جز على‏(ع) و همسرى لایق جز او بود ؟
ازدواج (و به تعبیر پیامبر خدا : امر الهى) تحقّق یافت.

و آن دو بزرگوار، زندگانى مشترك را در اوّلین سال هجرت ،با مهریه‏اى بسیار اندك و مراسمى بس ساده اما با شکوه و جهیزیه‏اى ساده‏تر آغاز كردند و بدین سان ، شكوهمندترین خانه و نقش‏آفرین ‏ترین زندگانى مشترك در تاریخ اسلام ، رقم خورد .
كتاب من لایحضره الفقیه - به نقل از جابر بن عبد اللَّه انصارى ، در ذكر ازدواج فاطمه (ع)‏ - می گوید : چون شب زفاف شد ، اسب خاكسترى رنگ پیامبر (ص) را برایش آوردند و بر رویش روپوشى از مخمل انداخته شد . پیامبر (ص) به فاطمه (ع)‏ فرمود : « سوار شو» و به سلمان فرمان داد كه زمام آن را بكشد و پیامبر، خود ، آن را مى‏راند .
در همین حال كه در میان راه بودند، پیامبر (ص) صداى فرود آمدن چیزى را شنید، كه جبرئیل بود با هفتاد هزار فرشته ، و میكائیل به همراه هفتاد هزار فرشته . پس پیامبر (ص) فرمود: « چه چیزْ شما را به زمین فرود آورده است ؟». گفتند : آمده‏ایم تا فاطمه (‏ع) را به خانه همسرش ببریم . و جبرئیل ، تكبیر گفت و میكائیل ، تكبیر گفت و فرشتگان ، تكبیر گفتند و محمّد (ص) ، تكبیر گفت . پس، از همان شب ، تكبیر گفتن در عروسى‏ها رسم شد.
امام على ‏(ع) در ذکر ازدواجش می فرماید : سپس پیامبر خدا مرا صدا كرد : « اى على !» . گفتم : بلى ، اى پیامبر خدا . فرمود : « به خانه‏ات وارد شو و با همسرت لطیف و سازگار باش كه فاطمه ، پاره تن من است . هرچه او را رنج دهد ، مرا رنج مى‏دهد ، و هرچه او را شادمان كند ، مرا شادمان مى‏كند . شما را به خداوند مى‏سپارم و خدا را به جاى خود، بر شما مى‏گمارم ».

جمعه 21/8/1389 - 16:3
تست های هوش و روان شناسی و سرگرمی
نمره اعصاب شما چند است؟
این یک آزمون استاندارد روان‌شناسی است. شما باید خودتان را در هر یک از ده موقعیت زیر تصور کنید و گزینه مناسب خودتان را پیدا کنید و علامت بزنید...

 بعد از آن، باید نمره مناسب خودتان را در پرانتز انتهای هر گزینه بخوانید و مجموع نمرات‌تان را حساب کنید تا بفهمید که آیا شما از آن آدم‌هایی هستید که زیر فشارهای زندگی، به هم می‌ریزند و تسلیم می‌شوند یا این‌که با صبر و اعتماد به نفس، در برابر مشکلات زندگی مقاومت می‌کنید و می‌ایستید.


فرض کنید کارفرمایتان از شما می‌خواهد به دفتر او بروید و هنگامی که شما را در دفترش می‌بیند، با لحن تندی با شما برخورد می‌کند. شما در این حالت، کدامیک از کارهای زیر را انجام می‌دهید؟

1) احساس شکست و تحقیر می‌کنید و هنگامی که به محل کارتان برمی‌گردید، ماجرا را برای بقیه همکاران‌تان هم تعریف می‌کنید. (2 نمره)

2) به محل کارتان برمی‌گردید و سعی می‌کنید همه چیز را فراموش کنید. (5 نمره)

3) موضوع را با یکی از صمیمی‌ترین دوستان‌تان در میان می‌گذارید و سعی می‌کنید با کمک او راه حلی برای مشکل‌تان پیدا کنید. (7 نمره)


فرض کنید که یک هفته است وارد محل کار جدیدی شده‌اید اما هر چه تلاش می‌کنید، نمی‌توانید با هیچ‌کدام از همکاران جدیدتان دوست شوید. چه کار می‌کنید؟

1) حوصله‌تان از این کار جدید سر می‌رود. دیر سر کار می‌روید و زود برمی‌گردید. (2 نمره)

2) کارتان را به درستی انجام می‌دهید اما هم‌زمان به دنبال کار مناسب‌تری هم می‌گردید. (5 نمره)

3) سعی می‌کنید بفهمید که مشکل از شماست یا همکاران‌تان. سعی می‌کنید علت این نوع رابطه را کشف کنید و راه حلی برایش پیدا کنید. (7 نمره)


فرض کنید چند ساعت روی یک پروژه وقت گذاشته‌اید اما کامپیوترتان دچار مشکلی می‌شود و تمام اطلاعاتی که روی سیستم ذخیره کرده بودید، ‌از دست می‌رود. آن‌وقت شما ...

1) دل‌تان می‌خواهد با مشت به صفحه مونیتور بکوبید و آن را خرد کنید. (2 نمره)

2) با عصبانیت از محل کارتان بیرون می‌آیید و از صحنه دور می‌شوید. (5 نمره)

3) ناراحت می‌شوید اما به این فکر می‌کنید که از چه راهی می‌شود دوباره این اطلاعات را به دست آورد و ذخیره کرد. (7 نمره)


فرض کنید که یک هفته برای پروژه‌تان زحمت کشیده‌اید و فقط چند ساعت دیگر تا موعد تحویل پروژه، وقت دارید اما هنوز قسمت‌هایی از کارتان مانده است که باید کامل شود. چه کار می‌کنید؟

1) می‌خواهید کارتان را تمام کنید ولی آن‌قدر هیجان‌زده و عصبی هستید که نمی‌توانید روی کارتان تمرکز کنید. (2 نمره)

2) با خودتان می‌گویید: شاید بد نباشد اگر کمی هم استراحت کنم. (5 نمره)

3) با خودتان می‌گویید: «من که تا اینجا آمده‌ام، این چند ساعت را هم کار می‌کنم» و بعدش هم تصمیم می‌گیرید کارتان را به اتمام برسانید. (7 نمره)


فرض کنید کارفرمایتان شما را از سر کارتان اخراج می‌کند. چه کار می‌کنید؟

1) آنقدر نگران و پریشان می‌شوید که شب خواب‌تان نمی‌برد. (2 نمره)

2) تصمیم می‌گیرید که چند روزی از کار به دور باشید (مثلا بروید مسافرت) و بعدش برگردید و به یک شغل جدید فکر کنید. (5 نمره)

3) نیازمندی‌های روزنامه را باز می‌کنید و به دنبال کار می‌گردید و از طریق دوستان و آشنایان‌تان هم جویای کار می‌شوید. (7 نمره)


فرض کنید در ارتباط با صمیمی‌ترین دوست‌تان دچار شک و تردید شده‌اید. چه کار می‌کنید؟

1) مدام به این فکر می‌کنید که دوست‌تان قصد دارد شما را فریب بدهد و به‌ شما خیانت کند. (2 نمره)

2) ارتباطتان را با او قطع می‌کنید. (5 نمره)

3) تصمیم می‌گیرید با او حرف بزنید و بفهمید که مشکل کجاست. (7 نمره)


فرض کنید رابطه‌تان با صمیمی‌ترین دوست‌تان به هم خورده است. آن‌وقت شما...

1) خودتان را به بی‌خیالی می‌زنید و می‌گویید تقصیر خودش بود! (2 نمره)

2) سعی می‌کنید با دوست دیگری، یک ارتباط صمیمانه برقرار کنید. (5 نمره)

3) سعی می‌کنید بفهمید مشکل‌تان کجای کار بوده و اگر رفع‌شدنی است، مشکل را رفع کنید؛ وگرنه، در ارتباط‌های بعدی، بیشتر دقت کنید. (7 نمره)


شب است و شما دارید در بزرگراه رانندگی می‌کنید که ناگهان اتومبیل‌تان دچار مشکل می‌شود و در تاریکی تنها می‌مانید. آن‌وقت شما...

1) وحشت می‌کنید که مبادا به شما حمله کنند یا ماشین‌تان را بدزدند. (2 نمره)

2) ماشین را قفل می‌کنید و برای کمک گرفتن به نزدیک‌ترین محل می‌روید. (5 نمره)

3) سعی می‌کنید از ماشین‌های دیگر کمک بگیرید. (7نمره)


دارید درست رانندگی می‌کنید اما ماشین پشت سرتان دستش را گذاشته است روی بوق و می‌خواهد از شما سبقت بگیرد. چه کار می‌کنید؟

1) می‌گذارید رد شود ولی به او ناسزا می‌گویید. (2 نمره)

2) اهمیت نمی‌دهید چون هنوز فاصله‌اش با شما زیاد است. (5 نمره)

3) کنار می‌کشید تا از شما سبقت بگیرد و رد شود. (7 نمره)


پلیس دارد به اشتباه شما را جریمه می‌کند در حالی که شما اطمینان دارید هیچ خلافی مرتکب نشده‌اید. چه کار می‌کنید؟

1) با پلیس جر و بحث می‌کنید و به او می‌گویید به هیچ عنوان این جریمه را قبول نخواهید کرد. (2 نمره)

2) می‌دانید که بحث کردن با او هیچ فایده‌ای ندارد و به همین خاطر جریمه را سریع قبول می‌کنید. (5 نمره)

3) سعی‌تان را می‌کنید که در کمال آرامش او را متقاعد کنید اما وقتی می‌بینید که او به هیچ وجه، قبول نمی‌کند جریمه را قبول می‌کنید. (7 نمره)

 


 

تفسیر آزمون

به کسانی که در این آزمون، بیشتر از 65 امتیاز آورده‌اند باید تبریک ‌گفت و آنهایی هم که امتیازشان بین 30 تا 65 شده است، باید بدانند که در مواجهه با استرس‌های زندگی‌شان کمی مشکل دارند و بهتر است درباره راه‌های مقابله با استرس بیشتر مطالعه و تمرین کنند.

منبع :پایگاه اطلاع رسانی سلامت ایرانیان

جمعه 21/8/1389 - 15:54
بهداشت روانی
اگر دلتان شور می‌زند، بخوانید!
هفته‌ گذشته در جریان نشست‌های هفته بهداشت روان، بار دیگر اعلام شد که اختلال‌های اضطرابی و افسردگی شایع‌ترین اختلال‌های اعصاب و روان در ایران هستند. شنیدن این خبر چندان هم آدم را به تعجب وانمی‌دارد...

بسیاری از ما و اطرافیان‌مان گاه و بیگاه دچار اضطراب و دلشوره می‌شویم. اما چنین اضطراب‌هایی تا کجا طبیعی‌اند؟ این اضطراب‌ها از کی نیازمند بررسی‌های روان‌پزشکی هستند؟ این پرسش‌ها را از دکتر مریم رسولیان، روان‌پزشک و استادیار دانشگاه علوم پزشکی ایران، پرسیده‌ایم و ماحصل، گفتگویی شد که می‌خوانید.

 

سلامت: خانم دکتر! در برخوردهایمان با دوستان و آشنایان، افرادی را می‌شناسیم که خیلی زود نگران می‌شوند و در ذهنشان همیشه بدترین حالت ممکن را تصور می‌کنند. اگر فرزندشان 10 دقیقه دیرتر به خانه برسد، چنان دچار اضطراب می‌شوند که انگار واقعا تصادف کرده. این را می‌توان یک اختلال روانی دانست؟

زود نگران شدن را روان‌پزشکان، اضطراب می‌نامند. افرادی که در مورد مسایل روزمره زندگی زود نگران می‌شوند و همواره درباره کارهای معمول زندگی پیش‌بینی منفی دارند، افرادی مضطرب هستند اما احساس اضطراب لزوما غیرطبیعی نیست و حتی در مواردی سبب افزایش کارایی افراد می‌شود. به‌عنوان نمونه، بیشتر دانش‌آموزان و دانشجویان در ایام امتحان دچار اضطراب می‌شوند و بهتر و بیشتر درس می‌خوانند؛ یعنی نسبت به روزهای معمول سال، توانایی بیشتری برای درس خواندن پیدا می‌کنند، کمتر می‌خوابند و دیرتر خسته می‌شوند؛ در حالی که افرادی که اضطراب بیمارگونه دارند، اگرچه کمتر می‌خوابند و نگران درسشان هم هستند اما به دلیل شدت اضطراب دچار کاهش تمرکز می‌شوند و افت عملکرد پیدا می‌کنند. این مقایسه در زمان امتحان هم صدق می‌کند؛ یعنی افراد مضطرب با وجود اینکه درس را بلد هستند، به دلیل شدت اضطراب نتیجه مطلوبی کسب نمی‌کنند.

سلامت: پس اضطراب هم خوب و بد دارد؟

بله؛ اضطراب، احساسی ناخوشایند و فراگیر است که همه انسان‌ها آن را تجربه می‌کنند. وقتی اتفاق ناخوشایندی در زندگی فردی یا اجتماعی از افراد پیش می‌آید، اضطراب یک تجربه قابل‌انتظار و بهنجار به حساب می‌آید و به عبارتی لزوما تجربه اضطراب یک تجربه نابهنجار نیست. اگر فردی بعد از فهمیدن اینکه مبتلا به یک بیماری صعب‌العلاج شده، اضطراب را تجربه کند؛ این یک واکنش بهنجار و انطباقی است اما اگر در برابر یک سرماخوردگی هم طوری مضطرب شود که انگار مبتلا به یک بیماری وخیم شده، این یک تجربه بیمارگونه است. ابتلا به بیماری بدخیم یا وقوع حوادث ناگوار در زندگی هر فردی محتمل است. افراد مضطرب در زندگی به این احتمال اهمیت زیادی می‌دهند و با روبه‌رو شدن با هر واقعه غیرقابل‌انتظار، ناخوشایندترین واقعه را حدس می‌زنند. وقتی فرزندتان 10 دقیقه دیرتر به منزل می‌رسد، اولین فکری که به ذهن شما به‌عنوان یک والد غیرمضطرب می‌رسد، این است که راه ‌شلوغ بوده یا فرزندتان سر راه رفته است خرید یا با دوستش حرف می‌زند یا چیزی از این قبیل؛ اما والدین مضطرب فکر می‌کنند که فرزندشان تصادف کرده یا دزدیده شده یا چیزی از این قبیل. این مقایسه نشان می‌دهد که ارتباط مستقیمی بین افکار و احساس‌های افراد وجود دارد اما نمی‌توان به‌طور قطع گفت که احساس اضطراب فکر بد را به دنبال دارد یا فکر بد احساس اضطراب را به همراه خود می‌آورد اما هر کدام که باشد، غیرطبیعی است و برای خود فرد و اطرافیان آزاردهنده است.

سلامت: این اضطراب در چه جنسی و در چه گروه سنی رایج‌تر است؟

اضطراب و بیماری‌های اضطرابی در زنان و جوانان بیشتر دیده می‌شود. اصولا خانم‌ها تجربه‌های هیجانی بیشتری دارند و اختلال اضطراب منتشر و فوبیا (هراس) در زنان بیشتر دیده می‌شود اما در مورد وسواس، شیوع آن بین زنان و مردان تفاوت بارزی ندارد.

سلامت: چقدر این حالت به تیپ شخصیتی افراد بستگی دارد؟

بین تجربه اضطراب و ویژگی‌های شخصیتی افراد، ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. اگرچه اصولا بین شخصیت و بیماری باید تفکیک قایل شد،‌ بعضی از تیپ‌های شخصیتی مانند شخصیت‌های وسواسی، وابسته، اجتنابی یا مرزی، زمینه تجربه اضطراب را بیشتر از سایر شخصیت‌ها دارند.

سلامت: آیا همه افراد به یک صورت اضطراب را تجربه می‌کنند؟

نه! بعضی از افراد اضطراب را بیشتر به صورت نشانه‌های جسمی مانند تپش قلب، تعریق، لرزش، تکررادرار، اسهال، سوزش سردل یا احساس گیر كردن لقمه در گلو تجربه می‌کنند اما در گروهی دیگر، افکار اضطرابی و نگرانی فکری نشانه غالب است و به عبارتی، بعضی اضطراب را با علایم جسمی و بعضی با علایم روانی تجربه می‌کنند. اصولا اگر اضطراب گسترده بدون یک زمینه مشخص تجربه شود و نگرانی فرد در مورد مسایل روزمره زندگی و در اکثر امور دیده شود، به آن اضطراب منتشرگفته می‌شود. اختلال‌های اضطرابی شامل این موارد است:‌اضطراب منتشر، حمله هراس (پانیک)، ترس مرضی (فوبیا)، وسواس و اختلال استرس پس از حادثه (که بین مردم به نام موج انفجار رایج است). اگر اضطراب گسترده و نامحدود باشد، اضطراب منتشر است. اگر نشانه‌های اضطرابی به صورت حاد، شدید و دوره‌ای تجربه شود، حمله هراس نامیده می‌شود. فوبیا به تجربه اضطراب در مواجهه با یک موقعیت یا شی‌ء ترسناک گفته می‌شود. وسواس، افکار تکراری و مزاحمی است که در اکثر موارد فرد برای کاهش اضطراب ناشی از این افکار مزاحم مجبور به انجام کارهای تکراری می‌شود. مثلا فکر مزاحم یک نفر درباره اینکه بدنش نجس است، او را مجبور می‌کند که مکررا اقدام به شست‌وشو کند یا فکر می‌کند که در شمردن پول یا بستن در اشتباه کرده است و در نتیجه این کارها را مکررا تکرار می‌کند تا مطمئن شود. فرد وسواسی می‌داند که افکارش نادرست است اما وقتی فکر به ذهنش خطور می‌کند قادر به نادیده گرفتن فکرش نیست. در اکثر موارد فرق افراد وسواسی با افراد بهنجار در این است که افراد بهنجار هم افکاری مشابه افراد وسواسی به فکرشان می‌رسد اما فکر سریع از ذهنشان عبور می‌کند و آنها بر آن متمرکز نمی‌شوند.

سلامت: مرز اضطراب و وسواس فکری کجاست؟

افکار اضطرابی، زمینه گسترده‌ای دارند و به یک موضوع خاص اختصاص ندارند اما معمولا وسواس به یک فکر یا رفتار خاص محدود می‌شود؛ مانند شست‌وشو، شمردن و افکار مزاحم مشخص. به عبارتی هر فرد وسواسی اضطراب هم دارد اما هر فرد اضطرابی وسواس ندارد.

سلامت: كی باید نگران این رفتارها باشیم؟

وقتی این رفتارها برای فرد یا اطرافیان سبب آزار و محدودیت شود، اختلال به حساب می‌آید و نیاز به مداخله دارویی یا روان‌درمانی دارد.

سلامت: می‌توان این رفتار را اصلاح كرد؟

مسلما مانند همه اختلال‌های دیگر، این اختلال هم درمان دارویی و روان‌درمانی دارد که بسته به نوع تشخیص روا‌ن‌پزشک بر مبنای ویژگی‌های شخصیتی یا تشخیص نوع اختلال، نوع درمان مشخص می‌شود و درمان‌ها بیش از 50 درصد موثر هستند. این بهبودی تاثیر بسیار واضحی بر کیفیت زندگی فرد و اطرافیان او دارد و کاهش اضطراب، حتی به میزان 10 درصد نیز در کیفیت زندگی اثر مثبتی خواهد داشت.

دكتر یاشا نهرینی/گفتگو با دكتر مریم رسولیان

 

منبع :پایگاه اطلاع رسانی سلامت ایرانیان

 

جمعه 21/8/1389 - 15:51
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته