• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 3273
تعداد نظرات : 339
زمان آخرین مطلب : 4318روز قبل
ایرانگردی
نویسنده: سید میثم عامری




 

راهنمایی کوچک برای تفرج در جاذبه های تاریخی و طبیعی شهر کرمانشاه
 

اینجا شهر تاریخ است و تمدن؛ به تنهایی تمام داشته هایش برای افتخار یک کشور بس است؛ از هخامنشیان تا قاجار، از بیستون و طاق بستان گرفته تا تکیه معاون الملک و کلیسای قلب مقدس؛ در این شهر آثار تاریخی ارزشمند ساخته شده. کرمانشاه آن قدر دیدنی دارد که باید برای دیدن و حظ بردن از آنها چند روز وقت صرف کرد. این شهر و اطرافش پر است از کتیبه، خانه تاریخی، موزه و هر چیزی که به تاریخ ارتباط پیدا می کند. علاوه بر نقاط تاریخی تماشایی، این شهر طبیعت کوهستانی خنک و زیبایی دارد که غارها و سراب هایش منطقه را برای طبیعت گردان بسیار محبوب کرده. شهریور ماه بهترین زمان برای سفر به کرمانشاه است، آن هم همراه با خانواده. هوایی خنک دارد که خستگی یک تابستان گرم را از تنتان بیرون خواهد برد. اگر از علاقه مندان تاریخ هستید، تنها بعد از یک سفر مهرش به دل تان خواهد افتاد.

دو طاق همسایه
 

زیر این دو طاق کوچک و بزرگ نقش هایی بر سیه کوه کنده شده اند که برای قرن ها رفت و آمد مردمان را دیده اند و لام تاکام زبان باز نکرده اند تا رهگذران آن طور که می خواهند تصاویر را تفسیر کنند، البته به کمک اطلاعات تاریخی که راهنماها در اختیارشان می گذارند.

نکته
 

در میان کاشی ها
 

تکیه معاون الملک که از دیدنی ترین بناهای شهر کرمانشاه است، نقاشی هایی بر در و دیوارش از دوره قاجار دارد که آنجا را تبدیل به یکی از زیباترین بناهای شهر کرده.

چطور برسیم؟
 

به تماشای کوهستان
 

برای رسیدن به کرمانشاه سه راه پیش روی شماست. اما بهترین راه خودروی شخصی است که می توانید زیبایی های منطقه کوهستانی را با خیال راحت تماشا کنید.

خودروی شخصی:
 

بعد از شهرهای کرج، قزوین و پشت سرگذاشتن جاده کمربندی همدان باید 47 کیلومتر به سمت غرب برانید تا از گردنه اسدآباد عبور کنید. بعد از گردنه بقیه راه تا خود کرمانشاه جاده مشخص و مستقیم است. بعد از 37 کیلومتر که به سمت جنوب غربی بروید، به کنگاور می رسید و بعد از آن صحنه و بیستون و بعد هم به کرمانشاه. از تهران تا کرمانشاه حدود هشت ساعت در راه خواهید بود.

اتوبوس:
 

از هر کدام از پایانه های تهران که سوار اتوبوس شوید، تقریباً بعد از نه ساعت سواری در کرمانشاه پیاده می شوید. قیمت بلیت هم از 11 تا 15 هزارتومان متغیر است و بسته به نوع اتوبوسی است که انتخاب می کنید.

هواپیما:
 

روزهای شنبه، یکشنبه و سه شنبه هواپیماها از فرودگاه مهرآباد به سمت فرودگاه کرمانشاه پرواز می کند و بعد از یک ساعت و 40 دقیقه به مقصد می رسد. قیمت بلیت رفت و برگشت 55 هزار و 800 تومان است.

از دست ندهید
 

هرکول روی صخره ها
 

بعضی از دیدنی های تاریخی استان کرمانشاه، قبل از شهر کرمانشاه و در مسیر شماست، می توانید قبل از رسیدن به مقصد در شهرهای کنگاور و بیستون به تماشای آنها بروید

معبد آناهیتا:
 

معبد آناهیتا در شهر کنگاور در شمال شرقی کرمانشاه نام شهر را جهانی کرده. گفته می شود این معبد برای آناهیتا یا الهه آب ساخته شده، بعضی هم آن را کاخ نیمه تمام خسرو پرویز می دانند. به هر حال کارشناسان، دوره ساخت این بنا را به سه دوره هخامنشی، اشکانی و ساسانی مربوط می دانند، اما شما اطلاعات دقیق تاریخی را می توانید از راهنمایانی بگیرید که هر روز غیر از روزهای تعطیل از ساعت 7:30 تا 2:30 بعد از ظهر در مجموعه حضور دارند. معبد در بلوار انقلاب، روبه روی بیمارستان قرار دارد و می توانید رایگان به تماشای آن بروید. برای اطلاعات بیشتر می توانید با شماره 2222510 (0837) تماس بگیرید.

بیستون:
 

بیستون هم با سنگ نبشته تاریخی 2500 ساله اش در 30 کیلومتری کرمانشاه در دامنه کوه بیستون قرار دارد. مجموعه ای که پنج سال قبل در فهرست جهانی یونسکو به ثبت رسید. سنگ نبشته بیستون یکی از مهم ترین سندهای تاریخ این دوره ایران است که شرح پیروزی داریوش اول برگئومات مغ و به بند کشیدن یاغیان را نشان می دهد. این محوطه 19 اثر تاریخی و نقش برجسته از جمله: غار شکارچیان، دژمادی، نقش برجسته هرکول، شهر پارتی، کاخ خسرو، کاروانسرای ایلخانی، نقش برجسته مهرداد دوم، نقش برجسته گودرز دوم، وقف نامه شیخ علیخان زنگنه، کاروانسرای شاه عباسی، کتیبه و نقش برجسته داریوش و جاده معروف به جاده شاهی دارد. نقش برجسته فرهاد هم در همین جا قرار دارد. بازدید از این سایت باستانی رایگان است و هر روز غیر از روزهای تعطیل رسمی می توانید از ساعت هشت صبح تا دو بعدازظهر به بیستون بروید. برای اطلاعات بیشتر می توانید با شماره 3723815 (0832) تماس بگیرید.

هنری برای کربلائیان
 

حسین معین الرعایا و حسن معاون الملک از کسانی بودند که در دوره قاجار تکیه ای برای روزهای محرم در محله آبشوران برپا کردند که امروز محل دیدنی شهر شده. نقاش تکیه معاون الملک دیوارها را به زیباترین شکل آراسته و البته بهترین جا را برای همیشه برای امام حسین (ع) نگه داشته.

یک دنیا حرف در یک نگاه
 

بازار هر شهر بهترین محل برای دیدن زندگی روزمره مردم، رفت و آمدشان، صنایع دستی، شیوه صحبت کردن و پوشش عادی آنهاست. تاریکه بازار هم از این قاعده مستثنا نیست.

این شیرینی خوشمزه
 

معروف ترین شیرینی محلی کرمانشاه کاک است. یک شیرینی خوشمزه، ترد و بسیار شکننده که طرفداران زیادی دارد. از خود کرمانشاهی ها که بپرسید نشانی بهترین کاک فروشی ها را به شما می دهند.

چه بخریم؟
 

با چراغ در تاریکه بازار
 

بازار سنتی کرمانشاه که به تاریکه بازار معروف است، بهترین محل برای خرید صنایع دستی است که بعضی از آنها را مثل گیوه و پارچه موج از روستاهای اطراف به کرمانشاه می آورند.

خوردنی:
 

کاک، نان خرمایی، نان برنجی و باقلوای کرمانشاهی از معروف ترین خوردنی های کرمانشاه هستند. قدیمی ترین قنادی کرمانشاه که این سوغاتی های خوشمزه را می فروشد، قنادی «شکرریز» است که در کرمانشاه دو شعبه دارد؛ یکی در چهار راه مدرس و دیگری در بلوار نوبهار پایین تر از مسکن و شهرسازی. البته در «تاریکه بازار» هم می توانید چند قنادی قدیمی پیدا کنید که کاک، نان برنجی و نان خرمایی تازه می پزند.

صنایع دستی:
 

معروف ترین صنایع دستی کرمانشاه گیوه، نمد، پارچه موج، لباس کردی، قالی و گلیم، وسایل چرمی، جاجیم، انواع سازها مثل تنبور، دیوان، دف و سه تار است. بهترین اینها را باید در بازار اصلی شهر که به تاریکه بازار معروف است و حدود 180 سال قدمت دارد، پیدا کنید برای رفتن به بازار باید به خیابان مدرس و بعد به سمت مسجد جامع بروید.

چه بخوریم؟
 

هم آش و هم کباب
 

معروف ترین غذاهای کرمانشاه خورش خلال و دنده کباب، آش ترخینه و آش عباسعلی و آبگوشت کرمانشاهی است.

کجا بگردیم؟
 

گردش در شهر تاریخ
 

مهم ترین جذابیت های کرمانشاه دیدنی های تاریخی هستند که از طاق بسان در شمال شهر شروع می شود و به تکیه معاون الملک در مرکز شهر می رسد.

طاق بستان:
 

طاق بستان مجموعه ای از سنگ نگاره ها و سنگ نبشته های دوره ساسانی است که در شمال شهر کرمانشاه قرار دارد. این مجموعه با ارزش حدود 1600 سال قدمت دارد. چند صحنه تاریخی از جمله دیهیم ستانی (مراسم مذهبی تاج گذاری) خسرو پرویز و اردشیر دوم و همچنین صحنه قدرت نمایی شاهپور دوم و سوم به همراه چند سنگ نوشته به خط پهلوی کتبیه ای در آن کنده کاری شده است. وارد شهر که شدید باید به طرف میدان لب آب بپیچید تا به بلوار طاق بستان برسید.

تکیه معاون الملک:
 

این بنا یکی از زیباترین بناهای دیدنی شهر کرمانشاه است که در دوره قاجار ساخته و برای برگزاری مراسم محرم ساخته شده. از زیبایی نقاشی های و تصاویر و کاشی های این بنا متعجب خواهید شد. این مجموعه زیبا در محله آبشوران قدیم و در خیابان شهید حداد عادل قرار دارد و به موزه مردم شناسی کرمانشاه تبدیل شده. هر روز که بخواهید - البته غیر از روزهای تعطیل- از ساعت هشت صبح تا پنج بعدازظهر می توانید به تماشای این تکیه زیبا بروید.

موزه پارینه سنگی زاگرس:
 

در کرمانشاه نباید موزه پارینه سنگی را از دست داد. این موزه که مجموعه ای از ابزار آلات سنگی و استخوان های انسان از دوره های پارینه سنگی در منطقه غرب است، یکی از موزه های تخصصی کشور است. برای تماشای این موزه باید به خیابان مدرس شهر کرمانشاه بروید. می توانید هر روز از ساعت هشت تا دو بعد از ظهر به موزه بروید. می توانید برای گرفتن اطلاعات بیشتر با 7286579 (0831) تماس بگیرید.

تکیه بیگلر بیگی:
 

تکیه بیگلر بیگی هم اثری قاجاری است و به خاطر آینه کاری های زیبایش در میان آثار تاریخی کرمانشاه بی نظیر است، تکیه تبدیل به موزه خط و کتابت شده و اسناد قدیمی خانواده بیگلر بیگی هم در آنجا به نمایش در می آید. برای دیدن تکیه بیگلر بیگی باید تا محله قدیمی فیض آباد و کوچه صارم الدوله بروید. غیر از روزهای تعطیل موزه از ساعت نه صبح تا سه بعداز ظهر برای بازدید باز است و می توانید آثار زیبای موزه را تماشا کنید. اگر اطلاعات بیشتری می خواهید می توانید با شماره تلفن 7286579 (0831) تماس بگیرید.

موزه سنگ طاق بستان:
 

کرمانشاه یک موزه مهم دیگر در محوطه تاریخی طاق بستان دارد که حدود 45 اثر سنگی مربوط به دوره های اسلامی و ساسانی و 14 سرستون دوره ساسانی دارد. روی سرستون ها نقش های اهورا مزدا، آناهیتا، بهرام، درخت زندگی و نیلوفر کنده کاری شده اند. در بخشی دیگر از موزه هم نیم تنه خسرو پرویز نگهداری می شود. هر روز غیر از روزهای سوگواری از ساعت هشت صبح تا نه شب برای بازدید عموم باز است. برای اطلاعات بیشتر می توانید با شماره 4236045 (0831) تماس بگیرید.

کلیسای قلب مقدس:
 

این کلیسای زیبا و قدیمی کرمانشاه حدود سال 1291 ساخته شد. سه طاق نمای بیرونی این کلیسا را زیبا کرده. این کلیسا برای عموم باز نیست. حتی روزهای یکشنبه هم درهای اینجا باز نخواهد بود. برای تماشای نمای بیرونی آن باید تا خیابان جلوخان شهر کرمانشاه بروید. شاید آشنایی هم پیدا کردید و توانستید ساختمان و حیاط زیبای کلیسا را از نزدیک ببینید.

نکته
 

پارک کوهستان
 

عصر و غروب بهترین نقطه در کرمانشاه پارک کوهستان است در کنار طاق بسان که هم دریاچه دارد و هم آبشار مصنوعی. در این منطقه هم چشم انداز زیبای شهر را تماشا کنید و هم شام را در مراکز تفریحی آن بخورید.

سایه ها و تاریخ ها
 

در زیر طاق بزرگ خسرو پرویز نیزه در دست دارد و بر اسب زره پوش سوار شده. البته این تمام کندکاری زیر طاق بزرگ نیست، بالای این تصویر خسروپرویز در حال انجام مراسم مذهبی تاج گذاری و دریافت فره ایزدی است.
منبع: نشریه ایرانشناسی سرزمین من شماره 5



 

دوشنبه 4/2/1391 - 16:1
ایرانگردی
یکی از برنامه های ما در نوروز سفرهای کوتاه است. این سفر ها حتما نباید به شهر ها و یا روستاهای معروف باشد. جای جای میهن عزیزمان ایران، دنیای است برای گشت و گذار.
تقریبا همه ما دست‌كم یكبار ساحل خزر یا غار علیصدر یا یكی از بناهای تاریخی شیراز و اصفهان و یزد را دیده‌ایم و نام كندوان و میمند و ماسوله و ابیانه و جواهرده را شنیده‌ایم و می‌دانیم آسیاب‌های آبی شگفت‌انگیز و شهر سوخته و زندان حضرت سلیمان و آرامگاه دانیال نبی(ع) كجاست، اما گردشگری در ایران فقط در این چند منطقه خلاصه نمی شود و برای اثباتش كافی است بدانید تنها در وصف روستاهای هدف گردشگری كشورمان و عشایرش، مجموعه‌ای 8 جلدی نوشته شده و هنوز خیلی از روستاها معرفی نشده‌اند و گمنام مانده‌اند.
مطالعه همین كتاب‌ها بود كه باعث شد به خیالمان برسد امسال از مسافران نوروزی دعوت كنیم علاوه بر پاتوق‌های همیشگی سفرشان، به روستاهای ناشناخته، اما مناسب گردشگری هم سری بزنند، از طبیعت دست نخورده لذت ببرند و همان وقت هم یادی از ما كنند.
کرمانشاه ـ هجیج
کفش‌هایتان لنگه به لنگه نمی‌شود
آنجا اگر کمی سر کیسه را شل کنید و یک جفت گیوه مرغوب هجیجی بخرید، کفش‌هایتان دیگر هرگز لنگه‌ به لنگه نمی‌شوند چون گیوه لنگه راست و چپ ندارد و یکی از اصلی‌ترین مکان‌های تولیدش، روستای هجیج از توابع بخش نوسود شهرستان پاوه در استان کرمانشاه است.
هجیج ـ که برخی آن را با «ح جیمی» می‌نویسند و می‌گویند به معنای دره سرسبز و عمیق است ـ روستایی است که همه خانه‌هایشان از سنگ هستند و حتی یک آجر در آنها به کار نرفته است.

سفر به روستاهای ناشناخته و دیدنی ایران +عکس

چند کار واجب است که به محض رسیدن به هجیج باید انجام دهید، نخست این که دست‌کم یک جفت گیوه مرغوب بخرید، چون پیشه بیشتر هجیجی‌ها، دوختن همین گیوه‌های فوق‌العاده است، دوم به چراگاه‌های خوش‌منظره «پیاز دول میشا» و «گاول» و‌ آبشار بل در نزدیکی روستا که آب معدنی شفابخش دارد، سری بزنید و سوم اگر فرصت کردید از یکی از قدیم‌های ده بپرسید چرا هجیجی‌ها قاب‌های در و پنجره همه خانه‌های روستا را آبی آسمانی می‌کنند؟
گیلان ـ قلعه رودخان
افسون می‌شوید
حتی از دیدن عکس‌ روستای قلعه رودخان از توابع بخش مرکزی شهرستان فومن در استان گیلان هم لذت می‌برید و دلتان تازه می‌شود تا چه رسد به این‌که آنجا باشید و در هوای خنک و مطبوعش نفس عمیق بکشید و صدای هوش گیاهان به گوشتان برسد و بوی سبزه مرطوب جنگل را حس کنید و به آواز پرندگان گوش کنید که در اعماق آن سبزی یکدست می‌خوانند.

سفر به روستاهای ناشناخته و دیدنی ایران +عکس

آذربایجان غربی ـ سهولان
به کبوترها احترام بگذارید
حتی اگر هیچ‌یک از آن قلعه‌ها و مساجد قدیمی، دور و بر روستای سهولان، از توابع بخش مرکزی شهرستان مهاباد در آذربایجان غربی نبود، حتی اگر آن چشمه‌های خروشان و باغ‌های میوه پربار، روستا را احاطه نکرده بودند، وسوسه سوار شدن بر قایقی پارویی و گردش در دالان‌های تو در توی غار معروف این روستا، حتما می‌توانست هر گردشگری را به آنجا بکشاند؛ وسوسه دیدن قندیل‌هایی که گاهی خوشه انگور شده‌اند، گاه پروانه، گاهی پای فیل، گاهی توت فرهنگی، گاه عروس دریایی و ... .

سفر به روستاهای ناشناخته و دیدنی ایران +عکس

****
تهران ـ کر کبود
همخوانی موزون آب و سنگ
برخی از پدربزرگ‌های آنها می‌گویند که از پدربزرگ‌هایشان شنیده‌اند و پدربزرگ‌هایشان از پدربزرگ‌هایشان نقل کرده‌اند و پدربزرگ بزرگ‌های آن پدربزرگ‌ها تعریف کرده‌اند که ... به هر حال مهم نیست دقیقا چه کسی گفته است، مهم این است که برخی بر این باورند که شاید نام روستای کر کبود از نام دو اسب که «کهر» و «کبود» صدایشان می‌کرده‌اند، گرفته شده است.
هر کس در دیدار از کر کبود از توابع بخش طالقان ساوجبلاغ در استان تهران درباره این‌که مهمترین جاذبه گردشگری روستا کدام است، نظری دارد، اما از نظر ما، زیباترین اجزای روستا، معماری سنتی خانه‌های آن، درخت‌های تنومند کهنسالش با سایه‌های پربرکت و کوچه‌های خاکی و شیبداری است که دیوانه‌وار پیچ و تاب می‌خورند، پله می‌شوند، حیاط می‌شوند، یا به دل کوه می‌زنند و به آبشار کر در هفتصد متری شمال شرقی روستا یا یخچال‌های طبیعی آن در شمالش می‌رسند.

سفر به روستاهای ناشناخته و دیدنی ایران +عکس

****
چهارمحال و بختیاری ـ آتشگاه
خانه آبشارها
ممکن است از ما بپرسید چرا از استان چهارمحال و بختیاری که سرزمین لاله‌های واژگون است، روستای آتشگاه از توابع بخش مرکزی لردگان در استان چهارمحال و بختیاری را انتخاب کرده‌ایم که کمتر لاله وحشی دارد که به شما پاسخ می‌دهیم، اولا لاله‌ها معمولا در اردیبهشت باز می‌شوند و در فروردین هنوز باز نشده‌اند و ثانیا شک نکنید طبیعت آتشگاه هم آنقدر بکر و دست‌نخورده است که از سفر به آن پشیمان نمی‌شوید.
قدمت این روستا به دوره قاجار برمی‌گردد؛ همان زمانی که عشایر بختیاری آن را به عنوان یکی از ییلاق‌های خود پسندیدند و چادرهایشان را در مجاورت آبشارهای زیبای آن که در مساحتی سه کیلومتری گسترده شده‌اند، برپا کردند.

سفر به روستاهای ناشناخته و دیدنی ایران +عکس

****
خراسان شمالی ـ درکش
داروخانه سرسبز
چند بار نام روستای درکش از توابع بخش مرکزی شهرستان مانه و سملقان به گوشتان خورده است؟ آیا دوست دارید مهمان کردهای کرمانجی در خراسان شمالی شوید؟ تا حالا پیش آمده به آوازهای محزون آنان، وقتی با دو تار همراه می‌شود، گوش دهید؟ تا به حال دوتارنوازی کرمانجی‌ها را دیده‌اید؟ از مهمان‌نوازی‌ و غیرتمندی‌شان شنیده‌اید؟ وصف رسوم و سنت‌هایشان در عزا و جشن و ... چطور؟ اگر راجع به همه اینها کنجکاوید، به روستای درکش بروید که مردمش بیشتر کردهای کرمانجی‌اند.
درکش روستای خوش آب و هوا و کوهستانی است که چشمه‌های فراوانی در اطرافش جریان دارند و یافته‌های باستان‌شناسی در حوالی برج تاریخی سبزعلی‌خان قراچورلو و تپه‌های اطرافش، نشان می‌دهند این روستا عمری دویست ساله دارد.
از زیباترین جاذبه‌های طبیعی روستای درکش، می‌توان به مراتع وسیع و سبز اطراف روستا، حواشی رودخانه زومار و دره کنداب در جنوب آن اشاره کرد، اما آنچه دوستداران طبیعت را به درکش می‌کشاند، جنگل زیبا و انبوه بلوط در نزدیکی آن است که تنها جنگل بلوط شرق کشور به شمار می‌رود.
یک نکته دیگر هم درباره درکش هست که بد نیست آن را بدانید. این روستا بنا بر نظر گیاه‌شناسان، گنجینه‌ای کم‌نظیر از گیاهان دارویی است، به گونه‌ای که چند سال پیش، یکی از این کارشناسان گفته بود، 380 گونه گیاه دارویی در روستای درکش شناسایی شده است که 79 گونه از آنها بسیار ارزشمند هستند.
او برای نمونه از بابونه بجنورد به عنوان گیاهی منحصر به فرد در درمان بیماری‌های گوارشی نام برده بود که در حوالی این روستا می‌روید. برای سفر به درکش از بجنورد به سمت آشخانه حرکت کنید و همین که روستای کلاته زمان صوفی را پشت سر گذاشتید، نرسیده به جوزک، جاده‌ای فرعی شما را به روستا می‌رساند.
****
سیستان و بلوچستان ـ تیس
از خانه جن‌ها تا خلوت با دریا
آنجا روی یکی از آن صخره‌های آهکی بلند که هنوز از پسمانده آفتاب ظهر گرمند، گوشه‌ای دنج و خلوت پیدا می‌کنی و می‌نشینی و خورشید را نگاه می‌کنی که سرخ و لرزان و بی هیچ تقلایی در دریا غرق می‌شود و به صدای موج‌هایی گوش می‌کنی که آرام و منظم بر تن صخره‌ها می‌کوبند و اگر حوصله داشتی به بلوچ‌های سپیدپوشی که با دست پر از دریا برمی‌گردند، «خداقوت» می‌گویی، اما همه این توصیف‌ها حتی گوشه‌ای از زیبایی‌های روستای ساحلی تیس، از توابع بخش مرکزی شهرستان چابهار در سیستان‌وبلوچستان نمی‌شوند و حتما پیشینیان ما هم این را فهمیده‌اند که از 2500 سال پیش در تیس ساکن شده‌اند و به آن گاهی بندر تیزیا گفته‌اند و گاهی تیز و گاهی تسی.
****
فارس ـ سرمشهد
یک مرد با دو شیر مرده
آنجا شما شاهدان جنگی تقریبا تمام شده‌اید؛ پیکاری میان بهرام دوم، پنجمین پادشاه ساسانی با شیری شرزه. بهرام خنجرش را در سینه شیر فرو کرده و شیری دیگر هم پیشتر به دست او کشته شده و بر خاک افتاده است. پشت سر شهریان چند تن از اعضای خانواده‌‌اش در کنار کرتیر (موبد موبدان) ایستاده‌اند که ظاهرا بهرام در دفاع از آنها با شیرها جنگیده است. درست بالای سر بهرام و خانواده‌اش هم کتیبه‌ای نصب شده که یکی از چهار کتیبه موبد موبدان آن زمان و بزرگترین کتیبه عهد ساسانی روستای سرمشهد، از توابع بخش جره و بالده‌ شهرستان کازرون در استان فارس که جاده‌های رسیدن به آن چه از طرف برازجان و چه از طرف کازرون، آسفالته و مناسب است.
متون قدیمی نشان می‌دهد روزگاری این منطقه مورد توجه پادشاهان هخامنشی و ساسانی بوده است و در آن بناهای گوناگونی ساخته‌اند که بقایای آنها هنوز در اطراف سرمشهد دیده می‌شود و از آن جمله می‌توان به تپه باستانی تل نقاره‌‌خانه،‌ آتشکده، تل خاموش، قنات سرمشهد، تل خندق و کاروانسرای کوشک اشاره کرد. در شش کیلومتری شمال شرقی روستا هم‌، باستان‌شناسان شهری کهن به نام «قندجان» را از دل خاک بیرون آورده‌اند که از دیدن آن پشیمان نخواهید شد.
***
کردستان ـ پالنگان
پله پله تا بهشت
واقعا عجیب نیست که هنوز هم وقتی می‌پرسی: «کدام روستای ایران معماری پلکانی دارد؟» همه بلافاصله می‌گویند: «ماسوله»!. فکر می‌کنید چند نفر در پاسخ به این پرسش، از روستای پالنگان از توابع بخش مرکزی شهرستان کامیاران استان کردستان، یادی می‌کنند؟ فکر می‌کنید چند نفر می‌دانند این روستا گوشه‌ای از بهشت است؟ چند نفر خبر دارند در ده کیلومتری شمال غرب این روستا در رشته کوه‌های «گواز»، چشمه‌های داغ آب معدنی شفابخشی از دل کوه، بیرون می‌جوشند که از فراوانی ترکیبات گوگردی و آ‌هنی، شیری‌رنگ شده‌اند؟ چند نفر وصف قلعه عظیم و اسرارآمیز این روستا را شنیده‌اند؟ خیلی کم! خیلی خیلی کم! و به همین دلیل است که برخی ترجیح می‌دهند امسال هم راهی ماسوله شوند و بیشتر وقت تعطیلاتشان را در ترافیک جاده روستا بگذرانند و در انبوه جمعیت، فرصت خلوت کردن با طبیعت را از دست بدهند تا ما روزنامه‌نگارها در پایان تعطیلات با تأسف گزارش کنیم: «ماسوله گنجایش این همه گردشگر ورودی را ندارد! به بقیه ایران هم سری بزنید!»
منبع:باشگاه خبرنگاران
دوشنبه 4/2/1391 - 16:0
كودك

روش های معرفی امام (علیه السلام)
 

معصومان (علیهم السلام) در پرورش شناخت و ایمان به امامت به اثبات امامت اکتفا نمی کردند و افزون بر آن متربی را دقیق تر و عمیق تر با صفات و ویژگی ها و فضائل و سیره ی امامان (علیهم السلام) نیز آشنا می کردند. در این قسمت، روش های معرفی امامان را در سیره ی معصومان (علیهم السلام) بیان می کنیم.

1. تبیین ضرورت و هدف امامت
 

معصومان (علیهم السلام) برای آشنایی عمیق تر متربی با امامت در موارد متعددی ضرورت و هدف امامت را برای مخاطبان خود بیان کرده اند. در روایتی آمده است:
جابر از امام باقر (علیه السلام) پرسید: چه نیازی به پیامبر و امام است؟ امام (علیه السلام) فرمود: [وجود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام (علیه السلام) مورد نیاز است] تا جهان بر صلاحش باقی بماند؛ زیرا خداوند عزوجل اگر امام یا پیامبری در میان آنان باشد عذاب را از اهل زمین برمی دارد. خداوند می فرماید: «خداوند آنان را عذاب نمی کند، در حالی که تو در میان آنان هستی» (انفال، 33) و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ستارگان مایه امنیت آسمانیان، و اهل بیتم مایه امنیت زمینیان هستند. هرگاه ستارگان نابود شوند، آسمانیان را آنچه ناگوار است می رسد، و اگر اهل بیتم از میان روند، زمینیان را آنچه ناگوار است می رسد. (1)
در روایت دیگری امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
همیشه در زمین عالمی وجود دارد تا هرگاه مؤمنان چیزی [بر دین] افزودند، آن را برگرداند و اگر چیزی کم کردند، آن را تکمیل کند. در غیر این صورت امور بر مؤمنین مشتبه می شود و میان حق و باطل فرق نمی توانند کرد. (2)

2. بیان شایستگی های لازم برای امامت
 

معصومان (علیهم السلام) در مقام معرفی ائمه (علیهم السلام) ویژگی ها و شایستگی های لازم برای امام را نیز بیان کرده اند. امام رضا (علیه السلام) در روایتی، ویژگی ها و نشانه های امام را بیان کرده است؛ در این روایت آمده است:
امام نشانه هایی دارد: داناترین، حکیم ترین، باتقواترین، بردبارترین، شجاع ترین، سخاوتمندترین، و عابدترین مردمان است؛... چشمش به خواب می رود، اما قلبش نمی خوابد؛ محدث است؛ زره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای او اندازه است... سزاوارتر از خودِ مردم به آنان است؛ برای مردم دلسوزتر از پدر و مادر آنان است؛ متواضع ترین مردم در برابر خداست؛ به آنچه بدان دستور می دهد، بیش از مردم عمل می کند و از آنچه از آن نهی می کند، بیش از مردم دوری می جوید؛ مستجاب الدعوه است... سلاح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و شمشیر او یعنی ذوالفقار نزد اوست؛ صحیفه ای نزد اوست که نام همه شیعیان تا روز قیامت در آن ثبت است و صحیفه ای نزد اوست که نام دشمنان ایشان تا روز قیامت در آن ثبت است؛ «جامعه» نزد اوست و آن صحیفه ای است به طور هفتاد ذرع که همه آنچه فرزندان آدم بدان نیاز دارند در آن است؛ و «جفر اکبر و اصغر» که از پوست دباغی نشده بز و گوسفند است و همه علوم در آن است حتی ارش یک خدشه و حتی ارش یک ضربه و نیم ضربه و یک سوم ضربه، نزد اوست؛ و مصحف فاطمه (علیهاالسلام) نزد اوست. (3)
اینکه معصومان (علیهم السلام) برای معرفی امام، معیارها و ویژگی های امام را بیان می کردند تا فرد بتواند با تطبیق آن ویژگی ها امام را شناسایی کند، بیانگر این است که آنان در زمینه آشنا کردن مردم با امامان و نیز ایجاد زمینه برای ایمان آوردن مردم به آنها، به آگاهی و اراده مخاطبان توجه کامل داشتند و نمی خواستند ایمان به امامان را بر آنان تحمیل کنند. در سیره آنان هم دیده نشده که حتی در یک مورد بخواهند کسی را مجبور به پذیرش امامت و ولایت کنند.

3. بیان فضائل امامان
 

اهل بیت (علیهم السلام) برای معرفی امامان، علاوه بر بیان ویژگی های امام، فضائل و مناقب آنها را نیز بیان می کردند. «فضائل» جمع فضیلت به معنای برتری است و به ویژگی هایی اطلاق می شود که فرد را بر دیگران برتری می دهد؛ مانند شجاعت، علم و... در اینجا دو نمونه را نقل می کنیم:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی (علیه السلام) بابی از علم آموخت که از آن هزار باب و از هر یک از آن ابواب نیز هزار باب دیگر گشوده می شود. (4)
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمود:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: ما خاندانی هستیم که خداوند زشتی های ظاهری و باطنی را از آنان زدوده است. (5)
کسی که با فضائل امامان آشنا می شود، علاوه بر اینکه شناخت عمیق تری از آنان پیدا می کند، محبت آنان نیز در قلب او ریشه می دواند و رشد می کند؛ زیرا انسان کمال جو و کمال گر است. انسان هم دوست دارد خودش به کمالات دست یابد و مظهر کمالات باشد و هم افرادی را که دارای آن کمالات هستند دوست دارد؛ بنابراین، بیان فضائل اهل بیت (علیهم السلام) باعث می شود تا مخاطبان، آنان را دوست بدارند و همین امر، زمینه را برای پذیرش امامت آنان نیز فراهم می آورد. به همین سبب، برخی خلفا بیان فضائل اهل بیت (علیهم السلام) را ممنوع کردند و اگر کسی فضائل اهل بیت (علیهم السلام) را بیان می کرد، مجازات می شد. (6)
افزون بر این، وقتی مخاطب با افرادی آشنا می شود که بسیاری از صفات عالی انسانی در آنها جمع شده، آن افراد را به عنوان الگوی زندگی خود انتخاب می کند و می کوشد در زندگی نیز در حد توان، مانند آنان زندگی کند.

روش های مأنوس کردن با اهل بیت (علیهم السلام)
 

نهال شناخت و ایمان به امامان (علیهم السلام) در صورتی رشد می کند و به ثمر می نشیند که متربی با ائمه (علیهم السلام) ارتباط برقرار کند و انس بگیرد. به همین سبب، معصومان (علیهم السلام) با استفاده از روش هایی می کوشیدند متربی را با امامان (علیهم السلام) مرتبط و مأنوس کنند. برگزاری آیین های بزرگداشت و یادبود و نیز زیارت قبور آنان، از روش هایی است که می تواند متربی را با اهل بیت (علیهم السلام) مأنوس کنند.

1. برگزاری آیین های عزاداری
 

شکی نیست که شرکت در آیین های عزاداری و گریه بر اهل بیت (علیهم السلام) امواج عشق و علاقه به آنها را در قلب شرکت کننده به حرکت در می آورد و به تدریج شخص با اهل بیت (علیهم السلام) انس و الفت پیدا می کند. افزون بر این، زمینه ای فراهم می آورد تا فضائل، اهداف و راه و رسم زندگی اهل بیت (علیهم السلام) برای مردم تبیین شود و از این طریق، نام و یاد و راه آنان برای همیشه زنده بماند. به همین سبب، معصومان (علیهم السلام) مراسم ویژه ای برای تکریم و بزرگداشت یاد و نام ائمه، به ویژه امام حسین (علیه السلام) برگزار می کردند. زید شحام می گوید:
ما جماعتی از اهل کوفه نزد امام صادق (علیه السلام) بودیم که جعفر بن عفان نزد ایشان آمد. امام (علیه السلام) او را نزد خود نشاند و فرمود: ای جعفر. جعفر گفت: بله، جانم به فدایت. امام فرمود: مطلع شده ام که در باب امام حسین (علیه السلام) شعر می گویی و خوب هم می گویی؟ جعفر گفت: آری، جانم به فدایت. امام (علیه السلام) فرمود: بگو. جعفر شعری در رثای امام حسین (علیه السلام) گفت و امام و اطرافیانش گریستند، تا اشک بر صورت و محاسنش جاری شد. (7)
همچنین امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
پدرم به من گفت: ای جعفر، از مال من فلان مبلغ را وقف کن که تا ده سال در ایام منا، در منا برای من عزاداری کنند. (8)
امام صادق (علیه السلام) همچنین شیعیان خود را به برپایی مجالس بزرگداشت یاد و نام اهل بیت (علیهم السلام) توصیه و تشویق می کرد. ازدی می گوید:
امام صادق (علیه السلام) به فضیل گفت: می نشینید و حدیث می گویید: گفت: آری، فدایت شوم. امام (علیه السلام) فرمود: به راستی که آن مجالس را دوست دارم. ای فضیل، امر ما را زنده نگه دارید. خدا رحمت کند آن را که امر ما را زنده نگاه دارد. ای فضیل، آنکه ما را یاد کند یا ما را نزد او یاد کنند و به اندازه بال مگسی اشک از چشمانش جاری شود، خدا گناهانش را می بخشد. (9)

2. زیارت امامان
 

زیارت مرقد شریف معصومان (علیهم السلام) افزون بر ابعاد سیاسی و دینی، بعد تربیتی نیز دارد؛ زیرا شیعیان از این طریق با اهل بیت (علیهم السلام) ارتباط برقرار کرده و با آنها انس و الفت می گیرند. افزون بر این، به وسیله زیارت نامه هایی که از ائمه (علیهم السلام) برجای مانده است، شیعیان با ویژگی های ائمه (علیهم السلام) و سیره و اهداف آنان آشنا می شوند. از سوی دیگر، زیارت مرقد امامان (علیهم السلام) به زائران این امکان را می دهد که نسبت به آنها ابراز محبت و علاقه کنند و این موجب تقویت محبت و علاقه آنان به ائمه (علیهم السلام) می شود. به همین جهت، امامان معصوم (علیهم السلام) به زیارت مرقد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان پیش از خود اهتمام داشتند و به شیعیان نیز زیارت آنان را توصیه می کردند. صاحب کتاب مصباح الزائر نقل می کند که: امام سجاد (علیه السلام)، امام باقر (علیه السلام)، امام صادق (علیه السلام) و امام هادی (علیه السلام)، قبر امیرمؤمنان علی (علیه السلام) را زیارت کرده اند (ابن طاووس، 1367، ص 469، در منتهی الآمال، ج 1، ص 828 نیز آمده است: امام سجاد (علیه السلام) گاهی به زیارت جدش امیرمؤمنان (علیه السلام) و پدرش امام حسین (علیه السلام) می رفت و کسی مطلع نمی شد).

روش های ترویج و تبلیغ امامت
 

معصومان (علیهم السلام) به ترویج و تبلیغ تشیع اهمیت می دادند و برای دستیابی به این هدف هم متخصصانی در امام شناسی تربیت می کردند و هم از ابزار شعر سود می جستند.

1. تربیت متکلمان و متخصصان
 

اهل بیت (علیهم السلام) برای گسترش تشیع و دفاع از معارف و اعتقادات شیعه افرادی را تربیت می کردند و در واقع، از این راه، یک جریان فکری و فرهنگی ایجاد و آن را رهبری می نمودند. نقل شده است وقتی فردی از اهالی شام نزد امام صادق (علیه السلام) آمد تا با اصحاب ایشان مناظره کند، امام به یونس فرمود: «برو و هر کدام از متکلمان را که دیدی به ایجا بیاور». وی حمران به اعین، محمد بن نعمان، هشام بن سالم و قیس ماصر را به حضور امام (علیه السلام) آورد، با اینکه این واقعه در مکه اتفاق افتاده بود. (10) امامان (علیهم السلام) از این افراد می خواستند با مردم درباره ی موضوعات مختلف دینی از جمله امامت سخن بگویند. برای نمونه، به این سیره توجه فرمایید:
امام صادق (علیه السلام) به عبدالرحمان بن حجاج می فرمود: ای عبدالرحمان! با اهل مدینه [در باب موضوعات دینی] گفتگو کن که من دوست دارم در میان شیعیان وجود داشته باشند. (11)
همچنین نقل شده است:
امام صادق (علیه السلام) به محمد بن حکیم دستور داد که در مدینه، در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با اهالی مدینه بنشیند و با آنان [درباره مسائل دینی] سخن بگوید و مناظره کند؛ حتی در باب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم). وقتی او نزد امام (علیه السلام) باز می گشت امام (علیه السلام) از او می پرسید که به آنان چه گفت و آنان به او چه گفتند. (12)

2. به خدمت گرفتن شعر
 

معصومان (علیهم السلام) از شعرا نیز برای معرفی مکتب تشیع استفاده می کردند و شاعران را به سرودن شعر در مدح امامان (علیهم السلام) و دفاع از مکتب تشیع فرا می خواندند. امام رضا (علیه السلام) به دعبل شاعر می گوید:
در رثای حسین (علیه السلام) شعر بگو که تو تا زنده ای یاور و مداح مایی. در یاری ما تا آنجا که می توانی کوتاهی مکن. (13)
افزون بر این، معصومان (علیهم السلام) شاعرانی را که درباره ی امامان و مکتب تشیع شعر می سرودند تشویق می کردند. دعبل خزاعی در شهر مرو، زمانی که امام رصا (علیه السلام) اجباراً به ولایتعهدی برگزیده شد، نزد امام (علیه السلام) رفت و به ایشان گفت:
قصیده ای گفته ام و با خود عهد کرده ام قبل از آنکه آن را برای شما بخوانم، برای کسی نخوانم. امام (علیه السلام) به او دستور داد بنشیند تا مجلس خلوت شود. سپس به او فرمود: بخوان. دعبل قصیده ای را [با این بیت] شروع کرد:

مدارس آیات خلت من تلاوه
و منزل وحی مقفر العرصات...

بعد از پایان شعر، امام (علیه السلام) به او یک پارچه خز و شش صد دینار جایزه داد. (14)
 

نهی از معاشرت با مخالفان
 

امامان (علیهم السلام) برای حفظ عقاید شیعیان آنان را از معاشرت با کسانی که اعتقادات نادرستی داشتند و به عقاید شیعیان توهین می کردند باز می داشتند. مفضل بن مزید نقل می کند:
امام صادق (علیه السلام) در حالی که سخن در باب یاران ابی خطاب و غُلات بود به من فرمود: ای مفضل، با آنان منشین، با آنان غذا مخور، با آنان چیزی ننوش، با آنان مصاحفه مکن و با آنان (در باب مسائل علمی) سخن مگو. (15)
در سیره ی دیگری از امام صادق (علیه السلام) آمده است:
شعیب می گوید از امام (علیه السلام) درباره ی آیه ی کریمه ی «و در کتاب بر شما نازل کردیم که هرگاه دیدید به آیات خداوند کفر می ورزند و به سخره می گیرند، با آنان منشینید تا در سخن دیگری وارد شوند. در غیر این صورت، شما هم مانند آنان خواهید بود» (نساء، 140) پرسیدم. امام (علیه السلام) فرمود: مراد خداوند این است که هرگاه دیدید کسی - هر کسی که باشد - حق را انکار و تکذیب می کند و درباره ی ائمه (علیهم السلام) سخنان ناروا می گوید، از مجلس او برخیز و با او منشین. (16)
زیرا در مصاحبت و دوستی با دیگران، نه تنها اعمال و رفتار مصاحبان و دوستان بر یکدیگر تأثیر می گذارد، بلکه عقاید و طرز تلقی های آنان نیز به یکدیگر منتقل می شود. این مطلب در روایات نیز به صراحت بیان شده است؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «مرد بر دین دوست خویش است؛ پس ببینید با چه کسی دوست هستید». (17)

خلاصه مبحث
 

شناخت امامان (علیهم السلام) و جانشینان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ایمان به آنها سومین اصل اعتقادی اسلام است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از همان ابتدای رسالت به مسئله امامت و خلافت پس از خود توجه داشت و موضوع امامت را به صورت تدریجی و در سه مرحله مطرح کرد: زمینه سازی برای طرح مسئله امامت امیرمؤمنان علی (علیه السلام)، بیان اجمالی و صریح امامت اهل بیت (علیهم السلام) و انتصاب رسمی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به خلافت و امامت. در بررسی انجام شده، سیره اهل بیت (علیهم السلام) در پرورش شناخت و اعتقاد به امامت به این صورت بود:
1. برای اثبات امامت از روش های مفروض گرفتن، اقامه ی دلیل و انجام دادن کارهای خارق العاده و رفع شبهات با منطق و دلیل استفاده می کردند.
2. برای معرفی امامت و امامان (علیهم السلام) از روش های تبیین ضرورت و هدف امامت، بیان ویژگی های امام (علیه السلام)، بیان فضائل ائمه (علیهم السلام) سود می جستند.
3. ارتباط شیعیان با اهل بیت (علیهم السلام) را از طریق برگزاری مجالس عزاداری و توصیه به زیارت مراقد ائمه (علیهم السلام) تقویت و آنان را با اهل بیت (علیهم السلام) مأنوس می کردند.
4. با تربیت متکلمان و متخصصان در امامت و با استفاده از شعر، تشیع را ترویج می کردند.
5. برای حافظ عقاید شیعیان آنان را از معاشرت با کسانی که عقاید انحرافی داشتند منع می کردند.

پی نوشت ها :
 

1. عن جابر عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: قلت: لأی شیء یحتاج إلی النبی و الإمام؟ فقال: لبقاء العالم علی صلاحه؛ و ذلک أن الله - عزوجل- یرفع العذاب عن أهل الارض إذا کان فیها نبی أو إمام؛ قال الله عزوجل: «و ما کان الله لیعذبهم و أنت فیهم» و قال النبی (صلی الله علیه و آله و سلم): «النجوم أمان لأهل السماء، و أهل بیتی أمان لأهل الأرض؛ فإذا ذهبت النجوم أتی أهل السمآء ما یکرهون، و إذا ذهب أهل بیتی أتی أهل الأرض ما یکرهون»؛ یعنی بأهل بیته، الأئمه الذین قرن الله - عزوجل - طاعتهم بطاعته (همان، ج 23، ص 19).
2. عن إسحاق بن عمار قال: سمعت أباعبدالله (علیه السلام) یقول: إن الأرض لن تخلوا إلا و فیها عالم کلما زاد المؤمنون شیئا ردهم، و إذا نقصوا أکمله لهم؛ و لولا ذلک لالتبس علی المؤمنین امورهم، و لم یفرقوا بین الحق و الباطل (همان، ص 26).
3. عن أبی الحسن علی بن موسی الرضا (علیه السلام) قال: للإمام علامات: یکون أعلم الناس و أحکم الناس و أتقی الناس و أحلم الناس و أشجع الناس و أسخی الناس و أعبد الناس؛ و یلد مختوناً و یکون مطهراً؛ و یری من خلقه کما یری من بین یدیه؛ و لا یکون له ظل؛ و إذا وقع إلی الأرض من بطن أمه وقع علی راحیته رافعاً صوته بالشهادتین؛ و لا یحتلم؛ و تنام عینه و لا ینام قلبه؛ و یکون محدثا؛ و یستوی علیه درع رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)... و یکون أولی بالناس منهم بأنفسهم، و أشفق علیهم من آبائهم و أمهاتهم؛ و یکون أشد الناس تواضعاً لله - عزوجل - و یکون آخذ الناس بما یأمر به و أکف الناس عما ینهی عنه؛ و یکون دعاؤه مستجاباً... و یکون عنده سلاح رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و سیفه: ذوالفقرا؛ و تکون عنده صحیفه فیها أسماء شیعتهم إلی یوم القیامه، و صحیفه فیها أسماء أعدائهم إلی یوم القیامه؛ و تکون عنده الجامعه، و هی صحیفه طولها سبعون ذراعاً، فیها جمیع ما یحتاج إلیه ولد آدم؛ و یکون عنده الجفر الأکبر و الأصغر إهاب ما عز و إهاب کبش، فیهما جمیع العلوم، حتی أرش الخدش، و حتی الجلده و نصف الجلده و ثلث الجلده؛ و یکون عنده مصحف فاطمه (علیهاالسلام) (همان، ج 25، ص 116).
4. عن عبدالرحمن بن أبی عبدالله قال: سمعت أباعبدالله (علیه السلام) یقول: إن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) علم علیاً باباً یفتح له ألف باب، کل باب یفتح له ألف باب (همان، ج 40، ص 131).
5. عن أمیرالمؤمنین (علیه السلام) قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): إنا أهل بیت قد أذهب الله عنا الفواحش، ما ظهر منها و ما بطن (همان، ج 23، ص 116).
6. کتب معاویه نسخه واحده إلی عماله بعد عام الجماعه: إنی برأت الذمه ممن روی شیئاً من فضل أبی تراب و أهل بیته؛ معاویه در عام الجماعه (سال 41 ق) نامه هایی یک شکل به همه کارگزاران خود نوشت که من از کسی که چیزی از فضائل علی و اهل بیت او نقل کند بیزارم (عاملی، 1409، ج 1، ص 38).
7. عن زید الشحام قال: کنا عند أبی عبدالله (علیه السلام) و نحن جماعه من الکوفیین، فدخل جعفر بن عفان علی أبی عبدالله (علیه السلام) فقر به و أدناه، ثم قال: یا جعفر، قال: لبیک، جعلنی الله فداک. قال: بلغنی أنک تقول الشعر فی الحسین (علیه السلام) و تجید. فقال له: نعم، جعلنی الله فداک فقال: قل فأنشده؛ فبکی (علیه السلام) و من حوله حتی صارت له الدموع علی وجهه و لحیته (شیخ طوسی، 1404، ج 2، ص 574).
8. عن یونس بن یعقوب عن أبی عبدالله قال: قال لی أبی: یا جعفر، أوقف لی من مالی کذا و کذا النوادب تندبنی عشر سنین بمنی أیام منی (مجلسی، 1404، ج 46، ص 220).
9. ابن سعد، عن الأزدی، عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال: قال لفضیل: تجلسون و تحدثون؟ قال: نعم، جعلت فداک. قال: إن تلک المجالس أحبها، فأحیوا أمرنا یا فضیل؛ فرحم الله من أحیا أمرنا؛ یا فضیل، من ذکرنا أو ذکرنا عنده، فخرج من عینه مثل جناح الذباب، غفر الله له ذنوبه (همان، ج 44، ص 282).
10. عن یونس بن یعقوب قال: کنت عند أبی عبدالله (علیه السلام)، فورد علیه رجل من الشام فقال: إنی صاحب کلام و فقه و فرائض، و قد جئت لمناظره أصحابک... قال (علیه السلام) [لیونس]: اخرج إلی الباب من تری من المتکلمین فأدخله. قال: فخرجت فوجدت حمران بن أعین و کان یحسن الکلام، و محمد بن النعمان الأحوال، فکان متکلما و هشام بن سالم و قیس الماصر و کانا متکلمین، و کان قیس عندی أحسنهم کاملاً، و کان قد تعلم الکلام من علی بن الحسین (علیه السلام)، فأدخلتهم علیه. فلما استقر بنا المجلس و کنا فی خیمه لأبی عبدالله (علیه السلام) فی طرف جبل فی طریق الحرم... (مجلسی، 1404، ج 23، ص 9).
11. نضر بن الصباح قال: کان أبوعبدالله (علیه السلام) یقول لعبدالرحمن بن الحجاج: یا عبدالرحمن، کلم أهل المدینه؛ فإنی احب أن یری فی رجال الشیعه مثلک (همان، ج 2، ص 136).
12. حمدویه، عن محمد بن عیسی، عن یونس، عن حماد قال: کان أبوالحسن (علیه السلام) یأمر محمد بن حکیم أن یجالس أهل المدینه فی مسجد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و أن یکلمهم و یخاصمهم؛ حتی کلمهم فی صاحب القبر. و کان إذا انصرف إلیه قال: ما قلت لهم و ما قالوا لک و یرضی بذلک منه (همان، ص 137).
13. حکی دعبل الخزاعی قال: دخلت علی سیدی و مولای علی بن موسی الرضا (علیه السلام) فی مثل هذه الأیام، فرأیته جالساً جلسه الحزین الکئیب، و أصحابه من حوله. فلما رآنی مقبلاً قال لی: مرحباً بک یا دعبل، مرحباً بناصرنا بیده و لسانه! ثم إنه وسع لی فی مجلسه و أجلسنی إلی جانبه، ثم قال لی: یا دعبل، احب أن تنشدنی شعراً؛ فإن هذه الأیام أیام حزن کانت علینا أهل البیت، و أیام سرور کانت علی أعدائنا، خصوصاً بنی امیه. یا دعبل، من بکی و أبکی علی مصابنا، ولو واحداً، کان أجره علی الله. یا دعبل، من ذرقت عیناه علی مصابنا و بکی لما أصابنا من أعدائنا، حشره الله معنا فی زمرتنا. یا دعبل، من بکی علی مصاب جدی الحسین، غفرالله ذنوبه البته، ثم إنه (علیه السلام) نهض، و ضرب ستراً بیننا و بین جرمه، و أجلس أهل بیته من وراء الستر لیبکوا علی مصاب جدهم الحسین (علیه السلام)، ثم التفت إلی و قال لی: یا دعبل، ارث الحسین، فأنت ناصرنا و مادحنا ما دمت حیاً؛ فلا تقصر عن نصرنا ما استطعت (همان، ج 45، ص 257).
14. و کان فیمن و رد علیه من الشعراء دعبل بن علی الخزاعی؛ فلما دخل علیه قال: إنی قد قلت قصیده، فجعلت علی نفسی أن لا أنشدها علی أحد قبلک. فأمره بالجلوس حتی خف مجلسه. ثم قال له: هاتها. قال: فأنشده قصیدته التی أولها: «مدارس آیات خلت من تلاوه / و منزل وحی مقفر العرصات» حتی أتی علی آخرها. فلما فرغ من إنشادها قام الرضا (علیه السلام) فدخل إلی حجرته، و بعث إلیه خادماً بخرقه خز فیها ستمائه دینار، و قال لخادمه: قل له: استعن بهذه فی سفرک و أعذرنا. فقال له دعبل: لا و الله ما هذا أردت و لا له خرجت، و لکن قل له: اکسنی ثوباً من أثوابک، و ردها علیه. فردها الرضا (علیه السلام) فقال له: خذها و بعث إلیه بجبه من ثیابه (همان، ج 49، ص 147).
15. عن المفضل بن مزید قال: قال ابوعبدالله (علیه السلام): و ذکر أصحاب أبی الخطاب و الغلاه، فقال لی: یا مفضل، لا تقاعدوهم و لا تؤاکلوهم و لاتشاربوهم و لا تصافحوهم و لا تؤاثروهم (همان، ص 586).
16. شعیب العقرقوفی قال سألت أباعبدالله (علیه السلام) عن قول الله عزوجل: «و قد نزل علیکم فی الکتب أن إذا سمعتم ءایات الله یکفر بها و یستهزا بها» إلی آخر الآیه فقال إنما عنی بهذا إذا سمعتم الرجل الذی یجحد الحق و یکذب به و یقع فی الأئمه فقم من عنده و لا تقاعده کائناً من کان (کلینی، 1365، ج 2، ص 377).
17. قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): المرء علی دین خلیله؛ فلینظر أحدکم من یخالل (محمدی ری شهری، 1362 - 1363، ج 5، ص 297، روایت 10221).
 

منبع: کتاب سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (ع)
دوشنبه 4/2/1391 - 15:55
كودك
بازی برای کودک یک نیاز طبیعی است که بدون آن کودک رشد سالم نخواهد داشت. کودکی که به بازی علاقه ای نداشته باشد تقریباً بیمار محسوب می شود. همه انسان ها اعم از بزرگ و کوچک، حتی انبیا و اولیا در دوران کودکی تمایل به بازی داشته و کم و بیش به بازی می پرداخته اند و این حاکی از این است که بازی از نیازهای طبیعی انسان است. مهم این است که والدین و سرپرستان کودکان با وجود علم و آگاهی به این نیاز کودکان، شاید توجه کافی به رفع این نیاز و آثار تربیتی فراوانی که بر رفع آن مترتب است، نشان نمی دهند و از آثار زیانباری که بر بی توجهی به این نیاز کودک و رفع نکردن آن مترتب است، غافل اند. پیشوایان دینی ما در زندگی خود به این نیاز طبیعی کودکان توجه کافی داشته اند. آنان علاوه بر اینکه کودکان را در بازی کردن در دوران کودکی آزاد می گذاشتند، خود نیز در بازی آنها شرکت جسته از این طریق هم به بازی آنها رونق می دادند و هم به شغل و کار کودکان و در واقع به زندگی و شخصیت آنها احترام می گذاشتند.
انس بن مالک نقل می کند:
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای ادای نماز به مسجد آمد، در حالی که حسن (علیه السلام) را در بغل داشت و او را در کنار خود نشاند. وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به سجده رفت، سجده طول کشید. من سر از سجده برداشتم، مشاهده کردم که حسن (علیه السلام) بر دوش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سوار شده است. وقتی نماز تمام شد، مردم از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسدند: این سجده را به قدری طول دادید که هیچ گاه چنین نکرده بودید. آیا وحی نازل شده است؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: وحی نازل نشده، ولی فرزندم بر دوشم سوار شده بود؛ نخواستم عجله کنم تا اینکه خودش از دوشم پایین آید (مجلسی، 1403، ج 42، ص 294).
در همین روایت به سند عبدالله بن شبیه آمده است: «نخواستم عجله کنم تا اینکه نیاز فرزندم برطرف شود» (همان جا).
علاوه بر این، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گاهی بین کودکان خود، مسابقه دو و کشتی برگزار می کرد. ابن ابی الحدید می گوید:
حسن (علیه السلام) بزرگ ترین فرزند علی (علیه السلام) و مردی بزرگوار، سخی و حلیم بود و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را دوست می داشت. روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بین او و حسین (علیه السلام) مسابقه دو گذاشت. حسن (علیه السلام) از حسین (علیه السلام) پیشی گرفت. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را بر زانوی راست خویش و حسین (علیه السلام) را بر زانوی چپ خویش نهاد (ابن ابی الحدید، 1385، ج 16، ص 27).
از این رفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) استباط می شود که آنچه در بازی ها و مسابقات ملاک است، صرف ایجاد رقابت است که موجب می شود افراد شرکت کننده کوشش خود را به کار گیرند تا موفق شوند. یعنی در واقع، موفقیت و پیش گرفتن مشوق خواهد بود و لزومی ندارد که تشویقی افزون بر این کار صورت گیرد و جوایزی برای برنده در نظر گرفته شود. علاوه بر این، به فرد مغلوب و کسی که نتوانسته برنده مسابقه شود نیز، نباید کم توجهی شود؛ بلکه باید به دو طرف مسابقه احترام گذاشت. گرچه ممکن است همین که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برنده را بر زانوی راست خویش نهاد، نوعی تشویق اضافی محسوب شود؛ زیرا در اسلام، طرف راست همواره از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و مقدم است. مثلاً قرآن کریم نیکوکاران را اصحاب یمین (راست) و بدکاران را اصحاب شِمال (چپ) می خواند (واقعه، 27 - 47). یا مأموم در نماز جماعت، در صورتی که یک نفر باشد، مستحب است در طرف راست امام بایستد. بنابراین می توان گفت اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برنده مسابقه، امام حسن (علیه السلام)، را بر زانوی راست خویش نهاد، نوعی احترام بیشتر و تشویق اوست. در عین حال این تشویق آن قدر شدید نیست که آثار منفی در بازنده مسابقه بر جای گذارد. (1) پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) علاوه بر تشویق فرزندان خویش به بازی، خود نیز در بازی آنها شرکت می کرد و با آنها به بازی می پرداخت. یعلی عامری می گوید:
روزی به همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، برای شرکت در یک میهمانی که به آن دعوت شده بودیم از منزل خارج شدیم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیشاپیش جمعیت در حرکت بود و حسین (علیه السلام) با کودکان بازی می کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خواست او را بگیرد، ولی کودک به این طرف و آن طرف می دوید و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز دنبال او می دوید و خنده می کرد تا اینکه او گرفت؛ سپس یک دست به زیر چانه او و دست دیگر را به پشت سر او گذاشت و لب هایش را بر لب های او گذاشت و او را بوسید و فرمود: حسین از من است و من از حسینم. خداوند دوست می دارد کسی که حسین را دوست بدارد (اربلی، 1405، ج 2، ص 272).
توجه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به کودکان تنها اختصاص به حسن و حسین (علیهماالسلام) نداشت، گرچه برخی از سیره ها این ایهام را دارد، ولی سیره ها دیگری نیز هست که حکایت دارد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با کودکان (دیگران نیز) به بازی می پرداخت. برای نمونه، سیره ای را در اینجا ذکر می کنیم:
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای اقامه نماز عازم مسجد بود. در راه مسجد به کودکانی برخورد که به بازی مشغول بودند. کودکان همین که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را دیدند به سوی او دویدند و بر گرد او حلقه زدند و هر یک از آنها می گفت: کن جملی [شتر ما باش تا بر دوشت سوار شویم]. کودکان که این گونه رفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با حسن و حسین (علیهماالسلام) را دیده بودند، انتظار داشتند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها پاسخ مثبت دهد و چنین هم شد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها پاسخ مثبت داد. اصحاب که برای اقامه نماز در مسجد، در انتظار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند بلال را به دنبال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادند. همین که بلال در راه با این جریان مواجه شد، زبان به اعتراض گشود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: برای من تنگ شدن وقت نماز بهتر از دلتنگ شدن این کودکان است. به منزل من برو و اگر چیزی هست برای کودکان بیاور. بلال به منزل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و همه منزل را جستجو کرد و هشت دانه گردو یافت. آنها را نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آورد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گردوها را در دست گرفت و خطاب به کودکان فرمود: «أتبیعون جملکم بهذه الجوزات؟؛ آیا شتر خود را به این گردوها می فروشید؟» کودکان به این معامله رضایت دادند و با خوشحالی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را رها کردند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز عازم مسجد شد و فرمود: «خدا برادرم یوسف را رحمت کند، او را به چند درهم فروختند و مرا نیز به هشت گردو» (عوفی، [بی تا]، جزء اول از قسم دوم، باب دوم، ص 30).
از این سیره به چند نکته درباره تربیت کودکان پی می بریم:
1. باید به کودکان احترام گذاشت و به خواست آنها در حد امکان پاسخ مثبت داد و آنها را از این طریق شاد و خوشحال نگه داشت.
2. کسانی که به کار تربیت کودکان مشغول اند، باید با کودکان انس و الفت داشته باشند و با شیوه هایی که کودکان می پسندند، با آنها برخورد کنند و شأن و منزلت و موقعیت خود را نادیده انگارند تا کودکان نیز با آنها راحت باشند و احساس دوستی کنند و در نتیجه پذیرای تربیت و آموزش های لازمی که ممکن است به آنها داده شود، باشند.
3. اگر بخواهیم کودکان را از کاری، به ویژه از بازی های مورد علاقه آنها، بازداریم باید به شیوه ای عمل کنیم که آنها با رضایت خاطر به این کار تن در دهند، نه با کراهت و اجبار و احیاناً خشونت. چنان که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای اینکه خود را با رضایت خاطر و خوشحالی کودکان از دست آنها رها سازد، متوسل به چیزی شد که مورد علاقه کودکان بود و آنها را به این وسیله قانع کرد.
تا اینجا بیان شد که معصومان (علیهم السلام) به بازی کودکان اهمیت بسیاری می دادند، اگرچه سیره هایی که تا به حال آوردیم همه مربوط به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و از ائمه (علیهم السلام) کمتر سیره ای در زمینه بازی با کودکان یافته ایم، ولی روایات آنها حاکی از اهمیت بازی کودکان به ویژه در دوران اولیه زندگی، یعنی هفت سال نخست زندگی است. امام صادق (علیه السلام) در اهمیت بازی کودکان می فرماید:
دع أبنک یلعب سبع سنین و یؤدب سبع سنین (حر عاملی، 1367، ج 15، ص 194)؛ بگذار فرزندت تا هفت سال بازی کند و [پس از آن] هفت سال او را تعلیم و تربیت کن.
نیز در روایتی دیگر می فرماید:
الغلام یلعب سبع سنین و یتعلم الکتاب سبع سنین و یتعلم الحلال و الحرام سبع سنین (همان، ش 1)؛ پسر (فرزند) باید در هفت سال اول [کودکی] به بازی بگذراند و در هفت سال [دوم] آموزش قرآن ببیند و در هقت سال [سوم] احکام حلال و حرام را بیاموزد.
اگرچه «ال» در الکتاب، الف و لام تعریف است و مراد از آن آموزش قرآن است، ولی آموزش قرآن متضمن آموزش خواندن و نوشتن نیز هست. حال یا آموزش سواد، مقدم بر آموزش قرآن است یا ضمن همدیگر صورت می گیرد.
همچنین روایات درباره هفت سال دوم و سوم، مختلف است. برخی روایات تنها به دو دوره هفت ساله اوله و هفت ساله دوم تصریح کرده اند و هفت سال دوم را زمان آموزش قرآن و احکام و تربیت دانسته اند و برخی روایات دوره اول را که به بازی اختصاص دارد شش سال آورده اند (همان، ص 193). ولی در اینکه دوره اول (شش یا هفت سال) دوره ای است که کودک باید آزاد باشد و به بازی بپردازد، متفق اند. البته این امر وجود برخی آموزش ها در این دوره را نفی نمی کند، بلکه بر اهمیت بازی در این دوره تأکید دارد.
بنابراین، سیره و اقوال معصومان (علیهم السلام) حاکی از اهمیت بازی برای کودک در دوره نخست کودکی و به ویژه شرکت بزرگسالان در بازی آنهاست. اما اینکه چرا معصومان (علیهم السلام) تا این حد به بازی کودکان اهمیت می داده اند، سؤالی است که در اینجا به پاسخ آن می پردازیم.

اهمیت و نقش بازی در تربیت کودک
 

پرسش این است که مگر بازی کودک چه اهمیتی دارد که معصومان (علیهم السلام)، به ویژه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بر آن تأکید کرده اند و خود را تا حد مرکبِ سواری کودکان تنزل داده اند؟ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
من کان عنده صبی فلیتصاب له (همان، ص 203، ش 2)؛ کسی که کودکی نزد اوست باید با او کودکی کند.
امیرمؤمنان (علیه السلام) نیز فرمود:
من کان له ولد صبا (همان، ش 1)؛ کسی که فرزندی دارد باید با او کودکی کند.
حقیقت این است که بازی از چند جهت نقش مؤثر و اهمیت فوق العاده ای در تربیت کودک دارد که به بخش هایی از آن اشاره می کنیم:
1. بازی نیاز طبیعی و یکی از نیازهای اساسی کودک است و بی توجهی به این نیاز کودک، خسارت روحی - روانی بسیاری به بار خواهد آورد. چنان که پیشتر نیز گفته شد، وقتی علت طولانی شدن سجده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را پرسیدند، فرمود: «فرزندم حسن بر دوشم سوار بود، نخواستم عجله کنم تا نیازش برطرف شود» (مجلسی، 1403، ج 43، ص 294).
باید گفت اولاً کودک بر اثر تغذیه دارای انرژی فراوانی است و این انرژی باید به گونه ای مصرف شود. مصرف این انرژی در کودک جز از راه بازی میسر نیست. اگر این انرژی به مصرف نرسد کودک دچار بیماری های روحی - روانی و جسمی خواهد شد. در این زمینه امام کاظم (علیه السلام) می فرماید:
بهتر است که فرزند در کودکی به بازی و جَست و خیز بپردازد تا در بزرگسالی حلیم و بردبار شود.
و سپس فرمود:
جز این کار، سزاوار نیست (همان، ج 60، ص 361).
یعنی در واقع، انسان در کودکی باید روحیه ستیزه جویی و جنگجویی و ترس ها و تردیدهای خود را با بازی ارضا کند تا در بزرگسالی حلیم باشد. همچنین کودکان همواره در زندگی بر اثر ناکامی ها به عقده های درونی مبتلا می شوند که تخلیه این عقده ها در بازی میسر است؛ زیرا بر اثر موفقیت هایی که در بازی به دست می آورند، ناکامی های زندگی را فراموش خواهند کرد، یا به شیوه های گوناگون، مثل داد و فریاد زدن یا به گونه ای منطقی در بازی با هم بازی ها یا اسباب بازی های خود، عقده های خود را خالی می کنند و همین امر موجب تعادل و آرامش درونی آنها خواهد شد. در روان شناسی، در مورد بازی، نظریه های متفاوتی ارائه شده است؛ از جمله نظریه دفع انرژی زائد، که اسپنسر آن را ارئه کرده است. این نظریه معتقد است که بدن مقداری انرژی دارد که آن را به صورت فعالیت های هدف دار، مانند کار و نیز فعالیت های بدون هدف مانند بازی مصرف می کند (مهجور، 1367، ص 14). یعنی در واقع، این انرژی در بزرگسالان به مصرف کار می رسد و در کودکان که کار و فعالیت بدنی خاصی غیر از بازی ندارند، از طریق بازی مصرف می شود. البته این نظریه توجیه کننده کل کارکرد بازی نیست و نظریه های دیگری نیز در زمینه بازی وجود دارد که می توان آنها را نیز تکمیل کننده کارکردهای بازی دانست؛ از جمله، نظریه رفع خستگی لازاروس (همان، ص 15)، نظریه تنش زدایی پاتریک (همان، ص 16)، نظریه پیش تمرین یا تمرین زندگی مک دوگال (همان، ص 18) که در این زمینه ارائه شده اند.
بنابراین، اگر به بازی کودکان اهمیت داده شود، علاوه بر اینکه به نیاز طبیعی کودک پاسخ داده شده، بسیاری از مشکلات روانی - عاطفی کودک نیز حل خواهد شد. اگر به این نیاز توجه نشود، علاوه بر اینکه مشکلات روانی - عاطفی حل نخواهد شد، خود نیز به عقده و مشکل روانی دیگری تبدیل خواهد شد. از این روست که امروزه روان شناسان و درمان گران، شیوه های بازی درمانی متعددی را برای معالجه بیماری های روانی - عاطفی کودکان ابداع کرده اند و از طریق بازی به مشکلات آنها پی برده، از این راه آنها را معالجه می کنند.
2. بازی، وسیله ای برای رشد همه جانبه و هماهنگ کودک است، زیرا بازی انواع و اقسام گوناگونی دارد و کودکان نه ملزم به انتخاب برخی از آنهایند و نه خود را چنین ملزم می سازند؛ بلکه در هر ساعتی به یکی از انوع بازی ها و در دوران و سنین مختلف کودکی به نوعی از بازی ها روی می آورند و هر یک از این بازی ها، یک یا چند جنبه متفاوت از وجود و شخصیت کودک را رشد می دهد.
در سنین اولیه کودکی، بازی در تقویت حواس پنج گانه، کنترل اعضا و هماهنگی آنها نقش اساسی ایفا می کند. در همین سنین، کودک در بازی عواطف و احساسات خود را به عروسک یا افرادی که در بازی با او شرکت می کنند، نشان می دهد، ترس ها و تردیدهای خود را بیرون می ریزد، محبت کردن را تجربه می کند و یاد می گیرد که همواره نباید مورد محبت واقع شد، بلکه گاهی باید مورد غضب نیز واقع شد. گاهی باید محبت و گاهی نیز باید غضب کرد. کودک در بازی گاه می خندد و گاه می گرید و از این طریق به تعادل عاطفی می رسد. همچنین به کمک بازی رشد هوش و ذهن او نیز تسهیل و تسریع می شود و افزایش می یابد.
از نظر پیاژه، بازی در رشد هوشی کودک نقش حیاتی دارد و آثار آن در زندگی و رفتار آدمی نیز مشهود است. بازی، دست کم، از دو جهت بر رشد ذهنی و شناختی کودک مؤثر است:
نخست اینکه با انواع وسائل بازی و افراد و موقعیت های بازی برخورد می کند و حتی انواع ابهام ها و سؤالات در بازی ممکن است ذهن کودک را به خود جلب کند و به تأمل و تفکر در مورد آن وا دارد و از این طریق ذهن را پرورش دهد.
جهت دوم، نقش و تأثیری است که بازی بر رشد زبان کودک دارد و رشد زبان نیز خود بر رشد شناخت و ذهن کودک تأثیر بسیار دارد. بنابراین، نقش بازی در رشد ذهنی و شناختی کودک مضاعف است.
همچنین اهمیت و نقش بازی بر رشد اجتماعی کودک بر کسی پوشیده نیست؛ زیرا کودک در بازی، با هم بازی های خود ارتباط برقرار و چگونگی ارتباط را تجربه می کند؛ رعایت مقررات در بازی های اجتماعی، احترام به قوانین و مقررات اجتماعی، پذیرش انتقاد و همکاری گروهی را نیز می آموزد. در بازی های خیالی با بازی کردن نقش های متفاوت اجتماعی، از قبیل سرپرستی عروسک خود، خانه داری و جواب دادن به تلفن، زندگی را تجربه می کند و هزاران رفتار اجتماعی دیگر را در ضمن بازی می آموزد.
مهم این است که اولاً بازی در سنین نخست زندگی امکان هماهنگ کردن حواس پنج گانه را برای کودکان فراهم می آورد و ثانیاً رشد هماهنگ جنبه های مختلف انسانی را میسر می سازد. به طور کلی می توان گفت بازی، شخصیت کودک را شکل می دهد و به آن تحقق می بخشد.
3. بازی وسیله ای برای شناخت کودک از خود و شناخت دیگران از کودک است. کودک در بازی همه ضعف ها و قوت ها، ترس ها و نگرانی ها، بینش ها و نگرش ها، علائق و نفرت ها و به طور کلی شخصیت خود را بروز خواهد داد و در بسیاری از موارد، خود نیز به ضعف ها و قوت های خود پی خواهد برد و در صدد برطرف کردن ضعف ها و تقویت قوت های خود برخواهد آمد. همچنین والدین و مربیان می توانند از طریق نظارت بر بازی کودکان و با شرکت در بازی آنها، به نگرش ها و علایق و نفرت های کودکان خود پی ببرند و راهکارهایی برای تربیت بهتر آنان فراهم آورند. حتی آنها می توانند از این طریق به ضعف های خود در تربیت فرزندان و کودکان نیز پی ببرند و درصدد جبران آنها بر آیند. بازی کودکان نمایش عملی کارکرد تربیتی والدین، مربیان و به طور کلی دست اندرکاران امور تربیت کودکان به حساب می آید.
4. ارزش دیگر بازی کودکان، ارزش آموزشی آن است. کودکان بر اثر بازی بسیاری از چیزها را می آموزند. دایره لغات آنها افزایش می یابد. با رنگ ها، شکل ها و اشیای مختلفی آشنا می شوند. همچنین با آداب و مقررات اجتماعی آشنا می شوند. اصولاً یادگیری کودک در هفت سال نخست زندگی، یعنی دوران پیش از مدرسه، از طریق عمل صورت می گیرد و جز از این راه، میسر نیست و این یادگیری عملی نیز ضمن بازی صورت می گیرد؛ چون به طور کلی در این دوران، کار و زندگی کودک بازی است و جز این، کاری ندارد و از او کار دیگری ساخته نیست. بنابراین، هرگونه آموزشی در این دوران باید ضمن بازی صورت پذیرد. حال اگر کودک، در بازی در این دوران به حال خود واگذاشته شود، بازی ها خود به خود و به صورت غیرآگاهانه چیزهای بسیاری را به کودکان می آموزد. اما اگر والدین و مربیان این بازی ها را هدایت و برنامه ریزی کنند، در این صورت کیفیت آموزشی افزایش خواهد یافت.
در سیره معصومان (علیهم السلام) علاوه بر جنبه های پرورشی بازی به جنبه های آموزشی آن نیز توجه شده است. برای نمونه امام صادق (علیه السلام) در کودکی با کودکان می نشست و استاد می شد و آنها شاگرد او می شدند. امام نام میوه ای را می پرسید که مثلاً بر درخت یا زمین می روید، رنگ آن قرمز و طعم آن شیرین یا ترش است و در فلان منطقه می روید. هر کس نام آن میوه را می گفت، او استاد می شد و امام نیز جزء شاگردان قرار می گرفت. گاهی امام به علت صداقت نداشتن هم بازی های خود، بازی را ترک می کرد و با خواهش بقیه دوستان به بازی برمی گشت. در بازی دیگری، امام استاد می شد و کلمه ای می گفت، مثل: «الشراعیه؛ شتر گردن دراز (تاج العروس، ذیل واژه شرع)» و شاگردان باید تکرار می کردند؛ سپس امام کلمه ای دیگر می گفت که هم وزن آن کلمه بود، ولی شاگردان دوباره باید همان کلمه اول را تکرار می کردند؛ در این میان هر کس اشتباه می کرد از بازی خارج می شد. امام (علیه السلام) بدین طریق، زبان، دقت و تمرکز کودکان را تقویت می کرد (منطقی، 1372، ص 559).

نکاتی درباره بازی کودکان
 

در اینجا لازم است به چند نکته در خصوص بازی کودکان اشاره شود:
1. به بهانه های مختلف کودکان را از اسباب بازی های طبیعی و به طور کلی بازی با طبیعت محروم نسازیم. انسان پرورش یافته در طبیعت از نظر جسمی، روحی و روانی سالم تر خواهد بود و از لحاظ تربیتی نیز امکان بیشتری برای تفکر، به ویژه تفکر در اهداف خلقت، را خواهد داشت. سهل بن سعد می گوید:
مر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) علی صبیان و هم یلعبون بالتراب فنهاهم بعض أصحاب النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) فقال دعهم فان التراب ربیع الصبیان (هیثمی، 1408، ج 8، ص 159)؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به کودکانی برخورد که خاک بازی می کردند؛ یکی از یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آنها را از این کار منع کرد، که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: رهایشان کن؛ زیرا خاک بُستان (2) کودکان است.
اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خاک را به بستان سرسبز و پر علف تشبیه کرد، بیانگر این است که همان طور که حیوانات در بستان سرسبز بهاری به رشد کامل می رسند و چاق و فربه می شوند و بهترین چراگاه برای رشد آنها بستان بهاری است، برای کودکان نیز، خاک و طبیعت و بازی و ارتباط با آن بهترین وسیله برای رشد و پرورش خواهد بود.
بنابراین، والدین و مربیان باید توجه داشته باشند که نباید به بهانه های مختلف، از قبیل بهداشت و نظافت و... کودکان را از بازی و ارتباط با طبیعت و اشیای طبیعی محروم سازند و آنها را با اسباب بازی های مصنوعی سرگرم کرده، در ساختمان های کوچک یا اتاقی حبس کنند. البته توجه به مسائل بهداشتی نیز از ضروریات است و باید از خاک های تمیز و بهداشتی در این مورد استفاده شود، ولی این کار نباید مانع از کار مهم دیگری شود.
2. نکته مهم دیگری که از سیره معصومان: بر می آید این است که والدین و مربیان یا به طور کلی سرپرستان کودک گاه لازم است خود نیز،‌ در بازی کودکان شرکت کنند و با آنان هم بازی شوند؛ زیرا بسیاری از فوائدی که بر بازی کودکان مترتب است، از این طریق حاصل می شود. بزرگسالان با بازی کردن با کودکان، اولاً راه و روش بازی با اسباب بازی های جدید و بازی های جدید را به کودکان می آموزند؛ ثانیاً می توانند بسیاری از سجایای اخلاقی را از این راه به کودکان القا کنند، یا در رعایت مقررات و قوانین اخلاقی و اجتماعی به آنها کمک کنند؛ ثالثاً شرکت در بازی آنها نوعی احترام به کودک و شخصیت دادن به آنهاست؛ زیرا در این صورت کودک احساس می کند خود او و شغل او (بازی) آن اندازه اهمیت دارد که والدین یا مربیان به او توجه کرده و با او همکار و هم بازی شده اند.
علاوه بر این، والدین و مربیان با شرکت در بازی کودکان می توانند علائق و روحیات و احیاناً اضطراب و نگرانی های آنها را بشناسند و در صدد رفع آنها یا برنامه ریزی برای هدایت آنها در جهت استعداد و علائق آنها برآیند و احیاناً اگر عیب و نقص هایی هم در زمینه مدیریت و تربیت آنها وجود دارد، بشناسند و برطرف کنند. این نکته در سیره هایی که از معصومان (علیهم السلام) نقل شد، کاملاً مشهود است.
3. والدین و مربیان در بازی با کودکان باید بکوشند خود را تا حد کودکی پایین بیاورند و با کودک، کودکی کنند، نه اینکه همواره به خود چهره هدایت و رهبری بگیرند؛ زیرا در همراهی کردن با کودک است که کودکان بازی طبیعی را مشاهده می کنند و از هدایت ها و راهنمایی های مربیان تأثیر می پذیرند. معصومان (علیهم السلام) در عین حال که خود چنین بوده اند و خود را تا حد مَرکب کودکان تنزل می دادند و احیاناً صدای حیوان نیز برای شادی کودکان در می آورده اند، به ما نیز سفارش کرده اند با کودکان این گونه باشیم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
من کان عنده صبی فلیتصاب له (نوری، 1408، ج 15، ص 203)؛ کسی که کودکی نزد اوست، باید با او کودکی کند.
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) نیز فرمود:
من کان له ولد صبا (همان جا)؛ کسی که فرزندی دارد، با او کودکی کند.

چون که با کودک سر و کارت فتاد
هم زبان کودکی باید گشاد

4. نباید کودکان را با زور و تحمیل از بازی مورد علاقه آنان باز داشت. در صورت ضرورت باید آنان را طوری از بازی بازداشت که خود با اختیار و میل و علاقه بازی را ترک کنند. همین طور درباره تغییر بازی آنها از یک نوع به نوعی دیگر، باید به گونه ای عمل کرد که آنها با رضایت خود بازی را تغییر دهند. نمونه ای از رفتار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این زمینه چنین است:
در سیره ای که پیشتر بیان شد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در راه مسجد به خواهش کودکان مبنی بر سواری دادن به آنها تن در داد، اما وقتی بلال با دیر شدن وقت نماز به دنبال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همین طور کودکان را رها و آنها را از بازی منصرف نکرد، بلکه بلال را فرستاد تا گردویی آورد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با نشان دادن گردو که مورد علاقه کودکان نیز هست، خود را آزاد و کودکان را با این شیوه جالب از بازی منصرف کرد (عوفی، [بی تا]، جزء اول از قسم دوم، باب دوم، ص 30).
همچنین نباید بازی خاصی را بر کودکان یا فرد خاصی را در بازی آنها تحمیل کرد. در این مورد به این رفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) توجه کنید: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از کوچه ای می گذشت؛ کودکان گرم بازی بودند، در حالی که کودکی گرفته و مغموم گوشه ای نشسته بود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جلو رفت، سلام کرد و پرسید: چرا بازی نمی کنی؟ کودک پاسخ داد: چون لباس من کهنه است و پدر ندارم، از این رو کودکان مرا به بازی نمی گیرند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این کودک را به آغوش کشید و به خانه فاطمه (علیهاالسلام) برد و به دختر گرامی خود فرمود: آیا می خواهی برایت برادری آورده باشم؟ سپس فرمود: دخترم مقداری آب آماده کن و یک دست از لباس های کودکانت را بیاور. فاطمه (علیهاالسلام) چنین کرد و به کمک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کودک را شستشو دادند و لباسی تمیز بر او پوشاندند و موهایش را شانه زدند. سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را به کوچه آورد و در برابر سایر کودکان با او مشغول بازی شد تا اینکه کودکان دیگر با سراغ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند و گفتند: چرا با ما بازی نمی کنی؟ حضرت فرمود: به شرطی با شما بازی می کنم که با این کودک نیز بازی کنید. سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن کودک را به میان بچه های دیگر فرستاد و همگی با هم مشغول بازی شدند» (کریمی نیا، 1372، ص 158).
 

پی نوشت ها :
 

1. قابل توجه اینکه امامان شیعه و یا به طور کلی فرزندان امامان ما در سنین کودکی شناختی بیش از سایر کودکان دارند و حتی در سنین کودکی هم ممکن است اهمیت راست در برابر چپ برای آنها روشن باشد. چنان که خود آنها فرموده اند ما فرزندانمان را در سنین پنج سالگی به نماز امر می کنیم و شما در سنین هفت سالگی آنان را به نماز امر کنید. بنابراین در این سیره دست کم ممکن است امام حسن (علیه السلام) که فرزند بزرگ تر بود اهمیت سمت راست را درک کند و برای او تشویق محسوب شود.
2. ربیع به معنای سبزه ای که حیوانات از آن تغذیه می کنند و به معنای گیاه فراوان نیز آمده است (ابن منظور، ذیل ماده ربیع).
 

منبع: کتاب سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (ع)
دوشنبه 4/2/1391 - 15:54
كودك
انسان، گل سرسبد موجودات است و اسلام به او حرمت نهاده است. این حرمت، صرف نظر از ویژگی های هر دسته و گروهی از انسان هاست. جنسیت، قومیت، نژاد، کوچکی و بزرگی و حتی ایمان و بی ایمانی نیز در آن دخالت ندارد. این حرمت و کرامتی است که خدا از بدو خلقت به انسان داده و در برابرش نیز مسئولیت خواسته است. قرآن کریم در این باره می فرماید:
و لقد کرمنا بنی ءادم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلنهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلاً» (اسراء، 70)؛ و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا [بر مرکب ها] برنشاندیم و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از آفریده های خود برتری بخشیدیم.
حال این برتری انسان، به عقل و بار امانتی است که او بر دوش گرفته، یا خلیفه اللهی او و یا چیز دیگر، نکته ای است که در جای خود بحث مستقلی می طلبد، اما سخن این آیه آن است که انسان کرامت و حرمت دارد و این کرامت و حرمت اختصاص به فرد یا گروه خاصی ندارد؛ زیرا بنابر سخن علی (علیه السلام) در عهدنامه مالک اشتر، انسان ها یا برادر دینی یکدیگرند یا برادر خلفی (نهج البلاغه، [بی تا]، (الف)، ج 3، ص 84)؛ یعنی از یک پدر و مادر آفریده شده اند و در آفرینش همانندند. بنابراین، همان طور که قومیت، جنسیت و نژاد در این کرامت دخالتی ندارد، سن کم یا زیاد نیز دخالت ندارد و بدون در نظر گرفتن ملاک های ثانوی، کودک و بزرگسال با هم مساوی و از کرامت لازم برخوردارند و از این رو باید از احترام لازم نیز برخوردار باشند. از این رو، در اسلام حتی جنینی که در رحم مادر است و هنوز به دنیا نیامده، از سهم الارث برخوردار است. اگر سقط شد، مانند دیگر انسان ها باید غسل داده، کفن و دفن شود و حتی اگر کسی باعث قتل او در رحم مادر شد، باید به ولی او دیه بپردازد. پس از تولد نیز مالک می شود، حق پیدا می کند و با سایر افراد مساوی و از احترام لازم نیز برخوردار است. چنین نیست که بتوان او را نادیده انگاشت و با او برخوردی متفاوت از بزرگسالان داشت. این لازمه تساوی انسان ها در کرامت است. در عین حال، در اسلام برخی از انسان ها درجه ی برتری از کرامت را دارا هستند و برخی دیگر چنین درجه ای از کرامت را ندارند. قرآن کریم می فرماید:
إن أکرمکم عندالله أتقاکم (حجرات، 13)؛ همانا گرامی ترین شما نزد خدا باتقواترین شماست.
با توجه به حصری که در آیه وجود دارد، تنها ملاک برتری و کرامت انسانی بر سایر انسان ها تقواست. اما کودکان هنوز اقتضای کسب تقوا را ندارند، پس دست کم در کرامت اولیه با بزرگسالان مساوی اند.
از سوی دیگر، کودکان بر فطرت الهی آفریده شده اند و این فطرت گرچه هنوز به فضائل مزین نشده، به خبائث نیز آلوده نیست، پس، از این حیث نیز دارای کرامت اند و شاید کرامتی بیش از بسیاری بزرگسالان؛ پس احترامی بیشتر می طلبند.
در سیره معصومان (علیهم السلام) تکریم و احترام کودکان به شیوه های مختلف صورت می گرفت؛ از جمله قیام و استقبال از فرزندان به هنگام ورود آنها به مجلس، سلام کردن به کودکان، با احترام صدا کردن کودکان، عیادت از کودکان مریض و از این قبیل که در اینجا به بیان برخی از این سیره ها می پردازیم.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) معمولاً به هنگام ورود افراد به مجلس به احترام آنها می ایستاد و برای آنها جا باز می کرد؛ اما در برابر فرزندان خویش، حسن و حسین (علیهماالسلام) و فاطمه (علیهاالسلام)، علاوه بر آن، چند قدم به استقبال می رفت. در روایتی آمده است:
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بود. حسن و حسین (علیهماالسلام) به طرف آن حضرت آمدند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی آنها را دید به احترام آنها ایستاد. چون به کندی حرکت می کردند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به استقبال آنها رفت و آنها را بر دوش خود سوار کرد و فرمود: چه مرکب خوبی دارید و شما چه سواران خوبی هستید (مجلسی، 1403، ج 43، ص 285).
همچنین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر حضرت فاطمه (علیهاالسلام) نیز می ایستاد و او را بر جای خویش می نشاند.
و کانت إذا دخلت علی النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) قام إلیها فقبلها فأجلسها فی مجلسه (همان، ج 37، ص 71)؛ و هرگاه فاطمه (علیهاالسلام) نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می آمد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به احترام او می ایستاد و او را می بوسید و در جای خویش می نشاند.
همچنین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همیشه به کودکان سلام می کرد. روزی انس به مالک به کودکانی برخورد و به آنها سلام کرد و گفت:
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همیشه بر کودکان سلام می کرد (بخاری، 1401، ج 7، ص 131).
امام رضا (علیه السلام) نیز از پدران خود نقل می کند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
خمس لا أدعهن حتی الممات... و التسلیم علی الصبیان لیکون سنه من بعدی (طباطبایی، 1375، ص 42)؛ پنج چیز را تا هنگام مرگ ترک نخواهم کرد... و [از جمله] سلام کردن بر کودکان، تا این که پس از من سنتی برای دیگران باشد.
همچنین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای گذشت از حقوق کودکان از آنها اجازه می خواست. سهل بن سعد ساعدی می گوید:
برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شربتی آوردند. مقداری از آن را نوشید. در سمت راست او نوجوانی نشسته بود و در سمت چپ او ریش سفیدانی. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) [برای احترام به ریش سفیدان خواست شربت را به آنها بدهد؛ لذا از نوجوان اجازه خواست] و فرمود: آیا اجازه می دهی این شربت را به بزرگان بدهم؟ (1) نوجوان گفت: نه، به خدا سهم خود را به هیچ کس نمی دهم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شربت را به دست او داد تا بنوشد (بخاری، 1401، ج 3، ص 139).
ائمه (علیهم السلام) در زندگی خود به کودکان همانند بزرگسالان احترام می گذاشتند. ابن ابی الحدید نقل می کند:
روزی امام حسن (علیه السلام) از کنار کودکانی که سرگرم بازی بودند، می گذشت. کودکان در حالی که قطعه نانی در دست داشتند و می خوردند به امام حسن (علیه السلام) تعارف کردند و او را به خوردن نان دعوت کردند. امام دعوت آنها را پذیرفت و با آنها غذا خورد و سپس کودکان را به منزل خویش برد. به آنها غذا و پوشاک داد و فرمود: دعوت آنها از دعوت من ارزشمندتر بود؛ زیرا آنها هر آنچه داشتند به من دادند، ولی من بیش از آنچه به آنها دادم، دارم (ابن ابی الحدید، 1385، ج 11، ص 198).
در سیره های معصومان (علیهم السلام) موارد بسیاری مشاهده می شود که هنگام صحبت با فرزندان خویش از لفظ «یا بُنی» (فرزند عزیزم) استفاده می کردند. همان چیزی که لقمان نیز در سفارش های خود به فرزندش او را با آن لفظ خطاب می کرد، که موارد متعددی از آن در قرآن نیز آمده است. (2)
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) نیز در نامه خود به امام حسن (علیه السلام) می فرماید:
ای بُنی انی و إن لم عمرت عمر من کان قبلی فقد نظرت فی أعمالهم... ای بنی إن أحب ما أنت آخذ به إلی مِن وصیتی تقوی الله... ای بنی أکثر ذکر الموت و... (نهج البلاغه، [بی تا]، (الف)، ج 3، ص 41).
شرکت دادن در بازی کودکان نیز نوعی احترام است به کودکان و شغل آنها، که در واقع همان بازی است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همواره با فرزندان خویش و حتی گاهی با کودکان اصحاب نیز بازی می کرد که در بخش بازی کودک، آنها را ذکر خواهیم کرد، ولی در اینجا برای نمونه سیره ای را ذکر می کنیم. جابر می گوید:
بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شدم در حالی که حسن و حسین (علیهماالسلام) را بر پشت خود سوار کرده بود و چهار دست و پا راه می رفت و می فرمود: شتر شما چه شتر خوبی است و شما چه سواران خوبی هستید (مجلسی، 1403، ج 43، ص 285).
افزون بر آنچه گذشت، نکته دیگری در سیره معصومان (علیهم السلام) درباره تکریم و احترام کودکان مطرح است و آن اینکه معصومان (علیهم السلام) به کودکان و فرزندان خود شخصیت نیز می دادند که این مرتبه ای بالاتر از تکریم و احترام است. یعنی نگاه آنها به فرزندان و کودکان، نگاه به کودکانی نیست که روز خود را با سرگرمی و بازی به پایان می برند، بلکه آنها را افرادی با شخصیت و با فهم و آگاهی می دانستند که در آینده بزرگان قوم خود خواهند شد و این را به کودکان القا می کردند.
یکی دیگر از شیوه های شخصیت دادن ائمه به فرزندان خود، چنین بود که پاسخ برخی از مسائلی را که افراد از آنها سؤال می کردند، به فرزندان خود ارجاع می دادند؛ که این کار هم تمرینی برای کودک در شکوفایی استعداد اوست و هم معرفی کودک به دیگران. در مواردی نیز ائمه (علیهم السلام) در حضور دیگران از فرزندان خود سؤال می کردند و وقتی پاسخ می شنیدند به دیگران می گفتند: این گونه فرزندان خود را تربیت کنید. ابی السرد می گوید:
روزی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) از فرزندش حضرت حسن (علیه السلام) پرسید: عقل چیست؟ وی پاسخ داد و همین طور چندین سؤال از وی پرسید و پاسخ شنید. سپس از حضرت حسین (علیه السلام) نیز چندین سؤال پرسید و پاسخ شنید. سپس امام علی (علیه السلام) خطاب به حارث اعور فرمود: ای حارث، این احکام را به اولاد خود بیاموزید؛ زیرا موجب زیادی عقل و هوشیاری و قدرت بر تصمیم گیری می شود (همان، ج 72، ص 194).

آثار تربیتی تکریم و احترام کودک
 

شاید بتوان گفت کودکان گرچه در کرامت با بزرگسالان مساوی اند، اما باید از احترام بیشتری برخوردار باشند و این به دلیل نقشی است که این احترام می تواند در تربیت آنها داشته باشد. نقش ها و تأثیرات تربیتی تکریم و احترام کودکان چنین است:
1. انسان دارای حب ذات است و هر انسانی خود را دوست می دارد و در جهت حفظ حرمت خود می کوشد و از موقعیتی که در آن احساس بی حرمتی کند می پرهیزد و با آن مقابله می کند. امام صادق (علیه السلام) در این باره می فرماید:
طبعت القلوب علی حب من أحسن إلیها و بغض مَن أساء إلیها (نوری، 1408، ج 11، ص 445)؛ قلب انسان ها چنان سرشته شده که هر کس به انسان احسان کند، او را دوست می دارد و هر کس به او بدی کند، او را دشمن می دارد.
بنابراین، اگر کودک از والدین و مربیان خود احساس بی احترامی کند، دیگر سخنان و تعلیمات آنان، نه تنها اثر تربیتی ندارد که اثر معکوس و ضد تربیتی نیز خواهد داشت؛ چون کودک بغض آنها را در سینه خواهد داشت و پذیرای حرف های آنان نیز نخواهد بود.
2. احترام به کودک در خود پنداره او مؤثر است و در نتیجه، این خود پنداره در رفتار شخص تأثیر می گذارد؛ زیرا رفتار انسان ها براساس شناختی است که از خود دارند و این شناخت از خود، معمولاً از طریق نگاه دیگران به انسان حاصل می شود. بگذریم از معدود کسانی که فراتر از این می نگرند و خود را چنان که هستند، می بینند. این عده نیز در میان بزرگسالان اند، نه کودکانی که هنوز هر چیزی را از دریچه چشم دیگران می بینند و اساس شناخت و رفتار آنها را تقلید و تلقین شکل می دهد. بنابراین، اکثر انسان ها، به ویژه کودکان، خود را چنان می شناسند که دیگران در رفتار خود با آنها، می نمایانند و بر طبق این شناخت از خود، عمل می کنند، و اگر چنین نکنند دچار تضاد درونی، اضطراب و دلهره می شوند؛ زیرا انسان همواره به دنبال آرامش درونی است و این آرامش وقتی است که رفتار بیرونی مطابق با شناخت درونی باشد. بنابراین، بر طبق شناخت از خود که از طریق نگرش دیگران به او حاصل شده است، عمل می کند. حال اگر والدین و مربیان کودک در دوران شکل گیری شخصیت او با بی احترامی، تحقیر، سرکوفت و سرزنش با وی برخورد کنند، شخصیت کودک به صورت شخصیتی ذلیل، حقیر، وابسته و منفی شکل خواهد گرفت و اگر با احترام و بزرگداشت با او برخورد کنند، شخصیت او به صورت شخصیتی عزیز، مستقل و مثبت شکل خواهد یافت، و در خود به دیده احترام می نگرد و رفتارش نیز بر طبق آن، رفتاری سالم، مثبت و بهنجار خواهد بود. امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در این زمینه می فرماید:
مَن کرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیه (نوری، 1408، ج 11، ص 339)؛ کسی که از کرامت نفس برخوردار باشد شخصیت خود را با گناه، بی ارزش نمی کند.
و نیز می فرماید: من کرمت علیه نفسه هانت شهواته (نهج البلاغه، [بی تا]، (الف)، ج 4، ص 104)؛ کسی که از کرامت نفس برخوردار باشد، شهوت نزد او بی ارزش است.
امام سجاد (علیه السلام) نیز می فرماید:
مَن کرمت علیه نفسه هانت علیه الدنیا (حرانی، 1369، ص 278)؛ کسی که از کرامت نفس برخوردار باشد، دنیا نزد او بی ارزش است.
برخی روان شناسان نیز انگیزه اصلی فعالیت های انسانی را احساس حقارت و احساس عزت نفس در او می دانند که معمولاً این احساس در انسان با رفتار و برخورد دیگران با او شکل می گیرد. آدلر در این زمینه می گوید: «انگیزه اصلی و محرک اولیه هر نوع فعالیتی در انسان دو عامل احساس حقارت و احساس برتری جویی است» (هاشمی، 1372، ج 1، ص 181). همچنین روان شناسان، بسیاری از رفتارهای منفی و ضد ارزشی را ناشی از کمبود شخصیت در انسان می دانند و می گویند: این گونه رفتارها معمولاً از کسانی صادر می شود که عزت نفس پایینی دارند. میرس (3) می گوید: «طبق تحقیقی که بروکنر و هولتن در سال 1978 در مورد افرادی که دارای عزت نفس زیاد و عزت نفس پایینی بوده اند انجام داده اند، این نتیجه به دست آمد که افرادی که دارای عزت نفس بالایی اند، نه تنها کمتر از افرادی که عزت نفس کمی دارند دچار افسردگی می شوند، بلکه کمتر از آنها گرفتار ناراحتی عصبی و بی خوابی شده، کمتر از آنان به طرف اعتباد و الکلیسم کشیده می شوند» (منطقی، 1372، ص 15).
3. اصولاً مگر تکریم و احترام دیگران ارزش نیست و نمی خواهیم این ارزش را در کودکان ایجاد کنیم؟ آیا ایجاد چنین ارزشی تنها با گفتن میسر است؟ آیا می توان با بی احترامی به کودک و تحقیر شخصیت او، او را چنان تربیت کرد که به دیگران احترام بگذارد و حقوق آنها را رعایت کند؟ تربیت با بی تربیتی خود نوعی تناقض آشکار است و محال. بنابراین، اگر هیچ یک از دو اثر قبلی را نپذیریم، تنها این اثر کافی است تا ما را به احترام کودکان ملزم سازد؛ زیرا احترام به دیگران یکی از اهدافی است که ما در تربیت کودکان به دنبال آن هستیم و دستیابی به این هدف، بدون رعایت احترام کودکان میسر نیست.
بنابراین، تأثیر عزت نفس و احساس حقارت انسان و به سخن دیگر تأثیر شخصیت بر رفتار، بسیار اساسی و قابل ملاحظه است و نقش تکریم و احترام کودکان بر شکل گیری شخصیت مثبت و عزت نفس آنها نیز نقشی بسزا و تعیین کننده است؛ پس برای تربیت کودک باید به او احترام گذاشت.
4. پرهیز از آثار منفی و ضد تربیتی که از ناحیه بی احترامی به کودک یا تحقیر شخصیت او متوجه کودک می شود نیز از جمله آثار تربیتی احترام به کودک است. تحقیر شخصیت کودک آثار ضد تربیتی فراوانی را در پی خواهد داشت؛ زیرا در این صورت چنان که در اثر دوم بیان شد و با توجه به روایتی که از امام هادی (علیه السلام) نقل شده است، به طور کلی نمی توان از او انتظار نیکی داشت. امیرمؤمنان علی (علیه السلام) می فرماید:
من هانت علیه نفسه فلا ترج خیره (خوانساری، 1373، ج 5، ص 443)؛ کسی که نفسش بر وی خوار شد، امید نیکی از او نداشته باش.
حضرت امام هادی (علیه السلام) نیز در این باره می فرماید:
من هانت علیه نفسه فلا تأمن شره (حرانی، 1369، ص 362)؛ کسی که نفسش بر وی خوار شد، از شرّ او در امان مباش.
علاوه بر این جنبه کلی، تحقیر کودک کم کم به حقارت نفس می انجامد و در روایات نیز آثار خاصی برای حقارت نفس بیان شده است که برخی از آنها چنین است:

آثار تحقیر کودک
 

تحقیر کودک سبب ایجاد خود کم بینی در او می شود و خود کم بینی دارای آثار و پیامدهای منفی بسیاری است که در روایات دست کم به دو مورد آن اشاره شده است:

الف) تکبر و زورگویی
 

تکبر و زورگویی از پیامدهای خود کم بینی است. امام صادق (علیه السلام) در این باره می فرماید:
ما من رجل تکبر أو تجبر إلا لذله وجدها فی نفسه (کلینی، 1365، ج 2، ص 312)؛ هیچ کس تکبر نمی کند و زور نمی گوید، مگر به سبب ذلتی که در خود می بیند.
روشن است کسی که خود را کوچک می بیند، در صدد است این کوچکی را جبران کند چون انسان دارای حب ذات است و نیاز به خود شکوفایی در روان شناسی یکی از نیازهای انسان شمرده شده است (سیف، 1368، ص 350). و چون خود را قادر به جبران نبیند، ناچار به ضد آن روی می آورد؛ یعنی خود را بزرگ می پندارد و تکبر می ورزد. در روان شناسی به این گونه واکنش، «واکنش معکوس» گفته می شود. زورگویی نیز نتیجه تکبر است و به دنبال آن خواهد بود. همچنین آن حضرت می فرماید:
ما من أحد یتیه إلا من ذله یجدها فی نفسه (همان جا)؛ هیچ فردی تکبر نمی کند مگر به سبب حقارتی که در خود می بیند.

ب) نفاق
 

امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در این باره می فرماید:
نفاق المرء مِن ذل یجده فی نفسه (محمدی، 1362، ج 4، ص 3338)؛ نفاق و دورویی انسان به سبب ذلت و خواری است که در خود می بیند.
انسانی که خود را عاجز از هر کار مثبتی می بیند، ناچار دست به تظاهر می زند؛ یعنی خود واقعی خویش را نشان نمی دهد و همواره سعی می کند از طریق تظاهر به خوبی ها و مثبت ها، ضعف و حقارت خود را بپوشاند و این تظاهر هم در عمل و رفتار او خواهد بود و هم در عقیده و گفتار. بنابراین، با توجه به تساوی انسان ها در کرامت و اهمیت نگرش و رفتار دیگران به کودکان و نقش آن در تربیت و شکل گیری شخصیت آنها، بزرگان دین نه تنها کودکان را در احترام و بزرگداشت با بزرگسالان مساوی می دانند، بلکه در مواردی احترام ویژه ای نیز برای آنها قائل اند. معصومان (علیهم السلام) به شیوه های گوناگون کودکان و فرزندان، اجازه گرفتن از آنها برای تصرف در حقوق و اموالشان، پذیرش دعوت آنها و دعوت کردن از آنها برای میهمانی، جای دادن آنها در صفوف اول جماعت، عیادت از آنها، با احترام صدا کردن آنها، شرکت در بازی آنان، پرهیز از خشونت با آنها و شخصیت دادن به ایشان.

پی نوشت ها :
 

1. ممکن است اشکال شود که نوجوان در اینجا حقی نداشت؛ زیرا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می توانست از سمت چپ خود شروع کند و ابتدا شربت را به بزرگان بدهد. در پاسخ می گویم: در اسلام سمت راست از اهمیت خاصی برخوردار است، به طوری که قرآن بهشتیان را اصحاب یمین و دوزخیان را اصحاب شِمال نامیده است. همچنین رسم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و بزرگان دین نیز بر این بوده است که سمت راست را مقدم می داشته اند. مثلاً مستحب است برای ورود به جایی از سمت راست شروع کنند و ابتدا افرادی که در سمت راست هستند وارد شوند.
2. «و إذ قال لقمان لابنه و هو یعظه یابنی لا تشرک بالله...» لقمان، 13) و نیز ر. ک: آیات 16 و 17 همان سوره.
3. Myers.
 

منبع: کتاب سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (ع)
دوشنبه 4/2/1391 - 15:54
كودك
در دایره هستی بی نیازی راه ندارد. فلسفه می گوید: امکان، مساوی با نیاز است؛ یعنی نیاز، از ممکنات جدا شدنی نیست. ممکنات نخست محتاج به اصل وجودند و پس از آن، نیازهای فراوان دیگری دارند؛ اما درجه نیازهای موجودات متفاوت است: برخی نیازها به گونه ای است که موجودات بدون آنها قادر به ادامه حیات نیستند. برخی دیگر نیازهایی است که بدون آن قادر به ادامه حیات اند، ولی نبود آنها راه رشدشان را می بندد. انسان یکی از ممکنات است و سراپا نقص و نیاز. نیازمندترین انسان ها کودکان اند که به تنهایی حتی قادر به تغذیه خود نیستند. نیازهای مادی کودکان نیازهایی است که برای والدین و کسانی که با آنان سر و کار دارند روشن و معلوم است. از این رو، والدین در رفع این نیاز کودکان کوشش بیشتری دارند. اما نیازهای انسان، به ویژه کودکان، تنها نیازهای مادی نیست. نیازهای مادی تنها بخشی از نیاز جسمی کودک است. نیازهای روحی، روانی و معنوی دیگری نیز برای انسان ها، به ویژه کودکان، وجود دارد که از نیازهای مادی با اهمیت تر است، گرچه رتبه آنها از نیازهای مادی پایین تر است؛ زیرا اگر برخی نیازهای معنوی و روحی تأمین نشود، حتی در رشد جسمی کودکان نیز اخلال می کند. اما این نیازها چون مادی و جسمی نیست، برای همگان معلوم و محسوس نیست؛ از این رو برخی والدین به این بخش از نیازهای کودکان توجهی ندارند، یا کمتر به آن توجه می کنند. در این مبحث بر آنیم تا برخی از این نیازها را که تأمین آنها زمینه ساز تربیت صحیح فرزندان است با عنوان روش های زمینه ساز پس از تولد، در سیره معصومان (علیهم السلام) بررسی کنیم. یادآور می شویم که این روش ها علاوه بر نقش زمینه سازی در تربیت تا حدی نقش تربیتی مستقیم نیز دارند.

1. روش محبت
 

بی شک یکی از اساسی ترین نیازهای انسان پس از نیازهای زیستی (آب و غذا و...) نیاز به محبت است؛ به گونه ای که اگر این نیاز انسان برآورده شود، تا حدی بسیاری نسبت به نیازهای زیستی نیز مقاومت کرده، آن را تحت تأثیر خود قرار خواهد داد. نیاز به محبت حتی در برخی حیوانات نیز مشاهده می شود؛ هر چند این نیاز در انسان شدید و در کودک شدیدتر است.
از آنجا که نخستین سرپرست کودک خانواده است، لازم است خانواده، به ویژه والدین، به این نیاز کودک توجه ویژه داشته باشند و بدانند پاسخگویی صحیح به این نیازکودک، اساس و پایه تربیت او را تشکیل می دهد؛ زیرا ارضای این نیاز در کودک، موجب آرامش روانی، امنیت خاطر، اعتماد به نفس، اعتماد به والدین و حتی سلامت جسمی می شود، و ارضا نشدن آن نیز باعث فروپاشی آرامش روحی و روانی، بی اعتماد به خود و دیگران، احساس عجز و حقارت، بیماری های جسمی و روانی متعدد و انحرافات اجتماعی بسیاری خواهد شد. بر این اساس، این نیاز تربیتی را باید در طول دوران تربیت در نظر داشت و آن را به عنوان راهنمای عمل، سرلوحه عمل تربیتی قرار داد.
سیره عملی و احادیث پیشوایان معصوم (علیهم السلام) نشان دهنده توجه ویژه مکتب تربیتی اسلام به این نیاز اساسی است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به فرزندان خویش، فاطمه (علیهاالسلام) و ابراهیم، نواده ها، کودکان اصحاب و مسلمانان و حتی کودکان غیر مسلمان محبت می کرد و دیگران را نیز به محبت فرزندان سفارش می نمود. ابن عباس می گوید:
عایشه نزد رسول خدا رفت در حالی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و فاطمه (علیهاالسلام) را می بوسید. عایشه گفت: ای رسول خدا، آیا او را دوست می دارید؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آگاه باش! به خدا سوگند اگر تو به مقدار دوستی من نسبت به او آگاه بودی، بر محبت خود به او می افزودی (مجلسی، 1403، ج 43، ص 5).
امام باقر (علیه السلام) از امام حسین (علیه السلام) نقل می کند که فرمود:
من و برادرم نزد جدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتیم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا بر زانوی چپ و برادرم حسن را بر زانوی راست خویش نشاند. سپس ما را بوسید و فرمود: پدرم به فدای دو فرزندی باد که امام اند (همان، ج 36، ص 255).
ابوهریره می گوید:
رأیت النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) یمص لعاب الحسن و الحسین و هو علی المنبر کما یمص الرجل الثمره (همان، ج 43، ص 284)؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر منبر دیدم مانند کسی که میوه را می مکد، لب های حسن و حسین (علیهماالسلام) را می مکید.
همچنین روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حسن و حسین (علیهماالسلام) را می بوسید. أقرع بن حابس گفت: من ده فرزند دارم که هیچ کدام را نبوسیده ام. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چه کنم که خدا رحمت را از قلب تو برده است (طبرسی، 1412، ص 231).
سیره و روش فاطمه زهرا (علیهاالسلام) و ائمه اطهار (علیهم السلام) در برخورد با فرزندان نیز، حاکی از اهمیت محبت به فرزندان است. حضرت فاطمه (علیهاالسلام) با شعر خواندن برای فرزندان خود و رقصاندن آنان، به آنان مهر می ورزید. در نقلی آمده است:
و کانت فاطمه (علیهاالسلام) ترقص إبنها حسناً (علیه السلام) و تقول:

أشبه أباک یا حسن
و اخلع عن الحق رَسَن

و اعبد الهاً ذامننْ
و لا توال ذا الاحن

و قالت للحسین (علیه السلام):

أنت شبیه بأبی
لست شبیهاً بعلی
(مجلسی، 1403، ج 43، ص 286)

حضرت فاطمه (علیهاالسلام) فرزندش حسن (علیه السلام) را می رقصاند و می خواند: ای حسن، مانند پدرت باش؛ حق را صریح بیان کن و خدای منان را عبادت کن و با کینه توز دوستی مکن. و برای امام حسین (علیه السلام) می خواند: تو شبیه پدرم هستی و شبیه به علی نیستی.
علی (علیه السلام) در حضور یکی از دخترانش، یکی از پسران خویش را بوسید. دختر پرسید: پدرجان آیا او را دوست می داری؟ حضرت فرمود: آری. دختر عرض کرد: گمان می کردم که کسی جز خدا را دوست نمی داری! حضرت گریست و سپس فرمود: محبت، مخصوص خداست و شفقت برای فرزندان است (نوری، 1408، ج 15، ص 171).
البته باید توجه داشت که حُب، هم به معنای دوست داشتن است و هم به معنای دلدادگی. حب به معنای دوم، در واقع پیروی و تبعیت محض را نیز به دنبال خواهد داشت. شاید مراد امام، در این روایت، از محبتی که مخصوص خداست، دلدادگی باشد نه دوست داشتن؛ ولی شفقت به معنای دلسوزی و مهربانی است. پس دلسوزی و مهربانی - که در مقایسه با دلدادگی نوع ضعیفی از محبت است - برای کودک است و دلدادگی که مرتبه عالی محبت و به دنبال آن اطاعت محض است، مخصوص خداست.
از مجموع سیره های تربیتی یاد شده به وضوح اصل محبت و مهر ورزیدن به کودکان استنباط می شود. درباره ابراز دوستی رسول گرامی اسلام به حضرت فاطمه (علیهاالسلام) و امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) ممکن است این سؤال مطرح شود که آیا این گونه رفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، ناظر به اصل تربیتی «محبت ورزی به کودک به طور عام» است یا این سیره ها و اظهار محبت ها در مقام هدایت مردم به امامت آنها و فراخواندن مردم به اصل محبت اهل بیت (علیهم السلام) بوده است؟
در پاسخ می توان گفت در این سیره ها سه احتمال وجود دارد:
احتمال اول اینکه، این سیره ها، ناظر به همان اصل تربیتی عام و وظیفه کلی پدر و مربی است و چیزی بیش از این را نمی رساند.
احتمال دوم اینکه، این سیره ها، تنها در صدد هدایت امت است و بر شأن و منزلت الهی ائمه (علیهم السلام) و اهل بیت (علیهم السلام) تأکید می کند.
احتمال سوم، که به نظر متقن تر می رسد، آن است که با ملاحظه سیره های دیگری از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) و روایات آنها بین دو احتمال پیشین تعارض و تنافی وجود ندارد. اصل این گونه رفتارها از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به نوعی ادای وظیفه عمومی به کودک، فرزند و نواده بوده است، اما تکرار و تأکید بر اظهار محبت به فاطمه (علیهاالسلام)، حسن و حسین (علیهماالسلام) نزد دیگران برای نشان دادن راه هدایت امت و راهنمایی مردم به محبت و علاقه به اهل بیت (علیهم السلام) بوده است.
در اینجا برای اثبات احتمال سوم، بخش دیگری از سیره های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را که نشانه محبت آن حضرت به دیگر فرزندان خود و فرزندان اصحاب و گویای وظیفه عمومی والدین در محبت به فرزند است، بررسی می کنیم. همچنین برای تأکید بر عمومی بودن این وظیفه و مختص نبودن آن به ارشاد و هدایت امت، بخشی از احادیث و سفارش های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) را که در آنها، بر اهمیت محبت به فرزندان تأکید شده است و حتی محبت به آنها را عبادت می داند، بیان می کنیم:
اسامه می گوید:
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا بر زانوی خود می نشاند و حسن (علیه السلام) را بر زانوی دیگر خود، و ما را به هم می فشرد و می فرمود: خدایا، بر این دو رحم کن که من آنها را مورد ترحم قرار دادم (بخاری، 1401، ج 7، ص 76).
مالک نیز می گوید:
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به دیدار انصار می رفت و بر کودکان آنها سلام می کرد و دست بر سر آنها می کشید و برای آنها دعا می کرد (صالحی، 1414، ج 9، ص 370).
همچنین روایت است که
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هر روز صبح بر سر فرزندان و نواده های خویش دست محبت می کشید (مجلسی، 1403، ج 104، ص 99).
بنابراین، محبت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تنها اختصاص به فرزندان معصوم خود، فاطمه (علیهاالسلام) و حسنین (علیهماالسلام) نداشته، تا بگوییم تنها برای هدایت امت و بیان شأن و منزلت آنها بوده است، بلکه این محبت عام و دیگر فرزندان و نواده های خود و کودکان اصحاب را نیز در بر می گرفته است؛ گرچه بخشی از این محبت ها یا کیفیت و شدت ابراز آنها در انظار مردم، ممکن است برای هدایت و ارشاد امت بوده باشد.
روایاتی از معصومان (علیهم السلام) که به محبت به کودکان و فرزندان دستور می دهد نیز شاهد دیگری بر این مدعاست. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمود:
فرزندان خود را دوست بدارید و به آنها ترحم کنید (طبرسی، 1412، ص 231).
همچنین می فرمود:
فرزندان خود را ببوسید که برای هر بوسه درجه ای در بهشت به شما خواهند داد که فاصله هر درجه پانصد سال خواهد (همان جا).
و نیز فرمود:
نگاه محبت آمیز پدر به صورت فرزند عبادت است (نوری، 1408، ج 15، ص 170).
بنابراین، با در نظر گرفتن مجموع سیره ها و روایات معصومان (علیهم السلام) چنین بر می آید که محبت به کودکان و فرزندان سیره آنان بوده و این محبت اختصاص به فرزندان معصوم آنها نیز نداشته است. اما چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) تا این اندازه به فرزندان محبت می کردند و دیگران را نیز به محبت به فرزندان سفارش می نمودند؟ آیا این محبت ها، تنها به دلیل عشقی است که پدر و مادر به فرزندان دارند یا دلیل دیگری نیز در کار است؟ اگر تنها عشق والدینی بود، چگونه امر کردن به آن معنا داشت؟
در پاسخ - چنان که پیشتر نیز بیان شد - می توان گفت نیاز به محبت یکی از نیازها اساسی انسان است. انسان موجودی اجتماعی است و به صورت فردی نه تنها با توجه به نیازهای زیستی، بلکه با توجه به نیازهای روانی مثل نیاز به محبت کردن و مورد محبت واقع شدن نیز، قادر به ادامه حیات - دست کم به گونه ای نسبتاً مطلوب - نخواهد بود؛ زیرا فقدان محبت و حتی کمبود محبت، علاوه بر اینکه مانع رشد و پیشرفت انسان می شود، عوارض زیانبار روحی، روانی و حتی جسمی نیز به دنبال خواهد داشت. از سوی دیگر محبت کافی به کودک موجب رشد سالم جسمی، روحی و روانی فرزند شده و قابلیت های بسیاری را در کودک ایجاد خواهد کرد. آثاری که محبت کافی به کودک می تواند در بر داشته باشد، بدین شرح است:
1. رفع و ارضای نیاز طبیعی کودک: محبت به کودک علاوه بر اینکه او را از عوارض ناشی از ارضا نشدن آن مصون می دارد، او را در حالت اعتدال روحی - روانی قرار خواهد داد.
2. اعتماد به نفس: از دیگر آثار محبت به کودک، و از عوامل موفقیت فرد در زندگی فردی و اجتماعی اعتماد به نفس است؛ زیرا با محبت به کودک، وی احساس ارزشمند بودن می کند. در مقابل، اگر به او محبت نشود، گرچه در زندگی موفق هم باشد، احساس بی ارزشی می کند و به خود و دیگران بی اعتماد خواهد شد.
3. اعتماد به دیگران: با محبت به کودک می توان علاقه او را به محبت کننده جلب کرد. در نتیجه، کودک به محبت کننده ی به خود، اعتماد و اطمینان می یابد و از او حرف شنوی دارد و از این طریق زمینه تربیت های بعدی فراهم خواهد شد؛ زیرا اصولاً انسان ها، به ویژه کودکان، سر در گرو محبت دارند و محبت کننده به خود را دوست دارند و مطیع فرمان او هستند. امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در این زمینه می فرماید:
قلوب الرجال وحشیه فمن تألفها أقبلت علیه (همان، ج 8، ص 510)؛ قلب های انسان ها وحشی است؛ هر کس به آنها محبت کند به او روی خواهند آورد.
4. یادگیری محبت به دیگران: کودک، از این طریق شیوه محبت به دیگران را یاد می گیرد. کودکی که مورد محبت واقع نشود، علاوه بر اینکه دچار اختلالات جسمی، روحی و روانی خواهد شد، در یادگیری محبت نیز دچار مشکل می شود و در آینده در محبت به فرزندان خود و دیگران نیز ناتوان خواهد بود.
5. با محبت به کودک، می توان جلوی بسیاری از انحرافات او را گرفت؛ زیرا کمبود محبت غالباً یکی از عوامل بسیار قوی ای است که اطفال و نوجوانان را به سوی بزهکاری سوق می دهد.
6. علاوه بر اینها، اصولاً نقش محبت در تربیت، نقشی کلیدی است. از مهم ترین امور در تربیت، ایجاد ارتباط بین مربی و متربی است و بهترین نوع رابطه، رابطه ای است که براساس محبت باشد؛ زیرا چنین رابطه ای، رابطه طبیعی است و رابطه براساس زور، خشونت و هر رابطه دیگری غیر طبیعی خواهد بود.
بنابراین، زبان ارتباط با انسان ها، به ویژه با کودکان، زبان محبت است و با خشونت یا حتی بی محبتی نمی توان کسی را تربیت کرد؛ زیرا برای تربیت پذیری، متربی باید از مربی حرف شنوی داشته باشد و این حرف شنوی با محبت ایجاد می شود. امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در این باره در وصیت به فرزندش می فرماید:
و اعلم ای بنی أنه من لانت کلمته وجبت محبته و طبیعی أن نجد کل محبوب مسموع الکلام (ادیب، 1362، ص 290)؛ فرزندم بدان کسی که سخنش نرم است، باید او را دوست داشت و طبیعی است که هر محبوبی کلامش گوش کردنی است.
سیره معصومان (علیهم السلام) در محبت به کودکان یتیم و سفارش مؤکد آنها به این امر، نیز می تواند گواه دیگری بر نقش تربیتی محبت به کودک باشد. در اینجا برای روشن شدن مطلب تنها به یک داستان از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اکتفا می کنیم:
ابی اوفی می گوید:
روزی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودیم که نوجوانی یتیم نزد آن حضرت آمد و گفت: نوجوانی یتیم هستم؛ خواهری یتیم دارم و مادرم تنگدست و فقیر است؛ از چیزهایی که خدا به تو عنایت کرده مرا اطعام کن؛ خدای تعالی از آنچه نزد اوست به تو عطا کند تا خشنود گردی. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چه نیکو سخن گفتی. سپس به بلال فرمود: از آنچه داریم مقداری بیاور. بلال نیز 21 دانه خرما آورد و به او داد و گفت: هفت دانه برای خودت، هفت دانه برای خواهرت و هفت دانه هم برای مادرت. نوجوان با خوشحالی به طرف منزل حرکت کرد. در این هنگام، معاذ از جا برخاست و دست نوازش و محبت بر سر نوجوان یتیم کشید و با سخنانی محبت آمیز وی را تسلی داد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که این رفتار معاذ را دید، به او فرمود: معاذ، کار تو را دیدم. معاذ گفت: به او ترحم کردم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: بدان که هر کس یتیمی را خوب سرپرستی کند و دست نوازش بر سر او بکشد، خداوند برای هر تار مویی که از زیر دستش می گذرد پاداش نیکویی به او می دهد و گناهی از گناهان او را محو می کند و بر درجه و مقام او می افزاید (طبرسی، 1408 ب، ج 10، ص 747).
روشن است که مراد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیش از رسیدن به وضع معیشتی یتیمان، رسیدگی به وضع روحی - روانی و محبت کردن به آنهاست و بدین گونه است که معاذ را به سبب محبت به این یتیم تشویق کرد و از ثواب این کار نزد خدا برای او سخن گفت. اینها همه بدین سبب است که یتیم، پدر یا مادری ندارد که به او محبت کند؛ از این رو اسلام به سایر مسلمانان دستور می دهد علاوه بر اینکه حاجت و نیاز یتیمان را برآورده کنند، محبت به آنها را نیز فراموش نکنند، زیرا آنها به محبت هم نیازمندند. علی (علیه السلام) در وصیت خود به فرزندانش می فرماید:
درباره یتیمان، خدا را در نظر بگیرید و مواظل باشید گرسنه نمانند و روحیه آنها در برابر شما تضعیف نگردد (نهج البلاغه، [بی تا]، (الف)، ج 3، ص 77).
 

نکاتی درباره محبت به کودک
 

1-1. ابراز محبت
 

یکی از نکات مهم در مسئله محبت به کودکان این است که تنها به محبت درونی اکتفا نکنیم؛ زیرا محبت وقتی مؤثر و مفید خواهد بود که آن را ابراز و کودک را از محبت خود به او آگاه سازیم و گرنه اصل محبت داشتن تنها برای محبت کننده می تواند مفید باشد، نه برای محبت شونده.
ابراز محبت، نکته ای است که ائمه (علیهم السلام) اصحاب خود را به آن توجه داده اند. یحیی بن ابراهیم از پدرانش نقل می کند:
مردی از مسجد می گذشت و امام باقر (علیه السلام) نیز نشسته بود. یکی از اصحاب عرض کرد: به خدا من این مرد را دوست می دارم. امام باقر (علیه السلام) فرمود: برخیز و او را از این محبت خود آگاه کن؛ زیرا این کار موجب بقای دوستی می شود و برای سازگاری، بهتر است (مجلسی، 1403، ج 74، ص 181).
همچنین امام کاظم (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت می کند که فرمود:
إذا أحب أحدکم أخاه فلیعلمه فانه أصلح لذات بینکم (همان، ص 182)؛ هرگاه یکی از شما برادرش را دوست داشت، این دوستی را به اطلاع او برساند که این کار برای دوستی و رابطه بین شما بهتر است.
گرچه این سیره در مورد ابراز محبت به بزرگسال است، ولی روایت عام است و خردسال را نیز در بر می گیرد. علاوه بر این، وقتی به بزرگسال محبت کردن و آگاه کردن وی از این محبت، لازم و در پایداری و دوام محبت مؤثر است، ابراز آن به کودک به طریق اَولی لازم خواهد بود؛ زیرا بزرگسال ممکن است بتواند با وشاهد و قرائنی این محبت را درک کند، ولی کودکان جز از طریق ابراز محبت، قادر به درک وجود محبت در بزرگسالان نسبت به خود نخواهد بود. از این رو معصومان (علیهم السلام) به شیوه های مختلف، محبت خویش را به کودکان ابراز می کردند که در بخش شیوه های محبت به کودکان به آن اشاره خواهیم کرد.

1-2. اعتدال در محبت
 

اصولاً خروج از حالت اعتدال در هر کاری ناپسند است. ضرر افراط و تفریط در هر کاری از نفع آن - اگر نفعی داشته باشد - بیشتر خواهد بود. در اسلام نیز افراط و تفریط در کارهای ناپسند و از ویژگی های جاهل دانسته شده است. علی (علیه السلام) می فرماید:
لا تری الجاهل إما مفرطاً و مفرطاً (نهج البلاغه، [بی تا]، (الف)، ج 4، ص 15)؛ جاهل را نمی بینی مگر اینکه در کارش زیاده روی می کند یا از کارش کم می گذارد.
همچنین است محبت به کودک، که آثار منفی محبتِ بیش از حد به او، شاید از آثار منفی کمبود محبت بیشتر باشد. سلطه جویی و پر توقعی کودک، نازپروردگی، ضعف روحی، زود رنجی و خودپسندی را می توان از آثار محبت بیش از حد به کودک دانست. امام صادق (علیه السلام) در این باره می فرماید:
شر الآباء من دعاه البر الی الافراط (یعقوبی، [بی تا]، ج 2، ص 320)؛ بدترین پدران، کسانی اند که نیکی به فرزندان، آنان را به ورطه افراط کشاند.
توجه به این نکته لازم است که صِرف دوستی زیاد مشکلی ایجاد نمی کند، آنچه ناپسند و مضر است این است که دوستی و محبت زیاد به فرزندان باعث شود والدین آنچه به مصلحت خود و فرزندانشان نیست، انجام دهند و در واقع خود یا فرزندان خود را به ورطه گناه و خلاف اندازند. این مطلب، هم از کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فهیمده می شود و هم از کلام امیرمؤمنان علی (علیه السلام). پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ابن مسعود می فرماید:
یابن مسعود لا تحملن الشفقه علی أهلک و ولدک علی الدخول فی المعاصی و الحرام (مجلسی، 1403، ج 77، ص 108)؛ ابن مسعود، [مواظب باش] محبت و دلسوزی به خانواده و فرزندت تو را به ورطه گناه و حرام نیندازد.
بنابراین، باید به این نکته توجه داشت که دوستی زیاد، به خودی خود ضرری ندارد، ولی چون معمولاً دوستی زیاد باعث چشم پوشی از حقایق و افتادن در وادی باطل می شود، مطلوب نیست و پرهیز از آن توصیه می شود. از این روست که امام علی (علیه السلام) می فرماید:
حب الشیء یعمی و یصم (صدوق، 1413، ج 4، ص 380)؛ دوستی هر چیزی انسان را [نسبت به آن] کور و کر می کند.
این زیان ها همه متوجه خود محب و دوستدار بود، اما افراط در محبت به کودک، علاوه بر زیان هایی که برای دوستدار دارد، آسیب هایی را نیز متوجه کودک می کند که بسا جبران ناپذیر خواهد بود. به برخی از این آسیب ها در صفحه قبل اشاره کردیم.

1-3. روش های ابراز محبت
 

چنان که از برخی سیره های پیشگفته بر می آید، معصومان (علیهم السلام) روش های متفاوتی را در ابراز محبت به کودکان و فرزندان خود به کار می بردند که برخی از آنها عبارت اند از: بیان محبت خود به آنها، بوسیدن، در بغل گرفتن و روی زانو نشاندن، سواری دادن، هدیه دادن به آنان، شوخی و بازی کردن با آنها، دست بر سر آنها کشیدن و حتی میوه تازه و نوبر را به آنها دادن و در کنار آنها خوابیدن (ر. ک: حسینی زاده، 1386، ج 1، ص 93 - 94).

2. روش تأمین امنیت
 

از دیگر روش هایی که معصومان (علیهم السلام) در این مرحله در تربیت فرزندان خود به کار می گرفتند روش تأمین امنیت برای فرزندان بوده است؛ زیرا امنیت از نیازهای اساسی هر انسانی به ویژه کودکان است؛ به طوری که فرزندان در ابراز آنچه در درون دارند و بروز استعداد و خلاقیت خود، نه تنها احساس ترس و نگرانی نکنند، بلکه احساس آزادی و آرامش نیز داشته باشند. زیرا احساس ترس و ناامنی در کودک، جرئت و جسارت و خلاقیت را از او سلب می کند. همچنین ترس و نگرانی از بازخواست و انتقاد والدین و مربیان باعث می شود که کودک دست به نوآوری و ابداع نزند و همواره احساسات و عواطف خود را سرکوب کند. این امر علاوه بر اینکه کودکان و نوجوانان را از ابتکار، نوآوری و خلاقیت باز می دارد، موجب عوارض و نابسامانی های روانی نیز در آنان می شود.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومان (علیهم السلام) این امنیت خاطر را برای کودکان و نوجوانان و جوانان و حتی زیردستان خود فراهم می کردند؛ به گونه ای که به طور کلی زیردستان آنها آزادانه احساسات و عواطف خود را بیان می کردند. ائمه از اینکه زیردستان آنها درباره آنها چنین احساسی داشتند، خدا را شاکر بودند.
نیاز به امنیت از نیازهای اساسی انسان است، به ویژه در دوران کودکی و نوجوانی که انسان بیشتر وابسته به دیگران است و از خود استقلال چندانی ندارد. از این رو، والدین و کسانی که به امر تربیت اشتغال دارند باید سعی کنند، نه تنها موجب ترس و نگرانی کودکان نشوند، بلکه همواره تکیه گاه و پشتوانه ای برای امنیت آنها باشند؛ زیرا کودکان و نوجوانان همواره والدین و مربیان را تکیه گاه خود می دانند. این تکیه گاه بودن والدین، دارای دو لایه است: لایه زیرین، که تنها با حضور والدین تأمین می شود و کودک و نوجوان با وجود و حضور آنها احساس آرامش و امنیت می کنند و لایه رویین، که بر اثر برخورد صحیح والدین با فرزندان حاصل می شود. معصومان (علیهم السلام) به هر دو جنبه این احساس امنیت توجه داشته اند. به این سیره از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) توجه کنید که بیانگر مرتبه اول از ایجاد امنیت برای فرزندان است:
زید بن حارثه غلامی بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را خرید. وی با آن حضرت زندگی می کرد، تا اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به رسالت مبعوث شد و او را دعوت به اسلام کرد. زید نیز اسلام آورد. وقتی این خبر به حارثه بن شراحیل کلبی، پدر زید، رسید به مکه آمد و به وسیله ابوطالب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیغام داد: یا فرزندم را به من بفروش یا او را مجانی یا در برابر فدیه آزاد کن. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: زید آزاد است هر کجا که می خواهد برود. حارثه دست زید را گرفت و گفت: فرزندم، به حسب و شرف خود ملحق شو. زید گفت: من از رسول خدا جدا نمی شوم. حارثه گفت: آیا حسب و نسبت خود را رها می کنی و برده ی قریش می شوی؟ زید دوباره گفت: من از رسول خدا جدا نمی شوم. حارثه ناراحت شد و قریش را شاهد گرفت که من از او برائت می جویم و او فرزند من نیست. در این هنگام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «اشهدوا أن زیداً إبنی أرثه و یرثنی (مجلسی، 1403، ج 22، ص 215)؛ شاهد باشید که زید فرزند من است. من از او ارث می برم و او نیز از من ارث می برد».
در این سیره، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) همین که احساس کرد ممکن است زید، با این کار پدر احساس نداشتن تکیه گاه و ناامنی کند، بلافاصله خود را به عنوان پدر و تکیه گاه وی معرفی کرد تا زید همچون گذشته، با اطمینان کامل به زندگی بپردازد. گرچه در گذشته نیز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در عمل به منزله پدری برای زید بود، ولی در ظاهر زید فرزند حارثه بود و وقتی حارثه زید را، هر چند به ظاهر، بی تکیه گاه کرد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این بی پناهی و بی تکیه گاهی ظاهری را نیز جبران نمود.
از سوی دیگر، معصومان (علیهم السلام) به لایه رویین امنیت که تأثیر اساسی و بیشتری در تربیت کودکان دارد - گرچه از نظر رتبه مؤخر است و ما آن را لایه رویین نامیدیم - نیز توجه کامل داشته اند. این توجه در برخوردهای آنها با زیردستان خود کاملاً مشهود است؛ زیرا اگر چنین توجهی از سوی معصومان (علیهم السلام) نبود و این گونه امنیت را برای آنها فراهم نمی کردند، هرگز زیردستان نمی توانستند این گونه ابراز احساسات نمایند و آنچه در دل دارند بیان کنند. ایجاد این امنیت برای کودکان و زیردستان نیز از چند جهت مهم است:
1. اصولاً انسان برای اینکه بتواند با دیگران و زیردستان رابطه مناسبی برقرار کند، لازم است چنین اطمینانی را به آنها بدهد که بتواند حرف های خود را به راحتی مطرح کنند و کارهای خویش را با اطمینان و احساس آرامش انجام دهند.
2. کودک و نوجوانی که چنین احساس امنیت و آرامشی داشته باشد به راحتی می تواند اعتقادات و اندیشه های خود را ابراز کند تا اگر والدین یا مربیان احیاناً نادرستی و اشتباهی در اندیشه و اعتقاد او می بینند، اصلاح کنند و اندیشه ها و عقاید صحیح او را تأیید کنند.
3. این احساس به کودک و نوجوان اجازه ابتکار، خلاقیت و نوآوری می دهد. ترس و احساس ناامنی همواره سدّ و مانعی بر سر راه انسان است و او را وابسته و بی اراده بار خواهد آورد.
4. ترس و ناامنی موجب فرو خوردن و واپس زدن اندیشه و ابتکار در انسان شده، بسا به عقده های روانی تبدیل شود و مشکلات بسیاری را برای انسان به بار می آورد.
منبع: کتاب سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (ع)
دوشنبه 4/2/1391 - 15:54
كودك

مقدمه
 

تربیت فرزند را از چه زمانی باید آغاز کرد؟ این سؤالی است که ذهن بیشتر کسانی را که صاحب فرزند می شوند، یا سرپرستی فرزندی را بر عهده دارند، به خود مشغول می کند. پاسخ های متفاوتی به این پرسش داده شده است؛ برخی سنین شش تا هفت سالگی را مطرح کرده اند (ظلومی، 1366، ص 34)، عده ای دیگر شروع تربیت را آغاز تولد و برخی آن را سال ها قبل از تولد می دانند.
یکی از روان شناسان می گوید: «از حکیمی پرسیدند: از چه زمانی باید تربیت را آغاز کرد؟ حکیم در پاسخ گفت: از بیست سال قبل از تولد و اگر به نتیجه لازم نرسیدند، معلوم می شود که باید زودتر از آن شروع می کردید» (سادات، 1372، ج 2، ص 21).
در سیره معصومان (علیهم السلام)، تربیت کودک پیش از تولد کودک آغاز می شود. اما، نه از بیست سال قبل، بلکه از زمان انتخاب همسر و ازدواج. با انتخاب همسر تقریباً کانون تربیت رقم می خورد؛ زیرا عوامل مؤثر در تربیت، گذشته از فطرت، که در اختیار انسان نیست، یا عوامل وراثتی هستند یا محیطی که با انتخاب همسر، پرونده عوامل وراثتی و بخش مهمی از عوامل محیطی بسته خواهد شد؛ زیرا محیط تربیت را خانواده و اجتماع تشکیل می دهد. در میان این دو، «محیط خانواده» مهم ترین نقش را ایفا می کند؛ زیرا کودک حساس ترین زمان رشد و تربیت خود را در خانواده می گذراند.

1. انتخاب همسر
 

زن و شوهر از ارکان خانواده به شمار می روند و خانواده مهم ترین نقش را در تربیت فرزند ایفا می کند؛ از این رو، اگر همسران، از لحاظ جسمی، افرادی سالم و از لحاظ روحی و معنوی، صالح و تربیت یافته باشند به جد می توان گفت بخش مهمی از تربیت فرزند، سامان یافته و تضمین شده است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) هم، دیگران را به این امر خطیر سفارش کرده اند و هم خود در انتخاب همسر دقت نموده اند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
انکحوا الأکفاء و انکحوا منهم و أختاروا لنطفکم (حر عاملی، 1367، ج 14، ص 29)؛ به هم شأن خود زن بدهید و از هم شأن خود زن بگیرید و برای نطفه های خود [جایگاهی مناسب] انتخاب کنید.
و نیز می فرماید:
اختاروا لنطفکم فانّ الخال احد الضجیعین (همان، ص 28، ش 2)؛ برای نطفه های خود، [جایگاهی مناسب] انتخاب کنید که [ویژگی های] دایی در [شکل گیری شخصیت] فرزند اثرگذار است.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) در عمل، درباره خود و خانواده خود چنین کرده و در انتخاب همسر، دقت لازم را مبذول داشته اند. در داستان ازدواج حضرت فاطمه (علیهاالسلام)، نقل شده است که افراد بسیار و به انگیزه های مختلف، تنها یادگار پیامبر گرامی اسلام را از وی خواستگاری کردند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با روی گرداندن از آنها (مجلسی، 1403، ج 43، ص 140) یا با بیان این جمله که «منتظر قضای الهی می مانم» (ابن سعد، 1405، ج 8، ص 19)، دست رد به سینه هر کدام می زد. اما همین که پسر عموی وی، امیرمؤمنان علی (علیه السلام)، برای خواستگاری نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد، حضرت با چهره ای گشاده با او برخورد کرد و فرمود:
ما جاء بک یا ابالحسن؟ حاجتک؟؛ چه نیازی تو را به اینجا آورده است؟
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در پاسخ، خواسته خویش را مطرح کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
یا علی، انه قد ذکرها قبلک رجال فذکرت ذلک لها فرأیت الکراهه فی وجهها و لکن علی رسلک حتی أخرج إلیک؛ ای علی، پیش از تو کسان دیگری نیز فاطمه را از من خواستگاری کرده اند و من خواست آنها را به فاطمه (علیهاالسلام) گفتم، اما کراهت را در چهره او یافتم، ولی صبر کن تا باز گردم.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از مطرح کردن خواسته علی (علیه السلام) با دخت گرامی خویش، همین که سکوت و عدم اعراض و کراهت او را دید، با خوشحالی بانگ «الله اکبر» برآورد و فرمود:
سکوتها اقرار (مجلسی، 1403، ج 43، ص 93)؛ سکوت زهرا، علامت رضایت و خواست اوست.
همچنین علی (علیه السلام) نقل می کند که
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در جستجوی من به ام ایمن فرمود: ام ایمن، برادرم کجاست؟ ام ایمن گفت: برادرت کیست؟ پیامبر فرمود: علی. ام ایمن گفت: ای رسول خدا، دخترت را به همسری کسی می دهی که برادر توست؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آری ام ایمن، به خدا قسم دخترم را به هم شأنش که مردی است شریف و آبرومند در دنیا و آخرت و کسی که در درگاه خدا مقرب است، به همسری دادم (همان، ص 105).
همچنین، نقل شده است که
وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فاطمه (علیهاالسلام) را به همسری علی (علیه السلام) داد، نزد او آمد و دید که فاطمه (علیهاالسلام) گریان است، فرمود: چرا گریه می کنی؟ به خدا قسم اگر در خاندان من کسی بهتر از علی (علیه السلام) بود تو را به علی نمی دادم (کلینی، 1365، ص 378، ش 6).
البته ناراحتی حضرت فاطمه (علیهاالسلام) به دلیل ازدواج با حضرت علی (علیه السلام) نبود، بلکه به این دلیل بود که زنان قریش او را سرزنش می کردند و می گفتند: پدرت تو را به مردی فقیر و... شوهر داده است.
در روایت دیگری حضرت فاطمه (علیهاالسلام)، خود به سرزنش زنان قریش تصریح می کند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز فضائل علی (علیه السلام) را برای او برمی شمرد (خوارزمی، 1411، ص 354).
البته در این باره روایات دیگری نیز هست که حاکی از انجام این ازدواج به خواست پروردگار است؛ ولی در بعضی از همین روایات تصریح شده که این امر از آن جهت است که کسی جز علی (علیه السلام) هم شأن و کفْوْ فاطمه (علیهاالسلام) نیست (کلینی، 1365، ج 5، ص 378). علی (علیه السلام) نقل می کند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمود:
برخی مردان قریش مرا سرزنش کرده اند که چرا با وجود خواستگاری ما، فاطمه (علیهاالسلام) را به همسری علی درآوردی؟ ولی من به آنها گفتم: به خدا قسم، من مانع ازدواج او با شما نشدم و من او را به همسری علی در نیاوردم. جبرئیل بر من نازل شد و گفت: «خدا می گوید: اگر علی را خلق نمی کردم، برای دخترت فاطمه (علیهاالسلام) تا ابد هم شأنی نبود» (همان؛ ج 1، ص 461).
اشکالی که ممکن است در اینجا مطرح شود آن است که این سیره با روایات ائمه (علیهم السلام) که می فرمایند: در ازدواج سخت گیری نکنید و هرگاه خواستگاری آمد که از خُلق و دین او راضی هستید، او را رد نکنید، در تعارض است؛ مثلاً امام باقر (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند که فرمود:
اذا جائکم من ترضون خُلقه و دینه فزوجوه الا تفعلوا تکن فتنه فی الارض و فساد کبیر (همان، ج 5، ص 347)؛ هرگاه کسی به خواستگاری نزد شما آمد که از دین و اخلاق او راضی هستید، او را رد نکنید و اگر چنین کنید، در زمین فتنه و فساد بزرگی ایجاد خواهد شد.
در روایت دیگری دین و امانت نیز شرط شده است (همان جا).
در پاسخ، باید گفت: اولاً، این روایات می گوید که به دین و اخلاق و حتی امانت باید توجه شود و هرگاه در این چند مورد رضایت حاصل شد، دیگر سخت گیری نکنید؛ یعنی سخت گیری نکردن و سهل گرفتن نسبت به دین، اخلاق و امانت نیست، بلکه سهل گیری در امور مادی و فقر و غنا و طبقه اجتماعی فرد و مهریه و امثال اینهاست. ثانیاً، بر فرض که سهل گیری در امور دینی نیز مطرح باشد، منظور روایت برای وقتی است که انسان به اصل دین و ایمان فرد اطمینان دارد، ولی به دنبال سطح بالای ایمان و دین باشد. امام باقر (علیه السلام) در آن روایت این مورد را نهی کرده است. شاهد آن نیز، این است که علی بن اسباط به امام باقر (علیه السلام) می نویسد: «برای دخترانم کسی را که مثل خودم باشد، نمی یابم. درباره آنها چه کنم؟» امام در پاسخ می فرماید: «به دنبال اینکه کسی مثل خودت را پیدا کنی، مباش. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هرگاه کسی که از دین و خُلق او راضی بودید به خواستگاری آمد، دختر را به او تزویج کنید» (همان جا)؛ یعنی علی بن اسباط به دنبال کسی مثل خودش بوده نه کفو و هم شأن دخترانش؛ بنابراین امام فرموده است: کسی که به دین و اخلاق او رضایت داری، او را رد نکن. ثالثاً، رضایت از دین و اخلاق امری ثابت نیست، بلکه امری نسبی است که درباره هر کس تفاوت می کند؛ شاید پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از دین یا اخلاق یا دین و اخلاق دیگر خواستگاران دختر خویش
راضی نبوده است. به علاوه، در تزویج، کفو و هم شأن بودن همسران شرط است، که هیچ یک از خواستگاران حضرت فاطمه (علیهاالسلام)، جر علی (علیه السلام)، چنان نبودند. این مطلب در روایت دیگری از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که فرمود:
و لو لا خلق الله فاطمه لعلیٍ لما کان فی وجه الارض کفو لها آدم و من دونه (کلینی، 1365، ج 1، ص 461)؛ اگر خدا فاطمه (علیهاالسلام) را برای علی (علیه السلام) خلق نکرده بود، برای فاطمه (علیهاالسلام) کفوی از آدم (علیه السلام) تا پایان خلقت یافت نمی شد.
بنابراین، به تصریح خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در برخی روایات، آن حضرت به بهترین خواستگار زهرا (علیهاالسلام) جواب مثبت داده است. دیگر اینکه، بر فرض که پذیرش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به امر خدا بوده، امر خدا نیز براساس هم شأن بودن امیرمؤمنان علی (علیه السلام) با حضرت زهرا (علیهاالسلام) بوده است و سوم اینکه منافاتی ندارد که هم خدا امر کرده باشد و هم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و زهرا (علیهاالسلام) قلباً بدین ازدواج تمایل داشته باشند و بر این اساس عمل کرده باشند.
امیرمؤمنان علی (علیه السلام)، خود نیز پس از رحلت فاطمه (علیهاالسلام)، هنگامی که قصد ازدواج می کند، به سراغ برادر خویش عقیل، که در علم انساب و شناخت قبائل عرب سرآمد بود می رود و از او می خواهد همسری را برایش بجوید که زاده شجاعان باشد و فرزندانی شجاع و دلیر برایش بیاورد. عقیل با بررسی و جستجو در قبائل عرب، فاطمه کلابیه را به علی (علیه السلام) پیشنهاد می کند و با این ازدواج شیر مردانی چون حضرت ابوالفضل (علیه السلام) و برادرانش متولد می شوند که دلیری و شجاعت آنها تا ابد بر صفحه تاریخ نقش بسته است (مطهری، 1367 الف، ج 1، ص 59). اگر امام سجاد (علیه السلام) نیز یکی از بهترین نوادگان امام مجتبی (علیه السلام) را به همسری بر می گزیند و از او باقر العلوم (علیه السلام) متولد می شود، برای این است که انتخاب همسر، نقشی اساسی در تربیت دارد. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «جده ام صدیقه ای بود که در خاندان امام حسن (علیه السلام) زنی به درجه و مرتبه او نرسیده است» (قمی، 1369، ج 2، ص 173). همچنین برای انتخاب همسر مناسب و هم شأن است که امام هادی (علیه السلام) که در سامرا زندگی می کرد، بشر بن مسلمان را به بغداد می فرستد تا کنیز پاک طینت رومی را خریداری کند تا او را به همسری فرزند خویش امام حسن عسکری (علیه السلام) درآورد و از او آخرین حجت حق، امام مهدی (عج) متولد شود (همان، ص 745).
بنابراین، اهمیت مسئله انتخاب همسر در سیره معصومان (علیهم السلام) روشن است. اما باید توجه داشت که تمام اهمیت این مسئله برای تربیت فرزند نیست، بلکه چنان که در برخی از روایات آمده، برای ایجاد تفاهمِ زن و شوهر و ثبات و آسایش خانواده نیز می تواند باشد، که آن هم محیط امن و سالمی را برای تربیت فراهم می آورد. برای نمونه، یکی از ویژگی هایی که معصومان (علیهم السلام) به رعایت آن در انتخاب همسر سفارش کرده اند و ازدواج امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و حضرت زهرا (علیهاالسلام) نیز با توجه به این ملاک بوده است، هم شأن بودن زن و شوهر است. این امر مهم ترین عامل تفاهم زن و شوهر و استحکام نظام خانواده است که این نیز مهم ترین عامل در پرورش درست فرزندان است. در مقابل، تفاهم نداشتن همسران و درگیری آنها که موجب ایجاد خدشه در کانون تربیت می شود، مهم ترین و بیشترین عامل انحراف فرزندان است.
از دیگر ویژگی هایی که برای انتخاب همسر در سیره معصومان (علیهم السلام) به آن توجه شده، مسئله رفتار نیکو و ادب همسر است. حسین بشّار واسطی می گوید:
به امام رضا (علیه السلام) نوشتم: یکی از نزدیکان من دخترم را از من خواستگاری کرده است، ولی بد اخلاق است. امام در پاسخ نامه فرمود:اگر بد اخلاق است، دخترت را به همسری او مده» (نوری، 1408، ج 14، ص 192).
بنابراین، خوش اخلاقی از ویژگی های مهمی است که در انتخاب همسر باید بدان توجه داشت. البته شاید اهمیت بسیار آن به این علت باشد که این صفت، علاوه بر اینکه از طریق برخورد و معاشرت در فرزند تأثیر می گذارد، خود حاکی از اصالت خانوادگی فرد نیز هست؛ زیرا امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمود:
حُسن الاخلاق برهان کرم الاعراق (خوانساری، 1373، ج 3، ص 392)؛ اخلاق نیک، نشانه سرشت نیک خانوادگی است.
در پایان این بحث باید گفت که در اسلام، اهمیت انتخاب زن، از نظر تربیتی بیش از اهمیت انتخاب شوهر است (محیط و وراثت و به ویژه وراثت)؛ زیرا تأثیر زن در فرزند بیش از مرد است. این مطلب را از روایات معصومان (علیهم السلام) به خوبی می توان برداشت کرد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد انتخاب زن می فرماید:
و انظر فی ایِّ نصاب تضع ولدک فان العرق دساس (متقی، 1409، ج 15، ص 855)؛ بنگر که فرزندت را در چه نسل و نژادی قرار می دهی؛ زیرا رگ و ریشه خانوادگی در فرزند اثر می گذارد.
در روایتی دیگر می فرماید:
تزوجوا فی الحُجُز الصالح فان العِرق دساس (همان، 16، ص 296)؛ با خانواده صالح ازدواج کنید که رگ و ریشه در فرزند اثر می گذارد.
همچنین می فرماید:
تخیروا لنطفکم و انتخبوا المناکح (همان، ص 302). برای نطفه های خود [جایگاهی مناسب] برگزینید و زنان [نیک] را انتخاب کنید.
اما درباره ازدواج و پذیرش خواستگار می فرماید:
هرگاه از دین و اخلاق خواستگار رضایت داشتید دختر را به او تزویج کنید (کلینی، ج 5، ص 347).
در روایتی دیگر امانت را نیز بیان می کند (همان جا).
بنابراین، درباره انتخاب شوهر تنها سه صفت دیانت، اخلاق و امانت را شرط کرده است و به احتمال قوی شرط کردن این سه صفت هم بیشتر در ارتباط با خود همسر است تا تأثیر آن در فرزند. تأثیر این سه صفت در فرزند نیز بیشتر از حیث تأثیرات محیطی است، نه تأثیر وراثتی؛ زیرا در روایتی دیگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
النکاح رق فاذا أنکح أحدکم ولیده فقد أرقها، فلینظر أحدکم لمن یرق کریمته (حر عاملی، 1367، ج 14، ص 52)؛ ازدواج بردگی است. پس هرگاه یکی از شما خواست دخترش را همسر دهد، باید دقت کند او را به بردگی چه کسی در می آورد.
همچنین در روایت دیگری آمده است: شخصی از امام حسن (علیه السلام) درباره ازدواج دخترش سؤال کرد. امام فرمود:
زوجها من رجل تقی فانه إن أحبها أکرمها و إن أبغضها لم یظلمها (طبرسی، 1412، ص 214)؛ او را به ازدواج مردی متقی درآور؛ زیرا اگر او را دوست بدارد احترامش خواهد کرد و اگر او را دوست ندارد به او ظلم نخواهد کرد.
بنابراین، شرایطی که در روایات برای مرد بیان شده برای فراهم آوردن آسایش همسر است؛ اما شرایطی که برای زن بیان شده، بیشتر یا همه، مربوط به تأثیر آن شرایط بر فرزند است. روایت امام صادق (علیه السلام) نیز شاهد دیگری بر این مدعاست. در این روایت امام (علیه السلام) می فرماید:
زوجوا الأحمق و لا تزوجوا الحمقاء فان الأحمق ینجب و الحمقاء لا تنجب (کلینی، 1365، ج 5، ص 354)؛ با مرد احمق ازدواج کنید، ولی با زن احمق ازدواج نکنید؛ زیرا مرد احمق فرزند نجیب می آورد، ولی زن احمق فرزند نجیب نمی آورد.
در روایتی دیگر آمده است که یکی از اصحاب امام باقر (علیه السلام) در مورد ازدواج مردی با زن دیوانه زیبایی که از او خوشش آمده بود، سؤال کرد. امام فرمود:
لا و لکن إن کانت عنده أمه مجنونه فلا بأس بأن یطأها و لا یطلب ولدها (همان جا)؛
با او ازدواج نکند، ولی اگر کسی کنیز دیوانه ای دارد اشکال ندارد که با او نزدیکی کند، ولی از او بچه دار نشود.
در روایت دیگری نیز می فرماید:
همنشینی با زن احمق بلا و فرزند او تباه است (همان، 353).
در جمع بین این روایات باید گفت: به طور کلی در مورد این روایات سه احتمال را می توان مطرح کرد:
1. همه این تأکیدها به علت تأثیرات محیطی مادر بر فرزند است؛
2. همه این تأکیدها به لحاظ تأثیرات وراثتی مادر بر فرزند است؛
3. این تأکیدها به سبب تأثیرات محیطی و وراثتی مادر بر فرزند است.
از میان این سه احتمال، احتمال دوم با این روایات سازگارتر است؛ زیرا روایات دسته اول که بر انتخاب و گزینش زن تأکید می کرد بر نقش رگ و ریشه تأکید داشت و این حاکی از تأثیرات وراثتی مادر بر فرزند است. به علاوه، روایت اخیر نیز که در آن امام باقر (علیه السلام) فرمود با کنیز دیوانه هم بستر شو ولی از انعقاد نطفه جلوگیری کن، حاکی از این است که زن دیوانه از نظر وراثت تأثیر می گذارد؛ زیرا اگر مراد، تأثیر تربیتی و محیطی بود، باید می فرمود تربیت او را به دیگری بسپار، نه اینکه از او طلب فرزند نکن. البته نمی توان گفت که این روایات در صدد نفی نقش محیطی مادر است؛ بلکه چون این نقش معمولاً بر همگان روشن است، روایات نسبت به آن ساکت اند، ولی چون نقش وراثت بر بسیاری از افراد پوشیده است و ممکن است مورد غفلت واقع شود، در روایات به آن اشاره شده است.
یک احتمال دیگر را نیز می توان در اینجا مطرح کرد و آن اینکه ممکن است مراد، تأثیر مادر از طریق شیر باشد؛ زیرا در روایات بر تأثیر شیر نیز تأکید شده است. در عین حال، چون در روایات دسته اول بحث از تأثیر رگ و ریشه است، نمی توان آنها را از نقش وراثتی مادر منصرف دانست. دست کم می توان گفت مراد روایات، احتمال سوم با تأکید بر نقش وراثت است.
بنابراین، معلوم می شود از نظر تربیتی تأثیر زن در فرزند، اعم از محیط و وراثت (دست کم در مواردی که مادر دارای کمبود عقلی است) بیش از مرد است. از این رو در اسلام بر دقت در انتخاب زن تأکید بیشتری شده است، ولی در پذیرش خواستگاری مرد، تنها سه ویژگی دین، اخلاق و امانت شرط شده است.

2. آداب مباشرت
 

از دیگر روش های زمینه ساز پیش از تولد در سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) معاشرت و روابط صحیح و سالم پدر و مادر است. روابط درست والدین، علاوه بر اینکه الگوی سالم معاشرت را فراروی فرزندان می گذارد، موجب می شود فرزندان نیز برای والدین احترام ویژه ای قائل شوند و از آنها حرف شنوی داشته باشند. روابط والدین دامنه گسترده ای دارد. آنچه در اینجا مورد نظر است، بخشی از روابط والدین است که مربوط به پیش از تولد فرزند، یعنی روابط آنها در خصوص آمیزش و مباشرت است. در متون اسلامی، روایات بسیاری از بزرگان دین درباره آداب آمیزش و تأثیر آن در روح و جسم فرزند آمده است. آنچه در سیره معصومان (علیهم السلام) آمده، سفارش های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی (علیه السلام) در زمینه زمان، مکان، حالات روحی حاکم بر همسران در زمان آمیزش کرده است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در پایان سفارش خود می فرماید:
یا علی، إحفظ وصیتی هذه کما حفظتها عن أخی جبرئیل (طبرسی، 1412، ص 219)؛ ای علی، این وصیت مرا بیاموز و به آن عمل کن؛ چنان که من آن را از برادرم جبرئیل، آموختم و بدان عمل کردم.
حالات روحی و معنوی انسان و حتی نوع غذا به قدری در پیدایش فرزند مؤثر است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از انعقاد نطفه فاطمه زهرا، تنها یادگار خود، به دستور خداوند، چهل روز خلوت گزید و به روزه و عبادت پرداخت؛ در پایان چهل روز هم از غذاهای بهشتی ای که جبرئیل برای او آورد، تناول کرد (قمی، 369، ج 1، ص 247) و نتیجه آن فرزندی شد که یازده امام معصوم از نسل او به بشریت روشنایی بخشید.
تأثیر آداب آمیزش در تربیت فرزند، که در سیره معصومان (علیهم السلام) و روایات ذکر شده، بر دو گونه است:
الف) تأثیر در صحت و سلامت جسمی و حتی چهره فرزند: امام حسن مجتبی (علیه السلام) در این باره می فرماید:
اگر مرد با آرامش قلب و اعصاب راحت و غیر مضطرب با همسر خود آمیزش کند، نطفه در رحم، بدون اضطراب ساکن می شود و فرزند شبیه پدر و مادر خود خواهد بود. اما اگر مرد با اضطراب و اعصاب ناراحت با همسر خود بیامیزد، نطفه با اضطراب در رحم مادر قرار می گیرد و فرزند شبیه عمه، عمو، خاله، دایی و سایر اقوام خواهد بود» (مجلسی، 1403، ج 60، ص 359).
البته این، بخشی از تأثیرات آرامش است که امام حسن محتبی (علیه السلام) بیان کرده اند. تأثیرات جسمی دیگری نیز بر شرایط و محیط حاکم بر آمیزش مترتب است که در روایات دیگری آمده است؛ از جمله، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سفارش خود به امام علی (علیه السلام) می فرماید:
ای علی، در آغاز، میان، و پایان ماه با همسرت هم بستر مشو؛ زیرا احتمال جنون، جذام و فساد اعضا و عقل همسر و فرزندش زیادتر است (طبرسی، 1312، ص 219).
ب) تأثیر معنوی یا تأثیر در روح و روان فرزند: رعایت آدابی از قبیل ذکر نام و یاد خدا، با وضو و طهارت بودن و دعا کردن پیش از آمیزش، موجب جلوگیری از دخالت شیطان می شود. قرآن کریم پس از ذکر اینکه شیطان بر آدم سجده نکرد و از درگاه خدا رانده شد و فرصت طلبید، می فرماید:
و استفزز من استطعت منهم بصوتک و أجلب علیهم بخیلک و رجلک و شارکهم فی الأموال و الأولاد (اسراء، 64)؛ هر کدام از آنها را که توانستی با صدایت تحریک کن و لشکر سواره و پیاده ات را بر آنها گسیل دار و در ثروت و فرزندانشان شرکت جوی.
در این آیه به شیطان اجازه شریک شدن در مال و فرزند انسان داده شده است. طبیعی است تربیت و هدایت فرزندی که شیطان در ایجاد او دخالت دارد مشکل تر خواهد بود؛ چنان که تربیت کسی که از او حرام به دنیا آمده باشد مشکل است. از این رو در اسلام مشاغل حساسی که نیاز به عدالت و تقوای در حد بالا دارد به زنا زاده سپرده نمی شود.
همچنین رعایت نکردن آداب آمیزش، علاوه بر تأثیر بر فرزندی که نطفه او در حال انعقاد است، بر سایر فرزندان نیز اثر می گذارد. امام صادق (علیه السلام) از قول پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، هرگاه مردی با زنش هم بستر شود، در حالی که کودکی در اتاق بیدار است و آنها را می بیند و سخن گفتن و نفس زدن آنها را می شنود، آن کودک هرگز به رستگاری نخواهد رسید و خواه پسر باشد یا دختر، زناکار خواهد شد (حر عاملی، 1367، ج 14، ص 94).
با توجه به تأثیراتی که شرایط زمانی، مکانی، روحی و روانی تشکیل نطفه بر فرزند می گذارد، معصومان (علیهم السلام) آداب خاصی را برای آمیزش با همسر رعایت، و دیگران را نیز به آن سفارش می کردند. (1)
پیشرفت علوم، پذیرش این گونه تأثیرات را آسان تر کرده است؛ زیرا تأثیر ژن ها و چگونگی عوامل نهفتگی و غلبه ژن ها از نظر علمی به اثبات رسیده است. عوامل محیطی بخشی از عوامل است که در غلبه و نهفتگی ژن ها مؤثر است. آنچه در این روایات بیان شده نیز بخشی از عوامل محیطی است که ممکن است در غلبه ژن هایی که صفات خاص جسمی یا روحی را پدید می آورند مؤثر باشد.

خلاصه مبحث
 

بحث وراثت، محیط و تأثیر آنها بر تربیت و شخصیت انسان همواره مورد توجه روان شناسان و مربیان تربیتی بوده است. علاوه بر این دو عامل، قرآن و روایات، نقش عامل سومی تحت عنوان فطرت را مطرح می نمایند. با توجه به آیات و روایات، دو دسته عوامل در شخصیت و تربیت کودک دخالت دارند:
الف) عوامل پیشینی که خود شامل عوامل فطری یا ذاتی و عوامل ارثی یا مادرزادی می شوند؛
ب) عوامل پسینی که شامل محیط، تربیت و اراده می شوند.
در واقع از زمان ازدواج و انتخاب همسر کانون خانواده و تربیت رقم می خورد؛ از آنجا که محیط تربیت را خانه و اجتماع تشکیل می دهد. در میان این دو، مهم ترین نقش را محیط خانواده ایفا می کند؛ زیرا کودک حساس ترین زمان رشد و تربیت خود را در خانواده می گذراند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام)، هم دیگران را به این امر خطیر سفارش کرده اند و هم خود در انتخاب همسر دقت داشته اند. احادیث و روایت هایی نیز در این خصوص ذکر شده که به نکات قابل توجهی در انتخاب همسر اشاره می نماید، از ویژگی هایی که در سیره معصومان (لیهم السلام) برای انتخاب همسر به آن توجه شده است می توان به رفتار نیکو و ادب همسر و خوش اخلاقی اشاره نمود. در روایات درباره انتخاب شوهر به سه صفت دیانت، اخلاق و امانت تأکید شده است و همچنین ذکر شده که از نظر اسلام اهمیت انتخاب زن پیش از اهمیت انتخاب شوهر است؛ زیرا تأثیر زن در تربیت فرزند بیش از مرد است.
از دیگر روش های زمینه ساز پیش از تولد در سیره پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) آداب معاشرت و روابط صحیح و سالم پدر و مادر در خانواده است. روابط درست والدین علاوه بر اینکه الگوی سالم معاشرت در برابر فرزندان است موجب می شود فرزندان برای والدین احترام قائل شوند. یکی از مهم ترین روش های معاشرت شیوه مباشرت والدین است که رعایت آداب مباشرت نقش و تأثیر بسزایی در فرزندان می گذارد. این آداب در کتاب های
اخلاقی ای چون حلیه المتقین مجلسی ذکر شده است که به برخی از آنها و آثار مادی و معنوی آنها در این مبحث اشاره شد. و همچنین از نتایج آداب معاشرت صحیح در قالب احادیث و روایات، به آثار ظاهری و معنوی متعددی اشاره شده است.

پی نوشت ها :
 

1. برای آگاهی از این آداب ر. ک: طبرسی، 1412، ص 218؛ کلینی، 1365؛ ج 5، ص 499 و حلیه المتقین مجلسی.
 

منبع: کتاب سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (ع)

دوشنبه 4/2/1391 - 15:53
كودك
با این‌كه این روزها كامپیوتر و اینترنت گستردگی وسیعی پیدا كرده اما هنوز نتوانسته جای تلویزیون را بگیرد. شاید همه در خانه كامپیوتر نداشته باشند اما تقریبا می‌توان گفت تلویزیون در دور افتاده‌ترین روستاها هم وجود دارد. حالا دیگر از كودكان نوپا تا پیرمردان و پیرزنان جذب این جعبه جادویی می‌شوند و كودكان انجام تكالیف مدرسه‌شان را با برنامه‌های تلویزیون تنظیم می‌كنند. تماشای تلویزیون مقدار زیادی از وقت كودكان را به خود اختصاص می دهد و این اوقات برای كودكان پیش از دبستان بیش از دبستانی‌ها و در ایام تعطیلات سال نو و تابستان بیش از ایام مدرسه است. واقعیت این است كه كودكان 20 برابر بیش از بزرگسالان از تلویزیون اثرپذیری دارند. چشم و گوش کودک مانند دوربینی بسیار دقیق عمل كرده و از هر صحنه و صدایی فیلمبرداری می‌کند. از روابط عاطفی در سریال‌ها و فیلم‌ها گرفته تا تبلیغاتی که پخش می‌شود. حتی کوچک‌ترین سکانس‌ها از لنز تیزبین دوربین کودک مخفی نمی‌ماند. بنابراین محتوای برنامه‌های تلویزیون اهمیت بسیاری پیدا می‌كند. در این میان آنچه بیش از همه خودنمایی می‌كند سریال‌هایی است كه از قضا فراگیری زیادی در میان خانواده دارد و می‌تواند كودك را درگیر كند. خانم حكیمه قادری، مشاور و روانشناس درباره تاثیر سریال‌های گوناگون در رفتار كودكان برای‌مان بیشتر توضیح می‌دهد.
--------------------------------------------------------------------------------

تمیز ندادن رویا و اقعیت در كودكان
 

از آنجا كه بچه‌ها بین رویا و واقعیت تفاوت قائل نیستند بسیار سریع به رویا می‌روند و رویا برای آن‌ها كم‌كم جلوه واقعیت پیدا می‌كند. در این میان سریال‌هایی كه در گروه سنی آن‌ها قرار ندارند، رویاپردازی آن‌ها را بیشتر می‌كنند. با توجه به این‌كه مرز واقعیت و رویا برای آن‌ها باریك است به گونه‌ای اثر می‌گیرند كه انگار آن‌ها هم مانند بزرگسالان در جریان موضوعات قرار دارند. اما بزرگسالان به دلیل قوه تمیز خیال از واقعیت از برنامه‌های تلویزیونی و سریال‌ها آسیب روانی دریافت نمی‌كنند ولی كودكان به ویژه كودكان پیش دبستانی، به روشنی قادر به تمایز بین خیال و واقعیت نیستند. بحث دیگری كه مطرح می‌شود EQ یا هوش هیجانی است كه با تولد كودك شكل می‌گیرد و كم‌كم فرد را به پختگی و بلوغ می‌رساند. اما برخی اوقات سریال‌ها شتابی فزاینده به این بلوغ هیجانی می‌دهند و همین باعث می‌شود این موضوع عمق پیدا نكند و پختگی لازم در این بچه‌ها اتفاق نیفتد. مثل این‌كه بچه‌ها هوس لقمه بزرگی را می‌كنند كه قدرت هضمش را ندارند.
--------------------------------------------------------------------------------

درگیری ذهنی با دیدن سریال بیشتر می‌شود
 

موضوع این نیست كه سریال‌ها، سریال‌های بدی هستند. به عنوان مثال همه می‌دانیم كه گلابی میوه بدی نیست و خواص مفید زیادی دارد اما همین میوه پرخاصیت را نمی‌توان به یك كودك 6 ماهه خوراند، چون توانایی هضمش را ندارد. این دقیقا اتفاقی است كه در سریال‌ها می‌افتد. این موضوع باعث می‌شود بچه‌ها پیش از آن‌كه آمادگی دریافت یك موضوع را داشته باشند درگیر آن شوند و مشغولیت و وسواس فكری در آن‌ها ایجاد كند. حتما والدین تجربه كرده‌اند كه بچه‌ها با دیدن سریال‌ها بیشتر از آن‌ها درگیر می‌شوند، چون بلوغ هیجانی در آن‌ها شكل نگرفته است. بزرگ‌ترها وقتی سریالی را می‌بینند از آن می‌گذرند اما بچه‌ها آن را با خود می‌كشانند. درست است كه سریال یك موضوع ناتمام است و ما در كل می‌خواهیم موضوعات ناتمام را تمام كنیم اما این پیگیری ذهن، آنقدر كه بچه‌ها را اذیت می‌كند بزرگ‌ترها را درگیر نمی‌كند.
--------------------------------------------------------------------------------

تفاوت سریال‌های داخلی و خارجی
 

در برنامه‌های داخلی ما شاهد برخی ممیزی‌ها هستیم كه در برخی موضوعات كار را برای والدین راحت‌تر می‌كند. در حالی كه در مورد سریال‌های غیر ایرانی این درگیری‌های عاطفی و هیجانی چند برابر است و به همان نسبت الگوپذیری نیز بسیار بیشتر است. روش مقابله والدین با این قبیل برنامه‌ها بسیار مهم است. منع منطقی تماشای سریال‌های خارجی باید با تشویق به تماشای برنامه‌هایی با کیفیت همراه باشد. وقتی موضوعی منع می‌شود، باید به سرعت برای آن جایگزین مشخص کنیم. جدا از مسئولیت اصلی والدین در كنترل برنامه‌های قابل تماشا برای كودكان، مسئولان تلویزیون هم می‌توانند با ایجاد شبکه‌هایی برای کودکان و نوجوانان در جذب كودكان به تماشای برنامه‌های مخصوص خودشان موثر باشند.
--------------------------------------------------------------------------------

بستر لازم باید فراهم شود
 

برای مجاب كردن بچه‌ها برای ندیدن سریال نیاز به یك بستر خانوادگی و همچنین آموزش والدین است. اگر بچه‌ها را نه تنها برای تماشای سریال بلكه طوری تربیت كنیم كه برنامه زندگی خودشان را داشته باشند مثل این‌كه درس بخوانند، كارتون نگاه كنند و...، این مشكلات كمتر می‌شود. بسیاری از والدین در این زمینه موفق عمل می‌كنند و در ساعت‌هایی كه سریال پخش می‌شود كودك آن‌ها یا در حال درس خواندن است یا آماده می‌شود كه بخوابد،‌ چون به او آموزش داده شده نه این‌كه گفته شده باشد «نباید نگاه كنی، نبین و نكن» والدین باید در این مورد با یك مشاور یا روان‌شناس یا هركسی كه می‌تواند كمك‌شان كند مشورت كنند و از نظرات آن‌ها بهره‌مند شوند. اگر این آموزش در میان پدر و مادرها وجود ندارد، نهادهای اجتماعی و فعالان کودک باید این آموزش را بدهند.
--------------------------------------------------------------------------------

عادت و برنامه‌ریزی
 

تماشای سریال‌های تلویزیونی موضوعی است كه به برنامه‌ریزی و عادت بسیار وابسته است. بچه‌ها اگر سریال ببینند عادت می‌كنند كه بیشتر نگاه كنند و اگر عادت به ندیدن سریال پیدا كنند، موضوع از ذهن‌شان می‌افتد. خانواد‌ه‌ها باید بتوانند بین برنامه‌های خوب و بد و برنامه‌های خوب و خوب‌تر تفاوت قائل شوند. متاسفانه برخی خانواده‌ها یك سریال را در طول روز دوبار می‌بینند چنین مادری چطور می‌تواند به فرزندش بگوید سریال نگاه نكن. خویشتنداری و قدرت نه گفتن به افراد باید اول در خود والدین شكل بگیرد. به هر حال این پدر و مادر هستند كه انتخاب می‌كنند چه برنامه‌ای دیده شود. نكته مهم این است كه در راس هرم خانواده باید والدین قرار داشته باشند و آ‌نها كنترل‌كننده و تعیین كننده باشند. بچه‌ها با والدین در تعاملند بنابراین والدین می‌توانند تعیین كنند. در مورد بسیاری از سریال‌های خارجی دیده‌ایم که پدر و مادر برای تنبیه کودکان‌شان می‌گویند «حق نداری برنامه مورد علاقه‌ات را ببینی و تا فردا صبح نیز از اتاقت بیرون نیا.» این نوع تنبیه در خانواده‌های ایرانی یک نوع شوخی تلقی می‌شود. عدم کنترل فرزندان را نباید با مهربانی یکی دانست و والدین باید بتوانند برای فرزندانشان تعیین تکلیف کنند.
--------------------------------------------------------------------------------

برنامه مناسب كودك را پیدا كنید
 

خوشبختانه در حال حاضر تمام شبكه‌ها برنامه مخصوص بچه‌ها دارند و بسیاری از بچه‌ها حتی به مستندهای علمی علاقه دارند و این موضوعی است كه به آن توجه چندانی نمی‌شود. بیشتر بچه‌ها حتی آن‌هایی كه در مدرسه موفق نیستند به مستند علاقه دارند. اما والدین نسبت به فیلم‌‌ها و برنامه‌های مناسب سن بچه‌ها شناخت درستی ندارند. وقتی از آن‌ها سوال می‌شود چند برنامه‌های مناسب سن فرزندشان را نام‌ ببرند، معمولا سكوت می‌كنند و این ضعف است. در حالی كه اگر تلاش كنند می‌توانند نظمی به این موضوع بدهند. این مسئله اصلا حاد نیست و مشكل بی‌اطلاعی والدین است. والدین باید مرز خودشان با بچه‌ها را مشخص كنند. این كه آن‌ها می‌توانند برخی سریال‌ها را ببینند و بچه‌ها نمی‌توانند یك واقعیت است و این باید جا بیفتد. پدر و مادرها باید خویشتنداری را در خود و فرزندشان تقویت كنند و تمام این‌ها زیر سایه فرزندپروری است. اگر والدین شیوه‌های فرزند پروری درستی داشته باشند و مرزشان با كودك‌شان تداخل نكند به راحتی می‌توانند قوانین خانه را به كودك آموزش دهند.
--------------------------------------------------------------------------------

این سریال‌ها امنیت بچه‌ها را به هم می‌زنند
 

در مورد سریال‌هایی كه پخش‌شان به تازگی به پایان رسیده از جمله سریال ستایش باید گفت از آنجا كه این سریال پلان‌های عاطفی و هیجانی زیادی داشت و بازی‌های روانی در این سریال بسیار زیاد بود، این سریال احساس امنیت بچه‌ها را به هم می‌ریخت و اضطراب جدایی به بچه‌ها می‌داد و باعث می‌شد بچه‌ها كم‌كم احساس عدم امنیت كنند یا به تردید بیفتند و اعتماد نكنند. حتی ممكن بود كودكان با دیدن این سریال رویابافی منفی داشته باشد. در مورد سریال مختارنامه هم به دلیل صحنه‌های خشنی كه در آن وجود داشت،‌ نباید مخاطب كودك را با خود همراه می‌كرد. از آنجا كه كودكان اطلاعات فلسفی و تاریخی این موضوعات را نمی‌دانند، به همین دلیل احساساتی‌تر می‌شوند و ممكن است تاثیرات منفی بر آن‌ها بگذارد. البته در این سریال در برخی قسمت‌ها كه خشونت زیاد بود، روابط عمومی سریال توصیه می‌كرد كودكان آن‌ را نبینند. انتخاب سریال مناسب كودك فاكتورهایی دارد كه والدین باید به آن توجه لازم را داشته باشند. این قبیل سریال‌ها كه ذكر شد حتی مخاطب بزرگسال را نیز درگیر می‌كند بنابراین به هیچ عنوان مناسب كودكان با توجه به شرایط رشد فكری و ذهنی نیست.
منبع:برترین ها
دوشنبه 4/2/1391 - 15:52
موفقیت و مدیریت
آدم های موفق مثل سایر مردم در طول روز 24 ساعت وقت دارند.این یعنی دلیل نا موفق بودن، كمی وقت نیست!موفق ها می دانند از 1440 دقیقه ی عمرشان در یك روز چه طور استفاده كنند،اما مشكل ناموفق ها كار داشتن و وقت نداشتن نیست بلكه تنبلی است!برای موفق شدن باید یاد بگیریم چطور برنامه ریزی كنیم تا بتوانیم ساعاتی از روز را به تغذیه، ورزش و سلامت بدن مان اختصاص دهیم.در اینجا قصد داریم هفت تكنیك را به شما آموزش دهیم تا با اجرا و بكارگیری آنها وقت بیشتری در طول روز پیدا كرده و کمی به خودتان برسید، اما قبل از آنكه فهرست وار برای هم مرور كنیم، یادآوری می كنیم كه شما به بیش از چهار ساعت ورزش در هفته نیاز ندارید.كافی است تنها 2/3 درصد از زمان تان را در هفته به ورزش اختصاص دهید.

كمتر تلویزیون تماشا كنید
 

می دانستید تلویزیون می تواند شما را هیپنوتیزم كند؟ وقتی روی كاناپه جلو تلویزیون می نشینید، به چه چیزی نگاه می كنید؟ به چه فكر می كنید؟ جواب سؤال این است به صفحه تلویزیون و برنامه یی كه پخش می شود نگاه می كنید و نمی توانید به موضوعی غیر از موضوع برنامه فكر كنید!اگر تماشای تلویزیون را قطع كنید یا كاهش دهید، وقت زیادی پیدا می كنید كه می توانید آن را به دیگر خوشگذرانی های مفید اختصاص دهید.هر بار كه تلویزیون را روشن می كنید، این سؤال را از خودتان بپرسید:آیا می توانید این وقت را به كار مفید دیگری اختصاص دهید؟ در اكثر موارد جواب آری است!

آینده نگر باشید
 

یكی از مسایلی كه می تواند در مدیریت زمان به شما كمك كند، برنامه ریزی كارها یك روز جلوتر است.كافی است شما هرشب قبل از خوابیدن در یك برگه كارهایی كه باید فردا انجام دهید یاداشت كنید و آنها را بر حسب اولویت طبقه بندی كنید.می توانید این لیست را در طول روز به همراه خود داشته باشید.اگر هیچ ایده یی در مورد كارهایی را كه فردا می خواهید انجان دهید ندارید.مطمئناً وقت زیادی از دست خواهید داد.وقتی نمی دانید چه كاری دارید یا كی می خواهید آن را انجام دهید، مشكلات بیهوده ی بسیاری جلو پای تان سبز می شود و همه چیز به كندی پیش خواهد رفت.مطمئناً برنامه ریزی در مورد تمام كارهای روزانه امكان پذیر نیست، اما به هر حال یك برنامه ریزی مقدماتی كه تنها چند دقیقه زمان می برد می تواند از هدر رفتن حداقل یك ساعت از زمان شما در روز جلوگیری كند!
آدم های موفق شبانه روزشان 24 ساعت است، ولی عادت هایی دارند كه اوقات مرده شان را هم احیا می كند

مرتب ورزش كنید
 

تحقیقات نشان داده كسانی كه به طور منظم ورزش می كنند، انرژی بیشتری دارند!فرمول ساده یی در این میان حكمفرماست.انرژی بیشتر یعنی بدست آوردن سریع تر بیشتر آن چیزهایی كه می خواهید.

رژیم غذایی تان را اصلاح كنید
 

شاید فراموش كرده اید كه وقتی یك غذای سالم حاوی پروتئین، مواد معدنی و ویتامین با چربی و نمك كم می خورید، هرچه می خواهید جذب می كند و سالم و قوی می شود، در نتیجه شما انرژی كافی برای انجام كارها در طول روز را دارید، اما وقتی مواد مورد نیاز به بدن نرسد، شما دچار خستگی زود هنگام می شوید، اكثر آدم های موفق زمانی را در طول روز به پختن و خوردن و پنج تا شش وعده غذای سالم و غنی از مواد مورد نیاز بدن اختصاص می دهند و دور رستوران ها را كه غذاهای پركالری و فقیر از مواد معدنی، ویتامین و...ارایه می دهند، خط كشیده اند.

وقت كمتری را به تلفن و چت اختصاص بدهید
 

مكالمه های تلفنی شخصی بدترین نوع مكالمات هستند و دلیل اصلی كمبود وقت در طول روز به شمار می روند.اگر شما دوست دارید كه مقداری از زمان تان را صرف صحبت با دوستان تان پای تلفن كنید این زمان را به اوقاتی موكول كنید كه كارهای مهم روزانه تان به اتمام رسیده است، در ضمن بهتر است برای تلفن محدودیت زمانی تعیین كنید، به طوری كه تنها پنج دقیقه مهلت حرف زدن داشته باشید و پس از اتمام آن تلفن قطع شود.اگر جزو آن دسته از افرادی هستید كه فكر می كنید باید حتماً هر روز به خانواده یا دوستان شان تلفن بزنید واحوال شان را جویا شوند، توصیه می كنیم این عادت را یك روز در میان كنند یا تا حد ممكن دقایق مكالمه شان را كاهش دهند.

سریع تر باشید
 

برخی از افراد كارها را آرام و كند انجام می دهند، در حالی كه اگر تنها كمی حس كنند كاری كه انجام می دهند اورژانسی است و سرعت خود را بالا ببرند، حداقل یك ساعت در روز وقت اضافه خواهند آورد.

مریض نشوید
 

یك قانون كلی وجود دارد.اگر زمانی را برای خوب وبدن اختصاص ندهید، بیمار خواهید شد!ورزش كنید، غذای سالم بخورید و به سلامت خود اهمیت دهید!اگر از گوشه و كنار وقت هایی كه به خود اختصاص می دهید بزنید تا بیشتر كار كنید، به جای آنكه پیشرفت كنید، در طول زمان به تدریج پسرفت خواهید كرد.اگر مراقب خود نباشید، ممكن است مریض شده و روی تخت بیمارستان بیفتید.پس مراقب خود باشید!
آدم فقیر حق بی شعور و احمق بودن را ندارد. لاروشفوكولد
منبع:هفت روز زندگی شماره 94.
دوشنبه 4/2/1391 - 15:52
ازدواج و همسرداری
زندگی زناشویی قبل از آنكه شناخت دقیق و كاملی از روحیات، حالات، عواطف، نگرش هاو ارزش های طرفین حاصل شود در معرض خطرات زیاد و عوامل تهدید كننده ی بسیاری است.در این نوشتار در مورد چهار رفتار خطرساز كه به عنوان چهار رفتار سرنوشت ساز نامگذاری شده اند، صحبت خواهد شد.این چهار رفتار عبارتند از:انتقاد، سرزنش، جبهه گیری و سكوت.با افزایش این رفتارهای خطرساز میزان احساسات منفی و تنش ها هم افزایش می یابد و هر رفتار راه را برای رفتار بعدی هموار می كند.

انتقاد
 

انتقاد كردن یكی از مخرب ترین رفتارهای زناشویی است.وقتی از كسی انتقاد می كنیم در واقع شخصیت او را زیر سؤال می بریم.درنتیجه شخص مقابل دلگیر و ناراحت می شود و فقط به انتقام فكر می كند.انتقاد یعنی حمله به شخصیت و منش فرد؛ در حالی كه اگر بتوانیم به جای انتقاد از آن رفتار یا گفتار بخصوص كه باعث ناراحتی ما شده است، از همسرمان گله كنیم كار عاقلانه یی كرده ایم.انتقاد شامل سرزنش، حمله یا اتهام است، درحالی كه گله كردن، بازگو كردن این مطلب است كه شما دوست داشتید همسرتان رفتار دیگری داشته باشد.گله با كلمه ی «من»و انتقاد با كلمه ی «تو»شروع می شود.برای روشن شدن موضوع مثالی می آورم.مثلاً «من دوست داشتم كه كارهای منزل را انجام می دادی و بعد به خانه ی برادرم می رفتیم.»این جمله یك گله است.اما اگر بخواهیم در قالب انتقاد این جمله را بیان كنیم به این شكل درخواهد آمد:«تو هیچ وقت كارهایت را به موقع انجام نمی دهی.»بیان این گونه جملات انتقاد آمیز فقط باعث خراب و تیره شدن روابط زناشویی می شود.حالا فكر كنیم كه روزانه چند بار از این گونه جملات مخرب استفاده می كتیم.

تحقیر و سرزنش كردن
 

تحقیر و سرزنش نابود كننده ی عشق و دوست داشتن در زندگی است.كسی كه تحقیر می شود و مورد اهانت و سرزنش قرار می گیرد به احساسی از خشم و بی ارزشی می رسد.گفتن كلمات تحقیر آمیزی چون احمق، بی عرضه، دیوانه و...نه تنها مشكلی را حل نمی كند، بلكه موجب از دست رفتن اعتماد به نفس همسر و خرد شدن شخصیتش می شود.به جای این كار می توان از روش تأیید آمیز، تحسین و تعریف كردن از نكات مثبت یكدیگر استفاده كرد.استفاده از این روش باعث می شود كه احساسات و افكار مثبت در زندگی افزایش یابد و در واقع با این كار عملی مخالف با سرزنش كردن را انجام داده اید و در نتیجه رابطه ی زناشویی شما به شكل مطلوبی بهبود خواهد یافت.

جبهه گیری
 

اگر رفتار تدافعی (جبهه گیری)داری احتمالاً به این دلیل است كه تحت تأثیر افكار و رفتارهای منفی همسرتان مثل انتقاد و سرزنش قرار گرفته اید.اگر هم فكر می كنید این شما نیستید كه جبهه گیری می كنید، ممكن است كاملاً باخودتان صادق نباشید، زیرا تقریباً زن و شوهرها در رابطه با یكدیگر جبهه گیری می كنند.شانه خالی كردن از زیر بار مسئولیت، بهانه آوردن، غرزدن و مخالفت كردن با حرف های همسر از علایم جبهه گیری است.رفتار تدافعی اغلب یك خیابان دو طرفه است و نشانه هایی از ترس و هراس را در خود دارد.به عبارت دیگر كسی كه از یك حمله ی احتمالی یا واقعی یا خیالی می ترسد، رفتار تدافعی اتخاذ می كند.آرام شدن و آرام گرفتن نخستین كاری است كه باید انجام دهید، زیرا رفتار تدافعی شما از رفتارهای منفی (تحقیر و سرزنش)همسرتان ناشی می شود.در این صورت لازم است به خود آرامش دهید و موشكافانه به صحبت های همسرتان گوش دهید.گام دوم برای شكستن جبهه گیری این است كه صحبت های همسرتان را حمله تلقی نكنید، بلكه آنها را نظراتی محكم و متین بدانید و خودتان نیز غیر تدافعی صحبت كنید.سعی كنید همسرتان را درك و با او همدلی كتید و نگرش مثبتی در مورد همسرتان داشته باشید تا زندگی زناشویی شما صحنه ی تاخت وتاز رفتارهای منفی از جمله انتقاد، تحقیر و سرزنش و حتی سكوت قرار نگیرد.

سكوت
 

وقتی همسرتان سكوت می كند، ممكن است به این نتیجه برسید كه همسرتان در حال قضاوت كردن شماست یا صحبت های شما را قبول ندارد و توجهی به شما نمی كند.در این مواقع احساس می كنید كه وی برای احساسات و افكارتان بهایی قایل نیست و پاسخ شما را نمی دهد؛ گویی شما را ترك كرده و در خانه نیست.اما از سوی دیگر افرادی كه سكوت می كنند خود را خونسرد می دانند نه منفی!آنها می خواهند خود را كنار بكشند، آرامش خود را حفظ كنند و حتی بیرون را به داخل خانه ترجیح می دهند.نكته ی قابل تأمل درباره ی سكوت این است كناره گیری در حین بحث عملی قهرآلود و زشت است.چهره ی بسیاری از سكوت كننده ها سرد و بی روح است و همین امر باعث می شود تا همسرتان احساس كند كه به او گوش نمی دهید؛ درنتیجه او را دلسرد كرده و ناراحتی او را افزایش می دهید.نكته ی قابل تأمل دیگر در مورد این است كه زن و شوهر هایی كه هر دو از سیاست سكوت استفاده می كنند، احتمال فروپاشی زندگی شان بسیار بالاست.راه حل اساسی این شكل این است كه در هنگام بحث و جدل صحنه را ترك نكنید و در عوض بگویید دل تان می خواهد برای مدتی از بحث كردن دست بكشید تا به آرامش برسید و فكر كنید، سپس در یك فرصت مناسب با گوش دادن غیر تدافعی و صحبت كردن در مورد مشكل پیش آمده گفت و گو كنید.به طور یقین با این كار نتیجه ی بهتری خواهید گرفت.
منبع:هفت روز زندگی شماره94.
دوشنبه 4/2/1391 - 15:52
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته