• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4108روز قبل
اهل بیت
من درخصوص وجود مقدّس فاطمه ی زهرا علیها السلام چند جمله یی بگویم؛شاید این سررشته یی در زمینه ی بقیه ی ائمه و بزرگان بشود و بتوانید فکرکنید .
شما خانمی که در دوره ی پیشرفت علمی و صنعتی و تکنولوژی و دنیای بزرگ و تمدن مادی و این همه پدیده های جدید زندگی می کنید، ازالگوی خودتان در مثلاً هزار و چهارصد سال پیش توقع دارید که در کدام بخش، مشابه وضع کنونی شما را داشته باشد، تا ازآن بهره بگیرید . مثلاً فرض کنید می خواهید ببینید چگونه دانشگاه می رفته است؛ یا وقتی که مثلاً در مسایل سیاست جهانی فکر می کرده، چگونه فکر می کرده است ؟ اینها که نیست .
یک خصوصیت اصلی در شخصیت هر انسانی هست؛آنها را بایستی مشخص کنید و الگو را در آنها جستجو نمایید . مثلاً فرض بفرمایید در برخورد با مسایل مربوط به حوادث پیرامونی،انسان چگونه باید برخورد بکند؟ حالا حوادث پیرامونی، انسان چگونه باید برخورد بکند؟ حالا حوادث پیرامونی، یک وقت مربوط به دوره یی است که مترو هست و قطار هست و جت هست و کامپیوتر هست؛ یک وقت مربوط به دوره یی است که نه، این چیزها نیست، اما حوادث پیرامونی بالاخره چیزی است که انسان را همیشه احاطه می کند.
انسان دو گونه می تواند با این قضیه برخورد کند: یکی مسؤولانه ،یکی بی تفاوت. مسؤولانه هم انواع و اقسام دارد؛ با چه روحیه یی، با چه نوع نگرشی به آینده، آدم باید این خطوط اصلی را در آن شخصی که فکر می کند الگوی او می تواند باشد، جستجو کند و از آنها پیروی نماید.
من این موضوع را یک وقت در سخنرانی هم گفته ام. در این سخنرانیهای ما هم گاهی حرفهای خوبی در گوشه کنار هست؛ منتها غالباً دقت نمی شود و همین طور گم می شود. ببینید،مثلاً حضرت زهرا علیها السلام در سنین شش سالگی، هفت سالگی بودند - اختلاف وجود دارد؛ چون در تاریخ ولادت آن حضرت،روایات مختلف است - که قضیه ی شعب ابی طالب پیش آمد، شعب ابی طالب، دوران بسیار سختی در تاریخ صدر اسلام است؛یعنی دعوت پیامبر شروع شده بود، دعوت را علنی کرده بودند، بتدریج مردم مکه - بخصوص جوانان، بخصوص برده ها - به حضرت می گرویدند؛ بزرگان طاغوت - مثل همان ابولهب و ابوجهل و دیگران - دیدند که هیچ چاره یی ندارند، جز این که پیامبر و همه ی مجموعه ی دور و برش را از مدینه اخراج کنند؛ همین کار را هم کردند . تعداد زیادی از اینها را که دهها خانوار می شدند، و شامل پیامبر و خویشاوندان پیامبر و خود ابی طالب - با این که ابی طالب هم جزو بزرگان بود - و بچه و بزرگ و کوچک می شدند، همه را از مکه بیرون کردند. اینها از مکه بیرون رفتند؛اما کجا بروند؟ تصادفاً جناب ابی طالب ،درگوشه یی از نزدیکی مکه - فرضاً چند کیلومتری مکه - در شکاف کوهی ملکی داشت؛ اسمش «شعب ابی طالب» بود. شعب، یعنی همین شکاف کوه، یک دره کوچک . ما مشهدیها به این طور چیزی «بازه » می گوییم. اتفاقاً این ازآن لغتهای صحیح دقیقِ فارسیِ سره هم هست، که به لهجه ی محلی، روستاییها به آن «بَزَه » می گویند؛ اما همان اصلش «بازه » است .جناب ابی طالب یک بازه یا یک شعبی داشت؛گفتند به آن جا برویم. حالا شما فکرش را بکنید، در مکه، روزها هوای گرم؛ شبها بی نهایت سرد بود؛ یعنی وضعیتی غیر قابل تحمل. اینها سه سال در این بیابانها زندگی کردند. چه قدر گرسنگی کشیدند، چه قدر سختی کشیدند. چه قدر محنت بردند، خدا می داند. یکی از دوره های سخت پیامبر، آن جا بود. پیامبر اکرم در این دوران، مسؤولیتش فقط مسؤولیت رهبری به معنای اداره ی یک جمعیت نبود؛ باید می توانست از کار خودش پیش اینهایی که دچار محنت شده اند، دفاع کند .
می دانید وقتی که اوضاع خوب است، کسانی که دور محور یک رهبری جمع شده اند، همه از اوضاع راضیند؛می گویند خدا پدرش را بیامرزد،ما را به این وضع خوب آورد. وقتی سختی پیدا می شود، همه دچار تردید می شوند، می گویند ایشان ما را آوردند؛ ما که نمی خواستیم به این وضع دچار بشویم !
البته ایمانهای قوی می ایستند؛ اما بالاخره همه ی سختیها به دوش پیامبر فشار می آورد. در همین اثنا،وقتی که نهایت شدت روحی برای پیامبربود،جناب ابی طالب که پشتیبان پیامبر و امید او بود، و خدیجه ی کبری که او بزرگترین کمک روحی برای پیامبر بود، در ظرف یک هفته از دنیا رفتند؛ حادثه ی خیلی عجیبی است، یعنی پیامبر تنهای تنها شد .
من نمی دانم شما هیچ وقت رئیس یک مجموعه ی کاری بوده اید، تا بدانید معنای مسؤولیت یک مجموعه چیست . در چنین شرایطی ، انسان واقعاً بیچاره می شود . در این شرایط ، نقش فاطمه ی زهرا را ببینید. آدم تاریخ را که نگاه می کند، این گونه موارد را در گوشه کنارها هم باید پیدا بکند؛ متأسفانه هیچ فصلی برای این طور چیزها باز نکرده اند .
فاطمه ی زهرا مثل یک مادر، مثل یک مشاور، مثل یک پرستار برای پیامبر بوده است. آن جا بوده که گفتند فاطمه «امّ ابیها»؛ مادر پدرش است . این مربوط به آن وقت است؛ یعنی وقتی که یک دختر شش ساله، هفت ساله این طوری بوده است. البته در محیط های عربی و در محیطهای گرم، دختران زودتر رشد جسمی و روحی می کنند؛ مثلاً به اندازه ی رشد یک دختر ده، دوازده ساله ی حالای ما .این،احساس مسؤولیت است . آیا این نمی تواند برای یک جوان الگو باشد، که نسبت به مسایل پیرامونی خودش زود احساس مسؤولیت کند، زود احساس نشاط کند؟ آن سرمایه ی عظیم نشاطی که در وجود او هست، اینها را خرج کند، برای اینکه غبار کدورت و غم را از چهره ی پدری که حالا حدود مثلاً پنجاه سال از سنش می گذشته و تقریباً پیرمردی شده است، پاک کند. آیا این نمی تواند برای یک جوان الگو باشد؟ این خیلی مهم است .
نمونه بعد، مسأله ی همسرداری و شوهر داری است. یک وقت انسان فکر می کند که شوهرداری ،یعنی انسان در خانه و در آشپزخانه غذا را مرتب کند و اتاق را تر و تمیز کند و پتو را پهن کند و مثل قدیمیها تشکچه را بگذارد که آقا از اداره یا از دکان بیاید. شوهر داری که فقط این نیست. شما ببینید شوهر داری فاطمه ی زهرا چگونه بود. در طول ده سالی که پیامبر در مدینه بودند، حدود نه سالش حضرت زهرا و حضرت امیرالمؤمنین با همدیگر زن و شوهر بودند. در این نه سال، جنگهای کوچک و بزرگی ذکر کرده اند - حدود شصت جنگ اتفاق افتاده - در اغلب آنها هم امیرالمؤمنین بوده است . حالا شما ببینید، او خانمی است که در خانه نشسته و شوهرش مرتب در جبهه است، و اگر در جبهه نباشد،جبهه لنگ می ماند - این قدر جبهه وابسته ی به اوست - از لحاظ زندگی هم وضع روبه راهی ندارند؛ همان چیزهایی که شنیده ایم :«و یطعمون الطّعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً انّما نطعمکم لوجه الله »؛ یعنی حقیقتاً زندگی فقیرانه ی محض داشتند؛ درحالی که دختر رهبری هم هست ، دختر پیامبر هم هست ، یک نوع احساس مسؤولیت هم می کند .
ببینید انسان چه قدر روحیه ی قوی می خواهد داشته باشد، تا بتواند این شوهر را تجهیز کند؛ دل او را از وسوسه اهل و عیال و گرفتاریهای زندگی خالی کند؛ به او دلگرمی بدهد؛ بچه ها را به آن خوبی که او تربیت کرده ، تربیت کند. حالا شما بگویید امام حسن و امام حسین، امام بودند و طینت امامت داشتند؛ زینب که امام نبود. فاطمه ی زهرا او را در همین مدت نه سال تربیت کرده بود. بعد از پیامبر هم که ایشان مدت زیادی زنده نماندند .
این طور خانه داری، این طور شوهر داری و این طور کدبانویی کردند و این طور محور زندگی فامیل ماندگار در تاریخ قرار گرفتند. آیا اینها نمی تواند برای یک دختر جوان، یک خانم خانه دار یا مشرف به خانه داری الگو باشد ؟ اینها خیلی مهم است .
حالا بعد از قضیه ی وفات پیامبر، آمدنِ به مسجد، و آن خطبه ی عجیب را خواندن، خیلی شگفت انگیز است. اصلاً ماها که اهل سخنرانی و حرف زدن ارتجالی هستیم، می فهمیم که چه قدر این سخنان عظیم است. یک دختر هجده ساله، بیست ساله و حداکثر بیست و چهار ساله - که البته سن دقیق آن حضرت مسلّم نیست؛ چون تاریخ ولادت آن بزرگوار مسلّم نیست و در آن اختلاف است- آن هم با آن مصیبتها و سختیها به مسجد می آید، در مقابل انبوه جمعیت، با حجاب سخنرانی می کند؛ :که آن سخنرانی ، کلمه به کلمه اش در تاریخ می ماند .
عربها به خوش حافظه گری معروف بودند . یک نفر می آمد یک قصیده ی هشتاد بیتی را می خواند، بعد از این که جلسه تمام می شد، ده نفر می گرفتند آن را می نوشتند . این قصایدی که مانده، غالباً این طوری مانده است. اشعار در نوادی - یعنی آن مراکز اجتماعی - خوانده می شد و ضبط می گردید. این خطبه ها و این حدیثها، غالباً این گونه بود. نشستند، نوشتند و حفظ کردند، و این خطبه ها تا امروز مانده است. کلمات مفت در تاریخ نمی ماند؛ هر حرفی نمی ماند . این قدر حرفها زده شده،این قدر سخنرانی شده،این قدر مطلب گفته شده، این قدر شعر گفته شده، اما نمانده است و کسی به آنها اعتنا نمی کند.آن چیزی که تاریخ در دل خودش نگه می دارد و بعد از هزار و چهارصد سال هر انسان که نگاه می کند، احساس خضوع می کند، این یک عظمت را نشان می دهد. به نظر من، این برای یک دختر جوان الگوست .(1)

فاطمه زهرا علیها السلام بالاتر از توصیف
 

برای انسانهای کوچکی مثل من، خیلی دشوار است که بخواهند - ولو از دور- درباره ی آن عظمت سخن بگویند. ما یک چیز و یک خیال و یک تصویر و یک نقش در ذهنمان می گذرانیم .این کجا، و واقعیتها و حقیقتها - که بسی عظیمتر از ذهن ماست - کجا؟ واقعاً دختر پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم معمای ناگشوده ی ذهن بشر و معارف بشری است. همه ی انسانها را یک طرف بگذارید، اولیا را هم در طرف دیگر بگذارید. با این که تعداد اولیا کم است، اما وزنه ی آنها از همه بشریت سنگینتر است. اگر ملاک وزانت و عظمت را معرفت و آگاهی از حقیقت عالم و نزدیکی به خدا - یعنی سرچشمه ی همه ی وجودها - بدانیم، یکی از اولیای خدا، از ماسوای همه ی اولیا و از همه ی وجود منهای اولیا، عظیم تر و وزین تر و باشکوه تر است.
وقتی به صف اولیا و عبادالله الصالحین نگاه می کنید، قلّه هایی وجود دارد که نسبت به آن قله ها به بقیه ی انسانهای بزرگ عالم معنا، یک نسبت غیر قابل تصویر و فوق العاده عظیمی است. اختلاف، اختلاف فاحشی است . این قلّه ها، همان کسانی هستند که در تاریخ نبوّتها هم هرجا شما چشم بدوزید، از هر طرف آنها را می بینید؛ مثل انبیای اولوالعزم و بزرگانی از این دست و در این حدّ . امّا در مجموعه ی این عظمت ها و شکوهها و در بین این برجسته ترینها که ذکرشان برای ما فقط لقلقه ی لسان است و امثال من،دل و روح و جانشان، بسیار کوچکتر و خردتر و حقیرتر از آن است که بخواهند این معنویتها را درک کنندو همین طور که از دور تصویری در ذهنشان دارند و آن را بر زبان می آورند - که باز هم این تصویر هم، از کلمات خودشان است چند نمونه ی بسیار نادر وجود دارد که از حد توصیف و بیان بالاترند و یکی از اینها، فاطمه زهرا علیها السلام است . فقط با پیامبر و با امیرالمؤمنین می شود او را مقایسه کرد .

هرکلمه و اشاره فاطمه زهرا علیها السلام باید برای ما یک سرمشق باشد
 

در مقام تنزّل وجود، آن جایی که عظمتهای ملکوتی به واقعیّت های عالم جسم و ملک می پیوندد و این قالبهای بشری، حامل آن معنویتها و روحها می شود؛ آن وقت، هر حرکت و هراشاره و هر حرف از زبان آنها، برای ماها که عقب هستیم، یک سرمشق نورانی می شود. این کافی نیست که ما بدانیم فاطمه ی زهرا علیها السلام در چه اوجی و با چه عظمتی در این عالم بوده و در عالم معنا و ملکوت خواهد بود. البتّه دانستنش برای ما یک معرفت است و اگر معرفت روشنی گیر کسی بیاید- که آن هم جز رسایه ی عمل به دست نمی آید -خیلی قیمت دارد .
معرفت خالص روشن گویای از آن معنویتها ،گیر همه نمی آید اولیای بزرگ خدا هستند که می توانند گوشه هایی از آن را درک کنند و ببینند. آن مقداری که ما درک می کنیم . و می فهمیم، باید برای ما سرمشق حرکت و عمل باشد. شیعیان ،این نکته را باید فراموش نکنند. البتّه همه ی مسلمین سهیمند؛ منتها شاید این طور معرفتی ، در غیر از شیعه کمتر هست؛ نه این که هیچ نیست . بعضی از کسانی که شیعه هم نیستند ، در مقام معرفت نسبت به اهل بیت، خیلی جلو هستند؛اما دراین حد، غالباً و عموماً متعلق به شیعه است .
باید هر حرف و کلمه و هر اشاره یی در زندگی این بزرگوار ، برای ما یک سرمشق باشد. به محبت دورادور و احساس محبت اکتفا نکنیم؛ این احساس را در زندگی پیاده نماییم. اگر محبت نباشد، این رابطه عملی به وجود نمی آید .درسایه آن محبت، می شود این پیوند و پیوستگی عملی را به وجود آورد اما بدون این پیوستگی و پیوند عملی، اصل آن محبت زیر سؤال خواهد رفت .«قُل اِن کنتم تُحِبُّون الله فَاتَّبِعُونی یُحبِبکم الله ».(2) دنباله ی محبّت ، باید اطاعت و متابعت باشد.(3)

پی نوشت ها :
 

1-دیدار با جوانان ،7 اردیبهشت 77.
2- آل عمران، 31.
3-دیدار با مداحان ، 1369/10/17.
 

منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 2)،( شخصیت و سیره حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)) ،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383
سه شنبه 15/1/1391 - 23:0
اهل بیت
این ایام،به سیدّه ی زنان عالم و بانوی بزرگ تاریخ جهان - فاطمه ی زهرا علیها السلام - متعلق است؛ آن زن نمونه یی که حیاتش با همه ی کوتاهی و عمر او در عین جوانی، الگویی برای همه مردان و زنان غیور و مؤمن و مسلمانان و حتّی مردم غیر مسلمانی که با مقام آن بزرگوار آشنا باشند، است و ما باید از زندگی آن بزرگوار درس بگیریم. قبلاً لازم می دانم ضمن تسلیت این یادبود بزرگ غم انگیز و حزن آلود به همه ی شما برادران و خواهران،به خاطر حضورتان و زحماتی که متحمل شدید و از نقاط مختلف کشور تشریف آوردید و در این جا گرد آمدید،تشکر کنم .
در زندگی زهرای اطهر علیها السلام ، یک نکته هست که باید به آن توجه کرد. البته، ما در تعریف مقامات معنوی آن بزرگوار وارد نمی شویم و قادر هم نیستیم که مقامات معنوی فاطمه ی اطهرعلیها السلام را بفهمیم و درک کنیم. حقیقتاً در اوج قله ی معنویت انسانی و تکامل بشری، فقط خداوند است که چنین بندگانی را - و کسانی که همطراز آنها باشند -می شناسد و مقام آنها را می بیند. لذا فاطمه ی زهرا را امیر المؤمنین و پدر بزرگوار و اولاد معصومینش می شناختند .مردم آن زمان و زمان های بعد و ما نیز در این روزگار نمی توانیم آن درخشندگی و تلألوی معنویت را در آن بزرگوار تشخیص بدهیم .
نور درخشان معنوی، به چشم همه کس نمی آید و چشمهای نزدیک بین و ضعیف ما قادر نیست که آن جلوه ی درخشان انسانیت را در وجود این بزرگواران ببیند.
بنابراین، در صحنه ی تعریف معنوی فاطمه ی زهرا علیها السلام وارد نمی شویم؛ لیکن در زندگی معمولی این بزرگوار یک نکته ی مهم است و آن جمع بین زندگی یک زن مسلمان در رفتارش با شوهر و فرزندان و انجام وظایفش در خانه از یک طرف و بین وظایف یک انسان مجاهد غیور خستگی ناپذیر در برخوردش با حوادث سیاسی مهم بعد از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم که به مسجد می آید و سخنرانی و موضعگیری و دفاع می کند و حرف می زند و یک جهادگر به تمام معنا و خستگی ناپذیر و محنت پذیر و سختی تحمل کن است، از طرف دیگر. همچنین از جهت سوم، یک عبادتگر و بپادارنده ی نماز در شبهای تارو قیام کننده ی لله و خاضع و خاشع برای پروردگار است و در محراب عبادت، این زن جوان مانند اولیای کهن الهی، با خدا راز و نیاز و عبادت می کند .

نقطه ی درخشان زندگی فاطمه ی زهرا علیها السلام
 

این سه بعد را با هم جمع کردن، نقطه ی درخشان زندگی فاطمه ی زهرا علیها السلام است. آن حضرت، این سه جهت را از هم جدا نکرد . بعضی خیال می کنند. انسانی که مشغول عبادت می باشد ، یک عابد و متضرّع و اهل دعا و ذکراست و نمی تواند یک انسان سیاسی باشد . یا بعضی خیال می کنند کسی که اهل سیاست است - چه زن و چه مرد- و در میدان جهاد فی سبیل الله حضور فعال دارد،اگر زن است، نمی تواند یک زن خانه با وظایف مادری و همسری و کدبانویی باشد و اگر مرد است، نمی تواند یک مرد خانه و دکان و زندگی باشد. خیال می کنند اینها با هم منافات دارد؛ در حالی که از نظراسلام، این سه چیز با یکدیگر منافات و ضدیت که ندارد؛ در شخصیت انسان کامل، کمک کننده هم است .
شما باید در محیط کار و زندگی، با همسر و فرزندان و همسایه و دوستانتان، به وظایف شخصی خود عمل کنید و پیوندهای معمولی اجتماعی را به صورت سالم برقرارنمایید . در عین حال، باید در میدان سیاست و صحنه ی انقلاب و کارهایی که نظام اجتماعی از شما می طلبد و انتخابات و میدان جنگ و عرضه کردن خواست انقلابی و ملی خود در سطح کشور و جهان و بیان اراده ی سیاسی خود در میدانهای سیاست و انقلاب، حضور داشته باشید .
شما باید در راهپیمایی و سازندگی و میدان جنگ و انتخابات و بیان عقیده ی سیاسی خود - آن جایی که اظهار عقیده واجب است - حضورتان را حفظ کنید و در تعیین سرنوشت کشور و انقلاب مؤثر باشید. در عین حال، رابطه ی معنوی و قلبی خودتان با خدا را از طریق عبادت و توجه و ذکر و حضور و معنویت و استمداد از خدا و توکل به او و انجام نوافل و فرایض خوب کنید. این سه بعد، انسان مسلمان را می سازد. اسلام، این را از ما خواسته است و اگر بپرسند: چگونه میسر است؟ پاسخ می دهیم که ما الگوهایی از جمله فاطمه ی زهرا علیها السلام داریم .(1)

تربیت فوق بشری
 

در قضیه ی حضرت صدیقه طاهره (علیها السلام )نکات خیلی مهمی وجود دارد؛ لیکن یک نکته که با وضع شما جوانان مؤمن و انقلابی تطبیق می کند ، این است که همه ی این افتخارات و کارهای بزرگ و مقامات عالی معنوی و دست نیافتنی آن انسان والا و آن زن بی نظیر تاریخ بشر و سیده ی زنان عالم، و ضمناً همه ی آن صبرها و ایستادگیها و موقع شناسیها و کلمات پرباری که در این زمانها از ایشان صادر شده است، همه ی این حوادث بزرگ، در دوران کوتاه جوانی این بزرگوار اتفاق افتاده است. یک وقت این قضیه را به عنوان یک موضوع مرثیه سرایی مطرح می کنیم، و می گوییم که این بزرگوار سن کمی داشتند یا جوان بودند، که این ،موضوع مصیبت خوانی و مرثیه سرایی می شود. یک وقت این را به عنوان یک امر قابل تدبر و حاوی یک درس- نه یک درس،بلکه درسها- می دانیم و با این چشم نگاه می کنیم، آن وقت اهمیت ویژه یی پیدا می کند .
چگونه یک انسان در دوران کوتاه زندگی، از مبدأ کودکی به بعد تا زمان شهادت - که معروف این است که آن بزرگوار هجده ساله بودند، و بعضی هم تا سن بیست و دو و بیست و چهارگفته اند - این همه معارف و این همه علو مقامات معنوی را در این مدت کوتاه به دست بیاورد.این ،حاکی از یک تربیت فوق العاده ی فوق بشری است .
این بزرگوار در دوران کودکی ،آن وقتی که در شعب ابی طالب همه ی راههای عافیت بر مسلمانان و وجود مقدّس نبی اسلام صلی الله علیه وآله و سلم بسته شده بود؛ نه امکانات زیستی ، نه امکانات رفاهی، نه آسودگی خاطر، دایم دغدغه ی تهاجم دشمنان، دایم خبرهای بد، صدای گریه ی کودکان از گرسنگی بلند، انواع ناراحتیهایی که در آن دره ی خشک وجود داشت و این عده خانواده ی مسلمان برای مدت سه سال مجبور به اقامت شده بودند، چه سختیها کشیدند ، و همه این سختیها هم از مبدأ یکایک این انسانها از کوچک و بزرگ حرکت می کرد و روی دوش پیامبر اسلام می نشست؛ چون رهبر بود، چون همه به او متکی بودند،همه ی دردها را پیش او می آوردند، همه ی فشارها را او حس می کرد؛ در یک چنین وضعیت سرشار از سختی و محنت و فشار و ناراحتی ناشی از دعوت در راه خدا و صبر در راه خدا، اتفاقاً در همین ایام جناب ابی طالب هم از دنیا می رود، جناب خدیجه کبری هم در مدت کوتاهی به رضوان الهی و لقاء الله می پیوندد و پیامبر،تنهای تنهاست. آن وقت این دختر چند ساله - حالا بنا به اختلاف روایات، پنج ساله ، شش ساله، هفت ساله، ده ساله - تنها کسی است که پیامبر با این عظمت به او تکیه می کند او مثل مادر از پدر بزرگوار خود پذیرایی می کند، که این قضیه ی فاطمة امّ ابیها مربوط به این جاست .
این عظمت را ببینید، یک دختر بچه ی کم سال، در دوران سخت ترین محنتها،به فریاد بزرگترین انسانها می شتابد؛ شوخی نیست. همان عنصراست که در طول زمان ،در دوران جوانی تا پانزده سالگی و شانزده سالگی و هجده سالگی ، بالاخره تا آخر عمر کوتاه، این همه مقامات معنوی را تجربه می کند و این همه کار بزرگ انجام می دهد و این همه در تاریخ تشیع و اسلام اثر می گذارد و خورشید درخشانی می شود که تا دنیا، دنیاست،خورشید درخشان اظهر زهرای اطهر خواهد درخشید. همه ی این آثار، از حیات و زندگی و خصوصیات یک جوان نشأت گرفته است .
ببینید جوانی چه ظرفیتی دارد، ببینید جوانی چه شور و شوق و عظمت و گنجایشی دارد. چه طور می شود در جوانی، بالاترین مقامات معنوی را طی کرد. یک بار دیگر در زمان ما، در همین جبهه هایی که شماها آن را تجربه کردید،این اتفاق افتاد . این که امام یک وقت فرمودند این وصیتنامه ها را بخوانید،به همین خاطر است من چون خودم وصیتنامه ها را می خواندم و الان هم هر وقت به دستم بیاید،می خوانم،فهمیده ام که امام چرا این نکته را فرمودند. زیرا در این وصیتنامه ها، گاهی مطالبی وجود دارد که یک دنیا عرفان حقیقی و ناب است .یعنی حتی عرفای برخوردار از علوم دینی و علوم ظاهری، که اینها طبعاً امکان عروج و رشدشان بیشتراست و قهراً پاکیزه ترند - نه یک عارف سالکی که معرفتی از لحاظ علوم دینی ندارد - آنچه را که بعد از مثلاً چهل ، پنجاه سال مجاهدت، در سن هفتاد سالگی، هشتاد سالگی احساس و درک و مشاهده می کنند، یک جوان به برکت فداکاری مخلصانه، در مدت چند ماه به دست می آورد؛چیز عجیبی است! ببینید چه طور نعمت الهی بی دریغ به سمت دلهای با اخلاص روانه می شود . (2)

پی نوشت ها :
 

1- حدیث ولایت جلد 3،صص76و78.
2-دیدار با فرماندهان و مسؤولان سپاه،26شهریور 76.
 

منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 2)،( شخصیت و سیره حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)) ،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383

سه شنبه 15/1/1391 - 23:0
اهل بیت

فرهنگ امپراتوری روم پایه تمدن امروز اروپا
 

پایه ی تمدن امروز اروپایی، همان فرهنگ رومی است. یعنی امروز آنچه که بر سر تا پای فرهنگ اروپایی و غربی و به تبع آنها فرهنگ امریکایی و خرده ریزهای غرب حاکم است، همان اصول و خطوطی است که در امپراتوری روم وجود داشته؛ همانها ست که امروز ملاک و معیار است. آن زمان هم زنان را به بالاترین مقام می رساندند،احترامشان می کردند و به آرایشها و زیورها تزیینشان می کردند؛اما برای چه؟ برای اشباع یکی از خاکی ترین و مادّی ترین خصلتهای بشری در مرد! این، چه قدرتوهین و چه قدر تحقیر نسبت به انسان و نسبت به جنس زن است !
درایران هم عیناً همین طور بود. از حرمسراهای پادشاهان ساسانی مطالبی شنیده اید.حرمسرا داری یعنی چه ؟ حرمسراداری یعنی همان اهانت به زن. یک مرد چون قدرت دارد،به خودش حق می دهد که هزار نفر زن در حرمسرای خودش نگهدارد!اگر همه ی ملت آن پادشاه هم همان طور قدرت داشتند، هر کدام به قدر خودشان هزارنفر،پانصد نفر، چهارصد نفر یا دویست نفر زن نگه می داشتند! این حاکی از چه نگرشی به زن است ؟!

پیامبردست زهرا را می بوسد !
 

آن وقت در چنین دنیایی، پیامبر اکرم دختری تربیت می کند . این دختر، شایستگی آن را پیدا می کند که پیامبر خدا بیاید دست او را ببوسد! بوسه بر دست فاطمه ی زهرا از طرف پیامبر را، هرگز نباید حمل بر یک معنای عاطفی کرد. این خیلی غلط و خیلی حقیر است اگر ما خیال کنیم که چون دخترش بود و دوستش می داشت، دستش را می بوسید. مگر شخصیتی به آن ارجمندی، آن هم با آن عدل و حکمتی که در پیامبر هست و اتکایش به وحی و الهام الهی است،خم می شود و دست دخترش را می بوسد؟ نه،این یک چیز دیگر و یک معنای دیگری است؛این حاکی است که این دختر جوان، این زنی که وقتی از دنیا رفته، بین هجده سال تا بیست و پنج سال سن داشته - هجده سال هم گفته اند، بیست و پنج سال هم گفته اند - اصلاً در اوج ملکوت انسانی قرار داشته و یک شخص فوق العاده بوده است این،نگرش اسلام به زن است؛ سراغ این بروید؛ هم در بررسیهای مربوط به فرهنگ و مسائل اجتماعی و نگرشها- که این خانمهای عضو شورای فرهنگی،اجتماعی زنان مسؤولش هستند - و هم در پرورش علمی - که شما خانمهای دانشمند دنبالش هستید - سراغ این بروید (1)

ستایش معصومین علیهم السلام از حضرت زهرا علیها السلام
 

مقام فاطمه ی زهرا علیها السلام در خور آن است که عقول برجسته ی انسانهای بزرگ، در اصلیترین رشته های تفکرشان بیندیشند و زبانهای فصیحترین و بلیغترین گویندگان و شعرا و سرایندگان،آن اندیشه ها را در قالب کلمات بیاورند و سرشارترین ذوقها و جوشانترین طبعهای فیاض و سیال هنرمندان و شاعران، آنها را به صورت شعر و سخن منظوم،با بهترین گویشها و حنجره ها بیان کنند. اگر این طور بشود، شاید ذهن بشر متوسط امروز و ما که از معارف حقیقی الهی دوریم و کشش نداریم که در ذهن و دل و روحمان، حقایق والا و متعالی را درک بکنیم، بتوانیم گوشه یی از فضایل و مدایح و مناقب و محامد این بزرگوار را بفهمیم و درک کنیم .

پی نوشت ها :
 

1-حدیث ولایت ،جلد 9،صص58و 59.
2- حدیث ولایت، ج3،صص166و167.
منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 2)،( شخصیت و سیره حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)) ،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383

سه شنبه 15/1/1391 - 22:59
اهل بیت
شخصیت زهرای اطهر، درابعاد سیاسی و اجتماعی و جهادی، شخصیت ممتاز و برجسته یی است؛به طوری که همه ی زنان مبارز و انقلابی و برجسته و سیاسی عالم می توانند از زندگی کوتاه و پر مغز او درس بگیرند . زنی که در بیت انقلاب متولّد شد و تمام دوران کودکی را در آغوش پدری گذراند که درحال یک مبارزه ی عظیم جهانی فراموش نشدنی بود. آن خانمی که در دوران کودکی، سختیهای مبارزه ی دوران مکه را چشید، به شعب ابی طالب برده شد، گرسنگی و سختی و رعب و انواع و اقسام شدتهای دوران مبارزه ی مکه را لمس نمود و بعد هم که به مدینه هجرت کرد، همسر مردی شد که تمام زندگیش جهاد فی سبیل الله بود و در تمام قریب به یازده سال زندگی مشترک فاطمه ی زهرا و امیر المؤمنین علیهما السلام، هیچ سالی، بلکه هیچ نیم سالی نگذشت که این شوهر، کمر به جهاد فی سبیل الله نبسته و به میدان جنگ نرفته باشد و این زن بزرگ و فداکار،همسری شایسته ی یک مرد مجاهد و یک سرباز و سردار دایمی میدان جنگ را نکرده باشد.
پس،زندگی فاطمه ی زهرا علیها السلام، اگر چه کوتاه بود و حدود بیست سال بیشتر طول نکشید؛اما این زندگی،ازجهت جهاد و مبارزه وتلاش و کار انقلابی و صبر انقلابی و درس و فراگیری و آموزش به این و آن و سخنرانی و دفاع از نبوّت و امامت و نظام اسلامی، دریای پهناوری از تلاش و مبارزه و کار و در نهایت هم شهادت است.این، زندگی جهادی فاطمه ی زهراست که بسیارعظیم و فوق العاده و حقیقتاً بی نظیر است و یقیناً در ذهن بشر- چه امروز و چه در آینده - یک نقطه ی درخشان و استثنایی است .
مقام معنوی زهرای اطهر،بالاتر از مقام جهادی و اجتماعی اوست
امّا مقام معنوی این بزرگوار، نسبت به مقام جهادی و انقلابی و اجتماعی او، باز به مراتب بالاتراست .فاطمه ی زهرا علیها السلام به صورت، یک بشر و یک زن، آن هم زنی جوان است،اما در معنا ، یک حقیقت عظیم و یک نور درخشان الهی و یک بنده ی صالح و یک انسان ممتاز و برگزیده است . کسی است که رسول اکرم به امیر المؤمنین علیهما السلام فرمود :« یا علی .. انت قائد المؤمنین الی الجنّة ... و فاطمة قد اقبلت یوم القیامة... تقود مؤمنات امّتی الی الجنّة»(1)
یعنی در روز قیامت، امیرالمؤمنین علیه السلام مردان مؤمن را و فاطمه ی زهرا علیها السلام زنان مؤمن را به بهشت الهی راهنمایی می کنند. او، عدل و همپایه و همسنگ امیرالمؤمنین است . آن کسی که وقتی در محراب عبادت می ایستاد، هزاران فرشته ی مقرّب خدا، به او خطاب و سلام می کردند و تهنیت می گفتند و همان سخنی را بیان می کردند که فرشتگان، قبلاً به مریم اطهر گفته بودند؛عرض می کردند :« یا فاطمة انّ الله اصطفاک و طهّرک و اصطفاک علی نساء العالمین »(2) این مقام معنوی فاطمه ی زهراست.
زنی ،آن هم در سنین جوانی، از لحاظ مقام معنوی به جایی می رسد که بنابر آنچه که در بعضی از روایات است، فرشتگان با او سخن می گویند و حقایق را به او ارایه می دهند . محدّثه است؛یعنی کسی است که فرشتگان با او حدیث می کنند و حرف می زنند .این مقام معنوی و میدان وسیع و قلّه ی رفیع، درمقابل همه ی زنهای آفرینش و عالم است. فاطمه ی زهرا علیها السلام در قلّه ی این بلندای عظیم ایستاده و به همه زنان عالم خطاب می کند و آنها را به پیمودن این راه دعوت می نماید .
فاطمه علیها السلام، نمونه و اسوه ی زنان
آنهایی که درطول تاریخ -چه در جاهلیت قدیم و چه در جاهلیت قرن بیستم - سعی کرده اند که زن را تحقیر و کوچک کنند و او را دلبسته به همین زخارف و زینتهای ظاهری معرفی نمایند و پایبند مد و لباس و آرایش و طلا و زیورآلات کنند و وسیله و دست مایه یی برای خوشگذرانیهای زندگی وانمود نمایند و عملاً دراین راه قدم بردارند، منطق آنها منطقی است که مثل برف و یخ، در مقابل گرمای خورشید مقام معنوی فاطمه ی زهرا علیها السلام ذوب می شود و ازبین می رود .
اسلام، فاطمه - آن عنصر برجسته و ممتاز ملکوتی -را به عنوان نمونه و اسوه ی زن معرفی می کند. آن، زندگی ظاهری و جهاد مبارزه و دانش و سخنوری و فداکاری و شوهرداری و مادری همسری و مهاجرت و حضور در همه ی میدانهای سیاسی و نظامی انقلابی و برجستگی همه جانبه ی او که مردهای بزرگ را در مقابلش به خضوع وادار می کرد،این هم مقام معنوی و رکوع و سجود و محراب عبادت و دعا و صحیفه و تضرّع و ذات ملکوتی و درخشندگی عنصر معنوی و همپایه و هموزن و همسنگ امیرالمؤمنین و پیامبر بودن اوست. زن، این است .الگوی زنی که اسلام می خواهد بسازد،این است .(3)

پی نوشت ها :
 

1- بحار الانوار ، ج43،ص24.
2- بحار الانوار، ج43،ص24.
3-حدیث ولایت، ج3،صص156-158.
 

منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 2)،( شخصیت و سیره حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)) ،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383
سه شنبه 15/1/1391 - 22:59
اهل بیت
فیوضات فاطمه ی زهرا علیها السلام، به مجموعه ی کوچکی که در مقابل مجموعه ی انسانیت، جمع محدودی به حساب می آید، منحصر نمی شود. اگر با یک دید واقع بین و منطقی نگاه کنیم، بشریت یکجا مرهون فاطمه زهرا صلی الله علیه و آله و سلم است- و این گزاف نیست؛حقیقتی است - همچنان که بشریت مرهون اسلام، مرهون قرآن، مرهون تعلیمات انبیا و پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم است . در همیشه ی تاریخ این طور بوده، امروز هم همین طور است و روز به روز نور اسلام و معنویت فاطمه زهرا(علیها السلام) آشکارتر خواهد شد و بشریت آن را لمس خواهد کرد.

خود را شایسته ی انتساب به خاندان رسالت کنیم
 

برادران عزیز!آنچه ما وظیفه داریم،این است که خود را شایسته ی انتساب به آن خاندان کنیم. البته منتسب بودن به خاندان رسالت و از جمله ی وابستگان آنها و معروفین به ولایت آنها بودن،دشواراست. در زیارت می خوانیم که ما معروفین به دوستی و محبت شما هستیم؛(1)این وظیفه ی مضاعفی را بر دوش ما می گذارد .
این خیر کثیری که خداوند متعال در سوره ی مبارکه ی کوثر مژده ی آن را به پیامبر اکرم داد و فرمود :«انّا اعطیناک الکوثر»(2) که تأویل آن، فاطمه زهرا علیها السلام است - در حقیقت مجمع همه ی خیراتی است که روز به روز از سرچشمه ی دین نبوی، بر همه ی بشریت و بر همه خلایق فرو می ریزد. خیلیلها سعی کردند آن را پوشیده بدارند و انکار کنند، اما نتوانستند؛«و الله متمّ نوره و لو کره الکافرون .(3)
ما باید خودمان را به این مرکز نور نزدیک کنیم ؛ و نزدیک شدن به مرکز نور، لازمه و خاصیتش ، نورانی شدن است. باید با عمل، و نه با محبت خالی، نورانی بشویم ؛ عملی که همان محبت و همان ولایت و همان ایمان، آن را به ما املاء می کند و از ما می خواهد . با این عمل،باید جزو این خاندان و وابسته ی به این خاندان بشویم . این طور نیست که قنبر در خانه علی علیه السلام شدن، کار آسانی باشد.این گونه نیست که سلمان منّا اهل البیت»(4) شدن، کار آسانی باشد . ما جامعه ی موالیان و شیعیان اهل بیت علیهم السلام، از آن بزرگواران توقع داریم که ما را جزو خودشان و از حاشیه نشینان خودشان بدانند؛ «فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست ».(5) دلمان می خواهد که اهل بیت درباره ی ما این طور قضاوت کنند؛ اما این آسان نیست؛ این فقط با ادعا به دست نمی آید ؛این عمل و گذشت و ایثار و تشبه و تخلق به اخلاق انان را لازم دارد.

فاطمه ی زهرا در عمری کوتاه، فضایل زیادی را حایز شد
 

شما ملاحظه کنید، این بزرگواری که ما امروز ساعتی باشما پای استماع مدایح و فضایلش نشستیم -که آنچه گفته شد، قطره یی از دریاست - در چه سنی این همه فضایل را حایز شد؟ در چه مدت عمری این همه درخشندگی را از خود بروز داد؟ در عمری کوتاه؛ هجده سال، بیست سال ، بیست و پنج سال؛ نقلها متفاوت است . این همه فضایل، بیهوده به دست نمی آید؛«امتحنک الله الذی خلقک قبل ان یخلقک فوجدک لما امتحنک صابره»(6)خدای متعال، زهرای اطهر- این بنده ی برگزیده - را آزمود. دستگاه خدای متعال، دستگاه حساب و کتاب است؛ آنچه می بخشد، با حساب و کتاب می بخشد . او، گذشت و ایثار و معرفت و فدا شدن این بنده ی خاص خود را در راه اهداف الهی می داند؛ لذا او را مرکز فیوضات خود قرار می دهد .

باید در عمل، پیرو فاطمه ی زهرا باشیم
 

ما باید این راه را برویم. ما هم باید گذشت کنیم، ایثار کنیم، اطاعت خدا کنیم، عبادت کنیم. مگر نمی گوییم که «حتّی تورّم قدماها »(7) این قدر در محراب عبادت خدا ایستاد!ما هم باید در محراب عبادت بایستیم . ما هم باید ذکر خدا بگوییم . ما هم باید محبت الهی را در دلمان روز به روز زیاد کنیم. مگرنمی گوییم که با حال ناتوانی به مسجد رفت، تا حقی را احقاق کند؟ ما هم باید در همه حالات تلاش کنیم، تا حق را احقاق کنیم . ما هم باید از کسی نترسیم. مگر نمی گوییم که یک تنه در مقابل جامعه ی بزرگ زمان خود ایستاد؟ ما هم باید همچنان که همسر بزرگوارش فرمود «لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلّة اهله»(8) از کم بودن تعدادمان در مقابل دنیای ظلم و استکبار نترسیم و تلاش کنیم. مگر نمی گوییم که آن بزرگوار کاری کرد که سوره ی دهر درباره ی او و شوهر و فرزندانش نازل شد؟ ایثار نسبت به فقرا و کمک به محرومان، به قیمت گرسنگی کشیدن خود؛« و یؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه».(9) ما هم باید همین کارها را بکنیم.
این نمی شود که ما دم از محبت فاطمه ی زهرا علیها السلام بزنیم، در حالی که آن بزرگوار برای خاطر گرسنگان،نان را از گلوی خود و عزیزانش - مثل حسن و حسین علیهما السلام و پدر بزرگوارشان علیه السلام- برید و به آن فقیر داد، نه یک روز، نه دو روز؛ سه روز! ما می گوییم پیرو چنین کسی هستیم؛ ولی ما نه فقط نان را از گلوی خود نمی بریم که به فقرا بدهیم، اگر بتوانیم، نان را از گلوی فقرا هم می بریم!
این روایاتی که در «کافی» شریف و بعضی از کتب دیگر در باب علامات شیعه هست، ناظر به همین است؛ یعنی شیعه بایستی آن طوری عمل کند. ما باید زندگی آنها را در زندگی خود- ولو به صورت ضعیف - نمایش بدهیم .ما ازما بزرگترها کجا، آن استان بلند کجا؟ معلوم است که ما حتّی به حدود دور دست او هم نمی رسیم؛ اما باید تشبیه کنیم نمی شود در نقطه ی مقابل زندگی اهل بیت حرکت کنیم، ولی ادعا کنیم که ما جزو موالیان اهل بیتیم !چنین چیزی ممکن است ؟ فرض بفرمایید کسی در زمان امام بزرگوار ما،ازدشمنان این ملت- که امام دایم علیه آنها حرف می زد- تبعیت می کرد؛ آیا او می توانست بگوید من تابع امام ؟! اگر چنین چیزی از زبان کسی صادر می شد ،آیا شماها نمی خندیدید؟! همین قضیه در باب اهل بیت علیهم السلام هم هست .

با تشریفات و تجمّل گرایی،نمی شود پیرو فاطمه ی زهرا بود
 

ما باید شایستگی خود را ثابت کنیم.مگر نمی گوییم که جهیزیه ی آن بزرگوار چیزهایی بود که انسان با شنیدن آنها اشکش جاری می شود؟ مگر نمی گوییم که این زن والا مقام، برای دنیا و زیور دنیا هیچ ارزشی قائل نبود؟ مگر می شود که روز به روز تشریفات و تجمل گرایی و زر و زویر و چیزهای پوچ زندگی را بیشتر کنیم و مهریه ی دخترانمان را زیادتر نماییم؟!
اوایل که گاهی بعضیها مهریه ی عقد را یک خرده گران قرار می دادند،ما شوخی می کردیم و می گفتیم شما که می خواهید مثلاً فلان قدر سکه قرار بدهید، پس یکباره بگویید 72سکه! اما حالا می بینیم که تعیین مهریه های گران قیمت، واقعی شده است! واقعاً چه خبراست؟ شما که پدر آن دختر هستید، آیا می توانید ادعا کنید که پیرو پدر فاطمه علیها السلام هستید؟ این طوری نمی شود؛ ما باید به حال خودمان فکری بکنیم (10)

پی نوشت ها :
 

1-«و معروفین بتصدیقنا ایّاکم» مفاتیح الجنان، زیارت جامعه ی کبیره.
2-کوثر:1.
3-صف :8.
4-بحارالانوار ، ج22،ص326.
5-به حاجب در خلوت سرای خاص بگو فلان زگوشه نشینان خاک درگه ماست «حافظ».
6-مفاتیح الجنان ، زیارت حضرت زهرا علیها السلام.
7- مناقب، ج3،ص341.
8- نهج البلاغه ، خطبه ی 201.
9- حشر:9.
10- دیدار مدّاحان ،1370/10/5.
 

منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 2)،( شخصیت و سیره حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)) ،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383
سه شنبه 15/1/1391 - 22:58
اهل بیت
اگر چه بیان عظمت مقام حضرت فاطمه علیها السلام در نزد حضرت علی علیه السلام خود تحقیق مستقلی می طلبد لکن در این جا فهرست وار، به ذکر پاره ای از موارد، پرداخته شده تا بیانگر اوج مقام و مرتبه زن در نگرش حضرت باشد. توجه به این نکته نیز در نوشتار زیر حائز اهمیت است که، میزان علاقه امیرالمومنین علیه السلام به همسرش الگویی برای همه خانواده هاست.

مباهات حضرت علی به همسرش فاطمه علیها السلام
 

شخصیت بزرگی چون علی علیه السلام به همسرش فاطمه علیها السلام افتخار می کند و همسری با او را برای خود فضیلت و ملاک برتری بر دیگران و شایستگی پذیرش مسئولیت های سنگینی چون رهبری جهان اسلام می داند. برخی از موارد که حضرت برای اثبات حقانیت خود به داشتن همسری فاطمه علیها السلام استناد فرموده اند عبارت است از:
* در پاسخ نامه ای به معاویه از جمله فضیلت ها و امتیازهایی که حضرت به آن اشاره می فرمایند این است که «بهترین زنان جهان از ماست و حماله الحطب و هیزم کش دوزخیان از شماست».(1)
*در جریان شورای شش نفره که خلیفه دوم برای جانشینی تعیین کرده بود حضرت خطاب به سایر اعضا فرمود: «آیا در بین شما به جز من کسی هست که همسرش بانوی زنان جهان باشد؟» همگی پاسخ دادند: نه.(2)
*حضرت علی علیه السلام در ضمن پاسخ به نامه معاویه می نویسد: «دختر پیامبر صلی الله علیه وآله همسر من است، نوادگان حضرت احمد صلی الله علیه وآله همسر من است، نوادگان حضرت احمد صلی الله علیه و آله فرزندان من از فاطمه علیه السلام هستند، کدام یک از شما سهم و بهره ای چون من دارا هستید».(3)
*در جریان سقیفه حضرت ضمن برشمردن فضایل و کمالات خویش و این که باید بعد از پیامبر، او رهبری و هدایت جامعه اسلامی را عهده دار شود به ابوبکر فرمود: «تو را به خدا سوگند می دهم! آیا آن کس که رسول خدا او را برای همسری دخترش برگزید و فرمود خداوند او را به همسری تو [علی] درآورد من هستم یا تو؟ ابوبکر پاسخ داد: تو هستی.(4)

فاطمه رکن علی است
 

از مقامات ممتازی که مخصوص پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت فاطمه علیها السلام می باشد رکن بودن برای علی است. در حدیثی می خوانیم پیامبر صلی الله علیه وآله به حضرت علی علیه السلام فرمودند: «سلام الله علیک یا ابا الریحانتین فعن قلیل ینهد رکناک»(5)
چه تعبیر لطیف و زیبایی! همان تعبیر حضرت علی علیه السلام در مورد زن که فرمودند زن ریحانه است. پیامبر نیز فرمودند: «سلام بر تو ای پدر دو گل [زینب و ام کلثوم]. به زودی دو رکن تو از دست می روند».
علی علیه السلام بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: «این یکی از دو رکن بود» و بعد از شهادت حضرت زهرا علیها السلام فرمودند: «این رکن دیگر است».

مددکار اطاعت الهی
 

انبیاء و پیشوایان معصوم، تنها راه سعادت و خوشبختی انسان ها را پیروی از دستورات الهی می دانستند و از این رو بهترین همکار و دوست برای آنان کسی بود که در این راستا به آنها کمک کند.
می خوانیم علی علیه السلام در پاسخ پیامبر که سوال کردند: «همسرت را چگونه یافتی؟» گفتند: «بهترین یاور در راه اطاعت از خداوند». (6)

تمسک علی علیه السلام به کلام زهرا علیها السلام
 

حضرت در حدیث اربع مائه بعد از این که فرمودند در مراسم تجهیز مرده ها گفتار خوب داشته باشید چنین ادامه دادند: «فان فاطمه بنت محمد صلی الله علیه و آله لما قبض ابوها ساعدتها جمیع بنات بنی هاشم فقالت دعوا التعداد و علیکم بالدعاء» حضرت زهرا علیها السلام بعد از ارتحال رسول اکرم صلی الله علیه و آله به زنان بنی هاشم که او را یاری می کردند و زینت ها را رها کرده و لباس سوگ در بر نموده اند، فرمود: این حالت را رها کنید و بر شماست که دعا و نیایش نمایید». (7)
با این که حضرت علی علیه السلام معصوم بوده و تمام گفته های او حجت است، ولی برای تثبیت مطلب به سخن زهرا علیها السلام تمسک می کند. این نشانگر عصمت حضرت صدیقه طاهره علیها السلام بوده و این که تمام رفتار، گفتار و نوشتار او حجت است و از این جهت فرقی بین زن و مرد نیست.

تنها تسلی بخش علی علیه السلام
 

حضرت بعد از شهادت حضرت فاطمه خطاب به ایشان فرمودند: «بمن العزاء یا بنت محمد؟ کنت بک اتعزی ففیم العزاء من بعدک؟* با چه کسی آرامش یابم ای دختر محمد؟ من به وسیله تو تسکین می یافتم؛ بعد از تو با چه کسی آرامش یابم؟».(8)

غضب خداوند به غضب فاطمه علیها السلام
 

حضرت علی علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل نموده که ایشان فرمودند: «ان الله عزوجل لیغضب لغضب فاطمه و یرضی لرضاها* خداوند عزوجل به خاطر خشم فاطمه خشمگین و برای خشنودی و رضایت فاطمه راضی می شود». (9)

برگزیده پیامبر صلی الله علیه و آله
 

حضرت علی علیه السلام در مصیبت حضرت زهرا علیها السلام خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «قل یا رسول الله عن صفیتک صبری* یعنی این صفیه توست، بانویی که صفوه تو، مصطفی و برگزیده توست رحلت کرده و صبر فقدانش برای من دشوار است».(10)

تکرار مصیبت فقدان پیامبر صلی الله علیه و آله
 

هنگام ارتحال بزرگ بانوی اسلام حضرت فاطمه و بیان وصایا و حلالیت ایشان، حضرت در پاسخ می گوید: «پناه به خدا، تو داناتر و پرهیزکارتر و گرامی تر و نیکوکارتر از آن هستی که به جهت مخالفت کردنت با خود، تو را مورد نکوهش قرار دهم. دوری از تو و احساس فقدانت بر من گران خواهد بود، ولی گریزی از آن نیست. به خدا قسم با رفتنت مصیبت رسول خدا را بر من تازه نمودی، یقیناً مصیبت تو بزرگ است مصیبتی که هیچ چیز و هیچ کس نمی تواند به انسان دلداری دهد و هیچ چیز نمی تواند جایگزین آن شود».(11)

مقدم نمودن خواست فاطمه بر خواست خویش
 

در هنگام وصیت حضرت زهرا علیها السلام در پاسخ امام به ایشان و گریستن هر دو، سپس امام سر مبارک فاطمه علیها السلام را به سینه چسباند و گفت: «هرچه می خواهی وصیت کن، یقیناً به عهد خود وفا کرده، هرچه فرمان دهی انجام می دهم و فرمان تو را بر نظر و خواست خویش مقدم می دارم.»(12)

پایان شکیبایی علی علیه السلام
 

علی علیه السلام که اسوه صبر و استقامت است اما در شهادت حضرت زهرا علیها السلام تأثر و تألم خود را چگونه اظهار می دارد، تا آن جا که بعد از دفن همسر گرامیش در حالی که حزن و اندوه تمام وجود او را فرا گرفته بود خطاب به قبر پیامبر صلی الله علیه وآله عرضه داشت: «خدا چنین خواست که او زودتر از دیگران به رسول خدا بپیوندد، پس از او شکیبایی من به پایان رسیده و خویشتن داری از دست رفته، اما آن چنان که در جدایی تو صبر کردم در مرگ دخترت نیز جز صبر چاره ای ندارم شکیبایی بر من سخت است. پس از او آسمان و زمین در نظرم زشت می نماید و هیچ گاه اندوه دلم نمی گشاید. چشمم بی خواب، و دل از سوز غم سوزان است. تا خداوند مرا در جوار تو ساکن گرداند. مرگ زهرا ضربه ای بود که دل را خسته و غصه ام را پیوسته گردانید و چه زود جمع ما را به پریشانی کشانید... اگر بیم چیرگی ستمکاران نبود، برای همیشه این جا [کنار قبر زهرا علیها السلام ] می ماندم و در این مصیبت بزرگ چون مادر فرزند مرده، اشک از دیدگانم می راندم.»(13)

پی نوشت ها :
 

1. بحارالانوار/ ج 41/ ص 151 و 224.
2. نهج البلاغه.
3. احتجاج/ ج 1/ ص 135.
4. همان/ ص 123.
5. ذخائرالعقبی فی مناقب ذوی القربی/ ص 56.
6. بحارالانوار/ ج 43/ ص 117.
7. زن در آئینه جمال و جلال/ ص 42.
8. فاطمه الزهرا بهجه قلب مصطفی/ ص 578.
9. کنزالعمال/ ج 12/ ص 111.
10. نهج البلاغه/ فیض الاسلام/ خطبه 193.
11. فاطمه الزهرا من المهد الی اللحد/ ص 610- 609.
12. همان.
13. اصول کافی/ ج 1/ ص 159.
 

منبع: فصلنامه پژوهشی و اطلاع رسانی نهج البلاغه
منبع: نشریه نسیم وحی شماره 28
سه شنبه 15/1/1391 - 22:57
اهل بیت
الحمد للّه رب العالمین و الصلاة و السلام علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمد و اهل بیته الأطیبین و الأنجبین سیّما بقیة اللّه فی العالمین بهم نتولی و من أعدائهم نتبرء الی اللّه.
اول جمادی الثانی و ایام ارتحال صدیقه كبری(صلوت اللّه و سلامه علیها) است در نبوتهای قبل مقداری از خطبه فدكیه آن حضرت(س) بازگو شد سر طرح این گونه از مسائل هم این است كه خدای سبحان به ما فرمود انبیا و همچنین خاتمشان(علیهم الصلاة و علیهم السلام) نسبت به شما حق حیات دارند این مطلب اول بود و شما وامدارید و بدهكارید چون اینها شما را زنده كرده اند و اگر بیمار بودید درمانتان كرده اند و اگر خوابیده بودید بیدارتان كردند نسبت به شما حق دارند چون خیلی ها خوابیدند می بینید حرف آنها حرف انسان خواب آلود است منطقی نیست كه اصلاً معلوم نیست كجایی اند كجا آمدند كجا می روند چه می كنند هم مرگ را فراموش می كنند هم نمی دانند در كنار سفره چه كسی نشسته اند و خیال می كنند همیشه جوان اند یا همیشه سالم اند خب كسی كه خیال می كند همیشه جوان است همیشه سالم است و خیال می كند به خود متكی است این خوابیده است اینها آمدند خوابیده ها را بیدار كردند مرده ها را زنده كردند بیمارها را شفا دادند مطلب بعدی آن است كه حالا كه اینها نسبت به ما اگر خواب بودیم بیدارمان كردند اگر مریض بودیم درمانمان كردند اگر مرده بودیم زنده مان كردند حق حیات دارند ما به اینها وامداریم و بدهكاریم اجری كه ما باید به اینها بدهیم دوستی این خاندان است فرمود: قل لا أسئلكم علیه اجر إلا المودة فی القربی دوستی این خاندان اجر این خاندان است دوستی مشكل را حل می كند علم و خرد و سواد و اینها نیمی از راه را تأمین می كند ممكن است انسان یك چیزی را بداند و عمل نكند عالم بی عمل باشد اما وقتی علاقه پیدا كرد یقیناً عمل می كند فرمود مزد رسالت محبت اینهاست قل لا أسئلكم علیه اجرا إلا المودة فی القربی بعد هم فرمود این مزد چیزی نیست كه به پیغمبر و اهل بیت بر می گردد این مزد در حقیقت به خود شما بر می گردد ما سألتكم من أجر فهو لكم یعنی این اجری كه ما از شما خواستیم به سود ما نیست به سود خود شماست چه ما را دوست داشته باشید چه نداشته باشید برای ما بی تفاوت است ما را دوست داشته باشید همراه ما می آیید ما مقصدمان معلوم است ما را دوست نداشته باشید به دنبال دیگری راه می افتید آنها هم مسیرشان معلوم نیست بنابراین مزدی را كه ذات اقدس الهی از ما خواست به سود خود ماست و ما برای اینكه به این خاندان علاقمند بشویم مطلب بعدی آن است كه معارف اینها را خوب بفهمیم یك، دستور اینها را عمل بكنیم دو، این عمل كردن به دنبال آن معرفت كم كم محبت می آورد این محبت سرمایه است و اگر كسی دوستی این خاندان را داشت سرمایه دارد سرمایه دار است بیراهه نمی رود در این خطبه فدكیه وجود مبارك فاطمه زهرا(سلام اللّه علیها) كه عرض شد قسمت مهم آن مطالب عمیق نهج البلاغه كه وجود مبارك حضرت امیر (سلا اللّه علیه) بعد از رسیدن به مقام خلافت تقریبا 25 سال بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام اللّه علیها) فرمودند آن قسمتهای مهم نهج البلاغه در همین خطبه هست خب یك دختر خانمی یك بانویی در سن مثلاً 18 سالگی معارفی را می گوید كه بعد از 25 سال وجود مبارك حضرت امیر آنها را می گوید كه درك آنها كار آسانی نیست در جریان فدك وجود مبارك حضرت زهرا (سلام اللّه علیها) چند فصل استدلال كرده یكی مسئله نحله است كه در زمان خود پیغمبر پیغمبر به ما بخشید شاهدی آوردند كه نحله است آنها شاهد را جعل كردند شهادت را رد كردند قبول نكردند جریان نحله و عطا و هبه را رد كردند این فصل تاریخی بعد وجود مبارك حضرت زهرا (سلام اللّه علیها) به ارث استدلال كرد فرمود بسیار خب حالا آن را قبول ندارید كه پیغمبر به من بخشید به ارث مرا قبول دارید كه امروز در تمام روی زمین كسی نیست كه بتواند ادعا كند دختر پیغمبر است مگر این را اول از همه اقرار گرفت كه فرمود من فرزند اویم و من نمی گویم شما آن اصول كلی را كه فرمود:«یحفظ المرء فی ولده» آن را رعایت كنید حالا مسائل ارث را رعایت كنید اولاً احترام پیغمبر بر همه لازم است و خودش فرمود به اینكه اگر یك كسی در بین شما بود آبرومند بود محترم بود حیثیت او را در خانواده او حفظ بكنید یعنی بچه های او را هم محترم بشمارید برای اینكه او در جامعه شما با حرمت زندگی كرد اگر پیش شما محترم است آبرومند است شما هم بچه های او را احترام بكنید.
منبع:نشریه روشنان، شماره 10.
سه شنبه 15/1/1391 - 22:57
اهل بیت

1-حكایت لباس بهشتی
 

یك بار برخی از یهودیان عروسی داشتند به همین جهت نزد پیامبر(ص) آمده و گفتند: ما حق همسایگی داریم، از شما خواهش می كنیم دخترتان فاطمه را به خانه ی ما بفرستی تا عروسی ما به وجود او زیبنده تر شود و در این دعوت بسیار اصرار كردند.
پیامبر (ص) فرمود: او همسر علی بن ابیطالب و به فرمان اوست (یعنی باید اجازه ی آمدن او را از علی(ع) بگیرید)
آنان از پیامبر خواهش كردند كه نزد علی(ع) برای این دعوت واسطه شود و یهودیان در این عروسی همه گونه لوازم فراهم كرده و زینت و زیور چشمگیری گرد آورده بودند و گمان می بردند فاطمه(س) با لباس مندرس و كهنه اش شركت می كند و می خواستند او را خوار و خفیف كرده باشند!
در این هنگام جبرئیل لباس بهشتی آورد با زینت و زیوری كه همانندش را ندیده بودند، و فاطمه(س) آنرا پوشید و بینندگان از رنگ و بوی خوش آن شگفت زده شدند و چون به خانه ی یهودیان وارد شدند زنان یهود در برابرش به سجده افتادند و جلوی او بر زمین بوسه می زدند و بسیاری از یهودیان به جهت همین اعجاز اسلام را پذیرفتند و مسلمان شدند.(1)

2- فرشتگان به فاطمه(س) كمك می كردند
 

ابوذر رحمه ا.. می گوید: یك بار رسول خدا(ص) مرا فرستاد كه علی(ع) را فراخوانم به خانه علی(ع) آمدم و او را صدا كردم جوابم را نداد و آسیای دستی داخل خانه خود به خود می گشت و كسی كنار آن نبود، دوباره علی(ع) را صدا كردم و بیرون آمد و رسول خدا(ص) با او سخن گفت و به او چیزی فرمود كه نفهمیدم، آنگاه من گفتم: از آسیایی كه در خانه علی(ع) است شگفت زده ام كه خود به خود می گشت و كسی كنار آن نبود!
پیامبر(ص) فرمودند: دخترم فاطمه چنان است كه خداوند قلب و اعضای او را از ایمان و یقین پر ساخته و خدا از ضعف و ناتوانی او آگاه است و او را در زندگیش كمك می فرماید و كفایت می كند. آیا نمی دانی كه خداوند فرشتگانی دارد كه مامور كمك به خاندان محمد(ص) هستند؟ (2)

3-چادر نورانی
 

یك بار حضرت علی(ع) مقداری جو از یك یهودی به وام گرفت. یهودی در گرو وام چیزی طلبید. علی(ع) چادری پشمین متعلق به حضرت فاطمه(س) را نزد یهودی به گرو نهاد، یهودی آن را در اطاقی گذاشت و چون شب شد زن او برای كاری به آن اطاق وارد شد و مشاهده كرد نوری از آنجا می درخشد كه همه اطاق از آن روشن است. نزد شوی خود بازگشت و خبر داد كه در آن اطاق نوری بزرگ و درخشان دیده است. یهودی از گفتار زنش شگفت زده شد و فراموش كرده بود كه در آن اطاق چادر فاطمه(س) است. با شتاب برخاست و به آن اطاق درآمد و مشاهده كرد كه نور لباس مذبور از هر سو شعاع افكن است چنانكه گویی ماه درخشان از نزدیك می تابد تعجب كرد و پیش از پیش در محل لباس خیره شد و دریافت كه آن نور از چادر فاطمه(س) است.
از خانه بیرون آمد و نزد وابستگانش شتافت و زنش نیز وابستگان خود را خبر كرد و حدود هشتاد تن از یهودیان گرد آمدند و این موضوع را مشاهده كردند و همه به دین اسلام درآمدند.(3)

4-پیراهن عروسی
 

پیامبر(ص) برای فاطمه(س) و شب عروسی او پیراهنی تهیه فرمود زیرا پیراهنی كه فاطمه بر تن داشت وصله دار بود، در این هنگام مستمندی به خانه ی آنان مراجعه كرد و لباس كهنه ای طلبید. فاطمه(س) خواست پیراهن وصله دار را به فقیر بدهد، اما به یاد آورد كه خدای متعال می فرماید:«لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون» به نیكی نمی رسید تا آنگاه كه آنچه دوست دارید انفاق كنید.(سوره آل عمران آیه 92)، به همین جهت پیراهن نو را به فقیر داد.... (4)

5-تقسیم كار با خادمه ی منزل
 

سلمان فارسی می گوید: فاطمه(س) نشسته بود و با آسیای دستی جو را آرد می كرد و دسته ی آسیا (به جهت مجروح بودن دست فاطمه(س) خونین بود و حسین(ع) كه در آن هنگام كودك خردسالی بود در گوشه ای از خانه از گرسنگی گریه می كرد.
عرض كردم: ای دختر رسول خدا(ص) دستت را مجروح كرده ای در حالی كه فضه هست كه كارها را انجام دهد، فرمود: رسول خدا(ص) به من سفارش كرده است یك روز خدمت با فضه و یك روز با من باشد و نوبت او دیروز بود. (5)
فضه از بانوان بسیار پرهیزكار و خادمه حضرت فاطمه(س) است.

6-اذان نیمه كاره
 

بلال، موذن پیامبر(ص) تصمیم گرفته بود پس از آن بزرگوار، برای دیگران اذان نگوید. یك روز زهرا(س) فرمود: دوست دارم صدای موذن پدرم را بشنوم. این خبر به بلال رسید و به خواست زهرا(س) به اذان گفتن ایستاد، وقتی بانگ بلال به اللّه اكبر بر خواست زهرا(س) نتوانست جلوی گریه خود را بگیرد و چون بلال به اشهد ان محمد رسول اللّه رسید، زهرا(س) فریادی كشید و بی هوش شد. مردم به بلال گفتند كه دختر پیامبر از دنیا رفت و گمان كردند كه آن گرامی فوت شده است. بلال اذان را قطع كرد و آن را ناتمام گذاشت، وقتی زهرا(س) به هوش آمد از بلال خواست اذان را تمام كند ولی او نپذیرفت و عرض كرد: ای سیده ی بانوان من از آنكه بانگ اذان مرا بشنوی بر جان شما بیمناكم.(6)

7-عیادت خلیفه و رو گرداندن زهرا علیها اسلام
 

شخصیت چشمگیر زهرا(س) و بیانات بیدار كننده او، خلیفه و دستیارانش را بر آن می داشت كه هر طور هست به صلح و آشتی با زهرا(س) و دلجوئی از او تظاهر نمایند تا مبادا موقعیت خودشان در خطر واقع شود به همین جهت وقتی ابوبكر و عمر شنیدند زهرا علیها السلام بستری است به عیادت او آمدند ولی زهرا(س) آنان را نپذیرفت و اجازه ورود نداد. عمر از امیر المومنان علی(ع) تقاضا كرد برای ابوبكر اجازه بگیرد تا به عیادت آن گرامی بیایند و از او دلجوئی كنند امیر المومنان كه به جهت مصالح اسلام مدارا می فرمود پذیرفت و این موضوع را به اطلاع زهرا(س) رساند و او گفت: نه، به خدا سوگند هرگز با او سخن نمی گویم تا پدرم را ملاقات كنم و شكایت كردار ایشان را نزد او برم.
علی(ع) فرمود:من قول داده ام كه بر ایشان از تو اجازه بگیرم. زهرا(س) عرض كرد: خانه خانه توست و من همسر تو هستم و زنان در زندگی تابع هر طور مایل هستی عمل كن.
آنگاه چادر بر سر كشید و روی خویش به جانب دیوار كرد، و ابوبكر و عمر وارد شدند و سلام كردند و زهرا(س) پاسخشان را نداد، آنگاه آنان گفتند: از ما راضی باش، خدا از تو راضی باشد.
زهرا(س) فرمود: چه چیز باعث شده كه رضایت می جویید؟
گفتند: به بد رفتاری خویش اعتراف می كنیم و امید می داریم كه ما را عفو كنی و چشم و آزردگی كه از ما در دل داری بیرون نمایی؟
فاطمه(س) فرمود: من با شما سخن نمی گویم تا سوال مرا پاسخ دهید و سپس آن دو را سوگند داده پرسید: شما را به خدا سوگند آیا خوب به یاد دارید و شنیدید كه پیغمبر به شما فرمود: فاطمه پاره تن من است و من از اویم، هر كس فاطمه را بیازارد مرا آزرده، و هر كس مرا بیازارد خدا را آزرده و هر كس فاطمه را پس از مرگ من بیازارد همانند كسی است كه در زمان حیات و زندگی من او را آزرده و كسی كه او را در زمان حیات من بیازارد همانند كسی است كه پس از مرگ من او را آزرده ست.
فاطمه(س) با استماع این سخن و اقراری كه كردند گفت:
پروردگارا تو را گواه می گیرم، وای كسانی كه نزد من هستند شما نیز گواه باشید كه این دو نفر مرا آزردند هم در زمان حیات و زندگانی، و هم به هنگام مرگ من، و به خدا سوگند با شما سخن نخواهم گفت تا پدرم را دیدار كنم و شكایت شما دو نفر را به نزد او ببرم.
ابوبكر كه چنان شروع به جزع و بی تابی كرده و گفت: ای كاش مادر مرا نزاییده بود اما عمر با تندی او را مخاطب ساخته و گفت عجب است از آن مردمی كه تو را به سرپرستی و به خلافت خود منصوب داشته، با اینكه پیرمردی هستی كه عقل خود را از دست داده و خرف شده ای و در برابر خشم زن بی تابی می كنی و با خشنودی و رضایت او خوشحال می شوی!! این را گفته و از جا برخاستند و از آنجا بیرون رفتند.

تاریخ شهادت و محل دفن
 

شهادت حضرت فاطمه(س) بنا بر مشهور هفتاد و پنج روز پس از وفات پیامبر(ص) در 12 جمادی الاولی سال یازدهم هجری است و برخی روایات نود و پنج روز از پیامبر و در سوم جمادی الثانی نیز ذكر شده و در مورد محل دفن او برخی گفته اند در بقیع دفن شده و در برخی می گویند در خانه خود مدفون گردید و تاكنون محل واقعی قبر آن گرامی معلوم نشده است، و همانطور كه گفتیم امیر المومنین(ع) طبق وصیت زهرا(س) او را مخفیانه دفن كرد و قبرهای دیگری نیز ترتیب داد تا قبر او شناخته نشود و اصولاً وصیت زهرا(س) برای اختفای مدفن و دفن شبانه او سند روشنی علیه غاصبان است و این عمل بانوی بانوان بعد دیگری از مبارزات او بود كه موجب می شد توطئه گران نتوانند بر جنایاتی كه پس از رحلت پیامبر(ص) مرتكب شدند پرده كشند. زیرا بدیهی است كه اگر آنان افراد پرهیزكار و حقجوئی می بودند و خلیفه راستین پیامبر محسوب می شدند معنا نداشت كه زهرا(س) بر آنان خشمگین باشد و آنان را از شركت در تشییع و نماز و دفن خود محروم سازد و اختفاء مدفن سیده بانوان پرچم پایدار و غیر قابل استتار اعتراض و خشم او و سایر اهل بیت علیهم السلام نسبت به غاصبان است كه برای اندیشمندان سراسر قرون حقایق جریانات پس از پیامبر (ص) را بر ملا می سازد.
منابع:
1-(بحار ج3 ع ص30)
2-(بحار ج43 ص29 و شبیه به همین روایت با اندك تفاوت در.... شهر آشوب ج3 ص 116)
3-(بحار ج43 ص40 و خلاصه ای از این روایت در مناقب شهر آشوب ج3 ص 117-118، منتهی الامال س 160)
4-(ریا حسین الشریعه ج ص 106 به نقل از قبر المذاب)
5-(بحار ج43 ص 28 بیت الاحزان ص 20)
6-(بانوی بانوان/ابوالفضل موسوی گرمارودی ص 162 و 163)
نشریه روشنان، شماره 10.
سه شنبه 15/1/1391 - 22:56
اهل بیت
نویسنده:احمد ابراهیمی هرستانی




 

فدک بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله)
 

در بررسی منابع اسلامی اولین کلمی که درباره‌ی فدک بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله) به چشم می‌خورد این است: عمر می‌گوید: آنگاه که پیامبر از دنیا رفت نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) رفتیم حتماً بعد از تمام کردن امر خلافت برای ابوبکر و از ایشان درباره‌ی ما ترک (اموال) پیامبر سؤال کردیم. حضرت فرمود: اموال پیامبر برای ما خواهد بود. گفتیم: خیبر چطور؟ فرمود: برای ماست. گفتیم: فدک چگونه؟ فرمود: برای ما خواهد بود. گفتیم: این امور متحقّق نخواهد شد مگر اینکه با قیچی گردن‌های ما را جدا کنی. (24)
این روایت را فقط اهل سنت نقل کرده‌اند و درکتب شیعه ندیده‌ایم، اما از آنجائی که به لحاظ سیر طبیعی، این گفتگو قریب به ذهن است آن را ذکر نمودیم. معمول کار هر سیاستمداری این است که منوّیات و مقاصد خود را بدون درگیری به دست آورد، اینجا نیز شاید به امید اینکه بتوانند نظر امیرالمؤمنین (علیه السلام) را جلب کنند به این گفتگو نشسته‌اند، اما از این طریق نتوانستند به مراد خود برسند و ناچار برنامه های دیگری را طرح کردند که عبارت بود از مصادره فدک. (25)

فقراء مصرف کنندگان درآمد فدک
 

حضرت زهرا (سلام الله علیها) درسرزمین فدک نماینده ای قرار داد و کارمندانی را تحت فرمانش سپرد که پس از محاسبات لازم و پرداخت مخارج، خالص سود سالیانه راخدمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) تقدیم می‌نمود. درآمد فدک را سالیانه از هفتادهزار سکه‌ی طلا تا صد و بیست هزار سکه نوشته‌اند. (26) هر ساله حضرت به اندازه‌ی قوت خود برمی داشت و بقیه را بین فقرا تقسیم می‌کرد و تا هنگام رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله این شیوه ادامه داشت، (27) و چشمان بسیاری از نیازمندان منتظر سررسید درآمد فدک بود تا از بخشش فاطمه (علیهاالسّلام) زندگی خود را سامانی بخشند.
ده روز پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله مأموران ابوبکر به دستور خاص او به فدک رفتند و نماینده‌ی حضرت زهرا (علیهاالسلام) را از آنجا اخراج کردند و ملک آن را غصب نمودند و درآمد آن را به طور کامل برای مخارج حکومت غاصبانه‌ی خود صرف کردند، و کوچک‌ترین توجهی به سابقه‌ی مفصل امر الهی و عمل پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مورد فدک و سندی که تنظیم شده بود و شاهدانی که گواهی دادند و آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) در حضور مردم فرموده بود نکردند.
این تصویری بود از مراحل فتح فدک و اخراج آن از دست یهودیان و انتقال آن به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اعطای فدک توسط آن حضرت به فاطمه (علیهاالسلام) و آنچه طی چهار سال مالکیت و تصرف حضرت زهرا (علیهاالسلام) به عنوان دوران شیرین فدک طی شد تا آنگاه که دوران غصب آن فرار رسید و شیرینی گذشته را به کام فاطمه (علیهاالسّلام) و شیعیانش تلخ کردند.

از غصب فدک تا ریشه های اعتقادی آن
 

غصب سرزمینی به نام فدک از این مسئله حقوقی به یک مسئله اعتقادی تبدیل شد که امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت زهرا (علیهاالسّلام) در آن به بیدار کردن مردم پرداختند و بسیاری از آنچه باید در روزهای غصب خلافت می‌فرمودند در سایه‌ی غصب فدک بیان کردند. فرصت‌ها چنان یکی پس از دیگری سر می‌رسید که دشمن غفلت زده کاملاً خود راگم کرده بود و دست به کارهای ناشیانه ای می‌زد و هر بار یک پرده از باطل خود را بروز می‌داد.
ضربه های امیرالمؤمنین و حضرت زهرا (علیهاالسلام) هم کاری بود و هر بار که بر سر آن فرود می‌آمد دیگر نمی‌توانستند از جای خویش برخیزند. در یک کلمه می‌توان گفت: میدان پیکاری تشکیل شده بود که هر دو سوی جبهه هر سلاحی داشتند به میدان آورده بودند و یک جنگ تمام عیار درگفته بود که آتش آن را خود غاصبین برافروختند. نتیجه‌ی این جنگ بیداری نسل‌های حاضر و اینده و اتمام حجت کامل عیار درباره‌ی اهل بیت (علیهم السّلام) بود. (28)

عکس العمل حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام)
 

وقتی ابوبکر اموال حضرت، مخصوصاً فدک را مصادره کرد؛ حضرت (علیهاالسلام) برای مطالبه حق خود قیام کرد. حضرت برای پس گرفتن اموال از سه طریق استفاده کرد:
1.برای ابوبکر پیغام فرستاد. 2. خودش را برای بیان دعوی در جمع کوچک، اقدام کرد. 3.حضرت در مسجد دادگاه علنی برگزار نمود.
در بعضی روایات کمله‌ی «أرسَلت» دارد یعنی: حضرت کسی را فرستاد؛ این کلمه دلالت می‌کند که خود حضرت نرفت، بلکه کسی را برای مطالبه فدک فرستاد.
در بعضی روایات کلمه‌ی «جائَت» وجود داردبه قرینه اینکه منتهی می‌شود به رد فدک، معلوم می‌شود حضرت قبل از آنکه قیام علنی بنماید برای احقاق حق به مسجد آمده‌اند.
و در بعضی روایات «أَتَت فاطمة علیهاالسلام» دارد که منتهی به احضار شهود می‌شود و فدک را به حضرت نمی‌دهند و ایشان ایراد خطبه نمی‌کنند. از این روایت نیز برمی آید که حضرت قبل از قیام علنی به مسجد آمدند و اقامه‌ی حجت کردند. از جمع این دو روایت معلوم می‌شود که حضرت قبل از قیام علنی، چند بار به مسجد آمده‌اند. دسته‌ی دیگر روایاتی هستند که خطبه حضرت را درمسجد نقل می‌کنند. (29) در اینجا برای روشن شدن چگونگی اقدام حضرت برای گرفتن فدک چند رایت را مطرح می نمائیم.
روایت اول: عایشه می‌گوید: «همانا زهراعلیهاالسلام دختر پیامبر، کسی را فرستاد نزد ابوبکر و چیزهائی را مطالبه کرد: حوائط مدینه، فدک، و باقیماندهی خمس خیبر. ابوبکر گفت: همانا پیامبر فرمود: اموالی که باقی می‌گذاریم کسی از ما ارث نمی‌برد و آل پیامبر از این مال استفاده می‌کنند. به خدا قسم چیزی را که پیامبر انجام می‌داد تغییر نمی‌دهم، و مثل پیامبر در اموال پیامبر عمل می‌کنم؛ و بالاخره ابوبکر چیزی را به فاطمه علیهاالسّلام نداد.» (30)
روایت دوم: «فاطمه علیهاالسلام به ابوبکر فرمود: »أم ایمن شاهد است که رسول الله (صلی الله علیه و آله) فدک را به من هدیه کرد. ابوبکر در جواب گفت: ای دختر پیامبر، خدا هیچ مخلوقی خلق نکرده است که از پدرت پیامبر، نزد من محبوب‌تر باشد، و دوست داشتم آن روز که پدرت از دنیا رفت آسمان بر سرم فرو می‌ریخت. به خدا اگر عایشه فقیر شود، ولی درباره‌ی حق تو که دختر پیامبری ظلم می‌کنم؟ این مال برای پیامبر نبود، این مال برای مسلمانان بود و به واسطه آن پیامبر تجهیز قوای نظامی، می‌کرد و چون پیامبر از دنیارفت، من در آن تصرف کردم، آنگونه که پیامبر تصرف می‌کرد. (31)
روایت سوم: «ابوبکر سند فدک را برای فاطمه علیهاالسّلام نوشت، عمر وارد شد و گفت: چه چیزی نوشتید. ابوبکر گفت: سندی برای فاطمه علیهاالسّلام درباره‌ی ارشاد او از پدرش نوشته‌ام. عمر گفت: چه مالی به مسلمانان خواهی داد، در حالی که عرب‌ها با تو به جنگ برخواسته اند!؟ پس نوشته را گرفت و پاره کرد» (32)

دلائل غصب فدک
 

1.رشوه به مخالفان حکومت
 

همانگونه که می‌دانید و در تاریخ ذکر شده بعد از رحلت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله)، عده‌ای خاص در سقیفه تصمیم گرفتند بر خلاف سفارشات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خلافت را به ابوبکر واگذار کنند و هرچند از تصمیم نابخردانه مورد تأئید عده ای در جامعه قرار گرفت، ولی این پیروزی نسبی برای ادامه خلافت کافی نبود، چون این تصمیم مخالفان زیادی داشت، از جمله بنی امیه که در رأس آن‌ها ابوسفیان قرار گرفته بود، و خلاف خلیفه را به رسمیت نمی‌شناختند. در چنین شرایطی باید با دادن بعضی از پست‌ها به سران مخالف و رشوه مالی به عده ای دیگر مخالفان راهمراه و همیار حکومت نمود یا از سکوت آنها به نفع حکومت استفاده کرد. مثلاً خلیفه برای ساکت کردن ابوسفیان فرزند وی معاویه را برای حکومت شام انتخاب کرد، که ابوسفیان با شنیدن این خبر گفت: ابوبکر صله‌ی رحم کرده است. (33)
همچنین خلیفه باید برای ساکت کردن مهاجر و انصار به ویژه خزرجیان، که از روز نخست با او بیعت نکردند و با دلی پر از خشم از سقیفه بیرون آمدند، اموالی را بین آن‌ها تقسیم کند. هرچند کسانی متوجه این نکته بوده و این پول را رشوه می‌دانستند و از گرفتن آن سرباز می‌زدند در تاریخ آمده است: «زید بن ثابت» سهمیه یکی از زنان «بنی عدی» را به در خانه او آورد، آن بانوی گرامی پرسید: این چیست؟ زید گفت: سهمیه ای است که خلیفه میان زنان انصار تقسیم کرده است. آن بانو در جواب گفت: برای خرید نیم رشوه می‌دهید، سوگند به خدا چیزی از او نمی‌پذیریم. (34) شاهد این رشوه دادن به مخالفان حکومت تصریح خود عمر است، آنجا که ابوبکر سند فدک را ناچاراً برای فاطمه (علیهاالسلام) می‌نویسد. عمر می‌گوید: چگونه می‌خواهی امورات مردم را با خزانه خالی اداره کنی، در حالی که عرب با تو سر جنگ دارد!؟ (35)

2.تضعیف خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله
 

آن دو در مقابل گروه های مختلفی از مسلمانان قرار گرفته‌اند و می‌دانند در بین آن‌ها، آن کسی که صاحب حق می‌باشد، حضرت علی علیه السّلام است، آن کسی که پیامبر صلی الله علیه و آله او را معین کرده امیرالمؤمنین علیه السلام است، و آن کسی که همه به معنویت او معترف هستند علی علیه السلام است. اگر محبوب دل‌ها دارای مال کثیری در این اوضاع آشفته باشد، کار حکومت آن دو دشوار خواهد بود. اینجاست که اموال پیامبر (صلی الله علیه و آله) را می‌گیرند، تا مردم از اطراف امیرالمؤمنین (علیه السلام) پراکنده شوند و صحابه‌ی راستین پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز، وقتی تنهایی امیرالمؤمنین (علیه السلام) را ببینند راهی جز سکوت نخواهند داشت. ابن ابی الحدید می‌نویسد: از علی بن تقی، عالم شیعه پرسیدم، آیا فدک غیر از چند درخت خرما و زمینی که ارزشی نداشت، چیز دیگری بود؟ گفت: این گونه نیست که فکر می‌کنی، بلکه بسیار با ارزش بود و درختان خرمای آن با نخل‌های موجود درکوفه (قرن هفتم) برابری می‌کرد و قصد ابوبکر و عمر از گرفتن فدک این بود که علی علیه السلام از عوائد آن برای نزاعِ درخلافت استفاده نکنند و به همین جهت بعد ازغصب فدک، سهم فاطمه و علی علیه السلام و سائر خاندان پیامبر را، از خمس نیز نداد (36)

3. کینه‌ها
 

مرحوم آیة الله محمّدباقر صدر می‌گوید: اگر بخواهیم تحقیقاتی حقیقی و دقیق داشته باشیم، باید در جهانِ
واقعی انسان‌ها مطالعه کنیم، انسان‌هایی که روزی روی همین کره خاکی می‌زیسته‌اند و جزئی از کل بشریّت بوده‌اند و احساسات گوناگونی، آنان رابه اختلاف می‌کشانده و انگیزه های مختلف خیر و شر در دل آن‌ها رسوخ می‌کرده است. (37) اگر با این دیدگاه بخواهیم به غصب فدک نگاه کنیم، ریشه‌های گوناگونی را برای این عمل می‌توان ارائه کرد: امیرالمؤمنین علیه السلام همان کسی است که از دیگران زودتر ایمان آورد. (38) امیرالمؤمنین (علیه السلام) : همان شخصیتی است که درعلم از همه برتر می‌باشد. (39)
امیرالمؤمنین (علیه السلام) همان کسی است که در جهاد از همه بالاتر می‌باشد. (40) و حضرت زهرا (علیه السلام) دختر خدیجه است که هرگاه نامش پیش عایشه دختر خلیفه وقت برده می‌شود، بر خود می‌پیچد. (41) حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) کسی است که ابوبکر از او خواستگاری کرد و جواب رد شنید. (42) حال حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام) می‌خواهد مال زیادی در اختیار داشته باشد؛ آیا این گونه مسائل در تصمیم گیری خلیفه و وزیرش در امر فدک، جایی داشته یا نه؟ در تاریخ تصریحی ندارد.
امابه هر حال انسان دارای عواطف و احساست و حب و بغض و انتقام و... می‌باشد. (43)
تاکنون ثابت شد که «فدک» ملک خاص رسول اکرم صلی الله علیه و آله بوده آن را در زمان حیاتش به حضرت فاطمه علیهاالسلام بخشیده است. اما بعداز رحلت رسول اکرم ابابکر غاصبانه به جای پیامبر (صلی الله علیه و آله) نشست و دستور داد وکیل حضرت زهرا (علیهاالسلام) از «فدک» خارج شود و بدین طریق «فدک» را نیز غصب کرد. به دنبال غصب فدک حضرت علی و فاطمه (علیهماالسلام) برای بازپس گرفتن حق خود پیش خلیفه غاصب آمده و به غصب «فدک» اعتراض نمودند. ابابکر گفت: فدک ملک رسول (صلی الله علیه و آله) بوده و الآن من جانشین رسول الله هستم و «فدک» بایددردست من باشد. واگر شما مالک «فدک» هستیدبایدبراین مطلب شاهدبیاورید. سؤالی که اینجامطرح می‌شود این است که آیا طبق قوانین شرع مقدس اسلام شاهد خواستن از حضرت زهرا (علیهماالسلام) امری صحیح بود یا نه؟
به یقین این کار ابابکر صحیح نبوده و مخالف با قوانین شرع اسلام می‌باشد، برای اثبات این مطلب به دلایل زیر توجه فرمائید:
1.قانون ذوالید: از نظر اسلام اگر ملکی در دستان شخصی باشد (ذوالید) مالک آن شناخته می‌شود، و اگر غیر از این باشد لازمه آن هرج و مرج در نظام جامعه است. حال اگر شخصی دیگری که ذوالید نیست، ادعای مالکیت داشته باشد، باید بر این ادعای خود دلیل بیاورد، و شارع مقدس در مقام قضاوت در این مسئله فرمود: «البنیةُ عَلَی المُدّعی» مدعی برای اثبات ادعای خود باید شاهد بیاورد. اما در مسئله فدک ثابت شد که «فدک» در اختیار حضرت زهرا علیهاالسالم بود، حال اگر مسلمانان با ابوبکر ادعا دارند که آن‌ها مالک «فدک» می‌باشند باید بر این ادعا و شاهد بیاورند ولی اینجا ابوبکر برخلاف حکم اسلام، از حضرت زهرا (علیهاالسلام) که ذوالید و مالک می‌باشند طلب شاهد نموده است. اکنون به روایت اشاره می‌کنیم که امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) چگونه ابوبکر را بر اشتباه خود آگاه نمود. در علل الشرایع: امام صادق (علیه السلام) فرمودند: چون ابوبکر «فدک» را از حضرت زهرا (علیهاالسلام) گرفت و وکیل حضرت را از «فدک» خارج کرد. امیرالمؤمنین علی علیه السلام به مسجد آمدند و ابوبکر را در مسجد نشسته بود و مهاجرین و انصار در اطراف او قرار گرفته بودند، حضرت رو به ابوبکر کرده و فرمودند: «ای ابوبکر چرا فاطمه را از فدک منع کردی در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله فدک را برای او قرار داده بود و وکیل او چندین سال در فدک بود. ابوبکر جواب داد: فدک ملک مسلمین است اگر فاطمه شاهد عادلی بر اثبات ملکیت خود بیاورد، پس» فدک از آن اوست وگرنه هیچ حقی در «فدک» ندارد. حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: ای ابوبکر! آیا برای ما به خلاف حکم خدا بر مسلمانان حکم می‌کنی؟ ابوبکر گفت: «نه. حضرت فرمود: به من بگو اگر در دست مسلمانان چیزی باشد و من ادعا کنم آن چیز از آن من است از چه کسی تقاضای شاهد می‌کنی. ابابکر گفت: از شما، دوباره حضرت فرمودند و اگر در دست من چیزی باشد و مسلمانان در آن ادعای ملکیت کنند، باز از من تقاضای بینه و شاهد می‌کنی؟ پس ابابکر خاموش شد. (44)»

2. عصمت حضرت زهرا علیهاالسّلام
 

دلیل دیگر بر اینکه ابوبکر نمی‌بایست از حضرت زهرا (علیهاالسّلام) شاهد بخواهد «عصمت» حضرت می‌باشد، که معصوم بودن حضرت زهرا (علیهاالسلام) ازهر گناه، احتمالِ ادعای دروغین را، در ایشان به طور کلی منتفی می‌سازد و این عصمت توسط آیه تطهیر ثابت شده و مورد قبول تمام علمای شیعه و سنیّی می‌باشد. بهترین سخن در اینجا کلام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در احتجاج با ابوبکر است که می‌فرماید:
«انما یرد الله لیذهب عنکم الرِّجسَ أهلَ البیت و یُطَهِّرَکُم تَطهیراً»؛ (همانا خداوند اراده کرده تا رجس و پلیدی را از شما اهل بیت دورکند و شما را پاک گرداند) درباره‌ی چه کسانی نازل شده است، درباره‌ی ما یا غیرما؟ ابوبکر گفت: درباره‌ی شما ... حال ای ابوبکر بگو چه کر خواهی کرد اگر شهودی شهادت بدهند که فاطمه (علیهاالسلام) دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) کار خلافی انجام داده است. ابوبکر گفت بدهند که فاطمه (علیهاالسلام) دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) کار خلافی انجام داده است. ابوبکر گفت حد بر او جاری می‌کنم، همانگونه که بر زنان مسلمان چنین می‌کنم. علی (علیه السلام) فرمود: در این صورت تو درنزد خدا کافر به شمار می‌روی. ابوبکر گفت: به چه علت؟ حضرت فرمود: چون تو شهادت خداوندبه طهارت و پاک بوده حضرت فاطمه (علیها السلام) از هر گناهی را رد کرده‌ای و شهادت مردم را بر علیه او پذیرفته ای... پس مردم با کلماتی آمیخته از غصب، ابوبکر را انکار کرده و در حالی که همدیگر را نگاه می‌کردند می‌گفتند: به خدا قسم علی بن ابیطالب (علیهاالسلام) راست می‌گوید. (45)

3. علم قاضی
 

دلیل دیگر بر اینکه ابوبکر نباید شاهد مطالبه کند، این است که او باید به علم خود عمل می‌کرد، چون حاکم می‌تواند در مواردی که علم به وقوع چیزی دارد، بدون اینکه کسی شهادت بدهد حکم کند، زیرا علم او از گواهی شاهدان قوی‌تر است؛ و دلیل بر درستی گفتار ما روایت زیر می‌باشد: مرد اعرابی در مورد ناقه ای با رسول خدا به نزاع برخاست. حضرت به او فرمود: این ناقه مال من است و من پولش را به تو داده‌ام. اعرابی گفت: من بر این مطلب شهادت می‌دهم. پیامبر (صلی الله علیه و آله) از او پرسیدند: تو از کجا علم پیدا کردی؟
آیا در آنجا که من این شتر راخریدم حاضر بودی؟ گفت: نه، و لکن من از آنجا که یقین به رسالت شما دارم به این مطلب نیز یقین دارم. حضرت فرمود: من شهادت تو رانافذ و قابل اجرا می‌دانم؛ و آن را به منزله دو شهادت قرار می‌دهم. بدین جهت او را ذوالشهادتین نامیدند. (46)
این داستان همانند داستان حضرت زهرا (علیها السلام) است، از آن جهت که «خدیجه» ندیده بودکه پیامبر پول شتر را داده‌اند ولی چون می‌دانست او رسول خداست و معصوم از هر گناهی می‌باشد و جز به حق و راستی سخن نمی‌گوید، علم به صدقِ ادعای پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیدا کرد و به نفع او شهادت داد.
پیامبر هم نه تنها کار او را امضاء کرده و شهادت او را قبول کرد، بلکه او را نیز مورد تشویق قرار دادند، در مسئله «فدک» هم چون ابوبکر می‌دانست حضرت زهرا (علیها السلام) طبق آیه تطهیر معصوم بوده و از هر گناه پاک می‌باشد و در آنچه ادعا می‌کند صادق است، پس باید از این علم خود استفاده می‌کرد و به نفع حضرت زهرا (علیها السّلام) حکم به رد «فدک» می‌داد، و دیگر احتیاج به طلب بنیّه نبود.
فاطمه (علیها السلام) دو شاهد اقامه می‌کند
شاهدهای فاطمه (علیها السلام) دو فرد معمولی از صحابه نیستند، یکی امیرالمؤمنین (علیه السلام) است و دیگری أم أیمن است، آنان مقام مشخص نزد همه‌ی صحابه دارندکه اگر برای هر چیزی شهادت می‌دادند، به یقین پذیرفته می‌شود. شاید علت اینکه فاطمه (علیها السلام) این دو نفر را انتخاب می‌کند نیز همین باشد، و الاّ افراد زیادی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) شنیده‌اند که فدک مال فاطمه (علیها السلام) است. بعید است در سرزمین کوچک اسلام آن روز، کسی این خبر را نشنیده باشد، تا چه رسد به کسانی که با پیامبر صلی الله علیه و آله مصاحبت‌های طولانی و مستمر داشتند. ام ایمن کسی است که پیامبر به او بشارت بهشت داده است. (47) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم احتیاج به معرفی ندراد لذا امتیازات این دو شاهد آنچنان است که خدشه‌ای در آن‌ها وارد نیست.
در اینجا نکته ای در کلام ام ایمن در شهادت دادن او وجود داردکه متذکر آن می‌شویم او می‌گوید: از پیامبر شنیدم که «فاطمة سیدة نساء اهل الجنه» پس سؤالی طرح کرد: آیا کسی که بزرگ زنان اهل بهشت است ادعای به غیر حق می‌کند؟ لذا این کلام معلوم می‌شود، در آن زمان برای صحابه‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز جای سؤال بود که چگونه کلام دختر پیامبر قبول نمی‌شود و ازحضرت مطالبه شاهد می‌گردد. اینجاست که خلیفه ثانی اجازه‌ی سخن نمی‌دهد، و می‌گوید این حرف‌ها را کنار بگذار و شهادت بده. چرا اجازه سخن نمی‌دهند؟ آیا احتمالی غیر از این است که دوست ندارند حقائق کاملاً آشکار شود و به سر زبان‌ها بیافتد!؟
شاید از این می‌ترسیدند که‌ام ایمن آن قدر بگوید که مردم از خواب بیدار شوند و به خلیفه اعتراض کنند. وقتی‌ام ایمن شهادت را آغاز می‌کند و می‌گوید: در خانه فاطمه (علیها السلام) بودیم که پیامبر صلی الله علیه و آله امیرالمؤمنین و مرا به عنوان شاهد بر این هدیه قرار داد. خلیفه ثانی می‌گوید: ام أیمن تو یک زنی، شهادت یک زن چیزی را ثابت نمی‌کند. درمورد کیفیت شهادت امیرالمؤمنین (علیه السلام) شاید بعد از آنکه کلمات ام ایمن را شنیدند، دانستند که اگر امیرالمؤمنین شهادت بدهد، کار را یکسره و حجت را تمام خواهد کرد، بدین مناسبت بهانه کردند که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این شهادت ذینفع است، و شهادت او قبول نیست و قبل از آنکه امام علیه السلام کلامی بفرماید مجلس را خاتمه دادند. (48)
نتیجه
غصب فدک از مسائل مهم صدر اسلام است که از طریق ابوبکر وعمر دنبال شد وبه دودلیل آن‌ها دست به چنین عمل زشت وناپسندی زدند-با اینکه اوصاف وفضائل فاطمه زهراء (علیها السلام) وعلی (علیه السلام) را از زبان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) شنیده بودند –یکی اینکه از نظر درآمد اقتصادی فدک بسیار جایگاه خاصی داشت ومی توانستند حکومت خود را با آن محکم‌تر قرار دهند ودیگر اینکه از طریق غصب فدک ضربه ای بر علی (علیه السلام) ودوستدارانش زده وآنها را ذلیل وخوار نگه دارند تا شاید دست از طرفداری از علی (علیه السلام) بردارند که البته هیچ گاه موفق نشدند.

پی نوشت ها :
 

1. فدک از غصب تا تخریب ص 7
2. المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب علیه السلام ‘ص : 279
3. ، ص 109 2-بحار الانوار ج 29
4. سوره مبارکه حشر، آیه 6 و 7.
5. تفسیر المیزان، ج 19، ص 353.
6. تفسیر المیزان، ج 19، ص 362، مجمع البیان، ج 9، ص 261.
7. فدک مجلسی، به نقل از مجمع البیان، ج 9، ص 260.
8. فدک، مجلسی، ص 50؛ به نقل از پاورقی کتاب «فدک» آیت الله سیدمحمدحسن قزوینی، ص 70.
9. مؤلف آن حاکم حسکانی از بزرگان اهل سنت، در قرن پنجم هجری بوده است.
10. شواهدالتنزیل، ج 1، ص 339.
11. و حق نزدیکان را بپرداز.
12. چون آیه «آت ذی القربی حقه» نازل شد پیامبر فاطمه را خواست و فدک را به او عطا کرد.
13. مجمع الزوائد، ج 7، ص 49.
14. درالمنثور، ج 4، ص 177.
15. کنزل العمال، ج 3، ص 767.
16. تبیان، ج 8، ص 253، البرهان، ج 3، ص 264، المیزان، ج 16، ص 189.
17. کافی: ج 1، ص 622، وسائل الشیعه، ج 6، ص 366.
18. مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 142.
19. فدک ذوالفقار فاطمة علیهاالسلام، ص 28؛ به نقل از مجمع البلدان ماده فدک، بحار، ج 29، ص 166.
20. فدک، غلامحسین مجلسی، ص 57؛ به نقل از الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 112.
21. فدک و العوالی، ص 278.
22. سفینه البحار، ج 2، ص 350.
23. فدک ذوالفقار علی علیه السلام، ص 28؛ به نقل از مجمع الزوائد، ج 9، ص 40.
24. همان، ص 29.
25. بحارالأنوار، ج 29، ص 118.
26. بحارالأنوار، ج 29، ص 123، ح 25.
27. اسرار فدک، محمدباقر انصاری، سیدحسین رجائی، ص 27.
28. فدک ذوالفقار علی علیه السلام، ص 32.
29. صحیح مسلم، ج 5، ص 1535، باب الجهاد، صحیح بخاری، ج 5، ص 82، باب فتح خیبر. بحارالأنوار، ج 29، ص 11.
30. بحارالأنوار، ج 29، ص 228 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 16، ص 214.
31. سیره حلبی، ج 3، ص 488، البرهان، ج 3، ص 263، شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید، ج 16، ص 274.
32. فدک از غصب تا تخریب، مجلسی، غلامحسین، ص 68؛ به نقل از تاریخ طبرسی، ج 3، ص 202.
33. همان.
34. مجمع الزوائد، ج 9، ص 40، بحارالانوار، ج 29، ص 129. البرهان، ج 3، ص 263.
35. شرح ابن ابی الحدید، ج 16، ص 236.
36. فدک در تاریخ، ص 42.
37. مستدرک حاکم، ج 3، ص 136، مسند احمد، ج 4، ص 368.
38. مستدرک حاکم، ج 3، ص 126، مناقب خوارزمی، ص 82.
39. تاریخ ابن عساکر، ج 2، ص 229.
40. البدایه، ج 3، ص 157.
41. اسدالغابه، ج 7، ص 221.
42. خلاصه، فدک ذوالفقار فاطمه، سیدمحمدواحدی، ص 45 و 46.
43. علل الشرایع، ج 1، ص 190، بحارالانوار، ج 29، ص 124.
44. احتجاج، ص 92، بحارالأنوار، ج 29، ص 127، ح 27.
45. فدک، مجلسی، ص 78؛ به نقل از شرح ابن ابی الحدید، ج 16، ص 101.
46. فدک ذوالفقار فاطمه علیها السلام، ص 60؛ به نقل از طبقات الکبری، ج 8، ص 224.
47. فدک ذوالفقار فاطمه، ص 66.
48. همان. ص 67 .

منابع ومأخذ
1-قرآن کریم
2-نهج البلاغه
3-تفسیر المیزان، طیاطبایی محمد حسین، ترجمه همدانی موسوی، محمد باقر نشر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم چاپ 1374 ش
4-تفسیر البرهان، بحرانی سید هاشم، نشر بعثت، سال 1416 ق
5-معجم البلدان، الحموی یاقوت بن عبد الله، نشر دار صادر، بیروت، چاپ دوم،1995 م
6-کنز العمال، متقی هندی، نشر الرساله، بیروت 1409 ق
7-صحیح مسلم، نیشابوری مسلم بن حجاج، نشر دار الفکر، بیروت، مجمع الزوائد، هیثمی نور الدین ابوبکر، نشر دار الکتب العلمیه چاپ بیروت 1408 ق
8-صحیح بخاری، بخاری ابو عبد الله محمد بن اسماعیل، نشر دار الجیل، چاپ بیروت 1409 ق.
9- تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، تحقیق محمد بن ابو الفضل ابراهیم، نشر دار التراث، بیروت چاپ دوم 1387 ق
10 تاریخ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، نشر دار صادر، چاپ بیروت
11-البدایه والنهایه دمشقی ابن کثیر، نشر دار الفکر، بیروت 1407
12-اسد الغابه، عز الدین بن الاثیر الجزری؟، نشر دار الفکر، بیروت 1409 ق
13-بحار الانوار، مجلسی محمد باقر، نشر الوفاء، بیروت
14-الدر المنثور سیوطی جلال الدین، نشر دار الفکر، چاپ بیروت 1423 ق
15-شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، تحقیق محمد ابولفضل ابراهیم، دار احیاءالکتب العربیه، بی تا
16-فدک ذولفقار فاطمه؛ واحدی سید محمد؛ نشر مسجد مقدس جمکران؛ چاپ 1379 ش
17- فدک، مجله کوثر، شماره 8 محمد قاسمی ص 91 بی تا
18-اسرار فدک انصاری محمد باقر؛ رجائی سید حسین نشر دلیل ما؛ چاپ 1380 ش
19-سوگنامه فدک نقوی محمد تقی نشر الهادی چاپ 1379
20-بانوی نمونه اسلام فاطمه زهراء؛ امینی ابراهیم نشر شفق چاپ 1376 ش
سه شنبه 15/1/1391 - 22:56
اهل بیت
از مسائل حساس در صدر اسلام، فدک فاطمه زهرا (علیها السلام) است. فدک هدیه ای از طرف پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به فاطمه زهرا (علیها السلام) بود که بعد از پیامبر (صلی الله علیه وآله) توسط غاصبان خلافت وولایت مصادره شد وتحت تسلط آنان در آمد ولی فاطمه (سلام الله علیها) در برابر غاصبانش با منطق قرآن وعقائد وکلام پیامبر به احتجاج بر می‌خیزد ودر پی آن میراث گرانبهای از دست رفته خویش را می‌طلبد. وباز گرداندن فدک به اموالش نه برای زمین پر بار وآب ونخل بی شمار فدک، بلکه برای استقرار نظام ولایتی بر قاعده اقتصاد فدک بود که در این مقاله مورد تحلیل وبررسی قرار گرفته است.
کلید واژه :حضرت علی (علیه السلا)، حضرت فاطمه (علیها السلام)، فدک، غصب، خلیفه
مقدمه
از آن زمانی که فدک به فاطمه (علیها السلام) مرتبط شد ارزش الهی واعتقادی به خود گرفت و فدک به امر خاص خداوند به فاطمه (علیها السلام) اعطاءشد تا دوست ودشمن فاطمه (علیها السلام) معرفی شوند، آری غصب فدک مسأله ای عظیم شد که تا ابد کسی نمی‌تواند آنرا کوچک تلقی نماید، غصب فدک در تاریخ شاخص گردید ویکی از علل آن به خاطر این است که در جریان بارز پس گیری فدک چهره های نفاق تا نسلهای آینده به مردم شناسانده شد تا چراغ روشنی در پیش رو داشته باشند که راه سوءاستفاده دزدان عقیده را مسدود نماید ورا ه آل محمد (علیهم السلام) خوب شناخته شود.

جنگ خیبر
 

جلگه وسیع حاصلخیزی را که در شمال مدینه به فاصله سی ودو فرسنگی آن قرار دارد «وادی خیبر» می‌نامند وپیش از بعثت پیامبر (صلی الله علیه واله) ملت یهود برای سکونت وحفاظت خویش در آن نقطه، دژهای هفتگانه محکمی ساخته بودند از آنجا که آب وخاک این منطقه برای کشاورزی آمادگی کامل داشت تا ساکنان آنجا در امور زراعت وجمع ثروت وتهیه سلاح وطرز دفاع، مهارت کاملی پیدا کرده بودند وآمار جمعیت آن‌ها بالغ بر بیست هزار نفر بود ومیان آن‌ها مردان جنگاور ودلیر فراوان به چشم می‌خورد.
جرم بزرگی که یهودیان خیبر داشتند، این بود که تمام قبائل عرب را برای کوبیدن حکومت اسلام تشویق کردند وسپاه شرک با کمک مالی یهودیا ن خیبر در یک روز از نقاط مختلف عربستان حرکت کرده خود را به پشت مدینه رساندند. در نتیجه جنگ احزاب رخ داد وسپاه مهاجم با تدابیر پیامبر (صلی الله علیه وآله) وجانفشانی یاران او پس از یک ماه توقف در پشت خندق متفرق شدند وبه وطن خود ازآن جمله یهودیان خیبر به خیبر بازگشتند ومرکز اسلام آرامش خود را باز یافت. ناجوانمردی یهودیان خیبر، پیامبر را بر آن داشت که این کانون خطر را بر چیند وهمه آن‌ها را خلع سلاح کنند. زیرا بیم آن می‌رفت که این ملت لجوج وماجراجو بار دیگر صرف هزینه های سنگین، بت پرستان عرب را بر ضد مسلمانان بر انگیزند وصحنه نبرد احزاب بار دیگر تکرار شود. به خصوص تعصب یهود نسبت به آیین خود؛ بیش از علاقه مردم قریش به بت پرستی بود وبرای همین تعصب کور بود که هزار مشرک اسلام می‌آورد، ولی یک یهودی حاضر نبود دست از کیش خود بردارد، خلاصه پیامبر (صلی الله علیه واله) فرمان دادکه مسلمانان برای تسخیر آخرین مراکز یهود در سرزمین عربستان آماده شوند وپرچم سفیدی به دست حضرت علی (علیه السلام) داد و فرمان حرکت را صادرنمودورهبر بزرگ اسلام باهزاروششصد سرباز که دویست سواره نظام در میان آن‌ها بود به سوی خیبر پیشروی کرد.
اشغال شبانه نقاط حساس
دژهای هفتگانه خیبر، هرکدام نام مخصوصی داشتند ونامهای آنها به قرار زیر بود :ناعم قموص، کتیبه، نسطاه، شق، وطیح، سلالم، ..برخی از این دژها گاهی به یکی از سرداران آن دژ منسوب می شدمثلا می‌گفتند دژ مرحب، همچنین برای حفاظت وکنترل اخبار دژ، در کنار هر دژی، برج مراقبت ساخته شده بود تا نگهبانان برج‌ها، جریان خارج قلعه را به داخل گذارش دهند وطرز ساختمان برج ودژطوری بود که ساکنان آن‌ها بر بیرون قلعه کاملا مسلط بودند وبا منجنیق وغیره می‌توانستند دشمن را سنگباران کنند. در میان جمعیت بیست هزار نفری، دو هزار مرد جنگی ودلاور به چشم می‌خورد که فکرآنها از نظر آب وذخائر غذایی کاملاآسوده بود، ودر انبارها، ذخائر زیادی داشتند. نخستین کاری که برای تسخیر این دژهای محکم صورت گرفت این بود که تمام نقاط حساس وراهها بوسیله سربازان اسلام به صورت مخفیانه وشبانه اشغال گردید که نگهبانان برج‌ها نیز از این کار آگاهی نیافتند وصبح گاهان که کشاورزان خیبر با لوازم کشاورزی از قلعه‌ها بیرون آمدند چشمهای آنها به سربازان دلیر ومجاهد اسلام افتاد وآنها با دیدن این منظره با ترس و وحشت پا به فرار گذاردند وبه دژها پناه بردند ودر داخل دژها شورای جنگی تشکیل گردید؛ و نتیجه شورا این بود که زنان وکودکان را در یکی از دژها، وذخائر غذایی را در دژ دیگر جای دهند. دلیران وجنگاوران هر قلعه با سنگ وتیر از بالا دفاع کنند وقهرمانان هر دژ در موقع خاص از دژبیرون آیند و در بیرون دژ با دلیران اسلام بجنگند. دلاوران یهودی با این نقشه توانستند مدت یک ماه در برابر ارتش نیرومند اسلام مقاومت کنند بطوریکه گاهی برای تسخیر یک دژ ده روز تلاش انجام می‌گرفت ونتیجه ای بدست نمی‌آمد. درباره جزئیات نبرد خیبر نمی‌توان نظر قاطع ابراز کرد، ولی از مجموع کتابهای تاریخ وسیره نویسان چنین استفاده می‌شود که سربازان اسلام دژها را یک به یک محاصره می‌کردند وکوشش می‌نمودند که ارتباط دژ محاصره شده را از دژهای دیگر قطع نمایند، وپس از گشودن آن دژ، به محاصره دژدیگر می‌پرداختند. دژهایی که با یکدیگر ارتباط زیرزمینی داشتند ویا رزمندگان ودلاوران آنها به دفاع سر سختانه بر می‌خواستند گشودن آن‌ها سخت‌تر صورت می‌گرفت به عقیده گروهی از تاریخ نویسان، نخستین دژی که از خیبر پس از رنج‌های فراوان به دست ارتش اسلام افتاد دژ «ناعم» بود گشودن این دژبه قیمت کشته شدن یکی از سرداران بزرگ اسلام به نام «محمود بن مسلمه انصاری» وزخمی گشتن پنجاه تن از سربازان اسلام تمام شد. تصویب نمود که بعد از فتح دژ ناعم، سربازان متوجه قلعه «قموص» شوند. ریاست این دژ با فرزندان «ابی الحقیق» بود. این دژنیز با فداکاری‌های سربازان اسلام گشوده شد و «صفیه» دختر «حی بن اخطب» که بعدها در ردیف زنان پیامبر (صلی الله علیه واله) قرار گرفت، اسیر گردید. این پیروزی بزرگ روحیه سربازان اسلام را تقویت کرد ورعب ووحشت بر قلوب یهودیان مستولی گشت ولی مسلمانان از نظر مواد غذایی در مضیقه عجیبی بودند به طوری که برای رفع گرسنگی، از از گوشت برخی از حیوانات که خوردن گوشت آن‌ها مکروه است استفاده می‌نمودند؛ و دژی که مواد غذایی فراوانی درآنجا بود هنوز بدست مسلمانان نیفتاده بود. (1)

کرار غیر فرار
 

پس از فتح قلعه های مزبور سپاهیان اسلام به طرف دژهای «وطیح» و «سلالم» یورش بردند. ولی مسلمانان در طی ده روز جنگ ودادن تلفات سنگین نتوانستند نتیجه ای بگیرند. در یکی از روزها «ابوبکر» مأمور فتح گردید وبا پرچم سفید تا لب دژآمد ولی بعد از مدتی مسلمانان بدون نتیجه بازگشتند وفرمانده وسپاه هر کدام گناه را بر گردن یکدیگر انداختند وهمدیگر را به فرار متهم می‌نمودند. روز دیگر فرماندهی لشکر به عهده عمر واگذار شده او نیز داستان دوست خود را تکرار کرد.
وبه نقل طبری، عمر، پس از بازگشت از صحنه نبرد، با توصیف دلاوری وشجاعت فوق العاده فرمانده دژمرحب، یاران پیامبر را مرعوب می‌ساخت. این وصضع پیامبر ویاران او را سخت ناراحت کرده بود. در این لحظات افسران ودلاوران وبه نقل طیبری، عمر، بعد از بازگشت از صحنه نبرد، با توصیف دلاوری وشجاعت فوق العاده فرمانده دژمرحب، یاران پیامبر (صلی الله علیه واله) را مرعوب می‌ساخت. این وضع، پیامبر ویاران اورا سخت ناراحت کرده بود. در این لحظات پیامبر افسران ودلاوران ارتش را گرد اورد وجمله ارزنده زیر را که در صفحات تاریخ ضببط است فرمودند: «لَأُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ رَجُلًا یُحِبُّ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ یُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ یَفْتَحُ اللَّهُ لَهُ لَیْسَ به فرار» (2)
؛ این پرچم را فردا بدست کسی می‌دهم که خدا وپیامبر را دوست دارد وخدا وپیامبر (صلی الله علیه واله) هم اورا دوست دارند وخداوند این دژرا بدست او می‌گشاید او مردی است که هرگز پشت به دشمن نکرده واز صحنه نبرد فرار نمی‌کند؛ و بنابر نقل طبری وحلبی، پیامبر چنین فرمودند :کرار غیرفرار. یعنی به سوی دشمن حمله کرده وهرگز فرار نمی‌کند بالاخره فردابی آنروز سکوت پر انتظار مردم با جمله پیامبر (صلی الله علیه وآله) که فرمودند : «علی کجاست؟»در هم شکسته شد. آری پیامبر (صلی الله علیه واله) پرچم را به دست علی (علیه السلام) دادند وچنین جمله ای را برای او بیان فرمودند : «هرگاه خداوند یک فردرا بوسیله تئو هدایت کند بهتر از این است که مالک چهار پایان (شتران) سرخ موی باشی.» آری پیامبر عالی قدر اسلام (صلی الله علیه واله وسلم) در بحبوحه جنگ، باز در فکر راهنمایی مردم بود وهمین می‌رساند که تمام این نبردها برای هدایت مردم بوده است. در این میان امیر المومنین (علیه السلام) به دژخیبر رسید وبا جنگاورانی چون حارث ومرحب جنگید وآنهارا کشت که این ضربات آنچنان سهمگین بود که برخی از دلاوران یهود که پشت سر آن‌ها بودند پا به فرار گذاردند وعلی (علیه السلام) یهودیان فراری را تا در حصار تعقیب نمود در این کشمکش یک نفر از جنگجویان یهود با شمشیر بر سپر حضرت علی (علیه السلام) زد وسپر از دست ایشان افتاد. امیر المومنین (علیه السلام) فورا متوجه در قلعه خیبر گردید وآنرا با قدرت الهی از جای کند وبجای سپر استفاده نمود. در نتیجه قلعه ای که مسلمانان ده روز پشت آن معطل شده بودند در مدت کوتاهی به دست توانای حضرت علی (علیه السلام) گشوده شد.

فتح خیبر مقدمه صلح فدک
 

آری پس از پیرروزی لشکر اسلام در جنگ خیبر وفتح قلعه های خیبر با شجاعت‌ها ورشادتهای حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام) اهالی یهودی فدک برای حفظ جان خود برای صلح ومصالحه با پیامیر وارد شدند. معجم البلدان از کتب مشهور اهل سنت در این زمینه چنین می‌نویسد : «فدک قریه بالحجاز بین‌ها وبین المدینه یومان وقیل ثلاثه، افاء الله ورسوله فی سنه سبع صلحا ...»(3)
فدک دهکده ای است در حجاز که فاصله‌اش تا مدینه دو یا سه روز است وخداوند متعال آنرا در سال هفتم هجری به صورت صلح بر پیامبرش بخشید. وداستان از این قرار بود که رسول خدا بعد از ورود به خیبر وفتح قلعه‌ها ودژهای محکم آن، سه روز در آنجا مانده وحلقه محاصره را بر یهودیان سخت گرفت. انان نمایندگانی نزد حضرت فرستاده، درخواست کردند که به آنان اجازه دهد تا از آن سرزمین کوچ کنند رسول خدا چین اجازه ای را به آنان داد این خبر به اهل فدک رسید نماینده ای نزد حضرت فرستاده در خواست کردند که حضرت با آنان بر نصف میوه‌ها واموالشان مصالحه کند، حضرت با تقاضای آنان موافقت فرمود بنابراین «فدک» از جمله آبادی‌ها واملاکی است که به صورت جنگ وتاخت وتاز فتح نشده است واز این رو به صورت خالص ملک آنحضرت شد. تاریخ نویس مشهور اهل تسنن محمد بن جریر طبری در تاریخ الامم والملوک می‌نویسد :...رسول خدا اهالی خیبر را در قلعه های خودشان به نامهای «وطیح وسلالم» محصور کرد تا جایی که یقین به هلاکت ونابودی خود کرده، از حضرت در خواست کردند که آنان را از آنجا کوچ دهد تا بدین وسیله خون خود را حفظ کنند. حضرت با درخواست آنان موافقت کرد سپس پیامبر بر تمام اموال آنان دست گذاشته ونواحی «شق ونطاه وکتیبه» وتمامی دژها وقلعه ها را غیر از قلعه «وطیح وسلالم» تصرف کرد. اهالی فدک که از این ماجرا با خبر شدند نماینده ای نزد حضرت فرستاده ودر خواست کردند همین رفتار را با آنان نیز داشته باشد، وبدین وسیله خون وجانشان را حفظ کرده، ودست از اموال خویش برداشتند. حضرت با پیشنها د آنان موافقت کرد. فردی که بین آنان وحضرت رسول وساطت می‌کرد «محیضه بن مسعود» هم پیمان قبیله بنی حارثه بود هنگامی که کار اهالی خیبر به انجام رسید از حضرت خواستند که با انان با نصف اموالشان مصالحه کند وگفتند ما نسبت به این سرزمین از شما آشناتریم وبهتر می‌توانیم انجا را آباد کنیم. حضرت بر مبنابی نصف با آنان مصالحه کرده، قرار گذاشت که این اختیار را داشته باشد که هر گاه خواست آنان را از این سرزمین بیرون کند وحق اخراج آن‌ها را داشته باشد. اهالی فدک نیز به همین گونه با آن حضرت مصالحه کردند خیبر «فیء» ومتعلق به مسلمانان بود، ولی فدک از آن رسول خدا بود زیرا آنان تاخت وتازی نسبت به آنجا نداشتند.

موقعیت جغرافیایی فدک
 

فدک سرزمینی از حجاز که فاصله‌اش تا مدینه دو یا سه روز بود وبا خیبر یک منزل فاصله داشت. دارای نخلهای زیاد وچشمه ای بود که فوران داشت وچشمه سارهای مختلف، آنرا در بر گرفته بودند.

ارزش فدک
 

فدک از دوجهت دارای ارزش والای است. یکی از جهت مالی ودیگر سیاسی. از جهت مالی فدک بر اساس شواهد تاریخی منبع اقتصادی مهمی بوده است واینگونه نبوده است که محلی باشد؛ با چند درخت خرما، وتوجهی به آن نشود، بلکه به اندازه ای وسیع وپر درآمد بوده که مورد طمع قرار می‌گرفته است. در اینجا به طور خلاصه به شواهدی می‌پردازیم؛ الف – ابوبکر در جواب حضرت فاطمه (علیها السلام) می‌گوید : «پیامبر آن را در جهاد مصرف می‌کرد» ومالی که برای تجهیز قوا باشد مال اندکی نخواهد بود. ب- آنگاه که ابوبکر رد فدک را نوشت عمر گفت : «با خرج‌ها چه خواهی کرد» واین دلالت می‌کند که فدک حداقل گوشه ای از بودجه حکومت را تأمین می‌کرده است. ج- معاویه فدک را بین یزید ومروان وعمربتن عثمان تقسیم کرد. معلوم می‌شود مال زیادی بوده است که بیتن سه نفر تقسیم شد. د-در زمان حکومت منصور، فرزندان امام حسن مجتبی (علیه السلام)، قیام کردند منصور برای سخت گیری بر آن‌ها دستور مصادره فدک را داد. روشن می‌شود که فدک مال زیادی بوده که به عنوان محاصره اقتصادی آن را از فرزندان حضرت می‌گیرند. فدک از نظر سیاسی نیز جایگاهی رفیعی داشته است که در مباحث آینده روشن خواهد شد.

فدک ملک خاص رسول الله (صلی الله علیه و آله)
 

ما بحث را با طرح این سؤال که آیا «فدک» جزء بیت المال مسلمین بود یا ملک خاص رسول الله صلی الله علیه و آله ادامه می‌دهیم و آن را در کتب تاریخ و فریقین ثابت می نمائیم که «فدک» جز اموال شخصی پیامبر صلی الله علیه و آله بود.

دلائل مالکیت رسول الله صلی الله علیه و آله
 

1.قرآن
قرآن کریم می‌فرماید: «وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَلَا رِکَابٍ وَلَکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَی مَن یَشَاء وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ*مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لَا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاء مِنکُمْ وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَاب» (4)
خداوند هر غنیمی از آنان (یهودیان بنی النضیر) به رسول خود برگردانید. بدون جنگ شما بود؛ و شما بر اموال آنان هیچ اسب و شتری نتاختید، لکن خداوند رسولان خود را بر هر کس که بخواهد مسلّط می‌گرداند و او قادر بر هر چیزی می‌باشد. آنچه خدا از اموال اهل قری به رسول خود برگردانید از آنِ خدا و رسول او و از آنِ خویشان رسول و فقیران و مساکین و درماندگان در راه است تا اموال بین توان گران دست به دست نچرخد و هر دستوری که رسول به شما داد بگیرید و از هر گناهی نهیتان کرد آن را ترک کنید و از خدا بترسید که خدا عقابی سخت دارد.
«فی» مصدر فاء، یفیء و در لغت به معنای «رجوع و بازگشت» می‌باشد و چون پیامبر و امام علیه السلام مالک حقیقی تمام اموال می‌باشند زمانی که صاحبان اراضی و املاک بدون جنگ و خونریزی تسلیم شوند این اموال دوباره به آن بزرگواران برمی گردد و ملک خاص آنها می‌شود که در اصطلاح به آن «وفی» می‌گویند و آیه شریفه «وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ» تصدیق بر این مطلب دارد که «فیء» سرزمینی است که «بلا خَیلٍ وَ لارِکابٍ» بدون جنگ و خونریزی به دست پیامبر صلی الله علیه و آله رسیده و مالک آن، ایشان می‌باشند.
سپس فرمود: «فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ» یعنی قسمتی از فَیء مخصوص خدا و قسمتی از آن خصوص رسول خداست. منظور از اینکه گفتیم مخصوص خداست این است که باید زیر نظر رسول خدا صلی الله علیه و آله در راه ارضای خدا صرف شود و آنچه سهم رسول خدا است در مصارف شخصی آن جناب مصرف شود.
سپس فرمود: «وَلِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ» منظور از ذی القربی خویشانِ رسول خدا و دودمان آن جناب است. معنا ندارد که ما آن را به قرابت عموم مؤمنین حمل کنیم و مراد از یتامی و مساکین و ابن سبیل هم، یتمیمان و مساکین و ابن السبیل اهل بیت می‌باشند و از اهل بیت نیز در این زمینه روایت رسیده است. (5) قال علی بنِ الحُسَینِ علیه السلام: «هُم قُرَبائُنا وَ مَساکینُنا و أبناءُ سَبیلِنا» (6) امام چهارم حضرت زین العابدین (علیه السلام) فرمودند: منظور این آیه قربای ما و مسکینان ما و ابن السبیل ما می‌باشد.
2.روایات
از ابن عباس روایت شده است که آیه شریفه: «مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی» درباره‌ی اموال کفار «اهل قری» نازل شد؛ و اهل قری عبارت بودند از بنی النظیر و بنی قریظه (که در مدینه بودند) و اهل «فدک» و اهل خیبر و روستاهای عرینه و ینبع که خدای تعالی اختیار اموال اینان را به رسول خدا صلی الله علیه و آله سپرد، تا به هر نحوی که خواست در آن حکم کند و خبر داد که تمامی این اموال ملک شخصی اوست و لذا وقتی عده ای اعتراض کردند که چرا پیامبر صلی الله علیه و آله این اموال را تقسیم نمی‌کند در پاسخشان آیه مذکور نازل شد. (7)
ابن ابی الحدید روایت کرده که ابوبکر گفت: ابوزید عمر بن شبه از حیان بن بشر از یحیی بن آدم از ابن ابی زائده از محمّد بن اسحاق از زهری روایت کرده که گوید: تعدادی از اهالی خیبردرحصار خود باقی مانده وازرسول خدا درخواست کردندکه خونشان را نریزدوبه آنان اجازه دهد تا از آن سرزمین کوچ کنند. حضرت با درخواست آنان موافقت فرمود؛ و فخر رازی نیز گفته است: خداوند این آیات را در جواب اصحاب فرستاد و بیان نمود که غنیمت با «فَیء» فرق می‌کند زیرا در مورد تحصیل غنیمت شما مسلمین سختی و مشقت تحمل کرده‌اید و با جنگ و لشکرکشی بر آن مسلط شده‌اید، بر خلاف «فَیء» که دشمن خود تسلیم شده است، پس امر آن به رسول خدا واگذار گردیده و درهر مصرفی که وی مصلحت بداند آن را خرج می‌کند. (8)
پس در اینکه فدک مخصوص پیامبر بود، اشکال و شکّی وجود نداشته و ندارد؛ و هر چیزی که مال پیامبر است به موجب «الناس مسلّطون علی اموالهم» حضرت می‌تواند در آن هر تصرّفی بفرماید ملکیت آن را به کسی واگذار کند، یا عوائد آن را به کسی ببخشد یا در منافع عمومی مصرف نماید.

فدک هدیه به حضرت فاطمه علیهاالسّلام
 

به روایات زیادی ثابت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فدک را به حضرت زهرا علیهاالسّلام هدیه کرد. درکتب تفسیر و حدیث اهل سنّت، روایات مختلفی در این باره نقل شده است و تصریح می‌کنند که پیامبر صلی الله علیه و آله فدک را به حضرت زهرا (علیهاالسلام) داد. اما به چگونگی آن اشاره ای نمی‌کنند. از جمله کتب تفسیرِ از اهل سنِّت که به بررسی آیاتِ نازل شده درمورد اهل بیت پرداخته است، شواهدالتنزیل می‌باشد، (9) که در ذیل آیه‌ی شریفه: «وَآتِ ذی القربی حقّه» به طور یقینی، به هفت نقل و طریق، ثابت کرده است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله فدک را به حضرت زهرا علیهاالسّلام عطاء کرده‌اند. سند این روایات را به ابی سعید خدری منتهی می‌کند؛ به جز یک مورد که از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده است. (11)
اما متن روایتی که به هفت طریق نقل کرده این است: «لما نزلت و آتِ ذی القربی حَقّه» (12) در دعا رسول الله (صلی الله علیه و آله) فاطمة (علیهاالسّلام) فاعطاها فدکا (13) و حافظ ابی بکر هیثمی ذیل همین آیه می‌نویسد: دعا رسول الله فاطمة فاعطاها فدکا. (14) سیوطی در درالمنثور سند روایت را به دو نفر منتهی می‌کند، یکی به ابی سعید و دیگری به ابن عباس (15) از ابن نقل می‌کند: «آنگاه که این آیه نازل شد پیامبر (صلی الله علیه و آله) فاطمه (علیهاالسلام) را خواست و فدک را برای او جدا کرد.» (16)
اما در نزد علماء شیعه بدیهی و ضروری است که حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله فدک را به حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) به دستور الهی عطا فرمود. (17) ما به یک روایت که در کتب مختلف نقل شده اکتفا می‌کنیم: «فأنزل الله علی نبیه صلی الله علیه و آله: »و آت ذی القربی حقّه فلم یدر رسول الله صلی الله علیه و آله من هم، فراجع فی ذلک جبرئیل، و راجع جبرئیل علیه السلام ربّه فَأوحی الله إلیه ان ادفع فدک إلی فاطمة علیهاالسلام، فدعاها رسول الله صلی الله علیه و آله فقال لها: یا فاطمة! إن الله امرنی ان ادفع إلیک فدک، فقالت: قد قبلت یا رسول الله من الله و منک، فلم یزل و کلاؤهما فیها حیوة رسول الله صلی الله علیه و آله. (18)
آنگاه که آیة : «و آتِ ذی القربی حقّه» نازل شد، پیامبر از جبرئیل سؤال کرد: ذا القربی کیست؟ جبرئیل از طرف پروردگار وحی نازل کرد: فدک را به حضرت زهرا علیهاالسلام هدیه کن. حضرت رسول صلی الله علیه و آله فاطمه علیهاالسّلام را خواست و فرمود: خدا به من امر کرده که فدک را به تو بدهم. حضرت زهراعلیهاالسّلام هدیه را قبول کرد و تا زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله در قید حیات بود، کارگزاران حضرت زهرا علیهاالسلام در آن مشغول کار بودند. بعضی از مورخین نوشته‌اند: (19)
حضرت زهرا (علیهاالسلام) ابتداءً عرضه داشت: «شما أولی به من می‌باشید. تا زمانی که شما هستید، من در آن تصرف نخواهم کرد». پیامبر فرمودند: «دوست ندارم بعد از من برای شما مشکل ایجاد کنند و آن را از شما بگیرند» حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) عرضه داشت: «هرچه شما دستور می فرمائید.» حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) مردم را درخ انه دخترش جمع نموده و به آن‌ها اعلام فرمود که فدک مال فاطمه علیهاالسلام است و هر سال نیز به آن‌ها اعلام می‌کرد. اینجا بود که فاطمه (علیهاالسّلام) اهالی فدک را به عنوان کارگزاران خود باقی گذاشت، ولی تمام امورات آن را به پیامبر (صلی الله علیه و آله) واگذار کرد. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) به بیست و چهار هزار دینار با اهالی فدک مقاطعه کرد که هر سال تقدیم حضرت می‌نمودند. (20)

سند کتبی رسول الله (صلی الله علیه و آله)
 

«ففی الخرائج و الجرائح روی عن ابی عبدالله علیه السلام: ... فَدَعا بِأدیمٍ وَ دَعا عَلَیَّ بنَ ابیطالب علیه السلام فَقَالَ: اُکتُب لٍفاطٍمُةَ علیهاالسلام به فدک نِحلَةً مِن رَسولِ الله صلی الله علیه و آله فَشَهِدَ عَلی ذلک بنَ ابیطالب وَ مَولَی رَسُولَ الله وَ اُمُّ أیمَن» (21)
امام صادق علیه السلام فرمودند: ... پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پوستی طلب کرد و به حضرت علی علیه السلام فرمود: بنویس فدک هدیه ای از رسول خدا برای فاطمه است و بعد حضرت علی و غلام خود (رباح) و ام أیمن را بر این مسئله شاهد گرفت.
وَ قالَ العلامَّةُ المَجلِسی: فَدَعا رَسُولُ الله فاطمة وَ کَتَبَ لَها کِتاباً جاءَت بِهِ بَعدَ وَفاةٍ أبیها إلی ابی بَکر و قالَت: هذا کِتابُ رَسُولِ الله لِی و لِابنِی. (22) علامه مجلسی می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله حضرت فاطمة (علیهاالسلام) را خواست و برای او (فدک) را نوشت و ایشان بعد از رحلت رسول الله آن کتابت را پیش ابابکر آورد و گفت: این نوشته رسول خدا برای من و فرزندان من است.
مرحوم حاج شیخ عباس قمی نیز در سفینه البحار این مسئله را ذکر نموده‌اند. (23)
ادامه دارد
سه شنبه 15/1/1391 - 22:55
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته