• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4108روز قبل
اهل بیت
نویسنده: زهرا نساجی زواره




 

در یك نگاه
 

فاطمه علیها السلام یگانه گوهر پیامبر صلی الله علیه و آله است كه در شأن و موقعیتش آیاتی نازل شد و وجود مطهر و مقدسش مورد توجه قرار گرفت. او حلقه اتصال نبوت و امامت، نگین درخشان خاندان پیامبر، و صاحب امتیازات و فضایل خاص و مورد توجه و تحسین رسول خدا صلی الله علیه و آله است.
آن حضرت درباره فاطمه علیها السلام فرمود: «فاطمه پاره تن من است. كسی كه او را بیازارد، مرا آزار داده». (1)
وقتی اوج كمالات انسانی در شخصیت بی بدیل وی متبلور گردید، پیامبر شخصیت فاطمه را مصداق اكمل و اتم صفات الهی دانست و درباره مقام والایش فرمود: «ان الله یضَبُ یَغَضَبِكَ و یَرضی لرضاكِ؛ (2) به درستی كه خداوند به سبب غضب تو، غضب می كند و برای رضای تو، راضی می شود».
مسلمانان دیدند و شنیدند كه پیامبر صلی الله علیه و آله چگونه از دخترش سخن می گوید، پس باید بیش از پیش در تكریم وی می كوشیدند و سفارش آن خاتم پیامبران را عملی می ساختند؛ اما با رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله، توصیه هایش كم رنگ شد و توطئه ها یكی، یكی ظاهر گردید و تیرهای بلا از كمان نفاق به حریم ولایت تاختن آغازید. هنوز پیكر رسول خدا صلی الله علیه و آله به خاك سپرده نشده بود كه جریان «سقیفه» روی داد و حق علی علیه السلام غصب شد و ابوبكر به خدعه مرتجعان و با رنگ ولعاب مصلحت اندیشی و حفظ قلمرو نبوی، به خلافت رسید. مردم حق را از یاد بردند و دستورهای نبی اكرم صلی الله علیه و آله را كنار زدند و آنچه در دل داشتند، به زبان آوردند و حقوق پیامبر صلی الله علیه و آله را رعایت ننمودند.
دراین میانه كه فاطمه علیهاالسلام تك و تنها شد، شبانه همراه علی علیه السلام و فرزندانش به درب خانه انصار می رفت و وصیت پیامبر را در حق علی علیه السلام باز می گفت، اما آن كوته اندیشان می گفتند: «ما بیعت كرده ایم، اگر علی علیه السلام زودتر می آمد، با او بیعت می كردیم و اكنون ابوبكر را برگزیده ایم!».
دشمنان دوست نما و كسانی كه تا دیروز یار و صحابی پیامبر بودند، برای گرفتن بیعت از علی علیه السلام، راهی خانه فاطمه شدند. حریم حرمت او و مأوای فرزندانش را شكستند و طراحان نوپرداز سقیفه با آتش زدن در خانه فاطمه علیها السلام، قلبش را غمبار و چشمانش را اشكبار نمودند؛ طوری كه ندا داد: «یا رسول الله! ببین بعد از تو چه بر سر ما آوردند».
هنوز چندی از این ماجرا نگذشته بود كه حادثه ای دیگر رخ داد. باغ فدك كه بدون حمله نظامی گرفته شده بود و خالصه پیامبر صلی الله علیه و آله به حساب می آمد و به فاطمه عطا گردیده بود، به ادعای خلیفه وقت كه می گفت: «فدك، ملك شخصی كسی نیست و منافعش متعلق به جامعه مسلمین است»، از فاطمه گرفته شد و عاملان وی از آنجا اخراج شدند. علی علیه السلام بعدها در نامه ای به یكی از فرماندهان خویش می نویسد:
«از آنچه آسمان نیلگون بر آن سایه افكنده است، فقط فدك در دست ما بود كه گروهی بر آن بخل ورزیدن و گروهی دیگر كریمانه از آن گذشتند و سخاوتمندانه آن را بخشیدند و راستی كه خدا، نیكو داوری است». (3)
فاطمه برای اثبات حق مسلم خویش و مطالبه آن، علی علیه السلام، ام ایمن و اسماء بنت عمیس را به عنوان شاهد به خلیفه معرفی كرد، اما به دلایلی، گواهان او را نپذیرفتند و فدك به تصرف حكومت در آمد. دختر پیامبر كه دانست انحراف عمیقی در جامعه مسلمین پدید آمده و نقشه ها یكی بعد از دیگری آشكار می گردد، عزم خویش را جزم كرد و برای طرح شكایتش، مجمع عمومی مسلمین - مسجد - را كه تنها مركز دادخواهی بود، برگزید و فریاد پیامبرگونه خویش را درقالب خطبه ای جاودانه به گوش تمامی انسان ها در طول تاریخ رساند. او گرچه به ظاهر به حق خویش نرسید، اما غاصبان و خائنان را رسوا كرد و ندای حق طلبی را زنده و پاینده نگاه داشت و با دفاع همه جانبه از «ولایت و امامت، جان خویش را فدا كرد و اولین حامی و شهید ولایت مدار نام گرفت».

ماجرای فدك
 

فدك، به سرزمین حاصل خیزی می گفتند كه فاصله آن تا مدینه 140 كیلومتر بود. در پی پیروزی لشكریان اسلام در جنگ خیبر سال هفتم هجری، یهودیان خیبر نشین كه عظمت قوای اسلام و پیشروی آنان را دیدند، تصمیم گرفتند در قبال حفظ جان و مال خویش و مصونیت از حمله مسلمانان، نصف یا همه آن سرزمین را به حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله ببخشند.
بنابر نص آیه قرآن، «آنچه را كه خدا از مال آنها (یهودیان) به رسم غنیمت به رسول خدا بازداد، (متعلق به رسول است) شما سپاهیان بر آن هیچ اسب و شتری نتاختید و ... آنچه را كه خدا از اموال دیار كافران به رسول خدا غنیمت داد، آن متعلق به خدا و رسول و خویشاوندان اوست». (4)
با این وصف، «فدك» ملك خالص رسول اكرم صلی الله علیه و آله گردید و آن حضرت درآمدش را بین فقرا و مساكین و سایر درماندگان از جمله خویشاوندان تقسیم می كرد. با نزول آیه (آت ذاالقربی حقه) (5)، پروردگار پیامبر را مأمور كرد كه فدك را به فاطمه تملیك كند. پیامبر صلی الله علیه و آله آن را به فاطمه علیها السلام بخشید و از آن تاریخ، حضرت زهرا علیها السلام شخصاً اداره امور فدك را به دست گرفت و مالك آن سرزمین گردید. (6)
ده روز پس از رحلت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و با خلافت ابوبكر، آن سرزمین تصاحب گردید و ملكیت شرعی و ارثیه حضرت فاطمه علیها السلام نادیده گرفته شد. راویان به نقل از حضرت زینب علیها السلام دختر امیر مؤمنان علیه السلام، آورده اند: وقتی كه فرمان ابوبكر بر غصب فدك و عوالی صادر گردید، فاطمه علیها السلام با ناراحتی به جانب قبر پیامبر صلی الله عیه و آله آمد و تظلم كرد و گریست و اشعاری را خواند؛ از جمله فرمود:
قد كان بعدك انباء و هنبثه
لو كنت شاهدها لم تكثر الخطب
«پس از تو خبرها و حادثه ها روی داد، اگر تو حاضر بودی، كارم به اینجا نمی كشید».
از مجموع بحث های حاصل از آیات و روایات و اظهارات اندیشمندان اسلامی بر می آید كه مالكیت فدك، مختص حضرت زهرا علیها السلام بود و این امر بر خلفای وقت نیز ثابت شده بود. به نمونه ای در این مورد اشاره می كنیم. فاطمه علیها السلام پس از ایراد خطبه در مسجد و ارائه دلایل محكم بر مطالبه حق خویش و نگرفتن نتیجه، متأثر و متألم به خانه آمد و از سكوت امیر مؤمنان در این خصوص با وی سخن گفت. علی علیه السلام، همسرش را دعوت به صبر كرد و خود نزد ابوبكر آمد و با وی مناظره كرد و خطاب به ابوبكر فرمود: آیه تطهیر در حق چه كسانی نازل شد، درحق ما یا غیر ما؟ ابوبكر پاسخ داد: در مورد شما. علی علیه السلام بیان داشت: اگر شاهدانی بگویند فاطمه مرتكب خلافی شده، چه می كنی؟ ابوبكر گفت: مانند دیگران بر وی حد جاری می كنم. امیر مؤمنان فرمود: در این صورت، در پیشگاه خدا جزء كافران می گردی. ابوبكر گفت: چرا؟ و علی علیه السلام پاسخ داد: زیرا در این فرض، شهادت خدا را درباره او نپذیرفته وشهادت دیگران را پذیرفته ای؛ چون خدا به پاكی فاطمه علیها السلام گواهی داده است؛ همان طوری كه در مورد فدك چنین كردی و حكم خدا و پیامبرش را - كه فدك را به فاطمه واگذار كرده اند- رد كردی. مردم با شنیدن این سخنان گفتند: علی راست می گوید. (7)
در برخی روایات آمده است: چون ابوبكر این سخنان را شنید و مالكیت فاطمه را بر فدك پذیرفت، دستور داد سندی تنظیم گردد و آن سرزمین به حضرت بازگردد. خلیفه دوم كه از جریان مطلع شد، سند را از فاطمه علیها السلام پس گرفته، در حضور ابوبكر آن را پاره كرد و گفت: شهادت علی كه ذی نفع است، قبول نیست!
این جریان در تاریخ به گونه ای دیگر نیز آمده است: وقتی غاصبان، آن سرزمین پر درآمد را گرفتند و ابوبكر در این عمل محكوم گشت، قباله آن را به فاطمه علیها السلام بازگرداند. محرك اصلی ماجرای فدك - خلیفه دوم - درمسیر برگشت فاطمه علیها السلام به خانه، راه را بر او گرفت و با زدن سیلی، صدمه ای به آن حضرت وارد ساخت و سپس سند را پاره كرد. امام صادق علیه السلام می فرماید: فاطمه علیها السلام مادر عزیزم از همین صحنه دلخراش مصدوم شد و سرانجام با بیماری ممتد و دلی پر از غاصبین از دنیا رفت.‌ (8)
ابن ابی الحدید می گوید: نظر بزرگان امامیه این است: «همان گونه كه خلافت علی علیه السلام را غصب كردند و از این طریق خواستند ضربه ای ناروا به پیكر اهل بیت علیهم السلام بزنند، تصرف فدك نیز زخمی بر زخم های آنان بود».
وی در ادامه، مطلبی را نقل می كند كه هدف نهایی و انگیزه اصلی غاصبان را مشخص می كند: «خلیفه اول و دوم، فاطمه علیها السلام را از فدك محروم نكردند، مگر اینكه خواستند علی علیه السلام برای مبارزه در امر خلافت تقویت نگردد و به همین جهت، خمس را در مورد بنی هاشم تعطیل كردند؛ زیرا فقیر بی پول، بی شخصیت، كوچك و ذلیل می گردد و خود را برای كسب و كار و نان درآوردن مشغول می كند و زمینه ای برای ریاست پیدا نمی كند». (9)
بنابراین یكی از اهداف غاصبان این بود كه خاندان وحی و رسالت را از نظر اقتصادی و امكانات مادی در ضعف نگه دارند و نوك پیكان این حمله، متوجه امیر مومنان علیه السلام شد. او كه صاحب ارزش های والای معنوی و الهی بود، اگر تمكن مالی و امتیازات مادی نیز داشت، امكان قدرت نمایی و جلوه گری حاكمان غاصب نیز به حداقل می رسید.

راز مطالبه فدك و بیان خطبه
 

فاطمه علیها السلام به عنوان یك مسلمان تمام عیار و نمونه انسان كامل دریافته بود كه «حق» را باید طلب كرد و بر هر فردی واجب است كه برای گرفتن حقوق خویش بكوشد؛ اگرچه بدان نیازی نداشته باشد و این به معنای ناسازگاری با روحیه زاهدانه و پارسایی نیست، بلكه سكوت در چنین مواقعی، نوعی ظلم پروری و ذبح حق جویی است و دامن اولیای دین از این شائبه ها، پاك است.
علاوه بر آن، استفاده از امكانات و عایدات چنان سرزمین پر درآمدی برای فاطمه، حكم ثروت خدیجه علیها السلام را داشت كه در ترویج اسلام و رشد بندگان خدا و رسیدن به اهداف والای الهی به كار گرفته شد. پافشاری در این زمینه، اگر چه به نتیجه هم نمی رسید، به روشن شدن چهره منافقانه و زشت مدعیان درستكاری و اصلاح، منجر می گردید و این، گامی بلند و ارزنده در معرفی متجاوزان به كرامت انسانی و حقوق شرعی و مسلم آنان در طول عصرها و نسل ها و خدمتی شایسته به جامعه بشری و درس مقاومت و پایمردی به پیروان حق و حقیقت بود.
افزون بر این مطلب، مطالبه فدك از سوی بانوی عالمین، تنها یك شعار سیاسی صرف در برهه ای از زمان نبود، بلكه باید حركت آن حضرت را راز و رمز یك حماسه تاریخی قلمداد كرد كه هدفش، افشای توطئه ای بود كه سعی در انحراف امر خلافت از جایگاه اصلی آن داشت.
چنانچه به این قضیه با دیدی ژرف بنگریم، در می یابیم كه اقدام فاطمه علیها السلام در طلب حق خویش و بیان خطبه ای روشنگرانه، همان فریاد ماندگار در قلب تاریخ است كه به وسیله فرزندانش امام حسین علیه السلام و زینب كبری علیها السلام علیه ظلم یزید صورت پذیرفت و در حقیقت، می توان گفت هدف فاطمه علیها السلام از بیان خطبه و مطالبه فدك، درخواست خلافت و حكومت همسرگرامی اش امیر مؤمنان علیه السلام و هشیار كردن مسلمانان در برابر جریان خزنده ای بود كه وضعیت آینده جامعه اسلامی را سخت آشفته می كرد و با غفلت از دستورهای پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله امت مسلمان را دچار خسارت های جبران ناپذیری می كرد.
ندای دادخواهی كوثر رسالت در ماجرای غم انگیز فدك و به دنبال آن، سخنرانی تاریخی اش برای زنان مهاجر و انصار، هشدار عالمانه و مسئولانه وی به مردم بود تا آنها را از بازگشت به دوران جاهلیت برهاند و معارف غنی اسلام را از آبشخور حقیقی آن؛ یعنی امام علی علیه السلام كه منصوب از طرف خدا و پیامبر بود، بجویند و زحمات 23 ساله رسول خدا صلی الله علیه و آله را تضعیف نكنند. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می نویسد: «من از استاد مدرسه غربیّه در بغداد، به نام علی بن فاروقی پرسیدم كه: آیا فاطمه در مطالبه فدك راست می گفت؟ پاسخ داد: آری. پرسیدم: پس چرا ابوبكر با اینكه می دانست فاطمه علیها السلام سخن به حق می گوید، فدك را به وی بازنگرداند؟ استاد لبخند ظریف و معناداری زد و گفت: اگر ابوبكر آن روز در برابر ادعای فاطمه علیها السلام كوتاه می آمد و فدك را به وی باز می گرداند، بی تردید فردای آن روز می آمد و با صداقت و درستی در پرتو آیات و روایات، خلافت شوهرش را كه غصب كرده بودند، مطالبه می كرد و این گونه ابوبكر از خلافت عزل می گردید». (10)

سند خطبه
 

خطبه حضرت فاطمه علیها السلام در مسجد مدینه مدتی كوتاه پس از رحلت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و در پی غصب سرزمین فدك بیان گردید. سندهای متعدد از معصومان و تالی مرتبه معصوم (حضرت زینب علیها السلام) به علاوه روایت های گوناگون از اهل سنت، بر قطعی و حتمی بودن آن صحه گذاشته و قضیه فدك را از مسلمات تاریخی شمرده اند. از میان احادیث منقول، به مواردی اشاره می كنیم.
علی بن عیسی اربلی، از بزرگان علمای امامیه، ضمن نقل خطبه می گوید: من خطبه را از كتاب «سقیفه» تألیف «احمد بن عبدالعزیز جوهری» نقل می كنم و این نسخه قدیمی در سال 322ق. بر مؤلف قرائت و تصحیح گردید و به سندهای مختلف روایت شده است. (11)
ابن ابی الحدید(شارح نهج البلاغه) نیز این خطبه را از كتاب فوق به سندهای گوناگون (چهار طریق) روایت كرده و مؤلف آن را این گونه معرفی می كند: «ابوبكر، محدث ماهر در ادبیات، پرهیزگار و مورد وثوق است؛ به طوری كه همه محدثان او را به نیكی ستوده و همه مصنفات خود و دیگران را از او نقل كرده اند. وی در تأكید مطالب خویش گفته است: این خطبه را ازكتب شیعه نیاورده ام، بلكه از كتاب های اهل سنت نقل می كنم و این، دلیل بر حتمی بودن قضیه فدك و مربوط به همه مسلمانان است و فقط مسئله شیعی نیست». (12)
علامه مجلسی با بیان فصلی مستقل در این خصوص، نوشته است: «این خطبه از خطبه های معروف و مشهور است كه شیعه و سنی آن را به سند های مختلف نقل كرده اند». سپس می افزاید: «احمد بن ابی طاهر، از دانشمندان عصر مأمون، متولد204ق در كتاب «بلاغات النساء»در پاسخ به شبه افكنی بعضی ها درباره سند خطبه گفته است: بزرگان و مشایخ آل ابی طالب این خطبه را از پدران خود نقل نموده و به اولاد خود تعلیم می داده اند». (13)
كتاب دیگری كه خطبه حضرت زهرا علیها السلام را نقل كرده، «احتجاج» مرحوم طبرسی است كه هم ایشان و هم احمد بن عبدالعزیز كه قبلاً اشاره گردید، در سلسه راویان حدیث، نام عبدالله بن حسن، معروف به «عبدالله محض» را آورده اند، وی از نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام و نوه دختری امام حسین علیه السلام و سیادتش حسنی و حسینی است، لذا بدین نام مشهور شد.
شیخ صدوق (م 371 ق.) با بیان سلسه راوایانی، حدیث را از زینب (دختر امیر مؤمنان) و ایشان از فاطمه علیها السلام نقل می كند. (14)
بنابراین هیچ كدام از بزرگان شیعه و سنی به سند روایت ایرادی نگرفته اند، مگر معدود معاندانی از دشمنان اهل بیت كه رو سیاهان تاریخ اند. ذكر خاطره ذیل از آیه الله حسینی زنجانی، دلیلی بر اتقان سند خطبه و كرامت فاطمی است. ایشان ازپدر محترمشان نقل می كند كه: «مرحوم استاد علامه آیت الله شریعت نمازی اصفهانی در جمادی الثانی اقامه ماتم حضرت صدیقه كبری علیها السلام می نمودو خود آن مرحوم بر منبر می رفت و عین خطبه را موضوع سخن خود قرار می داد و با احاطه عجیبی كه به ادبیات و علوم اسلامی داشت و حافظه خارق العاده اش، بیانات بسیار جالبی ایراد می فرمود و می توان گفت حق شرح این خطبه را ادا می نمود، تا روزی مشغول افادات بالغه خودبود و عقل و هوش همه مستمعان جذب سخنان وی گردیده، در این هنگام یكی از كم مایگان و اندك بضاعتان اهل علم كه در كنار من نشسته بود، سر به گوشم گذاشت و آهسته گفت: این خطبه از توان یك زن خارج است و آن را شب حضرت علی علیه السلام تعلیم فرموده است. والد می فرمود: همین كه این حرف را زد، مقارن تمام شدن آن، مرحوم شریعت اصفهانی بر فراز منبر با صدای رسا گفت: «فقال الملعون دعوها فانها معلَّمه؛ ملعون گفت: او را ترك كنید؛ زیرا شبانه این حرف ها را علی تعلیمش داده است». مرحوم والد فرمود: «از آن سخن شخص، ناراحت شدم و فوراً گفتم: جوابت را بشنو و متوجه كرامت باش».(15)

محتوای خطبه
 

بانوی زنان عالم، در حالی كه حلقه ای از زنان مدینه پروانه وار وجود مباركش را احاطه كرده بودند، همچون پدرش با هیبت نبوی به سوی مسجد گام برداشت. عظمت و ابهت آن بانو سبب شد جایگاهی را برایش در نظر گیرند و با نصب پرده ای، وجود پاكش را از دید نامحرمان دور نگه دارند. گویا اولین باری بودكه آن حضرت بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله قدم به این مكان می نهاد. غمی بزرگ قلبش را فراگرفت و از ژرفای دل ناله ای سوزناك سرداد؛ به طوری كه احساسات و عواطف پاك را برانگیخت و صدای گریه حاضران بلند شد و سیلاب اشك از دیدگانش فرو ریخت. آن گاه خطبه غرّا و نوربخش خویش را با جذبه ای الهی، همراه استدلال، فصاحت و بلاغت و به كارگیری استعارات و كنایات ظریف و زیبا آغاز فرمود. سخنان آن بانو علاوه بر روشنگری و حلاوتی خاص، از هر گونه بذله گویی، مغالطه، بدزبانی و تزلزل به دور بود.
كلام نافذ و معنوی اش، همگان را در سكوت فرو برد و جلوه عظمتش، شخصیت منافقانه و منفعت طلب افرادی را كه در زمان حیات پیامبر مقام آن حضرت را گرامی داشتند، ولی پس از رحلتش حرمت حریم او را ضایع كردند، بر ملا ساخت. حضور فاطمه علیها السلام در چنین مجلسی، علاوه بر اهداف یاد شده، حكایت از مشاركت مسئولانه زنان در عرصه سیاسی جامعه و مشروعیت بخشیدن به فعالیت های سیاسی، اجتماعی و مذهبی آن دارد كه موظف اند برای ادای تكلیف الهی شان پای به میدان گذارند و مصداق كلام پروردگار باشند كه فرمود: «مردان و زنان با ایمان یار و یاور یكدیگرند، امر به معروف و نهی از منكر می كنند». (16)
در این آیه، «معروف»مصداق هر كار خیر، و «منكر» مصداق هر باطلی است كه بروز آن در صحنه زندگی و یا در بستر جریان های سیاسی، اجتماعی و عمومی مسلمانان امكان وقوع دارد.
خطبه حضرت فاطمه علیها السلام در مسجد پیامبر تلاشی جز امر به معروف و نهی از منكر نبود، آن هم در جهت رسوایی قدرت طلبان غاصب خلافت، و توبیخ مهاجران و یادآوری برای آنان، و تكریم و تحریك انصار و عموم مردمی كه ساكت نشسته بودند تا شیوخ، اوضاع را به نفع خویش رقم زنند و با بدعت گذاری در جامعه، منكر را ترویج كنند.
دختر والاتبار پیامبر، سخنرانی خود را با حمد پروردگار آغاز می كند و با شهادت دادن به توحید و نبوت، از قرآن و فلسفه احكام و پایه و بنیان های اصلی دین چون: نماز، روزه، حج و جهاد سخن می گوید، آن گاه از پیامبر صلی الله علیه و آله و از علی علیه السلام به عنوان برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله نام می برد. ویژگی «برادری با رسول خدا» همان خصوصیت افتخارآمیزی بود كه مخالفان از آن هراس داشتند و هنگام بیعت گرفتن از علی علیه السلام و تهدید به قتل او، منكرش شدند و در پاسخ حضرت كه فرمود: «اگرمرا بكشید، بنده خدا و برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله را كشته اید»، گفتند: «بنده خدا را قبول داریم، اما برادر رسول را نه». (17)
فاطمه علیها السلام در ادامه كلامش از نور رسالت و دستاوردهای عظیم آن و دعوت ها و مبارزات رسول الله به خوبی دفاع كرد و به وصایت علی علیه السلام، سخت كوشی ها و خیرخواهی اش در راه خدا تأكید ورزید و در نهایت از مظلومیت خویش و ارث غصب شده اش سخن گفت.

پی نوشت ها :
 

1. كنز العمال، حسام الدین هندی، ج6، ص220.
2. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص265.
3. نهج البلاغه، نامه45.
4. حشر/6و7.
5. اسراء/26.
6. تفسیر نمونه، ج23، ص510.
7. احتجاج، شیخ طبرسی، ج1، ص123.
8. تحلیل سیره فاطمه الزهرا، علی اكبر بابازاده، ص200، به نقل از عوالم، چ1، 1374ش.
9. شرح نهج البلاغه، ج16، ص236و237.
10. فاطمه الزهرا از ولادت تا شهادت، ص415، چ2، 1377ش.
11. كشف الغمه، علی بن عیسی اربلی، ج2، ص40.
12. شرح نهج البلاغه، ج14، ص210و211.
13. بحارالانوار، ج8، ص108.
14. شرح خطبه حضرت زهرا، آیه الله سید عزالدین حسینی زنجانی، ج1، ص19، چ2، 1370ش.
15. همان، ص22.
16. توبه/71.
17. بحارالانوار، ج28، ص229.
 

منبع: فرهنگ کوثر 81

سه شنبه 15/1/1391 - 23:19
اهل بیت

بررسی منقبت حضرت فاطمه سلام الله علیها در صحیح بخاری
 

چکیده
 

مقاله ی پیش رو ، در حقیقت تحلیل محتوائی است از مجموعه ی احادیثی که در کتاب مهم و معتبر اهل سنت ، صحیح بخاری ، پیرامون منقبت و فضلیت حضرت فاطمه سلام الله علیها آمده است . این مقاله به احادیث باب 12و29 از کتاب 62 این جامع حدیثی پرداخته و چگونگی دلالت آنها بر فضائل آن حضرت را واکاوی می کند و در پایان بیان می کند که از مجموع پنج حدیثی که بخاری در این زمینه نقل کرده تنها دو حدیث به طور مشخص و خاص ، مناقب آن حضرت را واگوئی می کند و سه حدیث باقی مانده اساسا یا منقبتی را بیان نمی کند و یا بیشتر در مورد مناقب ابوبکر است تا حضرت فاطمه سلام الله علیها .
کلید واژه
حضرت فاطمه سلام الله علیها ،منقبت ، بخاری ، ابوبکر

مقدمه
 

« منقبت » در لغت به معنای منفذ و راهی است که در کوه باشد ولی برای کار نیک استعاره گرفته شده است . دلیل آنهم شاید این باشد که یا کار نیک در جان انسان تأثیر می گذارد و یا اینکه راهی است برای تعالی روح انسان(1).[ المفردات فی غریب القرآن ،1412/820] کتاب صحیح بخاری یکی از شش کتاب روائی معتبر اهل سنت می باشد . نویسنده ی این کتاب ابو عبدالله محمد بن اسماعیل بخاری (194-256 هـ) است . وی این کتاب را در طی شانزده سال تألیف کرده است و مدّعی است که برای جمع آوری این احادیث ، سختی ها و سفرهای زیادی را به جان خریده است . او می گوید : من این تعداد حدیث را که بالغ بر هفت هزار عدد می باشد ، از میان ششصد هزار حدیث گلچین کرده ام و بنای من این بوده که فقط احادیث صحیح را گردآوری کنم . او اضافه می کند که من هیچ حدیثی را در این کتاب ننوشتم الا اینکه قبل از آن غسل کرده و دو رکعت نماز بجا آورم . البته برخی از احادیث صحیح که طولانی بود را نیز بجهت رعایت اختصار ذکر نکردم .[صحیح البخاری ، 1431 / 7] این جامع حدیثی مشتمل بر 97 باب می باشد که با عنوان « کتاب » شناخته می شود . فصل 62 این کتاب با عنوان « کتابُ فضائلِ اصحاب ِ النبیّ صلی الله علیه و آله » بیان شده است . این فصل دارای 30 باب می باشد که هرکدام اختصاص به ذکر احادیثی در منقبت و فضیلت یک صحابی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد . از میان این بابها ، 3 باب به خلیفه ی اول اختصاص داده شده و برای دیگران فقط یک باب قرار داده شده است . البته مخفی نماند در باب های دیگر نیز تلویحا و یا تصریحا از مناقب و فضائل خلفای سه گانه خصوصا ابوبکر سخن به میان آمده است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می شود .بخاری در این فصل در طی 2 باب اقدام به ذکر روایاتی می کند که در منقبت و فضیلت حضرت فاطمه سلام الله علیها می کند . یکی باب 12 با عنوان « مناقب قرابة رسول الله و منقبة فاطمة علیها السلام بنت النبیّ صلی الله علیه و آله » و دیگری باب 29 با عنوان « مناقب فاطمة علیها السلام ».

احادیث باب 12
 

بخاری در این باب فقط 5 حدیث ذکر می کند که اولین آنها بدون سند و بقیه دارای سند می باشد . اکنون به تفصیل احادیث این باب ذکر می شود و محتوای آنها بررسی می گردد .

حدیث اول
 

حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند : « فاطمه سرور زنان دو عالَم است »(2) . این حدیث در صحیح بخاری بدون ذکر سند آمده است . شاید بتوان گفت علت عدم ذکر سند برای این حدیث ، شهرت و تواتر آن در بین تمام فرق اسلامی باشد . چون ایشان در مقدمه ی کتاب خود بیان می کند : من حدیثی را که صحیح نباشد نقل نکرده ام . در کتب روائی معتبر شیعه نیز این حدیث شریف نقل شده است . از جمله در« من لایحضره الفقیه » شیخ صدوق ،جلد چهارم ، کتاب الوصیة ، باب اول ، حدیث سوم و «بحار الانوار » علامه مجلسی، جلد هشتم، باب صفة الحوض و ساقیه، حدیث پانزدهم . به هر حال محتوای این حدیث دلالت بر عظمت و بزرگی آن حضرت می کند و ایشان را به عنوان سرور تمام زنان عالم معرفی می نماید.
قابل ذکر است که بخاری در باب 29 که مخصوص مناقب حضرت فاطمه سلام الله علیها است فقط یک حدیث نقل کرده و آنهم همین حدیث مورد اشاره می باشد.

حدیث دوم
 

بخاری این حدیث را از طریق عایشه نقل می کند . وقتی محتوای این حدیث بررسی می شود ، به نظر می رسد بیشتر در مقام بیان فضلیت خلیفه اول است نه حضرت فاطمه سلام الله علیها . چرا که این حدیث پیرامون صلابت و دقت نظر ابوبکر در مصرف اموال عمومی است . در پایان حدیث نیز از زبان حضرت علی علیه السلام گفته می شود که اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله به بزرگی و فضلیت ابوبکر اذعان داشته و آن را قبول دارند . البته بیان چنین مطالبی در این روایت خیلی دور از ذهن هم نیست چرا که اساسا عنوان باب ، بیان فضلیت خویشاوندی با حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد . اکنون روایت مورد بحث از نظر خواننده می گذرد .عایشه می گوید : (( فاطمه سلام الله علیها ، شخصی را به نزد ابوبکر فرستاد و از او ارثی را که از حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله می برد مطالبه کرد که عبارت بود از « فِیء » (3) و صدقه هائی که ازحضرت پیامبر صلی الله علیه و آله در شهر مدینه و فدک بوده و نیز باقی مانده ی خمس قلعه ی خیبر . ابوبکر در جواب او گفت : رسول الله فرمود : « از ما ارث برده نمی شود . هرچه را که بعد از مرگ از ما بجا می ماند صدقه است . خاندان محمد صلی الله علیه و آله فقط از این مال ( مال خدا ) می خورند و آنها حق ندارند در خوردن [و استفاده ی از اموال ] زیاده خواهی کنند » سپس ابوبکر ادامه داد : به خدا سوگند من هرگز چیزی از صدقه های پیامبر صلی الله علیه و آله را که در عهد و روزگار ایشان بود تغییر نمی دهم [ یعنی در همان مسیری خرج می کنم که آن حضرت مصرف می کردند ] و من در مورد صدقه های پیامبر نسبت به مصرفی که ایشان می کردند داناترین هستم . در این هنگام حضرت علی علیه السلام حضور پیدا کردند و گفتند : ای ابوبکر ما فضلیت و برتری تو را می دانیم [ و به آن معترفیم ] . سپس ایشان ، قرابت و خویشاوندی خود و فرزندنش را نسبت به حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله یادآور شدند .[ این فراز از روایت دارای ضمیر « هم » می باشد که احتمال دارد به ابوبکر و خاندانش برگردد . بر این اساس ترجمه این فراز ، عبارت است از اینکه : سپس علی علیه السلام قرابت و خویشاوندی ابوبکر و خاندانش را نسبت به حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله و حق آنها را یادآور شدند] سپس ابوبکر گفت :سوگند به آن کسی که جانم در دست اوست قرابت و خویشاوندی با رسول الله در نظر من محبوب تر است از اینکه به قرابت خودم برسم . )) (4)چنانچه ملاحظه می کنید این روایت چهار محور اصلی را دنبال می کند :
1.کسی از پیامبر ارث نمی برد .
2.ابوبکر نسبت به تصرف در اموال باقی مانده از حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله هرگز خلاف شرع و کوتاهی نمی کند .
3.اهل بیت علیهم السلام خصوصا حضرت علی علیه السلام فضیلت و ارزشمندی ابوبکر را قبول داشته و صراحتا آن را ابراز
می کردند .
4.ابوبکر نسبت به خویشاوندی با حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله حسّاس بوده و احترام آن را نگه می داشته است .
به نظر می رسد نویسنده ی کتاب با ذکر این روایت در این باب ، خواسته بگوید قرابت و خویشاوندی با رسول الله صلی الله علیه و آله به خودی خود فضل محسوب می شود و ابوبکر و حضرت فاطمه سلام الله علیها به یک اندازه از آن برخوردار هستند .[ به عنوان باب دقت شود ]

حدیث سوم
 

بخاری این روایت را به واسطه ی ابن عمر از ابوبکر نقل می کندکه گفته است : « مراقب حضرت محمد صلی الله علیه و آله درباره اهل بیتش باشید » (5) . اگر با حسن ظن به این حدیث نگاه کنیم می توانیم بگوئیم که منظور ابوبکر این بوده که حرمت اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را بخاطر انتسابشان به آن حضرت نگه دارید ولی اگر با حسن ظن به این روایت نگاه نکنیم می توان گفت که احتمالا منظور او این بوده که مراقب باشید خاندان او یعنی حضرت علی علیه السلام وخانواده اش از نام پیامبر صلی الله علیه و آله به نفع خودشان و برای محکم کردن جایگاه اجتماعی خودشان استفاده نکنند .
اینکه منظور ابوبکر از « اهل بیت » چه بوده باید بررسی شود . به نظر می رسد تلقی نویسنده کتاب این بوده که حضرت فاطمه سلام الله علیها وامام حسن و امام حسین علیهما السلام نیز جزء « اهل بیت » می باشند . چرا که در عنوان باب نام حضرت فاطمه سلام الله علیها را ذکر کرده و نیز همین حدیث را در باب مناقب امام حسن و امام حسین علیهما السلام تکرار کرده است . سوالی که اینجا مطرح است و اندیشمندان اهل سنت باید به آن پاسخ دهند این است که ؛ بازتاب عملی این روایت از سال 10 هجری تا سال 63 هجری چه بوده است ؟ کسانی که احترام ویژه ای به خلیفه ی اول می گذاردند در این 53 سال چه احترامی به خاندان حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله گذاشتند ؟ چرا پس از رحلت حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله با بی احترامی تمام اقدام به گرفتن بیعت اجباری از این خاندان شدند و تا آتش زدن خانه ی وحی پیش رفتند که وقتی به عمر اعتراض شده که در این خانه که قصد آتش زدن آن را داری فاطمه است گفت حتی اگر او هم باشد باز خانه را آتش خواهم زد ؟!مورّخ شهیر عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینورى (212-276) از پیشوایان ادب، نویسندگان پرکار حوزه تاریخ اسلامى و مؤلف کتاب تأویل مختلف الحدیث، و ادب الکاتب و... است[الاعلام للزرکلی ، بی تا ، 4/ 137] وى در کتاب الامامة و السیاسة چنین مى نویسد: « ابوبکر از کسانى که از بیعت با او سر برتافتند و در خانه على گردآمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به درِ خانه علىعلیه السلام آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند . آنان از خروج ازخانه امتناع ورزیدند در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایى که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید یا خانه را با شما آتش مى زنم. مردى به عمر گفت: اى اباحفص (کنیه عمر) در این خانه، فاطمه، دختر پیامبر است، گفت : باشد!».(6) [الامامة و السیاسة ، 1418، 1 / 16]
ابن قتیبه دنباله این داستان را سوزناک تر و دردناک تر نوشته است، او مى گوید:
« عمر همراه گروهى به در خانه فاطمه سلام الله علیها آمدند، درِ خانه را زدند، هنگامى که فاطمه صداى آنان را شنید، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا پس از تو چه مصیبتهایى به ما از فرزند خطاب و فرزند ابى قحافه رسید، افرادى که همراه عمر بودند هنگامى که صداى زهرا و گریه او را شنیدند برگشتند; ولى عمر با گروهى باقى ماند و على (علیه السلام) را از خانه بیرون آوردند، نزد ابى بکر بردند و به او گفتند: بیعت کن، على(علیه السلام) گفت: اگر بیعت نکنم چه مى شود؟ گفتند: به خدایى که جز او خدایى نیست، گردن تو را مى زنیم...».(7) [همان]دوباره به سراغ همان پرسش های قبلی می رویم . چرا عایشه ام المؤمنین و زبیر سیف الاسلام و طلحة الخیر با راه انداختن جنگ جمل احترام حضرت علی علیه السلام و فرزندانش را نگه نداشتند؟! چرا معاویه خال المؤمنین با راه اندختن جنگ صفین و تبلیغات سوء علیه آن حضرت در شام ، آبروی خاندان نبوت را مورد حمله قرار داد ؟! چرا امام حسن در صلح نامه ی خویش با معاویة ، خواستار این شد که معاویة تضمین دهد که به جان اهل بیت و شیعیان آنها تعرضی نکند ؟! [حیات فکری و سیاسی امامان شیعه ،1379 / 159] چرا باوجود چنین سفارشی از طرف خلیفه ی اول ، باید بزرگترین جنایت تاریخ بشریت در سال 63 هجری در سرزمین کربلا رخ دهد آنهم توسط کسانی که خود را پیرو و مطیع خلفای سه گانه می دانستند ؟! باری سوال من این است که اندیشمندان اهل سنت به ما بگویند که در این 53 سال به طور مشخص چگونه احترام اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را نگه داشته اند و چه کار مثبت و در خور تحسینی در این رابطه انجام داده اند ؟به نظر می رسد با توجه به عملکرد حامیان خلیفه ی اول در این 53 سال و بازتاب عملی این روایت در این دوران ، برداشت دومی که از روایت شد معقول تر باشد .

حدیث چهارم
 

بخاری این حدیث را از طریق « مسوربن مخرمة » از حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کند که ایشان فرمودند : « فاطمه پاره ی تن من است . پس هر کس او را به خشم و غضب در آورد ، مرا خشمگین کرده است »(8).این حدیث یکی از مهمتر و ارزشمندترین و در عین حال غمناک ترین احادیثی است که در شأن حضرت فاطمه سلام الله علیها صادر شده است . اینکه گفتم غمناکترین ، به این جهت بود که انسان با شنیدن آن متوجه یک ظلم و یک فشار غیر انسانی می شود که بر آن حضرت رفته و یا قرار بوده که برود و حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله خواسته اند با بیان این جایگاه ، جلوی آن را بگیرند .
در اینکه علت صدور این حدیث چیست و آن ظلم و فشار غیر انسانی چه بوده است ، در میان اهل سنت و شیعیان اختلاف نظر وجود دارد . اهل سنت در اکثر قریب به اتفاق کتب روائی معتبر خود و نیز تفاسیر مشهور و معروف خود ، بیان کرده اند : اولین کسی که باعث رنجش خاطر حضرت فاطمه سلام الله علیها شده و با عمل ناشایست خود ، رسول الله صلی الله علیه و آله را وادار به بیان این حدیث کرده ، حضرت علی علیه السلام بوده است . در صحیح بخاری در باب « ذبّ الرجل الرجل عن ابنته فی الغیرة و الإنصاف » آمده : « ابن مَخرَمَة می گوید : از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله شنیدم که در بالای منبر می گفت : بنی هشام بن مغیرة(9) از من اجازه خواسته اند تا دخترشان را به ازدواج علی بن ابی طالب در آورند . من به آنها اجازه ندادم و باز به آنها اجازه ندادم و باز به آنها اجازه ندادم . تا اینکه علی خواست دختر مرا طلاق دهد و با دختر آنها ازدواج کند . فاطمه پاره ی تن من است هر کسی او را ناراحت کند مرا ناراحت کرده و هرکس او را اذیت کند مرا اذیت کرده است » (10) [ صحیح بخاری ، 1431 /1098 ] این روایت با همین عبارت در سنن ابی داود در باب « ما یکره ان یجمع بینهن من النساء » و نیز سنن ابن ماجه « باب الغیرة » و نیز سنن ترمزی باب « فضل فاطمة بنت محمد صلی الله علیهما وسلّم » و نیز در صحیح ابن حبان باب « ذکر زجر المصطفی صلی الله علیه وسلم ان ینکح علیّ علی فطمة ابنته » و نیز صحیح مسلم باب « فضائل فاطمة بنت النبی علیها الصلوة و السلام » و مسند احمد باب « حدیث المسور بن مخرمة » ذکر شده است .البته در مسند احمد در باب « حدیث المسور بن مخرمة » و در صحیح بخاری در باب « ذکر اصهار النبی صلی الله علیه و آله منهم ابو العاص بن الربیع » از همان راوی یعنی « المسور بن مخرمة »آمده که خود حضرت فاطمه سلام الله علیها وقتی موضوع خواستگاری را فهمید نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و شکایت کرد . آن حضرت بر فراز منبر رفت و حدیث مزبور را فرمود .(11) امام فخر رازی از مفسران بزرگ اهل تسنن می گوید: خود علی علیه السلام از پیامبر اجازه خواست که آن حضرت ناراحت شد و فرمود : فاطمة بضعة منی ...(12) [ مفاتیح الغیب ، 1420، 32/327] و در تفسیر ثعلبی نقل شده که آنهائی که اجازه خواستند ، بنی مخزوم بودند [ الکشف و البیان عن تفسیر القرآن ، 1422، 10/316 ] به هر حال این سبب صدور با اختلافی که در شخص یا اشخاصی که از حضرت پیامبر اجازه خواستند دارد ، لکن نزد اهل تسنن مورد پذیرش واقع شده ودر بسیار از کتب روائی و غیر روائی خود آن را ذکر کرده اند و تقریبا می توان گفت هیچ سبب دیگری را بیان نکرده اند.نویسنده در مقاله ای با عنوان « علی علیه السلام هرگز فاطمه سلام الله علیها را اذیت نکرد » این موضوع را بررسی کرده وجعلی بودن این سبب نزول را به اثبات رسانده است. در آنجا بیان شده که امام صادق علیه السلام این داستان را دروغ شمرده اند و از آن کسی که با این دروغش یعنی خواستگاری کردن حضرت علی علیه السلام از دختر ابوجهل ، باعث ناراحتی حضرت فاطمه سلام الله علیها و حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله شده ، با عنوان « یکی از بدترین مردمان روزگار » یاد می کنند . شیخ صدوق در کتاب « علل الشرایع » این داستان را به گونه ای دیگر متفاوت با آنچه اهل سنت گفته اند، نقل می کند . او می گوید : « شخصی به نزد امام صادق علیه السلام آمد و از مسئله ای سوال کرد . او پرسید : آیا می شود در هنگام تشییع جنازه ، آتشی را همراه جنازه کرد و یا از مجمر و یا قندیل و هرچیزی که با آن اطراف را روشن می کنند استفاده کرد ؟ آن مرد می گوید در این هنگام رنگ امام از این سوال تغییر کرد و راست نشست [ گوئی اینکه این سوال خاطره ای تلخ را برای آن حضرت زنده کرد]. سپس فرمود : یکی از بدترین مردمان روزگار ، نزد حضرت فاطمه سلام الله علیها آمد و گفت : آیا نمی دانی که علی علیه السلام از دختر ابوجهل خواستگاری کرده است . آن حضرت گفت : حقیقت را می گوئی ؟! آن مرد سه بار گفت که حقیقت را می گوید. آن حضرت بسیار ناراحت شد و با شدت ناراحتی به خانه ی پدرش رفت . حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله از ماجرا مطلع شدند و با حضرت فاطمه سلام الله علیها به نزد حضرت علی علیه السلام که در مسجد مشغول عبادت بود رفتند . حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله از حضرت علی علیه السلام خواست تا ابو بکر و عمر و طلحة را حاضر کند . سپس در حضور آنها فرمود : ای علی آیا نمی دانی که فاطمه پاره ی تن من است . هر کس او را اذیت کن مرا اذیت کرده و هر کس مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده است . و هر کس او را بعد از مرگم اذیت کند مثل کسی است که او را در زمان حیاتم اذیت کرده و هر کس او را در زمان حیاتم اذیت کند مثل کسی است که او را بعد از مرگم اذیت کرده باشد ؟! حضرت علی علیه السلام گفت بله می دانم یا رسول الله . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند : چه چیزی باعث آن کار تو شد؟[ خواستگاری از دختر ابو جهل ] حضرت علی علیه السلام پاسخ داد ؟ به همان خدائی که شما را به حق و حقیت بعنوان نبی مبعوث کرده سوگند ، آنچه که به گوش فاطمه سلام الله علیها رسیده از من سر نزده است . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند : راست می گوئی راست می گوئی . در این هنگام حضرت فاطمه سلام الله علیها بسیار خوشحال شد و لبخند زد به گونه ای که دندانهای او نمایان شد .» (13)در ادامه ی حدیث ماجرای عیادت عمر و ابوبکر از حضرت فاطمه سلام الله علیها نقل شده و اینکه ایشان اجازه ملاقات ندادند و پس از آنکه با وساطت حضرت علی علیه السلام به آنها اجازه ورود دادند ، با آنها صحبت نکردند تا اینکه با اصرار آنها لب به سخن گشودند و ماجرای تهمت خواستگاری کردن حضرت علی از دختر ابو جهل را به یاد آنها آوردند و از آن دو اقرار گرفتند که پدر بزرگوارش در آن شب فرموده بود : فاطمة بضعة منی و انا منها من آذاها فقد آذانی . و آن دو شهادت به این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله دادند . سپس حضرت فاطمه سلام الله علیها خدا را و حاضران را گواه گرفتند که آن دو ، او را در زمان زندگی و هنگام وفات اذیت کرده اند .[ علل الشرایع ، بی تا ، 1 /185 ] .با توجه به شهرتی که در بین اهل سنت مبنی بر اینکه سبب صدور این حدیث اقدام ناشایست حضرت علی علیه السلام !!! بوده ، وجود دارد و بخاری آن را در« کتاب فضائل اصحاب النبی باب ذکر اصهار النبی منهم ابوالعاص بن الربیع » [صحیح بخاری ،1431/756] و نیز در « کتاب النکاح باب ذبّ الرجل الرجل عن ابنته فی الغیرة و الإنصاف » [پیشین/1098] ذکر کرده ، به نظر می رسد هدف از نقل گسترده ی این حدیث در کتب روائی و تفسیری اهل سنت ، خدشه وارد کردن به شخصیت حضرت علی علیه السلام می باشد . و اینکه ایشان چنانچه شیعیان می پندارند معصوم نبوده و کارهای ناشایستی از این قبیل انجام می داده است . چرا که وقتی شما این حدیث را با آن سبب صدور می شنوید ، اولین نفری که به ذهنتان خطور می کند که حضرت فاطمه سلام الله علیها را اذیت و خشمگین کرده است ، همانا حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام است .این نوشتار در پی آن نیست که مشخص کند ، آنهائی که باعث اذیت خشمیگن شدن آن حضرت شده اند چه کسانی بوده اند . خواننده محترم می تواند برای فهم آن به کتب تاریخی و روائی اهل سنت از جمله صحیح بخاری کتاب فرض الخمس حدیث دوم مراجعه کند.(14) به هر حال بخاری به هر انگیزه ای که این حدیث را نقل کرده باشد ، این حدیث بیانگر جایگاه بلند و ارزشمند حضرت فاطمه سلام الله علیها در نظر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله است و ایشان خواسته اند تا با بیان آن ، هم جایگاه رفیع دختر گرامیشان را مشخص کنند و هم از حوادث تلخی که برای آن حضرت رقم زده بودند جلوگیری نمایند .

حدیث پنجم
 

بخاری از عایشه نقل می کند که : « حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله هنگامی که در بستر بیماری آخرین خود بودند – همان بیماری که در آن از دنیا رفتند – دخترشان را نزد خود فرا خواندند . و چیزی به صورت نجوی و درگوشی به او گفتند . فاطمه سلام الله علیها پس از شنیدن آن گریان شدند . سپس بار دیگر او را فرا خواندند و چیزی در گوش او گفتند که فاطمه سلام الله علیها این بار خندان شدند . عایشه می گوید [چندی بعد] از حضرت فاطمه سلام الله علیها از سبب آن گریه و خنده سوال کردم . ایشان گفتند : [دفعه ی اول] پدرم در گوشم گفت که از این بیماری جان سالم به در نخواهد برد به همین خاطر من گریان شدم و [دفعه ی دوم] پدرم در گوشم گفت که من اولین نفر از اهلبیت او هستم که به ایشان ملحق می شوم و از دنیا می روم به همین خاطر خوشحال شدم و خندیدم » (15)این آخرین حدیثی است که در این فصل بیان شده و به عنوان یکی از مناقب آن حضرت مطرح گردیده است . در رابطه این حدیث یک سوال اساسی وجود دارد و آن اینکه ، چرا زود از دنیا رفتن حضرت فاطمه سلام الله علیها به عنوان منقبت و فضیلت مطرح می شود ؟! آیا برادارن اهل سنت نبودن و مرگ آن حضرت را فضیلت می دانند ؟! شاید آنها بخواهند بگویند که مرگ ایشان فضیلت نیست بلکه اولین نفر بودن بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله فضیلت است !!!! در پاسخ باید گفت: زود یا دیر از دنیا رفتن فضلیت و ارزش نیست بلکه این نحوه ی مرگ است که آن را در مقام ارزش گذاری قرار می دهد . اگر یک جوان به مرگ طبیعی از دنیا برود و یا حادثه ای طبیعی مثل سیل ویا زلزله او را به کام مرگ بکشاند ، مرگ او تأسّف بار است اما ارزشمند نیست . ولی اگر پیرمردی در راه حق و احیای آن جانبازی کند و از دنیا برود ، مرگ او ارزشمند خواهد بود و با عنوان شهید از او یاد می شود . نه آن جوان به خاطر زود از دنیا رفتنش قابل تقدیر است و نه این پیرمرد به خاطر دیر از دنیا رفتنش مورد ملامت قرار می گیرد . ما نیز شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها را یک ارزش و منقبت تلقی می کنیم اما نه به این خاطر که زودتر از همه به پدر بزرگوارشان ملحق شده اند ، بلکه بخاطر اینکه ایشان در راه احقاق حق علی علیه السلام و دفاع از حریم ولایت ، متحمل رنج های فراوانی شدند وجراحتهای هولناکی برداشتند و کمتر از صد روز پس از رحلت حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله شربت شهادت را نوشیدند .
در کتب روائی شیعه نیز این روایت پنجم نقل شده ولی نه به عنوان منقبت و فضلیت . بلکه به عنوان مثال در بحار الانوار جلد 22 در باب « وصیت حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله هنگام وفات» و جلد 43 در باب « ظلمهائی بر حضرت فاطمه سلام الله علیها رفت » از این حدیث سخن به میان رفته است .

نتیجه
 

بخاری در این فصل بیشتر از پنج روایت نقل نکرده است که از میان آنها فقط حدیث اول و حدیث چهارم به طور مشخص فضیلتی از فضائل حضرت فاطمه سلام الله علیها را بیان می کرد. نقل سوم نیز عنوانی عام داشت و مصادیق متعددی را شامل می شد که یکی از آن مصادیق حضرت زهرا سلام الله علیها بود . حدیث دوم هم بیش از هرچیز مناقب ابو بکر را گوش زد می کرد . اما نقل آخر که اساسا منقبت نبود و بهتر آن بود که این نقل در بابی مطرح می شد که بیانگر ظلم ها و تجاوزهائی بود که بر آن حضرت رفته است چنانچه علامه مجلسی در بحار الانوار چنین کرده بود .نکته ی پایانی اینکه ، بخاری مدعی این است که هرچه را در این کتاب آورده صحیح بوده و هرچه را که ذکر نکرده یا صحیح نبوده و یا خیلی طولانی بوده است . پس می توان از این ادعا چنین استنباط کرد که آن همه احادیث کوتاهی که در فضیلت و منقبت آن حضرت می باشد و در کتب روائی شیعه موجود است ، دارای راویانی غیر معتبر و غیر قابل اعتماد بوده اند و به عبارت بهتر ، اکثر قریب به اتفاق کسانی که در منقبت آن حضرت سخنی یا روایتی را نقل کرده اند ، از دید بخاری ،افرادی نالایق و لاابالی و غیر مطمئن بوده اند .!!!

پی‌نوشت‌ها:
 

1. المَنْقَبَةُ: طریقٌ مُنْفِذٌ فی الجِبَالِ، و استُعِیرَ لفعل الكریمِ، إما لكونه تأثیراً له، أو لكونه مَنْهَجاً فی رَفْعِهِ،
2. قال النبیّ : « فاطمة سیدة نساء العالمین »
3. فیء اموال و غنائمی است که بودن زحمت و جنگ به دست مسلمانان می افتد . نوع مصرف آن در آیه ی 7 سوره ی حشر بیان شده است . برای اطلاع بیشتر به تفسیر نمونه ذیل همین آیه مراجعه شود .
4. حَدَّثَنَا أَبُو الْیَمَانِ أَخْبَرَنَا شُعَیْبٌ عَنْ الزُّهْرِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی عُرْوَةُ بْنُ الزُّبَیْرِ عَنْ عَائِشَةَ :أَنَّ فَاطِمَةَ عَلَیْهَا السَّلَام أَرْسَلَتْ إِلَى أَبِی بَكْرٍ تَسْأَلُهُ مِیرَاثَهَا مِنْ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِیمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَطْلُبُ صَدَقَةَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الَّتِی بِالْمَدِینَةِ وَفَدَكٍ وَمَا بَقِیَ مِنْ خُمُسِ خَیْبَرَ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا فَهُوَ صَدَقَةٌ إِنَّمَا یَأْكُلُ آلُ مُحَمَّدٍ مِنْ هَذَا الْمَالِ یَعْنِی مَالَ اللَّهِ لَیْسَ لَهُمْ أَنْ یَزِیدُوا عَلَى الْمَأْكَلِ وَإِنِّی وَاللَّهِ لَا أُغَیِّرُ شَیْئًا مِنْ صَدَقَاتِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الَّتِی كَانَتْ عَلَیْهَا فِی عَهْدِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَلَأَعْمَلَنَّ فِیهَا بِمَا عَمِلَ فِیهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَتَشَهَّدَ عَلِیٌّ ثُمَّ قَالَ إِنَّا قَدْ عَرَفْنَا یَا أَبَا بَكْرٍ فَضِیلَتَكَ وَذَكَرَ قَرَابَتَهُمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَحَقَّهُمْ فَتَكَلَّمَ أَبُو بَكْرٍ فَقَالَ وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَرَابَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَحَبُّ إِلَیَّ أَنْ أَصِلَ مِنْ قَرَابَتِی.
5. أَخْبَرَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْوَهَّابِ حَدَّثَنَا خَالِدٌ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ عَنْ وَاقِدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبِی یُحَدِّثُ عَنْ ابْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِی بَكْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالَ : ارْقُبُوا مُحَمَّدًا صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی أَهْلِ بَیْتِهِ
6. «إنّ أبابَکْر(رض) تَفَقَّدَ قَوْماً تَخَلَّفُوا عَنْ بَیْعَتِهِ عِنْدَ عَلیّ کَرَّمَ اللهُ وَجْهَهُ فَبَعَثَ إِلَیْهِمْ عُمَرُ فَجاءَ فَناداهُمْ وَ هُمْ فی دارِ عَلیٍّ، فَأَبَوْا أَنْ یَخْرُجُوا فَدَعا بِالْحَطَبِ وَ قالَ: وَالَّذی نَفْسُ عُمَرَ بِیَدِهِ لَتَخْرُجَنَّ أَوْ لأَحْرَقَنَّها عَلى مَنْ فیها، فَقیلَ لَهُ: یا أبا حَفص إِنَّ فیها فاطِمَةَ فَقالَ، وَإِنْ!
7. «ثُمَّ قامَ عَمُرُ فَمَشى مَعَهُ جَماعَةٌ حَتّى أَتَوْا فاطِمَةَ فَدقُّوا الْبابَ فَلَمّا سَمِعَتْ أصْواتَهُم نادَتْ بِأَعْلى صَوْتِها یا أَبَتاهُ یا رَسُولَ الله ماذا لَقینا بَعْدَکَ مِنْ ابنِ الْخَطّابِ وَ ابنِ أبی الْقُحافة فَلَمّا سَمِعَ الْقَوْمُ صَوْتَها وَ بُکائَها انْصَرَفُوا وَ بَقِیَ عُمَرُ وَ مَعَهُ قَوْمٌ فَأَخْرَجُوا عَلَیّاً فَمَضَوْا بِهِ إلى أبی بَکْر فَقالُوا لَهُ بایِعْ، فَقالَ: إنْ أَنَا لَمْ أَفْعَلْ فَمَه؟ فَقالُوا: إِذاً وَاللهِ الَّذی لا إلهَ إِلاّ هُوَ نَضْرِبُ عُنُقَکَ...!
8. حَدَّثَنَا أَبُو الْوَلِیدِ حَدَّثَنَا ابْنُ عُیَیْنَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ دِینَارٍ عَنْ ابْنِ أَبِی مُلَیْكَةَ عَنْ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَة َأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِی
9. ظاهرا مراد از بنی هشام بن مغیرة ، اقوام دختر ابوجهل می باشد . چنانچه شیخ سلیمان بن صالح الخراشی در کتاب « ابن تیمیة لم یکن ناصبیّا » در الموضع الرابع بنو مغیرة را از اقوام بنت ابی جهل دانسته است .[ ابن تیمیة لم یکن ناصبیا ، بی تا ، 1 / 51]
10. حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ حَدَّثَنَا اللَّیْثُ عَنْ ابْنِ أَبِی مُلَیْكَةَ عَنْ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ وَهُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ إِنَّ بَنِی هِشَامِ بْنِ الْمُغِیرَةِ اسْتَأْذَنُوا فِی أَنْ یُنْكِحُوا ابْنَتَهُمْ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ فَلَا آذَنُ ثُمَّ لَا آذَنُ ثُمَّ لَا آذَنُ إِلَّا أَنْ یُرِیدَ ابْنُ أَبِی طَالِبٍ أَنْ یُطَلِّقَ ابْنَتِی وَیَنْكِحَ ابْنَتَهُمْ فَإِنَّمَا هِیَ بَضْعَةٌ مِنِّی یُرِیبُنِی مَا أَرَابَهَا وَیُؤْذِینِی مَا آذَاهَا هَكَذَا قَالَ
11. حَدَّثَنَا أَبُو الْیَمَانِ أَخْبَرَنَا شُعَیْبٌ عَنِ الزُّهْرِىِّ قَالَ حَدَّثَنِى عَلِىُّ بْنُ حُسَیْنٍ أَنَّ الْمِسْوَرَ بْنَ مَخْرَمَةَ قَالَ إِنَّ عَلِیًّا خَطَبَ بِنْتَ أَبِى جَهْلٍ ، فَسَمِعَتْ بِذَلِكَ فَاطِمَةُ ، فَأَتَتْ رَسُولَ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - فَقَالَتْ یَزْعُمُ قَوْمُكَ أَنَّكَ لاَ تَغْضَبُ لِبَنَاتِكَ ، هَذَا عَلِىٌّ نَاكِحٌ بِنْتَ أَبِى جَهْلٍ ، فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - فَسَمِعْتُهُ حِینَ تَشَهَّدَ یَقُولُ « أَمَّا بَعْدُ أَنْكَحْتُ أَبَا الْعَاصِ بْنَ الرَّبِیعِ ، فَحَدَّثَنِى وَصَدَقَنِى ، وَإِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّى ، وَإِنِّى أَكْرَهُ أَنْ یَسُوءَهَا ، وَاللَّهِ لاَ تَجْتَمِعُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - وَبِنْتُ عَدُوِّ اللَّهِ عِنْدَ رَجُلٍ وَاحِدٍ » . فَتَرَكَ عَلِىٌّ الْخِطْبَةَ [صحیح بخاری ، باب ذکر اصهار النبی صلی الله علیه و آله ]
12. روی أن علیا علیه السلام استأذن الرسول صلى اللّه علیه و سلم فی التزوج بابنة أبی جهل فضجر و قال: لا آذن لا آذن لا آذن إن فاطمة بضعة منی یؤذینی ما یؤذیها و یسرنی ما یسرها و اللّه لا یجمع بین بنت عدو اللّه، و بنت حبیب اللّه،
13. حدثنا علی بن أحمد قال حدثنا أبو العباس أحمد بن محمد بن یحیى عن عمرو بن أبی المقدام و زیاد بن عبد الله قالا أتى رجل أبا عبد الله ع فقال له یرحمك الله هل تشیع الجنازة بنار و یمشى معها بمجمرة أو قندیل أو غیر ذلك مما یضاء به قال فتغیر لون أبی عبد الله ع من ذلك و استوى جالسا ثم قال إنه جاء شقی من الأشقیاء إلى فاطمة بنت رسول الله ص فقال لها أ ما علمت أن علیا قد خطب بنت أبی جهل فقالت حقا ما تقول فقال حقا ما أقول ثلاث مرات فدخلها من الغیرة ما لا تملك نفسها و ذلك أن الله تبارك و تعالى كتب على النساء غیرة و كتب على الرجال جهادا و جعل للمحتسبة الصابرة منهن من الأجر ما جعل للمرابط المهاجر فی سبیل الله قال فاشتد غم فاطمة من ذلك و بقیت متفكرة هی حتى أمست و جاء اللیل حملت الحسن على عاتقها الأیمن و الحسین على عاتقها الأیسر و أخذت بید أم كلثوم الیسرى بیدها الیمنى ثم تحولت إلى حجرة أبیها فجاء علی فدخل حجرته فلم یر فاطمة فاشتد لذلك غمه و عظم علیه و لم یعلم القصة ما هی فاستحى أن یدعوها من منزل أبیها فخرج إلى المسجد یصلی فیه ما شاء الله ثم جمع شیئا من كثیب المسجد و اتكأ علیه فلما رأى النبی ص ما بفاطمة من الحزن أفاض علیها من الماء ثم لبس ثوبه و دخل المسجد فلم یزل یصلی بین راكع و ساجد و كلما صلى ركعتین دعا الله أن یذهب ما بفاطمة من الحزن و الغم و ذلك أنه خرج من عندها و هی تتقلب و تتنفس الصعداء فلما رآها النبی ص أنها لا یهنیها النوم و لیس لها قرار قال لها قومی یا بنیة فقامت فحمل النبی ص الحسن و حملت فاطمة الحسین و أخذت بید أم كلثوم فانتهى إلى علی ع و هو نائم فوضع النبی ص رجله على رجل علی فغمزه و قال قم یا أبا تراب فكم ساكن أزعجته ادع لی أبا بكر من داره و عمر من مجلسه و طلحة فخرج علی فاستخرجهما من منزلهما و اجتمعوا عند رسول الله ص فقال رسول الله ص یا علی أ ما علمت أن فاطمة بضعة منی و أنا منها فمن آذاها فقد آذانی و من آذانی فقد آذى الله و من آذاها بعد موتی كان كمن آذاها فی حیاتی و من آذاها فی حیاتی كان كمن آذاها بعد موتی قال فقال علی بلى یا رسول الله قال فما دعاك إلى ما صنعت فقال علی و الذی بعثك بالحق نبیا ما كان منی مما بلغها شی‏ء و لا حدثت بها نفسی فقال النبی صدقت و صدقت ففرحت فاطمة ع بذلك و تبسمت حتى رئی ثغرها فقال أحدهما لصاحبه إنه لعجب لحینه ما دعاه إلى ما دعانا هذه الساعة قال ثم أخذ النبی ص بید علی فشبك أصابعه بأصابعه فحمل النبی ص الحسن و حمل الحسین علی و حملت فاطمة أم كلثوم و أدخلهم النبی بیتهم و وضع علیهم قطیفة و استودعهم الله ثم خرج و صلى بقیة اللیل فلما مرضت فاطمة مرضها الذی ماتت فیه أتیاها عائدین و استأذنا علیها فأبت أن تأذن لهما فلما رأى ذلك أبو بكر أعطى الله عهدا أن لا یظله سقف بیت حتى یدخل على فاطمة و یتراضاها فبات لیلة فی البقیع ما یظله شی‏ء ثم إن عمر أتى علیا ع فقال له إن أبا بكر شیخ رقیق القلب و قد كان مع رسول الله ص فی الغار فله صحبة و قد أتیناها غیر هذه المرة مرارا نرید الإذن علیها و هی تأبى أن تأذن لنا حتى ندخل علیها فنتراضى فإن رأیت أن تستأذن لنا علیها فافعل قال نعم فدخل علی على فاطمة ع فقال یا بنت رسول الله ص قد كان من هذین الرجلین ما قد رأیت و قد تردد مرارا كثیرة و رددتهما و لم تأذنی لهما و قد سألانی أن أستأذن لهما علیك فقالت و الله لا آذن لهما و لا أكلمهما كلمة من رأسی حتى ألقى أبی فأشكوهما إلیه بما صنعاه و ارتكباه منی فقال علی ع فإنی ضمنت لهما ذلك قالت إن كنت قد ضمنت لهما شیئا فالبیت بیتك و النساء تتبع الرجال لا أخالف علیك بشی‏ء فأذن لمن أحببت فخرج علی ع فأذن لهما فلما وقع بصرهما على فاطمة ع سلما علیها فلم ترد علیهما و حولت وجهها عنهما فتحولا و استقبلا وجهها حتى فعلت مرارا و قالت یا علی جاف الثوب و قالت لنسوة حولها حولن وجهی فلما حولن وجهها حولا إلیها فقال أبو بكر یا بنت رسول الله إنما أتیناك ابتغاء مرضاتك و اجتناب سخطك نسألك أن تغفری لنا و تصفحی عما كان منا إلیك قالت لا أكلمكما من رأسی كلمة واحدة أبدا حتى ألقى أبی و أشكوكما إلیه و أشكو صنیعكما و فعالكما و ما ارتكبتما منی قالا إنا جئنا معتذرین مبتغین مرضاتك فاغفری و اصفحی عنا و لا تؤاخذینا بما كان منا فالتفتت إلى علی ع و قالت إنی لا أكلمهما من رأسی كلمة حتى أسألهما عن شی‏ء سمعاه من رسول الله فإن صدقانی رأیت رأیی قالا اللهم ذلك لها و إنا لا نقول إلا حقا و لا نشهد إلا صدقا فقالت أنشدكما الله أ تذكران أن رسول الله ص استخرجكما فی جوف اللیل لشی‏ء كان حدث من أمر علی فقالا اللهم نعم فقالت أنشدكما بالله هل سمعتما النبی ص یقول فاطمة بضعة منی و أنا منها من آذاها فقد آذانی و من آذانی فقد آذى الله و من آذاها بعد موتی فكان كمن آذاها فی حیاتی و من آذاها فی حیاتی كان كمن آذاها بعد موتی قالا اللهم نعم قالت الحمد لله ثم قالت اللهم إنی أشهدك فاشهدوا یا من حضرنی أنهما قد آذیانی فی حیاتی و عند موتی و الله لا أكلمكما من رأسی كلمة حتى ألقى ربی فأشكوكما بما صنعتما بی و ارتكبتما منی فدعا أبو بكر بالویل و الثبور و قال لیت أمی لم تلدنی فقال عمر عجبا للناس كیف ولوك أمورهم و أنت شیخ قد خرفت تجزع لغضب امرأة و تفرح برضاها و ما لمن أغضب امرأة و قاما و خرجا قال فلما نعی إلى فاطمة نفسها أرسلت إلى أم أیمن و كانت أوثق نسائها عندها و فی نفسها فقالت لها یا أم أیمن إن نفسی نعیت إلی فادعی لی علیا فدعته لها فلما دخل علیها قالت له یا ابن العم أرید أن أوصیك بأشیاء فاحفظها علی فقال لها قولی ما أحببت قالت له تزوج فلانة تكون لولدی مربیة من بعدی مثلی و اعمل نعشا رأیت الملائكة قد صورته لی فقال لها علی أرینی كیف صورته فأرته ذلك كما وصفت له و كما أمرت به ثم قالت فإذا أنا قضیت نحبی فأخرجنی من ساعتك أی ساعة كانت من لیل أو نهار و لا یحضرن من أعداء الله و أعداء رسوله للصلاة علی أحد قال علی ع أفعل فلما قضت نحبها ص و هم فی ذلك فی جوف اللیل أخذ علی فی جهازها من ساعته كما أوصته فلما فرغ من جهازها أخرج على الجنازة و أشعل النار فی جرید النخل و مشى مع الجنازة بالنار حتى صلى علیها و دفنها لیلا فلما أصبح أبو بكر و عمر عاودا عائدین لفاطمة فلقیا رجلا من قریش فقالا له من أین أقبلت قال عزیت علیا بفاطمة قالا و قد ماتت قال نعم و دفنت فی جوف اللیل فجزعا جزعا شدیدا ثم أقبلا إلى علی ع فلقیاه و قالا له و الله ما تركت شیئا من غوائلنا و مساءتنا و ما هذا إلا من شی‏ء فی صدرك علینا هل هذا إلا كما غسلت رسول الله ص دوننا و لم تدخلنا معك و كما علمت ابنك أن یصیح بأبی بكر أن أنزل عن منبر أبی فقال لهما علی ع أ تصدقانی إن حلفت لكما قال نعم فحلف فأدخلهما على المسجد فقال إن رسول الله ص لقد أوصانی و تقدم إلی أنه لا یطلع على عورته أحد إلا ابن عمه فكنت أغسله و الملائكة تقلبه و الفضل بن العباس یناولنی الماء و هو مربوط العینین بالخرفة و لقد أردت أنزع القمیص فصاح بی صائح من البیت سمعت الصوت و لم أر الصورة لا تنزع قمیص رسول الله و لقد سمعت الصوت یكرره علی فأدخلت یدی من بین القمیص فغسلته ثم قدم إلی الكفن فكفنته ثم نزعت القمیص بعد ما كفنته و أما الحسن ابنی فقد تعلمان و یعلم أهل المدینة أنه یتخطى الصفوف حتى یأتی النبی ص و هو ساجد فیركب ظهره فیقوم النبی ص و یده على ظهر الحسن و الأخرى على ركبته حتى یتم الصلاة قالا نعم قد علمنا ذلك ثم قال تعلمان و یعلم أهل المدینة أن الحسن كان یسعى إلى النبی و یركب على رقبته و یدلی الحسن رجلیه على صدر النبی ص حتى یرى بریق خلخالیه من أقصى المسجد و النبی ص یخطب و لا یزال على رقبته حتى یفرغ النبی ص من خطبته و الحسن على رقبته فلما رأى الصبی على منبر أبیه غیره شق علیه ذلك و الله ما أمرته بذلك و لا فعله عن أمری و أما فاطمة فهی المرأة التی استأذنت لكما علیها فقد رأیتما ما كان من كلامها لكما و الله لقد أوصتنی أن لا تحضرا جنازتها و لا الصلاة علیها و ما كنت الذی أخالف أمرها و وصیتها إلی فیكما و قال عمر دع عنك هذه الهمهمة أنا أمضی إلى المقابر فأنبشها حتى أصلی علیها فقال له علی ع و الله لو ذهبت تروم من ذلك شیئا و علمت أنك لا تصل إلى ذلك حتى یندر عنك الذی فیه عیناك فإنی كنت لا أعاملك إلا بالسیف قبل أن تصل إلى شی‏ء من ذلك فوقع بین علی و عمر كلام حتى تلاحیا و استبا و اجتمع المهاجرون و الأنصار فقالوا و الله ما نرضى بهذا أن یقال فی ابن عم رسول الله ص و أخیه و وصیه و كادت أن تقع فتنة فتفرقا.
14. حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ سَعْدٍ عَنْ صَالِحٍ عَنْ ابْنِ شِهَابٍ قَالَ أَخْبَرَنِی عُرْوَةُ بْنُ الزُّبَیْرِ أَنَّ عَائِشَةَ أُمَّ الْمُؤْمِنِینَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا أَخْبَرَتْهُ
أَنَّ فَاطِمَةَ عَلَیْهَا السَّلَام ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سَأَلَتْ أَبَا بَكْرٍ الصِّدِّیقَ بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یَقْسِمَ لَهَا مِیرَاثَهَا مِمَّا تَرَكَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَیْهِ فَقَالَ لَهَا أَبُو بَكْرٍ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّیَتْ [ صحیح البخاری ،1431/627]
15. حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ قَزَعَةَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ سَعْدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عُرْوَةَ عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ : دَعَا النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَاطِمَةَ ابْنَتَهُ فِی شَكْوَاهُ الَّذِی قُبِضَ فِیهَا فَسَارَّهَا بِشَیْءٍ فَبَكَتْ ثُمَّ دَعَاهَا فَسَارَّهَا فَضَحِكَتْ قَالَتْ فَسَأَلْتُهَا عَنْ ذَلِكَ فَقَالَتْ سَارَّنِی النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأَخْبَرَنِی أَنَّهُ یُقْبَضُ فِی وَجَعِهِ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ فَبَكَیْتُ ثُمَّ سَارَّنِی فَأَخْبَرَنِی أَنِّی أَوَّلُ أَهْلِ بَیْتِهِ أَتْبَعُهُ فَضَحِكْتُ.
 

منابع و مآخذ
1.ابن تیمیة لم یکن ناصبیا ، شیخ سلیمان بن صالح الخراشی ، بی تا
2.الاعلام ، زرکلی ، بی تا ، دارالعلم للملایین ، چاپ پنجم ، بیروت ، لبنان
3.الامامة و السیاسة ، ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبة دینوری ، 1418، دارالکتب العلمیة ، بیروت ، لبنان
4.بحار الانوار ، علامه مجلسی ، 1404، مؤسسة الوفاء ، بیروت ، لبنان
5.تفسیر نمونه ، ناصر مکارم شیرازی ،1374،چاپ اول ،دارالکتب الاسلامیة ، تهران
6.حیات فکری و سیاسی امامان شیعه ، رسول جعفریان، 1379،چاپ سوم ،انتشارات انصاریان ، قم
7.سنن ابی داود ، ابو داود سلیمان بن اشعث السجستانی ، بی تا ، دار الکتب العربی ، بیروت
8.سنن ابی ماجة ، ابو عبد الله محمد بن یزید القزوینی ، بی تا ، دار الفکر ، بیروت
9.سنن ترمزی ، محمد بن عیسی بن سورة بن موسی بن الضحاک الترمزی ، 1998 ، چاپ دوم ، دار الغرب الاسلام ،بیروت
10.صحیح البخاری ، ابو عبدالله محمد بن اسماعیل بخاری ،1431 ،دارالکتب العربی ، بیروت ، لبنان
11.صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان ،محمد بن حبان بن احمد ، 1414 چاپ دوم ، مؤسسة الرسالة ، بیروت
12.صحیح مسلم ، ابوالحسین مسلم بن الحجاج ،بی تا ، دارالجیل و دارالآفاق الجدیدة ، بیروت
13.علل الشرایع ، شیخ صدوق ، بی تا ، انتشارات مکتبة الداوری ، قم
14.الکشف و البیان عن تفسیر القرآن ، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم ثعلبی ، 1422 ، چاپ اول ، دار احیاء التراث العربی ، بیروت
15.مفاتیح الغیب ، فخر الدین رازی، 1420، چاپ سوم ، دار احیاء التراث العربی، بیروت
16.مسند احمد ، ابو عبد الله احمد بن محمد بن حنبل ، 1420 ، مؤسسة الرسالة
17.من لا یحضره الفقیه ، شیخ صدوق ،1413 ، چاپ سوم، انتشارات جامعه مدرسین ، قم ، ایران
18.المفردات فی غریب القرآن‏، راغب اصفهانى، 1412، چاپ اول‏، دارالعلم الدار الشامیة دمشق بیروت‏
سه شنبه 15/1/1391 - 23:17
اهل بیت
اعتراف می کنم، به این که نشناختمت

 
اعتراف، اگر درست انجام شود، صداقت را به فرد باز می گرداند و او را، راستگو می کند، فکرهایی را که دیگران درباره فرد می کنند، می شوید و با خود می برد و همین ها، موجب آزادی روانی و معنوی فرد می شود. اعتراف، راستگویی بنده ای است که می داند، دارد به خودش، به دیگران و به خدای خودش دروغ می گوید و می داند که حتی این دروغ ها را هم، باور کرده است. پس در این صفحه، کمی اعتراف می کنم تا کمی سبکبارتر شوم، ای بانوی آب و آیینه و نور، ای بانوی شکسته پهلو و شکسته دل!
***
اعتراف می کنم که هیچ گاه به شما، به عنوان یک الگوی روزمره و کاملا عملی نگاه نکرده ام. همیشه فکر کرده ام که شما، بانوی پاکدامنی بوده اید که در گوشه ای نشسته اید و تنها به فکر نماز و روزه و مناجات با خدای خود بوده اید. اعتراف می کنم که همیشه، تنها وقت هایی که مجبور بوده ام، به شما فکر کرده ام تا بتوانم از شما چیزی بنویسم. اعتراف می کنم که تنها کتابی را که درباره شما خوانده ام، کتاب «کشتی پهلو گرفته» سید مهدی شجاعی بوده و تازه، آن را هم نیم بند خوانده ام. اعتراف می کنم که بیشترین اطلاعاتی را که از شما دارم، از مداحانی که ممکن است در روایت هایشان اندکی سهل انگاری داشته باشند، گرفته ام؛ نه از استادانی چون علامه مطهری و دکتر شریعتی و دیگران. اعتراف می کنم که شما را، تنها با اشک به جا آورده ام و تنها، به این فکر کرده ام که شما، چقدر بانوی مظلومی بوده اید.
اعتراف می کنم که شما، بیشتر از آنکه به عنوان یک وجود مستقل برایم مطرح باشید، به عنوان دختر رسول، همسر علی، مادر حسن و حسین و زینب برایم مطرح بوده اید. اعتراف می کنم که بیشتر برایم به عنوان یک مادر مطرح بوده اید، نه زن جوانی که در 18 سالگی به شهادت رسیده، آن هم در حمایت از راستگوترین و برحق ترین مرد و فرد زمان خودش. اعتراف می کنم که برایم، هیچ گاه به عنوان نابغه و مبارزی که در این سن کم و در جامعه به شدت مرد سالار عربستان، آستین همت را بالا زدید و خانه به خانه رفتید تا بیعتی بزرگ را به یاد مردمانی کوچک بیاورید، مطرح نبوده اید!
***
می خواهم دردناک ترین اعتراف این نوشته را هم تقدیم تان کنم: اعتراف می کنم که از بازیگران و بازیکنان ریز و درشت وطنی و غیروطنی، بیشتر می دانم تا شما! شرم آور است، می دانم. اگر شرم آور نبود، اصلا نیازی به اعتراف نداشتم. می دانم که ممکن است این یادداشت و این اعترافات را، مدیرمان بخواند و کنار بگذارد. اما اعتراف می کنم که با این اعتراف سبک بار می شوم. دلم می خواهد در حریم هوایت پربزنم، اوج بگیرم تا دوردستها. تا آنجا که وقتی برایت گریه می کنم بدانم دلیل این همه بغض و بی قراری چیست؟ خوشحالم که به من، قدرت و فرصت این اعترافات را داده اید، ای بانوی آینه و نور و روزهای زندگی...
منبع:نشریه شاهد جوان ش 58
http://rasekhoon.net/article/show-96738.aspx
سه شنبه 15/1/1391 - 23:16
اهل بیت
نویسنده:مولود شفیعی




 
مکتب فاطمه (سلام الله علیها) مکتبی اعجازآمیز است. مکتبی است که تمام آثار درخشان پدید آمده از این مکتب، حیرت آدمی را بر می انگیزاند. هر بُعد و جنبه ای از حیات فاطمه (سلام الله علیها)که مورد مطالعه قرار می گیرد، نکته آموزنده و هدایت کننده و شگفت آوری دارد. برکات آن بر همه افراد نازل است و بر امتی که خواستار رهایی است نازل تر. چه بسیارند درس هایی که از زمینه های مختلف زندگی فاطمه (سلام الله علیها)حاصل می شود و مسلمانان با استفاده از آنها، می توانند راه حیات را برای خود هموار سازند. از مسایل درس آموز حیات فاطمه (سلام الله علیها)، مسأله همسرداری و خانه داری اوست. بنای زندگی ویژه ای که اساس آن مبتنی بر اهداف و مقاصد انسانی و الهی، انس و صفا، تکمیل و تکامل، خلوص و وحدت بوده است و ثمره آن رشد طرفین، تولید نسل و گزینش بر اساس کفویت ایمانی و اخلاقی و برتری یکی بر دیگری در ردیف افسانه هاست.

خانه فاطمه (سلام الله علیها)
 

نخست از خانه فاطمه (سلام الله علیها)حرف بزنیم، جایی که او و علی (علیه السلام)در آن زندگی کرده اند و گل های بوستان خود را در آن پرورش داده اند. تا مدت های زیاد، آن ها در اطاق اجاره ای زندگی را سرکرده اند که دور از خانه پیامبر بود. بعدها رسول خدا با یکی از صحابه سخن گفت و خانه اجاره ای آن ها را به محلی نزدیک تر به خود آورد و سال ها گذشت تا آن ها خود صاحب خانه ای و حجره ای کوچک شدند. این خانه که در کنار خانه پیامبر بود و بیش از یکی دو متر با آن فاصله نداشت، خانه ای بود کوچک و محقر، فرش آن شامل حصیری بود که تنها نیمی از اطاق را می پوشاند و نیم دیگر با شن نرم مفروش بود. درب آن یک لنگه ای و معرف فقر اهل خانه. در این خانه فاطمه (سلام الله علیها)با علی (علیه السلام)هم راز و بهتر بگوییم هم بند و هم سلول بود. از دیدی محلی برای زندگی و مسکن است، از سویی دیگر کارگاهی است برای کارهای دستی فاطمه (سلام الله علیها) که برای کمک معاش و یا در بسیاری از موارد برای خدمت به فقرا و مساکین انجام می گرفت و از جهتی مرکز آمد و شد یاران علی (علیه السلام)، دوستان فاطمه (سلام الله علیها)، زنان مسأله دار و هدایت خواهی بود.
فاطمه (سلام الله علیها)این خانه را مدرسه و دانشگاهی ساخته بود، نه تنها برای فرزندان خود، بلکه برای زنان مسلمان که سوالات مذهبی خود را از او می پرسیدند. آن را کانون مقدسی ساخته بود که اعضای خانه آن را سنگری دانسته، پناه و سکون خود را درآن جا می جستند. این کانون مطمئن ترین محل آرامش و پناه علی (علیه السلام) بود.

اهمیت خانه داری
 

فاطمه (سلام الله علیها)از کسانی نبود که خانه داری را کاری کوچک بشمرد و یا خانه را به شوق اداره و منصبی ترک گوید و یا آن را محل و مرکزی برای بلند پروازی خود قرار دهد. او به این نکته آگاه بود که کانون خانوادگی و اداره آن کمتر از اداره یک کشور نیست و حتی پایه کشورداری به حساب می آید. و هم می دانست و از زبان پیامبر شنیده بود که خدمت در خانه و خانه داری دارای اجر و حسنه است، حسنه ای که هیچ کاری از زن با آن برابری نمی کند.
روزی رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن در چه حالی به خدا نزدیک تر است؟ و اصحاب پاسخ درست آن را ندانستند. فاطمه (سلام الله علیها)این سخن را شنید و پیام فرستاد: «زن در حالی به خدا نزدیک تر است که ملازم خانه باشد و از آن بیرون نشود. »
او می دانست که خانه سنگر است، پایگاه اجتماعی اعضا است، همانند یک نهاد اجتماعی گران قدر است و کاری برای زن از نظر ارزشمندی معادل خانه داری نیست. بدین سان، هم خود را به خانه داری نهاد و اداره و مدیریت آن و نیز تربیت فرزند را در آن به وجهی نیکو پذیرا شد. او در این راه احساس خجلت و ننگی نداشت و زیر بار وظایف آن شانه خالی نمی کرد.
مرکزیت خانه اش در مسیر تربیت فرزند، مشاوره و همدلی با علی (علیه السلام)و مهرورزی به اهل خانه بود و حاصل چنین اقدامی، فاطمه (سلام الله علیها) را بیش از پیش محبوب کرد و او را راضی به این تقسیم کار پیامبر بود که کار درون خانه از آن او و کار بیرون خانه از آن علی (علیه السلام) باشد و خدای را بر این امر سپاس گزار و شاکر بود.

مسئولیت در خانه
 

او به فرموده رسول گرامی اسلام، رییس خانه بود. کدبانویی مجرب که گویی تمام دوره های مدیریت خانواده را گذرانده و به وظایف خود نیکو آشنا بود. مسئولیتش سنگین بود، در آن روزگار دشوار؛ آن هم در دوره فقر خاندان پیامبر او باید به امور زیر می رسید:
ـ سر و سامان دادن امور خانه، آن هم خانه ای که مرکز آمد و رفت است و چند کودک خردسال درآنند.
ـ تربیت و اداره و نظافت و سرپرستی فرزندان که آن هم کاری اندک و آسان نیست.
ـ پیشه وری و صنعت گری چون بافتن پیراهن برای فرزندان و یا پشم ریسی برای کمک به معاش.
ـ آسیاب کردن گندم یا جو با دستاس که رسول خدا فرموده: «دست فاطمه (سلام الله علیها)در این راه زخمی شده است. »
ـ آوردن آب از بیرون که در آن روزگار این هم مشکلی برای فاطمه (سلام الله علیها)بود و خانه ها آب نداشتند.
ـ هدایت و سرپرستی زنان جدیدالاسلام که از برکت فاطمه (سلام الله علیها)هدایت می شدند.
و بالاخره کارهای دیگری که هر زنی بدان واقف است و به اصطلاح خودشان از بام تا شام در خانه می دوند ولی باز هم کارشان نیمه کاره می ماند. برای تهیه مختصر غذایی آن هم وقت می گذراند ولی باز هم مطبوع طبع آن ها قرار نمی گیرد. درک سنگینی مسئولیت او میسر نیست، مگر آن گاه که آدمی خود در شرایط آن قرار گیرد.

سکون خانه
 

خانه فاطمه (سلام الله علیها)از آن خانه هایی است که خدا خواسته نام او در آن جا بلند گردد و مورد تسبیح و تقدیس باشد. طبیعی است که چنین خانه ای نمی تواند مرکز آشفتگی و هرج و مرج باشد. نخستین چیزی که باید در آن حضور داشته باشد سکون و آرامش است و فاطمه(سلام الله علیها) سعی داشت چنین کند. او می داند که ترقی و عظمت شوهر، کوشش و تلاش ارزنده او تا حدود زیادی مرهون زندگی آرام و ساکن او در محیط خانه است و خانه باید سنگر آرامش و محل تجدید قوا باشد تا شوهر بنشیند، درست نقشه بکشد و درست طراحی کند و درست تصمیم به اجرا و عمل بگیرد. خانه باید در سکون و آرامش باشد تا شوهر بتواند در آن خانه احساس راحتی کرده و مشقات بیرون را از تن به در نماید.
خانه فاطمه (سلام الله علیها)برای علی(علیه السلام)چنین وضعی داشت. علی (علیه السلام)در کنار زهرا(سلام الله علیها)احساس آرامش می کرد و حتی هرگاه که از حوادث و مشکلات زندگی به ستوه می آمد به سنگر خانه پناه می برد و در آن جا کمی با فاطمه (سلام الله علیها)سخن می گفت و تجدید قوا می کرد و از نو سرگرم کار و تلاش و مبارزه می شد و این امر در سراسر زندگی علی (علیه السلام) وجود داشت، حتی پس از وفات فاطمه (سلام الله علیها) و در سر مزارش.

گرمی و روشنایی کانون
 

فاطمه (سلام الله علیها)در محیط خانه چون ماهی درخشان بود که نور وجودش، کانون خانه و دل علی (سلام الله علیها)را روشن می کرد. او مصداق این آیه قرآن بود که : «او روشنی بخش خانه بود، دیدارش رنج ها و غصه ها را از دل می زدود(1)». علی (علیه السلام)خود فرمود: «وقتی به خانه می آمدم و به زهرا نگاه می کردم تمام غم و غصه ام زدوده می شد. (2)»
فاطمه (سلام الله علیها) کانون خانواده را گرم می داشت، علی (علیه السلام) و فرزندان را دل به این خوش بود که در کنار فاطمه اند و در آن کانون اند. از دیدی، او چون شمعی بود که پروانه ها را به دور خود جمع کرده، به آن ها گرمی و نور می داد. خانه اش کانون انس و صفا بود. اعضای خانه با هم انس و آشتی و معاونتی داشتند و در کمال هم رنگی و صداقت، در سایه ایمان به خدا و رسول و کتاب او زندگی می کردند. اگر علی (علیه السلام)تصمیمی می گرفت همگان همراه او بودند و اگر فاطمه (سلام الله علیها)تصمیمی اتخاذ می کرد دیگر افراد خانه با او همگام می شدند و بالاخره فاطمه (سلام الله علیها)در گرم داشتن کانون لطف و عنایت به همسر، رحمت و دلسوزی به فرزندان، مصداق حدیث پیامبر بود که، خیرنسائکم، الطفهن بازواجهن و ارحمهن باولادهن(3)و مصداق احادیث دیگر رسول چون عفیفه بودن، شوهر دوست و فرزند دوست بودن و ضمن این که او خود ملهم به الهامات الهی بود.

اصل ساده زیستی
 

روزی پیامبر وارد منزل فاطمه (سلام الله علیها)شد، دخترش را دید که روی زمین نشسته با یک دست فرزندش را در آغوش گرفته و با دست دیگر با آسیاب دستی گندم ها را آرد می کند، اشک در چشمان پیامبر حلقه زد و فرمودند: «دخترم، تلخی ها و مشکلات دنیا را به یاد شیرینی و سعادت بهشتی بر خود گوارا ساز. »
ساده زیستی و ساده پوشی و زندگی با روح و صفا، سبک و سیره فاطمه (سلام الله علیها)بود و بر دوری گزیدن از اسراف کاری و زندگی در اسارت تجملات اصرار می ورزید؛ چرا که زندگی پر زرق و برق و تجملی به جای این که انسان را به نیک بختی و آزادی و آزادگی و آرامش خاطر برساند او را به انواع قید و بندهای بیهوده گرفتار می نماید.

اصل فروتنی و مدیریت پذیری
 

حضرت فاطمه (سلام الله علیها)در پاسخ درخواستی از سوی حضرت علی (علیه السلام)می فرمایند: «خانه، خانه توست، زنان همراه مردان هستند و من در هیچ کاری با تو مخالفت نمی کنم. »
با این که حضرت (سلام الله علیها)در ابعاد گوناگون زندگی ممتاز و هم سنگ امیرمؤمنان بودند و از لحاظ موقعیت معنوی و جایگاه اجتماعی و خانوادگی نیز همانند ایشان بودند. اما نه تنها در قلمرو زندگی به ویژه خانه و خانواده خود را با همتای خویش هماهنگ و همراه می کردند، بلکه در شرایط حساس و سرنوشت ساز از دیدگاه و موضع خویش به احترام آن حضرت گذشت می کردند.

اصل عشق و صمیمیت در خانواده
 

آن بانوی بزرگوار، در همه ابعاد زندگی، به ویژه در زندگی مشترک الهام بخش و در رابطه با حقوق دیگران، سیره اش وفا و وفاداری بود. چرا که ایشان رهروان خویش را بر این اندیشه رهنمون می کردند که وقتی میان دو جوان پیمان زندگی مشترک بسته می شود، زندگی انفرادی آنان به یک زندگی اجتماعی تبدیل می گردد و امضای این پیمان مقدس و انسانی بدان مفهوم است که آن دو انسان با هم پیوند می بندند تا پایان زندگی یار و یاور و وفادار یکدیگر و رفیق راه هم باشند. خود حضرت نیز در این رابطه می فرمایند: «ای پسر عمو! از روزی که با تو زندگی کرده ام نه به تو دروغی گفته و نه خیانتی کرده و نه با تو مخالفتی ورزیده ام. »

اصل همسرداری
 

حضرت فاطمه (سلام الله علیها)می فرمایند: «وای به حال زنی که شوهرش را خشمگین کند و خوشا به حال کسی که همسرش از او خشنود باشد. »سیره فاطمه (سلام الله علیها)در زندگی مشترک، رعایت دقیق و ظریف حقوق و حرمت همتای زندگیش بود. از این رو کسی که انتظار دارد حقوق و حرمت او از سوی دیگران رعایت گردد و شخصیت و کرامت او گرامی داشته شود، خود باید حقوق و حرمت دیگران را پاس دارد.

اصل برنامه ریزی در خانواده
 

حضرت فاطمه (سلام الله علیها)سمبل نظم و انضباط، نمونه ظرافت، دقت و تدبیر بود. ایشان بر این باور بود که دینداری و دین باوری راستین، پای بست بودن به حساب و کتاب، قانون و مقررات و داشتن نظم و برنامه در زندگی می باشد.

اصل همکاری و کمک کاری
 

حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در تنگنا، خستگی و دشواری زندگی بود، ولی چنان نبود که شوهری خودخواه و تن پرور داشته باشد که این همه کارها و تلاش ها را وظیفه خاص زن بداند و کمک کارش نباشد. نه، علی(علیه السلام) چنین مردی نبود. او در کار و تلاش مردانه اش کمتر از فاطمه (سلام الله علیها)نبود. چه بسیار از کارهای خانه را او انجام می داد. حتی با فاطمه (سلام الله علیها)می نشست و گندم آسیاب می کرد و حتی در مواردی نان می پخت، رسیدگی به امور بیرون، تهیه نان برای چنان خانواده ای با فرزندان متعدد، آن هم کار و اشتغالی مشروع، آب کشی برای مزرعه و درختان، کار فردی برای آبیاری درختان، حضور در جبهه و صحنه رزم، دستگیری از بینوایان، بردن نان و آذوقه برای دردمندان، عبادت رسمی و حضور در عرصه های سیاسی خود کاری بس وسیع و پردغدغه بود. در عین حال هرآنگاه که از کار روزمره فارغ می شد و به خانه می آمد با همان بدن خسته به کمک فاطمه (سلام الله علیها)می شتافت. اصلاً یکی از عوامل شادابی و تکامل خانواده ها تعیین حدود مسئولیت افراد در خانواده است. با تقسیم کار، عدالت اجتماعی در محیط کوچک خانواده سعادت می آفریند. تفاهم و تعاون دو اصل لازم اخلاقی در تشکیل و پایداری سالم نظام خانوادگی است.
از دیدگاه اسلام مرد حق ندارد همسر خویش را به چشم یک خدمتکار بنگرد و کارهای خانه را وظیفه واجب او بداند. این صفا، ایثار، صمیمیت، رأفت و عطوفت زن است که زمینه پذیرش کارهای طاقت فرسایی، چون: خانه داری، فرزندداری و همسرداری را پدید می آورد. از این رو اسلام مرد را موظف می کند که همچون گلی پربها از همسر خویش مراقبت کند.
اما گذشته از این صحبت ها، آیا من و شمای مادر و همسر که امروز کار و فعالیت در اجتماع و جامعه، جزء جدایی ناپذیر زندگی مان شده، چقدر به خانه و همسر و فرزندانمان می رسیم. اگر واقعاً درجه اهمیت و اولی را به خانه داری و همسرداری و فرزندپروری که وظیفه اصلی ماست داده ایم و به کار بیرون مان هم می پردازیم که عادلیم و خوش انصاف و حق هم همین است که همسرمان برتر از یک گل از ما مراقبت و نگهداری و حفاظت نماید. اما اگر نه، کار خانه را ننگ و عار می دانیم و فراموش کرده ایم که برای چه ازدواج کرده ایم و قرار نیست فرزندانی بی ادب و بی تربیت تحویل جامعه بدهیم و می بایست اول به نیازهای همسر و فرزندانمان که هم حق طبیعی آن هاست و هم به واسطه برآوردن این نیازها در درجه اول این خودمان هستیم که به آرامش می رسیم، لازم است در نظریات و باورهایمان پالایش کنیم و با تفکر و تأمل، به خود برسیم و به زن بودنمان. زنی که کرامت و شرافت و بزرگی اش برتر است که از دامن زن، مرد به معراج می رود...

پی نوشت ها :
 

1 ـ 19/انسان
2 ـ مناقب خوارزمی /ص256.
3 ـ نهج الفصاحه.
 

منابع
1 ـ در مکتب فاطمه (سلام الله علیها)دکتر علی قائمی
2 ـ جامی از زنان کوثر، استاد محمد تقی مصباح یزدی.
3 ـ نهج الحیاه.
4 ـ بحارلانوار.
5 ـ بیت الاحزان.
6 ـ دلائل الامامه.
7 ـ فرهنگ فاطمه.
8 ـ سیری در سیره ریحانه پیامبر.
9 ـ بانوی نمونه اسلام.
منبع : ماهنامه موج عصر شماره 13 و 14

سه شنبه 15/1/1391 - 23:16
اهل بیت
نویسندگان:دكتر فیض اللّه اكبری -نسرین الفتیان گیلان




 

پیشگویی خداوند و پیامبر(ص) از غصب فدك
 

اهمیت و عظمت ماجرای غصب فدك را از آنجا می توان فهمید كه در پیشگویی های غیبی كه از پیامبر(ص) بدست ما رسیده درباره ی آن خبر داده شده است. در اینجا به سه مورد اشاره می شود:
$الف- از اخباری كه خداوند در شب معراج پیامبر(ص) خبر داد این بود: دختر تو مورد ظلم قرار می گیرد و از حق خود محروم می شود و همان حقی كه تو برای او قرار می دهی مورد ظلم قرار می گیرد... و او هیچ مدافعی برای خویش پیدا نمی كند. (قمی، 98)
$ب- پیامبر(ص) فرمودند: « من هرگاه فاطمه(سلام الله علیها) را می بینم بیاد می آورم آنچه بعد از من با او رفتار خواهند كرد. گویا او را می بینم كه خواری وارد خانه اش گشته و حرمت او شكسته شده و حق او غصب شده و ارث او را نمی دهند.... او در آن هنگام می گوید: «پروردگارا من از زندگی سیرم و از اینان خسته شدم. مرا به پدرم ملحق فرما. خداوند او را به من ملحق می نماید و اول كسی از اهل بیتم خواهد بود كه به من ملحق می شود. فاطمه(سلام الله علیها) نزد من می آید در حالیكه محزون و مصیبت كشیده و غمگین است. حقش غصب شده و خود شهید شده است. در آن هنگام من خواهم گفت: خدایا هر كس بر من ظلم كرده لعنت كن و هر كس حق او را غصب كرده عذاب فرما و هر كس ذلت بر او وارد كرده ذلیل كن و هر كس به پهلوی او زده تا فرزند خود را سقط نموده در آتش دائمی قرار ده» ملائكه هم آمین می گویند. (همان، 31)
$ج- پیامبر(ص) فرمود: ملعون است كسی كه بعد از من به دخترم فاطمه(سلام الله علیها) ظلم كند و حق او را غصب نماید و او را به شهادت برساند. (مجلسی، 29/346)
$د- هنگامی كه رحلت پیامبر(ص) رسید آن حضرت گریه كرد بطوری كه اشك محاسن حضرت را تر كرد. پرسیدند: یا رسول اللّه، برای چه گریه می كنید؟ فرمود: «برای فرزندانم و آنچه اشرار امتم با آن رفتار می كنند. گویا فاطمه(سلام الله علیها) را می بینم كه بعد از من به او ظلم شده و او صدا می زند: ای پدر " به فریادم برس" ولی احدی از امتم به او كمك نمی كند. (همان، 151/43)
$ه- پیامبر(ص) فرمود: «دخترم، تمام بدبختی بر كسیكه، بر تو ظلم كند و خوشبختی عظیم بر كسیكه، تو را یاری كند.» (همان، 227)
چرا فدك را غصب كردند؟ فدك قریه ای پوشیده از نخلستانهای آباد در اطراف مدینه بود كه پیامبر(ص) از خالصه ی خویش به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بخشید. (اربلی، 2/36-35؛ قمی، 424؛ محلاتی، 307) غاصبان كه
می دانستند حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و امیر مؤمنان علی(ع) از درآمد فدك به مستمندان مدینه كمك میكنند. (فاطمی، 73-72؛ محلاتی، 307) برای تضعیف محبوبین اهل بیت(ع) در میان اقشار محروم جامعه و پراكنده ساختن دوستداران آنان تصمیم گرفتند فدك را از حضرت زهرا(سلام الله علیها) بگیرند تا اهل بیت(ع) فاقد نیروی اقتصادی باشند. بدین جهت افرادی را فرستادند تا كارگزار و وكیل حضرت زهرا(سلام الله علیها) را از فدك اخراج كرده و فدك را ضبط كنند. (مجلسی، 8/102-101؛ علامه مقرم، 74؛ محلاتی، 308 و 109) اهل تسنن نیز اعتراف نموده اند كه پیامبر(ص) در زمان حیات خویش فدك را به فاطمه زهرا(سلام الله علیها) عطا فرمودند و در شأن نزول آیه ی « فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» (الروم/ 38) از ابن عباس و ابن سعید خدری روایاتی را به این مضمون نقل می كنند هنگامی كه این آیه «به خویشاوندت حقش را بده» نازل شد، رسول خدا(ص) فدك را به فاطمه(سلام الله علیها) بخشید. (عیاشی، 287/2؛ طوسی، 253/8؛ رازی، 257/1؛ خوارزمی، 70/1) از نظر تاریخی نیز هیچ تردید در این موضوع نیست كه حضرت زهرا(سلام الله علیها) را قبضه كرد و بر اریكه خلافت استقرار یافت تصمیم گرفت فدك را مصادره كند و دستور داد كاركنان فاطمه(سلام الله علیها) را از فدك بیرون كردند و عمالی از طرف خود به جای آنان نصب كرد. (قمی، 108؛ عروسی حویزی، 154/3) در اینجا حضرت علی(ع) و فاطمه(سلام الله علیها) یكی از این چند كار را می توانستند انجام دهند:
1- دست به اقدام حادی بزنند و رسماً بر خلافت حكومت ابوبكر قیام كنند و ملت را علیه او تحریك كند.
2- می گویند حالا كه كار از كار گذشته، برای حفظ منافع شخصی و موقعیت آینده شان با ابوبكر بیعت كنند. در این صورت هم منافع شخصی شان محفوظ می ماند و هم مورد احترام دستگاه قرار می گرفتند. اما هیچ یك از این دو امر برایشان امكان نداشت. زیرا اگر علناً وارد مبارزه می شدند اقدامشان به ضرر اسلام تمام می شد .دشمنان اسلام كه در كمین بودند از موقعیت استفاده می كردند و ممكن بود اسلام جوان را به طور همیشگی ریشه كن سازند. بدین علت منافع عالیه ی اسلام را ترجیح دادند و از اقدام حاد صرف نظر نمودند. اقدام دوم هم صلاح ندانستند. زیرا اگر ابتدا با ابوبكر بیعت می كرد "حضرت علی(ع)" بدین وسیله اعمال مردم و ابوبكر تأیید می شود و موضوع امامت و خلافت پیغمبر(ص) برای همیشه از مسیر حقیقی خودش منحرف خواهد ماند و تمام زحمات و فداكاری های پیغمبر(ص) و خودش یكسره از بین خواهد رفت. علاوه بر این هر عملی كه ابوبكر و عمر انجام دهند به حساب پیغمبر(ص) و دین گذاشته خواهد شد، با اینكه آنان معصوم نیستند و صدور اعمال خلاف شرع از آنان بعید نیست.
3- بعد از اینكه روش اول و دوم را صلاح نمی دانستند روش معتدلی را انتخاب كردند و حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) تصمیم گرفتند مبارزه ی دامنه دار و عاقلانه ای را مشروع كنند كه اسلام را از خطر انهدام و دگرگونی نجات دهند ولو نتیجه اش در آینده ی بسیار دیر آشكار گردد. اختصاص فدك به رسول اللّه(ص)
از آنجا كه فدك بدون جنگ در اختیار رسول خدا(ص) قرار گرفت، به حكم قرآن به حضرت محمد(ص) اختصاص یافت و مسلمانان از آن سهمی نداشتند. « وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَن یَشَاء وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاكِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ» (الحشر/ 7-6)مضمون آیه ی شریفه این است، اگر كفار، بدون جنگ چیزی را برای صلح و تسلیم شدن و غیر آن دادند، مانند سایر غنایم جنگی نیست كه یك پنجم آن خمس و چهار پنجم آن میان مجاهدان تقسیم شود، بلكه آنان سهمی ندارند و همه ی آن در اختیار پیامبر(ص) قرار می گیرد « وَمَا أَفَاء اللَّهُ» یعنی » چیزی كه خدا برگرداند» و شاید مقصود این باشد كه مالك اصلی املاك، خدا است و در این موارد آنرا از ملك كفار به خود بر می گرداند. آیه ی دیگری كه فدك و امثال آن را مختص رسول خدا(ص) می داند آیه ی انفال است: « یَسْأَلُونَكَ عَنِ الأَنفَالِ قُلِ الأَنفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ» (انفال/ 1)، «از تو از انفال می پرسند، بگو انفال از آن خدا و رسول است.» یكی از مصادیق انفال، اموالی است كه بدون جنگ، ازكفار به دست مسلمانان افتد همچنین یك پنجم غنایمی كه با جنگ از كفار گرفته می شود مختص پیامبر(ص) است و ایشان چهار پنجم باقی مانده را میان مجاهدان تقسیم می كند: « وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاكِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ» (انفال/ 41)، «بدانید آنچه غنیمت گرفتید پس یك پنجم آن را از آن خدا و رسول و خویشان او امامان معصوم و فاطمه ی زهرا(سلام الله علیها) و ایتام و درماندگان در غربت از سادات است.» البته غنیمت جنگی، یكی از مصادیق غنایم است، نه اینكه غنایم منحصر به آن باشد. بنابراین، پس از پایان غزوه ی خیبر و نیز تسلیم شدن اهالی فدك، رسول خدا(ص) علاوه بر یك پنجم خیبر و درآمد آن فدك را نیز در مقام «فی ه» و انفال در اختیار داشت. همچنین روشن شد كه قرآن، عیان «غنیمت جنگی» و «فی» و «انفال» فرق گذاشته است؛ به این معنا كه از غنایم جنگی، علاوه بر غنایم جنگی، سایر درآمدها را هم شامل می شود و آیه ی انفال نیز علاوه بر چیزهایی كه بدون جنگ و خونریزی از كفار گرفته می شود نمونه های دیگری مانند اراضی موات را در بر می گیرد و مقصود از «فیء» نیز همان چیزهایی است كه بدون قتال از كفار گرفته می شود.
پس طبق آیات و شواهد مورد نظر چون فدك بدون جنگ و قتال گرفته شده، مشمول آیه ی «فیء» و آیه ی «انفال» است و تمام آن متعلق به پیامبر(ص) و امام و ... می باشد و خیبر با جنگ و درگیری گرفته شده مشمول آیه ی غنیمت است یعنی چهار پنجم آن متعلق به مسلمانان و یك پنجم آن متعلق به پیامبر(ص) و... می باشد. (فاطمی، 357-356) پس از اینكه فدك توسط ابوبكر غصب شد حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بُعد دیگری از مبارزات خود را آغاز كرد و با مراجعه به ابوبكر به شدت به عمل او اعتراض كرده ارث خود و فدك را مطالبه نمود، ابوبكر به همدستی عمر با نقل حدیثی كه پیامبران ارث نمی گذارند حضرت فاطمه(سلام الله علیها) را از هر گونه ارثی محروم نمود و گفت من خودم از پیامبر(ص) شنیده ام كه فرمود: :ما پیامبران از خود ارث نمی گذاریم و
هر چه از ما باقی بماند متعلق به مسلمین است و صدقه است. (اربلی، 37/2-33؛ مجلسی، 104/8-101) و عایشه دختر ابوبكر و فضه دختر عمر نیز شهادت دادند كه پیغمبر(ص) این حدیث را فرموده است!! (همان، 38؛ همان، 101) حضرت فاطمه(سلام الله علیها) فرمود: خدای متعال در قرآن می فرماید: «وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ» (النمل/ 16)، مگر سلیمان از داوود ارث نبرد و كلام زكریا را نقل می فرماید كه گفت: « فَهَبْ لِی مِن لَّدُنكَ وَلِیًّا، یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ» (مریم/ 6-5) زكریا دعا كرد كه خداوند به او فرزندی عطا كند كه وارث او و وارث آل یعقوب باشد و نیز فرمود: خداوند در قرآن فرموده است: « یُوصِیكُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ» (النساء/ 11)، «خداوند در مورد میراث فرزندانتان به شما سفارش می كند كه سهم پسر دو برابر دختر است.» حضرت زهرا(سلام الله علیها) با این استدلال جعلی بودن حدیث ابوبكر را اثبات فرمود. زیرا فرموده پیامبر(ص) نمی تواند به خلاف نص قرآن باشد. اما ابوبكر به هیچ وجه زیر بار نرفت، حضرت فاطمه(سلام الله علیها) فرمود: آیا می خواهی ملكی را كه پدرم به من بخشیده است از من بگیری؟!
ابوبكر با اینكه می دانست فاطمه(سلام الله علیها) راست می گوید اما از او ادعای شاهد می كرد در حالی كه مِلك در تصرف فاطمه(سلام الله علیها) بوده و از نظر قواعد فقهی و قوانین قضایی اسلام از كسی كه ملكی را در تصرف دارد شاهد خواسته نمی شود. بلكه اگر كسی ملكی مورد تصرف دیگری را مدعی شود باید شاهد اقامه كند و بر متصرف اگر منكر ادعای اوست سوگند خوردن لازم می آید، در عین حال حضرت زهرا(سلام الله علیها) حضرت علی(ع) و ام ایمن را به عنوان شهود خود معرفی كرد. (اربلی، 38/2؛ طبرسی، 121/1؛ قمی، 108) و ام ایمن قبل از ادای شهادت به ابوبكر گفت: ترا به خدا سوگند آیا می دانی كه رسول خدا(ص) درباره ی من فرمود: ام ایمن اهل بهشت است؟ ابوبكر پاسخ داد: آری؛ آن گاه ام ایمن اكنون شهادت می دهم هنگامی كه آیه ی «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» (الاسراء/ 26) نازل شد رسول خدا(ص) فدك را به فاطمه(سلام الله علیها) واگذار نمود و علی(ع) نیز بر این موضوع شهادت داد. اما ابوبكر گفت مال پیامبر(ص) نبود كه ببخشد بلكه از اموال مسلمین بود. (طبرسی، 21/1؛ قمی، 154؛ الجوهری، 104؛ فخرالدین، 214/16) اما عمر گفت شهادت ام ایمن را چون زنی غیر عرب است و نمی تواند فصیح سخن بگوید نپذیر، علی هم آتش به تنور خود می برد «یعنی چون شوهر فاطمه است برای منافع خود شهادت می دهد و طرفداری از فاطمه می كند!!» بعد حضرت علی(ع) پیش ابوبكر رفت و فرمود چرا ملك فدك را كه پیامبر(ص) به فاطمه(سلام الله علیها) بخشیده بود ازش گرفتی. گفت: برای ادعایش شاهد بیاورد چون نیاورد پس ادعایش رد شد و او فرمود: ای ابوبكر آیا می خواهی درباره ی ما بر خلاف احكام اسلام قضاوت كنی؟ گفت: نه. فرمود: اگر مالی در دست دیگری باشد و من ادعا كنم این مال از آن منست و برای قضاوت نزد تو بیائیم از كدامیك از ما شاهد می طلبی؟ گفت: از تو شاهد می خواهم، زیرا مال در اختیار دیگری است: فرمود: چرا از فاطمه(سلام الله علیها) شاهد خواستی با آنكه فدك در تملك و تصرف او بود. ابوبكر جز سكوت چاره دیگری نداشت، ولی عمر گفت: یا علی این حرفها را رها كن كه ما قدرت استدلال و احتجاج در برابر تو را نداریم، اگر شاهدی داری، بیاور و گرنه تو و فاطمه(سلام الله علیها) حقی در فدك نداری!!. (همان، 112؛ همان، 109)
شگفت آور است كه ابوبكر در همان حجره ای كه پیامبر(ص) مدفون شد بعنوان آنكه حجره مزبور سهم
"عایشه" است عمر نیز در پایان زندگی از عایشه اجازه خواست كه در آن حجره دفن شود!! در حالی كه مدعی بودند پیامبر(ص) از خود ارث نمی گذارد و نیز شگفت آور است كه عایشه و حفضه در خلافت عثمان به او مراجعه كردند و ارث خود از اموال پیغمبر(ص) را مطالبه نمودند و عثمان صریحاً آنان را طرد كرد و گفت: مگر شما شهادت ندادید كه پیامبر از خود ارثی نمی گذارد؟ (قمی، 128)

فدك در تاریخ
 

شهید صدر (ره) می فرماید: «فدك بعد از آنكه وارد تاریخ اسلام شد، در ابتدا ملك پیامبر(ص) قرار گرفت، زیرا با تاخت و تاز اسبان و جنگ و قتال به دست نیامده بود. پیامبر(ص) آنرا به دخترش زهرا(سلام الله علیها) تقدیم نمود و تا هنگام وفات آن حضرت نزد دخترش بود و هنگامی كه ابوبكر حكومت را قبضه كرد و بر اریكه ی خلافت استقرار یافت تصمیم گرفت فدك را مصادره كند و دستور داد كاركنان فاطمه(سلام الله علیها) را از فدك بیرون كردند و عمال از طرف خود به جای آنان نصب كرد. (قمی، 108؛ عروسی حویزی، 154/3) و فدك از مصادر مالی عمومی مسلمین و از ثروت های دولت آن روز قرار گرفت. هنگامی كه حكومت به دست عمر بن عبدالعزیز رسید، او فدك را به ورثه رسول خدا(ص) باز گرداند. (صدر، 36-35). علی(ع) در دوران خلافتش فدك را به اهل بیت(ع) باز نگرداند. امام كاظم(ع) در علت برنگرداندن آن به اهل بیت(ع) می فرماید: «زیرا ما اهل بیت نمی خواهیم كه كسی غیر از خدا حقوق از دست رفته ی ما را باز پس گیرد و حق ما را از ظالمان بستاند. ما اولیای مؤمنان، به نفع آنان حكم می كنیم و حقوقشان را از ظالمان می گیریم ولی برای خود این كار را نمی كنیم. (عنوانی، 121)
اما هنگامی كه معاویه، خود را بعنوان خلیفه بر مسلمانان تحمیل كرد، این حق پایمال شده را پیش از پیش به بازی گرفت و به حكم هوای نفس خویش آنرا به سه بخش تقسیم كرد: سهمی به مروان حكم، بخشی را به عمر و بن عاص و ثلث دیگر را به فرزند خود یزید واگذار نمود. بدین شكل فدك مدتی دست به دست می گشت تا اینكه در حكومت مروان حكم، تمامی آن به اختیار وی درآمد و بعد از وی در دست عمر بن عبدالعزیز قرار گرفت. او با رسیدن به خلافت فدك را به فرزندان فاطمه(سلام الله علیها) برگرداند. (ابی الحدید، 278/16) هنگامی كه یزید بن عبدالملك به حكومت رسید آن را از اولاد فاطمه(سلام الله علیها) باز پس گرفت و در دست بنی مروان بود تا دولت آنان منقرض شد. (همان، 216) نوبت به عباسیان كه رسید، ابوالعباس سفاح با قیام خود و به چنگ آوردن خلافت، فدك را به عبداللّه بن علی بن ابی طالب سپرد. بعد از وی، ابو جعفر منصور، آن را در زمان خلافتش از بنی الحسن باز پس گرفت، اما پس از مدتی مهدی پسر منصور برای چندمین بار به خاندان فاطمیین بازگرداند و دوباره موسی پسر مهدی از دستشان باز ستاند. (همان، 217-216) از این پس، همواره فدك در دست عباسیان بود، تا اینكه نوبت به مأمون رسید. او در سال دویست و ده هجری آنرا به فاطمییان بازگرداند. (لاذری، 47-46) اما هنگامی كه متوكل عباسی به خلافت رسید فدك را از فاطمیان گرفت و به عبداللّه بن عمر مازیار بخشید. آن روز فدك یازده نخله داشت كه به دست مبارك پیامبر(ص) كاشته شده بود. عبداللّه بن عمر مازیار مردی به نام بشران بن امیه سقفی را به مدینه فرستاد. بشران آن نخل ها را برید و پس از بازگشت فلج شد. (ابی الحدید، 217/16)

نتیجه گیری
 

حضرت فاطمه ی زهرا(سلام الله علیها) گر چه نمونه ی كامل یك زن مسلمان در تمام اوصاف و كمالات اسلامی به ویژه در حجاب و عفاف بود، ولی مسائل سیاسی و اجتماعی را نیز در مواقع حساس نادیده نمی گرفت. مخصوصاً در دفاع از امیر المؤمنین(ع) و به یغما رفتن فدك، با خلیفه ی غاصب وقت و دار و دسته اش به مبارزه پرداخت و در مجامع عمومی به مناظره نشست، ولی در عین حال هرگز از پرده حجاب كامل و عفاف لازم بیرون نرفت. بنابراین آن حضرت حتی در میدان مبارزه نیز بسیار مقید به حجاب كامل و حیاتی اجتماعی و اخلاقی بود و به پیروانش درسها داد كه زنان در عین اجتماعی بودن حجاب و عفاف خود را حفظ كنند و اینكه فاطمه ی زهرا(سلام الله علیها) به دنیا اعلام می كند، علی و شیعیانش، سخنی جز سخن خدا ندارند و هیچ نیرویی، نمی تواند خطوط ارتباطی آنها را در اجتماع با خدا قطع نموده، مكتب انسان ساز اسلام را تعطیل كند.
خطبه ی دختر پیامبر(ص) در مسجد و سخنان او با زنان مهاج و انصار كه هر انسان آشنایی با مباحث عرفانی، علمی، ادبی، اجتماعی و سیاسی را به حیرت در می آورد و او را به جهانی دیگر، آشنا می سازد، همه ی معانی و جملات و بلكه كلمات آن، از قرآن مجید اقتباس گردیده است. كسی كه در دامان پیامبر اكرم(ص) و خانه علی(ع) بزرگ شده گفتاری جز آنچه خدا گفته است، نخواهد گفت. ای كاش بزرگان و علمای عالی مقام، این خطبه شریفه را كه در حقیقت اساس معتقدات شیعه و برنامه ی پر محتوای پیروان اهل بیت(ع) می باشد مطرح نموده و آیاتی كه زهرای بزرگوار(سلام الله علیها) به آنها تكیه نموده و ملاك سخنان اوست ذكر كرده تا ارباب تحقیق بدانند كه اهل بیت(ع) آنچه می گوید، از قرآن است و كتاب خدا هم، مؤید و نگهبان مقام شامخ آنهاست.
منابع:
ـ قرآن كریم
ـ نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی.
1- آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، به تحقیق علی عبدالباری عطیه، دار الكتب العلمیه، بیروت، 1415ق.
2- ابن هشام، عبد الملك، سیره ابن هشام، انتشارات كتابخانه تجاری كبری، قاهره، بی تا.
3- ابی الحدید، عز الدین ابو حامد، شرح نهج البلاغه، مصحح: محمد ابوالفضل ابراهیم، كتابخانه آیت اللّه مرعشی نجفی، قم، 1377ش.
4- اربلی، علی بن عیسی، كشف الغمه فی معرفة الائمه، مكتبة بنی هاشم، تبریز، 1381ق.
5- الجوهری، ابوبكر احمد بن عبد العزیز، السقیفه و فدك، جمع و تحقیق: محمد هادی امینی، مكتبة نینوی، تهران، 1401ق.
6- القمی، شیخ عباس، بیت الاحزان، دار التعارف المطبوعات، بیروت، 1419ق.
7- الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، دار صار، بیروت، بی تا.
8- بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری به شرح الكرمانی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1401ق.
9- بلاذری، فتوح البلدان، مؤسسه ی المعارف، بیروت، 1978م.
10- حسینی، سید ابوالحسن، در خانه ی حضرت فاطمه چه گذشت، مؤسسه ی انوار المهدی، قم، 1375ش.
11- خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، دار انوارالهدی، قم، 1418ق.
12- رازی، عبد الرحمن، كتاب الجرح و التعدیل، دار الكتب العلمیه، بیروت، بی تا.
13- سلیم بن قیس، هلانی، اسرار آل محمد (سلیم بن قیس)، مترجم: انصاری زنجانی، نشر الهادی، قم، 1375ش.
14- صدر، سید محمد باقر، فدك در تاریخ، مترجم: محمود عابدی، انتشارات روزبه، تهران، 1360ش.
15- طبرسی، شیخ ابو منصور، الاحتجاج، انتشارات اسوه، قم، 1413ق.
16- طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.
17- عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، نور الثقلین، به تصحیح و تعلیق هاشم رسولی محلاتی، مؤسسه ی مطبوعاتی اسماعیلیان، بی جا، 1382ق.
18- عیاشی، محمد بن عباس، تفسیر العیاشی، به تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، چاپخانه علمیه تهران، 1380ق.
19- علامه مقرم، وفاة الصدیقة الزهراء مطبعة الحدریة، نجف، 1370ق.
20- فاطمی، سید حسن، دانشنامه ی امام علی(ع)، بی نا، بی جا، بی تا.
21- قمی، محمد بن علی بن بابویه، الامالی، منشورات الامالی، بیروت، 1400ق.
22- متقی هندی، حسام الدین، كنزالعمال من سنن اقوال، تصحیح: شیخ بكری حیانی، مؤسسه ی الرساله، بیروت، 1405ق.
23- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، مؤسسه ی الوفاء، بیروت، 1403ق.
24- محلاتی، شیخ ذبیح اللّه، رباحین الشریعه، دار الكتب الاسلامیه، تهران، بی تا.
منبع: نشریه فصلنامه ی قرآنی کوثر، شماره 34... .
سه شنبه 15/1/1391 - 23:3
اهل بیت
نویسندگان:دكتر فیض اللّه اكبری -نسرین الفتیان گیلان




 

چكیده
 

در آموزه های دینی ما مسلمانان، دفاع از حریم الهی و ائمه اطهار(ع) جایگاه ویژه ای دارد. یكی از دلایل حقانیت شیعه و حكومیت كودتاگران (منافقان) مسأله غصب خلافت تا مسأله ی سقیفه و فدك می باشد. حضرت زهرا(سلام الله علیها) نمونه بارزی بر این مدعاست. ایشان برای دفاع از همسر بزرگوارش همواره پشتیبان و حامی ارزنده ای به شمار می رفت.

واژگان كلیدی
 

حضرت زهرا(سلام الله علیها)، سیره ی سیاسی، فدك، سقیفه، ولایت.

مقدمه
 

در تاریخ اسلام همیشه حقایقی روی داده و می دهد كه تلاش زیادی از طرف دشمنان می شود تا آن حقایق كتمان گردد و یا توسط بازیگران سیاسی و دشمنان بر آن سرپوش گذاشته شود یا طوری می شود جلوه دهند كه مردم نتوانند از آن دفاع كنند یا قدرت تشخیص نداشته باشند، ولی تاریخ، بزرگترین قاضی و گویاترین زبان برای بیان حقایق است و جالب است كه در بعضی از این موارد سالها و قرنهاست برخی كه هنوز ادعای پیروی از گروه گمراهان را دارند درصدد توجیه و یا كتمان آن حقایق هستند، ولی دیگر این ترفندها جایی ندارد، زیرا انسانهای آزادیخواه همیشه سخن حق و كلام آزادی را گفته اند، گرچه در زمانی این فریادها كمرنگ شده ولی هیچ گاه خاموش نگردیده است.
یكی از این حقایق تلخ با آن رقم خورده و پرتو آن تأثیر بسیاری بر سرنوشت اسلام و مسلمانان داشت، اختلاف بر سر جانشینی پیامبر(ص) بود در حالیكه حق علی(ع) و جانشینی ایشان پس از رسول خدا(ص) «اظهر من الشمس» بوده كه در این راه همسر فداكار مولای متقیان(ع)، فداكاریهای بسیاری را در دفاع از حریم الهی و نبوت از خود نشان داد كه شاید بتواند خلافت اصلی خود باز گرداند و در این راه از هیچ كوششی فروگذار نكرد و سرانجام در این راه جان خویش را فدا نمود.

بیان مسأله
 

به طور قطع در تاریخ بشری و تا قبل از ظهور اسلام، كسی را سراغ نداریم كه تمامی افكار اعمالش مورد تأیید و حمایت پروردگار جهان قرار گرفته باشد. خداوند پیامبر اكرم(ص) را به دلیل اخلاق نیكو بارها ستوده است آنجا می فرماید: « وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ» (قلم/ 4) نیز خداوند سبحان حضرت زهرا(سلام الله علیها) را به دلیل صفات متعدد و عدیده ستوده است. مجموعه خصوصیات حضرت زهرا(سلام الله علیها) از
ایشان انسانی والا و فوق العاده ساخته است كه هیچ بانوی دیگری قبل از اسلام و بعد از اسلام به پای ایشان نرسیده و نخواهد رسید. بررسی زندگی سیاسی حضرت زهرا(سلام الله علیها) از ارتحال پیامبر(ص) دفاع از ولایت امیر مؤمنان(ع) از فرازهای ماندگار حضرت زهرا(سلام الله علیها) است. زهرای مرضیه در برابر كودتاگران كه عوام فریبانه بر مسند پیامبر(ص) تكیه زدند و منافقان از تعیین نكردن جانشین توسط پیامبر(ص) سخن گفتند و مُزوّرانه از ارث نگذاشتن پیامبر(ص) سخن به میان آوردند، سرسختانه ایستادند و از حریم ولایت پاسداری كردند و در این راه سلامتی و جان خود را فدای امام عارفان كردند و این درس بسیار شگفت و فوق العاده و بسیار مهم است. در این مقاله سعی كردیم شخصیت سیاسی حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در روایات شیعی و سنی را مورد بررسی قرار دهیم تا نقش این بانوی بزرگوار را در آن دوران بهتر درك نماییم.

سقیفه به روایت بخاری
 

بنا به روایت بخاری، عمر داستان سقیفه را چنین بیان كرد: بعد از رحلت پیامبر(ص) انصار در سقیفه ی بنی ساعده اجتماع كردند من (عمر) هم به ابوبكر پیشنهاد كردم كه ما هم به آنها بپیوندیم او هم موافقت كرد و به سقیفه رفتیم. علی(ع) و زبیر و همراهان با ما نبودند. طایفه ی انصار سعد بن عباده را كه مریض بود به آنجا آورده بودند. سخنران بعد از حمد و سپاس خدا گفت ما یاران خدائیم و نیروی رزمنده و به هم فشرده ی اسلام، اما شما گروه مهاجران، مردمی به شماره ای اندك هستید... بعد از سخنان او، ابوبكر از جای برخاست و به سخن پرداخت و گفت: ای گروه انصار آنچه را از خوبی و امتیازات خود برشمردید، بی گمان اهل و برازنده آن هستید. اما خلافت و فرمانروایی، تنها در خور قبیله ی قریش است. زیرا كه آنها از لحاظ شرافت و حسب و نسب مشهورند و در میان قبایل عرب امتیاز و من (عمر) و ابوعبیده را به آنها برای خلافت پیشنهاد دادم تا با او بیعت كنند. در این هنگام یكی از انصار برخاست و گفت من در میان شما گروه انصار به منزله ی آن چوبی هستم كه پشت شتران را با آن می خارانند و درختی كه به زیر سایه اش پناه می برند حال كه چنین است شما برای خود فرمانروایی و ما هم برای خود زمام داری انتخاب می كنیم. در پی این سخن چند دستگی ایجاد شد و من از این موقعیت استفاده كردم و به ابوبكر گفتم كه دستت را دراز كن تا با تو بیعت كنم. و من با او بیعت كردم پس از اینكه از كار بیعت با ابوبكر فراغت یافتم، به سوی سعد بن عباده هجوم بردیم... بعد از همه ی این حرفها، اگر كسی، بدون كسب نظر و مشورت با مسلمانان، با مردی به خلافت بیعت كند، نه از او پیروی كنید و نه از بیعت گیرنده، كه هر دو مستحق كشته شدنند. (بخاری، 4/120- 119؛ ابن هشام، 4/338-336؛ متقی هندی، 3/139) و طبق این روایت و داستان ابوبكر و عمر امر مهم خلافت بعد از پیامبر(ص) را با حیله و نیرنگ به دست گرفتند و راویان شیعی و سنی نیز این امر را تأیید می كنند و بیان می كنند كه آنها از این به بعد چه ستم هایی در حق اهل بیت(ع) روا داشته اند.

مدافع رسالت
 

در منابع اهل سنت موارد زیادی یافت می شوند كه حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در اشكال گوناگون از رسالت دفاع كرده است. در اینجا نمونه یكی از آنها را ذكر می كنیم. ابن مسعود نقل می كند: رسول خدا(ص) مقابل خانه ی خدا به نماز مشغول بود و ابوجهل و یارانش نشسته بودند،
این در حالی بود كه روز قبل شتری نحر شده بود. ابوجهل گفت: چه كسی از شما حاضر است بچه دان شتر را بردارد، تا آن گاه كه محمد به سجده رفت، آن را روی كتف هایش قرار دهد؟ شقی ترین آن جماعت برخاست و بچه دان را برداشت، هنگامی كه رسول خدا(ص) به سجده رفت، در میان كتف هایش گذارد. آن جماعت با خنده و تمسخر می نگریستند و من ایستاده و شاهد بودم، اگر قدرت داشتم آن را از پشت رسول خدا(ص) بر می داشتم. رسول خدا(ص) هم چنان در سجده ماند، تا آن كه، كسی فاطمه(سلام الله علیها) را از جریان آگاه كرد، او در حالی كه دختری خردسال بود آمد و بچه دان را به كناری انداخت. آن گاه روی سوی آن جماعت كرد و آنان را شماتت نمود. (بخاری، 57/5)

یورش دشمنان به خانه ی حضرت علی(ع)
 

بعد از رحلت پیامبر(ص) به جمع آوری و تنظیم آیات قرآن پرداخت. این امور او را از مسایل دیگر باز داشت و جریان سقیفه توسط دشمنان صورت گرفت و وقتی حضرت علی(ع) خوار كردن مردم و ترك یاری او را و متحد شدنشان با ابوبكر و اطاعت و تعظیم شان نسبت به او را دید، خانه نشینی اختیار كرد. عمر به ابوبكر گفت: چه مانعی داری كه سراغ علی(ع) بفرستی تا بیعت كند؛ چرا كه كسی جز او باقی نمانده مگر آن كه بیعت كرده اند.
ابوبكر نرم خوتر و سازشكارتر، زرنگ تر و دور اندیش و عمر تندخوتر و غلیظ تر و خشن تر بود. ابوبكر گفت: چه كسی را سراغ او بفرستم! عمر گفت قنفذ را می فرستیم. او مردی تندخو، خشن و قنفذ به همراه عده ای رفت. اما اجازه ی ورود به خانه ی حضرت را نداشتند برگشتند. سؤال كردند عمر گفت بروید اگر به شما اجازه داد وارد شوید و گرنه بدون اجازه وارد شوید، آنها آمدند و اجازه خواستند، حضرت زهرا(سلام الله علیها) فرمود: به شما اجازه نمی دهم بدون اجازه وارد خانه من شوید. همراهان او برگشتند اما قنفذ ملعون آنجا ماند. آنان به ابوبكر و عمر گفتند: فاطمه(سلام الله علیها) چنین گفت و ما از این كه بدون اجازه وارد خانه اش شویم خودداری كردیم. عمر عصبانی شد و گفت: ما را با زنان چه كار است سپس به مردمی كه اطرافش بودند دستور داد تا هیزم بیاورند. آنان هیزم برداشتند و خود عمر نیز همراه آنان هیزم برداشت و آنها را اطراف خانه ی علی و فاطمه و فرزندانش(ع) قرار دادند. سپس عمر ندا كرد به طوری كه علی و فاطمه(سلام الله علیها) بشنوند و گفت: به خدا قسم ای علی! باید خارج شوی و با خلیفه ی پیامبر(ص) بیعت كنی و گرنه خانه تان را با خودتان به آتش می كشم. حضرت فاطمه(سلام الله علیها) پشت درب بود. هنور جامه ی عزا (از رحلت پیامبر) بر تنش بود و از فراق پیامبر(ص) سخت نحیف و ناتوان شده بود. حضرت زهرا(سلام الله علیها) فرمود: «ای عمر! ما را به تو چه كار است؟ عمر گفت: «در را باز كن و گرنه خانه تان را به آتش می كشیم.»
حضرت فاطمه ی زهرا(سلام الله علیها) فرمود: «ای عمر! از خدا نمی ترسی كه به خانه ی من وارد شوی؟» عمر از تصمیم خود منصرف نشد، سپس آتش را طلبید و در خانه را به آتش كشید. آنگاه در نیم سوخته را فشار داد، در این هنگام حضرت فاطمه ی زهرا(سلام الله علیها) با عمر روبرو شد و فریاد زد: :یا ابتاه! یا رسول اللّه» ای پدر جان! ای رسول
خدا! عمر شمشیر خود را همراه با نیام آن به پهلوی حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) زد. فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) شیون كشید. عمر این بار تازیانه اش را بلند كرد و بر بازوی حضرت زد. حضرت فاطمه(سلام الله علیها) صدا زد: « یا رسول اللّه! ابوبكر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتاری كردند!!» در این هنگام، حضرت علی(ع) با شتاب آمد، گریبان عمر را گرفت و كشید او را بر زمین افكند، به طوری كه بینی و گردن عمر مجروح گردید، حضرت تصمیم گرفت او را به قتل برساند، ولی به یاد وصیت و سفارش رسول خدا(ص) افتاد كه او را به صبر و تحمل امر كرده بود. فرمود: ای پسر ضحاك! به خداوند كه محمد(ص) را به مقام نبوت گرامی داشت، اگر وصیت پیامبر(ص) نبود، البته می دانستی كه بدون اجازه، قدرت بر وارد شدن به خانه ی مرا نداشتی.» عمر فریاد می زد و كمك وی طلبید. جمعی به یاری او شتافتند و وارد خانه حضرت علی(ع) شدند و حضرت را كشان كشان به سوی مسجد برای بیعت بردند. در این هنگام حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) كنار در خانه بود، قنفذ نیز با تازیانه آن حضرت را مضروب كرد، هنگامی كه حضرت فاطمه ی زهرا(سلام الله علیها) از دنیا رفت، آثار آن تازیانه مانند بازوبند بر بازوی آن بانوی بزرگ نمایان بود. سپس همین قنفذ، در خانه را چنان فشار داد و گشود و در را به پهلوی حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) زد كه برخی از دنده های پهلوی او شكست و جنینی كه در رحم داشت، فرو افتاد. از آن پس، حضرت فاطمه همچنان در بستر می بود تا اینكه به شهادت رسید. (سلیم بن قیس، 230-225)
بیشتر علمای اهل سنت این مرحله از تاریخ را مسكوت گذاشته و مسأله را در حد تهدید به احراق به پایان برده اند و تهدید به احراق و حتی تأكید آن را به سوگند را، انگیزه ی حفظ وحدت مسلمین و بیعت با خلیفه، امری ناچیز میدانند و آن را عیبی برای خلافت به حساب نمی آورند، ولی با این همه بعضی از علما و دانشمندان اهل سنت به این مرحله نیز تصریح كرده اند و از بعضی دیگر به طور ضمنی این قضیه فهمیده می شود. (حسینی، 58-57) ولی علت اینكه حادثه ی یورش به خانه ی حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در كتب اهل سنت انعكاس نیافته و حتی در بعضی از كتب تاریخی مرحله ی اول هم ذكر نشده و به دو دلیل زیر است:
الف- یكی از چیزهایی كه اكثر دانشمندان اهل سنت، مخصوصاً متقدمین آنها در مورد صحابه پیامبر(ص) معتقدند، مسأله عدالت صحابه و اجتهاد آنهاست. آنها همه ی اصحاب پیامبر(ص) را عادل و مجتهد می دانند. آنها حتی افرادی چون عمر و عاص، معاویه بن ابی سفیان، خالد بن ولید.... و همه صحابه را چه آنهایی كه در كنار حضرت علی بن ابی طالب(ع) بودند و چه آنهایی كه با او جنگیدند و چه آنهایی كه عزلت گزیدند و .... همه و همه را عادل و مجتهد می دانند. بر اساس این طرز تفكر، بسیاری از نویسندگان اهل سنت از ذكر حوادثی كه عدالت صحابه را زیر سؤال می برد، خودداری می كنند.
ب- عامل دیگر این امر، خلع سلاح نمودن شیعه است. آنها دیدند نقل این حوادث موجب می شود كه شیعیان، از این امر به عنوان حربه ای برنده، بر حقانیت مسلك و مرام خویش و ابطال مرام اهل سنت استفاده می كنند، از این رو برای خلع سلاح شیعه از نقل آن خودداری می كنند. گاهی نیز برخی از حقایق در كتب اهل سنت (در چاپ های نخستین) آمده، اما متأسفانه در چاپ های بعدی آثار پیشینیان دست به تحریفاتی زده اند. (همان، 71-70)

فدك
 

فدك نام دهكده ای است در حوالی شرقی خیبر كه فاصله ی آن تا خیبر كمتر از هشت فرسخ و تا مدینه بیست و چند فرسخ است. آورده اند چون «فدك بن حام» اولین كسی بود كه در این سرزمین ساكن شد، این ناحیه به اسم او نامیده شد، فدك در زمان رسول خدا(ص) آباد و دارای چشمه ای پر آب و نخلستان و مزرعه و قلعه ای با نام شمروخ بود و نیز یكی از منزلگاه های مسافران شام به مدینه به شمار می آمد این نیز موجب رونق اقتصادی آن شده بود. (فاطمی، 355؛ یعقوبی، 255/1)
منبع: نشریه فصلنامه ی قرآنی کوثر، شماره 34... .
سه شنبه 15/1/1391 - 23:2
اهل بیت
زندگی فاطمه زهرا علیها السلام به خاطر عظمتی که دارد و شگفتیهای فراوانی که در آن هست،شبیه اسطوره های تاریخ است. حقیقتاً چشم ما نمی تواند مقامات معنوی آن بزرگوار را ببینید -«تو بزرگی و در آینه کوچک ننمایی »- ما نمی توانیم آن قامت رسا و آن عظمت را حتّی در چشم کوته بین ذهن خودمان تصویر بکنیم، لیکن همان چیزی که چشمهای سطحی نگر ما می بیند، خیلی باعظمت است؛ یعنی آن زندگی کوتاه، این قدر پر مغز است؛ چه در دوران کودکی، چه در دوران نوجوانی و چه در دوران تأهّل و ازدواج و خانه داری. مگر هر کسی می تواند همسر امیرالمؤمنین باشد ؟ عظمت علی آن گونه است که کوههای عظیم را در مقابل خود آب می کند .
نفس همسری امیر المؤمنین ، یک نشانه بزرگ عظمت است؛ لیکن شما ببینید تعامل این زن و شوهر چگونه است و دو بزرگ خارج از ابعاد ذهن انسان چگونه با هم حرف می زنند؛ چگونه زندگی می کنند؛ چگونه این زندگی الگو و نمونه تاریخ را اداره می کنند و چگونه هر کدام نقشی به عهده می گیرند؛ اینها تصادفی نیست . نقش آن شوره در دوران مبارزات و جنگها این است که نفر اول و خط شکن درجه ی یک و گره گشای اول و آخر باشد .
در دوران بعد از رحلت پیغمبر این نقش تغییر پیدا می کند؛ همان شجاعت،همان قدرت و همان عظمت وجود دارد؛منتها درنقش دیگری ظهور می کند. مگر هرکسی می تواند آن حادثه ی عظیم بعد ازپیغمبررا تحمل کند؟اما علی تحمل کرد؛این همان شجاعت خیبرو همان قدرت اُحد است که در این جا طاقت می آورد. بعد دوران خلافت است که هرکدام کلمه و هر قدم به قدم آن،اثری در تاریخ اسلام و تاریخ بشر گذاشته است .
آنگاه نقش همخوان با این شخص، نقش فاطمه ی زهرا علیها السلام است. اگر آن مظلومیت عظیم و جانسوز در تاریخ خود را نشان نمی داد،حقایق اسلام آن چنان که بعداً آشکار شد، آشکار نمی شد؛ اینها تصادفی نیست؛ همه ی اینها طراحی شده ی با تدبیر الهی است؛منتها کسانی برای این میدانها و این نقشهای دشوار انتخاب می شوند که جوهرآنها،جوهر برگزیده خداست. در بین همه انسانهای طول تاریخ، خدای متعال انتخاب می کند ؛«اِمتَحَنَکِ اللهُ الَّذی خَلَقَکِ قَبل اَن یَخلُقَکِ فَوَجَدَکَ لِما اِمتحَنَکِ صابرَةً». میدان،میدان امتحان است؛ میدان کار تصادفی نیست ؛ میدان امتیاز دادن بیخودی نیست؛ خدای متعال بیخودی به کسی امتیاز نمی دهد. این جوهر،این اراده ی قوی، این عزم راسخ ، این گذشت و فداکاری در فاطمه ی زهرا علیها السلام کار را به آن جا می رساند که او سنگ الماسی می شود که همه ی این چرخها بر روی آن می چرخد . دشوارترین چرخها را باید بر روی سخت ترین پایه ها و قاعده ها بچرخانند. این چرخ عظیم تاریخ اسلام و امتحانهای دشوار،درهمان دوران کوتاه، بر روی دوش فاطمه ی زهرا بود؛ خدا او را انتخاب کرد و او توانست بشریت را نجات بدهد .
فاطمه زهرا علیها السلام فرشته ی نجات انسانها در طول تاریخ است؛ برای همین هم هست که ائمه علیهم السلام این قدر برای آن بزرگوار تکریم و حرمت قائلند و نسبت به او اظهار خشوع می کنند. هیچ مقامی از این بالاتر وجود دارد ؟(1)

پی نوشت ها :
 

1-دیدار مداحان،1377/7/19.
منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 2)،( شخصیت و سیره حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)) ،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383


سه شنبه 15/1/1391 - 23:2
اهل بیت
درباره فاطمه ی زهرا کم گفته ایم و حقیقتاً هم نمی دانیم که ما باید چه بگوییم و چه باید بیندیشیم. به قدری ابعاد وجود این انسیه ی حوراء،این روح مجرد و این خلاصه ی نبوت و ولایت برای ما پهناور و بی پایان و در ک ناشدنی است که حقیقتاً متحیّر می مانیم. می دانید که هم زمانی و هم عصری یکی از چیزهایی است که مانع می شود انسان شخصیتهای درست را بشناسد. اغلب ستارگان درخشان عالم بشریت، در زمان حیاتشان به وسیله هم عصرانشان شناخته نشده اند؛ مگر عده ی کمی از برجستگان- که انبیا و اولیا باشند - آن هم به وسیله ی عده ی معدودی .اما فاطمه ی زهرا علیها السلام آن چنان است که در زمان خودش، نه فقط پدر و همسر و فرزندان و شیعیان خاصش،بلکه حتّی کسانی که شاید رابطه ای صمیمانه و گرمی هم با آن بزرگوار نداشتند،زبان به مدح او گشودند .

فاطمه علیها السلام در کتابهای اهل سنّت
 

اگر به کتابهایی که محدّثان اهل سنّت درباره ی فاطمه ی زهرا علیها السلام نوشته اند، نگاه کنید ، می بینید بسیاری از این روایاتی که از زبان پیغمبر صلی الله علیه و اله و سلم در ستایش صدیقه طاهره علیها السلام صادر شده است یا رفتار پیغمبر با آن بزرگوار را نقل می کند،از زبان بعضی از زوجات پیغمبر و دیگران است . این حدیث معروف از عایشه است :« و اللهِ ما رَأَیتُ فی سمته و هدیة اَشبَهُ بِرَسول الله صلی الله علیه و اله و سلم مِن فاطِمَةَ»؛هیچ کس را از لحاظ هیأت، چهره،سیما، درخشندگی، حرکات و رفتار،به شباهت فاطمه به پیغمبراکرم ندیدم «وَ کانَ إِذا دَخَلتَ عَلی رَسُول الله قام اِلیها»؛ وقتی که فاطمه ی زهرا بر پیغمبر وارد می شد، پیغمبر بر می خاست و مشتاقانه به سمت او می رفت؛ این معنای تعبیر«قام الیها» است. این طور نبود که فاطمه ی زهرا علیها السلام وقتی وارد اتاق می شد، پیغمبر فقط جلوی پای او بلند شود؛ «قام الیها»؛پا می شد به سمت او می رفت. در بعضی از نقلها باز از همین راوی این طور آمده است :«وَ کانَ یُقَبِّلُها وَ یُجلِسُها مَجلِسَهُ»؛ فاطمه ی زهرا را می بوسید،دست او را می گرفت و می آورد درجای خودش می نشاند ؛این مقام فاطمه ی زهرا است . انسان درباره ی این موجود با عظمت چه بگوید ؟

عظمت زهرا علیها السلام در سیره آن بزرگواراست
 

عزیزان من!عظمت فاطمه زهرا علیها السلام درسیره آن بزرگوار آشکاراست. یک مسأله این است که ما چه شناختی از فاطمه ی زهرا علیها السلام داریم. دوستان اهل بیت در طول زمان تا آن جایی که توانستند، سعی کردند به حق دختر پیغمبر - فاطمه زهرا علیها السلام- معرفت پیدا کنند این طور هم نیست که کسی خیال کند فقط در زمان ما این بزرگوار این قدر در دلها عزیز ودر چشمها شیرین است. امروزه بحمد الله دوران اسلامی و دوران حکومت قرآن و حکومت علوی و حکومت اهل بیت است و آنچه در دلها وجود دارد، بر زبانها جاری می شود؛ همیشه همین طور بوده است. قدیمی ترین دانشگاه اسلامی در دنیای اسلام مربوط به قرن سوم و چهارم به نام فاطمه ی زهراست- همین دانشگاه معروف الازهر در مصر که از نام فاطمه ی زهرا گرفته شده است - آن روز به نام فاطمه ی زهرا دانشگاه درست می کردند. خلفای فاطمی که بر آن جا حکومت می کردند، شیعه بودند. بنابراین قرنهاست که شیعه سعی کرده به حق این بزرگوار معرفت پیدا کند .
یک مسأله دیگراین است که ما از همه ی ستارگان باید راه را بیاموزیم - و بِالنَّجمِ هُم یَهتَدُونَ- انسان عاقل این طوری است . ستاره در آسمان است و می درخشد؛ از ستاره باید استفاده کرد. آن جا عالم عظیمی است؛ مگر این ستاره همین چیزی است که من و شما می بینیم؟ می گویند بعضی از همین ستاره هایی که در آسمان مثل یک نقطه سوسو می زنند .ازکهکشان راه شیری که میلیاردها ستاره داخل آن وجود دارد، بزرگترند؛ قدرت الهی که حد و اندازه یی ندارد. انسان عاقلی که خدا به او چشم داده است ، باید برای کاری در زندگی، از این ستاره ها استفاده کند؛ که قرآن می گوید :« وَ بِالنَّجمِ یَهتَدُونَ»(1) راه را پیدا می کنند .

درخشندگی زهرا علیها السلام برای اهل آسمان
 

عزیزان من!این ستاره ی درخشان عالم خلقت، آن چیزی که به چشم ما می آید، نیست؛ خیلی ازاین بالاتر است . ما از فاطمه ی زهرا فقط یک درخشندگی می بینیم؛ اما خیلی بزرگتر از این حرفهاست . من و شما از آن بزرگوار چه استفاده یی می کنیم؟ در روایت هست که تُظهِرُ الاَهل السَّماء»؛ کروبیان ملأ اعلی از درخشندگی فاطمه ی زهرا چشمهایشان خیره می شود؛ من و شما که چیزی نیستیم. ما از آن بزرگوار چه استفاده یی بکنیم؟ ما باید از این ستاره ی درخشان، راه به سوی خداو راه بندگی او را - که راه راست است و همین فاطمه ی زهرا این راه را رفت که این گونه شد - پیدا کنیم. خدا خمیره ی او را متعالی قرار داده است ؛ زیرا می دانست که این موجود درعالم ماده و عالم ناسوت ،ازامتحان ،خوب بیرون خواهد آمد؛«اِمتَحَنَکِ اللهُ الَّذی خَلَقَکِ قَبل اَن یَخلُقکِ فَوَجَدَکَ لِما اِمتَحَنَکِ صابرَةً».(2) خدای متعال حتّی اگردرباره آن خمیره هم لطف ویژه یی می کند،بخشی از آن مربوط به این است که می داند او ازعهده ی امتحان چگونه بر خواهد آمد؛ والّا خیلی ها خمیره ی خوب داشتند، ولی مگر همه توانستند از عهده بربیایند؟ این بخش از زندگی فاطمه زهرا آن چیزی است که ما برای نجات خودمان به آن احتیاج داریم. حدیث از طرق شیعه است که پیغمبربه فاطمه فرمود :« یا فاطِمَةُ بِنت مُحَمَّد اِنِّ لا اَغنی عِنکَ مِنَ الله ِ شیئاً»؛ یعنی ای عزیز من !ای فاطمه ی من ! من پیش خدا نمی توانم تو را از چیزی بی نیاز کنم؛ یعنی خودت باید فکر خودت باشی. و او به فکر خود بود .

فاطمه علیها السلام در جای خالی مادر
 

شماببینید از دوران کودکی تا پایان عمر کوتاهش چگونه زندگی کرده است. تا قبل از ازدواج که دخترکی بود. با آن پیامبر رحمت و نور و پدید آورنده ی دنیای نو و آن رهبر و فرمانده عظیم انقلاب جهانی که باید تا ابد انقلابش بماند و آن روز پیغمبر این پرچم را برافراشت، کاری کرد که کنیه اش را «امّ ابیها»- مادرِ پدرش - گذاشتند؛ اینها خدمت و کار و مجاهدت و تلاش است؛ بیخود که نمی گویند امّ ابیها .چه در دوران مکه، چه در دوران شعب ابی طالب و چه آن وقتی که مادرش خدیجه از دنیا رفت و پیغمبر را تنها گذاشت و دل پیغمبر در مدت کوتاهی با دو حادثه شکست- حادثه ی وفات خدیجه و وفات ابی طالب، که به فاصله کمی این دو نفر از دست پیغمبر رفتند و پیغمبر احساس تنهایی می کرد- فاطمه ی زهرا قد برافراشت و با دستهای کوچک خودش غبار محنت را ازچهره ی پیغمبر سترد و تسلی بخش پدر شد؛ کار فاطمه ی زهرا علیها السلام از این جا شروع شد. شما ببینید این دریای شخصیت و مجاهدت،چه دریای عظیمی است .

فداکاری علی علیها السلام در کنار رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
 

بعد رسید به دوران اسلام،بعد رسید به ازدواج با علی بن ابی طالب؛علی بن ابی طالبی که مصداق کامل یک بسیجی فداکار انقلاب است؛ یعنی همه ی وجودش برای اسلام و برای آنچه که پیغمبر می خواهد و خدا را خشنود می کند، وقف است.امیر المؤمنین برای شخص خود هیچ مایه یی نگذاشت.در ده سال آخر حیات پیغمبر،امیر المؤمنین علیه السلام هرکاری که کرد، برای خاطرپیشرفت اسلام بود. این که می گفتند فاطمه ی زهرا و امیرالمؤمنین و بچه ها گرسنه ماندند،علتش همین است؛ و الّا این جوان اگربه فکر کاسبی بود،ازهر کاسبی بهتر می توانست کاسبی کند. این همان علی است که بعدها در دوران پیری اش چاه می کند، که آب مثل گردن شتر از چاه بیرون می زد و او بیرون می آمد و هنوز دست و رویش را نشسته بود که می نشست وقف نامه ی این چاه را می نوشت . امیرالمؤمنین از این کارها زیاد کرده بود؛ چه قدر نخلستانها اباد کرده بود؛این همان مدینه است؛چرا باید امیر المؤمنین گرسنه بماند؟! روایت دارد که فاطمه ی زهرا خدمت پیغمبر رفت؛ آن قدر گرسنگی کشیده بود که پیغمبر زردی گرسنگی را در صورت فاطمه ی زهرا مشاهده کرد؛دل پیغمبرسوخت و برای دخترش دعا کرد.
همه ی تلاش امیرالمؤمنین درراه خدا و برای پیشرفت اسلام بود و برای خودش کاری نمی کرد ؛این،آن مصداق کامل بسیجی است.من به بسیجیان عزیز فعال این کشور علوی و فاطمی عرض می کنم که امیرالمؤمنین را الگوی خودتان قرار بدهید، که بهترین و بزرگترین الگو برای بسیجیهای مسلمان در همه ی عالم، علی بن ابی طالب است.

انتخاب الهی در همسری با علی علیه السلام
 

فاطمه ی زهرا علیها السلام آن همه خواستگار داشت؛ شوخی که نیست؛ دختر رهبر با عظمت اسلام و حاکم مقتدر زمان بود. در بین آن خواستگارها ، افراد پولدار و آدمهای باشخصیت وجود داشتند، اما فاطمه ی زهرا علیها السلام این جوان پاکباخته ی همه چیز در راه خدا را که دایم در میدانهای جنگ بود،انتخاب کرد؛ یعنی خدا انتخاب کرده بود،او هم به انتخاب الهی راضی و از آن خشنود بود . بعد با او آن چنان زندگی کرد که امیرالمؤمنین با همه ی وجود از او راضی بود آن کلماتی که این بزرگوار در روزهای آخر عمر به امیر المؤمنین فرمود، شاهد و حاکی از این معناست، که دیگرنمی خواهم آنها را در روز عید تکرار کنم و بخوانم . او صبر کرد و آن فرزندان را تربیت کرد و از حق ولایت، آن دفاع جانانه را کرد و در راهش آن زجر و شکنجه را متحمل شد و بعد هم آن شهادت بزرگ را با آغوش باز استقبال کرد .»(3)

پی نوشت ها :
 

1-سوره ی نحل،آیه16.
2- مناقب ،ج3،ص341.
3-دیدار مداحان،1373/9/3.
 

منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 2)،( شخصیت و سیره حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)) ،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383

سه شنبه 15/1/1391 - 23:1
اهل بیت
یک جمله در باب عظمت این شخصیت عرض بکنم که معلوم بشود در منطقه اسلام و در معیار اسلامی ، اوج یک انسان چقدر می تواند باشد. این یک حدیث صحیح السّندی است از امام صادق علیه السلام و خلاصه این حدیث این است که جبرئیل داخل می شد. بر خانه فاطمه زهرا علیها السلام البته من حالا قسمتهایی از این حدیث را می خوانم. نفس شنیدن این کلمات، دل انسان را روشن می کند. علی الظاهر بر جسب بسیاری از روایات و آثار متعدد با عظمت ترین خلق الهی در عالم فرشتگان و ملائکه مقرّبین بالاتر از جبرئیل کسی نیست و این آن فرشته مقرّبی است که خدای متعال او را برای اساسی ترین،رابطه با بندگانش، یعنی وحی، امین قرار داده است. از وحی، یعنی آن رابطه هدایت بین ذات مقدّس باری تعالی و خیل عظیم بندگان خدا چه چیزی مهمتر و اساسی تر است؟ متن قرآن و متن کتب مقدّسه الهی ، به وسیله این پیام آور،این دست مورد اعتماد پروردگار ،ازآسمانها بر قلب مقدس پیغمبر و همه پیغمبران دیگر نازل می شود. این عظمت مقام حضرت جبرئیل علیه السلام است .

تسلیت جبرئیل به فاطمه زهرا علیها السلام
 

جبرئیل بر فاطمه زهرا علیها السلام نازل می شد. خود این، یک مقوله ی بزرگی است .یک انسان تا آن ظرفیت را پیدا نکند - که فوق آن ، ظرفیتی برای بشر متصوّر نیست - جبرئیل بر او نازل نمی شود. نزول جبرئیل مثل آمدن یک انسان پهلوی یک انسان دیگر نیست؛ نزول جبرئیل یک معنای باطنی و سرّی دارد . داخل شدن جبرئیل بر یک انسان و نزول او بر یک انسان، مستلزم این است که این انسان در مقامات بسیار بالایی سیر و عروج کرده باشد. این خودش یک مسئله مهمی است؛ لکن من این را نمی خواهم بگویم . می خواهیم ببینیم جبرئیل چرا می آمد و چه کار داشت پیش فاطمه زهرا علیها السلام؟ حدیث این است :«کانَت تَدخُلُ عَلَیها جِبرائِیل علیه السلام »، جبرئیل برآن بزرگوار نازل می شد. «فیحسن عزائها علی ابیها».
ترجمه ی فارسیش این است که :« دل آن بزرگوار را تسلّی می داد در غم از دست دادن پدر. » ببینید ارزش و عظمت این انسان را ، که برای تسلّای او، برای این که این انسان رنج زیادی نبرد،خدای متعال جبرئیل را مأمور می کند؛آن فرشته مقرّب و با عظمت بیاید نزد فاطمه ی زهرا، تا به او تسلّی بدهد. «فیحسن عزائها علی ابیها و یطیب حالها - یا نفسها» دلشاد کند فاطمه ی زهرا را . «و یخبرها عن ابیه و مکانه » به فاطمه ی زهرا خبر بدهد از پیغمبر - که تازه از دنیا رفته است- و جای و مکان پیغمبر. یعنی جبرئیل می نشست پهلوی فاطمه ی زهرا علیها السلام و شرح می داد برای دختر پیغمبر،آن مقاماتی را که در عوالم غیبیّه ،پیغمبراکرم در حال عروج است و در حال سیر است .شرح می داد که پیغمبر در کجاست و چگونه است و چه می کند این حدیث، حدیث صحیح السند است.
بنده گاهی مقیّدم اسناد بعضی از احادیثی را که مضامینش از ذهن معمولی بشر فاصله دارد ، ببینم. اگرسند محکمی داشته باشد، آن وقت آن را مطرح بکنم و این لازم است ...
محمّد بن یحیی، عن احمد بن محمّد ، عن الحسن بن محبوب ، عن علی بن الرئاب ، عن ابی عبیدة الخطاء؛ اینها اسنادی هستند که از کلینی تا امام صادق ، عن ابی عبدالله علیه السلام، یعنی ثقة الاسلام کلینی نقل می کند از محمّد بن یحیی، او از احمد بن محمّد ، او از الحسن بن محبوب ، او از علی بن رئاب، و از ابی عبیدة الحظاء؛ این 5نفر همه شان جزو کسانی هستند که بزرگان اهل فن رجال ما،مثل شیخ و نجاشی و دیگران، می نویسند که :« امامیٌ ثقةٌ جلیلٌ» در سند روایت، بهتر از این ، دیگر سندی نداریم . در اصطلاح اهل حدیث به این می گویند سند صحیح .سند صحیح، روایتش، روایت صحیح است . وقتی یک چنین روایتی در فقه باشد، هر فقیهی به آن اعتماد می کند و بر طبق آن فتوا می دهد . این است این روایت.دریک چنین روایتی،با این سند محکم،می رسد به ثقة الاسلام کلینی - صاحب کتاب شریف کافی که دست همه است،که کسی سؤال می کند که مصحف فاطمه چیست؟ حضرت یک تامّلی می کند و بعد این جواب را می دهند- روایت البته فقرات متعددی دارد، من همین قسمش را انتخاب کردم :« و کان یدخل علیها جبرائیل علیه السلام ، فیعزبها عن ابیها - یا لابیها- و یطیب نفسها و یخبرها عن ابیه و مکانه یخبرها عن ولد ». یا شبیه این تعبیر. جبرئیل، از ماجراهای فرزندان فاطمه ی زهرا علیها السلام خبر می دهد. یعنی همه ماجراهای امامت، همه قضایایی که در دوران امامت و تا هر وقتی که نسل مطهر زهرا در این دنیا وجود دارد و درباره فرزندان فاطمه زهرا اتفاق می افتاده است،همه اینها را جبرئیل برای فاطمه زهرا علیها السلام،یکی یکی می گفت تا آن بزرگوار را مشغول کند و مصیبت پدرش را تسلّی بدهد.«و کانَ یَکتُبُها عَلیٌّ علیه السلام» توی همین روایت است که امیر المؤمنین آنچه را که جبرئیل به فاطمه زهرا گفته بود ، می نوشت . درحدیث آمده که امیر المؤمنین آنجا می نشست و می شنید صدای جبرئیل را و می نوشت. یا فاطمه یزهرا علیها السلام بعداً آنچه را که از جبرئیل شنیده بود برای امیرالمؤمنین نقل می کرد و او می نوشت .
بعد فرمود :«و هذا مصحف فاطمه»، مصحف فاطمه ی زهرا این است و او در دست ائمه علیهم السلام است.شاید در این روایت،یا در روایت دیگر است که فرمود:« و هِوَ عِندَنا »؛آن پیش ماست. این فاطمه ی زهرا علیها السلام است یعنی اوج عظمت یک انسان و یک زن و یک فردی از افراد خاندان پیغمبر تا آنجا می رسد که برای تسلای او، برای تعزیت او، برای خشنود کردن و خوشحال کردن او «یطیب نفسها» خدای متعال جبرئیل امین را مأمور می کند. این اوج بشر است . این آن میدان عظیمی است که یک انسانی می تواند برسد، و فاطمه ی زهرا و هیچ انسان دیگری از اولیاء این میدان را بدون مجاهدت ممکن نبوده است که طی بکند.
درزیارت فاطمه ی زهرا علیها السلام «امتَحَنَکِ اللهُ قَبلَ اَن یَخلُقُکِ».اینکه خدا امتحان می کند، یعنی چه؟ یعنی محنت می دهد به شما. محنتها ،حادثه ها، ماجراها و وسائل ابتلاء را در مقابل شما قرار می دهد.یا این است که شما می توانید از این موانع عبوربکنید،آن وقت برنده هستید و از امتحان سربلند بیرون آمده اید؛یا نمی توانید و آن وقت می مانید. امکان ندارد کسی از این موانع نگذرد و به آخر میدان برسد. این جوری نیست که اگر خدای متعال به این بزرگواران آن عطایای معنوی و آن قرّة العین معنوی را داده است، این همین طور یک بذل و بخشش بیخودی باشد. مگر شوخی است ؟ فاطمه ی زهرا در ظرف عمرکوتاه خود،این همه محنت کشید. شما فقط قضایای بعد از رحلت پیغمبر را میخوانید. همه عمر فاطمه ی زهرا علیها السلام ، پر از محنت بود . محنت یعنی همان چیزهایی که انسان با او امتحان می شود. محنت یک زن،محنت یک مسلمان، محنت دختر آن شخصیت، محنت یکی از کسانی که باید اسلام را آنچنان در فطرت عالم، استوار کند که تا ابدالدهر بماند. و ایشان، اینها را تحمل کردند.(1)

پی نوشت ها :
 

1- دیدار مداحان،1372/9/14.
منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 2)،( شخصیت و سیره حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)) ،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383

سه شنبه 15/1/1391 - 23:1
اهل بیت
آن چیزی را که بعد از این مراحل محبّت و مجذوبیت نسبت به این بزرگوار باید متوجّه باشیم، این است که هر چه به این منبع نور و معدن فضیلت محبّت بورزیم، زیاد نیست و کم است. باید ببینیم حالا وظیفه مان در قبال این ارتباط عاطفی و قلبی چیست؟ و الّا اگر این را ملاحظه و دنبال نکنیم، ممکن است خدای نکرده این محبّت، آن نتیجه ای را که انتظار داریم به ما ندهد، چون فاطمه زهرا علیها السلام یک موجود معمولی نیست. او یکی از برترینها در همه تاریخ بشر است .
امام صادق (علیه السلام فرمود :« یا سیّدة نساء العالمین»، بعد راوی پرسید :«هی سیدة نساء عالمها» آیا مادر شما، سرور زنان زمان خودش بود؟
فرمود :«ذاک مریم» او مریم بود که سرور زنان زمان خودش بود ،«هی سیدة نساء الاولین و الاخرین فی الدنیا و الاخرة (1) او سرور زنان اولین و آخرین است و منحصر به زمان خودش نیست . یعنی اگر شما در همه خلقت عالم، بین همه این میلیاردها انسان که در طول زمان آفریده شده اند، یک تعداد انگشت شمار - برترین ها را - بخواهید پیدا کنید،یکی همین مطهره منوّره است که اسم او و یاد او، ارزانی ما شده است و خدای متعال تفضّل کرده است که بخشی از عمرمان را به یاد او بگذاریم و از او بگوییم. و از او بشنویم .خیلی از مردم دنیا ازاو غافلند . این هم لطف خداست برما؛یعنی مقام آن بزرگوار بگونه ای است که علمای بزرگ مسلمین و صاحبان فکر و نظر،بحث می کردند که آیا زهرای اطهر(علیها السلام) بالاتراست یا علی بن ابی طالب علیه السلام؟ این کم مقامی است که بزرگان اسلام بنشیند، یکی بگوید زهرا بالاتر است و یکی بگوید علی بالاتر است؟ این خیلی مقام است!این محبت و علقه ای که وجود دارد، وظیفه ای را بر دوش ما می گذارد!وظیفه این است که ما باید به روش آن بزرگوار عمل کنیم؛ هم در عمل شخصی و هم در عمل اجتماعی و عمومی. راه همین راهی است که امروز به فضل الهی، انقلاب جلوی پای مردم ما گذاشته است .
این همان راه حضرت فاطمه زهرا علیها السلام است؛ خودسازی و جهان سازی. خودسازی به معنای پرداختن به عمران و آبادی جانی که جسم ما محترم به اوست . فاطمه ی زهرا علیها السلام «کانَتَ تَقُوم فی مِحرابِ عِبادَتِها حَتّی تَوَرَّمَت قَدَماها ».(2) این دختر جوان ،این بانویی که به هنگام شهادت هجده سال داشت، آن قدر عبادت کرد و به نماز ایستاد که ساق های پای مبارک او ورم کرد! این خانم با این منزلت، با این مقام، کار منزل را هم خودش می کرد؛ پذیرایی از شوهر و فرزندان هم بر عهده خود او بود.روایاتی که درباره «دستاس» فاطمه ی زهرا علیها السلام است، فراوان و متعدد است .
این بزرگوار یک زن خانه دار بود، شوهر دار بود، یک مادر تربیت کننده فرزندان بود. این مخدّره بزرگوار،درمیدانهای سختی که داشتند مایه دلگرمی شوهر و پدرش بود .این بزرگوار در سال پنجم بعثت متولد شده است . یعنی در اوج و شدّت دعوت پیغمبر؛ عین شدّت و سختی و فشار ،این که شنیده اید در ولادت آن بزرگوار، زنها نیامدند، خیلی معنی دارد؛ یعنی پیغمبر در حال مبارزه بود،آن چنان مبارزه ای که مردم مکه او را بایکوت کرده بودند،به کل،رابطه هاشان را بریده بودند. برای این که او را زیر فشار قرار دهند. و آن زن فداکار - خدیجه کبری علیها السلام - استقامت کرد و به پیغمبر دلگرمی می داد و بعد هم این دختر رسید . این دختر تا بزرگ شد و به پنج ، شش سالگی رسید، ماجرای شعب ابی طالب پیش آمد. در آن گرسنگی ها، سختیها، فشارها، غربتها؛ در آن روزهای داغ از آفتاب و شبهای سرد از هوای آن منطقه که بچه ها با شکمهای گرسنه و لبهای تشنه جلو چشمشان پرپر می زدند و سه سال بود که پیغمبر،در بیابانهای اطراف مکه این طور زندگی می کرد .

فاطمه ی زهرا علیها السلام یار و مونس پدر
 

این دختر، در این دوران سخت، فرشته نجات پیغمبر بود. در همین دوران بود که خدیجه از دنیا رفت .درهمین دوران بود که ابوطالب از دنیا رفت و پیغمبر تک و تنها ماند و این دختر بود که نوازشش می کرد. ازاو پذیرایی می کرد، دلداری اش می داد و غبارغم و کدورت را از چهره او می زدود. این کارها آن قدر تکرار شد که پیغمبر به این دختر بچه هفت ، هشت ساله گفت :« مادر»! مثل مادر از پدرش مراقبت می کرد . پدری که همه مشکلات عالم وجود و مشکل هدایت همه بشریت بردوش او بود ، پیغمبر که خدا او را به خاطر سختیها، به خاطر غصّه ها و به خاطرمشقّتهایی که می کشد، تسلی می دهد :«طه . ما اَنزَلنا عَلَیکَ القُران لِتَشقی »(3) چرا این قدر به خودت سختی می دهی؟ چرا این قدر رنج می کشی؟ چرا این قدر فشار بر آن روح ملکوتی وارد می کنی؟ خدا تسلّا می دهد. فشار روانی پیغمبر در آن دوران، این قدر سطحش بالاست و این فرشته کوچک، این دختر ملکوتی و معنوی، دختر پیغمبر،مثل نوری است که در آن شبهای تاریک زندگی پیغمبر و مسلمانان می درخشد
برای امیرالمؤمنین علیه السلام نیز همین طور بود .روایت دارد :«سُمّیت فاطِمَةُ زَهراء»(4) فاطمه را زهرا نامیدند ، چون روزی سه بار در چشم علی علیه السلام می درخشید. زن اگر پشت مرد باشد، در هر میدانی پشتیبان مرد باشد، نیروی مرد به چندین برابر می رسد. این زن حکیم، این زن عالم، این زن محدّث ، این زنی که با عوالم غیب ارتباط داشت، این زنی که فرشتگان با او حرف می زدند، این زنی که قلب او همچون قلب علی و پیغمبر روشن به عوالم ملک و ملکوت بود با همه این ظرفیّت، با همه این مقام شامخ در همه مراحل زندگی و تا زمانی که زنده بود پشت سر امیرالمؤمنین علیه السلام مثل کوه، ایستاد.دفاعش از علی و از ولایت و آن خطبه غرّا که علامه مجلسی (رضوان الله علیه) می گوید بزرگان فصحا و بُلغا از فصاحت این خطبه و از علوّ کلمات و معانی و ظاهر و باطن این خطبه دست تعجّب به دندان گزیده اند.نکته بسیار عجیبی است .
علامه مجلسی که آن همه روایت، از این دست ازائمه علیهم السلام گرفته و نقل کرده و در اختیار ما گذاشته، در مقابل این خطبه، خودش را می بازد.این خطبه، خطبه عجیبی است! مثل زیباترین و بلندترین خطبه های نهج البلاغه است . خطبه ای که با آن حال غم و اندوه در مسجد، خطاب به مسلمانها،ارتجالاً و بدون این که قبلاً خطبه را درست کرده باشد و فکر کرده باشد، بر زبان جاری کرده است. آن بیان، آن حکمت، آن ارتباط با غیب، آن ظرفیت والا و بالا ، آن نورانیت قلب، آن نورانیت بیان و زبان، همه اینها را یکسره در راه خدا خرج کرده است. و حالا سرمایه ما چه ارزشی دارد اگر بخواهیم همه اش را در راه خدا خرج کنیم؟ سرمایه های ما چه قابلی دارد؟ سرمایه ما در مقایسه با آن سرمایه عظیمی که زهرای اطهر و شوهر او و پدر او و فرزندان او در راه خدا خرج کردند، قابل مقایسه است ؟
این مختصر علمی که من و شما داریم، مختصر زبانی که داریم، مختصر پولی که داریم، مختصر نفوذی که داریم، مختصر طبع شعری که داریم، مختصر معرفتی که داریم، در جنب آن اندوخته ی عظیم بی نظیری که خدای متعال در آن وجود ملکوتی گرد آورده و مجتمع کرده، چه اهمیتی دارد؟ ما چه داریم تا در راه خدا بخل کنیم؟ امروز راه علی و فاطمه و راه ائمه، همان راه امام خمینی است و اگر کسی این را نداند و نفهمیده باشد، باید در بصیرت خودش تجدید نظر کند. هر چه داریم باید در راه اینها خرج کنیم. این آن چیزی است که این علقه را معنا می بخشد.»(5)

پی نوشت ها :
 

1- بحار الانوار ، ج43،ص26.
2-بحار الانوار ج43،ص76.
3-سوره طه - آیات 1و2.
4-بحارالانوار، ج43،ص16.
5-دیدار مداحان،1371/9/24.
 

منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 2)،( شخصیت و سیره حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)) ،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383
سه شنبه 15/1/1391 - 23:1
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته