در یك نگاه
فاطمه علیها السلام یگانه گوهر پیامبر صلی الله علیه و آله است كه در شأن و
موقعیتش آیاتی نازل شد و وجود مطهر و مقدسش مورد توجه قرار گرفت. او حلقه
اتصال نبوت و امامت، نگین درخشان خاندان پیامبر، و صاحب امتیازات و فضایل
خاص و مورد توجه و تحسین رسول خدا صلی الله علیه و آله است.
آن حضرت درباره فاطمه علیها السلام فرمود: «فاطمه پاره تن من است. كسی كه او را بیازارد، مرا آزار داده». (1)
وقتی اوج كمالات انسانی در شخصیت بی بدیل وی متبلور گردید، پیامبر شخصیت
فاطمه را مصداق اكمل و اتم صفات الهی دانست و درباره مقام والایش فرمود:
«ان الله یضَبُ یَغَضَبِكَ و یَرضی لرضاكِ؛ (2) به درستی كه خداوند به سبب
غضب تو، غضب می كند و برای رضای تو، راضی می شود».
مسلمانان دیدند و شنیدند كه پیامبر صلی الله علیه و آله چگونه از دخترش سخن
می گوید، پس باید بیش از پیش در تكریم وی می كوشیدند و سفارش آن خاتم
پیامبران را عملی می ساختند؛ اما با رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله،
توصیه هایش كم رنگ شد و توطئه ها یكی، یكی ظاهر گردید و تیرهای بلا از كمان
نفاق به حریم ولایت تاختن آغازید. هنوز پیكر رسول خدا صلی الله علیه و آله
به خاك سپرده نشده بود كه جریان «سقیفه» روی داد و حق علی علیه السلام غصب
شد و ابوبكر به خدعه مرتجعان و با رنگ ولعاب مصلحت اندیشی و حفظ قلمرو
نبوی، به خلافت رسید. مردم حق را از یاد بردند و دستورهای نبی اكرم صلی
الله علیه و آله را كنار زدند و آنچه در دل داشتند، به زبان آوردند و حقوق
پیامبر صلی الله علیه و آله را رعایت ننمودند.
دراین میانه كه فاطمه علیهاالسلام تك و تنها شد، شبانه همراه علی علیه
السلام و فرزندانش به درب خانه انصار می رفت و وصیت پیامبر را در حق علی
علیه السلام باز می گفت، اما آن كوته اندیشان می گفتند: «ما بیعت كرده ایم،
اگر علی علیه السلام زودتر می آمد، با او بیعت می كردیم و اكنون ابوبكر را
برگزیده ایم!».
دشمنان دوست نما و كسانی كه تا دیروز یار و صحابی پیامبر بودند، برای گرفتن
بیعت از علی علیه السلام، راهی خانه فاطمه شدند. حریم حرمت او و مأوای
فرزندانش را شكستند و طراحان نوپرداز سقیفه با آتش زدن در خانه فاطمه علیها
السلام، قلبش را غمبار و چشمانش را اشكبار نمودند؛ طوری كه ندا داد: «یا
رسول الله! ببین بعد از تو چه بر سر ما آوردند».
هنوز چندی از این ماجرا نگذشته بود كه حادثه ای دیگر رخ داد. باغ فدك كه
بدون حمله نظامی گرفته شده بود و خالصه پیامبر صلی الله علیه و آله به حساب
می آمد و به فاطمه عطا گردیده بود، به ادعای خلیفه وقت كه می گفت: «فدك،
ملك شخصی كسی نیست و منافعش متعلق به جامعه مسلمین است»، از فاطمه گرفته شد
و عاملان وی از آنجا اخراج شدند. علی علیه السلام بعدها در نامه ای به یكی
از فرماندهان خویش می نویسد:
«از آنچه آسمان نیلگون بر آن سایه افكنده است، فقط فدك در دست ما بود كه
گروهی بر آن بخل ورزیدن و گروهی دیگر كریمانه از آن گذشتند و سخاوتمندانه
آن را بخشیدند و راستی كه خدا، نیكو داوری است». (3)
فاطمه برای اثبات حق مسلم خویش و مطالبه آن، علی علیه السلام، ام ایمن و
اسماء بنت عمیس را به عنوان شاهد به خلیفه معرفی كرد، اما به دلایلی،
گواهان او را نپذیرفتند و فدك به تصرف حكومت در آمد. دختر پیامبر كه دانست
انحراف عمیقی در جامعه مسلمین پدید آمده و نقشه ها یكی بعد از دیگری آشكار
می گردد، عزم خویش را جزم كرد و برای طرح شكایتش، مجمع عمومی مسلمین - مسجد
- را كه تنها مركز دادخواهی بود، برگزید و فریاد پیامبرگونه خویش را
درقالب خطبه ای جاودانه به گوش تمامی انسان ها در طول تاریخ رساند. او گرچه
به ظاهر به حق خویش نرسید، اما غاصبان و خائنان را رسوا كرد و ندای حق
طلبی را زنده و پاینده نگاه داشت و با دفاع همه جانبه از «ولایت و امامت،
جان خویش را فدا كرد و اولین حامی و شهید ولایت مدار نام گرفت».
ماجرای فدك
فدك، به سرزمین حاصل خیزی می گفتند كه فاصله آن تا مدینه 140 كیلومتر بود.
در پی پیروزی لشكریان اسلام در جنگ خیبر سال هفتم هجری، یهودیان خیبر نشین
كه عظمت قوای اسلام و پیشروی آنان را دیدند، تصمیم گرفتند در قبال حفظ جان و
مال خویش و مصونیت از حمله مسلمانان، نصف یا همه آن سرزمین را به حضرت
رسول اكرم صلی الله علیه و آله ببخشند.
بنابر نص آیه قرآن، «آنچه را كه خدا از مال آنها (یهودیان) به رسم غنیمت به
رسول خدا بازداد، (متعلق به رسول است) شما سپاهیان بر آن هیچ اسب و شتری
نتاختید و ... آنچه را كه خدا از اموال دیار كافران به رسول خدا غنیمت داد،
آن متعلق به خدا و رسول و خویشاوندان اوست». (4)
با این وصف، «فدك» ملك خالص رسول اكرم صلی الله علیه و آله گردید و آن حضرت
درآمدش را بین فقرا و مساكین و سایر درماندگان از جمله خویشاوندان تقسیم
می كرد. با نزول آیه (آت ذاالقربی حقه) (5)، پروردگار پیامبر را مأمور كرد
كه فدك را به فاطمه تملیك كند. پیامبر صلی الله علیه و آله آن را به فاطمه
علیها السلام بخشید و از آن تاریخ، حضرت زهرا علیها السلام شخصاً اداره
امور فدك را به دست گرفت و مالك آن سرزمین گردید. (6)
ده روز پس از رحلت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و با خلافت ابوبكر، آن
سرزمین تصاحب گردید و ملكیت شرعی و ارثیه حضرت فاطمه علیها السلام نادیده
گرفته شد. راویان به نقل از حضرت زینب علیها السلام دختر امیر مؤمنان علیه
السلام، آورده اند: وقتی كه فرمان ابوبكر بر غصب فدك و عوالی صادر گردید،
فاطمه علیها السلام با ناراحتی به جانب قبر پیامبر صلی الله عیه و آله آمد و
تظلم كرد و گریست و اشعاری را خواند؛ از جمله فرمود:
قد كان بعدك انباء و هنبثه
لو كنت شاهدها لم تكثر الخطب
«پس از تو خبرها و حادثه ها روی داد، اگر تو حاضر بودی، كارم به اینجا نمی كشید».
از مجموع بحث های حاصل از آیات و روایات و اظهارات اندیشمندان اسلامی بر می
آید كه مالكیت فدك، مختص حضرت زهرا علیها السلام بود و این امر بر خلفای
وقت نیز ثابت شده بود. به نمونه ای در این مورد اشاره می كنیم. فاطمه علیها
السلام پس از ایراد خطبه در مسجد و ارائه دلایل محكم بر مطالبه حق خویش و
نگرفتن نتیجه، متأثر و متألم به خانه آمد و از سكوت امیر مؤمنان در این
خصوص با وی سخن گفت. علی علیه السلام، همسرش را دعوت به صبر كرد و خود نزد
ابوبكر آمد و با وی مناظره كرد و خطاب به ابوبكر فرمود: آیه تطهیر در حق چه
كسانی نازل شد، درحق ما یا غیر ما؟ ابوبكر پاسخ داد: در مورد شما. علی
علیه السلام بیان داشت: اگر شاهدانی بگویند فاطمه مرتكب خلافی شده، چه می
كنی؟ ابوبكر گفت: مانند دیگران بر وی حد جاری می كنم. امیر مؤمنان فرمود:
در این صورت، در پیشگاه خدا جزء كافران می گردی. ابوبكر گفت: چرا؟ و علی
علیه السلام پاسخ داد: زیرا در این فرض، شهادت خدا را درباره او نپذیرفته
وشهادت دیگران را پذیرفته ای؛ چون خدا به پاكی فاطمه علیها السلام گواهی
داده است؛ همان طوری كه در مورد فدك چنین كردی و حكم خدا و پیامبرش را - كه
فدك را به فاطمه واگذار كرده اند- رد كردی. مردم با شنیدن این سخنان
گفتند: علی راست می گوید. (7)
در برخی روایات آمده است: چون ابوبكر این سخنان را شنید و مالكیت فاطمه را
بر فدك پذیرفت، دستور داد سندی تنظیم گردد و آن سرزمین به حضرت بازگردد.
خلیفه دوم كه از جریان مطلع شد، سند را از فاطمه علیها السلام پس گرفته، در
حضور ابوبكر آن را پاره كرد و گفت: شهادت علی كه ذی نفع است، قبول نیست!
این جریان در تاریخ به گونه ای دیگر نیز آمده است: وقتی غاصبان، آن سرزمین
پر درآمد را گرفتند و ابوبكر در این عمل محكوم گشت، قباله آن را به فاطمه
علیها السلام بازگرداند. محرك اصلی ماجرای فدك - خلیفه دوم - درمسیر برگشت
فاطمه علیها السلام به خانه، راه را بر او گرفت و با زدن سیلی، صدمه ای به
آن حضرت وارد ساخت و سپس سند را پاره كرد. امام صادق علیه السلام می
فرماید: فاطمه علیها السلام مادر عزیزم از همین صحنه دلخراش مصدوم شد و
سرانجام با بیماری ممتد و دلی پر از غاصبین از دنیا رفت. (8)
ابن ابی الحدید می گوید: نظر بزرگان امامیه این است: «همان گونه كه خلافت
علی علیه السلام را غصب كردند و از این طریق خواستند ضربه ای ناروا به پیكر
اهل بیت علیهم السلام بزنند، تصرف فدك نیز زخمی بر زخم های آنان بود».
وی در ادامه، مطلبی را نقل می كند كه هدف نهایی و انگیزه اصلی غاصبان را
مشخص می كند: «خلیفه اول و دوم، فاطمه علیها السلام را از فدك محروم
نكردند، مگر اینكه خواستند علی علیه السلام برای مبارزه در امر خلافت تقویت
نگردد و به همین جهت، خمس را در مورد بنی هاشم تعطیل كردند؛ زیرا فقیر بی
پول، بی شخصیت، كوچك و ذلیل می گردد و خود را برای كسب و كار و نان درآوردن
مشغول می كند و زمینه ای برای ریاست پیدا نمی كند». (9)
بنابراین یكی از اهداف غاصبان این بود كه خاندان وحی و رسالت را از نظر
اقتصادی و امكانات مادی در ضعف نگه دارند و نوك پیكان این حمله، متوجه امیر
مومنان علیه السلام شد. او كه صاحب ارزش های والای معنوی و الهی بود، اگر
تمكن مالی و امتیازات مادی نیز داشت، امكان قدرت نمایی و جلوه گری حاكمان
غاصب نیز به حداقل می رسید.
راز مطالبه فدك و بیان خطبه
فاطمه علیها السلام به عنوان یك مسلمان تمام عیار و نمونه انسان كامل
دریافته بود كه «حق» را باید طلب كرد و بر هر فردی واجب است كه برای گرفتن
حقوق خویش بكوشد؛ اگرچه بدان نیازی نداشته باشد و این به معنای ناسازگاری
با روحیه زاهدانه و پارسایی نیست، بلكه سكوت در چنین مواقعی، نوعی ظلم
پروری و ذبح حق جویی است و دامن اولیای دین از این شائبه ها، پاك است.
علاوه بر آن، استفاده از امكانات و عایدات چنان سرزمین پر درآمدی برای
فاطمه، حكم ثروت خدیجه علیها السلام را داشت كه در ترویج اسلام و رشد
بندگان خدا و رسیدن به اهداف والای الهی به كار گرفته شد. پافشاری در این
زمینه، اگر چه به نتیجه هم نمی رسید، به روشن شدن چهره منافقانه و زشت
مدعیان درستكاری و اصلاح، منجر می گردید و این، گامی بلند و ارزنده در
معرفی متجاوزان به كرامت انسانی و حقوق شرعی و مسلم آنان در طول عصرها و
نسل ها و خدمتی شایسته به جامعه بشری و درس مقاومت و پایمردی به پیروان حق و
حقیقت بود.
افزون بر این مطلب، مطالبه فدك از سوی بانوی عالمین، تنها یك شعار سیاسی
صرف در برهه ای از زمان نبود، بلكه باید حركت آن حضرت را راز و رمز یك
حماسه تاریخی قلمداد كرد كه هدفش، افشای توطئه ای بود كه سعی در انحراف امر
خلافت از جایگاه اصلی آن داشت.
چنانچه به این قضیه با دیدی ژرف بنگریم، در می یابیم كه اقدام فاطمه علیها
السلام در طلب حق خویش و بیان خطبه ای روشنگرانه، همان فریاد ماندگار در
قلب تاریخ است كه به وسیله فرزندانش امام حسین علیه السلام و زینب كبری
علیها السلام علیه ظلم یزید صورت پذیرفت و در حقیقت، می توان گفت هدف فاطمه
علیها السلام از بیان خطبه و مطالبه فدك، درخواست خلافت و حكومت همسرگرامی
اش امیر مؤمنان علیه السلام و هشیار كردن مسلمانان در برابر جریان خزنده
ای بود كه وضعیت آینده جامعه اسلامی را سخت آشفته می كرد و با غفلت از
دستورهای پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله امت مسلمان را دچار خسارت های
جبران ناپذیری می كرد.
ندای دادخواهی كوثر رسالت در ماجرای غم انگیز فدك و به دنبال آن، سخنرانی
تاریخی اش برای زنان مهاجر و انصار، هشدار عالمانه و مسئولانه وی به مردم
بود تا آنها را از بازگشت به دوران جاهلیت برهاند و معارف غنی اسلام را از
آبشخور حقیقی آن؛ یعنی امام علی علیه السلام كه منصوب از طرف خدا و پیامبر
بود، بجویند و زحمات 23 ساله رسول خدا صلی الله علیه و آله را تضعیف نكنند.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می نویسد: «من از استاد مدرسه غربیّه
در بغداد، به نام علی بن فاروقی پرسیدم كه: آیا فاطمه در مطالبه فدك راست
می گفت؟ پاسخ داد: آری. پرسیدم: پس چرا ابوبكر با اینكه می دانست فاطمه
علیها السلام سخن به حق می گوید، فدك را به وی بازنگرداند؟ استاد لبخند
ظریف و معناداری زد و گفت: اگر ابوبكر آن روز در برابر ادعای فاطمه علیها
السلام كوتاه می آمد و فدك را به وی باز می گرداند، بی تردید فردای آن روز
می آمد و با صداقت و درستی در پرتو آیات و روایات، خلافت شوهرش را كه غصب
كرده بودند، مطالبه می كرد و این گونه ابوبكر از خلافت عزل می گردید». (10)
سند خطبه
خطبه حضرت فاطمه علیها السلام در مسجد مدینه مدتی كوتاه پس از رحلت پیامبر
اكرم صلی الله علیه و آله و در پی غصب سرزمین فدك بیان گردید. سندهای متعدد
از معصومان و تالی مرتبه معصوم (حضرت زینب علیها السلام) به علاوه روایت
های گوناگون از اهل سنت، بر قطعی و حتمی بودن آن صحه گذاشته و قضیه فدك را
از مسلمات تاریخی شمرده اند. از میان احادیث منقول، به مواردی اشاره می
كنیم.
علی بن عیسی اربلی، از بزرگان علمای امامیه، ضمن نقل خطبه می گوید: من خطبه
را از كتاب «سقیفه» تألیف «احمد بن عبدالعزیز جوهری» نقل می كنم و این
نسخه قدیمی در سال 322ق. بر مؤلف قرائت و تصحیح گردید و به سندهای مختلف
روایت شده است. (11)
ابن ابی الحدید(شارح نهج البلاغه) نیز این خطبه را از كتاب فوق به سندهای
گوناگون (چهار طریق) روایت كرده و مؤلف آن را این گونه معرفی می كند:
«ابوبكر، محدث ماهر در ادبیات، پرهیزگار و مورد وثوق است؛ به طوری كه همه
محدثان او را به نیكی ستوده و همه مصنفات خود و دیگران را از او نقل كرده
اند. وی در تأكید مطالب خویش گفته است: این خطبه را ازكتب شیعه نیاورده ام،
بلكه از كتاب های اهل سنت نقل می كنم و این، دلیل بر حتمی بودن قضیه فدك و
مربوط به همه مسلمانان است و فقط مسئله شیعی نیست». (12)
علامه مجلسی با بیان فصلی مستقل در این خصوص، نوشته است: «این خطبه از خطبه
های معروف و مشهور است كه شیعه و سنی آن را به سند های مختلف نقل كرده
اند». سپس می افزاید: «احمد بن ابی طاهر، از دانشمندان عصر مأمون،
متولد204ق در كتاب «بلاغات النساء»در پاسخ به شبه افكنی بعضی ها درباره سند
خطبه گفته است: بزرگان و مشایخ آل ابی طالب این خطبه را از پدران خود نقل
نموده و به اولاد خود تعلیم می داده اند». (13)
كتاب دیگری كه خطبه حضرت زهرا علیها السلام را نقل كرده، «احتجاج» مرحوم
طبرسی است كه هم ایشان و هم احمد بن عبدالعزیز كه قبلاً اشاره گردید، در
سلسه راویان حدیث، نام عبدالله بن حسن، معروف به «عبدالله محض» را آورده
اند، وی از نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام و نوه دختری امام حسین علیه
السلام و سیادتش حسنی و حسینی است، لذا بدین نام مشهور شد.
شیخ صدوق (م 371 ق.) با بیان سلسه راوایانی، حدیث را از زینب (دختر امیر مؤمنان) و ایشان از فاطمه علیها السلام نقل می كند. (14)
بنابراین هیچ كدام از بزرگان شیعه و سنی به سند روایت ایرادی نگرفته اند،
مگر معدود معاندانی از دشمنان اهل بیت كه رو سیاهان تاریخ اند. ذكر خاطره
ذیل از آیه الله حسینی زنجانی، دلیلی بر اتقان سند خطبه و كرامت فاطمی است.
ایشان ازپدر محترمشان نقل می كند كه: «مرحوم استاد علامه آیت الله شریعت
نمازی اصفهانی در جمادی الثانی اقامه ماتم حضرت صدیقه كبری علیها السلام می
نمودو خود آن مرحوم بر منبر می رفت و عین خطبه را موضوع سخن خود قرار می
داد و با احاطه عجیبی كه به ادبیات و علوم اسلامی داشت و حافظه خارق العاده
اش، بیانات بسیار جالبی ایراد می فرمود و می توان گفت حق شرح این خطبه را
ادا می نمود، تا روزی مشغول افادات بالغه خودبود و عقل و هوش همه مستمعان
جذب سخنان وی گردیده، در این هنگام یكی از كم مایگان و اندك بضاعتان اهل
علم كه در كنار من نشسته بود، سر به گوشم گذاشت و آهسته گفت: این خطبه از
توان یك زن خارج است و آن را شب حضرت علی علیه السلام تعلیم فرموده است.
والد می فرمود: همین كه این حرف را زد، مقارن تمام شدن آن، مرحوم شریعت
اصفهانی بر فراز منبر با صدای رسا گفت: «فقال الملعون دعوها فانها معلَّمه؛
ملعون گفت: او را ترك كنید؛ زیرا شبانه این حرف ها را علی تعلیمش داده
است». مرحوم والد فرمود: «از آن سخن شخص، ناراحت شدم و فوراً گفتم: جوابت
را بشنو و متوجه كرامت باش».(15)
محتوای خطبه
بانوی زنان عالم، در حالی كه حلقه ای از زنان مدینه پروانه وار وجود مباركش
را احاطه كرده بودند، همچون پدرش با هیبت نبوی به سوی مسجد گام برداشت.
عظمت و ابهت آن بانو سبب شد جایگاهی را برایش در نظر گیرند و با نصب پرده
ای، وجود پاكش را از دید نامحرمان دور نگه دارند. گویا اولین باری بودكه آن
حضرت بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله قدم به این مكان می نهاد.
غمی بزرگ قلبش را فراگرفت و از ژرفای دل ناله ای سوزناك سرداد؛ به طوری كه
احساسات و عواطف پاك را برانگیخت و صدای گریه حاضران بلند شد و سیلاب اشك
از دیدگانش فرو ریخت. آن گاه خطبه غرّا و نوربخش خویش را با جذبه ای الهی،
همراه استدلال، فصاحت و بلاغت و به كارگیری استعارات و كنایات ظریف و زیبا
آغاز فرمود. سخنان آن بانو علاوه بر روشنگری و حلاوتی خاص، از هر گونه بذله
گویی، مغالطه، بدزبانی و تزلزل به دور بود.
كلام نافذ و معنوی اش، همگان را در سكوت فرو برد و جلوه عظمتش، شخصیت
منافقانه و منفعت طلب افرادی را كه در زمان حیات پیامبر مقام آن حضرت را
گرامی داشتند، ولی پس از رحلتش حرمت حریم او را ضایع كردند، بر ملا ساخت.
حضور فاطمه علیها السلام در چنین مجلسی، علاوه بر اهداف یاد شده، حكایت از
مشاركت مسئولانه زنان در عرصه سیاسی جامعه و مشروعیت بخشیدن به فعالیت های
سیاسی، اجتماعی و مذهبی آن دارد كه موظف اند برای ادای تكلیف الهی شان پای
به میدان گذارند و مصداق كلام پروردگار باشند كه فرمود: «مردان و زنان با
ایمان یار و یاور یكدیگرند، امر به معروف و نهی از منكر می كنند». (16)
در این آیه، «معروف»مصداق هر كار خیر، و «منكر» مصداق هر باطلی است كه بروز
آن در صحنه زندگی و یا در بستر جریان های سیاسی، اجتماعی و عمومی مسلمانان
امكان وقوع دارد.
خطبه حضرت فاطمه علیها السلام در مسجد پیامبر تلاشی جز امر به معروف و نهی
از منكر نبود، آن هم در جهت رسوایی قدرت طلبان غاصب خلافت، و توبیخ مهاجران
و یادآوری برای آنان، و تكریم و تحریك انصار و عموم مردمی كه ساكت نشسته
بودند تا شیوخ، اوضاع را به نفع خویش رقم زنند و با بدعت گذاری در جامعه،
منكر را ترویج كنند.
دختر والاتبار پیامبر، سخنرانی خود را با حمد پروردگار آغاز می كند و با
شهادت دادن به توحید و نبوت، از قرآن و فلسفه احكام و پایه و بنیان های
اصلی دین چون: نماز، روزه، حج و جهاد سخن می گوید، آن گاه از پیامبر صلی
الله علیه و آله و از علی علیه السلام به عنوان برادر رسول خدا صلی الله
علیه و آله نام می برد. ویژگی «برادری با رسول خدا» همان خصوصیت
افتخارآمیزی بود كه مخالفان از آن هراس داشتند و هنگام بیعت گرفتن از علی
علیه السلام و تهدید به قتل او، منكرش شدند و در پاسخ حضرت كه فرمود:
«اگرمرا بكشید، بنده خدا و برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله را كشته
اید»، گفتند: «بنده خدا را قبول داریم، اما برادر رسول را نه». (17)
فاطمه علیها السلام در ادامه كلامش از نور رسالت و دستاوردهای عظیم آن و
دعوت ها و مبارزات رسول الله به خوبی دفاع كرد و به وصایت علی علیه السلام،
سخت كوشی ها و خیرخواهی اش در راه خدا تأكید ورزید و در نهایت از مظلومیت
خویش و ارث غصب شده اش سخن گفت.
پی نوشت ها :
1. كنز العمال، حسام الدین هندی، ج6، ص220.
2. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص265.
3. نهج البلاغه، نامه45.
4. حشر/6و7.
5. اسراء/26.
6. تفسیر نمونه، ج23، ص510.
7. احتجاج، شیخ طبرسی، ج1، ص123.
8. تحلیل سیره فاطمه الزهرا، علی اكبر بابازاده، ص200، به نقل از عوالم، چ1، 1374ش.
9. شرح نهج البلاغه، ج16، ص236و237.
10. فاطمه الزهرا از ولادت تا شهادت، ص415، چ2، 1377ش.
11. كشف الغمه، علی بن عیسی اربلی، ج2، ص40.
12. شرح نهج البلاغه، ج14، ص210و211.
13. بحارالانوار، ج8، ص108.
14. شرح خطبه حضرت زهرا، آیه الله سید عزالدین حسینی زنجانی، ج1، ص19، چ2، 1370ش.
15. همان، ص22.
16. توبه/71.
17. بحارالانوار، ج28، ص229.
منبع: فرهنگ کوثر 81