تمام نبردها در زندگی عهده دارند تا چیزی به ما بیاموزند حتی نبردی كه در آن باخته ایم .
پائولوكوئیلو
تنها یك چیز رویا را ناممكن می سازد ،ترس از شكست.
آن گاه كه چیزی طلب می كنی،جهان به تمامی جرگه ای می شود كه یاری كند به تو تا تمنای خویش دریابی.
هر چه نردیكتر شوی به رویایت افسانه شخصی تو بیشتر دلیل راستین زندگانیت خواهد شد.
نخستین فضیلت بزرگ آنان كه راه معنوی می جویند شجاعت است.
پائولو كوئیلو
خداوند در همان جایی است كه قرار است بدانجا وارد شود.
به یاد داشته باش كه نخستین راه مستقیم به سوی خداوند ستایش است . دومین راه مستقیم شادمانی است.
هر كجا كه عزم دیدار خداوند كنی او را خواهی دید
...
من زمانی دراز را در سیرك زیسته ام و همیشه و هر لحظه به خاطر بند بازانی كه بر ریسمانی بس نازك راه می روند نگران بوده ام اما این حقیقت را به تو بگویم دخترم ، مردمان روی زمین استوار بیشتر از بند بازان روی ریسمان نااستوار سقوط می كنند .شاید شبی درخشش گرانبها ترین الماس جهان تو را فریب دهد ، آن شب این الماس زیسمان نااستوار تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است . شاید روزی چهره زیبایی تو را گول زند و آن روز تو بند بازی ناشی خواهی بود و بند بازان ناشی همیشه سقوط می كنند .دل به زر و زیور نبند زیرا بزرگترین الماس این جهان آفتاب است و این الماس بر گردن همه می درخشد . اما اگر روزی دل به آفتاب چهره مردی بستی ،با او یكدل باش كار تو بس دشوار است این را می دانم ، به روی صحنه جزتكه ای حریر نازك چیزی تن تو را نمی پوشاند ،...،برهنگی بیماری عصر ماست . من پیر مردم و شاید حرف خنده آور می زنم اما به گمان من تن عریان تو باید مال كسی باشد كه روح عریانش را دوست داری . بد نیست اگر اندیشه تو در این باره مال ده سال پیش باشد ،مال دوران پوشیدگی . می دانم كه پدران و فرزندان جنگی جاودانه با یكدیگر دارند . با اندیشه های من جنگ كن دخترم . من از كودكان مطیع خوشم نمی آید ، با این همه پیش از آنكه اشكهای من این نامه را تر كند می خواهم یك امید به خودم بدهم ،امشب شب نوئل است ، شب معجره است و امید وارم معجزه ای رخ بدهد تا تو آنچه را كه من به راستی می خواستم به تو بگویم را دریافته باشی . دخترم چارلی را پدرت را فراموش نكن ، من فرشته نبودم اما تا آنجا كه در توانم بود تلاش كردم تا آدم باشم ، تو نیز تلاش كن كه حقیقتا آدم باشی.
دخترم در دنیایی كه تو زندگی میكنی تنها رقص و موسیقی نیست .نیمه شب هنگام یكه از سالن پر شكوه تئاتر بیرون می آیی آن تحسین كنندگان ثروتمند را یكسر فراموش كن ،اما حال آن راننده تاكسی را كه تو را به منزل می رساند بپرس ،حال زنش را بپرس و اگر آبستن بود و اگر پولی برای خریدن لباس های بچه اش نداشت پنهانی پولی در جیب شوهرش بگذار ،گاه به گاه با اتوبوس یا مترو شهر را بگرد!مردم را نگاه كن زنان بیوه و كودكان یتیم را نگاه كن و دست كم روزی یكبار با خود بگو "من هم یكی از آنان هستم " آری تو هم یكی از آنان هستی دخترم نه بیشتر! هنر پیش از آنكه دو بال پرواز به انسان بدهد دو پای او را نیز می شكند . وقتی به آنجا رسیدی كه یك لحظه خود را برتر از تماشاگران دیدی همان لحظه صحنه را ترك كن و با اولین تاكسی خودت را به حومه پاریس برسان ، من آنجا را خوب می شناسم . از قرنها پیش آنجا گهواره كولیان بوده است در آنجا رقاصه هایی مثل خودت خواهی دید زیبا تر از تو !مغرور تر از تو! اعتراف كن دخترم ،همیشه كسی هست كه بهتر از تو می رقصد ، همیشه كسی هست كه بهتر از تو می زند و این را بدان كه در خانواده چارلی هر گز كسی آنقدر گستاخ نبوده است كه به یك كالسكه ران یك گدای كنا رود سن ناسزا بگوبد . همیشه وقتی دو فرانك خرج می كنی با خود بگو سومین سكه مال من نیست ،شاید این مال یك مد گمنام است كه امشب به یك فرانك نیاز دارد . اگر از پول و سكه باتو حرف می زنم برای این است كه از نیروی فریب و افسون این بچه های شیطان خوب آگاهم ...
ادامه دارد...