• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 60
تعداد نظرات : 71
زمان آخرین مطلب : 4716روز قبل
اهل بیت

 

مطابق نقل روایات معتبره و احادیث متواتره مراسم عقد ازدواج ملکه ملک و ملکوت فاطمه لاهوتی صفات قبل از اینکه در زمین برگذار شود بفاصله چهل یوم پیشتر در عالم بالا و آسمان الوهی تحقق یافته و سپس بفرمان ربوبی در عالم سفلی این مراسم بموقع اجرا گذارده شده و انجام یافته است.

و خلاصه مطلب در این رابطه برابر روایات وارده این است:

حسبالامر الهی و فرمان ربوبی نسبت به تزویج فاطمه علیهماالسلام پیغمبر اکرم (ص) دستور بعلی(ع) داد بمسجد رفته مردم را احضار و جریان امر را بآنان اعلام نماید

 

علی مرتضی (ع) باحال فرح و شادی روانه بطرف مسجد گردید در بین راه ابوبکر و عمر با علی روبرو شده و علی را مسرور و شادمان ملاقات نموده سبب شادی از وی پرسیدند علی (ع) فرمود پیغمبر اکرم (ص) با ازدواج من و فاطمه (ع) موافقت فرموده و به من خبر داده که خدا خود مراسم ازدواج فیمابین من و فاطمه را در آسمان و عرش اعلی اجرا نموده است

 

و اینک حضرت رسولالله به دنبال من وارد مسجد خواهد شد تا این مطلب را در حضور مردم به آنان ابلاغ فرماید آن دو نفر که بر جریان امر مستحضر شدند ابراز فرح و خوشحالی نموده با من بمسجد آمدند.

آنگاه طولی نکشید که رسولالله در حالیکه چهره مبارکش از شادی و سرور میدرخشید وارد مسجد گردید و نظر کرد دید مسجد مملو از جمعیت شده است بلافاصله بالای منبر قرار گرفته و سر پا ایستاده خطبه عرشیهای مفصلا ایراد فرمود و سپس ماموریت خود را به استحضار مردم حاضر در مسجد رسانید.

فرمود مردم بدانید و آگاه باشید خداوند متعال ذات اقدس ذوالجلال و الاکرام به من امر کرده و دستور داده که فاطمه دختر گرامی خود را به علی بن ابیطالب (ع) تزویج نمایم حقتعالی خود در عالم بالا و آسمان الوهی آندو را به عقد ازدواج یکدیگر درآورده و

 

فرشتگان را شاهد و گواه گرفته و به من دستور داده و امر فرموده است که او را در زمین بعلی تزویج نمایم و اینک من شما را بر این مطلب شاهد و گواه میگیرم (ثم جلس و قال قم یا علی و اخطب لنفسک).

 

بعد از خواندن خطبهاش از منبر پائین آمده و نشست و آنگاه بعلی فرمود برخیز با علی و برای خود خطبه بخوان علی هم حسبالامر پیغمبر اکرم (ص) از جای برخاسته و بخطبه خواندن پرداخت و پس از حمد و سپاس الهی و شکر نعم نامتناهی و درود بر حضرت خاتم انبیا و سرور اصفیاء محمد مصطفی (ص) فرمود (ان النکاح مما امر الله تعالی به و اذن فیه و مجلسنا هذا مماقضاه الله تعالی و رضیه و هذا محمدبن عبدالله رسولالله (ص) زوجنی ابنته فاطمه به صداق اربعتمائته درهم و دینار و قد رضیت بذالک فاسلوه و اشهدوا. فقال المسلمون زوجته یا رسولالله. قال نعم قال المسلمون بارک الله لهما و علیهما و جمع شملهمها یعنی محقق و مسلم است که نکاح از جمله چیزهایی است که خداوند متعال دستور داده و در نظام تشریع آنرا تجویز و اجازه نسبت باین سنت سنیه صادر فرموده است.

و مجلس ما اکنون از مجالسی است که قضاء الهی تشکیل آنرا خواسته و رضایت بانجام مراسم آن مرحمت و عنایت فرموده است.

 

این حضرت ختمی مرتبت محمد بن عبدالله صلی علیه و آله است که دختر گرامیش حضرت فاطمه را به عقد مزاوجت و زناشوئی من درآورده است بصداق و مهریهای که عبارت از چهار صد درهم و دیناری باشد و من از این وصلت و ازدواج بینهایت راضی و خوشنود و خوشحالم شما مراتب مذکوره را از آن حضرت سئوال و پرسش کنید و بر این واقعیت شهادت و گواهی دهید.

مسلمانان حاضر در آن محفل اجماعا از حضرت نبی اکرم پرسیدند یا رسولالله آیا شما حضرت فاطمه را به عقد مزاوجت حضرت علی مرتضی درآوردی حضرت فرمود بلی آن جماعت همگی گفتند خداوند برای آن دو این ازدواج را مبارک فرماید و امورشان را به سامان برساند (این مضامین بر سبیل اجمال و اختصار از کتاب دلائل الامامته طبری متخذ است.)کتاب ایینه ایزد نما نوشته محمد رضا ربانی

 

دوشنبه 17/8/1389 - 6:41
داستان و حکایت

دعای پیامبر برای زن با حجاب

 

علی (علیهالسلام) میفرماید: روزی به همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در قبرستان بقیع نشسته بودیم آن روزه هوا سخت بارانی بود در همین حال زنی که سواره بود از جلوی ما عبور کرد ناگهان دست آن حیوان در گودی فرو رفت و در نتیجه آن زن نقش بر زمین شد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از دیدن این صحنه روی گرداند و ناراحت شد. اطرافیان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عرض کردند یا رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم آن زن پوشیده است و بر تن جامهای دارد که تمام بدن او را پوشانده است.حضرت در حق او دعا کرد و گفت:

 

پروردگارا زنانی که خود را پوشیده نگه میدارند مشمول رحمت و غفران خود بگردان

 

الله اغفر للمتسر ولات سپس فرمود:

ای مردم برای پوشش از جامههایی استفاده کنید که اندامتان را پوشیده نگه دارد و همسرانتان را به هنگام خروج از منزل با پوشیدن آن در حفظ و امان نگه دارید.

مجموعه ورام ص78

يکشنبه 16/8/1389 - 7:59
اهل بیت

به نام خدا

سلام

 

غیبت یا تهمت؟

گناهان زبان، هم بزرگ و ویرانگر است، هم راحت و کم خرج! و چه زشت، اینکه انسان از طریق زبان، مفت و ارزان جهنمی شود و مهاری بر گفته های دوزخ آفرین خویش نتواند بزند. «غیبت»، یکی از این گناهان است، و «تهمت»، سیّئه ای دیگر. رسول خدا «ص» هشدار می دهد:

«ای ابوذر!...

از غیبت بپرهیز، همانا غیبت، شدیدتر از «زنا» ست.»

ابوذر (با تعجب پرسید) چرا بدتر، ای رسول خدا؟

حضرت فرمود: «چونکه زناکار، از معصیت خویش توبه می کند و روی به درگاه خدا می آورد، خدای بخشنده هم توّاب و آمرزنده است؛ ولی... غیبت، آمرزیده نمی شود، مگر آن که فرد غیبت شده ببخشاید

ای ابوذر!...

دشنام دادن به مؤ من، فسق است؛ جنگیدن با مومن، کفر است، خوردن گوشت او (یعنی غیبت کردن) از گناهان بزرگ، مال مؤ من نیز، همچون خون و جانش محترم است.»

ابوذر می پرسد: غیبت چیست، یا رسول اللّه؟

حضرت پاسخ می دهد:

«اینکه برادر دینی خود را بگونه ای یاد کنی که خوش نمی دارد.» للّه

می پرسد: اگر آنچه می گوید در او باشد، چه؟

پیامبر می فرماید:

«اگر آنچه می گویی، در وی باشد، غیبت است و حرام. و اگر

در او نباشد، تهمت است!...»

دریغا... که غیبت و تهمت، گناهی به این عظمت، این گونه میان امّت محمّدی رواج داشته باشد و از آن پروا نکنند و مهمش نشمارند. نصایح حضرت رسالت، بیش از ابوذر، خطاب به ماست که خویشتن را منتسب به آن والا تبار می دانیم.

برگرفته از کتاب نای حکمت از جواد محدثی

شنبه 15/8/1389 - 6:47
قرآن

 

به نام خدا

سلام

 

ممکن است کسی بگوید: «اگر خداجویی و خداشناسی فطری است و در نهاد و سرشت آدمی نهفته اسـت، پـس چـرا بـرخـی کـسـان از آن بـی بـهـره اند و خداوند را باور ندارند؟»

در پاسخ می گـویـیـم مـعـنـای اینکه خداجویی فطری است، این نیست که فطرت در انسان ها همواره در یک حدّ باقی می ماند، بلکه می توان امر فطری را ضعیف و کم رنگ کرد و بر روی آن سرپوش نهاد؛ مـانـنـد غریزه جنسی که جزو سرشت انسان است و حال آنکه هستند کسانی که تا پایان زندگی ازدواج نـمـی کـنند. بنابراین، خمیر مایه امور فطری در نهاد آدمی وجود دارد و انسان می تواند مـایـه هـای فـطـری و ذاتـی خـود را شـکـوفـا کـنـد یـا سـرچـشـمـه هـای پـاک و زلال آن را تـیـره گـردانـد. عـدالت خـواهـی نـیـز ریـشـه در فـطـرت انـسان دارد، ولی ممکن است عوارضی پیش آید و انسان را از آن دور سازد. ولی هیچ گاه گرایشهای فطری به کلّی از نهاد و سـرشـت آدمـی رخـت بـرنـمـی بـنـدد و هـرگـاه غـبـار و پـرده حـجـاب از آن هـا بـرداشـته شود، نوروفروغشان تجلی خواهد کرد. از این رو، پیامبران (ع) همواره دعوت خویش به خداپرستی را تـکـرار و یـادآوری مـی کـرده انـد تـا بـدیـن وسـیـله پرده های غفلت و غرایز حیوانی را از روی فـطـرت انـسـانـی کنار زنند و انسان را به اصل خویش بازگردانند. آنان آمده اند تا مایه های نهفته در نهاد بشر را بیرون کشند و آشکار سازند و امانت الهی فطرتش را بارور کنند و او را به ایمانی پالایش یافته از هرگونه شرک و خرافه رهنمون شوند:

«لَمـّا بـَدَّلَ اَکـْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللّهِ اِلَیْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَاتَّخَذُوا الاَْنْدادَ مَعَهُ وَاحْتالَتْهُمْ الشَّیاطینُ عـَنْ مـَعـْرِفـَتـِهِ وَاقـْتـَطـَعـَتـْهـُمْ عـَنْ عـِبـادَتـِهِ فـَبـَعـَثَ فـیـهـِمْ رُسـُلَهُ وَ واتَرَ اِلَیْهِمْ اَنْبِیائَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ میثاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسیَّ نِعْمَتِهِ» [1] .

وقتی بیشتر مردمان، پیمان خدا ـ بر توحید و خداپرستی ـ را شکستند و حق او را به فراموشی سـپـردند و برایش شرک و مانند قرار دادند، شیطان ها آنان را از معرفت خداوند دور ساختند و از پرستش او جدایشان کردند. آن گاه، خداوند پیامبرانش را میان مردم برانگیخت و آنان را پیاپی فرستاد تا پیمان فطری اش را از مردم بخواهند و نعمت فراموش شده اش را به یادشان آورند.

یکی از دلایل مهم فراموشی فطرت سرگرمی به ظواهر دنیا است.

تماس همه جانبه انسان با جـهـان طـبـیـعـت و فـرورفـتـن در زندگی مادی، این کشش را در حجاب می برد. انسان همواره تحت تـأثـیـر عـوامـل درونی و بیرونی است که بر گرایش های فطری اش اثر می گذارند. او، از حـسـد، جـاه طـلبـی، خـودخـواهـی، دنـیـادوسـتـی، شـهـوات و امـیـال نـفـسـانی اثر می پذیرد و خدا را فراموش می کند. ولی گاه به هنگام پیشامدهای سخت و بـرخـورد بـا حـوادث نـاگـوار سـهـمـگـیـن، چـون بیماری بی علاج، غرق شدن در آب و سقوط هـواپـیـمـا، امـیـدش از دیـگـر مـوجودات به کلی قطع می شود و شعله درونی و کشش فطری اش آشـکـار مـی گردد و ناخودآگاه به پروردگار روی می آورد و دست نیاز به درگاه بی نیازش بلند می کند.

بـسـیـاری از مـا بـارهـا ایـن حـالت تـوجـه به خدا را در لحظه های سخت زندگی، در نهان خود احـسـاس کـرده ایـم و در هـنـگـامـه هـای دشـوار، خـدا را بـا هـمـه وجـود در دل یـافـتـه ایـم، ولی پـس ‍ از رهـایـی، دیـگـر بـار در زنـدگـی مـادّی غوطه ور شده و خدا را فراموش کرده ایم.

قـرآن کـریـم در مـوارد بـسـیـاری به انسان هشدار داده و این حالتش را، که در وقت بیچارگی و درماندگی به خدا روی می آورد و پس از رهایی، او را فراموش می کند، نکوهش کرده است:

«ثـُمَّ اِذا مـَسَّکـُمُ الضُّرُ فـَاِلَیـْهِ تـَجـْئَرُونََ ثـُمَّ اِذا کـَشـَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ اِذا فَریقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ» [2] .

سپس، وقتی گرفتاری به شما رو آورد، به سوی خداوند ناله و زاری می کنید [تا گرفتاری را بـرطـرف کـنـد]. سـپـس، هـنـگـامـی که گرفتاری را از شما دور می کند، گروهی از شما به پروردگارشان شرک می ورزند.

این که انسان در آن لحظه ها با توجهی خالصانه خدا را می خواند و با همه وجود به او رو می کند بدین دلیل است که امیدش از همه جا قطع شده و از غیر خدا بریده است. اگر انسان بتواند هـمـواره ایـن حـقـیقت را، که اسباب و علل مادی و طبیعی از خود استقلالی ندارند، احساس کند و به ناتوانی و درماندگی خود و دیگر موجودات ایمان آورد، درخواهد یافت که:

«لا مُؤَثِّرَ فِی الْوُجُودِ اِلا اللّهُ» [

در عالم هستی جز خداوند، هیچ مؤثر [مستقلی] نیست.

در آن هنگام با چشم دل خدا را خواهد دید و تجلی نور حق، زندگی اش را روشن خواهد ساخت. امیر مؤمنان، علی (ع)، می فرماید:

«لَنْ تَتَّصِلَ بِالْخالِقِ حَتّی تَنْقَطِعَ عَنِ الْخَلْقِ» 3] .

تا از خلق نبُری، به خالق نمی رسی.

 

___________________

1.نهج البلاغه خ1 ص35

2.نحل ایه 52و52

3.غرر الحکم ودرر الکلم محمد خوانساری ج5ص67

برگرفته ازکتاب یکصددرس زندگی از حضرت علی ع

سه شنبه 11/8/1389 - 22:53
قرآن
به نام خدا
سلام
به یاری خداوند منان قصد داریم از این به بعد به تفسیر ایات پرکاربرد قران کریم درانجمن قران وعترت بپردازیم امیدوارم همراه همیشگی این مباحث باشید واگر سوال یا مطلبی در باه این ایه دارید بفرمایید .



وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاكِینِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلاَّ قَلِیلاً مِّنكُمْ وَأَنتُم مِّعْرِضُونَ ﴿83﴾

و چون از فرزندان اسرائیل پیمان محكم گرفتیم كه جز خدا را نپرستید و به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و مستمندان احسان كنید و با مردم [به زبان] خوش سخن بگویید و نماز را به پا دارید و زكات را بدهید آنگاه جز اندكى از شما [همگى] به حالت اعراض روى برتافتید (83)


and when we made a covenant with the children of israel: you shall not serve any but allah and (you shall do) good to (your) parents, and to the near of kin and to the orphans and the needy, and you shall speak to men good words and keep up prayer and pay the poor-rate. then you turned back except a few of you and (now too) you turn aside (83)



ایه مورد بحث ما ،در واقع اولین ایه مورد بحث درباره پرستش خداوند منان ،احترام به والدین واقوام ومساکین وخوب صحبت کردن با دیگران وبه پا داشتن نماز ودادن زکات هست .به موضوعات بحث عبارتند از :
1.لا تعبدون الا الله ....جز خدارا نپرستید
2.به پدر ومادر وخویشان واقوام ومساکین ویتیمان احسان کنید
3. وقولوا للناس حسنا با مردم به نیکی صحبت کنید
4. اقیمو الصلاه نماز بپا دارید
5. اتو الزکوه زکات بدهید
با ادامه تفسیر همراه ما باشید
سه شنبه 4/8/1389 - 18:28
داستان و حکایت
جعبه کفش
زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند.آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند.در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند وهیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز:یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند ودر مورد آن هم چیزی نپرسد
در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد وپزشکان از او قطع امید کردند.در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع ورجوع می کردند پیر مرد جعبه کفش را آوردونزد همسرش برد
پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید.پس از او خواست تا در جعبه را باز کند .وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی ومقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد پیرمرد دراین باره از همسرش سوال نمود.
پیرزن گفت :هنگامی که ما قول وقرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید او به من گفت که هروقت از دست توعصبانی شدم ساکت بمانم ویک عروسک ببافم.
پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت وسعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود از این بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد وگفت این همه پول چطور؟پس اینها ازکجا آمده؟
پیرزن در پاسخ گفت :آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست اورده ام.  
جمعه 2/7/1389 - 19:18
اهل بیت

 

به نام خدا

سلام

تفسیر عمومی خطبه هشتادم" معاشر الناس، ان النساء نواقص الایمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول... "

نواقص العقول- ظاهر این دو کلمه اینست که عقول زنان در برابر عقول مردان ناقص است. توضیح این کلمه چنین است که:

اولا مقصود از نقص، کاهش ارزشی نیست، چنانکه محدودیتهای زن در هنگام بارداری در برابر رویدادهائی که تنظیم رابطه با آنها احتیاج به قدرت دارد نقص و کاهش ارزشی نیست،

زن در حال بارداری در با اهمیتترین جریان حیات، در حال تلاش است که عبارت است از اشتغال به رویاندن بذر انسانی که بدون آن، دستگاه خلقت انسانی از کار میافتد، اگر با دقت کامل در این مسئله بنگریم و سهم مرد را در دستگاه خلقت در نظر بگیریم خواهیم دید سهم مرد در این دستگاه که عبارت است از لحظات محدودی از لذات در موقع تخلیه نطفه بسیار ناچیز است و قابل مقایسه با سهم زن که با تمام موجودیتش در اجرای فرمان خلقت به تلاش میافتد نمیباشد.

چنانکه ناچیزی سهم مرد در اجرای فرمان خلقت نقص ارزشی برای او محسوب نمیشود همچنین محدودیت عقل نظری محض زن که وسیلهای برای تجرید و تعمیم و غیر ذلک است نقص ارزشی نمیباشد.

 

ثانیا- عدم تساوی شهادت مرد و زن که امیرالمومنین علیهالسلام بیان فرمودهاند با نظر به محدودیت طبیعی ارتباطات زن با حوادث و رویدادهای بسیار گوناگون است که مرد در آنها غوطهور است و توانائی دقت و بررسی عوامل و مختصات و نتائج آنها را بیش از زن دارا میباشد و کنجکاوی مرد و نفوذ فکری او در ریشههای حوادث یک امر طبیعی است که درنتیجه قرار گرفتن مرد در امواج گوناگون و تلاطمهای متنوع زندگی بوجود میآید.

 

لذا اگر مردی را فرض کنیم که از قرار گرفتن در امواج و خطوط پرپیچ و

خم حوادث زندگی برکنار بوده باشد و این کنار بودن ارتباطات عادی وی را با جهان عینی و زندگی محدود نماید. بدون تردید شهادت او هم درباره اموری که معمولا از آنها برکنار است، دچار اشکال میگردد.

 

بهمین جهت است که شهادت زنها در موارد زیادی حتی بدون تعدد مساوی شهادت مردها میباشد و آن موارد عبارتند از موضوعاتی که لایعلم الا من قبلها (دانسته نمیشوند مگر از طرف خود زنها).

مانند شهادت زن به اینکه در روزهای قاعدگی است یا در روزهای طهر و اینکه بچهای که در شکم او است مربوط به کدام مرد است و غیر ذلک.

این نکته هم قابل تذکر است که بدانجهت که زن نگهبان طبیعی و اولی حیات است خداوند متعال عواطف و احساسات او را خیلی قویتر و متنوع از مرد قرار داده است.

زیرا بقای حیات انسانها از نظر نیازی که به احساس لذت و الم دارد، بیشتر به عواطف و احساسات نیازمند است تا مفهوم بازی و دلیل پردازیهای تجریدی. وجود این نعمت عظمی در صنف زنها آنان را از پرداختن به نمودهای خشک باز میدارد و آن نمودها برای زن در درجه دوم و فرعی محسوب میشوند.

غائله پر سر و صدای عقل زن و عقل مرد نخست تعریف مختصری را درباره عقل متذکر میشویم:

 

عقل و تعقل عبارت است از آن فعالیت مغزی که با روشنائی قوانین و اصول تثبیت شده از واحدها و قضایای روشن و ساده نتایج مطلوب را بدست میآورد.

 

اگر بخواهیم کلیتر از این تعریف را برای عقل و تعقل مطرح کنیم، باید بگوئیم:

فعالیت عقلانی عبارتست از درست اندیشیدن در انتخاب وسایل برای وصول به هدفهای مطلوب.

البته مسلم است که بجهت تنوع واحدها و قضایا (وسایل بطور عموم) و تنوع هدفها و کمی و زیادی اطلاع از قوانین و اصول تثبیت شده و توجهات درونی ذاتی و برون ذاتی، فعالیتهای عقلانی نیز متنوع میباشند.

 

عقل با این تعریف در همه انسانهائی که از نظر ساختمان مغزی صحیح و سالمند، چه مرد و چه زن و چه سیاه و چه سفید وجود دارد، اختلافی که میان مردم در این فعالیت عقلانی دیده میشود مربوط به کیفیت و کمیت آشنایی مردم با واحدها و قضایای استخدام شده در راه هدفها و اختلالات نظر آنان در هدفگیریها و آشنائی با قوانین و اصول عقلانی وجود دارند که تجرید و تعمیم نامیده میشوند،

مانند عددسازی مغز و تجرید کلی و تعمیم مفاهیم و غیر ذلک این نکته را فراموش نکنیم که بدانجهت که ما بهیچ وجه نمیتوانیم انواع فعالیتهای مغزی و روانی را با هویتهای فیزیکی و مرزهای عینی از یکدیگر تفکیک و با آنها مانند نمودهای فیزیکی مشخص و قابل لمس ارتباط برقرار کنیم،

لذا نمیتوانیم برای هر یک از فعالیتهای مغزی و روانی الفاظی کاملا مشخص بکار ببریم وقتی که ما میگوئیم:

 

نوعی از فعالیتهای مغزی ما عبارتست از عددسازی، نوع دیگر عبارت است از تجرید کلی نوع سوم عبارت است از درک بینهایت ریاضی، نوع چهارم عبارت است از درک بینهایت کیفی، نوع پنجم عبارت است از فعالیت تجزیهای، نوع ششم عبارت است از فعالیت ترکیبی...

آیا این همه فعالیتها یکی هستند و کافی است که کلمه فعالیت عقلانی را برای نشان دادن هر یک از آنها به کار ببریم، یا هر یک از آنها فعالیت مخصوصی هستند که دارای هویت معینی میباشند؟ هنوز این سئوال بیک پاسخ قانع کننده نرسیده است. آنچه که مهم است این است که یک تقسیم قابل پذیرش در فعالیتهای عقلانی از دورانهای قدیم معرفت و جهانبینی، در جو افکار قابل توجه شرق و غرب، مطرح شده و تقریبا با اتفاق نظر مقبول تلقی شده است.

 

آن تقسیم عبارت است از 1- عقل نظری 2- عقل عملی. عقل نظری- همان فعالیت استنتاج هدفها یا وصول به آنها با انتخاب واحدها و قضایا و وسایلی که میتوانند برای رسیدن به هدفها کمک نمایند بدون اینکه واقعیت یا ارزش آن هدفها و وسایل را تضمین نمایند. منطق صوری و ریاضی که عالیترین جلوه فعالیتهای عقل نظری میباشند هرگز متکفل واقعیت و ارزش هدفها و وسائل خود نیستند.

بعنوان مثال: وقتی که میگوئیم: انسان سنگ است و هیچ سنگی تناسل نمیکند پس انسان تناسل نمیکند.

از نظر منطقی که ابزار فعالیت عقل نظریست کاملا صحیح است ولی مقدمه اول که عبارتست از انسان سنگ است خلاف واقع است. یعنی قضیهای که برای نتیجه انسان تناسل نمیکند استخدام شده است، غلط است.

 

بدین ترتیب عقل نظری که همواره با ابزار منطق فعالیت میکند کاری با واقعیت ندارد چنانکه هیچ کاری با ارزشها هم ندارد. یعنی وقتی که شما با تفکرات منطقی و عمل ریاضی به این نتیجه میرسید که آزادی یا عدالت در فلان جامعه را با این مقدمات میتوان منفی کرد تنظیم واحدها و قضایا و انتخاب وسایل را برای بدست آوردن هدف مطلوب خود با روش منطقی محض که ابزار کار عقل نظری است انجام دادهاید،

آنچه که غلط و ضد انسانی است جبر و ستم را هدف قرار دادن است نه تنظیم مقدمات و شکل ترتیب و انتخاب وسائل در حقیقت عقل نظری محض بنائی ساختمان را تعلیم میدهد که آجرها چگونه روی هم قرار بگیرد مقاومت مصالح در چه حدودی ضرورت دارد پیریزی ساختمان به چه مقدار سیمان و آهک و سنگ و آهن احتیاج دارد؟

اما اینکه این ساختمان جایگاهی برای تعلیم و تربیت و احیای انسانها خواهد بود، یا کشتارگاهی برای انسانها؟

عقل نظری محض کاری با این مسائل ندارد. همواره عقل نظری بر آنچه که از پیش صحیح فرض شده است، حکم صادر میکند، و کاری با آن ندارد که صحیح از نظر چه کسی؟

صحیح در چه شرایط؟ صحیح از روی کدامین واقعیتها. ب

همین جهت بوده است که منطقدانان حرفهای، حتی کسانی که ابتکاراتی را در منطق بوجود آوردهاند فقط از آن جهت که منطق میدانند و بر همه راههای فعالیت عقل نظری آشنا هستند جهانشناسان و انسانشناسان واقعی نبودهاند، زیرا واقعیتها و ارزشها غیر از شناخت و قدرت بر تنظیمبندی فرمولها بر مبنای وسایل صحیح فرض شده، میباشد.

این همان عقل نظری است که صدها مکتب و عقیده را ساخته و پرداخته و در طول تاریخ انسانها را رویاروی هم قرار داده، کره خاکی ما

را به شکل کشتارگاه درآورده است. اگر از هر یک از حامیان این مکتبها بپرسند ک شما ادعای خود را چگونه اثبات میکنید؟

بیدرنگ به منطق نظری محض تکیه خواهد کرد. اگر شما به ارسطو بگوئید: شما وجود هیولی را با کدامین دلیل اثبات میکنید؟ او نخواهد گفت: شب هیولی را در خواب دیدهام بلکه خواهد گفت: من با دلیل منطق عقل وجود هیولی را اثبات میکنم. اگر به منکرین وجود هیولی بگوئید: شما با چه دلیلی میگوئید: هیولی وجود ندارد نخواهند گفت که من در عالم خیالات بودم، هیولی را ندیدهام، بلکه هم دلایل منطقی عقلی ارسطو را با استدلال منطق عقلی رد خواهد کرد و هم برای نفی هیولی بر دلیل مزبور تکیه خواهد کرد. این همان مسئله است که حتی روان آرام دکارت را مضطرب ساخته است.

او میگوید: از فلسفه چیزی نمیگویم جز اینکه میدیدم با آنکه از چندین قرن نفوس ممتاز بدان سرگرم بودهاند هیچ قضیهای از آن نیست که موضوع مباحثه و مجادله و بنابراین مشکوک نباشد و به خود آن چنان غرور نداشتم که امیدوار باشم در این باب برخوردارتر از دیگران شوم و چون ملاحظه کردم که در هر مبحث چندین رای مختلف میتوان یافت هر یک از آنها را جمعی از فضلا طرفدارند در صورتی که البته

رای صواب و حقیقت یکی بیش نیست بدین ترتیب چون هیچ یک از ارباب مکاتب برای اثبات عقاید خویش بر خیالات و خوابنمائی و احساسات شعری تکیه نمیکنند، بلکه همه آنان ادعای منطق و تعقل در نتیجهگیریهای خود مینمایند!!

پس ارزش عقل نظری محض جز چیدن واحدهائی که صحیح فرض شده است در کنار همدیگر یا پشت سر یکدیگر برای نتیجهگیری چیزی دیگر نیست که مغزهای متفکر بشری چه در شرق و چه در غرب کوششهای فراوانی مبذول میدارند.

 

که فعالیت اختصاصی عقل نظری را معین نموده و نگذارند از حدود خود تجاوز نماید. عقل نظری محض قدرت ورود به حوزه ارزشها را ندارد عقل نظری کاری با واقعیات فی نفسه ندارد.

 

در صورتی که
عقل علمی هر یک از نیروهای فعال درون بشری را مانند عقل نظری و وجدان و حدس و استشمام واقعیات و اراده و تجسیم و اندیشه را هماهنگ میسازد که همه آنها را در وصول به واقعیات و بایستگیها و شایستگیها بسیج نماید.

 

آن گروه از متفکران شرقی و غربی که نه برای ارضای حس کنجکاوی فقط بلکه برای دریافت واقعیات در محصول و کاربرد عقل نظری نگریسته و آنرا ارزیابی واقعی نمودهاند همگی به این نتیجه رسیدهاند که عقل نظری محض وسیلهای است برای تنطیم آن واحدها که صحیح

فرض شده است برای رسیدن به آن هدفها که مطلوب تلقی شده است نه اینکه عقل نظری حاکم مطلق در واقعیات و ارزشهای شناخت انسان و طبیعت و بایستگیها و شایستگیهای آدمی بوده باشد. برای اثبات ناتوانی عقل نظری از حاکمیت مطلق نمونههایی از بزرگترین متفکران شرق و غرب را میآوریم:

مولانا جلالالدین: از رهبری عقل بجائی نرسیدیم پیچیدهتر از راه بود راهبر ما عقل بند رهروان است ای پسر آن رها کن ره عیانست ای پسر آن نمیدانست عقل پای سست که سبو دائم ز جو ناید درست عقل تو از بس که باشد خیره سر هست عذرت از گناه تو بتر عقل جزئی همچو برقست و درخش در درخشی کی توان شد سوی رخش عقل رنجور آردش سوی طبیب لیک نبود در دوا عقلش مصیب عقل را خط خوان این اشکال کرد تا دهد تدبیرها را زان نورد عقل جزئی عقل استخراج نیست جز پذیرای فن و محتاج نیست لاابالی عشق باشد نی خرد عقل آن جوید کز آن سودی برد عقل را هم آزمودم من بسی زین سپس جویم جنون را مغرسی او ز شر عامه در خانه شد او ز ننگ عاقلان دیوانه شد آزمودم عقل دور اندیش را بعد از این دیوانه سازم خویش را آنکه در عقل و گمان هستش حجیب گاه پوشیده است گه بد

ریده جیب عقل را خود با چنین سودا چه کار کر مادرزاد را سرنا چکار! آن زمان چون عقلها درباختند بر رواق عشق یوسف تاختند عقلشان یکدم ستد ساقی عمر سیر گشتند از خرد باقی عمر عقل محجوبست و جانهم زین کمین من نمیبینم تو میتانی ببین غرق گشته عقلهای چون جبال در بحار وهم و گرداب خیال چون مقلد بود عقل اندر اصول دان مقلد در فروغش ای فضول و اندیشهای که حاکمیت بر اندیشههای منطقی و عقلی محض دارد- چو در دل پای بنهاد بشد از دست اندیشه میان بگشا اسرار و میان بربست اندیشه به پیش جان درآمد دل که اندر خود مکن منزل گرانجان دید مرجان را سبک برجست اندیشه برست از خویش اندیشی چنان آمد ز بیخویشی که از هر کس همیپرسد عجب خود هست اندیشه فلک از خوف دل کم زد دو دست خویش بر هم زد که از من کس نرست آخر چگونه رست اندیشه چنین اندیشه را هر کس نهد دامی به پیش و پس گمان دارد که در گنجد به دام و شصت اندیشه چو هر نقشی که میجوید ز اندیشه همیروید تو مر هر نقش را مپرست خود بپرست اندیشه جهان کهنه را بنگر گهی فربه گهی لاغر که درد کهنه زان دارد که آبست است اندیشه جواهر جمله ساکن بد همه همچون اماکن

بد شکافید این جواهر را و بیرون جست اندیشه دکارت هنگامی که جوانتر بودم از ابواب فلسفه به منطق و از ریاضیات به جبر و مقابله و تحلیل هندسی بیشتر دل داده بودم و این سه فن یا علم را چنان میپنداشتم که به مقصود من یاری خواهند کرد. اما چون درست تامل نمودم درباره منطق برخوردم به اینکه فایده قیاسات و بیشتر تعلیمات دیگرش این نیست که آدمی چیزی را که نمیداند دریابد بلکه آنست که بتواند آنچه را که میداند به دیگری بفهماند، یا مانند فن ریمون لول از آنچه را که نمیداند بیتصور و تصدیق گفتگو کند.

 

تساوی زن و مرد در عقل علمی کلمه عقل عملی در مکتبهای گوناگون با اصطلاحات مختلفی تعبیر میشود، مانند عقل سلیم، عقل فطری، وجدان، عقل کمالجو... تعریف عقل عملی تقریبا مورد اتفاق نظر متفکران شرقی و غربی است.

 

کانت میگوید:
قوه دیگر عقل آنست که انسان بواسطه او اموری را بوجدان غیر حسی ادراک میکند و آنها ذواتند نه عوارض، مثل ادراک نفس خود و ادراک مختار بودن نفس در اعمال خویش که منتهی به اعتقاد به بقای نفس و وجود ذات پروردگار میشود. و این قوه را عقل عملی مینامید در مقابل عقل نظری، بنابر اینکه عقل بوسیله این قوه انسان را بر عمل نیک برم

یانگیزد اما نه به اعمال نظر و ترتیب برهان قیاس و استقراء و پی بردن از معلول به علت یا از علت به معلول بلکه احکامش بیواسطه است اما یقینی است و حتی یقینیتر از احکامی است که بقوه نظری میکند و این قوه یعنی عقل عملی برتر و شریفتر از عقل نظری است زیرا عقل نظری آنچه میکند راجع به ظواهر و عوارض یا مصلحت اندیشی دنیوی است و درباره حقایق و ذوات و معقولات واقعی چنانکه گفتیم جز حدس و احتمال کاری از او ساخته نیست بلکه غالبا در ذهن وسوسه میکند و شک میآورد.

 

اما عقل عملی متوجه حقایق است و حسن نیت و اراده خیر را به انسان میدهد و بنیاد عقاید دینی و اخلاقی را استوار میسازد و منشا ایمان است نه تشکیک بنابراین آنچه که صنف مرد به او میبالد و مغرور میشود فی نفسه دارای ارزش نیست و اعتباری بیش از شکل دادن به واحدها و قضایایی که آنها را صحیح تلقی کرده است، ندارد.

 

بلکه از آنجهت است که اشتیاق آدمی به دریافت واقعیت و رشد بشرط اعتدال روانی سطوح شخصیت وی را اشغال مینماید لذا با حاکمیت عقل نظری درباره واقعیتها و رشد شخصیت همواره دچار نوعی تشویش خاطر و وسوسه میباشد. اگر صنف زنان با توجه به گسترش عقل نظری محض مردان احساس حقارتی در

خود نمایند عامل شکست روحی خود را با دست خود فراهم میآورند. اگر صنف زنان از عوامل تعلیم و تربیتی کامل برخوردار شوند بجهت داشتن نقش اساسی در خلقت و چشیدن طعم واقعی حیات و برخوردار بودن از احساسات عالی یا امکان تصعید احساسات خام به احساسات عالی که در صنف زنان قویتر است میتوان ادعا کرد که زمینه رشد شخصیت انسانی در زنها کمتر از این زمینه در صنف مردان نمیباشد.

 

شرح نهج البلاغه (محمد تقی جعفری تبریزی )

جمعه 2/7/1389 - 15:12
مهدویت

به نام خدا

سلام

عید فطر برهمگان بخصوص حضرت بقیه الله عج تبریک میگویم .

 

در روایت از امام صادق (علیه السلام) آمده است:

در اعیاد قربان و فطر غم و اندوه ائمه (علیهم السلام) زیاد می گردد به این جهت که حقشان را (در گوشه و کنار دنیا) می بینند که در دست دیگران است.

بنابراین شایسته است که مؤمن در طلب ظهور مولایش و یاری او از خداوند متعال اصرار ورزد تا اینکه در راه رفع حزن و اندوه از قلب امامش، گامی برداشته باشد.

بدین جهت بذکر چند دعا برای حضرت بقیة الله (علیه السلام) که در روز عید فطر مستحبّ است متبرک می شویم:

 

اوّل: دعای ندبه:

 

دوّم: دعائیکه هنگام خروج برای نماز عید فطر وارد شده و آن بدین شرح است:

 

اللهم صلّ علی ولیک المنتظر أمرک، المنتظر لفرج اولیائک

اللهم اشعب به الصدع و ارتق به الفتق و أمِت به الجور و أظهر به العدل و زیّن بطول بقائه الارض و أیّده بنصرک و انتصره بالرعب و قوّ ناصرهم و اخذل خاذلهم و دمدم علی من نصب لهم و دمّر علی من غشّهم. وأقصم بهم رئوس الضلالة و شارعة البدع و ممیتة السنن [السنة] و المتعززین بالباطل و أعز بهم المؤمنین و أذل بهم الکافرین و المنافقین و جمیع الملحدین و المخالفین فی مشارق الأرض و مغاربها یا أرحم الراحمین اللهم و صل علی جمیع المرسلین و النبیین الذین بلغوا عنک الهدی و اعتقدوا لک المواثیق بالطاعة و دعوا العباد إلیک بالنصیحة و صبروا علی ما لقوا من الأذی فی جنبک اللهم وصل علی جمیع المرسلین و النبیین الذین بلغوا عنک الهدی علی محمد و علیهم و علی ذریتهم و أهل موداتهم و أزواجهم الطاهرات و جمیع أشیاعهم و أتباعهم من المؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات الأحیاء منهم و الأموات و السلام علیهم جمیعا فی هذه الساعة و فی هذا الیوم و رحمة الله و برکاته اللهم اخصص أهل بیت نبینا محمد المبارکین السامعین المطیعین الذین أذهبت عنهم الرجس و طهَّرتَهم تطهیرا بأفضل صلواتک و نوامی برکاتک و السلام علیهم و رحمة الله و برکاته الی آخر دعا.

 

سوم :ختم قرآن در روز عید فطر به نیت حضرت حجه عج (قرائت 3بارسوره توحید برابر ختم قرآن)

 

ثقة الاسلام محمد بن یعقوب کلینی در کافی از علی بن المغیره روایت آورده که گوید: «به حضرت ابوالحسن امام کاظمعلیه السلام عرض کردم: پدرم از جَدّ تو راجع به ختم کردن قرآن در هر شب پرسیده بود. جدّ تو به او فرموده بود: در هر شب. به آن جناب عرضه داشته بود: در ماه رمضان [نیز] ؟ جدّ تو فرموده بود: ماه رمضان [نیز] . پدرم به او عرضه داشته بود: آری، تا هر قدر که بتوانم. پس از آن پدرم قرآن را چهل بار در ماه رمضان ختم میکرد. سپس من بعد از پدرم آن را ختم

میکردم، بسا که بر او میافزودم و یا کمتر از آن را ختم میکردم به مقدار فراغت و اشتغال و نشاط و بیحالیام، پس هرگاه
روز فطر شود برای رسول خدا صلی الله علیه وآله یک ختم، و برای علیعلیه السلام ختمی دیگر و برای فاطمهعلیها السلام ختمی دیگر، سپس برای ائمهعلیهم السلام تا به شما رسد قرار میدهم، که از آن هنگام که در این حال بودهام یک ختم قرآن برای شما قرار دادهام. به سبب این کار چه پاداشی برایم هست؟ امام کاظمعلیه السلام فرمود: پاداش تو آن است که روز قیامت با آنانعلیهم السلام باشی. عرض کردم: اللَّه اکبر! چنین پاداشی برای من است؟ سه مرتبه فرمود: آری»

__________________________________

دوستان خوب انجمن مهدویت 30 روز گذشت ،طاعات وعبادات همگی قبول درگاه حق

تو این ماه قشنگ هر عهدی با اقا بستم شکستم ،عمل نکردم ،اقا ببخش !!

بیایید روز عیدی برای فرج اقامون دعا کنیم واین سه عمل زیبا رو انجام بدیم ...وبرای هم دعا کنیم

راستی روز عید صله رحم یادتون نره

نماز عید رفتید یادی هم از ما کنید

از همگی التماس دعا دارم

یاعلی مدد

 

پنج شنبه 18/6/1389 - 17:27
رمضان
 

به نام خدا

سلام

خداحافظی خیلی سخته بخصوص با آنهاییکه بهشون عادت کردی...اما چاره ای نیست باید رفت

شما خیلی خوبید تو این مدت خیلی مهربان شده بودید

ختم قرآن داشتید که بهترین کار تو این ایامه ،امیدوارم خدا قبول کنه

جلسات اخلاق برگزار کردید بازم یکی از کارهای مخصوص این ایام خود سازی بود وشماها غافل نبودید

سحر خیز شده بودیدولو برای خوردن سحر هم پامیشدید،عده ای هم خیلی دوست داشتند سحرها پاشند اما خواب شیرین نمیزاشت

وخیلی باحالتر اینکه خیلی ها حتی با زنگ ساعت هم بیدار نمیشدند یا وقتی ساعت زنگ میزد بیاختیار قطعش میکردند وقتی متوجه میشدند که یا اذان رو گفته بودند یا نزدیک اذان بود ومجبور بودند بدون سحری روزه بگیرند

تو این روزهای گرم تابستان ،حرارت وگرما نتونست شما ها رو از روزه داری باز داره آفرین به همتتون پس ثابت کردید که در سخترین لحظات ومهیا ترین لحظات برای ارتکاب گناه باشید هم میتونید پرهیز کنید ......

از افطاری دادنتاتون وافطاری رفتنهاتون هم خیلی خاطره دارم ،باهم بودن ودر کنار اقوام بودن خیلی لذت بخشه

که تو این مدت همتون تجربه کردید وخاطرت زیبایی دارید ،تک تکتون از این روزها وشبها خاطره دارید .....

تو این ایام همه نسبت به هم مهربانتر شده بودید بخصوص با خداآشتی کرده بودید

نماز بوقت ،نماز بجماعت ترک نمیشد

شبهای قدر ...راز نیاز باخدا..قران به سرگرفتن.قرآن خواندن وتدبر در ان ....کمک بهمدیگر ....وخیلیییییی کارهای قشنگ دیگه که شما تو این ایام انجام دادید فقط یادتون باشه این کارهای قشنگ نباید فقط مخصوص این ایام باشهااا سعی کنید در همه حال خوووب باشید

خلاصه تو این مدت اینقدر خوبی از شماها دیدم که نتونم راحتی ازتون دل بکنم اما نگران نباشید من سال دیگه برمیگردم فقط باید قول بدید سر قراراتون باشید بخصوص عهدهای قشنگی که با خدا بستید فراموش نکنیداااا

اگراز این ایام خاطره ....حرفی دارید حتما بهم بگید خوشحال میشم

البته تا چند روزه دیگر درکنارتون هستم وهمه شماها را تا سال دیگه به خدا میسپارم مواظب خودتون باشید بخصوص قلبهای پاکتون که تو این ایام شفاف شده ،،،مراقب باشید خط خطیش نکنیداااا

منتظر گفته ها ،خاطرات قشنگتون هستم

تا سال دیگه همتون رو به خدا میسپارم

موفق باشید

امضا :رمضان

دوشنبه 15/6/1389 - 23:12
مهدویت

 

به نام خدا

سلام

 

آیا شما، از آن جوانها هستید؟

امیرالمومنین علیه السلام فرمود: یاران حضرت مهدی (ع) جوانها هستند، در بین آنان از پیران نیست، مگر بمقدار سرمه چشم و نمک در توشه و نمک کمترین چیز در توشه است: اصحاب المهدی شباب لا کهول فیهم، الا مثل کحل العین و الملح فی الزاد و اقل الزاد الملح (بحار / 333:52 رقم 63، از غیبت شیخ و نعمانی). اینان گزیدگانی هستند که شاید از هر طایفه یک نفر یا چند نفر، لیاقت یابند که به حضرت گرایند، افرادی کم نظیرند که از آنان تعبیر به گنج شده است. این نجهای پر ارج از ویرانه های عالم برخاسته، در اطراف آن حضرت اجتماع می نمایند. و به گفته امام جواد علیه السلام، سیصد و سیزده نفر (به عدد سپاهیان اسلام در جنگ بدر) افراد فوق العاده و برترند که تقریبا دارای خصوصیاتی غیر عادی هستند. و پیش از دیگران به حضور آن رهبر آسمانی حاضر می شوند. وقتی این عده از افراد برجسته و فوق العاده که به اصطلاح از اهل اخلاص هستند، در آستانه آن جناب کمر خدمت بستند، سایر حق جویان نیز بتدریج در اندک زمانی خود را بانها می رسانند. وقتی تعداد یاران آن حضرت به ده هزار نفر رسید، به اذن پروردگار فرمان آتش می دهد. پس پیوسته دشمنان خدا را می کشند، تا خدا راضی شود حضرت عبدالعظیم حسنی پرسید: چگونه می داند

 

که خدا راضی شده است؟ امام (ع) فرمود: خداوند رحمت خود را در قلب مبارک آن مظهر حق به جلوه می آورد. پس وقتی وارد مدینه شد، دو بت را بیرون می کشد و می سوزاند. (کمال الدین، باب 36، رقم 2)

 

يکشنبه 14/6/1389 - 15:2
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته