تبیان، دستیار زندگی

دیگرازهرچه هست بیزارم

مثل ابربهارمی بارم

برو ای انکه بعد دیدارت

گره افتاده است درکارم

پدرم بانگاه می گوید

لایق لای جرز دیوارم

مادرم مدتی است می گرید

چون گمان می کند که تب دارم

کم کم این روزها دارد

باورم می شود که بیمارم

یک نفرگفت:که خوب خواهد شد

به فراموشیت که بسپارم

دیدم ازدست می رود عمرم

دست اگرروی دست بگذارم

گفتم ای عشق اگربعد از این

بدهی مثل قبل آزارم

به توهرچند سخت مدیونم

به خودم بیشتربدهکارم

هرچه برمن گذشت حقم بود

من ازاین بیشترسزاوارم

توگناهی نداری ای زیبا

مرگ برمن که دوستت دارم

---

دلنوشته:Hossein

اتفاقم به سرکوی کسی افتادست

که دراین کوی چومن کشته بسی افتادست

خبرمابرسانید به مرغان چمن

که هم آواز شما درقفسی افتادست

---

samiiadj/H

hosseindadkhah@ymail.com

ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست

چشم های مهربانت راندیدن ساده نیست

اززمان رفتنت خورشید راگم کرده ای

ناله های ابررا هرشب ندیدن ساده نیست

قلب تو پر بود ازماه وهزاران پنجره

ماه رااز پشت یک دیواردیدن ساده نیست

بازهم آمد بهاراما هواافسرده است

آه ازدست زمستان هم رهیدن ساده نیست

قلب من آتش گرفت از دوریت باران من

ازدل این آتش سوزان پریدن  ساده نیست

---

 
samiiadj/H

خیلی وقته این جاپرسه می زنم

جای ردپاتو من نیستی وبوسه می زنم

اگه حتی توجوابمو ندی

من بازم باعکس توحرف می زنم

تسلیت قلب صبورم،

دیگه اون دوستت نداره

سهم اون یه عشق تازه

سهم توطناب داره

بسه عشقتو نگه دار

غم تویکی دوتا نیست

پانذار روی غرورت

جای اون به زیر پانیست

---

samiiadj/H

hosseindadkhah@ymail.com

گفتم که مرادوست نداری گله ای نیست

بین من وعشق توولی فاصله ای نیست

گفتم که کمی صبرکن وگوش به من کن

گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست

پروازعجب عادت خوبیست ولی حیف

تورفتی ودیگراثراز چلچله ای نیست

گفتی که کمی فکرخودم باشم وآن وقت

جزعشق تودرخاطرمن مشغله ای نیست

رفتی توخداپشت وپناهت به سلامت

بگذاربسوزد دل من مساله ای نیست

---

samiiadj/H

hosseindadkhah@ymail.com

هرکه رفت.......پاره ای ازدل مارا

باخود برد،اما........اوکه باماست.......

اوکه نرفته است.......ازاوبپرسید........

که چه می کندبادل ما...!!.....

---

samiiadj/H

hosseindadkhah@ymail.com

من آن پروانه ام درمشکل خود

که می سوزم به آداب گل خود

توهستی باعث مرگ من ای شمع

خودت هستی ولیکن قاتل خود

من ازعشق تومی سوزم ولی تو

هم ازمن غافلی هم غافل خود

نه لیلائی نه مجنونی که هستی؟

چه ای باشعله ی ناقابل خود؟

مرامی سوزی خود می شوی آب

توبامن دشمنی یابادل خود؟

مسوزان گرد خود پروانه هارا

که تنها می شوی درمحفل خود

---

samiiadj/H

hosseindadkhah@ymail.com

بردرت می آمدم هرشب مراوامی زدی

گفتمت نامهربانی دم زحاشا می زدی

دیدمت یک شب به دریاخیره بودی تاسحر

کاش دریای تو بودم دل به دریا می زدی

---

samiiadj/H

hosseindadkhah@ymail.com

کاش هرگزدرمحبت شک نبود

تک سوارمهربانی تک نبود

کاش برجانی که درقاب دل است

واژه ی تلخ خیانت حک نبود

---

samiiadj/h

hosseindadkhah@ymail.com

سکوتم رابه باران هدیه کردم

تمام زندگی راگریه کردم

نبودی درفراق شانه هایت

به هرخاکی رسیدم تکیه کردم

---

samiiadj/H

hosseindadkhah@ymail.com