تبیان، دستیار زندگی

ازجداشدن نوشتی روتن زخمی هربرگ

گریه کردمونوشتم نازنینم یاتو یامن

به توگفتم باورم کن میون این همه دیوار

توباخنده ای نوشتی هم نفس خدانگهدار

بنویس مهلت موندن یه نفس بود

سهم من ازهمه دنیا یه قفس بود

بنویس که خیلی وقته واسه توگریه نکردم

سرروشونه هات نذاشتم مثل دستات سرده سردم

شب عاشقونه ی من که حروم شد

مهلت بودن باتوکه تموم شد

ندونستم بایدازتومی گذشتم

وقتی ازقربت چشمات می نوشتم

---

samiiadj/H

خداونداکسی درپشت پرچینی نگاهم کرد

نگاهم کردوباافسون چشمش سربه راهم کرد

نگاهم کردومکثی کردومعنایی به چشمم داد

وبعدازآن برایم سفره ای ازغم فراهم کرد

سفر غربت اسیری دربه در بودن چه می گویم؟

که تنهاشوق ماندن درکنارت بی پناهم کرد

من امشب ازکنارت می روم این رایقین دارم

فراموشم مکن من هم فراموشت نخواهم کرد

---

samiiadj/H

آمدوآتش به جانم کردورفت

بامحبت امتحانم کردورفت

آمدو بنشست وآشوبی به پا

درمیان دودمانم کردورفت

آمدورویی گشودوشدنهان

نام خود ورد زبانم کردورفت

آمدو برقی شدوجانم بسوخت

آتشین تراین بیانم کردورفت

آمدوآیینه گردانم بشد

طوطی بی همزبانم کردورفت

آمدوقفل ازدهانم برگشود

چشمه ی آب روانم کردورفت

آمدوتیری زدوشدناپدید

هم چوصیدی نشانم کردورفت

 آمدو چون آفتی درمن فتاد

سر به سوی آسمانم کردورفت

---

samiiadj/H

دیشب به یادت آسمان رانازکردم

باغمی جان سوز شعری سازکردم

من قفل این دل های سنگی راکمی پیش

بادست های گرم عشقت باز کردم

من با غزل من با قصیده باترانه

رقصیدم وپیش خداپروازکردم

پایان راه عاشقی درداست زجراست

پایان ره رادیدم وآغازکردم

رنج قفس بی همنفس دردکمی نیست

کنج قفس این ناله راآواز کردم

---

samiiadj/H

چندیست غریبه ای مرامی پاید

عاشق شده بردوچشم مستم شاید

دیشب دل من حقیقتی رافهمید

دیوانه زدیوانه خوشش می آید

---

samiiadj/H

طوریم نیست خردوخمیرم فقط همین

چیزی نمانده بی توبمیرم فقط همین

دردست های مرگ اسیرم فقط همین

بهتان مزن به من که رهایت نکرده ام

دربیکران چشم توگیرم فقط همین

دل بستن به توگل,اشتباه بود

می خواهم این دل ازتوبگیرم فقط همین

امشب صدای هق هقم ازمرزشب گذشت

همدرد باکولی پیرم فقط همین

چیزی نمانده دل برسد به اوج درد

چیزی نمانده بی توبمیرم فقط همین

---

samiiadj/H

بگیرازمن تواین دل یادبودی

که تنهالایق این دل توبودی

هزاران خواستند این دل بگیرند

ندادم چون عزیز دل توبودی

---

samiiadj/H

یک شبی مجنون نمازش راشکست

 بی وضودر کوچه ی لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ ازجام الستش کرده بود

سجده ای زدبرلب درگاه او

پرزلیلا شددل پرآه او

گفت یارب ازچه خوارم کرده ای

برصلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا رابه دستم داده ای

وندراین بازی شکستم داده ای

خسته ام زین عشق دل خونم مکن

من که مجنونم،تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگرنیستم

این تو ولیلای تو....من نیستم

گفت ای دیوانه لیلایت منم

دررگ پیداوپنهانت منم

سالها باجور لیلاساختی

من کنارت بودم ونشناختی

عشق لیلادردلت انداختم

صدقمارعشق یک جاباختم

کردمت آواره ی صحرا،نشد

گفتم عاقل می شوی،امانشد

سوختم ازحسرت یک یاریت

غیرلیلا برنیامد ازلبت

روزوشب اوراصداکردی ولی

دیدم امشب بامنی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سرمی زنی

درحریم خانه ام درمی زنی

حال ،این لیلاکه خارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم

صدچولیلا کشته درراهت کنم

---

samiiadj/H

هرچه کردم نشوم ازتوجدابدترشد

ونرفت ازدل من مهرو وفا بدترشد

خواستم تامثلا کمی مؤدب باشم

وبه جای توبگویم که شما بدترشد

این متانت به دل سنگ توتاثیر نکرد

بلکه برعکس فقط رابطه هابدتر شد

وقت دیدارمن وتوآسمان ابری بود

تازه بارفتن تو وضع هوابدترشد

چاره دارو ودوانیست که حال بدمن

بی توباخوردن دارو ودوا بدترشد

روی فرش دل من جوهری ازعشق توریخت

خواستم پاک کنم عشق تورابدترشد

---

samiiadj/H

ای مراآزرده ازخودگرپشیمانی بیا

نغمه های ناموفق گرنمی خوانی بیا

تاکه سرپیچیدی ازراه وفاگفتم برو

جزوفا،اکنون اگرراهی نمی دانی بیا

یک نفس بامن نبودی مهربان،ای سنگدل

زان همه نامهربانی گرپشیمانی بیا

تاب رنجوری ندارم درپی رنجم مباش

گرنمی خواهی که جانم رابرنجانی بیا

خودتودانی دردها برجان من بگذاشتی

تانفس دارم،اگردرفکردرمانی بیا

---

samiiadj/H