• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 239
تعداد نظرات : 86
زمان آخرین مطلب : 5485روز قبل
محبت و عاطفه

كاش یكی پیدا شه خواب و گل تعبیر بكنه

به كویر آب بده تا اونا رو سیر بكنه

كاش یكی پیدا شه با ابرا صمیمی تر باشه

نذاره بارون واسه باریدنش دیر بكنه

كاش یكی پیدا شه كه دلش مث آینه باشه

لااقل دعا واسه بقیه تاثیر بكنه

كاش یكی پیدا شه آب بده به آدمای خوب

نكنه خوشبختیا تو گلوشون گیر بكنه

كاش یكی پیدا شه زندگی بده به كلبه ها

خونه ی شادی ها رو یه جوری تعمیر بكنه

كاش یكی پیدا بشه كه انقده مهربون باشه

كه از آدمای بی ستاره تقدیر بكنه

كاش یكی پیدا شه دستا رو به همدیگه بده

دلای گسسته رو بیاره زنجیر بكنه

كاش یكی پیدا شه قانون سفر رو ببره

نذاره دم ورودش كسی تاخیر بكنه

كاش یكی پیدا شه مرهم بذاره رو زخم عشق

پیش از این كه عاشقی دلا رو دلگیر بكنه

كاش همه پیدا بشیم به همدیگه كمك كنیم

كسی تنهایی نمی تونه دی و تیر بكنه

شنبه 18/3/1387 - 1:22
محبت و عاطفه

دیگر مرا به معجزه دعوت نمی كنی

با من ز درد حادثه صحبت نمی كنی

دیریست پشت پنجره ماندم كه رد شوی

اما تو مدتی ست اجابت نمی كنی

قدلی كه داده ای به من از یاد برده ای

گفتی ز باغ پنجره هجرت نمی كنی

بیمار عشق توست پرستوی روح من

از این مریض خسته عیادت نمی كنی

باشد برو ولی همه جا غرق عطر توست

گرچه تو هیچ خرج صداقت نمی كنی

یكبار از مسیر نگاهم عبور كن

آنقدر دور گشته كه فرصت نمیكنی

گل های باغ خاطره در حال مردنند

به یاس های تشنه محبت نمی كنی

رفتی بدون آنكه خداحافظی كنی

دیگر به قاب پنجره دقت نمی كنی

امروز سیب سرخ رفاقت دلش گرفت

این سیب را برای چه قسمت نمی كنی

یعنی من از مقابل چشم تو رفته ام

این كلبه را دوباره مرمت نمی كنی

زیبا قرارمان همه جا هر زمان كه شد

گرچه تو هیچ وقت رعایت نمی كنی

شنبه 18/3/1387 - 1:20
شعر و قطعات ادبی

گل سرخ قصمون با شبنم رو گوه هاش

دوباره دل داده بود به دست عاشقونه هاش

خونه ی اون حالا تو یه گلدون سفالی بود

جای یارش چه قدر تو این غریبی خالی بود

یادش افتاد که یه روز یه باغبون دوبوته داشت

یه بهار اون دو تا رو کنار هم تو باغچه کاشت

با نوازشای خورشید طلا قد کشیدن

قصشون شروع شد و همش به هم می خندیدن

شبنمای اشکشون از سر شوق و ساده بود

عکس دیوونگیشون تو قلب هم افتاده بود

روزای غنچگیشون چه قدر قشنگ و خوش گذشت

حیف لحظه هایی که چکید و مرد و برنگشت

گلای قصه ی ما ، اهالی شهر ، بهار

نبودن آشنا با بازی تلخ روزگار

فک نمی کردن همیشه مال همن تا دم مرگ

بمیرن ، با هم می میرن از غم باد و تگرگ

یه روز اما یه غریبه اومد و آروم وترد

یکی از عاشقای قصه ی ما رو چید و برد

اون یکی قصه ی این رفتن و باور نمی کرد

تا که بعدش چیده شد با دستای سرد یه مرد

گلای قصه ی ما عاشقای رنگ حریر

هر کدون یه جای دنیا بودن و هر دو اسیر

هیچکی از عاقبت اون یکی با خبر نبود

چی ممی شد اگه تو دنیا ، قصه ی سفر نبود

قصه ی گلای ما حکایت عاشقیاس

مال یاسا ، پونه ها ، اطلسیا ، رازقیاس

که فقط تو کار دنیا ، دل سپردن بلدن

بدون اینکه بدونن ، خیلیا خیلی بدن

یکیشون حالا تو گلدون سفال ، خیلی عزیز

اون یکی برده شده واسه عیادت مریض

چه قدر به فکر هم ، اما چقد در به درن

اونا دیگه تا ابد از حال هم ، بی خبرن

روزگار تو دنیای ما قربونی زیاد داره

این بلاها روسر خیلی کسا در می یاره

بازیاش همیشه یک عالمه بازنده داره

توی هر محکمه کلی برگ و پرونده داره

این یه قانون شده که چه تو زمستون ، چه بهار

نمی شه زخمی نشد از بازیای روزگار

اگه دست روزگار گلای ما رو نمی چید

حالا قصه با وصالشون به آخر می رسید

ولی روزگار ما همیشه عادتش اینه

خوبا رو کنار هم می یاره ، بعدم می چینه

کاش دلایی که هنوزم می تپن واسه بهار

در امون بمونن از بازیای تلخ روزگار

شنبه 18/3/1387 - 1:19
محبت و عاطفه

مث اون موج صبوری كه وفاداره به دریا

تو مهی مثل حقیقت مهربونی مث رویا

چه قدر تازه و پاكی مث یاسای تو باغچه

مث اون دیوان حافظ كه نشسته لب طاقچه

تو مث اون گل سرخی كه گذاشتم لای دفتر

مث اون حرفی كه ناگفته می مونه دم آخر

تو مث بارون عشقی روی تنهایی شاعر

تو همون آبی كه رسمه بریزن پشت مسافر

مث برق دو تا چشمی توی یك قاب شكسته

مث پرواز واسه قلبی كه یكی بالاشو بسته

مث اون مهمون خوبی كه میآد آخر هفته

مث اون حرفی كه از یاد دل و پنجره رفته

مث پاییزی ولیكن پری از گل های پونه

مث اون قولی كه دادی گفتی یادش نمی مونه

تو مث چشمه آبی واسه تشنه تو بیابون

تو مث یه آشنا تو غربت واسه یه عاشق مجنون

تو مث یه سرپناهی واسه عابر غریبه

مث چشمای قشنگی كه تو حسرت یه سیبه

چشمه ی چشمای نازت مث اشك من زلاله

مث زندگی رو ابرا بودنت با من محاله

یك روزی بیا تو خوابم بشو شكل یك ستاره

توی خواب دختری كه هیچ كس و جز تو نداره

تو یه عمر می درخشی تو یه قاب عكس خالی

اما من چشمام رو دوختم به گلای سرخ قالی

تو مث بادبادك من كه یه روز رفت پیش ابرا

بی خبر رفتی و خواستی بمونم تنهای تنها

تو مث دفتر مشقم پر خطای عجیبی

مث شاگردای اول كمی مغرور و نجیبی

دل تو یه آسمونه دل تنگ من زمینی

می دونم عوض نمی شی تو خودت گفتی همینی

تو مث اون كسی هستی كه میره واسه همیشه

التماسش می كنی كه بمون اون میگشه نمیشه

مث یه تولدی تو مث تقدیر مث قسمت

مث الماسی كه هیچ كس واسه اون نذاشته قیمت

مث نذر بچه هایی مث التماس گلدون

مث ابتدای راهی مث آینه مث شمعدون

مث قصه های زیبا پری از خوابای رنگی

حیفه كه پیشم نمونن چشای به این قشنگی

پر نازی مث لیلی پر شعری مث نیما

دیدن تو رنگ مهره رفتن تو رنگ یلدا

بیا مثل اون كسی شو كه یه شب قصد سفر كرد

دید یارش داره میمیره موند ش و صرف نظر كرد

شنبه 18/3/1387 - 1:13
محبت و عاطفه

تو هم ترك منم ترك

اینم یه درد مشترك

تو غصه دار من غصه دار

پس واسه چی بیاد بهار

تو بی چراغ من بی چراغ

كی بگیرد از ما سراغ

تو هم غریب منم غریب

عشقا چی بود به جز فریب

تو حادثه من حادثه

پس كی به ابرا برسه

تو بارونی من بارونی

پس كجا رفت مهربونی

من بی پناه تو بی پناه

كافیه امشب نور ماه

من بی وفا تو بی وفا

چی كار كنه با ما خدا

من بی فروغ تو بی فروغ

بازم به هم بگیم دروغ ؟

من بی جواب تو بی جواب

معنیش چیه ! این جز سراب

من تشنگی تو تشنگی

كاش كه نمی گذشت بچگی

منم گله تو هم گله

آخر كی داره حوصله

من انتظار تو انتظار

من باریدم تو هم ببار

من چشم خیس تو چشم خیس

برام یه چیزی بنویس

منم زلال تو هم زلال

چی كم داریم ما دو تا بال

من اولی تو اولی

چقدر قشنگ و مخملی

من در به در تو در به در

می یای با هم بریم سفر ؟

من اعتماد تو اعتماد

عشق و چرا دادیم به باد

من دیوونه تو دیوونه

پس كی می گه نمی مونه

من ناامید تو ناامید

از من و تو نبود بعید ؟

تو شبنمی من شبنمی

ما مثل هم شدیم كمی

تو بی صدا من بی صدا

پس چی شد اون همه دعا

تو پر غم من پر غم

جون خودت خسته شدم

تو بی گناه من بی گناه

یعنی همش بود اشتباه ؟

تو خستگی من خستگی

پس چیه معنیش زندگی ؟

تو پر درد من پر درد

پاییز واسه چی می شه زرد ؟

من كه رها تو كه رها

فقط بگو بریم كجا ؟

من كه محال تو كه محال

چی بود دوست دارم خیال ؟

تو كه بدی من كه بدم

ببخش نه بد حرفی زدم

باشه بدم تو كه گلی

مهجزه ای تجملی

من ك اسیر تو كه اسیر

كی كرده ما رو ناگزیر ؟

من سر حرف تو سر حرف

تقصیر ماست غیبت برف ؟

من بی نشون تو بی نشون

جایی داریم جز آسمون ؟

من پر راز تو پر راز

اما نداریم اعتراض

من پر شور تو پر نور

چرا نریم یه جای دور

من فاجعه تو فاجعه

چیكار كنیم با شایعه

من اتفاق تو اتفاق

به جرم قدری اشتیاق

تو عطر یاس من التماس

راسته كه دنیا دست ماس ؟

من اولین تو آخرین

واسه تو بس نیس نازنین ؟

من عابرم تو شاعری

نرو كجا می خوای بری ؟

من یه كتاب تو یه كتاب

كاش نكشیم انقد عذاب

من خاطره تو خاطره

بمون تا یادمون نره

منم كه تو تو هم كه من

پس زیر وعده هات نزن

من آرزو تو آرزو

پس آرزو كن و بگو

جمعه 17/3/1387 - 13:1
محبت و عاطفه

زندگی پر از سواله می دونم

رسیدن به تو خیاله می دونم

تو میگی یه روزی مال من میشی

اما موندت محاله می دونم

تو میگی شبا دعامون می كنی

چشمه چات زلاله می دونم

توی آسمون سرنوشت ما

ماه كاملمهلاله می دونم

تو میگی پرنده شیم بریم هوا

غصه ما دو تا باله می دونم

چشم من پر از غم نبودنت

دل تو پر از ملاله می دونم

طاقتم دیگه داره تموم میشه

صبر تو رو به زواله می دونم

آره می ری و نمی پرسی كه این

دل عاشق در چه حاله می دونم

جمعه 17/3/1387 - 12:59
محبت و عاطفه

می شود رنگ نگاه یاس را

با نگاه آبیت پیوند داد

شود در باغ همپای نسیم

یه شقایق یک سبد لبخند داد

می شود با بال سرخ عاطفه

تا فراسوی افق پرواز کرد

می شود با یاری حسی لطیف

عشق را با یک تپش آغاز کرد

می شود در بیکران آسمان

شعر سرخ یک شقایق را سرود

می شود در مرز یک آفتگی

جان فدای غنچه ای تنها نمود

می شود در مرز یک آشفتگی

جان فدای غنچه ای تنها نمود

می شود با دستی از جنس بهار

تک تک پروانه ها را تاب داد

می شود با جرعه ای از اشک شوق

باغ سرخ لاله ها را آب داد

می شود با یک نگاه ماندگار

از طلوع شهر رویا شعر گفت

می شود گلهای دل را آب داد

می شود تا آبی دریا شکفت

می شود در جاده های آرزو

مثل بید پاک و مجنون تاب خورد

میشود قویی غریب و تشنه بود

از لب دریاچه دل آب خورد

میشود از شهر پاک پنجره

سوی حسی ماندنی پرواز کرد

می شود همبازی پروانه شد

برگهای لادنی را ناز کرد

می شود یک شاخه گل را هدیه داد

می شود با خنده ای پایان گرفت

می شود یک لکه ابر پاک بود

می شود آبی شد و باران گرفت

پس بیا دنیای پاک قلب را

جایگاه رویش گل ها کنیم

با نگاهی روح را رنگی زنیم

با تبسم خانه را زیبا کنیم

معنی این حرف ها یعنی بیا

از تمام کینه ها عاری شویم

زخم یک پروانه را درمان کنیم

در کویر سینه ای جاری شویم

جمعه 17/3/1387 - 12:58
محبت و عاطفه

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی

آره باز منم همون دیوونه ی همیشگی

فدای مهربونیات چه مكنی با سرنوشت

دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت

حال من رو اگه بخوای رنگ گلای قالیه

جای نگاهت بد جوری تو صحن چشمام خالیه

ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه

از غصه هام هر چی بگم جون خودت بازم كمه

دیشب دلم گرفته بود رفتم كنار آسمون

فریاد زدم یا تو بیا یا من و پیشت برسون

فدای تو! نمی دونی بی تو چه دردی كشیدم

حقیقت رو واست بگم به آخر خط رسیدم

رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی

قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی

نمی دونی چه قدر دلم تنگه برای دیدنت

برای مهربونیات نوازشات بوسیدنت

به خاطرت مونده یكی همیشه چشم به راهته

یه قلب تنها و كبود هلاك یه نگاهته

من می دونم همین روزا عشق من از یادت میره

بعدش خبر میدن بیا كه داره دوستت میمیره

روزات بلنده یا كوتاه دوست شدی اونجا با كسی

بیشتر از این من و نذار تو غصه و دلواپسی

یه وقت من و گم نكنی تو دود اون شهر غریب

یه سرزمین غربته با صد نیرنگ و فریب

فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خستت نكنه

غم غریبی عزیزم زرد و شكستت نكنه

چادر شب لطیف تو از روت شبا پس نزنی

تنگ بلور آب تو یه وقت ناغافل نشكنی

اگه واست زحمتی نیست بر سر عهد مون بمون

منم تو رو سپردم دست خدای مهربون

راستی دیروز بارون اومد من و خیالت تر شدیم

رفتیم تو قلب آسمون با ابرا همسفر شدیم

از وقتی رفتی آسمونمون پر كبوتره

زخم دلم خوب نشده از وقتی رفتی بد تره

غصه نخور تا تو بیای حال منم این جوریه

سرفه های مكررم مال هوای دوریه

گلدون شمعدونی مونم عجیب واست دلواپسه

مثه یه بچه كه بار اوله میره مدرسه

تو از خودت برام بگو بدون من خوش میگذره ؟

دلت می خواد می اومدم یا تنها رفتی بهتره

از وقتی رفتی تو چشام فقط شده كاسه خون

همش یه چشمم به دره چشم دیگم به آسمون

یادت می آد گریه هامو ریختم كنار پنجره

داد كشیدم تو رو خدا نامه بده یادت نره

یادت میآد خندیدی و گفتی حالا بذار برم

تو رفتی و من تا حالا كنار در منتظرم

امروز دیدم دیگه داری من رو فراموش می كنی

فانوس آرزوهامونو داری خاموش میكنی

گفتم واست نامه بدم نگی عجب چه بی وفاست

با این كه من خوب می دونم جواب نامه با خداست

عكسای نازنین تو با چند تا گل كنارمه

یه بغض كهنه چند روزه دائم در انتظارمه

تنها دلیل زندگی با یه غمی دوست دارم

داغ دلم تازه میشه اسمت و وقتی می آرم

وقتی تو نیستی چه كنم با این دل بهونه گیر

مگه نگفتم چشمات رو از چشم من هیچ وقت نگیر

حرف منو به دل نگیر همش مال غریبیه

تو رفتی و من غریب شدم چه دنیای عجیبیه

زودتر بیا بدون تو اینجا واسم جهنمه

دیوار خونمون پر از سایه ی غصه و غمه

تحملی كه تو دادی دیگه داره تموم میشه

مگه نگفتی همه جا ماله منی تا همیشه

دلم واست شور می زنه این دل و بی خبر نذار

تو رو خدا با خوبیات رو هیچ دلی اثر نذار

فكر نكنی از راه دور دارم سفارش میكنم

به جون تو فقط دارم یه قدری خواهش میكنم

اگه بخوام برات بگم شاید بشه صد تا كتاب

كه هر صفحه ش قصه چند تا درده و چند تا عذاب

می گم شبا ستاره ها تا می تونن دعات كنن

نورشونو بدرقه پاكی خنده هات كنن

یه شب تو پاییز كه غمت سر به سر دل می ذاره

مریم همون كسی كه بیشتر از همه دوست داره

جمعه 17/3/1387 - 12:57
محبت و عاطفه

امشب تمام خویش را از غصه پرپر میكنم

گلدان زرد یاد را با تو معطر میكنم

تو رفته ای و رفتنت یك اتفاق ساده نیست

ناچار این پرواز را این بار باور میكنم

یك عهد بستم با خودم وقتی بیایی پیش من

یه احترام رجعتت من ناز كمتر می كنم

یك شب اگر گفتی برو دیگر ز دستت خسته ام

آن شب برای خلوتت یك فكر دیگر میكنم

صحن نگاهت را به روی اشتیاقم باز كن

من هم ضریح عشق را غرق كبوتر میكنم

شعریست باغ چشم تو غرق سكوت و آرزو

یك روز من این شعر را تا آخر از بر میكنم

گر چه شكستی عهد را مثل غرور ترد من

اما چنان دیوانه ام كه با غمت سر میكنم

زیبا خدا پشت و پناه چشمهای عاشقت

با اشك و تكرار و دعا راه تو را تر میكنم

جمعه 17/3/1387 - 12:55
محبت و عاطفه

شاکی پرونده سلام ، درسته من متهمم

حتی برای متهم شدن پیش تو هم کمم

چه ذوقی کردم ، شنیدم گفتی شکایت می کنی

اما دلم گرفت که گفتی ، منو اذیت می کنی

من تو رو اذیت می کنیم ، منی که می میرم برات

منی که تندی می شکنم زیر تولد نگات

تو حکم من نوشته بود ، طبق مواد یک و بیست

تو روزگار من و تو این کارا عاقلانه نیست

معلومه عاقلانه نیست ، عاشق که عاقل نمی شه

ولی با این جواب من که حکمی باطل نمی شه

شاکی محترم ، گلم ، بگو که زندونیم کنن

بگو پیش پای چشات ، یک شبه قربونیم کنن

بگو به افتخار تو ، بیان منو دار بزنن

علت دیوونگیمو ، تو کوچه ها جار بزنن

بگو که از رو قصمون کلی لالایی بسازن

عکسای زیبا رو ولی اینجا و اونجا ، نندازن

آخه حسودی می کنم ، بفهمن این راز و همه

فردا تقلب کنن از جنون این متهمه

دوس ندارم زیبای من از هر کسی شاکی باشه

متهم اون نباید تو کره ی خاکی باشه

شاکی من ، قانون می گه : به هر کی رو کنه جنون

چون قانونو نمی شناسه ، دیگه نه تنبیه و نه اون

متهمت ، اما می خواس ، شامل این بندا نشه

به خاطر همین داره ، بارای عقلو می کشه

نشسته تنها ، این گوشه ، بدون حامی و وکیل

کلی خوشش اومده از عشق تو وجرم و دلیل

خوب می دونه اگه وکیل ببنده این پرونده رو

می چینه از لبای تو گلای سرخ خنده رو

درسته که عاشقتم ، اما مگه من دیوونم

خنده رو از تو بگیرم ، که بی چشات نمی تونم

خلاصه که شاکی ماه ، صاحب پرونده ی من

خاطره ی گذشته هام ، مالک آینده ی من

متهمت قصدی نداشت ، عاشقیشو به دل نگیر

فقط اونو قبول بکن ، به چشم مجرمی اسیر

اینجا وکیلی نمی یاد که بگه من جنون دارم

چون اگه آزادم کنن ، باز سرتو درد می یارم

شاکی نازنین من ، مزاحمت شدم ، ببخش

مثل تمام لحظه ها ، بتاب و آروم بدرخش

متهمت قول می ده که دیگه به تو نامه نده

درسته دیوونس ولی موندن رو قول بده

فک نکنی نامه ی من شده مثل دفاعیه

شاکی گل ، نشون ندی این مدرک و به قاضیه

نشون بدی اونم می گه به خاطر درد جنون

متهمت گناه داره ، بگذر از اتهام اون

ولی تو این کار و نکن ، می خوام اسیری بکشم

تابلوی چشمای تو رو ناز و کویری بکشم

فدای چشمات که تو نور ، هطار و صد رنگ می شه

زرد پاییزی می پوشی ، چشات چه خوش رنگ می شه

راحت شدی از دست من با شعر و عشق و التماس

نمی گم اما ، نمی یام ، بیرون از این رخت و لباس

به شاکی مثل گلم ، از منی که متهمم

جرم من افتخارمه ، به قاضیم می گم هنوز

یادت باشه لحظه ی صدور حکم ، تو محکمه

دلت نسوزه ، نگذری از تقصیر متهمه

شاکی هیچ کس نشو ، فقط اینو ازت می خوام

فدای شاکی گل و جرم جنون و اتهام

الهی دروازه ی بخت ، به روت همیشه وا بشه

دست به خاکستر بزنی ، الهی که طلا بشه

متهم هر چی ردیف ، ردیف پنج و دو و سه

نمی ذارم تو عاشقی ، کسی به گردم برسه

جمعه 17/3/1387 - 12:54
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته