• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 239
تعداد نظرات : 86
زمان آخرین مطلب : 5485روز قبل
محبت و عاطفه

آسمون آرزومون پره از ابرای تیره

لالایی واست بخونم تا شاید خوابت بگیره

اگه از خواب نپریدی توی خواب خدا رو دیدی

یه جوری بپرس ازش كه دلامون چرا اسیره

باز كه چشماتو نبستی ببینم باز كه نشستی

می دونم یه جوری هستی كه دلت از همه سیره

اما بهتره بدونی طبق اصل مهربونی

دل واسه عاشق نبودن راه نداره ناگزیر

چشمای تو شده خسته بغض ارزوت شكسته

اما باز تو فكر اینی اگه من رو نپذیره

بهتره بیدار نشینی اون و توی خواب ببینی

واسه دیوونه بودن عزیزم همیشه دیره

خوش به حال بعضی مردم كه شدن تو زندگی گم

التماس سرخ سیبا پیششون چقد حقیره

نه به فكر عطر یاسن نه به فكر التماسن

خنده داره واسشون كه دل ما یه جایی گیره

چی بگم شبم تموم شد ندیدم اون رو حروم شد

كاش می دونست یكی اینجا بد جوری واسش می میره

كاش كه بود یه قطره بارون واسه نامه هامون

به دل همیشه دریات از كسی كه تو كویره

سه شنبه 21/3/1387 - 3:8
محبت و عاطفه

دل من یه قفله اما دست تو مثل كلیده

می خوام از تو بنویسم كاغذام همش سفیده

یه سوال عاشقونه بگه هر كسی می دونه

اونكه دادم دل و دستش چرا دل به من نمی ده ؟

چه قدر دعا كنم من خدا رو صدا كنم من

دست من به آسمونه نیمه شب دم سپیده

گفتم از عشق تومی خوام سر بذارم به بیابون

گفت تو عاقل تر از اینی این كارا از تو بعیده

التماس كردم كه یك شب لااقل بیا تو خوابم

گفت كه هذیون رو تموم كن انگاری تبت شدیده

گفتم آرزو دارم تو مال من بشی یه روزی

گفت تو این دنیای بی رحم كی به آرزوش رسیده

اونی رو كه دوست نداری دنبالت میاد تا آخر

اونی كه دنبالشی تو چرا دائم ناپدیده

تو از اون روزی كه رفتی دل من دیوونه تر شد

رنگ من كه هیچی زیبا رنگ آسمون پریده

سرنوشت گریه نداره خودت این رو گفتی اما

تو دل من نمی دونم چرا باز یه كم امیده

تو من رو گذاشتی رفتی اما می خوام بنویسم

چه قدر واسم عزیزه اونكه از من دل بریده

سه شنبه 21/3/1387 - 3:7
محبت و عاطفه

اونی كه گفتم نرو گفت نمی شه

دیروز دیگه رفت واسه ی همیشه

وقتی می خواست بره من رو صدا كرد

وایساد و تو چشمای من نگاه كرد

گفت می دونی خودت واسم عزیزی

این اشكا رم بهتره كه نریزی

باید برم سفر واسم بهتره

ولی كسی كهمونده عاشقتره

تقدیر ما از اولم همین بود

یكی تو آسمون یكی زمین بود

هرجا برم همیشه ایرونی ام

غرق یه جور حس پریشونی ام

خدا نخواست همیشه پیشم باشی

ولی مهم اینه كه مریم باشی

تو تقدیر ما هر چی حیرونیه

مال خطوط روی پیشونیه

شاید اگه دائم بودی كنارم

یه روز می دیدیم كه دوست ندارم

می خوام برم كه تا ابد بمونم

سخته برای هر دو مون می دونم

گریه نكن گریه ها تو نگه دار

لازم می شه گریه برای دیدار

نذار پر گریه بشه خاطره

هر كی اشك نریزه عاشقتره

اون كسی كه می خواد بشه ستاره

هیچ چاره ای به جز سفر نداره

بذار برم یه مدتی بمونم

شاید كه قدر اینجا رو بدونم

اصلا شاید اونجا دووم نیارم

یا ناتموم بمونه اونجا كارم

دعا نكن اونجا بهم نسازه

آدم كه حرفش دو تا شد می بازه

رفتن من شاید یه امتحانه

واسه شناسایی این زمانه

خودم می رم عكسام ولی تو قابه

می شنوه حرف رو ولی بی جوابه

بارون كه بارید برو زیر بارون

به یاد دیدارای انروزامون

تو چمدونم پر عطر یاسه

چشمام با چشمای تو در تماسه

فكر نكنی دوری و اونجا نیستی

قلب من اینجاست تو تنها نیستی

رفتن من بازی سرنوشته

همونی كه رو پیشونیم نوشته

یه كاری كن این رفتن موقت

آدما رو نندازه توی زحمت

نذار كه نقطه ضعفت رو بدونن

پشت سر من و تو چیز بخونن

منتظر شعرا و نامه هاتم

هر جا می ری بدون منم باهاتم

غصه نخور زندگی رنگارنگه

یه وقتایی دور شدنم قشنگه

دیگه سفارش نكنم عزیزم

نذار منم اینجوری اشك بریزم

شاید یه روز به همدیگه رسیدیم

همدیگه رو شاید یه جایی دیدیم

شاید یه روز دیدی كه توی جاده

یه آشنا منتظرت وایساده

شایدم این دیدار آخرینه

اگر كه باشی زندگی همینه

مراقب گلدون اطلسی باش

یه وقتایی منتظر كسی باش

كسی كه چشماش یه كمی روشنه

شاید یه قدری ام شبیه منه

كسی كه چون می خواد بشه ستاره

هیچ چاره ای به جز سفر نداره

داغ دلت هر وقت كه می شه تازه

بهش بگو با روزگار بسازه

دیگه باید برم كه خیلی دیره

فقط نذار خاطرمون بمیره

اون رفت و از دور دساشو تكون داد

خوبیاشو یه بار دیگه نشون داد

همه می گن فقط یه روزه رفته

انگار ولی گذشته صد تاهفته

با این كه قلبش بی ریا و پاكه

چون فته دنیا پر گرد وخاكه

ای كاش نمی رفت و سفر نمی كر

یا لااقل من رو خبر نمی كرد

اما نه خوب شد كه من رو خبر كرد

اشكام و دید و بعد از اون سفر كرد

از وقتی رفت دسام به آسمونه

شاید پشیمون بشه و نمونه

خودش می گفت چون كه بشه ستاره

هیچ چاره ای به جز سفر نداره

انقد می شینم كه بشه ستاره

بیاد به كشور خودش دوباره

فهمیدم امروز سفر یه درده

من چه كنم اگر كه برنگرده

پشت سرش آب می ریزم یه دریا

شاید پشیمون شه نمونه اونجا

الهی كه بدون هیچ فرودی

بشه ستاره و بیاد به زودی

الهی كه تموم چش به راها

بیاد سفر كردشون از تو راها

الهی كه هیچ جا سفر نباشه

هیچ چشمی منتظر به در نباشه

سه شنبه 21/3/1387 - 3:5
محبت و عاطفه

ندارم بشنومت از این و اون

ببینم عکستو تو آلبوم عکس دیگرون

نمی تونم ببینم با همه مربونیتو

با منی که عمریه دیوونتم ، نامهربون

دیگه طاقت ندارم تو رؤیای کسی باشی

دنیای منی ، محاله دنیای کسی باشی

عمریه داد می زنم زیبا فقط مال منه

نمی تونم ببینم تو زیبای کسی باشی

دیگه طاقت ندارم ، زیبا چه قدر سفر می ری ؟

به خدا رو کره زمین باشی هدر می ری

می دونم ، توی قایم باشک تلخ روزگار

یه روز از دست چشای این دیوونه در می ری

دیگه طاقت ندارم ، همه تو رو نشون می دن

وقتی که می بینمت ، دستاشونو تکون می دن

قیمت ناز نگات ، هر چی باشه من می خرم

بقیه رد می شن و همه می گن گرون می دن

دیگه طاقت ندارم ندارم ، توام من و دوس نداری

خودتم از همه بیشتر من و تنها می ذری

می دونی نه روزگار ، نه مردمش ، نه تو ، نه عشق

قدیما به این می گفتن ، غریبی ، بدبیاری

دیگه طاقت ندارم ، همه تو رو نشون می دن

وقتی که می بینمت ، دستاشونو تکون می دن

قیمت ناز نگات ، هر چی باشه من می خرم

بقیه رد می شن و همه می گن گرون می دن

 

دیگه طاقت ندارم ، توام من و دوس نداری

خودتم از همه بیشتر من و تنها می ذاری

می دونی نه روزگار ، نه مردمش ، نه تو ، نه عشق

یما به این می گفتن ، غریبی ، بدبیاری

دیگه طاقت ندارم بخونمت تو هر غزل

گل ارکیده بیارن واسه تو بغل بغل

تو که بهتر می دونی ، هیچ کس دیگه نمی گفت

دیگه طاقت ندارم ، پروانه هات فراوونن

اونا از دیوونگیم بی خبرن ، نمی دونن

اما من یه روز میام انقده فریاد می زنم

تا برن تمام عاشقایی که تو می دونن

دیگه طاقت ندارم ، بپیچه موجای صدات

کسی عکسی داشته باشه از طلوع خنده هات

نمی خوام حتی کسی یه شاخه گل بهت بده

همه ی گلا رئ من یه روز می ریزم زیر پات

دیگه طاقت ندارم همه تو رو طلب کنن

از آتیش عشق تو یا بسوزن یا تب کنن

مگه من مرده باشم که بذارم چند تا دیگه

روزشونو به هوای دیدن تو شب کنن

نمی تونم ببینم من دیوونت باشم و تو

بی تفاوت از کنار یه دیوونه بگذری

دیگه طاقت ندارم دنیا برام جهنمه

عکساتو همیشه می بینم توی دستای همه

تو بیا و محض خاطر کسی که دوس داری

بگو که عاشق تر از هر کسی که دیدی ، مریمه

دیگه طاقت ندارم ، به خیلیا نس می دی

خیلی راحت با غریبه آشناها دس می دی

می دونم اگه یه ذره دیگه ایراد بگیرم

همه ی شعرا و نامه های من رو پس می دی

دیگه طاقت ندارم ، دلم برات تنگ شده

غم تو رو شونه هام یه کوهی از سنگ شده

تو صدات یه چیزیه خیلی من و می ترسونه

حتی من بهم می گه مهر تو کمرنگ شده

دیگه طاقت ندارم ، تو نمی خوای ببینمت

گل من فک می کنی می خوام بیام بچینمت

دوس دارم یه وقت کوتاه بذاری برای من

توی لحظه های فیروزه ای و ناب و کمت

 

دیگه طاقت ندارم ، دلم یه گوله آتیشه

گل من تو هم که دائم می گی اینجور نمی شه

حق داری ، من دیوونم تو که گناهی نداری

نمی تونی بسوزی پای یه عاشق ، همیشه

دیگه هم تو کار داری ، هم ماجرا طولانیه

هوای چشم منم ابریه و طوفانیه

زیبا جون اگر یه وقت حرفی زدم به دل نگیر

اوج دیوونگیا تو بیتای پایانیه

شنیدم امسال دیگه می خوای بیای تولدم

کلی شرمنده ی این حرفایی که زدم ،، شدم

چه بیای و چه نیای من همیشه شرمندتم

همیشه مزاحم احم و نگاه و خندتم

می دونی عاشقتم ، به این دلیله که همش

نگران حالا و گذشته و آیندتم

زیبا جون اینو بذار تو برگه های چکنویس

نمی گم نخون ، بخونو بعدشم روش بنویس

اگه خوب نگاه کنی ، می بینی که مونده رو اون

رد اشک دو تا چشم عاشق و ابری و خیس

زیبا جون من و ببخش ، عاشقتم اما بدم

توی این دنیا ، فقط دیوونگی رو بلدم

من می میرم واسه هر چی که بگی ، هر چی بخوای

به دلت نگیر که این حرف و یه عالمه زدم

سه شنبه 21/3/1387 - 3:3
محبت و عاطفه

«اللهم ارزقنى حُبَّك و حبَّ من یُحِبُّكَ و حبَّ كلَّ عملِ یُوصلنى الى قربك» (مناجات محبّان)

حبّ خدا، حب محبوب (مؤمن و صاحب كمالى كه شایسته محبوب بودن است) و حب هر عمل صالحى كه انسان را به خدا مى‏رساند. این سه با هم و در یك راستایند. اگر محبتى در این سرى نیست، عشق ناب نیست بلكه هوس شعله‏ور مى‏باشد.

        امام سجاد (ع)

سه شنبه 21/3/1387 - 2:59
دانستنی های علمی

 داستان زیر مى‏تواند معیارى براى شناسایى محبت صادقانه از خواهش نفسانى باشد.

گفته‏اند مردى فقیر و مؤمن به مردى مؤمن و ثروتمند ارادت داشت زیرا او را در ایمان صادق مى‏دانست. روزى به حاجت نزد دوست ثروتمندش رفت و دوست ثروتمند كه بارها از وى ابراز ارادت دیده بود، در مقام امتحان وى برآمد و با اینكه مى‏توانست خواسته وى را برآورد، ولى اجابت نیازش را رد كرد. مدتى گذشت و در ارادت مرد فقیر نسبت به خود خللى ندید. دو بار دیگر نیز تقاضا و عرض حاجت دوست فقیرش را به عمد رد كرد ولى در دوستىِ وى خللى مشاهده نكرد. بعد از بار سوم روزى به او گفت: اى دوست، سه بار به من عرض حاجت كردى و هر سه بار تو را جواب رد دادم با اینكه مى‏توانستم خواسته‏ات را برآورده سازم و خودت هم بر توانایى من عالم بودى ولى در این مدت و با وجود این سه بار نامهربانى من، در دوستى تو نسبت به خود خللى و نقصانى نیافتم. علت چه بود؟

 

مرد فقیر جواب داد: من تو را نه براى خودم بلكه براى صفات متعالى‏ات كه مى‏شناختم دوست مى‏داشتم و لذا اجابت نكردن تو خواسته‏هاى مرا، در آن محبت خللى ایجاد نمى‏كرد. اگر تو همین گونه بارها هم مرا رد كنى باز هم تو را به خاطر كمالات وجودى‏ات دوست خواهم داشت.

 

اگر عشق ناب و پاك و ناشى از شناخت و مبتنى بر كمالات نفسانى باشد، به هیچ وجه نه از بین مى‏رود و نه نقصان مى‏یابد هر چند كه از محبوب نامهربانى‏ها ببیند و چنین عاشقى ایثار و فداكارى و جلب رضایت محبوب را بسیار بیشتر از وصال وى دوست مى‏دارد.

سه شنبه 21/3/1387 - 2:57
دانستنی های علمی

عشق پاك، عاشق را محبّ معشوق و طالب سعادت، آسایش و كمال او بار مى‏آورد و گرچه وصال محبوب غایت آرزوى اوست ولى حاضر است براى رضاى محبوب حتى از این وصال چشم بپوشد و هر چه دارد در راه محبوب ایثار كند و فقط به تمناى وصال بسنده نماید. او محبوب را نه براى خواهش دل خودش، بلكه براى كمالاتى كه در او هست مى‏طلبد و مى‏خواهد در كنار وى و به كمك او راه بندگى را بپوید و با انس و آرامش حاصل از همسرى او، در بندگى كوشاتر باشد. ولى هوس‏بازانِ مدعى عشق، در پى جستن رضاى دل و كام خویش هستند نه كام‏دادن به محبوب.

 

«جوهر عشق، رنج بردن براى چیزى و پروردن آن است. عاشق نسبت به معشوق احساس مسئولیت مى‏كند و آماده ایثارگرى است ولى مدعى عشق به جاى احساس مسئولیت نسبت به معشوق در پى سلطه‏جویى و تملك اوست. در آنجا كه احترام است، استثمار نیست.»(1)

 

چه زیبا گفته است شاعر:

اى كاش كه معشوق ز عاشق طلب جان مى‏كرد

تا كه هر بى‏سر و پایى نشود یار كسى‏

سه شنبه 21/3/1387 - 2:54
محبت و عاطفه

ای کاش من خورشید بودم

روی علف ها می نشستم

با مهربانی قفل غم را

از روی در ها می شکستم

ای کاش من آلاله بودم

لاله ای خوش رنگ و زیبا

آلاله ای که دوست دارد

نجوای سرخ شاپرک را

ای کاش من احساس بودم

مفهوم سبز زنده بودن

مضمون باران بهاری

در دفتر سرخ سرودن

ای کاش من لبخند بودم

بر روی لبهای کویری

ای کاش غم را می زدودم

لز چشم نمناک اسیری

ای کاش من پرواز بودم

پرواز تا اوج رسیدن

پرواز تا اعماق رویا

نبض شقایق را شنیدن

ای کاش من مهتاب بودم

مهتاب با نوری طلایی

همدرد با مرغان عاشق

با بی دلان درد آشنایی

ای کاش من آیینه بودم

یا انعکاس نور بودم

با نقره هایم گرد غم را

از صفحه دل می زدودم

ای کاش من یک قطره بودم

یک قطره اشک پاک و جاری

اشکی به روی گونه ای سرخ

یا در دل چشم انتظاری

ای کاش من یک یاس بودم

تا بیکران می رسیدم

دست پر از احساس خود را

بر قلب باران میکشیدم

ای کاش من یک قلب بودم

شب تا سحرگاه می تپیدم

آن قدر می رفتم فراتر

تا آه شب را می شنیدم

ای کاش من دیدار بودم

آن شوق نیلی رنگ دیدن

از خوشه های زرد خورشید

گل دسته های یاد چیدن

ای کاش با شعر رهایی

در قلب ها غوغا نماییم

و با ورود حضرت عشق

این کلبه را دریا نماییم

سه شنبه 21/3/1387 - 2:51
محبت و عاطفه

اونی که می خواستم عهدشو شکست و

به پای عشق جدید نشست و

چش روی آرزوم همیشه بست و

پشت مه پنجرمون رها شد

اونی که می خواستم مث اشک چکید و

تو طول راه یهو یکی رو دید و

صدای از ما بهتر و شنید و

به خاطر هیچی ازم جدا شد

اونی که می خواستم دل ما رو بردو

تو راه که می رفت به یکی سپرد و

تو خاطرش ، خاطره ی ما مرد و

یکی دیگه تو رویاهاش خدا شد

اونی که می خواستم دل ازم برید و

بین گلا یه گل تازه چید و

به اونی که دلش می خواس رسید و

مثل تموم مردا بی وفا شد

اونی که می خواستم زود ازم گذشت و

یه روزی رفت و دیگه بر نگشت و

منکر مجنون شد و کوه و دشت و

منکر عشق و بودن با ما شد

اونی که می خواستم زیر قولش زد و

با یکی دیگه پیش من اومد و

به خاطر اون به ما گفتش بد و

عزیز تر از دیروز و از حالا شد

اونی که می خواستم شدش از ما سرد و

پیغام دادش که دیگه برنگرد و

بد بودن ما رو بهونه کرد و

غیبش زد و یک دفعه کیمیا شد

اونی که می خواستم ما رو بد شناخت و

هستی شو پیش یکی دیگه باخت و

قصر من و با یکی دیگه ساخت و

شکر خدا باز ولی پادشا شد

اونی که می خواستم من و داد به باد و

رفت پیش اون کس که دلش می خواد و

زد زیر عشقش تا یادش نیاد و

اسم منم جز آدم بدا شد

اونی که می خواستم من و زد کنار و

خزونشو یه جوری کرد بهار و

قایم شدش تو یه عالم غبار و

تقدیر ما مثل موهاش سیا شد

اونی که می خواستم آخرش گم شد و

بازیچه ی چشمای مردم شد و

وارد عشق صد و چندم شد و

توی خیال کس دیگه جا شد

اونی که می خواستم ، ولی انگار مده

مال همه یه جورایی گم شده

کاش از میون غبارا بیاد و

بهم بگه هر چی می گی بیخوده

سه شنبه 21/3/1387 - 2:49
محبت و عاطفه

عزیزم سلام یه چیزی بیا بی وفا بشیم

دوست دارم كه ما یه جور از همدیگه جدا بشیم

فكرشو كردم و گفتم واسه چی دیوونه شیم

بهتره ما هم مث تموم عاقلا بشیم

هدف من و تو از حرفهای زیبامون چیه

كاشكی تصمیم بگیریم با یكی آشنا بشیم

می دونی دیدم نمی شه من و تو با هم باشیم

هر كدوم باید بریم دوباره مبتلا بشیم

ما دو تا اسیر همدیگه شدیم یه جور بد

كاش فراموش كنیم و از دست هم رها بشیم

دور شدیم از حرفهای روزای آشنایی مون

سخته اما بیا باز مث غریبه ها بشیم

ستاره خواستم بچینیم دیگه دستم نرسید

ما باید نزدیكتر از این ستاره ها بشیم

یه چیزی مث یه شك من و رها نمی كنه

بیا امشب و من و تو غرق دعا بشیم

فكرش و كردی دیگه خدا ما رو دوست نداره

بیا باز بنده های عزیز واسه خدا بشیم

خواستم امتحان كنم تو رو ببینم چی می گی

بیا به هر چی كه بود تو شعر بی اعتنا بشیم

سه شنبه 21/3/1387 - 2:47
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته