• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 239
تعداد نظرات : 86
زمان آخرین مطلب : 5481روز قبل
محبت و عاطفه

باران؛

شیشه پنجره را باران شست

از اهل دل من اما،

- چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟

 

 

آسمان سربی رنگ،

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ

می پرد مرغ نگاهم تا دور،

وای، باران،

باران،

پر مرغان نگاهم را شست

 

 

خواب رویای فراموشیهاست !

خواب را دریابم،

که در آن دولت خواموشیهاست

من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم،

 

 

و ندایی که به من میگوید :

« گر چه شب تاریک است

« دل قوی دار،

سحر نزدیک است

 

 

دل من، در دل شب،

خواب پروانه شدن می بیند

مهر در صبحدمان داس به دست

آسمانها آبی،

- پر مرغان صداقت آبی ست -

دیده در آینه صبح تو را می بیند

 

 

از گریبان تو صبح صادق،

می گشاید پرو بال

تو گل سرخ منی

 

 

تو چنان شبنم پاک سحری ؟

- نه؟

از آن پاکتری

تو بهاری ؟

- نه،

- بهاران از توست

از تو می گیرد وام،

هر بهار اینهمه زیبایی را

 

 

 

هوس باغ و بهارانم نیست

ای بهین باغ و بهارانم تو !

 

در سحر گاه سر از بالش خوابت بردار!

کاروانهای فرومانده خواب از چشمت بیرون کن !

باز کن پنجره را !

                                                                     ادامه دارد .........

چهارشنبه 9/5/1387 - 0:52
خاطرات و روز نوشت

 

امروز ، رأس ساعت 15:10سه شنبه ، در گرگان     - منطقه 1 -    برق رفت . و باعث ناراحتی  جماعت عاقل نمای آپارتمان نشینی تو اوج گرما مثه من شد . و بعد ، رأس ساعت 16:00، برق اومد .

 

    بعضی از روزهای زندگی من به اندازه ی همین60 دیقه می ارزن. و خیلی یاشون حتی همین قدرم به درد  نمی خورن .

چهارشنبه 9/5/1387 - 0:34
خاطرات و روز نوشت

 

 

زندگی من ، مثل دود  سیگارهایی اند که از دماغ بیرون می یاد . تمام تلاشم را می کنم که تا آخر دنبالشان کنم ، اما نمی شود .  همین طور بالا می روند و دور می شوند .  و  وقتی تلاش می کنم که بهشان دست بزنم ، خراب می شوند . جــــــِـــر می خورند .  و من هم ، نگاهشان می کنم . بعد ، می خندم . آن قدر که روده بور میشم. پاره می شوم. و به این فکر می کنم که کدام آدمی  ممکن است به وضع من بخندد .
چهارشنبه 9/5/1387 - 0:26
خاطرات و روز نوشت

 

خیلی مسخره است . خودم هم می دانم . خیلی مسخره است . هر روز خودم به مثلا وبلاگم سر می زنم و برای خودم هورا می کشم و داد می زنم . و خوشحال می شوم که بالاخره توانسته ام کاری بکنم که هیچ احدی از آن خوشش نمی آید . حتی نزدیک ترین کسانم . حتی خودم .
چهارشنبه 9/5/1387 - 0:19
خاطرات و روز نوشت

 

امروز که بلند شدم ، همه داشتن گریه می کردن . همه . حتی مادرم . و من هم مثل همیشه ، خنده ام گرفته بود . اخه دکتر بهم گفته بود نباید هیچ نوع قرصی مصرف کنم یا هیجان زده  بشم .  و منم خودمو جمع وجور كردم . احتمالا بقیه هم داشتن با گریه هاشون ، من و دکترو ، همزمان تمیز می کردن .  شایدم داشتن واسه از دست دادن یه گــــُـــل نو شکفته ی دیگه که من باشم ، زار می زدن .  الانم نمی دونم چه جوری دارم می نویسم . یا چرا . فقط خواستم کامپیوترمو و این مثلا دوستامو توی حال خوشم شریک کنم .

  

 

  

چهارشنبه 9/5/1387 - 0:17
شعر و قطعات ادبی

 

 

دو پنج روزه كه یارم نیست پیدا **** مگر آهو شده رفته به صحرا
بگشتم كوه و صحرا را ندیدم **** یقین ماهی شده رفت بدریا

دوشنبه 7/5/1387 - 0:34
شعر و قطعات ادبی

 مسلمانان دلم یاد وطن كرد **** نمیدونم وطن كی یاد من كرد
 نمیدونم پدر بود یا برادر **** خوشش باشد هر آنكه یاد من كرد

دوشنبه 7/5/1387 - 0:32
شعر و قطعات ادبی

 

به پشت خونه دلبر رسیدم **** من از در دلم آهی كشیدم
همون خاكی كه از كوچه اش تكیده **** بجای سرمه در چشمم كشیدم

دوشنبه 7/5/1387 - 0:29
خاطرات و روز نوشت

سلام به تمام  دوستان عزیز تبیانی

من چند وقتی به علت بیماری نتونستم بیام تو تبیان امیدوارم كه شما دوستان عزیز در سلامتی كامل بسر ببرید ،برای سلامتی خودتون یه صلوات بفرستین .

............. پس فردا می بینمتون

پنج شنبه 6/4/1387 - 0:17
خانواده

تازگیا سفر می ری

جاهای پر خطر می ری

بی سر صدا بدون من

تا ساحل خزر می ری

بی وفا انصافت کجاس

گل شدی ، دس تکون می دی

بی وفا انصافت کجاس

تازگیا ، دوری چقدر

ساکت و مغروری چقد

چه کم باهام حرف می زنی

راس راسی مجبوری چقدر

بی وفا انصافت کجاس

تازگیا طلا شدی

کم شدی ، کیمیا شدی

دیگه صدام نمی کنی

عین غریبه ها شدی

بی وفا انصافت کجاس

تازگیا باهام  بدی

گفتی میام ، نیومدی

نگفته بودی انقدر

بازی با قلب و بلدی

بی وفا انصافت کجاس

تازگیا سرده نگات

دیگه نمی لرزه صدات

برقی که دنبالش بودم

رفته دیگه از تو چشات

بی وفا انصافت کجاس

تازگیا را نمی یای

سر قرارا نمی یای

زمستونا نیومدی

حالا بهارا نمی یای

بی وفا انصافت کجاس

تازگیا کم شدی ، کم

یه عالمه دوری ازم

نمی شه پیدات بکنم

حتی واسه دوست دارم

بی وفا انصافت کجاس

تازگیا خیال کنم

باید ازت سوال کنم

خیال داشتن تو رو

تو رویاهام محال کنم

بی وفا انصافت کجاس

تازگیا ، کم می یارم

به جای بارون ، می بارم

یه جوری فرصت بده که

بگم چه قدر دسوت دارم

بی وفا انصافت کجاس

شعر و ترانتم خوبه

کلی ترانه ساز شدی

بی وفا انصافت کجاس

تازگیا چه بی حواس

عاشق داری از چپ و راس

بی وفا انصافت کجاس

تازگیا خیلی زیاد

همش تو رو یادم می یاد

می ترسم از فکرای تو

بلاهایی سرم بیاد

بی وفا انصافت کجاس

تازگیا عجیب شدی

تنها که نه ، غریب شدی

بی وفا انصافت کجاس

تازگیا حرف شماس

همش می گی دست خداس

اما بذار بهت بگم

حسابت از همه جداس

بی وفا انصافت کجاس

تازگیا تو سال نو

بدجور می میرم واسه تو

چون می دونی دوست دارم

بی وفا انصافت کجاس

نامه رسید به آخرا

باید سپردت به خدا

فقط یه قولی بده که

دلت بمونه پیش ما

بی وفا انصافت کجاس

امضای نامه اولی

سرخه و خیلی مخملی

با عطر کلی گل سرخ

با چشم یه کم عسلی

بی وفا انصافت کجاس

بمون که ثابت بکنی

حسابت از همه جداس

سه شنبه 21/3/1387 - 3:10
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته