• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1861
تعداد نظرات : 478
زمان آخرین مطلب : 4763روز قبل
آموزش و تحقيقات


بهترین راه پیش بینی آینده ، ساختن آن است.

دوشنبه 11/6/1387 - 1:15
آموزش و تحقيقات


اهل فرهنگ و هنر ، سازندگان آینده اند .

دوشنبه 11/6/1387 - 1:13
آموزش و تحقيقات


آینده همان است که ما می اندیشیم.

دوشنبه 11/6/1387 - 1:11
طنز و سرگرمی


اولی:« کتابی را که بهت دادم خواندی؟»
دومی: «بله، آخرش خیلی خوب بود.»
اولی:« اولش چه طور بود؟»
دومی: «هنوز اولش را نخوانده ام.»

يکشنبه 10/6/1387 - 21:35
طنز و سرگرمی


از مردی پرسیدند: «کباب را چطور می پزند؟»
مرد جواب داد:« از آشپزی سررشته ندارم. آن را درست کنید، خوردنش را به شما یاد می دهم.»

يکشنبه 10/6/1387 - 21:27
رويا و خيال


پسری به پدرش گفت:« پدرجان! یادتان هست که می گفتید اولین دفعه که ماشین پدرتان را سوار شدید، ماشین را درب و داغان برگرداندید خانه؟»
پدر: «بله پسرم!»
پسر: «باز هم یادتان هست که همیشه می گویید تاریخ تکرار می شود؟»
پدر:« بله پسرم!»
پسر: «خب، امروز بار دیگر تاریخ تکرار شد.»

يکشنبه 10/6/1387 - 21:24
رويا و خيال


مردی به مطب پزشک رفت و گفت: «آقای دکتر! چند وقتی است که بیماری فراموشی گرفته ام. چه کار کنم؟»
پزشک:« اول بهتر است تا فراموش نکرده ای، ویزیت مرا بدهی.»

يکشنبه 10/6/1387 - 21:21
رويا و خيال


دو شکارچی با هم صحبت می کردند. اولی پرسید:« اگر خرسی به تو حمله کند، چه می کنی؟»
دومی: «با تفنگ شکارش می کنم.»
اولی: « اگر تفنگ نداشته باشی، چه؟»
دومی:« می روم بالای درخت.»
اولی:« اگر آنجا درخت نباشد، چی؟»
دومی: «خب، پشت یک صخره پنهان می شوم.»
اولی: «اگر صخره نبود، چه؟»
دومی:« توی گودالی دراز می کشم.»
اولی: «اگر گودال هم نبود؟»
در این موقع، شکارچی دوم عصبانی شد و گفت: «داداش! بگو ببینم، تو طرفدار منی یا خرسه؟!

يکشنبه 10/6/1387 - 21:13
رويا و خيال


یک روز یک گنجشک با یک موتوری تصادف می کند و بی هوش می شود. وقتی به هوش می آید، می بیند در قفس است. می زند توی سرش و می گوید: «بیچاره شدم، موتوریه مرد!»

يکشنبه 10/6/1387 - 21:11
طنز و سرگرمی
روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:

گیرنده : همسر عزیزم
موضوع : من رسیدم

میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا می اد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا میبینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا گرمه

يکشنبه 10/6/1387 - 21:1
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته