• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 78
تعداد نظرات : 14
زمان آخرین مطلب : 5045روز قبل
ادبی هنری
در جزیره ای زیبا تمام حواس آدمیان، زندگی می کردند: ثروت، شادی، غم، غرور، عشق و ...
روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت. همه ساکنین جزیره قایق هایشان را آماده و جزیره را ترک کردند. اما عشق می خواست تا آخرین لحظه بماند، چون او عاشق جزیره بود.
وقتی جزیره به زیر آب فرو می رفت، عشق از ثروت که با قایقی با شکوه جزیره را ترک می کرد کمک خواست و به او گفت:" آیا می توانم با تو همسفر شوم؟"
ثروت گفت: "نه، من مقدار زیادی طلا و نقره داخل قایقم هست و دیگر جایی برای تو وجود ندارد."
پس عشق از غرور که با یک کرجی زیبا راهی مکان امنی بود، کمک خواست.
غرور گفت: "نه، نمی توانم تو را با خود ببرم چون تمام بدنت خیس و کثیف شده و قایق زیبای مرا کثیف خواهی کرد."
غم در نزدیکی عشق بود. پس عشق به او گفت: " اجازه بده تا من با تو بیایم."
غم با صدای حزن آلود گفت: " آه، عشق، من خیلی ناراحتم و احتیاج دارم تا تنها باشم."
عشق این بار سراغ شادی رفت و او را صدا زد. اما او آن قدر غرق شادی و هیجان بود که حتی صدای عشق را هم نشنید. آب هر لحظه بالا و بالاتر می آمد و عشق دیگر ناامید شده بود که ناگهان صدایی سالخورده گفت: "بیا عشق، من تو را خواهم برد."
عشق آن قدر خوشحال شده بود که حتی فراموش کرد نام پیرمرد را بپرسد و سریع خود را داخل قایق انداخت و جزیره را ترک کرد. وقتی به خشکی رسیدند، پیرمرد به راه خود رفت و عشق تازه متوجه شد کسی که جانش را نجات داده بود، چقدر بر گردنش حق دارد.
عشق نزد "علم" که مشغول حل مساله ای روی شن های ساحل بود، رفت و از او پرسید: " آن پیرمرد که بود؟"
علم پاسخ داد: "زمان"
عشق با تعجب گفت: "زمان؟! اما او چرا به من کمک کرد؟"
علم لبخندی خردمندانه زد و گفت: "زیرا تنها زمان است كه قادر به درک عظمت عشق است."
 
گذشت زمان بر آنها که منتظر می‌مانند بسیار کند، بر آنها که می‌هراسند بسیار تند، بر آنها که زانوی غم در بغل می‌گیرند بسیار طولانی و بر آنها که به سرخوشی می‌گذرانند بسیار کوتاه است. اما بر آنها که عشق می‌وزند، زمان را هیچگاه آغاز و پایانی نیست چرا كه تنها زمان است كه می تواند معنای واقعی عشق را متجلی سازد.
 
سه شنبه 5/5/1389 - 11:50
طنز و سرگرمی
ضدحال یعنی وقتی منتظر فیلم مورد علاقت هستی بجاش هی آگـهی پخش كنن!

ضدحال یعنی بعد از کلی مصیبت که بابات برات موبایل ثبت نام کرده، همه سیمکارتا بیاد جز مـال تو!

ضدحال یعنی یه جلسه سر کلاس نری فقط همون یه جلسه استاد حضور غیـاب کنه!

ضدحال یعنی با شکم گرسنه بری تو صف ژتون تموم کرده باشن!

ضدحال یعنی با.۹.۷۵ از یك ترم افتادن!

ضدحال یعنی یه هفته قبل از اینکه جشن تولد بگیری خاله مامانت فوت کنه!

ضدحال یعنی قبض تلفنت بیاد ....... تومن!

ضد حال یعنی یه مانتو خوشگل بخری همون روز اول گیر کنه به صندلی پاره بشه!

ضدحال یعنی صبح ساعت ۷ بری سر کلاس استاد نیاد!

ضدحال یعنی گل خوردن در دقیقه ۹۰!

ضدحال یعنی صبح روزی که با دوستات میخوای بری کوه بارون بیاد!

ضدحال یعنی از سرویس دانشگاه جا موندن!

ضدحال یعنی با ماشین بابا جریمه شدن!

ضدحال یعنی سلام کنی جوابتو ندن!

ضدحال یعنی عینکت سر جلسه امتحان بیفته زمین بشکنه!

ضدحال یعنی بعد اینکه کلی افه زبان اوومدی نمره زبانت بشه۱۰

ضدحال یعنی داداش کوچیکت ۲ شاخه مودمو اشتباهن بزنه تو پریز برق!

ضدحال یعنی نفر یازدهم کنکور شدن!

ضدحال یعنی از شب تا صبح بشینی پای كامپیوتر پروژه دانشگاهتو تایپ كنی بعد هنوز save نكردی برق بره!


ضدحال یعنی درس رو بلد نباشی و پنج دقیقه مونده به زنگ تفریح استاد اسمتو صدا كنه!

ضدحال یعنی یك قدمی خط پایان مسابقه دو به زمین بیفتی و آخر بشی!

ضدحال یعنی روز آخر خدمت سربازی اضافه خدمت بخوری!

ضدحال یعنی سر سفره عقد عروس خانوم با قاطعیت بگه نــه!

ضد حال یعنی سر جلسه امتحان خودکارت تمــوم بشه!

ضدحال یعنی با عجــله تاکسی سوار شی وسط راه بنزین تموم کنه!


ضد حال یعنی اونیکه خیلی دوستش داری رو نتونی هیچوقــت ببینی!

ضدحال یعنی بعد از كلی معطلی وایسادی تو صف ATM وقتی نوبتت میشه ارتباط خودپرداز با مركز قطــع بشه!
(شما هم تو قسمت نظرات ضد حال های مورد نظرتون را بگذارید)
ضدحال یعنی . . .

 

سه شنبه 5/5/1389 - 11:42
آموزش و تحقيقات
ای جان فرزند هزار حکمت آموختم که از آن چهارصد انتخاب کردم

 از چهار صد هشت کلمه برگزیدم که جامع جمیع کلمات حکمت است .

* دوچیز را هیچ وقت فراموش نکن :۱ - خدارا۲ - مرگ را* دوچیز را همیشه فراموش کن :۱ - به کسی که خوبی کردی۲ - کسی که به تو بدی کرد* اما چهار چیز دیگر :۱ - درمجلس وارد شدی زبان نگهدار .۲ - به سفره ای حاضر شدی شکم نگهدار .۳ - در خانه ای وارد شدی چشم نگهدار .۴ - در نماز ایستادی دل نگهدار

  

 

سه شنبه 5/5/1389 - 11:38
ادبی هنری
پیرمرد تنهایی در مزرعه اش زندگی می کرد. او می خواست مزرعه سیب زمینی اش را شخم بزند اما این کار خیلی سختی بود.
تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود ولی چاره ای دیگر نبود تا از او كمك بگیرد.
پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد :
پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال با این وضعیت نخواهم توانست سیب زمینی بکارم. ولی در صورتی هم من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد. من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی.
دوستدار تو پدر.

زمان زیادی نگذشت تا اینكه پیرمرد تلگرافی را با این مضمون دریافت کرد :
پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده ام !
4 صبح فردا 12 نفر از مأموران
Fbi و افسران پلیس محلی دیده شدند و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند.
پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواه
ی چه کنی ؟
پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا میتوانستم برایت انجام بدهم
!
 
هیچ مانعی در دنیا وجود ندارد. اگر شما از اعماق قلبتان تصمیم به انجام کاری بگیرید
مسلما می توانید از عهده ی آن بخوبی برآیید.
مانع فقط ذهن است !
نه اینکه شما در کجا هستید و آیا انجام كاری حتی در دور دست ها امكان پذیر هست یا نه
...!
 

 

سه شنبه 5/5/1389 - 11:37
خواستگاری و نامزدی
بهــــار
 
پوست افرادی که در بهار به دنیا آمده اند، دارای رنگ های طلایی است. بعضی از متولدین این فصل چهره ای عاجی رنگ همراه با لک و کک و مک دارند و بقیه دارای پوستی شفاف و گندمگون می باشند. حتی با وجود کک و مک نیز پوست چهره ی آنها شفاف و درخشان بوده و در برابر نور آفتاب قهوه ای رنگ و برنزه می گردد. رنگ چشمهای این افراد معمولاً روشن با رگه هایی طلایی است. رنگ های بهاری :
نارنجی های روشن، هلویی، انواع رنگ قرمز، زنگاری روشن، صورتی های مایل به هلویی، قرمزهای روشن و درخشان متمایل به نارنجی، طلایی روشن و درخشان، زرد طلایی، خاکستری سایه روشن، قهوه ای متمایل به طلایی، قهوه ای مسی، آبی روشن و درخشان، آبی فیروزه ای، آبی دریایی، و آبی لاجوردی روشن تا سبزهای روشن و درخشان متمایل به زرد رنگ های متولدین فصل بهار است. مشکی و شرابی رنگ متولدین این فصل نیست.

تـــابستان
 

پوست متولدین تابستان دارای زمینه ی رنگ های آبی متمایل به صورتی است. و معمولاً پوست صورت اینگونه افراد صاف و شفاف و مهتابی بوده و رنگ موها نیز از بور بسیار تند یا خاکستری یا قهوه ای با زمینه رنگ قهوه ای متمایل به قرمز یا خاکستری متغیر است. رنگ چشمهای متولدین این فصل روشن یا خاکستری ملایم می باشد. رنگ های تابستانی :
انواع صورتی های کمرنگ و صورتی های متمایل به شرابی، تمشکی، قرمزهای متمایل به آبی، آبی، بلوطی، زرد لیموی کمرنگ، بنفش تیره و کمرنگ، بنفش مایل به ارغونی سیر، سفید ملایم، بژ متمایل به آبی، قهوه ای گوزنی، آبی تیره متمایل به خاکستری، آبی روشن متمایل به خاکستری، سبزهای متمایل به آبی رنگ های متولدین فصل تابستان است. نارنجی، طلایی، مشکی از رنگ های این فصل نمی باشد.
 
پـــاییــز
 
پوست افرادی که در فصل پاییز به دنیا آمده اند، دارای زمینه ی رنگ های طلایی است و رنگ موهایشان قرمز یا قهوه ای متمایل به قرمز بوده و پوست چهره ی آنها لطیف و شفاف، گلگون رنگ یا طلایی تیره می باشد. افراد متعلق به این فصل، با چشمهایی روشن و کمرنگ، در رنگ های تیره ی پاییزی بهتر به نظر خواهند رسید. رنگ های پاییزی :
انواع نارنجی، هلویی تیره، زنگاری، قرمز متمایل به قهوه ای، قرمزهای تیره و متمایل به نارنجی، طلایی، طلایی متمایل به زرد، طلایی متمایل به کرم، بژ متمایل به طلایی، انواع قهوه ای، آبی، فیروزه ای، انواع سبز رنگ های متولدین فصل پاییز است. صورتی، شرابی، ارغوانی، خاکستری و مشکی جزء رنگ های این فصل به حساب نمی آید.
زمستـــان
 
پوست زمستانی ها دارای زمینه ی رنگ های آبی متمایل به صورتی است. رنگ موهای اغلب افراد متولد در این فصل تیره بوده و رنگ چهره ی آنها بژ متمایل به خاکستری یا زرد رنگ می باشد. تضاد بین سفیدی چشم و عنبیه در چشمهای این افراد بیشتر از افراد متولد فصل تابستان است. رنگ های زمستانی :
اکثر رنگ های روشن و درخشان، صورتی های متمایل به آبی روشن و تیره، قرمزهای روشن و درخشان، قرمزهای متمایل به آبی، زردهای روشن، ارغوانی متمایل به قرمز تیره، سفید، بنفش مات، خاکستری متمایل به قهوه ای، خاکستری، مشکی، آبی تیره، آبی روشن، آبی مات، فیروزه ای روشن، سبزهای روشن از رگ ها متعلق به متولدین فصل زمستان است. نارنجی و طلایی از رنگ های زمستانی نمی باشند.

 

سه شنبه 5/5/1389 - 11:36
طنز و سرگرمی
*آخرین باری که «نوانکو کانو» پیراهن آرسنال را پوشید کی بود؟ آنچه مسلم است، اینست که هواداران توپچی ها خاطره حضور مهاجم نیجریه ای در لندن را از یاد برده اند، اما «پیمان یوسفی» در بازی آرسنال و واتفورد، 40 دقیقه «ادبایور» را «کانو» خطاب کرد و وقتی او را در جریان تماس های تلفنی مردم قرار دادند، گفت: واقعا عذر می خوام اسم این آقا «ادبایور» است «کانو» دیگر در آرسنال بازی نمی کند! *در جریان بازی سپاهان و ذوب آهن در جام حذفی از یکی از داوران قدیمی کشور به نام «عرب براقی» تقدیر شد. پس از سوت پایان بازی «عباس بهروان» دوان دوان خودش را به او رساند و گفت: بینندگان عزیز در خدمت زنده یاد «عرب براقی» هستیم!  ادامه*دقایق پایانی بازی برزیل و هلند در مرحله نهایی جام جهانی سال 1998 بود . داور به نشانه خطا سوت زد و «بهرام شفیع» گفت: و این هم سوت پایان بازی! برزیلی ها ضربه خطا را زدند و گزارشگر به امید اینکه داور خیلی زود خاتمه بازی را اعلام می کند سکوت کرد. یک دقیقه هم گذشت اما داور سوت نزد، شفیع هم بدون آنکه خم به ابرو بیاورد سکوت را شکست و گفت: حالا رونالدو صاحب توپ میشه...! * اسکندر کوتی» تهیه کننده برنامه ای بود به نام «جنگ فوتبال اروپا.» اینکه او در این برنامه به جای پیر و جوان و بزرگ و کوچک بحث می کرد به جای خود، اما حکایت بررسی بازی های لیگ هلند توسط او را هرگز نمی توان فراموش کرد. در جدول رده بندی اکثر تیم ها به صورت مخفف و با سه حرف اختصاری مشخص می شدند، اما این مجری تیم آیندهوون یا PSV را تیم «پی اس وی» و آژاکس یا Ajx را «ای جی ایکس» معرفی کرد! *در جام جهانی 1990 تیم ملی ایتالیا گلزنی به نام «سالواتوره اسکیلاچی» رو کرد. در جریان برگزاری مسابقات هر کدام از گزارشگران به شیوه متفاوتی نام او را تلفظ می کردند. در یکی از بازی ها وقتی او دروازه حریف را باز کرد، بهرام شفیع گفت: «حالا اسکیلاچی، اسکلاچی، اشیلاچی، شیلاچی یا هر اسم دیگه ای داره من نمیدونم! به هر حال گل خودش را زد.» * در یکی از بازی های تیم مراکش در جام جهانی 98 نام بازیکن این تیم به همراه پرچم قرمز رنگ مراکش روی صفحه تلویزیون حک شد. بهرام شفیع با هیجان فریاد زد: «بله، نفهمیدیم چی شد اما در هر صورت داور بازیکن مراکش را اخراج کرد و حالا این تیم باید ده نفره به بازی ادامه بده.» * در روزهایی که دانمارک تا مراحل پایانی جام ملت های 1992 پیش رفته بود و علاقمندان فوتبال نام بازیکنان نه چندان مطرح این تیم را از هم میپرسیدند، بهرام شفیع یکی دیگر از شاهکارهایش را رو کرد. مربی دانمارک دست به تعویض زد و کارگردان تلویزیونی نام بازیکن تازه وارد و بازیکن تعویضی را به همراه عبارت DENMARK روی انتن فرستاد شفیع اسم بازیکنی که به سمت نیمکت ذخیره ها حرکت میکرد را درست تلفظ کرد اما...(( و به جای او دن مارک وارد زمین میشه!)) *در جریان یکی از بازی های پرسپولیس در فصل گذشته که پس از افطار برگزار می شد، مجید خدایی، کشتی گیر ملی پوش ایرانی در میان تماشاگران حاضر شده بود. وقتی تلویزیون چهره او را به تصویر کشید عادل فردوسی پور گفت: این هم مجید خدایی کشتی گیر تیم ملی فوتبال ایران!  *عباس بهروان در حین گزارش استقلال و سپاهان در تورنمنت نقش جهان اصفهان: «همان طوری که مشاهده می کنید شرایط جوی اصلا مناسب نیست. وزش باران و بارش باد امکان برگزاری یک بازی زیبا را از بین برده!  * بازی نیمه نهایی جام جهانی 94 بین برزیل و سوئد برگزار می شد و باز هم «عباس بهروان» پشت میز گزارش نشسته بود. در دقیقه 9 ضربه مازینهو به تور کناری دروازه اصابت کرد و به اوت رفت: «توی دروازه، توی دروازه، این گل می تونه نوید یک بازی پرگل و زیبا رو بده، برزیل یک سوئد صفر» البته پانزده دقیقه بعد جهانگیر کوثری که به عنوان کارشناس در استودیو حضور داشت گفت: «البته مثل اینکه آن توپ گل نشده بود. ضمن عذرخواهی از بینندگان عزیز بازی کماکان صفر بر صفر دنبال میشه.» *اسکندر کوتی در حال گزارش بازی غیرزنده تیم ملی اتریش و یک تیم دیگر بود. بالای صفحه تلویزیون در محل مربوط به درج نام تیم ها و نتیجه بازی نام لاتین اتریش(Austria)درج شده بود و جناب گزارشگر این تیم را استرالیا خطاب می کرد. کار به جایی رسید که پس از پایان پخش این بازی ضبط شده مجری شبکه سه با اشاره به تماس های پر تعداد مردمی ضمن عذرخواهی، اشتباه گزارشگر را تصحیح کرد. *چلسی گل زد و جواد خیابانی در لابه لای فریادهایش گفت: «بدون شک الان مردم شهر چلسی خیلی خوشحال هستند»! او بعدها این واقعیت را که در کل بریتانیا شهری تحت عنوان چلسی وجود ندارد پذیرفت. اما به عنوان آخرین دفاعیه اش مدعی شد چلسی نام محله ای در لندن و منظور گزارشگر هم اشاره به آن محله بوده است. مثل این می ماند که گزارشگر بعد از گل استقلال بگوید: الان اهالی میدان استقلال سر از پا نمی شناسند. * کریم باقری» بازیکن «آرمینا بیله فلد» پشت یک ضربه ایستگاهی از فاصله  30 -40 متری ایستاد و مزدک میرزایی که دو مانیتور را پیش روی خود داشت برای نواخته شدن ضربه لحظه شماری میکرد. یکی از مانیتورها مربوط به پخش مستقیم و بدون تاخیر بود و دیگری با حدود 10 - 15 ثانیه تاخیر تصاویر مربوط به شبکه سه را روی آنتن می فرستاد. کریم در مانیتور شماره یک ضربه را زد و گزارشگر با هیجان بسیار زیاد شوت او را استثنایی لقب داد. تماشاگر تلویزیونی اما هنوز باقری را در حالی که دست به کمر زده بود و دیوار دفاعی حریف را برانداز می کرد می دید. عکس العمل مزدک خیلی جالب بود: البته این ضربه لحظاتی بعد زده شد! * دوستان نزدیک هنوز او را «پولی اوف» صدا می زنند. داستان از این قرار است که ایشان پیش از آنکه این واژه off Play سرزبان ها بیافتد لغت فارسی آن را در جایی خوانده بود و در جریان یکی از گزارش هایش گفت: اگر همین نتیجه حفظ شود سرنوشت در بازی پولی اوف مشخص خواهد شد! * این یکی فوتبالی نیست اما جالبه. «یدا... اعتصامی» در جریان گزارش مستقیم یکی از جدال های داخلی در حالی که از نمایش پسر یکی از کشتی گیران قدیمی به وجد آمده بود تصمیم گرفت احساسش را در قالب یک بیت شعر بیان کند: پسر کو ندارد نشان از پدر/ نشاید که نامش نهند آدمی! البته بسیاری از کارشناسان ادبیات معتقدند قدیم ها مصراع دوم این بیت «تو بیگانه خوانش نخوانش پسر» بوده. * بازی پرسپولیس و تراکتورسازی بود. تابلوی تعویض بالا رفت و «غلامحسین دین محمدی» قصد داشت برای تراکتور وارد زمین شود. اما «جواد خیابانی» ناگهان تمام تماشاگران تلویزیونی را در جای خود میخکوب کرد: حالا غلامحسین دین محمدی برادر بزرگ تر رسول خطیبی وارد زمین میشه! او بعدها مدعی شد نسبت خانوادگی حسین و رسول خطیبی و سیروس و غلامحسین دین محمدی را قاطی کرده. * تمام دنیا مهاجم یوگسلاو تیم آیندهوون را «ماتیو کژمان» صدا می زنند اما از آنجایی که «جنگ فوتبال اروپا» قوانین خاص خودش را دارد و املای لاتین او Kazmen بود، «اسکندر کوتی» در عرض یک دقیقه هشت بار گفت: ماتیو کازمن. آن روزها کاظمیان هنوز معروف نشده بود و گرنه می شد احتمال داد که این دو بازیکن را با هم اشتباه گرفته اند. * و دفتر داستان های شیرین گاف ها یا به عبارتی دیگر سوتی های گزارشگران را با خاطره ای از گزارش «غلامعلی پیر ایرانی» در زمان برگزاری مسابقات دسته فوق سنگین وزنه برداری بازی های آسیایی دوحه می بندیم: حالا،حسین رضا زاده وزنه 205 کیلومتری را بالای سر می برد! البته این آخری از رادیو انتخاب شده است.
سه شنبه 5/5/1389 - 11:33
دانستنی های علمی
مرتفع ترین پایتخت جهان

مرتفع ترین پایتخت جهان، شهر لاپاز، در بولیوی است.
این شهر 12 هزار پا از سطح دریا ارتفاع دارد.


بلندترین صدای جهان

بلندترین صدای جهان، صدای گردش زمین به دور خودش می باشد
و آنقدر شدید است که اگر ما بشنویم فورآ خواهیم مرد.


زیباترین و بلندترین ساختمانها

ساختمان های شهر نیویورک در کشور آمریکا،
زیباترین و بلندترین ساختمان های جهان معرفی شده اند.


بلندترین کوه های جهان

عموما فکر می شود که بلندترین کوه های جهان در تبت قرار دارد . ولی اگر خاطرات مسافران به قطب جنوب بررسی شود، آنان از کوه هایی صحبت کرده اند که بسیار بلندتر از اورست است .


بلندترین بادگیر

بلندترین بادگیر در ایران در شهرستان ابرکوه در استان یزد قرار دارد. این بادگیر زیبا به صورت یک بادگیر بزرگ در پایین و یک بادگیر کوچکتر برروی آن می باشد.
این بادگیر در خانه آقازاده قرار دارد و مربوط به عصر قاجار می باشد.


بلندترین جرثقیل سیار

جرثقیل 810 تنی مارک "روزن کرانزک 10001" بلندترین جرثقیل سیار در جهان است.
قدرت بالابری ( حداکثر وزن بار ) آن 984 تن و طول بازوی متحرک آن 202 متر است.


بلندترین طناب

برای مسابقات طناب کشی که در جشنواره سالانه ناهاسیتی ( در اوکیناوای ژاپن ) در اکتبر 1995 برگزار شد، طنابی به طول 172 متر و قطر 1/54 متر از الیاف گیاه برنج تهیه گردید.
وزن این طناب عظیم الجثه 26/73 تن بود.


بلندترین مجتمع آپارتمانی

ساختمان 100 طبقه موسوم به جان هنکاک سنتر در شهر شیکاگو، با 343/5 متر ارتفاع، بلندترین مجتمع آپارتمانی در جهان به شمار می رود.
یعنی اندازه کوه دماوند و یه 200 متر بیشتر.

بلندترین ساختمان بانک

ساختمان 72 طبقه فرست بانک تاور (First Bank Tower)
بانک مونترال در شهر تورنتو در کانادا با 284/98 متر ارتفاع، بلندترین ساختمان بانک در دنیا است.


بلندترین شمع

بلندترین شمع جهان در نمایشگاه استکهلم در سال 1897 به نمایش گذاشته شد
که ارتفاعش 24/38 متر و قطرش 2/59 متر بود.
 
سه شنبه 5/5/1389 - 11:31
آموزش و تحقيقات

عدد هفت عددی است که شاید مثل همه ی عدد های دیگر در نظر ما عادی جلوه کند اما نگرش ما وقتی متبلور می شود که خواص عدد هفت را بدانیم و ببینیم چه «هفت» هایی در زندگی ما وجود دارند و ما در گیر و دار زندگی ماشینی و با بی تفاوتی از کنار آن ها رد می شویم مثلا شاید جالب باشد که بدانیم، رنگین کمان دارای هفت رنگ است .عجایب جهان، هفت تا هستند.(که به عجایب هفت گانه معروفند ) یا در یونان باستان، اسطوره ای با نام هفت خدای، در ذهن مردم نقش بسته است، ویا شهر عشق، که دراشعار عطار آمده است، هفت شهر می باشد، سوره ی مبارکه حمد، که اوّلین سوره ی قرآن کریم است، هفت آیه دارد. آسمان دارای هفت طبقه است. بهشت وجهنم هر کدام دارای هفت طبقه و درجه هستند و طواف خانه خدا هفت دور است، موسیقی ایران و یونان هفت دستگاه داد، هفت نوع ساز بادی وجود دارد و علاوه بر این هفت نت موسیقی وجود دارد(دو، ر، می، فا، سل، لا، سی) و

 تاریخچه:

در سال ۱۸۸۹ میلادی کتابی ار یک جهان گرد منتشر شد که، از جمله روش شمردن را در میان قبیله ای از تورس شرح داده است. اینها برای شمردن تنها از دو واژه استفاده می کردند: یک و دو. برای عدد سه می گفتند «دو و یک » برای چهار «دو و دو»، برای پنج «دو و دو یک » و برای شش «دو و دو و دو» ولی برای عددهای بزرگ تر از ۶، هر قدر بود، می گفتند «خیلی ». گرچه این آگاهی مربوط به پایان سده ی نوزدهم است ولی می تواند گواهی بر شیوه ی شمردن در آغاز شکل گیری مفهوم عدد در میان انسان های نخستین باشد. بعد ها که برای عددهای بزرگتر هم نامی در نظر گرفتند به احتمالی برای عدد «هفت» از همان واژه ی قبلی «خیلی» یا «بسیار» استفاده کردند. عدد هفت که سده های متوالی برای آنها نا شناخته بود، اندک اندک به صورت عددی مقدس در آمد. وقتی که مصری ها، بابلی ها و دیگر امت ها توانستند پنج سیاره ی نزدیک تر به خورشید را بشناسند، با اضافه کردن ماه و خورشید، به عدد هفت رسیدند و این بر تقدس عدد ۷ افزود وقتی در قصه های کهن تر، که تا زمان ما هم ادامه پیدا کرده است، صحبت از شهری می شود که هفت برج و هفت بارو داشت، به معنای آن است که این شهر برج و باروهای بسیار داشت. هفت آسمان و هفت دریا و هفت کشور، به معنای آسمان ها و کشور ها و دریاهای بزرگ است نه هفت آسمان و هفت دریا (نه کم و نه زیاد ). هنوز در زبان فارسی اندرز می دهند « هفت بار گز کن یک بار پارچه کن ». این جمله به معنای آن نیست که برای دقت کار و کم کردن اشتباه در اندازه گیری یا هر کار دیگری باید درست ۷ بار آزمایش کرد، نه شش یا هشت بار. در اینجا هم هفت به معنی «بسیار» است. عدد۱۳ هم چنین سرنوشتی دارد….

نزد بسیاری از اقوام عهد باستان «هفت» عدد ویژه ای بود. در فلسفه و نجوم مصریان و بابلی ها، عدد هفت به عنوان مجموع هر دو زندگی، سه و چهار، جایگاه ویژه ای داشت.(پدر و مادر و فرزند؛ یعنی سه انسان، پایه و اساس زندگی هستند و عدد چهار مجموع چهار جهت آسمان و باد است.)
ایرانیان قدیم در آیین زرتشت، اهورامزدا را مظهر پاکی میدانستند و برای او هفت صفت را بر می شمردند و در مقابل او اهریمن را پدید آورنده ی پلیدیها می دانستند و می گفتند در پیرامون اهورامزدا فرشتگانی هستند که مظاهر صفات حسنه هستند و برای احترام به آن ها که اول هرکدامشان سین بود هنگام سال تحویل سفره می گستراندند و هفت قسم خوراکی که نام هریک با سین شروع می شود: سیر، سرکه، سیب، سماق، سمنو، سنجد، سکه، و سبزی را سر سفره می گذاردند که به سفره ی هفت سین معروف بود.
برای فیلسوف و ریاضیدان یونانی«فیثاغورث» نیز عدد هفت، مفهموم ویژه ی خود را داشت که از مجموع دو عدد سه و چهار تشکیل می شود: مثلث و مربع نزد ریاضیدانان عهد باستان اشکال هندسی کامل محسوب می شدند، از این رو عدد هفت به عنوان مجموع سه و چهار برای آن ها عدد مقدسی بود. علاوه بر این در یونان هر هفت سیاره را خدایی میدانستند : سلن، هیلیوس،آرس،هرمس، زئوس، آفرودیت و کرونوس.
یهودیان قدیم نیز برای عدد هفت معنای ویژه ای قایل بودند. در کتاب اول عهد عتیق (تورات) آمده است که خداوند جهان را در شش روز خلق کرد، در روز هفتم خالق به استراحت پرداخت. موسی در ده فرمان خود از پیروانش می خواهد که این روز آرامش را مقدس بدارند(روز شنبه و روز تعطیل یهودیان). علاوه بر این در آن کتاب مقدس هفت با عنوان عدد تام و کامل نیز استعمال شده است. از آن زمان عدد هفت نزد یهودیان و بعد ها نیز نزد مسیحیان که عهد عتیق را قبول کردند، به عنوان عددی مقدس محسوب می شد.
به این ترتیب بود که از دوران باستان هفتگانه های بیشماری تشکیل شدند: یونانیان باستان همه ساله هفت تن از بهترین هنرپیشگان نقش های سنگین و غمناک و نقش های طنز و کمدی را انتخاب میکردند. آن ها مانند رومی های باستان به هفت هنر احترام میگذاشتند. روم بر روی هفت تپه بنا شده بود. در تعلیمات کلیسای کاتولیک هفت گناه کبیره(غرور، آزمندی، بی عفتی، حسد، افراط، خشم و کاهلی) و هفت پیمان مقدس(غسل تعمید، تسلیم و تصدیق، تقدیس و بلوغ، ازدواج، استغفار و توبه، غسل قبل از مرگ با روغن مقدس، در آمدن به لباس روحانیون مسیحی) وجود دارد. برای پیروان محمد(ص) آخرین مکان عروج، آسمان هفتم محسوب می شود. در بیست و هفتم ژوئن هر سال، روز «هفت انسان خوابیده » مسیحیان یاد آن هفت برادری را که در سال ۲۵۱ بعد از میلاد، برای عقیده و ایمان خود، زنده زنده لای دیوار نهاده شده و شهید شدند، گرامی می دارند؛ مردم عامه می گویند که اگر در این روز باران ببارد، به مدت هفت هفته بعد از آن هوا بد خواهد بود، آن گاه انسان باید هفت وسیله ی مورد نیازش را بسته بندی کند و با چکمه های هفت فرسخی خود به آن دورها سفر کند. صور فلکی خوشه ی پروین یا ثریا به عنوان «هفت ستاره» معروف است، در حالی که حتی با چشم های غیر مسلح میتوان در این صورت فلکی تا یازده ستاره را دید.
عرفای بزرگ عشق و وصال را در هفت مرحله و هفت وادی نشان داده اند و فاصله ی بین هستی و تباهی را پنچ مرحله دانسته اند.
در افسانه ها نیز با هفت سحر آمیز برخورد می کنیم: سوار ریش آبی هفت همسر داشت، سفید برفی با هفت کوتوله پشت هفت کوه زندگی می گرد و افسانه ی اژدهای هفت سر
علاوه بر این می توان به هقت اقلیم، هفت اورنگ، هفت دفتر شاهنامه، هفت پیکر، هفت هیکل، هفت گناه کبیره، هفت خان رستم، هفت الوان، هفت گنج، هفت رکن نماز،هفت تحلیل و هفت طواف (در اعمال حج)، هفت قبله(مکه، مدینه،نجف،کربلا،کاظمین،سامرا،مشهد) و… اشاره کرد و به این ترتیب بود که تعداد بیشماری هفتگانه در دنیا بوجود آمد و به عدد هفت تقدس خاصی بخشید

 

 

سه شنبه 5/5/1389 - 11:29
ادبی هنری

زندگی: من فرصتی مغتنم برای بودنم
تو اژدهایی مترصد بلعیدن

مرگ: من آغازی به آرامش ابدیم
تو آغازی به آلام دنیوی

زندگی: من خالق یک لحظه شیرین عاشقانه ام
تو جابری که دریغ از این لحظه نداری

مرگ: تو تحمیل ناخواسته ی گریبانگیر بشریتی
من منتخب آنها برای رهایی از تو

زندگی: تو فاجعه انفصال عاشق و معشوقی
من فرصت دوباره باهم بودنشان

مرگ: تو بار سنگین اجباری برای زجر کشیدن
من جرثومه ای برای گریز از این وادی

زندگی: تو اشک مادر داغدیده ای
من اشک شوق دیدار فرزند مفقود الاثر

مرگ: تو تولد کودک نامشروع دو بی خانمانی
من گریزی برای رهایی از این مخمصه

زندگی: من لبخند زیبای یک نو مادرم
تو خلوت تنهایی یک زوج عاشق

مرگ: من پایان ناله های یک پیرمرد زمینگیرم
تو اصراری زجرآلود به بودن او

زندگی: من مصور یک بوسه ی شیرین عاشقانه ام
تو قطره اشک یک عاشق در هجران معشوق

مرگ: تو چشم نظاره گر شکنجه های یک شکنجه گری
من تیر خلاصی از این عذاب

زندگی: من عفو یک پدر داغدیده ام
تو سنگسار یک زن به جرم عاشق بودن

مرگ: من خط بطلان به وجود پس از مرگ معشوقم
تو جزای جرم زندگی بدون او

زندگی: من نگاه نوازشگر یک پریزاده ام
تو خلوت سرد تنهایی

مرگ: من فرصت گرم انتقامم
تو انتظار بیهوده یک مادر ناباور

زندگی: من نقطه اوج عروج یک انسانم
تو نزول او به پست ترین جای ممکن !

مرگ: ……………………………….!!!


زندگی را پاس داریم بهتر است !

سه شنبه 5/5/1389 - 11:28
موبایل
1- ١٥ شماره تلفن مختلف براى دسترسى به ۳ نفر عضو خانواده‌تان دارید. بقیه در ادامه مطلب

٢- براى کسى که پشت میز بغلى نشسته است،
e-mail می‌فرستید.

3- دلیل شما براى این که از دوستان و فامیلتان بی خبرید این است که آدرس
e-mail ندارند.

4- بعد از یک روز کارى طولانى و خسته‌کننده به خانه می‌آیید و هنوز به تلفنهاى کارى جواب می‌دهید.

5- می‌خواهید از خانه‌تان تلفن کنید ولى اول شماره ۹ را می‌گیرید تا خط آزاد شود.

6- ۴ سال است که پشت یک میز و روى یک صندلى نشسته‌اید ولى در این مدت کارمند ۳ شرکت مختلف بوده‌اید.

7- رئیس شما توانایى انجام کارهاى شما را ندارد.

8- از اداره بیرون مى آیید، سوار ماشین‌تان می‌شوید، وارد بزرگراه می‌شوید و با تلفن همراهتان به خانه زنگ مى زنید ببینید کسى خانه هست یا نه.

10- تمام تبلیغات تلویزیونى داراى یک آدرس وب سایت در پائین صفحه هستند.

١1- صبح از خانه بیرون می‌آیید، سوار ماشین‌تان می‌شوید و به سمت اداره حرکت می‌کنید. وسط راه متوجه می‌شوید که تلفن همراهتان را در خانه جا گذاشته‌اید. دوباره به خانه بر مى گردید تا آن را بردارید. البته قبلاً ٢٠ یا ٣٠ یا حتى ٦٠ سال تلفن همراه نداشتید ولى اکنون حتى یکروز هم بدون آن نمی‌توانید سر کنید.

12- صبح که از خواب بیدار می‌شوید قبل از خوردن صبحانه به اینترنت وصل می‌شوید تا اول ایمیل خورد را چك كنید.


13- آنقدر سرتان شلوغ است که متوجه نشده‌ اید شماره ۹ از این لیست جا افتاده است.

14- دوباره به لیست نگاه می‌کنید تا مطمئن شوید که شماره ۹ نبود.

15- و حالا به خودتان می‌خندید !
سه شنبه 5/5/1389 - 11:26
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته