بهاي اندک
کاروانياني که يوسف را يافتند، او را به بهاي اندکي فروختند؛ زيرا از ارزش آن درّ يگانه، آگاهي نداشتند.
و شروه بثمن بخس دراهم معدود وکانوا فيه من الزاهدين. [1] .
و (سرانجام) او را به بهاي اندکي - چند درهم - فروختند و نسبت به (فروختن) او بي رغبت بودند.
برخي شيعيان نيز به دليل نا آگاهي از مقام و منزلت حضرت مهدي (عج) و از سر هواپرستي و دنياخواهي، افتخار محبت و خدمت به آستان او را، به بهاي اندکي فروخته و رشتهي پيوند خود را گسستهاند. تاريخ، نمونههاي فراواني از اين مردمان را به ياد دارد. براي مثال، از ابوطاهر محمّد بن علي بن بلال ميتوان نام برد. وي به طمع اموالي که از حضرت مهدي (عج) نزد او بود، آن را به محمّد بن عثمان عمري - سفير دوم - نسپرد و ادعا کرد که خود وکيل حضرت مهدي (عج) است. حضرت مهدي (عج) نيز توفيقي در لعن او صادر کرد. [2] .
1- یوسف 20 2- غیبت طوسی ص 400
راه اندازی شبکه خبر تبیان با اخبار روز دنیا
نایب رییس اول کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی گفت : زنان می توانند با حضور خود در مجلس اثر گذاری و نقش آفرینی داشته باشند و کسی سد راه آنان نیست
يك محقق مركز فرهنگ و معارف قرآن كريم گفت: پس از گذشت بیست و هشت سال از پيروزي انقلاب اسلامي ، هنوز هم تعريف جامع و كاملي از "حجاب" مورد نظر اسلام در جامعه ما نشده است
طبق آمارهای منتشره در طی سالهای اخیر ، زنان سرپرست حدود 31 درصد از کل خانواده های آمریکایی هستند و بر این تعداد می باید 15 درصد از زنان آمریکایی را که به تنهایی زندگی می کنند افزود
ب نقل از ایونا
امام صادق ـ عليه السّلام ـ در جلسه مناظرهاي كه در مكّه بين شاگردانش با دانشمند شامي برقرار شد به دانشمند شامي رو كرد و فرمود: «با اين جوان، اشاره به «هشام بن حكم» (شاگرد زبردست امام) گفتگو كن». دانشمند شامي، آمادگي خود را براي مناظره با هشام اعلام كرد و گفتگوي آنها در حضور امام صادق ـ عليه السّلام ـ به ترتيب زير ادامه يافت: دانشمند شامي: (خطاب به هشام) اي جوان! دربارة امامت اين مرد (امام صادق ـ عليه السّلام ـ از من سؤال كن (ميخواهم در اين باره با تو گفتگو كنم) هشام (از بي ادبي و گستاخي مردم شامي به ساحت مقدّس امام) بهگونهاي خشمگين شد كه بدنش ميلرزيد، در اين حال به مرد شامي گفت: «آيا پروردگارت خير و سعادت بندگانش را بهتر و بيشتر ميخواهد، يا بندگان خير خود را نسبت به خود؟» دانشمند شامي: بلكه پرودگار، خير بندگانش را بيشتر ميخواهد. هشام: خداوند براي خير و سعادت انسانها چه كرده است؟ دانشمند شامي: خداوند حجّت خود را براي آنها استوار نموده، و او بين بندگانش را در پرتو حجّتش، الفت، و دوستي بخشيد تا پراكنده نگردند، تا نابسامانيهاي خود را در پرتو دوستي، سامان دهند، و همچنين خداوند بندگانش را به قانون الهي آگاه ميكند. هشام: آن حجّت كيست؟ دانشمند شامي: او رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ است. هشام: بعد از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ كيست؟ دانشمند شامي: بعد از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ، حجّت خدا، «قرآن» و «سنّت» است. هشام: آيا قرآن و سنّت، براي رفع اختلاف امروز ما سودمند است؟ دانشمند شامي: آري. هشام: پس چرا بين من و تو اختلاف است و تو براي همين جهت از شام به اينجا (مكّه) آمدهاي؟! دانشمند شامي در برابر اين سؤال خاموش ماند، امام صادق ـ عليه السّلام ـ به او فرمود: چرا سخن نميگوئي؟ دانشمند شامي: اگر در پاسخ سؤال هشام بگويم: قرآن و سنّت، اختلاف بين ما را رفع ميكند، سخن بيهودهاي گفتهام، زيرا عبارات قرآن و سنّت، داراي معاني گوناگون است، و اگر بگويم: اختلاف ما در فهم قرآن و سنّت، به عقيدة ما لطمه نميزند و هر كدام از ما ادّعاي حقّ ميكنيم، در اين صورت، قرآن و سنّت به ما سودي (در رفع اختلاف) نبخشد، ولي همين استدلال (مذكور) به نفع عقيدة من است، نه بنفع عقيدة هشام. امام صادق: از هشام همين مسئله را بپرس، كه پاسخ قانع كننده را از او كه وجودش سرشار از علم و كمال است، مييابي. دانشمند شامي: آيا خداوند شخصي را به سوي بشر فرستاده تا آنها را متّحد و هماهنگ كند؟ و نابسامانيهايشان را سامان بخشد و حقّ و باطل را برايشان شرح دهد؟ هشام: در عصر رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ يا امروز؟ دانشمند شامي: در عصر رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه خود آن حضرت بود، ولي امروز، آن شخص كيست؟ هشام: امروز همين شخصي كه در مسند نشسته (اشاره به امام صادق ـ عليه السّلام ـ) و از هر سو مردم به حضورش ميآيند، (حجّت و برطرف كنندة اختلاف ما است، زيرا) ميراثدار علم نبوّت است كه دست به دست از پدرانش به او رسيده است، اخبار زمين و آسمان را براي ما بازگو ميسازد. دانشمند شامي: «من چگونه بفهمم كه اين شخص امام صادق ـ عليه السّلام ـ همان حجّت حقّ است؟!» هشام: هرچه خواهي از او بپرس، تا به حجّت حق بودن او پيببري. دانشمند شامي: اي هشام با اين سخن، ديگر عذري براي من باقي نگذاشتي، بر من است كه بپرسم و با سؤال به حقيقت برسم. امام: آيا ميخواهي گزارش چگونگي سفر و مسير راه مسافرت تو را از شام به اينجا، به تو خبر دهم؟ كه چنين و چنان بود (امام مقداري از چگونگي سفر او را بيان كرد) دانشمند شامي (كه شيفتة بيانات امام صادق ـ عليه السّلام ـ شده بود، حقيقت را دريافت و نور ايمان بر صفحة قلبش تابيد و هماندم) با شادماني گفت: «راست گفتي، اكنون به خدا، اسلام آوردم» امام: بلكه اكنون به خدا ايمان آوردي، و اسلام، قبل از ايمان است، به وسيله اسلام از يكديگر ارث ميبرند و ازدواج كنند ولي ثواب بردن در پرتو ايمان است، (تو قبلاً مسلمان بودي، ولي امامت مرا قبول نداشتي، و اكنون با پذيرش امامت من، به ثواب اعمالت ميرسي) دانشمند شامي: صحيح فرمودي، گواهي ميدهم كه: «معبودي جز خداي يكتا نيست، و محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ رسول خدا است، و تو جانشين اوصياء پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ هستي(1) ـ
(1) ـ اصول كافي، ج 1، ص 172 و 173، (نشر دارالكتب الاسلامي).
ای ماه عالم سوز من از من چرا رنجیده ای
ای شمع شب افروز من از من چرا رنجیده ای
یک شب تو را مهمان کنم تا جان و دل قربان کنم
جای تو در چشمان کنم از من چرا رنجیده ای
ای جان من جانان من برمن نگر سلطان من
تا زنده ام یار توام از من چرا رنجیده ای
من عاشق دیوانه ام اندر جهان افسانه ام
تو شمع و من پروانه ام جانم چرا رنجیده ای
سخن نیک را از هر کسی ، هر چند به آن عمل نکند، فرا گیرید .
دلا دیدی كه آن فرزانه فرزند چه دید اندر خم این طاق رنگین؟ به جای لوح سیمین در كنارش فلك بر سر نهادش لوح سیمین
دلا دیدی كه آن فرزانه فرزند
چه دید اندر خم این طاق رنگین؟
به جای لوح سیمین در كنارش
فلك بر سر نهادش لوح سیمین