• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 135
تعداد نظرات : 54
زمان آخرین مطلب : 3556روز قبل
دعا و زیارت
به نام رب مهدی لب گشایم سرود غیبتش را می سرایم سخن از غربت مهدی زهراست سخن از بی وفایی من و ماست غم مهدی غمی جانكاه باشد از آن كمتر كسی آگاه باشد كجا یوسف چنین زندان كشیده؟ كجا یعقوب این هجران كشیده ؟ هزار و یكصد و هفتاد سال است كه می داند،كه مولا در چه حال است ؟ فدای غربتش یاور ندارد به این غربت كسی باور ندارد به غیبت سوز و اشك و آه دارد چو جد خویش سر در چاه دارد تو گویی خار در چشمش نشسته دلش از غفلت شیعه شكسته قسم بر صورت زهرا كه نیلی است به رخساری كه آزرده ز سیلی است در این غم اشك آل الله جار ی است حدیث قرن ها چشم انتظاری است به مهدی عرصه عالم چو تنگ است چنین غفلت برای شیعه ننگ است همه كردیم مهدی را فراموش رسد هل من معین همواره بر گوش به سینه سوز هجرانش نداریم خبر از اشك چشمانش نداریم ولی اندوه او بر ما گران است دعا گوی تمام شیعیان است بیا هجرت كنیم اینك به سویش رویم العفو گویان رو به سویش ز رنج غربتش یادی نمائیم امام خویش را یاری نمائیم بیا زهرای اطهر شاد سازیم ز زندان یوسفش آزاد سازیم خدایا پرچمش را باز گردان به زهرا یوسفش را باز گردان خداوندا ظهورش دیر گردید بسا عاشق در این ره پیر گردید خدایا دشمنانش خوار فرما ذلیل و جمله بی مقدار فرما بیا غیر از تو ما منجی نداریم اگر آیی دگر رنجی نداریم بیا ما را سعادتمند گردان رها از هر چه قید و بند گردان همه عالم فدای تار مویت نگاه عالمی باشد به سویت امید فاطمه برگرد برگرد به هستی قائمه برگرد برگرد
چهارشنبه 7/5/1388 - 15:8
دانستنی های علمی
چرا بدون هیچ استثنایی همه ما فکر می کنیم خدا مرد است ،عزرائیل مرد است ،شیطان مرد است اما فرشته ها زن هستند؟
چهارشنبه 7/5/1388 - 14:46
خانواده
می گویند زمانی مردمان این سرزمین کار را برای زنان ،عار می دانستند و مردان خود را موظف به انجام کار هایی می دانستند که در آن زمان برای مردان ،تعریف شده بود.هرچند در این میان برخی زنان چون زنان روستایی ،همچنان همپای مردان خود کار می کردنداما در زندگی مشترک تامین نیاز های اصلی زندگی بر عهده مردان بود وتنها مشاغلی که بعدها برای زنان تا حدودی در جامعه جا افتاد و نزد افکار عمومی به مقبولیتی دست پیدا کرد،شغل معلمی و پرستاری بود.کم کم زنان ما در جامعه راهی دیگر را در پیش گرفتند.تحصیل کردند. در رشته های مختلف تخصص پیدا کردند تا جاییکه دیگر حتی جامعه هم نتوانست آنان را نادیده بگیرد.زنان این سرزمین در طول قرون متمادی همیشه ثابت کردند که زنانی توانا هستند. زنانی که هرچند اگر جامعه هم بخواهد آنان را نادیده بگیرد اما آنان در حدی از توانایی هستند که مانع از این کار می شوند و حالا زنانی داریم که در سطوح مختلف جامعه و در مشاغل مختف همپای مردان کارمی کنند وحتی حضورشان هم در مشاغل سخت و زیان آور نیز مفید است . حالا دیگر مردان ما از اینکه زنان و دخترانشان پا به پای آنان کار می کنند،شرمنده نیستند اما در این میان مشاغلی هست که پذیرش آنان از سوی زنان آزار دهنده است.وقتی زنی را می بینم که برای فروش یک عطر دستش را به سوی مردان و زنان در خیابان دراز می کند ،غصه می خورم.وقتی زنی با کودکش در خیابان برگه های تبلیغاتی فروشگاهها را می فروشد، اشک می ریزم ووقتی زنی را تا دیرهنگام می بینم که برای فروش دستمالی پشت چراغ قرمز،در میان ماشینها می چرخد ووقتی دختر جوانی را می بینم که در میان مردان و همچون آنان، برای معامله یک ملک مسکونی چانه می زند و یا آن دیگری با کوله پشتی بردوش در سرماو گرما بازاریابی می کندوآن دیگری پشت فرمان تاکسی ،همچون مردان لا به لای ماشینها خودرویش را می راند و.......... جز نوشتن ،کاری نمی توانم انجام دهم و سئوالهایی به ذهن می رسد که از هرکسی می پرسم ،جوابی نمی دهد.حتی آن جوانی که راننده تاکسی است یا زنی که با کودکش در خیابان دستمال می فروشد. زنان سرزمین مرا چه شده که زمانی حتی برای مشاغل بالاتر هم نه خودشان راضی به کار نمی شدند و هم برای مردانشان عار بود که زنانشان کار کنند اما حالا همین زنان در چنین مشاغلی پست تا دیر وقت همچون مردان کار می کنند. مردان سرزمین مرا چه شده ، حالا که حرمت زنانشان خدشه دارمی شود،دم برنمی آورند.زنانی که زمانی آنچنان حرمت داشتند که داشتن شغل خارج از خانه برایشان ننگ بود اما حالا در کار از مردان هم پیشی گرفته اند. با خودم فکر می کنم ای کاش زمان به عقب برمی گشت و دوباره زنان همان حرمت پیشین خود را داشتند اما باز می بینم که حضور زنان یک ضرورت اجتماعی است و باز با خودم می اندیشم که ای کاش مردان ما همچنان از حضور زنان در جامعه نزد دیگران شرمنده می شدند اما باز می بینم که نادیده گرفتن همه زنان و البته زنان برتر جامعه به خاطر برخی حرمت شکنی ها اشتباه است چراکه برخی از همین مردان به حضور زنانی ممتازدر کنار خود می بالند ومن در این میان سرگردانم.سرگردانم که زنان و مردان سرزمین مرا چه شده است. یک نفر به من بگوید که زنان ومردان سرزمین مرا چه شده است؟
چهارشنبه 7/5/1388 - 14:43
دانستنی های علمی
تولد عباس (ع) و اشك امیر سحرگاه روز جمعه، چهارمین روز شعبان سال ‏26 هجری، عباس بن علی (ع) به دنیا آمد و بلور دل‌های شیفتگان امیرالمؤمنین لبریز از شور و عشق شد. چهره علاقه‌‏مندان اهل بیت (ع) را شبنم شادی فرا گرفته بود و برای دیدار نورسیده مولای خویش بر یكدیگر پیشی می‏گرفتند. شور و هلهله خانه علی (ع) و فاطمه كلابیه‏ را فرا گرفته بود و نگاه همگان به سخاوت لبان مولا بود تا انتخاب نام طفل را نظاره كنند و شیرینی اولین كلام او را بیابند. در این هنگام، مادر كودك، ام ‏البنین، نوزاد را به علی (ع) تقدیم كرد. امام فرزند دلبند خود را به سینه چسباند، با صدایی آسمانی در گوش راست فرزند، اذان و در گوش چپش اقامه گفت تا در گلستان وجود او شاخسار ایمان و عشق به «توحید» و «نبوت» نمایان شود؛ تا از بلندای همتش آبشار شوق به «امامت‏» جاری شود و تا همیشه ایام در سایه‌‏سار «ولایت» سروی سبز باشد. چون نسیم اذان و اقامه بر روان پاك و سپید طفل وزید، امام (ع) با واژه‏ای مهرآفرین و روح ‏افزا، نام فرزند را بر لب آورد: «عباس» یعنی شیر بیشه شجاعت و قهرمان میدان نبرد. دلاوری از شجاعان اسلام و قهرمانی كه در برابر باطل و ستم، عبوس و خشمگین است و در مقابل خیر و نیكی، شادان و متبسم. رواق چشمان اطرافیان را‌ هاله‌‏ای از عشق و امید فرا گرفته بود. فاطمه كلابیه بیش از دیگران از خشنودی امام علی (ع) شادمان و خرسند بود. در این لحظه، الماس بوسه علی (ع) بر بلور وجود طفل نشست و پیكر كوچك عباس با اولین نوازش و عاطفه آشنا شد، اما این شادمانی لحظاتی بعد با توفان غم درهم پیچیده شد. ناگهان گوهر اشك از دیدگان امیرمؤمنان (ع) پدیدار شد. صدای گریه آن حضرت دل‌ها را مالامال از اندوه ساخت و فرمود: گویا می‏بینم این دست‌ها یوم الطف در كنار نهر فرات در یاری برادرش حسین از بدن جدا خواهد شد. هفتمین روز تولد حضرت علی (ع) در هفتمین روز میلاد، فرزند دلبند خود را طلبید. طبق سنت پسندیده اسلام، موهای زیبایش را تراشید و هم وزن آنها، طلا یا نقره به مستمندان داد. سپس گوسفندی به عنوان عقیقه ذبح كرد تا به بركت آن صدقات و این قربانی، پیكر پاك عباس عزیز پا برجا و سالم ماند و ایام زندگانی‏اش طوبای بركاتی جاودان شود. گفتار امام (ع) و نام حماسی نوزاد، دفتر طلایی خاطرات او را در مقابل دیدگان آشنایان می‏گشود. از این ‏رو بر بینش علی (ع) آفرین می‏گفتند و انتخاب عقیل را می‏ستودند. آنها از روزی یاد می‏كردند كه امیرمؤمنان (ع) برادرش عقیل را طلبید تا از بلندای «علم انساب» نگاهی به قبایل مختلف بیفكند، خانواده‌‏ای شجاع را انتخاب كند و انگشت اشاره بر بانویی پاك و عفیف ‏نهد تا فرزندانی دلاور، سرآمد و شیردل به دنیا آورد. پس از مدتی تحقیق و ژرف نگری، عقیل «فاطمه كلابیه» را برای برادرش برگزید كه بعدها به دلیل به دنیا آمدن پسرانی شیردل و شجاع، ام ‏البنین لقب یافت. كودكی عباس (ع) در روزهای كودكی عباس، پدر گرانقدرش چون آیینه معرفت، ایمان، دانایی و كمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهی و رفتار آسمانی‏اش بر وی تاثیر می‏نهاد. او از دانش و بینش علی (ع) بهره می‏برد. حضرت درباره تكامل و پویایی فرزندش فرمود: «همانا فرزندم عباس در كودكی علم آموخت و به سان نوزاد كبوتر كه از مادرش آب و غذا می‏گیرد، از من معارف فرا گرفت.» در آغازین روزهایی كه الفاظ بر زبان وی جاری شد، امام (ع) به فرزندش فرمود: بگو یك. عباس گفت: یك. حضرت ادامه داد: بگو دو. عباس خودداری كرد و گفت: شرم می‏كنم با زبانی كه خدا را به یگانگی خوانده‌ام، دو بگویم. پرورش در آغوش امامت و دامان عصمت، شالوده‌‏ای پاك و مبارك برای ایام نوجوانی و جوانی عباس فراهم كرد تا در آینده نخل بلندقامت استقامت و سنگربان حماسه و مردانگی باشد. گاه كه علی(ع) با نگاه بصیرت‏ خود آینده عباس را نظاره می‏كرد، با لبخندی رضایت‌‏آمیز، سرشك غم از دیدگان جاری می‏كرد و چون همسر مهربانش از علت گریه می‏پرسید، می‏فرمود: دستان عباس در راه یاری حسین (ع) قطع خواهد شد. آنگاه از مقام و عظمت فرزند دلبندش نزد خداوند چنین خبر می‏داد: پروردگار متعال دو بال به او خواهد داد تا به سان عمویش جعفر بن ‏ابی‏طالب در بهشت پرواز كند. ایام نوجوانی و جوانی محبت پدری گاه علی (ع) را بر آن می‏داشت تا پاره پیكرش را ببوسد، ببوید و با آداب و اخلاق اسلامی آشنا سازد. از این رو لحظه‏ای عباس را از خود دور نمی‏ساخت. فرزند پاكدل علی (ع) در مدت 14 سال و 47 روز، كه با پدر زیست، همیشه در حرب و محراب و غربت و وطن در كنار او حضور داشت. در ایام دشوار خلافت، لحظه‏ای از وی جدا نشد و آنگاه كه در سال ‏37 هجری قمری جنگ صفین پیش آمد، با آن كه حدود 12 سال داشت، حماسه‏ای جاوید آفرید. كنیه‌های مهرافروز دیباچه صفات اخلاقی افراد و فهرست فضایل معنوی انسان‌ها در كنیه آنان نمایان است. عباس (ع) انسانی آسمانی بود كه بلندای عظمتش كنیه‏‌های بسیاری برای او رقم زند. «ابوالفضل‏» مشهورترین كنیه اوست. این كنیه برخی از صاحبنظران را بر آن داشت تا شعاع چشمگیر شخصیت عباس را بستر این واژه بدانند. ویژگی‌های دوران كودكی و شكوهمندی روح‌افزای نوجوانی او نشان از بزرگی مقام وی داشت. بسیاری از فرهیختگان و شعرا بهره‏مندی از فضایل فراوان را علت این لقب دانسته‌اند. از سوی دیگر، پاره‏ای از محققان و اندیشمندان بهره‏مندی از نعمت وجود فرزندی به نام «فضل‏» را دلیل این كنیه شمرده‏‌اند. «ابوالقاسم‏» كنیه‌ای دیگر است. مورخان، با دقت در واژه‏های معرفت‌‏آفرین زیارت اربعین، این كلمه را كنیه آن حضرت دانسته‏اند. آنجا كه جابر انصاری خطاب به این رادمرد الهی می‏گوید: السلام‌علیك یا اباالقاسم، السلام علیك یا عباس بن‏ علی. سلام بر تو ای پدر قاسم! سلام بر تو، ای عباس بن‏ علی! القاب تابناك برای حضرت عباس بن علی (ع) القاب فراوانی ذكر شده است كه در اینجا، تعدادی از آنها ذكر می‌شود. 1. قمر بنی‏هاشم: بهره‌مندی بسیار عباس از جمال و جلال و سیمای سپید و زیبا و سیرت سبز و نورانی، زمینه‌‏ساز این لقب است. 2. باب الحوائج: كریمی از دودمان كریمان كه چون حاجتمندی سوی او رو كند، خواسته‏‌هایش را برآورده می‏سازد. 3. طیار: بیانگر مقام و عظمت‏ حضرت عباس (ع) در فضای عالم قدس و بهشت جاودان است. 4. شهید:‌ شهادت كه نشان نمایان ابوالفضل (ع) است و در چهره حیات او درخشندگی بسیار دارد، زمینه‌ساز این لقب است. 5. سقا: دلاوری عباس در صحنه‌های حیرت‏آور آبرسانی به تشنگان، سبب این لقب شد. 6. بنده صالح: لقبی كه حضرت صادق (ع) در زیارت عموی گرانقدرش بدان اشاره دارد: السلام علیك ایهاالعبد الصالح. سلام بر تو، ای بنده صالح خدا! 7. سپهسالار: صاحب لوا یا سپهسالار، لقب بزرگ‌ترین شخصیت نظامی است و عباس در روز عاشورا این لقب را از آن خود ساخت. 8. پرچمدار و علمدار: یادآور دلاوری و حفظ لشكر در برابر دشمن است. علمداری عباس (ع) این لقب را برایش به ارمغان آورد. ابوقربه (صاحب مشك)، عمید (یاور دین خدا)، سفیر (نماینده حجت ‏خدا)، صابر (شكیبا)، محتسب (به حساب خداگذارنده تلاش‌ها)، مستعجل (تلاشگری مهربان در برآوردن حاجات دیگران) و ... از دیگر لقب‌های حضرت ابوالفضل العباس (ع) است
سه شنبه 6/5/1388 - 22:11
شعر و قطعات ادبی
نمیره از یاد من اون نگاه سرد آسمون وقتی بهم گفتی برو یه جای بی نام و نشون تموم خاطراتمو عکسای پاره پارهمو به اسم تو سند زدم وسعت قلب خستمو دونه دونه اشکای من میریزه روی گونه هات تو زیر بارون چشام گفتی نمیمونم باهات منم که تنها میمونم تنها با خاطرات تو تو قاب چوبی دلم حتی ندارم عکستو هر جای دنیا که برم دیگه نداره مثل تو رو تن قلب عاشقم خدا نوشته اسمتو تو لحظه های بی کسی تو تنها تکیه گاهمی اگه به تو تکیه کنم دیگه ندارم هیچ غمی منی که با نبودنت میمیرم و زنده میشم چرا گذاشتی رفتی تو ، تو تنهایی زندونی شم دونه دونه اشکای من میریزه روی گونه هات تو زیر بارون چشام گفتی نمیمونم باهات منم که تنها میمونم تنها با خاطرات تو تو قاب چوبی دلم حتی ندارم عکستو
سه شنبه 6/5/1388 - 22:2
دانستنی های علمی
رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم گفت: شیوه حكومت ولایت فقیه در دنیا هنوز آنگونه كه باید شناخته نشده است.‌فقیه جامع‌الشرایط به نیابت از امام زمان (عج) ولایت دارد. به گزارش رجانیوز به نقل از مركز خبر حوزه، آیت‌الله محمد یزدی در جمع دانشجویان كشورهای هند، پاكستان، كانادا، انگلیس و تانزانیا به شیوه تشكیل حكومت اسلامی اشاره كرد و گفت: نظام جمهوری اسلامی ایران نظام خاصی است كه از متن قرآن كریم، سنت پیامبر اكرم (ص) و فرموده‌های ائمه اطهار (ع) و از مجموعه آیات و روایات و فتوای اعلام در طول تاریخ غیبت كبری برگرفته شده و بعد از حكومت حضرت علی (ع) نمونه نداشته است. وی تنها حاكم انسان را خداوند بیان كرد و افزود: حاكمیت خداوند بر انسان‌ها از طریق انبیا‌ الهی منتقل می‌شود و آنان حاكمیت الهی را اعمال می‌كنند. نایب رئیس مجلس خبرگان رهبری با طرح این سئوال آیا دستورات حكومتی پیامبر در مكه شروع شد یا مدینه، خاطرنشان كرد: دستور پیامبر (ص) به مسلمانان برای هجرت به حبشه یك دستور حكومتی بود و آن حضرت، حاكمیت خود را تا روزهای آخر اعمال می‌كردند. وی ابراز داشت: از نظر ما حق حكومت و حاكمیت پیامبر (ص)، از طرف خداوند است كه بعد از خودشان امیرالمومنین (ع) را به عنوان حاكم مسلمین منصوب كردند. آیت‌الله یزدی ادامه داد: تكلیف مومنین در غیبت كبری مشخص شده و آن رجوع به امر فقهای عظام و جامع‌الشرایط است كه در روایات و توقیعات حضرت ولی‌عصر (عج) بیان شده است. وی تصریح كرد: در زمان غیبت، اداره حكومت از ائمه(ع) به فقهای جامع‌الشرایط به شكل نیابت منتقل شده است. عضو فقهای شورای نگهبان بیان داشت: فقیه جامع‌الشرایط به نیابت از امام زمان (عج) ولایت دارد تا نظام اسلامی را در چارچوب احكام اسلامی نه مطابق نظر شخصی خود اداره كند. وی گفت: فقهای جامع‌الشرایط در طول غیبت كبری و همچنین در زمان ما متعدد بوده‌اند اما هر كدام از آنها كه دارای مدیریت و تدبیر بیشتری بوده برای اداره حكومت برگزیده می‌شده است. دبیر شورای عالی حوزه‌‌های علمیه افزود: در راس نظام جمهوری اسلامی ایران فقیه جامع‌الشرایط حضور دارد كه هماهنگ‌كننده قوای سه‌‌گانه در كشور است و این حكومت آن طور كه باید در دنیا شناخته نشده است. وی بیان داشت: بنیانگذار جمهوری اسلامی و مقام معظم رهبری بارها فرمودند این نظام خود به خود در دنیا صادر خواهد شد و فطرت مسلمان‌ها به حاكمیت خدا تن خواهند داد. منبع:kachib
سه شنبه 6/5/1388 - 15:22
دانستنی های علمی
آن که می اندیشد به ناچار دم فرو می بندد اما آنگاه که زمانه زخم خورده و معصوم به شهادتش طلبد به هزار زبان سخن خواهد گفت
سه شنبه 6/5/1388 - 15:14
شعر و قطعات ادبی
هوس کوچ به سرم زده،شایدم هجرت،نمی دانم ازاین بی دلی ها خسته شدم... دستانم را به دستان هیچ کس می سپارم ودرد دل می کنم با درختان دیوانگی هم عالمی دارد... دیگه عاشق شدن،ناز کشیدن فایده نداره دیگه دنبال اهو دویدن فایده نداره چرا این در واون در می زنی ای دل غافل دیگه دلبستن و دل بریدن فایده نداره.... ای دل دیگه بال و پر نداری،داری پیر میشی وخبر نداری..
سه شنبه 6/5/1388 - 15:11
ادبی هنری
خداوندا در این دنیای پر حیله به کدامین پله قدم نهم چو رو به بالا شوم در سیاهی غرق شوم وچو در وادی عرصه بمانم به مانند خار شوم خداوندا نگاهم کن که راه تو شود هموار پیش رویم به این عالم شوم غره صدای ناله جویم چون عاشق میخانه گشتم خداوندا بده تابی در این رویای بی خوابی همه عاشق بمانیم شکر تو بجا آریم
سه شنبه 6/5/1388 - 15:7
خاطرات و روز نوشت
یکی بود یکی نبود ,اونی که بود تو بودی و اونی که نبود من بودم! یکی داشت و یکی نداشت ,اونی که داشت تو بودی و اونی که تو رو نداشت من بودم! یکی خواست و یکی نخواست ,اونی که خواست تو بودی اونی که بی تو بودن رو نخواست من بودم! یکی آورد و یکی نیاورد ,اونی که آورد تو بودی اونی که جز تو به هیچ کس ایمان نیاورد من بودم! یکی برد و یکی باخت ,اونی که برد تو بودی اونی که دل به تو باخت من بودم! یکی گفت و یکی نگفت ,اونی که گفت تو بودی اونی که "دوست دارم "رو به هیچ کس جز تو نگفت من بودم! یکی ماند و یکی نماند,اونی که ماند تو بودی اونی که بدون تو نماند من بودم!
سه شنبه 6/5/1388 - 15:1
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته