• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 94
تعداد نظرات : 216
زمان آخرین مطلب : 4336روز قبل
آموزش و تحقيقات

شماره تلفن وضعیت فوق العاده در تمام دنیا 112 است. در ایران نیز اگر شما حتی در یک مکان خارج از محدوده شبکه موبایل خود قرار داشته باشید، شماره112 را بگیرید، موبایل در هر شبکه موجود جستجو می کند تا یک تماس وضعیت فوق العاده برای شما برقرار کند. (پلیس، اورژانس، آتش نشانی یا...) و جالب اینکه این شماره حتی زمانیکه صفحه کلید قفل است نیز کار می کند.امتحان کنید. حتی با گوشی بدون سیم کارت نیز میتوانید با شماره 112 تماس حاصل نمایید.

دوشنبه 29/7/1387 - 9:53
اخبار

طولانی ترین ساندویچ دنیا ، به همت اداره کل امور بانوان شهرداری تهران صبح دیروز با حضور دکتر محمد هادی ایازی ، سخنگو و مشاور عالی شهرداری تهران و پروین شریعتی معاون اداره کل امور بانوان شهرداری تهران در پارک ملت آماده شد. به گزارش روابط عمومی شهرداری تهران ، مراحل آماده سازی این ساندویچ  1500 متری  ساعت 8:30 دیروز از مقابل جام جم تا داخل پارک ملت ، آغاز و نان‌های فیبر دار آن چیده و سپس مواد طبخ شده داخل ساندویچ روی آن ریخته شد. ...

 

طی 48 ساعت گذشته ،‌32 آشپز به سرپرستی 2 سرآشپز بدون وقفه مشغول طبخ و آماده کردن مواد داخل ساندویچ بودند که این مواد بعد از آماده شدن توسط ماشین‌های مخصوص حمل مواد غذایی به پارک ملت منتقل شد.
این ساندویچ با 700 کیلو گرم گوشت شترمرغ ، 700 کیلوگرم گوشت مرغ ، 100 کیلو گرم فلفل دلمه ، 120 کیلو گرم پیاز ، 500 کیلو گرم سس مایونز ، 700 کیلو گرم قارچ 700 کیلو گرم سس خردل و 500 لیتر روغن مایع آماده شده است.
بنا بر این گزارش طولانی ترین ساندویچ دنیا اردیبهشت گذشته در ایتالیا و به طول 1378 متر آماده و در کتاب رکوردهای جهان ، گینس ، به ثبت رسیده بود .
مسولان گینس پس از گفت و گوبا مسئولان شهرداری تهران معیارهای ثبت این ساندویچ در کتاب رکوردهای جهان را اعلام کردند و به دلیل عدم حضور این افراد در تهران ، تمام مراحل طبخ و آماده سازی ساندویچ تصویر برداری و به همراه تاییدیه وزارت بهداشت و وزارت صنایع در خصوص سلامت و رعایت استانداردهای لازم برای مسولان گینس ارسال خواهد شد.
یکی از شرایط گینس استفاده از دو نوع محصول سنتی در طبخ این ساندویچ بوده است که به همین دلیل 1 کیلوگرم زعفران و 2 کیلوگرم زیره به عنوان ادویه ساندویچ مورد استفاده قرار گرفت.
شایان ذکر است شهروندان تهرانی در مراسم طبخ طولانی ترین ساندویچ جهان حضور چشمگیری داشتند و بیش از 80 عکاس و خبرنگار داخلی و خارجی این مراسم را به سراسر دنیا مخابره کردند.

برای دیدن عكس های مرتیط با آن به سلیت www.tehran.iri
شنبه 27/7/1387 - 11:48
دانستنی های علمی
 

شمشیر محمد (Mohammad"s Sword)

در پاسخ به بیانات پاپ علیه اسلام

اثر: نویسنده محقق و آزاده یهودی
Uri Avnery

ترجمه عبدالعلى بازرگان


از روزگاری كه امپراطوران روم مسیحیان را جلوی شیرها می افكندند ، مناسبات میان امپراطورها و رهبران كلیسا دستخوش تغییرات بسیاری شده است.

كنستانتین بزرگ كه در سال ۳۰۶ میلادی ، یعنی هفده قرن پیش به مقام امپراطوری رسید ، مسیحیت را در امپراطوری خویش ، كه شامل فلسطین نیز می شد ، عملاً رسمیت داد . قرن ها بعد كلیسا به دو بخش : شرقی ( ارتدوكس ) ، و غربی ( كاتولیك ) منشعب گردید . اسقف روم كه عنوان « پاپ » را بدست آورده بود ، درخواست كرد امپراطور برتری و تفوق او را بپذیرد .

نزاع میان امپراطوران و پاپ ها نقش محوری در تاریخ اروپا داشته و موجب تجزیه و تفرق ملت ها شده است . البته این جریان فراز و نشیب های متعددی داشته است ، گاهی امپراطوران پاپ ها را ندیده می گرفتند و بر كنار می داشتند و گاهی برعكس !

هنری چهارم ، یكی از امپراطوران پای پیاده به كنیسه «Conossa » رفت و سه روز تمام بدون كفش روی برف های مقابل كاخ پاپ ایستاد تا سرانجام پاپ حكم تكفیر او را لغو كرد !

امّا ایامی نیز بوده است كه امپراطوران و پاپ ها با صلح و صفا در كنار هم می زیستند . و ما امروز شاهد چنین تفاهمی هستیم .

پاپ امروز ( بندیكت ) و امپراطور امروز ( بوش ) نمونه ای عالی از این هماهنگی هستند كه طوفانی جهانی از جنگ صلیبی بوش را علیه « اسلام فاشیستی » ! در زمینه « جنگ بین تمدن ها » ( Clash of Civilization ) برپا كرده است.

اینك دویست و شصت و پنجمین پاپ در سخنرانی خویش در یكی از دانشگاه های آلمان اختلاف فاحشی را كه میان مسیحیت و اسلام دیده است این چنین بیان می كند كه مسیحیت بر عقلانیت استوار است در حالیكه اسلام آنرا انكار می كند . به این معنا كه مسیحیان در اعمال خداوند معقول بودن را باور دارند ، در حالیكه مسلمانان به چنین اصلی معتقد نیستند.

من به عنوان یك یهودی معتقد به جدائی دین از سیاست ( Atheist ) نمی خواهم در چنین منازعه و جدالی كه در خود توانائی درك منطق پاپ را ندارم وارد شوم . امّا نمی توانم به عنوان یك اسرائیلی كه در نزدیكی خط گُسَل این ( به اصطلاح ) جنگ تمدن ها ( War of Civilization) زندگی می كنم ، به سادگی از كنار این مسئله بی تفاوت بگذرم.

پاپ به جای دلیل آوردن برای ادعای ضعف عقلانیت در اسلام ، مدعی می شود كه محمد پیروانش را برای توسعه اسلام به نیروی شمشیر فرمان داده است. به نظر پاپ این امری غیر عقلانی است ، زیرا ایمان از روح پدید می آید نه از بدن ، و چگونه شمشیر می تواند روح را تسخیر كند ؟

پاپ برای اثبات این ادعا ، از میان همه مردم ، به گفتار یكی از امپراطورهای دوره بیزانس ، « مانوئل پالائلوگوس » دوم كه تعلق به دوران رقابت كلیسای شرقی در اواخر قرن چهاردهم دارد ، استناد می كند كه در بحبوحه مجادله ای با یك دانشمند مسلمان ایرانی گفته بود:

« به من نشان دهید فقط یك چیز تازه ای كه محمد آورده باشد ، شما جز مطالب شیطانی و غیر انسانی در آن چه او آورد نمی یابید مثلاً همین فرمانی كه برای توسعه آئین اش با شمشیر به پیروان خود داد.»

این كلمات سه سئوال را در ذهن خواننده به وجود می آورد:

۱ - چرا امپراطور این سخنان را گفته است ؟
۲ - آیا این ها صحیح است ؟
۳ - چرا پاپ حاضر به آن استناد می كند ؟
 

۱- چرا مانوئل دوم این سخنان را گفته است؟

مانوئل دوم به هنگام نوشتن این شرح فرمانروای یك امپراطوری در حال انقراض بود . او در سال ۱۳۹۱ به قدرت رسید ، زمانی كه تنها چند ایالت از آن امپراطوری درخشان روم باستان باقی مانده بود و بقیه در تسلط ترك ها قرار گرفته بود .در آن مقطع زمانی، تركان ، ( مسلمان ) عثمانی به سواحل « دانوب » رسیده ، بلغارستان و نواحی شمالی یونان را فتح كرده و دوبار ارتش رو به نابودی امپراطور را ، كه برای نجات نواحی شرقی امپراطور اعزام شده بود ، شكست داده بودند .

در ۲۹ ماه می سال ۱۴۵۳ فقط چند سال پس از مرگ مانوئل ، « كنستانتینوپل » ( استانبول فعلی ) پایتخت امپراطوری به دست ترك ها افتاده و نظامی كه بیش از هزار سال فرمانروائی داشت منقرض گردید .

مانوئل در دوران حكم رانی خویش برای جلب حمایت همه پایتخت های اروپائی تلاش فراوان كرد ، او قول متحد كردن كلیسا را داد . كوچكترین تردیدی نیست كه قصد او از ایراد این سخنان تحریك كشورهای مسیحی علیه ترك ها و یكپارچه كردن آن ها برای یك جنگ مذهبی جدید بود . سخن او ( نه نظریه ای اعتقادی ، بلكه ) عملی بود و دین را در خدمت سیاست قرار می داد.

به راحتی می توان تشخیص داد كه اظهارات پاپ چگونه و با چه دقتی در خدمت اهداف سیاسی امپراطور جورج بوش دوم كه می خواهد دنیای مسیحیت را علیه مسلمانانی كه آن ها را « محور شرارت » می نامد ، در آمده است . علاوه بر آن ، همانطور كه می دانیم ، ترك ها مجدداً ، امّا این بار به صورت صلح آمیز ، برای پیوستن به جامعه اروپائی در تلاش و تكاپو افتاده اند . این موضوع به خوبی آشكار است كه پاپ با سخنان خود از جریانی كه در برابر تقاضای پیوستن تركیه به جامعه اروپائی موضع گیری می كند ، حمایت كرده است .
 

۲ - آیا نشانه ای از حقیقت در مجادله مانوئل وجود دارد ؟

پاپ نیز مسئول و گرفتار این سخن می باشد . او به عنوان یك روحانی ( Theologian ) جدی و شناخته شده حق تحریف یك متن ( دینی ) را ندارد . او البته اعتراف می كند كه قرآن مسلمانان را از گسترش ایمان توسط زور مانع شده است ، و به آیه ۲۵۷ سوره بقره استناد می كند كه می گوید : هیچ فشاری در پذیرش دین نیست ( لا اكراه فی الدین ).
چگونه كسی می تواند چنین سخن صریح و بدون ابهامی را ندیده بگیرد ؟ پاپ به سادگی اظهار می دارد این فرمان مربوط به دوران ضعف و ناتوانی پیامبر ( در مكه ) بوده و بعدها ( در دوران هجرت به مدینه ) كه به قدرت رسید، پیروان خود را برای استفاده از شمشیر در خدمت ایمان فرمان داده است . اما چنین فرمانی در قرآن هرگز دیده نمی شود.

حضرت عیسی گفته است : « شما آنها را از میوه هایشان تشخیص خواهید داد » ، مناسبات مذاهب دیگر با اسلام را با آزمایش ساده ای می توان مورد ارزیابی قرار داد : چگونه فرمانروایان مسلمان در مدت بیش از هزار سال كه قدرت گسترش ایمان از طریق شمشیر را داشتند عمل كردند ؟ »

آری آنها هرگز چنین نكردند!

برای قرن ها مسلمانان بر یونان ( Greece ) مسلط بودند ، آیا یونانیان مسلمان شدند ؟ آیا هرگز كسی تلاش كرد آنان را مسلمان كند ؟ نه تنها چنین نبود ، بلكه مسیحیان یونانی در دوران حكومت عثمانی عالیترین مقامات اداری را داشتند.
 
بلغارها ، صرب ها ، رومانی ها ،‌ مجارها و بقیه ملت های اروپائی همزمان یا متناوب تحت سلطه دولت عثمانی بودند . با این حال به اعتقادات مسیحی خویش سخت چسبیده بودند ، هیچ كس آنها را به مسلمان شدن مجبور نمی كرد و همه آنها مؤمن به مسیحیت باقی ماندند.

درست است ، مردم آلبانی و بوسنیائی ها به اسلام روی آوردند ، امّا هیچ كس ادعا نكرده آنها تحت فشار تغییر مذهب دادند . آنها اسلام را پذیرفتند تا مورد توجه حكومت قرار گرفته و از مزایای آن بهره مند شوند.

در سال ۱۰۹۹ میلادی صلیبیون مسیحی اورشلیم را تصرف كردند و ساكنان مسلمان و یهودی آن را بی استثناء قتل عام كردند . آنهم به نام مسیح مهربان ! در چهارصد سالی كه فلسطین در اشغال مسلمانان بود مسیحیان همچنان اكثریت جمعیت آن دیار را تشكیل می دادند . در طول این مدت دراز ، هیچ تلاشی برای مجبور كردن آنان به اسلام اعمال نگردید . تنها پس از بیرون راندن صلیبیون از فلسطین بود كه اكثریت شهروندان شروع به پذیرش زبان عربی و ایمان اسلامی كردند و این ها اجداد بیشتر فلسطینی های امروز هستند.

هیچ مدرك و سندی ، به هر شكل ، وجود ندارد كه هرگز فشاری به یهودیان برای مسلمان شدن به كار رفته باشد . آن چنان كه به خوبی آشكار است ، در زمان حكمرانی مسلمانان ، یهودیان اسپانیا از چنان شكوفائی برخوردار بودند كه چنان لذت شكوفائی را در هیچ نقطه عالم ، تقریباً تا دوران اخیر، در تاریخ خود نداشتند . شاعرانی نظیر یهودا هالوی «Yehuda Halevy» به زبان عربی می نوشت هم چنین « ابن میمونه » ( Maimonides) فیلسوف بزرگ یهودی.

در اسپانیای اسلامی ، یهودیان به وزارت می رسیدند و شعرا و دانشمندانی عرضه می داشتند . در شهر اسلامی تولید و «‌ Toledo » اساتید مسیحی ، یهودی و مسلمان در كنار هم كار می كردند و متون فلسفی و علمی یونان باستان را ترجمه می كردند ، به راستی دورانی طلائی بود . چگونه چنین امری می تواند حقیقت داشته باشد كه پیامبر اسلام پیروانش را به شمشیر برای توسعه اسلام فرمان داده باشد ؟

آن چه پس از آن اتفاق افتاد گفتنی تر است ، زمانی كه كاتولیك ها بار دیگر اسپانیا را از مسلمانان باز پس گرفتند ، یك حكومت مذهبی ترور تأسیس كردند . یهودیان و مسلمانان در انتخاب یكی از این دو گزینه قرار گرفتند كه یا مسیحی شوند و یا آنكه شهر را تخلیه كنند ! و در غیر این صورت كشته می شوند ! صدها هزار یهودی رانده شده كجا می توانستند بگریزند ؟ تقریباً تمام آنها در آغوش باز كشورهای اسلامی پذیرفته شدند . یهودیان اسپانیا تماماً در جهان اسلام ، از مراكش تا غرب گرفته تا عراق در شرق ، از بلغارستان ( كه در آن زمان قسمتی از امپراطوری عثمانی بود ) در شمال گرفته تا سودان در جنوب ساكن شدند . آن ها مالیات مخصوص ( جزیه ) می پرداختند امّا از رفتن به سربازی و جنگ معاف بودند ، این یك معامله و توافقی بود كه بسیار خوشایند و مورد استقبال بیشتر یهودیان بود .

این مطلب نیز گفته شده است كه حكمرانان مسلمان به تغییر مذهب یهودیان و مسلمان شدن آنان روی خوشی نشان نمی دادند ، حتی اگر این امر با رغبت و اصرار انجام می شد ، زیرا این امر موجب كاهش در آمد دولت ( از ناحیه جزیه ) می شد.

هر یهودی صادق و آزاده ای كه در تاریخ ملت خود را بداند ، جز این نمی تواند كه احساس عمیقی از قدردانی و سپاس به اسلام داشته باشد كه یهودیان را در پنجاه نسل محافظت كرده است . آن هم در شرایطی كه دنیای مسیحیت آن ها را بارها مورد آزار و اذیت قرار داده تا بزور شمشیر دست از دین خود بردارند!

Every honest Jew who knows the history of his people cannot but feel a deep sense of gratitude to Islam which has protected the Jews for fifty generation while the Christian world persecuted the Jews and tried many times (by the sword) to get them to abandon their faith.

قصه « پیش روی اسلام با شمشیر » یك برچسب شیطانی است . این یكی از افسانه های دروغی است كه در طول دوران جنگ علیه مسیحیان برای باز پس گیری اسپانیا در اروپا ساخته پرداخته شده بود ، صلیبیون و تنفر آنها نسبت به مسلمانان ترك ، كه در آستانه تصرف شهر « وین » ( پایتخت اتریش ) بودند ، در پیدایش این مسئله دخالت داشته است.

من شك دارم « پاپ » آلمانی الاصل نیز وجداناً اعتقاد به چنین داستان دروغین داشته باشد . مفهوم آن این است كه رهبر كاتولیك های جهان كه یك عالم الهی مسیحی است ، تلاش لازم برای مطالعه تاریخ دیگر مذاهب را نكرده است.
 

۳ - چرا او این كلمات را به صورت عمومی بیان داشته است و چرا حالا ؟

با توجه به زمینه جنگ مذهبی جدید بوش و حامیان اوانجلیست او باشعار « اسلام فاشیستی » و « جنگ واحد علیه تروریسم » ، به خصوص در شرایطی كه « تروریسم » نقطه ضعفی برای مسلمانان محسوب شده است ، هیچ راه گریزی برای این تصور ذهنی كه سخن پاپ بی ارتباط با این مسائل نیست وجود ندارد . برای كارگزاران بوش همین اتهام (تروریسم) برای منطقی جلوه دادن اشغال منابع نفتی كفایت می كند . این اولین بار در تاریخ نیست كه یك سرپوش مذهبی منافع اقتصادی را زیر خود پنهان می كند . برای اولین بار نیست كه یك لشكر كشی چپاولگرانه یك جنگ مذهبی می شود.

سخنان پاپ با چنین تلاشی آمیخته می گردد ، چه كسی می تواند نتایج وخیم و شوم آنرا پیش بینی كند ؟

شنبه 27/7/1387 - 10:7
ادبی هنری

اوریانا فالاچی روزنامه نگار برجسته
ایتالیائی ، از وینستون چرچیل سئوال میکند
، آقای نخست وزیر شما چرا برای ایجاد یک
دولت استعماری و دست نشانده به آنسوی
اقیانوس هند میروید و دولت هند شرقی را
بوجود می آورید ، اما این کار را نمیتوانید

در بیخ گوشتان یعنی در کشور ایرلند که
سالهاست با شما در جنگ وستیز است
انجام بدهید ؟

وینستون چرچیل بعد از اندکی تامل پاسخ
میدهد : برای انجام این کار به دو ابزار مهم
احتیاج داریم که آن دو ابزار را در ایرلند
در اختیار نداریم . روزنامه نگار میپرسد .
آن دو ابزار چیست ؟


چرچیل پاسخ میدهد : اکثریت نادان ، و
اقلیت خائن .


شنبه 27/7/1387 - 10:4
ادبی هنری

در روزگار قدیم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در یک جاده اصلى قرار داد. سپس در گوشه‌اى قایم شد تا ببیند چه کسى آن را از جلوى مسیر بر می‌دارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌هاى خود به کنار سنگ رسیدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسیارى از آن‌ها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هیچیک از آنان کارى به سنگ نداشتند**.  **سپس یک مرد روستایى با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید. بارش را زمین گذاشت و شانه‌اش را زیر سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدن‌ها و عرق ریختن‌هاى زیاد بالاخره موفق شد. هنگامى که سراغ بار سبزیجاتش رفت تا آن‌ها را بر دوش بگیرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کیسه‌اى زیر آن سنگ در زمین فرو رفته است.کیسه را باز کرد پر از سکه‌هاى طلا بود و یادداشتى از جانب شاه که این سکه‌ها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند. آنمرد روستایى چیزى را می‌دانست که بسیارى از ما نمی‌دانیم**! «**هر مانعى= فرصتى

شنبه 27/7/1387 - 10:1
ادبی هنری
در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر ١٠ ساله‌اى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت میزى نشست. خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت**. **  - **پسر پرسید: بستنى با شکلات چند است؟** **  - **خدمتکار گفت: ٥٠ سنت** ** **پسر کوچک دستش  را در جیبش کرد، تمام پول خردهایش را در آورد و شمرد. بعد پرسید**: ** - **بستنى خالى چنداست؟** ** **خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پر شده بود و عده‌اى بیرون قهوه فروشى منتظر خالى شدن میز ایستاده بودند، با بی‌حوصلگى گفت**: ** - **٣٥** سنت ** - **پسر دوباره سکه‌هایش را شمرد و گفت**: ** -**براى من یک بستنى بیاورید**. ** **خدمتکار یک بستنى آورد و صورت‌حساب را نیز روى میزگذاشت و رفت. پسر بستنى را تمام کرد، صورت‌حساب را برداشت و پولش را به صندوق‌دار پرداخت کرد و رفت. هنگامى که خدمتکار براى تمیز کردن میز رفت، گریه‌اش گرفت. پسر بچه روى میز در کنار بشقاب خالى، ١٥ سنت براى او انعام گذاشته بود**.**  **یعنى او با پول‌هایش می‌توانست بستنى با شکلات بخورد امّا چون پولى براى انعام دادن برایش باقى نمی‌ماند، این کار را نکرده بود و بستنىخالى خورده بود* *. **  
شنبه 27/7/1387 - 10:0
ادبی هنری
یک شب، حدود ساعت ٥/١١بعدازظهر، یک زن مسن سیاه پوست آمریکایى در کنار یک بزرگراه و در زیر باران شدیدى که می‌بارید ایستاده بود. ماشینش خراب شده بود و نیازمند استفاده از وسیله نقلیه دیگرى بود. او که کاملاً خیس شده بود دستش را جلوى ماشینى که از روبرو می‌آمد بلند کرد. راننده آن ماشین که یک جوان سفیدپوست بود براى کمک به او توقف کرد. البته باید توجه داشت که این ماجرا در دهه ١٩٦٠ و اوج تنش‌هاى میان سفیدپوستان و سیاه‌پوستان در آمریکا بود. مرد جوان آن زن سیاه‌پوست را به داخل ماشینش برد تا از زیر باران نجات یابد و بعد مسیرش را عوض کرد و به ایستگاه قطار رفت و از آن جا یک تاکسى براى زن گرفت و او را کمک کرد تا سوار تاکسى شود**. **  **زن که ظاهراً خیلى عجله داشت از مرد جوان تشکر کرد و آدرس منزلش را پرسید. چند روز بعد، مرد جوان در خانه بود که صداى زنگ در برخاست.. با کمال تعجب دید که یک تلویزیون رنگى بزرگ برایش آورده‌اند.یادداشتى هم همراهش بود با این مضمون**: **  «**از شما به خاطر کمکى که آن شب به من در بزرگراه کردید بسیار متشکرم. باران نه  تنها لباس‌هایم که روح و جانم را هم خیس کرده بود. تا آن که شما مثل فرشته نجات سر رسیدید. به دلیل محبت شما، من توانستم در آخرین لحظه‌هاى زندگى همسرم و درست قبل از این که چشم از این جهان فرو بندد در کنارش باشم. به درگاه خداوند براى شما به خاطرکمک بی‌شائبه به دیگران دعا می‌کنم**.» **
شنبه 27/7/1387 - 9:58
ادبی هنری
من دانشجوى سال دوم بودم. یک روز سر جلسه امتحان وقتى چشمم به سوال آخر افتاد، خنده‌ام گرفت. فکر کردم استاد حتماً قصد شوخى کردن داشته است. سوال این بود: «نام کوچک زنى که محوطه دانشکده را نظافت می‌کند چیست؟**»** **من آن زن نظافتچى را بارها دیده بودم. زنى بلند قد، با موهاى جو گندمى و حدوداً شصت ساله بود. امّا نام  کوچکش را از کجا باید می‌دانستم؟** ** **من برگه امتحانى را تحویل دادم و سوال آخر را بی‌جواب گذاشتم. درست قبل از آن که از کلاس خارج شوم دانشجویى از استاد سوال کرد آیا سوال آخر هم در بارم‌بندى نمرات محسوب می‌شود؟** ** **استاد گفت: حتماً و ادامه داد: شما در حرفه خود با آدم‌هاى بسیارى ملاقات خواهید کرد. همه آن‌ها مهم هستند و شایسته توجه و ملاحظه شما می‌باشند، حتى اگر تنها کارى که می‌کنید لبخند زدن و سلام کردن به آن‌ها باشد**. ** **من این درس را هیچگاه فراموش نکرده‌ام**. *  *
شنبه 27/7/1387 - 9:57
ادبی هنری
شب کریسمس بود وهوا، سرد و برفی**.*  *پسرک، در حالی‌که پاهایبرهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد**.  *در نگاهش چیزی موج می‌زد، انگاری که با نگاهش ، نداشته‌هاش رو از خدا طلب می‌کرد، انگاری با چشم‌هاش آرزو می‌کرد**.*  *خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد**.** - **آهای، آقا پسر**!**

 **پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.پسرک با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزانپرسید**:** - **شما خدا هستید؟** - **نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم**!** - **آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید

شنبه 27/7/1387 - 9:42
ادبی هنری
روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد  تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد**: *  *امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!1** *  *وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است**. ** **حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل، فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است .... لبخند بزنید*
شنبه 27/7/1387 - 9:39
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته