• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1568
تعداد نظرات : 388
زمان آخرین مطلب : 3805روز قبل
آموزش و تحقيقات

یک ماساژور در شهر جاکارتای اندونزی مشتری ها را با مار پیتون ماساژ می دهد.

به گزارش گروه اخبار علمی ایرنا از وبسایت یاهو ، به گفته این ماساژور حرکت این مار بر روی بدن انسان سبب ترشح آدرنالین می شود و این عمل تاثیر مثبتی بر متابولیسم بدن انسان دارد.

مار پیتون از خانواده مارهای غیرسمی است که در آفریقا، آسیا و استرالیا یافت می شود. این مار همچنین از بزرگ ترین مارهای جهان است . اندازه متوسط پیتون ها به 16 فوت می رسد که تقریبا دو برابر بزرگترین مار سمی جهان (شاه کبری ) است.

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:57
آموزش و تحقيقات

متخصصان اطفال تاکید دارند که کودکان نیز مانند بزرگسالان باید در طول روز به میزان کافی مایعات مصرف کنند چرا که اعضای مختلف بدن کودکانی که آب و مایعات کافی نمی‌نوشند به درستی فعالیت نمی‌کنند.

11-961.jpg

به گزارش سرویس «سلامت» خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)،‌ سایت اینترنتی هلث‌دی‌نیوز در مقاله‌ای دراین‌باره منتشر کرد: طبق گفته پزشکان والدین می‌توانند با رعایت نکات ساده‌ای به بدن کودکان و خردسالان خود آب کافی برسانند و به بهبود وضعیت سلامت آنها کمک کنند. برخی از این توصیه‌های مفید عبارتند از:

 

- آب و شیر بهترین و مناسب‌ترین نوشیدنی‌ها برای کودکان هستند. همچنین افزودن آب‌میوه‌های طبیعی که محتوی آب بیشتری دارند به برنامه غذایی روزانه کودکان توصیه می‌شود.

 

- فرزندان خود را تشویق کنید زمان‌هایی که احساس تشنگی دارند، آب بنوشند و همراه غذا نیز به جای نوشابه به آب خوردن عادت کنند.

 

- اطمینان پیدا کنید فرزندانتان هنگام بالا رفتن دمای هوا و زمان‌هایی که بیرون از خانه هستند به اندازه کافی آب می‌نوشند.

 

- کودکانتان را تشویق کنید پیش از بازی یا ورزش کردن و پس از آن آب بنوشند.

سه شنبه 7/8/1392 - 23:33
اطلاعات دارویی و پزشکی

یک فوق تخصص زانو گفت: تعویض سطوح مفصلی می‌تواند مشکل درد زانو و تغییر شکل آن را حل کند و بیمار را به فعالیت‌های روزمره برگرداند.

 


25-372.jpg

دکتر علیرضا وریانی در گفت وگو با خبرنگار ایسنا منطقه دانشگاه علوم پزشکی تهران، با اشاره به اینکه در مواقعی که به علت آسیب‌های زانو این مفصل تخریب شده است، دردهای شدیدی در آن ایجاد می‌شود، گفت: در این حالت ممکن است فرد از انجام فعالیت‌های ساده‌ای نظیر بالا رفتن از پله و یا راه رفتن ناتوان شود.

 

وی گفت: درد حتی ممکن است در هنگام نشستن و خوابیدن هم وجود داشته باشد. اگر استفاده از دارو، تغییر سطح فعالیت‌های روزمره زندگی و استفاده از عصا هم نتواند کمکی به کاهش مشکلات بیمار بکند معمولا آخرین اقدام درمانی تعویض مفصل زانو است.

 

این متخصص ارتوپدی گفت: تعویض سطوح مفصلی می تواند مشکل درد زانو و تغییر شکل آنرا حل کند و بیمار را به فعالیت های روزمره برگرداند.

 

دکتر وریانی با بیان اینکه زانو بزرگترین مفصل بدن است، گفت: این مفصل از کنار هم قرار گرفتن سه استخوان تشکیل شده است. قسمت پایینی استخوان ران، قسمت بالایی استخوان ساق و استخوان کشکک. قسمت انتهای پایینی ران روی ساق حرکات لولایی دارد و کشکک در فرورفتگی شیار مانند پهنی که در جلوی انتهای پایینی ران قرار دارد می تواند به طرف بالا و پایین حرکت کند.

 

وی در ادامه افزود: در قسمت هایی که این سه استخوان با یکدیگر تماس دارند سطح آنها پوشیده از غضروف است و همین سطح لغزنده موجب می شود که این سه استخوان به راحتی روی یکدیگر حرکت کنند. همچنین داخل مفصل زانو مایع غلیظ و لزجی به نام مایع مفصلی یا مایع سینوویال وجود دارد که روی غضروف‌ها را لیز می‌کند و موجب تسهیل بیشتر حرکت مفصل می‌شود.

 

دکتر وریانی در خصوص علل شایع درد شدید و محدودیت حرکتی زانو گفت: آرتروز یا استئوآرتریت از علل شایع درد زانو است که در سنین بالاتر از 50 سالگی بروز می‌کند. در این بیماری غضروف مفصل کم کم از بین می رود. در نتیجه استخوان‌های بدون غضروف روی یکدیگر سائیده می شوند که نتیجه آن درد و محدودیت حرکت ایجاد می شود.

 

وی گفت: در آرتریت روماتویید لایه سینوویال (که سطح داخلی کپسول مفصلی را پوشانده و مسئول ترش مایع سینوویال است) رشد کرده و ملتهب می شود و مایع زیادی ترشح می‌کند. این التهاب بتدریج موجب آسیب و از دست رفتن غضروف مفصلی شده که نتیجه آن درد و محدودیت حرکتی است.

 

این فوق تخصص زانو یادآور شد: ضربات زانو که از علل شایع درد زانواست، ممکن است به علت بد جوش خوردن محل شکستگی یا آسیب شدید لیگامان‌های زانو باشد. این ضایعات می‌توانند بتدریج به غضروف مفصل صدمه زده و موجب درد و محدودیت حرکت شوند.

 

دکتر وریانی تصریح کرد: تصمیم گیری برای جراحی تعویض مفصل فقط به عهده پزشک ارتوپد نیست. این یک تصمیم دسته جمعی است که در آن خود بیمار و خانواده وی نیز باید دخالت کنند.

 

وی در پایان گفت: در بیمارانی که درد شدید مفصل زانو وجود دارد، بطوریکه فعالیت‌های روزمره مثل راه رفتن، بالا رفتن از پله و نشستن و بلند شدن از روی صندلی را هم محدود می کند، درد متوسط یا شدید زانو حتی در موقع استراحت، درد زانو همراه با تغییر شکل و انحراف زانو، درد همراه با خشکی در حرکت مفصل زانو، دردی که با استفاده از داروهای ضد التهابی کاهش نمی یابد از مشکلاتی هستند که در این حالت بیمار می تواند کاندید مناسبی جهت جراحی و تعویض مفصل زانو باشد.

سه شنبه 7/8/1392 - 23:31
اطلاعات دارویی و پزشکی

یک متخصص ارولوژی با اشاره به اینکه بیش از نیمی از مردان با بالا رفتن سن به بزرگی خوش خیم پروستات مبتلا می‌شوند، افزود: وجود یک پروستات بزرگ دلیلی بر نیاز به درمان نیست، اما اگر باعث بروز اختلالات جنسی و مشکلات ادراری در فرد شود باید تحت درمان قرار گیرد.

digestion.jpg

دکتر مجید صفوی در گفت وگو با خبرنگار ایسنا منطقه دانشگاه علوم پزشکی تهران، تکرر ادرار را از مهمترین علائم بیماری بزرگی خوش خیم پروستات عنوان کرد و گفت: بزرگی پروستات در روند ادرار کردن دخالت می‌کند و منجر به بروز علایمی نظیر جریان ضعیف ادراری، احساس عدم تخلیه کامل مثانه، تأخیر در شروع ادرار، احساس ادرار کردن مکرر، بیدار شدن از خواب در شب جهت ادرار کردن و نیاز به زور زدن برای ادرار کردن می‌شود.

 

این عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران ادامه داد: در تعداد کمی از موارد ممکن است این عارضه منجر به بروز عفونت‌های مکرر ادراری، عدم تخلیه کامل ادرار و آسیب‌های تدریجی به مثانه و کلیه‌ها شود.

 

دکتر صفوی با بیان اینکه تشخیص بیماری پروستات باید توسط پزشک متخصص صورت گیرد، اظهار داشت: تشخیص بیماری با آزمایش پروستات در خون (PSA)، انجام آزمایش سیستوسکوپی، سی تی اسکن صورت می‌گیرد.

 

این متخصص ارولوژی تاکید کرد: عوارض بیماری پروستات دردناک و رنج آور است چرا که تشخیص به موقع ، نتیجه درمان موفق‌تر می‌شود.

 

وی با اشاره به اینکه درمان‌های گیاهی تاثیر چندانی در کاهش علایم بیماری ندارند، افزود: داروهایی که سبب مهار گیرنده‌های آلفا در کپسول پروستات شده و با انبساط عضلات صاف موجود در کپسول پروستات سبب باز شدن گردن مثانه و آسان شدن تخلیه مثانه می‌شوند بسیار موثرند و در کاهش درد و عارضه بسیار کمی دارند اما در صورت بی اثر بودن داروها و تشدید علایم، مؤثرترین روش درمانی جراحی است.

 

دکتر صفوی با توصیه بر یک رژیم غذایی متعادل از نظر مصرف میوه، سبزیجات، غذاهای کم چربی اظهار کرد: سیگار می‌تواند یکی از عوامل مهم اکثر بیماری‌های خطرناک از جمله پروستات باشد.

سه شنبه 7/8/1392 - 23:30
اطلاعات دارویی و پزشکی

یک متخصص اپیدمیولوژی می‌گوید: از هر صد هزار زن ایرانی ۳۰ نفر به سرطان پستان مبتلا می‌شوند و احتمال می‌دهیم سالانه ۸ تا ۱۰ هزار زن ایرانی گرفتار این سرطان شوند.

خبرگزاری فارس: ابتلای سالانه ۸ تا ۱۰ هزار زن ایرانی به سرطان سینه

به گزارش خبرنگار بهداشت و درمان فارس، شهپر حقیقت امروز در نشست خبری ششمین کنگره سرطان سینه گفت: در سال 88 هفت هزار و 600 بیمار مبتلا به سرطان سینه شناسایی شد که احتمال می‌دهیم سالانه بین 8 تا 10 هزار مورد جدید به مبتلایان اضافه شود.

وی افزود: بروز بیماری در ایران حدود 30 در صد هزار است و پیش‌بینی می‌شود تا سال 2030 در بین کشورهای در حال توسعه تظاهر بیشتری نسبت به کشورهای توسعه یافته داشته باشد.

این متخصص اپیدمیولوژی با اشاره به اهمیت تشخیص زود هنگام سرطان سینه گفت: این بیماری اگر در مراحل اولیه تشخیص داده شود هم میزان بقای فرد و هم اثربخشی بیشتر روش‌های درمانی را در پی دارد. چرا که اکنون میزان بقای 5 ساله (5 سال زندگی بدون عوارض) تا 71 درصد گزارش شده است. البته تشخیص زود هنگام نقش بسزایی دارد که معاینه‌های خودآزمایی فرد و ماموگرافی می‌تواند در این بخش کمک‌کننده باشد.

در ادامه این نشست خبری، آسیه الفت‌بخش، رئیس کمیته جراحی ششمین کنگره سرطان سینه خاطر نشان کرد: در سال‌های گذشته در اغلب جراحی‌های سرطان سینه اندام فرد به صورت کامل برای پیشگیری از سرایت سرطان به بافت‌های دیگر برداشته می‌شد اما الان با پیشرفت علم تا 80 درصد موارد سعی می‌کنیم اندام سینه را حفظ کنیم.

وی تصریح کرد: فقط در 20 درصد موارد و در مراحل پیشرفته بیماری به برداشتن کامل بافت پستان مجبور می‌شویم چرا که طبق مطالعات اخیر فقط با برداشتن توده بدخیم و 2 میلی‌متر از حاشیه بافت سالم می‌توان فرد را درمان کرد.

به گفته الفت بخش اکنون با جراحی‌های آنکوپلاستی هنگام برداشتن بافت سرطانی شده همزمان می‌توان جراحی پلاستیک نیز برای بیمار انجام داد تا کمترین نقض عضو و بدشکلی اندام بر جای بماند.

به گزارش فارس، تازه‌ترین روش‌های درمانی تشخیصی سرطان سینه از 15 تا 18 آبان در تالار امام مجتمع بیمارستانی امام خمینی(ره) توسط پژوهشکده سرطان سینه جهاد دانشگاهی برگزار می‌شود و برای گروه‌های مختلف پزشکی و پیراپزشکی 18 امتیاز بازآموزی دارد.

سه شنبه 7/8/1392 - 23:28
شهدا و دفاع مقدس

شهید امینی می‌گفت: «من را آن طرف آب می‌خواهند ببرند، من نمی‌خواهم بروم! من هنوز در این دنیا کار دارم! می‌خواهم پشیمان‌شان کنم! پدرم دست‌تنهاست می‌خواهم کمک او باشم!».

خبرگزاری فارس: روایت زاکانی از رزمنده‌ای که نمی‌خواست شهید شود

به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس(باشگاه توانا)، علی زاکانی طی برنامه‌ای که با عنوان«سبک زندگی به شیوه شهدا» در حرم شهدای گمنام شهرک واوان اسلامشهر برگزار شد، اظهار داشت: وقتی به انقلاب و رمز ماندگاری انقلاب دقت می‌کنیم، می‌بینیم که امام خمینی(ره) در سال 67 توجه ما را معطوف به فرهنگ بسیج می‌‌کنند، می‌فرمایند: «اگر بر کشوری نوای دلنشین فرهنگ بسیجی حاکم شد چشم طعم دشمنان از آن کشور برگرفته خواهد شد». وقتی به این فرهنگ رجوع می‌کنیم و نمونه‌های عملی آن را می‌خواهیم در زندگی افراد جستجو کنیم، بهترین افراد را شهدا می‌یابیم.

وی ادامه داد: شهدا حامل فرهنگ بسیجی بودند و در زندگی خودشان مسیری را اختیار و انتخاب کردند که این مدال بزرگ را گرفتند که نصیب هر کسی نمی‌شود؛ شهدا کسانی بودند مثل من و شما! کسانی که با شهدا زندگی کردند مثل من و شما خنده داشتند، گریه داشتند، شادی داشتند، ناراحتی داشتند، تندی می‌کردند، کندی می‌کردند؛ آدم هایی نبودند که از فضا آمده باشند! اما آنها چه کردند که خدا انتخاب‌شان کرد؟! چه کردند که این چنین مدال افتخاری را گرفتند؟!

زاکانی بیان داشت: یکی از وجوه سیره‌ی شهدا شهادت‌طلبی است؛ نمونه‌هایی را در تاریخ سراغ داریم و داستان کربلا را مرور می‌کنیم؛ اگر همان فرهنگ را ما منتقل کنیم، در دوران خود مشاهده کنیم، می‌بینیم که شهدا آدم‌های عادی بودند که روی خودشان کار کرده بودند و مسیری را دنبال کردند که صاحب چنین مقامی شدند.

وی خاطرنشان کرد: یکی از ویژگی‌های آنها این بود که عاشق شهادت بودند؛ اثر این عشق به شهادت را خارج از مرزهای  هم می‌توان پیدا کنید؛ سال 61 اسراییل به جنوب لبنان حمله کرد تا سال 79 در جنوب لبنان بود؛ کل ورود آنها تا بیروت کمتر از 24 ساعت کشید؛ در این 18 سال حدود 19 هزار لبنانی شهید شدند؛ این را مقایسه کنیم با سال 85 جنگ 33 روزه. سید حسن نصرلله بعد از جنگ 33 روزه آمده بود ایران. توفیق بود 3 ساعت محضرشان بودیم. شهید مغنیه هم همراه‌شان بود. شروع کردند به گفتن خاطرات جنگ 33 روزه. ایشان می‌گفتند کسی بود که پشتیبان مالی حزب‌الله بود. خیلی پولدار بود. در جنگ اسراییل تمام اموال و دارایی‌های او از بین رفت. یک روز بعد از جنگ او را دیدم خیلی پکر و ناراحت بود. در دلم گفتم این بنده خدا به خاطر اموالش ناراحت است. رفتم و از او پرسیدم: «چرا ناراحتی؟» خواستم مثلاً از او دلجویی کنم؛ او گفت: «من ناراحتم به خاطر اینکه فهمیدم آدم بی‌توفیق و نالایقی هستم!» گفتم: «چرا؟» گفت: «چون فرزند من در جبهه‌ها شهید نشد! خدا از من قبول نکرد!» این دستمایه اساسیِ فرهنگی است که منجر به برهم زدن معادلات جهانی می‌شود.

زاکانی افزود: شهادت‌طلبی شهدا مؤلفه‌ای است در زندگی آنها که در نهایت منجر به این می‌شود که خداوند این شهدا رو قبول و انتخاب کند؛ اگر به نوشته‌های شهید چمران رجوع کنید او در نوشته‌های لحظات آخر زندگی مادیش با اعضای بدنش صحبت می‌کند و به آنها می‌گوید آبروی مرا در لحظات آخر حفظ کنید. تا لحظاتی دیگر شما برای همیشه آرامش خواهید داشت. او می‌داند کدام سمت و سو می‌رود؛ این راه را هم عاشقانه انتخاب کرده است. این آگاهی را هم دارد که وقتی در این مسیر حرکت می‌کند دارد مورد پذیرش واقع می‌شود. اگر گذشته‌ی شهید چمران را دنبال کنید این سؤال برایتان به وجود می‌آید که چگونه این مدال افتخارآمیز را به او دادند؟!

وی بیان داشت: من فکر می‌کنم بزرگترین هنر شهید چمران در دست نوشته‌ی او به مادرش است که وقتی بعد از سی و چند سال از خارج از کشور بازمی‌گردد، به مادرش می‌گوید که من قولی که به شما داده بودم رعایت کردم و در خارج از کشور گناه نکردم. بله! آدم با گناه نکردن به همه جا می‌رسد؛ رعیت آن در ابتدا سخت است اما بعد که ملکه انسان شد، راحت‌تر است و اراده می‌خواهد.

زاکانی در ادامه درباره شهید «احمد امینی» که از لحظه شهادتش خبر داشت، گفت: شهید امینی بچه‌ میدان شوش بود؛ باهم رفتیم برای اطلاعات عملیات در منطقه عملیاتی «والفجر هشت»؛ در بیمارستان خرمشهر مستقر بودیم؛ گردان حضرت علی‌اصغر(ع) لشکر 10 سیدالشهدا(ع) بودیم. وقتی حرکت کردیم که برویم به سمت گمرک خرمشهر در اتوبوس احمد به من گفت بیا یکی از سوره‌های جزء 30 را حفظ کنیم و خودش هم آن سوره را مرور می‌کرد. از اتوبوس پیاده شدیم، هوا هم داشت تاریک می‌شد؛ به ستون حرکت کردیم و رسیدیم لب آب و در کنار نهر عرایض مستقر شدیم.

 

شهید احمد امینی

وی ادامه داد: دقایقی بعد کسی خواست از جلوی ما رد شود، یک دفعه احمد امینی گیر داد به او داد در مورد یک چیزِ بی‌مورد! بحث‌شان شد! گفتم: «احمد خیلی بد است شب عملیاتی گیر دادی به این بنده خدا!» اما به من محل نگذاشت! دقایقی بعد دیدم احمد شروع کرده است به بشکن زدن! و شروع کردن یکی از شعرهای محله خودمان شوش را خواندن. دوباره گفتم: «احمد این کارها خیلی بد است!» کمی ناراحت شد و گفت «عه! اینقدر گیر نده! تو چیزی متوجه نمی‌شوی! من را آن طرف آب می‌خواهند ببرند، من نمی‌خواهم بروم! من کار دارم در این دنیا هنوز! می‌خواهم پشیمانشان کنم! پدرم دست تنهاست می‌خواهم کمک او باشم!».

زاکانی خاطرنشان کرد: من دیگر هیچ چیز نگفتم؛ نشستیم در قایق؛ ما اولین قایق عبور کننده از اروند بودیم؛ آتش یک سره‌ی دشمن می‌آمد. ما 8 - 9 نفر بچه‌های اطلاعات عملیات در قایق بودیم؛ ذکر حسین گرفته بودیم و حرکت می‌کردیم. وقتی رسیدم آن طرف پیاده شدیم در آب تا کمر رفتیم داخل آب. با عراقی‌ها درگیر شدیم که عراقی‌ها می‌گفتند تعال تعال! در یک لحظه که من، حمید میرزایی و احمد بودیم ناگهان صدای چاشنی نارنجک آمد، گفتم: «بچه‌ها نارنجک!» بعد حمید میرزایی را با دستم هول دادم به طرفی و خودم هم شیرجه رفتم به سمتی اما احمد همان طور ایستاد و ترکشی رفت خورد به قلبش و درجا شهید شد.

وی اظهار داشت: عرض بنده این است که احمد را راضی کردند و بردند؛ یعنی جای او را نشان دادند و بردند؛ اینکه انسان می‌بیند که چه اتفاقی برایش می‌افتد، مهم است. اگر امروز ما روحیه‌ی شهادت‌طلبی را در خودمان زنده نگه داشتیم، برنده هستیم. اگر فرهنگ بسیج را احیا کردیم و زنده نگه داشتیم، برنده هستیم

سه شنبه 7/8/1392 - 23:26
آموزش و تحقيقات

یک دندانپزشک گفت: مواد سفیدکننده و ضد سیگار که اغلب استاندارد نیستند، با داشتن ذرات سیلیکا، ‌آلومینا و ... می‌توانند باعث سایش مینای دندان شوند.

خبرگزاری فارس: مواد سفیدکننده و ضد سیگار باعث سایش مینای دندان می‌شوند

مصطفی فاطمی در گفت‌وگو با خبرنگار بهداشت و درمان فارس، اظهار داشت: مینای دندان سخت‌ترین بافت بدن است و حتی از استخوان‌ها نیز محکم‌تر است.

این دندانپزشک گفت: مینای دندان یک بافت معدنی محسوب می‌شود، بنابراین هر فرآیندی که باعث کاهش مواد معدنی مینا شود، می‌تواند استحکام آن را کاهش دهد و باعث ایجاد فرآیند پوسیدگی شود.

عضو هیئت علمی جهاد دانشگاهی تصریح کرد: مواد ساینده نیز می‌تواند باعث آسیب به مینا شوند که در محدوده مواد غذایی به ندرت پیدا می‌شود؛ اما برخی از موادی که به عنوان مواد سفیدکننده و ضد سیگار (پودر اسموکر) کاربرد دارند و اغلب استاندارد هم نیستند، با داشتن ذرات سیلیکا، ‌آلومینا و ... می‌توانند باعث سایش مینای دندان شوند.

این دندانپزشک ادامه داد: به طور کلی مواد غذایی قندی در فرآیند تبدیل به اسید لاکتیک توسط باکتری‌های دهان می‌تواند کلسیم و دیگر مواد معدنی را از بین برده و علاوه بر کاهش استحکام، فرآیند پوسیدگی را آغاز کنند.

فاطمی افزود: در این حالت توصیه می‌شود بلافاصله پس از مصرف هرگونه مواد قندی و نشاسته‌ای مانند بیسکویت، نان، شیرینی و تنقلات بلافاصله دهان را شسته و دندان را مسواک بزنند.

دوشنبه 6/8/1392 - 21:16
اطلاعات دارویی و پزشکی

متخصص اطفال گفت: همراه بودن ترشحات چشم همراه با تب جزئی، آبریزش بینی و سرفه غالباً نشان از عفونت‌های ویروسی است و اکثر این کودکان برای برطرف کردن سرماخوردگی خود به آنتی‌بیوتیک نیاز ندارند.

خبرگزاری فارس: ترشح چشم همراه با آبریزش بینی به آنتی‌بیوتیک نیاز ندارد

محمدرضا اسماعیلی در گفت‌وگو با خبرنگار بهداشت و درمان فارس، اظهار داشت: اگر کودکی ترشح چشم داشته باشد، در درجه اول باید به عفونت‌های چشمی مشکوک شد، خصوصاً اگر طی روزهای اخیر این علائم بروز پیدا کرده باشد.

متخصص اطفال گفت: در نوزادانی که روزهای اول بعد از تولد را سپری می‌کنند، ترشح چشم ممکن است همراه با گرفتگی مجاری اشکی باشد که یکی از علت‌های بروز آن می‌تواند عفونت‌های حین زایمان باشد.

دانشیار دانشگاه علوم پزشکی بابل ادامه داد: در سنین بالاتر عفونت‌های ویروسی که سبب ترشح چشم می‌شود ممکن است علائمی نظیر علائم سرماخوردگی را نیز با خود همراه داشته باشند.

وی افزود: همراه بودن ترشحات چشم همراه با تب جزئی، آبریزش بینی و سرفه غالباً نشان از عفونت‌های ویروسی است که اکثر این کودکان برای برطرف کردن سرماخوردگی خود  به آنتی‌بیوتیک نیاز ندارند.

متخصص اطفال گفت: عفونت‌های ویروسی بسته به علت خود خودبخود بهبود پیدا می‌کنند، اما عفونت‌های میکروبی چشم که ترشحاتی غلیظ‌تر و شدیدتر هستند، باید توسط  چشم‌پزشک معاینه شود و ممکن است نیاز به آنتی‌بیوتیک چشمی داشته باشند.

اسماعیلی در پاسخ به پرسش فارس مبنی بر شستن ترشحات چشم با چای تازه‌دم و مایعات دیگر، گفت: این مطالب از نظر علمی در جایی مکتوب نیست و به طور کلی شست و شو دادن چشم با مایعات غیر بهداشتی ممکن است به تشدید عفونت چشم منجر شود.

دوشنبه 6/8/1392 - 21:14
شهدا و دفاع مقدس

وقتی ما را داخل گودال انداختند، برادرها جا باز کردند. روی دست و پای همدیگر نشستند تا ما دو تا راحت بنشینیم و معذّب نباشیم. سربازهای عراقی که این صحنه را دیدند، به آنها تشر زدند.

خبرگزاری فارس: قسم خوردن اسمال یخی بر سر ناموس در اردوگاه اسارت بعثی‌ها

گروه حماسه و مقاومت فارس- وقتی ما را داخل گودال انداختند، برادرها جا باز کردند. روی دست و پای همدیگر نشستند تا ما دو تا راحت بنشینیم و معذّب نباشیم. سربازهای عراقی که این صحنه را دیدند، به آنها تشر زدند که چرا جا باز می‌کنید و روی دست و پای هم نشسته‌اید و با اسلحه‌هایشان برادرها را از هم دور می‌کردند. نگاه‌های چندش آور و کش‌دارشان از روی ما برداشته نمی‌شد. یکباره یکی از برادرها که لباس شخصی و هیکل بلند و درشتی داشت با سر تراشیده و سبیل‌های پرپشت، بلند شد و با لهجه‌ی غلیظ آبادانی، جواد را صدا کرد و گفت: هرچی گفتم راست و حسینی براشون ترجمه کن تا شیرفهم بشن!

رو به سربازهای بعثی کرد و گفت: به من می‌گن اسمال یخی، بچه‌ی آخر خطم نگاه به سرم کن ببین چقدر خط خطیه، هرخطش برای دفاع از ناموسمونه. ما به سر ناموسمون قسم می‌خوریم، فهمیدی؟ جوانمرد مُردن و با غیرت و شرف مُردن برای ما افتخاره. دست به سبیلش برد و یک نخ از آن را کند و گفت: ما به سبیلمون قسم می‌خوریم. چشمی که ندونه به ناموس مردم چطوری نگاه کنه مستحق کور شدنه. وقتی شما زن‌ها رو به اسارت می‌گیرید یعنی از غیرت و شرف و مردانگی شما چیزی باقی نمونده که بتونه معنی ناموس رو بفهمه و غیرت رو معنی کنه. شرف پیش شما به پشیزی نمی‌ارزه. این چه مسلمانیه، آی مسلمان‌ها...

سربازها او را می‌دیدند که چگونه رگ گردنش برآمده و خون جلوی چشمش را گرفته است. از جواد پرسیدند: یالا ترجم، شی گول؟ نخسر علیه رصاصه(یالا ترجمه کن، چی می‌گه، خرجس یه گلوله است).

برادر عرب زبان نمی‌دانست چگونه این همه خشم و عصبانیت را تلطیف و بعد ترجمه کند. مِن و مِن می‌کرد. نمی‌دانست چه بگوید که اسمال یخی گفت: کا، می‌ترسی از ناموست دفاع کنی؟ زنده بودن هنر نیست. جوانمرد زندگی کردن هنره...

جواد رو کرد به بقیه‌ی برادرها و با لهجه‌ی غلیظ عربی گفت: آقا بگیریدش ترمزش بریده!

- تو حواست باشه از ترس مردن کوردل نشی، کوردل که شدی لال هم می‌شی، بی دست و بی‌پا هم می‌شی، ناموستون رو اسیر کنند و بندازن جلوتون و شما هم ساکت بشینید و خوشحال باشید که هنوز زنده‌اید و نکشتنتون.

هنوز صدای جوانمردی و غیرت او را می‌شنیدیم که دستور دادند از گودال بیرون بیاییم. ما را به گوشه‌ی دیگری بردند؛ جایی که هم زیر نظر آنها بودیم و هم کمی از بقیه فاصله داشتیم. بیشتر از خودم دلم به حال برادرهایم سوخت. چه زجری می‌کشیدند وقتی ما را اسیر دست دشمن می‌دیدند. خودم مهم نبودم، دلم به حال خانواده‌ام می‌سوخت. چه کسی می‌خواست خبر اسارت مرا به مادرم بدهد.

آقا چه حالی پیدا می‌کرد اگر می‌شنید؟ کریم و سلمان چه می‌کردند؟ رحیم طاقت شنیدن اسارت مرا نداشت. بیچاره سید! کسی را انتخاب کرده بود که جنگ حتی به او فرصت فکرکردن و پاسخ دادن نداده بود.

دو برادری که لحظاتی قبل از ما به اسارت در آمده بودند، یکی مرد میان‌سالی بود که دوستش را از پشت بسته بودند و از صورتش خون می‌چکید. نمی‌دانستم کدام قسمت از صورتش ترکش خورده است. برادر دیگری که حدود 26 سال داشت، در لباس تکاوری با قامتی بلند و درشت و چهره‌ای رنگ پریده و چشمانی بی‌رمق بر خاک افتاده بود و خاک زیر پایش سرخ شده بود. با دیدن این دو برادر مجروح در یک لحظه موقعیت خودم را فراموش کردم و از یاد بردم اسیرم و این سرباز دشمن است که با اسلحه بالای سرم ایستاده است.

با دندان دست‌هایم را باز کردم. سپس دست خواهر بهرامی را نیز باز کردم. هرچه سرباز فریاد می‌زد گویی گوشی برای شنیدن نداشتم. تکه‌ای باند را که برای احتیاط دور جوراب و پایم بسته بودم، باز کردم و با آبی که در قمقمه‌ی کمری تکاور مجروح بود، صورت خون آلودش را شست و شو دادم. از ناحیه‌ی چشم شدیداً آسیب دیده بود. بعد از شست و شوی چشم‌هایش مقداری گاز استریل را که به همراه داشتم روی زخم گذاشتم تا خونریزی‌اش موقتًا قطع شد. ولی این مقدار گاز فقط برای یکی از چشمان او کافی بود. برادر دیگری چند متر آن طرف‌تر بر زمین افتاده بود. به سمت او دویدم. سرباز بعثی پی در پی فریاد زد: ممنوع، ممنوع و من هم در پاسخ فریاد زدم: مجروح، مجروح.

با خودم گفتم هرچه باداباد، مگر من برای کمک به این مجروحان به آبادان برنگشته بودم؟ مگر برای ماندن در بخش به خانم مقدم التماس نمی‌کردم. تکاور هر لحظه رنگ پریده‌تر می‌شد. اسمش را از روی لباسش خواندم: تکاور میراحمد میر ظفرجویان. از شدت بغض داشتم خفه می‌شدم. خون چنان در رگ‌هایم به جوش آمده بود که احساس می‌کردم هر لحظه ممکن است خون بالا بیاورم.

دکمه‌های لباسش را باز کردم، از ناحیه‌ی شکم آسیب جدی دیده بود. دل و روده‌هایش پیدا بود. تمام لباسش غرق خون بود. خواهر بهرامی پاهای او را بالا گرفت اما با دست‌های خالی چه می‌توانستم بکنم. هرچه از بعثی‌ها خواستیم آمبولانس خبر کنند و او را به بیمارستان انتقال دهند جواب می‌دادند: اصبروا، یجی، بالطریق! (صبر کنید، می‌آید، توی راه است). با گذشت زمان ما بی قرارتر و عصبانی‌تر می‌شدیم و بر سر سرباز فریاد می‌زدم و درخواست آمبولانس می‌کردیم.

برادر میرظفرجویان می‌گفت: از آنها چیزی نخواهید.

پشت سر هم ذکر می‌گفت و صدام را نفرین می‌کرد. با فشار کف دست‌هایم بر روی شکمش، جلوی شدت خونریزی را گرفته بودم. تمام پایین مانتو مقنعه‌ام به خون این برادر تکاور آغشته شده بود. مستأصل شده بودم.چندمتر آنطرف‌تر یکی از منازل شرکت فاسترویلر را دیدم که درش باز بود. به خواهر بهرامی گفتم:می‌خوام برم داخل این خونه. شاید بتونم پارچه تمیز یا وسایل ضدعفونی پیدا کنم و زخم رو ببندم.

خواهر بهرامی گفت: خطرناکه. ممکنه نیروهای عراقی اونجا مستقر شده باشن.

برگشتم و به گودالی که برادران درآن اسیر بودند نگاه کردم. هنوز همه‌ی چشم‌ها با نگرانی به ما خیره بودند. به پشتوانه‌ی غیرت نگاه آنها احساس امنیت کردم. بلند شدم که داخل خانه بروم اما برادر میر ظفرجویان چیزی زمزمه می‌کرد. صدایش آرام شده بود. به سختی متوجه شدم که می‌گوید: جایی نرید، اینجا امنیت نداره.

از اینکه تکاوری با تنی مجروح به خاک افتاده بود و هنوز غیرت و مردانگی در صدایش موج می‌زد احساس غرور می‌کردم و برای زنده بودنش بیشتر به دست و پا افتادم. دست‌های خونی‌ام را به سرباز عراقی که بالای سرمان ایستاده بود نشان دادم و به او فهماندم که می‌خواهم دست‌هایم را بشویم. اجازه داد داخل خانه رفتم. در آستانه‌ی در، روی یک چوب لباسی حوله‌ی بزرگ سفیدی دیدم. بی آنکه جلوتر بروم سریع حوله را کشیدم و برگشتم. سرباز فهمیده بود که شست و شوی دست بهانه است اما نمی‌دانم ذاتش خوب بود یا تحت تاثیر قرار گرفته بود؛ اصلاً به روی خودش نیاورد.

سرباز عراقی را نمی‌دیدیم فقط لوله‌ی تفنگش بود که به تناسب جابه‌جایی ما، جا به جا می‌شد. حوله را به سختی دور شکمش پیچیدیم. آنقدر خون از دست داده بود که بدنش شل و سنگین و لب و دهانش خشک شده بود و آب طلب می‌کرد. خواهر بهرامی به سرباز گفت: مای، مای(آب، آب)

میرظفرجویان دوباره گفت: از اینها چیزی طلب نکنید، اینها کثیف هستند.

ته قمقمه هنوز کمی آب مانده بود؛ آن را دور لب و دهانش ریختم.

پرسیدم: سید بچه‌داری؟

با تکان سر گفت: بله

مثل اینکه دلش می‌خواست از بچه‌اش حرف بزند. گفت: اسمش سمیه است.

اشکی به آرامی از گوشه‌ی چشمشش سُر خورد. از خودم بدم آمد. من که نتوانسته بودم جلوی خونریزی‌اش را بگیرم، دیگر چرا او را به یاد دخترش انداختم. چشم‌هایش را به سختی باز نگه داشته بود.

جمله‌ای که به سختی ادا کرد این بود: به دخترم سمیه بگویید پدرت با چشمان باز شهید شد و به آرزویش رسید.

قلبم از شنیدن این جملات آتش گرفته بود.

در همین حین صدای چند هواپیما سکوت منطقه را در هم شکست. برادران اسیری که در گودال بودند خوشحال شدند. فکر می‌کردند اینها هواپیماهای خودی‌اند که برای آزاد کردن ما آمده‌اند.

گفتم: سید، تو تکاوری، همه منتظر تو هستند، اینجا که عراق نیست، اینجا خاک ایران است. تا چند ساعت دیگر نیروهای خودی می‌آیند و همه‌ی ما آزاد می‌شویم و بر می‌گردیم و خبر پیروزی را خودت به سمیه و مادرش می‌دهی.

دوباره گفت: لعنت بر صدام.

برادری که از ناحیه‌ی چشم آسیب دیده بود وقتی شنید سید به صدام نفرین می‌فرستد گفت: سید اینا می‌فهمن چی می‌گی، تقیه کن.

اما سید این بار با صدایی بلندتر از عمق وجودش گفت: لعنت بر صدام!

حوله‌ی سفید دور کمرش پر از خون شده بود. جابه‌جا کردن حوله به سختی انجام می‌شد. تقریباً سه ساعت طول کشید تا آمبولانس آمد. ابتدا به طرف گودالی که برادرها در آن بودند، رفت. چند نفر از آنها را که از ناحیه‌ی سر و صورت و دست و پا مجروح شده بودند سوار کرد و بعد از همه سراغ سید تکاور آمدند. تقاضای برانکارد کردم.

گفتند: خودش باید سوار شود، نمی‌دانستم مجروحی که قدرت باز نگهداشتن  پلک‌هایش را نداشت، چگونه می‌توانست با پای خودش سوار آمبولانس شود. هرچه می‌گفتم برانکارد بیاورید توجهی نداشتند. آمبولانس بدون برانکارد و بدون هیچ‌گونه وسایل کمک‌های اولیه و پزشکیار آمده بود. آن موقع هنوز دشمن را نمی‌شناختم.

دست به کمر ایستاده بودند و می‌گفتند بگذاریدش توی آمبولانس.

من و خواهر بهرامی هرچه تلاش کردیم نتوانستیم بلندش کنیم. هر پنج مجروح داخل آمبولانس با دیدن این صحنه پیاده شدند و به کمک ما آمدند. هرکس گوشه‌ای از بدنش را گرفت و او را داخل آمبولانس گذاشتند. دوباره حوله را جا به جا کردم و به برادر که کنارش بود گفتم: این تکاور سید است، به خاطر خدا دستت را روی زخمش بگذار و فشار بده تا شدت خونریزی کمتر شود و به بیمارستان برسد.

برای آخرین بار دستم را بر زخمش گذاشتم و «امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء» خواندم. چشمانش را باز کرد و گفت: «خواهر این راه زینب و سید الشهداست». خون توی بدنم خشکید؛ خیلی به موقع بود. در آن ساعات بهت و ناباوری، احتیاج داشتم که کسی مدام بگوید این راه زینب و سیدالشهداست، صبوری کنید.

خیلی تلاش کردم از آمبولانس پیاده نشوم و تا بیمارستان با آنها همراه شوم اما به زور اسلحه‌ی عراقی‌ها و اصرار برادرها پیاده‌شدم. اصرارم برای حمل مجروحی که از ناحیه‌ی چشم آسیب دیده بود بی‌فایده ماند.

وقتی پیاده شدم دوباره سرباز با لوله‌ی تفنگش ما را به سمت آنکه چشمش مجروح شده بود هُل داد. در این چند ساعت از بس لوله‌ی تفنگشان را به تن و بدنمان کوبیده بودند، استخوان‌هایمان درد گرفته بود. آخرین صحنه‌ای را که در لحظه‌ی پیاده شدن از آمبولانس و بسته شدن در دیدم به خاطر سپردم.

پسری را در آمبولانس دیدم که بیست ساله به نظر می‌رسید. کتف چپش تیرخورده بود و زیرپوش سفید رکابی به تن داشت. محاسن مشکی و قامتی متوسط داشت. بر بازوی دست راستش که آن را با کمربندش به گردن آتل کرده بود، خالکوبی رستم و مارزنگی جلب توجه می‌کرد. سعی می‌کردم قیافه‌ها را به خاطر بسپارم اما آنقدر در آن چند ساعت قیافه‌های خودی و غیرخودی و درهم و برهم دیده بودم که نمی‌توانستم همه‌ی آنها را به ذهن بسپارم.

دوباره پیش خواهر بهرامی و آن مجروح برگشتم. صورت و چشم‌های مجروح پر از خون شده بود. وقتی سرش را پایین می‌گرفت خونریزی همراه با درد بسیار زیاد شدت می‌گرفت. جایی را نمی‌دید. من و خواهر بهرامی کنارش نشستیم. گفتم: امن یجیب بخوان تا دردت تسکین پیدا کند. چرا جلو نیامدی و تلاش نکردی سوار آمبولانس شوی و با آنها به بیمارستان بروی؟ ممکن است چشم‌هایت را از دست بدهی.

- صلاح نبود.

تعجب کردم: چی؟ از اینجا ماندن که بهتر بود. اینجا حتی وسایل کمک‌های اولیه هم نداریم و با فشار دست می‌خواهیم خون‌ریزی را بند بیاوریم.

پرسیدم: شما با هم اسیر شدید؟

گفت: من و میرظفرجویان و مجید جلال‌وند و عبدالله باوی با هم بودیم.

به آرامی گفت: عراقی‌ها کجا هستند؟

- آن طرف ایستاده‌اند.

- صدای ما را می‌شنوند؟ چند نفرند؟

- چرا می‌پرسی؟

- در یک فرصت مناسب کیفم را از جیب شلوارم بیرون بکشید و آن را از بین ببرید. اگر آن را از بین ببرید راحت می‌شوم و درد چشمانم را تحمل می‌کنم.

- مگر شما را تفتیش نکردند؟ مگر جیب‌های شما را خالی نکردند؟ شما اسلحه دارید؟

گفت: نه، چندتا ماشین را با هم گرفتند. چون مجروح بودم فقط دست‌هایم را بستند و اینجا انداختند.

کفش‌های خواهر بهرامی، کفش‌های سفید تابستانی پرستاری بود که روی سطح آن سوراخ‌های ریزی داشت. هردویمان در یک وضعیت نشسته بودیم. پاها را جفت کرده و زانوها را در بغل گرفته بودیم. نگاهمان به زمین خیره بود. به همه چیز فکر می‌کردم، به گذشته و به آینده‌ی نامعلومی که در پیش داشتم. بی اختیار از روی زمین دانه دانه سنگریزه بر می‌داشتم و در سوراخ‌های کفش‌های او فرو می‌کردم. تمام سطح کفش‌های خواهر بهرامی پر شده بود از سنگریزه. وقتی هر دو کفش‌ها از سنگریزه پر شده یکباره گفت: راستی چی شد منو مریم معرفی کردی، آخه اسم خواهرم مریمه، من می‌تونم هر اسمی داشته باشم به جز مریم!

- طوری نیست منم اسم خواهرم مریمه، اسم کوچیکت چیه؟

- شمسی

- ولی از این به بعد تو می‌شی‌خواهرم و من تو رو مریم صدا می‌کنم.

مریم انگار که به خواهر کوچکترش می‌توپد گفت: معصومه تو چه بی‌خیالی! می‌بینی که اسیر دشمن شدیم اما تو یاد بچگی‌هات افتادی؟ دلت می‌خواد سنگ‌بازی کنی؟ تقریباً نیم ساعته داری سنگریزه توی این کفش‌ها فرو می‌کنی. متوجه نشدی این سرباز عراقی نزدیک اومد و نگاه کرد ولی چیزی نفهمید و رفت.

سرم را چرخاندم. دیدم راست می‌گوید؛ سرباز عراقی نگاه و لوله‌ی تفنگش را از ما برگردانده بود. حالا فرصت خوبی بود. کمی به مجروح نزدیک شدم. دستم را در جیبش فرو بردم و هرچه بود در آوردم. کاغذها را خواندم؛ نامه‌ای مربوط به ستاد جنگ به همراه یک قرآن کوچک جیبی (جزء سی‌ام قرآن) بود.

گفتم: اینکه قرآنه، اون کاغذا هم نامه‌ی ستاد جنگه.

گفت: معطل نکن، کارت شناسایی‌ام تو جیب عقب شلوارمه.

به آرامی و بدون چرخش سر، در پناه مریم با یک دست سنگریزه بر می‌داشتم و با دست دیگر کارت شناسایی را بیرون کشیدم. روی کارت نوشته بود دکتر هادی عظیمی، درجه: سرهنگ، پست: رئیس بیمارستان نیروی دریایی خرمشهر.

http://www.farsnews.com/printable.php?nn=13920613000484

دوشنبه 6/8/1392 - 21:13
آموزش و تحقيقات

شرکت تولید کننده داروی بیماری ایدز اخیرا موفق به بهبود این دارو شده به طوری که اثربخشی این دارو روی سلول‌های کشت شده در آزمایشگاه افزایش یافته است.

به گزارش سرویشس فناوری ایسنا به نقل از ستاد نانو، چند سال قبل شرکت نانوویریسیدز (NanoViricides) دارویی برای بیماری ایدز تولید کرده بود که در آن از نانومایسل‌ها برای زدودن ویروس ایدز از بدن استفاده شده بود. این شرکت اخیرا اعلام کرده که موفق به بهبود این دارو در آزمایشگاه شده‌ است. این شرکت با انجام تغییراتی روی این دارو، موفق شد بازدارندگی در برابر دو نوع ویروس مختلف مولد بیماری ایدز ایجاد کند. شرکت نانوویریسیدز پیش از این اعلام کرده بود که درصدد بهبود داروی ضد ایدز خود است.

 

این شرکت اعلام کرده که لیگندهای جدیدی برای داروی ضد ایدز خود یافته است که در صورت وارد شدن به بدن بیمار می‌تواند بازدارندگی در برابر دو نوع ویروس مختلف از نوع HIV-I در محیط کشت آزمایشگاهی ایجاد کند.

 

نتایج تست‌های انجام شده روی سلول‌های کشت شده در آزمایشگاه نشان می‌دهد نانوداروی این شرکت می‌تواند تاثیر بیشتری نسبت به استانداردهای موجود در این بیماری روی ویروس‌ها داشته باشد.

 

نانوداروی سنتز شده توسط این شرکت دارای ساختار پروتئینی است و می‌تواند به گیرنده‌های موجود در سطح سلول انسانی متصل شود. این گیرنده مسؤول ورود ویروس به داخل سلول است. ماده وراثتی مولد بیماری ایدز رشته‌ای موسوم به CD4 است. در این نانودارو از پلی‌پپتید CCR5 و CXCR4 استفاده شده‌ است.

 

پژوهشگران این شرکت معتقدند استفاده از ترکیباتی که به گیرنده‌های سلولی متصل می‌شوند راهبرد مناسبی برای تولید داروی ضد ایدز است، به طوری که با جهش‌های مختلفی که ویروس ایدز انجام می‌دهد باز هم می‌توان مانع از گسترش آن شد. این شرکت داروی خود را nanoviricide® نامگذاری کرده است که در آن از نانومایسل‌هایی استفاده شده‌ است. این نانومایسل‌ها شباهت زیادی به سطح سلول بدن دارند در نتیجه ویروس‌ها به آن نزدیک شده و به این مایسل‌ها متصل می‌شوند؛ با این کار ویروس از سیستم بدن جمع‌آوری شده و خنثی می‌شود.

 

شرکت نانوویریسیدز پیش از این، نسخه اولیه این دارو را روی موش‌های آزمایش کرده بود که نتایج مثبتی به‌ دست آمده بود. در نسخه جدید دارو، لیگندهایی به آن اضافه شده‌ است. استفاده از این نسخه جدید موجب شده‌ است تا سلول‌های کشت شده در آزمایشگاه در مدت چهار هفته بعد از استفاده دوز اندکی از دارو بهبود پیدا کنند.

دوشنبه 6/8/1392 - 21:12
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته