کد سوال : 54304
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : از كجا مي فهميد قيامت وجود دارد؟ (پ)
پاسخ : اعتقاد به معاد از اصول مشترك تمام اديان توحيدى است و حتى در اديان باستان اعتقاد به زندگى پس از مرگ وجود داشته و از آثار و ابزارى كه از درون قبرها به دست آمده، اين مسئله ثابت شده است. در قرآن صدها آيه درباره معاد و چگونگى آن نازل شده است. قرآن مىفرمايد: "و ان الساعة آتية لا ريب فيها و ان الله يبعث من فى القبور؛ قيامت آمدنى است در آن شكى نيست و خداوند كسانى را كه در گورها خفتهاند برمىانگيزد".(1) قرآن اعتقاد يقينى به قيامت را از صفات مؤمنان و پرهيزكاران شمرده و فرموده: "و پرهيزكاران كسانى هستند كه به تمام آن چه از طرف بارى تعالى بر تو و پيامبران پيش از تو نازل شده است، ايمان آورده و به عالم آخرت يقين دارند".(2)افزون بر خبر دادن قرآن كريم از معاد و روز جزا دلايل ديگرى، قطعى بودن معاد را روشن مىنمايند، كه يكى از آنها را مىآوريم: خداوند حكيم است و كارهايش هدف دارد و اگر معادى در كار نباشد و زندگى انسان با زندگى در دنيا پايان يابد، با حكمت خداسازگار نيست، زيرا دنيا با محدوديت زمانى و مكانى خود نمىتواند هدف از آفرينش موجودى باشد كه بى نهايت خواه و جاودانه طلب است و استعداد زندگى جاويد و عشق به آن دارد. پس از آن جايى كه مىدانيم خدا حكيم است، يقين پيدا مىكنيم كه معاد بايد باشد. توضيح اين كه: بدون شك عالمى كه در آن زندگى مىكنيم، بسيار عظيم، دقيق و حساب شده است. كره زمين يك واحد از مجموعه منظومه شمسى، و آن نيز يك واحد از مجموعه كهكشان است و هزاران اسرار در جهان وجود دارد كه بعضى از آنها كشف و معلوم شده و بسيارى از آنها جزء مجهولات بشر باقى مانده است. از اين ميان انسان حداقل كاملترين موجودى است كه مىشناسيم، با ساختمان و غيره روح و جسم و ريزهكارىها و ظرافتها و عجائبش. حال اگر بنا باشد زندگى اين گل سر سبد جهان آفرينش در اين خلاصه شود كه چند روزى در جهان باشد، مدتى كودك و ناتوان، مدتى پير و از كار افتاده، زمانى گرفتار طوفانهاى شديد جوانى، گاه سالم، گاه بيمار، غالباً گرفتار تهيه مايحتاج زندگى كه در خور و خواب خلاصه مىشود، سپس مردن و فانى شدن، چقدر نا زيبا و دور از حكمت است! خداوند حكيم است، يعنى تمام افعال او طبق حكمت مىباشد. آيا حكمت جز اين است كه تمام كارهاى او هدف روشن و حساب شدهاى را تعقيب مىكند؟ آيا هدف او ممكن است بهرهگيرى وجود خودش باشد با اين كه از همه چيز بى نياز است و صاحب كل كمالات به صورت نامتناهى است؟ اگر نتيجه عايد بندگان مىشود، مسلماً زندگى مادى و محدود جهان نمىتواند هدفى براى اين آفرينش عظيم باشد، كه با يك چشم بر هم زدن فانى مىشود. آيا اين بدان نمىماند كه صنعت گرى يك ماشين بسيار عظيم و دقيق صنعتى را طى ساليان دراز بسازد، اما همين كه به كار افتاد، آن را در هم بكوبد و نابود سازد؟! آيا به عقيده شما اين كار حكيمانه است آيا شبيه به آن نيست كه كودكى را با هزاران دردسر در يك رحم مصنوعى پرورش دهند، و آن گاه كه ورزيده و آماده زندگى شد، او را بكشند؟!به همين جهت ماديين كه اعتقاد به خدا و معاد ندارند، زندگى را پوچ و بى هدف مىشمرند، و راستى هم زندگى دنيا منهاى حيات رستاخيز، پوچ و بى هدف است به همين دليل هر كس ايمان به خدا و حكمت او دارد، نمىتواند انكار كند كه با مرگ انسان حيات او برچيده نمىشود. اين عالم حكم رحم مادر را دارد كه انسان را به صورت يك جنين در خود پرورش مىدهد و آماده تولد ثانوى در جهان ديگر مىسازد. مسلماً زندگانى جنينى در رحم هدف نيست، بلكه مقدمه است براى يك زندگى گسترده ديگر.(3) از همين جا معلوم مىگردد كه اصولاً انسان براى زندگى ابدى و هميشگى خلق شده است و از همين جا زندگى جاويدان اخروى معنى پيدا مىكند. دلايل بسيارى ديگرى از جمله عدالت خداوند اقتضاى معاد و رستاخيز را دارد. كسانى كه در دنيا پاك و درستكار زندگى كردهاند، اما زندگىشان همراه با سختىها و مشكلات و تلخىهاى فراوان بود و از طرف ديگر بدكاران و ستمگران كه به عيش و نوش پرداختند و از نعمتهاى خداوند بهرهمند شدهاند اما هيچ گاه شاكر نبودند. آيا اين دو گروه يكسان اند و با مرگ همه چيز تمام مىشود و هيچ حساب و كتابى در كار نخواهد بود؟! پس عدالت خداوند چه مىشود؟ راستى اگر معاد نبود، زندگى چقدر زشت و بى معنا و ظالمانه بود؟پىنوشتها:1 - حج (22) آيه 7.2 - بقره (2) آيه 4.3 - ناصر مكارم شيرازى، پيام قرآن، ج 5، ص 244 - 246.
کد سوال : 54305
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : آيا خداوند قبل از ما، انسان هاي ديگري را نيز خلق كرده بود؟(پ)
پاسخ : طبق رواياتى حضرت آدم(ع) كه پدر نسل كنونى بشر است، اولين انسان روى زمين نبود، بلكه قبل از آدم(ع) انسان هاى ديگرى در زمين مى زيسته اند. مرحوم علامه طباطبايى ميفرمايد: "از بعض روايات اهل بيت(ع) معلوم ميشود كه اين نوع (انسان) ادوار زيادى قبل از اين دوره به خود ديده است".[1]حضرت صادق(ع) خطاب به راوى فرمود: "شايد تو مى كنى كه خداوند جز شما بشرى نيافريده است. به خدا قسم كه خداوند هزار هزار آدم آفريده كه شما در آخرينِ اين سلسله قرار داريد".[2]امام باقر(ع) فرمود: "خداوند عزّوجلّ از آن روز كه زمين را آفريده، هفت عالَم در آن پديد آورده و انسان هاى اين عالَم ها از فرزندان آدم نبوده اند و خلقت شان از اديم زمين است و خداوند آنها را يكى پس از ديگرى با جهان مربوط به خودشان در زمين منزل داد، سپس آدم ابوالبشر را آفريد و فرزندانش را از او پديد آورد".[3]البته اين روايات در اين كه انسان هاى گذشته، كاملاً مانند همين انسان ها بوده اند، صراحت ندارد. چه بسا انسان هايى كه در گذشته بوده اند، تنها از بعضى جهات با انسان هاي امروزى شباهت داشته اند. دانش امروزى نيز بايد مد نظر قرار گيرد، كه براى فهم رواياتى كه در اين باره رسيده، يا شناخت روايات صحيح از نادرست مى توانند كمك كنند. البته علوم جديد در حال تغيير و تحول هستند و تنها مى توانند به عنوان تئوري و فرضيه مورد توجه قرار گيرند.پي نوشت ها : [1]تفسير الميزان(ترجمه) ج 4، ص 239.[2]همان، ص 247 و 248.[3]همان.
کد سوال : 54306
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چگونه خداوند مي تواند در يك لحظه اعمال همه مردم را زير نظر بگيرد؟(پ)
پاسخ : از آن جا كه خدا خالق مخلوقات است، و وجودى است فوق زمان و مكان و نامحدود و غير متناهي، احاطة قيّومى به همة عالم دارد و همواره با مخلوقات است. قرآن مى فرمايد: "و هم معكم اين ما كنتم؛ او با شما است هر جا كه باشيد".[1]بودن خدا با همة اشيا مانند بودن دو چيز پيش هم يا مثل بودن آب در كوزه نيست. امير مؤمنان(ع) در اين باره مى فرمايد: "خدا با هر چيز هست، اما نه به معناى چسبيدن به آن، و غير از هر چيزى است اما نه به گونه اى كه جداى از آن باشد".[2]حضرت راجع به خدا مى فرمايد: خدا با هر چيزى هست، يعنى با من با شما، با آسمان و زمين، با خورشيد و با ... منتها وقتى مى گوييم "مع = با" آن معيّتى كه در ذهنمان مى آيد معيّت جسمى است، مثل اين كه دو جسم پهلوى يكديگر قرار گرفته باشند، يا اين كه يكى در ديگرى قرار گرفته باشد و ديگرى محل آن باشد مثل آبى كه در كوزه است، به اين معنى كه آب با كوزه و كوزه هم با آب است، يعنى حال و محل يكديگرند. دو موجود مادى كه پهلوى هم باشند چنين است. به عبارت ديگر "معيت= با هم بودن" امر اضافى است، يعنى اضافة بين دو چيز است، پس دو چيزى كه كنار هم باشند، يا يكى حال و ديگرى محلّ باشد، به اين با هم بودن "معيّت" مى گويند.خدا با هر چيزى هست، اما نه آن معيّتى كه اجسام با هم دارند چون خدا جسم نيست. جسم داراى زمان ومكان و جهت است، و خدا نه زمان دارد و نه داراى مكان و جهت است. پس معيّت حق با موجودات به اصطلاح معيّت قيّومى است. معيّت قيّوم نسبت به متقوّم، و معيّت علّت نسبت به معلول، يعنى احاطة علت نسبت به معلول، و چون خدا علت موجودات است، به همة موجودات احاطه دارد. اگر بخواهيم مثالى در اين مورد بزنيم كه يك مقدار تقريب به ذهن باشد، مثل روح شما نسبت به بدن شما. روح كه با بدن شما است اگر در بدن نباشد، چشم و دست و پا نمى توانند حركتى داشته باشند. پس از مرگ تمام اعضا و سلول هاى بدن سر جاى خود مى باشند، مى گويند تا چند ساعتى وضع سلول ها به هم نمى خورد ولى عاملى كه علت تحرك آن ها بود (روح) از بدن جدا شده است. پس شما موجودى هستيد وراى اين بدن، و آن روح شما است كه اين بدن را اداره مى كند. اگر روح از بدن بيرون رود، اعضا و جوارح نمى توانند كارى بكنند. حالا روح (جان) با شما واعضاى شما است، اما بودن جان با چشم شما غير از بودن دو چشم است با يكديگر. دو چشم كه با هم اند، دو موجود مادى هستند. هر دو مكان دارند و كنار هم قرار گرفته اند، اما اين كه جان شما با چشم شما است، به اين معنى است كه جان به چشم تان احاطه دارد و بينايى چشم به جان بسته است، از اين رو معيّت جان با بدن مثل معيّت دو جسم نيست، بلكه معيّت محيط و محاط است، چرا كه جان به همة بدن احاطه دارد، يعنى اداره كنندة بدن است، و بدن مسخّر جان است، بنابراين روح كه تصميم مى گيرد، دست و پا و چشم حركت مى كند، و همه اين حركت ها و سكون هايى كه در بدن هست، از آنِ جان است،پس جان با شما است اما اين "با شما" با آن جايى كه مى گوييم دوست شما با شما است فرق دارد. جان بر شما احاطه دارد، ولى درست در كنار شما است.شاعر كه گفته است: "حق جان جهان است و جهان جمله بدن" منظور اين است كه حق تعالى جان جهان است و همة عالَم به منزلة بدن مى باشد. اين تشبيه است چرا كه جان خالق بدن شما نيست و با اين كه بر بدن احاطه دارد، بدن موجود مستقلى است، ولى عالَم مخلوق جلوة خدا است. پس احاطة خدا بر عالَم بالاتر از احاطة جان بر بدن شما است.اگر بخواهيم احاطة خدا را به عالَم مثال بزنيم مانند احاطه اى است كه روح بر تصورات شما دارد. شما در حالى كه در خانه نشسته ايد در ذهن خود يك باغ پر از گيلاس را تصور مى كنيد. اين تصور ساخته و مخلوق ذهن شما است، و در اين باره ذهن و روح شما به اين تصور احاطه دارد و حدوث و بقاى اين تصور بسته به توجه شما است. تا توجه داريد، باغ گيلاس موجود است، ولى به محض اين كه ذهن روى مطلب ديگرى رفت، تصور باغ پر از گيلاس تمام مى شود. چون اين تصور مخلوق ذهن شما است، با ذهن است، و ذهن فاعل و محيط بر آن است و آن جلوة ذهن شما است.تمام عالَم از آسمان و زمين و كهكشان ها و همة مجردات و ملائكه ها و ... نسبت شان به خدا مثل نسبت تصورات شما به ذهن است. تصور مخلوق ذهن شما است و ذهن احاطه بر آن دارد، كه از آن تعبير مى كنند به "احاطة قيّومي" يعنى اين تصور متقوّم به ذهن شما است و حدوث و بقا و موجوديتش وابسته به ذهن است.امام باقر(ع) فرمود: "آن چه را تصور مى كنيد، مخلوق و مصنوع شما است".[3]تمام جهان هستى نسبت به خدا اين طور است كه او قيّوم عالَم است و احاطه بر آن دارد و عالَم حدوثاً و بقاءً وابسته به ارادة حق تعالى است.[4]پس اين يك واقعيت است (نه كنايه و مجاز) كه خدا هميشه و همه جا با ما است و همه جا حاضر و ناظر و مراقب است. اعتقاد به اين واقعيت كه دل انگيز و روح پرور و مسئوليت آفرين است، از درجات بالاى ايمان است. رسول خدا(ص) فرمود: "برترين مرحلة ايمان اين است كه انسان بداند هر جا باشد خدا با او است".پي نوشت ها : [1] حديد (57) آية 4.[2] نهج البلاغه، خطبة 1.[3] بحارالأنوار، ج66، ص 293؛ نهج البلاغه، ج 1، ص 204 - 207.[4] درس هايى از تفسير نمونه، ج 32، ص 307؛ درالمنثور، ج 6، ص 171.
کد سوال : 54307
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا فرزندان آدم و حوا كه خواهر و برادر بودند، با هم ازدواج كردند؟(پ)
پاسخ : در اين بحث دو احتمال كلّى وجود دارد: 1- قبل از آدم و حوا انسانهاى ديگرى روى كره خاكى زندگى مىكردند. تحقيقات باستانشناسى نشان مىدهد كه نوع انسان احتمالاً از چند ميليون سال قبل در كره زمين زندگى مىكرده است. فسيلها و جمجمههاى كشف شده اين مطلب را تأييد مىكند، در حالى كه از تاريخ پيدايش حضرت آدم زمان زيادى نمىگذرد. اگر اين احتمال صحيح باشد، شايد فرزندان حضرت آدم، با باقيمانده آن انسانها ازدواج كرده و توليد مثل نمودهاند. 2- هيچ انسانى قبل از حضرت آدم نبوده و فرزندان او با هم ازدواج نمودهاند، يعنى خواهر و برادر با هم تزويج نمودهاند كه اين احتمال دو توجيه دارد: أ) در آن هنگام هنوز حرمت ازدواج خواهر و برادر تشريع نشده بود، و اين نوع ازدواج ذاتاً حرام نبود. ب) اين ازدواج ذاتاً اقتضاى حرمت داشته، ولى به خاطر مصلحت عظيمى همچون حفظ نسل بشر و تداوم حيات او روى كره خاكى، حكمت الهى بر آن تعلّق گرفته بود كه در مقطعى كوتاه اين عمل جائز بوده، بعد كه ضرورت برطرف شد، خداوند حرمت را تشريع نموده است.ظاهر آيات قرآن احتمال دوم را تقويت مىنمايد، چرا كه مىفرمايد: "اى مردم! از پروردگارتان بپرهيزيد كه شما را از يك انسان آفريد و همسرش را نيز از جنس او آفريد و از آن دو، مردان و زنان فراوانى (روى زمين) منتشر كرد".(1)در اين زمينه احاديث متفاوتى وارد شده است كه هر كدام از اين احتمالات را تأييد مىكنند. بر اساس قاعده، احاديث موافق با قرآن، مقدّم است، پس احتمال دوم بيشتر صحيح به نظر مىرسد. لازمه اين سخن ازدواج فرزندان حضرت آدم(ع) با يكديگر است، زيرا اگر آنها با نژاد و همسران ديگرى ازدواج كرده باشند آوردن ضمير "منهما؛ از آن دو" در آيه قرآن درست نخواهد بود، چرا كه بر اساس احتمال اوّل نسل آدم از ازدواج فرزندان آدم با غير نسل وى به وجود آمدهاند.(2)پى نوشتها: 1. نساء (4) آيه 1.2. تفسير نمونه، ج 3، ص 246
کد سوال : 54308
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : اولين موجودي كه خداوند از به وجود آمدن زمين خلق كرد چه بود؟(پ)
پاسخ : بر اساس برخى روايات اولين مخلوق از بين اشياى غير مادى (روحانيين) عقل بود: "إنّ الله خلق العقل و هو اوّل خلق من الرّوحانيين".[1]پيامبر(ص) به علي(ع) فرمود: "يا علي! إنّ اوّل خلق خلقه الله العقل؛[2] اولين چيزى كه خدا آفريد عقل بود".برخى ديگر از روايات اولين مخلوق را نور محمد(ص) دانسته است. علي(ع) فرمود: "كان الله اللوح والقلم و ...؛ اولين مخلوق خدا نور حبيب او محمد(ص) بود. او را قبل از آفرينش آب و عرش و كرسى و آسمان ها و زمين و لوح و قلم و ... آفريد".[3]امام باقر(ع) به جابر جعفى فرمود: "اوّلين مخلوق خدا، پيامبر و ما اهل بيت بوديم كه از نور عظمت الهى آفريده شديم".[4]پيامبر(ص) فرمود: "من و على نورى بوديم. مدّت ها قبل از اين كه خداوند عرشش را بيآفريند آفريده شديم".[5]انسان ها مخصوصاً بهترين آنان محمد(ص) و علي(ع) و اهل بيت او مقصود اصلى و علّت غائى خلقت بقية اشيا است. شايد اين روايات به اين مطلب اشاره داشته باشد كه صورت و نور محمد و آل محمد اوّلين مخلوق خدا است و به خاطر حقيقت وجودى محمد و ال محمد به طفيل وجود خارجى آنان بقية اشيا آفريده شد. شايد از روايات قبلى كه فرمود: اولين مخلوق خدا عقل بوده، در روايات ديگر كه اولين مخلوق، نور بوده است، استفاده شود كه مراد عقل كلّ، حضرت ختمى مرتبت، محمد(ص) و آل اويند كه واسطة خلق بوده اند. وجود اين بزرگواران علّت غايى جميع مخلوقات است. علامة مجلسى فرمود: اگر به خاطر اين بزرگواران نبود خداوند افلاك و غير آن ها را نمى آفريد. اينان واسطة فيض علوم و معارف بر نفوس و ارواح هستند. در اخبار آمده است كه جميع علوم وحقايق و معارف توسط اينان بر سائر موجودات افاضه مى شود.[6]پي نوشت ها : [1] بحارالانوار، ج 57، ص 309 و ج 1، ص 102.[2] همان، ج 77، ص 59.[3] همان، ج 15، ص 27.[4] همان، ص 23.[5] همان، ص 24.[6] بحارالانوار، ج1، ص 103.
کد سوال : 54309
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چدا خداوند با قدرتي كه دارد شيطان را نابود نمي كند؟(پ)
پاسخ : ابليس از آفريدگان خداوند مىباشد كه از جنيان است و مدتهاى طولانى خداوند را عبادت كرده بود، و به واسطه نافرمانى از خداوند، از درگاه او رانده شد و از اين پس به نام شيطان شناخته مىشود. شيطان بر هر موجودى گفته مىشود كه انسان را فريب دهد، خواه از جنيان باشد يا از انسانها، بنابراين، شيطان از ابتدا شيطان آفريده نشد. او در ابتدا پاك بود. او مخلوقى چون ساير مخلوقات خدا در اطاعت پروردگار و از مقربين درگاه ربوبى بود، اما بر اثر يك امتحان كه احترام به آدم بود، لغزيد (1) و از درگاه الهى رانده شد.(2) شيطان در برابر آن همه عبادت، از خداوند تقاضاى زنده ماندن تا روز قيامت را نمود و خداوند او را تا آن روز مهلت داد.شيطان آفريده نشد تا خلايق را بفريبد. او فريب نفس خويش را خورد و از خداوند مهلت خواست تا دنيا هست، او نيز باشد، و از آن پس قسم خورد تا انسانها را بفريبد مگر كسانى را كه مؤمن باشند.(3) همان گونه كه خود فريب داده بوده مىتوان گفت فلسفه وجود شيطان براى انسان، همانند وجود قواها و غرايز و نفس اماره درون انسان است كه انسانها را به سوى بدى و دور شدن ا ز خدا امر مىكنند. از طرف ديگر گرايش به سوى كمال و نيكى و خرد و رسولان و پيامبران الهى، در مقابل آنها قرار مىگيرند تا انسانها را به كمال و خوشبختى سوق دهند. تنها در صورت وجود هر دو نيرو در انسان است كه وى مىتواند با اختيار خود، يكى از دو راه را انتخاب كند تا به سعادت يا شقاوت برسد. بنابراين اگر نفس اماره و نيروهاى سركش و شيطانها نبودند، انسان نمىتوانست در معرض آزمون الهى قرار گيرد و با نفى و طرد و مبارزه با آنها، موجب شكوفا شدن استعدادهاى عالى انسانى و سير در مسير كمال و خوشبختى و سعادت ابدى شود، پس شيطان شر مطلق نيست."علامه طباطبايى" فرموده است: "اگر شيطانى نبود، نظام عالم انسانى هم نبود، و وجود شيطانى كه انسان را به شر و معصيت دعوت كند، از اركان نظام عالم بشريت است، و نسبت به صراط مستقيم او به منزله كناره و لبه جاده است و معلوم است كه تا دو طرفى براى جاده نباشد، متن جاده هم فرض نمىشود".(4)به تجريه و تحقيق ثابت شده است كه فلزات براى آن كه از ناخالصى و زوائد پاك شوند، بايد در كورههاى داغ قرار گيرند تا پس از آن به شكل فلزى با ارزش درآيند. انسان نيز براى خالص شدن، نيازمند امتحانى سخت است تا جوهره اصلى اش نمايان شود كه در نتيجه وارد مرحله استحقاق و محبت الهى گردد و با خطاب "ارجعى" لايق ديدار پروردگارش شود. دنيا ميدان آزمايش است و انسان هدف اين آزمايش، پس حريف قدرى چون شيطان لازم است تا انسان بتواند در مصاف با او، استعدادهاى خارقالعاده خود را شكوفا كند.1 - ر. ك : سوره بقره، آيه 342 - ر. ك: سوره حجر (15) آيه 34.3 - ر. ك: سوره ص (38) آيات 83 و 82.4 - تفسير الميزان، ترجمه فارسى، ج 8، ص 50.
کد سوال : 54310
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : آيا خدا يكي است؟(پ)
پاسخ : خدا يكي است و محال است كه بيش از يكي باشد، زيرا بايد نيازمند و محتاج نباشد، وگرنه خدا نيست، بلكه مخلوق است. لازمه وجود دو خدا نيازمند بودن هر دو است.از اين كه جهان داراي نظام واحد و به هم پيوسته است، پي مي بريم كه خالق آن يكي است. اگر ما كتاب بزرگ آفرينش را ورق بزنيم، در همه جا آثار يك نظام عالي و يك اتصال و هماهنگي غير قابل توصيف در ميان تمام سطرها و كلمات اين كتاب را مي بينيم. نظام واحد دليل بر نظم دهندة واحد است. اتم شناسان به ما مي گويند: هنگامي كه دل اتم را شكافتيم و انرژي هسته اي را آزاد كرديم، با مطالعه دقيق بر ما مسلّم شد كه ذرات فوق العاده كوچك كه اتم نام دارد و تمام مواد تشكيل دهندة جهان از آن ساخته شده، ساختمان آن در همه جا كاملاً مشابه و يكنواخت است. همه داراي هسته اي هستند كه بار الكتريكي مثبت دارند و الكترون هايي به دور هسته آن ها در گردش است كه بار الكتريسيته منفي دارد. تفاوت ميان اتم هاي اجسام گوناگون، در كميت و تعداد الكترون و پروتون ها و نوترون ها است. از همه شگفت آور تر اين كه: نظام مخصوصي كه بر منظومه شمسي ما و ساير منظومه هاي بزرگ آسمان حكومت مي كند و همان قانون جاذبه و گريز از مركز كه كرات عظيم آسمان را در مدار هاي ثابت خود به گردش در مي آورد، الكترون ها را در مدارهاي خود به گرد هسته اتم مي گرداند. با توجه به اين كه يك اتم به قدري كوچك است كه طبق محاسبه دانشمندان صد ميليون اتم را ميتوان در سر يك سوزن جا داد، معني يكنواخت بودن نظام جهان بي نهايت، بزرگ و بي نهايت كوچك روشن تر مي شود. فيريك دانان مي گويند: قوانين اين جهان به قدري هماهنگي دارند كه ممكن است از يك آزمايش كوچك پي به يك قانون بزرگ در سراسر عالم طبيعت برد، بلكه بيشتر قوانين وسيع علوم طبيعي امروز زاييدة همين آزمايش هاي جزئي است كه در آزمايشگاههاي محدود و كوچكي انجام يافته است.1با مشاهدة اين وضع خاص و اين هماهنگي كامل در نظام خلقت هيچ دانشمندي به خود اجازه نمي دهد كه خالق هستي را دو خدا بداند و از اين كتاب عظيم و از آثار قلمي، دو خالق تصور كند.دليل ديگر آن كه: اگر دو خدا فرض شود كه هر كدام مستقل از ديگري باشد، پس يك نوع هستي و وجودي هر يك دارند كه ديگري ندارد؛ بنابراين هر يك از آن دو موجودي محدود و ناقص و نيازمند مي شوند، در حالي كه خداي خالق تمام جهان هستي، خداي بي نياز و كامل و نامتناهي است. دليل ديگر اين كه اگر خداي ديگري بود، بايد نشانهاي، اثري، فرستادهاي مي داشت، در حالي كه همه فرستادگان الهي از طرف خداي واحد آمده و از خداي واحد خبر داده اند. براي اطلاع از دليل هاي يگانگي خدا به كتاب "خدا را چگونه بشناسيم" اثر آيت الله ناصر مكارم شيرازي و "اصول فلسفه و روش رئاليسم" ج 5، شهيد مطهري مراجعه فرماييد.پي نوشت ها : 1 - آيت الله ناصر مكارم شيرازي، خدا را چگونه بشناسيم، ص 48.
کد سوال : 54311
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : آيا خداوند بي همتا است؟ چرا(پ)
پاسخ : درباره وحدانيت و يگانگى خداوند دلائل متعدّدى وجود دارد كه برخى از آنها برهان فلسفى و علمى و برخى ديگر دلائل نقلى... هستند.(1) در اين جا به برخى اشاره مى شود: 1- فطرت: همان گونه كه فطرت(2) بر وجود خداوند دلالت دارد، بر يگانگى او نيز دلالت دارد؛ زيرا انسان در برابر مشكلات و گرفتارىها (كه اميدش از همه جا قطع مى شود و همه درهاى عالَم اسباب به روى وى بسته مى گردد) آهنگ توحيد را در ژرفاى وجود خود مى شنود كه او را به سوى "مبدأ يگانهاى" فرامى خواند كه قدرت مافوق همه مشكلات و فراتر از تمامى عالم اسباب است.(3) اگر قدرت ديگرى وجود داشت، بايد انسان در هنگام مشكلات به او توسّل مى شد. عدم توسّل به قدرت ديگر بهترين دليل بر يگانگى خداوند است. در قرآن آمده است: "هنگامى كه سوار بر كشتى مى شوند، خدا را با اخلاص مى خوانند (و غير او را فراموش مى كند) امّا هنگامى كه خدا آنها را به خشكى رسانيد و نجات داد، باز مشرك مى شوند".(4)2- برهان وحدت و همآهنگىاز جمله راه هايى كه انديشمندان عقايد و فلاسفه براى رسيدن به يگانگى خداوند پيمودهاند. مطالعه جهان هستى است كه مجموعهاى است همآهنگ و واحدى است به هم پيوسته. اين وحدت و همآهنگى از وحدت و يگانگى خداوند خبر مى دهد. از اين برهان به عنوان "برهان وحدت و همآهنگى" ياد مى شود.(5)اگر بر اين جهان دو يا چند قدرت حاكم بود، موجب بروز اختلاف و ناهمآهنگى مى گرديد.(6) چند قدرت بودن اقتضا مى كرد كه نظم و وحدت در جهان وجود نداشته باشد. در آيات متعدّد آمده است كه خالق جهان تنها خداوند است.(7) اين آيات اشاره برهان عقلى و فلسفى است: "لوكان فيهما آلهة إلااللَّه لفسدتا؛(8) اگر در آسمان و زمين خدايان و معبودهايى جز اللَّه بود، نظم جهان بر هم مى خورد و آسمان و زمين ويران مى شدند".هشام بن حكم از امام صادق(ع) سؤال كرد: چه دليلى داريم بر اين كه خداوند يگانه است، حضرت فرمود: "اتصال التدبيرك و تمام الصّنع...؛(9) انجام و پيوستگى تدبير جهان و كامل بودن آفرينش".3- دليل صرف الوجوديكى از دلائل يگانگى خداوند برهان صرف الوجود است. منظور از برهان صرف الوجود آن است كه خداوند هستى مطلق است، و از هر نظر بى قيد و بى شرط و نامحدود است. نامحدود بودن معنايش آن است كه دومى براى او فرض نمى شود، چون وقتى سخنى از دوگانگى پيش مى آيد، كه هر يك فاقد هستى ديگرى است. به تعبير ديگر به جايى مى رسيم كه وجود اوّل پايان مى گيرد و وجود دوّم شروع مى شود، بنابراين هم وجود اول محدود است و هم وجود دوم چون هر كدام پايان و آغاز دارد. بر اين اساس هيچ كدام نمى تواند خداوند و هستى مطلق باشد.در آيات نيز به نامحدود بودن خداوند و اين كه خداوند يگانه است، اشاره شده است.(10) در روايتى از امام سجاد(ع) آمده است: "خداوند به هيچ محدوديّتى توصيف نمى شود. او برتر از چنين توصيفى است. چگونه ممكن است كسى كه هيچ حدى ندارد، توصيف به محدوديت گردد؟!".(11)4- دليل فيض و هدايتيكى از دلائل مهم يگانگى خداوند دليل فيض و هدايت است، يعنى خداوند وجودى است كامل و چنين وجودى مسلّماً منبع فيض و كمال براى ديگران است. آيا ممكن است چنين منبع كمالى موجودات ديگر را از فيض خود محروم بگذارد و حداقل خود را به آنها معرّفى نكند و نشناساند؟ بر اين اساس اگر خدايان متعدّدى وجود داشت، بايد هر كدام رسولانى داشته باشند و خود را به مخلوقات معرفى نموده و هر كدام از پيامبران از خدايان متعدد خبر دهند و خدايان متعدد با فرستادن پيامبران خود به هدايت مردم بپردازند، حال آن كه همه پيامبران از خداوند يگانه خبر دادهاند. پس روشن مى شود غير از او معبود و خداوندگار ديگرى نيست.در برخى از آيات به اين مطلب اشاره شده است كه همه پيامبران از خداوند يگانه خبر دادهاند:(12) "و ما أرسلنا مِن قبلك مِن رسول إلا نوحى إليه أنّه لا إله الاّ أنا فاعبدون؛(13) ما پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر اين كه به او وحى كرديم كه معبودى جز من نيست، بنابراين تنها مرا پرستش كنيد".پى نوشتها: 1. ناصر مكارم شيرازى، پيام قرآن، ج 3، ص 157 به بعد.2. روم (30) آيه 30.3. ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ص 175.4. عنكبوت (29) آيه 65.5. پيام قرآن، ج 3، ص 167.6. پيام قرآن، ج 3، ص 178، محمّد تقى مصباح يزدى، معارف قرآن، ج 3 - 1، ص 68.7. ملك (67) آيههاى 21 - 22 و مؤمنون (23) آيه 918. انبيا (21) آيه 21 - 229. تفسير برهان، ج 3، ص 55.10. يوسف (12) آيه 39؛ آل عمران (3) آيه 18؛ حديث (57) آيه 2.11. اصول كافى، ج 1، ص 100، به نقل از پيام قرآن، ج 3، ص 192.12. زخرف (43) آيه 45، احقاف (46) آيه 4.13. انبياء (21) آيه 25.
کد سوال : 54312
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : خداوند از كجا و چگونه به وجود آمده است؟(پ)
پاسخ : خداوند هميشه بوده و هميشه هم خواهد بود. به اصطلاح خدا موجودي ازلي و ابدي است. خدا از جايي نيامده، يعني علتي او را به وجود نياورده، بلكه او بي نياز از علت است و هستي او عين ذات او است، نه اين كه موجود ديگري به نام "علت" خدا را هستي دار كرده باشد. اصولاً چنين سؤالي در مورد خداوند صحيح نيست؛ زيرا فرض موجودي كه از چيزي يا از كسي يا در زماني به وجود آمده باشد، به اين معنا خواهد بود كه قبل از او هستي يا وجود و يا موجود ديگري بوده است. اگر چنين فرض كنيم، آن موجود ديگر خداي خالق همة هستي نخواهد بود. نيز فرض اين كه خدا از كسي يا از جايي باشد، به اين معنا خواهد بود كه او نيازمند به آن كس و يا آن مكان خواهد بود، پس مانند ما و ديگر مخلوقات موجود نيازمند خواهد بود، نه خداي خالق همة هستي و بينياز. توضيح اين كه: هر موجودي نيازمند به علت نيست، بلكه هر چيزي كه از خود هستي ندارد، اگر بخواهد موجود شود، نياز به علت پديد آورنده دارد. غير از خدا، تمام موجودات عالم هستي نياز به علت هستي بخش دارند، چون در ذات خود هستي ندارند و به اصطلاح ممكن الوجودند. موجودي كه در ذات خود هستي ندارد، هستي دار شدنش به دست موجود ديگري است كه از آن به "علت" نام مي برند. اگر علتش آن را به وجود نياورد، هرگز موجود نمي شود. فرضاً اگر شما علت منحصرة روشن شدن ماشين را استارت زدن بدانيد، اگر استارت نزنيد، هرگز ماشين روشن نخواهد شد.موجودي كه خودش هستي دار است، يعني هستي و بودن عين ذاتش است، و ذات او عين موجوديت و بودن است و به اصطلاح واجب الوجود است، يعني بودنش حتمي و ضروري است و امكان ندارد كه نباشد، چنين موجودي نياز به علت ندارد تا گفته شود از كجا آمده چون او هستي دار است. هستي ندار نيست تا در هستي دار شدنش نياز به علت داشته باشد.به عبارت ديگر: هر چند ناقص براي برطرف كردن نقص خود نياز به علت دارد، ولي خدا از هر نظر كامل است و غني مطلق است و موجودي كه از هر نظر غني است و فقر درباره او قصور ندارد، محال است كه نياز به علت داشته باشد . چون كه ذات خدا عين هستي است، امكان ندارد كه روزي نباشد. بنابراين خدا هميشه خواهد بود، زيرا معدوم بودن موجودي در برهه اي از زمان، نشانة نيازمندي و ممكن الوجود بودن او است و چون واجب الوجود خود به خود وجود دارد و نيازمند به هيچ موجودي نيست، هميشه موجود خواهد بود . براي روشن شدن مطلب به كتاب علل گرايش به مادي گري اثر شهيد مطهري مراجعه فرماييد.
کد سوال : 54313
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : آيا خدايي وجود دارد؟(پ)
پاسخ : خدا از راه هاي گوناگون و متفاوت قابل شناخت و اثبات است. راه هايي كه بعضي بسيار ساده و در خور فهم عموم است و بعضي در حدّ متوسط و بعضي بسيار دشوار و پيچيده اند. براهين خداشناسي به سه طريق برهان فطرت و برهان نظم و برهان عليت تقسيم شده اند. راه فطرت مطمئن ترين راهي است كه هر انسان بي غرضي را مستقيماً به سوي معبود رهنمون مي كند.راه فطرت به چند دليل بهترين راه خدا شناسي است:1ـ اين راه به مقدمات فني و پيچيده نيازي ندارد و نيز با ساده ترين بيان، مي توان آن را مطرح كرد، علاوه بر اين، براي همة مردم و در همة سطوح قابل فهم و درك است.2ـ اين راه مستقيماً به سوي خداي دانا و توانا رهنمون مي كند.3ـ اگر اين راه با تأمّل و تفكّر همراه شود، حالت عرفاني و شناخت خاصي نسبت به معبود پيدا م[ي شود.]به همين جهت است كه اولياي الهي و رهبران ديني براي شناساندن خدا از اين راه استفاده كرده و همگان را به پيمودن آن دعوت كرده اند.شخصي خدمت امام صادق(ع) عرض كرد: خدا را به من آن چنان معرفي كن كه گويي او را مي بينم،حضرت از او سؤال كرد: آيا هيچ وقت از راه دريا مسافرت كردهاي؟ (گويا حضرت توجه داشتند به اين كه قضيّه براي او اتفاق افتاده است) گفت: آري. گفتند: اتفاق افتاده است كه كشتي در دريا بشكند؟ گفت: بلي، اتفاقاً در سفري چنين قضيّه اي واقع شد. گفتند: به جايي رسيدي كه اميدت از همه چيز قطع شود و خود را مُشرف به مرگ ببيني؟ گفت: بلي چنين شد. گفتند: در آن حال اميدي به نجات داشتي؟ گفت: آري. گفتند: در آن جا كه وسيله اي براي نجات تو وجود نداشت، براي چه كسي اميدوار بودي؟ آن شخص متوجه شد كه در آن حال گويا دل او با كسي ارتباط داشته، در حدّي كه گويي او را مي ديده است. اين همان حالتي است كه گفتيم گاهي به اضطرار توجه انسان از همه قطع مي شود و آن حالت به انسان روي مي دهد كه رابطة قلبي خود با خدا را در مي يابد.1راه ديگر، برهان عليت است. به اين نحو كه:هيچ يك از موجودات وجودشان از خودشان نيست،چون اگر وجودشان ذاتي بود،دستخوش تغيير و نابودي نيم شدند، از همين جا مي فهميم كه وجودشان را ديگري داده و آن ديگري خدا است. اين برهان تمام عيار و در عين حال همه كس فهم است.2هر چيزي كه بتوان آن را "موجود" دانست، از دو حال خارج نخواهد بود: يا وجود براي آن ضرورت دارد و خود به خود موجود و به اصطلاح "واجب الوجود" است و يا وجودش ضرورت ندارد و مرهون موجود ديگري است و بر اصطلاح "ممكن الوجود" مي باشد. بديهي استكه اگر تحقق چيزي محال باشد، هرگز وجود نخواهد يافتو هيچ گاه نمي توان آن را موجود دانست. پس هر موجودي يا واجب الوجود است و يا ممكن الوجود با دقت در مفهوم "ممكن الوجود" روشن مي شود كه هر چيزي مصداق اين مفهوم باشد، معلول و نيازمند به علت خواهد بود، زيرا اگر موجودي خود به خود وجود نداشته باشد، ناچار به وسيله موجود ديگري به وجود آمده است. چنان كه هر وصفي كه بالذات نباشد. ثبوت آن بالغير خواهد بود و مفاد قانون عليّت هم همين است كه هر موجود وابسته و ممكن الوجودي نيازمند به علت است، نه اين كه هر موجودي نياز به علت دارد تا گفته شود: پس خدا هم احتياج به علت دارد، يا گفته شود: اعتقاد به خداي بي علت، نقض قانون عليت است.از سوي ديگر اگر هر موجودي ممكن الوجود و نيازمند به علت باشد، هيچ گاه موجودي تحقق نخواهد يافت و چنين فرضي نظير آن است كه هر يك از افراد يك گروه، اقدام خود را مشروط به شروع ديگري كند كه در اين صورت هيچ اقدامي انجام نخواهد گرفت. پس وجود موجودات خارجي، دليل آن است كه واجب الوجودي موجود است.3برهان يا قانون نظم:يكي از راه هايي كه انسان مي تواند خدا را بشناسد و به عظمتش اعتراف كند، قانون نظم در جهان هستي است. همه مي دانيم كه اگر انسان حتي در كارهاي روزمّره و سادة زندگي، نظم را سرلوحة كار خود قرار ندهد، هرگز به هدف نخواهد رسيد و زندگيش دچار هرج و مرج عجيبي خواهد شد. اما جهان هستي با تمام وسعتش كه از حدّ و اندازه و تصور ما به دور است، چگونه مي تواند بدون آن كه ناظمي قدرتمند داشته باشد، به حيات خود ادامه دهد؟! در همين كرة خاكي كه زيستگاه بشر است، تمام امور روي حساب و دقت نباشد است. روز شب مي شود، شب روز، آفتاب از مشرق طلوع مي كند و در مغرب فرو مي رود. فصل هاي چهارگانه به ترتيب و بدون كم و كاست مي آيند و مي روند. بدني كه انسان دارد، تركيب از آفرينشي به بهترين شكل است. هر نظمي نشانگر ناظم و داراي علم و ادراك است كه آفريننده آن است. امام صادق(ع) مي فرمايد: "شگفت از آفريده و مخلوقي كه فكر كند خدا از بندگانش پنهان است، در حالي كه آثار آفرينش را در وجود خود با تركيبي كه عقلش را مبهوت و انكارش را باطل مي كند مي بيند. قسم به جانم! اگر منكران در نظام عظيم خلقت فكر مي كردند... قطعاً آنها را با دلائلي قانع كننده به آفريدگار جهان راهنمايي مي نمود".4آيات قرآن نيز مي توان به براهيني براي شناخت خدا و اثبات وجود او دست يافت مثلاً اين كه: آيا بدون علت آفريده شده اند يا خودشان، خود را آفريده اند.5هيچ كدام از اين رو فرض نمي تواند صحيح باشد. بنابراين، اين آيه مي تواند اشاره به برهان عليت باشد.پي نوشت ها : (1) آيت الله مصباح يزدي، معارف قرآن، ص 29، به نقل از توحيد صدوق، ص 231.تفسير الميزان (ترجمه)، ج 12، ص 37.(2) آيت الله مصباح يزدي، آموزش عقايد، ص 79.(3) بحارالانوار، ج 3، ص 152، باب 5.(4)طور(52) آية 35.