• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4128روز قبل
اهل بیت

نصیحتی از حضرت امام باقر علیه السلام
 

حضرت سه بار تکرار کردند که برای دیگران، پشت سرشان دعا کن تا روزی برایتان سرازیر شود!

مقدمه:
 

از ماندگارترین و مفیدترین و هدایتگرترین گنجینه‌های معنوی تشیّع، وصیّت ها و نصیحت هایی است که از امامان معصوم علیه‌السلام به یادگار مانده است، این وصیّت ها، وصیّت های اصطلاحی که درباره مال و اموال باشد، نیست، بلکه وصیّت های معنوی و اخلاقی است که جنبه موعظه و هدایتگری دارد، و این هدایتگری می‌تواند در طول تاریخ ادامه داشته باشد.
این وصیّت ها از تک تک معصومان و امامان، از پیامبر گرفته تا علی و امامان به دست ما رسیده است آنچه در این مقال به دنبال ارائه آن هستیم، گوشه‌هایی از وصیّت های حضرت باقر علیه‌السلام است که نسبت به برخی افراد داشته. امید که بتواند مفید و راهنما و راهگشا باشد.
یک
از ارزشمندترین سفارشاتی که از امام محمد باقر علیه السلام رسیده است وصیّتی است که به درخواست یکی از دوستان ایشان ارائه شده است. امام در پاسخ آن مرد فهیم تنها به گفتن سه جمله اکتفا کرده است. اما سه جمله‌ای که یک دریا سخن در آن و یک زندگی سعادت در آن نهفته است.
1ـ «اوصیک بتقوی اللّه؛ تو را به تق
این جمله هر چند کوتاه است ولی اگر نگاه و نظری به قرآن داشته باشیم به خوبی می‌فهمیم که از جایگاه با عظمت و با اهمیّت برخوردار است. در یک نگاه اجمالی به قرآن به این نکات درباره تقوا برمی خوریم:
تقوا، ملاک برتری فرد بر انسانهای دیگر: «انّ اکرمکم عند اللّه اتقیکم»(1تقوا، زمینه پذیرش هدایت الهی را فراهم می‌کند: «هدی للمتّقین»(2)
تقوا، وسیله برای دریافت علم الهی و ویژه است: «اتقواللّه و یعلّمکم اللّه»(3)
تقوا، وسیله دریافت رحمت الهی است: «اتقوا لعلّکم ترحمون»(4)
تقوا، معیار قبولی اعمال و طاعات: «انّما یتقبل اللّه من المتّقین»(5)
تقوا، وسیله دریافت رزق از طرق غیر منتظره: «و یرزقه من حیث لا یحتسب»(6)
تقوا، وسیله برای در بن بست قرار نگرفتن: «و من یتّق اللّه یجعل له مخرجاً»(7)
تقوا، عامل توجه و حمایت و همراهی خاص خداوند: «ان اللّه مع المتّقین»(8)
تقوا، عامل عاقبت به خیری است: «والعاقبة للمتّقین»(9)

دعای پولدار شدن از امام باقر(علیه السلام)

تقوا، فلسفه عبادت(10) و بسیاری از دستورات اسلامی چون روزه(11) و... می‌باشد.
2ـ «وَ اِیّاکَ وَ المِزاح فَاِنَّه یُذهِب هَیبةَ الرّجُل وَ ماءَ وَجهِه؛ از شوخی بپرهیز، زیرا شوخی هیبت مرد و آبروی او را می‌برد.»
البته باید به نکاتی درباره "شوخی" توجّه داشت:
یک: شوخی اگر از دائره حق خارج نشود ممدوح است. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه ‌و‌آله فرمود: «انّی امزح ولا اقول الّا حقّاً؛ من مزاح می‌کنم ولی جز حق نمی‌گویم»(12). باید توجه داشت که در شوخی دروغ گفته نشود، غیبت کسی نشده و موجب آزار و تمسخر کسی نگردد و...
دو: اصل شوخی و مزاح نمودن ممدوح است حضرت صادق علیه‌السلام فرمود: هیچ مؤمنی نیست مگر این که در او از "دَعابه" وجود دارد، عرض کردم: دعابة چیست؟ فرمود: «المزاح».(13) این مطلب بیانگر این است که مومن باید در روابط اجتماعی خود بشاش و اهل بگو و بخند باشد.
سه: مزاح ممدوح نیز نباید از حَد و مرز عبور کند و زیاد شود و گرنه مذموم می‌شود، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: «کَثرَةُ المِزاح یُذهب بماءِ الوجه؛ زیاد مزاح کردن آبروی انسان را می‌برد.»(14)
با این نکات روشن شد که در کلام حضرت باقر علیه‌السلام نیز مقصود زیاد شوخی کردن و از حق و اندازه خارج شدن است.
3ـ «و علیک بالدّعاء لاخوانک بظهر الغیب فانّه یهیل الرّزق، بقولها ثلاثاً؛(15) بر تو باد به دعا کردن برای برادرانت (از اهل ایمان) در غیاب آنها، زیرا که این کار روزی را سرازیر می‌کند، حضرت این جمله را سه بار فرمود».
دعا گاه برای مسائل دنیوی است و گاه مسائل معنوی و آخرتی، دعا برای دنیا گاه برای خود انسان است و گاه برای دیگران، و همین طور دعا در مسائل معنوی یا برای خود شخص است و یا دیگران.
از بین اقسام دعا، بهترین دعا آن است که در حق برادران دینی و دیگران باشد. در این باره زیاد شنیده‌اید. یکی از معروف ترین آنها ماجرایی است که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام از حضرت زهرا سلام الله علیها نقل می‌کنند.
پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: «اذا دعا احدٌ فلیعمّ فانّه اوجب للدّعاء و من قدّم اربعین رجلاً من اخوانه قبل ان یدعوا لنفسه استجیب له فیهم و فی نفسه؛(16) هرگاه کسی خواست دعا کند دعای خود را عمومیّت دهد (و برای دیگران نیز دعا کند) زیرا فراگیری لازمتر است برای دعا نمودن، و کسی که جلو اندازد چهل نفر نفر از برادران (مؤمن) خود را قبل از دعا کردن برای خودش، دعایش در حق آنان و خودش مستجاب می‌شود.»

پی‌نوشت‌ها:
 

1. سوره حجرات، آیه 13.
2. سوره بقره، آیه 2.
3. سوره بقره، آیه 282.
4. سوره انعام، آیه 155.
5. سوره مائده، آیه 27.
6. سوره طلاق، آیه 3.
7. سوره طلاق، آیه 2.
8. سوره توبه، آیه 36.
9. سوره اعراف، آیه 128.
10. سوره بقره، آیه 21.
11. سوره بقره، آیه 183.
12. منتخب میزان الحکمه، ص 464، ش 5797.
13. همان، ش 5801.
14. همان، ش 5804.
15. میزان الحکمه محمدی ری شهری، ترجمه حمید رضا شیخی، دارالحدیث، اوّل، 1377، ج 14، ص 6820.
16. بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، داراحیاء التراث، ج 93، ص 313، ح 17، منتخب میزان الحکمه، همان، ص 184، ج 1، حدیث 2143
 

منبع:http://www.alborz.40sotoon.net
دوشنبه 1/8/1391 - 0:49
اهل بیت
نویسنده:غلامرضا سازگار




 
ای دومین محمد و ای پنچمین امام
از خلق و از خدای تعالی تو را سلام
چشم و چراغ فاطمه، خورشید هفت نور
روح و روان احمد و فرزند چار امام
آن هفت نور روشنی چشم هفت آفتاب
آن چار امام خود پدر این چهار امام
وصف تو را نگفته خدا جز به افتخار
نام تو را نبرده نبی جز به احترام
هم ساکنان عرش به پایت نهاده رخ
هم طایران سدره به دستت همیشه رام
حکم خدا به همت تو گشته پایدار
دین نبی به دانش تو مانده مستدام
با آنهمه جلال و مقامی که داشتی
دیدی ستم ز خصم ستمگر علی الدوام
گه دید چشم پاک تو بیداد از یزید
گاهی شنید گوش تو دشنام از هشام
گریند در عزای تو پیوسته مرد و زن
سوزند از برای تو هر روز خاص و عام
گاهی به دشت کرب و بلا بوده ای اسیر
گاهی به کوفه بر تو شد ظلم، گه به شام
خوانند سوی بزم یزیدت، بدان جلال
بردند در خرابه شامت بدان مقام
گر کف زدندن اهل ستم پیش رویتان
گر سنگ ریختند بر سرهایتان زبام
راحت شدی ز جور و جفای هشام دون
آندم که گشت عمر تو را از زهر کین تمام
داریم حاجتی که ز لطف و عنایتی
بر قبر بی چراغ تو گئیم یک سلام
«میثم» هماره وصف شما خاندان کند
ای مدحتان بر اهل سخن خوشترین کلام
منبع:www.aviny.com
دوشنبه 1/8/1391 - 0:48
اهل بیت
نویسنده: محمّدرضا جواهرى




انقلاب اسلامی ایران بزرگ ترین تحول قرن چهاردهم هجری قمری و بیستم میلادی و نقطه عطف درتحولات جهانی است. امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در وصیت نامه خویش فرمودند: این انقلاب بزرگ كه دست جهان خواران و ستمگران را از ایران بزرگ كوتاه كرد با تاییدات غیبی الهی پیروز گردید اگر نبود دست توانای خداوند امكان نداشت.
ایشان در همین نوشتار انقلاب اسلامی ایران را «امانت الهی» و «هدیه غیبی» و «تحفه الهی» و «پدیده الهی» دانسته اند كه از جانب خداوند منان به ملت ایران عنایت شده است. بی تردید این نعمت بزرگ الهی نیازمند پاسداری و حفاظت است. بقا و دوام انقلاب اسلامی بدون تحقق شرایط و لوازم آن امكان پذیر نیست. رهاكردن انقلاب در بین راه و كوتاهی در رساندن انقلاب به تمام اهداف بزرگ و بی پایان آن از آفات انقلاب است. خستگی انقلابیون تنبلی بی حالی ناامیدی سستی و بی حوصلگی آنان خطر بزرگی است كه انقلاب را تهدید می كند. حضور در تمام صحنه های انقلاب و سعی و كوشش همه جانبه و تلاش دائمی در راستای پاسداری از انقلاب اسلامی و فراهم نمودن شرایط و عوامل تداوم آن و ظیفه و تكلیف الهی عمومی است. روحیه انقلابی تلاش تحرك پویایی فعالیت و نشاط انقلابی عامل بقا و پایداری انقلاب و ضامن رسیدن به اهداف بلند و نهایی انقلاب است.
پیامبر و امامان علیهم السلام پیوسته مسلمانان رابه «عمل صالح» و تلاش و كوشش دعوت كرده اند. امام باقرعلیه السلام نیز در رهنمودهای الهی خویش همگان رابه «عمل» و «جهاد» و «اجتهاد» و «بیداری» و «بلندهمتی» و «پایداری» و «صبربراطاعت» و «خودنگهداری از معصیت خدا» و «شكرنعمت» و «معرفت» فرمان داده اند و آنان را از «تنبلی» و «بی كاری» و «كم كاری» و «كسالت» و «سستی» و «بی حالی و بی حوصلگی» بازداشته اند.

نفی تنبلی و بی حوصله گی

تنبلی و بی حوصله گی ریشه بسیاری از ناكامی ها و شكست هاست امام باقرعلیه السلام در نكوهش تنبلی و بی حوصله گی فرموده اند: ایاك و الكسل و الضجرفانهمامفتاح كل شر من كسل لم یودحقا و من ضجرلم یصبرعلی حق از تنبلی و بی حوصله گی بپرهیز و دوری كن كه آن دو حالت كلید هر بدی و سرآغاز هرشری است ! هركه تنبل شد حقی را ادا نمی كند و آن كه بی حوصله و بی قرار باشد بر هیچ حقی صبر نمی كند و شكیبایی نمی ورزد. انقلاب اسلامی با اوصاف پیش گفته نعمت بزرگی است كه حقوقی رابرگردن هرایرانی و هرمسلمان می نهد. ادای این حقوق و شكیبایی بررعایت این حقوق باخستگی و تنبلی و كم حوصله گی امكان پذیر نیست. تنبلی و بی حالی انقلابیون و ضعف و بی حوصله گی اقشار و طبقات جامعه انقلابی ایران آفت انقلاب و مایه درماندگی و نابودی انقلاب است. باتنبلی و بی حالی مردم انقلاب اسلامی در برابر دشمنانش رها می شود و بی پشتیبان می ماند و اشرار با شرآفرینی و ضربه زدن به انقلاب اسلامی مردم را از خیر و بركت انقلاب محروم نماید.
امام باقر علیه السلام در حدیث دیگر هشدار داده و درباره خطر تنبلی و كسالت فرموده اند: الكسل یضر بالدین و الدنیا تنبلی به دین و دنیا ضرر و زیان می رساند. در سخن پیشین تنبلی دست مایه هر شر و بدی و در این سخن نیز زیان بار برای دین و دنیای انسان ها شمرده شده است بنابراین برای تداوم انقلاب باید از آن دست برداشت.

نكوهش تسویف و توانی

مسلمانان از به آینده و اگذار نمودن كارها و سستی در انجام امور نهی شده اند. امام باقر علیه السلام فرموده اند: ایاك والتسویف فانه بحر یغرق فیه الهلكی و ایاك و التوانی فیمالا عذر لك فیه فالیه یلجا النادمون از امروز و فردا نمودن در كارها دوری كن كه آن همانند دریایی است كه هلاك شونده در آن غرق و نابود می گردد و از سستی در آن چه كه در آن برای تو عذری نیست بپرهیز كه پناهگاه و ماوای پشیمانان و علت پشیمانی است.
مطابق این رهنمود ارزنده امام پنجم كوتاهی از انجام به موقع هركار و به تاخیر انداختن آن و امروز و فردا نمودن و واگذاری كارها به آینده و آیندگان علت نابودی و هلاكت است. واگذاشتن كارها به فردا همانند فرورفتن در دریای بی پایان و بی كرانه ای است كه هلاكت و غرق شدن را در پی دارد. «تسویف» عامل ازدست دادن فرصت های طلایی و محروم شدن از تحرك و نشاط انقلابی و ترك اقدامات لازم و ضروری است. «توانی» و ضعف و سستی نیزعامل پشیمانی است. اگر انقلابیون از فرصت های گوناگون برای كوشش و تلاش در راه رساندن انقلاب به اهداف الهی اش بهره برداری ننمایند با سستی و ضعف افراد و اقشار انقلابی جامعه فرصت ها از دست می رود و یا تبدیل به تهدید می گردد و درنهایت پشیمانی انقلابیون رادرپی خواهدداشت.

 

ارزش عمل صالح جهاد و اجتهاد و اطاعت

تمام سفارش ها و موعظه های الهی امام باقر علیه السلام در راستای تشویق انسان ها به كار و تلاش است. ایشان در دعوت به سخت كوشی فرموده اند: علیكم بالورع و الاجتهاد بر شماباد به ورع و تقوی و تلاش و اجتهاد. آن حضرت در برتری و ارزش جهاد و كوشش نیز فرموده اند: لافضیله كالجهاد و لاجهادكمجاهده الهوی هیچ فضیلتی همانند جهاد نیست و هیچ جهادی نظیر مجاهده باهوای نفس نیست «اجتهاد» و «جهاد» به معنای تلاش و كوشش تمام و كامل است. بنابراین كارو تلاش خستگی ناپذیر و تمام كوشش خویش رابه كاربردن و همه سعی خویش رانمودن و انجام كارها با تمام نیرو و توان رسالت هر انقلابی متعهد است. سخت كوشی و فعالیت و كوشش دائمی درراه پاسداری از دستاوردهای انقلاب و تحقق اهداف و آرمان های اسلامی انقلاب بالاترین فضیلت و ارزش است زیرا مستلزم مجاهده باهوای نفس و نبرد با وسوسه های شیطانی و مبارزه باتنبلی و بی حالی و بی عاری و ضعف و سستی است.
در تعریف امام باقر علیه السلام از «ایمان» دو ركن مطرح است اسلام اقرار است ولی ایمان «اقرار» و «عمل» می باشد در وصایای امام باقر علیه السلام به جابر جعفی نیر فرزندان دنیا اهل غفلت و غرور و جهالت اند و فرزندان آخرت مومنان «اهل عمل» و زهدو علم و فقه و اعتبار (پندو عبرت گرفتن ) و فكرند و از ذكر و یاد خداوند خسته نمی گردند در وصایای آن حضرت به ابوحمزه ثمالی نیز موازرت و مساعدت و كمك بر «عمل صالح» كوبنده استكبارجهانی و سلطان ستمگر و شیطان و سوسه گرشمرده شده است مطابق رهنمودی دیگر از امام باقر علیه السلام صابران برادای فرائض الهی و متصبران بر ترك محارم در روز قیامت به فرمان الهی در امان اند. جابرجعفی گفته است: هجده سال در خدمت امام باقر علیه السلام بودم در زمان خروج و لحظه وداع عرض كردم: مرا موعظه و راهنمایی نمایید. امام فرمودند: ای جابر پس از هجده سال باز هم راهنمایی كنم ! عرض كردم: آری ! شما دریایی هستید كه هرگز خشك نمی شود و كران ناپیداست. سپس امام باقر علیه السلام فرمودند: ای جابر از جانب من به شیعیانم سلام برسان و به آنان بگو: هیچ خویشاوندی میان ما و خدای عزوجل نیست و راه تقرب به خداوند اطاعت از اوست. ای جابر! هر كه خدا را اطاعت و فرمانبری نماید و ما را دوست بدارد اهل ولایت است و هر كه خدا را معصیت و نافرمانی كند دوستی ما به او سودی نمی رساند.
امام باقر علیه السلام به برخی شیعیان هشدار دادند: ان و لایتنالاتدرك الابالعمل همانا ولایت ما جز با عمل درك نمی شود. براساس این هشدارهای امام باقر علیه السلام ادعای دوستی اهل بیت باید با سعی و كوشش در راه اطاعت خدای متعال توام باشد چون محبت امامان و فرمانبرداری خداوند تفكیك ناپذیرند و باهم سودمند و موثرند.

همت بلند

امامان علیهم السلام راهنمایان بشریت به عزت و كرامت و دوراندیشی و همت بلند و اهداف بزرگ بوده اند. امام باقر علیه السلام در سفارش های ارزنده خویش به جابر جعفی فرموده اند: لاشرف كبعدالهمه هیچ شرفی همانند دوری و بزرگی همت و بلندهمتی نیست. در همین وصایا نیز گفته اند: استجلب عز الیاس ببعدالهمه عزت ناامیدی و بی نیازی از مردم را با دوری و بزرگی همت جلب نما! مطابق این رهنمودهای امام باقر علیه السلام داشتن برنامه های بزرگ و اهداف بلند و دور كه همواره انسان را به سعی و كوشش همه جانبه وادار نماید مایه شرافت و عزت و بی نیازی از بیگانگان است. همت بلند و تلاش مناسب مومنان در راه رسیدن به اهداف بزرگ انسان ها را به خودباوری و خودكفایی و رهایی از وابستگی به كافران و بی دینان می رساند. امام باقر علیه السلام به گروهی ازشیعیان هشداردادند: یاطالب الجنه ما اطول نومك و اكل مطیتك و او هی همتك ای جستجوگر بهشت چقدر خوابت طولانی و چهارپایت خسته و درمانده و همتت سست ضعیف و وارفته است. در این سخن امام باقر علیه السلام به طالبان بهشت یادآوری شده است كه بهشت با سخت كوشی و تلاش كامل و سعی تمام و بابیداری و مركب راهوار و آماده و همت عالی و بلند و هدف های بزرگ به دست می آید.

شكر نعمت و مرگ طمع

شكرنعمت علت افزایش نعمت است. انقلاب اسلامی یك نعمت بزرگ الهی است. شكرنعمت انقلاب اسلامی رمزبقا و تداوم انقلاب است. شكر هر نعمتی باید متناسب و هماهنگ با آن نعمت باشد. حفاظت از آثار و بركات انقلاب اسلامی و نبرد با دشمنان آن و پیشگیری از انحرافات و نفوذ آفات و سعی و كوشش همگانی در راه رساندن انقلاب به همه اهداف مقدس بزرگ آن از مظاهر و جلوه های شكر نعمت انقلاب اسلامی است.
امام باقر علیه السلام درباره افزایش نعمت ها با شكر و زوال نعمت ها با كفران نعمت و ترك شكر فرموده اند: استجلب زیاده النعم بعظیم الشكر و توسل الی عظیم الشكر بخوف زوال النعم و اطلب بقا العز باماته الطمع با بزرگی شكر زیادی نعمت ها را جلب نما و به بزرگی شكر برای ترس از زوال و نابودی نعمت ها توسل بجو و بقای عزت را با نابودی و مرگ طمع طلب نما!
در این حدیث یادآوری شده است كه زیادی نعمت معلول شكر و زوال نعمت نیز محصول ترك آن است و عزت و استقلال و كرامت انسان ها بانابودی و مرگ طمع باقی ماند و با طمع ورزی عزت از بین می رود. از این رو طمع ورزی كارگزاران و كارمندان دولت اسلامی و طمع ورزی اقشار و طبقات جامعه و رفاه طلبی و زراندوزی و فرمانبرداری از طمع عزت كشور اسلامی ایران را در جهان متزلزل می كند و به استقلال و شرف و كرامت مردم صدمه زند.

نقش علم و معرفت در عمل صالح

«عمل صالح» بیش از هر چیز دیگر در بقا و تداوم انقلاب اسلامی موثر است. بی تردید عمل صالح انقلابی در گرو شناخت درست انقلاب است. شناخت عمیق انقلاب اسلامی راهنمای عمل صالح انقلابی است. تنها با آگاهی از ماهیت انقلاب و شناخت اهداف ارزش ها و آرمان الهی آن عمل صالح و اقدامات شایسته سازنده و سودمند در جهت بقا و توسعه و كمال انقلاب اسلامی انجام می شود. امام باقر علیه السلام فرموده اند:
لایقبل عمل الابمعرفه و لامعرفه الا بعمل و من عرف دلته معرفته علی العمل و من لم یعرف فلاعمل له
هیچ عملی جز با معرفت قبول نمی شود و معرفت جز با عمل نیست و هر كه بشناسد معرفتش او را بر عمل دلالت و راهنمایی می نماید و هر كه نشناسد پس عملی برای او نیست»
این حدیث بر پیوند استوار « معرفت » و « عمل » تاكید دارد به گونه ای كه معرفت را راهنمای عمل صالح می شمارد و عمل بی معرفت را بی ارزش می داند به حدی كه عمل بی معرفت را هیچ می بیند. از این رو كوشش در راه شناخت صحیح انقلاب اسلامی برای عمل صالح انقلابی و اقدامات تاثیرگذار در بقا و دوام و تكامل انقلاب ضروری است.

پی نوشت ها :

1 ـ صحیفه نور مجموعه رهنمودهای امام خمینی (ره ) سازمان مدارك فرهنگی انقلاب اسلامی چاپ اول ج 21 ص 175
2 ـ صحیفه نور ج 21 ص 176
3 ـ بحارالانوار علامه مجلسی ج 78 ص 174 و ص 187
4 ـ بحارالانوار علامه مجلسی ج 78 ص 18
5 ـ بحارالانوار علامه مجلسی ج 78 ص 164
6 ـ بحارالانوار علامه مجلسی ج 78 ص 179
7 ـ بحارالانوار علامه مجلسی ج 78 ص 165
8 ـ بحارالانوار علامه مجلسی ج 78 ص 177
9 ـ بحارالانوار علامه مجلسی ج 78 ص 165
10 ـ بحارالانوار علامه مجلسی ج 78 ص 178
11 ـ بحارالانوار علامه مجلسی ج 78 ص 176
12 ـ بحارالانوار علامه مجلسی ج 78 ص 182 و ص 183
13 ـ بحارالانوار علامه مجلسی ج 78 ص 188
14 ـ بحارالانوار علامه مجلسی ج 78 ص 165
15 ـ بحارالانوار علامه مجلسی ج 78 ص 164
16 ـ بحارالانوار علامه مجلسی ج 78 ص 171
17 ـ بحارالانوار علامه مجلسی ج 78 ص 165
18 ـ بحارالانوار علامه مجلسی ج 78 ص 174

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی
دوشنبه 1/8/1391 - 0:44
اهل بیت

مکارم اخلاقی

امام باقر علیه السلام با برخورد نیکوی خود توانسته بود حتی مخالفان را مجذوب خویش سازد. مردی شامی که از مخالفان حضرت بود، ولی با ایشان رفت و آمد داشت، علت رفت و آمد خود را اخلاق خوب و روش نیکوی امام علیه السلام می دانست و به ایشان می گفت: «شما را مردی فصیح می بینم؛ مطالب را روشن بیان می کنی، همه آداب را رعایت می نمایی و الفاظ نیکو بر زبانت جاری است. به همین دلیل با شما رفت و آمد می کنم و در مجلستان حاضر می شوم».

پیشوای نمونه

امام باقر علیه السلام در رأس برنامه های سیاسی خویش، بینش خود را درباره حاکم شایسته بیان می دارد، تا از این راه هم پیروانش را با ملاک های ارزشی آشنا سازد و هم به گونه ای غیر مستقیم، از فرمانروایان و والیانی که فاقد آن ارزش ها بودند، انتقاد کند. آن حضرت می فرماید: «پیشوایی اجتماع، شایسته کسی است که سه ویژگی در او جمع باشد: نخست پرهیزکار باشد که وی را در برابر آفات قدرت از فرو افتادن در دام حرام نگه دارد؛ دوم بردبار باشد تا خشم خود را مهار کند؛ سوم بر کسانی که حکم می راند، همانند پدری مهربان باشد و به نیکی رفتار نماید».

رهبری نیکان

در جامعه ای که زمام امور در دست جاهلان و عناصر ناشایست باشد، هر گونه تلاش اصلاحگرانه، بی ثمر خواهد بود. اگر با این زاویه به مسئله امامت بنگریم، بسیاری از حقایق دیگر در زمینه مواضع سیاسی امامان معصوم و اهتمام آنان به احیای امر امامت آشکار می شود. امام باقر علیه السلام در این باره می فرماید: «مردم از آن جهت به وجود پیامبر و امام نیازمندند که استمرار صلاح (وسامان نظام مادی و معنوی) جهان، به وجود آنان وابسته است؛ زیرا خدا به وسیله پیامبر و امام، عذاب را از زمینیان برطرف می سازد». پیامبر و امام در جامعه ساکت نمی نشینند، بلکه با تمام قدرت در راه اصلاح جامعه می کوشند و در پرتو تلاش آنان، مردم نیز از فساد دوری می کنند.

کلید استواری

امام باقر علیه السلام می فرمود: «اسلام بر پنج پایه استوار است: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت». زُراره، از یاران حضرت پرسید: کدام یک برتر است؟ امام فرمود: «ولایت برتر است؛ زیرا ولایت، کلید بقیه است و صاحب ولایت (امام) کسی است که مردم را به سوی این اصول چهارگانه رهبری می کند». اگر به استدلال امام باقر علیه السلام توجه کافی نشود، ممکن است ناآگاهان به جای اهتمام به واجبات و محرمات شریعت، گمان کنند که محبت اهل بیت کافی است؛ ولی برتری ولایت از آن نظر است که رهبریِ رهبران الهی، تضمین کننده دیگر اصول به شمار می آید. امام باقر علیه السلام در روایتی دیگر فرمود: «از میان تکالیف اصولی اسلام، هیچ تکلیفی به اندازه ولایت مورد دعوت و تأکید قرار نگرفته است». نیز از آن حضرت است که: «امامت، مکمّل نهایی همه فریضه ها، قوانین و دستورات دین است».

سعادت جامعه

امام باقر علیه السلام در بیان تأثیر حکومت ها و حاکمیت ها در سعادت و شقاوت ملت ها می فرماید: «خدا فرموده است: هر ملتی که در قلمرو اسلام، به ولایت و حاکمیت پیشوای ستمگر غیر الهی گردن نهد، بی شک عذاب و مجازات می شود؛ هر چند آن ملت در رفتار فردی خویش، نیک و پرهیزگار باشد. نیز هر ملتی که در قلمرو اسلام، به حاکمیت امام عادل و پیشوای الهی تن دهد، به یقین مورد عفو و رحمت قرار می گیرد؛ هرچند در رفتار خویش خطاهایی داشته باشد». آن حضرت در روایت دیگری فرمود: «صلاح، عزت و سلامت دین و مؤمنان به این است که (بیت المال و) اموال جامعه به کسی سپرده شود که حقوق را رعایت و آن را در مصارف بایسته هزینه کند. فساد دین و اهل دیانت از آنجا پدید می آید که منابع مالی و اقتصادی جامعه در اختیار کسی قرار گیرد که به عدل و حق رفتار نکند و آن را در مصارف لازم به کار نگیرد».

زمانه امام باقر علیه السلام

پایگاه اجتماعی

سه عامل مهم، پایگاه اجتماعی نیرومند و انکارناپذیری برای امام باقر علیه السلام در برابر حکومت امویان پدید آورده بود. نخستین عامل اینکه امام بزرگ خاندان علویان و مرجع حل و فصل مسائل آنان بود. عامل دوم اینکه شیعه هر چند در تنگنای شرایط سیاسی و دوران تقیه به سر می برد، جمعیت متشکل و نیروی عقیدتی آنان، خود قدرتی اجتماعی به شمار می آمد و منصب امامت، حضرت باقر علیه السلام را در مرکز رهبری این نیروها قرار می داد. سومین عامل، شاگردان و رشد یافتگان مکتب آن حضرت علیه السلام بودند که هر یک در محیط اجتماعی خود، نفوذ داشتند و خویش را وامدار آموزه های ناب آن حضرت می دانستند.

پیکار با منکر

گروه خوارج که پس از جنگ نهروان به شدت تضعیف شده بودند، با گذشت زمان به تجدید قوا پرداخت. یکی از میدان های رویارویی امام باقر علیه السلام با اندیشه های منحرف، موضع گیری ها و روشنگری های آن حضرت با عقاید خوارج بود. فردی از خوارج ادعا می کرد اگر بدانم در پهنه گیتی کسی باشد که با من مناظره کند، به سویش خواهم شتافت. به او گفتند در میان فرزندان حضرت علی علیه السلام ، شخصی چون ابوجعفر امام باقر علیه السلام می تواند پاسخ تو را بدهد. وی که از سردمداران خوارج بود، گروهی از بزرگان و یارانش را گرد آورد و به حضور حضرت رسید. امام باقر علیه السلام فرمود: فردا بیایید. فردای آن روز امام، فرزندان انصار و مهاجر را جمع کرد و گروه خوارج نیز آمدند. سپس حضرت فرمود: «سپاس خدای را که با اعطای نبوت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، ما خاندان را کرامت بخشید و ولایت خویش را به ما اختصاص داد. ای فرزندان انصار و مهاجر! در میان شما هر کس فضیلتی از امیرمؤمنان علی علیه السلام می داند، آن را باز گوید». سپس امام باقر علیه السلام با استفاده از سخنان خود آن مرد، او را محکوم کرد. در پایان، آن مرد از جا برخاست و رفت، در حالی این آیه را زیر لب می خواند: خدا آگاه تر است که رسالتش را کجا قرار دهد.

لباس از بلا

عصر امامت حضرت باقر علیه السلام ، دوران یکّه تازی حاکمان اموی بود و در آن زمان، شیعیان و دوستداران حضرت در تنگنای سیاسی قرار داشتند. مِنهال از یاران حضرت می گوید: در مجلس امام باقر علیه السلام حضور داشتم که مردی وارد شد و سلام کرد. حضرت سلامش را پاسخ داد. مرد تازه وارد با امام احوال پرسی کرد و گفت: حالتان چطور است؟ امام باقر علیه السلام که گویی سینه اش از مشکلات زمان سنگین شده بود، به او فرمود: «آیا به راستی تا کنون در نیافته اید که بر ما چه می گذرد؟» سپس آن مرد گفت: به خدا سوگند، من شما خاندان را دوست دارم. امام فرمود: «پس بر تن خویش لباسی از بلا و ناگواری ها بپوشان، به خدا سوگند، رنج ها و ناگواری ها شتابان تر از سیل دره ها، به سوی ما و شیعیان ما پیش می تازد. نخست مشکلات به ما می رسد و سپس به شما».

القای روح ظلم ستیزی

امام باقر علیه السلام هرچند برای از میان برداشتن حاکمان ظالم، به قیام آشکار و جمع آوری نیروی رزمی رو نیاورد، ولی روح ظلم ستیزی و انزجار از فرمانروایان ستمگر را در کالبد پیروان خویش می دمید. آن حضرت منکِر جهاد و مبارزه علنی و مسلحانه با حاکمان فاسد نبود، بلکه چنین اقدامی نیاز به نیروهای ایثارگر و صادق داشت و امام از چنین یارانی به حد کافی برخوردار نبود. آن حضرت می فرمود: «هر گاه به تعداد اهل بدر گرد امام جمع شوند، بر او واجب می شود که قیام کند».

ردّ فرمانروایان ناصالح

امام باقر علیه السلام در بخشی از سخنان خود، آشکارا فرمانروایان ناصالح را سرزنش می کند و آنان را منفور می سازد. عُقْبه پسر بشیر اسدی گوید: نزد امام باقر علیه السلام رفتم و عرض کردم: من در میان قوم خود از حسبی عالی برخوردارم. درگذشته کارگزاری داشتیم که جان سپرد. اکنون مردم تصمیم گرفتند مرا به جای او به ریاست بگمارند. نظر شما در این باره چیست؟ امام فرمود: «آیا پدرانت را به رخ ما می کشی؟ خدا مؤمنان را به وسیله ایمان رفعت بخشیده است، هر چند در نظر مردم بی مقدار باشند، و کافران را به دلیل کفرشان پست قرار داده است، هر چند در میان مردم، شریف شناخته شوند. هیچ کس بر دیگری برتری ندارد، مگر به وسیله تقوای الهی. اما اینکه آن مقام را بپذیری یا نه، اگر بهشت را دوست نداری، آن را قبول کن؛ زیرا چه بسا سلطان ستمگر، مؤمنی را به دام اندازد و خونش را بریزد و تو که گوشه ای از کار آن سلطان را بر عهده گرفته ای، شریک در آن خونخواهی شوی، در حالی که ممکن است از دنیای آنان بهره ای به تو نرسد».

پاسخ کوته نظران

بدبینی امام باقر علیه السلام به حاکمان نالایق عصر خویش، چیزی نبود که بر اهل نظر مخفی مانده باشد. کسانی که با بینش آن حضرت کمترین آشنایی ای داشتند، می دانستند که موضع ایشان در برابر والیان ناصالح، خصمانه است. کسی به امام باقر علیه السلام گفت: من چند سالی والی بوده ام. آیا راهی برایم وجود دارد که از گذشته خود توبه کنم؟ حضرت فرمود: «خیر، راهی برای توبه نیست، مگر اینکه هر حقی را از مردم ضایع کرده ای، به آنان بازگردانی».

راهنمای همگان

یکی از شیعیان به نام عبدالغفار می گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: ای آقای من! نظرتان در مورد رفت و آمد من به دربار سلطان چیست؟ فرمود: «من این کار را به صلاح تو نمی بینم». گفتم: من گاهی به شام و نزد ابراهیم پسر ولید می روم. امام فرمود: «ای عبدالغفار! رفت و آمد تو نزد سلطان، سه پیامد منفی دارد: محبت دنیا در دلت راه می یابد، مرگ را فراموش می کنی و به آنچه خدا به تو قسمت کرده، ناراضی می شوی». عرض کردم: من عیالوارم و هدفم انجام تجارت و کسب منفعت است. آیا این هم روا نیست؟ امام فرمود: «ای بنده خدا! من در صدد آن نیستم که تو را به ترک دنیا فراخوانم، بلکه همین قدر می خواهم که گناهان را ترک کنی. ترک دنیا فضیلت است، ولی ترک گناه واجب، و تو در شرایطی هستی که به انجام واجبات نیازمندتری تا کسب فضایل». سپس آن مرد دست امام را بوسید و گفت: پدر و مادرم به فدایت! دانش صحیح را جز از شما نمی توان یافت.

نهی از کار درباری

ابوبصیر از یاران امام باقر علیه السلام می گوید: از آن حضرت درباره اشتغال به کار در امور حکومتی پرسیدم، فرمود: «هرگز به خدمت آنان در نیایید، حتی به اندازه یک مرتبه فرو بردن قلم در مرکب؛ زیرا هیچ کس به خدمت ایشان درنمی آید و از مزایای مادّی آنان بهره ای نمی گیرد، مگر اینکه به همان اندازه به دین او لطمه می زنند».
محمد بن مسلم از دیگر یاران حضرت می گوید: نزد امام باقر علیه السلام بر آستانه در خانه آن حضرت نشسته بودم. امام متوجه مردم شد که گروه گروه در حرکت بودند. حضرت از بعضی حاضران پرسید: «آیا در مدینه اتفاق تازه ای رخ داده است؟» به آن حضرت عرض شد: والی جدیدی برای مدینه انتخاب شده و مردم نزد او می روند تا تبریک بگویند. امام فرمود: «آری، مردم برای تبریک به فرمانروا به حرکت آمده اند، ولی خانه والی، دری از درهای آتش است».

رهنمود سیاسی

از جمله رهنمودهای سیاسی امام باقر علیه السلام به شیعیان خود، جبهه گیری در مقابل حاکمان ستمگر و ساکت نبودن در برابر ظلم های آنان بود. آن حضرت می فرمود: «کسی که به طرف سلطان ستمگری حرکت کند تا او را به تقوای الهی امر کند و از عواقب شوم ظلم بترساند و موعظه کند، از پاداشی همانند پاداش تمامی جن و انس، و از عملی همانند عمل ایشان برخوردار خواهد بود». امام پنجم در نکوهش ستم پیشگان و حامیان آنان نیز می فرمود: «پیشوایان ستم و پیروان ایشان، از دین خدا به دورند».

نهی از پیروی

امام باقر علیه السلام با هشدارهای خود، به امت اسلامی می فهماند که پیروی از پیشوایان ستمگر و راضی بودن به جنایات آنان، عذاب اخروی در پی دارد. آن حضرت در نهی پیروان خویش از همکاری با جباران می فرمود: «ناقه صالح را یک نفر پی کرد و کشت، ولی چون توده مردم بدان عمل راضی بودند، عذاب در مورد همگان نازل شد. پس هر گاه امام عادل به حکومت رسید، کسانی که به حکم او راضی باشند و حکومت را در راه عدل یاری رسانند، دوست و یاور او به شمار می آیند و زمانی که پیشوا و حاکم جائر و ستمگر به قدرت رسید، کسانی که به حکم او راضی باشند و او را در مسیر جور و ستمش یاری دهند، دست و یاور او به شمار خواهند آمد».

هراس حاکمان

امام باقر علیه السلام در یازده سال آخر عمر شریف خود، با هشام پسر عبدالملک معاصر بود. هشام مردی بخیل، خشن، جسور، ستمگر، بی عاطفه و بی رحم بود. در دوران حکومت وی، زندگی بر مردم سخت شده، احساسات و عواطف انسانی در جامعه رو به زوال رفت و رسم نیکوکاری و تعاون برچیده شد؛ به طوری که هیچ کس به دیگری دل سوزی و کمک نمی کرد. هشام همواره از محبوبیت و موقعیت بی نظیر امام باقر علیه السلام بیمناک بود و چون می دانست پیروان پیشوای پنجم، آن حضرت را «امام» می دانند، همیشه تلاش می کرد مانع گسترش نفوذ معنوی و افزایش پیروان آن حضرت گردد.

رویارویی حق و باطل

در یکی از سال ها که امام باقر علیه السلام همراه فرزند گرامی خود، امام صادق علیه السلام به زیارت خانه خدا مشرف شده بود، هشام، خلیفه اموی نیز عازم حج شد. در ایام حج، حضرت صادق علیه السلام در مجمعی از مسلمانان سخنانی در فضیلت و امامت اهل بیت علیهم السلام بیان فرمود که بلافاصله از سوی مأموران به گوش هشام رسید. هشام که پیوسته وجود امام باقر علیه السلام را خطری برای حکومت خود تلقی می کرد، از این خبر به شدت تکان خورد؛ از این رو به محض آنکه به پایتخت خود، دمشق بازگشت، به حاکم مدینه دستور داد امام باقر علیه السلام و فرزندش را روانه شام کند. امام باقر علیه السلام ناگزیر همراه فرزند ارجمندش مدینه را ترک گرفته، وارد دمشق شد. هشام برای اینکه عظمت ظاهری خود را به رخ امام بکشد و به خیال خود از مقام آن حضرت بکاهد، سه روز اجازه ملاقات به ایشان نداد.

درس های امام شناسی از پنجمین امام

شناخت امام

اعتقاد به امامت و شناخت امام معصوم، یکی از اصول مذهب شیعه و در راستای ایمان به خدا و رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است. زُراره، از یاران امام پنجم می گوید: به حضرت باقر علیه السلام عرض کردم: آیا شناخت امام بر همه مخلوقات واجب است؟ امام علیه السلام فرمود: «خدای متعالی، حضرت محمد صلی الله علیه و آله را رسول و حجت الهی برای همه خلایق در زمین برانگیخت. پس هر که به خدا و محمد صلی الله علیه و آله فرستاده او ایمان آورَد و از او پیروی کند، شناختِ امام از خاندان ما بر او واجب خواهد بود».

پاکی اهل بیت علیهم السلام

خدا در آیه تطهیر، پاکی اهل بیت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را از همه پلیدی ها به همه جهانیان شناساند. به همین دلیل، طهارتِ پیشوایان معصوم ما از ویژگی های اصلی آنان به شمار می آید. امام باقر علیه السلام در روایتی، «رِجس» در آیه تطهیر را به «شک» معنا می کند و چنین می فرماید: «ما توصیف شدنی نیستیم. چگونه گروهی که خداوند رجس را که همان شک است از ایشان دور کرده، توصیف می شوند؟»

همتای قرآن

همتایی با قرآن، از ویژگی های بارز امامان است. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در حدیث ثَقَلین، جدایی ناپذیری آن دو را بیان کرده بود. سعد اسکافی می گوید: از حضرت امام باقر علیه السلام درباره این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیدم که: «من در میان شما دو امانت گران بها به یادگار می نهم. پس به آن دو تمسک کنید که هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض کوثر نزد من آیند». حضرت فرمود: «همواره راهنمایی از ما بر کتاب خدا رهنمون می شود تا بر حوض کوثر وارد آیند».

امانت پیغمبر

روزی اِبن ذَرّ به همراه قِیس و صَلْت به خدمت امام باقر علیه السلام رسیدند تا از ایشان چیزهایی بپرسند. چون نزد امام آمدند، برای مدت طولانی خاموش ماندند و سخنی نگفتند. حضرت این وضعیت را دید، به ابن ذرّ فرمود: «ای ابن ذرّ! آیا درباره پاره ای از احادیث ما که دریافت کرده ای، با ما سخن نمی گویی؟» او گفت: آری، ای فرزند رسول خدا. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «من در میان شما دو امانت به یادگار می گذارم که یکی بزرگ تر از دیگری است؛ کتاب خدا و اهل بیتم که اگر دست به دامان آن دو شوید، هرگز گمراه نخواهید شد». امام باقر علیه السلام فرمود: «ای ابن ذرّ! اگر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را دیدار کردی و او به تو فرمود: بعد از من در حق ثقلین چه کردی، به او چه می گویی؟» در آن لحظه، ابن ذرّ آن قدر گریست که اشک بر صورتش سرازیر گشت، سپس گفت: «ثقل اکبر را که از هم دریدیم و پاره کردیم و ثقل اصغر را هم به شهادت رساندیم».

ارکان زمین

پیشوای پنجم، امام باقر علیه السلام درباره بزرگی مقام پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان پس از ایشان فرمودند: «پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بابِ (معرفتِ) خداست که جز از آن باب نیایند و راه اوست که هرکس آن را بپیماید، به خدای متعالی برسد. امیرمؤمنان علیه السلام نیز پس از او چنین است و همین طور است هر امام در پیِ دیگری. خدا، آنها را ارکان زمین قرار داده تا اهلش را نلرزاند و بنیان های اسلام و مرزداران راه نجات آن ساخته که هیچ کس جز به هدایت آنان ره نمی یابد، و گمراه نمی شود، مگر به کوتاهی کردن در حق ایشان. آنها معتمدان خدا هستند در علم و حجت ها و هشدارهایی که فرو فرستاده است. آنان دلیل رسایی برای زمینیان به شمار می آیند. از سوی خدا برای آخرین آنها همان جاری است که برای نخستین ایشان بود، و هیچ کس جز به یاری خدا به این حد نرسد».

چراغ های راه

تمام معارف الهی نزد امامان معصوم است و دین، فقط با آنان آغاز می شود و با آنان پایان می پذیرد. امام باقر علیه السلام از اینکه اهل روزگارشان به طرف ناآگاهان به دین می رفتند، آزرده خاطر می شد و می فرمود: «ای مردم! کجا می روید و شما را به کجا می برند؟ خدا نخستینِ شما را با ما هدایت کرد و با ما آخرینِ شما را هدایت می کند». نیز از ایشان است که: «ما (اهل بیت) کسانی هستیم که (دین) با ما آغاز می شود و با ما پایان می پذیرد. ما امامان هدایت، چراغ های تاریکی و گلدسته رهنمایی هستیم».

علوم الهی

امام باقر علیه السلام در زمینه علوم پروردگار می فرماید: «علم خداوند متعالی دو گونه است؛ خاص و علم عام. علم ویژه او همان است که فرشتگان مقرب و پیامبران فرستاده او هم بر آن آگاهی ندارند، و علم عمومی او علمی است که فرشتگان مقرب و پیامبران فرستاده او بر آن آگاهی دارند و از رسول خدا صلی الله علیه و آله به ما رسیده است».

وارثان پیامبر

امامان معصوم علیهم السلام وارثان آخرین پیامبر خدا هستند که با ویژگی های برجسته و علوم الهی خویش، وظیفه هدایت امت اسلام را برعهده دارند، ابوبصیر می گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: شما وارثان پیامبر خدایید؟ فرمود: آری. عرض کردم: پیامبر خدا وارث پیامبران بود و هر چه آنها می دانستند، می دانست. امام به من فرمود: آری، همین طور است.

ستارگان راهنما

امام باقر علیه السلام درباره مقام ارزشمند خاندان رسول اکرم صلی الله علیه و آله در نزد خدا می فرماید: «ای مردم! خداوند خاندان پیامبر شما را به کرامتِ خود ارجمندی بخشیده، به هدایتش عزیز داشته، به دینش اختصاص داده، به علمش فضیلت بخشیده، دانش خود را برایشان سپرده و از آنان خواستار پاسداری آن شده است. آنان امامان دعوتگر، جلوداران هدایتگر، داوران حاکم، ستارگان راهنما، الگوی نیکو، خاندان پاک، امت میانه رو، مشخص ترین و راست ترین راه، موجب زینت نجیبان و وارثان پیامبران هستند».

آگاهِ اسم اعظم

اسم اعظم خداوند،از رموزی است که در قرآن نیز از آن سخن به میان آمده است. امام باقر علیه السلام می فرماید: «نام اعظم خداوند، 73 حرف دارد و آصَفْ تنها یک حرف از آن را می دانست که آن را به زبان راند و زمین، آنچه را میان او و تخت بلقیس بود، فرو برد تا جایی که آصَف با دست خود تخت را بر گرفت و سپس زمین در مدتی کمتر از یک چشم بر هم زدن به وضع نخست خود بازگشت. 72 حرف دیگر اسم اعظم نزد ماست و یک حرف، نزد خداوند است که آن را در علم غیبش به خود اختصاص داده و نیرو و توانی نیست مگر از خدای والا و بزرگ».

آسمان اسرار

خدای بزرگ، امامان معصوم علیهم السلام را حجت خود در زمین قرار داده، آنان را از اسرار آسمان و زمین آگاه ساخته است. ابوحمزه می گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود: «به خدا سوگند هرگز نمی شود عالِمی، جاهل باشد و به چیزی، علم و به چیزی دیگر، جهل داشته باشد». سپس فرمود: «خداوند بزرگ تر و گرامی تر از آن است که فرمانبری بنده ای را واجب کند که بر آسمان و زمینش آگاه نباشد». سپس فرمود که هیچ مطلبی بر او پوشیده نیست.

گنجینه علوم

خداوند، امامان معصوم را گنجینه علوم خویش در زمین قرار داده است. آنان به آنچه در شب و روز پدید می آید، آگاه هستند و به دنبال افراد پرظرفیتی اند که حقایق را به ایشان بازگو کنند. سلمة بن مُحرز می گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود: «از جمله علومی که به ما داده شده، تفسیر قرآن و احکام آن و علم تغییر زمان و ناگواری های آن است. هر گاه خدا برای قومی اراده خیر کند، آنها را می شنوایاند و اگر آن را به گوش کسی برساند که نمی شنود، او روی برگرداند؛ چنان که گویی اصلاً نشنیده است». بعد امام لحظه ای خاموش ماند و سپس فرمود: «ما اگر راز نگهدار یا فرد مورد اعتمادی می یافتیم، البته (حقایق را) می گفتیم و خداست که از او کمک می خواهند».

فتوای علمی

امامان معصوم علیهم السلام ، واسطه بین خدا و بندگان در زمین هستند. آنان بی حساب و براساس خواسته های خویش فرمان نمی دهند و حکم صادر نمی کنند، بلکه از علوم الهی خویش و سخنان رسول اکرم صلی الله علیه و آله بهره می برند. امام باقر علیه السلام می فرماید: «اگر ما بر اساس نظر و هوا و هوس خود فتوا می دادیم، بدون تردید نابود می شدیم. ما برای مردم بر اساس اخبار مانده از رسول خدا و اصول علمی ای فتوا می دهیم که نزد ماست و هر بزرگی از بزرگ دیگر به ارث برده است و ما آن را می اندوزیم؛ چنان که این جماعت زر و سیمشان را می اندوزند».

خاطره پرواز

لحظه وصال

لحظات پایان عمر امام باقر علیه السلام فرا رسیده و هنگام وصال به معبود نزدیک شده است. امام صادق علیه السلام در کنار آن حضرت نشسته، به او نگاه می کند. ایشان بعدها آن لحظات را چنین نقل می کرد: «من نزد پدر بزرگوارم بودم. هنگام شهادت، درباره غسل و کفن و دفن به من وصیت کرد. به ایشان گفتم: ای پدر! به خدا از آن زمانی که بیمار شده ای، هیچ وقت حالتان چنین بهتر و مناسب تر نبود. امروز که اصلاً آثاری از مرگ در شما نمایان نیست. ولی امام باقر علیه السلام فرمود: ای پسر! آیا نمی شنوی که پدرم علی بن الحسین علیه السلام مرا صدا می زند که ای محمد! بیا و در آمدن شتاب کن».

معرفی امام

آخرین وظیفه امام باقر علیه السلام در هنگام شهادت، معرفی امام پس از خود بود. امام صادق علیه السلام می فرماید: پدرم هنگام وفات، آنچه [از نشانه های امامت] در اطرافش بود، به من سپرد و فرمود: گواهانی نزد من بیاور. من هم چهار نفر از قریش را حاضر کردم. پس فرمود: بنویس: این است آنچه حضرت یعقوب به پسرانش وصیت کرد: «فرزندان من! خدا این آیین پاک را برای شما برگزید و شما جز به آیین تسلیم در برابر فرمان خدا نمیرید» و محمدبن علی علیه السلام [حضرت باقر علیه السلام ] به جعفر بن محمد [امام صادق علیه السلام [وصیت کرد: او را در لباسی که نماز جمعه با آن می خوانْد، کفن کند و... و قبرش را چهارگوش سازد و به مقدار چهار انگشت از زمین بالا آورد و هنگام دفن، بندهای کفن را بگشاید». سپس امام باقر علیه السلام فرمود: گواهان بروند و آنها رفتند. امام صادق علیه السلام در ادامه می گوید: به پدرم عرض کردم: این وصیت چه احتیاجی به گواه داشت؟ فرمود: پسرجانم! نخواستم که تو [در امر امامت] مغلوب باشی و مردم بگویند به او وصیت نکرده است؛ خواستم حجت داشته باشی.

عروج

امام باقر علیه السلام پس از عمری تلاش در میدان بندگی خدا و احیای دین و ترویج علم و خدمات اجتماعی به جامعه اسلامی، در روز هفتم ذیحجه سال 114 قمری به شهادت رسید. منابع روایی و تاریخی، علت وفات آن حضرت را مسمومیت دانسته اند؛ مسمومیتی که دست های حکومت امویان در آن دخیل بوده است. از برخی روایات استفاده می شود که مسمومیت امام باقر علیه السلام به وسیله زین آغشته به سمّ، صورت گرفته است؛ به گونه ای که بدن آن حضرت از شدت تأثیر سم، به سرعت متورم گردید و سبب شهادت آن حضرت شد.

عامل شهادت

در تاریخ، چند نفر عامل شهادت امام باقر علیه السلام معرفی شده اند. بعضی از منابع، شخص هشام بن عبدالملک را عامل شهادت آن حضرت دانسته اند. برخی دیگر، ابراهیم پسر ولید را وسیله مسمومیت معرفی کرده اند و عده ای از روایات نیز شخصی به نام «زید» را که از دیرزمان کینه های عمیق از امام باقر علیه السلام داشت، مجری این توطئه به شمار آورده اند. شاید همه نقل ها درست باشد؛ زیرا ممکن است افراد متعددی در شهادت امام دست داشته اند. از برخی منابع استفاده می شود که آن حضرت هنگام شهادت، در محلی به نام «حُمَیمه» بوده است و پس از شهادت، آن گرامی را به مدینه منتقل کرده اند. جالب اینکه عاقبت عمر هر یک از قاتلان امام باقر علیه السلام با بدی همراه بود. ابراهیم پسر ولید بعدها در سال 126 قمری به خلافت رسید، ولی پس از هفتاد روز کشته شد و «زید» نیز پس از چند روز از شهادت امام باقر علیه السلام به بیماری روانی مبتلا شد و همواره هذیان می گفت و با این حال مرد.
منبع: سایت حوزه
دوشنبه 1/8/1391 - 0:42
اهل بیت

ولادت

پیشوای پنجم شیعیان، روز جمعه اول ما رجب، سال 57 هجری در مدینه دیده به جهان گشود. (1) دهها سال پیش از تولد وی، نیای بزرگوارش پیامبر اکرم (ص) نام خود «محمد» را برای وی برگزیده و او را به لقب «باقر» ملقب فرمود. (2)
امام باقر (ع)، در میان خانندان پیامبر (ص) نخستین کسی بود که هم پدر و هم مادر وی فاطمی و علوی بودند؛ زیرا پدر او امام زین العابدین (ع) فرزند امام حسین (ع) و مادرش فاطمه (مکنی به ام عبدالله) دختر امام حسن مجتبی (ع) بود که از زنان با فضیلت و دانشمند بنی هاشم به حساب می آمد و امام صادق (ع) او را «صدیقه» لقب داده بود و می فرمود: در خاندان حضرت مجتبی (ع) هیچ زنی به پایه ی فضیلت او نمی رسید. (3)

امام باقر (ع) و پیشگویی پیامبر (ص)

جابربن عبدالله انصاری، از یاران پارسای رسول خدا (ص) بود. روزی پیامبر (ص) به وی فرمود:
ای جابر تو زنده می مانی تا آنکه فرزندم «محمد بن علی بن الحسین علیهم السلام» را که در تورات به «باقر» معروف است ملاقات کنی، چون وی را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان. (4)
جابر پس از رحلت رسول خدا (ص) – در حالی که از شدت علاقمندی و عشق به خاندان نبوت از همه گسسته و به اهل بیت علیهم السلام پیوسته بود در مسجد پیغمبر (ص) می-نشست و به امید دیدار پیشوای پنجم (ع) و در انتظار رسیدن آن لحظه ی موعود برای رساندن سلام رسول اکرم (ص) فریاد بر می آورد: «یا باقر العلم» «یا باقر العلم» ای شکافنده ی علم، ای شکافندهی دانش.
مردم مدینه – که به این راز آگاه نبودند – می گفتند: جابر (بر اثر پیری و ضعف نیروی اندیشه) هذیان می گوید.
جابر در پاسخ آنان می گفت:
نه به خدا هذیان نمی گویم و لیکن از رسول خدا (ص) شنیدم که می فرمود: «تو به زودی مردی از خاندان مرا درک خواهی کرد که نام او نام من و شمایل او شمایل من است، علم و دانش را می شکافد» من بر اساس پیشگویی پیامبر (ص) این سخن را بر زبان می آورم. (5)
جابر عمری دراز یافت تا اینکه – طبق نقل امام صادق (ع) – روزی امام باقر (ع) به نزد وی رفت و بر او سلام کرد. جابر جواب سلام را داد و چون نابینا بود پرسید: چه کسی هستی؟ فرمود: محمد بن علی بن الحسین. جابر گفت: فرزندم پیش بیا، امام (ع) نزدیک رفت. جابر دست امام (ع) را بوسید و خود را روی پای وی انداخت، می بوسید و می گفت: رسول خدا (ص) تو را سلام رسانده است... . (6)
و از آن پس جابر پیوسته خدمت امام (ع) می رسید و از محضر پر فیضش استفاده می کرد. (7)

ویژگیهای اخلاقی

امام محمد باقر (ع) از نظر رفتار و ویژگیهای اخلاقی – همانگونه که در کلام جابر آمده بود – آیینه تمام نمای رسول گرامی اسلام (ص) بود. اینک به شمه ای از شیوه زندگی و ویژگیهای اخلاقی آن بزرگوار اشاره می کنیم.

نیایش و ارتباط با خدا

امام باقر (ع) در عبادت و یاد خدا همچون پدرش امام سجاد (ع) بود. امام صادق (ع) در این مورد می فرماید:
پدرم همواره به یاد خدا بود، در حال راه رفتن، غذا خوردن، و حتی هنگام سخن گفتن با مردم ذکر خدا می گفت. (بدون اینکه لبهایش به هم بخورد) می دیدم که زبانش به ذکر «لا الله الا الله» در حرکت است. ما را جمع می کرد و دستور می داد (پس از نماز صبح) تا هنگام طلوع خورشید به ذکر خدا بپردازیم؛ هر کدام از ما که می توانست قرآن بخواند او را به خواندن قرآن دستور می داد و بقیه را به ذکر خدا وا می داشت. (8)
هنگامی که چشمش به کعبه می افتاد رنگ چهره اش دگرگون می گشت و اشکش جاری می شد.
خادم امام باقر (ع) نقل می کند:
با امام (ع) عازم حج شدیم. هنگامی که امام (ع) داخل مسجدالحرام شد نگاهی به خانه ی خدا کرد و گریست چندانکه صدایش به گریه بلند شد.
... سپس به طواف پرداخت و نزد مقام به نماز ایستاد. (در سجده به اندازه ای گریسته بود که ) چون سر از سجده برداشت جای سجده اش تر شده بود. (9)

تلاش برای امرار معاش

محمد بن منکدر (10) می گوید:
فکر نمی کردم علی بن الحسین (ع) دارای جانشینی باشد که از نظر فضل و دانش به پایه ی او برسد، تا اینکه فرزندش محمد بن علی (ع) را ملاقات کردم، خواستم او را موعظه کنم ولی او مرا موعظه کرد. اطرافیانش پرسیدند: چگونه تو را موعظه کرد؟ گفت: من در موقعی که هوا خیلی گرم بود به یکی از نقاط اطراف مدینه رفتم. محمد بن علی را که مردی تنومند بود – به همین جهت به دو تن از غلامان خود تکیه داده بود – دیدم.
با خود گفتم، بروم و این مرد را که گویا از بزرگان قریش است و در این هوای گرم و با این حال در جستجوی دنیاست، موعظه کنم. نزدیک او رفتم و سلام کردم؛ او با زحمت و در حالی که به شدت عرق می ریخت جواب سلامم را داد.
گفتم: خدا تو را صالح گرداند، مردی از بزرگان قریش (همچون شما) در چنین هوای گرمی در طلب دنیا می کوشد! اگر در این حالت، مرگ فرا رسد چه می کنی؟ امام (ع) فرمود: «به خدا سوگند، اگر مرگ در این حال فرا رسد، درست در هنگامی فرا رسیده است که من به طاعت خدا مشغولم تا بدین وسیله از تو و دیگران بی نیاز گردم، از مرگ در آن هنگام بیمناکم که در حال سرپیچی از فرمان خدا برسد.
گفتم: رحمت خدا بر تو باد من خواستم تو را موعظه کنم ولی تو مرا پند دادی. (11)

جود و بخشش

امام باقر (ع) با داشتن عائله ی سنگین، و برخورداری از زندگی ساده و متوسط در بذل و بخشش از همگان پیشتازتر بود.
امام صادق (ع) می فرماید:
ثروت پدرم از تمام خاندانش کمتر و مخارجش از همه افزونتر بود؛ با این حال هر جمعه یک دینار صدقه می داد. (12)
حسن بن کثیر می گوید:
از نیازمندی خود و بی توجهی دوستانم، به امام باقر (ع) شکوه نمودم. امام (ع) فرمود: «بد برادری است آنکه در زمان بی نیازی ات تو را مراعات کند ولی در هنگامه ی فقر و تهیدستی با تو قطع رابطه نماید». سپس به غلام خود دستور داد کیسه ای که حاوی هفتصد درهم بود آورد و به ابن کثیر داد و فرمود: این مبلغ را مصرف کن و هنگامی که به پایان رسید مرا در جریان بگذار. (13)
عمرو بن دینار و عبدالله بن عبید نقل کرده اند:
هرگاه با امام باقر (ع) ملاقات می کردیم به ما لباس و هزینه زندگی می داد و می فرمود: اینها را پیش از این برایتان آماده کرده ایم. (14)
روش امام باقر (ع) این بود که هرگاه برادرانش به منزل وی می رفتند، تا به آنان طعام و لباس نیکو و مبلغی پول نمی داد، نمی گذاشت خانه اش را ترک کنند. (15)

بردباری

مردی نصرانی خطاب به امام باقر (ع) گفت: تو بقر هستی. امام (ع) با ملایمت و خونسردی فرمود: من باقر هستم. مرد (که همچنان بر اسائه ی ادب مصر بود) گفت: تو پسر زنی آشپز هستی. امام (ع) بار دیگر با ملایمت و نرمی به وی فرمود: آشپزی حرفه ی او بود (و این ننگ نیست). نصرانی همچنان به گفتار ناهنجار خود ادامه داد و مادر امام (ع) را به نسبتی ناروا متهم ساخت. امام (ع) با ملاطفت به وی فرمود: اگر راست می گویی، خدا او را بیامرزد و گر نه خدا تو را بیامرزد.
مرد نصرانی از دیدن این برخورد امام (ع) به اشتباه خود پی برد و اسلام آورد. (16)

صبر و شکیبایی

گروهی نزد امام باقر (ع) رفتند. در همان هنگام یکی از فرزندان آن حضرت مریض بود و آثار حزن و اندوه در سیمای مبارک امام (ع) نمودار بود ولی چیزی نمی گفت. مهمانان از دیدن این حالت، با یکدیگر به گفتگو پرداختند و از نگرانی شدید امام (ع) درباره ی فرزندش، سخن گفتند. مدتی نگذشت که کودک فوت کرد و صدای گریه از درون خانه بلند شد. در این هنگام امام (ع) با چهره ای گشاده از اتاق بیرون آمد. هنگامی که آنان از علت پدید آمدن آن حالت غیر منتظره از امام (ع) پرسیدند، فرمود: «ما دوست داریم نسبت به کسی که مورد علاقه ی ماست در عافیت و سلامت باشیم ولی چون فرمان خدا رسد آنچه او دوست می دارد تسلیم هستیم.»(17)

هیبت امام (ع)

در همان سالی که امام باقر(ع) به مکه مشرف شد و با هشام بن عبدالملک برخورد کرد، مردم به جانب امام (ع) هجوم می بردند و مسائل و مشکلات خود را از آن حضرت می-پرسیدند:
عکرمة گفت: این شخص که سیمای دانشمندان دارد کیست؟ من (هم اکنون) می روم و او را آزمایش می کنم. سپس نزد امام (ع) رفت. هنگامی که در برابر وی قرار گرفت به لرزه افتاد و تعادل خود را از دست داد. با شگفتی به امام (ع) عرض کرد: ای فرزند پیامبر، من در مجالس متعددی، در مقابل ابن عباس و دیگران نشسته ام ولی چنین حالتی که اینک به مدن دست داده، هرگز برایم پیش نیامده است. امام باقر (ع) فرمود: «وای بر تو ای بنده ی شامیان، تو در برابر خانه هایی قرار گرفته ای که با اذن پروردگار، رفعت پیدا کرده و در آنها نام خدا ذکر می شود». (18)

امام باقر (ع) از دیدگاه دانشمندان

آوازه ی وسعت علوم پیشوای پنجم (ع) آنچنان اقطار کشور اسلامی را پر کرده بود که لقب «باقرالعلوم» که از جانب پیامبر (ص) به وی داده شده بود تحقق عینی پیدا کرد؛ به گونه ای که دانشمندان بزرگ او را با همین ویژگی یاد می کردند.
«عبدالله بن عطا» یکی از شخصیتهای برجسته و دانشمندان بزرگ عصر امام (ع) می گوید:
من هرگز دانشمندان اسلامی را در هیچ محفل و مجمعی کوچکتر و زبونتر از محفل محمد بن علی (ع) ندیدم. من «حکم بن عیینه» را با همه ی شخصیت و مقام علمی اش در محضر امام محمد باقر (ع) همچون کودکی دیدم که در برابر استادی عالی مقام، زانوی ادب بر زمین زده و شیفته و مجذوب کلام و شخصیت او گردیده است. (19)
جابربن یزید جعفی هر گاه از امام باقر (ع) حدیثی نقل می کرد می گفت:
خبر داد مرا وصی اوصیا و وارث علوم انبیاء، محمد بن علی الحسین (ع)... . (20)
محمد بن مسلم می گوید:
هرگز مطلبی به ذهنم خطور نکرد مگر اینکه از امام باقر (ع) سؤال کردم و پاسخ سؤالات من از آن حضرت بالغ بر سی هزار حدیث شد. (21)
ابن حجر عسقلانی، یکی از دانشمندان عامه، می نویسد:
محمد باقر (ع) به اندازه ای رموز و اسرار علوم را آشکار ساخت و حقایق و احکام و حکمتها و لطایف را بیان نمود که جز کوردلان و یا منحرفان، کسی نمی تواند آن را انکار کند، از اینرو، به شکافنده و جمع آورنده علوم بر فرازنده ی پرچم دانش لقب یافته است. (22)

پی نوشت :

1- اعلام الوری، ص 259 و ارشاد مفید، ص 262 و کافی، ج 1، ص 390 و بحارالانوار، ج 46، ص 212-218.
2- همان مدرک، ص 262 و ارشاد مفید، ص 262.
3- «کانت صدیقة لم تدرک فی آل الحسن امرأة مثلها» (کافی معرب، ج 1، ص 390 و بحارالانوار، ج 46، ص 215 با اندکی اختلاف در عبارت).
4- «یا جابر انک ستبقی حتی تلقی ولدی محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب المعروف فی التوارت بالباقر فاذا لقیته فاقرأه منی السلام» (بحارالانوار، ج 46، ص 223 به نقل از امالی صدوق و ص 225 به نقل از علل الشرایع).
5- اصول کافی، ج 1، ص 390، ح 2 و بحارالانوار، ج 46، ص 225، ح 5 و اعلام الوری، ص 262-263 و مناقب، ج 4، ص 196.
6- بحارالانوار، ج 46، ص 227، ح 8 و ارشاد مفید، ص 242 و اعلام الوری، ص 263. در کشف الغمه، ج 2، ص 331 در روایتی قریب به آنچه که ما نقل کردیم آمده است: امام باقر (ع) به همراه پدر بزرگوارش امام سجاد (ع) به نزد جابر رفتند.
7- همان مدرک، ص 226.
8- «کان ابی (ع) کثیر الذکر لقد کنت امشی معه و انه لیذکر الله و آکل معه الطعام و انه لیذکر الله، و لقد کان یحدث القوم و ما یشغله ذلک عن ذکر الله، و کنت اری لسانه لازقا بحنکه یقول: لا اله الا الله و کان یجمعنا فیأمرنا بالذکر حتی تطلع الشمس و یأمر بالقراءة من کان یقرأ منا و من کان لا یقرأ منا امره بالذکر (بحارالانوار، ج 46، ص 297 به نقل از کافی، ج 2 و اعیان الشیعه، ج 1، ص 651 و انوار البهیه، ص 126-127). لازم به تذکر است که برخی از جملات حدیث برای رعایت اختصار ترجمه ی به مضمون شده است.
9- بحارالانوار، ج 46، ص 290 و کشف الغمه، ج 2، ص 329 و اعیان الشیعه، ج 1، ص 651.
10- محمد بن منکدر از رجال عامه است که نسبت به اهل بیت علیهم السلام اظهار تمایل و دوستی می کرد. او متمایل به تصوف بود و کار و کسب را رها کرده و به عبادت روی آورده بود. شاید پاسخ امام (ع) تعریضی بر روش عملی او بود.
(ر.ک. تنقیح المقال، ما مقانی، ج 3، ص 192 و مجمع الرجال قهپائی، ج 7-5، ص 148 ذیل نام محمد بن اسحق، صاحب المغازی و ج 6، ص 47 ذیل نام محمد بن منکدر و سیرة الائمه، ج 2، ص 213).
11- ثواب الاعمال، صدوق، ص 219 و بحارالانوار، ج 56، ص 294.
12- مناقب، ج 4، ص 201 و بحارالانوار، ج 46، ص 287.
13- بحارالانوار،ج 46، ص 287-288 و مناقب، ج 4، ص 207.
14- اعیان الشیعه، ج 1، ص 64 و ارشاد مفید، ص 266.
15 همان مدرک. ص 651 و بحارالانوار، ج 46، ص 290-291.
16- بحارالانوار،ج 46، ص 289 و مناقب، ج 4، ص 207.
17- بحارالانوار،ج 46، ص 301 و فروع کافی، ج 3، ص 226.
18- اعیان الشیعه، ج1، ص 653 و مناقب، ج 4، ص 182.
19- مناقب، ج 4، ص 204 و بحارالانوار،ج 46، ص 286.
20- «حدثنی وصی الاوصیاء، و وارث علم الانبیاء، محمد بن علی بن الحسین علیه-السلام» (بحارالانوار،ج 46، ص 286 و ارشاد مفید، ص 263).
21- اعیان الشیعه، ج 1، ص 651 و انوار البهیة شیخ عباس قمی، ص 120.
22- الصواعق المحرقه، ص 201، قاهره.

منبع:کتاب تاریخ اسلام در عصر امامت امام سجاد علیه سلام و امام باقر علیه سلام
دوشنبه 1/8/1391 - 0:41
اهل بیت

سپیده سخن

حضرت ابو جعفر، محمد بن علی علیه السلام در سوم صفر سال 57 هجری قمری در مدینه منوره متولد شد. پدر آن بزرگوار حضرت علی بن الحسین، امام سجاد علیه السلام و مادر گرامی‏اش فاطمه دختر امام حسن مجتبی علیه السلام است. به این ترتیب آن حضرت از طرف پدر و مادرش هاشمی و علوی می‏باشد. امام باقر علیه السلام سه سال و شش ماه با جدش امام حسین علیه السلام و 34 سال با پدرش امام زین العابدین علیه السلام زندگی کرده و 19 سال و ده ماه نیز مدت امامت آن حجت الهی به طول انجامید.
پیشوای پنجم در دوران زندگی خویش با 10 تن از خلفای ستمگر اموی (از معاویة ابن ابی سفیان تا هشام بن عبدالملک) معاصر بود و سال‏های امامت آن حضرت با 5 تن از همین خلفاء مقارن شد.
این 5 حاکم عبارتند از:
1- ولید بن عبدالملک (متوفی 96، ششمین خلیفه اموی)
2- سلیمان بن عبدالملک (متوفی 99)
3- عمر بن عبدالعزیز (متوفی 101)
کرامات امام باقر علیه السلام
4- یزید بن عبدالملک (متوفی 105)
5- هشام بن عبدالملک (متوفی 125)
امام باقر علیه السلام د ر دوره امامت‏خویش فرصت‏های مناسبی را برای گسترش فرهنگ اهل بیت علیهم السلام، استحکام معارف شیعی و ترویج آن در میان اقشار مختلف مسلمانان به دست آورد.
در آن دوران حساس و بحرانی، امام پنجم نهضت فکری و فرهنگی گسترده‏ای را آغاز نمود و شاگردان مهمی را تربیت کرد. از مهم‏ترین شاگردان و یاران آن حضرت می‏توان به: زرارة بن اعین، حمران بن اعین، حسن بن حسن بن حسن علیه السلام، زید بن علی بن الحسین علیهما السلام، سلیم بن قیس هلالی، جابر بن عبدالله انصاری، جابر بن یزید جعفی، بکیر بن اعین، ابان بن تغلب، فضیل بن سار، لیث‏بن بختری معروف به ابو بصیر، محمد بن مسلم ثقفی، ابو حمزه ثمالی و ... اشاره کرد. شیخ طوسی معروف‏ترین شخصیت نگار شیعی نام 468 نفر از شاگردان امام باقر علیه السلام را فهرست کرده است.
حضرت باقر علیه السلام در روز دوشنبه، هفتم ذی الحجه سال 114 ه . ق در سن 57 سالگی به فرمان هشام بن عبدالملک، دهمین خلیفه بنی‏امیه مسموم و در مدینه به شهادت رسید و در کنار مرقد پدر گرامی‏اش حضرت سجاد علیه السلام در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
در مورد مقام و عظمت امام باقر علیه السلام به گفتاری حکیمانه از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بسنده می‏کنیم: آن حضرت روزی از امام باقر علیه السلام یاد کرده و به جابر بن عبدالله انصاری فرمود: «انک ستدرک رجلا منی اسمه اسمی و شمائله شمائلی، یبقر العلم بقرا; ای جابر! تو مردی از خاندان مرا درک خواهی کرد که همنام و هم شمایل من است. او سرچشمه‏های علم و دانش را می‏شکافد و به دیگران توضیح داده و تفسیر می‏کند.»
در این مجال برآنیم که گوشه‏ای از کرامات و فضائل آن یادگار نبوت و ستاره فروزان علم و تقوی را بیان کنیم.

کرامت و معجزه

کارهای خارق العاده‏ای که مقرون به دعوی نبوت باشد معجزه و بدون ادعای نبوت، کرامت نامیده می‏شود. بنابراین کرامت‏به کارهای خارق العاده‏ای اطلاق می‏شود که به وسیله بنده صالح خدا و بدون ادعا ظاهر می‏شود و دلیل و برهانی الهی است که با اذن خداوند بر عموم مردم یا بعضی از خواص ظاهر می‏شود و توسط آن، مقام امامت اثبات شده و در دل‏ها استقرار یافته و اندیشه‏ها و نقشه‏های مخالفین و منکرین تحت الشعاع قرار گرفته و حجت الهی بر مردم شناخته می‏شود.
چنانکه خداوند فرموده است: «لیهلک من هلک عن بینة و یحیی من حی عن بینة‏» ; «تا آن‏ها که هلاک [و گمراه می‏شوند، از روی اتمام حجت‏باشد; و آن‏ها که زنده [و هدایت] می‏شوند از روی دلیل روشن باشد.»
البته در اصطلاح حدیث‏به کارهای خارق العاده ائمه علیهم السلام معجزه نیز گفته می‏شود. ابوبصیر در این رابطه می‏گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: «لای علة اعطی الله عزوجل انبیاءه و رسله واعطاکم المعجزة فقال: لیکون دلیلا علی صدق من اتی به والمعجزة علامة لله لایعطیها الا انبیاءه و رسله و حججه لیعرف به صدق الصادق من کذب الکاذب; به چه علتی خداوند بزرگ پیامبران، رسولان و شما را معجزه عطا کرده است؟ امام علیه السلام فرمود: تا اینکه دلیل روشنی برای راستگویی باشد. معجزه نشانه‏ای از سوی پروردگار جهانیان است و آن را به غیر از پیامبران و رسولان و امامان عطا نمی‏کند و این به خاطر آن است که راستی راستگو از دروغ دروغگو شناخته شود.»
از این رو امور خارق العاده‏ای که توسط ائمه علیهم السلام انجام می‏شود گاهی به عنوان معجزه و گاهی به عنوان کرامت مطرح می‏شود و دلیلی قاطع برای حقانیت ائمه اطهار علیهم السلام است.
در قرآن از معجزه به نام آیت‏یاد می‏شود. آیت‏به معنی نشانه است و چون معجزه نشانه راستگویی پیامبر و امام می‏باشد، آن را آیت می‏نامند و چون این امور خارق العاده ناتوانی دیگران را آشکار می‏کند، بر آن معجز یا معجزه اطلاق می‏شود.
استاد مطهری رحمه الله در مورد فرق معجزه و کرامت می‏گوید: «معجزه یعنی بینه و آیت الهی که برای اثبات یک ماموریت الهی صورت می‏گیرد و به اصطلاح، مقرون به تحدی است، منظوری الهی از او در کار است. این است که محدود به شرایط خاصی، است اما کرامت‏یک امر خارق العاده است که صرفا اثر قوت روحی و قداست نفسانی یک انسان کامل یا نیمه کامل است و برای اثبات منظور الهی خاصی نیست. این چنین امری فراوان رخ می‏دهد و حتی می‏توان گفت: یک امر عادی است و مشروط به شرطی نیست. معجزه زبان خداست که شخصی را تایید می‏کند، ولی کرامت چنین زبانی نیست.»
ممکن است گفته شود: کارهای خارق العاده ائمه اطهار علیهم السلام، دو قسم است. گاهی در مقام اثبات حقانیت‏خویش در برابر مخالفین بوده‏اند و گاهی در مقام تقویت ایمان در قلوب مؤمنین. می‏توان بر اولی نام معجزه گذاشت و دومی را کرامت نامید.
دانشمندان بزرگ امامیه همچون قطب الدین راوندی در الخرائج و الجرائح و شیخ حر عاملی در اثبات الهداة و سید هاشم بحرانی در مدینة المعاجز و مقدس اردبیلی در حدیقة الشیعه و... بر تمام کارهای خارق العاده‏ای که توسط ائمه اطهار انجام شده است، نام معجزه را اطلاق کرده‏اند. البته در بعضی از کتاب‏ها نیز این امور با عنوان کرامت مطرح شده است.
در هر صورت این دو لفظ در مورد ائمه اطهار علیهم السلام گاهی مترادف و زمانی مختلف استعمال شده است. بعد از توضیح کوتاهی در مورد معنی معجزه و کرامت، به نمونه‏هایی از معجزات و کرامات امام باقر علیه السلام می‏پردازیم.

خبر از حکومت‏بنی‏عباس

امام باقر علیه السلام سال‏ها قبل از روی کار آمدن بنی‏عباس، خبر خلافت آنان و چگونگی آن را به منصور دوانقی داد.
ابو بصیر واقعه را چنین گزارش می‏کند: در حضور امام باقر علیه السلام در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بودیم و این در روزهایی بود که حضرت سجاد علیه السلام تازه به شهادت رسیده و قبل از زمانی بود که حکومت‏به دست فرزندان عباس بیفتد.
در این هنگام دوانیقی و داود بن سلیمان به مسجد داخل شدند. با دیدن حضرت باقر علیه السلام، داود تنها به نزد امام باقر علیه السلام آمد، آن حضرت از او پرسید: چرا دوانیقی این جا نیامد؟ داود گفت: او جفا می‏کند و سخت تنگدست و پریشان است.
امام باقر علیه السلام فرمود: روزها می‏گذرد تا آن گاه که وی بر مردم حکومت می‏کند. او بر گرده مردم سوار می‏شود و شرق و غرب این دیار را تصاحب می‏کند و طول عمر نیز خواهد داشت. او آن چنان گنجینه‏ها را از اموال انباشته می‏کند که قبل از او کسی چنین نکرده است. داود بن سلیمان این خبر را به منصور دوانیقی رسانید. دوانیقی با دستپاچگی تمام به نزد امام آمد و عرضه داشت: جلال و عظمت‏شما مانع شد که در محضر شما بنشینیم! و بعد با اشتیاق تمام از امام باقر علیه السلام پرسید: این چه خبری است که داود به من داد؟
امام باقر علیه السلام، فرمود: آنچه گفتیم پیش خواهد آمد.
دوانیقی: آیا حکومت ما پیش از حکومت‏شماست؟
امام علیه السلام: بلی.
دوانیقی: آیا پس از من یکی دیگر از فرزندانم حکومت می‏کند؟
امام علیه السلام: بلی.
دوانیقی: آیا مدت حکومت‏بنی‏امیه بیشتر است‏یا مدت حکومت ما؟
امام علیه السلام: مدت حکومت‏شما. امام باقر علیه السلام در ادامه فرمود: فرزندان شما این حکومت را به دست می‏گیرند و چنان با حکومت‏بازی می‏کنند که بچه‏ها با توپ بازی می‏کنند. این خبری است که پدرم به من داده است.
هنگامی که منصور دوانیقی به حکومت رسید از پیشگویی امام باقر علیه السلام در شگفت ماند.

شفای نابینا

ابوبصیر از شاگردان برجسته امام باقر علیه السلام بود. او از بینایی محروم بود و از این جهت‏شدیدا رنج می‏برد. روزی به حضور امام باقر علیه السلام شتافته و از آن حضرت پرسید: آیا شما وارث پیامبر هستید؟
امام: بلی.
- آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله وارث تمام پیامبران و وارث علوم و دانش‏های آنان بود؟
امام: بلی.
- شما می‏توانید مرده را زنده کنید و کور مادرزاد را معالجه نمایید و از آنچه که مردم در خانه‏هایشان می‏خورند، خبر دهید؟
امام: بلی. ما همه این‏ها را به اذن خداوند انجام می‏دهیم.
او می‏گوید: در این هنگام امام باقر علیه السلام فرمود: ای ابابصیر! نزدیک بیا. من نزدیک حضرت رفتم. آن حضرت با دست مبارک خود روی چشمان مرا مسح نمود. در این حال من خورشید و آسمان و زمین و خانه‏ها و هرچه در شهر بود همه را دیدم.
آن گاه به من فرمود: آیا می‏خواهی که این چنین باشی و در روز قیامت‏حساب تو مانند بقیه مردم باشد و خداوند هرچه را اراده فرمود، همان شود یا می‏خواهی به حال اول برگردی و بدون حساب به بهشت‏بروی؟! ابوبصیر گفت: می‏خواهم به حال اول برگردم.
پیشوای پنجم بار دیگر دست‏بر چشمان ابوبصیر کشید و چشمان او به حال اول برگشت.

سیری در ملکوت

جابر بن یزید جعفی می‏گوید: از امام باقر علیه السلام پرسیدم: مراد از ملکوت آسمان و زمین که به حضرت ابراهیم خلیل الله علیه السلام، ارائه نمودند چیست؟ همان واقعه‏ای که خداوند متعال در قرآن شریف آن را یادآور شده و می‏فرماید: «و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات والارض‏» ; «و این چنین ملکوت آسمان‏ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم.» پس دیدم که دست مبارک خود را به جانب آسمان برداشت و به من فرمود: نگاه کن تا چه می‏بینی؟ من نوری دیدم که از دست آن حضرت به آسمان متصل شده بود، چنانکه چشم‏ها خیره می‏شد. آنگاه به من فرمود: ابراهیم علیه السلام ملکوت آسمان و زمین را چنین دید. امام باقر علیه السلام در این لحظه دست مرا گرفته و به درون خانه برد. لباس خود را عوض کرده و فرمود: چشم برهم بگذار! بعد از لحظاتی گفت: می‏دانی در کجا هستیم؟ گفتم: خیر. فرمود: در آن ظلماتی هستیم که ذوالقرنین به آن جا گذر کرده بود. گفتم: اجازه می‏دهید که چشم‏هایم را باز کنم. فرمود: باز کن اما هیچ نخواهی دید. چون چشم گشودم در چنان تاریکی بودم که زیر پایم را نمی‏دیدم.
اندکی رفتیم باز هم فرمود: جابر! می‏دانی در کجائی؟ گفتم: خیر. امام فرمود: بر سر چشمه‏ای که خضر از آن آب حیات خورده بود، قرار داری.
آن حضرت همچنان مرا از عالمی به عالم دیگر می‏برد تا به پنج عالم رسیدیم. فرمود: ابراهیم علیه السلام ملکوت آسمان‏ها را این چنین [که تو ملکوت زمین] را دیدی مشاهده کرد. ... او ملکوت آسمان‏ها را دید که دوازده عالم است و هر امامی که از ما از دنیا برود، در یکی از این عالم‏ها ساکن می‏شود تا آنکه وقت ظهور قائم آل محمد صلی الله علیه و آله فرا رسد. امام باقر علیه السلام دوباره فرمود: چشم بر هم بگذار و بعد از لحظه‏ای فرمود: چشم بگشا! چون چشم گشودم خود را در خانه آن حضرت دیدم. آن بزرگوار لباس قبلی خود را پوشید و به مجلس قبلی برگشتیم. من عرض کردم: فدایت‏شوم چه قدر از روز گذشته؟ فرمود: سه ساعت.

در اندیشه یاران

پرورش یافتگان مکتب امام باقر علیه السلام آن چنان هوشمندانه عمل می‏کردند که هر کدام در هر منطقه‏ای که حضور داشتند، تمام مخالفین و دشمنان اسلام و اهل بیت علیهم السلام از نفوذ و عظمت آنان در هراس بودند. آنان با فعالیت‏های فرهنگی و سیاسی خود طرح‏ها و نقشه‏های شیطانی حکومت‏های ستمگر را افشا نموده و با سخنان روشنگرانه، حقانیت اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را به گوش مردم می‏رساندند. این فعالیت‏ها آنچنان مؤثر بود که طاغوت‏های زمان، وجود آنان را تحمل نکرده و دستور قتلشان را صادر می‏کردند.
امام باقر علیه السلام در این میان از راه‏های مختلفی به یاران خویش کمک نموده و در حفظ جان آنان می‏کوشید. داستان زیر در عین اینکه یکی از کرامت‏های مهم حضرت به شمار می‏رود از شیوه‏های مختلف آن حضرت در یاری رساندن به دوستانش نیز حکایت دارد:
جابر جعفی یکی از مهم‏ترین یاران و شاگردان امام باقر علیه السلام است. او 18 سال در مدینه از محضر امام باقر علیه السلام بهره برد و هزاران حدیث نورانی را در سینه خود جای داده بود. وی داستانی شنیدنی دارد که در این جا می‏خوانیم:
نعمان بن بشیر در سفر به مدینه جابر را همراهی می‏نمود. او می‏گوید: هنگامی که به شهر رسیدیم مستقیما به زیارت امام باقر علیه السلام شرفیاب شدیم. موقع برگشت، وی با خوشحالی تمام از امام علیه السلام خداحافظی کرده و با هم به سوی عراق رهسپار شدیم. روز جمعه بود که به نزدیک چاه «اخیرجه‏» رسیدیم. در آن جا نماز ظهر را خوانده و بعد از اندکی استراحت‏به راه افتادیم. در این هنگام ناگاه مرد بلند قامت و گندمگونی نزد جابر آمد و نامه‏ای به او داد. جابر آن را گرفت و بوسید و بر چشمانش نهاد. در آن نامه نوشته شده بود: «از جانب محمد بن علی به سوی جابر بن یزید.» جای مهر در آن نامه تر و تازه بود، به همین جهت، جابر به آن مرد بلندقامت گفت: از پیش امام باقر علیه السلام چه ساعتی حرکت کرده‏ای؟
مرد ناشناس : همین لحظه!
جابر: قبل از نماز یا بعد از نماز؟
مرد ناشناس: بعد از نماز.
جابر به خواندن نامه مشغول شد، اما با خواندن آن هر لحظه چهره‏اش دگرگون می‏شد و نشانه‏های ناراحتی در رخسارش نمایان می‏گردید، تا اینکه به آخر نامه رسید، او نامه را با خود داشت و ما همچنان به حرکت‏خود ادامه دادیم. از وقتی که جابر نامه را خوانده بود ، دیگر او را شادمان ندیدم تا اینکه شب به کوفه رسیدیم و من در منزل خود به استراحت پرداختم.
چون صبح شد، به خاطر احترام و بزرگداشت جابر به نزدش رفتم. با شگفتی تمام دیدم از خانه‏اش بیرون آمده و به سوی من می‏آید اما مانند کودکان تعدادی مهره استخوانی و قاب که با آن بازی می‏کنند به گردن انداخته و بر یک چوب نی سوار شده و دیوانه‏وار می‏گوید:
اجد منصور بن جمهور امیرا غیر مامور «منصور بن جمهور را فرماندهی می‏بینم که فرمانبردار نیست.»
و اشعاری از این قبیل می‏خواند. او به من نگاه کرد و من هم به او. او به من چیزی نگفت و من هم با او حرفی نزدم. هنگامی که این شاگرد بزرگ امام باقر و دانشمند برجسته را در چنین حالی دیدم، دلم به حالش سوخت و گریه کردم. کودکان و سایر مردم به اطراف ما جمع شدند. جابر به همراه کودکان جست و خیز می‏کرد و به میدان بزرگ کوفه (رحبه) آمد. مردم به همدیگر می‏گفتند:
«جن جابر; جابر دیوانه شده است.»
به خدا سوگند چند روزی نگذشت که از جانب هشام بن عبدالملک نامه‏ای به والی کوفه رسید. او در آن نامه به حاکم کوفه دستور داده بود که: «مردی در کوفه به نام جابر بن یزید جعفی است، او را یافته و گردنش را بزن و سرش را نزد ما بفرست.» حاکم کوفه بعد از خواندن نامه متوجه اهل مجلس شد و گفت: جابر بن یزید جعفی کیست؟ گفتند: خدا تو را اصلاح کند. او مردی دانشمند و فاضل و محدث بود که بعد از انجام مراسم حج و برگشتن از خانه خدا دیوانه شد و هم اکنون روزها در میدان بزرگ شهر بر نی سوار شده و با کودکان بازی می‏کند.
حاکم به اتفاق جمعی آمد و از بالای بلندی، میدان را نگریست. او را دید که بر نی سوار است و به همراه بچه‏ها بازی می‏کند. گفت: «خدا را شکر که مرا از کشتن او بازداشت!» نعمان بن بشیر در ادامه می‏گوید: از این ماجرا چندی نگذشته بود که منصور بن جمهور وارد کوفه شد و گفته‏های جابر به حقیقت پیوست.

جنیان در حضور امام باقر علیه السلام

امامان معصوم علیهم السلام حجت‏های خدایی و پیشوایان هدایت و چراغ‏های فروزان در تاریکی‏ها برای تمام اهل دنیا و آخرت هستند. همچنانکه در زیارت جامعه کبیره می‏خوانیم: «السلام علی ائمة الهدی، و مصابیح الدجی، و اعلام التقی و ذوی النهی و اولی الحجی، و کهف الوری، و ورثة الانبیاء، والمثل الاعلی، والدعوة الحسنی و حجج الله علی اهل الدنیا والاخرة والاولی; سلام بر امامان هدایت و چراغ‏های شب تار و پرچم‏های تقوی و صاحبان خرد و دارندگان عقل و پناه مردم و وارثان پیغمبران و مثل اعلا [ی الهی] و [صاحب] دعوت نیکوتر و حجت‏های الهی بر اهل دنیا و آخرت و اولی.»
بر این اساس امامان معصوم علیهم السلام برای تمام اهل دنیا از جن و انس و تمام گروه‏ها و ملت‏های جهان، حجت الهی و رهبر حقیقی شمرده می‏شوند.
همچنانکه پیامبر صلی الله علیه و آله بر جن و انس مبعوث شده بود و در آیات 29 تا 31 سوره احقاف این نکته بیان گردیده است، اوصیای او نیز چنین بودند.
با توجه به این نکات فشرده، در این رابطه 2 داستان زیر را می‏خوانیم:
الف) سعد اسکاف می‏گوید: روزی با حضرت باقر علیه السلام کار ضروری داشتم. به صحن منزل آن حضرت وارد شده و خواستم به داخل اتاق بروم. امام فرمود: «عجله نکن!» من در حیاط منزل امام علیه السلام مدتی جلو آفتاب ماندم... تا اینکه بعد از مدتی با کمال شگفتی دیدم که اشخاصی از اتاق خارج شده و به سوی من آمدند. آنان از کثرت عبادت لاغر شده بودند. به خدا سوگند! سیمای زیبا و معنوی آنان مرا آن چنان شیفته نمود که وضع خود را (ناراحتی در هوای گرم) فراموش کردم. وقتی به محضر حضرت مشرف شدم به من فرمود: «گویا تو را ناراحت کردم.» عرض کردم: آری! به خدا قسم من وضع خود را فراموش کردم. اشخاصی از نزد من گذشتند که همه یکنواخت‏بودند و من مردمی خوش قیافه‏تر از این‏ها ندیده بودم.
فرمود: ای سعد! آن‏ها را دیدی؟ گفتم: آری. فرمود: ایشان برادران تو از طایفه جن هستند. عرض کردم: خدمت‏شما می‏آیند؟ فرمود: آری می‏آیند و مسائل دینی و حلال و حرام خود را از ما می‏پرسند.
ب) ابو حمزه ثمالی می‏گوید: روزی جهت‏شرفیابی به حضور امام باقر علیه السلام اجازه خواستم، گفتند: عده‏ای خدمت آن حضرت هستند. به همین جهت اندکی صبر کردم تا آن‏ها خارج شوند. پس کسانی خارج شدند که آن‏ها را نمی‏شناختم و به نظرم غریب و ناآشنا می‏آمدند. اجازه شرفیابی گرفتم، داخل شدم و به حضرت عرض کردم: فدایت‏شوم، الآن زمان حکومت‏بنی امیه است و از شمشیرهای آن‏ها خون می‏چکد. (یعنی ورود افراد ناشناس برای شما خطر آفرین است). امام فرمود: ای ابا حمزه! اینان گروهی از شیعیان از طایفه جن بودند و آمده بودند تا از مسائل دینی خود سؤال کنند. آیا نمی‏دانی که امام حجت‏خداوند برجن و انس می‏باشد؟

ب) سیمای حقیقت

ابوبصیر از دوستان روشن دل اما باقر علیه السلام در یکی از سال‏ها در مراسم حج‏به همراه آن امام طواف می‏کرد. او می‏گوید: از زیادی صداها و تکبیرهای حجاج به شگفت آمدم و به امام عرضه داشتم: «ما اکثر الحجیج و اکثر الضجیج ; چه قدر حاجی زیاد شده است و سر و صداها چه قدر بیشتر شده.»
در این موقع امام علیه السلام فرمود: «یا ابا بصیر! ما اقل الحجیج و اکثر الضجیج; ای ابابصیر! چه قدر حاجی کم است اما سر و صدا زیاد است.» آیا می‏خواهی راستی گفته‏ام را ثابت کنم و خودت با چشم خویش حقیقت گفتار مرا ببینی؟
عرض کردم: چه طور ممکن است ای مولای من؟!
فرمود: «جلوتر بیا!» من به امام باقر علیه السلام نزدیک شدم. دست مبارک را بر چشم‏هایم کشید و چند جمله دعا کرد. در این حال من بینایی خود را باز یافتم. امام باقر علیه السلام فرمود: ای ابا بصیر! حالا به حاجیان طواف کننده بنگر. هنگامی که به جمعیت نگاه کردم، بسیاری از مردم را به صورت میمون و خوک‏هایی دیدم که در گرد کعبه در حالت‏حرکت‏بودند و افراد با ایمان و حاجیان حقیقی در میان آنان مانند نوری در ظلمات می‏درخشیدند. عرض کردم: «ای مولای من! درست فرمودی و حقیقت گفتار شما بر من ثابت‏شد، «ما اقل الحجیج و اکثر الضجیج; چه قدر حاجی کم و سر و صدا زیاد است.» آن گاه حضرت لب‏های مبارک را به حرکت در آورد و با خواندن دعائی، چشم‏های من به حالت اول برگشت.
منبع: سایت حوزه نت
دوشنبه 1/8/1391 - 0:40
اهل بیت
نویسنده: محمد جواد مروّجی طبسی

مقدمه

پیشوایان پاك، طبق شرایط زمانی و مكانی هركدام به وظیفه الهی زمان خود عمل كردند به گونه ای كه اگر هر امام به جای دیگری بود همان وظیفه را دنبال می كرد.
پس از شهادت امام حسین علیه السلام، حضرت امام زین العابدین علیه السلام كه در اوج قدرت طاغوتی بنی امیه قرار گرفته بود، شرایط بسیار سخت و دشواری را در پیش رو داشت چرا كه هر روز دشمنان اسلام و اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به بهانه ای عده ای را به قتل می رساندند.
بدین جهت امام چهارم هرگز شرایط زمانی امام حسین علیه السلام را نداشت و می باید طوری عمل می كرد كه هم اسلام را حفظ می كرد و هم ریشه بنی امیه را می سوزاند.
تا این كه دولت بنی امیه بر اثر طغیان بیش از حد، و قتل و غارت مردم و شهرها رو به ضعف گذارده و مردم نسبت به جنایت آنها كاملاً واقف گریدند.
در برهه ای از زمان زمینه یك نهضت علمی گسترده ای آماده گردید كه پرچمدار این نهضت امام محمدباقرعلیه السلام بود. یعنی آن شخصیتی كه پیشاپیش، رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم درباره اش سخنانی به جابر بن عبدالله انصاری فرموده بود.
به راستی او دارنده علم پیامبران، شكافنده علوم بود و به همین جهت بود كه صحابه بزرگواری همانند جابر دست اما محمدباقرعلیه السلام را می بوسد و در محضرش دو زانو نشسته و از دانش وسیعش بهره می برد.
و بزرگان علم و ادب در برابر او احساس كوچكی و حقارت می كردند.
آن امامی كه در زمان خود علم دین را شكافت و از راز و رمز دیگر علوم، تشنگان حقیقت و جویندگان علم را با خبر ساخت. آن امامی كه هیچ فقیه نامداری و هیچ مفسّر بزرگواری و هیچ فیلسوف عالی مقامی و هیچ متكلم مشهوری جرأت سخن گفتن و یا اظهار نظر در محضرش نداشته است.
آری، این امام بزرگوار با این خصوصیات و سوابق علمی مورد تأیید پیامبر و امامان علیهم السلام پیش از او، كه وصیّ اوصیاء و وارث علم انبیاء بود، وارد چنین عرصه ای شد و با جدّیت تمام كاروان علم و دانش را در زمان خود سرپرستی كرد.
و همین حضور باعث شد تا شیفتگان علم و معرفت از هر سو به مدینه هجوم آورده و در این نهضت علمی جدیدی كه امام حركت آن را آغاز كرده بود، فعّالانه شركت نموده و خود را در كنار دیگر شاگردان امام علیه السلام قرار دهند.
صفحاتی كه در پیش روی شما است مروری است بر شخصیت علمی امام محمدباقرعلیه السلام كه از دیدگاه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و امام زین العابدین علیه السلام و صحابه و تابعین و دیگر صاحب نظران بررسی شده و در آخر، نیم نگاهی به تولید علم امام شده است.
به امید آنكه طرح عظیم «موسوعه امام محمدباقرعلیه السلام» را كه از سال 1395 ق. آغاز كرده ام به پایان رسانده و تقدیم مشتاقان علم و معرفت كنم. ان شاءالله.

امام باقر از دیدگاه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم

نخستین كسی كه نقاب از چهره مقدّس امام باقرعلیه السلام برداشت و سالها پیش از ولادتش به معرّفی وی پرداخت، رسول خدا محمّد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم بود. آن حضرت ضمن خطبه ها و سخنرانی و یا در پاسخ به درخواست برخی صحابه بزرگوار خود، از امام محمدباقرعلیه السلام به شكافنده علم، ناطق به حق، شكافنده علم پیامبر یاد كرده است. روایات زیر شاهد این مدّعا می باشد:
1. در خطبه ای كه سلمان فارسی از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نقل كرده آن حضرت مردم را به پیروی از آفتاب و ماه و فرقدان و سپس به نجوم زاهره نُه گانه فراخوانده است. و آنگاه به تفسیر هریك از ماه و آفتاب پرداخته و با درخواست سلمان كه مراد از نجوم زاهره چیست؟ نام امامان را یادآوری فرموده و از امام باقرعلیه السلام چنین یاد می كند: «و بعده محمد بن علیّ الباقر علم النّبیّین».(1)
2. همچنین به جابر بن عبدالله انصاری به هنگام بردن نام هریك از امامان و اوصیای پس از خود فرمود: «ثمّ محمد بن علیّ المعروف فی التّوراة بالباقر».(2)
3. در ملاقاتی كه عبدالله بن مسعود با پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم داشت؛ حضرت ضمن اظهار محبّتی كه به فرزندش امام حسین علیه السلام نمود، به وی فرمود: «یا حسین، انت الامام ابن الامام ابوالائمّة التسعة من ولدك ائمّة أبرار».
عبدالله بن مسعود پرسید: یا رسول الله! اینان كیانند كه در صلب حسین علیه السلام هستند؟ پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم مدّتی سر به زیر افكند و سپس سر برداشتند و فرمودند: «یا عبدالله، سألت عظیماً ولكن اخبرك؛ امر بسیار بزرگی را پرسیدی، اینك به تو خواهم گفت.» سپس دست بر شانه امام حسین گذارده و نام یكایك امامانی كه از نسل آن حضرت بودند را بیان نمود تا این كه به نام مقدّس محمدباقر رسید و درباره او چنین فرمود: «ویخرج من صلب علیّ ولد اسمه اسمی و أشبه النّاس بی یبقر العلم بقراً و ینطق بالحقّ و یأمر بالصّواب (3)؛ و از صلب علی پسری بیرون می آید كه نامش نام من است و شبیه ترین مردم به من خواهد بود. علم را می شكافد، گفتار وی حقّ می باشد.»

از دیدگاه امام زین العابدین علیه السلام

امام سجّادعلیه السلام نیز با به كاربردن لقب باقر نسبت به فرزند خود، بر شخصیت علمی وی تكیه فراوانی كرده و در برابر پرسش یكی از فرزندانش كه چرا وی را باقر نامگذاری كردی، حضرت لبخندی زده سپس به سجده رفت و گویا سجده شكر می كرد و در این سجده بارها از نعمت چنین فرزندی از پروردگار تشكّر می كرد. آنگاه فرمود: «یا بُنَیَّ إنّ الامامة فی ولده إلی أن یقوم قائمنا فیملأها قسطاً و عدلاً و انّه الامام أبوالائمّة معدن الحلم و موضع العلم یبقره بقراً، والله لهو أشبه النّاس برسول الله صلی الله علیه وآله وسلم...(4)؛ فرزندم! بدان كه امامت تا روز قیام قائم ما در فرزندانش خواهد بود. و او امام، پدر امامان و معدن حلم و بردباری و جایگاه علم است، علم را خواهد شكافت، به خدا سوگند كه شبیه ترین مردم به رسول خدا می باشد...»
همچنین به ابوعبدالله زُهَری كه از امام سجادعلیه السلام پرسیده بود پس از تو با چه كسی در رفت و آمد باشیم؟
حضرت با اشاره كردن به سوی فرزندش امام محمدباقرعلیه السلام فرمود: «یا اباعبدالله إلی إبنی هذا، و اشار إلی محمد ابنه، انّه وصیّتی و وارثی و عیبة علمی و معدن العلم و باقرالعلم. قلت: یابن رسول الله! ما معنی باقرالعلم؟ قال: سوف یختلف إلیه خلاص شیعتی و یبقر العلم علیهم بقراً...(5)؛ ای اباعبدالله! به سوی این فرزندم. - و سپس به فرزندش محمد اشاره نمود - او وصی و وارث من است، محلّ نگه داری علمم بوده و معدن علم و شكافنده علم می باشد.
عرض كردم: ای فرزند رسول خدا! باقرالعلم به چه معنی می باشد؟
فرمود: زود است كه شیفتگانی از شیعیانم به سوی او در رفت و آمد خواهند بود و علم را برای آنان خواهد شكافت...»

از دیدگاه صحابه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم

یاران رسول خدا نیز به این شخصیت عظیم الشّأن علاقه زیادی داشته و در میان آنان از احترام فوق العاده ای برخوردار بود. چرا كه پیشگویی های پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به جابر بن عبدالله انصاری و دیگر چهره های محترم، زمینه این را فراهم كرده بود.
برخورد مهرآمیز جابربن عبدالله انصاری، كه یكی از یاران با اخلاص رسول خدا و حامل پیام و سلام آن حضرت به امام باقرعلیه السلام است جلوه دیگری داده بود.
جابر كه در زمان كودكی آن حضرت به ایشان گفته بود: پیامبر خدا، سلامت می رساند؛ به او گفته شد: ای جابر! چگونه بوده كه تو سلام پیامبر را به ایشان می رسانی؟ گفت: من در حضور پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نشسته بودم و امام حسین علیه السلام نزد او بود و بازی می كرد. پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به من فرمود: ای جابر! فرزندی برایش به دنیا خواهد آمد كه نامش علی است و روز قیامت كه منادی ندا سر می دهد: سرور عبادت كنندگان بپاخیزد! فرزندش علی برمی خیزد. آنگاه از نسل او فرزندی خواهد آمد كه نامش محمد است و تو ای جابر! اگر او را درك كردی، سلام مرا به او برسان.(6)
این برخورد سبب شد كه باقی ماندگان از صحابه پیامبر و همچنین تابعین كه دوران آنها فرا رسیده بود، به حضرت روی آورده و از دانش وسیعش بهره ببرند.
ابن شهرآشوب می نویسد: «و قد روی عنه معالم الدین بقایا الصحابة و وجوه التابعین و رؤساء فقهاء المسلمین، فمن الصحابة نحو جابر بن عبدالله الأنصاری و من التابعین نحو جابر بن یزید الجعفی و كیسان السختانی صاحب الصوفیة و من الفقهاء نحو ابن المبارك والزهری و الأوزاعی و ابوحنیفة و مالك والشافعی و زیاد بن المنذر النهدی (7)؛ باقی ماندگان از یاران پیامبر و همچنین شخصیت های برجسته تابعین و رؤسای فقهای مسلمین از ایشان آثار و نشانه های دین آموخته و روایت كردند كه از جمله صحابه همانند جابربن عبدالله انصاری و از تابعین همانند جابر بن یزید جُعفی و كیسان سختانی و از فقها همانند ابن مبارك و زهری و اوزاعی و ابوحنیفه و مالك و شافعی و زیاد بن منذر نهدی می باشد.»

امام باقرعلیه السلام در نگاه دیگران

بسیاری از شخصیت های محترمی كه معاصر امام باقرعلیه السلام بودند، از آنها سخنان ارزشمندی درباره امام محمدباقرعلیه السلام نقل گردیده كه پرداختن به همه آنها، از حوصله این نوشتار بیرون است. اما باید گفت:
گرچه آب دریا را نتوان كشید
اما به قدر تشنگی هم باید چشید
در زیر به برخی از جملات شخصیت های علمی كه درباره امام گفته اند، می پردازیم:
1. عبدالله بن عطاء مكّی
در حلیةالاولیاء آمده است كه عبدالله بن عطاء مكّی گفته: «ما رأینا العلماء عند أحد أصغر منهم عند أبی جعفرعلیه السلام یعنی الباقر. و لقد رأیتُ الحكم بن عینیة مع جلالته و سنّه عنده كأنّه صبّی بین یدی معلّم یتعلّم منه (8)؛ ما هرگز ندیدیم كه علما در محضر كسی همانند ابوجعفر یعنی امام باقرعلیه السلام آن قدر احساس كوچكی كنند، من خودم حكم بن عینیه را با آن جلالت قدری كه داشت، دیدم كه همانند كودكی در مقابل معلّمش قرار گرفته و از او یاد می گیرد.»
2. نافع غلام ابن عمر
در ملاقات و پرسش و پاسخی كه امام با نافع داشتند، از وی درباره خوارج و اصحاب نهروان پرسیدند. وی كه از قدرت استدلال امام محمدباقرعلیه السلام سخت شگفت زده شده بود از محضر امام بیرون رفته در حالی كه می گفت: «انت والله أعلم النّاس حقّاً».(9)
3. عكرمه
ابوحمزه ثمالی گوید: در آن سالی كه امام محمدباقرعلیه السلام به حجّ رفت و هشام با حضرت ملاقات داشت، مردم از اطراف به سوی حضرت روانه شدند. عكرمه پرسید: «من هذا؟ علیه سیماء زهرةالعلم لاجربنّه، فلمّا مثل بین یدیه ارتعدت فرائصه واسقط فی ید أبی جعفر و قال: یابن رسول الله، لقد جلستُ مجالس كثیرة بین یدی ابن عباس و غیره فما أدركنی ما أدركنی آنفاً فقال له ابوجعفرعلیه السلام: ویلك یا عبید أهل الشام، انّك بین یدی بیوت أذن الله أن ترفع و یذكر فیها اسمه (10)؛ این كیست؟ در چهره او علم غنچه كرده، می باید او را بیازمایم. سپس به نزد حضرت رفته تا در مقابل امام قرار گرفت لرزه بر اندامش افتاد و در برابر امام خاموش شد. سپس رو به امام كرده، گفت: ای فرزند رسول خدا! من تاكنون در مجالس زیادی در برابر ابن عباس و غیر او نشسته ام ولی آن گونه در برابر شما مضطرب شده ام در مقابل هیچ یك، وحشت و اضطراب مرا فرا نگرفت!؟
امام فرمود: وای برتو ای بنده أهل شام! تو می دانی كجا نشسته ای؟ در مقابل خاندانی هستی كه خداوند اذن داده تا دیوارهای آن را بالا برند، خانه هایی كه نام خدا در آن برده شود.»
4. جابر جُعفی
یكی دیگر از شخصیت های محترمی كه سال ها محضر امام باقرعلیه السلام را درك كرده و معارف بی شماری از امام كسب فیض كرده جابر جُعفی است.
درباره جابر نوشته اند كه حدود پنجاه هزار حدیث در موضوعهای مختلف از آن حضرت نقل كرده است.(11)
ابن شهرآشوب می نویسد: هرگاه جابر از امام باقرعلیه السلام حدیثی نقل می كرد، می گفت: «حدّثنی وصیّ الأوصیاء و وارث علم الأنبیاء»؛ این حدیث را وصیّ اوصیاء و وارث علم پیامبران (یعنی امام محمدباقرعلیه السلام) به من گفته است.»(12)
5. أبرش كلبی
همچنین ابن شهرآشوب می نویسد: أبرش كلبی در حالی كه به امام محمدباقرعلیه السلام اشاره كرده بود، از هشام پرسید: این كیست كه اهل عراق گرد او حلقه زده و سؤال می كنند؟
هشام گفت: این، پیامبر كوفه است، او گمان می كند كه فرزند پیامبر خدا و باقرالعلم و مفسّر قرآن است. چیزی را از او بپرس كه نمی داند.
ابرش كلبی به نزد امام آمده، گفت: ای فرزند علی! آیا تورات و انجیل و زبور و فرقان را خوانده ای؟ فرمود: آری.
گفت: پس اجازه دهید تا مسائلی در این خصوص از شما بپرسم. امام فرمود: بپرس ولی اگر قصد آگاهی و دست یافتن به مسائل را داری، بهره خواهی برد و اگر قصد اذیّت كردن داری، گمراه خواهی شد.
ابرش پس از چند پرسش و پاسخ، از جای برخاست در حالی كه می گفت: حقیقتاً تو فرزند رسول خدا هستی. سپس به سوی هشام رفته، اظهار داشت: ای فرزندان بنی امیّه! ما را رها كنید چرا كه این أعلم مردم زمین است به آنچه كه در آسمان و زمین می باشد. این فرزند رسول خداست.(13) 6. مالك بن أعین جهنی
از جمله كسانی كه امام محمدباقرعلیه السلام را ستود و ضمن اشعاری امام را مورد مدح و ستایش خود قرار داد، مالك بن أعین بود. وی امام را مخاطب قرار داده، چنین گفت:
وقتی مردم علم قرآن را طلب كنند، تمامی قریش از عرضه چنین علمی فرو می مانند. و هنگامی كه گفته شود: فرزند دختر پیامبر كجاست؟ نزد او رشته های دراز این را خواهند یافت؛ ستارگانی است كه برای شبروان نورافشانی می كنند و كوه هایی است كه دانش را به وسعت كوهها به ارث می برند.(14)
7. محی الدّین نووی
وی كه متوفّای سال 676 ق. است؛ در باره امام محمدباقرعلیه السلام می گوید:
محمد بن الحسین القرشی الهاشمی معروف، به «باقر» از آن جهت بدین لقب ملقّب گشته كه دانش را شكافته، یعنی كه اصل و ریشه آن را دریافته و از رازهای آن باخبر گشته است. او تابعی گرانقدر و امامی پرهیزكار است، كه بر بزرگواریش همگی اذعان دارند و از جمله معدود فقهای مدینه و بزرگان آن به شمار می رود.(15)
8. محمد بن طلحه شافعی
وی در كتاب خود به نام مطالب السّؤل می نویسد: محمد بن علی باقرعلیهما السلام همان شكافنده علم و جامع آن است كه دانش گسترده او و مقام بلندش بر همگان آشكار است و گوهر زینتش آراسته است و قلبش پرصفا و كار و كردارش پیراسته است و نفسش پاك و اخلاقش منزّه و اوقاتش به طاعت خدا سپری و قدمش در مقام تقوی راسخ و پا برجاست، فضایل و نیكیها به گرد پایش نمی رسند و ویژگی های مثبت اخلاقی به او افتخار می كنند...(16)

دانشگاه امام باقرعلیه السلام

دوران طلایی امام محمدباقرعلیه السلام این فرصت را به آن حضرت داد تا علوم آل محمّد را در اختیار علاقه مندان علم و كمال قرار دهد.
بدین وسیله آوازه باقر علم النّبیّین به دورترین نقاط عالم رسیده و خیل مشتاقان علم و دانش به سوی مدینه منوّره رهسپار گشتند تا از این فرصت طلایی، كمال استفاده را ببرند. امام باقرعلیه السلام با استقبال از این دانش پژوهان، خود را برای تربیت آنان آماده كرده و درب تمام علوم را به روی علاقه مندان گشود.
مسجد پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم مبدّل به دانشگاهی شده بود كه در چند نوبت در روز، پذیرای صدها دانشجو بود كه همگان در انتظار درس امام محمدباقرعلیه السلام بودند.
استاد عبدالعزیز، در توصیف این اجتماع بزرگ در مدینه، می نویسد: كوفه و بصره و واسط و حجاز، جگر گوشگان خود را به دانشگاه اهل بیت گسیل داشتند و علما و محدّثین و راویان بزرگی از آن فارغ التحصیل گردیدند.(17)
شاهد بر این مدّعا، این است كه اگر به رجال شیخ طوسی بنگریم و یا به نام و هویّت و ملیت یاران و راویان حدیث امام محمدباقرعلیه السلام، به این نكته پی می بریم كه در میان یاران امام عدّه زیادی بالغ بر یكصد نفر از مردم كوفه می باشند و همچنین از یمن و مدینه و بصره و شام و موصل و سجستان و مكّه و قم و مداین و سرخس و واسط و كابل و نیشابور و حلوان و ری و... دیده می شوند.
در جلسه درس امام، صحابه و تابعین و فقها و مفسّرین، حتّی از گروه های مخالف شركت می كردند. مثلاً از صحابه، جابربن عبدالله انصاری بوده است و از تابعین،چهره های سرشناسی همانند: اسماعیل بن عبدالرحمن جعفی و اسماعیل بن زیاد و ابان بن عیاش و حسن بن أبی الحسن و حسین بن علی بن الحسین، و حسین بن عبدالله و حبیب أبوعمیرة الاسكاف، و حمران بن أعین و حارث بن حصین أزدی و زیاد بن سرقه و زیاد بن منذر و عمر بن دینار و غیر اینها می باشند.
همچنین از فقهایی كه در درس امام شركت می كردند: ربیعة الرأی بوده است و از مفسّران، اسماعیل بن عبدالرحمن سدّی، و از سایر فرق و گروه ها همانند زیدیه مثل حسن بن صالح بن حی همدانی و زیاد بن المنذر و از گروه بتریه طلحة بن زید و عمرو بن قیس ماصر و عمرو بن خالد واسطی و غیاث بن ابراهیم و قیس بن الربیع و محمد بن زید و منصور بن المعتمر و مقاتل بن سلیمان و یوسف بن الحارث و... می باشند.(18)
آری، شیخ طوسی اگرچه تعداد یاران امام محمدباقرعلیه السلام را به 465 نفر رسانده (19) اما به یقین عدد راویان احادیث فقهی و غیر فقهی، بیشتر خواهد بود.

امام باقرعلیه السلام و تولید علم

پیش از این گفته شد كه امام محمدباقرعلیه السلام وارث علم تمام پیامبران بوده و طبق روایات، آن حضرت معروف به «باقر» یعنی شكافنده، توسعه دهنده در علوم بوده است.
علومی كه امام در اختیار دیگران قرار داد از قبیل: فقه، حدیث، فلسفه، تفسیر، لغت، كلام، اخبار مبدأ و معاد، اخبار انبیاء، مناسك حجّ، و دیگر علوم اسلامی می باشد. شیخ مفید می نویسد:
«و روی ابوجعفرعلیه السلام اخبار المبتداء و اخبار الأنبیاء، و كتب عنه المغازی واثروا عنه السنن و اعتمدوا علیه فی مناسك الحجّ التی رواها عن رسول الله و كتبوا تفسیر القرآن و روت عنه الخاصة و العامة الاخبار، و ناظر من كان یرد علیه أهل الآراء و حفظ عنه النّاس كثیراً من علم الكلام (20)؛ امام محمدباقرعلیه السلام اخبار خلقت عالم و اخبار پیامبران را روایت كرد، همچنین اخبار جنگها را از او نوشته و اخلاق و آداب و سنن را از او برگرفتند. به گفته هایش در مناسك حجّ كه از رسول خدا روایت كرده بود، اعتماد كردند و به آنها عمل نمودند. همچنین تفسیر قرآن را از او روایت كرده و عامّه و خاصّه از حضرتش روایت نقل نمودند. یكی از برنامه های وی این بود كه با صاحبان فكر و اندیشه به مناظره و گفت و گو می نشست و یاران وی مطالبی درباره علم كلام از او حفظ می كردند.»

1. علم فقه

یكی از آثار و بركات این دانشگاهی كه بر دست توانای امام باقرعلیه السلام یایه گزاری شد، تبیین علم فقه و مسائل حلال و حرام بود كه امام با وسعت دانشی كه داشت، این سفره علمی را برای همگان پهن كرده و آموخته های خود را از رسول خدا و امیرمؤمنان و سایر معصومان علیهم السلام كریمانه تقدیم دانش پژوهان كرد. چرا كه تا آن روز هیچ یك از معصومان و حتّی پیامبر بزرگوار فرصت نیافته بودند به مسائل حلال و حرام به این گستردگی بپردازند. چون نه زمینه آن فراهم شده بود و نه مردم در آن سطح از فكر و آگاهی بودند.
بدین جهت می بینیم كه درسهای فقهی امام آنقدر تأثیرگذار بود كه فقهای زمان مجذوب این محفل علمی شدند به گونه ای كه امام از برخی شاگردان خود؛ یعنی ابان بن تغلب می خواهد كه در مسجد مدینه بنشیند و پاسخگوی مسائل فقهی مردم بوده و فتوا دهد.(21) كه بدون شك این مقام فقط شایسته فقیه و عارف به احكام الهی می باشد.
راستی اگر به كتاب های فقهی مراجعه كنیم و به هر یك از باب های فقهی، كه از كتاب طهارت گرفته تا كتاب دیات می باشد، نظر بیفكنیم، نظرات این امام معصوم علیه السلام را می بینیم كه راویان، این احادیث فقهی، را از امام به عنوان عن ابی جعفر، سألت اباجعفر، قال ابوجعفر، الباقر، و یا روایاتی كه در سندشان عن أحدهما آمده، نقل كرده اند. شما اگر به كتاب وسائل الشّیعة از تألیفات مرحوم حرّ عاملی كه جامعِ روایت اهل بیت در مسائل حلال و حرام است، رجوع كنید، خواهید دید كه از امام باقرعلیه السلام بیشترین روایات فقهی پس از امام صادق علیه السلام نقل گردیده و تعداد آنها بالغ بر چهارهزار روایت است. چون در جلد اوّل به 181، در جلد دوم به 193، در جلد سوم به 210، در جلد چهارم به 236، در جلد پنجم به 156، در جلد ششم به 196، در جلد هفتم به 173، در جلد هشتم به 176، در جلد نهم به 193، در جلد دهم به 145، در جلد یازدهم به 128، در جلد دوازدهم به 176، در جلد سیزدهم به 125، در جلد چهاردهم به 137، در جلد پانزدهم به 122، در جلد شانزدهم به 146، در جلد هفدهم به 111، در جلد هجدهم به 108، در جلد نوزدهم به 104، در جلد بیستم به 226، در جلد بیست و یكم به 201، در جلد بیست و دوم به 220، در جلد بیست و سوم به 118، در جلد بیست و چهارم به 128، در جلد بیست و پنجم به 115، در جلد بیست و ششم به 168، در جلد بیست و هفتم به 158، در جلد بیست و هشتم به 162، در جلد بیست و نهم به 113 حدیث فقهی اشاره نموده است.
و اینها تمام مواردی است كه با واژه ابوجعفر یا أباجعفر و یا أبی جعفر می باشد؛ اما اگر احادیث فقهی كه با واژه لأبی جعفر و یا عن احدهما و یا عن الباقر و یا عن محمد بن علی بن الحسین علیهم السلام آمده است را به روایات فوق اضافه كنیم؛ بدون شك این تعداد از مرز شش هزار حدیث فراتر خواهد رفت.

2. تفسیر قرآن

از دیگر علومی كه در دانشگاه امام محمدباقرعلیه السلام به سرعت رشد كرد، تفسیر قرآن و بیان علوم و معارف قرآنی بود و باعث این رشد فزاینده اوّلاً خود آن حضرت و در ثانی وجود مشتاقانی بود كه از اطراف عالم جهت رسیدن به معارف ناب اسلامی بار سفر به مدینه بسته و در محضر امام قرار گرفته بودند.
آنان چون با سؤالات و شبهات زیادی روبه رو بودند، همه آنها را به محضر حجّت خدا عرضه می نموده و پاسخ صحیح را دریافت می كردند.
بدین جهت هنگامی كه ابوزرعه، تفسیر امام باقرعلیه السلام را درباره اهل الذّكر شنید، عرضه داشت: خدای راست گفت! قسم به جانم كه اباجعفر بزرگترین علماء و دانشمندان است.(22)
و پیش از این نیز گفته شد كه مفید در ارشاد در این خصوص نوشته: و كتبوا عنه تفسیر القرآن (23)؛ به گونه ای كه اگر به كتاب های تفسیر و یا روایات تفسیریِ به جای مانده از امام محمدباقرعلیه السلام رجوع كنیم، روایات زیادی را در ذیل آیات قرآن می بینیم كه راویان بزرگی آنها را از امام علیه السلام روایت كرده اند كه بیشتر این روایات را می توان در كتاب البرهان سید هاشم بحرانی و تفسیر عیاشی و نورالثقلین و دیگر تفاسیر روایی پیدا كرد؛ كه نام زراره، جابر بن یزید جعفی، سلام بن المستنیر، عطاء، حسن بن محبوب، محمد بن مسلم، صفوان، حریز، عمرو بن قیس، سعد بن ظریف، حمران بن اعین، فضیل، حنان بن سدیر، حسین كندی، سعد بن صدقة، ابوحمزه، ابوبصیر، سعد اسكاف و محمد بن قیس را می توان در صدر راویان این دانش عظیم برشمرد.

پی نوشت ها

1. كفایةالاثر، ص 42.
2. همان، ص 54.
3. همان، ص 83.
4. همان، ص 237.
5. همان، ص 243.
6. زندگی دوازده امام، ج 2، ص 206.
7. مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 195.
8. همان، ج 4، ص 204؛ الارشاد، مفید، ص 246.
9. مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 199.
10. همان، ص 182.
11. زندگی دوازده امام، ج 2، ص 214.
12. مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 180.
13. بحارالانوار، ج 46، ص 355.
14. زندگی دوازده امام، ج 2، ص 204.
15 و 16. همان، ص 205.
17. همان، ص 207.
18 و 19. رجال، شیخ طوسی، ص 142 - 102.
20. الارشاد، ص 248.
21. رجال، نجاشی، ص 10.
22. مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 178.
23. الارشاد، ص 248.

منبع:حوزه
دوشنبه 1/8/1391 - 0:30
اهل بیت
ابن حجر هیثمی از متعصبان اهل سنت درباره امام باقر(علیه السلام) می‌نویسد:
«ابوجعفر محمدالباقر سمی بذالك من بقر الارض ای شقها و آثار مخبئاتها و مكامنها فلذالك هو اظهر من مخبئات كنوز المعارف و حقائق الاحكام ما لایخفی الا علی منطمس البصیره او فاسد الطویه و من ثم قیل فیه هو باقرالعلم و جامعه و شاهر علمه و رافعه؛
لقب باقر برای ابوجعفر محمد باقر برگرفته از شكافتن زمین و بیرون آوردن گنج‌های پنهان آن است، بدین جهت كه او از گنج‌های پنهان معارف و حقایق احكام را آن‌قدر آشكار ساخت كه جز بر افراد بی‌بصیرت و دل‌های ناپاك پوشیده نیست و از این جاست كه وی را شكافنده و جامع دانش و نشر دهنده و بر افرازنده‌ی علم خویش نامیده‌اند.
وی سپس به شخصیت امام(علیه السلام) در بعد عرفان اشاره می‌كند و می‌گوید: «و له من الرسوخ فی مقامات العارفین ما یكل عنه السنه الواصفین و له كلمات كثیره فی السلوك و المعارف لا تحتملها هذه العجاله»
و برای او از استواری و ثبات در مراحل سلوك عرفانی منزلتی است كه وصف‌كنندگان از بیان آن عاجزند و در زمینه‌ی این سلوك و معارف دارای كلمات فراوانی است كه فرصت، مجال طرح آن را نمی‌دهد.(1)
«عبدالله عطاء» مكی از دانشمندان عصر امام(علیه السلام) می‌گوید: «هیچ‌گاه دانشمندان را از نظر علمی بدان سان كه نزد امام محمدباقر(علیه السلام) بودند كوچك و حقیر نیافتم. دیدم «حكم ابن عتیبه» را با همه‌ی زیادی علم و منزلتی كه در نزد مردم داشت، در مقابل آن حضرت همانند كودكی بود كه در مقابل معلم خویش نشسته باشد.»(2)
«جاحظ» دیگر دانشمند برجسته اهل سنت، آفاق زیبا و بلندای كلام حكیمانه‌ی امام باقر(علیه السلام) را این‌گونه ترسیم می‌كند: «قد جمع محمد ابن علی ابن الحسین(علیه السلام) صلاح حال الدنیا بحذافیرها فی كلمتین فقال: «صلاح جمیع المعایش و التعاضر ملا مكیال: ثلثان فطنه و ثلثه تغافل»
محمد ابن علی ابن الحسین مصلحت تمامی زندگی دنیا را در دو كلمه جمع كرده و فرموده است: صلاح همه زندگی‌ها و روابط و معاشرت «با دیگران» در پر كردن پیمانه‌ای است كه دو سوم آن هوش و فراست و زیركی و یك سوم آن تغافل (و خود را به غفلت زدن در بعضی از امور) است.(3)
«قتاده» فقیه بصره به امام باقر(علیه السلام) گفت: «به خدا سوگند من در نزد فقیهان و ابن عباس نشسته‌ام اما اضطرابی كه در نزد شما دارم، در نزد هیچ یك از آنان نداشته‌ام.
فقال له ابوجعفر(علیه السلام) اتدری این انت، انت بین یدی بیوت اذن الله ان ترفع و یذكر فیها اسمه...؛
فرمود: آیا می‌دانی كه در كدامین مكان قرار گرفته‌ای؟ تو اكنون در مقابل خانه‌هایی هستی كه خداوند به رفعت و بلند مرتبه‌ای آن رخصت داده است و نام خدا در آن برده می‌شود و صبح و شام خدای را در آن خانه‌ها تسبیح می‌كنند و آنان مردانی هستند كه تجارت و خرید و فروش آنان را از یاد خدا و اقامه‌ی نماز و پرداخت زكات باز نمی‌دارد. تو در این گونه مكانی و ما دارای این خانه‌ها.»(4)
نظیر همین سؤال را «عكرمه» دیگر دانشمند اهل سنت از امام(علیه السلام) نمود و پاسخی نظیر پاسخ قتاده دریافت داشت.(5)
«فخر رازی» از علمای اهل سنت در تفسیر خود در بیان نظرهای مختلف راجع به معنای كوثر می‌نویسد: «سومین نظر در معنای كوثر این است كه منظور از آن، فرزندان پیامبر اسلام(ص) است و این به آن جهت است كه این سوره در رد كسانی نازل شده است كه از آن حضرت به خاطر نداشتن فرزند عیب‌جویی می‌كردند كه در این صورت معنای آن این است كه خداوند تو را فرزندان و نسلی عطا می‌كند كه در طول تاریخ برقرار خواهند ماند. سپس می‌گوید: «ببین كه چقدر انسان‌ها از اهل بیت پیامبر(ص) به شهادت رسیده‌اند اما جهان همچنان شاهد رونق فزاینده آنان است. آن‌گاه بنگر كه چه تعداد از بزرگان اندیشمند مانند امام باقر، امام صادق، امام كاظم، امام رضا علیهم‌السلام و محمد نفس زكیه در میان آنها جلوه‌گر شده است.»(6)
منابع:
1ـ الصواعق المحرقه، ص 201.
2ـ حلیه الاولیاء، ج 3، ص 186؛ ارشاد مفید، ص 280، به نقل از بحارالانوار، ج 46، ص 286 و تذكره الخواص، ص 337 و البدایه و النهایه «ابن كثیر»، ج 9، ص 311، به نقل از سره‌ی پیشوایان، ص 308.
3ـ البیان و التبیین، ج 1، ص 84، نقل از بحارالانوار، ج 46، ص 289.
4ـ بحارالانوار، ج 46، ص 357.
5ـ همان، ص 258.
6ـ تفسیر فخر رازی، ج 32، ص 124.
پایگاه اطلاع رسانی آستان قدس رضوی
دوشنبه 1/8/1391 - 0:29
اهل بیت
امام محمد باقر (علیه السلام) در روز جمعه یا دوشنبه یا سه شنبه غره ماه رجب یا سوم ماه صفر سال 57 هجرى یا به روایتى دیگر سال 56 هجرى، در مدینه به دنیا آمد و در روز دوشنبه هفتم ذى حجه یا ربیع الاول و یا ربیع الاخر سال 114 هجرى، در همان شهر بدرود حیات گفت. بنابراین، آن حضرت 57 سال در این جهان زیست. از این مدت چهار سال با جدش امام حسین (علیه السلام) و پس از وى 35 سال با پدرش زندگى كرد و هیجده سال بقیه عمرش را به تنهایى به سر برد. بنابر روایتى كه در كافى از قول امام صادق (علیه السلام) نقل شده است، وى 19 سال و دو ماه بیش از پدرش زیسته است و در همین دوران، مامت‏شیعیان را عهده‏دار بوده است. امام باقر (علیه السلام) در مدت امامت‏خود چند صباحى از خلافت ولید بن عبد الملك و نیز خلافت‏سلیمان بن عبد الملك و عمر بن عبد العزیز و یزید بن عبد الملك را درك كرد و سرانجام در روزگار خلافت هشام بن عبد الملك وفات یافت. در كتاب اعلام الورى نیز همین قول آمده كه با آنچه بعدا خواهیم گفت، صحیح مى‏نماید. ابن شهر آشوب در مناقب نوشته است:
آن حضرت در سال 114 هجرى، در سن 57 سالگى زندگى را به درود گفته كه از این مدت سه یا چهار سال را در جوار جد بزرگوارش امام حسین (علیه السلام) و 34 سال و ده ماه یا 39 سال با پدرش و 19 یا مطابق قول دیگر 18 سال پس از پدرش زیسته است كه همین مدت دوره امامت آن حضرت محسوب مى‏شود. امام باقر (علیه السلام) در طول سالهایى كه مامت‏شیعیان را عهده‏دار بود، دوران خلافت ولید بن یزید و سلیمان و عمر بن عبد العزیز و یزید بن عبد الملك و برادرش، هشام، و ولید بن یزید و برادرش. ابراهیم، را درك كرد و در اوایل خلافت ابراهیم، رحلت‏یافت. ابو جعفر بن بابویه گوید كه ابراهیم بن ولید بن یزید، امام باقر (علیه السلام) را مسموم ساخت. در دو نسخه‏اى كه از این كتاب در دسترس بود همین مطلب به چشم مى‏خورد. ولى در این گفته از جانب ابن شهر آشوب یا نساخ و یا هر دو سهوى رخ داده كه از دید آگاهان پوشیده نیست. چون در میان خلفاى یاد شده تنها یك تن به نام ولید بن یزید وجود داشته و این همان كسى است كه نامش در آخر عبارت ذكر شده. و نام درست كسى كه در آغاز وایت‏به او اشاره شده ولید بن عبد الملك است كه ولید بن یزید الخ نام، درست آن ولید بن یزید بن عبد الملك و یزید بن ولید بن عبد الملك و ابراهیم و برادرش مى‏باشد. علاوه بر این هشام در سال 125 هجرى، وفات یافت و پس از او ابراهیم به خلافت رسید كه او هم در سال 127 هجرى، كشته شد و اگر امام باقر (علیه السلام) در سال 114 هجرى، وفات یافته باشد، چنان كه ابن شهر آشوب نیز همین سخن را مى‏گوید، مى‏توان به آسانى پى برد كه وفات آن حضرت در زمان خلافت هشام روى داده است نه ابراهیم.
در كتاب كشف الغمة آمده است: محمد بن عمرو مى‏گوید، بنابر روایتى كه در دست ما است آن حضرت در سال 117 هجرى، وفات یافت و دیگران تاریخ رحلت آن حضرت را در سال 118 هجرى، ذكر كرده‏اند.
امام باقر (علیه السلام) در قبرستان بقیع و در كنار آرامگاه على بن حسین، پدرش، و حسن بن على عموى بزرگوارش، به خاك سپرده شده است.

مادر آن حضرت

مادر آن حضرت، فاطمه دختر حسن بن على بود كه با كنیه ام عبد الله و بنابر قول دیگر، ام الحسن خوانده شده است. بنابراین امام باقر (علیه السلام) از سلاله پدر و مادرى هاشمى علوى و فاطمى به شمار مى‏آید. بدین جهت او نخستین كسى است كه از نسل امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) به دنیا آمده است.

كنیه آن حضرت

كنیه وى را بعضى ابو جعفر و برخى ابو جعفر اول خوانده‏اند.

لقب امام

آن حضرت القاب بسیارى داشت كه از آن میان لقب‏«باقر یا باقر العلم‏»از همه مشهورتر است.

چرا آن حضرت را باقر لقب داده بودند؟

در فصول المهمة آمده است: آن حضرت را بدین لقب مى‏خواندند زیرا علوم را مى‏شكافت و باز مى‏كرد. در صحاح آمده است: «تبقر، یعنى توسع در علم‏». و در قاموس گفته شده است: محمد بن على بن حسین را باقر مى‏خواندند چون در علم تبحر داشت. در لسان العرب نیز ذكر شده است: آن حضرت را باقر مى‏خواندند چرا كه علم را مى‏شكافت و به اصل آن پى مى‏برد و فروع علم را از آن استنباط مى‏كرد و دامنه علوم را مى‏شكافت و وسعت مى‏داد. ابن حجر در صواعق مى‏نویسد: «او را باقر مى‏خواندند و این كلمه از«بقر الارض‏»اخذ شده است، یعنى آنكه زمین را مى‏شكافد و مكنونات آن را آشكار مى‏كند. زیرا او نیز گنجینه‏هاى نهانى معارف و حقایق احكام و حكمتها و لطایف را كه جز از دید كوته نظران و ناپاكان پنهان نبود، آشكار مى‏كرد. »از این رو درباره وى گفته مى‏شد كه آن حضرت شكافنده علم و جامع آن و نیز آشكار كننده و بالا برنده علم و دانش است. در تذكرة الخواص نیز آمده است: او را باقر لقب داده بودند زیرا در اثر سجده‏هاى فراوان، پیشانى‏اش شكاف برداشته بود. برخى هم گویند چون آن حضرت از دانش بسیار برخوردار بود او را باقر مى‏خواندند. آنگاه به نقل سخن جوهرى در صحاح مى‏پردازد.
شیخ صدوق در علل الشرایع به نقل از عمرو بن شمر آورده است: از حابر جعفى پرسیدم چرا به امام پنجم، باقر مى‏گفتند؟گفت: «چون علم را مى‏شكافت و اسرار آن را آشكار مى‏كرد». در مناقب ابن شهر آشوب نوشته شده است: گفته‏اند براى هیچ یك از فرزندان حسن و حسین (علیه السلام) این اندازه از علوم، از قبیل تفسیر و كلام و فتوا و احكام و حلال و حرام فراهم نشد كه براى امام باقر (علیه السلام) . محمد بن مسلم نقل كرده است كه از آن حضرت سى هزار حدیث پرسش كردم.
جابر جعفى گوید:«ابو جعفر هفتاد هزار حدیث براى من روایت كرد». و محمد بن مسلم گوید: « هر مسئله كه در نظرم دشوار مى‏نمود از ابو جعفر(علیه السلام) مى‏پرسیدم‏ تا جائیكه سى هزار حدیث ازو سؤال كردم.» (مراة الجنان)
طبق نقل مورّخین از بین اصحاب آن حضرت كه از محضر علمیش استفاده مى كردند در حدود 500 نفر به مقامهاى عظیم علمى نائل شدند و همینها بودند كه مكتب علمى اسلام را با تأ لیفات و تصنیفات خود در فقه ، حدیث ، تفسیر و دیگر شئون علمى ، رونق و شكوه دادند. زراره ، ابوبصیر اسدى ، حمران بن اعین ، محمّد بن مسلم ، محمّد بن مروان ، اسماعیل بن فضل هاشمى ، ابوبصیر و بسیارى دیگر، از جمله شخصیتهاى بارزى هستند كه از محضر امام علیه السلام استفاده كرده و در شئون علمى شهرتى جهانى و جاوید كسب كرده اند.

نقش انگشترى امام باقر (علیه السلام)

شیخ صدوق در كتابهاى عیون اخبار الرضا و امالى از قول امام رضا (علیه السلام) نقل كرده است كه فرمود: «نقش انگشترى امام حسین (علیه السلام) «ان الله بالغ امره‏»بود و على بن حسین (علیه السلام) انگشترى پدر خود را به دست مى‏كرد. محمد بن على نیز همان انگشترى امام حسین (علیه السلام) را خاتم قرار مى‏داد. اما در فصول المهمه آمده است كه نقش انگشترى آن حضرت‏«رب لا تذرنى فردا بود»نویسنده این كتاب[فصول المهمه]همچنین اضافه كرده است: ثعلبى در تفسیر خود نوشته است‏بر روى انگشترى امام باقر (علیه السلام) این كلمات نقش بسته بود:
ظنى بالله حسن
و بالنبى الموتمن
و بالوصى ذى المنن
و بالحسین و الحسن‏»
شیخ صدوق نیز مانند این روایت را در كتاب عیون اخبار الرضا از پدرش از امام صادق (علیه السلام) نقل كرده است. شیخ طوسى در تهذیب از امام صادق (علیه السلام) نقل كرده است كه فرمود: نقش انگشترى پدرم این عبارت بود: «العزة لله جمیعا». در كتاب حلیة الاولیا نیز از امام صادق (علیه السلام) روایت‏شده كه فرمود: نقش انگشترى پدرم‏«القوة لله جمیعا»بود. در كتاب كافى از یونس بن ظبیان و حفض بن غیاث نقل شده است كه بر روى انگشترى ابو جعفر محمد بن على (علیه السلام) كه بهترین كس از سلاله آل محمد (ص) بود، عبارت‏«العزة لله‏»نقش بسته بود. در كتاب مكارم الاخلاق از كتاب العباس از امام صادق (علیه السلام) روایت‏شده كه فرمود: «نقش انگشترى ابو جعفر (باقر (علیه السلام) ) «العزة لله‏»بود»البته بعید نیست كه آن حضرت چندین انگشترى داشته كه بر روى هر یك عبارتى متفاوت از دیگرى حك شده بوده است.
شاعر آن حضرت، كثیر عزه و كمیت و برادرش ورد، و سید حمیرى بوده‏اند. دربان آن حضرت نیز جابر جعفى نام داشته است.

خلفاى معاصر با امام باقر (علیه السلام)

در زمان امام باقر (علیه السلام) ولید بن عبد الملك و سلیمان بن عبد الملك و عمر بن عبد العزیز و یزید بن عبد الملك و هشام بن عبد الملك خلافت داشته‏اند. برخى هم نامهاى ولید بن یزید بن عبد الملك و یزید بن ولید بن عبد الملك و ابراهیم بن ولید بن عبد الملك را بر تعداد فوق افزوده‏اند.
هشام خلیفه وقتى به امام(علیه السلام)اشارت میكند و مى‏پرسد كه این شخص‏كیست؟ به او میگویند او كسى است كه مردم كوفه شیفته و مفتون اویند. این شخص امام عراق است.
در روایت‏حبابة الوالبیه آمده است كه گفت:«در مكه مردى را دیدم‏كه بین‏«باب‏»و«حجر» بر بلندى ایستاده بود..مردم پیرامون وى انبوه شده‏ بودند و در مشكلات خود ازو نظر میخواستند و باب پرسشهاى دشوار را بر او میگشودند و او را رها نكردند تا در هزار مساله را به آنان فتوى داد. آنگاه ‏برخاست و میخواست رهسپار شود كه یكى با آوائى آهسته بانگ برآورد كه‏ هان ، این نور درخشان... و جمعى نیز كه میگفتند این كیست؟جواب شنیدندكه او محمد بن على باقر، امام محمد بن على بن حسین بن على بن ابى طالب ‏علیهم السلام است. از ابرش روایت است كه وقتى هشام به امام باقر(علیه السلام)اشاره كرد و گفت‏این كیست كه مردم عراق پیرامون او گرد آمده‏اند و ازو پرسش میكنند؟گفت:
این پیمبر كوفه و فرزند رسول الله و باقر العلوم است و مفسر قرآن.پس مساله‏اى‏ را كه نمیدانست از او پرسید.
در موسم حج ، از عراق و خراسان و دیگر شهرها هزاران مسلمان از او فتوى میخواستند و از هر باب از معارف اسلام از او مى‏پرسیدند و این امردلیل آن بود كه او در دل توده‏هاى مردم جاى داشت.این واقعه اندازه نفوذ وسیع او را در قلوب توده‏هاى مردم نشان میداد. از پاره‏اى از نصوص چنین‏استنباط میشود كه رهبرى مردمى او فراتر از جهان اسلام و تقسیمات گروهى‏و قبیله‏اى بود.نه اینكه رهبرى گروهى را بر عهده داشت و رهبرى برخى رانداشت.بلكه اگر گروههاى جدیدى به اسلام میگرویدند،آنان نیز به رهبرى‏او معترف بودند و روحا با وى پیوند داشتند.با وجود این كه كشت و كشتارنژادى و قبیله‏اى در مدت خلافت امویان بین قبیله‏«مضر»و«حمیر»شعله‏ور بود،با اینهمه مى‏بینم،اهل هر دو قبیله،یاران امام(علیه السلام)بودند.چندانكه شاعران‏رسمى شیعه از هر دو سوى مانند فرزدق تمیمى مغیرى و كمیت اسدى حمیرى‏در دوستى امام(علیه السلام)و اهل بیت اتفاق داشتند. این اندازه عاطفه توده‏اى و نفوذ وسیع،امام باقر(علیه السلام)را وارث كوششهاو فداكاریهائى كرده بود كه در اعمال پیشوایان مرحله نخستین تجسم یافته بود.

فرزندان امام باقر (علیه السلام)

شیخ مفید در ارشاد مى‏نویسد: امام باقر (علیه السلام) هفت فرزند داشت. ابو عبد الله جعفر بن محمد، [فرزند بزرگ ایشان]، كنیه امام باقر (علیه السلام) را به همین علت ابو جعفر مى‏گفتند. فرزند دیگرش عبد الله نام داشت كه مادر این دو ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابو بكر بود. دو فرزند دیگر آن حضرت ابراهیم و عبید الله نام داشتند كه از مادرى به نام ام حكیم، دختر اسد بن مغیره ثقفى زاده شدند. از این دو پسر نسلى به وجود نیامده. على و زینب دو فرزند دیگر آن حضرت بودند كه از مادرى كنیز به دنیا آمده‏اند. ام سلمه هم فرزند دیگر امام بود كه او هم از مادرى كنیز متولد شده بود. برخى گفته‏اند: زینب همان ام سلمه بوده است. در كتاب اعلام الورى نیز همین قول آمده است. ابن شهر آشوب در كتاب مناقب، اولاد امام باقر (علیه السلام) ، را هفت تن دانسته و آنها را مانند شیخ مفید برشمرده است مگر با این تفاوت كه عبد الله افطح را نیز جزو فرزندان امام باقر (علیه السلام) محسوب كرده و گفته است: به جز فرزندان امام صادق (علیه السلام) ، اولاد امام باقر (علیه السلام) همگى از دنیا رفتند و نسلى از پس خود به یادگار نگذاشتند.

سیره عملی :

در شرح حال آن حضرت مى نویسند كه : روزى از روزهاى گرم تابستان آن حضرت با كمك كارگرانش از شهر خارج و بسوى مزرعه خود رفت . هوا فوق العاده گرم بود. امام عرق ریزان و با تنى خسته ، همچنان ره مى پیمود، در این هنگام یكى از مسلمانان در خارج به آن حضرت برخورد كرد و سخت متعجّب شد و با خود اندیشید كه : چرا امام در این موقع روز و در این هواى سوزان براى رسیدگى به مزرعه خود از شهر خارج شده است ؟
خواست تا در این باره از خود امام علیه السلام توضیحى بخواهد، جلو رفت ، عرض ادب كرد و آنگاه گفت : شما از بزرگان قریش هستید. چرا در این هواى گرم براى رسیدگى به امور دنیوى از شهر خارج شده اید، راستى كه اگر مرگ شما را در این حال دریابد، جواب خدا را چه خواهید گفت ؟
این شخص مى گوید: همینكه این جمله را به امام علیه السلام عرضه داشتم خود را از كارگزارانش جدا كرد و بسوى من متوجّه شد و فرمود: اگر مرگ مرا در این حال دریابد، در بهترین حالتى است كه با آن روبرو مى شوم ، حال اطاعت و بندگى خدا، من استراحت را در این هواى گرم از خود گرفته و به دنبال كار و فعالیّت مى روم ، مى روم تا با زحمت و عرق جبین ، چرخ اقتصاد زندگى را بگردانم و این بهترین حالتى است كه یك انسان مى تواند در آن قرار گیرد، جاى ترس و هراس آنجا است كه مرگ بر آدمى وارد شود در حالى كه در معصیت خدا باشد و با تن آسایى و تنبلى از دسترنج دیگران استفاده كند.
آن مرد گمان مى كرد كه دیندارى و فضیلت به آن معنا است كه انسان قدرت تولید خود را از دست بدهد و به دنبال كار و فعالیّت نرود و همینكه امام علیه السلام این انحراف فكرى خطرناك را در او دید، به نصیحتش پرداخت و واقعیّت اسلام را در این مساله در برابر او قرار داد.

كثیرالذكر

1- ابن قداح از امام صادق (علیه السلام) نقل مى‏كند كه فرمود: پدرم (امام باقر) كثیرالذكر بود، خدا را بسیار یاد مى‏كرد، من در خدمت او راه مى‏رفتم مى‏دیدم كه خدا را ذكر مى‏كند. با او به طعام خوردن مى‏نشستم، مى‏دیدم كه زبانش به ذكر خدا گویاست. با مردم سخن مى‏گفت و این كار او را از ذكر خدا مشغول نمى‏كرد.
من مرتب مى‏دیدم كه زبانش به سقف دهانش چسبیده و مى‏گوید: «لااله‏الاالله» او در خانه، ما راجمع مى‏كرد و مى‏فرمود تا طلوع خورشید خدا را ذكر كنیم، هر كه قراءت قرآن مى‏توانست امر به قراءت قرآن مى‏كرد و هر كه ت امر به نمى‏توانست امر به ذكر خدا مى‏فرمود. (اصول كافى: ج 2 ص 449 ضمن حدیث).

بخاطر باطل، دست از حق نكشید

زرارة بن اعین گوید: ابو جعفر امام باقر (ع) در تشییع جنازه‏اى از قریش حاضر شدند، من نیز در خدمتش بودم، عطاء بن ابى رباح از جمله حاضران بود، زنى در پشت جنازه ضجه مى‏كشید و ناله مى‏كرد، عطاء به آن زن گفت: ساكت شو و صدایت بلند نشود وگرنه من بر مى‏گردم، زن ساكت نشده، عطا برگشت. من به امام باقر (ع) گفتم: عطاء برگشت. فرمود: چرا؟ گفتم: زن ساكت نشد او نیز برگشت. حضرت فرمود: به تشییع جنازه ادامه بده، ما اگر باطلى را با حق دیدیم و بخاطر باطل، دست از حق بركشیدیم حق مسلمان را ادا نكرده‏ایم .
چون نماز میت خوانده شد، ولىّ میت به امام عرض كرد: برگردید خدا شما را رحمت كند، كه آمدن، شمارا ناراحت مى‏كند، امام برگشت، من به او گفتم: صاحب جنازه اجازه دادند برگردید، من هم با شما كار خصوصى دارم، فرمود: به راهت ادامه‏بده ما با اجازه او نیامده‏ایم تا با اجازه او برگردیم. بلكه از این عمل خواسته‏ایم به اجر و فضل خدا برسیم، انسان هر قدر پشت سر جنازه باشد همان قدر اجر مى‏برد. (كافى: ج 3 ص 171)

تسلیم در برابر قضای الهی

گروهى به محضر امام باقر (ع) مشرف شدند، دیدند امام بچه‏اى دارد مریض است و حضرت در مرض او بسیار ناراحت و بى آرام است. آنها پیش خود گفتند: خدا نكند كه این كودك بمیرد و گرنه به خود امام احتمال خطر مى‏رود. در این میان شیون زنان بلند شد، معلوم شد كه كودك از دنیا رفت، بعد از اندكى امام (ع) به نزد آنها آمد ولى خوشحال و قیافه‏اش باز بود.
گفتند: خدا ما را فداى تو كند، شما در حالى بودید كه ما فكر مى‏كردیم اگر اتفاقى بیافتد شما به وضعى درآیید كه موجب غصه ما باشد!! ولى مى‏بینیم كه قضیه بعكس شد؟
امام صلوات الله علیه فرمود: ما دوست مى‏داریم كه محبوب و عزیز ما در عافیت باشد، و چون قضاى خدا بیاید تسلم آن كار مى‏شویم كه خدا دوست داشته است: «فقال لهم: انا نحب ان نعافى فیمن نحب فاذا جاء امرالله سلمناالله فیمایحب» (كافى: ج 3 ص 226)

محبت اهل بیت (علیهم السلام)

ابوحمزه گوید: سعد بن عبدالله كه از اولاد عبدالعزیز بن مروان بود و امام او را سعد الخیر مى‏نامید محضر امام باقر (ع) آمد، و مانند زنان رقیق القلب اشك مى‏ریخت. امام فرمود: یا سعد! چرا گریه مى‏كنى؟! عرض كرد چرا گریه نكنم حال آنكه از خانواده بنى امیه هستم و خدا آنها را در قرآن شجره ملعونه نامیده است .
امام فرمود: تو از آنها نیستى، تو اموى هستى از ما اهل بیت. آیا نشنیده‏اى قول خدا را كه از ابراهیم (ع) نقل مى‏كند، فرمود: «فمن تَبعنى فانه منّى» ابراهیم: 39 (اختصاص: ص 85)

رفتار با یاران و دیگر مردم

آن بزرگوار، یارانش را به همدردى و برادرى و نیزیارى مسلمانان سفارش مى‏كرد و مى‏فرمود: «دوست داشتنى‏ترین كارها نزد خدا این‏است كه مسلمانى، شكم مسلمانى را سیر كند، غمش را بزداید و دینش را ادا كند».
با همه مهربان بود. حتى با كسانى كه نسبت‏به او رفتار بدى داشتند، از بد كاران‏در مى‏گذشت، اگر نیمه شب مهمانى مى‏رسید با مهربانى در برویش باز مى‏كرد و در بازكردن بار و بنه‏اش به او كمك مى‏كرد، در تشییع جنازه مردم عادى شركت مى‏كرد،لغزشهاى یاران را نادیده مى‏گرفت و مى‏فرمود:«اصلاح امور زندگى و روش برخورد بامردم چون پیمانه پرى است كه دو سوم آن زیركى و یك سوم آن گذشت است‏».
از تحقیر مسلمانان نهى مى‏كرد و به غلامان و كنیزانش مى‏فرمود: «گدایان را گداننامید و آنها را با این نام نخوانید، بلكه آنان را به بهترین نامهایشان صدابزنید».
در امر اصلاح جامعه و جلوگیرى از فساد و تنبیه بدكاران، تلاش مى‏كرد آنگاه كه‏از دزدى افرادى آگاه شد، به غلامانش دستور داد. آنها را گرفتند و به والى مدینه‏تحویل دادند و اموال دزدیده شده را خود به صاحبان آنها برگرداند.
یاران و همراهان را غذا مى‏داد و چون كمى از آنان فاصله مى‏گرفت در برخورد مجددبا آنان چنان احوال پرسى مى‏كرد كه گویا مدتها است آنها را ندیده است.
منابع :
زندگانى چهارده معصوم : مرحوم دكتر محمّد رضا صالحى كرمانى
ماهنامه كوثر شماره 19 محمد الله اكبرى
سیره معصومان، ج 5، ص 13 نویسنده: سید محسن امین ترجمه: على حجتى كرمانى
(خاندان وحى، ص 454 - 520) سید على اكبر قریشى
پایگاه بلاغ
دوشنبه 1/8/1391 - 0:29
اهل بیت
تربیت اساسى‏ترین مساله انسان است كه بدون آن به سعادت دنیا وآخرت نایل نمى‏گردد. معصومین(علیهم السلام) همچنان كه در سایرابعاد زندگى، چراغ هدایت پیروان خود بوده‏اند در زمینه تربیت ‏نیز بهترین و مطمئن‏ترین الگویند. این مقاله بر آنست تا نكاتى‏از دفتر زرین دیدگاهها و سیره تربیتى یكى از آن بزرگواران‏ یعنى امام باقر(ع) به پیروان آن حضرت تقدیم نماید.

الف- آداب تربیتى پس از تولد:

از امتیازات تربیت اسلامى این است كه در آن علاوه بر زمینه‏سازى‏مناسب در قبل از تولد فرزند و بلكه پیش از ازدواج والدین،تربیت از آغازین لحظه تولد به طور عملى شروع مى‏شود و آداب و سنن‏ویژه‏اى نسبت‏به نوزادان سفارش شده است كه در اینجا به برخى ازآنها كه در كلمات گوهربار امام باقر(ع) مورد توجه واقع گردیداشاره مى‏شود.
1،2- گفتن اقامه در گوش و باز كردن كام نوزاد با آب فرات: امام باقر(ع) فرمودند: «شایسته است كام نوزاد با آب فرات بازگردد و در گوشش اقامه گفته شود.»(1)
3،4- عقیقه و نامگذارى: آنحضرت فرمودند: «هرگاه براى شما فرزندى بدنیا آمد در روزهفتم اگر پسر است گوسفند نر و اگر دختر است گوسفند ماده برایش‏عقیقه كنید و از گوشت آن به قابله بدهید و در روز هفتم او رانامگذارى كنید.(2) نكته مهم در نامگذارى انتخاب نام نیكو وپرهیز از نامهاى ناخوشایند است. زیرا نام نیكو مایه سرورفرزند و نام ناخوشایند باعث نگرانى و دغدغه خاطر او مى‏گردد،امام باقر(ع) در سخنان خود برخى از نامهاى نیكو و غیر نیكو رابیان كرده‏اند. آن حضرت در این زمینه فرمودند: «اصدق الاسماءما سمى بالعبودیه و افضلها اسماء الانبیاء»(3) صادقترین‏نامها، نامهایى است كه بندگى خداوند را تداعى نماید و بهترین‏آنها نامهاى پیامبران است. و در حدیث دیگرى فرمودند:«مبغوض‏ترین نامها نزد خداوند نامهاى «حارث، مالك و خالد»است‏»(4)

ب- تاثیر شیر مادر در تربیت

در تربیت فرزندان، والدین نخستین نقش را دارا هستند، این نقش‏و تاثیر در مقاطع گوناگون سنى یكسان و هم‏اندازه نمى‏باشدبلكه در مقاطع و مراحلى از تربیت نقش پدر برجسته‏تر و در مراحل‏دیگرى نقش مادر تعیین‏كننده‏تر است و در یك دیدگاه كلى مى‏توان‏گفت كه تا پیش از سن نوجوانى بویژه در دوران جنینى وشیرخوارگى نقش مستقیم مادر در تربیت فرزند بیشتر از پدر خواهدبود و از دوره نوجوانى به بعد بخصوص در مورد پسران نقش پدران‏مهمتر است، البته این بدان معنا نیست كه نقش پدر در دوران‏كودكى و نقش مادر در دوران نوجوانى و جوانى ناچیز و كم‏رنگ‏باشد بلكه مقصود بیان برجستگى نقش و تاثیر بیشتر هر یك در یك‏مرحله خاص است. بنابر این یكى از مقاطع مهم مقطع شیرخوارگى است‏كه در آن، مادر نقش مستقیم و اساسى را دارد. در این مقطع‏شیردادن مهمترین عامل ارتباط نوزاد با مادر است، شیر مادر علاوه‏بر نقش مهمى كه در تغذیه و بهداشت جسمانى نوزاد دارد عامل‏ایجاد و انتقال بعضى ویژگیها به فرزند نیز مى‏باشد و ما به دونمونه از آنها كه در سخنان امام باقر(ع) بیان شده، اشاره‏مى‏كنیم:
1- حماقت و كودنى: امام باقر(ع) فرمود: «لا تسترضعوا الحمقاءفان اللبن یعدى و ان الغلام ینزع الى اللبن یعنى الى الظئر فى‏الرعونه و الحمق‏» زنان كودن را دایه فرزندانتان قرار ندهیدزیرا از طریق شیر حماقت و كودنى به آنها منتقل مى‏شود.(5)
2- زیبایى و زشتى: آن حضرت فرمودند: «دایه‏هاى زیبا براى‏فرزندانتان انتخاب كنید و از دایه‏هاى زشت‏رو بپرهیزید زیرا چه‏بسا شیر انتقال‏دهنده (زشتى و زیبایى) باشد.»(6) نیز در حدیث‏دیگرى فرمود: «برشما باد به انتخاب دایه‏هاى نظیف و زیبازیرا شیر انتقال‏دهنده (زیبایى) است.»(7)

ج- كودك و نیاز به محبت:

محبت از ضرورى‏ترین نیازهاى عاطفى فرزند در دوران كودكى است وبدون توجه به آن كودك به رشد عاطفى مناسب نایل نمى‏شود، این‏نیاز، براى كودك به شكلهاى گوناگون قابل پاسخگویى است كه‏مى‏توان به بوسیدن كودك، در آغوش گرفتن، گفتن جملات زیبا و محبت‏آمیز،خریدن هدیه و اسباب بازى و... اشاره كرد. امام باقر(ع)در فرصتهاى مناسب از طریق در آغوش گرفتن و بیان جملات محبت‏آمیز،محبت‏خود را به كودك خردسالش امام صادق(ع) نشان مى‏دادندو از این طریق به نیاز عاطفى او پاسخ مى‏گفتند، محمد بن مسلم‏از اصحاب بزرگ آن حضرت نقل مى‏كند كه من در خدمت امام باقر(ع)بودم. در این هنگام فرزند(خردسال-)ش جعفر(ع) وارد شد و بر سراو ذؤابه(8) و در دستش عصایى بود كه با آن بازى مى‏كرد. امام‏باقر(ع) او را به گرمى در آغوش گرفت و به سینه خود فشرد و خطاب‏به او فرمود: «پدر و مادرم به فدایت‏باد (با این چوب) كارلهو انجام مده و بازى مكن، سپس فرمود:«اى محمد، پس از من او امام توست.از او پیروى كن و از دانش او استفاده نما، به خدا سوگند اوهمان صادقى است كه رسول خدا(ع) او را توصیف نمود كه شیعیان اودر دنیا و آخرت پیروزند و دشمنانش در زمان هر پیامبرى ملعون‏هستند. در (این هنگام) جعفر(ع) خندید و صورتش قرمز گردید، آنگاه امام باقر(ع) به من فرمود: از او سؤال كن، من از اوپرسیدم اى پسر رسول خدا، خنده از كدام عضو بدن منشا مى‏گیرد.جعفر(ع) فرمود: اى محمد، عقل از قلب، اندوه از كبد و نفس ازریه و خنده از طحال منشا مى‏گیرد. (وقتى این پاسخ را از اوشنیدم) از جایم برخاستم و او را بوسیدم.»(9)

د- ستایش از فرزند صالح:

ستایش بجا از فرزند و كارهاى نیك او باعث احساس‏موفقیت و توانایى و نیز موجب انگیزه قوى براى تكراركارهاى خوب‏و رشد بیشتر او مى‏گردد. بخصوص اگر این تمجید به موقع و درحضور كسانى باشد كه آگاهى آنها از رفتار شایسته فرزند براى اومهم باشد. على بن حكم به نقل از طاهر یكى از اصحاب امام‏باقر(ع) نقل مى‏كند. من در خدمت امام باقر(ع) نشسته بودم كه‏فرزندش جعفر(ع) وارد شد. امام باقر(ع) در باره‏اش فرمود: «اوبهترین مخلوقات خداوند است‏»(10) در این حدیث ملاحظه مى‏شود كه‏امام باقر(ع) در نزد صحابى حود فرزندش را كه صلاحیت و شایستگى‏لازم را داشته به بهترین وجه ممكن ستوده است.

ه- والدین و نصیحت فرزند:

نصیحت فرزندان و صحبت كردن با آنها علاوه بر آنكه والدین ازطریق آن مى‏توانند رهنمودهاى مهم و اساسى را ره توشه زندگى‏فرزندانشان قرار دهند مى‏تواند یك نوع زمینه ایجاد ارتباطصمیمى بین والدین و فرزندان را فراهم نماید و از این طریق‏والدین بخصوص پدر، مى‏توانند به فرزند نزدیك شوند و در یك فضاى‏صمیمى و عاطفى، ضمن آگاهى از مشكلات و خواسته‏هاى فرزندان‏رهنمودهاى لازم را به آنها ارائه دهند. امام باقر(ع) نیز درفرصتهاى مناسب با فرزندان خود صحبت مى‏كردند و گاهى به شكل‏گروهى و عمدتا به شكل فردى به نصحیت آنها مى‏پرداختند كه به‏نمونه‏هایى از آنها اشاره مى‏كنیم:
1- اسماعیل بن خالد نقل مى‏كند كه از امام باقر(ع) شنیدم كه‏فرمود: پدرم ابو جعفر(ع) ما (فرزندان) را جمع مى‏نمود و به مامى‏فرمود: اى فرزندان از تعرض نسبت‏به حقوق دیگران بپرهیزید،بر مشكلات و سختیها صبر پیشه كنید و اگر خویشان شما را به كارى‏كه ضررش براى شما بیش از نفعش باشد دعوت كردند اجابت‏نكنید.»(11)
2- از جمله سفارشهاى آن حضرت به فرزندش امام صادق(ع) این‏جملات است: «خداوند سه چیز را در سه چیز دیگر پنهان كرده است،رضایش را در اطاعت مخفى كرد پس هیچ طاعتى را كوچك نشمار، شایدكه رضایتش در همان اعت‏باشد، خشم و غضبش را در معصیت پنهان‏نمود پس هیچ نوع معصیتى را كوچك نپندار، شاید كه غضبش در همان‏باشد و اولیاء خود را در میان بندگانش پنهان كرد، پس احدى ازبندگان او را حقیر مدان كه شاید همان بنده ولى او باشد.»(12)
3- آن حضرت به فرزندش فرمود:«فرزندم از كسالت و اندوه بپرهیز كه این دو كلید هر شرى‏مى‏باشند، زیرا اگر سست و تنبل باشى به اداى حق نخواهى پرداخت‏و اگر محزون و اندوهناك باشى بر حق، صبر پیشه نخواهى‏كرد.»(13)
4- سفیان ثورى نقل مى‏كند كه امام صادق(ع) را ملاقات كردم واز او خواستم مرا نصحیت كند... آن حضرت فرمود: اى سفیان! پدرم‏مرا به سه چیز سفارش و از سه چیز برحذر داشت، از جمله آن‏سفارشات این بود كه فرزندم، هر كه با رفیق بد همراه شود سالم‏نمى‏ماند و هر كه در محلهاى اتهام برود مورد اتهام قرار مى‏گیردو هر كه بر زبان خود كنترل نداشته باشد پشیمان مى‏شود.»(14)

و- اهمیت آرامش خانواده در تربیت:

تردیدى نیست كه خانواده نقش اساسى در تربیت فرزند دارد وپرورش صحیح فرزندان بدون توجه جدى والدین به این امر مهم وایجاد فضاى مناسب و آرام براى آن میسر نیست. نا بسامانى‏خانواده، اختلاف و نزاعهاى والدین، عدم رابطه صمیمى میان اعضاى‏خانواده بویژه والدین، فقدان امنیت و آرامش لازم در جامعه كوچك‏خانواده، تربیت صحیح فرزند را به مخاطره مى‏اندازد.از این رو در مبحث‏حسن خلق در روایات، بیش از هر مورد دیگرى‏در باره خوشرفتارى پدر خانواده با اهلش تاكید شده است و این‏حاكى از آن است كه خوشرفتارى در كانون خانواده اهمیت ویژه‏دارد و آثار مثبت آن فراتر از خوشرفتارى با افراد دیگر است،زیرا در جامعه كوچك خانواده افراد كاملا با هم در ارتباط هستندو بر یكدیگر تاثیر مى‏گذارند و چتر آثار مثبت‏ خوشرفتارى وپیامدهاى سوء بدرفتارى بر سر همه اعضاى خانواده پهن مى‏گردد ودر یك كلام خوش‏رفتارى در كانون خانواده آثار تربیتى فراوان وبدرفتارى پیامدهاى سوء بى‏شمار به همراه دارد. امام باقر(ع) در زمینه اهمیت‏خوشرفتارى در كانون خانواده‏فرموده است:«... من حسن بره باهله زید فى عمره‏»(15) هر كس‏احساس و ملاطفتش را نسبت ‏به خانواده‏اش نیكو گرداند عمرش طولانى‏مى‏گردد.، در این حدیث‏شریف تعبیر لطیف و ظریف «من حسن بره‏»دلالت‏ بر آن دارد كه نه تنها احسان و ملاطفت نسبت‏ به خانواده‏پسندیده و لازم است ‏بلكه مى‏بایست‏براى تاثیر بیشتر، این احسان ‏و ملاطفت ‏به نیكویى و بهترین وجه انجام گیرد. همچنین در حدیث دیگرى آن حضرت، كامل شدن اسلام و ایمان، آمرزش‏گناهان و رضایت‏ خداوند متعال در روز قیامت را از آثار خوشرفتارى با خانواده برشمرده‏اند. «اربع من كن فیه كمل ‏اسلامه ... و حسن الخلق مع الاهل و الناس‏»(16)

ز- نقش تربیتى عمل والدین و مربیان:

مربیان موفق در جهاد مقدس تربیت ‏بیش از آن كه به گفتار دعوت ‏به نیكى كنند با عمل صالح دعوت كرده‏اند، پیش از آنكه سخن‏ بگویند عمل نمودند، پیش از آن كه به تربیت دیگران اقدام كنندبه اصلاح خویش پرداختند، بنابراین والدین كه خود اولین مربیان ‏فرزندان هستند مى‏بایست ‏با زبان عمل با فرزندانشان سخن بگویند ، فرزندان باید در عمل ببینند كه والدین به آنچه مى‏گویند پاى ‏بند هستند و خود عمل مى‏كنند و گفتارشان با عملشان مطابقت ‏دارد. به نظر مى‏رسد كه اساسى‏ترین عامل تربیتى معصومان(علیهم‏السلام) و در واقع مهمترین راز موفقیتشان در تربیت فرزندان‏ همان تربیت ‏با عمل و پاى ‏بندیشان به آنچه مى‏گفتند بوده است واین شیوه در سیره تربیتى امام باقر(ع) نیز كاملا آشكار است، فرزندان آن حضرت با دیدن اعمال پدر براى انجام اعمال صالح ورفتار درست الگو مى‏گرفته و به راز بندگى خداوند دست مى‏یافتند. در ذیل به ذكر دو نمونه از رفتارهاى آن حضرت اكتفا مى‏كنیم: 1- امام باقر(ع) و صدقه به فقراء:از فرزند بزرگوار آن حضرت نقل شده است كه روزى بر پدرم وارد شدم و مشاهده كردم كه در آن روز پدرم هشت هزار دینار به‏ تهى‏دستان مدینه صدقه داده‏اند و اهل خانه‏اى را كه تعداد آنهابه یازده نفر مى‏رسید آزاد كرده است‏»(17) 2- اسحاق بن عمار از امام صادق(ع) نقل كرده است: من پیوسته‏رختخواب پدرم را پهن مى‏كردم و منتظر مى‏ماندم تا ایشان به‏رختخواب بروند و بخوابند، سپس برمى‏خاستم و به رختخواب خودمى‏رفتم، شبى آن حضرت تاخیر كردند و من در طلب او به مسجدرفتم، در حالى كه مردم خواب بودند، او را در حال سجده دیدم وغیر او كسى در مسجد نبود. من صداى او را مى‏شنیدم كه مى‏گفت:«سبحانك اللهم انت ربى حقا حقا، سجدت لك یا رب تعبدا و رقا، اللهم ان عملى ضعیف فضاعفه لى، اللهم قنى عذابك یوم تبعث‏عبادك و تب على انك انت التواب الرحیم.»(18)

ن- تربیت معنوى فرزندان:

تربیت ابعاد مختلفى چون جسمانى، عقلانى، عاطفى، اجتماعى واخلاقى دارد. از مهمترین ابعاد تربیت، تربیت معنوى است كه به‏عقیده ما در تربیت اسلامى، پرورش این بعد غایت همه ابعاد دیگراست. این نوع تربیت كه شامل پرورش بعد معنوى انسان و فراهم‏نمودن زمینه ارتباط انسان با خداوند و در نهایت پرورش انسان‏براى رسیدن به قرب الهى است. بسیار مورد تاكید ائمه(علیهم السلام) بوده است و آن بزرگواران‏ در تمام صحنه‏هاى زندگى بیشترین اهمیت را به پرورش این بعدفرزندان مى‏دادند و براى تحقق آن از شیوه‏هاى خاص بهره مى‏گرفتندكه به نظر مى‏رسد از مهمترین شیوه‏ها، دو شیوه (ذكر و دعا) است‏و هر چند دعا نیز یك نوع ذكر تلقى مى‏شود اما از آنجا كه درتربیت معنوى عنصرى كلیدى و مهم است از آن بعنوان یك شیوه‏ جداگانه یاد مى‏كنیم. امام باقر(ع) در سیره تربیتى خود از این‏دو شیوه به شكل خاصى بهره جستند. 1 ذكر و یاد خدا:ذكر كه عبارت از توجه قلبى انسان نسبت ‏به خداوند است و گاهى‏در قالب الفاظ مخصوصى بر زبان جارى مى‏شود. نقش بسیار مهمى درتربیت ‏بعد معنوى انسان دارد. ابن قداح از امام صادق(ع) نقل‏كرده كه «پدرم (امام باقر-ع-) بسیار یاد خدا مى‏نمود، همراه ‏او راه مى‏رفتم او را در حال ذكر مى‏دیدم با او غذا مى‏خوردم اورا در حال یاد خداوند مى‏دیدم، با مردم سخن مى‏گفت و این كار اورا از یاد خدا غافل نمى‏كرد. من مشاهده مى‏كردم كه زبان او مدام‏در حال گفتن ذكر لا اله الا الله بود. پدرم ما را جمع مى‏نمود وما را به ذكر و یاد خدا امر مى‏فرمود و این كار تا طلوع خورشید ادامه داشت، هر كدام از ما كه قرائت قرآن آموخته بود به ‏خواندن قرآن و هر كدام كه قرآن نیاموخته بود به گفتن ذكر امر مى‏نمودند.»(19)این حدیث در بر دارنده دو نكته مهم است. نخست آنكه بر مطابقت ‏گفتار با عمل حضرت دلالت دارد و نشان مى‏دهد كه امام ابتدا خود عمل مى‏نمودند و از ذكر گفتن غافل نمى‏شدند و بعد فرزندانشان را به ذكر و یاد خدا امر مى‏نمودند. نكته دوم آنكه نباید فرزندان‏را به حال خودشان رها كرد بلكه مى‏بایست ضمن حفظ آزادى حساب ‏شده و منطقى و توجه به استقلال طلبى و آزادیخواهى آنها در فرصتهاى مناسب با ایجاد انگیزه و شوق بطور عملى آنها را به ‏انجام كار نیك مشغول نمود: 2- دعا: دعا و مناجات از مؤثرترین روشها در تربیت‏ بعد معنوى‏انسان است، از طریق دعا و مناجات انسان با خداوند ارتباط پیدا مى‏كند و در پرتو آن جان خود را از چشمه معرفت و محبت ‏سیراب ‏مى‏گرداند. امام صادق(ع) فرمود: «هرگاه مساله‏اى پدرم رامحزون مى‏كرد ایشان زنان و فرزندان را جمع مى‏نمود. آنگاه خود دعا مى‏كردند و آنها آمین مى‏گفتند. »(20) همچنین برید بن معاویه عجلى نقل مى‏كند:«هرگاه امام باقر(ع) قصد مسافرت داشتند خانواده خود را درمنزلى جمع مى‏نمودند و این چنین دعا مى‏كردند «اللهم انى استودعك‏نفسى و اهلى و مالى و ولدى، الشاهد منا و الغائب، اللهم ‏احفظنا و احفظ علینا، اللهم اجعلنا فى جوارك، اللهم لا تسلبنا نعمتك و لا تغیر ما بنا من عافیتك و فضلك‏». پرودگارا خود و اهلم و مالم و فرزندانم، حاضر و غایب آنها را به تو سپرده‏ام ، پروردگارا ما را حفظ كن و سلامتى ما را مستدام دار، پروردگارا ما را در جوار خودت جاى ده و نعمتت را از ما مگیر و عافیت وفضلت را نسبت‏به ما تغییر مده‏»(21) از دو حدیث‏ بیان شده ‏معلوم مى‏شود كه آن حضرت فرزندان خود را از طریق دعا به یادخداوند متوجه مى‏گردانید و غیر مستقیم به آنها تعلیم مى‏داد كه‏باید در تنهایى و هنگام مشكلات بر خداوند توكل نمود و تنها از او در خواست كمك نمود.

پی نوشت :

1- وسایل الشیعه، ج 15، ص 138، ح
2- همان، ص 151، ح 11.
3- همان، ص 124، ح 1.
4- همان، ص 130، ح 2.
5- تهذیب الاحكام، ج 8، ص 110، ح 375.
6- الكافى، ج 6، ص 44، ح 12.
7- التهذیب، ج 8، ص 110; الكافى، ج 6، ص 44، ح 13.
8- الذؤابه، طرف العمامه و السوط، و فى الحدیث، كان ابى یطول‏دوائب نعلیه‏اى اطرافها (مجمع البحرین، ج 2، ص 57) اما درفرهنگ‏هاى عربى به فارسى آن را به «زلف و گیسو» معناكرده‏اند. 9- بحار الانوار، ج 47، ص 15، ح 12; به نقل از كفایه الاثر، ص‏ 321
10- همان، ص 13، به نقل از ارشاد مفید.
11- حلیه الابرار، ج 2، ص 126.
12- كشف الغمه، ج 2، ص 360; سیره الائمه الاثنى عشر، ج 2،
13- همان، ص 344.
14- الخصال، صدوق، ص 169.
15- تحف العقول، ص 216; ائمتنا، ج 1، ص 365.
16- حیاه الامام الباقر(ع)، باقر شریف القرشى، ص 300-299;(این حدیث‏با همین مضمون و با كمى تفاوت در الخصال صدوق، ص‏ 222 از امام سجاد(ع) نیز نقل شده است.)
17- بحار الانوار، ج 46، ص 290.
18- حلیه‏الابرار، ج 2، ص 112.
19- الكافى، ج 2، ص 299; بحار الانوار، ج 46، ص 8-297; حلیه‏الابرار، ج 2، ص 111-110.
20- بحار الانوار، به نقل از الكافى، ج 2، ص 487.
21- حلیه الابرار، ج 2، ص 134.

منبع: موسسه جهانی سبطین
دوشنبه 1/8/1391 - 0:27
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته