• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 8163
تعداد نظرات : 2195
زمان آخرین مطلب : 3460روز قبل
دانستنی های علمی

آب

شش بار صبح ظهر شب نیم ساعت قبل از غذا (سلول معده آب را جذب می كند و جوش شیرین موجود در سلول معده با آب تركیب شده تولید موسیلین می كند یا همان لعاب كه از بزاق ترشح می شود و دیواره داخلی معده را می پوشاند و اسید به معده نفوذ نمی كند) و 2.5 ساعت بعد از غذا (20 دقیقه بعد از اولین لقمه حركات معده شروع شده غذا را چلانده 2.5 ساعت بعد كه آب می خورید شیره تولید شده را طوری غلظت می دهد كه دریچه پیلوت باز شده زیرا محرك شیمیائی می خواهد اگر غیر از این عمل كنیم صفرا عمل كرده و در گلو احساس ترشیدگی مكنیم در واقع صفرا دریچه پیلوت را تحریك می كند) در سه جرعه میل كنید .

سه شنبه 29/11/1387 - 9:47
دانستنی های علمی

آموختم...

آموختم: عشق مرکب حرکت است نه مقصد حرکت. 
آموختم: این عشق است که زخم ها را شفا می دهد. نه زمان.

آموختم: بهترین کلاس درس دنیا کلاسی است که زیر پای خلاق ترین فرد‌‌ یعنی خالق یکتاست.
آموختم: مهم بودن خوب است. ولی خوب بودن از آن مهمتر است.
آموختم: تنها اتفاقات کوچک زندگی است که زندگی را تماشایی می کند.

آموختم:
خدوند متعال همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چطورمی شود که من همه چیز ر ادر یک روز به دست آورم.

آموختم: چشم پوشی از حقایق آن ها را تغییر نمی دهد.
آموختم: در جست و جوی محبت و خوشبختی زمانی برای تلف کردن وجود ندارد.
آموختم: اگر در ابتدا موفق نشدم با شیوه ای جدیدتر دوباره بکوشم.
آموختم: موفقیت یک تعریف دارد، باور داشتن موفقیت.
آموختم: تنها فردی که مرا شاد می کند کسی است که می گوید، تو مرا شاد کردی.
آموختم: گاهی مهر بان بودن، بسیار مهمتر از درست بودن است.

آموختم: هرگز نباید به هدیه ای که از طرف کودکی داده می شود نه گفت.
آموختم: در آغوش گرفتن کودکی که به خواب رفته، یکی از آرامش بخش ترین حس های دنیا را درون آدمی بیدار می کند.
آموختم: زندگی مثل طاقه پارچه است. هر چه به انتهای آن نزدیک تر می شوی سریع تر می گذرد.
آموختم: باید شکرگزار باشیم که خدا هر آن چه می طلبیم را به ما نمی دهد.
آموختم: وقتی نوزادی انگشت کوچکم را در مشت کوچکش می گیرد. در واقع ما را به اسارت زندگی می کشد.
آموختم: هر چه زمان کمتری دآشته باشیم کارهای بیشتری انجام می دهیم.
آموختم: همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمکش نیستم، دعا کنم.
آموختم: زندگی جدی است ولی ما نیاز به دوستی داریم که لحظه ای با او از جدی بودن دور باشیم.

آموختم: تنها چیزی که یک شخص در زندگی می خواهد، فقط دستیست برای گرفتن دست او و قلبی برای فهمیدنش.
آموختم: لبخند ارزان ترین راهی است که می توان با آن نگاه را وسعت بخشید.

آموختم: باد با چراغ خاموش کاری ندارد.
آموختم: به چیزی که دل ندارد نباید دل بست.
آموختم:
که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم.
آموختم: که کوتاه ترین زمانی که من مجبور به کار هستم، بیشترین کارها و وظایف را باید انجام دهم.
آموختم: که همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند، اما تمام شادی ها و پیشرفت ها وقتی رخ می دهد که در حال بالا  رفتن  از کوه هستیم.
آموختم: که فرصت ها  هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری  فرصت از دست رفته  ما را تصاحب خواهد  کرد.
آموختم:  که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق  بشویم.
آموختم: که لبخند ارزان ترین راهی است که می توان توسط آن نگاه را وسعت داد.
آموختم:که نمی توانم احساسم را انتخاب  کنم، اما  می  توانم نحوه برخورد با آن را انتخاب  کنم.

و درنهایت آموخت ها،

آموختم: خوشبختی جستن آن است نه پیدا کردن آن.

سه شنبه 29/11/1387 - 9:42
دانستنی های علمی

زندگی آب راهی است به نام وفا

می ریزد به جویی به نام صفا

می رود به رودی به نام عشق

می رسد به دریایی به نام  وداع

سه شنبه 29/11/1387 - 9:41
دانستنی های علمی

خدایا

و بازهم ای خدای بزرگ من ...

« ترا به شهادت می طلبم که در تمام عمر رنج بارم به حقیقت یکبار عشق ورزیدم و آنهم بازیچه کالبد خاکی او شد »

ای خدا
روزیکه به امر تو رستاخیز بر پا می شود و خفتگان سرزمینهای ناشناس سر از خاک بر می دارند ، تو به خاطر دل سوخته من به او رحمت آور گرچه در عالم مردگان دلدادگان یکدیگر را باز نشناسند ولی تو که کاشف هر رازی ما را در کنار هم به خوبی خواهی شناخت.
از تو تمنا می کنم آن موقعی که همه چیز حتی خورشید و ماه و ستارگان به خواب ابدی فرو رفته اند و امواج دریا ها در سکون وحشت زایی بسر می برند به او رحمت آور ...
من چون می ترسم در آن دنیای ظلمانی و پر سکوت محبوبم را نشناسم احساس میکنم که باید از هم اکنون همه مردگان را بپرستم شاید یکی از آنها یار دیرینم باشد ...
اگر مرا بگذارد و بگذرد و به دیگری بپیوندد تو به آه و ناله و ضجه من توجهی نکن و پرتو رحمت خود را از او دریغ مدار ...
آن وقت است که دیار مرگ برای من دیارخوشبختی خواهد شد ...

سه شنبه 29/11/1387 - 9:35
دانستنی های علمی

خدایا …


تو اندامم را موزون آفریدی ، و مرا پروریدی ، و به اندازه حقم روزی دادی .. .
خدایا ...
من در كتاب تو كه فرو فرستاده ای و با آن بندگانت را بشارت داده ای ، یافته ام كه فرموده ای :
ای بندگان من كه بر خود ستم روا داشته اید ، از رحمت خدا نا امید مشوید ، زیرا خدا همه گناهان را می آمرزد .
پیش از این ، كار هایی از من سر زده است كه خود می دانی و از من بدانها آگاه تری .
پس وای بر من از این رسوایی ، به سبب گناهانی كه نامه عمل من در خود ثبت كرده است .
و اگر نبود كه من به آمرزش فراگیر تو امید وارم ، خودم را به نابودی می افكندم ، و اگر كسی را توانایی آن می بود كه از پرودگارش بگریزد ، بی شك من به گریختن از تو سزاوارتر بودم ...
هیچ رازی در آسمان و زمین بر تو پوشیده نیست و آن را در قیامت آشكار می كنی ، در حالیكه هم جزادهنده ای و هم حسابگر ...
خدایا اگر بگریزم ،مرا طلب می كنی ، و اگر فرار كنم . مرا در می یابی ...
اینك این منم شكسته و خوار که در برابرت ایستاده ام ...
اگر عذابم كنی ، سزاوارم، و این كار ای پروردگار من از سوی تو عدل است ...
و اگر بیامرزی ، كه از گذشته ایی دور مشمول آمرزش تو بوده ام و جامه عافیت بر من پوشانده ای .
پس ای مهربانترین مهربانان بر من رحمت آور و از من در گذر ...
ای صاحب بزرگی و بخشندگی ، توبه ام را بپذیر كه تو توبه پذیر و مهربانی ...
آمین ...

سه شنبه 29/11/1387 - 9:31
دانستنی های علمی

تو چگونه خواهی به خدا برسی وقتی .....

آنگاه كه غرور كسی را له می كنی، آنگاه كه كاخ آرزوهای كسی را ویران می كنی، آنگاه كه شمع امید كسی را خاموش می كنی، آنگاه كه بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه كه حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه كه خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم،دستانت را بسوی كدام آسمان دراز می كنی تا برای خوشبختی خودت دعا كنی؟
سه شنبه 29/11/1387 - 9:26
دانستنی های علمی

 

 

يکشنبه 27/11/1387 - 13:18
دانستنی های علمی

دارچین

دارچین می تواند حساسیت انسولین را به طور قابل ملاحظه ای بهبود بخشد. یعنی اینکه بدن نیاز کمتری به هورمون انسولین برای کنترل سطح قند خون خواهد داشت. پس سعی کنید روی چیزی که دوست می دارید، دارچین بپاشید و صرف کنید.

يکشنبه 27/11/1387 - 12:42
دعا و زیارت
عاشورا روز "آتش" بود ، اربعین روز "آب" است .
اگر عاشوراروز "فراق" بود، اربعین روز "وصال" است.
اگر عاشورا "افتادن"بود، اربعین "برخاستن"است .
اگر عاشورا"تکلیف"بود، اربعین "تاکید" است.
اگر عاشورا"رفتن"بود، اربعین "بازگشتن"است.
اگر عاشورا"ریزش" بود، اربعین "رویش"است .
اگر عاشورا "قطره"بود ، اربعین "دریا"ست.
اگر عاشورا ندای"هل من ناصرینصرنی" داشت ، اربعین فریادهای "لبیک "دارد.
اگر عاشورا "سرخ"بود، اربعین ....هم "سرخ" است .زمین و زمان همیشه "سرخ" است.
اگر عاشورا "بدنهای قطعه قطعه" داشت ، "تب" داشت ، "سیلی" داشت ، "تازیانه" داشت

صدای پای اشتران از دل كویر می‎آید. كاروانی خسته و غم‎دیده و محزون هر كسی سر به کنج كجاوه گذاشته وآرام آرام می‎گرید، باد با رقص جنون‎آمیز خود شن‎های صحرا را پا به پای خود به وجد آورده و به آسمان می‎برد.

 

كاروان اُسراء اینك به سمت مدینه باز می‎گشت، مدینة النّبی كه اینك محزون و داغدار پسر پیامبر بود.

هنگامی كه كاروان به دوراهی عراق و مدینه رسید، ناگهان نسیمی از جانب كربلا دختر امام حسین (علیه السلام) را متوجّه خود كرد.

آه چه لحظه‎ای بود، صدای شیون او بلند شد و همه را متوجّه خود نمود همگی مست نسیم كوی حسین (علیه السلام) گشتند.

با هم به ساربان گفتند كه ما را از دشت كربلا و مزار یار عبور ده.

قافله مسیر خود را تغییر داد. زمان فراق دیگر به سر آمده بود و عاشقان به كوی معشوق نزدیك می‎شدند.

هر چه این فاصله كمتر می‎شد بر شور و افغان كاروان افزوده می‎گشت.

هنگامی كه آن پروانگان به مدفن خورشید رسیدند از روی ناقه‎ها همچون برگ خزان خود را به زیر افكندند.

هر كس قبر عزیزی را در آغوش گرفت صدای فغان و ناله در تمام صحرا مستولی گشت.

جابر بن عبدالله انصاری نیز كه در اربعین به كربلا رسیده بود، با داغدیدگان هم ناله شد.

یكی می‎گوید: همین جا بود كه عزیز خود را از دست دادیم.

یكی دیگر می‎گوید: همین جا بود كه خیمه‎های ما را آتش زدند و اموالمان را غارت كردند.

آه همین جا بود كه شمر با شمشیر سر از بدن حسینم جدا ساخت.

وای عمویم، این جا بودكه او را به شهادت رساندند.

وای پسرم علی اصغر. صدای جانسوز رباب شور دیگری به این مرثیه‎خوانی می‎داد.

او سخت می‎گریست، خدا این جا بودكه با تیر سه شعبه گلوی كوچك اصغرم را هدف گرفتند.

آری هر كسی به نحوی از دل غم دیده‎اش عقده‎گشائی می‎كرد.

در این اثنا بی‎بی زینب كبری (سلام الله علیها) خود را تمام قد بر روی قبر برادر انداخت و با اشك و آه و صدای محزون گفت:

ای وای برادرم حسین جان، ای وای محبوب دل پیامبر خدا، ای فرزند مكه و مِنا.

ای پسر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و ای فرزند علی مرتضی (علیه السلام).

ای برادر،  شرمنده‎ات گشتم که نازدانه‎ات رقیه را در خرابه شام جا گذاشتم .

ای برادر، اگر اینجا نامحرم نبود، جای تازیانه و سنگ‎ها را به تو نشان می‎دادم.

ای برادر ما را خارجی خواندند و از بالای بام‎ها بر ما سنگ زدند و بر رویمان خاك و خاكستر پاشیدند.

ای عزیز مادرم ای میوه قلبم و ...

ناگهان زینب بی هوش شد و به زمین افتاد.

يکشنبه 27/11/1387 - 8:33
دعا و زیارت
خدایا !

 

                     به فکرمان..................منطق

                     به قلبمان....................آرامش

                     به جسم مان................امنیّت

                     به روح مان...............پاکی

                     به وجودمان...............آزادی

                     به دست مان..............قدرت

                     به پاهامان.................سرعت

                     به چشم مان...............زلالی

                     به زندگی مان............عشق

                     به دوستی مان............تعهّد

                     به تعهّدمان................صداقت

                                 عطا کن

يکشنبه 27/11/1387 - 8:24
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته