• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1449
تعداد نظرات : 521
زمان آخرین مطلب : 4594روز قبل
داستان و حکایت
ببخشید شما ثروتمندید ?
 هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر كوچولو حسابى مچاله شده بودند. هر دو لباس هاى كهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزیدند. پسرك پرسید:«ببخشین خانم! شما كاغذ باطله دارین» كاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آنها كمك كنم. مى خواستم یك جورى از سر خودم بازشان كنم كه چشمم به پاهاى كوچك آنها افتاد كه توى دمپایى هاى كهنه كوچكشان قرمز شده بود. گفتم: «بیایین تو یه فنجون شیركاكائوى گرم براتون درست كنم.»آنها را داخل آشپزخانه بردم و كنار بخارى نشاندم تا پاهایشان را گرم كنند. بعد یك فنجان شیركاكائو و كمى نان برشته و مربا به آنها دادم و مشغول كار خودم شدم. زیر چشمى دیدم كه دختر كوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه كرد. بعد پرسید: «ببخشین خانم! شما پولدارین »نگاهى به روكش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم: «من اوه... نه!»دختر كوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبكى آن گذاشت و گفت: «آخه رنگ فنجون و نعلبكى اش به هم مى خوره.»آنها درحالى كه بسته هاى كاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند،رفتند. فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آنها دقت كردم. بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم. سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یك شغل خوب و دائمى، همه اینها به هم مى آمدند. صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن كوچك خانه مان را مرتب كردم. لكه هاى كوچك دمپایى را از كنار بخارى، پاك نكردم. مى خواهم همیشه آنها را همان جا نگه دارم كه هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.
ماریون دولن
 
 
دوشنبه 11/11/1389 - 10:45
داستان و حکایت

ایمیل اشتباهی

 

روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر و بالاخره به اینترنت مجهز است.

تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند.

نامه را مینویسد اما در تایپ آدرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد.

در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی، زنی که تازه از مراسم خاکسپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا آشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند.

 

 

 

اما پس از خواندن اول نامه غش میکند و بر زمین می افتد.

پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را نقش بر زمین می بیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد که در ایمیل نوشته بود : 


 

گیرنده : همسر عزیزم

موضوع : من رسیدم


 

میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی.

راستش آنها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا میاد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته. من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم.

همه چیز برای ورود تو رو به راهه. فردا می بینمت.

امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه ...

وای چه قدر اینجا گرمه !!!





دوشنبه 11/11/1389 - 10:43
طنز و سرگرمی

تقدیم به همه دوستان تبیان نازنینم

روی لینک زیر کلیک کنید. یک صفحه سیاه ظاهر میشود. ماوس خودرا هرجای صفحه و همه جای آن کلیک کنید، ببینید چه اتفاقی میافتد. سپس ماوس را کلیک کنید و در همان حال به همه جای صفحه بکشید و ببینید چطور میشود تقدیم به شما ...       

 

Click on the below link.  You will get a black page. Click your mouse anywhere (& everywhere) on the page & see what happens!  Better yet, click & drag your mouse over the black page.


http://www.procreo. jp/labo/flower_ garden.swf

 

دوشنبه 11/11/1389 - 10:42
سخنان ماندگار

آقای گابریل گارسیا ماركز، نویسنده بزرگ از زندگی اجتماعی خود بواسطه عوارضی در مزاج و سلامتی‌اش(سرطان لنفاوی)خداحافظی كرده است .  او نامه‌ای به دوستانش فرستاده است و با سپاس از اینترنت كه همگی ما را قادر ساخته تا آنرا با هم تسهیم كنیم.  «اگر برای نمونه خدا فراموش كند كه من فقط یك عروسك خیمه شب بازیم و به من تكه‌ای بیشتری از زندگی بدهد، من از همه آن زمان سود برده و استفاده خواهم كرد، بهترین كاری كه می‌توانم انجام دهم.»  شاید نگویم هرچه را كه می‌اندیشم اما قطعاً درباره هر چه می‌گویم اندیشه می‌كنم. به هر چیزی ارزش می‌نهم نه فقط برای اینكه با ارزشند، بلكه برای آنچه آنها ارائه می‌كنند و بیان می‌دارند. كمتر خواهم خوابید و بیشتر رویا خواهم دید. برای هر دقیقه‌ای كه چشمانمان را رویهم می‌گذاریم، بمدت شصت ثانیه روشنایی و نور را از دست می‌دهیم. ادامه می‌دادم از آنجایی كه دیگران متوقف شده‌اند و برمی‌خاستم وقتی كه دیگران می‌خوابند. اگر خدا تكه‌ای بیشتری از زندگی به من می‌داد، ساده‌تر لباس می‌پوشیدم، در نور آفتاب غوطه می‌خوردم، خود را رها می‌كردم، نه فقط جسمم را بلكه روحم را نیز. به مردم ثابت می‌كردم كه چقدر در اشتباهند كه فكر می‌كنند چونكه پیرتر شده‌اند عاشق شدن را قطع كرده‌اند ،چراكه آنها عملاً از همان زمانی كه عاشق شدن را متوقف كرده‌اند، شروع به پیرتر شدن كرده‌اند. به كودكان دو بال می‌دادم، اما آنها را به تنهایی رها می‌كردم تا هر كدام  بیاموزد كه چگونه با تكیه بر خود پرواز كند. به فرد سالخورده، نشان می‌دادم كه آنها  چگونه می‌میرند نه با فرآیند مسن شدن بلكه با غفلت كردن. چیزهای زیادی از شما یاد گرفته‌ام.... من یاد گرفته‌ام كه هر كس می‌خواهد تا بر بالای كوه زندگی كند، اما فراموش می‌كند كه اصل مطلب همان چگونگی  راه پیمودن است. من یاد گرفته‌ام كه وقتی نوزادی تازه تولد یافته انگشت شست پدرش را چنگ می‌اندازد، برای همیشه در قلب او جا گرفته است. من یاد گرفته‌ام كه یك فرد تنها وقتی می‌تواند به فردی دیگر از بالا به پائین نگاه كند كه بخواهد به او دربرخاستن كمك نماید. مطالب زیادی را از همه شما آموخته‌ام. همیشه بیان كن، آنچه را كه احساس می‌كنی و انجام بده آنچه را كه فكر می‌كنی. اگر من بدانم كه این دقایق آخرین دقایقی هستند كه من شما را خواهم دید، به شما می‌گفتم كه « دوستتان هستم» و به این فرض بسنده نمی‌كردم كه شما خود آنرا می‌دانید. همیشه صبحگاهی هست كه در آن زندگی بما فرصتی دوباره می‌دهد تا كارهای خوبی انجام دهیم. به خودتان نزدیك باشید، به عزیزانتان،و به آنها بگوئید كه چقدر به آنها نیاز دارید و چقدر عاشقشان هستید و چقدر به آنها توجه دارید. زمانی را برای بیان این جملات بگذارید، «متاسفم»، «مرا ببخش»، «لطفاً»، «متشكرم» و همه كلمات قشنگ و دوست‌داشتنی كه شما بلدید. هیچكسی شما را به خاطر نخواهد آورد اگر شما افكارتان را پیش خود بصورت راز نگه دارید، خودتان را وادار كنید تا آنها را بیان و ابراز دارید. به دوستان و عزیزانتان نشان دهید كه چقدر به آنها علاقمندید.
دوشنبه 11/11/1389 - 10:29
تاریخ

  اردوان (سومین پادشاه اشكانی و فرزند تیرداد یكم) پادشاه ایران از بستر بیماری برخواسته بود با تنی چند از نزدیكان ، كاخ فرمانروایی را ترك گفت و در میان مردم قدمی می زد . به درمانگاه شهر كه رسیدند اردوان گفت به دیدار پزشك خویش برویم و از او بخاطر آن همه زحمتی كه كشیده قدردانی كنیم . چون وارد درمانگاه شد كودكی را دید كه پایش زخمی شده و پزشك پایش را معالجه می نماید . مادر كودك كه هنوز پادشاه را نشناخته بود با ناله به پزشك می گفت خدا پای فرزند پادشاه را اینچنین نماید تا دیگر این بلا را بر سر مردم نیاورد .

پادشاه رو به زن كرده و گفت مگر فرزند پادشاه این بلا را بر سر كودكت آورده و مادر گفت آری كودكم در میانه كوچه بود كه فرزند پادشاه فریاپت با اسب خویش چنین بلایی را بر سر كودكم آورد . پادشاه گفت مگر فرزند پادشاه را می شناسی  ؟ و زن گفت خیر ، همسایگان او را به من معرفی كردند .. پادشاه دستور داد فریاپت را بیاورند پزشك به زن اشاره نمود كه این كسی كه اینجاست همان پادشاه ایران است .. زن فكر می كرد به خاطر حرفی كه زده او را به جرم گستاخی با تیغ شمشیر به دو نیم می كنند . پسر پادشاه ایران را آوردند و پدر به او گفت چرا اینگونه كردی و فرزند گفت متوجه نشدم .و كودك را اصلا ندیدم . پدر گفت از این زن و كودكش عذرخواهی كن ...... فرزند پادشاه رو  به مادر كودك نموده عذر خواست پادشاه ایران كیسه ایی زر به مادر داده و گفت فرزندم را ببخش چون در مرام پادشاهان ایران  ، زورگویی و اذیت خلق خویش نیست .

زن با دیدن این همه فروتنی پادشاه و فریاپت به گریه افتاد و می گفت مرا به خاطر گستاخی ببخشید . و پادشاه ایران اردوان در حالی كه از درمانگاه بیرون می آمد می گفت : فرزند من باید نمونه نیك رفتاری باشد

اندیشمند یگانه كشورمان ارد بزرگ می گوید : پوزش خواستن از پس اشتباه ، زیباست حتی اگر از یك كودك باشد .



دوشنبه 11/11/1389 - 10:27
سخنان ماندگار

این نوشته های کوتاه پرویز شاپور یک دنیا معنی دارد


 

 

شهرت پرویز شاپور به دلیل نگارش نوشته‌های کوتاه (اغلب تک خطی) است که ظرافت و دیدی شاعرانه و طنزآمیز دارند.

 

در سال ۱۳۲۹ با فروغ فرخزاد، نوه خاله مادرش که پانزده سال از او کوچک ‌تر بود، ازدواج کرد. آنها اهواز را برای زندگی مشترک انتخاب کردند. در ۲۹ خرداد ۱۳۳۱ پسرشان به نام کامیار متولد شد که فروغ دراشعار خود به اواشاره کرده، و شاپورنیز از«کامی» ب عنوان نام مستعار وی استفاده میکرده‌ است. رابطه زناشویی این دو به خاطر دخالت‌های نزدیکان در سال ۱۳۴۳ به جدایی کشید.

پس از جدایی از فروغ ، شاپور هرگز دوباره ازدواج نکرد و تا آخرعمرهمراه  با کامیار و دکتر خسرو شاپور برادرش در یک خانه قدیمی زندگی می‌کرد وی در ۶ تیر ۱۳۷۸ در بیمارستان عیوض‌زاده تهران بستری شد و درساعت ۶ صبح ۱۵ مرداد درگذشت.آرامگاه پرویز شاپوردر قطعه هنرمندان بهشت زهرای تهران است.

 

مادر «شاپور» می‌گفت: «شصت سال بچه بزرگ کردم، یک کلمه حرف حسابی از دهانش نشنیدم.» ولی همین حرفهای ناحساب شاپورکه با اسم «کاریکلماتور»، از مجموعه ها و جنگ های هنری و ادبی سر در می‌آورد، از بهترین و طنازانه ترین ستون های این مجلات بود. این کاریکلماتور است که اسم شاپور را به ادبیات مدرن ایران سنجاق کرده. در زیر چند نمونه از کارهای شاپور را می خوانیم:

 

 

 

بار زندگی را با رشته عمرم به دوش می کشم.

زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمی رود

جارو، شکم خالی سطل زباله را پر می کند.

برای مردن عمری فرصت دارم

اگر خودم هم مثل ساعتم جلو رفته بودم حالا به همه جا رسیده بودم

ستارگان سکه هایی هستند که فرشتگان در قلک آسمان پس انداز کرده اند

با اینکه گل های قالی خار ندارند ، مردم با کفش روی آن پا می گذارند

سایۀ چهار نژاد یک رنگ است

به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد

قلبم پرجمعیت ترین شهر دنیاست

 نوشته شده روی سنگ مزارش 

به نگاهم خوش آمدی

قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است

هر درخت پیر، صندلی جوانی می‌تواند باشد

اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم.

روی هم رفته زن و شوهر مهربانی هستند!

  • وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهی‌ها صلوات فرستادند
  • به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است
  • برای اینکه پشه‌ها کاملاً ناامید نشوند، دستم را از پشه‌بند بیرون می‌گذارم
  • گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرندهٔ محبوس است.
  • غم، کلکسیون خنده هام را به سرقت برد
  • بلبل مرتاض، روی گل خاردار می‌نشیند
     باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده، به آبپاش مرخصی داد- قطره باران غمگین روی گونه ام اشک میریزد
  •  فواره و قوه جاذبه از سربه سر گذاشتن هم سیر نمی شوند
  • در خشکسالی آب از آب تکان نمی خورد
    رد پای ماهی نقش بر آب است
  •  گل آفتابگردان در روزهای ابری احساس بلاتکلیفی می کند 
    با چوب درختی که برف کمرش را شکسته بود، پارو ساختم
  • با سرعتی که گربه از درخت بالا می رود، درخت از گربه پایین می آید
  •  دلم برای ماهی ها می سوزد که در ایام کودکی نمیتوانند خاک بازی کنند
  • پرگاری که اختلال حواس پیدا می کند بیضی ترسیم می کند
    آب به اندازه ای گل آلود بود که ماهی، زندگی را تیره و تار میدید


دوشنبه 11/11/1389 - 10:25
موفقیت و مدیریت
چرا موفق نیستم؟هشدار: اگر می‌خواهید زندگی موفقی داشته باشید، هیچ‌وقت خودتان را درگیر 7 عادت آدم‌های ناموفق نکنید. کدام 7 عادت؟! با صفحه «موفقیت» این هفته، همراه شوید....
   
عادت اول: آنها منفی فکر می‌کنند، منفی حرف می‌زنند و منفی عمل می‌کنند!
آنها در هر شرایطی فقط مشکلات را می‌بینند. همیشه شکایت می‌کنند که آفتاب خیلی داغ است، باران گل‌های باغچه‌شان را خراب کرده، باد موهای‌شان را به هم ریخته و ... خلاصه، فکر می‌کنند همه عالم برخلاف میل آنهاست. همیشه مشکل را می‌بینند و هیچ‌وقت راه‌حل را نمی‌بینند. یک ضربه کوچک مشکلات را آن‌چنان بزرگ می‌کنند که تبدیل به یک تراژدی اساسی می‌شود. آنها شکست را عاقبت هر کاری می‌دانند؛ همچون یک بلای آسمانی که یک دفعه نازل می‌شود. هیچ‌وقت به جلو حرکت نمی‌کنند و در زندگی‌شان تغییر زیادی نمی‌دهند، چرا که همیشه می‌ترسند حاشیه امنیت و راحتی خودشان را از دست بدهند.
عادت دوم: آنها قبل از اینکه فکر کنند، عمل می‌کنند!
آنها براساس تصمیم‌های غریزی، آنی و تکانه‌ای عمل می‌کنند! مثلا اگر چیزی را ببینند که خوش‌شان بیاید و چشم‌شان را در نگاه اول بگیرد بدون لحظه‌ای درنگ آن را می‌خرند. حتی خیلی چیزهای به درد نخور و بی‌ربط با زندگی‌شان. بعد یک چیز بهتر را می‌بینند و شروع می‌کنند به ناله و نفرین و چانه زدن برای دست آوردن آن. اگر به دست‌اش بیاورند زود از یادش می‌برند و اگر به دست‌اش نیاورند زمان زیادی را صرف غم و اندوه ناشی از آن می‌‌کنند. اکثر وقت‌ها درباره‌ آینده فکر نمی‌کنند و با این حال فکر می‌‌کنند فردا موقعیت بهتری از امروز خواهند داشت. درباره نتایجی که به دست خواهد آمد، نظری ندارند. عمدتا از زندگی زناشویی‌شان لذت نمی‌برند. گاهی دست به اعمال خلاف چه تخم‌مر‌غ‌دزدی و چه شترمرغ دزدی- می‌زنند و جالب اینکه همه این کارها را در تصورات‌شان، مطلوب می‌بینند. عادت سوم:خیلی بیشتر از آنکه گوش بدهند، حرف می‌زنند!
انگار می‌خواهند یک «شومن» باشند و خودشان را مدام توی بحث‌هایی درباره قهرمانان زندگی‌شان و گروه‌ها و دسته‌هایی که دوست دارند، می‌اندازند و در این راه از دروغ گفتن هم ابایی ندارند اما اکثر مواقع حرف‌هایی که می‌زنند با توجه و استقبال دیگران روبه‌رو نمی‌شود. وقتی کسی به آنها نصیحتی می‌کند، گوش‌های‌شان را می‌بندند و چیزی نمی‌شنوند، چرا که آن‌قدر مغرورند که نمی‌خواهند اشتباه‌شان را قبول کنند. در تصور خودشان، خیلی هم با فهم و کمالات هستند. آنها توصیه‌های دیگران را رد می‌کنند چون احساس می‌کنند اگر به حرف دیگران گوش بدهند، رتبه و منزلت‌شان پایین می‌آید.
عادت چهارم: آنها راحت تسلیم می‌شوند
آدم‌های موفق از ناموفق‌ها و شکست‌خورده‌ها به عنوان پله‌هایی برای بالا رفتن استفاده می‌کنند. اما جواب اینکه چگونه این افراد را شناسایی می‌کنند و پل موفقیت‌شان را از ناکامی آنها می‌سازند این است که ناموفق‌ها اکثرا در کاری که انجام می‌دهند یا صلاحیت ندارند یا استعداد و چه نشانه‌ای واضح‌تر از نشان آدمی که چیزی در آستین برای رد کردن ندارد؟!آدم‌های ناموفق در شروع هر کاری سعی و تلاش نشان می‌دهند اما چیزی نمی‌گذرد که همه شور و شوق‌شان را از دست می‌‌دهند. مخصوصا وقتی با اشتباهی از خودشان روبه‌رو می‌شوند. به محض این اتفاق، کارشان را ترک می‌کنند و دنبال کار دیگری می‌گردند. البته اتفاقی نمی‌افتد؛ چون باز همان داستان و همان نتیجه تکرار می‌شود. آدم‌های ناموفق پافشاری خاصی در دنبال کردن رویاها و کارهایی که دوست دارند انجام بدهند، ندارند.  
عادت پنجم: آنها حسودند و سعی می‌کنند دیگران را پایین‌تر از خودشان نگه دارند
آنها حسودند! خودشان را در موفقیت‌های دیگران سهیم می‌بینند و دیگران را سهیم در شکست‌های‌شان و به جای اینکه کار و تلاش‌شان را بیشتر کنند شروع می‌کنند به شایعه‌سازی و زیر‌آب‌زنی دیگران و با این کار سعی می‌کنند دیگران را از معرکه به در کنند و جای آنها را بگیرند. هر چند گاهی آنها در این کار موفق به نظر می‌رسند اما چیزی که کاملا واضح است ناموفق بودن آنها است و احساس غرور کاذب‌شان! آنها حتی اگر در زمینه‌ای خوب باشند و صاحب استعداد و توانایی، به شما هیچ کمکی نمی‌کنند.

عادت ششم: آنها وقت‌شان را زیاد هدر می‌دهند
آنها نمی‌دانند فردا چه کاری باید انجام بدهند و گاهی فقط می‌خورند و مهمانی می‌روند و می‌گردند و تلویزیون نگاه می‌کنند و از آن بدتر، خیلی از آنها هیچ کاری نمی‌کنند و هیچ فکری هم برای آینده در سرشان ندارند. این شاید برای مدت‌زمان کوتاهی آزاردهنده نباشد و حتی یکی از روش‌های آرامش‌بخش (ریلکسیشن) به حساب بیاید اما اگر می‌خواهیم موفق باشیم، باید زمان‌مان را مدیریت کنیم و به نحو مطلوبی بین کار و سرگرمی‌های خودمان تعادل ایجاد کنیم
 
عادت هفتم: آنها راحت‌ترین و بی‌دردسرترین راه را انتخاب می‌کنند
اگر دو راه برای انتخاب کردن وجود داشته باشد، آدم‌های ناموفق راهی را انتخاب می‌کنند که راحت‌تر است؛ حتی اگر این راه منفعت کمتری داشته باشد. آنها نمی‌خواهند به هیچ عنوان به خودشان کمی زحمت بدهند؛ در حالی که یک زندگی خوب می‌خواهند. نکته‌ای که این آدم‌ها نمی‌دانند این است که هر کسی آن دِرَوَد عاقبت کار که کِشت! و هیچ چیزی بدون تلاش به دست نمی‌آید (البته در 99 درصد موارد) و اگر همین آدم‌ها کمی، فقط کمی، برای خودشان و در راه خودشان فداکاری کنند زندگی‌شان خیلی‌بهتر می‌شود. در مقابل، زندگی خوب آدم‌های موفق بنا می‌شود بر استمرار و خطا! آنها ثابت‌قدم هستند و در راه رسیدن به هدف‌های‌شان تسلیم نمی‌شوند. آنها خطا می‌کنند اما آنها را تکرار نمی‌کنند و از میان خطاهای‌شان، نکته‌های مثبت را بیرون می‌آورند.
يکشنبه 10/11/1389 - 17:21
طنز و سرگرمی
 آدم باید چه جـــــــوری باشـه؟

اگه سربزیر و متفكر و توی خودش باشه، میگن: افسردگی داره، روانیه، سیماش قاطیه!

اگه بگو و بخند و شاد و شنگول باشه، میگن: جلفه، دلقكه، هجوه!

اگه چاق و اضافه وزن داشته باشه، میگن: شكموئه، پرخوره، مال مفت تور كرده!

اگه لاغر و جمع و جور و میزون باشه، میگن: كنسه، نخوره، حمال وارثه!

اگه از حقش دفاع كنه و زیر بار زور نره، میگن: جنجالیه، با همه دعوا داره، خروس جنگیه!

اگه از حقش بگذره و گذشت كنه، میگن: بی عرضه س، حیف نون و دست و پا چلفتیه!

اگه اهل تحقیقات و كتاب باشه، میگن: اینو، واسه ما شده آقای مطالعه!

اگه با عیالات متحده ش مشكلی نداشته باشه، میگن: زن ذلیله، زن نگرفته، شوهر كرده!

اگه مرد سالار و حرف، حرف خودش باشه، میگن: انگار كلفت آورده!

اگه دست به جیبش خوب باشه و به مردم كمك كنه، میگن: پول پارو میكنه، اهل زد و بنده!

اگه اهل بریز و بپاش و ولخرجی نباشه، میگن: پولهاشو انبار میكنه، جون به عزرائیل نمیده!

اگه زبون باز و متملق و چاخان باشه، میگن: معاشرتیه، فوق العادس، دوست داشتنیه!

اگه راست و درست و بی كلك باشه، میگن: هیچی نمیشه، به درد لای جرز میخوره!

 

و بالاخره اگه هر روز ایمیل میزنه نمیگن مارو دوست داره به یادمون هست،میگن :

بیکاره ، معلوم نیست کی کار میکنه   !!!!!!






يکشنبه 10/11/1389 - 17:18
سلامت و بهداشت جامعه

 فقط کافی است به آخرین دستاوردهای متخصصین مرکز ملی هدایت (ارتقاء) سلامت و رفتار شناسی توکیو توجه کنیم!   آنها میگویند: 1.      هرگز سیگار نکشید و اگر میکشید ، نیمه آخر آن را هیچ وجه نکشید. 2.     در حمام هیچگاه مستقیما زیر دوش آب گرم نفس نکشید. کلر یک قاتل تدریجی است. 3.  هنگام شارژ موبایل ابتدا شارژر را به گوشی وصل کنید و سپس آن را به برق وصل کنید. بهتر است موبایل خاموش باشد. 4.      چای بیشتر از یک روز مانده را اصلا ننوشید. 5.  هنگام روشن کردن کولر اتومبیل خود ابتدا به مدت حداقل 5 دقیقه پنجره ها را باز بگذارید و در پمپ بنزینها کولر را خاموش نمایید. 6.  غذای خود را بیشتر از یکبار در مایکروفر گرم نکنید و بعد از آن درصورت عدم استفاده دور بریزید. 7.  با حیوانات خانگی تعامل مثبت داشته باشید. آنها ممکن است از خیلی از انسانها سالمتر و تمیزتر باشند. عوامل مشترک زیاد آنها با انسانها میتواند به شکل واکسن در بدن عمل کند. 8.  هنگام غذا بین هرلقمه حداقل 1 دقیقه فاصله بگذارید و دو ساعت قبل و بعد از غذا و هنگام آن نوشیدنی ننوشید. 9.  هنگام حرکت اتومبیل، پنجره ها را تماما باز نکنید تا هوا بصورت باد وارد مجاری تنفسی نگردد. 10. لوازم آرایشی را بیشتر از 5 ساعت برروی پوست خود باقی نگذارید. سلولهای پوستی نیاز به تعرق و تنفس دارند. درمنزل نیز تا حد امکان از لباسهای گشاد ، راحت و باز استفاده نمایید. 11. موهای خود را بیش از یکبار در شبانه روز شانه نکنید.مراقب ورود شوره سر (حتی بصورت نامرئی) به چشمها و مجرای تنفسی خود باشید. 12. هنگام دویدن و راه رفتن سر خود را بالا نگهدارید.هنگام نشستن و خوابیدن برعکس سر خود را پایین نگهدارید. 13. توجه بیش از حد به وزن، سودمند نیست. بدن انسان قادر است بصورت خودکار میزان ورودی، جذب و میزان دفع را تنظیم نماید و اشتهای طبیعی نیز متناسب با آن میباشد. هرچه قدر دوست دارید بخورید. 14. اگر نیاز مالی ندارید، لازم نیست روزی 8 ساعت کار کنید. بهترین تعداد ساعات کاری بین 5 الی 6 ساعت میباشد. 15. هرگز پشت مانیتور (های قدیمی) که روشن هستند قرار نگیرید. ضرر آنها از خیلی از دستگاههای عکسبرداری بیشتر است. 16. ورزش و تحرک در ابتدای صبح نه تنها سودمند نیست بلکه خطرناک نیز هست. سعی کنید آن را در حداقل 3 ساعت بعد از بیداری و یا عصر انجام دهید. 17. توجه بیش از حد به امور سیاسی، ورزشی و اقتصادی برای سلامت روان مضر بوده و در دراز مدت به علت عدم امکان تسلط بر کنترل آنها، باعث اختلالات روانی میگردد. 18. معجزه جواهر آلات برای خانمها را فراموش نکنید. حتی اگر صرفا به دیدن آنها باشد. 19. هیچگاه به پهلو نخوابید. سعی کنید در جهت عمود بر محور مغناطیسی زمین بخوابید.   
 
 
يکشنبه 10/11/1389 - 17:16
داستان و حکایت
مریدی نزد مر شدش امد وگفت سالها ست که در جستجوی نور هستم .گمان می کنم که در رسیدن به ان نزدیکم . می خواهم بدانم که گام بعدی چیست؟
پیر گفت : چگونه زندگیت را می گذرانی؟
مرید گفت:هنوز کاری نیاموخته ام وفکر میکنم موضوع زیاد مهمی نباشد
مرشد گفت:گام بعدی این است که نیم دقیقه چشم به خورشید بدوزی
مرید اطاعت کرد .بعد از نیم دقیقه  پیر از شا گر د ش خواست که منظره اطرافش را توصیف کند .
شاگرد گفت:چیزی نمی بینم خورشید بیناییم را متاثر کرده است .
مرشدگفت:کسی که فقط به دنبال نور است واز وظایفش شانه خالی می کند
هرگز نور را نخواهد یافت کسی که همواره به خورشید می نگرد نا بینایی در انتظارش خواهد بود

يکشنبه 10/11/1389 - 17:14
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته