• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 5028
تعداد نظرات : 1664
زمان آخرین مطلب : 4112روز قبل
خواستگاری و نامزدی
    اکثر اوقات والدین از خلق متغیر نوجوانان خود شکایت دارند. گاهی خوشحال و سرخوش و منطبق با شرایط و گاهی افسرده، عصبانی و گوشه گیر. به هر حال نوجوانان با رفتارهایی مثل خوابیدن زیاد، تحریک پذیری و مقاومت در برابر دستورهای والدین، مشهورند. حالا با این بالا و پایین رفتن خلق، یک پدر و مادر نگران و مسؤول از کجا بداند رفتار نوجوانش طبیعی است یا به یک بیماری روانی مثل اختلال دو قطبی مبتلاست؟ اختلال دو قطبی، دو قطب مخالف رفتاری این اختلال به بیماری «شیدایی – افسردگی» نیز معروف است و برای این که فرد را واقعاً مبتلا به این بیماری بدانیم باید علایم دقیق آن را بشناسیم وگرنه گاهی ناراحت بودن و گاهی خوشحال بودن دلیل بیماری نیست. بیشتر مردم گاهی اوقات دوره های افسردگی و یا خوشحالی «شیدایی» را تجربه می کنند که البته دلیل خاصی برای این رفتارها وجود دارد؛ اما اگر این دوره ها بدون دلیل مدام تکرار شوند باید به آن توجه کرد. در نوع بیمارگونه این رفتارها فرد ناگهان افسرده می شود، غمگین است، علاقه به فعالیت های معمول زندگی نشان نمی دهد، خواب و خوراکش به هم می خورد، احساس گناه می کند و حتی تمایل به خودکشی دارد. بعد از این دوره به ناگاه وارد مرحله «شیدایی» می شود به طوری که بسیار خوشحال است، انگار بهترین اتفاق زندگی برایش رخ داده است، جوک می گوید، زیاد حرف می زند و بسیار سرخوش است. این بیماران معمولاً بسیار خود بزرگ بین هستند. زندگی شخصی آنها بسیار پرماجراست، خواب آنها بسیار کم است و بسیار اجتماعی به نظر می رسند. اولین جرقه های بیماری معمولاً افراد بیمار بزرگسالی که از این بیماری رنج می برند مشکل را به سنین نوجوانی مربوط می دانند و تحقیقات نشان داده است اولین علایم در سن 17 سالگی بروز می کند. بنابراین شناخت به موقع بیماری به نوجوان مبتلا بسیار کمک می کند.در نوجوانان علایم به این صورت است که فرد به طور مثال 4 ساعت از روز را بسیار سرخوش است و انرژی زیادی دارد. در عوض 4 ساعت دیگر روز ناراحت است، افسردگی دارد، نمی خواهند با دوستانش باشد و گوشه گیر و منزوی است. معمولاً والدین چرخه سریع تغییر روحیه و خلق نوجوان را از حالت بسیار خوب به بسیار بد متوجه می شوند. این اتفاق هر روز، هر ماه و هر سال تکرار می شود و کاملاً متناوب است. معمولاً این افراد تصمیمات ناگهانی و عجیب و غریبی می گیرند مثلا می گویند «من به مدرسه نمی روم. آنجا هیچ چیز به من یاد نمی دهند. من که می خواهم رئیس جمهور یک کشور شوم، چرا باید به مدرسه بروم؟» این رفتار کاملاً خود بزرگ بینانه است و اصلاً عادی نیست. ضمناً این نوجوانان بسیار زیاد به طور غیرعادی به جنس مخالف علاقه نشان می دهند.  چه عواملی در بروز این بیماری دست دارند؟ مهمترین عامل، ارث است؛ یعنی افراد دیگری نیز در این خانواده به بیماری مورد نظر مبتلا بوده اند. البته مصرف بعضی داروها مثل کورتون ها، مواد حاوی کوکائین و بعضی بیماری ها مثل حمله مغزی، تومورها و صدمه به سر می تواند باعث بروز این بیماری شود. تشخیص یک نوجوان با خلق نوسان دار و یک نوجوان مبتلا به اختلال روانی دوقطبی کاری سخت اما شدنی است. اولین قدم آن است که اگر والدین به رفتار نوجوان مشکوک هستند، به سرعت او را به روانپزشک ببرند تا ارزیابی دقیق علمی انجام شود. توجه داشته باشید این کار بسیار مهم است و بدترین اتفاقی که می افتد آن است که شما کمی پول و یا وقت صرف این کار می کنید؛ اما اگر این مسأله را بررسی نکنید و مشکل ادامه پیدا کند، زندگی فرزندتان از بین خواهد رفت چرا که خطرات زیادی در انتظار او خواهد بود: ممکن است به علت تمایلات شدید جنسی ، مورد آزار و اذیت قرار گیرد، ممکن است آنقدر افسرده شود که به فکر خودکشی بیفتد و یا هزار مشکل دیگر؛ چرا که این نوجوانان به مصرف مواد مخدر و الکل هم تمایل بیشتری نشان می دهند.  برای هر دردی درمان وجود دارد  3 گروه دارو برای این افراد تجویز می شود که البته فرد مبتلا باید حتماً توسط روانپزشک بررسی شود و تحت نظر او دارو مصرف کند: داروی ضد مانیا (شیدایی) و داروهای نورولپتیک. آموزش خانواده و توضیح بیماری و علایم آن بسیار مهم است. مسؤولان مدرسه نیز باید از بیماری نوجوان مطلع باشند تا توقع آنها در تکالیف مدرسه با شرایط نوجوان منطبق باشد. در اکثر موارد، بیمار به دارو بخوبی جواب می دهد و اگر آن را منظم و طبق دستور مصرف کند وضعیت زندگی او طبیعی تر شده و نیاز کمتری به بستری پیدا می کند به طوری که می تواند ادامه تحصیل داده، شغل پیدا کند و ارتباط متعادلی با سایر افراد داشته باشد؛ اما در بعضی موارد بیمار به دارو پاسخ نمی دهد و ماهها طول می کشد تا ترکیب دارویی مناسب برای او در نظر گرفته شود و به صبر و حوصله بیشتری نیاز دارد. مسلماً اگر بیماری به موقع تشخیص داده شود، کنترل آن مؤثرتر بوده و مشکلات بیمار بسیار کم می شود.  
شنبه 16/9/1387 - 17:5
دعا و زیارت
گفتاری درباره اینکه ‏روح در قرآن به چه معنا استدر قرآن کریم کلمه "روح"  که متبادر از آن مبدا حیات است ، مکرر آمده، و آنرا منحصر در انسان و یا انسان و حیوان به تنهایی ندانسته، بلکه در مورد غیراین دو طایفه نیزاثبات کرده، مثلا در آیه؛"فارسلنا الیها روحنا" ،  روح خود را به سوی مریم گسیل داشتیم. سوره مریم، آیه 17. و در آیه"و کذلک اوحینا الیک روحا من‏امرنا"  ،  و این چنین وحی کردیم به تو، روحی از امر خود را. سوره شوری، آیه 52.  و در آیاتی دیگر در غیر مورد انسان و حیوان استعمال کرده پس معلوم می‏شود روح یک‏مصداق در انسان دارد، و مصداقی دیگر در غیر انسان. و در قرآن چیزی که صلاحیت دارد معرف روح باشد نکته‏ای است که در آیه؛ "یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی"  است،ازتودرباره"روح"سؤال میکنند، بگو روح ازفرمان پروردگارمنست. س اسراء،آیه 85. که می‏بینیم آن را به طور مطلق و بدون‏هیچ قیدی آورده، و در معرفیش فرموده: روح از امر خداست، آنگاه امر خدا را در جای دیگرمعرفی کرده که؛ "انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون فسبحان الذی بیده ملکوت‏کل شی‏ء" تنها امر او در هنگامی که اراده چیزی کرده باشد این است که به آن چیز بگوید باش و آن چیزموجود شود، پس منزه است‏خدایی که ملکوت هر چیزی به دست او است. سوره یس، آیات 82 و 83.   وفرموده که امر او همان کلمه و فرمان ایجاد است، که عبارتست ازهستی، ‏اما نه از این جهت که (هستی فلان چیز و) مستند به فلان علل ظاهری است، بلکه از این‏جهت که منتسب به خدای تعالی است و قیامش به اوست. و به این عنایت است که مسیح (ع) را به خاطر اینکه از غیرطرق عادی وبدون داشتن پدر به مریم داده شده کلمه او و روحی از او معرفی نموده، فرموده: "و کلمته‏القیها الی مریم و روح منه"  وکلمه(مخلوق) اوست که او را به مریم القا نمود وروحی ازطرف او بود. سوره نساء، آیه 171.  و قریب به همین عنایت است آیات زیر که می‏فرماید: "ان مثل عیسی عند الله کمثل ادم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون" مثل عیسی در نزد خدا، همچون مثل آدم است که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمودموجود باش او هم فورا موجود شد.سوره آل عمران، آیه 59.چون در این آیه داستان‏عیسی را تشبیه کرده به داستان پیدایش آدم. و خدای تعالی هر چند این کلمه را در اغلب موارد کلامش با اضافه و قید ذکرکرده، مثلا فرموده: "و نفخت فیه من روحی"  ، و در او از روح خود دمیدم. سوره حجر، آیه 29. و یا فرمود: "و نفخ فیه من روحه"  ، و در او از روحش دمید. سوره سجده، آیه 9.و یافرموده: "فارسلنا الیها روحنا"  ، روح خود را به سوی مریم گسیل داشتیم. سوره مریم، آیه 17.  و یا فرموده: "و روح منه" ( إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ) ، نسبت به خدا جز حق مگویید . جز این نیست كه مسیح عیسى بن مریم فرستاده خدا و كلمه اوست كه به مریم القا كرد و [ این بنده پاك و خالص ] روحى از سوى اوست ; پس به خدا و فرستادگانش ایمان آورید ،  سوره نساء، آیه 171. و یا فرموده: "و ایدناه بروح‏القدس"  ، و او را به وسیله روح القدس تایید نمودیم. سوره بقره، آیه 87.و آیاتی دیگر(که در آنها تعبیر کرده به"روحم"، "روح خود"، "روحمان"، "روحی از او"، "روح القدس"و غیره). لیکن در بعضی از موارد هم بدون قید ذکر کرده، مثلا فرموده: "تنزل الملئکة و الروح‏فیها باذن ربهم من کل امر"  ، ملائکه و روح در شب قدر به اذن پروردگارشان و از هر امری نازل می‏شوند.سوره قدر، آیه 4.  که از ظاهر آن برمی‏آید روح موجودی مستقل و مخلوقی‏آسمانی وغیرملائکه است. و نظیر این آیه به وجهی که می‏فرماید: "تعرج‏الملئکة و الروح الیه فی یوم کان مقداره خمسین الف سنة"  ملائکه و روح در روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است به سوی او عروج می‏کنند. سوره معارج، آیه 4.  و اما روحی که متعلق به انسان می‏شود از آن تعبیر کرده به"من روحی ، از روح‏خودم"و یا"من روحه - از روح خودش"، و در این تعبیر کلمه"من"را آورده که بر مبد ئیت‏دلالت دارد، و نیز از تعلق آن به بدن انسان تعبیر به نفخ کرده، و از روحی که مخصوص به‏مؤمنینش کرده به مثل آیه"و ایدهم بروح منه"  و آنها را با روحی از جانب خود تایید کرد. سوره مجادله، آیه 22.و یا تعبیر نموده و در آن حرف "باء" را بکاربرده که بر سببیت دلالت دارد، و روح را تایید و تقویت‏خوانده، و از روحی که خاص‏انبیائش کرده به مثل جمله؛"و ایدناه بروح القدس"  ،  او را به وسیله روح القدس توانایى بخشیدیم ;  سوره بقره، آیه 87. تعبیر نموده، روح را به کلمه" قدس" اضافه نموده که به معنای نزاهت و طهارت است، و این را هم تایید انبیاءخوانده. و اگر آیه سوره قدر را ضمیمه این آیات کنیم معلوم می‏شود نسبتی که روح مضاف دراین آیات با روح مطلق در سوره قدر دارد، نسبتی است که افاضه به مفیض و سایه به چیزی که‏به اذن خدا صاحب سایه شده است دارد. و همچنین روحی که متعلق به ملائکه است، از افاضه روح به اذن خداست، و اگر درمورد روح ملک تعبیر به تایید و نفخ نفرموده، و در مورد انسان این دو تعبیر را آورده، در موردملائکه فرموده: "فارسلنا الیها روحنا" روح خود را به سوی مریم گسیل داشتیم. سوره مریم، آیه 17.و یا فرموده: "قل نزله روح "، بگو آن را روح القدس نازل کرده. سوره نحل، آیه 102. و یا فرموده: "نزل به‏الروح الامین"  ، روح الامین آن را نازل کرده است. سوره شعراء، آیه 193. برای این بود که ملائکه با همه اختلافی که در مراتب قرب و بعد از خدای‏تعالی دارند، روح محضند، و اگر احیانا به صورت جسمی به چشم اشخاصی در می‏آیند تمثلی‏است که به خود می‏گیرند، نه اینکه به راستی جسم و سر و پایی داشته باشند، همچنان که‏می‏بینیم در داستان مریم(ع)می‏فرماید: " فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشراسویا"  ، ما روح خود را به سوی مریم فرستادیم، و او در برابر وی به صورت بشری تمام عیار مجسم شد. به خلاف انسان که روح محض نیست بلکه موجودی است مرکب از جسمی مرده، وروحی زنده، پس در مورد او مناسب همان است که تعبیر به نفخ (دمیدن) بکند، همچنان که ‏در مورد آدم فرمود: " فاذا سویته و نفخت فیه من روحی"هنگامی که کار آنرا به پایان رساندم و دراو ازروح خود دمیدم. سوره حجر، آیه 29.  و همانطور که اختلاف روح در خلقت فرشته و انسان باعث‏شد تعبیر مختلف شود، ودر مورد فرشته به نفخ تعبیر نیاورد، همچنین اختلافی که در اثر روح یعنی حیات هست که ازنظر شرافت و خست مراتب مختلفی دارد، باعث‏شده که تعبیر از تعلق آن مختلف شود، یکجاتعبیر به نفخ کند، و جای دیگر تعبیر به تایید نماید، و روح را دارای مراتب مختلفی از نظراختلاف اثرش بداند. آری یک روح است که در آدمیان نفخ می‏شود، و در باره‏اش می‏فرماید: " و نفخت‏فیه من روحی"، و در او از روح خود دمیدم. سوره حجر، آیه 29. و روحی دیگر به نام روح تایید کننده است، که خاص مؤمن است،  درباره‏اش فرموده: "اولئک کتب فی قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه" ،  آنها کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه قلوبشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش‏ایشان را تقویت فرموده. سوره مجادله، آیه 22. که از نظر شرافت درماهیت و از نظر مرتبت و قوت اثرش شریفتر و قویتر از روحی است که در همه انسانهای‏زنده است، به شهادت اینکه در آیه زیر که در معنای آیه سوره مجادله است می‏فرماید: " او من‏کان میتا فاحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج‏منها" . آیا کسی که مرده بود، و ما او را زنده کردیم، و برایش نوری قرار دادیم، که با آن در بین مردم‏راه می‏رود، در مثل، مثل کسی است که در ظلمتهای بسیار قرار گرفته، و خارج شدن از آن برایش‏نیست؟. سوره انعام، آیه 122.ملاحظه می‏کنید که در این آیه مؤمن را زنده به حیاتی دارای نور دانسته، و کافر را بااینکه جان دارد مرده و فاقد آن نور می‏داند، پس معلوم می‏شود مؤمن روحی دارد که کافر آن راندارد، و روح مؤمن اثری دارد که در روح کافر نیست. ازاینجا معلوم می‏شود روح مراتب مختلفی دارد، یک مرحله ازروح آن مرحله‏ای‏ است که درگیاهان سبز هست، و اثرش این است که گیاه و درخت را رشد می‏دهد، و آیات‏داله براینکه زمین مرده بود، و ما آنرا زنده کردیم درباره این روح سخن میگوید مرحله‏ای دیگر از روح آن روحی است که به وسیله آن انبیا تایید می‏شوند، و جمله" و ایدناه بروح القدس"    او را به وسیله روح القدس توانایى بخشیدیم.  سوره بقره، آیه 87.  از آن خبر می‏دهد، و سیاق آیات دلالت دارد بر اینکه این روح‏شریف‏تر است و مرتبه‏ای عالی‏تر از روح انسان دارد. و اما آیه"یلقی الروح من امره علی من یشاء من عباده لینذر یوم التلاق"  ، روح را از عالم امر خود بر هر کس از بندگانش بخواهد القاء می‏کند، تا او مردم را از روزتلاقی بیم دهد. سوره مؤمن، آیه 15.  و آیه؛ "وکذلک اوحینا الیک روحا من امرنا"  ،  و اینچنین وحی کردیم به سوی تو روحی را ازعالم امر خود. سوره شوری،آیه 52 هم می‏تواند با روح ایمان تطبیق شود، و هم با روح‏القدس. و خدا داناتر است. المیزان جلد 20 صفحه 280 علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه  
شنبه 16/9/1387 - 16:56
شعر و قطعات ادبی

چقدر آن علی را که برایش اشک می ریزیم، می شناسیم
  ای علی امروز تنها مانده ای.....مظلومتــــــــــــر از زمان خودت.....آن زمان حداقل خــــــــــــودت بودی......و تحریف کلامت و عملت را فریاد می زدی....ولی امروز برایت اشک می ریزیم بدون آنکه بشناسیم تو را .....ساقی امشب باده از بالا بریز باده از خم خانه مولا بریز
باده ای بیرنگ و آتشگون بده
زانكه دوشم داده ای افزون بده
ای انیس خلوت شبهای من
می چكد نام تو از لبهای من
محو كن در باده ات جام مرا
كربلایی كن سرانجام مرا
یا علی درویش و صوفی نیستم
فاش می گویم كه كوفی نیستم
لیك می دانم كه جز داندان تو
هیچ دندان لب نزد بر نان جو
یا علی لعل عقیقی جز تو نیست
هیچ درویشی حقیقی جز تو نیست
لنگ لنگان طریقت را ببین
مردم دور از حقیقت را ببین
خیل درویشان دكان آراستند
كام خود را تحت نامت خواستند
خلق را در اشتباه انداختند
یوسف مارا به چاه انداختند

كیستند اینان رفیق نیمه راه
وقت جانبازی به كنج خانقاه
فصل جنگ آمد تماشاگر شدند
صلح آمد لاله پرپر شدند
دل به كشكول و تبرزین بسته اند
بهر قتلت تیغ زرین بسته اند
موجها از بس تلاطم كرده اند
راه اقیانوس را گم گرده اند
موجها را می شناسی مو به مو
شرحی از زلف پریشانت بگو
باز كن دیباچه توحید را
تا بجوید ذره ای خورشید را
یا علی بار دگر اعجاز كن
مشتهای كوفیان را باز كن
باز كن چشمان ناز آلوده را
بنگر این چشم نیازآلوده را
باز گو شعب ابیطالب كجاست
آن بیابان عطش غالب كجاست
تا ز جور پیروان بوالحكم
سنك طاقت را ببندم بر شكم
تشنگی در ساغرم لبریز شد
زخم تنهایی فساد انگیز شد
آتشی انداخت در جان و تنم
كاین چنین بر آب و آتش می زنم
تاول ماسور را مرحم كجاست
مرحم زخم بن آدم كجاست
مرهم ما جز تولای تو نیست
یوسفی اما زلیخای تو كیست
شاهد اقبال در آغوش كیست
كیسه نان و رطب بر دوش كیست
كیست آن كس كز علی یادی كند
بر یتیمان من امدادی كند
دست گیرد كودكان درد را
گرم سازد خانه های سرد را
ای جوانمردان جوانمردی چه شد
شیوه رندی و شب گردی چه شد
بنده گی تنها نماز و روزه نیست
آب تنها در میان كوزه نیست
كوزه را پر كن ز آب معرفت
تا در او جوشد شراب معرفت

حرف حق را از محقق گوش كن
وز لب قرآن ناطق گوش كن
بعد از آن بشنو ز نظم و امركم
تا شوی آگاه بر اسرار خم
خم ترا سرشار مستی می كند
بی نیاز از هر چه هستی می كند
هر چه هستی جان مولا مرد باش
گر قلندر نیستی شبگرد باش
ای خروس بی محل سیر كن در كوچه های بی كسی
دور كن از بیكسان دلواپسی
ای خروس بی محل آواز كن
چشم خود بربند و بالی باز كن
شد زمین لبریز مسكین و یتیم
ما گرفتار كدامین هیأتیم
با یتیمان چاره " لا تَقهَر" بود
پاسخ سائل "ولا تَنهُر" بود
دست بردار از تكبر وز خطا
شیعه یعنی جود و احسان و عطا
باده "مِما رَزُقناهُم" بنوش
"یُنفِقون" بنیوش و در انفاق كوش
هم بنوش و هم بنوشان زین سبو
"لَن تَنالوا البر حتی تُنفِقوا"
یا علی امروز تنها مانده ایم
در هجوم اهرمانها مانده ایم
یاعلی شام غریبان را ببین
مردم سر در گریبان را ببین
گردش گردونه را بر هم بزن
زخمهای كهنه را مرهم بزن
مشكها در راه، سنگین می روند
اشكها از دیده رنگین می روند
مشكهای خسته را بر دوش گیر
اشكها را گرم در آغوش گیر
حیدرا یك جلوه محتاج تواَم
دار برپا كن كه حلاج تواَم
جلوه ای كن تا كه موسایی كنم
یا به رقص آیم مسیحایی كنم
یك دو گام از خویشتن بیرون زنم
گام دیگربرسر گردون زنم
گام بردارم ولی بایاد تو
سر نهم بر دامن اولاد تو
شیعه یعنی شرح منظوم طلب
از حجاز و كوفه تا شام حلب
شیعه یعنی یك بیابان بی كسی
غربت صدساله بی دلواپسی
شیعه یعنی صد بیابان جستجو
شیعه یعنی هجرت از من تا به او
شیعه یعنی دست بیعت با غدیر
بارش ابر كرامت بر كویر
شیعه یعنی عدل و احسان و وقار
شیعه یعنی انحنای ذوالفقار
از عدالت گر تو میخواهی دلیل
یاد كن از آتش و دست عقیل
جان مولا حرف حق را گوش كن
شمع بیت المال را خاموش كن
این تجمل ها كه بر خوان شماست
زنگ مرگ و قاتل جان شماست
می سزد كز خشم حق پروا كنیم
در مسیر چشم حق پروا كنیم
این دو روز عمر مولایی شویم
مرغ اما مرغ دریایی شویم
مرغ دریایی به دریا می رود
موج برخیزد به بالا می رود
آسمان را نورباران می كند
خاك را غرق بهاران می كند
لیك مرغ خانگی در خانه است
روز و شب در بند مشتی دانه است
تا به كی در بند آب و دانه ای
غافل از قصاب و صاحب خانه ای
شیعه یعنی وعده ای با نان جو
كشت صد آیینه تا فصل درو
شیعه یعنی قسمت یك كاسه شیر
بین نان خشك خود با یك اسیر

چیست حاصل زین همه سیر و سلوك
پا و تاول و چهره و چین و چروك
سالها صورت ز صورت بافتیم
تا ز صورت ها كدورت یافتیم
یك نفر بر قامتی رعنا نبود
یك رسوخ از لفظ بر معنا نبود
گرچه قرآن را مرتب خوانده ایم
از قلم نقش مركب خوانده ایم
سوره ها خواندیم بی وقف و سكون
كس نشد واقف به سر "یَسطرون"
سر حق مسطور ماند و در كتاب
عالمان علم صورت در حجاب
ای برادر عالمان بی عمل
همچو زنبورند لیكن بی عسل
علمها مصروف هیچ و پو چ شد
جان من برخیز وقت كوچ شد
از نفوذ نفس خود امداد گیر
سیر معنا را ز مجنون یادگیر
ای خوش آن جهلی كه لیلایی شوی
هر نفس لاگوی الایی شوی
تا به كی در لفظ مانی همچو من
سیر معنا كن چو هفتاد و دو تن
همچو یحیی گر نهی در سر طبق
می شود عریان به چشمت سر حق
شیعه یعنی عشقبازی با خدا
یك نیستان تكنوازی با خدا
شیعه یعنی هفت خطی در جنون
شیعه طوفان می كند در كاف و نون
شیعه یعنی تندر آتش فروز
شیعه یعنی زاهد شب شیر روز
شیعیه یعنی شیر یعنی شیر مرد
شیعه یعنی تیغ عریان در نبرد
شیعه یعنی تیغ، تیغ موشكاف
شیعه یعنی ذوالفقار بی غلاف
شیعه یعنی سابقون السابقون
شیعه یعنی یك تپش عصیان و خون
شیعه باید آبها را گِل كند
خط سوم را به خون كامل كند
خط سوم خط سرخ اولیاست
كربلا بارزترین منظور ماست
شیعه یعنی بازتاب آسمان
بر سر نی جلوه رنگین كمان
یا حسین پرچم زلفت رها در باد شد
وز شمیمش كربلا ایجاد شد
آنچه شرح حال خویشان تو بود
تاب گیسوی پریشان تو بود
می سزد نی نكته پردازی كند
در نیستان آتش اندازی كند
صبر كن نی از نفس افتاده است
ناله بر دوش جرس افتاده است
كاروان بی میر و بی پشت و پناه
در غل و زنجیر می افتد به راه
می رود منزل به منزل در كویر
تا بگوید سر بیعت با غدیر
شیعه یعنی انتزاج نار و نور
شیعه یعنی رأس خونین در تنور
شیعه یعنی هفت وادی اضطراب
شیعه یعنی تشنگی در شط آب
شیعه یعنی دعبل چشم انتظار
می كشد بر دوش خود چهل سال دار
شیعه باید همچو اشعار كمیت
سر نهد برخاك پای اهل بیت
یاكه فرزق وار در پیش هشام
ترك جان گوید به تصدیق امام
مادر موسی كه خود اهل بلاست
جرعه نوش از باده جام بلاست
در تب پژوانگ بانگ الرحیل
می نهد فرزند بر دامان نیل
نیل هم خود شیعه مولای ماست
اكبر اوییم و او لیلای ماست
این سخن كوتاه كردم والسلام
 

                               

شنبه 16/9/1387 - 16:47
خواستگاری و نامزدی
خوابیده بودم ؛در خواب كتاب گذشته ام را باز كردم و روزهای سپری شده عمرم را برگ به برگ مرور كردم . به هر روزی كه نگاه می كردم ، در كنارش دو جفت جای پا بود. یكی مال من و یكی مال خدا . جلوتر می رفتم و روزهای سپری شده ام را می دیدم . خاطرات خوب ، خاطرات بد ، زیباییها ، لبخندها ، شیرینیها ، مصیبت ها، ... همه و همه را می دیدم . اما دیدم در كنار بعضی برگها فقط یك جفت جای پا است . نگاه كردم ، همه سخت ترین روزهای زندگی ام بودند . روزهایی همراه با تلخی ها ، ترس ها ، درد ها، بیچارگی ها .با ناراحتی به خدا گفتم : «روز اول تو به من قول دادی كه هیچ گاه مرا تنها نمی گذاری . هیچ وقت مرا به حال خود رها نمی كنی و من با این اعتماد پذیرفتم كه زندگی كنم . چگونه ، چگونه در این سخت ترین روزهای زندگی توانستی مرا با رنج ها ، مصیبت ها و دردمندی ها تنها رها كنی ؟ چگونه ؟» خداوند مهربانانه مرا نگاه كرد . لبخندی زد و گفت : « فرزندم ! من به تو قول دادم كه همراهت خواهم بود . در شب و روز ، در تلخی و شادی ، در گرفتاری و خوشبختی .من به قول خود وفا كردم ،هرگز تو را تنها نگذاشتم ،هرگز تو را رها نكردم ،حتی برای لحظه ای ،آن جای پا كه در آن روزهای سخت می بینی ، جای پای من است ، وقتی كه تو را به دوش كشیده بودم !!!» 
شنبه 16/9/1387 - 16:36
دعا و زیارت

بســـــــــــــــــــــم الله الرحمن الرحیم


 شهادت وارث انبیا، شکافنده علوم، حضرت امام محمد باقر علیه السلام را به فرزندش منتقم آل محمد علیهم السلام و همه دوستان و شیعیان آن حضرت تسلیت عرض می کنم.

سلام و درود پروردگار و ملائکه و تمامی اولیاء خدا و همه مؤمنین و مؤمنات بر تو ای سلاله زهرا و بر تربت پاکت، سلام بر تو و بقیع خاموشت، تو خود از خدا بخواه که فرزندتمنتقم آل محمد علیهم السلام بیاید و انتقام دشمنان شما و همه مظلومین جهان را گرفته و دنیا را پر از عدل و داد نماید . به امید آن روز

 

ازکف برفت صبر و نماندش دگر قرار                     دین شد تهی زمخزن اسرارکردگار

 

زضعف برجبین منیرش عرق نشست                ارکان پنجمین امامت زهم شکست

 

گاهی زبان به ذکر حق وگه شدی به هوش     ازدل کشیده آه شرربار وشد خموش

 

چلچراغ اشک ما ، در شام تار غربتت


 

السلام علیک یا محمّد بن علی

شنبه 16/9/1387 - 16:24
كودك

الو؟؟... خونه خدا؟؟ خدایا نذار بزرگ شم

الو ... الو... سلام

کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟

مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟

پس چرا کسی جواب نمیده؟

یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس .بله با کی کار داری کوچولو؟

خدا هست؟ باهاش قرار داشتم.. قول داده امشب جوابمو بده.

بگو من میشنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ...

هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم .

صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟

فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟

بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :اصلا اگه نگی خدا

باهام حرف بزنه گریه میکنما...

بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛

بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو..دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد وگفت:خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...چرا ؟این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟

نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.

مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم .مگه ما باهم دوست نیستیم؟پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه ؟خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد...

خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه...کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت.

کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان میخواستند .دنیا برای تو کوچک است ...

بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی...

کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت

شنبه 16/9/1387 - 9:9
خواستگاری و نامزدی
با مردم آنگونه معاشرت كنید كه اگر مر دید بر شما اشك ریزند واگر زنده ماندید با اشتیاق به سوی شما ایند.
شنبه 16/9/1387 - 8:1
سياست

نامه به فرماندهان لشكر پس از به دست گرفتن خلافت   تپس از یاد خدا ودرود! همانا ملتها ی پیش از شما به هلاكت رسیدند بدان جهت كه حق مردم را نپر داختند پس دنیا را با رشوه دادن به دست آوردند ومردم را به راه باطل بردند وآنان اطاعت كردند

منبع نهج البلاه ترجمه نامه 79

شنبه 16/9/1387 - 7:57
دعا و زیارت

حدود پنجاه سال پیش، در فرانسه، پیرمرد پنجاه ساله ای از اهالی ترکیه، زندگی می کرد که ابراهیم نام داشت و یک خواربار فروشی را اداره می کرد. این خواربار فروشی در آپارتمانی واقع بود که خانواده ای یهودی در یکی از واحدهای آن زندگی می کردند. این خانواده پسری داشتند به نام جاد که هفت سال بیش تر نداشت. جاد عادت داشت هر روز برای خرید نیازمندی های منزل به مغازه عمو ابراهیم می آمد و هر بار هنگام خروج از مغازه، از فرصت استفاده می کرد و شکلاتی می دزدید.
روزی جاد فراموش کرد که از مغازه شکلات بردارد. عمو ابراهیم او را صدا زد و به او یادآوری کرد، شکلاتی را که هر روز بر می داشته، فراموش کرده بردارد.
جاد حسابی تعجب کرد. او گمان می کرد عمو ابراهیم از دزدی های او چیزی نمی داند، برای همین از او خواهش کرد که او را ببخشد و به او قول داد دیگر این کار را نکند.
عمو ابراهیم گفت: «نه، به شرطی تو را می بخشم که به من قول بدهی هرگز در زندگی ات دزدی نکنی و در مقابل می توانی هر روز از مغازه من یک شکلات برداری.»
جاد با خوش حالی این شرط را قبول کرد. سال ها گذشت و عمو ابراهیم برای جاد یهودی، مانند پدری مهربان بود. هر وقت جاد با مشکلی برخورد می کرد، یا از حوادث روزگار به تنگ می آمد، پیش عمو ابراهیم می رفت و مشکل خود را برای او مطرح می کرد.
عمو ابراهیم هم کتابی را از کشوی میز مغازه بیرون می آورد و به جاد می داد و از او می خواست صفحه ای از کتاب را باز کند. وقتی جاد کتاب را باز می کرد، عمو ابراهیم دو صفحه ای از کتاب را می خواند و کتاب را می بست، و این گونه مشکل جاد را حل می کرد. جاد وقتی از مغازه بیرون می آمد، احساس می کرد ناراحتی اش برطرف و مشکلش حل شده است.
سال ها گذشت. بعد از هفده سال، عمو ابراهیم از دنیا رفت و قبل از وفاتش صندوقی برای فرزندانش به جا گذاشت. او در صندوق کتابی را گذاشته بود که همیشه جاد آن  را در مغازه می دید. او به فرزندانش وصیت کرد کتاب را به جاد هدیه دهند. وقتی فرزندان عمو ابراهیم صندوق را به جاد دادند، او از مرگ عمو ابراهیم باخبر شد. از شنیدن این خبر، جاد بسیار ناراحت شد، چرا که عمو ابراهیم یار و یاور او در همه مشکلات بود.
روزها گذشت. روزی برای جاد مشکلی پیش آمد و به یاد عمو ابراهیم و صندوقی افتاد که به او هدیه داده بود. صندوق را آورد و آن  را باز کرد. دید در صندوق همان کتابی است که همیشه آن  را در مغازه عمو ابراهیم باز می کرد و عمو ابراهیم آن  را می خواند! جاد صفحه ای از کتاب را باز کرد، اما کتاب به زبان عربی بود و او از زبان عربی چیزی نمی دانست.
او پیش همکاری از اهالی تونس رفت و از او خواهش کرد تا دو صفحه از کتاب را برایش بخواند. او نیز خواند. پس از این که جاد مشکلش را برای همکار تونسی اش شرح داد، مرد تونسی راه حلی برای مشکلش پیدا کرد. جاد شگفت زده از او پرسید: «این کتاب چیست؟»
مرد تونسی گفت: «این قرآن کریم، کتاب مسلمانان است.»
جاد گفت: «چگونه می توانم مسلمان شوم؟»
مرد تونسی گفت: «کافی است شهادتین را بگویی و از شریعت پیروی کنی!»
جاد با راهنمایی های مرد تونسی گفت: «أشهد ان لا اله الا الله و اشهد أن محمداً رسول الله.»
جاد مسلمان شد و به خاطر بزرگ داشت کتاب مقدس مسلمانان نام خود را جاد الله قرآنی گذاشت و تصمیم گرفت عمر خود را وقف خدمت به قرآن کند. جاد الله، قرآن را فرا گرفت و آن را فهمید و در اروپا دیگران را هم به اسلام دعوت کرد تا آن جا که تعداد زیادی یهودی و مسیحی، مسلمان شدند.
روزی از روزها در حالی که جاد الله اوراق قدیمی خود را زیر و رو می کرد، قرآنی را که عمو ابراهیم به او هدیه داده بود، باز کرد. ناگهان در صفحه اول قرآن نقشه جهان را دید. بارها این نقشه را دیده بود، اما به آن توجه نکرده بود. روی آن نقشه، قاره افریقا توجهش را جلب کرد، چرا که روی آن امضای عمو ابراهیم نقش بسته و در زیر آن، این آیه نوشته شده بود: «ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» با حکمت و اندرز نیکو (دیگران) را به راه پروردگارت دعوت کن.» (نحل: 125)
جاد الله فهمید که این وصیت عمو ابراهیم است و تصمیم گرفت آن را عملی کند. بنابراین برای دعوت به دین خدا، اروپا را به قصد کشورهای افریقایی ترک کرد. گفته می شود که کارش آن قدر موفقیت آمیز بود که میلیون ها نفر مسلمان شدند. جاد الله قرآنی، سی سال از عمر خود را برای دعوت انسان ها به سوی خدا در افریقا سپری کرد. او در سال ۲۰۰۳م (۱۳۸۲ش) در افریقا به دلیل بیماری از دنیا رفت. او هنگام فوت ۵۴ سال داشت
داستان زندگی جاد الله قرآنی در این جا تمام نمی شود. مادر یهودی جاد الله قرآنی که استاد دانشگاه بود، دو سال بعد از وفات پسرش در هفتاد سالگی مسلمان شد. مادرش به رسانه ها گفته بود در طول سی سالی که پسرش مسلمان شده بود، او دائما در حال جنگ و جدال با او برای بازگرداندنش به دین یهودی بوده، ولی با وجود تجربه و اطلاعات کافی و قدرت استدلال، نتوانست پسرش را از اسلام بازگرداند، در حالی که عمو ابراهیم، آن پیرمرد مسلمان تحصیل نکرده، توانست قلب او را فتح کند.


چرا جاد الله قرآنی، مسلمان شد؟
جاد الله قرآنی به برخی از بزرگانی که در سفر بزرگ خود با آن ها ملاقات کرده بود، گفته بود: در مدت هفده سالی که با عمو ابراهیم ارتباط داشتم، حتی یک بار هم به من نگفت  ای كافر یا ای یهودی، یا حتی به من نگفت مسلمان شو.
تصورش را بكنید، هفده سال عمو ابراهیم دندان روی جگر گذاشت و نه درباره اسلام و نه درباره یهودیت چیزی به او نگفت. واقعاً عجیب است که چگونه یک پیرمرد تحصیل نکرده، دل پسر بچه ای را فتح کرد.
یک بار در یکی از ملاقات ها از او سؤال شد که چه احساسی دارد وقتی می بیند میلیون ها انسان به یاری او مسلمان شده اند؟ در جواب گفت احساس افتخار نمی کنم، چرا که او فقط توانسته بخشی از خوبی های عمو ابراهیم را جبران کند.
دکتر صفوت حجازی یکی از دعوتگران مشهور مصری می گوید: «در کنفرانسی در لندن با یکی از رؤسای قبایل دارفور ملاقات کردم. در گرماگرم صحبت از او پرسیدم: شما دکتر جادالله قرآنی را می شناسید؟ رئیس قبیله بلند شد و از من پرسید: مگر شما او را می شناسید؟ گفتم: بله! زمانی که در سوئیس برای معالجه آمده بود، من با او ملاقات کردم. رئیس قبیله روی دست هایم خم شد و آن  را بوسید! به او گفتم: چه کار می کنی؟ من کاری نکرده ام که سزاوار این همه محبت باشد! گفت: من دست شما را نمی بوسم، بلکه دستی را می بوسم که دست جاد الله قرآنی را گرفته است! از او پرسیدم: مگر تو به کمک جاد الله قرآنی مسلمان شده ای؟ رئیس قبیله گفت: نه! من به دست مردی مسلمان شده ام که او به دست جاد الله قرآنی مسلمان شده است!

پنج شنبه 14/9/1387 - 10:44
دعا و زیارت
 

 

در سال 1418ه ق ، ( 1366 ه ش ) زائران ایرانی خانه خدا پس از برگزاری مراسم برائت از مشرکین مورد تهاجم نیروهای مسلح آل سعود قرار گرفتند . در این میان چهارصد تن از زائران خانه خدا به دست نیروهای رژیم آل سعود در راهپیمایی برائت از مشرکین در مکه معظمه به در جه رفیع شهادت نایل آمدند . دولت آل سعود با دستور آمریکا ابتدا به پاشیدن آب جوش بر سر تظاهر کنندگان و ضرب و شتم آنان به سوی تظاهر کنندگانی که تنها فریاد برائت از مشرکان سرمی دادند اسلحه گشود . در میان شهدا ی زائر خانه خدا ، زن ومرد و پیر وجوان وجود داشت.

پنج شنبه 14/9/1387 - 10:31
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته