• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 336
تعداد نظرات : 238
زمان آخرین مطلب : 5508روز قبل
دانستنی های علمی
ای علی!آیامی شود که دوباره در مسجدکوفه بر منبر روی تاهمه حکما وعلمادر درس تو بیایند وحکمت آموزند؟ (جرج جرداق مسیحی)
يکشنبه 31/6/1387 - 17:47
شعر و قطعات ادبی
ای خوانده خدا تورا ولی،ادرکنی برتو ز نبی نص جلی،ادرکنی دستم تهی ولطف تو بی پایانست یاحضرت "مرتضی علی" ادرکنی
يکشنبه 31/6/1387 - 17:41
دانستنی های علمی
الهی!امشب که شب قدر است همه قرآن به سرمی کنند،حسن را توفیق ده که قرآن به دل کند!                       (الهی نامه/آیت الله حسن زاده آملی)
يکشنبه 31/6/1387 - 17:19
دعا و زیارت

(قسمت دهم:ادامه کرامات شیخ)                                                                                      پاداش خودداری ازنگاه نامشروع:یکی ازمرتبطین باجناب شیخ رجبعلی خیاط،می گوید:باتاکسی ازمیدان سپاه-کنونی-پائین می آمدم.دیدم خانمی بلندبالا با چادروخیلی خوش تیپ ایستاده،صورتم رابرگرداندم وپس ازاستغفار،اوراسوارکردم وبه مقصدرساندم.روز بعدکه خدمت شیخ رسیدم-گویااین داستان راازنزدیک مشاهده کرده باشد-گفت:"آن خانم بلندبالاکه بودکه نگاه کردی وصورتت رابرگرداندی واستغفارکردی؛خداوندتبارک وتعالی یک قصربرایت دربهشت ذخیره کرده ویک حوری شبیه همان..."                                                              پاسخ وسوسه شیطان:فرزندشیخ نقل می کندکه:روزی همراه پدرم می رفتم،دیدم دوخانم آرایش کرده وبی حجاب،یکی این طرف پدرم می رود ودیگری درطرف دیگر،دردست هریک فرفره ای بود،آن هابه پدرم می گفتند:آشیخ فرفره مارانگاه کن،کدامیک قشنگ می چرخد؟من کوچک بودم ونمی توانستم چیزی بگویم،پدرم اعتنا نمی کرد،سرش پائین بودولبخندمی زد.چندقدم همراه ماآمدند ولی یکباره ازنظرناپدیدشدند!ازپدرم پرسیدم که اینهاکه بودند:پدرم فرمود:"هردوشیطان بودند"                                                                                           آزردن شوهر:یکی ازشاگردان شیخ نقل می کند:زنی بودکه شوهرش سید وازدوستان جناب شیخ بود،اوخیلی شوهررااذیت می کرد.پس ازچندی آن زن فوت کرد،هنگام دفنش جناب شیخ حضورداشت.بعد می فرمودند:"روح این زن جدل می کندکه:خوب!مردم که مردم،چطورشده!.موقعی که خواستنداورادفن کننداعمالش به شکل سگ درنده سیاهی شد،همین که این خانم فهمیدکه این سگ بایدبااودفن شود،متوجه شدکه چه بلائی درمسیرزندگی برسرخودآورده،شروع کردبه التماس والتجاء ونعره زدن!دیدم که خیلی ناراحت است لذاازاین سید خواهش کردم که حلالش کند،اوهم به خاطرمن حلالش کرد،سگ رفت واورادفن کردند!"                                                                   غصب حق پیرزن:یکی ازشاگردان شیخ که پس ازصرف غذائی،حال معنوی خودراازدست می دهد،ازشیخ یاری می خواهد،شیخ می فرماید:"آن کبابی که خورده ای،فلان تاجرپولش راداده که حق پیرزنی راغصب کرده است"      منبع:کیمیای محبت/محمدی ری شهری/بااندکی دخل وتصرف                                             ادامه دارد...

پنج شنبه 28/6/1387 - 12:36
دانستنی های علمی
پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)فرمودند:خواب بر هفت قسم است:1-خواب غفلت:که خوابیدن درمجلس پند ویادآوری می باشد.2-خواب بدبختی:که خوابیدن دروقت نماز است.3-خواب لعنت:خوابیدن صبحگاه است.4-خواب عقوبت وعذاب:خوابیدن بعد ازنمازصبح است.5-خواب راحت:خوابیدن هنگام ظهر(خواب قیلوله)است.6-خواب رخصت:خوابیدن پس ازنمازعشاء است.و7-خواب حسرت:که خوابیدن درشب جمعه است.           (دارالسلام/نوری)           
پنج شنبه 28/6/1387 - 11:59
دعا و زیارت
پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)فرمودند:خداوند به علی (علیه السلام) سه چیز عنایت فرموده،که مثل آن هارا به من نداده است:"اول:خداوند حضرت زهرا(علیهاسلام)را به اوتزویج کرد که درجهان کسی مانند او یافت نمی شود.دوم:خداوند دوپسر به اوعطاکردکه مثل آن ها درعالم وجودندارد.سوم:خداوند به علی قدرت بازوئی داد که مثل آن رابه من عطانکرد ومن درشدائد وگرفتاری ها مامورم که اورا به یاری خودبخوانم"                             حضرت علی(علیه السلام)نیزفرموده اند:خداوند پدرزنی جون رسول اکرم(صلوات الله علیه وآله)به من عطانموده که مانند آن رابه کسی نداده است.
پنج شنبه 28/6/1387 - 11:40
دانستنی های علمی
زیاد زیستن تقریبا آرزوی همه می باشداما خوب زیستن،آرزوی یک عده معدود.             (ج.هیوز)
پنج شنبه 28/6/1387 - 11:18
دانستنی های علمی
الهی!در بسته نیست،ما دست و پا بسته ایم.               (الهی نامه/آیت الله حسن زاده آملی)
پنج شنبه 28/6/1387 - 11:6
دانستنی های علمی
آیت الله مرعشی نجفی (ره)نقل می کرد:"شبی توسل پیداکردم تایکی ازاولیاءرادرخواب ببینم.آن شب درعالم خواب دیدم درگوشه مسجدکوفه نشسته ام.امیرالمومنین(علیه السلام)به همراه جمعی حضور دارند.فرمودند:"شعرای اهل بیت رابیاورید"چندشاعرعرب را آوردند.حضرت فرمودند:"شعرای فارسی زبان را هم بیاورید"چندتن راآوردند،ازجمله محتشم را.حضرت فرمودند:"این شاعرنا؟" یعنی:"شاعر ما کجاست؟"شهریار راآوردند.حضرت فرمودند:"شعرت رابخوان"شهریار شروع به خواندن شعرکرد:علی ای همای رحمت/تو چه آیتی خدارا...وقتی شعرتمام شد ازخواب بیدارشدم.چون شهریارراندیده بودم پرسیدم:"شهریارکیست؟می خواهم اوراببینم"وقتی اوراآوردندبه اوگفتم:"علی ای همای رحمت را کی سروده ای؟"شهریارگفت:"شماچگونه باخبرشدید؟من این شعرراهنوزبرای کسی نگفته ام!"جریان خواب رابرایش گفتم.شهریارگفت:"این شعررادرفلان شب وفلان ساعت سرودم"معلوم شد همان ساعتی که من خواب دیدم،شهریار شعرش راسروده است.
چهارشنبه 27/6/1387 - 18:24
دعا و زیارت

(قسمت نهم:ادامهً کرامات شیخ رجبعلی خیاط)*از کارافتادن گرامافون*:یکی ازفرزندان شیخ نقل می کند که:باپدرم به جشن عروسی یکی ازبستگان رفتیم.میزبان که متوجه آمدن شیخ شد ازجوان هاخواست گرامافون راخاموش کنند.ماداخل مجلس شدیم؛جوان هاآمدند ببینند چه کسی آمده که آن ها نبایدازگرامافون استفاده کنند.وقتی شیخ رانشان دادند؛گفتند:ای بابا!به خاطراوماگرامافون راخاموش کنیم؟ودوباره رفتندوآن راروشن کردند.من نصف بستنی راخورده بودم که پدرم به دست من زدکه:"بلندشوبرویم"من که توجه نداشتم موضوع چیست؛گفتم:آقاجان من هنوزبستنیم رانخورده ام.پدرم گفت:"خیلی خوب؛بلندشو"شنیدم همین که ماازدرخارج شدیم گرامافون سوخت؛یکی دیگر آوردند؛آن هم سوخت.این واقعه موجب شدکه میزبان به صف ارادتمندان شیخ بپیوندد.                      *توسل جوان عاشق*:یکی ازدوستان شیخ می گوید:درسفری به مشهدهمراه باجناب شیخ بودیم.درصحن مطهرامام رضا(علیه السلام)درکنارپنجره فولاد جوانی رادیدیم که فریادمی زدوباگریه وزاری امام رابه مادرش سوگندمی داد.جناب شیخ به من گفت:"بروبه اوبگودرست شد برو"من جلورفتم وگفتم؛جوان تشکرکردورفت.به جناب شیخ عرض کردم:جریان چه بود؟فرمود:"این جوان عاشق دختری است،می خواهدبااوازدواج کند،به اونمی دهند،آمده متوسل شده به حضرت رضا(علیه السلام)،حضرت فرمودند:درست شده،برود"                                       *به ریشش چه کاری داری؟*:ازقول یکی ازشاگردان شیخ نقل شده که:شبی واردجلسه شدم،قدری دیرشده بودوشیخ مشغول مناجات بود.چشمم که به افرادجلسه افتاد،یکی رادیدم که ریشش راتراشیده است،دردلم ناراحت شدم وپیش خوداعتراض کردم که:چرااین شخص ریشش راتراشیده است.جناب شیخ که رو به قبله وپشت به من بود،ناگهان دعارامتوقف کردوگفت:"به ریشش چه کاری داری؟ببین اعمالش چگونه است،شاید یک حسنی داشته باشدکه تونداری"این راگفت ومجددا مشغول دعاشد.        منبع:کیمیای محبت/محمدی ری شهری/باتلخیص      ادامه دارد...

چهارشنبه 27/6/1387 - 17:26
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته