و مهدی منتظر آمدن ماست کاروانهایی از ملکوت هلهله کنان به زمین آمدند. مادری نگران چشم به پهنای زمان دوخت. و پدری از بوستان زهرا در عارفانه ترین خلوت خود سر بر آستان حضرت عشق نهاد . عرشیان گنبد لاجوردی را آزین بسته اند . وستارگان چشم بر زمین دوخته اند . تا آخرین نوگل هستی چشم گشاید . و سر شار است هستی از آمدن آخرین گل خاندان عصمت. زنده شدعشق عدالت متولد شد... هان... جهان چه زود به خلسه رفت. غائب شد ... آسمان در خواب است، چه بی فروغند ستارگان که بی صدا به ماه می نگرند. وسکوت و انتظار... بیا که لبریز است انتظار از هستی ما.
شب و روزهر دو شیرین اند ،برادر،ماه وستارها شیرین اند ،برادر،زندگی بسیار شیرین است ، برادر